۱۳۹۰ مرداد ۲, یکشنبه

پاسخی به یک نظر


دوستی در بخش نظرات مربوط به گفتار پیشین ( مروری بر آنچه در این ۱۷ روز گذشت)؛ مطلبی را بیان نموده است که لازم دیدم به صورت یک گفتار کوتاه به آن پاسخ دهم. زیرا این نظر؛ شاید از ذهن دیگر یاران نیز گذشته باشد؛ که این کژدم « بد مصّب» همینطوری میاد یک سری چیزها میبافد؛ ولی وقتی سر بزنگاه میرسد؛ طفره میرود. من نمیخواهم خود را تبرئه کنم و اساساً نیز نیامده ام که کاری کنم که بعدها مجبور به ماله کشی شوم. هر آنچه که در این وبلاگ از آغاز تا کنون نوشته شده است؛ به همان شکل ( حتی با غلطهای املایی و انشایی اش) نگهداری شده است. در طول این دو سال کمتر کسی را دیده ام که وقتی به این وبلاگ سر میزند؛ آنرا زیر و رو کرده باشد. من در این دو سال در رابطه با مبارزه و شیوه های گوناگون مبارزاتی و شیوه های موثّر مبارزاتی و حتی شیوه های درست راهپیمایی سخنها گفته ام؛ در مجموعهٔ مقالات « هنر جنگیدن » که هنوز ناتمام است بسیاری از مسائل را بازگشایی کرده ام. اما مسئله این است که حرفهای من مشتری ندارد؛ زیرا یا تلخ هستند و یا مثل « هلو بپر تو گلو» ساده نیستند. من به جنبش آنهایی که حد اکثر هدفش راه رفتن آزادانه با دوست دخترش در خیابان باشد؛ کاری ندارم و پشیزی هم برایش ارزش قائل نیستم. من به کودکانی که آینده شان و آرزوهای کودکانه شان هر روز خدا مثل گل خزان زده پرپر میشود کار دارم. من به مردان و زنانی که هم خون من هستند و برای بر آوردن کوچکترین خواستهٔ کودکانشان و یا همسرانشان؛ سر شرم ناتوانی فرود می آورند کار دارم. من به مردان و زنانی کار دارم که برای سربلندی تمامی مردم ایران می اندیشند. من به مردان و زنانی کار دارم که میدانند و عمیقاً به این درک رسیده اند که دشمن در درون سرزمین ماست و بر ما حکومت میکند و خون همهٔ شان و خون خانواده هایشان باید ریخته شود. من به ریشه کنی مالاریا می اندیشم.

از نظر من هر بسیجی و سپاهی تا زمانی که به سوی مردم نیامده است؛ باید حتماً کشته شود و خانواده اش نیز باید نابود شود. تا بدانند که طعم از دست دادن فرزند و خواهر و مادر چیست؟ و دست از اعمال ننگینشان بردارند. من راه بابک خرمدین را تنها راه گند زدایی میهن از وجود تازی پرستان میدانم. ایرانی نمیتواند مسلمان باشد و مسلمان نمیتواند ایرانی باشد. مسلمان یعنی تازی پرست.

دوست گرامی؛ اگر اکنون میبینی که از « صفوی نوین» مینویسم و نبرد میان باندهای حکومت تازی پرستان را تحلیل میکنم؛ تنها به خاطر دادن شناخت به کسانی است که شیفتهٔ این نبرد خواهند شد و به یکی از دو طرف نبرد خواهند چسبید. مگر سبزهای مذهبی را نمیبینید که برای شرکت در انتخابات برای خود « مهریه » تعیین کرده اند؟

مگر فرج سر کوهی و اکبر گنجی را نمیبینید که آب از لب و لوچه شان برای « صفوی نوین» روان است؟ آیا تا به حال حتی یک جمله در نوشتار های این روسپی زادگان دیده اید که به رنج و درد مردمان پایمال شدهٔ میهنمان پرداخته باشند؟ آیا تا به حال دیده اید که چه طرفداران دوران طلایی خمینی سگ تبار( سبز مذهبی ) و چه ولی وقیح کنونی و چه صفوی نوینی ها از مردم بد بخت بلوچستان سخنی به میان آورده باشند؟ همهٔ بحثهایشان تنها در محور انتخابات و اینکه ما هم باشیم؛ است. این بحثها همگی از ریشه تنها و تنها برای یه انحراف کشاندن مردم و جنبش نوجوان دموکراسی خواهی است. آیا میخواهید بدانید که چگونه میتوان این رژیم را سرنگون کرد؟ تنها راه این است :

از هر بسیجی و سپاهی مشعلی فروزان بسازید.

خانهٔ هر بسیجی و سپاهی را آتشکده سازید.

این تنها استراتژی مبارزاتی موثر است که میتواند سرزمینمان را از لوث وجود گند تازی پرستان نجات دهد.

آیا این حرف مشتری دارد؟ نه! ندارد. میدانید چرا؟ برای اینکه فرق بسیار است میان « اندیشهٔ سیاسی» و آرزوهای « شبه سیاسی».

نبرد « دین بین فو» را مطالعه کنید؛ مقاله های « هنر جنگیدن» را دهها بار بخوانید ( هرچند خسته کننده باشد)؛ فیلم نبرد الجزایر را دهها بار نگاه کنید و در تمامی لحظه ها و صحنه های آن دقت کنید.( این فیلم یکی از منابع آموزشی پنتاگون است و تمامی افسران نظامی آمریکا حد اقل یک بار به صورت تشریحی آنرا میبینند).

میخواهی سرزمینت را آزاد کنی؟ پس بکش این مادر قحبه های تازی پرست را حتی اگر همسایه ات باشد.

حتماً حالا میخواهی بگویی که اینجا نشسته ام و از دور میگویم « لنگش کن » ؛ نه! من به سهم خود آنچه که لازم بود انجام داده ام و اصلاً فکر نکن که زمانی که در کنار پیشمرگان دلاور کردستان بودم؛ برای حلوا خوردن رفته بودم. اکنون تنها میخواهم آنچه را که آموخته ام به مردان و زنانی که میخواهند این سرزمین را آزاد کنند منتقل سازم. دشمنان تازی پرست این مردم و این سرزمین؛ ازدلقکهایی مثل رضا پهلوی و سازگارا و اکبر گنجی و موسوی و کروبی نمیترسند؛ بلکه از فراگیر شدن این اندیشه میترسند که میگوید : به هیچکدامشان رحم نکنید و همهٔ شان و حتی خانواده هایشان را به گور بسپارید.

منتظر سوالات و فحشهای شما هستم.



کژدم



۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

مروری بر آنچه در این ۱۷ روز گذشت

مروری بر آنچه در این ۱۷ روز گذشت


در عرصهٔ چالشهای سیاسی درون میهن که اساساً میان باندهای گوناگون حکومتی صورت میگیرد؛ نیروهای آزادیخواه همچنان هیچ نقشی نداشته و مثل « ممّد بوقی» تنها بوق میزدند. معمولاً در تمامی بازیها و از جمله بازیهای سیاسی ؛ کش و قوسها و فراز و نشیب ها؛ فراوانند و یک نیروی سیاسی باید تمامی اتفاقات را رصد کند و موقعیت در حال تغییر دشمن و یا رقیب و تمامی آرایشهای نیروها را ترسیم نماید و برای انجام چنین امر مهمی باید از مرز نقل خبر گذشت. تمامی این اخبار آخرین نمود ظاهری آن چیزهایی است که در زیر لایه های تاریک چالشهای واقعی میرود. اما متاسفانه دوستان «شبه سیاسی» همچنان در حد نقل خبر و هورا کشیدن و یا اخم کردن و یا افسرده شدن مانده اند و گویا هیچگاه هم از «خواب خرگوشی» بیدار نخواهند شد؛ شاید هم از روزمرّه گی خوششان می آید ( توضیح اینکه خرگوش به خاطر مراحل کوتاه و مداوم خواب و بیداری همیشه صحنه های «جدا از هم» را در بیداری میبیند و لذا درکی از روند ماجرا ندارد و هر صحنه ای برای خودش شخصیت جداگانه ای دارد) آنهایی هم که مثلاً تحلیل گر شمرده میشوند؛ هیچ تحلیل کاربردی از وقایع ندارند و تنها همچنانکه بارها گفته ام در حد تاریخ نگار مانده اند. شاید در این ۱۷ روز اخیر تنها خبری که نظرم را جلب کرد؛ مسئلهٔ « سرکوه» رفتن آقای فرج سرکوهی و فریاد « اللهم لولیّک الفرج» سردادن ایشان بود. گویا ایشان میخواهند که اکبر گنجی را از تنهایی در آورند. به هر حال پیوندشان مبارک. مثل اینکه کار دارد بیخ پیدا میکند و ماجرای « سحر و جادو و جنّ گیری»؛ زیاد هم بیراه نیست و گرنه کارل پوپر کجا؛ و فرج ( آنهم از نوع سر کوهی اش) کجا و «صفوی نوین» کجا؟

گذشته از شوخیهای جدّی؛ آنچه که در این ۱۷ روز به طور آشکار دیده میشود؛ فروکش کردن سر و صداها ست. گویا بازیگران بزرگ به خرده ریز خوارها و کفتارها گفته اند که زیاد زوزه نکشند. شاید بعضیها این فروکش را نتیجهٔ تهدید عملی احمدی نژاد؛ ارزیابی کنند. اما از نظر من قضیه بسیار بزرگتر و پیچیده تر از تکه پرانیهای احمدی نژاد است. به نظر من آنچه که اکنون میتواند کاسه کوزهٔ تمامی جناحهها و باندهای حکومتی اعم از « ولایت وقیحی» و یا « صفوی نوین» را در هم بریزد این است که منطقه آبستن یک تحول بزرگ است و این تحول بزرگ از روی جسد « هلال شیعی» رد خواهد شد. برای روشن شدن قضیه چند مسئله را ذکر میکنم تا ببینیم به کجا میرسد :

۱- روابط آمریکا با پاکستان هر روز تیره تر میشود. این تیرگی پاکستان را به حرکتی نمایشی که مسافرت زرداری به ایران بود واداشت. مسافرتی که هم طرف ایرانی و هم طرف پاکستانی در چنین شرایطی به آن نیاز دارند ( توپ توخالی).

۲- آمریکا با هندوستان وارد مذاکرات « استراتژیک» شده است. اینگونه مذاکرات بسیار مهم هستند و مواردی که در این نوع از گفتگوها مورد بحث قرار میگیرند؛ معمولا خواسته های کلان میباشند و میتوان به نوعی آنرا گفتگوهای « راهنمای مسیر» نام نهاد.( پاکستان هم در این میان چند تا ترقه در هندوستان منفجر کرد که بگوید اسلام یعنی چه؟ ولی گویا صدای انفجار این ترقه ها از گوز هم کمتر بوده است و یا شاید هم آمریکاییها گفته اند ولش کنید اینها عادت کرده اند که هر وقت آلرژی پیدا میکنند یا تبخال میزنند و یا می گوزند).

۳- عربستان سعودی وارد خریدهای کلان تجهیزات نظامی شده است و تنها تانکهای پیشرفتهٔ آلمانی در صدر اخبار قرار گرفت.

۴- مسئلهٔ لیبی همچنان در حالت یک حرکت پیش از کیش و مات نگاه داشته شده است.

۵- چین و روسیه شدیداً به سوریه چسبیده اند و گفتگوهای نفس گیر و سنگین چندجانبه در رابطه با تقسیم منافع خاورمیانه در جریان است.

۶- ترکیه عثمانی در حالت آماده باش نظامی در مرزهای سوریه به سر میبرد و با کوچکترین نشانه های گشایش وارد خاک سوریه شده و همانگونه که پیشتر گفته ام منطقهٔ حایل تشکیل خواهد داد.( مثل منطقهٔ پرواز ممنوع در عراق).

۷- سفیر حکومت اسلامی ایران در عراق به همراه محافظین و راننده اش مورد هجوم قرار گرفته اند که نوعی اشاره به حکومت اسلامی بود.( یعنی خفه شو بشین سر جات)

۸- روابط ترکیه عثمانی و رژیم تازی پرستان حاکم بر ایران؛ به حالت انفجار نزدیک میشود. انفجار به معنی عقب نشینی رژیم ایران و دلاوران سپاه پاسداران اسلام و عربده کشی در داخل خواهد بود که آنرا « انفجار نور» مینامند.

۹- فرمانده کل سازمان « سیا» که یک استراتژیست اطلاعاتی- امنیتی است و ژنرال پتریوس که یک استراتژیست نظامی است؛ جا بجا شدند. یعنی اینکه سازمان «سیا» دارای فرماندهی شد که یک استراتژیست نظامی متبحر در خنثی سازی جنگهای نامتقارن است و ارتش آمریکا در منطقهٔ خاورمیانه دارای فرماندهی شد که یک استراتژیست اطلاعاتی – امنیتی است. ( آیا عمق مسئله را درک میکنید؟)

۱۰- حکومت تازی پرستان حاکم بر ایران هم کاملاً در شرایط « آچمز» سیاسی- نظامی قرار دارد. ( من دوبار به این مردک احمق که فرمانده سپاه قاچاقچیان مواد مخدر قدس است گفتم که این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست! ولی گویا هم احمق است و هم کر است.)

اما مهمتر از همه قسمت ۱۱ است :

۱۱- راستی جای جنبش دموکراسی خواهی کجاست؟ من میدانم کجاست!!! جنبش دموکراسی خواهی رفته گل بچینه. بعضی ها هم میگن رفته توی « چمدان» تا کلیک کنه.



کژدم



۱۳۹۰ تیر ۱۳, دوشنبه

اینترنت در چمدان ( جامه دان)

بیایید با همدیگه پوست کنده صحبت کنیم؛ نه اینکه پوست همدیگه رو بکنیم! نه! منظورم اینه که اندکی پوست کلفت مغزمان را خراش بدیم؛ تا بلکه هوایی تازه بخورد و یواش یواش راه بیفتد. برای ایجاد خراش اولیه چند تا سوال مطرح میکنم :
۱- یک لپ تاپ معمولی آکبند را که سرعت بالایی داشته باشه رو چند میخرید؟ یک میلیون؟ یک و نیم میلیون؟ حالا چونه نزن؛ نه حرف تو ؛ نه حرف من. بگیریم یک میلیون و دویست هزار تومان. خُب حالا میشه چند دلار؟ هزار دلار؟ باشه قبول. حالا اگه آمریکاییها بخوان این لپ تاپهای جدید رو که حتماً از تکنولوژی بالاتری برخوردار است و با ماهواره به طور مستقیم در ارتباط است  یعنی یک نوعی از گیرنده و فرستندهٔ ماهواره ای است و حتماً GPS هم هست رو به طور عادی به دست ایرانیهای مایه دار برسونند؛ چقدر آب میخوره؟ دو میلیون؟ سه میلیون؟ خُب ؛ حالا بگیریم دو میلیون! ولی قراره که قاچاقی بیاد و چه بسا « برادران قاچاقچی» خودشون برامون قاچاقی بیارن!! خُب اگه قاچاقی بیاد ؛ قبول داری که سه میلیون رو شاخشه؟ خُب حالا فرض کن آمریکا بتونه فقط دو میلیون از این « لپ تاپاله ها» رو به ایرانیها فرو کنه. چقدر در میاره؟ من میگم که اگه هر « لپ تاپاله» رو ۶۰۰ دلار فرو کنه؛ یک میلیارد و دویست میلیون دلار فقط از مبارزان معتاد « اینجا کلیک کن» ایرانی در میاره؛ چقدر از چینی ها در میاره؟ و چقدر از عربها در میاره؟ باز هم فرض کن که قاچاقچی عمده فروش هم از هر « لپ تاپاله» ۸۰۰ دلار در بیاره؛ چقدر میشه؟ میشه یک میلیارد و ششصد میلیون دلار. حالا فکر میکنی که « برادران قاچاقچی» مخشان عیب کرده که این بیزینس رو خودشون اداره نکنن؟ مثل همین دیشهای ماهواره ها و انواع رسیورها.
۲- حالا فرض کن که خریدی. حالا میخوای چکار کنی؟ میخوای پلی بوی نگاه کنی؛ بعدش بری جلق بزنی؟ یا که میخوای سازگارا نگاه کنی و بعد بری « جلق سیاسی» بزنی؟ میخوای بری « یو تیوب بازی» کنی و از پاسدارها فیلم بگیری و آپلود کنی؟ یا اینکه میخوای بری روی دیوار مستراح بنویسی « یا حسین میر حسین» و عکسشو بگیری ؛ بفرستی برای ژنرال سازگارا؟! که چی بشه؟ فکر میکنی کسی به تخمش هم حساب میکنه که چندتا بسیجی و پاسدار تو پیاده روها واستادن؟ میدونی چی میگن؟ میگن که : واستادن که واستادن؛ به تخمم که واستادن.
۳- خُب؛ حالا اینایی رو که گفتم فراموش کن. حالا اصل قضیه رو بچسب؛ ولی طوری بچسب که دستت لیز نخوره! چرا آمریکایی ها میگن که ۸ یا ۹ ماه صبر کنین؟ اگه میخوان به دموکراسی خدمت کنن؛ چرا رژیم رو از حالا خبر میکنن؟ مگه نه اینکه دارن به « برادران قاچاقچی» گرا میدن و به زبون بی زبونی ازش میخوان که بیا و بیزینس رو خودت اداره کن؟
در ثانی؛ آمریکاییها میخوان که مردم مبارز معتاد به « کلیک» رو ۸ تا ۹ ماه تو ترشی بخوابونن تا ببینن که احمدی میاد یا ولی وقیح؟ تا وارد معامله بشن!
مخت هوای تازه خورد؟ یا نه؟

کژدم

ایرانیان چه خوشبخت هستند و نمی دانند.

آمریکایی ها برای ایرانیها « اینتر نت چمدانی» درست میکنند تا بنشینند هی « کلیک» کنند!!!! ولی از ایرانیهای عاشق « کلیک» میخواهند که ۸ یا ۱۰ ماه صبر کنند و بعداً هرچقدر خواستند کلیک کنند و یو تیوب فرمایند.
احمدی نژاد میگوید که برای هر خانواده ۱۰۰۰ متر زمین میدهند تا همگی صاحب ویلا شوند!!!! ولی باید ۱۲ ماه صبر کنند و البته چون این لایحه باید در « طویلهٔ اسلامی» به تصویب برسد؛ حتماً باید حیوانات موجود را بیرون بریزند و به حیوانات جدید رای دهند و الّا بدون طویلهٔ جدید؛ ویلا بی ویلا.
اروپاییها خیلی طرفدار حقوق بشر شده اند و عاشق چشم و ابروی ایرانیها و عربها هستند و اخیراً فهمیده اند که چقدر فصل بهار عربی را دوست دارند!!  ولی آنها هم به ایرانیها میگویند که هر چیزی راه و چاه داره و بهتره کمی صبر کنند.؟؟!!
راستی راز این درخواست صبر ۸ الی ۱۲ ماهه چیست؟؟
هوی.... مخت کار میکنه؟

۱۳۹۰ تیر ۱۲, یکشنبه

مصاحبه یا مهندسی افکار؟


در وبسایت « دیگربان » که مسائل درونی اصولگرایان را به دقت زیر ذره بین قرار میدهد؛ با نام شخصی به نام « امیر محبیان » آشنا شدم که گویا با وبسایت « پارسینه » مصاحبه ای در رابطه با احمدی نژاد و شخصیت و تاریخچهٔ زندگی سیاسی او انجام داده است. کنجکاو شده و ایشان را اندکی « گوگل» نمودم تا ببینم این شخص کیست؟ در جستجوی خود رد « اسهال» ایشان را در وبسایتهای « سبز مذهبی» هم به وفور میتوان یافت. گویا همهٔ کوتوله های مذهبی ایشان را به عنوان « استراتژیست » میشناسند. اگر ایشان « استراتژیست » هستند باید فهمید که نتیجهٔ اندیشه های استراتژیک ایشان به « مستراح سیاسی اقتصادی و اجتماعی کنونی » انجامیده است که نامش را جمهوری اسلامی ایران نهاده اند. اگر این شخص استراتژیست است؛ با توجه به محصول مشترک تمامی استراتژیشت های اجیر شده در حکومت ننگین « مستراح اسلامی» میتوان فهمید که در مجموع درجهٔ هوش و اندازهٔ مغز « سبز مذهبی و حزب اللهی ها » چقدر است؟؟ رژیمی که تمامی ساختارهای پایه ای یک جامعه را از هم تارانده و تمامی تلاش خود را برای ساختن دژ نظامی « هلال شیعی » بکار برده است و در حال چشیدن ضربات پی در پی و بی امان « شکست استراتژیک» است و راهی برای فرار آز آن نخواهد داشت؛ حتی اگر تمامی نیروهای خود را بسیج کند و یا تمامی موشکهایش را آزمایش کند و یا سیلوهایش را به نمایش بگذارد. زیرا بسیار دیر از خواب بیدار شده اند.
اما بقیهٔ داستان :
اگر بپذیریم که آقای محبیان یک نظریه پرداز و استراتژیست است. نباید گفته های چنین شخصی را همانگونه که بیان میشوند پذیرفت. زیرا استراتژیستها همیشه استراتژی خاصی را در گفتگوهای خود طراحی و پیروی مینمایند و ایشان در این مصاحبه در پی مهندسی افکار است تا؛ بیانگر تاریخچهٔ زندگی سیاسی احمدی نژاد.
ایشان دقیقاً در موازات کاری که امام جمعهٔ قم انجام داد و به شرح داستان « یاعلی» گفتن خامنه ای در هنگالم تولد پرداخت؛ ایشان هم با مسیر ماهرانه ای که برای زندگی سیاسی احمدی نژاد ترسیم میکند؛ میخواهد او را اگر نه در حد ناپلئون بلکه اندکی پایینتر مطرح نماید. این آن چیزی است که احمدی نژاد در شرایط کنونی به آن نیاز دارد؛ تا در میان افکار عمومی چنین شخصیتی از او ساخته شود. این مسئله بیانگر سه احتمال است :
۱- باندهای دزدان اصولگرا که در زیر عبای خامنه ای لانه کرده و پناه گرفته اند ؛هنوز هم فاقد یک چهرهٔ مطرح و مقبول برای کاندیتاتوری ریاست جمهوری هستند و آقای محبیان از آنها میخواهد که زیاد شلتاق نکنند و به احمدی نژاد رضایت دهند و از او هم نترسند؛ زیرا او « استراتژیست» نیست و تنها یک « تاکتیسین» است و میتوان هر زمان که لازم بود او را کنار زد.
۲- آقای محبیان خود به راهی که « صفوی نوین» در پیش گرفته است روی آورده و در حال جذب بدنهٔ بسیج برای رای دادن به کاندید های صفوی نوین در انتخابات مجلس است.
از نظر من آقای امیر محبیان یک «نیم قد» سیاسی است که در شهر کوتوله ها
به خاطر قحط الرجال؛ استراتژیست نامیده میشود.

۱۳۹۰ تیر ۱۱, شنبه

سخنی با هواداران « صفوی نوین» و « سبزهای مذهبی»

سخن را از اینجا آغاز میکنم که سرچشمهٔ آن وقایعی است که در این ۳۲ سال بر این سرزمین رفته است. از اسلام و اقتصاد اسلامی و منابعی که حاکمیت اسلامی به عنوان منابع و پایه های قدرت بر آن استوار است. به مبادی اسلام به عنوان دینی که بر اساس افسانه های قوم یهود استوار است و هیچیک از این افسانه های یهود پایه های استوار تاریخی ندارند؛ کاری ندارم. به اینکه اساساً فردی به نام موسی هرگز وجود نداشته است و یا حتی اگر وجود داشته است؛ در یک کوره ده زندگی میکرده است و هیچگاه در دربار تمدن مصریان نبوده است نیز کاری ندارم. به داستان یوسف نیز کاری ندارم که سرتا پا افسانهٔ برساختهٔ یهودیان است و هرگز نه تنها در دربار مصر نبوده است نیز کاری ندارم. به آن ۱۲۴۰۰۰ پیغمبری هم که همگیشان آخوندهای یهودیها بوده اند و آنها را به اسم پیغمبر به مردم چپانیده اند نیز کاری ندارم. به مسیح نیز که تنها یک خاخام تندرو مسیحی بود و از حواریون یحیی تعمید دهنده بود و بعد برای خودش مفسر « تورات» شد و یک فرقهٔ یهودی درست کرد که خاخام های یهودی هم او را جریان انحرافی نامیدند و بعدها او را پیامبر نامیدند و با زور و ضرب امپراطوری روم به عنوان پسر خدا به مردم قالب شد و بعد از گذشت ۲۰۰۰ سال اکنون همگان فکر میکنند که حد اقل پیامبر بودن او یک واقعیت است نیز کاری ندارم.  حتی به اینکه محمد چگونه آدمی بوده است نیز کاری ندارم.آنچه که به آن کار دارم این است که اگر حد اقل سواد خواندن و نوشتن دارید و فکر میکنید که از گاو بیشتر میفهمید؛ آن قرآنتان را روی زانوهایتان بگذارید و فقط یک آیه ( دو آیه نمیخواهم)؛ بلکه فقط یک آیه پیدا کنید که در رابطه با « تولید» و اقتصاد در آن صحبتی شده باشد. حتی یک آیه هم در این کتاب که خیلی هم آسمانی است و پیغمبرش هم عقل کل است و کتابش برای تمامی زمانها آمده است؛ فقط و فقط یک آیه نشان دهید که در رایطه با تشویق به تولید چه در رابطه با کشاورزی و یا صنعت و یا دامداری ؛ باشد. حد اقل با خودتان صادق باشید و از تعبیر و تفسیر که بگوید منظور از این آیه این است و یا آن است؛ بپرهیزید. اگر عربی هم بلد نیستید ترجمه های فارسی اش را بخوانید.
حال شاید فکر کنید که منظور من این است که در اسلام اقتصاد وجود ندارد؟! نه منظورم این نیست؛ در اسلام اقتصاد وجود دارد؛ اما اقتصاد اسلام بر اساس آن چیزهایی است که در زیر میشمارم و اتفاقاً  آیه های زیادی در رابطه با آنها میتوانید پیدا کنید :
۱- ساختن و پرداختن گروههای مسلح برای راهزنی و چاپیدن کاروانها و پیش از هر چیز برداشتن ۱۰ درصد به عنوان زکات  یا آنچه که بیت المال نامیده میشود که برای ادارهٔ مخارج شغل شریفشان خرج میشد و سپس ۲۰ در صد از اموال مسروقه برای شخص محمد‌ به عنوان سردستهٔ دزدها که خمس نامیده میشود و سپس تقسیم عادلانهٔ ما بقی اموال مسروقه میان دزدها که به آن عدل اسلامی گفته میشود.
۲- دستگیر و اسیر کردن مردم بیچاره و تجاوز به آنها و فروختن آنها در بازار برده فروشان و رسمیت بخشیدن به برده داری و تجاوز به اسیران بخش دیگری از اقتصاد اسلامی است که از همان اول انقلاب کثیف اسلامی برقرار بوده است و اگر از برده داری حرفی نمیزنند تنها به این خاطر است که رسوایی بزرگی است ولی گام به گام با برپا کردن اردوگاههای کار اجباری برای مشرکین و ملحدین به آنجا هم خواهند رسید.
۳- گرفتن باج و خراج از اقوام شکست خورده در جنگ.
۴- تجارت که اساساً بدون تولید یک اقتصاد انگلی است.
اینها تمامی منابع تولید ثروت در اقتصاد اسلامی بوده است؛ یعنی یک اقتصاد انگلی که بر پایهٔ فروش انسان در بازار و سرقت و یا بالا کشیدن ثمرهٔ تلاشهای انسانهای دیگر بنا شده است. این آن چیزی است که آنرا اقتصاد اسلامی مینامند و حتی رسیدگی به افراد درماندهٔ قبایل خودشان نیز از راه همین اموال مسروقه تامین میشده است که آخوندها آنرا به جای دستگیری از بینوایان به حلقوم شما میریزند و شما را به عدالت اسلامی دعوت میکنند.
در این ۳۲ سال نیز اقتصاد جمهوری اسلامی تنها بر اساس فروش نفت در آغاز و سپس وارد شدن به بازار مواد مخدر از دورهٔ هاشمی رفسنجانی که به همراه و همکاری حزب الله لبنان در آن بازار وارد شدند و توسط لبنانیهای شیعه در کشورهای غربی شبکه های سرقت اوتوموبیل و لوازم منزل را راه اندازی کردند ( مافیا در قامت حکومت را بخوانید) و سپس در بازار فروش دختران و پسران ایرانی و افغانی و آسیای میانه به روسپی خانه های آسیای جنوبی و دایر کردن قمارخانه ها برای پولشویی؛ دست آورد دیگر اقتصاد اسلامی جمهوری ننگین اسلامی است که خودتان را برای آن پاره میکنید. سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات خواهران و برادران و هموطنان شما را در دبی و امارات  و روسپی خانه های تایلند به حراج میگذارند و ۲۰ در صد در آمد آنها هم به ولی فقیه فرزانه میرسد (خمس). آیا این است نهایت شرف شما؟ آیا نگاهی به اطرافتان میکنید تا ببینید که مواد مخدر مثل نقل و نبات فروخته میشود و این بازار را خامنه ای و سپاه اداره میکنند؟ آیا به اطرافتان نگاه میکنید تا ببینید که چرخهٔ تولید در ایران خوابیده است؟ و به خاطر ماهیت دلالی اقتصاد اسلامی؛ سرمایه داران فقط به واردات مشغولند؟ آیا کور هستید و یا اینکه شرف ندارید؟ آیا میدانید که حقوق ماهیانهٔ شما از طریق فروش مواد مخدر و روسپی خانه های احداث شده در کشورهای خارجی و روسپی خانه های مخفی درون میهن توسط سپاه قدس و سپاه پاسداران و سرداران تامین میشود؟  آیا میفهمید که در فرداهای دورتر نوبت به خانواده های شما خواهد رسید و چه بسا دختران و یا پسران و نوه های شما در این اقتصاد کثیف اسلامی بلعیده خواهند شد و به شماها تف خواهند کرد؟ چرا خودتان را با تعبیر و تفسیرهای دروغینی که مثلا خمینی اگر به مردم وعدهٔ خوشبختی داد و بعد از به حکومت رسیدن گفت که ما برای خربزه انقلاب نکرده ایم را به عنوان « تقیه» توی مغز مفلوکتان فرو میکنند و اورا آدمی باهوش و با درک سیاسی به شما معرفی میکنند؛ خود را فریب ندهید.
اگر شما بر علیه رفسنجانی شورش کردید و او را فاسد نامیدید؛ که درست هم بود؛ بدانید که خامنه ای و سپاه و خانوادهٔ لاریجانی و عسگر اولادیها  و تمامی ارازل و اوباشی که برایشان سینه چاک میکنید؛ از او هم فاسدتر و بیشرف تر هستند. اگر فکر میکنید که آخوندهایی مانند کروبی و صانعی و موسوی اردبیلی و موسوی که نوکر بی جیره و مواجب آنهاست؛ آدمهای کثیف و بی شرفی هستند؛ راست میگویید؛ اما بدانید که راهی که در پیش گرفته اید و فکر میکنید که مشائی و احمدی نژاد برای مردم عدالت خواهد آورد سخت در اشتباه هستید. تقسیم کردن پول نقد در میان فقرا احمقانه ترین کاری است که یک دولت میتواند انجام دهد ولی ایراد کار اینجاست که در اسلام راهی به غیر از « تقسیم بیت المال» میان فقرا راه دیگری وجود ندارد. اگر اینهمه پول صرف دایر کردن کارگاهها و کارخانه ها و مدرنیزه کردن صنایع و کشاورزی و دامداری میشد برای مردم محل کار دائمی و شغل با ثبات ایجاد میگردید که بتوانند در آن مشغول به کار شوند و در آمدی پایدار و شرافتمندانه داشته باشند؛ بهترین راه بود اما متاسفانه در اسلام اهریمنی هیچ مبحثی به نام تولید وجود ندارد و تنها سرقت اموال دیگران و دلالی ( تجارت ) معنی دارد. اکنون همهٔ مراکزی را که مردم میتوانند در آن فعالیت اقتصادی داشته باشند؛ به کمک و همدستی خامنه ای و سپاه و احمدی نژاد به تصرف سپاه پاسداران در آورده اند و در آینده همهٔ مردم باید مثل برده برای سپاه و خامنه ای کار کنند و اگر هم اظهار نارضایتی کنند به عنوان نوکر آمریکا و صهیونیست و کافر و مشرک و دهها اسمی که با آن آشنا هستید؛ از گردونهٔ زندگی خارج شوند. من به شما قول میدهم که اگر کار به دست صفوی نوین بیفتد و یا خامنه ای بر سر کار بماند برای آیندهٔ مردم هیچ تفاوتی نخواهد داشت. در آینده اینها اردوگاههای کار اجباری درست خواهند کرد و آنهایی را که به بهانه های گوناگون دستگیر و محکوم کنند به اردوگاهها خواهند فرستاد و اگر شما نیز جزء معترضین باشید؛ به شما هم رحم نخواهند نمود ( برده داری اسلامی). اساسا انسانها از نظر اسلام یا کافر هستند و یا مؤمن و مؤمن تنها به کسی اطلاق میشود که به سردستهٔ دزدها ارادت داشته باشد و به قول شما « ولائی» باشد و اگر پایش را از خط خارج کند؛ دیده اید که چه بلایی به سرش می آید؛ و برای اجرای نیت کثیفشان نیز از شماها استفاده میکنند. همانگونه که کروبی و موسوی برای بازگشت به سر سفرهٔ غارت اسلامی؛ از سبزهای مذهبی استفادهٔ ابزاری مینمایند.
اگر به ساخته شدن موشکهای سپاه پاسداران افتخار میکنید باید بدانید که این موشکها برای مردم نان شب نمیشود و برای دفاع از میهن نیز ساخته نمیشوند؛ بلکه به این خاطر ساخته میشوند که اگر در دنیا اگر کسی بخواهد به این شیوهٔ رفتار حکومت با مردم ایران اعتراض کند با موشک آنها را تهدید نمایند. شعار اسرائیل باید نابود شود هم برای سرگرمی شماهاست و ۳۲ سال است که از زمان خمینی این شعار را میدهند و کروبی و موسوی هم این شعار را میدادند. اسرائیل همچنان پابر جا است و حزب الله لبنان هم ساخته شد تا در تجارت جهانی مواد مخدر و اسلحه یار و یاورولی فقیه باشند و گرنه از همان آغاز روابط پشت پرده میان آمریکا و خمینی و سایر سردمداران همیشه در جریان بوده است و دعوا تنها بر سر سهم خواهی باندها است و حکومت اسلامی این سهم را برای ایران نمیخواهد بلکه برای حفظ باندهای گوناگون حاکمیت میخواهد. اکنون بعد از اینهمه جنگ و جدالی که میبینید باید حد اقل مغزتان تکان خورده باشد. اگر هنوز مغزتان معیوب است؛ مگر خدا شفایتان بدهد. امیدوارم که در میان شما انسانهای شرافتمندی که خود را به یک مدرک قلابی سهمیه ای ( مانند دوختور خزعلی) و یا به چند ده هزار تومان پول به دست آمده از روسپی خانه ها و مواد مخدر؛ نفروخته باشند.

کژدم


۱۳۹۰ تیر ۱۰, جمعه

«صفوی نوین» زمان و موقعیتها را از دست میدهد

مصاحبهٔ احمدی نژاد در حاشیهٔ جلسهٔ دولت با خبر گزاری های رسمی کشور و عدم پخش آن از رسانه های رسمی و روی آوردن احمدی نژاد به پخش آن از وبسایت رسمی ریاست جمهوری؛ بیش از آنکه بیانگر موضع تهاجمی اتخاذ شده در این مصاحبه باشد؛ نشان از ضعف « صفوی نوین» در ادامهٔ برخورد جدی را دارد. اعلام انفصال از خط ولی فقیه که با اخراج منوچهر متکی آغازی آشکار را کلید زد و با اخراج حیدر مصلحی؛ رنگینتر شد؛ بازگشت به غار سکوت را نمیطلبید. باز گشت به سکوت در واقع دست کمی از راهپیمایی سکوت سبز مذهبی ندارد و نشان ازعقب نشینی و دست پاچگی دارد. معمولاً آنکه تهدید میکند؛ تنها به حرف بسنده خواهد کرد. و آنکه عمل میکند نیازی به تهدید کردن ندارد. طرفداران صفوی نوین باید بدانند که در صورت ادامهٔ سکوت  به سرنوشت سبز مذهبی دچارشده و به حاشیه رانده خواهند شد؛ و هرگز سر بلند نخواهند نمود. چشم دوختن به انتخابات مجلس سرابی است که بسیاری را به بیراهه کشانده است و همگی تشنه لب مرده اند. تکرار تجربه های شکست خوردهٔ دیگران به همان نتیجه ای می انجامد که برای پیشینیان انجامید. برای باند خامنه ای سینه زنی ها و دعای کمیل خواندنها و حسین حسین گفتنها و سابقهٔ بسیجی داشتن طرفداران صفوی نوین؛ پشیزی ارزش ندارد. تا زمانی که سیستم آخوندی حاکم است؛ مومن در یک شب تبدیل به کافر میشود و خونش حلال میگردد. اگر صفوی نوین هوادارانشان را به سکوت وادارند باید بدانند که در آینده ای نه چندان دور مانند موسوی و کروبی؛ سال سکوت و صبر و استقامت اعلام خواهند نمود و بعد از مدتی به سرنوشت موسوی و کروبی دچار خواهند شد. اکنون خامنه ای کار را به دست کفتارهای قوهٔ قضائیه و حیواناتی که در طویلهٔ شورای اسلامی لانه کرده اند سپرده است و اگر هم هر از گاهی میگوید که نباید بی احترامی بکنید تنها به خاطر ایجاد شک در دلهای هواداران صفوی نوین است؛ تا بدینوسیله آنها را در حالت امید های واهی و شک و دو دلی نگاه داشته و بی عمل سازد و در روز نهایی چنان ضربه ای بر پیکر صفوی نوین وارد سازد که برای همیشه به زانو بنشیند. لاشخورهایی که در اطراف ولی وقیح جمع شده اند بسیار ترسیده اند و به همین دلیل هر روز به نیرنگی متوسل میشوند. تکلیف این حیوانات در کف خیابانها روشن خواهد شد و نه در صندوقهای رای. این حیوانات اگر به خانه هایشان حمله های موثری انجام گیرد؛ فرار را بر قرار ترجیح خواهند داد. آنها نوکر جیبهای گشاد هستند و زندگی ننگین خود را در برابر پول به خطر نخواهند انداخت. آنها مشتی تملق گوی چاپلوس و بزدل هستند که دیدن مرگ خود و فرزندانشان را تحمل نخواهند نمود؛ و این تنها راه گند زدایی در قوهٔ قضائیه و طویله ای است که مجلس میخوانند.
کژدم