۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه

سازماندهی برای «جنبش سرخ» بخش نهم

در بخش هشتم با فرماندهی و آنچه که استراتژی نامیده میشود آشنا شدیم و دریافتیم که یک گروه بدون داشتن استراتژی مبارزاتی برای رسیدن به هدف؛ در واقع چیزی به جز شماری از آدمها نیست و اینکه فرماندهی چقدر میتواند در رهبری عملی گروه برای رسیدن به اهداف و یا بالعکس ؛ چشیدن مزهٔ شکست؛ مؤثر باشد. اکنون میخواهم وارد بحث مقولهٔ « تاکتیک» شده و آنرا به طور مفصل توضیح دهم.
اساساً جنگیدن و یا به قولی دیگر مبارزه؛ ترکیبی از علوم و هنر بکار گیری آن برای شکست دشمن است. در واقع اگر زمانی مشاهده کردیم که مبارزه به جایی نمیرسد؛ بدین معنی است که « هنر استفاده از علوم برای شکست دشمن» در آن مبارزه بکار نرفته است  و طراحان مبارزه ؛ یا اساساً با هنر جنگیدن و داشتن آشنایی به علوم مورد نیاز بی بهره اند؛ و یا اینکه «اهداف دیگری» را دنبال میکنند که برای « فرمانبران » ناشناخته است و فرماندهان نیز میلی برای توضیح دادن ندارند و برای فرار از پاسخگویی دست به ترفندهای گوناگونی از قبیل بزرگنمایی قدرت دشمن دست بزنند. به عنوان نمونه «دو نقل قول کاملاً یکسان» از دو جریان « سیاسی - نظامی» در دو تاریخ و مکان کاملاً گوناگون می آورم که بعد از شکست برای توجیح اشتباه خود استفاده نمودند.
۱- بعد از شکست استراتژیک چریکهای فدایی خلق در « سیاهکل» که به نابودی صد در صد نیروهایشان انجامید این جمله را در توجیح شکست گفته شد : « ما فکر نمیکردیم که رژیم به این شدت و گستردگی با نیروی جنگل برخورد نماید» و پس از آن برای دلداری دادن به خویش آنرا « حماسه» خواندند و سرودها و اشعاری برای توجیح شکست سرودند که گویی یک پیروزی بزرگ بوده است و در نهایت سالگرد ۱۹ بهمن به یک « عاشورا»ی مارکسیست لنینیستی تبدیل میشود.
۲- بعد از پایان جنگ ۳۳ روزهٔ میان حزب الله لبنان و اسرائیل؛ حسن نصرالله چنین گفت : « من اصلاً فکر نمیکردم که اسرائیل برای اسارت دو سرباز خود اینچنین عکس العمل شدیدی بکار برد» و در پشت بند آن نیز سرودهای حماسی وطرح پیروزی های خیالی معنوی و لفاظی های شهادت طلبانه و حماسی ؛ جای توضیح علل واقعی شکست برای فرمانبران بدبخت را میگیرد.
هر دو گروه از یک ترفند سود میبرند و آن سوء استفاده از « ایمان» فرمانبران چشم و گوش بسته است . در حالی که چنین شکستهایی در یک نیروی دموکراتیک که بر اساس  مکانیسم «هماهنگی فرماندهان و فرمانبران بر اساس آگاهی فرمانبران» استوار است. در حالی که در نیروهای « عقیدتی» مکانیسم  هماهنگی بین فرمانده و فرمانبر؛ از مسیر « حماقت و چشم و گوش بستگی فرمانبران» میگذرد و معمولاً فرماندهان با القابی از نوع « آیت الله العظمی» و « حجت الاسلام» و یا « رفیق کبیر» از پاسخگویی هرگونه پرسشی طفره رفته و خلأ را با « شعار» پرمیکنند.
هر چند این بخش از گفتار جنبهٔ حاشیه ای دارد؛ اما چشمهای تیز بین بسیاری از مطالب را در آیینهٔ این حاشیه خواهند دید و مرا به گروه « کوران» کاری نیست.

تاکتیک :

کلمهٔ تاکتیک به دو معنی در طول مبارزات به کار میرود :
۱- تاکتیک عملیاتی.
۲- عملیات تاکتیکی.

هر عملیاتی از دو دیدگاه متفاوت؛ ولی مرتبط با یکدیگر قابل بر رسی است.

الف: شیوهٔ خاصی که برای اجرای عملیات در نظر گرفته شده است؛ که متأثّر از شرایط جغرافیای نظامی محل عملیات؛ ابزار و ادوات و نفرات لازم برای اجرای عملیات و سازماندهی خط عقب نشینی و امور دیگر است.
ب: نقش عملیات در رابطه با « استراتژی کلی مبارزاتی». توضیح اینکه آیا عملیات تنها برای اینکه کاری انجام گرفته شود؛ انجام میگیرد و یا اینکه بخشی از مجموعهٔ مبارزات برای بر اندازی است؟ در این قسمت  ناچار به ذکر مثالی هستم ؛ تا منظور خود را روشن سازم.
فرض کنید که در یک منطقه از شما خواسته میشود که مثلاً جناح چپ نیروهای دشمن را تار و مار کنید. این فرمان بسته به اهمیت اجرایی آن میتواند دستور باز و یا بسته باشد. شاید حتی به نظر شما این فرمان با تحلیلی که از نیروهای دشمن دارید مسخره به نظر بیاید. اما شما برای اجرای فرمان به « طراحی عملیاتی» دست زده و کاری را که از شما خواسته شده است را انجام میدهید. طرح عملیاتی که از جانب شما داده شده است را « تاکتیک عملیاتی» و خود عملیات را بدون توجه به طرح شما ( هر چه که باشد)؛ از دید آنهایی که به شما دستور داده اند را « عملیات تاکتیکی» مینامند. حال اگر « تاکتیک عملیاتی» شما شکست بخورد؛ بسته به آنچه که مورد نظر فرماندهان شما بوده است؛ میتواند شکست در « عملیات تاکتیکی» و یا پیروزی در « عملیات تاکتیکی» باشد. در بخش دهم  در این مورد مفصل تر سخن خواهیم گفت. اینکه برخی از خوانندگان شاید سوال کنند که چرا اینهمه بریده بریده سخن میگویم؟ باید بگویم که تنها دلیل آن دادن زمان لازم برای خوانندگان علاقه مند برای اندیشیدن وهضم و جذب مطلب است. زیرا آموزشهای نظامی و سیاسی؛ مانند داستانهای ننه کلثوم نیستند که یکباره بنشینیم و داستان امیر ارسلان نامدار و یا حسن کچل را از آغاز تا به انتها بگوییم. اما ذهنی که با آموزشهای نظامی خو گرفته باشد؛ حتی زمان خواندن یک رمان و یا داستان حسن کچل نیز؛ از دیدی منطقی و ریاضی  مورد تحلیل قرار خواهد داد. و زمانی که یک خوانندهٔ معمولی از ماجراهای داستان لذت میبرد؛ یک ذهن سیاسی - نظامی؛ چه بسا از کشف حماقتهای نهفته در روند ترسیم شدهٔ ماجراها لذت ببرد و داستان را به گونه ای دیگر در ذهن خود بازنویسی کند.

کژدم 


۴ نظر:

  1. کاش جنبش موسوم به سبز یک رهبری درست و حسابی و دلسوز و با پدر مادر داشت

    پاسخحذف
  2. محال بود این جنبش مسخره سبز حتی با وجود رهبر به جایی برسه چون پشتش به کسانی گرم بود که اصلا خواهان نابودی رژیم نبوده و نیستند و این یعنی حماقت کسانی که در این جنبش شرکت کرده و متاسفانه کشته و یا بازداشت شدند برای هیچ و پوچ

    پاسخحذف
  3. طاهر گرامی؛ جنبش سبز یک جنبش شبه سیاسی بود؛ به این معنی که بیشتر اشخاصی که در آن شرکت کردند؛ درک روشنی از مسائل سیاسی نداشتند و هنوز هم ندارند و خواسته های بسیار سطحی داشتند که بیشتر در چهارچوب یک جنبش مدنی میگنجد. اما با ادامهٔ جنبش و رادیکال تر شدن شعارها و عقب نشینی اصلاح طلبان حکومتی و عدم وجود یک رهبری پذیرفته شدهٔ طرفدار بر اندازی؛ و همچنین عدم مقبولیت سراسری جنبش سبز ؛به خاطر وجود لکه های ننگی مانند موسوی و قم نشینها و کروبی؛مزید بر علت گردید تا جنبش حتی بدون رسیدن به کمترین خواسته های مدنی ؛ سرکوب و خاموش گردد. من آنهایی را که در این جنبش شرکت نمودند « احمق» نمیدانم بلکه بی تجربه مینامم. هنوز هم که هنوز است جنبش سیاسی استخواندار و رهبری قدرتمندی وجود ندارد و این خلأ باید پر شود و گرنه؛ جنبش بی جنبش.

    پاسخحذف