۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه

بعد از یک هفتهٔ خونین؛ اینک جمعه ای دیگر

یک هفته پس از سرکوبهای خونین جنبش مردم سوریه به دست خاندان اسد؛ یکی از کثیفترین خانواده های حاکم بر سوریه؛ اکنون روزی دیگر برای به چالش کشیدن حکومت خونخواران سر رسیده است. هفتهٔ گذشته انسان را به یاد نمایشنامهٔ تراژدی « آنتیگونه» اثر «سوفوکلس» می اندازد که به دستور حاکم «خونخوار» مردم حق دست زدن به اجساد کشته شدگان را نیز نداشتند و این آن چیزی است که در عصر حاضر و نه در یک «نمایشنامه» بلکه در شهر « درعا» اتفاق افتاد.
تظاهرات امروز در سوریهٔ خونین بعد از اینکه رژیم اسد که دست به آخرین «برگهای بازی» برده است؛ حکایتی دیگر خواهد بود. همانگونه که در آخرین مقالهٔ کوتاهم گفتم؛ اگر اسد نتواند جنبش مردم را با استفاده از نیروهای نظامی در زمان بسیار کوتاه سرکوب کند؛ ارتش دچار تنش و بحران درونی خواهد شد و بر گردن زرافه ای بشار اسد فرود خواهد آمد. هر چند که در هفته های پیشین علایمی از نافرمانی سربازان در شلیک به سوی مردم  و تیربارانهای نظامیان دیده شد؛ اما آخرین اخبار از درگیری واحدهای ارتش با یکدیگر حکایت دارند. امروز روزی است که اگر مردم سوریه شکست را نپذیرند و به خیابانها بریزند؛ روند « از دست دادنها» برای خاندان کثیف اسد کلید خواهد خورد.
رژیم کثیف اسلامی ایران که افسران اطلاعاتی خود را برای دادن مشاوره های امنیتی در جهت سرکوب جنبش مردم سوریه؛ در اختیار « حزب بعث» و به قول خمینی ملعون « بعث عفلقی» گذاشته است؛ اگر گامی فراتر از آن بردارد و از نیروهای سرکوب خود نیز یاری جوید؛ گور خود را پیش از زمان پیش بینی شدهٔ طبیعی خواهد کند.
نزدیک شدن حماس به گروه فتح که تحت رایزنیهای مصر اتفاق افتاد؛ نتیجهٔ آشکار ترس حماس از سرنگونی رژیم اسد است؛ نزدیک شدن حماس و گروه فتح؛ طلیعهٔ اتفاق بزرگتری است که در آینده شاهد آن خواهیم بود و آن عقب نشینی ارازل « حزب الله لبنان » از مواضع قبلی خود در آغاز و سپس فرار سرکردگان آن از لبنان خواهیم بود و مضاعف آنکه با اعلام عمومی پیگرد قضایی خانوادهٔ اسد و سران « حزب الله لبنان»  در رابطه با ترور « رفیق حریری» مانند شمشیر « داموکلس» بر فراز سر این جنایتکاران آویخته است و در آیندهٔ نه چندان دور؛ و در بهترین زمان ممکن از نظر آرایش نهایی نیروهای متقابل؛ فرود خواهد آمد.
سرنگونی رژیم اسد یعنی فروپاشی دژ «هلال شیعی»؛ «هلال شیعی» یعنی تمامی آنچه که رژیم کثیف اسلامی تاکنون ساخته است و فروپاشی این دژ استراتژیک یعنی « نصف راه» به سوی سرنگونی رژیم ارازل اسلامی حاکم بر ایران.

کژدم

۱۳۹۰ اردیبهشت ۷, چهارشنبه

« صفوی نوین »؛ عقب نشینی بعد از وارد کردن ضربهٔ کاری به باند « ولایت »

بازگشت از گزینهٔ سوم به گزینهٔ اول :  (برای درک مطلب  اینجا  را بخوانید)

باند «صفوی نوین» بعد از حمله به قلب دشمنش و وارد کردن ضربات « حیثیتی» به «ولی امر فرزانه» و راندن او تا لبهٔ پرتگاه جیغ کشیدنهای « خدیجه خانم وار »؛ در پی مذاکرات پنهان با « رهبر مچاله شده » و « امضاء قرارداد آتش بس » ؛ میخواهد که در هفتهٔ آینده با مردم سخن بگوید. این سخنرانی از یک نظر بسیار مهم خواهد بود و شنوندگان باید به تمامی کلمات و جملات کار برده شده در آن دقت نمایند. متن این سخنرانی که کاملاً جنبهٔ « دیپلماتیک » خواهد داشت از نوع سخنرانیهای بعد از پایان جنگ خواهد بود. اکنون باند صفوی نوین و باند ولایتمداران با بستن قراردادهای پشت صحنه به « صلح مسلح » رسیده اند.
باند ولی فقیه برای آنکه از تک و تا نیفتاده باشد؛ میخواهد وانمود کند که احمدی نژاد عقب نشینی کرده است و « ولایت پذیر » شده است و به همین خاطر هم بعد از بستن قرارداد آتش بس؛ ولی امر مسلمین به چند نفر از عمامه داران دست چندم ماموریت داد که به طور علنی به احمدی نژاد بتازند ( اینجا )  و این توهم را ایجاد کنند که اینگونه « تشر زدنها » بوده است که احمدی نژاد را وادار به عقب نشینی نمود؛ تا هواداران « قلاده به گردن » شان را از « قدرت مطلقه و بلامنازع ولی امر مسلمین جهان» مطمئن و شادمان کنند تا خدای نکرده « قلاده هایشان را پاره نکنند ». هواداران « صفوی نوین» نیز به نوبهٔ خود تصویر معنی داری از احمدی نژاد را انتشار داده اند که با انگشتانش علامت پیروزی را نشان میدهد ( اینجا ) و یا ( اینجا ) که البته اگر حذفش نکرده باشند آنرا خواهید دید.
 طبعاً خامنه ای در طی مذاکرات محرمانه؛ مجبور به دادن امتیازهایی گشته است که بازهم طبق قرارداد نباید به طور آنی و فوری علنی شوند و اجرایی شدن آنها باید  اندکی زمان ببرد تا  آبروی « آخرین ولی فقیه» حفظ شود. از سوی دیگر بیرون آمدن قورباغه ها و براه انداختن سر و صدای دوباره؛ اینبار نشان از برقراری « صلح مسلح » دارد.

نتایج عملی نبرد :

۱- این نبرد به آن دسته از نیروهای سپاه و بسیج که هنوز دو دل بودند که در صورت مغلوبه شدن جنگ؛ طرف کدامیک از نیروهای متخاصم را بگیرند؛ آموخت که « باند صفوی نوین » فقط آن چند نفری که در دولت دهم به چشم میخورند نیست و سمبهٔ « صفوی نوین » بسیار پر زور است و میتوانند از همین اکنون جبههٔ « ولایت فقیه » بی آبرو شده را ترک کنند و به « صفوی نوین » بپیوندند.
۲- باند ولی فقیه اکنون میداند که با چه « تحفه » ای طرف است و باید در استراتژی مبارزاتی خود بر علیه « صفوی نوین » تجدید نظر جدی به عمل آورد.
۳- باند صفوی نوین اکنون میداند که با یک دشمن « زخم خورده » طرف است که هر لحظه میتواند پیمان « آتش بس » را بشکند تا « آبروی رفته » را دوباره به جوی بازگرداند. لذا دشمن زخم خوردهٔ ولایت؛ میتواند بسیار خطرناکتر از پیش باشد.
۴- « آخرین ولی فقیه » دیگر فهمیده است که استفادهٔ دم به دم از حکم حکومتی میتواند به « تف سر بالا » و یا « شاشیدن بر زمین سخت» تبدیل شود لذا باید از تنبلی بیرون بیاید و « اتاقهای فکر » خویش را وادارد تا چاره های دیگری بیندیشند و به طراحی « استراتژی نوین»  و طراحی عملیاتی جدید بپردازند که کاری بسیار دشوار خواهد بود. زیرا با « لو رفتن » اینگونه تلاشها فرقی میان «تدوین» و « عدم تدوین » نخواهد بود.
۵- باند صفوی نوین سطح مبارزه با باند ولایت فقیه را چنان بالا برد که اکنون دشمن زخم خورده؛ حتی برای رسیدن به همان سطح دچار مشکل بنیادی خواهد بود؛ تا چه رسد به ارتقاع آن در سطحی  بالاتر از صفوی نوین.
۶- سید خراسانی از این به بعد؛ به سراشیبی روند « از دست دادنها» در خواهد غلتید و به موجودی ذلیل و قابل ترحم تبدیل خواهد شد که چیزی مشابه ولی در سطحی بسیار بالاتر از وضعیت خمینی بعد از نوشین « جام زهر » میباشد.
۷- سایر نیروهای در گیر در این نبرد که زیر عبای ولایت فقیه پنهان شده بودند نیز باید چارهٔ دیگری بیندیشند و از « ولی مطلقهٔ فقیه » اندکی فاصله بگیرند؛ تا این دیوار شکسته بر سرشان خراب نشود.
۸- آخوندهای اصلاح طلب نیز باید ماستها را کیسه کنند؛ و فکر دیگری به حال خود نمایند زیرا بعد از مرگ « آخرین ولی فقیه » آخوند یا باید مستخدم دربار « شاه اسماعیل » باشد و یا اینکه به حجرهٔ تاریک بخزد و « بحار الانوار» بنویسد.

کژدم


قورباغه ها زیر آب رفتند ؟ قورباغه ها زیر آبی میروند.

« سید خراسانی » که در عالم نئشگی راضی به پایین آمدن از « آسمان هفتم » نبود ناگهان با بانگ « دلنگ دولونگ» پیت حلبی که توسط احمدی نژاد براه انداخته شد چرتش پاره شد و به عمله و اکره اش دستور داد که تا کار بیشتر از این بیخ پیدا نکرده است از خیر ذکر علنی «کرامات» و « معجزات » هم بگذرند و اگر هم میخواهند چنین اذکاری داشته باشند « در گوشی » گفتن آن موثر تر از عرعر بر منبر است و جالبتر اینکه تمامی این معجزات در « گذشته » اتفاق افتاده اند و آنچه که اکنون دیده میشود نه کرامات و معجزات بلکه «عجزها و لابه ها» است. باری ... خامنه ای دستور داد که همه « خفه شوند » و همهٔ قورباغه ها به زیر آب رفتند تا بتواند در سکوت اندکی فکر کند و بالاخره « خرفهم » شود که چه چیزی در حال اتفاق افتادن است. اما آنچه که مسلم است نه تنها قورباغه ها نمیتوانند برای همیشه زیر آب بمانند؛ بلکه حتی خود ایشان نیز که دست و پایش را با «قیر» و یا «سقز» در پوست گردو تپانیده اند نیز بالاخره « نعره » خواهد کشید و شاید این آخرین نعرهٔ او باشد و جان به جان آفرین تسلیم کند.
اکنون قورباغه ها در حال زیر آبی رفتن هستند و نه تنها از مردم عادی میترسند؛ بلکه از همدیگر نیز وحشت دارند. اکنون وضعیت چنان خر تو خر است که معلوم نیست که میکروفون و دوربین مخفی کدامیک  « در کون » کدامین دیگر است. تبریزیها با یک مثل بی تربیتی میگویند : معلوم دئی کیمین سیکی؛ کیمین گوتونده دی .
اکنون کار وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه بسیار سخت است زیرا مدیریت بحران در شرایطی که بحران « در درون خودی ها است » بسیار بغرنج تر است؛ و این دقیقا آن چیزی است که جنبش دموکراسی خواهی به آن نیاز دارد؛ اما اینکه بتواند از آن استفاده کند مسئلهٔ دیگری است که با « توانایی» جنبش گره خورده است.

کژدم 

۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سه‌شنبه

آیا احمدی نژاد میخواهد همه چیز را علنی کند؟

در مقالهٔ کوتاه دیروز نوشتم که احمدی نژاد به یک سه راهی رسیده است و هر سه راه و احتمال ریسکها و امکان موفقیتهای هرکدام را به طور خلاصه توضیح دادم اما بر اساس نوشته های یک وبلاگ به نام « دست نوشته های یک دانشجو» که گویا از ولایت مداران است و نام صاحب وبلاگ « امیر حسین ثابتی» است ( البته مطلب فیلتر شده است)؛ گویا احمدی نژاد تحصن کرده و سه خواسته را مطرح نموده است :
۱- بازگشت مشائی به معاونت اول ریاست جمهوری.
۲- وزیر اطلاعات باید برود.
۳- سعید جلیلی  از شورای امنیت ملی باید برود.
توضیح کامل را از « این لینک » بخوانید.

بر طبق این نوشته احمدی نژاد « راه سوم » را برگزیده است و چه بسا بخواهد مسائل را با مردم در میان نهد.
اگر احمدی نژاد به راه سوم در مقالهٔ قبلی برود و یک دور خیز بردارد؛ یک جنبش نوین در راه خواهد بود که گرچه پر تلفات خواهد بود اما این پتانسیل را دارد که کار «ولایت وقیح» را یکسره کند.
اگر احمدی نژاد « راه سوم» را انتخاب کند احتمال شکاف علنی در درون « سپاه پاسداران»  بسیار بالا خواهد بود و سخنان « سالار آبنوش » سریعتر به واقعیت خواهد پیوست.
هر گامی و به هر شکلی که «ولایت وقیح» را از اریکهٔ قدرت پایین بکشد و به تبع آن سلسله خانواده های زالو صفت هزار فامیل را که  در زیر عبای «ولایت وقیح» به چپاول و غارت  از یک سو و سرکوب مردم از سوی دیگر مشغولند را به زندانها روانه سازد؛ یک گام بزرگ برای رهایی از دستهای اهریمنی «حاکمیت ننگین اسلامی» خواهد بود.
تمامی نیروهای آزادیخواه باید از این موقعیت نه تنها کمیاب ؛ بلکه نایاب حد اکثر استفاده را ببرند.
اما سوال این است که آیا «صفوی نوین» آن خیز بزرگ را برخواهد داشت؟ یا نه؟
نظر شخص من این است که صفوی نوین باید « راه اول» را انتخاب کند و تا زمان سرنگونی رژیم اسد در سوریه و ظاهر شدن تبعات آن در میان سردمداران رژیم ایران صبر کند.

کژدم 

۱۳۹۰ اردیبهشت ۵, دوشنبه

حرکت بعدی «صفوی نوین» چه میتواند باشد؟

بعد از درگیری احمدی نژاد با «ولی بی اعتبار فقیه» و کشاندن آن به بنگاههای خبر پراکنی داخلی و خارجی؛ و چپانیدن دستها و پاهای خامنه ای در پوست گردو؛ و در آوردن جیغهای گربه وار « نایب امام زمان»؛ اکنون ۴ روز است که احمدی نژاد سکوت کرده است. این سکوت در شرایطی ادامه دارد که همهٔ ولایت مداران از او میخواهند به «جیغهای گربه وار ولی امر مسلمین» لبیک بگوید. اما احمدی نژاد با سکوت خویش به هیکل همگی شان از « ولی امر» تا « موالی» جمیعاً صلوات « ریده » است.
فریب کلمهٔ « ولایی» و یا کلمهٔ مرکب « ولایت پذیری» را نخورید؛ زیرا پس از ورود باند « صفوی نوین» به عرصهٔ قدرت ؛ این کلمه مصداق نوینی پیدا کرده است و به پذیرش ولایت « ولی عصر» اطلاق میشود و دل در گرو ولایت «خامنه ای روضه خوان ۵ تومانی» ندارد زیرا او را از زمان ولادتش که « یاعلی» گفت میشناسد و میداند که چه خبر است.

بازگشت به صحنه بعد از سکوت :

باند «صفوی نوین » که ظاهراً تلفاتی  نیز داده است و تعدادی از «وبسایت»های طرفدارانش بسته و یا فیلتر شده اند؛ اکنون بر سر یک « سه راهی »  قرار گرفته است :
۱- این ضربه را با اعلام و «قرارداد آتش بس» تحمل کند و به بازسازی و آرایش نوین نیروهای خود برای نبرد آخرین بپردازد. زیرا بستن «قرارداد آتش بس» با پیش کشیدن شرایط انجام میپذیرد و میتواند «حریم دفاعی» برای نیروهای هر دو طرف ایجاد کند.
۲- این ضربه را با در نظر گرفتن ضربات بعدی بپذیرد. ( زیرا در صورت پذیرفتن این ضربه؛ دشمنان ولایتمدارش از وارد آوردن ضربات بعدی ابایی به خود راه نخواهند داد).
۳- مسائل را با مردم به طور علنی مطرح ساخته  و « ولی امر مسلمین » را در انظار عمومی به مبارزه طلبیده و بانی حرکتی نوین شود. این گزینه میتواند به یک جنگ تمام عیار میان طرفداران «ولایت خامنه ای» و «ولایت صاحب الامر» بینجامد و نیروهای سرکوب شده در جریان جنبش آزادیخواهی را به دفاع از باند « صفوی نوین» و دفع «ولی فقیه» به میدان بکشاند و هر چند که گزینهٔ بدی نیست؛ اما تلفات فراوانی بر جای خواهد گذاشت.

باند «صفوی نوین» در شرایط کنونی راه اول را برخواهد گزید و صبر پیشه خواهد کرد؛ زیرا با آنکه ضرباتی را متحمل شده است اما در عوض چنان ضرباتی هم بر وجود «ناپایدار» « ولی امر فرزانه» فرود آورده است که قابل ترمیم نیست.
با در نظر گرفتن اینکه بعد از شکست حاکمیت کنونی سوریه به عنوان ستون فقرات «هلال شیعی»؛ رژیم ولایت فقیهی دچار اختلافات عمیق درونی خواهد شد و از سویی دیگر مسئلهٔ جانشینی خامنه ای در آینده ای نزدیک مطرح خواهد شد؛ باند صفوی نوین شانس بالایی در به «ولایت رسانیدن» ولی امری «مطیع» خواهد داشت. لذا خریدن زمان تا رسیدن به زمان « مرگ خامنه ای» بهترین گزینهٔ پیش روی صفوی نوین است.
اگر من جای « صفوی نوین» بودم؛ به هیچ روی دست به حملات دیگر نمیزدم؛ مگر آنکه حمله ای پیشگیرانه برای دفع خطری فوری باشد. اگر من به جای « صفوی نوین » بودم روی  « مرگ خامنه ای » سرمایه گذاری مینمودم و نه بی آبرو کردن او؛ زیرا خامنه ای به اندازهٔ کافی و حتی فراتر از آن «بی آبروست» و حلقهٔ مریدان او بسیار تنگ است ؛ اما در تئوریهای «هنر جنگیدن» دشمن بر زمین افتاده حتی تا آخرین تپش قلب هنوز امکان حد اقل یک شلیک را دارد لذا شکستن بت خامنه ای نیاز مند درگیریهای بیشتر است و در گیریهای بیشتر مستلزم تلفاتی دیگر میباشد. « مرگ خامنه ای» و « مرگ پیش رس» و جانگداز« جانشین و یا جانشینان احتمالی» او تنها راه منطقی برای پایان دادن به این دور باطل است.
فرو ریختن  دژ «هلال شیعی» و بحرانهای تابع آن در درون حکومت اسلامی ایران اگر با « ارتحال ملکوتی جانشینان احتمالی » ویا«رحلت جانگداز رهبری»  و ایجاد « خلاء قدرت حامی  هزار فامیلهای اطراف رهبری» همراه شود آن نقطهٔ « ترک و شکاف بزرگ» را ایجاد خواهد کرد که هیچ چیز به جز «حاکمیت موقت نظامی» و یا « کشاندن مردم به خیابانها» برای گذار از « حکومت ولایت فقیهی» به سمت « حکومت ولایی صاحب الامر» نمیتواند آن شکاف را پرکند « ولی امری که حضور مادی ندارد» و دیگر نمیتواند در چیدن مهره ها و تقسیم قدرت نقش فیزیکی داشته باشد. این است آن گزینه ای که اگر من به جای «صفوی نوین» بودم بر روی آن سرمایه گذاری میکردم.

کژدم

رژیم جنایتکار اسد وارد فاز اول از «آخرین گزینهٔ سرکوب» گردید

همانگونه که در سلسله مقاله های « هنر جنگیدن» گفته ام ؛ به میدان آوردن نیرو و ادوات به میدان نبرد؛ همیشه با ریسک از دست دادن آنها روبروست.
رژیم اسد که برای سرکوب «جنبش مردم سوریه» از تمامی ترفندهای گوناگون از قبیل استفاده از نیروهای پلیس؛ لباس شخصیها؛ نیروهای پیادهٔ ارتش به شکل محدود؛ نیروهای امنیتی وابسته به استخبارات و در کنار آن بستن مرزها در تمامی خروجیها ی لبنان و عراق و ترکیه و اردن برای بازرسی تمامی کاروانهای واردات در جهت جلوگیری از واردات اسلحه سود برد و باز در کنار آن دادن وعده های دروغین و تبلیغات گستردهٔ معمول بر علیه جنبش مردم؛ نه تنها نتوانست جنبش را مهار کند بلکه جنبش را رادیکالتر نمود و موجب گسترش جغرافیایی آن شد. اکنون رژیم کثیف «خاندان اسد» وارد فاز اول از « آخرین گزینه برای سرکوب » جنبش شده است و آن استفاده از نیروهای ارتش در مقیاسی بسیار بالا است.
ارتش سوریه که دارای ۱۱ لشکر است تنها یک لشکر کاملاً قابل اعتماد دارد که به « لشکر چهارم» معروف است که اکثر افراد آنرا « علوی ها » تشکیل میدهند. اکنون فاز اول استفاده از نیروهای پیاده و زرهی ارتش برای سرکوب جنبش شروع شده است که اخبار آنرا میتوانید در خبرگزاریهای گوناگون بیابید؛ اما سوال این است که اگر بشار اسد نتواند با استفاده از نیروهای ارتش جنبش را در زمانی بسیار کوتاه  «مانند یک هفته» سرکوب کامل نماید؛ بعد از آن؛ زمان از دست دادن این نیروها فرا خواهد رسید.
اکثریت نیروهای ارتش را « اهل تسنن » تشکیل میدهند و طبیعتاً در صورت مشاهدهٔ کشتار برادران و خواهران خویش به خشم آمده و  به سمت مردم خواهند رفت و به نبرد با سایر بخشهای ارتش خواهند پرداخت. نمونه های سرپیچی از فرمان فرماندهان اخیراً مشاهده شده است و تعدادی از نیروهای ارتش به جوخه های اعدام سپرده شده اند.
اما آنچه که بر اساس قوانین تجربه شدهٔ نبرد در طول تاریخ به دست آمده است؛ در صورت بازماندن نیروها در پیروزی؛ روند شکست به خودی خود کلید میخورد و به کار بردن نیروهای ارتش برای سرکوب برادران و خواهران و مادران و پدران نیروهای ارتش که برای دفاع از سرزمین در برابر هجوم بیگانگان بوجود آمده است؛ این روند را تسهیل نموده و تار و پود آنرا از هم میدرد.
بشار اسد اکنون یک گام دیگر به سوی استفاده از برگ نهایی به پیش برده است. اما این برگ به خودی خود یک شمشیر دولبه است و میتوانمد بر گردن « اسد » فرود آید.

کژدم

۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

مسیحیت « نخستین مکتب تکفیری» ( به مناسبت عید پاک)

دین یهود که از نظر تاریخی و آثار باستانی هیچ اثری از آثارنوشتاری و باستانشناسی که دلالت بر وجود « یوسف» و« موسی» داشته باشد وجود ندارد و داستان «موسی» و فرعون و «یوسف» و فرعون جز افسانه ای بی اساس بیش نیست ؛ گرچه یک دین «انتقام جوی» و کشتارگر است؛ اما به هیچ وجه یک دین «تکفیری»  نیست. اما دینی که بوسیلهٔ «عیسی»  به عنوان محصول مشترک « مریم و یوسف نجار» در «طویله و یا کاهدانی» و به عنوان یک «یهودی تندرو» بنیانگذاری شد؛ نخستین « آیین تکفیری» جهان است. دین ننگین اسلام بر اساس «کشتارگری و انتقامجویی یهودیت» و اندیشهٔ « تکفیری » مسیحیت بنا شده است. اما چون اکنون مصادف با مراسم «عید پاک» است و در جشنها باید شاد بود و به چیزهای مسخره خندید ؛ ( اینجا ) را کلیک کنید و اندکی به ریش های « لانهٔ اهریمن» مذهبیون  « ادیان سامی » بخندید. اینکه مسیحیت و اسلام بر اساس دینی بوجود آمده اند که پیامبرش « موسی » هرگز وجود نداشته است؛ شاید تلخترین شوخی تاریخ باشد که بیش از ۳ میلیارد انسان را به « نفرتی بی اساس » ازهمدیگر و دیگران رهنمون گشته است تا ریاست و رهبری عده ای رجّله به نام های «مفتی» و « مجتهد» و « ربای» و «اسقف» و «کاردینال» و «پاپ» را بر تلّی از اجساد قربانیان فراهم سازد.

کژدم

آیا باند ولایت با این کثافت معده؛ به جنگ صفوی نوین خواهد رفت؟

آنچه در دو سال اخیر گذشت :

جبههٔ ولایت مداران :

۱- جریان هواداران «باند ولایت فقیه» سکهٔ سرکوب خونین و دستگیریها و اعدامها و تجاوزها و شکنجه ها را با اولین سخنرانی تهدید آمیز «خامنه ای احمق» بعد از انتخابات ۸۸ به نام خود سکه زد و این سکه همچنان رواج دارد.
۲- جریان «سبز مذهبی» تمامی گناهها را به گردن «ولی فقیه احمق» انداخت.
۳- باند «صفوی نوین» مسئلهٔ «خامنه ای میخواهد پسرش مجتبی را جانشین خود کند» را از طریق «سبز مذهبی» به میان جنبش برد و شعار «مجتبی بمیری... رهبری رو نبینینی»؛ آبرو ریزی دیگری برای طرفداران «باند ولایت» شد.
۴- دستگیری و حبس خانگی رهبران «سبز مذهبی» که با نظارت «بیت رهبری» و در واقع برای «حفظ جان آنها» انجام گرفت از طرف «سبز مذهبی احمق» نیز به این صورت تعبیر شد که  تنها «خامنه ای و پسرش» پشت تمامی این جنایتها قرار دارند.
۵- تمامی رهبران جبههٔ «ولایت مداران» چهره های شناخته شده ای هستند و حتی یک فرد «پنهان از نظر» نیز ندارند که او را علم کنند و همگی با هم به قعر جهنم میروند.

جبههٔ «ولی فقیه احمق» تمامی تخم مرغهای گندیده و مسموم را در سبد خود جمع کرد و حتی یک برگ خاکستری هم در پروندهٔ خود به جای نگذاشت و تمامی برگهای آن سیاه است.

جبههٔ سبز مذهبی :

۱- جبههٔ «سبز مذهبی» دوبار آبروی خود را باخت؛ بار نخست در جنبش سال ۸۸ که از رادیکال شدن جنبش ترسید و رادیکالیسم را محکوم نمود. بار دوم در تحرکات اسفند ۸۹ که باز هم نتوانست خواسته های رادیکال را تحمل کند و بار دیگر از میدان فرار نمود و با «منشور دوم» که نوعی توبه نامهٔ «خود نوشته» است؛ نشان داد که با «دموکراسی خواهان» نمیخواهد و نمیتواند در یک سنگر باشد و خود را تا حد یک «فرقه» کاهش داد ( فرقهٔ خمینیّون).
۲- ارازل عمامه به سر قم نشین مانند صانعی و موسوی تبریزی و سایرین که خود آبرو باختگان و جلادان خمینی در دههٔ ۶۰ بودند و پدران معنوی «سبز مذهبی» به شمار میروند؛ نشان دادند که حاضرند برای شیعیان بحرین اشک تمساح بریزند و با رژیم همنوایی کنند. اما حتی در حد اشک تمساح نیز حاضر به پشتیبانی از زندانیان و شکنجه شده ها نیستند؛ به حدی که صدای «سربازان پیادهٔ سبز مذهبی» هم در آمد.
۳- « سبز مذهبی» تا حدی به سقوط آزاد ادامه داد که در سیاستهای تبلیغاتی صدای آمریکا و رادیو فردا به یک مسئلهٔ حاشیه ای تبدیل شد.

در مجموع «سبز مذهبی» در دو سال گذشته نشان داد که ماهیتاً لیاقت ادعای آزادیخواهی را ندارد و سینه زدن در زیر علم و کتل آنها به جایی نخواهد رسید. 

جبههٔ « صفوی نوین » :

۱- تا کنون هیچ یک از سردمداران «پشت پردهٔ» باند «صفوی نوین» شناخته نشده اند و «رهبران این باند» مانند اشباحی هستند که گویی وجود ندارند و به همین خاطر میتوانند هر اتهامی را با عنوان «شایعه و تهمت» از خود دفع کنند. تا کنون نیز نه جریان «سبز مذهبی» و نه جریان «باند ولایت» هر گز نامی از یک فرد و یا «محفل مشخص» نبرده اند. لذا « محفل اشباح»  در تاریکی مطلق حرکت میکند و حتی بردن نامش مایهٔ «سیاه بختی» میشود و حد اکثر چیزی که از طرف «سبز مذهبی» به این اشباح اطلاق شده است و به صورت لقلقهٔ زبان سایرین نیز در آمده است اصطلاح «باند نظامی-امنیتی» است که فرق چندانی با اصطلاح « باند ارواح و اشباح» ندارد. حتی خاتمی نیز در دورهٔ ۸ سالهٔ «تدارکاتچی گری» اش ؛ بیش از این سخن نگفت و با اینکه کاسه کوزه ها سر «مصباح یزدی» شکست؛ با اینحال دیدیم که او نیز از وحشت «شب اول قبر» به طرف باند ولایت کشانده شد.
۲- باند صفوی نوین در بازیهای خود از مهره ها استفاده میکند و آنها را «یتیم» نمیگذارد و هیچ یک از آنها را «فدا» نمیکند. هر یک از مهره ها وظیفهٔ خود را انجام میدهند و آرام آرام به پاکسازی اطراف خود از افراد متعلق به «باند ولایت» میپردازند. حرکت بسیار خزنده و در تاریکی مطلق و با چراغهای خاموش شیوهٔ خاص این باند است و تا کنون نیز بسیار موثر بوده است.
۳- باند صفوی نوین با اینکه تمامی نیروهای خود را برای سرکوب جنبش دموکراسی خواهی و «سبز مذهبی» بکار گرفت؛ اما آنها را تحت فرمان «ولی فقیه» به میدان فرستاد و تمامی مدالهای «افتخارات بدنامی و هرزگی» را به یقهٔ خامنه ای آویخت و در حرکت بعدی حتی میتواند او و یا اطرافیان او را به خاطر «کشتار مردم» به محاکمه بکشد.
۴- باند صفوی نوین در حال تبلیغ اندیشه های «سکولار» از نوع خود است که معنی آن نه «جدایی دین از سیاست» بلکه جدایی « آخوند از سیاست » میباشد. این اندیشه آمیخته با نوعی از «ناسیونالیسم شیعی» میتواند بخشهای وسیعی از جوانان را به دنبال خود بکشاند و آنها را تبدیل به نیروهای پیاده نظام خیابانی کند که روحانیت را در تمامی اشکال و باندهای تشکیلاتی آن؛ هدف هجوم قرار داده و تا حجره های تاریک حوزه های علمیه عقب برانند.
۵- باند صفوی نوین پرونده های «فساد مالی» و «هرزگیهای جنسی» فراوانی  از افراد باند ولایت را در دست دارد که در آینده بیرون خواهد داد و همزمان با آن با دست و دلبازیهای «نقدی» به دلربایی «شاه عباس» مآبانه در میان مردم محروم خواهد پرداخت.
۶- احتمال دادن یک عفو عمومی برای زندانیان «شبه سیاسی» بعد از بدست گرفتن کامل قدرت از طرف «صفوی نوین» بسیار بالا است تا از این طریق نیز بتواند فشارهای اجتماعی و سیاسی را از دوش خود بردارد. و در عوض زندانها را از طرفداران «رهبری روحانیت = ولایت مداران» پر خواهد کرد.

پیش بینی :

۱- سخنان سالار آبنوش؛ به هیچ وجه غیر واقعی نبود و در آینده باید انتظار «حذفهای فیزیکی» را داشته باشیم. این حذفهای فیزیکی از بدنامترین افراد باند «ولایت» آغاز خواهد شد.
۲- در طی مبارزات پیش رو که میان دو باند نامبرده انجام خواهد گرفت جریانهای «ناسیونالیست قلابی» و «سلطنت طلبان» و «سکولارهای قلابی»؛ فریب شعارهای ناسیونالیستی و آخوند ستیزی باند «صفوی نوین» را خواهند خورد.

کژدم 

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

تعریف دوبارهٔ استراتژی نظامی نشانهٔ چیست؟

در ۱۰ روز اخیر دوخبر مهم در رابطه با تغییراتی در سازماندهی دوباره و اتخاذ استراتژی تهاجمی-تدافعی نیروهای نظامی رژیم اسلامی حاکم بر ایران داشتیم که تنها یکی از آنها در سطح اخبار بین المللی قرار گرفت ( اینجا ) و دیگری در حد انتشار در یک وبسایت طرفداران رژیم باقی ماند ( اینجا ) .
خبر اول در رابطه با جابجایی نیروهای ارتش و استقرار آنها در سرتاسر نقاط مرزی و ساخت و ساز پادگانهای متعدد میباشد و خبر دوم مربوط به استراتژی آنچه که « دژهای پدافندی » نامیده شده است میباشد که در کوتاه سخن؛ منظورش ایجاد پایگاههای ثابت و سیار پرتاب موشکهای ضد هوایی از « مرز تا عمق » میباشد.
پیشتر در مقالهٔ « سوریه نگاهی دیگر » به این مسئله و رابطهٔ آن با «حراج طلا» از سوی بانک مرکزی اشاره نموده ام؛ اما به نظرم می آید که اندکی بیشتر به عمق این تغییرات توجه کنیم.
در اینکه رژیم سوریه رفتنی است و یا باید دچار تغییرات اساسی شود هیچ شکی وجود ندارد و حتی در اینکه تمامی تلاشهای عربستان سعودی و هم پیمانانش در این راستا بکار گرفته میشوند نیز جای تردیدی وجود ندارد و رژیم خاندان اسد در این فرایند کفارهٔ گناهان ۳۲ سالهٔ خود در رابطه با همپیمانی استراتژیک با رژیم شیعی ایران را پس میدهد. به این معنی که اگر حتی اسرائیل نگران نتایج بعد از فروپاشی «دشمن دوست داشتنی» باشد؛ عربستان سعودی و امیر نشینهای حوزهٔ خلیج فارس به کمتر از «تغییرات عمیق» و یا نهایتاً «سرنگونی» رژیم بعث سوریه راضی نیستند و این یک فرصت طلایی برای فرود آوردن ضربات سنگین بر پیکر رژیم اسد و سپس ایران است که به هیچ وجه آنرا از دست نخواهند داد. آمریکا و اروپاییها تا زمانی که تلاشهای کشورهای عرب به نتایج مطلوبی برسد دخالت آنچنانی در ماجرا نخواهند داشت مگر آنکه پای « روسیه» و «چین» به میدان کشیده شود که بعید هم نیست؛ ( همانگونه که در لیبی کشیده شده است )؛ هر چند که تلاشهای دو کشور نامبرده برای سر پا نگهداشتن قذافی در لیبی و یا خاندان اسد نمیتواند به جایی برسد و البته قصدشان هم این نیست و نخواهد بود؛ اما به کار گیری دیپلماسی «موی دماغ شدن» میتواند ماجرا را طولانی تر کرده و این دو کشور نیز میتوانند چیزهایی را به دست آورند که در صورت سکوت نمیتوانستند.
تهاجم عربستان سعودی و امیرنشینها با سرنگونی رژیم اسد خاتمه نخواهد یافت و در آینده بعد از سرنگونی این رژیم شاهد ادامهٔ حرکت تهاجمی کشورهای عربی در لبنان و عراق خواهیم بود که حکومت شیعی تحت حمایت رژیم ایران و حزب الله لبنان را هدف قرار خواهند داد و این یعنی « فروپاشی استراتژی هلال شیعی» و به سخنی دیگر «شکست استراتژیک» رژیم «تازی پرستان» حاکم بر ایران به دست «تازیان».
همانگونه که در مقاله های « هنر جنگیدن» در رابطه با ابعاد و دامنهٔ « شکستهای استراتژیک » گفته ام؛ اینگونه شکستها مانند حتی یک شکست بزرگ در یک جبهه نیستند و تمامی تار و پود طرف شکست خورده را از هم پاره میکنند. لذا رژیم حاکم بر ایران اکنون در حال تدارک و ایجاد «خاکریزهای تدافعی برای عقب نشینی با کمترین تلفات ممکن » میباشد و دقیقاً در همین رابطه است که «تحرکات و جابجایی نیروهای ارتش به طرف مرزها» و ایجاد «دژهای استراتژیک پدافند هوایی» معنی پیدا میکنند.
در زمانهایی پیش از این که سپاه پاسداران با هر اتفاق کوچکی به حرکات نمایشی « آزمایشهای موشکی» میپرداخت و در سطح تبلیغات نظامی به « بستن تنگهٔ هرمز در یک روز» اشاره میکرد هیچ یک از « عربده کشان » سپاه پاسداران به این مسئله فکر نمیکردند که «دژ هلال شیعی» از طریق فرو ریختن یکی از ستونهایش ( یعنی سوریه )؛ در هم فرو ریزد و همیشه در رویای « خود ساختهٔ» درگیری نظامی و موشکباران «تل آویو» و «بستن «تنگهٔ هرمز در چند ساعت» و « نابود کردن ناوگان دریایی آمریکا با قایقهای تند رو» ؛ به سر میبردند و «نایب امام زمان» هم که طبعاً « ملهم به الهامات الهی » است و حتی در زمان تولد نیز  مانند « مسیح» زبان به سخن گشوده است و « یا علی» گفته است؛ با ذهن مشوش خویش از خماری بعد از نشئهٔ « وافور مقدس » در ستودن استراتژیهای مالیخولیایی سپاه پاسداران و توانمندی « رزمندگان اسلام » کیفور میشد و در طبقهٔ هفتم عالم «عرفانی - نظامی» با الله « شیربرنج » میخورد تا با شیرینی «شیربرنج» پسی اش را بالا بیاورد؛ هرگز به یک مسئلهٔ کاملا بدیهی که احتیاجی هم به هوش بالا ندارد؛ توجه ننمود و آن اینکه : « کشتیها مانند ماهی نیستند که همیشه دسته دسته از تنگهٔ هرمز عبور کنند» بلکه کشتیها ماشینهایی هستند که بوسیلهٔ انسانها هدایت میشوند و اگر به فرماندهان آنها گفته شود که مثلاً تا ۱۰ روز به تنگهٔ هرمز نزدیک نشوید تا امنیت تنگه تضمین شود؛ هیچ کشتی به آن نزدیک نخواهد شد و سپس از طریق هوا و دریا تمامی « قایقهای تندرو» توپدار و موشک و اژدر افکن در عرض چند روز ( شاید حد اکثر ۲ روز) نابود شوند و تمامی پایگاههای موشکی « سطح به سطح» به همراه تمامی ناوگان حلبی های دریایی نیز به دیار«فراموشی» بروند و سرتاسر مرزهای ساحلی جنوب مملو از اجساد بسیجیان و سپاهیان شود که تنها راه دفن کردنشان « گورهای دسته جمعی» باشد. و آن زمان است که خواهید دید که این «سلحشوران مقدس» تنها لیاقت سرکوب جوانان و نوجوانان بی سلاح در خیابانها را دارند و بس؛ و چگونه در برابر دشمنان مسلح خوار و ذلیل هستند.
رژیمی که « استراتژیست نظامی اش» مردک خود فریفته ای مانند « حسن عباسی » باشد که فکر میکند دنیا به دنبال دیدن یک « چریک » است و بگوید « حماس را این دستها ساخته اند » تنها به درد « تحریک الاغهای گوشت دم توپ» میخورد.
این دو حرکت نظامی که ذکر آن رفت نشان از یک چیز دارد و آن اینکه رژیم در حال « تعریف دوبارهٔ استراتژیهای دفاعی خود میباشد» و خود را آمادهٔ یک رویارویی نظامی سنگین میکند. درگیری که اینبار نه در برون مرزها و توسط «حزب الله لبنان» انجام خواهند گرفت؛ بلکه در درون مرزها به وقوع خواهند پیوست.

دشمنان بالفعل منطقه ای رژیم :

۱- عربستان سعودی و امیر نشینها.
۲- پاکستان. ( اکنون بالغ بر ۲۰۰۰ نفر از نیروهای ویژهٔ پاکستان در بحرین مستقر شده اند و ۱۵۰۰ نفر دیگر نیز به آنان خواهد پیوست. )
۳- جمهوری آذربایجان که در حالت « صلح مسلح» با رژیم اسلامی حاکم بر ایران به سر میبرد.

دشمنان بالقوهٔ رژیم :

۱- سوریهٔ بعد از سرنگونی خاندان اسد.
۲- لبنان بعد از  فروپاشی « حزب الله».

دوستان رژیم :

۱- روسیه.
۲- چین.
۳- آلمان.

متاسفانه این دوستان در تلاش خواهند بود که هم از «توبره» بخورند و هم از « آخور». و بازی همیشگی خود را بازی خواهند نمود که همان بازی «موی دماغ» شدن است. اول رژیم درماندهٔ اسلامی را خواهند دوشید و سپس بعد از گرفتن امتیازاتی از اروپا و آمریکا « روسپی ارزان قیمت اسلامی» را تنها خواهند گذاشت.

راهکار های احتمالی رژیم :

راهکارهایی که علاوه بر دو حرکت نظامی ذکر شده در بالا؛ احتمالاً به مغز علیل « استراتژیست» های قلابی رژیم خواهد رسید از این قرار خواهند بود :

۱- استفاده از نیروهای «حزب الله لبنان » و یا  نیروهای « مقتدی الصدر» برای دفاع از رژیم سوریه.
۲- تسلیح و سازماندهی مجدد هواداران خود در عراق برای تهدید نیروهای آمریکایی در عراق.
۳- به آشوب کشاندن افغانستان با تسلیح بیشتر طالبان و شیعیان افغان. ( نمونهٔ آن  در اعتراضات بر علیه قرآن سوزی در افغانستان دیده شد.)
۴- درگیر شدن حزب الله با اسرائیل.( در این رابطه سوال این است که آیا حزب الله لبنان تا چه اندازه مغز خر خورده باشد که یا با اسرائیل درگیر شود و یا به خاندان اسد کمک کند؟)
البته راهکارهای دیگری نیز وجود دارد که به مغز کوچک من میرسند ولی بهتر است که ناگفته بمانند.

کژدم



۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه

شمشیرها از رو بسته شدند

خبرها چنان به سرعت برق و توفانهای سهمگین میگذرند که یک گروه حرفه ای ۲۴ ساعته میخواهد تا آنها را رصد کنند؛ کلاسه بندی کنند و سپس بر آیند آنها را در سبد «تحلیل سیاسی» و «پیش بینی وقایع آتی» قرار دهند. من شخصاً انتظار این توفان را در دو یا سه ماه آینده؛ داشتم. اما گویا «خبر سازان» نمیتوانند بیش از این صبر کنند و طلوع خورشید « آخرین نبرد» همگان را به بیداری و بستن شمشیر واداشته است ( البته جنبش نوجوان دموکراسی خواهی همچنان در خواب است و آقایان رضا تقی زاده و مجید محمدی هم در انتظار هستند که ببینند چه میشود و بعد هر کدام در مقاله ای بین ۸ تا ۱۲ متری بنویسند که اینطوری شد. اما من که کاره ای نیستم و برای مقاله هایم هم از رادیو فردا و آلمان به صورت متری پولی نمیگیرم؛ بهتر است که پیشاپیش بگویم که چه خواهد شد؟ و آفتاب نبرد در کجا غروب خواهد کرد؟ بهتر است مقالهٔ قبلی را یکبار دیگر بخوانید تا وارد بحث شویم ).
احمدی نژاد بعد از «دولت صبر و انتظار» نامیدن گروه کاری خود که نوعی اولتیماتوم به «رهبر فرزانه» بود نتوانست زیاد صبر کند و با عزل وزیر اطلاعات چنان ضربه ای بر ملاج «نایب امام زمان» فرود آورد که باعث بیداری سراسیمهٔ ایشان در پیش از نماز صبح شد و آن امام فرزانه از روی شتاب و عجله « حکم حکومتی ابقاء وزیر اطلاعات» را بر روی «دستمال کاغذی مستراح» نوشت و طرفداران احمدی نژاد هم به بهانهٔ اینکه این حکم حکومتی بر روی «دستمال مستراح» نوشته شده است در واقعی بودن آن شک کردند و بعد از مدتی بگو مگو؛ میان هواداران «شعیب ابن صالح» و «سید خراسانی»؛ اینبار نوبت «شعیب ابن صالح» بود که سکوت «امام زمانی » پیشه کند و آخر الامر چماق دوم را بر ملاج «ولی امر مسلمین جهان» وارد کند و بگوید که : «حیدر مصلحی دیگر وزیر اطلاعات نیست» و خودش مسئولیت وزارت را تا انتصاب وزیر بعدی به عهده بگیرد ( اینجا ).
وبسایت «دولتیار» که این خبر را اعلام کرد در عرض چند دقیقه آنرا «حذف» نمود و دلیل آنرا در قسمت نظرات خوانندگان «حکم دادستانی» اعلام نمود ( اینجا ). اما دیگر کار بیخ پیدا کرد و به رادیو فردا هم کشیده شد ( اینجا ). داستان خامنه ای در رابطه با احمدی نژاد به یکی از داستانهای مثنوی معنوی ؛ میماند که کنیزک « کدو » را ندید و تنها شیفتهٔ بزرگی « آلت خر » شد ؛ که اگر این «مثنوی عرفانی» را بخوانید؛ کاملاً به حال خامنه ای کبیر واقف خواهید شد که شاید اکنون به بیش از ۷۲« بخیه» به یاد ۷۲ تن شهدای کربلا نیاز داشته باشد. در آخرین تحول از این نوع «رهبر فرزانه» نامهٔ دیگری و اینبار بر روی کاغذی از نوع دیگر نوشته و مورد خطابش را هم از احمدی نژاد به وزیر اطلاعات تغییر داده و از ایشان خواسته است که به انجام وظیفه ادامه دهد ( اینجا ) . اما اینکه خامنه ای نامهٔ  « دو پهلو»ی دومش را مستقیم به وزیر اطلاعات نوشته است ( اینجا ) معنی « اولتیماتوم» به احمدی نژاد را دارد و در واقع خودش را به عنوان « رئیس دولت» یعنی « رئیس جمهور» قرار داده است و به زبان دیپلماتیک گفته است که «حواست جمع باشد» و گرنه «عزل» میشوی و خودم رئیس جمهور میشوم. این حرکت نشان میدهد که خامنه ای دچار درد شدید «پارگی جوارح» شده است ولی همچنان از وجود « کدو » خبر ندارد.
اما سوال این است که این « درگیری » پیش رس که با فرمان «زیر میزی» خامنه ای برای ریشه کنی باند «صفوی نوین» و بریدن شاخ و برگهای آن کلید خورد؛کار را به جاهای باریک کشانیده است. حال ببینیم که طرفهای درگیری چه در چنته دارند؟

آنچه که خامنه ای دارد :

۱- بخشی از سپاه پاسداران و نیروهای اطلاعاتی.
۲- دار و دستهٔ خامنه ای چیزی بیش از این در دست ندارد و داستان با زمان «عزل بنی صدر» تفاوت دارد.

آنچه باند «صفوی نوین» دارد:

۱- بخشی دیگر از سپاه پاسداران و نیروهای اطلاعاتی.
۲- نیروهای سردرگم نیروی انتظامی که میتوانند به راحتی از صحنهٔ سرکوب خارج شوند.
۳- اسناد بسیار زیادی که در طول این ۲۰ سال «به قول خاتمی» در رابطه با پرونده های فساد «ولایتمداران» دارد و صد در صد نیز به عنوان یک برگ مهم از آنها استفاده خواهد نمود ( مانند اسناد پالیزدار ).
۴-قدرت به میدان کشانیدن نیروهای وسیعی از مردم برای «جمهوری بدون ولایت فقیه» و باز گذاشتن دست مردم در انتقام از آخوندها و چه بسا پشتیبانی مسلحانه از تظاهرات های « ضد ولایت فقیه ».
۵- به راه انداختن « جوخه های مرگ» و کشتار ارازل «ولایتمدار» در هر لباسی.
اگر اینگونه تنشها ؛ بیش از این شدت پیدا کند؛ سخنان «سالار آبنوش» به صورتی بسیار زود هنگام به واقعیت  تبدیل خواهد شد ( اینجا ) و ( اینجا )  را به دقت بخوانید و به لحن کلام تهدید آمیزی که بوی خون میدهد توجه نمایید.
اکنون خامنه ای شاید اندکی در آن مغز «خرش» فرو رفته باشد که نمیتوان بازیهای پیشین را با «شریک جرمش» یعنی باند صفوی نوین تکرار کند. اما حتی اگر در شرایط کنونی نیز «آتش بس» برقرار شود ؛ طرفین به بازیهای شدیدتر در پشت پرده ادامه خواهند داد و نهایت کار همچنان یک انفجار خواهد بود.
این جنگ درونی؛ شرایط نوینی برای نیروهای مبارز دموکراسی خواه پدید خواهد آورد که البته استفاده از آن نیز احتیاج به «لیاقت» دارد و وجود شرایط مطلوب به خودی خود به دموکراسی نخواهد انجامید.

کژدم


۱۳۹۰ فروردین ۲۹, دوشنبه

آخرین نبرد : ابرها کنار میروند

درست ۴ ماه پیش در مقاله ای کوتاه با عنوان  «قوم یاجوج ماجوج»  به وجود باند «صفوی نوین» اشاره کردم و بعد ازآن میتوانید رد پای این نظریه را در تمامی مقالات ببینید و درک بهتری از این جریان و اهداف تعریف شدهٔ آن پیداکنید. دو ماه بعد از آن در مقالهٔ « انتخابات پیش رو و نگرانیهای آخوندها » به گاه شماری این نبرد پنهان پرداختم که البته به خاطر استناد به منبع خبری سبزهای مذهبی که خبر را دستکاری کرده بودند در مورد سالار آبنوش اشتباه کردم و اورا از افراد «صفوی نوین» نامیدم؛ در حالی که به باند «ولایت» تعلق داشت ولی مقاله را دستکاری نکردم. سپس همگی این مطالب را در « گاه شمار آخرین نبرد» جای دادم و در قسمت نظرات هر بار آنرا «به روز» نمودم. اکنون بعد از ۴ ماه تمام در پی درگیر شدن خامنه ای با احمدی نژاد؛ در رابطه با اخراج و ابقای وزیر اطلاعات؛ ابرها از روی این نبرد پنهان و نهایی به کنار رفت و با اینکه ظاهراً وزیر اطلاعات ابقاء شد؛ اما این یک پیروزی بزرگ برای باند صفوی نوین بود.
چندی پیش خامنه ای ظاهراً گفته بود که «نبرد پنهان» را علنی نکنند و در انظار عمومی به همدیگر نپرند؛ اما به صورت زیر میزی نیز به «ولایت مداران» دستور داده بود که ریشهٔ « مشائی» را بزنند و کار بدانجا رسید که مشائی با احترام کامل از طرف احمدی نژاد از یکی از «سمتهای اسمی» خود به کنار رفت و فردای آنروز احمدی نژاد دولت خود را دولت «صبر و انتظار» نامید که باعث شد عده ای از «یاوه گویان» باز هم او را زیر توفان تمسخر بگیرند و چنین تحلیل کنند که دولت احمدی نژاد به خاطر شکست خوردن در برنامه های اعلام شدهٔ خود از «دولت مهرورزی» و «دولت عدالت» به دولت «صبر و انتظار» تبدیل شد. اما این یاوه سرایان «شبه سیاسی» ؛ به هیچ وجه نفهمیدند که منظور احمدی نژاد یک هشدار به خامنه ای و دار و دستهٔ ولایت بود و به زبان « اشاره» به آنها گفت که : « نوبت ما هم میرسد ». 
با وارد آوردن ضربهٔ اخراج وزیر اطلاعات؛ جیغ «رهبری معظم» را در آورد؛ که همیشه خود را ظاهراً در هاله ای از سکوت نگاه میدارد و بعد با سخنانی پیامبر گونه سخنان «فصل الخطاب» میزند. اگر فکر کنیم که این عکس العمل خامنه ای ؛ از طرف باند «صفوی نوین» پیش بینی نشده بود؛ دچار اشتباه شده ایم. این عمل دو هدف را دنبال میکرد : ۱- یا خامنه ای سکوت میکند و به اخراج وزیر اطلاعات تن در میدهد؟ ۲- یا اینکه پیامبر گونگی را کنار میگذارد و «جیغش» در می آید. که دومی بوقوع پیوست.
حال پرسش این است که این مسئله چه نفعی به حال باند صفوی نوین دارد؟ برای پاسخ به این سوال باید اندکی به پیشتر برگردیم.
همانگونه که گفتم تمامی ارازل باند ولایت با دستور زیر میزی به جنب و جوش افتاده بودند و حتی کار به جایی رسیده بود که از مشائی هم عبور کرده و به احمدی نژاد میتاختند و خامنه ای هم ادای «سکوت پیامبرگونگی» در می آورد. اخیراً هم بعد از کفن پوشان شیراز ؛گروهی به نام «عماریّون» و «انتحاریّون» و «استشهادیّون» به بهانهٔ بحرین و عربستان سعودی «ظهور دوباره» نموده بودند که منظورشان نه بحرین و عربستان؛ بلکه «تهدید غیر مستقیم احمدی نژاد و دارو دسته اش» بود. لذا احمدی نژاد با احتساب هر دو عکس العمل احتمالی «رهبر فرزانه» بازی « برد - برد » را پیش برد و به استشهادیون و انتحاریون نشان داد که همهٔ شان « کشکیّون و پشمیّون» هستند و «صفوی نوین» آنها را جمیعاً به « تخمیّونش هم حساب نمیکند ».
آقایان رضا تقی زاده و مجید محمدی نیز از قافله دور نمانده اند و بعد از طلوع آفتاب گفته اند : اینهم آفتاب. این دو تحلیلگر هرکدام مقاله ای تحلیلی نوشته ان که اطلاعات بیشتری به دست میدهند و بیشتر گزارش وقایع اتفاقیه هستند و خواندنشان خوب است.
( اینجا ) و ( اینجا ) اما مطلب اصلی این است که ابرها به کنار رفته اند و بعد از این باید منتظر «نبرد آشکار» بود و نبرد در میان لایه ها و سایه ها دیگر پایان یافته است و هر دو طرف شمشیر ها را از رو بسته اند. برای ثبت در تاریخ باید بگویم که باند «صفوی نوین» از کشتن آخوندها هیچ ابایی ندارد و مانند «شاه اسماعیل صفوی» دستوراتش را از «امام زمان» میگیرد و نیازی به وجود «نایبین امام زمان» ندارد و در این امر بسیار هم جدی است. آنچه که عدهٔ زیادی از افراد باند ولایت و در راس آنها «آخوندها» قرار دارند؛ هنوز نمیفهمیده اند این است که اسناد «پالیزدار» همچنان در دست باند «صفوی نوین» است و در صورت پیروز شدن در این نبرد؛ بیشتر این افراد به جرم فساد و رشوه خواری و رانت خواری و امثالهم به طور شدیدی تنبیه خواهند شد و لذت شمشیر «امام زمان» را که ۱۴۰۰ سال منتظرش بودند را خواهند چشید و به همین دلیل هم میگویند که «ظهور نزدیک نیست». پیشبینی دیگر اینکه «توده ایها» و « سبز مذهبی» به سوی حمایت از «ولی فقیه» خواهند شتافت و هم اکنون در حال تمرین هستند.

کژدم 

۱۳۹۰ فروردین ۲۵, پنجشنبه

باز هم سوریه

در روز پنجشنبه؛ که منتظر زایش روز جمعه ای دیگر و تظاهراتی فراگیرتر است؛ شایعاتی در سوریه دهان به دهان می چرخد و آن اینکه؛ خانوادهٔ برخی از سران رژیم بعث سوریه از سوریه خارج شده و احتمالاً به قطر رفته اند. این شایعات منجر به پخش شایعه ای دیگر شده است که بر اساس آن خانوادهٔ بشار اسد در حال مذاکره و جمع کردن بار و بندیل به طرف «عربستان سعودی» میباشند. اما مقصد مطرح شده؛ این شایعه را کمرنگ میسازد و از سوی دیگر پیش رس بودن عقب نشینی خاندان اسد مایهٔ تعجب و غیر منطقی به نظر می آید؛ اما به هر حال پخش شدن شایعات که به عنوان یک «حربهٔ جنگی» به شمار می آید؛ حد اقل میتواند امیدها را زنده نگاه دارد و نیروهای دشمن بعثی را به یاس دچار سازد و نمونهٔ خوبی در جهت نبرد اطلاعاتی برای «انگار آفرینی» میباشد. گروه «شبّیحه» که نقش قاطر های باربر را برای سپاه قوادان اسلامی و حزب الله لبنان ؛ در رابطه با قاچاق مواد مخدر و قاچاق دختران برای تحویل شدن به روسپی خانه ها را بازی میکند اکنون باید تا آخرین نفس بجنگد و گرنه در فرداهای در پیش رو؛ بخشیده نخواهند شد و سرنوشت آنها میتواند درس عبرتی برای «بسیجیهای زیر آخوند خواب» باشد. فردا روزی دیگر است و باید با چشمانی تیز و گوشهایی حساس به ادامهٔ وقایع سوریه بنگریم و گوش فرا دهیم.

۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

سوریه ؛ نگاهی دیگر .... ( بخشی در رابطه با گاه شمار سوریه)

سوریه گام به گام به سوی شرایط «باتلاق» شدن پیش میرود و با توجه به موقعیت و نقش استراتژیک آن در منطقه سرنگونی رژیم «خاندان اسد» برای تمامی همسایگانش «تلخ و شیرین» خواهد بود. قدرتهای اروپایی و آمریکا و حتی اسرائیل هنوز در رابطه با «دشمن دوست داشتنی» به سیاست «ملچ مولوچ» ادامه میدهند اما در داخل سوریه یک نبرد در جریان است و از هر دو سوی یعنی «مردم» و «حکومت» هیچ ملچ و ملوچی در کار نیست و هر دو طرف بسیار جدی هستند. اکنون حکومت نظامی پنهان خاندان اسد به سوی «حکومت نظامی برهنه» پیش میرود و مردم نیز آرام آرام دست به سلاح میبرند. شدت جریان رشد جغرافیایی جنبش مردم سوریه در روزهای اخیر جهش شدیدی داشته است و حکومت اسد اکنون حتی از کوچکترین تجمعات نیز با گلولهٔ جنگی پذیرایی میکند و ارازل شبه نظامی خود به نام « گروه شبّیحه» را با حکم تیر برای کشتن به میدان گسیل داشته است که برادر سوم «نیروهای بسیج» و «فدائیان صدام» در نوع خود میباشد. بستن راهها و گلوگاههای تردد بین شهری و عدم رساندن خدمات درمانی به زخمیها نشان از ترس بی حد رژیم دارد. طبق شنیده های تایید نشده (البته بعدها تایید خواهد شد)؛ در درون ارتش «اعدام» هایی صورت گرفته است که نشان از بی ثباتی در میان نیروهای نظامی در رابطه با «دفاع از خاندان اسد» میباشد؛ خبری که بشار اسد از شنیدن آن احتمالاً روزی ده بار شلوارش را عوض میکند.
از عوارض جانبی شدت گرفتن تنشها در سوریه میتوان به مقالهٔ ۷.۶ متری ( با توجه به صفحهٔ نمایشگر کامپیوتر من) آقای «رضا تقی زاده» اشاره کرد که کیفیتش را باید با متر اندازه گرفت و در واقع بیان وقایع اتفاقیه است.
اگر در روزهای اخیر از «عربده کشی های نظامی» مجلس و مخصوصاً روح الله حسینیان گوش منطقه کر شد؛ باید گفت که این عربده کشی «مربوط به بحرین» نبوده است و پاسخگوییهای تهدید آمیز و البته غیر مستقیم عربستان سعودی توسط سفیرش در مصر و پاسخ متقابل کمیسون امنیت مجلس رژیم اوباشان نیز ( اینجا ) تنها فرستادن پیغامهای «انگار آفرینانه» و دادن «آدرسهای غلط» طراحی شده از طرف سیستم اطلاعاتی و حفاظت اطلاعات رژیم اوباشان حاکم بر ایران میباشد که سفیر بیچارهٔ عربستان نیز در تله افتاد و مجبور به «تهدید نظامی متقابل» گردید. اگر مسئلهٔ بحرین به تنهایی اتفاق می افتاد شاید میشد که این عربده کشیهای نظامی را در آن راستا تعبیر نمود؛ اما داستان اصلی این است که «اهمیت بحرین» در کنار آنچه که در سوریه میگذرد دیگر رنگ باخته است. همانگونه که پیشتر نیز گفته ام مسئلهٔ بحرین از نظر رژیم دیگر تمام شده به حساب می آید و تنها به عنوان یک «پروندهٔ همچنان باز» از روی میز به درون «کشوی میز» نقل مکان نموده است تا در صورت امکان به روی میز بازگردانیده شود. اساساً احمقانه است که فکر کنیم رژیم به دنبال «حفظ آفتابه» به بحرین و یا سایر امیر نشینها حمله کند در حالی که «سوریه در آتش میسوزد». اما آنچه که بعد از این «عربده های جنگی» رخ نمود؛ مسئلهٔ «تغییر در آرایش نظامی جغرافیایی ارتش» بود. اینکه ارتش میخواهد در تمامی مناطق مرزی استقرار یابد نشانهٔ آرایش نظامی تدافعی  رژیم با محاسبهٔ احتمالات وقایع نظامی بعد از «سرنگونی خاندان اسد» میباشد و البته این احتمال هم وجود دارد که برای سپاه پاسداران وظایف جدیدی تعریف شده است که مجبور به ترک مناطق مرزی و چه بسا خروج به بیرون مرزها باشد و ارتش موظف است که این «خلاء» را پر کند. این خروج نظامی تنها میتواند از مسیر مرزهای ایران و عراق انجام پذیرد و صد در صد از طرف نیروهای آمریکایی مستقر در عراق نیز رصد خواهد شد. البته این مسئله را از این جهت عنوان کردم که چیزی از قلم نیفتاده باشد و گرنه «رژیم» به خوبی میداند که اگر سوریه برای او «نقش حیاتی» دارد برای دیگران هم همان نقش را دارد. لذا اگر نیروهای سپاه برای ماموریتهای نظامی برون مرزی گسیل شود باید به یک «جنگ پیش رس همه جانبه» تن در دهد؛ که در شرایط فعلی احمقانه است.
مسئلهٔ دیگری که همگان به عنوان یک خبر «اقتصادی» از کنار آن گذشتند؛ ماجرای به حراج گذاشته شدن بخشی از طلاهای بانک مرکزی بود که از نظر من فروش این طلاها نشان از شروع تامین بودجه برای یک «کار بزرگ» را دارد و تنها برای کنترل بازار طلا و یا جمع آوری نقدینگی برای مقابله با تورم نبوده است. این کار بزرگ میتواند «وظایف جدید» سپاه پاسداران باشد. از نظر شخص من این کار بزرگ ایجاد «پروژه های دفاعی» جدید در درون میهن و  سازماندهی نیروهای وابستهٔ شیعی در عراق و همچنین نقل و انتقالات حزب الله لبنان و چه بسا کمک به خاندان اسد هم  باشد که بسیار پر هزینه خواهد بود.

سیاست ملچ مولوچ غربیها:

کشورهای غربی تا زمانی که نتوانند در کنترل بحران سوریه نقشی داشته باشند؛ به صورت جدی وارد عمل نخواهند شد و ترجیح خواهند داد که «دشمن دوست داشتنی» همچنان در قدرت باقی بماند. سیاست ملچ مولوچ تا زمانی ادامه خواهد یافت که نیروهای اپوزیسیون سوریه اهداف سیاسی برون مرزی خود را آشکار سازند و اکنون تمامی قدرتهای منطقه و همچنین کشورهای غربی در حال تلاش برای ارتباط گیری و تاثیر گذاری بر جنبش مردم سوریه و جهت دادن به آن هستند و تا این روند به پایان نرسد به غیر از «ملچ مولوچ» صدایی به گوش نخواهد رسید.

سیاست رژیم اوباشان مقدس:

رژیم حاکم بر ایران تنها میتواند ۳ گزینه را دنبال کند :

۱- شرکت فعال در سرکوب مردم سوریه؛ به امید حفظ رژیم خاندان اسد که به خودی خود درجهٔ بالای «ریسک» درگیر شدن در یک جنگ «پیش رس» را در خود نهفته دارد و مواضع اتخاذ شدهٔ اخیر از سوی امیر نشینها و کشور عربستان نشان از یک «سمبهٔ پرزور» دارد. لذا ریسک از دست دادن بسیاری از نیروها در بیرون از مرزها و نهایتاً شریک شدن با « طرف بازنده»تنها احتیاج به حماقت دارد و عواقب بعدی آن نیز اصلاً به سود رژیم ایران نخواهد بود.
۲- شرکت فعال برای برون رفت از بحران سوریه و بیرون کشیدن تمامی داراییهای خود «اعم از نفرات و ادوات» از مناطق بحرانی کنونی و مناطق بحرانی آتی مانند لبنان.(عقب نشینی منطقی برای حفظ خود)
۳- گسیل کردن نیرو به لبنان و آغاز درگیری با اسرائیل برای بوجود آوردن بحران در کنار بحران سوریه که در شرایط کنونی حاکم بر لبنان؛ باید در دو جبهه بجنگد : الف- اسرائیل   ب- مردم لبنان؛ لذا این احتمال نیز منتفی به نظر میرسد مگر آنکه خامنه ای گوشهایش زیاده از حد دراز شده باشد.

کژدم

نگاهی به آخرین «ترهات» اکبر گنجی

اکبر گنجی که بوسیلهٔ بازی کشدار «اعتصاب غذا» و نوشتن نامه های سرگشاده (از همان نوع نامه هایی که اکنون توسط محمد نوریزاد که تا دیروز «نعلین لیس» خامنه ای بود و ناگهان دلسوز مردم شد نوشته میشود) با متن هایی از قبیل «اگر من بمیرم تقصیر خامنه ای است»؛ از طرف اصلاح طلبان به «قهرمان قلابی» تبدیل و به خارج فرستاده شد تا رهبری جنبش خارج از کشور را سامان دهد. 
به هر حال... بعد از خروج از ایران نوبت به «حلوا حلوا» کردن ایشان میرسد و چپ و راست جوایزی را که چه بسا نویسندگان و اندیشمندان بزرگ «نبرده اند» را «درو» میکند و تبدیل میشود به «قبلهٔ عالم» رادیوهای «شبه سیاسی».
از نظر تبار فکری؛ آقای گنجی به «قبیلهٔ عبدالکریم سروش» تعلق دارد و حتی شیوهٔ گفتارشان نیز «جنبهٔ تقلیدی» از آن «قطب الاقطاب عرفان» را دارد. تا همین اکنون نیز برای من همیشه جای سوال بوده است که افرادی مثل «سروش» و «اکبر گنجی» که با اندیشه های «کارل پوپر» آشنایی کامل دارند و در واقع نان نام او را میخورند؛ چرا هیچ نشانی از « پراگماتیسم» پوپر در آنها یافت نمیشود و تنها به «لقلقهٔ زبان» بسنده میکنند؟ و در نهایت فرقی میان نظرات یک احمق و این آدمهای به اصطلاح تحصیل کرده یافت نمیشود؟ مثل کسانی که تمامی تاریخ عرفان را میدانند و با عرفان نظری نیز آشنایی خوبی دارند؛ اما حتی قادر نیستند به «خلسه» فرو روند و عرفانشان به جز «لفاظی» و موهای بلند و ریش و پشم؛ راه به جایی نمی برد.
برای شروع بهتر است که مصاحبهٔ ایشان با «رادیو فردا» را از ( اینجا ) بخوانید؛ تا وارد بحث شویم.
تمامی کلام آقای گنجی در این مصاحبه نه مطرح کردن «پارادوکس» بلکه نوعی «پارادوکس سازی تصنعی» است. ایشان میفرمایند: لازمهٔ رسیدن به دموکراسی «قوی بودن مردم» است و برای اینکه مردم را قوی سازیم باید تشکلهای مدنی داشته باشیم تا بتوانیم مبارزهٔ مدنی بکنیم و اگر این تشکلها را نداشته باشیم نمیتوانیم مبارزهٔ مدنی بکنیم و لذا به دموکراسی دست نخواهیم یافت بنابر این برای اینکه به دموکراسی برسیم باید مبارزهٔ مدنی بکنیم و برای اینکه بتوانیم مبارزهٔ مدنی انجام دهیم؛ نیاز به تشکلهای مدنی داریم و چون رژیم توتالیتر است و اجازهٔ مبارزات مدنی و ایجاد تشکلهای مدنی را نمیدهد پس بنابراین دموکراسی در حد یک آرزوی دست نیافتنی خواهد ماند؛ زیرا از نظر ایشان مبارزه برای براندازی بدون داشتن تشکلهای مدنی به یک «دیکتاتوری» دیگر خواهد انجامید.
آنچه که آقای گنجی کاملا فراموش کرده است و یا اینکه از بیخ نمیداند این است که تمامی ساختارها و قوانین اجتماعی « قراردادی» هستند و هرکسی که از سوراخ کلید هم به نظریات اثبات شدهٔ « جورج ادوارد مور» در رابطه «اخلاق» نیم نگاهی هم انداخته باشد میداند و هرگز هم فراموش نمیکند که آنچه که مبارزین میخواهند علیه آن مبارزه کنند «قراردادهای اجتماعی موجود» برای رسیدن به «قراردادهای اجتماعی فرضی» میباشد که «هدف مبارزاتی» و یا « آرمان» نامیده میشود. قراردادهای اجتماعی مانند قراردادهای سخت زمینی نیستند که قابل تغییر نباشند. یعنی اگر تمامی مردم کرهٔ زمین در یک رفراندوم  رای بدهند که بعد از این درختهای پرتقال؛ انگور به بار آورند؛ این امر هرگز به وقوع نخواهد پیوست؛ اما با یک رفراندم مهمترین قرارداهای اجتماعی را هم میتوان تغییر داد.
زمانی که ما با قراردادهای اجتماعی موجود برای رسیدن به نوعی دیگر از آن مبارزه میکنیم؛ دقیقاً به خاطر طبیعت «انعطاف پذیر» قراردادهای اجتماعی میتوانیم راههای بسیار گوناگونی را انتخاب کنیم . اما آنچه که در آغاز بسیار ضروری میباشد بوجود آوردن  بحثهای جدی بر سر مسائل کاملاً مشخص و تعریف شده در میان گروهها و سازمانهای مبارز میباشد. همانگونه که ایشان استحضار دارند تیترهای شعارگونه ای مانند «دموکراسی» و «عدالت اجتماعی» به خاطر «کلی بودن» آنها دردی را دوا نمیکند اما مسائل مشخصی از قبیل «خودمختاری اقوام ایرانی» و تعریف مشخص آن است که میتواند به یک تفاهم پایدار و اصولی میان گروههای مبارز بینجامد و یا مسئلهٔ بوجود آوردن و حدود اختیارات و وظایف تشکلهای مدنی؛ خود میتواند یک بحث جدی باشد تا در نتیجهٔ این نوع بحثها به یک وحدت ملی دست یافت و یا اینکه با پذیرش عمومی تعدادی از اینگونه مسائل مشخص؛ حد اقل یک جبههٔ مبارزاتی متشکل از گروههای مختلف را بنا نهاد. اما آنچه ایشان میفرمایند از این دست نیست؛ بلکه از نوع «پارادوکس سازی عامدانه» در جهت تخم یأس پاشیدن میان مبارزان و به خاموشی کشاندن شعله های مبارزه است و البته از نظر من کار بدی هم نمیکنند و دقیقا وظایف «اسلامی» خود را انجام میدهند و به همین خاطر هم هست که به خارج عزیمت فرموده اند. اساساً مسلمانهایی از این دست؛ مانند خود ایشان و یا عبدالکریم سروش و سایر آخوندهای معمّم ؛ زمانیکه مثلاً آثار «نیچه» را میخوانند برای لذت بردن و آموختن از اندیشه های دیگران در جهت استفاده از آنها برای بهروزی نیست؛ بلکه این نوع از آخوندها (فرقی نمیکند چه دینی داشته باشند) مطالعاتشان  در جهت یافتن راههای مبارزه با آن است و اگر نتوانستند غالب شوند از در دیگری وارد میشوند و میگویند که «اینکه حرف جدیدی نیست؛ در قرآن و یا انجیل و تورات هم آمده است» و یا در فلان حدیث هم چنین اندیشه ای ذکر شده است.به همین خاطر هم هست که ایشان در این مصاحبه نه راهی نشان میدهد و نه چاهی را؛ اما با قلمبه گویی میخواهد بگوید که «مبارزه فایده ای ندارد».
ایشان در رابطه با جنبش اخیر هم همه چیز را توی سبد «سبز مذهبی» گذاشته ولی چون دروغگو کم حافظه است؛ یادش میرود که « نگوید» جنبش سبز به این خاطر شکست خورد که «شعارها رادیکالتر شدند» و این آنچیزی نبود که «سبز مذهبی» میخواست و لذا «زه زد» و آخر الامر هم با منشور دوم ؛ از تمامی گروهها و شعارهای «براندازانه» اعلام «برائت» نمود و مانند حسین که از «حرّ ابن ریاحی» خواست که «بگذارید به سوی پسر عمویم (یعنی یزید ابن معاویه) بروم؛ زیرا که او بر من مهربانتر است» اکنون سبز مذهبی در حال بازگشت به آغوش «پسر عموهایش» (یعنی رژیم) میباشد و بقیهٔ حرفهای «سبز مذهبی» تقریباً «پشم و کشک» است. ایشان نمیگویند که ناقوس مرگ «سبز مذهبی» از حرکت روز عاشورای ۸۸ نواخته شد و سبز مذهبی را به همان اندازه وحشت زده کرد که باندهای حاکم کنونی را به لرزه در آورد و چون مردم دیدند که «امامزادهٔ سبز» شفا نمیدهد؛ از دور آن آرام آرام کنار کشیدند. از همان ابتدا هم «سبز مذهبی» مانند لجنی بدبوی به جنبش چسبید و بوی گند آن باعث شد که جنبش دموکراسی خواهی هم از طرف مردم استانهای دیگر جدی گرفته نشود و در همان چهارچوب «چند شهر» باقی بماند. آقای گنجی نمیگوید که دلیل اصلی شکست «سبز مذهبی» سترون و نازایی آن بود و نه چیز دیگر.

کژدم

۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

آخوند کشی در حال رواج گرفتن است

در یک ماه اخیر تعدادی از آخوندها به دست افراد ناشناس کشته شده اند و تازه ترین خبر در این زمینه را ( اینجا ) بخوانید.

( متاسفانه منبع خبر که محرمانه نیوز بود به خاطر درگیریهای اخیر بین خامنه ای و احمدی نژاد کاملاً حذف شده اس)

(به روز شده در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۰ معاویه ای)

۱۳۹۰ فروردین ۲۱, یکشنبه

رژیم بعد از شکست در «پروژهٔ بحرین» به تکاپو افتاده است

بعد از مدتها تلاش از طریق «دیپلماسی پنهان» و تهدیدهای توخالی مجلس و وزارت امور خارجه؛ بالاخره  علی اکبر صالحی  صدای تشت شکست «پروژهٔ بحرین» را به گوش همگان رسانید و از در دیپلماتیک «بخیهٔ زخمهای روابط» بر آمد ( اینجا ) ؛ اما رژیم بعد از این شکست به تکاپوی جدید و با «ماهیت تهاجمی» روی آورده است که در یک سوی آن میتوان عربده های توخالی  «مقتدی الصدر» برای شروع نبرد با آمریکا قرار دارد و در سوی دیگر دمیدن در کرنای به راه انداختن «انتفاضهٔ فلسطینی» که البته از مدتها پیش شروع گردیده است تا بتواند در سایهٔ این دو حرکت تهاجمی؛ رژیم «خاندان اسد»  که همچنان اسیر بحران داخلی ا ست را از سقوط پیش بینی شده نجات دهد و «هلال شیعی» را از خطر ریزش نجات دهد. آنچه که مسلم است این است که با باخت در «پروژهٔ بحرین» ؛ رژیم «دلاوران اسلام» نشان دادند که هر آنچه که در رابطه با «بستن تنگهٔ هرمز» در چند ساعت تنها در حد «عربده های توخالی» بوده است ( در این رابطه «تواناییهای سپاه از رویا تا واقعیت» را در هنر جنگیدن بخوانید) و شدیداً از روی آوردن به «جنگ» پرهیز دارند و این آن چیزی است که در «پروژه های بعدی آمریکا و اروپا» به آن «اهمیت داده خواهد شد»؛ البته رژیم  این را به خوبی میداند و برای پیشگیری از هرگونه تلاش احتمالی قدرتهای اروپایی و آمریکا در جهت به راه انداختن «جنگ مستقیم» بار دیگر به دمیدن در بوق و کرنای «جنگ غیر مستقیم» روی آورده است. 
آنچه که در روزهای اخیر در سکوت نسبی خبری برگزار شده است «تنشهای سنگین» بین حماس و جهاد اسلامی و اسرائیل میباشد. اسرائیل اخیراً سلاح ضد موشک «Iron Dome » را در مرزهای خود با غزه به آزمایش در آورد که در این مرحله گویا چندان موثر هم نبوده است ولی با حملات توپخانه و هلیکوپترهای جنگی و بمباران توانسته است ۱۷ تن از فرماندهان «حماس» و «جهاد اسلامی» را به قتل برساند که چند تن از آنها از فرماندهان اصلی حملات موشکی فلسطینیها میباشند و به همین خاطر «حماس» تقاضای آتس بس نموده است که هنوز از طرف اسرائیل پاسخی به آن داده نشده است. خبر دیگر آنکه دستگاه دیپلماسی مصر با «محمود عباس» در حال تماس است ؛ تا آنها را راضی به شناسایی رسمی «غزه» نماید و ای دو گروه اصلی فلسطینی را دوباره متحد سازد. از طرف دیگر نماینده و یا نمایندگانی از سوی دستگاه روابط خارجی مصر با «خالد مشعل» و «عبدالله رمضان سلاح» در سوریه دیدار کرده اند. بعضی اخبار تایید نشده نیز از «حملهٔ قریب الوقوع» زمینی اسرائیل به غزه خبر میدهند ؛ این منابع معتقدند که تنها با حملهٔ زمینی است که اسرائیل خواهد توانست «زیرساختها» و انبارهای موشکی «حماس» و «جهاد اسلامی» را نابود سازد و در غیر این صورت با عملیات «پاسخگویانه» نخواهد توانست این دو گروه را زمین گیر سازد.
در صورت وقوع چنین جنگی؛ در شرایطی که همهٔ کشورهای خاورمیانه مشغول «بحرانهای داخلی» خود هستند؛ شاید به نتیجه ای که رژیم اسلامی ایران انتظار دارد نینجامد و چه بسا در این دور جدید نبرد؛ «حاکمان غزه» نتوانند فریاد و فغانشان را به گوش جهانیان برسانند.
خبر بسیار مهم دیگری که در رابطه با «تظاهرات مردم سوریه» در روز جمعه اتفاق افتاد و با سکوت خبری برگزار گردید؛ اول وسعت جغرافیایی تظاهرات بود که در ۲۵ شهر اتفاق افتاد و دوم اینکه علاوه بر تعداد احتمالی ۳۰ نفر از مردم که توسط نیروهای سرکوب رژیم اسد کشته شدند؛ حدود ۲۰ نفر نیز از افراد نیروهای سرکوب رژیم اسد توسط مردم به قتل رسیده اند که این بخش را در هیچیک از بولتنهای رسمی خبر گزاریها منتشر نکرده اند و آنچه که در اخبار خبرگزاریهای رسمی آمده است ؛ این گمان را ایجاد میکند که گویا «جنبش مردم سوریه» در حال خاموش شدن است و این مسئله نشان میدهد که هنوز هیچ یک از طرفین اروپایی و آمریکایی در رابطه با رژیم سوریه به یک توافق همه جانبه دست نیافته اند و لذا در شرایط کنونی نمیخواهند «جنبش مردم سوریه» را پوشش خبری بدهند. اما آنچه که مسلم است «مردم سوریه» هر روز مصمم تر و راسخ تر به خیابانها می آیند و کشتن ۲۰ تن از افراد نیروهای سرکوب؛ خود گواه این مدعا است.

۱۳۹۰ فروردین ۱۹, جمعه

آیا کسی را سراغ دارید که به سرنگونی رژیم رجاله های اسلام بیندیشد؟

اگر برای رسیدن به حکومتی دموکراتیک مبارزه میکنید؛ یکی از راههای موثر این است. و راه دیگر نیز این است.به جای انتظار کشیدن برای «امام زمان» تا سرزمینمان را بمباران نماید؛ باید خودمان دست به کار شویم. آنهایی که هنوز منتظرند تا نیروهای بیگانه به سرزمینشان حمله کنند و آنرا با بمباران ها و پرتاب موشکها شخم بزنند و کشوری ویران را تحویلشان دهند که در آمد بیش از ۵۰ سال بعدش را هم هزینهٔ ویرانیها کنند و بازهم سنگ روی سنگ بنا نشود؛ بدانند که نیروهای بیگانه هرگز از ویرانی و کشتارهای بیمورد متاسف نخواهند شد. اینجا را ببینید.

آیا فرقی میان این دو «دریوزگی» میبینید؟

سازمان مجاهدین خلق که حد اقل ادعای «سازمان سیاسی» بودن را به مدت «چهار دهه = ۴۰ سال» را به یدک میکشد؛ ( حال ادعای انقلابی بودن بخورد توی سرشان) گویی که از مبارزهٔ  سیاسی بیشتر از این را نمیفهمد که در چندین نوبت هواداران و اعضایش را به صورت عمومی به قتلگاه بفرستد ؛ آنهم بدون اینکه کوچکترین دست آوردی داشته باشد و یا تنها دست آوردش لیست چند صد صفحه ای کشته های سازمانش باشد و سپس در زیر سایهٔ صدام پناه گیرد و در این چند سال اخیر هم تمامی هدفش مثلا «افشای سایت های اتمی» است و نمیدانم و هیچکس هم نمیداند که این عکسهای ماهواره ای و هوایی را کدامین «گردان میلیشیای فضایی» و « اسکادرانهای میلیشیای نیروی هوایی» مجاهدین تهیه کرده اند؟ سازمان مجاهدین خلق ایران از این نظر که کشورهای اروپایی و آمریکا برنامه شان را برای مذاکره با «نیروهای تعریف شدهٔ سیاسی» بنا نهاده اند را خوب فهمیده است که عبارتند از :
۱- باند ولایت فقیه.
۲- باند صفوی نوین.
۳- اصلاح طلبان ( سبز مذهبی).
۴- رضا پهلوی و دار و دستهٔ سلطنت طلبان.
۵- سازمان مجاهدین خلق.
در واقع این ۵ گروه در یک دو میدانی برای ربودن «جام طلایی ماندن در قدرت و یا رسیدن به قدرت»؛ شرکت دارند. اما سازمان مجاهدین که ادعاهایش کون آسمان را پاره میکند باید حداقل اینرا بفهمد؛ که در هر صورت آنچه که «تاسیسات اتمی» نامیده میشود بخشی از «ثروت ملی» ایران است و نباید به «حراج» گذاشته شود و به عنوان مستمسکی برای «خود شیرینی» و اثبات «نوکر صفتی» برای قدرتهای بیگانه قرار گیرد. اگر هم قرار باشد که بعد از سرنگونی حکومت ننگین اسلامی ( برادران دینی سازمان مجاهدین خلق) ؛ ایران به طرف ساخت سلاح هسته ای نرود؛ این مسئله هم مسیر های سیاسی خاصی برای گفتگو با کشورهای غربی دارد؛ وگرنه با بدست گرفتن چند سند که سازمانهای جاسوسی غرب در اختیار سازمان مجاهدین قرار میدهند تا آنها را در پیش «سناتورها و لردهای مجلس اعیان» شیرین جلوه دهد؛ «سخیف ترین شیوه مبارزاتی» است و راه به جایی نخواهد برد. زیرا در یک حکومت دموکراتیک ؛ آخر الامر مسئله این خواهد بود که آیا مردم ایران راضی خواهند شد که « لچک به سرها و مانتو پوشان » مجاهدین خلق را جایگزین « کلاغ سیاههای خواهران زینب » بکنند یا نه؟ اصلا گیرم که در نتیجهٔ افشاگریهای شما قدرتهای غربی همهٔ این تاسیسات را بمباران کنند و خاکش را به توبره بکشند؛ آیا این اتفاق برای مردم ایران « کار و نان و مسکن و درمان و آزادی» خواهد آورد؟ آیا این مدعیان « مبارزهٔ سیاسی » مغز خر خورده اند و یا اینکه همانگونه که در  مقالات « هنر جنگیدن » گفته ام در پی «شکستهای مداوم استراتژیک» تا قعر جهنم «خودفروشی و روسپی گری سیاسی» پیش رفته اند؟ آیا تاکنون یک سازمان و حزب سیاسی را در تاریخ سراغ دارید که حتی کوچکترین اسرار کشور خویش را در اختیار بیگانگان بگذارد؟ بله من سراغ دارم و آن حکومت « ویشی » در فرانسه در زمان جنگ جهانی دوم بود که منفور مردم فرانسه بود. حد اقل از آلمانیها یاد بگیرید که بعد از شکست در جنگ جهانی دوم و به حکومت رسیدن «مخالفین حزب نازی » ؛ این احزاب با اینکه کشورشان اشغال شده بود؛ تا آنجایی که در توان داشتند سعی در حفظ «اسرار ملی و سرمایه های ملی» داشتند و حتی بسیاری از افسران نازی را هم با تغییر دادن هویت آنها بازهم در جاهای مختلف بکار گماردند. کدام الاغی که درکی از سیاست و بالاتر از آن درکی از « حکومت ملی » دارد؛ حاضر است برای یک «وعدهٔ سر خرمن» تمامی اسرار ملی را به «حراج مجانی» بگذارد و به آن افتخار هم بکند؟ همهٔ مبارزان باید بدانند که هر آنچه در ایران است « ثروت ملی ایران» است و با پول و سرمایه های این مردم ساخته شده است و نمیتوان به بهانهٔ اینکه «اوباشان مقدس» آنرا ساخته اند؛ آنرا به دست دشمنان داد. حتی «اسرار درون سازمانی سپاه پاسدارن» نیز جزٔ «اسرار ملی» میباشد و نباید به دست بیگانگان بیفتد.  حال مقایسه کنید این دو نوع دریوزگی را که یکی از «خایه های شیوخ عرب» آِویزان است و دیگری از « خایه های قدرتهای غربی » آویخته است و هردو «حاجت میطلبند». ( اینجا ) و ( اینجا ).

شرم چیزی است که در میان « تازی پرستان » اصلاً یافت نمیشود.

کژدم

۱۳۹۰ فروردین ۱۸, پنجشنبه

باز هم سر و کلّهٔ «جند الله» پیداشد!!؟؟

پیش از این در مقالهٔ «جندالله چه میخواهد» در رابطه با این جریان منحط تازی پرست که نظراتی مشابه آرای آخوندهای شیعه در سالهای پیش از ۱۳۴۰ معاویه ای را ( البته به نام تسنن) به یدک میکشد و برادران «وهابی» شان در افغانستان و پاکستان نیز به همان عقاید «استفراغ آور» معتقدند؛ را شرح داده ام و دیگر نیازی به تکرار آن نیست. اما آنچه که اکنون بیان آنرا ضروری میبینم؛ اظهارات نوکری و چاکری آنها به شیوخ عرب میباشد. گویا رهبری جدید گروه «جندالله» بعد از همکاری با نیروهای اطلاعاتی پاکستان در تحویل «عبدالمالک ریگی» به جمهوری اسلامی ایران؛ در ازای «قتل المبحوح فلسطینی» در امارات عربی؛ به یکدستی کامل «عرب پرستانه» دست یافته اند و هر آنچه از «ماتحت» شیوخ عرب میریزد را به عنوان «تبرّک» سرمهٔ چشم میسازند و گفته های «عربی» آنان را همچون آیات « قرآن کژيم» میپندارند. اما مسئله این است که این آقایان دیر به سر «سفره» آمده اند و آنچه که مانده است تنها چند استخوان جویده شده و صد بار لیسیده شده ای است که حتی حال بنیانگذاران «اندیشهٔ تکفیری» را هم به هم میزند. اگر در زمان جنگ سرد؛ استفاده از «جانوران درندهٔ تکفیری» برای مقابله با پیشروی «روسها» ؛ در دستور کار پاکستان و کشورهای عربی و نهایتاً آمریکا قرار گرفت و سپس برای مقابله با نفوذ «رژیم اوباشان مقدس شیعه» در ایران؛ از طرف کشورهای عربی و پاکستان جان دوباره ای گرفت؛ اما اکنون این جریان فکری منحط به «زباله دان» وسایل و مواد «تاریخ گذشته» سپرده شده است. لذا این «دیر آمدن» بر سر سفرهٔ دلارهای نفتی کار را به آنجایی میکشاند که اکنون جندالله به آن رسیده است و مجبور به صدور بیانیه ای نموده است که « دریوزگی و گدایی» از درگاه بیگانگان از سر و رویش میبارد ( اینجا ) ؛ تنها فرقی که میان « اوباشان مقدس» حاکم بر ایران با «جندالله» وجود دارد ؛ فرق میان یک شخص و تصویر او در آیینه است. زمانی که شخص دست راستش را تکان میدهد؛ تصویر او دست چپ را تکان میدهد؛ زمانی که شخص میگوید «رافضی» تصویر او در آیینه میگوید «ناصبی»؛ اما تمامی اندیشه ها و رفتار آنها ریشه در یک لجن دارد که آنهم «قرآن کژیم» ( کژ اندیش و دون پرور) است. آنچه که اکنون در افغانستان تحت سلطهٔ «طالبان» و پاکستان تحت سلطهٔ «طالبان» میگذرد؛ نقطه به نقطه همان اندیشه هایی است که آخوندهای کثیف شیعه از «فضل الله نوری» گرفته تا « خمینی ملعون» تا زمان اصلاحات ارضی ۱۳۴۱ مطرح میساختند و تنها فرقی که الان وجود دارد این است که « ایران » دیگر آن «ایران » پیش از سال ۱۳۴۱ نیست و آخوندهای کثیف شیعه خودشان را به آن راه میزنند؛ گویی که همیشه به «داشتن دانشگاه» و «حق رای زنان» معتقد بوده اند. این ترفند آخوندهای شیعه و «عقب ماندن» آخوندهای وهابی به خاطر شرایط عقب ماندهٔ اجتماعی حاکم بر پاکستان و افغانستان حتی گاهی «دهاتی روشنفکران» را هم دچار «کژ اندیشی» مینماید و فکر میکنند که «آخوندهای شیعه» از آخوندهای «وهابی و سنی» پیشرفته تر هستند!!! در صورتی که مغزهای هر دو گروه انباشته از همان «استفراغ ۱۴۰۰ ساله» است. اما «جندالله» دچار « کژ اندیشی» مضاعف شده است و آن اینکه؛ هنوز فکر میکند که « وهابیت درنده و تکفیری» هنوز بر روی میز «پنتاگون»  و یا وزارت اطلاعات عربستان سعودی و امارات متحدهٔ عربی قرار دارد؛ در حالی که اینچنین نیست. این عقب ماندگی ذهنی و «دیر فهمی» باعث شده است که جندالله از بازار کساد خودش تعجب کند و به دنبال «خریدار» بگردد. جندالله باید بداند که با آویزان شدن از «خایه های شیوخ عرب» چیزی به غیر از چند «تار پشم خایهٔ اسلامی» چیز دیگری نصیبش نخواهد شد.

کژدم

این دو تحلیل را مقایسه کنید.

دو تحلیل از موضوع بحرین. تحلیل اول توسط فردی گمنام و بینام (کژدم) که چند روز پیش تر از تحلیل فردی شناخته شده به نام آقای رضا تقی زاده که در رادیو فردا و صدای آلمان قلم میزند و یا مصاحبه میکند. هرچند که پیشتر گفته ام ؛ ایشان را به عنوان کسی که از پروتوکل های کلاسیک برای تحلیل سیاسی پیروی میکنند می شناسم؛ ولی متاسفانه با اینکه از انبوه اطلاعات بیشتری در مقایسه با من ناشناخته برخوردار هستند؛ اما تحلیل هایشان از نظر عمق؛ رنگ باخته تر است. به هر حال مقایسهٔ این دو تحلیل برای سرگرمی هم که شده؛ بد نیست. ( اینجا)    و  ( اینجا )

در یک ماه اخیر متوجه شده ام که نیروهای وزارت اطلاعات رژیم ؛ توجه بیشتری به خواندن نظرات این وبلاگ را از خود نشان میدهند و متاسفانه نیروهای شبه سیاسی که بیشتر به دنبال ماجرا( از نوع داستانهای مایک هامر) هستند چندان علاقه ای به خواندن نشان نمیدهند و این نشان میدهد که کدام طرف جدی تر است. و آنکه جدی تر است مطمئنا بازندهٔ میدان نخواهد بود.

کژدم

۱۳۹۰ فروردین ۱۷, چهارشنبه

برای اولین بار مردم سوریه دست به سلاح بردند

با اینکه تظاهرات مخالفان حاکمیت خاندان اسد در سوریه در روز دوشنبه ( ۴ آپریل ۲۰۱۱) و روز سه شنبه (۵ آپریل ۲۰۱۱) همچنان ادامه داشته است؛ اما تمامی بنگاههای خبر رسانی در این باره سکوت کردند. اما آنچه که مهم بود ؛ آغاز مرحله ای نوین در مبارزات مردم سوریه بود. در روز سه شنبه (۱۶ فروردین و برابر با ۵ آپریل) گروهی از مردم مسلح اقدام به ایجاد کمین در مسیر نیروهای سرکوب رژیم اسد نموده و به سوی نیروهای سرکوب آتش گشودند که منجر به زخمی شدن تعدادی از آنان و کشته شدن حد اقل ۲ تن از نیروهای سرکوب رژیم گردید. این امر میتواند نقطهٔ عطفی در شکل مبارزاتی مردم سوریه باشد و میتواند رژیم  اسد را به یک رویارویی جدی کشانده و به راهی بی بازگشت هدایت کند.
( گاه شمار سوریه را دنبال کنید؛ زیرا بسیاری از مطالب را که به سوریه و هلال شیعی مربوط میشوند در آن به روز میشود)

۱۳۹۰ فروردین ۱۵, دوشنبه

آیا رژیم حاکم بر ایران؛ به سوی جنگ کشانده خواهد شد؟

همانگونه که پیش از این در مقالهٔ « آیا بحرین یک تله است ؟ » یاد آور شده ام؛ رژیم حاکم بر ایران به عنوان رهبر «ام القرای تشیع» در چالشی تاریخی با حاکمیت عربستان سعودی به عنوان رهبر «ام القرای تسنن» فرو غلطیده است. قماری که برای شرکت در آن باید ریسک یک « جنگ همه جانبه » را به جان خرید و یا اینکه در برابر شیعیان جهان «بی آبرویی و فضاحت» یک باخت را به جان خرید.
طبق اخبار تایید نشده ای که از منابع اطلاعاتی غرب به گوش میرسد؛ حاکمیت بحرین در یک سکوت خبری سنگین؛ به عنوان یک ایالت به عربستان سعودی پیوسته است ( یعنی به بخشی از خاک سرزمینی عربستان سعودی تبدیل شده است ) و تاکنون حدود یازده هزار ( ۱۱۰۰۰) سرباز ارتش عربستان سعودی  به طور کاملاً بی صدا وارد بحرین شده اند. خبری که حتی جمهوری ننگین حاکم بر ایران نیز از آشکار شدنش «وحشت » دارد و تنها به براه انداختن لفاّظیهای دیپلماتیک بسنده کرده است و مذاکرات در سطح «دیپلماسی پنهان» همچنان در جریان است. اما گویا امیر نشینهای حوزهٔ خلیج فارس به رهبری عربستان سعودی؛ عزمشان را جزم کرده اند و به نظر میرسد که اهل «چانه زدن» نیستند.
در میان این «هنگامه» نیروی دریایی و هوایی آمریکا نیز به طوری بی صدا از درگیریهای «لیبی» کنار کشیده است و ادامهٔ راه را به «ناتو» سپرده است و به همین خاطر هم قبایل وفادار به قذافی؛ جانی دوباره گرفته و نیروهای مخالفین را از مناطق تحت تسلط آنها بیرون میرانند و رهبران مخالفین به خاطر شکستهای مکرر پیشنهاد آتش بس داده اند که با مخالفت قذافی روبرو شد.
حال سوال این است که آیا نیروهای آمریکایی از موشک اندازی خسته شده و در حال «ماهیگیری» هستند و یا اینکه در سکوت خبری در حال حرکت به جایی دیگر هستند و چه جایی بهتر از اطراف عربستان سعودی را میتوان متصور شد؟ در کنار این داستانها؛ ماجرای دیگری نیز اتفاق افتاد و آن مانور ۱۱ روزهٔ نیروهای ارتش اسرائیل بود که هدف از برگزاری این مانور نظامی؛ آمادگی برای جنگیدن در «چندین جبهه» بود که معمولا این جبهه ها «ایران- سوریه- حزب الله لبنان- حماس» هستند. و اگر  اخباری که در چند ماه اخیر مبنی بر «در اختیار گذاشتن دالان هوایی بر فراز عربستان به اسرائیل» را نیز در کنار این تصاویر قرار دهیم؛ اوضاع «قمر در عقرب» به نظر می آید؛ مضافاً اینکه نه تنها عربستان سعودی «دالان هوایی» در اختیار اسرائیل گذاشته است؛ بلکه بخشی از نیروهای ارتش اسرائیل نیز حد اقل دریکی از پایگاههای نظامی عربستان به سر میبرند. مسئلهٔ دیگر اینکه؛ گفته میشود که عربستان سعودی در حال مستقر کردن نیروی دریایی خویش در حاشیهٔ بحرین است و کشتیهای جنگی خود را برای این امر از نقاط دیگر فراخوانده است.
اکنون بعد از سالها تلاش مداوم و هزینه کردن بیش از یکصد و سی میلیارد دلار برای کار گذاری سیستمهای دفاع ضد موشکی و به روز کردن نیروهای هوایی امیرنشینها؛ آیا روز استفاده از این همه توش و توان فرا رسیده است؟ یا نه؟
اکنون توپ در زمین «نایب برحق امام زمان» است. زیرا اگر بحرین نقش بسیار مهمی در «هلال شیعی» دارد؛ در آن سوی خلیج فارس نقش بسیار مهمتری برای اعراب «سنی» دارد.

کژدم

۱۳۹۰ فروردین ۱۲, جمعه

گاه شمار سوریه

بنا بر اهمیت استراتژیک کشور سوریه در جغرافیای سیاسی - نظامی منطقهٔ خاورمیانه و بویژه اهمیت «حاکمیت خانوادهٔ اسد» در سوریه برای منطقهٔ خاورمیانه و همچنین نقش اساسی آن در برپایی دژ استراتژیک «هلال شیعی» که مهمترین ستون بقای رژیم «قوادان تازی پرست» حاکم بر ایران است؛ تصمیم گرفتم که به صورت صفحه ای مستقل با نام «گاه شمار سوریه» در ستون قسمت راست وبلاگ ایجاد نمایم و امیدوارم که نه تنها یک «آرشیو» پر محتوا؛  بلکه به صورت مرجعی برای آموزش «شیوه های تحلیل و پیش بینی» در آید و بتوان درستی و نادرستی «پیش بینیها» را در عمل سنجید.
در ابتدا نظر یاران را به مصاحبه ای که با آقای جمشید شارمهد در رادیو و تلویزیون اینترنتی تندر داشته ام را به سمع و نظر علاقه مندان میرسانم ؛ این مصاحبه اگر در کنار مقاله های مرتبط قرار داده شود اهمیتی بسیار بالاتر پیدا میکند و یاران این مصاحبه را میتوانند در ( اینجا ) مشاهده نمایند. در این مصاحبه پیش بینی هایی انجام گرفته است که بعد از یک هفته اکنون شاهد آغاز به حقیقت پیوستن آنها هستیم.
اگر یاران توجه نموده باشند؛ لحن گفتار «امیر نشینهای» حوزهٔ خلیج فارس با جمهوری اسلامی ایران به طور کلی تغییر کرده و حالت تهاجمی به خود گرفته است و سر آغاز این تغییر شیوهٔ گفتار از ماجراهای بحرین و متعاقب آن فرستاده شدن نیروهای نظامی مشترک عربی به آن امیر نشین بود. سپس امیر بحرین از «خنثی شدن توطئهٔ ۳۰ ساله» سخن گفت و بعد از آن امیر نشین کویت مسئلهٔ «شبکه های جاسوسی» جمهوری اسلامی ایران را به صدر اخبار کشانید ( اینجا ) و ( اینجا ) و (اینجا ) و اکنون صحبت از مهاجرت دفاتر ارازل و اوباشان «حماس» و «جهاد اسلامی» از سوریه به قطر و ایران یاد میشود ( اینجا ) که خود بیانگر تشدید بحران در سوریه است. امیر عربستان سعودی که اشتباهاً «پادشاه» خوانده میشود نیز در حال حاضر در پس پردهٔ «سکوت سنگین دیپلماتیک» در حال «شکل دهی» به ماجراهایی است که هنوز اتفاق نیفتاده اند؛ اما قرار است که اتفاق بیفتند.
همچنین دولت آمریکا از شهروندان خود خواسته است که «فوری» کشور سوریه را ترک کنند و گویا سه شهروند آمریکایی نیز از طرف رژیم سوریه به اتهام دست داشتن در توطئهٔ خیزش مردم سوریه بر علیه خانوادهٔ اسد ؛ دستگیر شده اند و آمریکا از اینکه این «گروگان گیری» ابعاد گسترده تری پیدا نکند؛ از شهروندان خود خواسته است که این کشور را ترک نمایند.
ترکهای عثمانی نیز که با بازی کشتی «ماوی مرمره» میخواستند به جمع « ایران- سوریه » بپیوندند اکنون رنگ عوض کرده و بوی کباب را در جایی دیگر میبینند و بعد از دوبار فرود اجباری هواپیماهای باری ایران به مقصد سوریه و بازرسی آنها؛ و کشف مقادیری سلاح در یکی از این دو هواپیما؛ برای رفتن به «آستان بوسی» قدرتهای غربی و نشان دادن «عمق درجهٔ توبه شان» کشف «سلاحهای غیر قانونی» را برای پرونده سازیهای بیشتر برای «اوباشان مقدس» حاکم بر ایران در سازمان ملل؛ به آن سازمان گزارش دادند ( اینجا ).

تحلیل و پیش بینی : حرکتی که در نیجریه با کشف محموله های نظامی قاچاق و غیر قانونی آغاز شده و به سازمان ملل گزارش گردید و در پی آن کشف و ضبط چندین محمولهٔ دیگر در کشور های آسیای جنوبی و اکنون ؛ گزارش یکی از آن محموله ها توسط ترکیه به سازمان ملل متحد؛ نشان از شکل گیری فاز جدیدی از مبارزات بین المللی بر علیه «اوباشان مقدس» را دارد که نهایتاً  فشار سنگین به رژیم ایران را در پی خواهد داشت و میتواند با کشیده شدن مسئله به «شورای امنیت» سازمان ملل متحد تبدیل به «چماق» بزرگی شود و در رابطه با پرونده های دیگری که رژیم اوباشان در سازمان ملل متحد دارند و اخیراً نیز مسئلهٔ فرستادن «ناظر حقوق بشر» به ایران نیز در همین راستا میباشد؛ در پایان میتواند «رژیم اسلامی» حاکم بر ایران را به بن بست و دوراهی مشهوری که برای صدام حسین مطرح گردید بکشاند : ۱- رژیم باید برود. ۲- اولتیماتوم نظامی برای حذف فیزیکی رژیم.
این پروژه در حال شکل گیری اولیهٔ آن است و گام به گام ؛ پرونده های دیگری نیز گشوده خواهند شد. نتیجه اینکه : رژیم اوباشان اسلام در سراشیبی شکست استراتژیک قرار گرفته اند و روند « از دست دادنها » شروع شده است و بعد از سرنگونی رژیم سوریه؛ نوع گفتمان قدرتهای غربی با رژیم رجاله های اسلام نیز تغییر کرده و دیپلماسی مشهور به « هویج و چماق » تبدیل به دیپلماسی « چماق و چماق » خواهد شد.

(به روز شده در : ۱۲ فروردین ۱۳۹۰ معاویه ای)

در روز جمعه  (۱۲ فروردین)  تظاهرات مخالفان حکومت در شهرهای مختلف سوریه برگزار گردید و چنین کشته بر جای گذاشت. این امر نشان میدهد که مردم سوریه مصمم هستند. رژیم اوباشان مقدس ایران که از سگهای زنجیری اش «حماس» و «جهاد اسلامی» خواسته است تا دفاترشان را موقتاً به ایران و قطر انتقال دهند؛ نشان از شروع عقب نشینی نیرو های رژیم از سوریه دارد و چه بسا خود نیز نیروهایش را به حد اقل کاهش دهد و یا تا کنون داده است.

(به روز شده در ۱۲ فروردین ۱۳۹۰ معاویه ای)

در روز ۱۲ فروردین در شهر مزارشریف تظاهراتی علیه «قرآن سوزی» در آمریکا برگزار گردید ( اینجا ) و حد اقل ۱۲ تن از کارمندان سازمان ملل به دست «امت » کشته شدند که سر دو تن از آنان را از تن جدا کرده بودند. شهر مزار شریف از آن جهت «پرچم اسلام» را به دست گرفت که «شیعیان ۱۲ امامی» در آنجا نقش مهمی ایفا میکنند. هرچند که هیچ یک از خبرگزاری ها به «مذهب» مسلمانان معترض اشاره ای نمیکنند اما «مزار شریف» یعنی «شیعه» و بخشی از آن را «جیره خواران ولایت فقیه» تشکیل میدهند. این حرکت فجیع که به بهانهٔ سوزاندن قرآن در یک کلیسای کوچک در ایالت فلوریدای آمریکا؛ در مزار شریف به وقوع پیوست را میتوان از جمله «هنر نماییهای» سپاه قدس به حساب آورد که نوعی «اولتیماتوم» به کشورهای غربی به شمار میرود و نوعی عکس العمل پیشگیرانه در برابر «خیزشهای خاورمیانه» است که اکنون «هلال شیعی» را نشانه رفته است. متعاقب حرکت مزار شریف تظاهرات هدایت شدهٔ دیگری نیز در قندهار انجام پذیرفت که تلفات جانی زیادی به تظاهر کنندگان وارد آمد
( اینجا )؛ در تظاهرات سازمانیافتهٔ مزار شریف که باعث شد حکومت غافلگیر شود و به همین خاطر تظاهرات قندهار را با آمادگی کامل و «مشت آهنین» پاسخ گفت. در گزارشهای خبری منتشر شده از هر دو تظاهرات به هیچ نام و گروهی اشاره نمیشود که نشان از وجود «فرشتگان حامی قدرتمند»ی همچون «سپاه قدس» را  دارد که در پس پرده نشسته است. این دو تظاهرات پر تلفات از این نظر مشکوک است که مشابه آن در هیچ یک از کشورهای «اسلام زده» قرینه ای ندارد و گویی که رفتار کشیش آمریکایی برایشان اهمیتی ندارد و درست در جایی اتفاق می افتد که «سپاه قدس» در آن جای پایی دارد و میتواند از این مسئله به عنوان «اهرم فشار» استفاده کند. جمهوری ننگین اسلامی؛ تنها جریانی است که که در شرایط کنونی و «باخت بازی بحرین» و تزلزل در «سوریه»؛ به چنین حرکاتی نیاز دارد.

(به روز شده در ۱۳ فروردین ۱۳۹۰ معاویه ای)

یک مقام عربستان سعودی که نامی هم از ایشان برده نمیشود و معلوم نیست در چه رده ای از حاکمیت عربستان قرار دارد؛ در پاسخ حملهٔ لفظی شدید اللحن «کمیسیون امنیت ملی مجلس» به عربستان و امیر نشینهای حوزهٔ خلیج فارس؛ حملهٔ شدید اللحن متقابلی نموده است و سکوت دیپلماتیک عربستان را شکسته است ( اینجا ) . این حملات لفظی در «دیپلماسی آشکار» ؛ نشان از بن بستهای مذاکرات در «دیپلماسی پنهان» را دارد. بکار بردن چنین لحنی از طرف رژیم ایران نشانهٔ قرار گرفتن حکومت اسلامی ایران در شرایط «آچمز» و به کار گیری همان لحن از طرف عربستان سعودی؛ نشان از «شادکامی» حکومت عربستان سعودی را دارد که بازی بحرین را «برده اند» و اکنون در کمین سوریه هستند. بی نام و نشان ماندن گویندهٔ عربستان نیز راه را برای مذاکرات بیشتر میان دو رژیم را باز میگذارد و تمامی درها را نمی بندد.

(به روز شده در ۱۴ فروردین ۱۳۹۰ معاویه ای)

نظر به اینکه هنوز کشورهای «غربی» در تقسیم منافع  و حساب سود و زیان در رابطه با سرنگونی خاندان اسد به توافق دست نیافته اند؛ لذا همچنان که دیده میشود از بازتاب  اخبار و تحلیلهای سیاسی گسترده در رابطه با جنبش سوریه؛ کناره جویی مینمایند. اما با توجه به حرکات «هیستریک» بشار اسد ( مانند تعیین نخست وزیر برای دمین بار در یک هفته) میتوان دریافت که جنبش سوریه ریشه دار است و مانند جنبش مصر تنها به استعفای یک افسر نظامی (مبارک) بسنده نخواهد کرد و تا سرنگونی رژیم و فروپاشی سیستم پیش خواهد رفت. لذا به خاطر پیامدهای مهم پیروزی جنبش؛ همهٔ کشورها در حال محاسبات و سازماندهی «آرایش» جدید خود هستند.

تحلیل و پیش بینی :

رژیم «اوباشان مقدس» در فکر عقب کشیدن نیروهای خویش است و برای اینکه جای پای خود را در لبنان و غزه به یکباره از دست ندهد؛ به سودان می اندیشد. زیرا سودان به وسیلهٔ «اخوان المسلمین» اداره میشود و راه را برای تسلیح حماس و حزب الله باز میگذارد؛ هرچند که سودان میهماندار مزدوران عربستان سعودی هم میباشد.
نتیجه اینکه : بعد از فروپاشی حاکمیت در سوریه ؛ با اینکه  سودان تنها گزینهٔ ممکن برای حفظ منافع استراتژیک رژیم «اوباشان مقدس» حاکم بر ایران است؛ اما گزینه ای به شدت لرزان و بی ثبات میباشد.

( به روز شده در ۱۵ فروردین ۱۳۹۰ معاویه ای )

آنچه که در آغاز به عنوان «اخراج تعدادی از لبنانیهای هوادار حزب الله و ایران» از بحرین عنوان شد؛ بعد از نشسیت سران عرب در عربستان سعود در حال تبدیل شدن به یک «خانه تکانی» کامل است ( اینجا ) و هزاران نفر در حال بستن بار و بندیلهای خود از امیر نشینهای حوزهٔ خلیج فارس میباشند. این خانه تکانی برای جلوگیری از پس لرزه های «زلزلهٔ سوریه» میباشند تا جلوی هرگونه اقدام تلافی جویانه ای ازطرف رژیم حاکم بر ایران گرفته شود.

(به روز شده در ۱۷ فروردین ۱۳۹۰ معاویه ای )

روز سه شنبه برابر با ۵ آپریل ۲۰۱۱( ۱۶ فروردین ۱۳۹۰ معاویه ای)  در تظاهراتی که در دمشق رخ داد ؛ برای اولین بار نیروهای مخالف دست به سلاح برده و در کمینی که در یکی از محلات دمشق ایجاد نمودند توانستند چند تن از نیروهای سرکوب رژیم اسد را زخمی و دو تن از آنان را به هلاکت برسانند . این یک جهش کیفی در مبارزات مردم سوریه بر علیه خاندان اسد به شمار میرود که تنها بعد از دو هفته تظاهرات مسالمت آمیز؛ مردم سوریه دریافتند که نمیتوانند رژیم اسد را پادار به اصلاحات نمایند و لذا دست به سلاح بردند. تظاهرات روز دوشنبه و سه شنبه در سکوت کامل خبری از سوی رسانه های بین المللی انجام پذیرفته اند.


( به روز شده در ۱۷ فروردین ۱۳۹۰ معاویه ای )

اعلام موضع حکومت مصر ( اینجا ) در رابطه با بحرین ضربهٔ دیگری بر استراتژی کلان «هلال شیعی»  بود که کار رژیم را سخت تر خواهد نمود.

(به روز شده در ۱۷ فروردین ۱۳۹۰ معاویه ای )

گروهی از شیعیان بحرین که «قلادهٔ خامنه ای» را به گردن دارند از ایشان تقاضای کمک و حمایت کرده اند؛ تا ببینیم این ولی امر شیعیان جهان چه تصمیم پیامبر گونه ای اتخاذ نمایند. ( اینجا )
از سوی دیگر خبر میرسد که بشار اسد میخواهد بعد از ۵۰ سال حکومت ننگین و پر ازجنایت خویش به «کردها»ی سوریه که هم چنان از حق تابعیت نیز محروم میباشند و این امر در طی ۵۰ سال اخیر تاثیرات منفی شگرفی بر مردمان «کردستان» در سوریه داشته است که حتی از حقوق اولیهٔ شهروندی هم برخوردار نبودند؛ بالاخره حق تابعیت بدهد. ننگ بر آنهایی که این جنایتی را بر برادران و هم خونانمان رفته است به دلایل مطامع سیاسی یا نادیده انگارند و یا به باد فراموشی سپارند.

 ( به روز شده در ۱۸ فروردین ۱۳۹۰ معاویه ای)

گروه خبری «العالم» از طرف مردم سوریه مورد ضرب و شتم قرار گرفت ( اینجا ) و این در حالی است که امروز(جمعه ۱۹ فروردین)  قرار است که تظاهرات وسیعی (از نظر جغرافیایی) در سوریه انجام پذیرد و احزاب کردستان نیز از کردها خواسته اند که به تظاهرات بپیوندند.
خبر دیگر مربوط به سخنرانی سعد حریری در اجلاس گروه ۱۴ مارس بود که دارای لحن تندی بر علیه «اوباشان مقدس» بوده و نشانگر «پشت گرمی» و امیدواری این جریان به سیاستهای جاری منطقه در رابطه با فروپاشی «هلال شیعی» میباشد. ( اینجا )

( به روز شده در ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ معاویه ای )

تظاهرات مردم سوریه امروز ۱۹ فروردین نیز ادامه یافت و ۱۷ کشته و تعداد زیادی زخمی بر جای گذاشت و احتمالاً تعداد کشته ها بیشتر خواهد شد ( اینجا ). با عزم راسخی که مردم شهر درعا در پیگیری خواسته های خود دارند و با پیوستن مردم ستمدیدهٔ کردستان به جنبش آزادیخواهی اکنون گامهای نخستین برای توسعهٔ جغرافیایی تظاهرات ها و رادیکال تر شدن آن را برداشته است. شرایط اینگونه نخواهد ماند و با چند حرکت مسلحانه ای که از طرف مبارزین بر علیه نیروهای سرکوب خاندان اسد برداشته شده است؛ نشان از ارتقاء مبارزات دارد. چنین به نظر میرسد که این آتش خاموش نخواهد شد. نکتهٔ جالب اینکه مردم سوریه مانند شیعیان عراق و شیعیان ایران؛ از نیروهای بیگانه برای بمباران سرزمینشان دعوت به عمل نمی آورند و میخواهند به دست خود کار را تمام کنند.

( به روز شده در ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ معاویه ای )

حکومت بحرین اخراج «لبنانیهای شیعه» و وابسته به «حزب الله لبنان» را آغاز نموده است ( اینجا ) و آنگونه که بویش می آید امیرنشینهای حوزهٔ خلیج فارس در حال «خانه تکانی» هستند؛ خانه تکانی که گرد و خاکش تنفس رژیم را سنگینتر خواهد کرد.
وزیر امور خارجهٔ رژیم با بیان اظهارات آشتی جویانه ولی همراه با تهدیدهای کمرنگ تر شده؛ شکست خود را در جبههٔ بحرین اعلام نمود ( اینجا )
بعد از مدتها تلاش از طریق «دیپلماسی پنهان» و تهدیدهای توخالی مجلس و وزارت امور خارجه؛ بالاخره  علی اکبر صالحی  صدای تشت شکست «پروژهٔ بحرین» را به گوش همگان رسانید و از در دیپلماتیک «بخیهٔ زخمهای روابط» بر آمد ؛ اما رژیم بعد از این شکست به تکاپوی جدید و با «ماهیت تهاجمی» روی آورده است که در یک سوی آن میتوان عربده های توخالی  «مقتدی الصدر» برای شروع نبرد با آمریکا قرار دارد و در سوی دیگر دمیدن در کرنای به راه انداختن «انتفاضهٔ فلسطینی» که البته از مدتها پیش شروع گردیده است تا بتواند در سایهٔ این دو حرکت تهاجمی؛ رژیم «خاندان اسد»  که همچنان اسیر بحران داخلی ا ست را از سقوط پیش بینی شده نجات دهد و «هلال شیعی» را از خطر ریزش نجات دهد. آنچه که مسلم است این است که با باخت در «پروژهٔ بحرین» ؛ رژیم «دلاوران اسلام» نشان دادند که هر آنچه که در رابطه با «بستن تنگهٔ هرمز» در چند ساعت تنها در حد «عربده های توخالی» بوده است ( در این رابطه «تواناییهای سپاه از رویا تا واقعیت» را در هنر جنگیدن بخوانید) و شدیداً از روی آوردن به «جنگ» پرهیز دارند و این آن چیزی است که در «پروژه های بعدی آمریکا و اروپا» به آن «اهمیت داده خواهد شد»؛ البته رژیم  این را به خوبی میداند و برای پیشگیری از هرگونه تلاش احتمالی قدرتهای اروپایی و آمریکا در جهت به راه انداختن «جنگ مستقیم» بار دیگر به دمیدن در بوق و کرنای «جنگ غیر مستقیم» روی آورده است. 
آنچه که در روزهای اخیر در سکوت نسبی خبری برگزار شده است «تنشهای سنگین» بین حماس و جهاد اسلامی و اسرائیل میباشد. اسرائیل اخیراً سلاح ضد موشک «Iron Dome » را در مرزهای خود با غزه به آزمایش در آورد که در این مرحله گویا چندان موثر هم نبوده است ولی با حملات توپخانه و هلیکوپترهای جنگی و بمباران توانسته است ۱۷ تن از فرماندهان «حماس» و «جهاد اسلامی» را به قتل برساند که چند تن از آنها از فرماندهان اصلی حملات موشکی فلسطینیها میباشند و به همین خاطر «حماس» تقاضای آتس بس نموده است که هنوز از طرف اسرائیل پاسخی به آن داده نشده است. خبر دیگر آنکه دستگاه دیپلماسی مصر با «محمود عباس» در حال تماس است ؛ تا آنها را راضی به شناسایی رسمی «غزه» نماید و ای دو گروه اصلی فلسطینی را دوباره متحد سازد. از طرف دیگر نماینده و یا نمایندگانی از سوی دستگاه روابط خارجی مصر با «خالد مشعل» و «عبدالله رمضان سلاح» در سوریه دیدار کرده اند. بعضی اخبار تایید نشده نیز از «حملهٔ قریب الوقوع» زمینی اسرائیل به غزه خبر میدهند ؛ این منابع معتقدند که تنها با حملهٔ زمینی است که اسرائیل خواهد توانست «زیرساختها» و انبارهای موشکی «حماس» و «جهاد اسلامی» را نابود سازد و در غیر این صورت با عملیات «پاسخگویانه» نخواهد توانست این دو گروه را زمین گیر سازد.
در صورت وقوع چنین جنگی؛ در شرایطی که همهٔ کشورهای خاورمیانه مشغول «بحرانهای داخلی» خود هستند؛ شاید به نتیجه ای که رژیم اسلامی ایران انتظار دارد نینجامد و چه بسا در این دور جدید نبرد؛ «حاکمان غزه» نتوانند فریاد و فغانشان را به گوش جهانیان برسانند.
خبر بسیار مهم دیگری که در رابطه با «تظاهرات مردم سوریه» در روز جمعه اتفاق افتاد و با سکوت خبری برگزار گردید؛ اول وسعت جغرافیایی تظاهرات بود که در ۲۵ شهر اتفاق افتاد و دوم اینکه علاوه بر تعداد احتمالی ۳۰ نفر از مردم که توسط نیروهای سرکوب رژیم اسد کشته شدند؛ حدود ۲۰ نفر نیز از افراد نیروهای سرکوب رژیم اسد توسط مردم به قتل رسیده اند که این بخش را در هیچیک از بولتنهای رسمی خبر گزاریها منتشر نکرده اند و آنچه که در اخبار خبرگزاریهای رسمی آمده است ؛ این گمان را ایجاد میکند که گویا «جنبش مردم سوریه» در حال خاموش شدن است و این مسئله نشان میدهد که هنوز هیچ یک از طرفین اروپایی و آمریکایی در رابطه با رژیم سوریه به یک توافق همه جانبه دست نیافته اند و لذا در شرایط کنونی نمیخواهند «جنبش مردم سوریه» را پوشش خبری بدهند. اما آنچه که مسلم است «مردم سوریه» هر روز مصمم تر و راسخ تر به خیابانها می آیند و کشتن ۲۰ تن از افراد نیروهای سرکوب؛ خود گواه این مدعا است.

( به روز شده در 21 فروردین 1390 معاویه ای )

حملات امیر نشینهای حوزهٔ خلیج فارس همچنان ادامه دارد و گویا دست رژیم «اوباشان مقدس» از مقابله جویی کاملاً کوتاه است. اخبار یا شایعاتی که توسط «مطبوعات» امیر نشینها منتشر میشوند؛ گذشته از راست و دروغ بودن آنها شرایط بسیار تنش آلود سیاسی را ایجاد میکند که برای ترمیم آن پرداخت «تاوانهای سنگینی» را بر گردهٔ «پروژهٔ بحرین» خواهد گذاشت. آش نخورده و دهن سوخته. البته این «گنده گوزی» هم خواندنی است که بیشتر در چهارچوب جنگ داخلی طرفداران ولایت و جریان صفوی نوین؛ مصرف دارد تا در عرصهٔ بین المللی.
از سوی دیگر رژیم خاندان اسد چنان قافیه را باخته است که برای فرو نشاندن اعتراضات مردم در شهر «درعا» دهها هزار نیروی امنیتی به این شهر گسیل داشته است ( اینجا ) ؛ این اقدام حکومت سوریه موجب ایجاد «خلاء امنیتی» در سایر شهرها خواهد گردید.
این بازی موش و گربه و تکذیب کشتارها از طرف رژیم اسد نمیتواند بی انتها باشد و بزودی باید شاهد ایجاد شدن یک « ترک » در سیستم قدرت در سوریه باشیم.

( به روز شده در ۲۲ فروردین ۱۳۹۰ معاویه ای )

حکومت بحرین دستور ویران کردن ۳ مسجد مرتبط با رژیم ایران را صادر نموده است که هرچند جنبهٔ نمادین دارد اما «نماد» مقابله جویی بیشتر با رژیم حاکم بر ایران است ( اینجا ) .

امروز همچنین بالاخره سکوت خبری در رابطه با «کشته شدن نیروهای سرکوب سوری» توسط مردم در سوریه؛ شکسته شد و خبرگزاری فرانسه آنرا منعکس نمود. ( اینجا )


(به روز شده در ۲۲فروردین ۱۳۹۰ معاویه ای )

هر روز که خطر سقوط رژیم بیشتر میشود ؛ رژیم «اوباشان مقدس» حاکم بر ایران نیز موضع صریحتری در رابطه با جنبش مردم سوریه میگیرند و نگرانی تا حدی پیش رفته است که دیگر رسوم دیپلماتیک  که یکی از آنها «انتخاب کلمات و جملات سنجیده» است را دیگر به فراموشی سپرده اند و «یلخی »صحبت میکنند. ( اینجا ) گویی که زمانهای « بعدی » وجود ندارد؛ شاید هم برای رژیم اوباشان مسلمان  حاکم بر ایران؛ سوریهٔ بعد از «اسد» دیگر پایان کار است؛ که اینچنین هم هست.

(به روز شده در ۲۳ فروردین ۱۳۹۰ معاویه ای)

تظاهرات مردم سوریه در روز جمعه ( ۲۶ فروردین ) با شعار «آزادی آزادی» برای اولین بار در دمشق به تظاهرات دهها هزار نفری گسترش یافت ( اینجا ) . این گسترش علیرغم معرفی دولت جدید در روز پنجشنبه و دستور آزادی تعدادی از زندانیان حوادث اخیر توسط بشار اسد نه تنها نتوانست مردم را در خانه ها نگه دارد بلکه نشان داد که این تاکتیکهای مندرس دیگر کارساز نیست و مردم آنقدر به تظاهرات ادامه خواهند داد تا فراگیر شود و هنوز برخلاف هدف رژیم در مرحلهٔ کنونی که «ذله کردن و به ستوه آوردن» مردم است؛ از حضور در خیابانها نه تنها خسته نشده اند بلکه وسعت جغرافیایی و فراگیری آن از نظر کشاندن تعداد بیشتری از مردم به میدان مبارزه یک پیروزی به حساب می آید. رژیم سوریه در آینده شیوه های برخورد خود را باید تغییر دهد هرچند که جای مانور چندانی برایش نمانده است و تنها چیزی که مانده است دست بردن به کشتارهای وسیع میباشد. به هر حال مردم با مشاهدهٔ اولین طلیعه های عقب نشینی از طرف رژیم بیشتر به پیش خواهند رفت و اقشار بیشتری از مردم به آنها خواهند پیوست.

(به روز شده در ۲۷ فروردین ۱۳۹۰ معاویه ای)