۱۳۸۹ فروردین ۴, چهارشنبه

اصلاح طلبان اسب تروای خامنه ای و سپاه در درون جنبش آزادیخواهی

اگر آزادیخواهان راستین گامی برندارند ، سبزی چیها ( اصلاح طلبان ) را حتی لیاقت ایستادن هم نیست.

اصلاح طلبان دریوزه و انگل صفت بار دیگر میخواستند از نردبان مبارزان و قربانیان راه آزادیخواهی بالا روند وخود را به نان و نوای شراکت در قدرت و سفره رنگین از خون مردم ستمدیده ایران که از طرف خامنه ای دیوس و سپاه جاکشان و دلقک میدانشان ( احمدی نژاد ) به تنهایی تصاحب شده است ، به نان و نوایی مثل اوایل دهه 60 برسند...... اما جنبش آزادیخواهی، داغ این آرزو را بر دل هر دو جریان خائن چه اصلاح طلب و چه اصولگرا خواهد گذاشت ، که هر دو نام یکی خائن تر و خونریز تر از دیگری است.خاتمی چیها و موسوی چیها و کروبی چیها ، بازیچه ای بیش نیستند تا قم نشینان را به شراکت در خمس تجارت کودکان بی سرپرست و فروش مواد مخدر برساند ، تا از خامنه ای و رفسنجانی عقب نیفتند. جنبش راستین آزادیخواهی بدون سرنگونی رژیم کثیف اسلامی از پای نخواهد نشست.

آیا آزادیخواهی این است؟

هیچکس از کودکان چشم مانده به در ایرانی نمینویسد
هیچکس از مرگ آرزوهای کودکان ایرانی (از کران تا کران ایران زمین ) نمی نویسد ، هیچکس از مرگ آرام در درون پدران و مادران ایرانی نمی نویسد، هیچکس از بلوچستان و کردستان و خراسان و چابهار نمی نویسد..... هیچکس از سر گرسنه به بالین نهادنها نمینویسد، هیچکس از بی ناموسیهای تمامی دست اندرکاران ناجمهوری تازی پرستان ( از آغاز تا کنون ) نمی نویسد...... اما تمامی شیفتگان تازی پرستی از دستگیر شدن نوه یکی از جنایتکاران (تحت نام جنبش سبز ) مینویسند.... همه از مهندسی مینویسند که در طول تاریخ ننگین زندگیش حتی یک کار مهندسی انجام نداده است و زنش هم از طریق رانت خواری دو دکترا گرفته است و کروبی بی صفت که اموال بنیاد پهلوی را با حضرت فاطمه جانش به یغما برد مینویسند... و اگر بگویی که این لجنها همپلگیهای خامنه ای هستند بر آشفته میشوند.... زهی بیشرمی.... زهی خیانت سالاری.... فریب تاکی؟؟!! .... سرکوب آزادیخواهان به نام اصلاح طلبی تا کی؟؟!! .... آیا گوش شنوایی هست؟؟.... آیا انسان مسخ نشده ای پیدا میشود ، تا با او درد دل کرد؟..... آیا کسی پیدا میشود که بفهمد که اگر بر روی نجاست ( جمهوری اسلامی) اگر شکلات بمالید ( اصلاح طلبی ) باز هم همان نجاست است و آخر الامر... از کوزه همان برون تراود که در اوست؟؟؟

روسپی بی آبرو و ارزان قیمت جمهوری اسلامی ناب محمدی.

روسپی بی آبرویی به نام جمهوری اسلامی ایران

رژیم اسلامی و خامنه ای هر دو باهم پیر شده اند، این دو روسپی مشتریان مشکل پسند و پولدار خود را از دست داده اند و نوبت به گدایان و دریوزگانی همچون روسیه و ایتالیا و هلند و چین و به تازگیها برزیل رسیده است که از این روسپیان پیر کام بگیرند...... و نه تنها برای این کام گرفتن چیزی هم پرداخت نمی کنند بلکه چیزی هم میخواهند ، سپاه عربده کشان زمانی که تحت راهبردهای کثیف خامنه ای – رفسنجانی ، تئوری (برای دانستن همه چیز باید همه جا بود ) با بکارگیری حزب الله کثیف و مزدور لبنان دست به قاچاق هروئئن یازیدند (هنر جنگیدن را بخوانید) آخر الامر از قاچاق دختر بچه گان و پسر بچگان بی سر پرست به منظور فروش به روسپی خانه های عربی و ترکیه و آسیای جنوبی سر در آوردند و خامنه ای هم که خمس (20 درصد) در آمد را به عنوان پدر خوانده میگیرد. دیگر چه شرفی و چه شرمی باقی مانده است؟ دیگر چه چیزی برای بالیدن به ایرانی بودن باقی گذاشته اند ؟!!؟؟!! چه کسی بهتر از اینها شایستگی روسپی گری بین المللی را دارد که مانند روسپیان ارزان قیمت دست بدست شوند؟ روزی اروپا و روزی دیگر روسیه و روز بعد چین و امروز هم برزیل ؟! ننگ بر روسپی زادگان حزب الله تازی پرست و برادران تنی آنها یعنی اصلاح طلبان که بر سرتقسیم در آمد همخوابگی هایشان جنگ دارند..... کی میخواهید بیدار شوید؟ مگر شما را از سنگ تراشیده اند که نه حس میکنید و نه میشنوید و نه فکر میکنید؟؟؟!!!!

۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

شکست جنبش موسوم به سبز و استراتژی ظهور امام زمانی مدرن آن

جنبش موسوم به سبز و استراتژی ظهور امام زمانی مدرن

تمامی مدعیان رهبری جنبش موسوم به سبز ( که من آنها را از جنبش آزادیخواهی راستین بسیار به دور میدانم ) از فرهنگ انتظار برای ظهور امام زمان به شکلی از اشکال رنج میبرند، و در حالی که باند مافیایی خامنه ای اهریمن تبار و سپاه عربده کشان در کمال خونسردی ، در پی یافتن راهکارهای عملی و برنامه ریزه شده برای سرکوب جنبش آزادیخواهی هستند، متاسفانه اصلاح طلبان کاسه لیس رژیم کثیف اسلامی که بقای خود را در حفظ رژیم تازی پرستانه میبینند، به خاطر کم تجربگی و عدم آگاهی آزادیخواهان راستین توانستند از همان لحظه شروع جنبش ، اندیشه صبر و انتظار و چشم دوختن به ظهور امام زمان مدرن را مانند زهری کشنده به جنبش آزادیخواهانه مردم تزریق کردند که به شرح زیر به بازگشایی آن میپردازم:

1- امام زمان نخست : طرح تاکتیک جلب افکار بین المللی و استمداد بین المللی از این مسیر برای به اصطلاح ، به کرسی نشاندن خواستهای جنبش ( بدون ذکر این مسئله که افکار عمومی بین المللی نمی تواند در تغییر استراتژیهای بین المللی دولتهای مطبوع آنها نقشی مهم بازی کند و دولتهای بیگانه میتوانند با نیرنگهای سیاسی متنوع افکار عمومی شهروندانشان را بازی دهند).
2- امام زمان دوم : خوشبین و امیدوار کردن مبارزان نسبت به تحریمهای بین المللی علیه سپاه پاسداران و دار و دسته خامنه ای به عنوان اهرمی بسیار موثر ( بدون آگاه کردن مبارزان به هزار توی معدلات و معاملات سیاسی و اقتصادی بین المللی ، که مسیری بسیار دیگر گون از امیدهای ما دارد ).
3- امام زمان سوم : حمله نظامی بیگانگان به امید تضعیف سپاه عربده کشان و مافیای خامنه ای.

شاید به غرور همه بر بخورد و بگویند که : نه ، .... هرگز چنین نبوده است ، اما عقب نشینی گام به گام مدعیان رهبری جنبش سبز ، که در نهایت به نامگذاری سال جدید به عنوان سال صبر و انتظار انجامیده است این واقعیت را نشان میدهد که جنبشی که خود را در حصار اصلاح طلبی ، محصور کرده بود و سبز نامیده شد ، کاملا شکست خورده و مرده است. و تنها در پی یاوه گویی های سیاسی است که هیچگونه ارزش عملی برای رسیدن به آزادی و مردم سالاری ندارد و چه بسا در پی تسلیم کردن آخرین سنگرهای مبارزاتی تحت نام صبر و انتظار است ( که هست ) و با بازیهای مسخره ای همچون دیدار از خانواده های آسیب دیدگان و امثالهم تنها میخواهند همچنان خود را در سطح رهبری نگاه دارند تا خدای ناکرده آزادیخواهان فیلشان یاد هندوستان نکند و از زیر تسلط رهبری آنان بیرون نیایند و کمر همت برای سرنگونی رژیم کثیف و ضد ایرانی و ناجمهوری اسلامی ، نبندند.
در این شرایط اگر جنبش آزادیخواهانه راستین ، خود را از زیر سلطه خاتمی و موسوی و کروبی و نوکران خارجی آنان از قبیل سازگارا ها و مخملباف ها و سروشها و ابراهیم نبوی ها خارج نکنند و در پی سازماندهی نوینی به دور از عقاید تازی پرستانه بر نیایند و ایران پرستی عمیق و تازی ستیزی را چراغ راه و خط قرمز مبارزه برعلیه اندیشه های انحرافی ضد و غیر ایرانی ، قرار ندهند تا سالیان بسیار باید چشم از ایرانی آزاد و آباد بپوشند، و تن به ذلت بردگی تازی پرستان کثیفی که خاک و جان و مال و ناموسشان را به یغما میبرند ، بسپارند.

۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

تحلیلی بر توانایی های سپاه پاسداران تازی پرستی (بخشی ازهنر جنگیدن بخش سوم )

تواناییهای سپاه پاسداران از بوق و کرنا تا واقعیت

در آغاز، سخن را با این مطلب آغاز میکنم که هنرجنگیدن تنها به مفهوم صرفأ نظامی آن نیست و میتواند در عرصه های دیگری ، همچون عرصه های سیاسی ، عرصه های اقتصادی ، عرصه های اطلاعات و ضد اطلاعات، حقوق مدنی ، رقابت در بازار..... و هرجایی که اصولأ رقابتی بین دو و یا چندین طرف درگیر درماجرا در جریان است کاربردی تعیین کننده داشته باشد، و در پایان، این هنر جنگیدن است که نتیجه نهایی را رقم میزند و دانستن این هنر کاربردی عمومی دارد. لذا آنچه مورد نظر ماست آموختن اصول کلی هنر جنگیدن است تا با کاربرد عملی آن در هر کاری و در هر عرصه ای بتوانیم میزان شانس برد خودمان از یک سو و میزان شانس باخت رقیب و یا رقیبان را از سوی دیگر بالا ببریم و یاران به هیچ وجه فکر نکنند که مثلأ در جنگ اقتصادی خشونت در کار نیست ، هرگز اینطور نیست. خشونتی که در جنگ اقتصادی وجود دارد خشونت پنهان است و زمانی که یک طرف شکست می خورد چنان ضایعات سنگین سلسله واری را در جامعه پدید می آورد که گاهی تلفات آن قابل مقایسه با عواقب یک نبرد نظامی است ، مثل میزان بیکاری شدید، بی خانمانی، طلاق، خودفروشی، از هم پاشیدن خانواده ها، افزایش کودکان بی سرپرست که در معرض آسیبهای فراوان قرار میگیرند و ......... لذا آموختن اصول هنر جنگیدن میتواند ذهن یاران را در تمامی عرصه ها باز کند. ساده انگاری خواهد بود که هنر جنگیدن را تنها به عرصه نظامی محدود بدانیم و اگر با دیدی بازتر به عرصه های دیگر نگاهی بیندازیم، به راحتی میتوانیم آرایش نیروها و استراتژیها و تاکتیکهای نیروهای رقیب را ببینیم و با نظارت کردن بر روند رقابت (جنگ) حتی طرفهای بازنده و برنده را پیش بینی کنیم و اگر بر مهارت خود در شناخت عوامل و پارامترهای درگیر درآن عرصه بیفزاییم پیش بینیهایمان نیز به همان نسبت از درصد بالاتری از واقعی بودن برخوردار خواهد شد.
مطلب دیگری که میخواهم عنوان کنم مربوط به احساس عدم حضور و یا نادیده انگاشته شدن نیروی دریایی و نیروی هوایی در این سلسله نوشتارهاست. عدم سخن گفتن در باره این دو نیرو نه به عنوان نادیده انگاشتن آنها، بلکه به دلیل هویت دشمنی است که با آن میجنگیم و یا میخواهیم با آن بجنگیم .در شرایط کنونی دشمن ما داخلی است و نفرات محدودی دارد و با توجه به شرایطی که در آن به سر میبرد از قدرت عضوگیری پایینی برخوردار است و حتی برخی ازیگانها و ادواتش به درد جنگ شهری نمی خورد مانند یگانهای موشکی و دریایی و هوایی و توپخانه، مگر آنکه در آینده کار به جایی بکشد که یک جنگ تمام عیار داخلی به راه بیفتد که موجب به وجود آمدن جبهه های مشخصی مانند آنچه که در حدود بیست و هفت سال پیش در کردستان داشتیم گردد . حتی در چنان شرایطی نیز دشمن نمیتواند از تمامی یگانهایش سود برد، چون هر یگانی در رابطه با شرایط اقلیمی آوردگاه است که تعریف میشود وبه وجود می آید و لذا کاربرد خاصی دارد و خاص بودن آن موارد کاربرد آنرا محدود میسازد. در واقع اگر سپاه پاسداران قواطها، دارای صد و پنجاه هزار عضو رسمی و دارای مثلأ یکصد هزار مفعول بسیجی است که عده ای از آنها برای استفاده جنسی در پایگاهای سپاه و بسیج و مساجد توسط برادران ارشدشان به کار گرفته میشوند و ارزشی هم بیش از آن ندارند ، با توجه به وسعت کشور و مناطق درگیری بخشهای بزرگی از نیروهایش در کردستان و بلوچستان و زمینگیر بودن نفرات زیادی از آن در مناطق صلح مسلح از قبیل مرزهای افغانستان و حاشیه خلیج فارس، شاید بتوان گفت که تنها میتواند حد اکثر ازیک سوم نیروهای زمینی رسمی و بسیجی اش در جنگ وگریزهای شهری شرکت جوید و با توجه به وسعت ایران در واقع سپاه پاسداران قواطها نیروی درخور توجهی نیست و برای همین هم از سالها پیش تلاشی را آغاز کرد تا نیروهای انتظامی را هم با قرار دادن فرماندهان خود در رأس آنها به عاریه بگیرد تا ضعف خود را از نظر تعداد نفرات و در نتیجه قدرت تحرک و پوشش عملیاتی، ترمیم نماید. حرکات دیگری که سپاه قواطان اسلام در جهت کسب نیرو به آن دست یازید اجیر کردن مزدوران از مناطق فقیر نشین و همچنین استفاده از اراذل و اوباش است که هم هزینه سنگینی را بر دوش آنها میگذارد و هم مشکل آموزش و سازماندهی و تسلیح و اعتماد کردن را در خود دارد و اخیرأ هم دیدیم که در جریان سیزده آبان برای دستگیریها جایزه های چند صد هزار تومانی گذاشته بودند و حتی دستگیریهای زیاد هم مشکل خاص خود را دارد که حد اقل آن ساختن مکانهایی برای نگهداری و هزینه زنده نگاه داشتن آنها و گماردن نیروهایی برای مراقبت از زندانیان که باز هم بیشتر دست و بالشان را میبندد و از سوی دیگر این پتانسیل را دارد که مخالفین غیر فعال را به مخالفین فعال تبدیل نموده و مخالفین فعال تظاهراتچی را به مخالفین تشنه به خون مبدل سازد . لذا اگر نبرد از حالت تظاهرات خیابانی بیهوده خارج شده و اندکی حرفه ای تر شود کون سپاه به هوا خواهد بود و مشتاقان میتوانند دلی از عزا در بیاورند و آنها این را نیک میدانند. همچنین سپاه تنها قادر است از سلاحهای محدودی استفاده کند که از نظر رده بندی جزو سلاحهای سبک هستند که عبارتند از: چاقو، قمه، باتون، گاز اشک و فلفل ، نارنجک، اسلحه کمری، مسلسلهای سبک، تفنگهای تک تیر اندازی، و حد اکثر از زرهپوشهای مسلح به تیربار سنگین و تانک نیز سود برد، ولی باز هم خودشان نیک میدانند که حتی استفاده کردن از اینگونه امکانات هم محدودیت کاربردی دارد و از سوی دیگر هرسلاح سبک ویا سنگینی از قبیل تانک و یا زرهپوش که به بیرون آورده میشود با در نظر گرفتن ضریبی از ریسک از دست دادن آن همراه است و اگر این ضریب ریسک امروز کم است در فرداهای نزدیک بالا خواهد رفت و زمانی که ضریب ریسک بالا رود بدین معنی خواهد بود که مخالفین دارند مسلح میشوند و آنگاه سپاه باید سطح نبرد را تغییر دهد. البته نیروهای دشمن در شرایط فعلی تا حدودی قادر به تغییر سطح نبرد هستند ولی اگر ما بتوانیم ظرفیتهای نیروهای دشمن را پر کنیم ، آنها مجبور به تغییرات اساسی در سطح نبرد خواهند شد، که الزامأ تغییر در اولویتها و جابجایی در نیروها و تغییرات در رده های فرماندهی را به دنبال خواهد داشت و مستلزم فدا کردن ها و اغماض های بسیار زیادی در نقشه ها و طرحهای قبلیشان خواهد بود که بسیار پرهزینه است و ریسکهای خاص خود را دارد.
دادن تغییرات اساسی در سطح نبرد برای سپاه جاکشان، در شرایط پایدار فعلی (منظورم از شرایط پایدار فعلی آرایش نظامی موجود سپاه است که در بالا بدان اشاره کردم و منظورم جیغ و دادهای خیابانی نیست ) بسیار مشکل و نا عاقلانه است ، چون آرایش نظامی فعلی سپاه نتییجه و برآیند تشخیص اولویتها و طرحها ی تاکتیکی و استراتژیک در زمینه های گوناگون است و دارای ظرفیتهای بالفعل و بالقوه فراوانی است که به سادگی تغییر نمی پذیرد مگر آنکه نیروهای انجمن پادشاهی و سایر رزمندگان راه آزادی حد اقل بتوانند سه چهارم از این ظرفیتها را پرکنند و عرصه را بر دشمن تازی پرست تنگ نمایند. لذا هر زمان نشانه ای از تغییر سطح نبرد و جابجایی مشاهده شود بدین معنی خواهد بود که اولویتها از دید آنها تغییر یافته است و در نتیجه ناچار به، جا به جاییها محدود و یا اساسی شده اند.
فرماندهان نیرو های انجمن پادشاهی باید به دقت حرکات دشمن را زیر نظر بگیرند و باید بدانند که عمق و وسعت جابجایی ها درنیروهای دشمن یکی از مهمترین پارامترهایی است که اندازه شکست و یا پیروزی یاران را مشخص میکند. یعنی اینکه اگر تغییری در آرایش نظامی دشمن نمیبینید، بدین معنی است که حد اقل نتوانسته اید ظرفیتهای دشمن را پر کنید. لذا در مرحله اول باید ظرفیتهای دشمن را پر کرد و با کار اطلاعاتی بحثها و جنگ وجدلهای درونی دشمن را رهگیری نمود و از زمان بسته شدن نطفه های اندیشه تغییرات اساسی، یاران نیز همگام با این تغییرات بتوانند خود را آماده نبردهای بعدی کنند. همچنین یاران باید بدانند که هرگونه تغییرات اساسی ، اجبارأ شکافها و خلع هایی را بوجود می آورد که شناسایی آنها قبل از وقوع بسیار ضروری است وچه بسا نفوذ و حمله به این شکافها منجر به تارومار شدن نیروهای دشمن شود و یا حداقل از آرایش دوباره نیروهای دشمن جلوگیری نموده ویا آنرا کند سازد.

۱۳۸۸ اسفند ۲۶, چهارشنبه

جشن نوروز را با سرزدن و دلجویی بهارانه از ستمدیدگان هم میهنمان به روز "ما همه باهم هستیم" تبدیل کنیم.

جشن نوروز را با سرزدن و دلجویی بهارانه از ستمدیدگان هم میهنمان به روز "ما همه باهم هستیم" تبدیل کنیم.

یاران و مبارزان و فرزندان نیک و نیک اندیش آریا بوم :
نوروز امسال را با جمع کردن هدایای نوروزی ، به دیدارهموطنان ستمدیده و فقیران بشتابیم ، تا شاید مرحمی باشد بر زخم دلهای سوخته شان.این روزها را به روزهای آشنایی دلهاهایمان با رنج دیدگان این سرزمین به یغما رفته تبدیل کنیم.... فرزندان بیگناه و محروم این سرزمین ، همانند شماها و فرزندان شما چشم به راه عمو نوروز هستند. پس بیایید ، همگی عمو نوروز شویم و گل خنده را بر لبان خانواده های محروم میهنمان بنشانیم.

جشن نوروز را با سرزدن و دلجویی بهارانه از ستمدیدگان هم میهنمان به روز "ما همه باهم هستیم" تبدیل کنیم.

جشن نوروز را با سرزدن و دلجویی بهارانه از ستمدیدگان هم میهنمان به روز "ما همه باهم هستیم" تبدیل کنیم.

یاران و مبارزان و فرزندان نیک و نیک اندیش آریا بوم :
نوروز امسال را با جمع کردن هدایای نوروزی ، به دیدارهموطنان ستمدیده و فقیران بشتابیم ، تا شاید مرحمی باشد بر زخم دلهای سوخته شان.این روزها را به روزهای آشنایی دلهاهایمان با رنج دیدگان این سرزمین به یغما رفته تبدیل کنیم.... فرزندان بیگناه و محروم این سرزمین ، همانند شماها و فرزندان شما چشم به راه عمو نوروز هستند. پس بیایید ، همگی عمو نوروز شویم و گل خنده را بر لبان خانواده های محروم میهنمان بنشانیم.

چهارشنبه سرخ (سوری) یک پیروزی فرهنگی است.

برگزاری شکوهمند چهارشنبه سوری

برگزاری شکوهمند چهارشنبه سوری (چهارشنبه سرخ) که از آیینهای کهن اقوام آریایی برای پاس داشت آتش که نشانه گرمی و حیات و پاکی و نور و خرد است ، مشت محکمی بر دهان یاوه سرایان تازی پرست (که حتی سال و روز شمارشان را بر اساس (ماه) که نمادی از تاریکی و تاریک اندیشی شب و شب پرستان است) ، بود. چهارشنبه سوری ، مشت محکم فرهنگ آریایی بر دهان یاوه سرایانی بود که برای نبرد با ایران و ایرانیان ، فتواها ی تازی پرستانه صادر میکنند و اکنون بیش از 1400 سال است که شکستهای پی در پی خورده اند و دیروز بار دیگر ، فرزندان دلاور آریابوم فتوای ننگین آنها را حتی به پشیزی نخریدند. این پیروزی فرهنگی بر تمامی مبارزان دلاور آریابوم ، شاد و خجسته باد.

۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

استراتژی و تاکتیک (هنر جنگیدن - بخش 2 )


هنرجنگیدن
( بخش دو)
اشتباهات استراتژیک و اشتباهات تاکتیکی
زمانی که از اشتباه سخن میگوییم ، در واقع از عدم محاسبات مبتنی بر واقعیات و یا کمبود اطلاعات برای محاسبات بهتر و یا حتی مورد توجه قرار ندادن یک یا چند فاکتور دخیل در کل عملیات و یا بزرگ نمایی یک یا چند فاکتور و یا عدم پیش بینیهای درست و دهها عامل دیگر که در محاسبات گنجانده نشده اند سخن میگوییم لذا این یک امر ضروری در آموزشهای نظامی است که گفته میشود : محاسبه، محاسبه ،محاسبه ، و بازهم دهها بار محاسبه ، در هر محاسبه شاید نکات و فاکتورهای جدیدی کشف شود که کل محاسبات را دگرگون سازد ، آنچه که نباید از آن ترسید محاسبه های مداوم است و آنچه باید از آن ترسید بی محابا شتافتن است . اشتباهات استراتژیک میتواند در سیاست و اقتصاد و جنگ به وقوع بپیوندد و نتیجه آن شکست استراتژیک است . شکست استراتژیک چنان شکست سهمگینی است که گاهی اثرات ناگوار آن تا سالهای فراوان و یا قر نها و یا شاید تا ابد باقی بماند . و در این میان اشتباهات استراتژیک سیاسی و نظامی بسیار مهم هستند و حتی میتوانند یک ملت را به نابودی کامل بکشنانند . برای آشکار شدن بیشتر قضیه نخست اشتباهات استراتژیک گوناگون را طبقه بندی کرده و سپس نمونه های تاریخی آنرا بر میشمارم .
1- اشتباه استراتژیک ملی : که معمولأ سیاسی است ولی جای مشخص خود را دارد و ربطی به اشتباهات سیاسی که سیاستمداران مرتکب میشوند ندارد ، این اشتباه همیشه از طرف مردم انجام میگیرد و نمونۀ بارز آن پذیرش و یا عدم پذیرش رهبران سیاسی و اجتماعی است و هرچه تعداد افراد خرفت در جامعه بیشتر باشد درجه احتمال اینچنین خطایی بالاتر است ، به عنوان مثال به روند ورود خمینی سگ تبار به ایران و وعده و وعید های او و روشن شدن تمامی دروغهای او مردم ایران در چنان خرفتی عمیقی فرو رفته بودند که به سادگی از آنهمه دروغهای آشکار با دیدۀ اغماض میگذ شتند ، و مثل گاو هر علوفۀ هرزی را میبلعیدند و شعارهایی چون (بنی صدر صد در صد ) ( آنکس که رأی نداده حق نظر نداره ) ( یا روسری یا توسری) ( حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله) تیشه بر ریشه هستی ملی خود زدند و آنهایی هم که به اصطلاح روشنفکران خوانده میشدند نیز چیزی بیش از توده و یا به زبانی صریحتر و واقعی تر بخشی از همان گله بودند و این خود نتیجۀ خطای تکرار شده مکرر تاریخی این مردم بود که افسارشان را طی صدها سال به دست شیخ و آخوند داده بودند و به همانی تبدیل شده بودند که آرزوی قلبی و باطنی تمامی رهبران ادیان است و متأسفانه آن گله همچنان خود را باز تولید میکند و اگر روزی بوی بهشت را در فضله شتر سرخ عایشه می دید ، هزار و چهارصد سال بعد عکس خمینی رجاله را در ماه میدید و اکنون هم بوی بهشت را در زیر شلوار خاتمی ها و موسوی ها و دیگر رجاله ها می جوید و نه تنها زندگی خویش بلکه آیندگان را نیز در قماری ابلهانه به یک جا می بازد ، کاش بتوانیم عمق فاجعه روند پیوسته از دست دادنها و باختن ها ی مکرر مردم ایران را در هزاروچهارصد سال گذ شته بفهمیم تا بدانیم که در کجای جهان بودیم و اکنون در کجای جهان ایستاده ایم . این مردم پریشان خواب را بیداری خونین میباید.
2- اشتباهات استراتژیک سیاسی : اینگونه اشتباهات را سیاستمداران بی کفایت و بی لیاقت به مردم تحمیل میکنند، به عنوان مثال سر بریدن فرستادگان صلح جوی چنگیز خان بزرگ از طرف بیما یۀ زنباره ای چون سلطان محمد خوارزمشاه ، یک اشتباه استراتژیک به شمار میرود که نه تنها ایران بلکه بخشی از اروپا و آفریقا را نیز به خا کستر تمدنهای سوخته نشاند و گرچه دلیریها و جانفشانیهای بسیاری در مقابله با نیروهای چنگیز خان به وقوع پیوست ولی از عمق فاجعه نکاست ، و یا اشتباه استراتژیک سیاسی محمد رضا پهلوی در سرکوب روشنفکران سیاسی که باعث شد علفهای هرزی چون علی شریعتی و امیر پرویز پویان و مسعود احمدزاده و بیژن جزنی و بدیع زادگان و حنیف نژاد و گلسرخی و احمد شاملو ( که اگر تمامی نشخوار های فکریشان را بخوانید دیناری مطلب به درد بخور نمی یابید) را به گل سر سبد اندیشه ایرانیان تبدیل نمود و یاوه هایشان در بازار بی رونق اندیشه ، مثل حلوای تازه بر سر دستها می رفت و این گلهای سرسبد و کوتوله های اندیشه سیاسی چنان گهی بالا آوردند که شاید نسلهاسوخته شوند و هنوز اثری از التیام این زخم دیده نشود.
3 - اشتباهات استراتژیک اقتصادی: عدم سرمایه گذاریهای سنگین در امر کشاورزی و زیر ساختهای صنعتی و داشتن مناطقی از این مرز و بوم که به مناطق محروم شهرت یافته است و عدم سرمایه گذاریهای سنگین در این مناطق از قبیل کردستان و سیستان و بلوچستان و خراسان و مناطق شمالی و جنوبی کشور بخش مهم اشتباهات استراتژیک اقتصادی در این سرزمین سوخته بوده است و همچنان ادامه دارد و جبران ویرانیهای آن اگر از همین امروز و با تمامی توان ممکن آغاز شود دهها سال زمان می خواهد و نتیجۀ آن تنها در حد جبران از دست داده ها خواهد بود و ضرورت وجودی وکارآیی فرهیختگان میهن پرست علوم اقتصادی به ژرفای اقیانوس ها احساس میشود .
4- اشتباهات استراتژیک نظامی : در این مورد مثا لها فراوان است و یارانی که به اندیشه های هنر جنگیدن علاقه دارند باید تاریخهای تحلیلی نظامی جنگهای گوناگون را بدون دخالت دادن عشق و نفرت ، به عنوان یک مبحث صد در صد علمی و منطقی مورد مطالعه قرار دهند ، اما برای گشایش بحث یک نمونه ملموس را می آورم که همگی ایرانیان سوزش آنرا حتی بعد از بیست و دو سال هنوز در استخوان خویش حس می کنند و آن اشتباه استراژیکی سردمداران حکومت ننگین آیین تباهی است و شاید مسخره ترین اشتباه استراتژیک نظامی در طول تاریخ نبردها باشد. و آن اینکه این رجاله ها جنگ را با خریدن بلیط بخت آزمایی اشتباه گرفته بودند ، ستون فقرات استراتژی نظامی سردمداران جنگ یعنی خمینی احمق و رفسنجانی خرفت و سپاه پاسداران گاو نشان ، این بود که آنقدر به جنگ ادامه دهند تا موقعیتی به دست آورند که منطقه مهمی را بگیرند و بعد از آن مذاکرات صلح را با دست پر آغاز نمایند و کثافتهایی که به سرداران رشید اسلام معروف شدند حتی از این هم فراتر رفته و میگفتند که بگذارید دشمن را به داخل بکشانیم و جنگ فرسایشی را آغاز کنیم ، این الاغها که الان سردار و سرلشکر لقب گرفته اند حتی به مغز آسیب دیدۀ اسلامی شان خطور نمیکرد که اگر جنگ فرسایشی شود برای هر دو طرف فرسایشی میشود و فکر میکردند که مثل علی سگ کش با شمشیر به جنگ سگهای مدینه میروند برای همین هم هست که حتی از بیان علنی استراتژی جنگی شان خجالت میکشند ، چون این استراتژی، استراتژی جنگی نبود و نشانۀ بلاهت و بلکه استراتژی قمار بود ، بدین معنی که آنقدر بلیط بخت آزمایی میخرید تا اینکه بالاخره آن هم شاید یک روز میلیونر شوید .و جالب تر اینکه این مردک معلول ذهنی ( اکبر خان هاشمی بهرمانی ) را جزو نوادر نابغه های سیاسی و نظامی به حساب می آورند و بخشی از آقایان جنبش سبزی طلبان نیز میخواهند اینرا از طریق همه سوراخهای دم دست و ممکن افراد به آنها بچپانند که اگر اکبر آقا که همگی می دانند چه لوله هنگ بزرگی در عالم علم و تقوی و فقه و سیاست وکیاست و امور نظامی است وارد معرکه سبز شود دیگر همه خامنه ای چیها ماستها را کیسه میکنند و دموکراسی و آبادانی و سازندگی باردیگر به خوشی و خرمی باز میگردد و میتوانید بعد از این هرچه دلتان خواست ماست و بستنی کا له بخورید . حال بگذریم ، درد در این سرزمین آنقدر زیاد است که به هربخش آن اشاره میکنید هزار عفونت و چرک و خونابه از آن میریزد . این استراتژی احمقانه و ننگین که خمینی احمق ( احمق مثل اجداد زن باره اش و احمق مثل حاج میرزا آقاسی ) چنان به آن ایمان داشت که در هر سخنرانی که برای گاوهایش میکرد میگفت که صدام حسین دو راه بیشتر ندارد ، یا خود کشی و یا محاکمه و دیدیم که این اشتباه استراتژیکی مسخره ( که گاهی آدم فکر میکند که نه یک اشتباه بلکه یک عمل عمدی برای به اضمهلال کشاندن ایران بوده است ) منجر به کشته و مجروح و معلول شدن حدود دو میلیون نفر و از هم پاشیدن بسیاری از خانواده ها ، ویرانیهای عظیم اقتصادی ، و شکست مفتضهانه و پذیرفتن قطعنامه سازمان ملل گردید بدون داشتن حتی سر سوزنی از چیزی که بتوان آنرا دست آورد نامید ، و تنها راهی که برایشان مانده بود تا بر سر شکست مفتضحانه شان سرپوش بگذارند معرکه گیریهای تشییع جنازه ها بود که هر هفته با بوق و کرنا های رجز خوانا نه به نمایشی تاکتیکی برای جلو گیری از اعتراضات احتمالی مردمی بعد از شکست نسبت به نتیجه شرمگینا نه جنگ بود و شاید بتوان گفت که اشتباه استراتژیک سازمان مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاودان خوراک تبلیغاتی بسیار بزرگی به دارو دسته اراذل و اوباشی چون خمینی و رفسنجانی و سایر رجاله ها داد تا زیر سایۀ آن اصل مسئله شکست استراتژیک را از دیدها پنهان دارند ، چیزی که مسعود رجوی و سایر نوابغ در رهبری سازمان مجاهدین خلق(پیروان راستین و فهمیده علی سگ کش ) حتی خوابش را هم ندیده بودند چه رسد که به آن فکر کرده باشند . در واقع زمانی که یک اشتباه استراتژیکی از نظر اجرایی کلید میخورد روند مداوم از دست دادنها نیز آغاز میشود ، دست آوردهای کوچک نیز نقشی اغواگرانه بازی مکنند که منجر به امیدهای واهی شده و نیروهای سیاسی ،نظامی ، اقتصادی و اجتماعی را در یک روند فرسایشی همه جانبه قرار میدهند و چون بازیهای استراتژیک در سطحی بسیار کلان انجام میگیرد لذا ویرانیها شاید از نظر مقطعی زیاد به چشم نیاید اما بعد از گذ شت زمان اثری ویرانگر و راهی بی بازگشت در برابریک ملت میگذارد و تمامی رگ و پی سرزمین فاجعه را احساس میکند و آنجاست که دیگر کار تمام میشود و وقتی میگوییم کار تمام میشود تنها یک جمله ساده نیست بلکه نقطه ای بسیار(غیر قابل تصور) پایینتر از صفر است که بسیاری از پارامترهای آن قابل جبران و ترمیم نیست و از دست دادنی ابدی است هرچند که باید گفت هر آنچه که از دست میرود به خودی خود از دست دادنی ابدی است که آثار ویرانگر جانبی خود در لحظه لحظه باز سازی آشکار میکند . بعد از جنگ هم این کثافت را سردار سازندگی کردند که در تمامی هشت سال حکومت ننگینش حتی گوشۀ چشمی به مسائل استراتژیک اقتصادی نینداخت و ساختن برجها و پلها و زیرگذرها را به نام سازندگی به خورد این گله ای که امتش میخوانند دادند و حالا هم گروهی فرومایه مثل سید ابراهیم نبویها و مخملبافهای پفیوز آمده اند و رجاله ها را به عنوان اقطاب دموکراسی و سازندگی ونخست وزیر زمان جنگ به خورد ساده انگارانی میدهند تا با استفاده از آنها به عنوان سیاهی لشکر با اروپا و آمریکا برسر میزی بنشینند که نتیجۀ گفتگوهایش شکست استراتژیک بدتری از سال 57 را به بار بیاورد و در چند نسل بعد این کشور را به کشوری مرده تبدیل کنند. در اینجا باید از آن دسته از انسانهای آزاده ای که به فکر ایران هستند و متأسفانه به دام این افعی ها گرفتار شده اند باید بپرسم : به کجا چنین شتابان؟ آیا میخواهید خطاهای پدرانتان را که خمینی را در ماه میدیدند دوباره با رفسنجانی های دیوس و پاچه ورمالیده هایی مثل موسوی و خاتمی و کروبی تکرار کنید آیا اصلأ یک لحظه فکر کرده اید که این زنیکه هرزه (همسر موسوی) را چگونه متفکر سال میسازند؟ آیا میدانید که چه معاملات سیاسی کلانی را به نام شما انجام میشود که روحتان نیز از آن خبر ندارد و این جایزه ها و القا ب قلا بی یک شبه، چه کثافتکاریهایی را در لایه های پنهان زیرنش حمل میکند؟ احمدی نژاد و خامنه ای و سپاه در کون لیسی روسیه و چین مسابقه گذاشته اند و آن یکی ها هم گه اروپا و آمریکا را قرقره میکنند ، آیا هرگز از خود پرسیده اید که پس سهم روستائیان و کارگران و کردها و بلوچها و نقاط محروم کجاست؟ و سهم آیندگانمان کجاست و سهم دخترکانمان که به وسیله سرداران سپاه اسلام به روسپی خانه های عربها و سنگاپور و تایلند فروخته میشوند کجاست؟ اشتباه استراتژیک پدرانتان ایران را به اینجا کشاند ، دیگر تکرارش نکنید..... در آینده ای نزدیک در این رابطه و شکستهای استراتژیک سازمانها و احزاب در دوره سی ساله اخیر در حد توان خویش مقاله ای خواهم داشت تا شاید بتوانیم درک بهتری از هنر جنگیدن داشته باشیم.
حال اندکی هم در بارۀ اشتباهات تاکتیکی صحبت کنیم تا هم از اهمیّت آنها و هم تأثیرات این اشتباهات در کل جبهه های نبرد دید روشنتری پیداکنیم ، با توجه به بزرگی و وسعت جغرافیایی و تعداد نفرات ، ترابری و آرایش نفرات و ادوات ، توشه و مهما ت ، پراکندگی و تمرکز نیروها در منطقه عملیا تی ، کمکهای پزشکی ،درجه و نوع ارتباط عملیات با سایر مناطق عملیاتی دیگر و یا عملیاتهای دیگر ، ارتباطات و گسست ارتباطات و هزینه های کلان و سرسام آور سازماندهی و سایر مسائل ، و با توجه به درجه هوشمندی و امکانات به کار برده شده از طرف دشمن ، میتوان گفت که یک اشتباه تاکتیکی چه آسیبهای جدی و زمینگیر کننده ای میتواند وارد سازد. اگر دشمنی هوشمند و دارای سلاحهای مدرن در برابرتان باشد حتی نتیجه یک اشتباه تاکتیکی تا نابودی کامل نیروها نیز میتواند بیانجامد. لذا طراحی عملیاتهای تاکتیکی باید با محاسبات زیا دی همراه باشد .همچنین اشتباه در عملیات تاکتیکی سیاسی نیز میتواند به همان اندازه باعث فروپاشی و گسست در سازماندهی ها گردد. هر چه شکست سنگینتر باشد اتهام ها در رده فرماندهی نسبت به همدیگرشدیدتر بوده و روحیه فرماندهان را فرسوده میسازد وچه بسا خطا را به خیانت تعبیر کنند، عواقب روانی شکستهای تاکتیکی بر روی جامعه و اثرات اقتصادی آنها که منجر به فقیرتر شدن جامعه گشته که باعث فروپاشی ارکان اجتماعی میشود که هزاران درد بیدرمان دیگر را به همراه می آورد و از سوی دیگر، زمان از دست رفته همگی باهم کل نبرد را یک یا چند گام به طرف فرسایشی شدن میبرد و همانطوری که از نام این نوع جنگ (فرسایشی) معلوم است حتی طرف پیروزمند هم راضی به زحمتش نیست ، و در هر نبردی چه کوچک و چه بزرگ سرعت بالای عملیات و تغییر مکانهای سریع(چالاکی) فاکتور های مهمی به شمار می آیند.مثلأ در جنگ اول خلیج فارس سرعت عملیات به حدی بود که حدود دویست هزار سرباز عراقی در زیر سنگرها و خاکریزها زنده به گور شدند هیچ کس هم سخنی از آن به میان نیاورد( عدد دویست هزار نفر غلو و گنده گویی نیست و طبق بررسیهای سازمان ملل این افراد بیشترشان حتی بدون تیر خوردن و یا زخمهایی که داشتند از طرف نیروهای زمینی متحد ین زنده زنده در زیر خاکریزها ی خودشان دفن شدند و سرعت عملیات به حدی بود که نیروحای متحدین فرصت کشتن تک تک نیروهای عراقی را نداشتند ولذا همه را زنده به گور کردند) نبرد طوفان صحرا را شاید بتوان سریعترین نبرد دوره اخیر دانست نبردی که در رابطه با سرعت کار تبلیغاتی تنها جنگی بود که مثل مسابقه فوتبال، به طور زنده پخش شد. در اقتصاد هم همینطور است ، اندکی به اخبار اقتصادی دو سال اخیر نگاه کنید تا ببینید که چه غولهای اقتصادی که به خاک سیاه نشستند و دلیلش هم تاکتیکهای مسخره روسای مثلأ باهوششان بوده است.

۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

خانه هر بسیجی و سپاهی سوژه ای برای بر افروختن آتش چهارشنبه سوری

خانه هر بسیجی و سپاهی یعنی امنیت جانی و مالی خانواده هایشان. تئوری اسب تروای سبزی چیها (اصلاح طلبان ) را فراموش کنید ، که اینان خود اسب تروای رژیم جلاد خامنه ای هستند. با یک گالن بنزین از هر بسیجی یک مشعل سوزان و از هر خانه بسیجی و سپاهی و اطلاعاتی یک آتشدان برای چهارشنبه بابک خرمدین بسازید. تمامی مزدوران رژیم و خانواده هایشان را با آتش غسل تعمید دهید و این اهریمنان و اهریمن پرستان تازی را به ژرفای دوزخ بفرستید. ....این تنها راه سلب امنیت از زندگی خائنانه و روسپی وارانه این جرثومه های پلیدی و فساد است.

۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

طراحی عملیات (بخشی از مقاله هنر جنگیدن بخش دوم )


طراحی عملیا ت

در تئوری های نظامی یک اصل پایدار وجود دارد و آن اینکه میگویند: در جنگی که نمیتوانی پیروز شوی داخل مشو ، لذا در هر جنگی تنها یک مسئله مهم وجود دارد و آن پیروز شدن است و غیر از آن هر چه که مطرح شود باد هوا است، مثلأ هیچکس نباید به قصد نشان دادن نفرت خود از دشمن، ویا نشان دادن شجاعت خویش وارد جنگ شود و خود را فدای اینگونه افکار کودکانه کند چون آنکس که داوطلبانه وارد نبرد میشود هم شجاع است و هم انگیزه ای قوی دارد و این امر در صحنۀ نبرد خواسته و یا نا خواسته دیده خواهد شد، مثلأ اگر در یک نبرد بتوانید تلفات بسیار زیادی به دشمن وارد کنید و خود نیز اسیب بسیار کمتری دیده باشید و یا حتی اگر هیچ آسیبی هم ندیده باشید ،ولی به هدف عملیات دست نیافته باشید، این دشمن بسیار آسیب دیدۀ شماست که پیروز میدان است و نه شما ، لذا طراحی عملیات نقش تعیین کننده ای در پیروز شدن دارد.

آنچه برای طراحی عملیات مورد نیاز است

1- تعریف دقیق دشمن از نظر نظامی (منظور تعریف آرمانی از قبیل ضد منافع ملی بودن نیست ) چون هر نقطه کوری که در تعریف باشد باعث خواهد شد که در زمان نبرد آمادگی رویا رویی با آنرا نداشته باشید ، حال مسائلی را که در تعریف دقیق دشمن باید به آنها توجه نمود را می آورم : 1- مراکز تجمع و تعداد نفرات و ادوات جنگی هر مرکز که در نتیجه مشخص خواهد کرد که هر کدام از مراکز چه نوعی از نیروهای رزمی را تشکیل میدهد و چه وظایفی را بر عهده دارند. 2- ارتبا طا ت زمینی و سایتهای ارتباطات الکترونیکی مراکزبا همد یگر و آدرس دقیق و فواصل ما بین مراکز (آدرس دقیق میتواند طول و عرض جغرافیایی و دشت و کوه وتپه های اطراف باشد و یا کوچه و خیابان و....باشد لذا بسته به نوع عملیات و منطقه فرق میکند ، اما در هر صورت باید شامل پارامترهای لازم باشد .) 3- سیستم و ادوات ترابری و مسیرها و نوع چیزهایی که ترابری میشوند مثل آذوقه و مهمات و نفرات و جنگ افزار (که میتوان آنها را جزو اهداف استراتژیک به شمار آورد، و همیشه به یاد داشته باشید که منابع تواناییهای دشمن جزو اهداف استراتژیک میباشند. ) 4- به هیچ وجه فکر نکنید که مراکز تجمع دشمن و حوزۀ وظایف و تعداد نفرات و نوع ادوات مراکز همینطوری و با شیر یا خط انداختن تعیین میشود، بلکه مطمئن باشید که چیدن مهره ها (مراکز)، آرایشی نظامی است که بر اساس اهداف از پیش تعیین شده و طرحهای عملیاتی گوناگون و با در نظر گرفتن تاکتیکهای احتمالی تدافعی و تهاجمی است که شکل گرفته است ، لذا با دقت در سه مورد بالا میتوانید نوع آرایش نظامی دشمن را کشف کرده و به اهداف مرحله ای و استراتژیک و همچنین به نوع تاکتیکهای احتمالی که ممکن است به کار گیرند پی ببرید بدون اینکه جاسوس داشته باشید . البته باید کارسنگین شناسایی و فکری زیادی انجام دهید که دو نتیجۀ بسیار گرانبها به دنبال خواهد داشت ، اول اینکه به یک نیروی با درک بالای نظامی تبدیل میشوید و دوم اینکه بسیاری از اسرار دشمن را کشف میکنید 5- بدست آوردن آگاهی هرچه بیشتر از نوع تاکتیکها و طرحهای عملیاتی احتمالی دشمن تا جایی که چنان اشرافی برحرکات دشمن داشته باشید که گویا همه چیز برایتان مثل روز روشن باشد و نتیجۀ چنین اشرافی چنانکه با طرحهای عملیاتی درست توأم شود چنان دشمن را در منجلاب درماندگی و گیجی فرو میبرد که توان عملیاتی خود را از دست میدهد و زمان چنان برعلیه دشمن کار میکند که حتی فرصت بازنگری طرحها و تاکتیکهایش را هم نداشته باشد لذا مجبور به جنگی میشود که شما برایش رقم میزنید و هر روز بیش از روز پیش به روزمرگی جنگی دچار میشود و در نتیجه با پرداختن هزینه ای بسیار سنگین شکست میخورد و اگر چنین آگاهی هایی را کسب نکنید این شما هستید که به همان سرنوشت دچار میشوید.
حال با این مقدمات ضروری که در واقع ماده اولیۀ کار را تشکیل میدهند نخست به انواع عملیا تها اشاره میکنم : 1- عملیاتهای نوک سوزنی که به عملیاتهای تاکتیکی اطلاق میشود که برای ارزیابی قدرت و سرعت عکس العمل دشمن انجام میشود ، در این نوع عملیاتها معمولأ طوری وانمود میشود که یک عملیات کامل در پیش رو است و در واقع در صورت سستی دشمن میتواند به آنهم تبدیل شود، همچنین از این نوع عملیاتها برای زمینگیر کردن دشمن در جایی که هست استفاده میشود و عملیات اصلی در جایی دیگر انجام میگیرد،از این نوع عملیاتها برای خسته وگیج کردن دشمن نیز استفاده میشود 2- عملیاتهای موضعی : به عملیاتهایی گفته می شود که هدف موضعی خاصّی را دنبال میکند مثلأ عقب نشاندن دشمن در یک نقطۀ مشخص به منظور کور کردن دیده بانی دشمن . 3- عملیات ایذ ایی به منظور کشاندن دشمن به یک تکاپوی بیهوده و یا ایجاد مشکل و یا مشکلات گوناگون. و یا ترساندن نیروهای دشمن انجام میگیرد مثلأ ریختن چسب قطره ای در ماشینهای خودپرداز پول یک عملیات ایذایی بسیار ساده است که خسارتهای مالی فراوانی به دنبال دارد و یا بمبهای بیخطر برای پخش اعلامیه ها.( این مثال به این خاطر آورده شد تا بگویم حتی مادر بزرگهایمان نیز می توانند در این مبارزه شرکت کنند.) 4- عملیات تا کتیکی کامل : این نوع عملیات نظرش به انهدام کامل هدف است و حتی اگر فرد بیگناهی هم در میان هدف باشد باید فدا شود ، این نوع از عملیاتها اگر پیروزمند باشند میتوانند نقطۀ عطفی در منحنی روند جنگ باشند و در نوع خود از بیرحمانه ترین شیوه ها استفاده میکند(البته در صورت لزوم) و در مواردی بسیار نادر وخیلی مهم انجام میگیرند و فرمان این نوع از عملیاتها از نوع فرمانهای بسته است و دستور کار آن نابودی کامل هدف است .قتل عام دو لشکر از نیروهای ایران در جزایر مجنون و یا قتل عام ارامنه به دست ترکهای ترکیه و قتل عام دو میلیون توتسی بوسیله هوتو ها در آفریقا و قتل عام سیاهپوستان سودان به دستور دولت اسلامی سودان از این نوع عملیاتها هستند و شاید در آینده در ایران نیز قتل عام آخوندها به وقوع بپیوندد. آنچه که مثال آوردم در مقیاسهای بزرگ بودند و در مقیاس کوچکتر مثل وارد شدن به یکی از مراکز سپاه و یا بسیج و قتل عام آنها نیز میتواند از این نوع عملیاتها باشد و نمونه بارز آن که بعد از انتخابات با حکم مستقیم خامنه ای انجام گردید که دستور بسته برای قتل و تجاوز بود و لازم به ذکر است که در صفوف مبارزان انجمن پادشاهی در این نوع عملیاتها نباید بی شرمی انجام پذیرد زیرا بیرحمی میتواند دشمن را به ترس و تسلیم وادارد اما انجام بیشرمی به معنی بازتولید رفتار و روحیه پلید پیروان آیین پلیدی(اسلام) در میان پیروان آیین راستی است وبرای ما ، نوعی شکست استراتژیک را به همراه دارد که همانا پلید شدن مانند دشمنانمان است. 5- عملیات کمین : این نوع عملیات در مسیر نیروهای دشمن انجام میشود و هدف آن تغییر پذیر است ، یعنی یک زمان هدف کشتار نفرات اعزامی دشمن است و زمانی دیگرهدف نابود کردن توشه و آذوقه آنها و .... .6- عملیاتهای استراتژیک : هدف این نوع عملیاتها به نابودی کشاندن منابع تغذیۀ دشمن است مثل حمله به پایگاههای اقتصادی ، کارخانه های تولید سلاح و مهمات ، زاغه های مهمات ، منابع تأمین آب و غذا، ارتباطات الکترونیک ، و هر آنچه که بتواند بدون دست بردن به یک حمله بزرگ ، تار و پود سازمانی دشمن را از هم بگسلد. 7- عملیاتهای جنگ روانی : در این نوع عملیاتها از نظر پیروان آیین راستی سعی بر این است که مردم و مخصوصأ افراد دشمن در عمل ببینند که رهبران و فرماندهانشان به آنها دروغ میگوینئد و وعده های آنها سرابی بیش نیست ، لذا عواقب این نوع عملیاتها باید بسیار عمیق و موثر باشد.ضربه زدن به مناطق امن ادعایی رژیم ضربه سنگین روانی به مزدوران رژیم وارد میکند ، متأسفانه جنگ روانی را در ایران به طور اشتباه تعریف کرده اند ، جنگ روانی این نیست که چپ وراست دروغهای شاخدار بگوییم و تحدیدهای غیرعملی بکنیم ،و یا تهمت بزنیم ، چون اگر نتوانیم به وعده های شاخدار عمل کنیم نتیجۀ منفی آن به خودمان برمیگردد و یا تهمتها برملا میشود و چه بسا کسانی که به انجمن پادشاهی امید بسته اند نا امید شوند ، با نگاهی به جنگ روانی که دشمن به راه انداخت ( د ستگیریهای گسترده ، کشتن عمدی حتی فرزندان افرادی که خودشان بخشی از عمال رژیم هستند و تجاوز جنسی به دستگیر شدگان و سوزاندن اجساد با آتش و اسید ) اثر عمیق روانی ایجاد کرد و شرکت کنندگان در تظاهرات را به شدت کاهش داد و همانطوری که در بخش نخست اشاره کردم دستگیر کردن بسیجیها و بریدن بینی و لب بالایشان و یا سوراخ کردن گوشها و چشمهایشان و یا بریدن تاندونهای بازوها و رانها حتی اگر به تعداد کم هم که باشد چنان اثر روانی عمیقی بر نیروهای دشمن میگذارد که عده ای از آنها ماستها را کیسه میکنند ،آتش زدن خانۀ سپاهیها و بسیجیها نشان خواهد داد که نیروهای ما دشمن را خوب میشناسند و میدانند که چگونه با آنها رفتار باید کرد و به دشمن میفهماند که اگر آش را طوری شور کنند که مردم نتوانند بخورند ، ما آنچنان شورش میکنیم که آنها هم نتوانند بخورند.یکی از استراتژیهای جنگ روانی ذ له کردن و به ستوه آوردن دشمن است که باید با سماجت بسیار زیادی به کار بسته شود و مهم ترین نقطه ضعف دشمنان داخلی ما امنیت نداشتن خانواده های افراد دشمن است ، اگر این استراتژی دنبال شود نیروهای دشمن تنها یک راه خواهند داشت و آن اینکه برای خانواده های خودشان اردوگاه درست کنند و از محله ها گورشان را گم کنند.و هیچ لزومی هم ندارد که مسئولیت عملیات به عهده گرفته شود و اگر مدتی به طور مداوم انجام گیرد ، سایر مبارزان نیز اول خوشحال می شوند و بعد از دیدن نتیجۀ مثبت آن به شکل وسیعتری با اذیت کردن پیروان آیین پلیدی ادامه خواهند داد مخصوصأ اگر بیرحمیهای مزدوران رژیم بیشتر شود زمینه بسیار خوبی برای دنبال کردن این استراتژی بوجود می آید.آنچه که میگویم به قول جنبش سبزی چیها ترویج خشونت نیست بلکه به کار بردن خشونت آخته است و این تنها زبانی است که پیروان آیین پلیدی آنرا میفهمند.و باید به یاد داشته باشید که ما به دنبال جایزه صلح نوبل نیستیم و میخواهیم دشمن را با چنگ و دندان از میهن پاکمان بیرون کنیم .8- عملیاتهای مرکب : این نوع عملیاتها ترکیبی از عملیات های موضعی و کمین هستند که با آرایش نیروها از چندین جهت به دشمن حمله میکنند و در مسیرهای احتمالی نیروهای پشتیبانی دشمن و همچنین در مسیرهای احتمالی عقب نشینی نیروهای دشمن کمین میکنند و یا با عقب نشینی فریبکارانه آنها را به درون کمین کشاندن،که در صورت طراحی خوب که منجر به هدایت کردن نیروهای دشمن به مسیرهای از پیش تعیین شده به طرف کمین شود میتواند اثرات ویرانگری بر نیروهای دشمن بگذارد . 9- عملیات حمله به طرحهای عملیاتی دشمن : لازمه این نوع عملیات ها آگاهی و ارزیابی دقیق از آرایش نظامی و قدرت آتش واحدهای نظامی دشمن و آگاهی از نقشه جغرافیایی نظامی منطقه و سرعت ارتباطات ونقل و انتقال نیروهای پشتیبانی و لجستیک آنها میباشد، معمولأ با دیدن تغییرات در آرایش نیروهای دشمن ، باید دانست که عملیاتی در پیش است ، این عملیات میتواند فریفتن باشد و یا عملیات واقعی بر علیه مواضع استقرار شما و فرماندهان باهوش از نوع تغییرات و تماس با سرفرماندهی میتوانند حدودأ حدث بزنند که چه چیزی در حال انجام است وسپس عملیاتی طرح شود که قبل از آغاز عملیات دشمن به نقاط حساس و کلیدی آرایش نظامی دشمن حمله میشود ، اینگونه عملیات ها آرایش نظامی در یک جبهه و یا منطقۀ عملیاتی بزرگتر را هدف قرار میدهد و ضمن فرود آوردن ضربات انهدامی ، آرایش نظامی دشمن را که بر اساس طرح عملیاتی و تاکتیکها به وجود آمده است را هدف قرار داده و طرح عملیاتی دشمن را زمین گیر میکند . 10- عملیاتهای ضد حمله : در این نوع از حملات با شناخت و ارزیابی که از نیروها و آرایش نظامی و......دشمن داریم زمانی که حملۀ دشمن آغاز شد از یک طرف در مقابل حمله ایستادگی میشود و از سوی دیگر نیروهای پشتیبانی و امدادی و عقبه دشمن با چالاکی مورد حمله قرار گرفته و در صورت موفقیت نیروهای دشمن بعد از اندکی پیشروی آسیب دیده و زمین گیر شده و به محاصره در می آید. بهترین و زیبا ترین نوع ضد حمله مربوط به جنگ شش روزه اعراب و اسراییل است ، بدین گونه که نیروهای سوریه با بیش از هشتصد تانک و زره پوش حملۀ بزرگی را آغاز کردند که هدف آن تسخیر تل آویو بود ، نیروهای اسراییلی در سه گروه اصلی نبرد میکرد گروهی در حال مقاومت بی امان در مقابل نیروهای سوریه بودند گروه دوم در حال پشتیبانی گروه اول بودند و گروه سوم به سوی دمشق در حرکت بود و زمانی که نیروهای سوری به سی کیلومتری تل آویو رسیده بودند در کمال شگفتی دستور عقب نشینی از دمشق رسید زیرا نیروهای اسراییلی درفاصلۀ بین ده تا پانزده کیلومتری دمشق بودند و مقاومتی هم در برابرشان نمی شد ، نیروهای سوری به شدت روحیه خود را باختند و چنان عقب نشینی خفت باری کردند که تقریبأ تمامی ادوات جنگی شان سالم به دست اسراییل افتاد ، و در راه بازگشت با نیروهای آماده اسراییلی روبرو شدند که منجر به سلاخی بسیاری از نیروهای سوری گردید ، گفته میشود که نیروهای اسراییلی در این جنگ از سرعت بسیار بالایی برخوردار بوده اند.

طراحی عملیات

مطالبی که در بالا ذکر شد به خاطر باز کردن ذهن یاران نسبت به مسائل نظامی بود و بخشی از آنها در طراحی عملیات نقش اساسی بازی میکنند . حال ببینینیم که یک طرح عملیاتی چه چیزهای حد اقلّی را باید شامل شود ؟: 1- طرح باید مسیر و نقطه دقیق آغاز حمله را کاملأ مشخص سازد . 2- طرح باید مسئله دیده بانی را حتمأ حل کند(یعنی اینکه عملیات بدون دیده بانی یک بازی کور است) 3- طرح باید نیروهای پشتیبانی حمله و جای استقرار آنها را مشخص سازد .4- طرح باید مسیر عقب نشینی را مشخص نماید . 5- طرح باید محل استقرار خط آتش عقب نشینی را مشخص سازد. 6- طرح باید تمامی افراد را قبل از عملیات توجیح کند که هرکسی در جای خاص خود به وظیفه اش عمل نماید ، مثلأ خط آتش عقب نشینی نباید به خط حمله بپیوندد و یا اینکه نباید به دشمنان فراری تیر اندازی نماید بلکه این وظیفۀ به عهدۀ نیروی پشتیبانی است . 7- طرح باید مسئله ارتباطا ت نیروها را در نظر داشته باشد.8- تمامی افراد تیم باید از محل انجام عملیات دیدن کنند و حداقل به شعاع دو کیلومتر از مرکز عملیات تمامی خیابانها و کوچه پس کوچه ها را به خوبی بشناسند. حال به وضوح دیده میشود که یک تیم عملیاتی بدون در نظر گرفتن یکی از این پارامترها چقدر ضعیف به نظر میرسد وحالا اندکی پیشتر میرویم : 1- طرح باید فاصلۀ مراکز تجمع دشمن که در اطراف نقطۀ عملیات هستند و مدت زمان رسیدن نیروهای کمکی د شمن ( با موتور سیکلت و نفر برها) را اندازه گرفته و در طرح عملیاتی به عنوان شاخص زمانی مدت عملیات در نظر بگیرد و برای نتیجه بهتر حتی نیروهای گشتی موتوری دشمن را نیز برای ضریب اطمینان بیشتر در طرح بگنجاند. 2- برای عقب نشینی امن تر باید بیش از یک مسیر در نظر گرفته شود و هیچکدام از مسیرها نباید رو به مسیر تردد نیروهای کمکی دشمن ختم شود.و نیروهای خط آتش عقب نشینی باید هر لحظه آماده تغییر محل خود از یک مسیر به مسیر دیگر باشند (با اشارۀ دیده بان) .3- نیروهای پشتیبان باید هر لحظه آماده درگیری با نیروهای کمکی دشمن را داشته باشند و با اشارۀ دیده بان با نیروهای کمکی دشمن درگیر شوند لذا قبل از عملیات نقاط کمین و در گیری با مهمانهای ناخواندۀ احتمالی ، حتمأ باید تعیین گردند .4- در زمان حمله و یا عقب نشینی هر کس و به هر عنوان ، حتی به بهانه حرف زدن و سرگرم کردن نیروهای خودی برای اتلاف وقت وارد میدان شود بدون هشدار و اتلاف وقت باید حذف شود و اگر عده ای بخواهند مسیر عقب نشینی را سد کنند بدون توجه به جنسیت و سن وسال باید حذف شوند. (زیرا مردم عادی این کار را نمی کنند و کسی که این کار را میکند یک حرفه ای وطن فروش است.) 5- در شرایط به محاصره در آمدن تنها چیزی که مد نظر یاران باید قرار گیرد فرار است و به همین خاطر نباید در یک سنگر بمانند حتی اگر امن به نظر برسد. اما در واقع زمان را از دست میدهید و با نیروهای کمکی دشمن رو برو خواهید شد 6- در صورت محاصره شدن عوض فرار از دشمن باید از یکسو با تهاجم به آنها نزدیک شوید تا نتوانند از نارنجک بر علیه شما استفاده کنند و یا از تیرباری سنگین استفاده کنند چون احتمال هدف قرار دادن خودشان افزایش می یابد و این نوع عملیاتها سنگر گرفتن در درون دشمن نامیده میشود این تاکتیک در جنگ ویتنام از طرف ویت کونگ ها انجام میگرفت تا مانع از بمبارانهای گسترده شود . 7- در صورت لزوم یک بمب بیخطر اعلامیه پخش کن زمانی در محل نصب شود.8- با توجه به احتمال وجود نیروهای گشتی موتور سوار دشمن حد اکثر زمان عملیات نباید از پنج دقیقه بیشتر باشد ، لذا حمله باید بسیار سریع و شدید باشد و به همین خاطر چندین بار تمرین شود( مانور نظامی) و به این منظور میتوانید بازیهایی را اختراع کنید و با سرعت آن بازیها را بارها و بارها انجام دهید .9- بعد از کامل شدن عقب نشینی افراد باید داخل مردم شده و در میان آنها استتار شوند.

۱۳۸۸ اسفند ۱۵, شنبه

نگاهی به استراتژی مبارزاتی : فشار از پایین و چانه زنی در بالا

نگاهی به استراتژی مبارزاتی : فشار از پایین و چانه زنی در بالا:

این روش مبارزاتی در واقع نه تنها راه تازه ای نیست ، بلکه از دیر باز(در میان همه ملتها ) در تمامی مبارزات چه برعلیه دشمن داخلی و یا خارجی بکار گرفته می شده است و تنها بسترهایی که میتوانند به شکل گیری چنین مبارزه ای بیانجامند تنها سه مسئله میتواند باشد.

1- بستر اول

داشتن نیروهای مبارز گران سنگ و یا حد اقل بسیار قوی وبالنده به طوری که هر دو طرف به صورت تجربی و منطقی بدان نتیجه رسیده باشند که نمیتوانند ، یکدیگر را از بین ببرند و لذا با گشودن درهای مباحثات و مبارزات دیپلماتیک (چانه زنی در بالا) به نتایج ملموسی که خواسته های طرفین را بر آورده سازد و در طی این چانه زنیها هر دو طرف مبارزه به شدت فشار از پایین می افزایند تا بتوانند ، حد اکثر امتیازات لازم را بگیرند ، که حتی میتواند به شکست کامل و از صحنه خارج شدن یکی از طرفین بیانجامد.

2- بستر دوم

در گیر شدن دو مجموعه از نیروهایی که در حاکمیت شریک هستند ، اما بنا به بازیهای سیاسی سهم یکی از طرفین به شدت نزول پیدا کرده است و لذا با دست یازیدن به بسیج هواداران خود و نشان دادن قدرت ( فشار از پایین ) به مبارزات دیپلماتیک ( چانه زنی در بالا) دست ببرد ، به شرطی که در سازماندهی هواداران خود و اتخاذ روشهای مناسب مبارزاتی طرف مقابل را به لحاظ تجربه عملی و تحلیل منطقی به سوی پذیرش قدرتمندی خود بکشاند. البته در چنین بستری خطوط قرمزی وجود دارد که هیچکدام از طرفین از آن عبور نمیکنند تا بتوانند سیستم حاکم را حفظ کنند، لذا هر دو طرف به غیر از مشکل چگونگی روند مبارزه با مشکل دیگری مواجه میشوند که میتوان آنرا مشکل تناقض نامید و پیوسته باید بکوشند که مبارزه را در کنترل خود داشته باشند تا نه تنها از خطوط قرمز عبور نکند بلکه به حریم خطوط قرمز نیز نزدیک نشود. و به همین دلیل است که معمولا هر دو طرف به همدیگر گوشزد میکنند که شاید بحران از کنترلشان خارج شود.

3- بستر سوم

گشودن درهای مبارزات دیپلماتیک (چانه زنی ) به عنوان یک تاکتیک مبارزاتی ، برای فریب طرف مقابل و القاء این نظر که قدرت رقیب را به رسمیت میشناسند ، تا رقیب را دچار خوشباوری نمایند تا به دفع وقت و کند شدن آهنگ حرکات رقیب بینجامد، اما اگر رقیب بتواند از آن خوب استفاده کند میتواند آنرا به ضد طرف مقابل تبدیل کند ( ضد حمله ).

در هر صورت همانطور که از نام این استراتژی مبارزاتی پیداست (فشار از پایین ) ، فشاراصلی بر گرده نیروهایی خواهد بود که در آوردگاه هستند ، بنا بر این ، نیرو هایی که از آنها به عنوان سرباز استفاده میشود ، باید بدانند که چه هدفی را دنبال میکنند و از درگیر شدن در جنگ دیگران و به خاطر منافع دیگران ، وارد مبارزه کور نشوند.

کاربرد های تکراری و شکست خورده این روش در سی سال اخیر:

دو گروه به طور مشخص ، بعد از 22 بهمن سال 57 این شیوه را آزمودند. یکی از این گروهها سازمان مجاهدین خلق بود که سازمانی فرا گیر ( از نظر ملی ) به شمار می آمد و از نظر حجم دارای اعضاء و هواداران بسیار زیادی بود و اگر به ماجراهای سالهای 57 تا 61 نگاه کنیم میتوان در گیریهای خیابانی و بحثهای خیابانی و انتشار نشریات تبلیغاتی از طرف این سازمان در جهت جذب نیروهای هرچه بیشتر و بوجود آوردن نیروی غیر مسلحی که میلیشیا نامیده میشدند ، دم به دم به تشدید فشار از پایین و چانه زنیهای بی امان در بالا ادامه داشت ، تا اینکه در سال 60 روند چانه زنیها به شکست کامل انجامید ( هرچند که با منافق خواندن سازمان مجاهدین خلق از طرف دار و دسته خمینی ، رهبران سازمان باید میفهمیدند که این روش اشتباه و بی نتیجه است و دشمن با نهادن چنین نامی بر آنها به هیچ وجه با آنان به کنار نخواهد آمد ) و با اینکه سازمان ظاهرا دست به عملیات نظامی برد ، اما به خاطر بسیاری از مسایل تکنیکی و فنی به هیچ عنوان نمیتوان آنرا مبارزه مسلحانه نامید . و این پایان کار سازمان مجاهین بود هر چند که آنرا نپذیرفتند و از آن درس نگرفتند و همچنان هم نمیپذیرند و تاریخ شکست شان را همچنان پر افتخار مینامند.
گروه دوم حزب دموکرات کردستان بود و با اینکه در منطقه بزرگ کردستان دارای ریشه های قدرتمند قومی بود و بالغ بر 16 هزار پیشمرگه فداکار و جنگاور داشت ، همان راهی را می پیمود که سازمان مجاهدین خلق رفتند. با این تفاوت که حزب دموکرات کردستان ایران قادر به زدن ضربه های بسیار مهلکی بر پیکر سپاه پاسداران و ارتش بود، اما استراتژی چانه زدن در بالا چنان دست و پای حزب را در پوست گردو گذاشته بود که به جز اندازه لازم ( از نظر رهبری حزب ) دست به عملیات نظامی نمی بردند و رهبری حزب نیز در یکی از همین جلسات چانه زنی (در شهر وین اطریش ) از طرف نیروهای امنیتی رژیم ضد ایرانی خمینی ترور شد و بعد از آن نیز با ضربه دوم و ترور رهبری دوم در میکونوس ، این حزب نیز به دیار خاموشن پیوست.
این استراتژی بار دیگر بعد از پیروزی خاتمی در دوم خرداد و رسیدن به کرسی ریاست جمهوری از سوی او و سایر همپالگیهایش که از مسند قدرت رانده شده بودند و به ناچار با طبل اصلاح طلبی و فریاد وا اسلاما و وا خمینیا.به میدان آمدند، بکار گرفته شد و با انتخاب احمدی نژاد در 8 سال طبل شکست سوم این استراتژی مبارزاتی به صدا در آمد و اینبار باز هم برای چهارمین بار (بعد از انتخابات اخیر) ، همان استراتژی به شکلی دیگر و رنگ و لعابی دیگر و بسیج نیروهای بسیار چه در داخل و چه در خارج از کشور وبراه انداختن فشارهای تبلیغاتی بسیار عظیم و با وجود آشکار بودن تعداد بسیار کم هواداران ولی وقیح ، باز هم میبینیم که این استراتژی به سوی شکست حتمی به پیش میتازد و بعد از 8 ماه تلاش نیروهای مبارز و جنگ و گریز خیابانی و با این حجم عظیم کار تبلیغاتی ( فشار از پایین ) کوچکترین چیزی که بتوان نامش را دست آورد گذاشت ، نصیب مردم نشده است. و شاید بتوان گفت که تنها دست آورد این 8 ماه مبارزه بی امان برای مردم ، شناختن چهره واقعی اسلام ناب محمدی و بی آبرویی هر دو جناح متخاصم ( اصولگرا و اصلاح طلب) از یک طرف و پی بردن کامل و درک عمیق نا کار آمدی این استراتژی مبارزاتی باشد.

۱۳۸۸ اسفند ۱۳, پنجشنبه

چرا رژیم دست به آزاد کردن بخشی از زندانیان کرده است؟

در این روزها دو خبر را در کنار هم میبینیم که به موازات هم تکرار میشوند :
1- تعدادی از زندانیان را در برابر وثیقه های سنگین آزاد میکنند.
2 - یورشهای مکرر نیروهای اطلاعاتی-امنیتی به نیروهای مبارز و دستگیریهای پی در پی.
آزادی بسیاری از عزیزان ، مایه خوشحالی و ایجاد دو دلی در میان خانواده هایشان است و از سوی دیگر به خاطر وثیقه های سنگین میتوان آنرا نوعی سپری کردن زندان در بیرون از چهاردیواریهای مشهور به زندان دانست . و از سوی دیگر باز کردن جای خالی برای دستگیر کردن افراد دیگری دانست که در صف و نوبت دستگیر شدن قرار دارند. و بازهم از دیگاهی دیگر کم کردن هزینه های نگهداری زندانیان را در بر دارد و دولت و رهبر را مهرورز جلوه میدهد.
بعضی ها تحلیلشان این است که چون از نظر حکومت، جنبش در حال افول است لذا حکومت لزوم نگهداری برخی از زندانیان را دیگر ضروری نمیبیند. اما از نظر من تنها دلایل منطقی که از نظرعملیاتی میتواند این آزادی ها و دستگیری ها را توجیح کند همانهایی است که برشمردم.

بخشی از تاریخچه سازمانهای اطلاعاتی جمهوری ننگین اسلامی ایران "بخش دوم" به نقل از هنر جنگیدن "مقاله سوم"


سوژه های کاری

از زمان روی کار آمدن رفسنجانی به عنوان رییس جمهور وارتقاع سطح آموزشهای نیروهای اطلاعاتی اعم از وزارت اطلاعات ، اطلاعات سپاه و سپاه قدس، سه نظریه استراتژیک در رابطه با شیوه های کاری در سطح نیروهای اطلاعاتی مطرح شد، که مکمل یکدیگرند.
نظریه اول : برای کنترل داخل کشور باید آنرا از خارج کنترل کرد.
نظریه دوم: برای دانستن همه چیز در همه جا بود.
نظریه سوم:سازمانهای اطلاعاتی باید از پوششهای قانونی اقتصادی استفاده کنند.
برای اجرایی کردن این سه نظریه بودجه بسیار کلانی لازم بود که بودجه های علنی و غیر علنی رسمی حتی کفاف دو در صد آنرا نمیداد، لذا اطلاعات سپاه و سپاه قدس و وزارت اطلاعات با همکاری حلقه به گوشانه حزب الله لبنان شبکه وسیع سرقت اموال و اتوموبیل در کشورهای غربی از یک طرف و شبکه عظیم مافیایی قاچاق مواد مخدر را از طرف دیگر به راه انداختند ، و دولتمردان فاسد ترکیه و سوریه و شبکه مافیای ترکیه هم جیره و مواجب خود را در این میان میگرفتند و بر این عمل ننگین سرپوش میگذاشتند
شبکه سرقتهای اتوموبیل در ژاپن و استرالیا و کشورهای اروپایی و کانادا را حزب الله لبنان و گروههای تبهکار عرب به عهده داشتند. شیوه کار هم بدین قرار بود که اتوموبیلهای سرقت شده را به قطعات تبدیل کرده و کد گذاری نموده و به عنوان قطعات فرسوده یدکی به کشورهای عربی و آمریکای مرکزی و لاتین صادر میکردند و در آنجا ، آنها را دوباره مونتاژ کرده و به صورت اوتوموبیلهای کامل میفروختند و لوازم خانگی سرقت شده را هم باز به عنوان لوازم دست دوم و فرسوده به خارج صادر کرده و به فروش میرسانیدند، که در این رابطه لبنانیهای روزه بگیر و نماز خوان پرونده های قطوری در سرتاسر این کشورها دارند، اما شبکه مواد مخدر را سپاه و سپاه قدس و حزب الله ترکیه و حزب الله لبنان از طریق مرزهای شرقی ایران وارد و از مرز ترکیه خارج نموده و از طریق سوریه به لبنان و قبرس ( لارناکا ) منتقل کرده و به سرتاسر اروپا منتقل مینمودند و هم اکنون هم میکنند و سپس بخشی از آن را با همکاری شبکه های مافیایی فرانسه و ایتالیا به کانادا و سپس به آمریکا صادر میکردند.
نیروهای اطلاعاتی اسلام ناب محمدی با پیروی از پیامبرشان ( سردسته دزدان مدینه ) در یک عملیات مقطعی وهم آهنگ باسرداران اسلام عراقی (مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق ) و به کمک شیعیان حسینی عراقی ، در جنگ اول خلیج فارس اموال مردم بیخانمان شده عراقی راکه در اثر بمباران های شدید نیروهای متحدین، از خانه و کاشانه شان فراری شده و تمامی اموال خود را به جای گذاشته بودند، را به سرقت برده و از طریق مرزهای غربی وارد ایران کرده و میفروختند که تمامی اش سود خالص بود و همه دست اندر کاران نام برده شده از این مال یغما، سودهای کلان بردند و سهم خامنه ای و رفسنجانی هم که خدا میداند از این دزدیها چه بوده است.
با این طرحهای مشعشع خامنه ای و رفسنجانی ، فساد در تمامی رگ و پی بسیاری از افراد تشکیل دهنده این ارگانها چنان نفوذ کرد که سربریدن مخالفین و قتلهای زنجیره ای و اخیرأ قتل و شکنجه و تجاوز به معترضین نتیجه انتخابات مثل خوردن یک لیوان آب است.
بعد از بدست آوردن اولین اندوخته های مالی شرافتمندانه، وزارت اطلاعات و سایر نیروهای اطلاعاتی شروع به مهاجرت به کشورهای گوناگون کردند. و برپاکردن شرکتهای بزرگ تجاری در کشورهای گوناگون شروع شد و تنها در امیر نشین دبی شصت میلیارد دلار سرمایه گزاری انجام گرفت، در آلمان ، انگلستان، فرانسه، ایتالیا ، اتریش،سوئد و هلند ناگهان شرکتهای بزرگ تجاری مثل قارچ شروع به روییدن نمود و در کشورهای مالزی و اندونزی و سنگاپور وتایلند نیز شرکتهای بسیاری تاسیس گردید. موئلفه هایی که باعث تشخیص اولویتهای کشورها برای سرمایه گذاری می شد از این قرار بود:
1- تعداد جمعیت مهاجرین و یا یا پناهندگان ایرانی .
2- محلهای تجمع جاسوسان، مثل قبرس و اطریش " لارناکا و وین "
3- مسیرهای قاچاق مواد مخد ر و اسلحه." ایتالیا، فرانسه، کانادا"
4- مراکز مناسب برای پولشویی تا پولهای به دست آمده از راه قاچاق مواد مخدر و اسلحه را از طریق وارد کردن به سیستم بانکی به صورت پول تمیز در آورد" دبی، ترکیه، کشورهای آسیایی".
5- مراکز تهیه جنگ افزار و لوازم الکترونیک پیشرفته "مایکرو چیپ ها".
6- مراکز تهیه مواد و یا ملزوماتی که کاربرد اتمی دارند.
7- مناطقی که دارای بنادر رو به دریای آزاد "اقیانوس" دارند.
8- مناطقی که نقطه تلاقی شرکتهای بزرگ بین المللی است.
این هجوم گسترده از چشم نیروهای اطلاعاطی سایر کشورها به دور نبود و به همین دلیل هم رسواییهای بین المللی گوناگونی به بار آمد که بزرگترین آنها جریان دادگاه میکونوس بود، که باعث شد خامنه ای و رفسنجانی به گه خوردن بیفتند و با باجهای کلان که کوچکترین آنها فراخواندن گدا گودولهای اطلاعاتیشان از کشورهای اروپایی بود.
در مجموع در این رابطه اموال بسیاری از دست دادند و بسیاری از عناصر اطلاعاتی شان به صورت مهره های سوخته در آمد، همچنین تعداد زیادی از عناصر اطلاعاتی هم به استخدام سایر کشورها در آمدند که هر ماهه چند نفرشان را میبینیم که با چمدانهای پر از مدارک سری و فوق سری ناگهان ناپدید میشوند. اما اهدافی که این مهاجرت وسیع اطلاعاتی داشت از این قرار بود:
1- نفوذ و تعقیب و مراقبت نیروهای اپوزیسیون، از درون و بیرون و به دام انداختن و سربه نیست کردن عناصر موثر.
2- در صورت امکان ، خریدن رهبران اپوزیسیون با ارعاب و تطمیع.
3- تطمیع رسانه های فارسی زبان کشور های اروپایی و آمریکا.
4- به وجود آوردن گروههای ظاهرأ اپوزیسیون برای ایجاد تشتت آرا و جذب افرادو تحت کنترل نگاه داشتن آنها.
5- خرید تسلیحات و قطعات جنگندهای ساخت آمریکا.
6- ایجاد ناوگان ترابری زمینی ، دریایی و هوایی برای قاچاق خریدهای غیرقانونی از بازار سیاه و از سوی دیگر حمل و نقل مواد مخدر.
7- تلاش برای تطمیع صاحبان صنایع و شرکتهای تجاری برای تهیه ملزومات اتمی – نظامی.
8- نفوذ در سازمانهای اطلاعاتی سایر کشورها.
همانطوری که گفتم در بیشتر موارد این طرحهای بزرگ به شکست انجامید و تنها چیزهایی که در آن اندکی پیروزی به دست آوردند ، در دو زمینه بود که یکی در رابطه با انتقال بخشی از تکنولوژی اتمی ( که بسیار پر هزینه بوده است چه از نظر مالی و چه از نظر سیاسی و همچنان باید منتظر پرداخت هزینه های بسیار بیشتری بود.) و دیگری، ترور شخصیتهای سیاسی اپوزیسیون بود که به قتلهای زنجیره ای خارج از کشور معروف شد ، که آنهم در سایه اغماضهای عمدی بیگانگان توانست صورت بگیرد و نه به خاطر تواناییهای محیر العقول نیروهای اطلاعاتی رژیم. با اینهمه هنوز هم نیروهای اپوزیسیون درس نگرفته اند، و همچنان به چریدن مشغول هستند تا زمان سربریدنشان سر برسد. این سلسله قتلهای سیاسی بعد از بازگشت تیمهای عملیاتی به ایران در داخل کشور ادامه یافت.

دوره خاتمی

این دوره که ظاهرأ با تنشهایی در رابطه باداستان قتلهای زنجیره ای همراه بود ، جناح خامنه ای و. رفسنجانی در وضعیت خوبی قرار نداشتند، و هر چند که از نظر مالی و نیروهای سرکوبگر دست بالا را داشتند، اما هر دو باند خامنه ای و رفسنجانی هم مورد نفرت مردم و هم از نظر بین المللی تار مویی با تحت تعقیب قرار گرفتن فاصله داشتند و قضیه دادگاه میکونوس را با هزاران گریه و زاری و خایه مالی و دادن باجهای کلان، توانسته بودند سر و تهش را تا حدودی هم بیاورند و تعقیب جریان قتلهای زنجیره ای در داخل کشور هم برای راست و ریست کردن تتمه داخلی و خارجی آن بود و این خدمتی بود که بر اثر معامله بین دار و دسته خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی از طرف دارو دسته خاتمی برای نمایش حسن نیت به دو باند دیگرتقدیم شد.
هر کسی که اندکی اطلاعات در رابطه با شیوه های کاری اطلاعاتی داشته باشد میداند که وقتی مسئله ای برای حل شدن ( آنهم در سطح وسیع داخلی و برون مرزی ) در وزارت اطلاعات مطرح میشود، به سادگی معلوم است که تعیین سوژه وتصمیم برای حل کردن مسائل مربوط به آن در سطوح بالا گرفته میشود و باید به تایید خامنه ای و رفسنجانی می رسیده است و سپس بعد از طراحی عملیات، حلقه ها و تیمهای عملیاتی مناسب ، انتخاب و یا به وجود آورده میشده است، کارهای مربوط به نقل و انقال نفرات انجام گرفته است که هزینه مالی فراوانی داشته است که میبایستی ارگان و نهادی آن را پرداخت کرده باشد، مسئله برای هماهنگی با سفارتخانه ها( دبیر دوم سفارتخانه ها) در جریان گذاشته شده است و حوزه وظایف دبیر دوم سفارت در رابطه با عملیات به او ابلاغ و تفهیم گردیده است و الا آخر.....، چنانچه میبینید جایی برای گروه و یا گروههای خود سر وجود ندارد ، لذا هر دو باند با توجه به شرایط موجود ( انتخاب خاتمی) که منتج از نفرت مردم و خواسته انان برای تغییر شرایط موجود بود، خاتمی را نه تنها پذیرفتند بلکه او را به عنوان کسی یافتند که می تواند شرایط را به نفع آنها عوض کند. و به همین دلیل دستور کار وزارت اطلاعات و سپاه قدس و اطلاعات سپاه بنا به شرایط به وجود آمده دوباره مورد بازنگری و تجزیه و تحلیل قرار گرفت و و دوباره تعریف شد، که از این قرار است :
1. حفظ پایگاههای داخلی و برون مرزی در رابطه با حمل و نقل و فروش مواد مخدر.
2. حفظ پایگاههای درگیر با خرید تسلیحات و افزار آلات مربوط به طرحهای اتمی و گسترش آنها.
3. حفظ و بسط پایگاههای مرتبط با پولشویی.( در این رابطه شرکتهای صوری <<کاذب>> زیادی به وجود آمد و اقدام به تاسیس کازینوها << قمارخانه ها>> ی زیادی گردید)
4. بسط منابع در آمد از طریق راههای تبهکارانه مانند دایر کردن روسپی خانه ها و جذب و انتقال دختران ایرانی برای کار روسپیگری به خارج از کشور که اکثرأ توسط سپاه پاسداران انجام گرفت. قاچاق مشروبات الکلی و سیگار و فروش آنها در داخل کشور.( سخنرانی حسن عباسی در این رابطه که میخواهد کاری را که خودشان کرده اند <<سران سپاه و سپاه قدس و حزب الله لبنان>>را به گردن دار ودسته خاتمی و رفسنجانی بیندازد را در یو تیوب نگاه کنید)
5. اقدام به پرورش و ساختن قهرمانان انقلابی قلابی مثل ابراهیم نبوی و اکبر گنجی و حشمت الله طبرزدی و شیرین عبادی و امثال آنها و فراری دادن قلابی ویا کاشتن آنها در خارج برای ایجاد سازمانها و نهادهای ظاهرأ اصلاح طلب و در اصل برای کنترل بحرانهای پیش بینی شده آینده،و نفوذ در سازمانهای به اصطلاح صلح طلب و حقوق بشری و نیروهای اپوزیسیون در خارج از کشور.همسویی اینگونه اقدامات با اهداف کشورهای بیگانه باعث شد که به عده ای از این افراد جوایز گوناگون بین المللی بدهند و چهره های آنها را به صورت چهره های آشنای روزانه روزنامه ها و مجلات در آورند (سیستم مندرس تبلیغاتی بیگانگان و د شمنان ایران) و البته بستر اصلی چنین طرحهایی حماقت اکثریت به اتفاق نیروهای اپوزیسیون است و الا اگر میدانستند که چنین حنایی رنگ ندارد از در دیگری وارد میشدند. اما گویا اینگونه بازیها هنوز خریداران زیادی دارد. یاران و مبارزان آگاه باید بدانند که یکی از اصول هنر جنگیدن این است که اگر دیدید نمیتوانید بر دشمن پیروز شوید ، پس تلاش کنید که حرکت او را کند سازید و یا به کجراه بکشانید، و میبینید که دشمنان ما چگونه این اصل را با زیرکی بکار میگیرند. دشمنان ما برای یک عطسه کردن صدها ساعت بحث و تجزیه و تحلیل میکنند و حتی زمان عطسه را هم معین میسازند، پس حد اقل از دشمنانمان یاد بگیریم که چگونه حرکت کنیم. با بستن شال سبز و بازو بند سبز و مچ بند سبز و انگشت بند سبز حتی یک قاشق گه هم در دهانمان نمیگذارند ،چه برسد به پیروزی. بستن این سبزها و حمل آن پرچمها، بدون درک هنر جنگیدن ما را فقط به یک گله سبز رنگ و یا گله <<سبز و سفید و سرخ شیرنشان>> مبدل میکند.

دوره احمدی نژاد

این دوره پایان عصر اعتماد مردم به خاتمی و سایر اصلاح طلبان و آغاز عصر فصل سرد یاس و سرخوردگی و بی اعتمادی و به خون دل خفتن مردم ایران بود، چریک فدایی نداریم و آنکه هم داریم حتی نمیتواند یک کلت را باز و بسته کند و فقط بلد است یک سری حرفهای تکراری و مندرس را در سالروز سیاهکل بلغور نماید، مردان پایور کار آزموده وطن پرست نداریم، کسی را نداریم که حتی قطره اشکی برای مظلومان و درماندگان و فقیران این آب و خاک بریزد. خاتمی مادر قحبه ای داریم که هزار بار گفت افشا میکنم ولی در هشت سال یک کلمه هم نگفت، رفسنجانی دیوس را داریم که خاک ایران را به توبره کشید، امام زمانی داریم که از ترس کونش هزار و سیصد سال است که در چاهی قایم شده است و معلوم نیست که چرا در چاه و نه در قله کوهها و شاید لیاقتش همان باشد که در چاه مستراح و برای ابد بماند، رضا پهلوی الدنگ را داریم که بهتر است دسته آن پرچم را در ماتحتش فرو کند، رجاله های سلطنت طلبی داریم که در فکر املاک از دست رفته شان هستند، سرلشکرهای پفیوزی داریم که در این سی سال حتی یک سربازهم آموزش نداده اند و حتی یک پاسگاه ژاندارمری را هم نمیتوانند اداره کنند، مادر به خطایی مثل موسوی داریم که شاهد کشتارهای فرزندان دلیر این آب و خاک، در سالهای شصت و شصت و هفت بوده است. کثافتهایی همچون صانعی و موسوی تبریزی و موسوی اردبیلی را داریم که حکم قتل ده ها هزار جوان و نوجوان بیگناه را صادر کرده اند و اکنون پدران دلسوز دموکراسی شده اند، مردک لجنی مثل منتظری داریم که تمامی کثافتکاریهای اسلام را از صدر تا کنون میداند و آن عمامه کثیف را مانند کسروی بهین آیین و دلیر بر زمین نمیزند و نمیگوید که آهای... مردم هرچه گفتیم دروغ بود . احمدی نژاد احمق را داریم که شخصأ دکتر سامی را سر بریده است و عضو تیم ترور دکتر قاسملو بوده است و حالا هم مترسک خامنه ای مفعول شده است و هاله نوری برسر دارد که بوسیله باطریهایی که در کونش کرده اند روشن میشود، نمیدانم آیا هنوز حزب دموکرات کردستان ایران را داریم ؟ یا نه؟ چون که پایکوبی پیشمرگان و صدای رگبار گلوله هایشان را دیگر نمیشنوم . شاید هم منتظرند که آمریکا بیاید و آنها هم مثل جلال طالبانی و مسعود بارزانی به نوایی برسند، کومه له شورشگر قهرمان را هم گویا موریانه های گروه سهند خورده اند، در بلوچستان همیشه ستمدیده هم عبد المالک ریگی را داریم که نه برای ایران بلکه برای اسلام میجنگد و هر از گاهی هم برای خلیفه عربستان نامه مینویسد، دوستش خواهیم داشت اگر برای ایران و بلوچستان و مردم تحت ستم مضاعف بلوچستان بجنگد. سپاه پاسداران جاکشها را داریم که از راه فروش دختران و پسران خردسال بی سرپرست به روسپی خانه ها و فروش مواد مخدر و دایر کردن روسپی خانه ها در خارج، پول در می آورد و 20 درصد (خمس) آنرا به خامنه ای (جانشین امام زمان چاه مستراح جمکران) میپردازد. مردمانی داریم که هنوز معنی وحدت ملی را نفهمیده اند و برای ترکها و کردها و لرها و اصفهانیها و رشتی ها و بلوچها ، جوکهای زننده درست میکنند و به همدیگر تعریف کرده و میخند ند و نمیدانند که برمرگ وحدت ملی میخندند. مردمانی داریم که با اینکه از داستان مقلد و مجتهد، بدشان می آید اما همان سنت را به شکلی دیگر به یدک میکشند و دوست دارند هوادار این و یا آن باشند و تنبلیشان می آید که تولید اندیشه کنند و زمانی که وارد میدان نبرد می شوند نه به عنوان هوادار بلکه به عنوان یک زن و مرد آگاه وارد نبرد شوند تا هیچکس نتواند آنان را بفریبد. و در یک جمله گویا ما هنوز اندر خم یک کوچه هم نیستیم.
باری... زمانی که احمدی نژاد در انتخابات اول پیروز شد ( به اشتباه استراتژیک ملی در بخش دوم نگاه کنید ) دریچه ای نوین برای سپاه پاسداران و سپاه قدس و وزارت اطلاعات باز شد. و طرحهای جدیدی بروظایف دیگرشان افزوده شد که مهمترین آنها مهاجرت به آمریکای جنوبی و لاتین بود.
مافیای خامنه ای ( منظورم از مافیا به معنی دقیق کلمه است و نه معنی تعبیری و مجازی آن) تصمیم گرفت که حیطه اقتدار مالی خویش را گسترش دهد و این طرح دو منطقه را در نظر میگیرد:
1. بسط و افزایش قدرت اقتصادی سپاه در داخل ایران که در عرض چهارسال گذشته شاهد آن بودیم و دیدیم که چه قراردادهای میلیاردی را به سپاه واگذار کردند و این طرح تا نابودی کامل مافیای رفسنجانی پیش خواهد رفت و بعد از انتخابات مجلس( اگر همچنان بر سر کار باشند) روند آن به شدت سریعتر خواهد شد و به همین دلیل هم هست که همه آخوندها به جیغ و ویغ افتاده اند و همگی پالان اصلاح طلبی بر پشتشان گذاشته اند.
2. بسط و افزایش قدرت مالی و نفوذ سیاسی در کشورهای آمریکای جنوبی و لاتین به بهانه سرمایه گذاری در آن کشورها ولی در حقیقت به دست گرفتن بازار مواد مخدر، قاچاق اسلحه، ایجاد کازینوها، مراکز پولشویی، دایر کردن روسپی خانه ها و قاچاق دختران و پسران برای روسپی گری در کشورهای گوناگون،قاچاق اندام انسانی برای پیوندهای پزشکی در آن کشورها است. این طرح عملیاتی با سازماندهی لبنانیهایی که در آن کشورها زندگی میکنند و دارای جمعیت زیادی هستند در حال شکل گرفتن است و هوگو چاوز نیز به همین دلیل انتخاب شده است و کمتر کسی است که نداند که هر زمان که هوگو چاوز به ایران می آید ، زیبا روترین روسپیان ایرانی را که در اختیار سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات هستند در اختیارش میگذارند و اعضای سفارت ونزوئلا کاری به جز زیاده روی در زن بارگی کاری برای انجام دادن ندارند و اکنون با نیکاراگوئه هم وارد معاملاتی شده اند و گند کار در چند سال آینده مشاهده خواهد شد. از سوی دیگر اینگونه کشورها مکانهای خوب و امنی برای اموال به دست آمده از کارهای تبهکارانه بین المللی است و در صورت فرار از ایران هم مناطق امن تری برای این اراذل و اوباش است و تعقیب آنها برای دولت و حکومت مردمی ایران به مراتب سختتر از تعقیب آنها در خاورمیانه میباشد. در ضمن این کشورها سابقه این کار را بعد از جنگ جهانی دوم دارد و بسیاری از افسران فراری آلمان نازی در این کشورها و با هویتهای جدید تا آخر عمرشان زندگی کردند و تنها تعداد اندکی از آنها دستگیر شدند، لذا تمامی مبارزان راه آزادی باید این حرکات را زیر نظر بگیرند و به فکر این هم باشند که از فردای پیروزی کمیته های ویژه اطلاعاتی برای کشف و دستگیری و بازگرداندن اموال آنان به میهن را در نظر داشته باشند، و به عنوان سند این گفتار باید به هیجده و نیم میلیارد دلار پولی که توسط دولت ترکیه در هنگام انتقال آن از ترکیه ضبط گردید اشاره میکنم. که اگر این مقدار پول کلان جنبه قانونی داشته است اکنون غوغایی به راه انداخته بودند ولی چون این مقدار پول و طلا پول کثیف (به دست آمده از راههای تبهکارانه) است حتی وجود آنرا انکار میکنند و داستانش بسیار شبیه ماجرای بمباران کوره اتمی سوریه به دست اسراییل است که چند سال پیش اتفاق افتاد و سوریه بعد از بمباران عوض شکایت کردن و داد و فریاد راه انداختن ، قضیه را از ریشه انکار میکرد و میگفت که اسراییل جایی را در خاک سوریه بمباران نکرده است.
3. نزدیک شدن به مرزهای زمینی و دریایی آمریکا برای تحدیدهای خرابکارانه ، که بسیار بلند پروازانه است و هیچ کشوری چنین اجازه ای را به دیگران نمی دهد که از خاکش چنین استفاده ای گردیده و کشورش به عراق و افغانستان تبدیل شود، مگر آنکه به شدت تضعیف شده باشد و کاملأ تحت نفوذ در آید. اما حد اقل امیدوارند که به عنوان گروههای تبهکار وارد خاک آمریکا شده و در آنجا پایگاههای خود را بزنند و اگر هم کاری بکنند از عنوان گروههای تبهکار استفاده کنند، که این امر امکان به نتیجه رسیدن بالایی را دارد، به شرط آنکه سرویسهای اطلاعاتی کشورهای غربی و آمریکا از ماست درست شده باشند .

پروژه فاسد سازی و مستند کردن

البته این یک نوع طرح عملیاتی بسیار مهم است که در رابطه با دشمن اجرا میشود ولی از آنجایی که تازی پرستان حاکم هیچ اعتمادی حتی به همدیگر ندارند، لذا به قدام به اجرا کردن آن در میان خودشان نمودند و این طرح عملیاتی به صورت یکی از استراتژیهای وزارت اطلاعات در تمامی دوران حیات خود ( اساسأ از زمان روی کار آمدن رفسنجانی) در آمد و در این رابطه با آزاد گذاشتن دست افراد خودی در دزدیها، رشوه گرفتن، روابط جنسی ناپسند اجتماعی ( زنا و لواط) و تعقیب و مراقبت و مستند کردن اعمالشان، آنانرا مثل نوکران حلقه به گوش در اختیار گرفتند. این استراتژی در رابطه با اکثر آخوندهای کله گنده هم انجام گرفته است و از این قضیه در خفه کردن صدای آنها سالهاست که استفاده میشود. و آن داستان بگم بگم های احمدی نژاد در مناظره های تلویزیونی هم بر اساس اینگونه مستندات بود، اما چون کثافتکاریها به حدی رسیده است که همه شان تا خرخره فاسد هستند دیگر افشاگری کاربرد آنچنانی ندارد. و در واقع کار به جایی رسیده است که از الف الله گرفته تا نون امام زمان را گند و لجن گرفته است. از آقایان و خانمهای اصلاح طلب تقاضا دارم که بفرمایند و اصلاح کنند.
باید عرض کنم ، مسایلی که در رابطه ارگانهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی گفته شد، جدای از آن بحثی است که در رابطه با اطلاعات و ضد اطلاعات در مقاله های بعدی هنر جنگیدن به آن خواهم پرداخت و امیدوارم که یاران هوشیار توانسته باشند تا اندازه ای با هنر جنگیدن در زمینه کارهای اطلاعاتی آشنا شده باشند...

۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

بخشی از تاریخچه سازمانهای اطلاعاتی جمهوری ننگین اسلامی ایران

بخشی از هنر جنگیدن (مقاله سوم )
اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات

پنهانکاری ، پنهان پژوهی ، براندازی

این سه کلمه، شیوه کار و هدف نیروهای اطلاعاتی را به طور خلاصه بیان میکند. ماهیت کار اینگونه سازمانه تقریبأ یکسان است، اما شیوه کار و اهداف تعیین شده آنها نسبت به یکدیگر میتواند فرقهای بسیاری داشته باشد. لذا با توجه به شیوه های کاری و اهداف مختلف و امکانات فیزیکی (ادوات آفندی و پدافندی ، سیستمهای استراق سمع و...)، اشکال سازمانی و مهارتهای نیروهای آنها میتواند کاملأ متفاوت باشد، هرچند که دارای تشابه هایی هم هستند. در این قسمت کاری به کار سازمانهای دیگر اطلاعاتی ندارم و هدفم شناساندن نیروهای اطلاعاتی دشمن داخلی یعنی وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه میباشد.

تاریخچه مختصر

بعد از تشکیل سپاه پاسداران هسته های اطلاعاتی در سپاه تشکیل شد که از سر وته کار اطلاعاتی هیچگونه آگاهی نداشتند و کارشان بسیار ابتدایی بود و بر اساس اطلاعات داده شده از طرف مردم عادی ، کارهایی میکردند که هیچ سمت و سویی نداشت ولی همینقدر که نامش اطلاعات سپاه بود ، مردم بر اساس سابقه ذهنی غلطی که از سازمان ساواک داشتند از اسم اطلاعات میترسیدند و وقتی با بازجویان سپاه (که اگر با گاو پاسور بازی میکردند صد تا سور میخوردند.) رو برو میشدند فکر میکردند که با افسران اطلاعاتی
زبده ای از نوع سیا و ک گ ب طرف هستند و هر ارگانی هم برای خود عده ای گاو جمع کرده بود و مثلأ کار اطلاعاتی میکردند.
جالبتر اینکه عده ای کلاش هم راه افتاده بودند و با جعل یک کاغذ پاره ابتدایی به بعصی از مردم سر میزدند و اخاذی می نمودند و عده زیادی از پاسداران کمیته ها در این زمینه فعالیت میکردند و افراد سپاه پاسداران هم از آنها دل خوشی نداشتند ولی به خاطر فتاوی و دستورات اسلامی که از طرف آخوندهای مختلف میرسید که هر کدام سر در آخوری داشتند و فتاوی و دستوراتشان را هم علوفه آخور تعیین میکرد سر در گم بودند. و بر اساس تجربیات شخصی که در رابطه با این گروههای اولیه به اصطلاح اطلاعاتی دارم ، حتی اگر مسعود رجوی را هم دستگیر میکردند میتوانست خودش را ناصر ملک مطیعی جابزند و آزاد شود. اما از سوی دیگر در زمان نخست وزیری موسوی حرکات کلاسیکی در جهت آموختن کار اطلاعاتی از طرف سعید حجاریان و عده ای دیگر آغاز شده بود و اطلاعات نخست وزیری را تشکیل داده بودند و بعد از فرستادن یکسری افراد به سوریه از طرف دولت و سپاه اولین هسته های اطلاعاتی (اندکی بهتر) تشکیل شد و سپس با فراخواندن عناصر اطلاعاتی ارگانهای مختلف وزارت اطلاعات تشکیل شد که پر بود از توده ایها و عناصر سازمان مجاهدین خلق و بزرگترین عامل نفوذی حزب توده فردی به نام بیژن کبیری بود که گفته میشد که دست راست محمد ری شهر( اولین وزیر اطلاعات) است و دست بالایی در دستگیری مجاهدین و فداییان اقلیت و پیکاریها و رزمندگان کارگران ایران داشت، که بعد از لو رفتن بخش مخفی حزب توده بیژن کبیری هم لو رفت و اعدام شد. این شخص برای سرویس اطلاعاتی روسها کار میکرد و در حد محدود به حوزه وظایفش مقداری هم کار اطلاعاتی بلد بود و تعدادی را هم آموزش داده بود. در رابطه با کار اطلاعاتی بسیار ضعیف گاوهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی همینقدر بگویم که در فاصله سال 60 تا اواسط سال 63 دو بار تشکیلات سراسری زندانیان وابسته به مجاهدین خلق و یک بار هم تشکیلات درون زندان گروه پیکار کشف شد. هرچند این امر مسکوت گذاشته شد و جزو اسناد طبقه بندی شده قرار گرفت اما زیر پای محمد ری شهری را چنان صابون مالید که به جایی رفت که دیگر برنگشت . از سال 66 حرکاتی از سوی هاشمی رفسنجانی در نزدیکی به روسها انجام گرفت و تعداد زیادی از افراد وزارت اطلاعات در سوریه و روسیه آموزشهای بهتری دیدند و بعد از رسیدن رفسنجانی به مقام ریاست جمهوری وزارت اطلاعات تبدیل به یک سازمان اطلاعاتی قابل قبول (از نظر فنی کلمه) گردید و فروپاشی شوروی کمک بسیار بزرگی به وزارت اطلاعات ایران نمود وعده ای از افسران بیکار شده ک گ ب که به نان شب شان محتاج بودند از طرف وزارت اطلاعات برای آموزشهای اطلاعاتی اجیر شدند و کیفیت اطلاعاتی سپاه قدس و سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات را بسیار بالا بردند.

تشکیلات سازمانی وزارت لایه ها و سایه ها

وزارت اطلاعات از دو بخش امور خارجی و امور داخلی تشکیل میشود و وزیر اطلاعات نقش هماهنگ کننده این دو بخش به عهده اوست. وزیر اطلاعات در تعیین استراتژیها و تاکتیکها و تصمیم گیری های نهایی در باره آنها و با مشورت با اطاق فکر رهبری دخالت و نظارت مستقیم دارد.

رده بندی سازمانی

1- وزیر اطلاعات.
2- افسران بلند پایه ای که ریاست شعبه های استانها را دارند.
3- افسران بلندپایه ای که مسئولیت پایگاههای خارج از کشور را به عهده دارند.
4- افسران ارشد گروههای مسئول پالایش اطلاعات جمع آوری شده در پایگاههای خارج و داخل کشور.
5- افسران میانپایه که مسئولیت حلقه های اطلاعاتی(تیم ها) را را برعهده دارند و اطلاعات حلقه ها را بعد از پالایش اولیه و اظهار نظر تخصصی به افسران مافوق میدهند.
6- افسران دون پایه که عضو حلقه ها هستند و شاخکهای حساس( خبرچینها) را کنترل میکنند.
سربازان که عملیات نظامی (ترورها) را در صورت لزوم انجام میدهند.

شیوه کار تشکیلاتی

1- هرحلقه ازچند عضو تشکیل میشود که مورد و یاموارد خاص مرتبط را مورد مطالعه قرار میدهد و از طریق خبرچینها و نفوذیها اطلاعات لازم را کسب کرده و مورد مطالعه گروهی قرار میدهد. تمامی مکالمات ضبط میشود و اگر در حوزه ظرفیت حلقه باشد راسأ تصمیم به ادامه عملیات میگیرد و در غیر این صورت با ارائه گزارش و اظهار نظر به رده بالاتر گزارش داده و منتظر کسب تکلیف میشود. اما در هر صورت و در هر مرحله بعد از پالایش اولیه تمامی اطلاعات و پالیش و نظر به رده بالاتر گزارش میشود. لزم به ذکر است که در هر رده سازمانی اگر تصمیم به ارتباطی جدید گرفته شود نوع ارتباط و سخنانی که باید رد و بدل شود به دقت مورد مطالعه قرار میگیرد. ارتباط جدید تا زمانی که از طرق مختلف تست شده و به آن اطمینان کامل (از نظر احاطه) نداشته باشند در همان رد ه جدید بودن باقی میماند.
2- ظرفیت هر حلقه از همان آغاز کار تعریف میشود، مثلأ سوژه مورد مطالعه ، حیطه اختیارات حلقه در رابطه با برخورد نظامی، حدود ارتباطات و نوع ارتباطات حلقه با خارج از آن و ظرفیت مالی حلقه را در مجموع، ظرفیت بالفعل هرحلقه (دایره) مینامند.
3- در صورت تداخل کاری میان حلقه ها که در واقع ادامه عملیات را از ظرفیت حلقه ها خارج میکند، با گزارش مورد و یا موارد به رده های بالاتر، با توجه به اهمیت و درجه سری بودن آن ، یا کمیته مشترکی بین حلقه های درگیر ایجاد میشود و یا اینکه حلقه جدیدی برای تعقیب و مطالعه و پالایش اطلاعات مربوط به آن تشکیل میشود.
4- تصمیم گیریهای کلان و پالایشها نهایی در شوراهای مرکزی بخش داخل و خارج انجام میکیرد و در صورت تداخل موضوعات که هردو جنبه داخلی و خارجی را دارند در شورای هماهنگی کل بررسی میگردد و در صورت نیاز به تصمیمگیریهای مهم و یا کلان با اطاق فکر رهبری مشاوره میگردد.
5- تمامی عملیات اطلاعاتی برون مرزی، با دبیر دومهای سفارتخانه ها انجام میگیرد که از اعضای وزارت اطلاعات بوده و هماهنگیهای لازم را در صورت پیش آمدن مشکلات برای حل آنها انجام میدهد.