۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

به بهانه دستگیری عبد المالک ریگی بلوچ و قتل المبحوح تازی

به این بهانه میخواهم تصویری از بازیگران منطقه ای در خاورمیانه را ارائه دهم تا شاید کمکی باشد به یاران مبارز در راه دموکراسی ، و بدین وسیله گشایش مبحثی باشد که به کمک همدیگر بتوانیم دید سیاسی خود را بر آنچه در منطقه میگذرد گسترش داده و با دیدی بازتر به مسائلی که در اطرافمان میگذرد نگاه کنیم، چون چه بخواهیم و چه نخواهیم ، این پارامترها در حال عمل کردن هستند و باید جوابی عملی ( طراحی استراتژی منطقه ای و تاکتیکهای مبارزاتی منطقه ای ) برای بازیهای پیچیده بین المللی داشته باشیم. البته شاید دوستانی باشند که بگویند برو .. بابا... توی مسائل داخلی خودمان گیر افتاده ایم و تو داری به مسائلی میپردازی که مسئله روز ما نیست. اما من فکر میکنم : آنکس که پای در راه مبارزه در راه میهن و دموکراسی برمیدارد بدون داشتن آگاهی از راه پر پیچ و خم و بسیار پیچیده سیاسی، در منزلی از منازل خرش در گل خواهد ماند و آن زمان لحظه ای خواهد بود که دشمن حمله برنامه ریزی شده اش را آغاز کند. در این مقاله کوتاه قصد باز نگری آفرینش کشورهای قارچ تبار منطقه را ندارم که خود مبحث دیگری است .
بنیانگزاری جمهوری اسلامی ایران و جمهوری اسلامی پاکستان (ضیاء الحق) و تقویت مجاهدین افغان در راستای استراتژی آمریکایی-اروپایی ایجاد کمربند سبز امنیتی در اطراف بلوک شرق باعث تحولی بزرگ در منطقه گردید که دامنه این تحولات به طور سریع گریبانگیر خود اروپاییها و آمریکا گردید. و در همین راستا برای فرو نشاندن دامنه این تحولات ، اول ضیاءالحق در یک صانحه هوایی معدوم شده و سپس جنگ خانمانسوزی برای تضعیف و از میان برداشتن رژیم خمینی به راه انداخته شد اما این طرح به خاطر گره خوردن با مسئله دفاع از میهن و تبدیل شدن جنگ خمینی و صدام به جنگ میهنی برای مردم ایران آنچه را که آرزوی اروپائیان و آمریکا بود نه تنها بر آورده نکرد بلکه باعث ظهور نیروی جدیدی در منطقه یعنی رژیم صدام حسین شد که داعیه رهبری جهان عرب را به دست گرفت.و در این میان اتحاد جماهیر شوروی که در واقع چیزی بیش از یک بادکنک بزرگ اتمی نبود در اثر ورشکستگی اقتصادی از هم فرو پاشید و آنچه در این میان برای آمریکا و اروپا ماند ، آش نخورده و دهن سوخته بود .
خلاء قدرت در بخش بزرگی از جهان و بوجود آمدن کشورهایی نو، که از دل اتحاد جماهیر شوروی بیرون آمدند، آمریکا و اروپا و از سوی دیگر بازیگران منطقه ای را در مسیر پرشتابی از بحران وتحولات سیاسی قرار داد که منجر به باز نگری استراتژیهای کهنه و پی ریزی استراتژیهای جدید و چیدمانهای نوین گردید که به خاطر شتاب حوادث و نقش آفرینی بازیگران منطقه ای نمی توانست پختگی کامل داشته باشد ، و یا حد اقل تاکتیکهای مبارزاتی قدرتهای بزرگ در تمامی عرصه های اقتصادی و سیاسی و نظامی و دیپلماتیک به حالت شناور در آمد تا انعطاف پذیری بیشتری برای ایفای نقش موثر در پر کردن خلاء قدرت را داشته باشد. به طور نمونه میبینیم که جنگ خلیج فارس که میرفت بنیان عراق صدام حسین را در هم بپیچد ، ناگهان و بدون هیچ توجیهی مسکوت گذاشته میشود و کانون بحران به یوگوسلاوی سابق منتقل میشود.
قدرت عظیم مالی (دارا بودن 75 درصد داراییهای جهان ) و نظامی آمریکا ، دوستان پیشین یعنی اروپا را واداشت تا به فکر دفاع از داراییهای موجود خود برآیند و سر ناسازگاری با امریکا را بنا نهند ، لذا در این بره از تاریخ میبینیم که روسیه و چین و اروپا و ژاپن به ابراز همدلی و همبستگی بیشتری نسبت به یکدیگر میپردازند، ( و البته باید در نظر داشت که اینگونه همبستگیها و همدلی ها در چهار چوب منافع کوتاه مدت و دراز مدت گروههای بین المللی تعریف میشوند و ابدی نیستند. ) که در اینجا لازم میدانم، تا برای بازشدن مسئله و توضیح آسانتر ای کلاف پیچیده اول آنها را به صورت خلاصه شده لیست کنم.
1- هجوم آمریکا برای پر کردن خلاء قدرت (سیاسی – اقتصادی – نظامی ) ، که منجر به تضعیف اروپا و ژاپن و چین و خاک سپاری روسیه میشد و در صورت پیروزی میتوانست موجب تضعیف شدید قدرت اروپا در تمامی زمینه ها شود و چه بسا تا حد ورشکستگی برخی از کشورهای اروپایی پیش رود .لذا آمریکا باید جبهه های مختلفی را که از طرف رقیبانش ایجاد میشد شناسایی و تضعیف نماید.
2- اروپا شدیدا احساس خطر میکند ، چون در صورت پیشروی بی حد و حصر آمریکا نه تنها بازارهای بالقوه را از دست میدهد بلکه در آینده ای نه چندان دور باید شاهد ورشکست شدن کمپانیهای عظیم تولیدی و مالی خود باشد که باعث بوجود آمدن بیکاری بیحد و مرز و هزاران بلای آسمانی و زمینی و آغاز روند پروژه از دست دانها خواهد بود که زاییده از دست دادن اولین سکوهای قدرت خواهد بود. لذا استراتژی نوین اروپا برای مقابله با هجوم آمریکا بهدین صورت شکل میگیرد : الف : ایجاد و تقویت جبهه داخل اروپا که به صورت زمزمه های ایجاد اروپای واحد و پول واحد آغاز شد و در نتیجه نیز بعد از کش و قوسهای بسیار به نتیجه رسید. ب : جبهه واحد با چین در جهت منافع مشترک اختصاصی طرفین. پ : جبهه واحد با ژاپن در جهت منافع مشترک اختصاصی طرفین. ت : جبهه واحد با روسیه در جهت منافع مشترک اختصاصی طرفین. ث : ایجاد جبهه های گوناگون با شرکت دادن بازیگران منطقه ای مناطق مختلف جهان.

بالطبع سایر کشورها هم به قصد سود بردن هرچه بیشتر و استفاده از شرایط نوین طرحهایی را بنیان نهادند ولی آنچه که مد نظر من است تاثیراتی است که این جبهه آراییها در منطقه خاورمیانه که میهن ما در آن قرار دارد ، میباشد. حال ببینیم در خاورمیانه چه گذشت :

1- عربستان سعودی به کمک پاکستان و امارات متحده عربی جنبش طالبان را بوجود آورده و بر افغانستان ( آریانا) مسلط گردانیدند. هدف سعودیها و امارات متحد عربی مهار ایران و ایجاد قدرت رقیب داعی اسلام خواهی برای حکومت شیعی حاکم بر ایران بود و پاکستان هم به دنبال پایگاهی برای براه انداختن جنگ غیر مستقیم با هندوستان از یک طرف و دوشیدن دلارهای نفتی اعراب و استفاده از سخاوتمندیها و دست و دل بازیهای آمریکا از سوی دیگر و به دست گرفتن هژمونی سیاسی و نظامی منطقه شرق و شمال شرق ایران که اگر موفق میشد با توجه به دارا بودن قدرت اتمی و جمعیت نسبتا بالا میتوانست بسیار خطر آفرین باشد و به همین دلیل نه تنها به مذاق هیچکس خوش نیامد بلکه از سوی دیگر خود پاکستان را دچار بی ثباتی داخلی نمود و این احتمال که در آینده هدف بعدی فروپاشی باشد را در دل خود نهفته دارد. در واقع با اینکه پاکستان هنوز هم تلاش بسیاری میکند تا از این برگ استفاده کند ، اما به نظر نمیرسد که بخت بلندی در این بازی داشته باشد و از نظر من زنگ شکست بزرگ استراتژیک برای پاکستان از هم اکنون به صدا در آمده است و در آینده ای نه چندان دور غریو صدای مهیب آنرا خواهیم شنید.
2- پاکستان شروع به انتشار تکنولوژی اتمی مینماید تا بتواند کانونهای بحران را گسترش داده و اروپا و آمریکا را درگیر و تضعیف نموده و برای کنترل بحران باج خواهی کند.
3- جناحی از خاندان شانزده هزارنفره ( شاهزادگان) سعودی و گروهی از وهابیهای پولدار شروع به ساختن سازمان تروریستی بین المللی القاعده نموده و با پرداخت باجهای سنگین به پاکستان در منطقه امنی که در افغانستان ( آریانا ) بوجود آورده اند اسکان داده و کمپ های آموزشی تروریستی راه می اندازند. و تا زمانی که موی دماغ جناح حاکم سعودی نشده بودند از امنیت و لاپوشانی اطلاعاتی و امنیتی هم برخوردار بودند.
4- رژیم حاکم بر ایران به توسعه و بسط نفوذ خود در منطقه و با کمک چراغ سبز اروپاییها ادامه میدهد و در افغانستان با استفاده از گروههای شیعه برای خود مناطق نفوذ و قدرت دست و پا میکند. اما در پاکستان طرح استفاده از شیعیان شکست خورده و مسکوت گذاشته میشود و در مناطق عربی حزب الله لبنان را تقویت میکند تا مانع بسط نفوذ آمریکا شود و از طریق حزب الله لبنان سازمان حماس نیز شکار میشود. ودر یمن نیز بخشی از زیدیها را برای ایجاد کانون فشار و بحران ایجاد مینماید. از سوی دیگر رژیم ایران شروع به ایجاد شبکه های بزرگ قاچاق مواد مخدر ، سیستمهای پولشویی از طریق ایجاد کازینوها و شرکتهای صوری در دبی و سنگاپور و مالزی و تایلند و همچنین شبکه های تبهکاری قاچاق دختران و پسران و فروش آنها به روسپی خانه ها و دایر کردن روسپی خانه ها مینماید.که اینگونه شبکه ها با شرکت دادن حزب الله لبنان تا آمریکای لاتین هم میرسد.
5- رژیم ایران برای دست نیافتنی و شکست ناپذیر شدن ، تبدیل به مشتری حریص ملزومات اتمی و ساخت موشک میگردد. غافل از اینکه تمامی جریان از همان آغاز لو رفته بوده است و هم اروپا و هم آمریکا برای کاهش هرچه بیشتر توان مالی ایران و انداختن ایران به راه بی بازگشت هزینه های سرسام آور و توان فرسا ، در این مورد سکوت میکنند. چون میدانند که این حرکات مانند توفان در فنجان است و ارزش واقعی نظامی ندارد وحتی میتوان از آن به عنوان حربه تبلیغاتی بزرگی برای تضعیف بیشتر ایران استفاده نمود.
6- عربستان دست به آفرینش اسلام خواهی و تقویت مالی آن میزند که رژیم کنونی ترکیه محصول آن است. همچنین برای محکم کاری در سرمایه گذاری اش جریانات وهابیگری را نیز تقویت میکند که در صورت لزوم قلاده این سگهای هار را باز کرده و در جهت اهداف خود از آنها بهره ببرد.( همانگونه در عراق شاهدش بودیم )

7- سوریه از دلالی بحران زایی و کنترل بحران ارتزاق میکند (سیاست همیشگی ) و بدین دلیل همیشه نانش در روغن است.

با توجه به تصویری که ارائه شد ، مینوان دریافت که پذیرفته شدن یک سازمان سیاسی و یا جنبش چه پشتوانه های عظیم مالی و تاثیر گذارندگی سیاسی و اجتماعی در داخل وخارج باید باشد، تا اینکه در بازیهای بزرگ جهانی شاید نیم نگاهی به آن بشود.و گرنه بازیچه تصفیه حسابهای میان دولتها خواهد شد. و جنبش موسوم به سبز نیز از این فرمول تبعیت میکند. اینکه عده ای فکر کنند با بادکنک هوا کردن و یوتیوب و تویتر و دل خوش کردن به حرافیهای بی اساس سازگارا و مخملباف میتوانند جلب توجه کنند، باید کسی آنها را از خواب گران بیدار کند و گرنه زمانی بیدار خواهند شد که دیگر بسیار دیر شده است.

عبدالمالک ریگی و المبحوح فلسطینی تنها دو تن از قربانیان این بازیها بودند :

1- عربستان سعودی از حماس به خاطر سر سپردگی اش به رژیم شیعی ایران و روابط مستحکم با حزب الله لبنان ، دل خوشی ندارد و یکی از مهره های مهمش توسط ایران و سوریه و حزب الله لبنان ترور شده است (حریری) بنا بر این حد اقل میتواند رویش را به عنوان شتر دیدی ندیدی به سویی دیگر برگرداند.و دختر بن لادن را از ایران خارج کند.
2- سوریه هم برای پول و هم برای رابطه با آمریکا له له میزند و قبلا هم عماد مغنیه را فروخته است و رژیم ایران نیز مجبور به چشم پوشی شده است. و درست چند روز بعد از کشته شدن المبحوح سفارت آمریکا در سوریه بازگشایی میشود.
3- المبحوح مبدا حرکتش سوریه بوده است و در فرودگاه تحت نظر تیم عملیاتی موساد بوده و خروجش به اطلاع عاملان مستقر در دبی اطلاع داده شده است.
4- المبحوح در باز مرکزی دبی با سه نفر ملاقات میکند که دو نفرشان زن و یک نفرشان مرد بوده است و هر سه از پاسپورتهای استرالیایی استفاده میکرده اند و هر سه نفرشان بعد پایان عملیات به ایران میروند.
5- در گیر و دار علنی شدن ماجرای پاسپورتها عبدالمالک ریگی دستگیر میشود و بلا فاصله مصاحبه ای از او پخش میگردد. و باتوجه به روند آماده کردن یک فرد برای مصاحبه که معمولا حد اقل باید چندین روز طول بکشد ، لذا عبدالمالک ریگی باید حد اقل ده روز پیش از مصاحبه دستگیر شده باشد و شاید هم بیشتر.
6- پاکستان اعلام میکند که عبد الله ریگی را دستگیر کرده و به مقامات ایرانی تحویل داده است. و باید در نظر داشت که پاکستان در اقلیم بلوچستان با مشکلات زیادی مواجه است. بنا بر این باید دید که چه چیزی باعث باز شدن دهان سفیر پاکستان شده است و چه وعده ای از طرف خامنه ای به آنها داده شده بود که بدان عمل نشده است؟ و اینکه سفیر پاکستان گفته است : تا چند روز دیگر توضیح مشروحی در باره جزئیات ماجرا خواهد داد . یقینا تهدید مقامات رژیم خامنه ای است که اگر به وعده هایشان عمل نکنند همه چیز را لو خواهد داد، و سئوال اینجاست که چه چیزی در پشت صحنه اتفاق افتاده است؟
7- چرا پلیس دبی اطلاعاتی را که دارد به بهانه های مختلف ذره ذره نشط میدهد و داستان را کش و قوس میدهد؟ و داستان سه تن از عاملین فراری به ایران هم زمان با اعلام دستگیری عبد المالک ریگی منتشر نمود؟
8- چرا سوریه کاملا ساکت است هیچ اظهار نظری نمیکند و حماس نیز در رابطه با کشور مبدا رازداری نموده و میگوید که نمیتواند در آن مورد چیزی بگوید؟
9- چرا احمدی نژاد به دیداری عجولانه با چمدانهایی پر از دلار با خالد مشعل و حسن نصر الله میشتابد؟
10- در هر معامله ای که معاملات سیاسی نیز از آن تبعیت میکند ارزش آنچه که داده میشود و آنچه که گرفته میشود ارزیابی میشود، لذا باید دید ارزش ریگی برای فروشندگانش چقدر بوده است؟ با نگاهی به گذشته نه چندان دور معلوم میشود که پاکستان از عبدالمالک ریگی دل خوشی نداشته است و یک بار برادر او را دستگیر و به رژیم خامنه ای فروخته است و ضمن دریافت پاداش از خامنه ای به عبدالمالک ریگی نیز هشدار داده است تا با آنها کنار بیاید. از سوی دیگر فروختن عبدالمالک ریگی میتواند ارزش دیگری هم برای امارات متحده عربی و پاکستان در بر داشته باشد تا بدان وسیله راه را برای نفوذ سلفی ها (وهابیها ) به رهبری جنبش مردمی ایران(جندالله ) هموار نموده و این سازمان را از نیروهای دیگر پاکسازی نمایند که در این صورت هم مردم بلوچستان و هم رژیم جمهوری ولایت وقیحی ایران بازی را باخته اند. اما خامنه ای که به یک پیروزی تبلیغاتی با بوق و کرنا شدیدا نیاز داشت ، اکنون چهره کثیفش با فروختن المبحوح فلسطینی نه تنها کثیفتر از پیش جلوه خواهد نمود بلکه در آینده نزدیک با دشمنی از جنس زرقاوی ها رو برو خواهد شد. سگهای هاری که اگر زنجیرشان باز شود جهنمی از خون و آتش منطقه سیستان و بلوچستان را خواهد بلعید.
11- رژیم تا به خرخره در نجاست فرو رفته خامنه ای در رابطه با گزارش پلیس دبی در رابطه با رفتن سه فرد مزبور به ایران بعد از قتل المبحوح فلسطینی همچنان سکوت کرده است.


پاینده ایران، برقرارباد آیین ریشه ای، کوبنده تندر

کژدم

۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

معامله بزرگ : دادن المبحوح حماس و گرفتن عبد المالک ریگی

معامله بزرگ : دادن المبحوح (حماس) و گرفتن عبد المالک ریگی

طبق اخبار شبکه ها و منابع گوناگون خبری ، المبحوح (یکی از بزرگان حماس ) زمانی که در فرودگاه مبداء به طرف مقصد (دبی و سپس چین ) بوده است تحت نظر بخشی از تیم عملیاتی که قصد کشتنش را داشته اند قرار داشته و زمانی که سوار هواپیما شده است ، از طرف افراد تیم عملیاتی به بخش دیگر (مستقر در دبی ) با تلفن همراه اطلاع داده میشود که سوژه سوار هواپیما شد. المبحوح بعد از ورود به دبی با یک عنصر ایرانی ( در مرکز خرید دبی ) دیدار کرده و سپس به هتل (قتلگاه) وارد میشود، و بلا فاصله به دیدار حوریهای بهشتی میشتابد.
با توجه به این داستان ، مبداء حرکت المبحوح و مسیر سفرش مدتها قبل به اطلاع سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل رسیده بود و در دو نقطه ، هم در مبداء و هم در مقصد (به خاطر داشتن ضریب اطمینان صد در صد) شناسایی و گزارش شده و سپس به قتل رسیده است. و چند روز بعد... عبد المالک ریگی هم که در منابع خبری از امیر نشین دبی به عنوان مبدا و مقصد حرکت وی نام برده شده است ( در همین سایت دنباله به ضد و نقیض گویی های منابع خبری دقت کنید که به دبی به حالت دو گانه مبداء و مقصد اشاره کرده اند). همچون المبحوح ، با ریش تراشیده شکار شده است.


عبدالمالک ریگی

می گویند عبدالمالک ریگی دستگیر شده است

میبینم که عده ای تحت تاثیر این خبر قرار گرفته اند و معلوم است که تحت تاثیر شبکه دروغ پراکنی رژیم نیز هستند و مثلا شیوه های کشتن ( سر بریدن ) را نمی پسندند و آنرا وحشیانه میدانند. اما گویا فراموش میکنند که جندالله (جنبش مقاومت مردمی ایران ) یک سازمان مذهبی اسلامی است و سر بریدن را به عنوان سنت رسول الله (محمد) پذیرفته است و یک راه الهی برای ایجاد رعب در دل دشمنان بسیار موثر میدانند ( اگر به تاریخ جنگهای صدر اسلام نگاه کنید خواهید دید که یک رسم رایج بوده است ) ، تجاوز به همسران و دختران مخالف محمد نیز یک رسم جاری بوده است ، جدا کردن فرزندان از مادران و پدران و فروش آنها در بازارهای برده فروشی هم رسم محمدی و الهی بوده است. پس اگر به سنت رسول و اسلام ناب محمدی معتقدید، جایی برای زق و زق کردن نمی ماند. اما اگر به دور از تبلیغات ضد اطلاعاتی رژیم تازی پرستان به قضیه نگاه کنید و اگر به مصاحبه ها و مطالب مندرج در وبلاگ متعلق به این گروه نگاه کنید ( http://junbish.blogspot.com/ ) وتمامی اطلاعیه ها و بیانیه هایشان را بخوانید ، خواهید دید که حد اقل میتوان گفت او و سازمانش وهابی نیستند ولی بسیار مذهبی هستند. بافت قبیله ای و عشیرتی بلوچستان ، غیر از این هم نمی تواند بپروراند ، همانگونه که پس از نزدیک به 50 سال تلاش رضا شاه بزرگ و شاهنشاه آریامهر مردم ایران و حتی به اصطلاح روشنفکرانشان چنان سنتی و مذهبی بودند که بعد از براندازی رژیم پهلوی چیزی بهتر از خمینی احمق و بیسواد و رجاله هایی مثل ملکوتی و مشکینی و خامنه ای و رفسنجانی و ..... به ذهنشان نرسید پس باز هم جای زق و زق کردن نیست چون حتی مرکز نشینها هم ( تهرانیها...تبریزیها...اصفهانیها.... و همه وهمه ) ذهنشان در بیغوله های فکری تازیهای ملخ خور گیر کرده بود و هنوز هم کیلو کیلو برایش تفاسیر من در آوردی مینویسند . کردستان یکی از مناطق بسیار محروم است ، اما بلوچستان حکایتی بس دردناکتر است.

با اندیشه ای پاک خودتان داوری کنید.
پاینده ایران رها از پلیدیها و ستم، برقرار باد آیین ریشه ای ،کوبنده تندر

۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

سبزی چیها در نهایت خنجرخیانت خود را فرود آوردند

جرس میگوید همه چیز به حالت عادی باز میگردد..... سپاه به پادگانها.... و دستگیر شدگان فله ای به خانه.... باز میگردند.... و در
نتیجه جنبش بی جنبش. تمامی لینگهای مرا در http://kajdoum1@blogspot.com بخوانید تا بدانید چه چیزی در حال اتفاق افتادن است.

بررسی ( سياست‌های کلی انتخابات )در مجمع تشخیص مصلحت نظام

این خبری است که در رادیو فردا دیدم و بالطبع در سایر رادیوها و روزنامه ها هم از عناوین مهم خبری خواهد بود. اما به راستی قضیه چیست؟ البته در مقاله : ( تحلیلی بر آنچه که جنبش سبز نامیده میشود) به صورت بسیار کوتاه به آن اشاره نموده ام که گویا از کلام موسوی و کروبی چنین به نظر میرسد که مافیای خامنه ای و سپاه تغییر قانون انتخابات را( برای انتخابات بعدی) به عنوان حد اکثر چیزی که میتوانند به دارو دسته موسوی (مفتخورهای قم نشین) و کروبی نماینده( به اصطلاح اصلاح طلبان و در واقع کاشفین دوباره خمینی جلاد) بدهند ِپیشنهاد میکنند . برای رسیدن به چنین نقطه ای هر دو طرف (هم دار و دسته خامنه ای و هم دار و دسته اصلاح طلبان ) مردانی را از همان اول به عنوان دلالان محبت انتخاب کردند و این دلالان از همان ابتدا بدون تاختن به یکدیگر مواضعی کاملا یکی به میخ و یکی به نعل را پیش گرفتند. این دلالان عبارت بودند از دار و دسته رفسنجانی ( به عنوان دلال اصلاح طلبان) و لاریجانی مجلس نشین (به عنوان دلال دار و دسته خامنه ای) که اکنون در مجلس خبرگان دور هم جمع شده و قصد شان این است که با تصویبیه ای مسخره که هیچگاه اجرایی نخواهد شد (مثل همین قانون اساسی که فقط در کاغذ پاره ها موجود است ) کار جنبش سبزی چیها را یکسره کنند. چیدمان این دلالان نشانه ای از دادن گارانتی از طرف مافیای خامنه ای به مفت خور های قم و موسوی و کروبی است که مصوبات این مجلس را به عنوان فصل الخطاب تمامی چانه زنی های پشت پرده شان بپذیرند و یا اینبار با شمشیر آخته سرکوب مواجه شوند. و باتوجه به قر و قمیشهای آخوند مآبانه کروبی و موسوی در لفت و لیس دادن به دیدار ها و قول و وعده های کشدار و وقت تلف کن به خاطر داشتن زمان بیشتر برای چانه زنیهای و گرفتن گارانتیهای بهتر برای داشتن شانس در انتخابات بعدی است. در هر حال موسوی و کروبی در اصل آنرا پذیرفته اند و تنها دو مشکل دارند : 1- چگونه این گارانتیها را دارای قابلیت اجرایی کردن نمایند ؟ 2- چگونه بتوانند سناریوی پشتک و وارو زدن را بسازند تا بتوانند توافق خود را به مبارزین اعلام کنند؟ اما در مورد دوم چندی پیش کروبی زمینه را با گفتار خود زمینه سازی نمود و گفت که اگر نظام به خطر افتد او در جهت حفظ نظام حرکت خواهد کرد, لذا تنها یک بهانه لازم است که شرایط کشور بازهم طبق معمول 31 ساله رژیم آیین پلیدی و فرومایگی به عنوان شرایط ویژه اعلام شود و با جار زدن و بوق و کرنای به خطر افتادن کیان اسلام بتوانند دوباره با همدیگر به سر آخورهایشان باز گردند. البته آنهایی که حوادث بعد از بیانیه معروف و بحث انگیز موسوی و مصاحبه بحث انگیز کروبی و سکوت 22 بهمن ( تئوری رجاله معروف سید ابراهیم نبوی در رابطه با اسب تروا که کاملا یک سناریوی برای به بیهودگی کشاندن راهپیمایی 22 بهمن بود) را در کنار هم بچینید دم خروس را به وضوح خواهید دید. و شرایط کنونی و وضعیت اسف بار رژیم از نظر داخلی و بین المللی این بهانه کوچک را به زودی در اختیار این رجاله های به اصطلاح اصلاح طلب خواهد داد. و در این میان آنهایی که بخش بسیار بزرگ جنبش آزادیخواهی را تشکیل میدهند اینبار به جرم ساختار شکنی از هر دو طرف مورد سرکوب سیستماتیک قرار خواهند گرفت و این ختم داستان سریالی اصلاح طلبی خواهد بود. آنچه که پیشتر ها و بار ها گفته ام و گوش شنوایی نیافته ام.

۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

باز هم بوی جنگ می آید

بوی جنگ می آید

باز هم همه کار شناسها جمع شده اند و میگویند که جنگ در چند قدمی ایران است. همکاری های پر شتاب پاکستان با غرب نیز برای ایجاد نقش جدیدی در سرنوشت افغانستان ( آریانا ) و سخنان تازیهای سعودی و سرکوب شدید حوثی های مرتجع در یمن و خفقان گرفتن رژیم تازی پرستان و آیین تباهی در ایران نیز نشان داد که گویا آنهمه موشک پرانیهای آزمایشی ( فوتو شاپی ) سپاه پاسداران رجاله ها و سخنرانیهای نابودگر احمقی نژاد همه کشک و پشم بوده است و به خاطر اینکه حنای آزمایشهای موشکی دیگر رنگی ندارد خامنه ای کون نشسته (بی دست) در به آب انداختن آهن پاره ای با نام پر طمطراق ناوشکن شرکت جسته است. آیا بیگانگان میخواهند به خاک ایران حمله کنند؟ به نظر در مرحله اول جواب منفی است . حال پرسش این است که آیا این حرکات کشورهای غربی و مخصوصأ تئوری پردازان روسی تنها برای خالی کردن توی دل سپاه عربده کشان پاسدار روسپی خانه های داخل و خارج کشور است؟ باز هم از نظر من جواب منفی است. پس ماجرا چیست؟
از نظر من پاسخ این است که هدف بعدی حزب اهریمنان لبنانی است و حسن نصرالله قلاده به گردن ، چنان فرار خواهد کرد که بستن بند تنبانش را هم فراموش کند. و اگر سپاه عربده کشان (قاچاقچیان هرویین و دختران و پسران بی سرپرست به روسپی خانه ها ) و خامنه ای لجن تبار دست از پا خطا کنند ، دودمانشان به درک واصل خواهد شد ولی آنهایی هم که به غرب به چشم ناجی ( امام زمان آزادی بخش ) نگاه میکنند (یعنی جلبکهای سبز ) نیز به همراه مردم ستم دیده مان هلاک خواهند شد. هدف بعدی حزب اهریمنان قلاده به گردن لبنانی است.

تحلیلی درباره شیوه های عملکرد دشمن تازی پرست حاکم

یاران گرامی با درود


گویا اینروزها اخبار بیشتر از تجزیه و تحلیل ارزش دارد و مردم میخواهند بدانند که چه چیز جدیدی اتفاق افتاده است و ظاهرأ فکر میکنند که همه مسائل سیاسی از نظر تئوریک برایشان روشن است و نیازی به بحث نظری وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد آنرا به عهده به اصطلاح بزرگان قرار داده اند و سهم خود را به دویدن و جنگ و گریز با نیروهای سرکوبگر در خیابانها و زخمی و دستگیر و شکنجه شدن و کشته شدن فرو کاسته اند ، لذا برای اینگونه افراد که چه بخواهند و چه نخواهند نقش اصلی در دست آنها است، ضرورت دارد که نقش اصلی خود را دریابند و و بدانند که آنچه که نتیجه نبرد را تعیین میکند همان مردم مبارزی هستند که در خیابانها به رزمی بی امان پرداخته اند و میپردازند، درست 31 سال پیش هم ، ما و پدران شما و یا برادران بزرگتر شماها در خیابان بودیم و البته ما با این گونه از ددمنشی که شما با آن دست به گریبان هستید هرگز دست به گریبان نبودیم، رهبری مشخص و خواسته های مشخص وجود نداشت و آنچه که بود یک سری آرمانهایی بود که سر و ته مشخصی نداشت و از طرفی دیگر رادیو بی بی سی و رادیو فرانسه و رادیو ی روسها از خارج وفدائیان و مجاهدین خلق و انجمنهای اسلامی و توده ایها نیز از داخل و خارج خمینی را مثل بادکنک باد کردند و روحانیت مفت خور و شیاد هم عکس او را در ماه دیدند و مردم بیسواد و خرافاتی که از اسلام درک درستی نداشتند و بسیار آخوند زده بودند به دنبال یک سری هزیانهای ظاهرأ آزادیخواهانه راه افتادند و خمینی پیر سگ نیز شروع به دادن وعده های دروغین نمود، اما هیچکدام از پفیوزهایی که نام بدم نگفت که این ها همه وعده های دروغ است تا خدای ناکرده ، شیشه مبارزه با امپریالیسم ، ترک بردارد و با امروز و فردا کردن و اتخاذ تاکتیکهای مبارزاتی مسخره و سترون کار به جایی رسید که ایران شاهد بزرگترین قتل عام مبارزان آرمانگرا گردید و زمانی مردم به اشتباهشان پی بردند که 18 سال از عمر سراسر ننگین وخونریز و ایرانی ستیز رژیم آیین تباهی گذشته بود، 12 سال پیش در چنین روزهایی مردم تحت تأثیر ادبیات مردم فریب خاتمی قرار گرفتند که بخشی از رژیم را نمایندگی میکرد که نوید آزادیهای سیاسی و مدنی میدادو و از سوی دیگر خامنه ای به اشکال پیدا و پنهان ناطق نوری رامطرح مینمود (همانگونه که در رابطه با احمدی نژاد عمل کرد) و مردم نیز به دلیل نبودن رهبری از کانال انتخابات وارد شدند و خاتمی خائن را نه به عنوان رئیس جمهور، بلکه به عنوان رهبر جنبش آزادیخواهانه انتخاب نمودند و در همان چند سال اول تو زرد بودن و خیانت پیشگی خاتمی بر ای بخش بزرگی از مردم آشکار شد و بخش دیگر یا به دلیل کوته فکری و یا به دلیل هم آخور بودن با آن جناح به اصطلاح اصلاح طلب سعی بر ماله کشی و توجیح اعمال وی از یک سو وتخریب آزادیخواهان راستین به بهانه زیاده طلبی از سوی دیگر نمودند (که میتوانید اجرای همین پروژه را همین الان هم ببینید که از طرف سینه چاکان موسوی و سایر اصلاح طلبان اجرا میشود ) ، اما در جریان انتخابات خاتمی خائن یک مسئله برای هر دو گروه تشکیل دهنده رژیم آیین تباهی روشن شد و آن اینکه مردم به دنبال یافتن << رهبری >> هستند، که پیغام بسیارخطرناکی برای هر دو جریان حاکمیت داشت و آن اینکه مردم به دنبال تغییر رژیم هستند و به همین دلیل هر دو جریان شدیدأ به تکاپو افتادند تا هرکدام به نوعی و به شیوه خاص خود آنرا مهار نمایند ، جریانی که امروزه به نام جریان کودتا معروف است از همان ابتدا به فکر طراحی مقابله نظامی شدید روی آورد و آغاز به شستشوی مغزی بسیجیها و آموزش های ضد شورش نمود و آنرا به مرحله عملیاتی رساند و در طرح امنیت اجتماعی بخشی از آنرا در یک مانور واقعی، عملیاتی نمود ، که حد اقل چهار هدف را دنبال میکرد :

1- نشان دادن چهره ای بسیار خشن برای ایجاد رعب و وحشت که توجیه شرعی آنراهم در میتوان در جمله عربی آلنصر بالرعب محمد یافت که در مدینه اظهار داشت و پایه سیاستهای محمد شد و همچنان در تمامی طول تاریخ استیلای تازیان بر دیگر سرزمینها دنبال گردید.
2- عادت دادن نیروهای بسیجی ( گاوهای زبان بسته) به اعمال خشونت بی حد و حصر و کشنده ، بدون احساس گناه و با طیب خاطر.
3- سنجیدن افکار عمومی طیفهای گوناگون مردم و نوع عکس العمل احتمالی آنان.
4- فرستادن پیغام عملی به انجمنها و سازمانهای دفاع از حقوق بشر و دولتهای اروپایی و آمریکا که در صورت هر گونه حرکتی که بوی شورش و انقلاب بدهد به همین نحو سرکوب خواهد شد و نیروهای آماده عملیاتی اش هم ، موجود است ، و از به پا کردن دارفوری دیگر هیچ ابایی ندارند. و بعد از آمادگی کامل طرح مقابله با انتخابات و شورشهای احتمالی را در تمامی زمینه ها را برنامه ریزی نمودند و مطلب مهمتر اینکه تمامی سران جریان به اصطلاح اصلاح طلب از اهداف و چگونگی روند آمادگی سپاه برای سرکوب کاملأ آگاه بودند و گاه و بیگاه در لفافه های چند لایه به کنایه و اشاره به آن اشاره میکردند و به همین دلیل هم با خوشباوری می انگاشتند که اگر تعداد رأی دهندگان زیاد باشد هر چقدر هم که تقلب زیاد باشد تمامی نقشه های دار و دسته کودتا به هم خواهد خورد غافل از اینکه خامنه ای و دار و دسته اش خود را برای هرگونه سناریوی احتمالی آماده کرده اند.
حال ببینیم که دار و دسته دیگر حاکمیت که به اصلاح از طرف مبلغان جیره خوارشان به اصلاح طلبان مشهور شده اند طرح دیگری را دنبال کردند که با طرح گفتگوی تمدنها کلید خورد که این طرح به خودی خود 4 هدف را دنبال میکرد :
1- بازخرید وجهه خامنه ای و رفسنجانی سرا پا متعفن برای باز گرداندن آبروی رفته و خنثی کردن نتایج دادگاه میکونوس .
2- خریدن وقت برای نیات پنهان تحقیقات اتمی رژیم .
3- شکستن تحریمهای اقتصادی تا جای ممکن .
4- گرفتن ارتباطات وسیع بین المللی برای بوجود آوردن زیر ساختهای بین المللی برای حرکات بعدی شان که توضیح خواهم داد.
5- در مجموع حرکات دار و دسته اصلاح طلبان بر اساس استفاده از نیروی مردم برای سهم خواهی از دارو دسته خامنه ای بود که در دو حوزه درون مرزی و برون مرزی پایه ریزی گردید . الف : برنامه ریزی در حوزه درون مرزی : 1- بوجود آوردن گروهها و مطرح کردن افراد گمنامی که همگی از افراد درون نظام آیین تباهی بودند، برای افشاگریهای محدود جهت ایجاد شکاف در صفوف دار ودسته خامنه ای و افراد و جریانهای همسو با آنان که با داستان قتلهای زنجیرهای کلید خورد و سر و ته قضیه اصلی را سریع سر هم آوردند و آقای اکبر گنجی نیز مامور پیگیری همان سناریو تحت عنوان داستانی کشدار که به عالیجناب سرخپوش و سیاهپوش معروف شد که حرفهای بی سر و تهی را که بیشتر سعی در ایجاد سوال دارد مطرح ساخت که بیشتر طرف سخنش نیز خامنه ای و رفسنجانی و اعوان و انصارش بودند و این سناریو را دنبال میکرد که یا تسلیم شوید و یا اینکه خواهیم گفت آنچه را که نمی خواهید گفته شود و همین گفتمان با ناز و کرشمه از طرف خاتمی نیز دنبال میشد و هفته ای نبود که خاتمی صحبت از افشاگری مشروط به میان نیاورد و هر بار با تکه استخوانی که جلویش می انداختند تا یک هفته سکوت میکرد و هیچگاه هم سخنی واضح بر زبان نیاورد چون داستان چیز دیگری بود، داستان رو راست بودن با مردم ستمدیده نبود بلکه بازی کشدار با احساسات پاک و خوشبینانه مردم و همزمان با آن پایین آوردن سطح انتظار مردم بود و القائ این باور که مردم جمهوری اسلامی و ولایت فقیه را میخواهند اما باید اصلاحاتی در جهت آزادیهای مدنی و تقویت جمهوریت رژیم آیین تباهی صورت پذیرد و چنان های و هوی و جنجال بی ثمری را آغاز کردند که جامعه را در حات تنشهایی که حالت شل کن و سفت کن داشت نگاه داشتند و حد اکثر چیزی که عاید مردم شد مسئله کمتر شدن حساسیتها در رابطه با روسری و مدل مو و از این دست مسائل پیش پا افتاده بود که در 31 سال پیش همه را داشتند و بسیار بسیار بیشتر هم داشتند و در 90 درصد ممالک اصلأ مطرح نیست چه رسد به اینکه کسی بیاید و به خاطر اعاده 20 درصدی آن تبدیل به قهرمان ملی شود( و احمدی نژاد هم در آن مصاحبه انتخاباتی مشهورش در 4 سال پیش به آن اشاره کرد و وعده ادامه آنرا داد) اما خاتمی خائن و اعوان و انصار و رهبران پشت پرده اش میدانستند که چه آسان می توان با دادن حتی 20 درصد حد اقلهای آزادی فردی به قهرمان ملی تبدیل شد و شیپور چیهای اصلاح طلبان هنوزهم که هنوز است آنرا در شیپور تبلیغاتی شان میدمند . این بخش از سناریو گرچه به بی آبرویی بیشتر خامنه ای انجامید اما از سوی دیگر مردم به سر خوردگی سیاسی دچار شدند و در انتخابات 4 سال پیش هم به شمپانزه رای دادند و در دهن اصلاح طلبان قلابی زدند، اما اگر مردم ما حافظه تاریخی شان را به کار بیندازند خواهند دید که بازی قلابی اصلاحات و بعد از آن 4 سال حکومت احمدی نژاد به قیمت 12 سال غارت اموال کشورشان از طرف دار و دسته خامنه ای و مافیای نظامی امنیتی اش از یک سو و همچنین بوسیله سایر اراذل و اوباشی همچون مکارم شیرازیها و ناطق نوریها از سوی دیگر انجامیده است و این وسط این اصلاح طلبان قلابی چون از استخوان خوردن خسته شده اند دیگر به جنگ مرگ و زندگی نا خواسته ای کشیده شده اند و به همین خاطر هم هست که داستان انقلاب مسالمت آمیز و جنبش بی خشونت را در شیپور میدمند تا بلکه با کش پیدا کردن قضیه بتوانند در پشت پرده مسائل خودشان را حل کرده و مردم را به رفتن به خانه هایشان تشویق کنند حال باید دید که اگر هم موفق شدند پاسخ مردم چه خواهد بود؟! ب : برنامه ریزی برای حرکات برون مرزی: 1- ساخت و صدور قهرمانهای قلابی ضد رژیم به خاج از کشور مثل کسانی از قبیل سید ابراهیم نبوی با سابقه 3 روز بازداشت در اوین اما با توانایی قلم پردازی در طنز و اکبر گنجی با سابقه قلابی زندان اوین و اعتصاب غذای طولانی و به عنوان فردی آزادیخواه از نوع درجه یک که حتی منتقد اسلام و تشیع رسمی نیز میباشد و آقای سازگارا وصدها نفر دیگر که دارای قابلیتهای سربازگیری و سازماندهی و گرفتن روابط دیپلماتیک و یا نفوذ در جوامع حقوق بشری و یا برپایی دهها انجمن با نامهای گوناگون و چه بسا با اندیشه های همسان و نه ضرورتأ یکسان و خریدن افراد دست اندر کار در رسانه های گوناگون اروپایی و آمریکایی برای تحریک و جلب ایرانیان خارج از کشور. 2- برقراری روابط دیپلماتیک و قانع کردن
دو لتهای خاورمیانه و همچنین دولتهای موثر د ر اروپا و بخصوص آمریکا جهت دادن وعده های خوش آیند آنان در ازای کمک و همکاری آنان به این جریان در رسیدن به قدرت . 3- گرفتن وعده همکاری از گروههای
بی دندان اپوزیسیون و در صورت مخالفت ، بی ثمر نشان دادن آنها و در صورت پذیرش دادن وعده های نقد مالی و وعده های نسیه سیاسی. 4- مهندسی اجتماعی و سیاسی افکار عمومی جوامع اروپایی و آمریکا برای سازماندهی فشارآوردن از پایین به دولتهای آنان.5- ایجاد انواع و اقسام شبکه ها و کانالهای ارتباطی با افراد موثر که در زمان لازم بتوان از انها استفاده نمود. اما سوال این است که اینهمه کشاکش بر سر چیست؟ پاسخ ساده انگارانه این است که جنگ قدرت است اما بلافاصله این سوال مطرح میشود که قدرت را برای چه میخواهند؟ آیا جلادان دیروز همگی از اعمال ننگین خود پشیمان شده اند؟ یعنی مثلأ ابراهیم نبوی که زمانی با لاجوردی ، دژخیم اوین دستش در کاسه خون جوانان ایران بود و یا موسوی تبریزی که از جلادان زندان تبریز بود و به خاطر بیرحمیهایش دادستان کل انقلاب شد تا از کشته ها پشته بسازد و یا صانعی و موسوی اردبیلی و هادی غفاری و…… آیا تمامی این اراذل و اوباش میهن پرست و آزادیخواه شده اند؟ آیا قدرت را برای اجرای آرمانهای آزادیخواهانه میخواهند؟ فقط یک احمق میتواند اینرا بپذیرد. پس داستان چیست؟ پس این جلادان دیروز که اصلاح طلبان امروز شده اند در واقع چه میخواهند؟برای پاسخ به این سوال باید باز گردیم به سالهای 1366 تا 1368 که نطفه پلیدی در دل رژیم اهریمنی آیین تباهی (آیین دزدان و راهزنان مدینه) بسته شد که پدر این نطفه پلید هاشمی رفسنجانی بود و البته لازم به تذکر است که پیش از آن نیز حرکاتی از آن دست انجام می شده است اما این سالها سالهای تئوریرزه شدن و آغاز یک حرکت سیستماتیک و دارای چشم اندازهای راهبردی طولانی مدت گردید و بیراهه ای نوین و بسیار خطرناک گشوده شد که حتی آخوند منتظری که شاید بتوان او را پدر معنوی اصلاح طلبان نامید نیز از افشای آن ابا دارد زیرا ستونهای آیین تباهی( اسلام) را به لرزه در می آورد ، تئوری مطرح شده از این قرار بود که سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات و بنیادهای گوناگون وارد عرصه فعالیتهای اقتصادی بین المللی شده و از تجربیات بنیاد مستضعفان در زمینه فعالیتهای اقتصادی بین المللی استفاده نموده ونه تنها به بنیادهایی سود آورتبدیل شده بلکه بتوانند با ایجاد شرکتهای گوناگون صوری و گرفتن ارتباطات وسیع با تولید کنندگان و دلالان بین المللی هم سد تحریمهای اقتصادی را بشکنند و هم بخشی از مایحتاج مصرف داخلی را به نحوی ارزانتر تأمین کنند و این طرح به عنوان بخشی از طرح کلی دوران سازندگی تعریف میشد، اما سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات در اجرای این طرح دارای نقش و اختیارات ویژه ای بودند که از این قرار است : 1- شرکت دادن سپاه پاسداران به عنوان سازمان در پروژه های سازندگی 2- اجازه سپاه پاسداران در قاچاق نفت و فرآورده های نفتی که عمدتأ در خدمت سرویس دهی به رژیم صدام قرار داشت 3- شرکت سپاه پاسداران در قاچاق لوازم خانگی و سایر احتیاجات ضروری و غیر ضروری که به هر حال از طرف مرزنشینان خواسته و نا خواسته انجام میگرفت4- مشارکت و همکاری سپاه پاسداران و مخصوصأ سپاه قدس با وزارت اطلاعات در زمینه فعالیتهای ظاهرأ اقتصادی وزارت اطلاعات در درون و بیرون از مرزهاکه ظاهرأ برای خودکفایی مالی وزارت اطلاعات از یک طرف و سازماندهی گسترده شبکه های جاسوسی و ضد جاسوسی از طرف دیگر میشد.
اختیارات ویژه وزارت اطلاعات در زیر لوای این شعارها و تئوری انجام گرفت : 1- برای دانستن همه چیز باید در همه جا بود 2- برای کنترل اطلاعاتی و امنیتی داخل کشور باید آنرا از بیرون مرزها کنترل نمود 3- برای جنگیدن با دشمن باید در خاک دیگران با آنان جنگید. برای آغاز و سپس عملیاتی کردن این پروژه بزرگ اول باید موانع احتمالی درونی را از بین میبردند و به همین دلیل پروژه مهندسی برکناری منتظری و ایزوله کردن افراد و جریانهای همسان و یا نزدیک به ایشان پی ریزی گردید و اکنون به راحتی میتوانید بفهمید که چرا آنها یی که اکنون اصلاح طلبان دو آتشه شده اند در آن دوره به خاطر اینکه در رئوس هرمهای قدرت قرار داشتند و مانند گرگهای درنده و روباهان بوی گوشت را از دور استشمام کرده بودند به همان دلیل هم همگی خفه خون گرفتند و دم بر نیاوردند و حتی منتظری نیز که کم و بیش در جریان فجایع هولناک بعدی که زاده این پروزه عظیم بود نیز دم بر نمی آورد و نه به این خاطر که دستش کوتاه است بلکه به خاطر حفظ کیان نظام کثیف جمهوری آیین تباهی است که دم بر نمی آورد. بعد از خانه تکانی شدید درونی اجرایی شدن آنچه که گفته شد به فاز عملیاتی شدن رسید . سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات به طور سریع شروع به مهاجرت به خارج از کشور نمودند و از امکانات بالفعل خود مثل کشور پر افتخار سوریه و حکومت اسلامی سودان و معاندین عراقی و حزب الله لبنان و شبکه های مختلف لبنانی ها در کشورهای آمریکای جنوبی و لاتین و اروپا سود جستند اولین عملیات متهورانه سپاه پاسداران که با همکاری نیرو های مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق انجام گرفت سرقت و انتقال اموال عراقی های آسیب دیده در جنگ اول خلیج فارس به ایران بود که از ماشین آلات گرفته تا لوازم خانگی و اتوموبیل را در بر میگرفت که در آمد آن بین ولی فقیه مسلمین و رهبر مستضعفان و مسلمانان جهان و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و سپاه پاسداران و واسطه ها و دلالان قابل اعتمادشان(اراذل و اوباش) قرار میگرفت ( این داستان مرا به یاد دزدان مدینه و پیامبرشان محمد می اندازد و نمونه عینی و زنده غزوات پر افتخار آن پیامبر اولوالعظم در قرن بیست و یکم میباشد ) و در ادامه این داستان و استراتژی بزرگ به راه انداختن شرکتهای بزرگ در دبی و سپس برای داشتن کنترل بیشتر بر آن را انداختن پروژه جزیره کیش که موفقیت آنچنانی که انتظارش را میکشیدند نداشت ، اجاره دائمی طبقات مختلف در در هتلهای پنج ستاره که برای اهداف گوناگون به کار گرفته میشد ، ایجاد شرکتهای گوناگون درکشورهای آسیای میانه و آذربایجان و ارمنستان و روسیه و ترکیه و قبرس و دبی و اروپا و آمریکا و کانادا و استرالیا و……. و باز کردن حسابهای بانکی گوناگون به اسم نامهای حقیقی و حقوقی ، ایجاد شبکه های وسیع سرقت اتوموبیل و دمونتاژ کردن آنها در کشورهای ژاپن و اروپا و کانادا و استرالیا و کد گذاری و صادر کردن آنها به عنوان قطعات یدکی مستعمل به ایران و کشورهای عربی و عمدتأ لبنان و سودان و مونتاژ کردن و فروش قانونی آنها در کشورهای بی قانون، دایر کردن کازینو ها و روسپی خانه ها برای به دست آوردن سودهای کلان و همچنین به منظور پولشویی و تحت نام پروژه لزوم آنها برای کارهای اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی وایجاد ارتباطات وسیع با شبکه مافیای ترکیه و ایتالیا و انگلستان و فرانسه و کانادا و آمریکا و ایجاد شبکه وسیع قاچاق مستقیم و یا ترانزیت مواد مخدر با همکاری وسیع حزب الله لبنان و شبکه های این سازمان در قبرس و اروپا و کانادا و آمریکای لاتین و آمریکای جنوبی ، ایجاد شبکه های پولشویی در بانکهای کشورهایی از قبیل مالزی و اندونزی و سنگاپور وتایلند ….. ایجاد ارتباطات با شبکه های تولید مواد مخدر در افغانستان و پاکستان چه به طور مستقیم ویا غیر مستقیم از طریق سازمان القائده و طالبان و شیعیان افغانستان… فرستادن افراد زیادی برای ظاهرأ تحصیل به ترکیه و اروپا و آمریکا و روسیه و اوکرایین و…. ایجاد شبکه های قاچاق انسان (عمدتأ دختران جوان برای روسپیگری در کشورهای گوناگون و به ویژه کشورهای حوزه خلیج فارس ) که در چند مورد لو رفته در داخل ایران هم دیدیم که دست سران سپاه و نیرو های انتظامی و آخوندها ی هرزه تبار در آن اشکار شد و به سرعت ماستمالی گردید….در همین راستا بود که در سال 1371 کمیته های انقلاب اسلامی که یکی از بدنام ترین تشکلهای انتظامی- اطلاعاتی بود را با ژاندارمری و نیروی پلیس ادغام و نام نیروی انتظامی بر آن نهادند و کثیفترین افراد سپاه را به عنوان فرماندهان در رده های مختلف بر آن گماردند تا تشتت اطلاعاتی و امنیتی را در رابطه با پروژه های سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات را تحت پوشش قراردهند و در راستای همین پرو ژه و استراتژی طولانی مدت بود که خامنه ای آیت الله شد و به وسیله رفسنجانی و سایر سگهای سیاه تبار به رهبری رسید و آهسته آهسته هر آنکه به ادامه روند اعتراض داشت ( البته نه اعتراض به اصل مطلب بلکه اعتراض به شور شدن زیادی آش) در پروژه های مهندسی شده انتخاباتی و غیر انتخاباتی به حاشیه راندند ، البته ترورهای پی در پی رهبران اپوزیسیون و روشنفکران که گاه با نظارت شبکه های اطلا عاتی اروپایی و گاه با تهدید و تطمیع آنها انجام گرفت زنگ خطر را برای اروپاییها به صدا در آورد که منجر به دادگاه میکونوس شد اما طرفین با لابیهای گوناگون و تطمیع و تهدید بالاخره به این نتیجه رسیدند که شل کردن نتیجه دادگاه از طرف اروپا از یک طرف و بیرون کشیدن نیروها و شبکه های سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات از سوی دیگر داستان را به صورت گشوده و نیمه تمام پایان دهند و به همین خاطر هم پروژه انتخاب خاتمی کلید خورد و درانتخابات 12 سال پیش به طور طبیعی و استفاده از خوشباوری مردم از یک سو و عدم وجود رهبری که سرش به تنش بیارزد از سوی دیگر باعث رای آوردن خاتمی خائن گردید و بعد از جریان انتخابات تمامیت دار و دسته های دست اندر کار رژیم آیین پلیدی چه در داخل گود و چه در خارج گود احساس خطر نمودند چون مردم سطح انتظاراتشان از خاتمی کاسه لیس و خائن ، نه در حد رئیس جمهور بلکه از او انتظار رهبری داشتند و این شاید تنها چیزی بود که هیچیک از طرفین انتظارش را نداشتند لذا پروژه دیگری کلید خورد :1- استفاده از برکت وجود خاتمی برای بازی باز سازی و پاکسازی وزارت اطلاعات بدون اشاره به نقش سپاه پاسداران و سایر شرکا از عناصر خودسر که تنها عوامل اجرایی فرامین بودند و فیصله دادن قضیه با یک نفر تلفات ( سعید امامی) وبازسازی سازمان اطلاعاتی موازی با بکار بردن همان افراد و شتاب بخشیدن به جریان تحقیقات و اجرایی کردن پروژه های پنهان اتمی و آغاز به تهدید مردم با کودتا ی سپاه پاسداران در صورت تند روی ( که بعضی احمقها آنرا به تهدید خاتمی و جریانات به اصطلاح اصلاح طلب تعبیر کردند و یا عمدأ به صورت ضد اطلاعات به خورد مردم دادند) و خریدن زمان و اطاله وقت و جنگ فرسایشی و روانی با مردم و دادن استخوانهای بزرگتر به سگهای به حاشیه رانده شده و اجازه دادن به سیاستهای شل کن سفت کن خارجی ادامه دادند و در طی هشت سال جنگ فرسایشی هم از نعمات حرکات نمایشی خاتمی کاسه لیس استفاده کردند و هم جنبش مردم را به یأس دچار کردند ، در این میان تمامی افراد که در رده های گوناگون در پرو ژه های گوناگون وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران شرکت داشتند و کمتر کسی از آنها را میتوان یافت که پرونده مستند شده و چشم پوشی شده جنایی، رشوه ، انحرافات جنسی و زنا و یا تجاوز جنسی و دزدی نداشته باشد و هم کسانی که به عنوان وزیر و وکیل و یا عنصر سیستم قضایی و دولتی چه رانده شده و چه حاشیه نشین که همگی دارای چنین مستندهایی هستند با تهدید و تطمیع به ادامه راه کثیف وبی بازگشت فراخوانده شدند( که همین حالا آن بازجو و آدمکش حرفه ای که 12 سال پیش سعید امامی را باز جویی میکرد الآن اصلاح طلبان را باز جویی میکند و اگرحکومت عوض شود و به او وعده چشم پوشی بدهد حاضر خواهد شد زنش را هم به همان شیوه بازجویی کند و ای مطلب مرا به یاد سخن خمینی سگ تبار می اندازد که می گفت اگر جدش در مدینه اینهمه جنایتکار مومن داشت جهان را فتح میکرد) و این امر باعث تشتت آرا گردید و جناح به حاشیه رانده شده که اصلاح طلب خوانده میشوند نیز بیکار ننشستند و تا میتوانستند قهرمانهای قلابی ساختند و به خارج از کشور فرستادند تا بتوانند در صورت لزوم از آنها برای سازماندهی و کنترل جنبشهای بعدی در جهت اهداف خود که اصل اصلی آن حفظ نظام آیین تباهی است استفاده نمایند غافل از اینکه این امر در یک استراتژی بلند مدت به نفع دار و دسته خامنه ای نیز میباشد و میتواند به عنوان پدافند عقب نشینی در خدمت آنان نیز قرار بگیرد (و اینکه اکنون آقای موسوی شعار میدهد : جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد خود چراغ سبزی است برای خامنه ای و اعوان و انصارش که اگر تا دیر نشده است از خر شیطان پایین بیایند تحت پو شش و حفاظت و امان قرار میگیرند) و شعار حفظ نظام هیچ معنی دیگری به غیر از این ندارد. باری داستان اصلاح طلبی بازی با انتخاب احمدی نژاد تمام شد و رفسنجانی و دارو دسته اش نیز فهمیدند که اکنون نوبت آنها هم رسیده است که به حاشیه رانده شوند و این اژدهای هفت سر که خود تئوری و پروژه به وجود آوردنش را رقم زد دیگر صاحبی ندارد و حتی احمقانه خواهد بود که خامنه ای را صاحب آن بدانیم و یا مصباح یزدی را و این اژدها از اینگونه آدمها تنها به عنوان ماسک استفاده میکند و اگر بقایشان ادامه یابد خواهید دید که این ماسک را در صورت لزوم از هر نوعش که باشد به دور خواهد انداخت . باری …. به اصل مطلب باز گردیم …. در دوره چهارساله احمدی نژاد، بازی شکل دیگری گرفت و هیاهوی اتمی و دادن چهره ای ملی و میهنی به آن که از نان شب هم واجب تر است و نمایشهای موشکی و اختراعات دروغین روزانه و تولید جنگنده های گوناگون و اخباری گوناگون در جهت رشدهای تکنو لوژیک در فتح قله های رفیع علم و شتاب بخشیدن به پروژه اتمی و براه انداختن جنگهای تبلیغاتی ضد اسراییلی و جنگهای عملی محدود و با واسطه ( غیر مستقیم) با نیروهای آمریکایی مستقر در عراق و دهها ترفند دیگر کار را به جایی رساند که سپاه پاسداران جز گامی کوچک با بمب اتمی فاصله ندارد و شاید هم هیچ فاصله ای ندارد و از سوی دیگر چین و روسیه که تا دیروز با یکی نعل و یکی به میخ زدن نقش سپر دفاعی رژیم را بازی میکردند اکنون نشان دادند که این رژیم را نیاز دارند و از آن پشتیبانی خواهند کرد و در به اصطلاح انتخابات اخیر سپاه پاسداران و دار و دسته خامنه ای و سایر اراذل و اوباش نشان دادند که با کودتا ی 22 خرداد پیه همه چیز را به خود مالیده اند و اینکه فیروز آبادی گفت با شعار دادن از صحنه نمی رویم کاملأ در حرف خود صادق بود و به هیچ وجه از سودهای کلانی که شاید با در آمد نفت همسان باشد( آن هیجده و نیم میلیارد دلاری که در ترکیه لو رفته است گوشه ای کوچک از این نوع در آمدهای تبهکارانه است) که با به وجود آوردن شبکه های عریض و طویلی که به وجود آورده اند(همانگونه که شرحش داده شد) چه بسا اکنون میتوانند به دولت چین و روسیه وسایر جریانهای مافیایی در عرصه های گوناگون سرویس های سود آور دهند چگونه با چند تظاهرات خیابانی و شعار تسلیم خواهند شد و آنهایی که اینبار با شعار جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد به میدان آمده اند باید با تمامی تلخ اش بپذیرند که خامنه ای راست میگوید که این گونه حرکات فقط کاریکاتوری از جنبش 57 است و اینها با محمد رضا پهلوی که فرار کرد زمین تا آسمان فاصله دارند چون محمد رضا پهلوی و خانواده اش هرچه که بودند در تجارت مواد مخدر و تجارت انسان و سرقتهای تبهکارانه و دایر کردن روسپی خانه ها و فروختن یتیمان و کودکان بی سرپرست برای استفاده های جنسی و روسپیگری دست نداشتند و این نشان از فرقی بسیار بزرگ در روحیه آنان دارد و فرق بزرگ دیگر اینکه مگر این جمهوری اسلامی نیست که شما جمهوری اسلامی میخواهید؟ کدامین یک از کارهایشان با کارهایی که محمد و علی کردند و مخالفت دارد؟ آیا آنها تجارت انسان نمی کردند؟ آیا آنان مردان خانواده های مخالفین را نمیکشتند و سپس مادران را از فرزندانشان جدا نمی کردند و سپس در بازارها ی گوناگون نمی فروختند؟ آیا آنان با زنی که شوهرش را همان روز کشته بودند هم بستر نمی شدند به نام آنکه غنیمت جنگی است؟ اگر اینگونه رهنمودهای ناقص برای جنبش مردم ستمدیده ایران که ما میخواهیم جنبشمان صلح طلبانه باشد و ادای گاندی را در آوردن ساده لوحی نیست؟ هر کس که به جنبش استقلال هند نگاه کند خواهد دید که تنها سرپیچی مدنی و مقاومت منفی نبود و گروههای گوناگونی بودند که کارهای گوناگونی میکرذند مثل گروههایی از مسلمانان و هندوها که مبارزه مسلحانه میکردند و با اینکه نیروهای انگلستان تنها یکصد وپنجاه هزار نفر بودند و مردم هندوستان سیصد و پنجاه ملیون نفر بودند و نیروهای انگلیسی در خاک بیگانه میجنگیدند و هزاران مشکل داشتند که کمترینش مشکل لجستیک بود باز هم بیست سال طول کشید ، آیا دشمنان شما مشکل لجستیک دارند؟ آیا دشمنان شما از بیرون مرزها آمده اند ؟ آیا میخواهید مبارزه تان بیست سال طول بکشد؟ تا این چند قطره نفت هم تمام شود؟ و کشوری تهیدست را فتح کنید؟ اگر میخواهید مسیح شوید بدانید که در کمتر از دو سال کشته شد و پادشاه جهان هم نشد و حواریانش هم همگی به گه خوردن و دریوزگی زندگیشان افتادند و مسیحیت کنونی هم آن چیزی نیست که که او به دنبالش بود و ما هم به فکر فتح معنوی جهان نیستیم ، ما کشوری مستقل و دمکراتیک می خواهیم و دشمنمان خانگی است و حتی از این جنبش سبز به عنوان سوژه ای برای خریدن وقت بیشتر برای رسیدن به بمب اتمی استفاده میکند بدینسان که به جهانیان نشان دهد که حالا صبر کنید ببینیم چه میشود ، و وقتی که بمب اتمی شان را آزمایش کردند فاتحه جنبش سبز خوانده خواهد شد، آنهایی که رهنمودهای مجانی میدهند که عکس بگیرید و فیلم بگیرید و توی یو تیوب بگذارید تا همه ببینند!!! مگر شما ها که اینهمه زجر میکشید و با شوق و شور و شجاعت در میدان مبارزه هستید و کشته و زخمی و شکنجه میشوید برای تحریک افکار عمومی جهانیان و یا سازمانهای بین المللی است که به کمکتان بیایند؟ مگر این افکار عمومی برای بیش از سه ملیون کشته و زخمی و آواره دارفور چه کردند که لا اقل پانصد هزار نفر آنان کشته شده اند و به سختی میتوانید زن و کودکی را در میانشان پیدا کنید که مسلمانان به آنها تجاوز نکرده باشند ؟ شما را به آفریدگار سوگند باز هم نگویید که این اسلام نیست ، برادرم و خواهرم اسلام همین است و از آغاز هم با راهزنی، ترور، تجاوز و برده فروشی آغاز شده است و همانگونه هم ادامه داشته است و سایر تعابیر و تفاسیر فقط ماله کشی و دروغ بافی است . مگر طالبان و القاعده و یا اعمال ننگین همین اصلاح طالبان در دوره خمینی و دستورهای کشتار خمینی را از یاد برده اید؟ تجاوز به زندانیان در جمهوری اسلامی فقط در این 50 روز اخیر اتفاق نیفتاده است و در زمان میرحسین موسوی و موسوی اردبیلی و موسوی تبریزی و صانعی و دیگر اراذل و اوباشی که به خاطر دوری از استخوان و سهم بزرگتر در تاراج ها اصلاح طلب شده اند جزئی از تفریحات پاسداران در بازداشتگاهها و زندانها بوده است و برای همین هم هست که بسیاری از پاسدارانی که فقط در جبهه های نبرد در جنگ میهنی علیه اعراب بودند ، بعد از بازگشت ازنبرد از سپاه کناره گرفتند و به گوشه ای خزیدند و شأن انسانیشان به آنها اجازه نداد که در این هرزه گریها شرکت کنند ، گیرم که اصلأ من اشتباه میکنم و اسلام چیز خیلی عجیب و غریبی است ، با یک حساب دو دو تا چهارتا به خودتان بگویید که افکار عمومی اروپا و آمریکا چه دردی از دردهای مردم زیمبابوه دوا کرد؟ چه دردی از دردهای دو ملیون کشته و ملیونها بی خانمان و ملیونها کودک و زن مورد تجاوز قرار گرفته توتسی در آفریقا دوا نمود؟ آدمهایی مثل سازگارا و مخملباف دارند با خون شما بازی سیاسی میکنند و قیمتهای مصاحبه هایشان را بالا میبرند و چه بسا بخشی از پروژه خریدن وقت برای رسیدن به بمب اتمی باشند و بعید هم نیست و اگر هیچکدام از اینها هم نباشند حد اقل دارند راهنماییهای ناقص میدهند و من فکر میکنم که رفتار ددمنشانه نیروهای سرکوبگر اعم از سپاه و بسیج و نیروهای ویژه به اندازه کافی این مشروعیت و پذیرش را برای باز کردن جبهه ای جدید برای مبارزه مسلحانه مردمی را علیه سپاه پاسداران و نیرو های بسیج را در افکار بین المللی آفریده است . البته منظور از مبارزه مسلحانه تظاهرات مسلحانه نیست و یا آغاز به خلع سلاح کردن نیروهای سرکوبگر و بلا فاصله استفاده کردن در سنگر بندی خیابانی هم نیست بلکه منظور این است که کمیته های تشکیل شده مبارزاتی باید به فکر مسلح شدن باشند و در راستای آن حرکت نمایند که میتوان از بمبهای دست ساز و نارنجکهای دست ساز و خلع سلاح نیروهای نظامی و انتظامی نه در بطن تظاهرات بلکه خارج از آن استفاده نمود و در زمانی که عده ای تظاهرات میکنند گروههای مسلح به سراغ اهداف اقتصادی رژیم مثل دکلهای برق و مخازن نفت و خانه ها و مراکز اقتصادی عناصر سرکوب شناسایی شده حمله کرده و خواب امن را از چشمانشان بربایند تا نتوانند احساس امنیت کنند و یا به کمین انداختن نیروهای سرکوبگر زمانی که تلاش میکنند برای سرکوب تظاهرات حرکت کنند و بدینگونه باز کردن جبهه ای موثر تا هر بسیجی کون نشسته ای بداند که برای کارهایش باید بهایی بپردازد و به همین سادگی هم نیست که برود و چاقو بزند و با خیال راحت از قهرمانیهایش تعریف کند و باید احساس کند که اگر از خانه بیرون رود چه بسا هنگام بازگشت دیگر خانه ای نمانده باشد، در این کشور ویران شده آنقدر معتاد وجود دارد که حتی اگر هر 5 نفرشان بتوانند یک بسیجی و یا سپاهی بکشند یک نفرشان هم نمی ماند. در پایان از تمامی رزمندگان را آزادی ایران برای رهایی از دست رژیم آیین تباهی و پی افکندن ایرانی دموکراتیک میخواهم که به تکاوران تندر بپیوندند و قانون اساسی پیشنهادی گروه تندر را که در تارنمای این گروه تحت نام آیین ریشه ای آمده است به دقت و با دید انتقادی و آگاهانه بخوانید و حتی در صورت نپذیرفتن از تارنمای تکاوران تندر برای آموزشهای نظامی که در اختیار همه آزادیخواهان قرار دارد برای ارتقای دانش نظامی خود استفاده کنید
.
پاینده ایران . برقرارباد آیین ریشه ای. کوبنده تندر

کژدم

۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

امیر رضا عارفی به گناه عضویت در انجمن پادشاهی ایران محکوم به اعدام شد

ما از خون سیاووشیم ، همخون سیاووشیم ........ از جامه سفیدانیم ، هر جامه نمی پوشیم

همسال اوستاییم ،هم آتش زرتشتیم ........ ما آتش زرتشتی ، نا کشته ، نمی کشتیم

۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

نگاهی تحلیلی به جنبش موسوم به سبز

نگاهی تحلیلی به جنبش موسوم به سبز

من این جنبش را یک جنبش طبقاتی (به مفهوم مارکسیستی و سوسیالیستی آن ) نمیدانم، برای اینکه هیچگونه خواسته طبقاتی خاص در آن دیده نمیشود. اما هرچه دلتان بخواهد ، اندیشه های گوناگون را میتوانید در آن پیدا کنید ، لذا رهگیری این اندیشه ها شاید بتواند ما را به جایی برساند که بتوانیم دید بازتری نسبت به آنچه میگذرد داشته باشیم. بدین منظور تلاش دارم این جنبش را از سه زاویۀ دید مختلف مورد بررسی قرار دهم و امیدوارم دوستانی که این مطلب رامیخوانند ، در نقد آن بکوشند تا مسئله در مقیاس بسیار بالاتری باز شود تا در حرکتهای بعدی سنجیده تر عمل شود.

1- تحلیل جنبش به عنوان یک جنبش سیاسی – اجتماعی و اندیشه های سیاسی- اجتماعی گوناگون و نقش آنها.
2- جایگاه و تعریف جنبش از نظر رژیم حاکم .
3- جایگاه تعریف جنبش از نظر کشورهای بیگانه.

تحلیل جنبش به عنوان یک جنبش سیاسی – اجتماعی و اندیشه های سیاسی- اجتماعی گوناگون و نقش آنها.

برای اینچنین تحلیلی اول باید افکار و اندیشه های گوناگون را یک به یک بشماریم و سپس توضیح دهیم :

الف : اندیشه ای که انقلاب اسلامی ولایت فقیهی خمینی را قبول دارد و چنین وانمود میکند که بعد از مرگ او انقلاب به بیراهه رفته است و ما باید به همان اصول اولیه باز گردیم . ( طیف غالب اصلاح طلبان)( این گروه پابرجایی رژیم را از ارکان استراتژیک فکری خود می شناسد چون ، چنانکه بارها علنآ گفته اند نیتشان بازگشت به عصر طلایی و گهر بار خمینی اهریمن تبار است. رهبری این طیف را جلادان و جنایتکاران پیشین تشکیل میدهند که همه شان را با ایل و تبار و تاریخچه مشعشع کشور داری و اعدامهای دسته جمعی و فریادهای روح منی خمینی - بت شکنی خمینی ، معرف حضور همه هستند)

ب : اندیشه ای که جمهوری اسلامی را با حذ ف ولایت فقیه فردی و جایگزین کردن آن با ولایت شورایی فقها در نظر دارد.( هواداران آقای منتظری فقید و طیف اقلیت اصلاح طلبان ،اندکی رادیکال تر در اصلاح طلبی و بیانگر تعابیر انسانی تری از اسلام هستند و در واقع با ماله کشی و چشم پوشی بر احکام شرم آور و سبعیت ذاتی اسلام که حتی با یک بار خواندن قرآن بر هر فرد جویای حقیقت آشکار میشود ، سعی در ارائه چهره ای غیر واقعی از اسلام را دارند) ( این طیف به سرنگونی نمی اندیشد اما حتی از طرف اصلاح طلبان نیز نه تنها پذیرفته شده نیستند بلکه اگراین اصلاح طلبان برای حفظ وجهه شان لازم نمیدیدند در تشییع جنازه منتظری فقید نیز شرکت نمیکردند و چنانچه مید انیم او را به مد ت 20 سال در بدترین شرایط تنها گذاشتند و از بردن نامش هم پرهیز میکردند و در برکناری ایشان هم دستهایی آشکار و پنهان داشتند)

پ : اندیشه ای که قانون اساسی جمهوری اسلامی را با حذف ولایت فقیه و تشکلهای مطبوع آن از قبیل مجلس خبرگان و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام را مد نظر دارد. ( آقای بنی صدر و ملی مذهبی ها )( این طیف را باید گروههایی که از نظر سیاسی به طور شرمگینانه و بزدلانه ، رویای براندازی را میبینند ولی از عواقب آن نیز نگرانند نامید ).

ت : اندیشه ای که اسلام را ماهیتا با جمهوری در تضاد دانسته وخواستار حکومت جمهوری سکولار و کنار گذاشته شدن اندیشه های اسلامی از ساختار قانون اساسی میبا شد (تغییر قانون اساسی) ( صاحبان این اندیشه سازمان یافته و متشکل نیستند و ایده خاصی در رابطه با جمهوری رویایی شان ندارند و در کل میتوان گفت که ساده انگارانه همه چیز را به بعد از سرنگونی حواله میدهند، یعنی همانکاری که 31 سال پیش اتفاق افتاد و مردم همه چیز را با سخاوت مندی و اعتماد به رهبران قلابی سپردند و در مدت چند ماه با یک جمهوری ، ناجمهوری مواجه شدند که اصل ولایت وقیح را تا دسته چپانید و مردم شروع کردند به امروز و فردا کردن، که امروز خوب میشود ... فردا خوب میشود... و در این 31 سال نه تنها فردای بهتری ندیدند بلکه به دیروزها یشان حسرت خوردند. اینگونه جمهوری خواهان شاید بزرگترین بازندگان این بازی باشند. شعار جمهوری ایرانی ، شاید زیبا و مترقی بنماید ... ولی تنها در حد شعار است و برای اینکه از حد شعار رویایی بیرون بیاید، باید مورد مطالعه دقیق از طرف جمهوری خواهان قرار گیرد. )

ث : اندیشه ای که ظاهرأ خواهان بازگشت به آرمانهای انقلاب مشروطیت است که به خودی خود مجموعه ای از آرای گوناگون بوده ولی نقطه تلاقی آنها احیای نظام سلطنتی و آقای شاهزاده رضا پهلوی میباشد.( با اینکه افراد میهن پرست در این طیف کم نیستند ، اما در بین خودشان هم میدانند که عده زیادی از شیادها هم در درون این طیف لانه کرده اند که موجب شرم مشروطه خواهان واقعی هم هستند، و از این هم که بگذریم این طیف دارای یک مشکل اساسی است و آن اینکه : آقای شاهزاده رضا پهلوی هنوز هم که هنوز است بله را نگفته است و گویا 31 سال است که رفته است گل بچیند. )

ج : اندیشه های مبتنی بر مارکسیسم که باز هم به عنوان یک طیف مطرح هستند و در بر گیرنده گروههای ریز و درشت زیادی میباشد.
( این طیف رنگارنگ و خواهان حکومت کارگری ، حتی قادر به براه انداختن یک اعتصاب کارگری نیستند و دارند با سبیلهای استالینی شان بازی میکنند و بر سر جمله های مارکس و انگلس و لنین و استالین بحثهای آخوند مآبانه میکنند ، دنیا را که آب ببرد اینها هنوز در بند کوچه پس کوچه های، جملات کتاب یک گام به پیش و دو گام به پس حضرت لنین ، گیر کرده اند و منتظرند که همه چیز شکست بخورد و بنشینند و مقاله های تحلیلی آنچنانی بنویسند که در آنها هزار بار کلماتی از قبیل خلق قهرمان و طبقه زحمتکش کارگر و خرده بورژوازی مذبذب و... الی ماشاءالله تکرار شود و سبیلهایشان را باز هم درازتر کنند... تا دور بعدی. تعداد ای گروهها آنقدر زیاد است که حتی اگر طبقه کارگر را به تساوی بین آنها تقسیم کنیم ، به خاطر اختلافات شدید گروهی جنبش کارگری صد در صد شکست میخورد و به جای مبارزه با دشمن طبقاتی باید توی سر و کله هم بزنند.)

چ : گروههای قومی که محبوب ترین و بزرگترین آنها حزب دموکرات کردستان ایران است به خاطر شکست استراتژیک سیاسی و نظامی که خورده است و متاسفانه هنوز درس لازم را فرا نگرفته است و علل شکست را نه تنها در تاکتیکهای سیاسی خود و به تبع آن استراتژی نظامی خود نمی بیند و همه چیز را حواله به حپروت میکند(البته با بکاربردن جملات شیوا)، برای شرکت کردن در جنبش بی سر و تهی که سبز نامیده میشود نیز امیدی ندارد و حد اقل میداند که با این طناب نمیتوان به چاه رفت و این نردبان شکسته راه به بام نمیبرد. گروه پژاک نیز با اینکه پیشمرگان دلیر و مبارزی دارد متاسفانه قافیۀ شعرش را با آپوئیسم (عبدالله اوجالان) درست میکند و دلیل اصلی رشد یافتنش (گذشته از ستم مظاعف رژیم آیین پلیدی بر قوم کرد) را باید بیشتر در غیر فعال بودن حزب دموکرات کردستان ایران جستجو کرد. ( از نظر من اگر حزب دموکرات کردستان ایران در تاکتیکهای سیاسی و استراتژی نظامی خود تغییراتی بدهد و وارد مبارزه ای بی امان شود چهره جنبش دموکراسی خواهی ایران بسیار دگرگون خواهد شد. و همچنین گروه پژاک نیز به جای براه انداختن رقابتهای گروهی و پیروی امّت گونه از آپو را کنار بگذارد و در کنار سایر هم میهنان خویش قرار گیرد چنان آتشی بر سر رژیم جلادان اسلامی ریخته خواهد شد که قابل توصیف نیست. )

ح : سازمان مجاهدین خلق ایران نیز به خاطر شکست استراتژیک در سال 60 که نتیجه خود بزرگ بینیها و حماقتهای سیاسی و نظامی رهبرانش که هنوز هم ادامه دارد و با شکست دوم توان فرسا در عملیات فروغ جاودان نه تنها محبوبیت خود را به طور چشمگیری از دست داده است بلکه هنوز هم خود را خدایگانی میداند که برای ایران رئیس جمهور از پیش تعیین شده مشخص نموده و چهار دست و پا به اندیشه ولایت فقیهی خود ( ولی فقیه کت شلوار کراواتی) چسبیده است و از خر شیطان پایین نمی آید و برای مردم شرط و شروط تعیین میکند که اگر فلان شود آنها هم در عوض حاضرند مثلا شورای ملی مقاومت را منحل کنند (تاکتیکهای آخوندی)، غافل از اینکه مردم بوی اندیشه های ولی فقیهی را از فرسنگها حس میکنند.این جنبش حتی اگر شکست بخورد تن به رهبری مجاهدین نخواهد داد ، زیرا این تن دادن خود یک شکست استراتژیک ملی خواهد بود (این نوع از شکست را در مجموعه مقالات هنر جنگیدن توضیح داده ام).

خ : اندیشه نظام پادشاهی که توسط استاد فرود فولاد وند و تحت نام انجمن پادشاهی ایران پایه گذاری شده است و اساسا با سلطنت مشروطه و یا هرگونه حکومت سلطانی (معاویه ای ) و ملوکانه مخالف است و به ایرانی با حکومت پادشاهی سوسیال دموکراتیک بر اساس قانون اساسی پیشنهادی که به ( آیین ریشه ای ) مشهور است می اندیشد و خواستار سرنگونی حکومت اسلامی با توسل به تمامی شیوه های مبارزاتی است و رسیدن به دموکراسی را بدون رویارویی قهر آمیز با دشمن تا دندان مسلح ولایت وقیحی میسر نمیداند. ولی متاسفانه به خا طر تبلیغات 31 رژیم آیین پلیدی در رابطه با رضا شاه بزرگ و محمد رضاشاه فقید با گروههای سلطنت طلب اشتباه گرفته میشود . انجمن پادشاهی ایران ، یک گروه سلطنت طلب نیست و شاهزاده رضا پهلوی را لایق پادشاهی ایران نمیداند.

استراتژی و تاکتیکهای مبارزاتی گروهها :

گروههای ( الف ) و ( ب ) دارای استراتژی همسان هستند که آنهم حفظ جمهوری اسلامی برای تامین و گارانتی کردن حکومت آخوندها بر گرده مردم ایران و تقسیم ارث و میراث خمینی اهریمن تبار میان یکدیگر هستند و حد اکثر چیزی که به جامعه پیشنهاد میکنند یک سری کلی گوییهای بی سر و ته و دم زدن از عدالت و آزادی است که 31 سال پیش مردم آنها را شنیدند و به رویا فرو رفتند و عکس خمینی را در ماه دیدند و به جای اتوبوس و برق مجانی و عزت و شرف این جهانی و آن جهانی و.... یکباره شنیدند... یا روسری – یا توسری.... اونیکه رای نداده – حق نظر نداره...... بیطرف – بیشرف...... مهدی بیا – بیا بیا...... و جنگ و نابودی و راه قدس از کربلا میگذرد... کربلا کربلا – ما داریم می آییم ..... و از اینگونه مزخرفات و اراجیف و در منبرها و خطبه های نماز جمعه مردم را در تب و تاب و هیجانهای مالیخولیایی قرار دادن . شاید اینبار بگذارند که مدل موها و موسیقی رپ و روز نامه های مثلا منتقد آزاد شود (به شرط نداشتن پای درازتر از گلیم).
تاکتیک مبارزاتی که از طرف این دو گروه و اعوان و انصارشان چه در داخل و چه در خارج تبلیغ گردید گاندی بازار بود، چون اینگونه شیوه مبارزاتی به آنها فرصت کافی میدهد که هم با کشورهای اروپایی لابی کنند و هم با دارو دسته خامنه ای چانه بزنند و اگر دیدند که کاری از پیش نمیرود فتیله را پایین بکشند. فایده دیگر این شیوه مبارزاتی برای این دو گروه این است که گروههای دیگر را نیز وادار به پیروی از همان شیوه میکند، چون همه میترسند که کاری رادیکالتر انجام دهند و گناهها به گردن آنها انداخته شود.لذا بدین ترتیب تمامی جنبش را از نظر تاکتیکهای مبارزاتی در کنترل خود میگیرند و پای همه را در پوست گردو میگذارند و تا اینجا نیز در کنترل مردم ( به بهانه رهبری ) موفق هم بوده اند و دست آوردی به جز عقب نشینیهایی که از طرف مزدوران قلم به دستشان به عنوان بیانات داهیانه به خورد مردم داده میشود، نیز حتی یک قدم به جلو نرفته اند.
به نظر من گام بعدی دارو دسته ( الف – ب ) آغاز زمزمه تصحیح و تغییر قانون انتخابات مجلس و ریاست جمهوری خواهد بود ، زیرا این امر به عنوان حد اکثر چیزی که میتواند عایدشان بشود از کانالهای فرعی مافیای خامنه ای و سپاه به صورت خام ( نهایی نشده) به اصلاح طلبان پیشنهاد شده است ، لذا در فحوای سخنان اخیر موسوی و کروبی به گونه ای که بتوان از زیرش هم در رفت مطرح گردیده است ، اما به خاطر عدم اعتماد به خامنه ای و دار و دسته اش و سپاه ، این وعده را نیز لایه دیگری از فریبکاری حکومت به شمار می آورند. اما اگر این پیشنهاد ( تغییر قوانین انتخاباتی ) از طرف خامنه ای و سپاه به صورت نهایی و گارانتی شده به دار و دسته اصلاح طلبان داده شود ، این پیشنهاد را به عنوان یک پیروزی بزرگ قلمداد کرده و در توجیح آن خواهند گفت که این بار را فدا کردیم تا یک پیروزی استراتژیک بدست بیاوریم ( یعنی تغییر قانون انتخابات مجلس و ریاست جمهوری ) . اما اگر ای پیشنهاد خام پخته شود جایی برای گروههای ( پ – ت – ث – ج ) نخواهد بود و این به نفع هر دو طرف یعنی خامنه ای و دار و دسته اش از یک سو و اصلاح طلبان از سوی دیگر تمام خواهد شد چون گروههای دیگر باز هم به خا طر بدست آوردن طعمه رویا ئی و مبهم و موهوم ( مثلا رئیس جمهور دلخواه و یا نمایندگان دلخواه در مجلس ) باید از طریق اصلاح طلبان وارد شوند و به دنبال آنها مثل سگ له له بزنند. البته برای دریوزگان جلبک صفتی مثل فرخ نگهدارها و کشتگر ها و ابراهیم یزدیها کاچی به از هیچی است و برای آن کفهای ملی – مذهبی و پرولتاریایی خواهند زد .

گروهای ( پ ) و ( ت ) و (ث ) و ( ج ) نه دارای استراتژی سیاسی خاصی هستند و نه تاکتیکهای مبارزاتی ویژه خود را دارند و کارشان در حد تغذیه انگلی از کل جنبش است بدین معنی که مسئله خاصی که با ادعاهایشان همسنگ باشد را مطرح نمی سازند و عقایدشان را در جیبشان گذاشته و به هواداران ( امّت ) خود هم چنین مینمایانند که راه آرمانی آنها از کربلای اصلاح طلبان میگذرد و به نام پیوند با جنبش توده های مردم (در ظاهر ) به مجیز گویی های خود از دارو و دسته ( الف و ب ) پرداخته به همه میگویند که ساکت باشید و از نردبان اصلاح طلبی بالا روید و در پی این روش سخیف ( که در سال 57 و سالهای بعد از آن تا زمان تار و مار شدنشان به دست همین جانیان که به کعبه اصلاح طلبی مشرف شده اند) به ناچار مجبور هستند مبارزان رادیکال تر را هم با چسبانیدن انگهای گوناگون ( که حزب توده و پیروان خائن فداییشان هم دست بالایی در اینگونه تئوری پردازیها دارند) یا از معرکه بیرون رانند و یا به دنباله روی از دارو دسته موسوی – کروبی – خاتمی بکشانند تا شاید سهمی هم گیرشان بیاید و در این راستا مثل بز اخوش در حال بعععع .... گفتن هستند و هر گونه حرکت رادیکال را میخواهند در نطفه خفه کنند و در واقع بازیچه بازیهای جناحی رژیم شده اند و بی محتوایی و پوچی و عدم استقلال سیاسی خود را به نمایش گذاشته و به زبان بی زبانی میگویند که چیزی بیش از این بلد نیستند و اگر کسی هم بخواهد اعتراضی بکند، در جوابش فوری میگویند که این راه ، راه درازی است و به صبر و حوصله نیاز دارد.

نتیجه :

1- آنکس که فکر میکند دشمن را دچار جنگ فرسایشی میکند باید بداند که خودش هم اسیر جنگ فرسایشی میشود.
2- دشمنان مردم افراد حرفه ای هستند ، بدین معنی که برای ضرب و شتم و دستگیری و کشتن مردم مزد میگیرند و در واقع امنیت مالی خانواده شان تهدید نمیشود، اما مردم مبارزان حرفه ای نیستند و هر تظاهراتی ضربه اقتصادی به زندگیشان وارد میکند و بعد از مدتی به ناچار کنا ر کشیده و یا حظورشان کم رنگتر میشود.
3- دشمنان مردم در آسایش و راحتی و امنیت زندگی میکنند و مبارزان همیشه باید مواظب اطرافشان باشند و در کابوس دستگیر شدن و شکنجه و مرگ دست و پا بزنند.
4- مبارزه فرسایشی ، بدون رسیدن به پیروزیهای هر چند کوچک ، نیروهای مبارز را از نظر روحی خسته میکند، و اینکه هی ادعا شود که ما بیشماریم و ما پیروزیم و...... مانند داستان جنگ 8 ساله نتیجه ای جز خوردن جام زهر در برنخواهد داشت.
5- تا کنون با تمامی وعده های متعددی که در رابطه با اعتصابات کارگران داده شده است ، هیچ اعتصابی در رابطه با جنبش سبز انجام نگرفته است !! چرا؟ دلیلش خیلی ساده است و آن اینکه برای اعتصاب به راه انداختن باید هزینه زندگی اعتصاب کنندگان تامین شود ، و این امر نشان میدهد که هیچ سازمان و یا حزب و گروهی نتوانسته است اینگونه هزینه ها را تقبل کند زیرا یا توان چنین کاری را ندارند و یا ارزشی برای آن قائل نیستند و یا کارگران زیر بار نمیروند تا در ازای چندرغاز پول دست به ریسکی بزنند که آینده شان را به طور کلی به خطر بیندازند ، که اگر این سه و یا ترکیبی از آن و مخصوصأ عدم آمادگی کارگران برای اعتصابات درست باشد (که از نظر من صد در صد درست است) باید دانست که کارگران آینده این جنبش را مبهم و موهوم دانسته و به پیروزی آن ایمان ندارند و این یک زنگ خطر برای پویندگان دروغین راه گاندی میباشد.
6- برنده جنگ فرسایشی کسی خواهد بود که از هزینه کردن هراسی نداشته باشد و باید بگویم که تنها با هزینه کردن بخش کوچکی از در آمد سالانه خامنه ای و سپاه از طریق فروش داخلی و صادرات هرویین و سایر انواع مواد مخدر میتواند هزینه فرسوده کردن جنبش گاندی زدگان شده و در مدتی کوتاه شاهد ریزش سنگین در هواداران اصلاح طلبان خواهیم بود که یا باید خانه نشین شوند و یا به بخشهای رادیکال بپیوندند و از حاج آقا گاندی هم خداحافظی نمایند.


جایگاه و تعریف جنبش از نظر رژیم حاکم :

بر خلاف تحلیلهای پرشور و آمیخته به هیاهو های تبلیغاتی و شعر و شعارگونه ای که در جبهه جنبش موسوم به سبز دیده میشود ، در آن سوی خاکریز دشمنان مردم و جنبش ، دیدی بسیار فنی و سرد از قضیه دارند و اگر جمله معروف بشکه آبجو ( فیروز آبادی ) را به یاد آورید که بعد از راهپیمایی میلیونی اظهار کرد ( ما با چندتا راهپیمایی عقب نشینی نمیکنیم ) . میبینید که با اینکه میدانند نفرات تشکیل دهنده جنبش بسیار زیادند ، بسیار ساده از آن میگذرند و در پشت پرده چه بسا به آن میخندند ( همانگونه که احمدی نژاد حدود یک سال پیش گفت که گاهی با خامنه ای تحلیلها را مطالعه کرده و میخندند ). دلیل این برخورد سرد و چه بسا تمسخرها به دلیل تحلیل واقعگرایانه ای است که از ماهیت جنبش دارند.

1- آنها میدانند که اکثریت بسیار بزرگی از مردم از آنها نفرت دارند و در چند سال پیش هم به جای اینکه کاری در جهت از میان بردن ریشه های این کینه ها بردارند دست به بازیهای دیگری زدند که جامعه را در تب و تاب و التهاب قرار دهند و حتی این تب و تاب و التهاب را تا پای جنگ پیش برده و سپس فتیله را با بازیهای چند لایه ، دیپلماسی پنهان و دیپلماسی عمومی پایین بکشند و مردم را با ملغمه ای از سرنگونی سریع اسراییل – رسیدن به قله های پیشرفت اتمی – جنگ حزب الله با اسراییل – باز سازی لبنان – اختراعات و کشفیات علمی گوناگون و ساختن جنگنده های عجیب و غریب – ظهور عاجل امام زمان – آزمایشهای موشکی متعدد و نو آوریهای ادعایی – فرستادن ماهواره به فضا و .... الی ماشاءالله تا اینبار نه با وعده عدالت و اتوبوس و برق مجانی ، بلکه با تحریک رگ غیرت ملی و میهن پرستی و دادن احساس افتخار قلابی به مردم بدبختی که در تهیه نان شب شان وامانده اند تا اینکه اینگونه مسائل را به فراموشی بسپارند و در سفرهای استانی دست گدایی به سوی احمدی نژاد دراز کنند و او هم با دلقک بازی و ادای شاه عباس در آوردنهایش پول پخش کند.... نامه جمع کند و.....
2- رژیم میداند که حتی همین اکنون عده زیادی از شرکت کنندگان در تظاهراتها ی بعد از انتخابات در تب و تاب اتمی گرفتار هستند و آنرا دست آورد بسیار بزرگی به شمار می آورند و همچنان مثل ندید بدید ها ، واله و شیدای اتم هستند. غافل از آنکه اگر شاه میماند ایران بسیار پیش از اینها به نوع بسیار پیشرفته تری از این تکنولوژی دست یافته بود و آن کیکهای زردی که در نطنز پالایش میشد در زمان شاه از آفریقای جنوبی خریداری شده بود و سالهای سال بود که خاک میخورد. لذا این عاشقان اتم و بمب اتم به نیروی بر انداز رژیم تبدیل نخواهند شد و اگر هم دیگر یاوه های آنها را نخرند استعداد خریدن یاوه های موسوی و کروبی و خاتمی را دارند... لذا از سوی آنها خطری جدی احساس نمیشود.
3- رژیم میداند که موسوی و کروبی میخ مسالمت آمیز بودن را بر تظاهرات کوبیده اند و سرکوبهایی هم که انجام گرفته است به بقای این میخ کمک میرساند تا داستان شکل دیگری پیدا نکند. لذا در میدان نگاه داشتن موسوی و کروبی و خاتمی برای به سردی و یاس کشاندن روحیه مبارزاتی مبارزان از سرکوب بی امان بهتر عمل میکند. لذ ا با کش و قوس دادن و حتی کشتن جسته و گریخته تعدادی از فعالان (مثل ترور خواهرزاده موسوی و ترور استاد علی محمدی) و اعدام افراد متعلق به بخش رادیکال جنبش ( انجمن پادشاهی ایران ) مینواند تئوری گاندی بازار را تغذیه و تقویت کند تا بخش رادیکال جنبش به دست گاندی چیها (سبزی چیها ) از میدان رانده شوند و یا تحت کنترل در آیند.
4- رژیم میداند که رهبران جریان اصلاح طلبی خودشان دارای سابقه بسیار ننگینی هستند و نمی توانند با دار و دسته خامنه ای مسابقه تقدس بگذارند ( چون هردو از یک قماشند ).
5- رژیم از ایدئولوژی رهبران جریان اصلاح طلبی هم ترسی ندارند چون هردو از یک آبشخور آب میخورند و حد اکثر به عنوان دو نوع از تفسیر دینی ( تفسیر دینی یعنی بافتنی ) از آن یاد میکنند.
6- رژیم میداند که باید نهایتأ سبیل و ریش همپالگیهایش در قم را چرب کند و در پشت پرده ها بحث بر سر مقدار چربی است.
7- رژیم به خوبی میداند که حماقت سیاسی و یا نا پختگی حاکم بر جنبش موسوم به سبز چنان عمیق است که همچنان به راههای آزموده و شکست خورده پیشینیانشان میروند و هیچ نقطه عطفی در تاکتیکها و استراتژی جنبش دیده نمی شود لذا با یک پدیده کاملا تعریف شده ای روبرو هستند و از سالها پیش هم با نامهای گوناگونی همچون تهاجم فرهنگی و انقلاب مخملی و بر اندازی نرم از آن یاد میکردند و این گاندی بازار برای رژیم پدیده جدیدی به شمار نمی رود.
8- رژیم میداند که فرهنگ حاکم بر مخالفان حکومت ، فرهنگ امام زمانی است. بدین معنی که همیشه به دنبال ناجی میگردند تا همه مشکلاتشان را حل کند و اگر به جریان آن دلقک تلویزیونی لوس انجلسی موسوم به هخا و یا انتظار داشتن عده ای از آمریکا برای حمله به ایران و باور بی مورد پیدا کردن به افرادی مانند موسوی و خاتمی و کروبی و سازگارا و مخملباف و سپردن ریش و قیچی به دست آنها و سینه و زنجیر زدن بدون چون و چرا زیر علم آنها و داستان هواداران سازمان چریکهای فدایی خلق و یا سازمان مجاهدین خلق ... همه و همه نشان از اشکال گوناگون فرهنگ امام زمانی و مقلد و مجتهد است. در این فرهنگ افراد در پی ناراضی شدن تنها مجتهدشان (مرجع تقلیدشان) و یا امام زمانشان را عوض میکنند و و عاشق و شیدای او میشوند و هیچکس حوصله نقد ریشه های شکست و یا تاسف را ندارد.
9- رژیم میداند که حتی روی آوردن به مبارزه مسلحانه چریکی بر مبنای نسخه برداری از حرکتهای شکست خورده و نا کار آمد قبل از سال 57 و یا حرکات کلیشه ای چریکهای فدایی و مجاهدین خلق بعد از سال 57 خواهد بود و عملا هم زمانی که از جنگیدن صحبت میشود ، جوابهایی که دریا فت میشود بسیار کودکانه و غیر حرفه ای است و نشان میدهد که تصوری که از مبارزه مسلحا نه در ذهن مبارزین است بسیار کلیشه ای و مبتنی بر اشکال شکست خورده آن است.لذا رژیم از این نوع مبارزه مسلحانه نیز باکی ندارد.
10- رژیم میداند که کشورهای اروپایی و آمریکا اصلاح طلبان را جدی نمیگیرند و یا حد اقل به عنوان یک طرف معامله قابل اعتماد روی آنها حساب باز نمیکنند ، و همچنین افکار بین المللی هم تاثیر گذار نیست ، لذ با کمال خونسردی به راه خود ادامه میدهد.
11- و بالاخره رژیم میداند که تا پایان امسال اثری از جنبش اصلاح طلبی نخواهد ماند و به نحوی از انحا با قم نشینها به توافق رسیده و یا آنها را تار و مار خواهد نمود و عده بسیاری هم دچار یاس سیاسی شده و تا ظهور امام زمانی دیگر به گوشه ای خواهند خزید وباقی مانده ها را هم از دم تیغ خواهد گذراند.


جایگاه جنبش از نظر کشورهای بیگانه :


از نظر کشورهای بیگانه هم جنبش موسوم به سبز یک حرکت ضعیف و بی سر وته است که دارای مشخصه های لازمی که آنرا به عنوان آلترناتیوی که بتوان آن را طرف مذاکره و معامله به حساب آورد، نیست و به قول خودمان نه به داره ، نه به بباره .
مسئله اروپا و آمریکا این نیست که ما در چه وضعیتی زندگی میکنیم ؟ آیا تشنه دموکراسی هستیم و یا نیستیم؟! مسئله آنها حتی این نیست که چند نفر را کشتند و یا به چه تعدادی تجاوز کردند ؟! چون هر روزه در خود این کشوره عده زیادی میمیرند و یا به آنها تجاوز میشود و در سرتاسر دنیا میلیاردها نفر در تنگناهای اقتصادی و سیاسی زندگی میکنند و روزانه هزاران نفر از گرسنگی مزمن میمیرند. کشورهای اروپایی و آمریکا سازمان خیریه هم نیستند که بیایند نان و دموکراسی و تکنولوژی تقسیم کنند. لذا این تصور غلطی که از طرف افرادی مثل گنجی و مخملباف و سازگارا به ذهن مبارزان تزریق میشود ، مبنی بر اینکه ما داریم تماسها و تلاشهای دیپلماتیک میکنیم و میگیریم و یا خانم شیرین عبادی هر روز در اینجا و آنجا سخنرانی میفرمایند از نظر سیاستمداران کارکشته و حرفهای به آن گرمی شنیده نمیشود. آنها با خونسردی گوش میکنند و ابراز همدردی میکنند (البته به مفهوم دیپلماتیک آن ) وسپس با مغزی سرد و خالی از هرگونه ترحم و عشق و علاقه مسایل را از زاویه منافع ملی کشور خود از یک سو و منافع حزبی خود از سوی دیگر بر رسی میکنند و بر این اندیشه اند که چگونه با این برگها در صحنه سیاسی و اقتصادی داخلی خودشان و یا عرصه سیاسی و اقتصادی و نظامی و دیپلماتیک بین المللی بازی کنند تا منافع بیشتری را کسب کنند. اگر میبینید که کسی میگوید که از طرف جنبش سبز با دولتهای این کشورها وارد بحثهای دیپلماتیک شده است یک گنده گویی و دروغ محض است و بدانید دولتها ی این کشورها میدانند که جنبش سبز چیزی ندارد که به آنها بدهد بلکه برای گرفتن آمده است . به عنوان مثال آیا شما حاضر میشوید به کسی که چه بسا فردا خواهد مرد پول قرض دهید و یا در شرکتی سرمایه گذاری کنید که احتمال ورشکستگی آن میرود و یا حد اقل خیلی طول میکشد که به مرحله سود آوری برسد؟ کدامین تاجر و یا سرمایه دار عاقلی اینکار را میکند؟ در رابطه با مسایل سیاسی قضیه بسیار پیچیده تر است ، چون جنبه بین المللی پیدا میکند. همین حاج آقا دالایی لاما را ببینید که هی کتاب مینویسد و سخنرانی میکند و بسیاری از مردم غرب شیفته او هستند، اما زمانی که بحث بر سر ملاقاتی رسمی با او به میان می آید میبینیم که خمیر خیلی آب میبرد.حال یکی دو نفر مثل مخملباف و سازگارا پیدا میشوند و در این فضای بی در و پیکر ادعاهای آنچنانی میکنند ، مایه تاسف است که باور شود چون باور کردن آن نشانه نپختگی و خوش باوری کودکانه است. جایگاهی که آن دولتها برای اینگونه افراد در نظر میگیرند تنها در رادیوها و تلویزیونهای تبلیغاتی آنهم رسانه هایی است که مخاطب ایرانی دارد ( ارتباطی بسیار حاشیه ای ).
من نمی فهمم که بر چه اساسی باید به جهانیان قبولاند که مثلا موسوی تبریزی و موسوی اردبیلی و هادی غفاری و صانعی که هزاران نفر از فرزندان این آب و خاک را با احکام اسلامی به جوخه های اعدام سپرده اند را به عنوان آزادیخواه بپذیرند؟ من نمیتوانم بفهمم که عده ای از این سبزی چیها بر چه اساس و پایه و بنیادی برای درگیریهای جناحی درون رژیم از کشورهای خارجی طلب کمک نمایند؟ مگر آنها مغز خر خورده اند؟ یا مثل ما فراموشکار هستند؟
جایگاه این جنبش برای کشورهای نامبرده همانقدر است که بخشی از اخبار رسانه های آنها را پر کند تا بر اساس آن تبلیغات اهداف سیاسی خود را به پیش ببرند.

پاینده ایران. برقرار باد آیین ریشه ای. کوبنده تندر

کژدم

۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

ایران برای ایرانیان، و نه بیگانگان

22 بهمن ، روز شکست رژیم جلادان اسلامی و روز شکست اصلاح طلبان (برادران دینی جلادان اسلام).

22 بهمن ، روز تولد گذار از آیین پلیدی (اسلام ننگین) و شیوه های مبارزاتی جدی .

22 بهمن ، روز شکست گاندی بازار دروغین محمل بافها و سازگاریها....و روز تولد شمشیر آخته شیر پرچم سه رنگ ایران.
22 بهمن ، روز ایران پرستان پیرو آیین خرد ورزی و آیین بهی .
22 بهمن ، روز آزادی از بند، تازی پرستی.
22 بهمن ، زادروز دیگر بار نژاد آریایی تا بار دیگر همچون ستاره بامدادان بر سرنوشت زمین بدرخشد.
22 بهمن زادروز دوباره ، آریایی زبانان و آریایی اندیشان و آریایی تباران.
22 بهمن زاد روز ایران بزرگ... خجسته باد
.

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

یاران... و مبارزان راه آزادیخواهی و آزادی ایران:
22 بهمن یعنی دو روز دیگر.... هم رژیم ددمنش و پیرو آیین پلید سوسمارخواران و راهزنان و هم شیرزنان و شیرمردان آزادیخواه به مبارزه ای با هدف قدرت نمایی میروند... لذا هدفی که از طرف رهبران(؟!!!!) و باورمندان آنها تعیین شده است، تظاهرات مسالمت آمیز است.
اما در همین عرصه نیز نیاز به تحلیلی خردگرایانه از آرایش احتمالی نیروهای دشمن(خانواده مافیای خامنه ای و مافیای سپاه ) که از زنا زاده های بسیجی و لباس شخصی (سازمان یافته) برای سرکوب مبارزان از یک سو و دزدیدن و به نام خود کردن تظاهرات از سوی دیگر استفاده خواهند کرد ، میتواند به خنثی کردن ترفندهای مبارزاتی دشمن بیانجامد.

1- دشمن (رژیم) در پشت بامهای مشرف به مسیرهای راهپیمایی تک تیر انداز خواهد گماشت.
2- دشمن نیروهای پیاده خود را به گروههای مختلف تقسیم و سازمانهی خواهد کرد : الف : گروههای نفوذی
ب: گروه های تهاجمی و تدافعی که وظیفه شان آزاد سازی مزدوران دستگیر شده توسط مردم به لطایف الحیل میباشد و از سوی دیگر دستگیری و پاس دادن افراد فعال و موثر به پشت جبهه خود است.
3- بستن تمامی راههای فرار برای مبارزین در صورت عقب نشینی.
4- گذاشتن کمینهای درگیری و دستگیری برای بعد از پایان تظاهرات.
5- دشمن آمبولانسها و بیمارستانها را تسخیر خواهد کرد.
6- دشمن مبارزان را از طریق علامت گذاری رنگی میتواند نشاندار کرده و دستگیر کند.
7- دشمن شایع کرده است که همه را از شهرهای دور و نزدیک به تهران می آورد تا بتوانند عرض اندام کنند ، اما آنها ضعیفتر از آنند که بتوانند جبهه های دیگر را خالی بگذارند.
8- دشمن از لبنانیها و افغانهای شیعه و مزدوران عراقی و یمنی(حوثی) احتمالا استفاده خواهد کرد.


آنچه مبارزان میتوانند بکنند :

1- داشتن فندک و سیگار برای خنثی کردن گاز اشک آور.
2- آزاد کردن مبارزان دستگیر شده حتی به قیمت کشتن مزدوران .
3- کشتن و یا وارد آوردن زخمهای بسیار سنگین به مزدوران دستگیر شده و خانه نشین کردن آنها برای مدت طولانی.
4- کشتن بدون چون وچرای مزدورانی که لهجه عربی و یا افغانی دارند که باعث خواهد شد تا در عرصه بین المللی برای نیروهای مزدور عرب زبان و شیعه های افغانی رسوایی بزرگی پیش آید.
5- داشتن کمربند و ریسمان برای بستن بالای زخم برای جلوگیری از خونریزی.
6- شناسلیی کوچه ها و پس کوچه های مسیرهای راهپیمایی برای عقب نشینی مطمئن تر.
7- بوجود آوردن کمین در مسیر نیروهای مهاجم و مزدور رژیم آیین تباهی.
8- ماندن نیروهای مبارز در شهرهای خود و تدارک حمله به مراکز دولتی(چون رژیم در صدد آوردن نیروهایش از شهرستانهاست).
9- در تمامی شهرها و شهرستانها باید به تدارک تظاهرات گسترده پرداخت تا امان دشمن را برید.


به امید سر افکندگی نیروهای مزدور رژیم پست اسلامی.

پیروز و پاینده باشید.

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

آیا دلیلی برای پیروزی جنبش آزادیخواهی وجود دارد؟

بررسی علل شکست جنبش نوین دموکراسی خواهی در ایران

جنبش سراسر آمیخته به شوق و شور آزادیخواهی که بعد از انتخابات 22 خرداد 1388 معاویه ای در ایران آغاز گردید، ظاهرأ از جنس دیگری است. پیش از انتخابات خامنه ای جلاد با برنامه کوهنوردی در سنندج و سخنان همیشگی اش عملا دو پیام را برای مردم ایران فرستاد... پیام اول مثل خمینی سگ تبار یاوه های وحدت کلمه ای و مردم سالاری اسلامی بود تا بازار شرکت در انتخابات را گرم کند و باتوجه به اختالافات ظاهری( این اختلافات همیشه در شطح و برای سهمیه بندی قدرت بوده است) وسیعی که با دیگر مروجین تازی پرستی در قم پیدا کرده بود مهندس موسوی حاشیه نشین را که در رابطه با استراتژی از پیش طراحی شده انتخابات ( بخوانید انتصابات با رأی گیری) به کاندیداتوری پذیرفت و با براه انداختن بوق و کرنای مصاحبه های تلویزیونی تا توانستند شور و شعف شرکت در انتخابات را بالا بردند و چون میدانستند که چه خواهند کرد، وقعی هم نمی نهادند که بعد از انتخابات چه خواهد شد و طبق محاسباتشان پیش بینی کرده بودند که در بدترین حالت در چند هفته و یا چند ماه خواهند توانست عواقب بعد از تقلب در انتخابات را خاموش کرده و درس دیگری به مردم ستمدیده ایران بدهند تا دیگر فکر انتخابات را از سرشان بیرون کنند و به خانه خود بروند و راه را برای یک حکومت کاملا بسته هموار سازند. پیام دوم خامنه ای در سنندج که از طریق کوهنوردی نمایشی به مردم و سایر آخوندها فرستاده شد پاسخی به شایعات بیماری و در احتضار بودن خامنه ای بود تا بدانند که نه تنها بیمار نیست بلکه مثل شیر کوهستان است.
بعد از این مقدمه کوتاه بگذارید برویم سر اصل مطلب :

چرا قرعه به نام موسوی افتاد ؟

اگر فراموش نکرده باشیم، بعد از انتخاب خاتمی خائن (در مقاله ای دیگر به آن خواهم پرداخت) ، جنبش آزادیخواهی گام به گام دچار یاس گردید و بی لیاقتی و دروغگویی خاتمی بر همگان آشکار شد. کروبی و رفسنجانی هم که طشت رسوایی شان از سر بام افتاده بود و شخص دیگری هم نبود که بتوانند علم کنند تا بتوانند دوباره قاپ مردم را بدزدند و به سر صندوق های رای بکشانند ، لذا با مطرح شدن نام وی و بازی های می آیم و نمی آیم .... اگر او بیاید من کنار میکشم..... و دهها بازی دیگر موسوی به عنوان یک جانشین قدرتمند مطرح گردید و نسل جدید که با ماجراهای سال 57 و دهه 60 تنها از طریق نوشته های یک سویه آشنایی داشتند و همچنین به برنامه اتمی نیز به عنوان یک افتخار ملی نگاه میکردند دو باره اعتمادشان جلب شد به صورتی وسیع در انتخابات شرکت کردند.... از موسوی، آزادیخواهی ساختند که با دیگران نمیشد ساخت تا باشکست دادن او با برنامه ای از پیش طراحی شده (تقلبات وسیع) بار دیگر و شاید برای مدتی طولانی خاک یاس بر دل مردم بپاشند. و باتوجه به اینکه بسیاری از رهبران آیین تباهی (اسلام) در قم ، موسوی را پشتیبانی نمودند. خامنه ای وارد یک بازی بزرگ شد و آن برجای نشاندن مردم و سایر آخوندها بود. که اگر این بازی را ببرد ( که به نظر من خواهد برد) باید زندگی در یک زیمبابوه و یا برمه و یا سودان دیگر حد اقل تا مدتهای زیاد پذیرفت و اگر به خاطر اتفاقات پیش بینی نشده ای مثل حمله نظامی (که از نظر من دور از ذهن هم نیست) حکوت از میان برود ، تا سالیان دراز آب بسیار گل آلود خواهد بود (تجربه عراق و افغانستان) و بازسازی حس وحدت ملی دچار آسیبهای جدی و چه بسا التیام ناپذیری خواهد شد.

چرا جنبش شکست خواهد خورد:

مطالبی که در زیر می آورم بر اساس واقع نگری است و هیچگاه نخواسته ام که با تئوریزه کردن آرزوها و خوش خیالیها، هم خود و هم دیگران را فریب دهم و وعده های سر خرمن و امیدهای بی پایه و اساس شعرگونه بوجود بیاورم و از این نظر آنچه که میگویم بسیار تلخ است :

1- وجود دشمن سازمان یافته و مسلح و آموزش دیده ، که برای منافع کثیف فردی شان میجنگند.(سپاه – بسیج – آخوندهای سر در آخور – حزب الله لبنان – هیئتهای موتلفه اسلامی و .......).
2- دشمن دارای سیستمهای اطلاعاتی و اتاقهای فکر سیاسی و نظامی و دیپلماتیک است که بسیار فعالانه و با چنگ ودندان کار میکنند و به قول فیروز آبادی کثیف : با راهپیمایی کنار نخواهند رفت.
3- دشمن دارای گروههای سازمان یافته ای است که به عنوان نیروهای بینا بینی ( دلال) عمل میکنند و کار اصلی شان فریب جنبش و به بیراه کشاندن آن است( کار ضد اطلاعاتی ) و باید گفت که بسیار هم خوب عمل میکنند و متاسفانه این افرد و گروهها با هر حرفی که اندکی بوی ناله و گلایه بدهد از سوی مردم به عنوان ریزش در نیروهای خامنه ای تعبیر میشوند.
4- دشمن دارای اهرمهای بین المللی برای چانه زدن و معامله با بیگانگان است و حاضر است منافع ملی ایران را هم برای بقای خودشان به حراج بگزارند و در واقع چیزی برای ارائه کردن دارند ( از نظر بیگانگان ).

وضعیت اسفبار جنبش:

1- اولین و بد ترین بیماری که جنبش از آن رنج میبرد عدم وجود حس وحدت ملی در میان مردم ایران است آنچه که به آن دامن میزند ، سیاستهای ضد ملی و ضد ایرانی تمامی مدعیان رهبری جنبش است که در این 31 سال در قدرت به طور مستقیم و یا غیر مستقیم شریک بوده اند و هیچ قوم و طایفه ایرانی وجود ندارد که ضربات سهمگین سیاستهای ضد ایرانی آنان را نچشیده باشد.
2- عدم وجود احزاب و سازمانهای سیاسی ( منظورم دکانهای دلالی که دفاترشان مثل دفاتر ازدواج وطلاق است نیست)
3- عدم وجود حرکتهای سازمانیافته که دارای اهداف مشخص و استراتژی و تاکتیکهای مبارزاتی برای رسیدن به اهداف مبارزاتی.
4- نبود رهبران پاک سرشت و کار آزموده و مورد اعتماد مردم.
5- بدبینی شدید مردم نسبت به مدعیان رهبری و ترس از برگزیدن رهبران جدید.( که از طرف رژیم نیز با تبلیغات سنگین در گوش مردم خوانده می شود )
6- عدم ترویج وحدت ملی و باز کردن راستین آغوش به تمامی مردم ایران ، که نه برای استفاده ابزاری از آنان به اهداف سطحی خودشان بلکه برای بازگردانیدن حقوق پایمال شده اقوام ایرانی و ارائه برنامه های عملی در جهت زدودن این بی عدالتیهای ضد ایرانی .
7- عدم آشنایی عمیق مردم با مفاهیم سیاسی و سوء استفاده گروههای فرصت طلب که به نام اصلاح طلبی وارد گود شده اند و قصد تصفیه آزادیخواهان را به لطایف الحیل تبلیغاتی و دروغ پراکنی دارند و در واقع به عنوان ستون پنجم رژیم عمل میکنند.
8- استراتژی غلطی که از طرف خائنین ملقب به اصلاح طلب و اعوان و انصار آشکار و پنهان آنان در خارج و داخل ایران به خورد مبارزین داده شده است که بیشتر به جنبش آزادیخواهانه ای که از تاکتیکهای ملتمسانه و گدایی از کشور های بیگانه برای رسیدن به آزادی تبدیل شده است .
9- براه انداختن گاندی-ایسم که به صورت کاملا کورکورانه از طرف خیلی ها به عنوان یک اصل مقدس پذیرفته شده است و در واقع وظیفه اصلی اینگونه تئوریها کند نمودن و قابل کنترل کردن جنبش آزادیخواهانه است تا با درست کردن تابوی خشونت ، مبارزین رادیکال را در تنهایی قرار دهند.
10- هردمبیلی و گله ای بودن تظاهرات که هنوز گدایی (یوتیوبی) افکار بین المللی را پشت سر نگذاشته است و هنوز به پوچی این فکر و خیال خام پی نبرده است که قدرتهای بزرگ اگر وارد میدان شوند، نه برای اعاده حقوق آنها بلکه به خاطر منافع ملی سیری ناپذیرشان وارد میدان خواهند شد.

بنا برای دلایل است که من این جنبش را خالی از محتوای خرد گرایانه میدانم که مانند جنین نارس سقط خواهد شد.

پاینده ایران- برقرار باد آیین ریشه ای – کوبنده تندر

کژدم.