۱۳۸۸ اسفند ۱۵, شنبه

نگاهی به استراتژی مبارزاتی : فشار از پایین و چانه زنی در بالا

نگاهی به استراتژی مبارزاتی : فشار از پایین و چانه زنی در بالا:

این روش مبارزاتی در واقع نه تنها راه تازه ای نیست ، بلکه از دیر باز(در میان همه ملتها ) در تمامی مبارزات چه برعلیه دشمن داخلی و یا خارجی بکار گرفته می شده است و تنها بسترهایی که میتوانند به شکل گیری چنین مبارزه ای بیانجامند تنها سه مسئله میتواند باشد.

1- بستر اول

داشتن نیروهای مبارز گران سنگ و یا حد اقل بسیار قوی وبالنده به طوری که هر دو طرف به صورت تجربی و منطقی بدان نتیجه رسیده باشند که نمیتوانند ، یکدیگر را از بین ببرند و لذا با گشودن درهای مباحثات و مبارزات دیپلماتیک (چانه زنی در بالا) به نتایج ملموسی که خواسته های طرفین را بر آورده سازد و در طی این چانه زنیها هر دو طرف مبارزه به شدت فشار از پایین می افزایند تا بتوانند ، حد اکثر امتیازات لازم را بگیرند ، که حتی میتواند به شکست کامل و از صحنه خارج شدن یکی از طرفین بیانجامد.

2- بستر دوم

در گیر شدن دو مجموعه از نیروهایی که در حاکمیت شریک هستند ، اما بنا به بازیهای سیاسی سهم یکی از طرفین به شدت نزول پیدا کرده است و لذا با دست یازیدن به بسیج هواداران خود و نشان دادن قدرت ( فشار از پایین ) به مبارزات دیپلماتیک ( چانه زنی در بالا) دست ببرد ، به شرطی که در سازماندهی هواداران خود و اتخاذ روشهای مناسب مبارزاتی طرف مقابل را به لحاظ تجربه عملی و تحلیل منطقی به سوی پذیرش قدرتمندی خود بکشاند. البته در چنین بستری خطوط قرمزی وجود دارد که هیچکدام از طرفین از آن عبور نمیکنند تا بتوانند سیستم حاکم را حفظ کنند، لذا هر دو طرف به غیر از مشکل چگونگی روند مبارزه با مشکل دیگری مواجه میشوند که میتوان آنرا مشکل تناقض نامید و پیوسته باید بکوشند که مبارزه را در کنترل خود داشته باشند تا نه تنها از خطوط قرمز عبور نکند بلکه به حریم خطوط قرمز نیز نزدیک نشود. و به همین دلیل است که معمولا هر دو طرف به همدیگر گوشزد میکنند که شاید بحران از کنترلشان خارج شود.

3- بستر سوم

گشودن درهای مبارزات دیپلماتیک (چانه زنی ) به عنوان یک تاکتیک مبارزاتی ، برای فریب طرف مقابل و القاء این نظر که قدرت رقیب را به رسمیت میشناسند ، تا رقیب را دچار خوشباوری نمایند تا به دفع وقت و کند شدن آهنگ حرکات رقیب بینجامد، اما اگر رقیب بتواند از آن خوب استفاده کند میتواند آنرا به ضد طرف مقابل تبدیل کند ( ضد حمله ).

در هر صورت همانطور که از نام این استراتژی مبارزاتی پیداست (فشار از پایین ) ، فشاراصلی بر گرده نیروهایی خواهد بود که در آوردگاه هستند ، بنا بر این ، نیرو هایی که از آنها به عنوان سرباز استفاده میشود ، باید بدانند که چه هدفی را دنبال میکنند و از درگیر شدن در جنگ دیگران و به خاطر منافع دیگران ، وارد مبارزه کور نشوند.

کاربرد های تکراری و شکست خورده این روش در سی سال اخیر:

دو گروه به طور مشخص ، بعد از 22 بهمن سال 57 این شیوه را آزمودند. یکی از این گروهها سازمان مجاهدین خلق بود که سازمانی فرا گیر ( از نظر ملی ) به شمار می آمد و از نظر حجم دارای اعضاء و هواداران بسیار زیادی بود و اگر به ماجراهای سالهای 57 تا 61 نگاه کنیم میتوان در گیریهای خیابانی و بحثهای خیابانی و انتشار نشریات تبلیغاتی از طرف این سازمان در جهت جذب نیروهای هرچه بیشتر و بوجود آوردن نیروی غیر مسلحی که میلیشیا نامیده میشدند ، دم به دم به تشدید فشار از پایین و چانه زنیهای بی امان در بالا ادامه داشت ، تا اینکه در سال 60 روند چانه زنیها به شکست کامل انجامید ( هرچند که با منافق خواندن سازمان مجاهدین خلق از طرف دار و دسته خمینی ، رهبران سازمان باید میفهمیدند که این روش اشتباه و بی نتیجه است و دشمن با نهادن چنین نامی بر آنها به هیچ وجه با آنان به کنار نخواهد آمد ) و با اینکه سازمان ظاهرا دست به عملیات نظامی برد ، اما به خاطر بسیاری از مسایل تکنیکی و فنی به هیچ عنوان نمیتوان آنرا مبارزه مسلحانه نامید . و این پایان کار سازمان مجاهین بود هر چند که آنرا نپذیرفتند و از آن درس نگرفتند و همچنان هم نمیپذیرند و تاریخ شکست شان را همچنان پر افتخار مینامند.
گروه دوم حزب دموکرات کردستان بود و با اینکه در منطقه بزرگ کردستان دارای ریشه های قدرتمند قومی بود و بالغ بر 16 هزار پیشمرگه فداکار و جنگاور داشت ، همان راهی را می پیمود که سازمان مجاهدین خلق رفتند. با این تفاوت که حزب دموکرات کردستان ایران قادر به زدن ضربه های بسیار مهلکی بر پیکر سپاه پاسداران و ارتش بود، اما استراتژی چانه زدن در بالا چنان دست و پای حزب را در پوست گردو گذاشته بود که به جز اندازه لازم ( از نظر رهبری حزب ) دست به عملیات نظامی نمی بردند و رهبری حزب نیز در یکی از همین جلسات چانه زنی (در شهر وین اطریش ) از طرف نیروهای امنیتی رژیم ضد ایرانی خمینی ترور شد و بعد از آن نیز با ضربه دوم و ترور رهبری دوم در میکونوس ، این حزب نیز به دیار خاموشن پیوست.
این استراتژی بار دیگر بعد از پیروزی خاتمی در دوم خرداد و رسیدن به کرسی ریاست جمهوری از سوی او و سایر همپالگیهایش که از مسند قدرت رانده شده بودند و به ناچار با طبل اصلاح طلبی و فریاد وا اسلاما و وا خمینیا.به میدان آمدند، بکار گرفته شد و با انتخاب احمدی نژاد در 8 سال طبل شکست سوم این استراتژی مبارزاتی به صدا در آمد و اینبار باز هم برای چهارمین بار (بعد از انتخابات اخیر) ، همان استراتژی به شکلی دیگر و رنگ و لعابی دیگر و بسیج نیروهای بسیار چه در داخل و چه در خارج از کشور وبراه انداختن فشارهای تبلیغاتی بسیار عظیم و با وجود آشکار بودن تعداد بسیار کم هواداران ولی وقیح ، باز هم میبینیم که این استراتژی به سوی شکست حتمی به پیش میتازد و بعد از 8 ماه تلاش نیروهای مبارز و جنگ و گریز خیابانی و با این حجم عظیم کار تبلیغاتی ( فشار از پایین ) کوچکترین چیزی که بتوان نامش را دست آورد گذاشت ، نصیب مردم نشده است. و شاید بتوان گفت که تنها دست آورد این 8 ماه مبارزه بی امان برای مردم ، شناختن چهره واقعی اسلام ناب محمدی و بی آبرویی هر دو جناح متخاصم ( اصولگرا و اصلاح طلب) از یک طرف و پی بردن کامل و درک عمیق نا کار آمدی این استراتژی مبارزاتی باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر