۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه

نگاهی به تحولات « مصر »

جنبش اصلاحات در مصر و پی آمدهای آن :

من کاری به کار تحلیلگران « دایی جان ناپلئونی » ندارم که هر اتفاقی در هر کجای جهان بیفتد بگویند کار کار «روسهاست» و یا کار کار «انگلیسهاست» زیرا دخالت نیروهای بیگانه و تلاش آنها برای تاثیر گذاری بر روند سیاسی اجتماعی و اقتصادی کشورها یک امر مستمر و دائمی است و مختص یک کشور خاص هم نمیباشد. این عده از تحلیلگران در رابطه با جنبش « اصلاحات » در مصرمتاسفانه به خاطر وجود « اخوان المسلمین » به عنوان یک سازمان سیاسی- مذهبیُ دچار این توهم شده اند که آقای «اوباما» همانند خلف خود « جیمی کارتر » در تدارک یک انقلاب اسلامی دیگر است و چون تمامی رهبران کشورهای مؤثر اروپایی نیز از این جنبش حمایت میکنند دیگر قضیه حتمی است و با تکیه به این نوع شباهتهای ظاهری با آنچه در فاجعهٔ ۵۷ روی داد؛ دیگر کار این نوع از تحلیلگران تمام است و برای نمونه آقای « بهرام مشیری » که در برنامه های تلویزیونی اش یک خط در میان از بر روی کار بودن دائمی افرادی چون «حسنی مبارک» و «خانواده اسد» انتقاد میکرد اکنون اندکی « نوطوقش» کور شده است و منتظر باد است که از کدامین سوی بوزد تا بتواند باز هم با صدای رسایش بگوید : « بله...هموطن.... دیدید که چگونه مردم مصر توانستند با یک حرکت سیاسی سازمانیافته و پی گیر.... دیکتاتوری خانواده مبارک را..... الی آخر.... »
اما قضیه این است که این داستان با ماجرای فاجعهٔ ۵۷ فرقهای بسیاری دارد. اگر در سالهای قبل از ۵۷ کشورهای اروپایی و آمریکا مسٔلهٔ « جنگ سرد » و بازنگری و طراحی استراتژیهای نوین منطقه ای شان برای کاستن عواقب« فروپاشی پیشبینی شده ٔ شوروی » را مدّ نظر داشتند؛ اکنون مشغلهٔ فکری آنها طرح « خاورمیانهٔ بزرگ » است و این امر ممکن نخواهد بود مگر آنکه حکومتهای خودکامه ای نظیر رژیمهای عربی و رژیم « اوباشان مقدس » ایران به شکلی از اشکال دچار تغییراتی شوند. و از سوی دیگر رژیم حاکم بر اسراییل نیز که در چهار چوب مرزهای خود یک حکومت دموکراتیک ؛ اما در در روابط خویش با همسایگانش بسیار رادیکال عمل مینماید؛ هم امنیت بیشتری احساس کند و هم اینکه « خساست در روابط خارجی با همسایگانش » را بکاهد و در نتیجه از انزوای سیاسی در منطقه بیرون آید. بنا بر این من هیچ دلیلی بر حمایت کشورهای موثّر اروپایی و آمریکا؛ در جهت حمایت از بوجود آمدن حکومتهای مبتنی بر « اسلام رادیکال » را نمیبینم و طبیعتا آغاز حرکتهای مردمی در تونس و مصر نیز خلق الساعه نبوده است و حضور آقای البرادعی در مصر و گفتگوهای تنگاتنگی که با حزب « اخوان المسلمین » و سایر نیروهای اپوزیسیون مصر داشته است نیز نشان از برنامه ریزیهایی جدید برای ایجاد « اصلاحات » با تاریخچهٔ حد اقل ۶ یا ۷ ماهه دارد. با تمامی این اوصاف ما هنوز با نوعی از دخالت کشورهای غربی در روند این جریانات روبرو هستیم؛ اما این بدان معنی نیست که آنها همه کاره هستند بلکه نشانگر این است که حرکتهای جاری در منطقه؛ به خاطر هماهنگی با استراتژی منطقه ای کشورهای غربی آنان را به چنین تکاپوی مصرّانه ای واداشته است و اگر اصرار این کشور ها و بخصوص آمریکا را میبینیم که با جملات « دیپلماتیک تهاجمی» از نوع « حسنی مبارک باید همین الآن برود » ادا میشود نشان از دو مسٔله دارد :
۱- کشورهای غربی و علی الخصوص آمریکا از این وحشت دارند که با طولانی شدن روند اصلاحات ؛ کیفیت خواسته های مبارزان تغییر نماید و رادیکال تر شود و استراتژی « خاورمیانهٔ بزرگ » را به خطر بیندازد.
۲- از سوی دیگر دولت دموکرات آقای « اوباما » برای تغییر نظر مردم آمریکا که از ایشان روی گردان شده اند به یک « پیروزی چشمگیر» نیاز دارد و این پیروزی را به شکلی آسانتر در خاورمیانه و به صورتی سخت تر در افغانستان جستجو میکند.
برای مردم ایران جای سوال است که چرا در طول زمان چند ماههٔ اعتراضات مردم ایران در سال ۱۳۸۸ از اینگونه جملات تهاجمی نظیر « خامنه ای باید الآن برود » از دهان هیچیک از دولتهای طرفدار دموکراسی اروپا و آمریکا شنیده نشد؟ مگر این « اوباما » همان « اوباما» ی یکسال و نیم پیش نیست؟ از نظر من این امر نشانگر خوابهای دیگری است که برای ایران میبینند و هنوز وقت تعبیر شدنش فرا نرسیده است.
برای ایجاد تغییرات در تعبیر خواب کشورهای غربی ؛ مردم ایران باید هرچه سریعتر دست بکار شده و اجازه ندهند که آن چیزی نسیبشان شود که کشورهای غربی میخواهند و در حال برنامه ریزی اش هستند. و باز از نظر شخص من تنها راهی که میتواند تعبیر خوابهای کشورهای غربی را به شدت به چالش بکشد؛ احیای « نظام پادشاهی بر اساس آیین ریشه ای » ( و نه حکومت سلطنتی ) میباشد تا مردم ایران با باز گشت به هویت نیاکانی خویش بتوانند نقش بسیار مهمی را در بازیهای سیاسی و اقتصادی خاورمیانه و آسیای مرکزی و قفقاز و در نتیجه « بازیهای کلان جهانی » به عهده بگیرند. در صورت به دست آوردن درک عمیق سیاسی در خواهید یافت که این مسٔله مهمترین چالش پیش روی ایرانیان به عنوان بنیانگذاران نخستین تمدنهای بشری از یک سوی و کشورهای غربی از سوی دیگر است و هر گونه احمال و سستی امروز ما؛ پلّه ای برای پیروزی غرب خواهد بود و ما باید تنها نقش شخصیتهای بازیگر رویاهای آنان باشیم. ایران اکنون در یک نقطهٔ عطف تاریخی قرار دارد و شناخت و یا عدم شناخت صحیح از این نقطهٔ عطف؛ سرنوشت ایران را در آینده ای نه چندان دور رقم خواهد زد.

اثرات قریب به یقین تحولات مصر بر « رژیم اوباشان مقدس » :

۱- روابط حزب « اخوان المسلمین » با جمهوری « اوباشان اسلامی» به تیرگی خواهد گرایید و سرد تر خواهد شد. و دلیل این امر هم بسیار ساده است؛ زیرا روابط خارجی یک حزب سیاسی به عنوان « اپوزیسیون » با روابط خارجی یک « حزب شریک قدرت » بسیار متفاوت است. اگر حزب اخوان المسلمین تا کنون در رابطه با سرکوب « اهل تسنن » ایران از سوی حکومت « شیعی » دندان روی جگر گذاشته بود؛ بعد از این به طور آشکار به صف منتقدین خواهد پیوست.
۲- روابط گروه « حماس » نیز با ایران و حزب الله لبنان دستخوش تغییر خواهد شد و ارازل حاکم بر ایران یکی از عروسکهای خیمه شب بازی خویش را از دست خواهد داد. گروه حماس که شاخه ای از اخوان المسلمین است بعد از این میتواند به جای وابستگی به کمکهای مالی حکومت « شیعیان »؛ از برادران مصری خود سود برد.
۳- حزب اخوان المسلمین هر گز کشتار ۲۵۰۰۰ تن از هواداران خود در سوریه را که توسط « حافظ اسد » در تاریخ ۲ فوریه ۱۹۸۲ از طریق بمباران شهر «حمات» انجام گرفت؛ فراموش نکرده است. لذا تیرگی و سردی روابط گروه « حماس » با خانوادهٔ اسد نیز امری قابل پیش بینی است.
۴- کشور سوریه که اکثریت بزرگ جمعیت آنرا اهل تسنن تشکیل میدهند ( ۷۵ در صد ) و رقم قابل توجه هواداران حزب اخوان المسلمین میتواند در آیندهٔ نزدیک خانوادهٔ منفور « اسد » را به چالش بکشد و اگر این چالش به سقوط خانوادهٔ « اسد» بینجامد؛ استراتژی « هلال شیعی» « اوباشان حاکم بر ایران » با خطر جدی رو برو خواهد گردید؛ و مطمئن هستم که از هم اکنون « اتاقهای فکر » اوباشان مقدس ایران و خانوادهٔ اسد دچار بیخوابی شده اند و در تلاش شبانه روزی به سرمی برند تا پس لرزه های این جنبش را تا حد ممکن خنثی ساخته و محدود نمایند.
۵- اگر پس لرزه های « شریک شدن اخوان المسلمین در قدرت » بتواند حکومت خانوادهٔ « اسد » را بلرزاند؛ حزب الله لبنان را باید به عنوان اولین قربانی این پس لرزه ها به شمار آورد.

کژدم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر