۱۳۹۰ دی ۱۴, چهارشنبه

سازماندهی برای جنبش سرخ ( بخش دوازدهم )

در بخش یازدهم با تظاهرات سازمان یافته آشنا شدیم. اما پرسش این است که آیا رژیم اسلامی حاکم را میتوان با تظاهرات سازمان یافته سرنگون کرد؟ پرسش دوم این است که پس چرا این تظاهرات های سازمان یافته در لیبی و سوریه؛ نتوانستند رژیم را ساقط کنند؟ اگر مردم لیبی به تظاهرات و اعتصابها ادامه میدادند چه تعداد تلفات را باید میپذیرفتند و تا چه مدت زمانی میتوانستند ادامه دهند؟ حتی با پیوستن بخشهایی از ارتش به جنبش و کمکهای نظامی ناتو جنبش سیاسی لیبی ماهها نتوانست به پیروزی برسد و تعداد کشته ها و زخمیهای این جنبش تا سالهای سال و شاید برای همیشه در محاق ابهام خواهد ماند. همانگونه که تعداد کشته های شهر « حما» در سال ۱۹۸۲ همچنان بین ۲۵ هزار تا ۶۰ هزار نفر حدیثی نا گفته است. امروز در سوریه با اینکه جنبش مردم در حال گرفتن رنگ نظامی است؛ و بخشهای میانی ارتش در حال پیوستن به جنبش هستند هنوز زمان زیادی برای پیروزی جنبش بر رژیم خاندان اسد باقی مانده است.جنبش مردم سوریه که در آغاز در فکر این بود که از هیچ کمک خارجی استقبال نکرده و خود به تنهایی مسئله را حل نماید؛ چرا اکنون از نیروهای خارجی کمک میطلبد؟ رژیم اسد که آنها را خائن مینامد؛ خود تا خرخره  بر پایهٔ کمکهای خارجی بر پای مانده است. براستی چه عوامل دیگری لازم هستد؛ تا یک جنبش سیاسی را به پیروزی برسانند؟ این پرسشها و پرسشهای دیگری از این نوع هستند که با پژوهش و پیدا کردن پاسخ برای آنها میتوان جنبش را از بی عملی و شعار گونگی و حرافی های بی پایان نجات دهد. این وظیفه نه بر عهدهٔ تنبلهای ذهنی که با سر هم بندی کردن تعدادی کتاب و جزوه؛ در دایرهٔ بی سرانجام حرافی و افشاگری مانند یک گربهٔ ملوس به دنبال دم خود میدوند؛ بلکه به عهدهٔ « انجمن پادشاهی ایران - تندر» است و گرنه گروههای شناخته شدهٔ به اصطلاح اپوزیسیون در مبارزهٔ خود از حد یک رادیوی تجاری لوس آنجلسی فراتر نرفته اند. حتی سازمانها و احزاب سنتی نیز مانند کودکان بی دست و پا؛ در انتظار « هدیهٔ پاپا نوئل» نشسته اند.

نگاهی به گذشته؛ نگاهی به حال

برای گشایش این بحث باید اندکی به گذشته های دور و گذشته های نزدیک؛ سفر کرد و سپس به بررسی زمان حال پرداخت.
در گذشته های دور؛ اقتصاد جوامع انسانی  با چند عنصر مهم تعریف میشود. این عناصر عبارت بودند از :
۱- اقتصاد دامداری و چراگاه ها. ( مبتنی بر دام ؛ زمین؛ کوچ نشینی و چادر نشینی؛ دفاع از چراگاهها و تهاجم برای گسترش آنها و غارت محصولات کشاورزان )
۲- اقتصاد کشاورزی و دامداری توامان. ( مبتنی بر دام؛ زمین؛ اسکان و ساختن آبادیها؛ ساختن دژها و موانع دفاعی برای حفظ سرزمین؛ تهاجم برای به دست آوردن زمینهای بیشتر و غارت سایر کشاورزان و دامداران). گروههای اقتصادی بعدی در ادامهٔ رشد جوامع کشاورز بوجود آمدند و نتیجهٔ طبیعی اسکان هستند:
الف : پیشه وران.
ب : بازرگانان.
پ : بانکداری در سطحی بسیار ابتدایی و کوچک. ( وام دادن به کشاورزان و بازرگانان و صنعتگران)
عنصر اصلی در این دو نوع از اقتصاد را زمین و محصولات کشاورزی و دام تشکیل میدهند. لذا دفاع از سرزمین به مفهوم نگهداری مالکیت چراگاهها و یا زمینهای کشاورزی است. مفاهیم اقتصادی و سیاسی بسیار ساده هستند و مذاکرات سیاسی و دیپلماتیک بین اقوام نیز بسیار بی پیرایه و ساده هستند و جنگها نیز تنها به خاطر به دست آوردن زمین بیشتر انجام میگیرند. در واقع تمامی جنگها و مذاکرات تنها و تنها در جهت حفظ و یا از دست دادن حاکمیت بر زمین و یا غارت دیگران است. اما با رشد پیشه وری و صنعتگری به عنوان شاخه ای از آن و ازدیاد تنوع در محصولات و گسترش کشاورزی و ازدیاد ثروت سرزمینی؛ بازرگانان و سپس قشر کوچک و ابتدایی بانکداران بوجود آمدند.
نخستین بانکهای مدرن در ایتالیای بعد از رنسانس  در قرن چهاردهم میلادی شکل گرفتند و سپس هلندیها و سپس انگلیسها آنرا گسترش دادند و بانکداری از حیطهٔ محلّی و کشوری به قارهٔ اروپا گسترش یافت. این تحول بزرگ و به همراه آن شکوفایی صنعتی دو عنصر مهم دیگر را به اقتصاد اضافه نمود و در ادامه؛ کشاورزی و دامداری را نیز متحول نمود. این تحولات منجر به دگرگونی هایی درمفاهیم سیاسی از قبیل تعریف دوبارهٔ «منابع ثروت»  و « قدرت» را دگرگون نمود. اما با وجود تمامی این پیشرفتها؛ تا پایان جنگ جهانی دوم تمامی جنگها همچنان بر اساس «تصاحب سرزمین» تعریف شده اند. پس از پایان جنگ جهانی دوم؛ ایالات متحدهٔ آمریکا با اجرای طرح مارشال؛ مفهوم جدیدی در اقتصاد را عرضه داشت و آن « سرمایه گذاری بین المللی» بود؛ هرچند که عناصر ابتدایی آنرا میتوان در ۳۰۰ سال پیش هم یافت. اما طرح مارشال چهرهٔ جهان را متحول نمود. بعد از اجرایی شدن این طرح؛ مفاهیم سیاسی که برای تعریف « سرزمین» و منابع ثروت و قدرت عرضه شدند به طور سریع و باشتابی افزاینده همیشه مورد « باز تعریف» و دگرگونی ساختاری قرار گرفتند و  این روند همچنان ادامه دارد؛ آخرین امپراطوری که بر اساس تصاحب زمینهای دیگران بنا شده بود؛ ۲۱ سال پیش از هم فرو پاشید. چین کمونیست که زمانی درهای خود را بر روی دشمنان بسته بود درهای خود را به روی دشمن باز کرد. ببر کاغذی امپریالیسم جهانی ( به قول مائو تسه دون) بدون شلیک حتی یک گلوله؛ از دیوار چین گذشت و اکنون چین کمونیست شاید خود یکی از خطوط روی پوست این ببر کاغذی باشد.
کشورهایی که زمانی در جستجوی بازار برای تولیدات خود بودند؛ اکنون تبدیل به وارد کنندگان محصولاتی شده اند که در کشورهای دیگر و با سرمایه و تکنولوژی خودشان ساخته میشوند. مرزهای استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی فرو ریخته اند و تنها به عنوان کلماتی که محتوای آنها در گذشته وجود داشته است در آمده و «خود روشنفکر انگاران» هنوز مفاهیم نوین این کلمات را در نیافته اند. عدم آشنایی با این مفاهیم نوین از طرف جوانان و مردمان عادی؛ بسیار طبیعی است؛ اما زمانی که مدعیان « دانش و خرد ورزی» خود نیز تبدیل به « توبره» ای شده اند که هرچه آفرینندگان این پدیدهٔ نوین در آن میریزند؛ فقط به عنوان مترجم به زبان « فارسی» ترجمه میکنند؛ بی آنکه به بار سنگین و محتوای آنچه که میبلعند و سپس آنرا هضم کرده و خود را مسموم میکنند بیندیشند؛ نه تنها منافع ملی سرزمینی خود را به باد خواهند داد؛ بلکه در صورت ادامه دادن به نشر اندیشه های بیگانگان؛ کیان سرزمینی خود را نیز از دست خواهند داد.
برای روشن شدن مسئله مثال می آورم تا اندکی قابل هضم تر باشد: زمانی که که دو نیروی متخاصم جنگی در میدان نبرد چنان به هم نزدیک میشوند که کارزار؛ تبدیل به جنگ تن به تن میشود؛ برای «ستاد فرماندهی عملیاتی» هر دو سوی نبرد؛ بسیار سخت خواهد بود که از بمباران منطقه و یا آتشباری استفاده نمایند. لذا بهره گرفتن از نیروهایی که بتوانند تنها به حذف نیروهای دشمن از فاصلهٔ نزدیک دست یازند ضرورت پیدا میکند. اما هنوز پاسخ به یک پرسش باقی خواهد ماند که آیا باید این جنگ از درگیری مسقیم و از نزدیک را باید ادامه داد؟ و یا اینکه به جراحی نیروهای دشمن پرداخت؟ این پرسشی است که پاسخ آن نه به عهدهٔ « ستاد فرماندهی عملیاتی» بلکه به عهدهٔ « ستاد مشترک» و چه بسا به ارگانهای بالاتری که تمامی نبرد را هدایت میکنند؛ بستگی دارد.  مسئله این است که زمانی که ببر کاغذی بدون حتی یک شلیک از دیوار چین میگذرد و مانند خون در رگ و پیکر ساختار اقتصادی چین جریان می یابد؛ مبارزه بسیار سخت تر میشود. دقیقاً همین جا است که ما شاهد « کند شدن» روند نبرد میشویم. زیرا که گویی جنگ میان « خودی ها با خودی ها» در گرفته است. تعیین مرزها سخت تر میشوند و در واقع؛ مرزها از تار ابریشم نیز باریکتر میگردند. در اینجاست که ظهور مطالعات استراتژیک و تاکتیکی کاربردی ضرورت می یابد. البته در اینجا از یاران انتظار ندارم که مسئله را کاملاً هضم بکنند و یا هضم کرده باشند. زیرا در چنین روندی از مبارزه؛ « سیّال بودن»  نبرد؛ کار تحلیلگر و برنامه ریز را بسیار مشکل تر میسازد. باید مثالی دیگر بزنم تا بیشتر به آنچه که تلاش دارم تا فهمیده شود؛ نزدیک تر شویم.
در یک ماه اخیر نبردی لفظی در میان ایرانیان خارج از کشور درگفته است که در یک سوی آن « حمید دبّاشی و اکبر گنجی» و در سوی دیگر « علی میر فطروس» و عده ای دیگر ایستاده اند و شاید شومن های تلویزیونهای لوس آنجلسی نیز به نوبهٔ خود بنا بر « جیب و حسابهای بانکی» خود به یکی از این دو گروه پیوسته اند؛ و حتی اگر موضع مستقلی هم داشته باشند؛ حرفی به جز این دو گروه ندارند که بزنند و داستان تنها در این حد است که اگر غرب به ایران حمله کرد؛ هورا بکشیم و یا هورا نکشیم و آنچه که هر دو گروه آنرا فراموش میکنند؛ مردمانی هستند که باید چه در صورت حمله و یا عدم حمله هر روزپشتشان خمیده تر از روز پیش میشود. هر دو گروه ظاهراً به نام « نجات میهن» سخن میگویند؛ در حالی که مفهوم میهن در «جهان نو» را نمیدانند و مکانیسم واقعی «جهان نو» را نمیشناسند. اما پرسش این است که چرا چنین بحثهایی میتوانند برای خود جایگاهی پیدا کنند؟ خاستگاه این بحث ها دقیقاً به خاطر در هم ریخته شدن مرزهای ملی و استقلال است. این مفاهیم که تا ۵۰ سال پیش به شکل قابل لمسی وجود داشتند؛ اکنون توسط آنچه که « جهانی شدن» نامیده میشود؛ در هم فرو ریخته اند. اکنون رژیم تازی پرست حاکم بر ایران که چکمه لیسان چین و روسیه هستند؛ با پرچم استقلال دروغین حرکت میکنند و میخواهند اینچنین القاء کنند که هر چقدر هم که بد باشند؛ مستقل هستند. و این یک دروغ بیشرمانه است و توسط سبزهای مذهبی و سایر عناصر نفوذی رژیم در جنبش آزادیخواهی؛ مانند خاتمی ها و موسوی ها و رفسنجانیها و حمید دباشی ها و اکبر گنجیها.... در بوق و کرنا دمیده میشود. گروه دیگر نیز که « جهانی شدن» را به شکل دیگری تعبیر میکنند که معنی آن این است که « ما دیگر وجود نداریم» و بی لیاقتیها و نفهمی های خود را به گردن « جهانی شدن» می اندازند. در یک سوی « ستون پنجم روسها و چین» و در سوی دیگر « ستون پنجم غرب» ایستاده اند و تمامی تلاش آنها برای کشاندن مردم به زیر پرچم این دسته و یا آن دسته است. این دو گروه طوری وانمود میکنند که گویی مردم ایران چاره ای ندارند و یا باید زیر پرچم « انگلو» ها و یا زیر پرچم « چین و روسیه» سینه بزنند. بنا بر این آنچه که باید مد نظر مبارزان راستین میهن پرست قرار گیرد؛ مطالعات دقیق ساختارشناسانه در رابطه با شرایط کنونی جهانی و تعیین حد و مرزهای منافع ملی و باز تعریف مفهیم نوین سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است؛ تا بتوانند بر مبنای آن راههایی را که تنها منافع ملی ایران و ایرانیان را تاًمین کند پیدا نمایند. اینگونه از حرکات آگاهانه؛ تلاش بسیاری میخواهد و پیچیدگی مفاهیم نوین کار « ساختار شناسی» را دو صد چندان مشکل تر میسازد؛ که از عهدهٔ ذهنهای تنبل و معلولی از قبیل میرفطروسها و حمید دباشی ها که در فکر دعواهای حیدری؛ صفدری رژیم گذشته و یا در فکر منافع برادران مسلمان عربشان گیر افتاده اند؛خارج است. آنها تصمیم خود را گرفته اند که در حد همان رمانها و قصه های شبه سیاسی که چه از طرف رژیم تازی پرستان مبتنی بر آمیخته ای از مزخرفات توخالی اسلامی و «تعاریف ۷۰ سال پیش» از استقلال و ملی گرایی ساخته شده است  و یا از طرف غرب نوشته شده اند؛ بمانند. در ادامهٔ این بحث ها با مثالهای دیگری که از « تجربهٔ دیگران» در جهت حفظ منافع ملی خودشان به عمل آورده اند؛ خواهم کوشید تا به نقطهٔ مشترکی مبتنی بر تعاریف نوین در جهت دفاع ازمنافع ملی سرزمینمان ایران و گسترش این منافع برسیم و با سختی راه و وظایف سنگینی که بر دوش تمامی ایرانیان است؛ آشنا شویم. امیدوارم که گام اول مفید بوده باشد. آنچه که من به تنهایی درپی عرضهٔ آن هستم؛ بایستی که در «کار گروه »های متعدد مورد بر رسی قرار گیرند؛ اما زمانی که چنین امکاتی هنوز وجود ندارد و حد اکثر رهنمودهای عملی « ژنرالهای خود خواندهٔ جنبش» از مرزهای «فیلم بگیر و عکس بگیر و توی یو تیوب بذار» و یا « اینجا رو کلیک کن و آنجا رای منفی بده» نگذشته است؛ و در این ۳۱ سال اخیر نیز هیچ یک از « خود روشنفکر پنداران» کوچکترین گامی در آن جهت بر نداشته اند؛ کار دشواری است و حتماً به عنوان کار فردی دارای نقایص زیادی خواهد بود. من برای این اشتباهات پوزش نمیخواهم؛ زیرا با پوزش خواستن هیچ مسئله ای حل نخواهد شد؛ بلکه یاری میخواهم تا دست در دست هم؛ بشناسیم؛ راه را مشخص کنیم و جنبش را سازمان دهیم. به امید یاری فرهیختگان ایران پرست.

کژدم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر