۱۳۹۰ دی ۳, شنبه

سازماندهی برای جنبش سرخ ( بخش یازدهم )

در بخش دهم تلاش نمودم که موضوع « طراحی عملیات نظامی» را مورد بحث قرار دهم. اما امروز میخواهم موضوع را اندکی توسعه داده تا ذهنهایی را که وقتی با کلمهٔ « عملیات» روبرو میشوند به طور خودکار روی عملیات نظامی و یا اطلاعاتی امنیتی؛ میروند را از این تنگنا خارج سازم.

نگاهی نو به طراحی عملیات

شاید تا به حال به این مسئله فکر نکرده باشیم که از گرفتن ناخن و اصلاح موی سر وغذا خوردن ؛ تا براه انداختن لابراتوارهای پیشرفته و اختراعات حتی سخنرانیها و نوشتن مقاله ها و کتابها و فعالیتهای سیاسی....... همگی را به عنوان اعمال فردی و یا گروهی از این دیدگاه که نوعی از « عملیات» هستند نگاه کنیم و برخی از آنها چنان ساده به نظر می آیند که هیچگاه آنچه که از نظر علمی و فنی و فکری در پشت آنها نهفته است؛ توجه کسی را جلب نمیکند. بسیاری از این اعمال به صورت سنتی آموزش داده میشوند و آموزش بیننده ( چه کودکان و چه بزرگسالان) هرگز دربارهٔ آنها فکر نمیکنند. به همین گونه است که بسیاری از عقاید نیز تبلیغ و منتشر میشوند و بسیار طبیعی به نظر می آیند؛ آنها مانند کوه و دشت و رودخانه در کنار ما هستند و ما در میان آنها و با آنها بزرگ میشویم و بسیاری از مردمان در باره اش حتی فکر هم نمیکنند که چه نبردهای سنگینی و چه کشتارهای وحشتناکی در پشت پردهٔ آنچه که در پیرامون و چه بسا درونمان هست؛ خوابیده است. بدون اینکه ما به این امر توجه کنیم که تبلیغ یک اندیشه نوعی « عملیات» است و اهداف خاصی را دنبال میکند و به همین خاطر نمیتوان از آن به عنوان یک «حرکت کور» نام برد و مبلغین آن اندیشه و یا آیین در طول سالیان دراز با استفاده از دانش تجربی دیگرانی که در آن کار تبحر پیدا کرده اند؛ کار خود را به صورت « طرح عملیاتی» بسیار پیچیده ای در آورده اند. زمانی که میشنویم « باید به عقاید مردم احترام گذاشت» ؛ به سادگی چنین به نظر می آید که جملهٔ بسیار زیبایی است؛ در حالی که این جمله؛ یکی از منابع استراتژیک دفاع از عقاید حاکم است و به عمد طراحی شده است تا همه را به خود سانسوری بکشاند.
این نوع از نگرش به آنچه که در اطرافمان میگذرد و یا به آنچه که خودمان انجام میدهیم دریچه ای نو برای نگرشی از نوعی دیگر را که من آنرا « منطق ریاضی کاربردی» مینامم را در ذهن ما نهادینه میسازد و طبعاً از حالت « موالی گری» که همانا تسلیم شدن به آنچیزهاییست که به عنوان « باید اینطوری باشد» های سنتی که در ذهن ما گنجانیده شده و به صورت «منابع قدرت سنّت» در آمده اند؛ ما را در دایرهٔ بستهٔ «نگاه سنتی» نگاه داشته و پویایی را در ما کشته است؛ بیرون خواهد آورد. با نهادینه شدن مکانیسم « اندیشه و سپس پذیرش» به جای مکانیسم « پذیرش و سپس توجیه» نسل حاضر را میتوان به « خردگرایی» عادت داد تا نسلهای بعدی را بتوان به مردمانی « نقاد» تبدیل نمود و شاهد ثمرهٔ گستردهٔ این نوع از تفکر  بود؛  و این کار به نوبهٔ خود یک « طرح عملیاتی» پیچیده تر و گسترده تری میخواهد که نیاز به نیاز به زنان و مردانی از جنس الماس دارد. اکنون بعد از ذکر مقدمه به چند مثال روی می آورم. این مثالها دیگر چیزی نیستند که بوجود آنها در اطرافمان عادت کرده  و وجود آنها را بدون هیچ سوالی پذیرفته باشیم. بلکه از آن نوع رفتارهای انسانی هستند که باید شکلی از « آفرینندگی» را در آنها بکار برد. هرچند که بازهم مطمئن نیستم که ذهنهایی که به « خرد گرایی» عادت نکرده اند چگونه خواهند توانست از عهدهٔ « سیال بودن» قضایا بر آیند. به هر حال با مثالهای زیرین آغاز میکنم :

تظاهرات و راهپیمایی

تظاهرات و راهپیماییها را میتوان به سه نوع تعریف نمود :
۱- تظاهرات و راهپیمایی خود جوش.
۲- تظاهرات و راهپیمایی با فراخوان.
۳- تظاهرات و راهپیمایی سازمان یافته.

تظاهرات و راهپیمایی خودجوش:

در تظاهرات خودجوش معمولاً زمان و مکان مشخصی دیده نمیشود و بسیار ناگهانی اتفاق می افتد. اندیشه ای که در پشت آن نهفته است در حد خواسته هایی ساده و از نظر اقتصادی و سیاسی؛ نپخته و بسیار ابتدایی هستند. لذا از سازمان یافتگی آن نمیتوان سخن گفت ؛ زیرا سازمان یافتگی نشان از آگاهیهای بالاتری دارند. موضوعات گوناگون میتوانند موجبات چنین تظاهرات هایی را فراهم آورند. عناصر بالفعلی که در تظاهرات و راهپیماییهای خودجوش دیده میشوند عبارتند از:
الف : انگیزه : که علت انگیختگی را بیان میکند. مانند نداشتن امکاناتی که برای ادامهٔ حیات ضرورت دارند و رسیدن به نقطهٔ غیر قابل تحمل در محرومیت.
ب: هدف: یعنی رسیدن به آنچه که خواستهٔ حرکت است و یا چیزی نزدیک به آن.
اینگونه از تظاهرات ها فاقد برنامهٔ مبارزاتی اعم از استراتژی و یا طراحی تاکتیکها هستند و معمولاً به طور مقطعی انجام میشوند و چه پیروز و چه شکست خورده؛ از میدان خارج میگردند. پرسش این است که آیا چنین جنبشهایی میتوانند به جنبشی فراگیر برای سرنگونی رژیم حاکم تبدیل شوند؟ پاسخ این است که اگر کل جامعه در حالتی انفجاری به سر میبربد و از سوی دیگر تشکلهای مناسبی برای سازماندهی اینگونه از جنبشها و گره زدن آنها با خواستهای سیاسی گردند؛ این پتانسیل را دارند که به جنبشی برای سرنگونی تبدیل گردند. اما داشتن پتانسیل و حتی رهبران نیز نمیتواند تضمین خوبی باشد؛ مگر آنکه استراتژی تدوین شده و سازماندهی متناسب با « استراتژی و اشکال مبارزاتی» نیز وجود داشته باشد. به عنوان مثال اگر عده ای از کارگران برای اضافه حقوق تجمع کنند و ناگهان یک پلاکارد با شعار « کارگران جهان متحد شوید» در میان تجمع بر افراشته شود؛ به معنی این است که یا کسی میخواهد خود نمایی کند و یا اینکه میخواهد این تجمع ساده را به یک « جنبش جهانی» تبدیل نماید. لذا آنقدر مسخره و بی محتوا مینماید که کارگران چه بسا از ترس متهم شدن به افکار و اهداف کمونیستی؛ از خیر اضافه حقوق بگذرند و دست از پا درازتر به خانه ها و یا به سر کار بازگردند. در زمان پادشاه آریامهر سازمان چریکهای فدایی خلق نظری را مطرح نموده بود که بر اساس آن چریکهای فدایی به صورت مسلحانه از اعتصابات کارگری دفاع نمایند؛ این نظریه تنها برای خودنمایی گروه مطرح شده بود و اگر عملی میشد؛ چه بسا به دست همان کارگران دستگیر میشدند و یا حد اقل مجبور به فرار میگشتند. بنابر این « ادبیات» گزینش شعارها نیز باید متناسب با خواسته ها و جو اجتماعی باشد. اینگونه از جنبشها به جز داشتن رهبری باید از مسیر های « تظاهرات با فرخوان» و « تظاهرات سازمان یافته» بگذرند تا بتوانند به جنبش سراسری تبدیل شده و یا به آن بپیوندند.

تظاهرات و راهپیمایی سازمان یافته :

در اینگونه از تظاهرات ها؛ دعوت کنندگان باید شعارهایی را تدوین کنند که توانایی جذب اقشار وسیعی از جامعه را داشته باشد. همچنین دعوت کنندگان باید بدانند که با در نظر گرفتن احتمالات در شیوهٔ برخورد رژیم حاکم؛ استراتژی احتمالی تظاهرات چه میتواند باشد؟ که بتواند با کمترین تلفات و کمترین زمان ممکن به هدف و یا اهداف تعیین شده رسید. اگر آنهایی که با فراخوان مردم را به تظاهرات و راهپیمایی در نقاط مشخصی فرا میخوانند؛ این امر را که احتمال سطوح برخورد رژیم با تظاهرکنندگان چه میتواند باشد؟ را پیش بینی کنند؛ با احتمال بسیار بالایی کنترل اوضاع را از دست خواهند داد و اگر این مسئله تکرار شود؛ تعداد تظاهر کنندگان رفته رفته کم خواهد شد. نتیجه اینکه با دادن بیشترین تلفات و هزینه ها و زمان؛ در میدان نبرد بدون هیچ دست آوردی شکست خواهند خورد.هزینه های پنهان اینگونه مبارزات بدون محاسبه؛ دلسردی مردم و بی اعتمادی آنها خواهد بود؛ که به سادگی قابل جبران نیست و میتواند سالهای سال؛ به عنوان یک زخم التیام نیافته همچنان باقی بماند.
نکاتی که در یک فراخوان باید به آنها توجه نمود از این قرارند:
۱- مردم انقلابیون حرفه ای نیستند و اگر بعد از مدتی؛ آثار پیشرفت در مبارزه را نبینند دلسرد خواهند شد. در حالی که نیروهای رژیم نیروهای سرکوب حرفه ای و سازمانیافته هستند و از این طریق امرار معاش میکنند و چه بسا برای سرکوب بیشتر ارتقاء درجه و پاداش نیز دریافت میکنند. در حالی که مردم باید کارشان را تعطیل کنند و به خیابانها بریزند.
۲- زمانی که فراخوانی صادر میشود؛ تنها برای مردم صادر نمیشود؛ بلکه به نیروهای سرکوب رژیم نیز گفته میشود که شما هم بیایید؛ در نتیجه مرکز و یا مراکز تظاهرات تبدیل به جبههٔ جنگ خیابانی میشوند. از یک طرف شناسایی منطقهٔ عملیاتی بسیار مهم است؛ و واقعیت این است که مردم معمولاً بر اساس یک شناخت بسیار معمولی که در حدّ شناسایی برای گشت و گذار است به منطقه میرسند. در حالی که نیروهای سرکوب رژیم؛ با داشتن نقشه های متعدد و سازماندهی نیروها و استقرار آنها و داشتن شبکهٔ ارتباطی میتوانند تمامی اوضاع را در مرکز فرماندهی کنترل نمایند و دستورات لازم برای حمله و عقب نشینی و فرستادن نیروهای کمکی را کنترل نموده و پیشبینی های لازم را انجام دهند. درحالی که مردم به صورت گروههای سازمان نیافته و آموزش ندیده به صورتی بی هدف میجنگند. لذا نیروی پیروز در میدان نبرد؛ از همان آغاز مشخص است. مهم نیست که شما چه تعدادی از نفرات را دارید؟ بلکه مهم این است که آیا این تعداد نفرات هدایت میشوند؟ آیا اهداف تعیین شده ای برای فتح کردن وجود دارند؟ آیا در صورت لزوم میتوان از سایر جبهه ها نیروهای کمکی و پشتیبانی را به مناطق دیگر فرستاد؟ آیا برای زخمیها فکری شده است؟ و مسائل مهم دیگری که هر دعوت کننده ای باید برای آنها پاسخی عملی داشته باشد و گرنه تظاهرات گسترده بر اساس یک فراخوان به یک حرکت « گلّه ای» تبدیل میشود و نتیجهٔ آن از همان آغاز رقم خورده است.
۳- تظاهرات سازمان یافته : متاسفانه در ایران اینگونه از تظاهرات هرگز وجود نداشته است مگر در سالهای ۵۸ و ۵۹ که از طرف سازمانهای مجاهدین و فدائیان ترتیب می یافتند ولی بیشتر جنبهٔ نمایش قدرت داشتند.؛ و هرگز از آن مرز فراتر نرفتند. لذا باید آنها را « تظاهرات سازمانیافته برای هیچ» نامگذاری نمود. یک تظاهرات سازمانیافته باید به سوالهای زیرین پاسخ داده باشد و گرنه همچنان با مدت زمانی بلندتر همچنان محکوم به شکست خواهد بود.
الف : تدارکات پیش از فراخوان برای تظاهرات که عبارتند از : تشکیل گروههای دامداد؛ تشکیل گروههای پشتیبانی؛ تشکیل گروههای ارتباطات و دیده بانی؛ تشکیل گروههای نجات؛ تشکیل گروههای خط شکن؛ تشکیل گروههای کمین؛تشکیل گروههای حفاظت از آسیب دیدگان در بیمارستانها و گروههای پشتیبانی عقب نشینی و آموزش و آشنا نمودن تمامی گروهها با نقشهٔ شهری در مناطق عملیاتی.
ب : تعیین مراکز علنی برای فراخوان عمومی و مراکز غیر علنی ( فراخوان درون سازمانی) و تشکیل گروههای تظاهرات کننده در مراکز غیر علنی برای کشاندن نیروهای سرکوب به مراکز اعلام نشده؛ تا نیروهای دشمن را از حالت سازمان یافتگی بیرون آورده و پراکنده سازند و تمامی طرحهای پیش بینی شدهٔ دشمن را خنثی نمایند. تشکیل گروههای کمین در مسیرهای مواصلاتی بین مراکزعلنی و غیر علنی تظاهرات برای درگیر شدن با نیروهای اعزامی دشمن و تار و مار آنها.
پ : تعیین اهدافی که باید فتح و تسخیر شوند و پیشبینی و تهیهٔ ابزار و ادوات لازم برای تسخیر این نقاط.
ت : تعیین نقاطی برای جاسازی ابزار لازم برای حمله و دفاع؛ در روز قبل از تظاهرات.
ث : تشکیل گروههایی که بدور از مناطق کانونی تظاهرات؛ به اهداف نرم و نیمه سخت حمله ور شوند. مانند انبارهای محصولات وارداتی عوامل رژیم و آتش زدن آنها. مغازه های بازاریانی که مزدوران رژیم به حساب می آیند و از پیش شناسایی شده اند و .....
با ترتیب دادن چنین تظاهراتهایی میتوان سطح مبارزه را بالا برده و ظرفیتهای دفاعی و تهاجمی دشمن را از هم گسیخت.
ج : پوشش تبلیغاتی وسیع و سازمانیافته برای به میدان کشانیدن اقشار بیشتری از مردم. نشان دادن و مطرح نمودن پیروزیهای به دست آمده بخش مهمی از مبارزه است.
چ : برگزار کنندگان تظاهرات سازمانیافته میدانند که تظاهرات نمیتواند یک شبه به اهداف خود برسد لذا باید خود را برای فرداهای دیگر آماده کنند. یکی از مسائلی که در این رابطه باید در نظر گرفت؛ کم کردن نیروهای عملیاتی دشمن برای بازداشتن آنها برای سرکوب تظاهرات در آینده میباشد. لذا آنچه که به عنوان یکی از نکات کلیدی باید در نظر گرفت؛ نه تنها دفع هجوم نیروهای سرکوب بلکه از دور خاج نمودن آنها برای مدتهای طولانی میباشد. داشتن این استراتژی و عملیاتی کردن آن؛ میتواند نیروهای دشمن را به سرعت تحلیل برده و توانایی نیروهای پیاده دشمن را در هم بشکند.
ح : سازماندهان تظاهرات سازمانیافته باید درک درستی از مراحل بعدی عکس العمل دشمن داشته باشند. هرزمان که دشمن نیروهای جدیدتری به میدان آورد. باید با بر رسی آن و آرایش جدید دریافت که سطح مبارزه چقدر تغییر نموده است؟ تا بتوان وارد فاز جدید شد و پیش از ورود به فاز جدید؛ سازماندهان باید به مرحلهٔ پیش رو بیندیشند و ضرورتها را تشخیص دهند و حرکت نمایند.

تظاهرات  بر اساس فراخوان

من لزومی برای توضیح این گونه از تظاهراتها نمیبینم. زیرا در سال ۸۸ مردم ایران آنرا به عینیت دیدند و بی برنامگی عمدی رهبران قلابی و استفادهٔ ابزاری از آمال و آرزوهای مردم برای اهداف ناگفتهٔ خود بزرگترین استراتژی آنها بود. استراتژی معروفی که خاتمی بارها به زبان آورد : « فشار از پایین؛ چانه زنی در بالا» و هرگز فراتر از آن نرفتند و خونهای ریخته شده را به فاضلاب هدایت کردند. مردم را فراخواندند و دشمن را نیز فرا خواندند. دشمن سازمان یافته بود و مردم بی سازمان و بی سلاح؛ دشمن حرفه ای بود و مردم نبودند. اینگونه بود که مردم شکست خوردند و دشمن پیروز شد.

کژدم








۴ نظر:

  1. با توجه به مقاله شما می‌بینیم که تظاهرات جنبش سبز (به میزانی که من در جریان آن هستم) مشکلات فراوانی داشته است.
    عده‌ای بنام تقلب در انتخابات به خیابان می‌ریزند. و به سرعت عده فراوانی که از مسائل گوناگون طاقتشان طاق شده بوده به آنها می‌پیوندند و تظاهراتی میلیونی را به نمایش می‌گذارند به این امید که این تظاهرات خواسته‌های آنها را هم در بر بگیرد. (کارگری که برای حقوق خود به اینها پیوسته، کسی که اجاره خانه امانش را بریده، کسی که شب که به خانه‌اش می‌رود هر روز شرمندۀ زن و بچه‌اش هست، دانشجویی که احتیاج به فضای باز ((چه از لحاظ فکری و چه محیط دانشگاهی)) دارد، اقلیت دینی یا نژادی، کسانی که از این حکومت دیکتاتوری به هر شکلی ضربه‌ای خورده‌اند) ولی شعارها چیست؟ (رای من کو؟، نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، اوباما یا با اونا یا با ما) خوب مردمی که به شکل خودجوش به راهپیمایی پیوسته‌اند، شب به خانه می‌روند و فکر می‌کنند که: خوب حالا این راهپیمایی برای من چی داشت که از کار و زندگیم برایش زدم؟ امروز که هیچی ولی خداکند فردا یک فکری برای ما کرده باشند... ولی رهبران به فکر آنها نیستند، یا به این دلیل که اصلا هدفشان این عده نبود؛ یا اینکه در «ساختارشناسی» تظاهرات و افکاری که در آن شرکت کرده بودند اشتباه کردند و بدرستی «اجزای این ساختار» را نشناختند و خواسته‌های آنها را نفهمیدند. و اگر به این دلیل دوم باشد باید گفت که مشکل رهبران در «روش شناخت» آنها بود که در کامنت قبلی با شما در میان گذاشتم و (بشکل مبهمی) گفتم که علاوه بر خود سه مرحله شناخت روش شناخت هم مهم است که به چه طریقی شناسایی کنیم. برای «شناخت اجزاء ساختار» مجبوریم بطور مستقیم با تمام اجزاء در ارتباط باشیم و آن را بطور مستقیم بشناسیم ولی گویا این رهبران در پشت میزهایشان و با خیالبافی خود اجزا را شناسایی کرده بودند. مردم هر روز که می‌گذرد ناامیدتر می‌شوند و از خروش و تعدادشان کم می‌گردد تا زمانی که امید این مردم به آن رهبران به دلایل مختلف به کل از بین می‎رود تا جایی که حتی حاضر نمی‌شوند رهبرانشان را از بند دشمن رها کنند.
    زمانی که شناخت اجزاء صحیح صورت نگرفته باشد کل هدف نیز از تغییر کلی حکومت به «چانه زنی» تغییر می‌یابد. (حالا من نمی‌دانم عمدی، یا به‌ ناچار)
    «هدایت» نیروها هم که گل سرسبدش روشهایی هست چون آن اسب تروا (؟؟؟) و کلا تبدیل شده است به همان تظاهرات بر اساس فراخوان با رهبران نادان.
    ~~

    پاسخحذف
  2. بادرودی گرم
    برداشت من با توجه به مقاله (نگاهی نو به طراحی عملیات)از وقایع آخرین انتخابات ریاست جمهوری ایران88ودیدگاه شما ابرو گرامی این است
    1- شرکت مردم وحضور انان در پای صندوق های رائ بیشتر بخاطر امید بستن اکثریت آنان به تغییرات بود وبیرون امدن از وضعیت موجود ومتوصل شدن به افراد وجریانی که برای چندمین بار در طول این مدت توقع بشارت ومعجزه از آن داشتند بمانند آن چاه کزایی وگویا از گذشته هیچ بخاطر نداشتند از انتخابات اصلاح طلبان وخاطمی ویاران او وسوابق قبلی یاران او /سوگند یاد کردن وی به کتاب آسمانی/پای بندی به قانون اساسی ودریافت تائیدیه نهایی از مقام رهبری رکن اول وکلام آخر در همان قانون اساسی!!بگذریم که همه از اتفاقات آن دوره بی اطلاع نیستند.مردم کم اطلاع ومحبوس خبری را گناهی نیست ولی افراد تحصیل کرده ومطلع چه جوابی دارند؟
    2-اگر از دیدگاه شما بنگریم بله همانی بود که دیدیم یک تظاهرات و راهپیمایی خودجوش وبگفته ی کژدم گرامی بااندیشه ای که در پشت آن نهفته و در حد خواسته هایی ساده و از نظر اقتصادی و سیاسی؛ نپخته و بسیار ابتدایی (وبگفته ی شما:عده‌ای بنام تقلب در انتخابات به خیابان می‌ریزند)که بیشتر افراد سازمان داده شده در ستادهای انتخاباتی بودند وبقول شما با شعار رای من کو؟وباز هم این گفته ی شما را قبول دارم که طیف های دیگر با انگیزه واهداف دیگر به ان پیوستند .اما آنانی که دنبال رای خود می گشتند؟چه توقع واهی داشتند.آیا غیرازاین انتظار می رفت؟داخل ایران زندگی نکرده بودند؟مناظره های تلوزیونی را نمی دیدندکه سوابق درخشان همدیگررا وخدمت گذاری های عاشقانه همدیگررا چه جوری روی میز می ریختند!!بله قبول دارم از نظر ما خود جوش بود،بالقوه باپتانسیل بالایی که داشت فعلیت آن چندین برابرمی توانست بشوداما عدم شناخت وسیع ودقیق وعمیق از وضعیت موجود(نظام/رژیم/ایدئولوژی/قانون اساسی/کاندیداها/فیلترهای انتخاباتی/وابستگی ریشه ی جناح های درگیر/شعارهای انتخاباتی فراتراز قانون اساسی /حامیان وسوابق کاندیدها/وضعیت سیاسی واقتصادی کشور/بازارگرم سیاسیون ورسانه های خارجی و...(1-شناخت اجزاء تشکیل دهنده/2-شناسایی روابط بین آن اجزاء باهمدیگر/3-شناسایی روابط متقابل آن مجموعه1و2 با پیرامون خود).ازاین طرف نبود رهبری درست رو هم قبول دارم.خیانت سازمان های اپوزیسیونی و .الترناتیووروشنفکران منور که داخل بازی اینها شدند رو اضافه میکنم.(بحث انجمن از اینها جداست چون در بند نقش ورنگ ایوان نیست وبنا را از پی می خواهد ویران کند وازنوبسازد)اما با وجود همه ی اینها معتقدم این حرکت از طرف نظام بسیار سازمان داده شده وعملیاتی بود.شروع خوب/گرم کردن تنور انتخابات/آنچه که می خواست بشود /مقابله گسترده وکوبیده شدن یکبار دیگرسر مردم به سنگ وبه احراف کشاندن مبارزات توسط رهبران سبز(یاحسین../الله اکبرروپشت بام/بوق وسوت بلبلی/نورپایین وبالا خودرو/بادکنک سبز هوا کردن و...)تابقول شما از خروش وتعداد مردم کم شوداما بر خلاف شما اصلان نباید نگران آن رهبران سبزی فروش بود زیرا معتقدم جایشان نزد پسرعموهایشان در آبنمک برای زمستان رژیم محفوظ است.دوستان کمک کنند تا از طریق این آموزش های اصولی اگر قرار است آین آتش زیر خاکستر دوباره دمیده شود با شناخت ساختارها محاسبات دقیق تری بتوان داشت .ازکژدم وابرو گرامی ممنون خواهم شد اگر اشتباهات مرا گوشزد فرمایید.

    پاسخحذف
  3. با سپاس از نظراتی که دادید.
    متاسفانه این آتش زیر خاکستر مدتها طول خواهد کشید که دوباره شعله ور شود. فضای بی اعتمادی نسبت به مدعیان رهبری و عدم توانایی آنها در پاسخگویی عملی به جنبش و نا روشن بودن اهداف ادعایی گروههای مدعی؛از سوی مردم مورد پذیرش قرار نخواهد گرفت. اکنون آنچه که باید مد نظر گروههای دموکراسی خواه باید قرار گیرد. شفاف سازی مواضع خویش از یک سو و ارائهٔ راههای عملی برای شکستن جو بی اعتمادی حاکم بر جنبش است. متاسفانه تمامی این تلاشها نه در جهتی درست بلکه به حرافی های بیشتر کشیده شده است. گویی که همه میدانند که بیماری مثلاً سرما خوردگی است ولی هیچکس نمیداند و یا نمیخواهد کاری برای درمان آن بکند. همه با بیمار حرف میزنند و او را دلداری میدهند؛ اما بیماری همچنان آنجاست. میگویند باید شجاع بود؛ ولی نمیفهمند که مردم شجاع هستند و نشان دادند که هستن. اما نمیخواهند بفهمند و یا حتی بشنوند که این شجاعان؛ احمق نیستند.

    پاسخحذف
  4. شاهین عزیز
    از نظر من، توقع واهی آنها این بود که کل ایران مثل همان تهران و دو سه شهر بزرگتر است و با شمارش دوباره آراء می‌توانند نتیجه انتخابات را عوض کنند. آنها حساب نکرده بودند که اکثریت مردم روستا نشینان و ساکنان شهرهای دیگر هستند. مردمی اکثر آنها برای دادن رای به مناظره و برنامه‌های ارائه شده توجهی ندارند. آیا خود آنها نشنیده بودند که این آقای احمدی‌نژاد برای بدست آوردن رای در این شهرها گونی سیب‌‎زمینی پخش می‌کنند؟ آیا نمی‌دانند که اگر کاندیدایی به روستایی برود و برای آنها کمی پوپولیستی صحبت کند و در آخر هم سفره شامی در مسجد یا حسینیه‌ای بیندازد، مردم خود را فقط به خاطر آن شام، مدیون او می‌دانند و بخاطر اینکه نمکدان را نشکنند می‌روند و به او رای می‎‌‌دهند؟ خوب حالا بیاییم رای آن عده تظاهرکنندۀ اولیه را بدستشان بدهیم آیا تغییری خواهد کرد؟ ولی اگر هوشیار بودند و همان زمان تغییر تاکتیک می‌دادند و شعارها را تغییر می‌دادند، همین مردم شهرهای کوچک هم پشتیبانشان می‌شدند، چون شعارهایی می‌شنیدند که درد خود اینها هم بود.
    من مطمئن هستم کسانی که حتی با شعار رای من کو به میدان آمدند هدف دیگری جز این شعار داشتند، ولی احتمالا سردسته‌های تظاهرات به این امید که اگر موسوی بتواند وارد سیستم شود در آینده برای آنها موقعیت بهتری ایجاد خواهد کرد هیچگاه این تغییر تاکتیک را ندادند، چرا که زیرسوال بردن کل نظام، کل سیستم را از بین می‌برد و با استراتژی آنها همخوانی نداشت.
    ~~

    پاسخحذف