۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

آیا در نشست « جی ۸ » بشار اسد را در برابر قذافی معاله کردند؟

چرخش ناگهانی در موضع « روسیه» نسبت به « ماندن و یا رفتن» قذافی؛ نشان از معاملات بزرگی در نشست اخیر « جی ۸» داشت.
رئیس جمهوری روسیه ؛ ناگهان گفت که « قذافی باید برود» و این یعنی « پایان ماجرا»ی لیبی است و هر آنچه در ادامه بیاید؛ تنها در حد « مباحثات در جزئیات معامله» خواهد بود.
شاید بعضی ها فکر کنند که در معاملات سیاسی؛ قضیه با یک معاملهٔ ساده پایان می یابد؛ در حالی که به هیچ وجه اینچنین نیست. معاملات سیاسی معمولاً « مرحله به مرحله» انجام میپذیرند و موضوع معامله هم مانند یک تکّه « کیک» نیست که در ازای پول از قنّادی خریداری میشود و معامله پایان می یابد. در معاملات سیاسی معمولاً طرفهای مقابل از « بسته»ای که آنرا مورد معامله قرار میدهند شناخت نسبتاً کاملی دارند و ارزش و کاربرد آنرا برای طرف مقابل مورد ارزیابی قرار میدهند و برای اینکه ریسک «فریب خوردن» از طرف مقابل را پایین آورند؛ معمولاً از یک توافق کلی شروع نموده و سپس مرحله به مرحله به پیش میروند. لذا اینگونه معاملات تا زمانی که « نهایی» نشده اند « بازگشت پذیر» هستند؛ اما در صورت بازگشت؛ شکل و محتوای معامله و « بستهٔ» مورد معامله دیگر تغییر یافته است و به همین خاطر هریک از طرفین سعی میکنند تعدادی از « اهرمهای فشار» را برای تضمین روندی که بر سر آن توافق کرده اند؛ در دست خود نگه دارند. به خاطر طبیعت پیچیدهٔ مسائل سیاسی؛ اینگونه معاملات نه تنها زمان زیادی میبرد؛ بلکه میتواند با اتفاقات دیگری که در مناطق گوناگون رخ میدهند؛ تحت تاثیر قرار گرفته و در مواردی ؛ حتی به بن بست برسند.
ورود آمریکا به معادلهٔ لیبی و سپس عقب کشیدن از آن و سپس ادامهٔ بازی درسطحی نازل و عدم کارآمدی « ناتو» در دخالت در معادلهٔ لیبی که ناشی از اختلافات درونی کشورهای اروپایی با یکدیگر و اختلافات « اتحادیّهٔ اروپا» با آمریکا و حضور چین و روسیه؛ باعث طولانی شدن نبرد لیبی گردید که نهایتاً در حال ختم شدن بر روی « میز مذاکرات» است و نه صحنهٔ نبرد.
استفادهٔ ابزاری از جنبش سوریه از سوی آمریکا و اروپا برای بازیهای بین المللی خود و باز گذاشتن دست رژیم اسد در سرکوب وحشیانهٔ مردم سوریه از یک سو و عدم نفوذ جنبش در « اقشار نیمه مرفه سوری» و عدم پیوستن بعضی از اقوام سوری مانند اقلیت مسیحیان و دروزیها به جنبش از سوی دیگر و تغییر ناگهانی موضع روسیه در رابطه با لیبی؛ نشان از وجود « معامله ای پنهانی» دارد که در اجلاس « جی ۸» به وقوع پیوسته است. اظهار نظر رفسنجانی در رابطه با جنبش سوریه نیز نشان از آن دارد که چون رژیم حاکم بر ایران خود بخشی از معادلهٔ بزرگ « هلال شیعی» است طبعاً توسط «چین و روسیه» در جریان مذاکرات قرار میگیرد و چه بسا برای نجات « سوریه » امتیازاتی هم داده باشد که در آینده معلوم خواهد شد. طبیعتاً بخشی از این معامله؛ وقوع « اصلاحات سطحی» از سوی رژیم اسد به عنوان « شرط بقاء» آن در بستهٔ مورد معامله گنجانیده شده است و رفسنجانی نیز به عنوان « چراغ راهنمایی ولی امر فرزانه» به این بسته چراغ سبز نشان داده است.
مسئلهٔ یمن و بحرین؛ دست نخورده باقی خواهد ماند و عربستان و امیرنشینهای حوزهٔ خلیج فارس این دو کشور را در حوزهٔ اختیارات خویش حفظ خواهند کرد. از سوی دیگر امیرنشینهای حوزهٔ خلیج فارس و عربستان سعودی؛ در تلاش هستند تا « شورای همکاری کشورهای حوزهٔ خلیج فارس» را گسترش داده و آنرا تا سطح « شورای همکاری کشورهای عربی» وسعت ببخشند و از این طریق نه تنها اردن تحت حمایت قرار خواهد گرفت بلکه حتی در صورت نیاز خواهد توانست خاک خود را در اختیار عربستان سعودی و سایرین قراردهد تا بتوانند سوریه و لبنان  را مهار کنند.
تمامی این معادلات میتواند با درگیری تمام عیار نیروهای « ولایت فقیهی» و « صفوی نوین» در داخل ایران؛ دستخوش تغییر شود.
متاسفانه « جنبش آزادیخواهی ایران» به خاطر پراکندگی و عدم حرکت به سوی دست یافتن به یک اتحاد اصولی نخواهد توانست در این ماجراها نقشی ایفا کند. زیرا برای داشتن نقشی حد اقل « تاثیر گذار» نیاز به تشکیلات وسیعی دارد که مانند یک « دولت سایه» عمل نماید و به عنوان یک وزنهٔ سیاسی؛ تا حدودی در جریان امور قرار گیرد. اما هیچ یک از مدعیان « آزادیخواهی» حتی یک گام کوچک برای این امر مهم بر نمیدارند و به خاطر وجود « شارلاتانهای شبه سیاسی» و اندیشه های نا پختهٔ شبه سیاسی حاکم بر جنبش؛ نه تنها این امر در آینده ای نزدیک به وقوع نخواهد پیوست؛ بلکه تصور آینده ای دور نیز برای وقوع آن متصور نیست. لذا جنبش آزادیخواهی ایران در حدّ یک « گونی سیب زمینی و خیار و بادنجان و کدو و ...» خواهد ماند و تماشاگر سرنوشتی خواهد بود که دیگران برای این سرزمین و مردمانش رقم خواهند زد.
برای روشن کردن بیشتر قضیّه یک مثال تاریخی از آنچه که خود شاهدش بوده ام می آورم.
در سال ۱۳۵۸ تجهیزات بیمارستان سنندج از طرف « چریکهای فدایی خلق» مصادره گردید و به کوهستانها انتقال داده شد. این تجهیزات مدتها بعد از خاک خوردن به « حزب دموکرات کردستان ایران» اهدا شد و آنها توانستند اولین بیمارستان حزب را راه اندازی نمایند. کادرهای این بیمارستان را اوایل نیروهای مبارز درون میهن به عهده داشتند و مدتها بعد از آن چند تن از پزشکان بدون مرز نیز در آن کار میکردند. در تمامی دوران نبرد کردستان که میتوانست به « ستون فقرات جنبش آزادیخواهی» تبدیل شود. حتی یک کلمه از دهان « رضا پهلوی خائن» در نیامد تا ایرانیان خارج از کشور را به حمایت از کردستان و حد اقل بیمارستان صحرایی حزب دموکرات کردستان ایران تشویق نماید. لجن هایی مانند این موجود « مخبّط» اکنون نیز به همان منوال رفتار میکنند.
 چشمهای کور آنها هرگز دشمن بزرگی مانند خمینی را ندید و به کینه های دیرینهٔ « شیعی» خود با مردمان سرزمین ماد ادامه دادند و میدهند. بعد از شکست نبرد کردستان؛ نه حزب دموکرات کردستان ایران و نه «کومه له» و نه « پژاک» و نه سایر گروهها به ضرورت ایجاد « اتحادیّهٔ میهنی ایران» پی نبرده اند؛ گروههای سلطنت طلب هم که همچنان در رویای املاک لویزان خود مانده اند و مانند پروانه به گرد شمع خاموش « رضا پهلوی» میگردند. بقیه هم که یا از خایه های مصدق آویزانند و یا دل در گرو « میر حسین» و « شیخ مهدی» گذاشته اند و انتظار دارند که آمریکا و اروپا به دادشان برسد. « سبز مذهبی» نیز اساساً از دایرهٔ جنبش آزادیخواهی و دموکراسی؛ بیرون است و به « شیّادی» ادامه میدهد.
چند ماه پیش از آنهایی که به این وبلاگ دیدن میکنند خواستم تا بحثهای سیاسی راه بیندازیم و همگی در سایهٔ آن رشد کنیم . حتی دریغ از یک داوطلب.
پس بهتر است که به مزخرفات « روز آنلاین»  و برخوردهای ژورنالیستی چند نفر که در این شهر کوران « پادشاهان یک چشم » شده اند بسنده کنیم و همگی با هم در انتظار روزی که نخواهد آمد بنشینیم. که اگر به همین منوال پیش برویم؛ اگر آنروز نیز بیاید مانند « خر» در گل خواهیم ماند. همچنانکه « مجاهدین» و «فدائیان» بعد از فاجعهٔ سال ۵۷ مثل خر در گل ماندند و سپس دود شدند و به هوا رفتند. 

کژدم 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر