۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

دربارهٔ « اپوزیسیون» و کمکهای خارجی

اخیراً آخوند « اکبر گنجی» که یکی از دست پروردگان زبردست « وزارت اطلاعات » نا جمهوری ننگین اسلامی است؛ توسط برادران بی بی سی؛ به صحنهٔ نمایش آورده شد. ( اینجا)؛ ایشان طبق معمول با استفاده از روش مندرس « متکلمین» با مقدمه چینی های ظاهراً منطقی؛ تلاش نموده اند تا تمامی مخالفین « غیر خودی» را « خائن » خطاب کنند. پیش از هر چیز لازم میدانم که خوانندگان  سخنان و صغری و کبری چینی و مقدمات و سیر استدلال ایشان  و نتایجی را که به آن رسیده اند را بخوانند و سپس با هم  به « جراحی» گفتار ایشان بپردازیم.

ایشان میگویند: «  شکاف های اجتماعی مردم یک جامعه را از یکدیگر متمایز ساخته و موجب پیدایش گروه بندی هایی می گردد. شاید از دل این گروه بندی های اجتماعی، "گروه های سیاسی" متفاوت و متعارض برون آید. به تعبیر دیگر، صورت بندی شکاف های اجتماعی، قلمرو سیاسی را به شدت متأثر می سازد. تاریخ یک کشور، به شدت در شکل گیری شکاف های اجتماعی موثر است.»
این پاراگراف به خاطر اینکه بسیار کلی است؛ میتواند حتی شامل شکافهای موجود میان « عروسها و مادر شوهرها» هم بشود. این دقیقاً آن شیوه از گفتاری است که ظاهراً میخواهد چیزی بگوید؛ ولی در واقع چیزی نمیگوید و خواننده را به جایی میرساند که آنچه را که خود میپسندد را در سیمای این نوع از گفتار ببیند و بر ارواح اموات آخوند گنجی رحمت بفرستد و در دل خویش چنین بگویند که ایشان خیلی میفهمند. این شیوه از گویش درتمامی دوران ۱۴۰۰ سالهٔ حاکمیت تازی پرستی بر ایران؛ متداول بوده و همیشه « جنبهٔ تعبیری» داشته است. و اکنون هم آخوندهای مروج تازی پرستی؛ همیشه از « روایتهای گوناگون اسلام» سخن میگویند و در واقع آنچه را که میگویند بر اساس « نرخ روز نان» است و اگر ذهن موشکافی آنانرا به زیر تیغ جراحی نبرد؛ تا ابد الآباد به این « شارلاتانیسم گفتاری» ادامه خواهند داد. سخنانی از قبیل : « روایت خشن اسلام» و یا « روایت صلح دوستانه از اسلام» و یا تعابیری از این نوع همگی ساخته و پرداختهٔ عده ای از آخوندهاست تا به هر طریقی که میتوانند مردم را از بیداری و دگر اندیشی به دور نگاه دارند و اجازه ندهند تا از دایرهٔ اندیشه های « آیین تباهی» بیرون روند. حال ببینیم که ایشان چگونه ادامه میدهند :

«  شکاف های سیاسی و اجتماعی حول مقوله های خاصی شکل گرفته و افراد و گروه ها را از یکدیگر متمایز می سازند.»
ایشان باز هم از ذکرمشخص مقوله های « خاص» طفره میروند و و آنها را « مه آلود» نگاه میدارند. این مقوله های خاص را در یک جملهٔ کلی به این شکل بیان نمود : « جامعه به دو بخش عمومی مالکان و آنانی که مالکیتی ندارند تقسیم میگردد» و اگر بخواهیم آنرا به صورت مشخص تری بیان کنیم؛ آن جمله به این شکل در می آید : « مالکین زمین؛ مالکین مراکز تولیدی؛ مالکین سازه های مسکونی؛ مالکین مراکز خدماتی و در سوی دیگر آنانی که یا مالکیتی ندارند و یا اینکه مالکیتهای کوچک آنها هر روزه در زیر فشار بزرگ مالکان خرد میشود». اما ببینیم که « آخوند گنجی» چه نوع « شعبده» ای را از زیر عمامه اش بیرون می آورد :
« به مهمترین دوگانه هایی که طی یکصد سال اخیر شکاف های سیاسی ایران را پدید آورده اند، بنگرید: مشروطه خواهان و استبداد طلبان، دموکراسی و دیکتاتوری، چپ و راست، لیبرالیسم و سوسیالیسم، استقلال و وابستگی، روحانی و غیر روحانی، سکولار و غیر سکولار، امپریالیست ها و ضد امپریالیست ها و غیره و غیره.»
همانگونه که میبینید ایشان ناگهان شکاف را به طرف اندیشه های سیاسی؛ میکشاند؛ در حالی که هیچ یک از این اندیشه ها در متن و بطن جامعهٔ ایران جریان نداشتند. به عنوان مثال داستان مشروطه خواهان و استبداد طلبان؛ دو دوره را در بر میگیرد. دورهٔ نخست به پیش از سرنگونی سلسلهٔ منحط قاجار مربوط است و دورهٔ دوم به  حکومت پر افتخار خاندان پهلوی مربوط میشود. در دورهٰ نخست یک نبرد عمومی میان آزادیخواهان میهن پرست که بنا بر تجربه ای که از سلاطین منحوس قاجار و نفوذ شدید روحانیت کثیف شیعه داشتند « سلطنت مشروطه» را راهی برای رسیدن به پیشرفت صنعتی و دموکراسی می انگاشتند؛ غافل از آنکه سیستم ارباب رعیتی مانع بزرگی در راه دموکراسی و پیشرفت صنعتی بود. لذا اندیشهٔ مشروطهٔ سلطنتی را باید آمیخته ای از اندیشهٔ سرمایه داران مالی(‌تاجران) و زمینداران بزرگ نامید و گرنه چیزی به نام « صنعت و سرمایهٔ صنعتی» محلی از اعراب نداشت. ایران در آنزمان حتی در شرایطی بدتر از افغانستان کنونی بود و حتی ارتش نیز نداشت. تمامی مجلس نشینان و سران ارتش نیز همان خانواده های خانها و زمینداران و تجار بودند. سیستم آخوندی کثیف شیعه نیز با تمامی استخوان بندی و ستون فقرات مالی اش همچنان پا برجا بود. آنهایی که میخواهند « مشروطه خواهی» را به جای « آزادی خواهی و دموکراسی» به مغز ایرانیان بچپانند؛ چه اکبر گنجی باشند و چه مصدق بی لیاقت و چه بهرام مشیری ( انبان حماقت سیاسی) و چه دار و دستهٔ کثیف موسوم به « ملی مذهبی» همگی در یک خط هستند و آن هم خط به بیراهه کشاندن «نو اندیشان و تازه بیدارشدگان» و کشاندن آنان به بیغوله های تاریخ طوطی وار؛ بدون ذکر واقعیتهای ساختارهای اقتصادی و اجتماعی ایران در آن دوران بکشانند و با نهادینه کردن اندیشه های مغلوط و سراسر دروغ؛ ذهن آنان را به « کویر» مبدل سازند که تا هیچ گل و گیاه با طراوتی در آن نروید و هر آنچه هم که بروید؛ چیزی به جز خار و خس نباشد؛ تا بتوانند در این کویر جولان دهند و خدایان یک چشم در شهر کوران باشند. به همین دلیل است که در این برهوت و خارزار اندیشهٔ سیاسی هنوز هم کسانی هستند که مردک فرومایه ای همچون عزت الله سحابی را مراد خود میدانند و بزرگترین افتخار این فرومایه از حفظ خواندن « زیارت فاطمه»  و آوردن خمینی لجن تبار بود. بنی صدر هم از همین دارو دسته است و او هم پادشااه یک چشم دستهٔ دیگری از کوران است و رجوی و رئیس جمهور لچک به سرشان نیز دست کمی از سایر این فرومایگان ندارند. بقیهٔ « دوگانه هایی» هم که آخوند گنجی ردیف کرده است؛ بدون توضیح ساختار این اندیشه ها؛ درهمان روال « شعبده بازی و شارلاتانیسم سیاسی» قرار دارد. حال ببینینیم که ایشان بعد از این صغری و کبری چینی؛ چه هدفی را دنبال میکند : 
«
یکی از حساسیت های تاریخی گروهی از ایران، بیگانه ستیزی آنان است. ایرانیان با توجه به وابستگی برخی "نیروهای سیاسی" به دول خارجی، به شدت نسبت به این گونه افراد حساس بوده و آنها را به "خیانت" و "نوکری" متهم می ساختند و می سازند. تحولات ناشی از "جهانی سازی" -که گویی تحولی اساسی در مفهوم "ملت- دولت" و واقعیت آن پدید آورده است- و ابداع مفهوم تازه "دخالت بشر دوستانه"، گروهی را بر آن داشته تا منکر ارزش هایی چون "عدم وابستگی نیروهای سیاسی به دول خارجی" شوند. در واقع مدعیات این دسته از "نیروهای سیاسی" این است:
  • استقلال معنای سابق خود را از دست داده و فقط دولت های دموکراتیک مستقل هستند؛
  • در مبارزه با رژیم استبدادی، دریافت پول از دول خارجی توسط مخالفان (نیروهای سیاسی ای که می خواهند جایگزین رژیم موجود شوند) مجاز و گاهی ضروری است؛
  • ارائه اطلاعات نظامی محرمانه و سری کشور -وقتی دولتی استبدادی بر آن حاکم است- به دول خارجی توسط نیروهای سیاسی مخالف مجاز است؛
  • تهاجم نظامی به کشوری که نظام سیاسی اش دیکتاتوری است، تحت عنوان "دخالت بشر دوستانه"، مجاز و برحق است و درخواست برای انجام آن در ایران هم ایرادی ندارد؛
  • تهاجم نظامی دولت های قدرتمند به کشورهای دیگر تحت عنوان هراس از این که شاید در آینده به سلاح اتمی دست یابد، مجاز و برحق است. (به این ترتیب در مناقشه اتمی ایران، مقصر رژیم ایران است و اسرائیل که خود دارای بمب اتمی است، مجاز به حمله نظامی به تأسیسات هسته ای ایران فاقد بمب اتمی است)
  • تأکید بر ضرورت استقلال، مخالفت با امپریالیسم یا غرب، نکوهش رابطه فعالان سیاسی با دول خارجی، لزوم عدم وابستگی نیروهای سیاسی و... همگی مفاهیمی کودکانه و قدیمی اند. هنوز که هنوز است عده ای در عصر سپری شده مبارزات ضد امپریالیستی زندگی می کنند و اصلاً هیچ تکانی نخورده اند. (از این نگاه، معیارهای دوگانه غرب و عملکرد اسرائیل، واقعیت و توازن قواست. نگاه استقلال طلبانه ما قبل جهانی شدن خودمان را باید محکوم کرد، ولی اعمال آنها -هر چه که بود- مهم نیست، برای این که نزاع اعراب و اسرائیل ربطی به ما نداشته و دوستی با اسرائیل به سود منافع ملی ایران است)
  • کسانی که این مدعیات را قبول ندارند، عوام، ضد امپریالیست، غرب ستیز و همراهان آیت الله خامنه ای هستند.»

 آخوند گنجی از بیگانه ستیزی مردم ایران سخن میگوید و اینکه  گروههای سیاسی وابسته به بیگانگان را خائن و نوکر بیگانه مینامند. آخوند گنجی نمیگوید که این گروهها کیانند؟ اما من سوالاتی برای آخوند گنجی دارم : مگر نه این است که این؛ حکومت وقت فرانسه بود که رهبر لجن تبار شما و اعوان و انصار ملی مذهبی و بنی صدر را در « نوفل لوشاتو» در معرض نمایش و تبلیغات سنگین رسانه های غربی قرار داد و سپس نیز با « کوچه دادن » به عوامل رژیم مستقل اسلامی شما چشمهای امنیتی اش را بست تا زنده یاد بختیار را سلاخی کنید. دولت کثیف اتریش به اشراف کامل بر توطئهٔ کشتن زنده یاد دکتر قاسملو؛ به نیروهای اعزامی رژیم شما؛ به آنها کوچه داد تا ایشان را به رگبار ببندید و سپس در فراری دادن این عوامل و مسکوت گذاشتن پرونده وظیفهٔ خود را کامل نمود. در جریان کشتار میکونوس که بهترین فرزندان «سرزمین ماد» زنده یادان صادق شرفکندی و همایون اردلان و فلاح عبدلی و نوری دهکردی را به خون غلتاندید و نخست وزیر اسبق سوئد و چند تن از سران حزب سوسیالیست سوئد نیز که قرار بود در آن رستوران حضور به هم رسانند؛ پیش از رسیدن به رستوران توسط مقامات آلمانی به سران کشور سوئد اطلاع داده شد که از آنها بخواهند که در رستومران حضور نیابند؛ نشان از همکاری دولت آلمان در کشتار فرزندان ایران دارد که در زمان خود بیجواب نخواهد ماند.( ما هرگز فراموش نمیکنیم و هرگز نمیبخشیم). اینکه شما از استقلال سخن میگویید و منظورتان از مردم ایران نیز مانند پدر معنوی تان خامنه ای جلاد و خمینی لجن تبار؛ همان بسیجیهای کثیف و سبزهای مذهبی کثیفتر از آنها که تنها تغییری که کرده اند این است که دیگر پیراهنهایشان را روی شلوارشان نمی اندازند و همان کثافتهایی هستند که بودند؛ آیا این همه جنایت نشانهٔ استقلال است؟ کدامین استقلال طلبی با همکاری سرویسهای اطلاعاتی و دولتهای بیگانه به کشتار فرزندان سرزمین خویش دست می یازد؟ آیا شما میخواهید بگویید که عربده کشی دروغین در پشت میکروفون و خایه مالیهای پشت پرده؛ استقلال است؟ و حتماً شما نیز از همان دار و دستهٔ مستقل های آنچنانی هستید؛ که شب را زیر « پوتین و مدودف » میخوابند و روز را به عربده کشیهای روسپی وار میگذرانند. آخوند گنجی آنقدر بیشرم است که فروش اطلاعات محرمانه به دول بیگانه را نیز به گردن اپوزیسیون می اندازد؛ درحالی که هرچه که به دول بیگانه فروخته شده است توسط برادران دینی و مستقل ایشان انجام شده است؟ کدامیک از سران اپوزیسیون به اسناد محرمانه دسترسی دارد؟ تنها افرادی مانند « تو» و پاسداران و بازجویان دیگر از قبیل سازگاراها و مخملبافها و رفسنجانیها و جنایتکاران پیشین و اصلاح طلب شده های کنونی هستند که به اینگونه اسناد دسترسی داشتند و دارند.
آخوند گنجی مانند « دون کیشوت» به جنگ آسیابهای بادی آمده است.  آیا تشکلهای فصلی و دوره ای که دم به دم به خاطر عدم داشتن برنامهٔ منسجم  مانند قارچ می رویند و سپس پژمرده میشوند را « اپوزیسیون» انگاشته اید؟ آیا « سید رضا دیبا» و دار و دسته های گوناگون سلطنت طلب را اپوزیسیون می انگارید؟ براستی منظورتان از این کلی بافیهای آخوند وار که هر تهمت بیشرمانه ای از دهنش در می آید میگوید ولی جرأت ندارد که حتی یک نفر و یا یک گروه را نام ببرد؟ تا بعدها بتواند بگوید: « منظورم شما نبودید» ؛ پس منظور شما کیانند؟ آیا تنها کسانی اپوزیسیون نامیده میشوند که زمانی « بازجو و تیر خلاص زن و زندانبان و حاکم شرع» بوده اند و حالا عابد و زاهد شده اند و بار دیگر میخواهند ایرانیان را به بهشت « استقلال اسلامی» رهنمون شوند؟ آیا همه باید به کثافت معدهٔ متعفن شما و کثافتهایی همچون شما باید ایمان بیاورند تا « اپوزیسیون» خوانده شوند؟ براستی غرب ستیزی شما کجاست که اینهمه « جوایز من در آوردی» را به شما اعطأ میکنند؛ اما از زنده یاد قاسملو تنها به صورتی گذرا نام میبرند؟ چگونه میشود که رادیو بی بی سی بعد از حدود پنجاه سال برای « سیاهکل» صفحهٔ ویژه میگذارد؟ میدانید چرا؟ برای اینکه خانم « اشرف دهقانی» دیگر بی غیرت شده است و به جای مبارزه با رژیم کثیف اسلامی؛ سازمان چریکهای فدایی خلق را به کتابفروشی تبدیل کرده است و با به فراموشی سپردن رژیم از نظر «عملی» همچنان به شبهای شعر و تقبیح  پادشاه آریامهر میپردازند. برای همین هم هست که اینهمه « دلربا » شده اند و تمامی پرنسیپهای مبارزاتی را بیشرمانه خورده اند و رویش یک لیوان هم آب سرکشیده اند و دقیقاً به همین دلیل است که بی بی سی برایشان « جشن تولد» میگیرد. تا آنانی را که ته مانده ای از گرایشهای چپ در ذهنشان مانده است را یاد آور شوند که این شاه بود که اینها را کشت؛ لذا به « ناسیونالیسم و باستانگرایی» روی نیاورید. باید به آخوند گنجی بگویم که اگر دیدید که جنبش سبز نتوانست سراسری شود؛ تنها به خاطر وجود لکه های ننگی همچون شماها بود و مردم بسیار باهوش تر از آن هستند که بار دیگر توسط مارهای سال ۵۷ گزیده شوند. آقای گنجی شما آخرین نسل از جاسوسان دست پروردهٔ وزارت اطلاعات هستید که جایزه میگیرید و ما این را نیز هرگز فراموش نخواهیم کرد. ببینیم ایشان چه شعبدهٔ دیگری در آستین دارد؟:
«این آموزه ها، در کنار تهدیدات نظامی همه روزه مقامات اسرائیلی و آمریکایی و اروپایی، و اعلام نزدیک شدن حمله نظامی به تأسیسات اتمی ایران از سوی رئیس جمهور و نخست وزیر اسرائیل، باعث شده است که شکاف اجتماعی غیر فعال استقلال و وابستگی، و پیامدهای نظری و عملی آن، مجدداً فعال شود و در نیروها و سازمان های سیاسی جبهه بندی های تازه ای پدید آورد.
تهاجم نظامی عراق به ایران رویدادی بود که این شکاف را فعال ساخت و مخالفان جمهوری اسلامی را دچار انشقاق جدی کرد. چند سال پس از آغاز تهاجم عراق به ایران، سازمان مجاهدین خلق تصمیم گرفت که به عراق رفته و کنار صدام حسین با ایران وارد جنگ شود. بقیه گروه های عضو شورای ملی مقاومت مخالف این کار بودند و همگی- از جمله ابوالحسن بنی صدر- از شورا جدا شدند. شورا عملا به سازمان مجاهدین خلق تقلیل یافت. سازمان مجاهدین به عراق رفت و تا آخر جنگ به ارتش متجاوز صدام خدمت کرد و کنار آنها با نظامیان ایرانی جنگید (توجه دارید که سازمان ملل متحد رسماً عراق را آغاز کننده جنگ به شمار آورده است). هزاران نظامی ایرانی را در جبهه ها کشت و هزاران نیروی سازمان را هم به کشتن داد. بنی صدر، خانبابا تهرانی، بهمن نیرومند و صدها تن دیگر، یاران جمهوری اسلامی نبودند، از استقلال ایران و تمامیت ارضی آن دفاع می کردند. آنها مخالف این بودند که مخالفان جمهوری اسلامی با دشمنی که به ایران حمله کرده است، در یک جبهه قرار گیرند.»
ببینید که آخوند گنجی از کجا تا به کجا آمده است؛ از « شکافهای اجتماعی» که معمولاً به اختلافات طبقاتی اطلاق میشود و در نتیجه به اختلافات سیاسی می انجامد آغاز کرده ( البته ایشان چنین نگفته اند و موضوع را مه آلود نگاه داشته اند تا بتوانند هر گونه که میتوانند با آن بازی کنند) و به  شکاف سیاسی که به روابط بین الملل مربوط میشود رسیده است. این است آن نتیجهٔ درخشان که میتوان با « کلی گویی و آسمان ریسمان بافی آخوندی» به آن رسید. باید به ایشان بگویم که خمینی و دار و دسته های « نهضت آزادی و مارکسیستهای مسلمان و سایر گروههای مارکسیستی» در پیش از سال ۵۷ به طور دقیقی انتخاب گردیدند تا دست در دست هم پادشاه آریامهر را که در حال خارج شدن از دایرهٔ خواسته های غرب بود را از میان بردارند. آنها با اندیشه های خمینی و حیوان صفتی های سیستم آخوندی آشنا بودند و میدانستند که طولی نخواهد کشید که ایران را به ویرانه ای تبدیل سازند. اصلاً در این مقوله لازم نیست که خمینی را نوکر امپریالیستها بدانیم و یا بنامیم. مسئله اساساً به طبیعت این حیوان و ساختار فکری او باز میگردد. به عنوان مثال شما هیچ نیازی ندارید که گربه ای را آموزش دهید که موشها را بکشد؛ همینقدر کافی است که چند گربه را به جایی که موش ها زندگی میکنند هدایت کنید تا در آنجا موشها را ریشه کن کنند و به قول معروف « بهترین جاسوس کسی است که خود نیز نمیداند که جاسوس است» و یا کافی است که گرگی را درمیان گلهٔ گوسفندان بیندازید و میتوانید نتیجه را حدث بزنید. این آن چیزی بود که کشورهای غربی با سرزمین ما کردند. آنها میدانستند که « شریعتی ملعون» کار خودش را کرده است؛ مارکسیستها هم که برای تکرار « ۱۷ اکتبر» له له میزنند؛ کثافتهای موسوم به « نهضت آزادی» نیز تشنهٔ خون پادشاه هستند. همچنین آنها میدانستند که خمینی گجستک نیز از چه نوع تیرهٔ حیوانات است زیرا همفکران او را در افغانستان آزموده بودند. باز هم آنها میدانستند که طرفداران شریعتی ملون و مارکسیستهای اسلامی سبیل قیطانی و جوجه مارکسیستهای فدایی تنها نقش « کاتالیزور» را بازی خواهند نمود و از صحنهٔ معادلات خارج خواهند شد. بنابر این تمامی قطعات « استراتژی ویرانی ایران» کامل بود. تنها یک چیز کم بود و آنهم « بوق و کرنای تبلیغاتی» بود که رادیوهای بیگانه و نمامی روزنامه ها و مجلات کشورهای غربی همگی با هم همزمان شروع کردند و رهبر کثیف شما را هم به « نوفل لوشاتو» بردند و بنی صدر « آخوند فوکولی» را هم در کنارش نشاندند و حمله آغاز شد. سپس ژنرالهای آمریکایی را در به در به خانهٔ سران قلابی ارتش فرستادند و از آنها خواستند که پادشاه را تنها بگذارند و بدینسان بخش اول استراتژی با موفقیت به پایان رسید و «گرگ هار» به درون گله آمد و شما هم در صف اول مزدوران بی جیره و مواجبش بر سر و روی خود کوفتید و « روح منی خمینی» سر دادید. بخش دوم سناریو با جنگ ایران و عراق شروع شد و و همانگونه که گفتید؛ مارکسیستهای اسلامی که آنها نیز از « نحلهٔ فکری و اعتقادی شما» هستند با صدام همکاری نمودند. مرحلهٔ دوم سناریو نیز با ویرانی « هزار میلیارد دلاری» به پایان رسید و رهبر الهی شما به زبان آخوندی گفتند که : « گه خوردم». بعد از آن چکار کردید؟ کدام سنگ اقتصادی را بر روی سنگ دیگر نهادید؟ مگر اقتصاد « دلالی» را جایگزین اقتصاد « تولیدی» نکردید؟
مرحلهٔ سوم  ویرانی گام به گام عراق بود که انجام گرفت و در کنار آن رژیم را به وسیلهٔ دستهای گوناگون پنهانی به سوی پروژهٔ اتمی کشاندند و بازی موش و گربه را شروع نمودند که اکنون فاز آخر پروژه را میخواهند کلید بزنند. انجمن پادشاهی ایران (تندر) مخالف حملهٔ نظامی به سرزمینمان است؛ زیرا نیک میداند که این حمله نه برای بر اندازی رژیم بلکه برای ویرانی تمامی زیرساختهای باقیماندهٔ اقتصادی ایران به بهانهٔ ساخت بمب اتمی و امثالهم طراحی شده است و در واقع فاز نهایی استراتژی « ویرانی ایران» است که از سال ۵۷ آغاز شد.
برای سرنگونی و یا تضعیف رژیم تازی پرستان؛ تنها کافی است که نقاط بسیار محدودی را بمباران کنند. اما گویا داستان بسیار فراتر از اینهاست. اهداف تعیین شده ای مانند سدها و مراکز تولید انرژی و کارخانجات به بهانهٔ زمینگیر کردن ماشین جنگی رژیم بسیار فراتر از « پخش حلوای دموکراسی» است.  اینک همه میدانند که برای کشورهای غربی « جنگ یک کسب و کار است» و به همین دلیل هم « ارتشهای خصوصی» وجود دارند که ماموریتهای نظامی را « کنترات» میگیرند و بعد از ویران کردن  زیر ساختها؛ نوبت به شرکتهای دیگر میرسد که برای بازسازیها قراردادهای کلان میبندند و به غارت خود ادامه میدهند. من به آخوند گنجی اطمینان میدهم که هیچ نوعی از « اپوزیسیون فعال» به غیر از انجمن پادشاهی ایران( تندر) وجود ندارد؛ لذا میتوانند به « مسئولین خود در وزارت اطلاعات» گزارش دهند که نگران نباشند زیرا سلطنت طلبان و گروه « خود روان گردان» ( مثلاً خود رهاگران) و کنگرهٔ ملی ؛ در حد یک شوخی بیمزهٔ سیاسی هستند. اما اگر هدف آخوند گنجی به وجود آوردن یک سیاهی لشگر جدید برای برپایی «تظاهرات ضد جنگ» است؛ نیز باید بدانند که اینگونه تظاهرات ها ؛ از طرف آنهایی که « تصمیم خود را گرفته اند» نیز به پشیزی خریده نخواهد شد و تصمیم خود را برای ویرانی کامل ایران به انجام خواهند رسانید. ( ویتنام سوخته جلوی چشم شماست).
«حال دوباره چنین مسأله ای مطرح شده است. اسرائیل و دولت هایی که می خواهند به ایران حمله کنند، مسأله شان حقوق بشر نیست، مسأله شان پروژه هسته ای ایران است. برخی از مخالفان جمهوری اسلامی این عمل را مشروع به شمار می آورند، به همین دلیل به جای اعتراض، یا سکوت می کنند و یا به روش های گوناگون آن را موجه می سازند. اما دسته دیگری که اکثریت مخالفان جمهوری اسلامی را تشکیل می دهند، به شدت مخالف حمله نظامی اسرائیل و هر دولت دیگری به ایران اند. آن شکاف تاریخی- اجتماعی، اینک به شکاف سیاسی انجامیده است.»
آخوند گنجی با این جملات میخواهد چنین بنمایاند که حملهٔ نظامی نه به خاطر مسائل بشر دوستانه بلکه به خاطر « دست آورد مشعشع اتمی» است . ایشان دیگر به سیم آخر میزند و مانند خامنه ای و احمدی نژاد به سخنوری اتمی دست می یازد. اما باید به ایشان گفت که هم حقوق بشر و هم مسئلهٔ اتمی برای کشورهای غربی و اسرائیل پشیزی هم ارزش ندارد و آنها هم دقیقاً مانند ایشان برای تصمیمی که گرفته اند؛ در حال « صغری و کبری چیدن» هستند. شعبده بازی دیگر ایشان این است که آنهایی را که تازگی ها پیراهنشان را از روی « تقیه»؛ دیگر روی شلوارشان نمی اندازند را « اکثریت مخالفان» قلمداد میکنند.
« برخی دیگر از مخالفان جمهوری اسلامی از منظر دیگری تهاجم نظامی به ایران را تئوریزه می کنند. دائماً از مشروعیت "دخالت بشر دوستانه" سخن می گویند، یا پروژه تهاجم نظامی ناتو به لیبی را تحت عنوان "دخالت بشر دوستانه" موجه می سازند. به تعبیر دیگر، می گویند اگر شرایطی مشابه لیبی پدید آمد، تهاجم نظامی به ایران مشروع و ضروری است. برخی گروه های مخالف جمهوری اسلامی تا آنجا پیش رفته اند که با صدور بیانیه گفته اند که شرایط فعلی کردستان ایران، شرایط مشابه لیبی است و باید مانند لیبی در ایران عمل شود. یعنی برخی مخالفان حاضرند مناطقی از ایران را از طریق خشونت به آشوبی مشابه لیبی بکشانند تا ناتو بمباران ایران را آغاز کند. در این موارد، دیگر سخن بر سر تحقق شرایطی در آینده نیست، که اگر آن شرایط را جمهوری اسلامی پدید آورد، تهاجم نظامی تحت عنوان "دخالت بشردوستانه" مجاز شود، بلکه سخن بر سر پدید آوردن آگاهانه و عامدانه شرایطی مشابه شرایط لیبی توسط مخالفان است.»
آخوند گنجی در این بخش وحشت مشترک خود و اربابانش را به وضوح آشکار میسازد و آن مسئلهٔ سرزمین ماد ( کردستان) است. در این رابطه به خوانندگان گرامی پیشنهاد میکنم این مقاله را در رابطه با کردستان مطالعه نمایند و تاریخ انتشار آنرا با تاریخ انتشار مقالهٔ آخوند گنجی مقایسه نمایند.( اینجا). آخوند گنجی و برادران پاسدارش و رهبر فرزانه اش از « مبارزهٔ مسلحانه» وحشت دارند و به همین دلیل است که ایشان میخواهند بگویند که اگر مبارزهٔ مسلحانه بر علیه رژیم از کردستان آغاز شود؛ نه به این خاطر است که رژیم به کردستان حمله کرده است! بلکه به این خاطر خواهد بود که بخشی از مخالفان میخواهند جنگ راعمداً بر جمهوری نازنین اسلامی تحمیل نمایند. البته ایشان یادشان میرود که بگویند که سرزمین ماد در زمانی که ایشان و همپالگیهایشان ؛ مانند سازگارا و مخملباف هنوز پیراهنهایشان را روی شلوارشان می انداختند و با چفیه ای به دور گردن با کلاشینکوف در خیابانها گشت میدادند؛ توسط همین « کثافت المعده»ها  در سالهای ۶۲ تا ۶۴ با موشکهای کاتیوشا شخم گردید. و اگر اکنون  فرزندان کاوهٔ آهنگر بار دیگر سر بلند کنند و جمهوری ننگین اسلامی آنها را سرکوب کند؛ گناه به گردن خود آنهاست و رژیم تازی پرستان تقصیری نخواهد داشت. ( سخنرانی خامنه ای بعد از انتخابات ۸۸ در دانشگاه تهران دقیقاً همین بود که گفت اگر خونی بریزد به پای خود شماست).
آنچه که من  در این بخش میبینم وحشت مرگ است که بر روی زرد آخوند گنجی نشسته است.
« این مواضع شکافی جدی میان مخالفان جمهوری اسلامی پدید آورده و جبهه بندی های جدیدی را شکل داده است. کلیه افراد و گروه هایی که مخالف "تهاجم نظامی به ایران" و "دریافت کمک مالی از دول خارجی" هستند در یک جبهه قرار گرفته و معتقدان به حمله نظامی و دریافت کمک مالی از دول خارجی در جبهه مقابل قرار می گیرند. هر دو گروه، مخالف نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه هستند و این رژیم را به دلیل سرکوب مردم ایران به شدت محکوم می کنند و حاضر نیستند با آن در یک جبهه قرار گیرند. محل نزاع، نوع روابط با دول خارجی و تهاجم نظامی به ایران تحت هر عنوانی است. گروه اول، تهاجم نظامی به ایران تحت عنوان "دخالت بشر دوستانه" را هم مشروع نمی دانند و به شدت با آن مخالفند.»
آخوند گنجی در اینجا به کشیدن « خط و نشان» ادامه میدهد و چه بسا بخشی از پیرهن رو شلوارها را نیز برای حمله به نیروهای اپوزیسیون؛ سازماندهی نموده باشند که اگر چنین باشد؛ نیروهای اپوزیسیون واقعی باید بی محابا هرگونه حملهٔ فیزیکی آنان را با شدیدترین وجه با « سازماندهی برای دفاع فیزیکی»؛ پاسخ گویند و از هم اکنون به شناسایی نفرات این دارو دستهٔ وزارت اطلاعات بپردازند و گرنه دیر خواهد بود.
«این تحولات در هفته های آینده نمود و ظهور بیشتری خواهد یافت. به میزانی که تهدید نظامی ایران جدی تر شود، تعارض عمیق تر خواهد شد. مسائل نظری و عملی دیگری هم وجود دارد که به این شکاف تازه دامن می زند:
یکم- هیچ کشوری در دنیا نمی پذیرد که شهروندانش با دولت متجاوز خارجی همراه شوند و نام آن را "دخالت بشردوستانه" بگذارند. در همه کشورها- خصوصاً دموکراسی ها- این عمل را "خیانت" به شمار می آورند. مطابق تبصره سوم بند سوم قانون اساسی آمریکا:
"خیانت به ایالات متحده آمریکا تنها به معنای اعلام جنگ علیه آنها یا پیوستن به دشمنان آنها از طریق یاری رساندن به آنهاست. کسی به خیانت محکوم نمی شود مگر با شهادت دو نفر در مورد یک عمل آشکار او یا اعتراف خود او در دادگاه".
پس بدین ترتیب، ارتباط یا کمک به دشمن متجاوز خارجی، "خیانت" و جرم است. مخالفان تهاجم نظامی به ایران از معتقدان به آن می پرسند: چرا عملی که نسبت به دولت آمریکا، فرانسه، انگلیس و... "خیانت" است، انجام همان عمل نسبت به ایران را شما کمک به "دخالت بشردوستانه" قلمداد می کنید؟ اگر این مفاهیم تغییر کرده، چرا آمریکا و اروپائیان قانون اساسی خود را تغییر نمی دهند؟
دوم- وطن دوستی یک ارزش مثبت در همه دنیا- خصوصاً آمریکا- است. چرا وطن دوستی دیگران "ناسیونالیسم" به شمار نمی رود، اما "وطن دوستی" ایرانیان، ناسیونالیسم قلمداد می شود؟
سوم- آن چه اهمیت دارد، آدم های با گوشت و استخوان و خونی است که روی زمین راه می روند. هیچ آئینی مقدس نیست، همه آئین ها و ادیان برای "انسان" ها هستند. نمی توان آدمیان دو پا را فدای مفاهیم انتزاعی کرد. نمی توان به نام "دخالت بشردوستانه" جان ده ها یا صدها هزار تن را گرفت و کشوری را به ویرانه تبدیل ساخت. مادر ترزا جان کسی را نمی گرفت، به بینوایان جان می بخشید. اما بمب افکن های ناتو، جان انسان ها را می ستانند.
چهارم- حقوق بشر امری دو معیاری نیست. مدافع جدی حقوق بشر، نقض حقوق بشر در همه نقاط جهان را محکوم می کند. قتل و جنایت در هر کجا که صورت بگیرد، قتل و جنایت است. دین یهود یکی از ادیان ابراهیمی است. یهودیان مردمانی پر افتخار در تاریخ بوده و هستند. شعارهای زمامداران جمهوری اسلامی علیه موجودیت اسرائیل بی منطق، غیر انسانی و به زیان منافع ملی ایران است. اما دولت اسرائیل، موجودی مصون از خطا نیست. این دولت دست به اعمالی زده که از نظر شورای حقوق بشر سازمان ملل "جنایات جنگی" و "جنایت علیه بشریت" به شمار می رود. چگونه است که مدعیان "دخالت بشر دوستانه" از عملکرد دولت اسرائیل انتقاد نمی کنند؟ نکند فلسطینی آدم نیست؟ نکند نقض حقوق بشر فقط و فقط وقتی محکوم است که از سوی زمامداران حاکم بر ایران صورت گیرد؟
مفاهیمی چون "بی دین"، "دیندار"، "سکولار" و "غیر سکولار"، اهمیت چندانی ندارند. آن چه مهم است همین انسان هایی هستند که در روی زمین کشته می شوند. باید آنها را پاس داشت، نه انتزاعیات را. نمی شود فقط و فقط برای "جنایات بی رحمانه" جمهوری اسلامی روضه خوانی کرد و جنایات دیگران را نادیده گرفت یا موجه ساخت. بازگو کردن "جنایات جمهوری اسلامی" -البته در ایران- "هزینه" دارد. انتقاد کردن از "جنایات جنگی" اسرائیل-مصوبه شورای حقوق بشر سازمان ملل- هم "هزینه" دارد. بدین ترتیب، یا مدعای باور به حقوق بشر کاذب است، و یا ترس از "هزینه" آدمی را دو معیاری کرده تا چشم بر جنایت های وحشیانه ببندد.
پنجم- معتقدان به "دخالت بشردوستانه" باید به مدعای خود التزام نظری و عملی داشته باشند. نمی توان در کشوری که به دلیل ارتکاب جنایت جنگی یا جنایت علیه بشریت محکوم نشده، از "دخالت بشردوستانه" دم زد، اما در مواردی که سازمان ملل کشوری را به این موارد محکوم کرده، سکوت کرد. اگر واقعاً به این عنوان باور دارند، با توجه به مصوبه شورای حقوق بشر سازمان ملل، باید اتخاذ موضع کنند تا نشان دهند که در باور خود جدی هستند و دفاعشان از این عنوان فقط و فقط برای حمله نظامی به ایران نیست.
ششم- گفته می شود که جهانی شدن مفهوم استقلال را به کلی دگرگون کرده و ما اینک همه عضو خانواده جهانی هستیم. از این رو، کمک گرفتن از دولتی خارجی یا تقاضای از آنها برای حمله نظامی به کشوری خاص تحت عنوان "دخالت بشردوستانه" از مقتضیات جهانی شدن است. اما مدعیان حاضر به پذیرش این امر نیستند که "مبارزه ی با تبعیض و ستم" هم جهانی شده است. چگونه می شود چشم بر جنبش های ضد سرمایه داری افسار گسیخته و تبعیض های ظالمانه آن بست؟ به گفته مانوئل کاستلز، سرمایه داری افسار گسیخته، "سیاه چاله های سرمایه داری" برساخته و تعداد زیادی را به درون آنها می افکند که هرگز دیگر نمی توانند از آن به در آیند. اگر همه عضو یک خانواده هستیم، نمی توان به طور تبعیض آمیز اجازه داد که برخی از اعضای خانواده دارای سلاح های اتمی باشند و برخی نه، نمی توان اجازه داد که برخی از اعضای خانواده ندانند با میلیاردها دلار ثروت خود چه کنند و میلیون ها تن از فقر و فلاکت نابود شوند، نمی توان شاهد بود که در آمریکا مسئولیت های اجتماعی دولت های اروپایی (بهداشت، آموزش، کلیه خدمات اجتماعی) را کمونیستی قلمداد کنند و حدود چهل و پنج میلیون تن فاقد بیمه های درمانی باشند.
مجموع این مسائل و شکاف ها، جبهه بندی های سیاسی جدید مخالفان جمهوری اسلامی را متعین خواهند ساخت. سخن بر سر حسن و قبح این شکاف و انشقاق نیست، سخن بر سر تحلیل محل نزاع و پدیدار شدن آن است. این شکاف پیامدهایی دارد که باید مستقلاً بدان پرداخته شود. تصمیم گیری برای گروه های سیاسی نیز متکی به متغیرهای گوناگونی است. به عنوان مثال، یک گروه سیاسی مخالف تهاجم نظامی به ایران، سکوت اختیار کرده است. دلیل آنها این است که اگر مخالفت علنی ورزیم، سازمان های متحد کرد را از دست خواهیم داد. باید به انتظار نشست تا برنامه ریزی های پشت پرده نقاب از رخ برکشند و در گروه های سیاسی پیچ و تاب ایجاد نمایند.»
این بخش از گفتار « روسپی زاده گنجی» نه یک تحلیل سیاسی؛ بلکه یک تهدید آشکار است که به زبان دیپلماتیک بیان میشود. « روسپی زاده گنجی» در این بخش پایانی با آسمان ریسمان بافیهایی در حد یک « سفیر رژیم کثیف اسلامی» همه را به خیانت متهم مینماید و برای آنکه حرفش را از نظر حقوق بین الملل نیز رنگ و لعابی داده باشد؛ به یکی از ماده های قانونی آمریکا استناد میکند. و در پشت بند آن رژیم آیین تباهی حاکم بر ایران را « معصوم» جلوه داده و میگوید که این رژیم مرتکب « جنایت علیه بشریت» نشده است. پس گورهای دسته جمعی «خاوران» نشانهٔ چیست؟ پس بلوچستان سوخته و کردستان و خوزستان و خراسان؛ چیست که بر مردم این سرزمین رفته است؟ آیا اگر کشورهای غربی بنا به مماشاتهایی که سابقهٔ تاریخی اش را هم در کیسهٔ خود دارند ( قتلهای زنجیره ای برون مرزی)؛ هنوز رژیم را به این عنوان متهم نکرده اند؛ معنی اش این است که این جلادان؛ هم بشر دوست هستند و هم میهن پرستند؟ آخوند گنجی مانند سایر همپالگیهایش بعد از این « هشدار و تهدید» ؛ شروع به روضه خوانی های انقلابی مینماید که تنها در حد لقلقهٔ زبان و برای « جا خالی دادن» است تا همچنان جایگاه خود را به عنوان « مخالف قلابی» نگاه دارد.
آنانی که مقالهٔ گنجی را در بی بی سی میخوانند میتوانند بر علیه بی بی سی  به خاطر انتشار این مقالهٔ تهدید آمیز شکایت نموده و توطئه های پنهان رژیم را که توسط گنجی و همپالگیهایش در اروپا و آمریکا سازمان یافته است را برملا سازند. و این یک هشدار امنیتی برای تمامی مبارزان میباشد. خوانندگان همچنین میتوانند به « بهرام مشیری سفیه» نیز که چند برنامه اش را برای اعتبار بخشیدن به « اکبر گنجی» اختصاص داده بود بگویند که آیا آن خواهرزادهٔ کثیف شما ( حشمت الله طبرزدی) آنقدر ارزش دارد که این حیوان را در برنامهٔ تلویزیونی خود تطهیر کنی؟

کژدم


 

۱ نظر:

  1. در انتخابات هفته قبل اکبر گنجی به دلیل مقاله ش در خبرنامه گویا بیشترین آرا را به دست آورد و بدترین محصول رسانه ای هفته شناخته شد. در این ویدئو کاندیداهای این هفته و بخشی در باره مرور وقایعی که در رسانه ها چندان بازتاب نمی یابند نیز آمده است
    | Zereshk Sundis Awards. Week: 9 |
    وبلاگ جایزه ساندیس زرشک :
    shila

    پاسخحذف