۱۳۹۱ تیر ۶, سه‌شنبه

سخنان بی پرده: هنر جنگیدن (بخش دوّم)

در سال ۸۸ تعدادی فایلهای صوتی از جلسات آموزشی فرماندهان نیروهای انتظامی توسط یکی از مأمورین وزارت اطلاعات به بیرون درز کرد. لازم دیدم که این فایلهای صوتی آموزشی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهم. در این گفتگو نخست تفسیر مهمترین اخبار را به سمع یاران و مبارزان راه آزادی میرسانم و سپس به تحلیل کاربردی بخشی از فایلهای آموزشی وزارت اطلاعات در رابطه با سرکوب جنبش سال ۸۸ خواهم پرداخت.




پاینده ایران؛برقرار باد آیین ریشه ای؛ کوبنده جنبش تندر

کژدم

۱۳۹۱ تیر ۴, یکشنبه

سخنان بی پرده: هنر جنگیدن (بخش نخست)

در سال ۸۸ تعدادی فایلهای صوتی از جلسات آموزشی فرماندهان نیروهای انتظامی توسط یکی از مأمورین وزارت اطلاعات به بیرون درز کرد. لازم دیدم که این فایلهای صوتی آموزشی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهم. در این گفتگو نخست تفسیر مهمترین اخبار هفته ای که گذشت را به سمع یاران و مبارزان راه آزادی میرسانم و سپس به تحلیل کاربردی بخشی از فایلهای آموزشی وزارت اطلاعات در رابطه با سرکوب جنبش سال ۸۸ خواهم پرداخت.


پیروز و سرفراز باشید.

کژدم

۱۳۹۱ تیر ۲, جمعه

در بارهٔ دموکراسی (بخش نخست)

پیشگفتار

حکومت مردم بر خود؛ که ما به نام دموکراسی میشناسیم. آیا چنین حکومتی یک اوتوپیا است؟ آیا مانند بهشت دست نیافتنی است؟ آیا تا به حال تجربه شده است؟ آیا با پذیرش « داشتن حکومت مرکزی» میتوان آنرا پیاده کرد؟ آیا دموکراسی ذاتاً « مرکزیت گریز» است؟ آیا «آنارشی» همان دموکراسی واقعی است؟ اینها مجموعهٔ مقوله هایی هستند که در این نوشتار سعی در بازگشایی آنها دارم. شاید به خاطر عاری بودن ازهیجانات کسالت آور به نظر برسد؛ اما یک فرد سیاسی باید بداند که چه میخواهد؟ و آیا اندیشهٔ سیاسی او اساساً عملی هست و یا نیست؟ یک فرد سیاسی باید بداند که در یک جامعهٔ دموکراتیک رابطهٔ فرد و اجتماع؛ رابطهٔ گروهها مختلف صنفی؛ اجتماعی و سیاسی چگونه تعریف میشوند؟ ساختارهای اجتماعی و سیاسی جامعه چگونه باید باشند؟ به چه نوع ساختارهایی نیاز است تا بتوان بقای حاکمیت این اندیشهٔ سیاسی را تضمین کرد؟ و بسیاری سوالهای دیگر که باید پاسخی نه تنها در عرصهٔ تئوریک بلکه در عرصهٔ عملی نیز به آنها داده شود و گرنه با حلوا حلوا گفتن؛ نه تنها دهان شیرین نخواهد شد؛ بلکه چه بسا به خاطر عدم آگاهی در سطح جنبش؛ راه برای شارلاتانهای شبه سیاسی باز شود و هر تر و خشکی را به نام دموکراسی بفروشند.
ضرورت داشتن آگاهی و دانش سیاسی؛ از یک نظر دیگر نیز بسیار ضروری است؛ و آن اینکه ؛ بعد ازبه وقوع پیوستن یک انقلاب و بوجود آمدن یک سیستم حکومتی جدید؛ آن سیستم؛ روابط درون مرزی و برون مرزی خاصی را بوجود می آورد که در صورت ایده آل نبودن؛ تغییر آنها بسیار سخت خواهد بود. زیرا با عینیت یافتن نظریات سیاسی در قامت سیستم سیاسی حاکم؛ حکومت از حد « نظر و تئوری» و نوشته های روی کاغذ خارج شده و به صورت یک ساختار با شخصیتهای حقیقی و حقوقی در می آید و چون این سیستم از شخصیتهای حقیقی تشکیل میشود؛ لذا میتوان آنرا یک سیستم فیزیکی قابل لمس نیز به شمار آورد که برای درهم شکستن آن به نیروی فیزیکی نیاز است؛ به بیانی دیگر حکومت یک واقعیت فیزیکی است که دارای دوشخصیت «حقیقی» و « حقوقی» تعریف شده میباشد. لذا آنچه را که میتوان پیش از بنای این « غول عظیم»  با اندیشه و محاسبات حد اکثری « اصلاح» نمود؛ بعد از به وجود آمدنش ؛ در صورت عدم رضایت باید با مبارزات فیزیکی اصلاح کرد. اما مسئلهٔ بسیار مهم این است که جامعه نمیتواند هر چند سال به چند سال دچار تنشهای انقلابی شود و هزینه هایی را بپردازد که اساسا ضرورت آنرا اشتباهات گذشتگان بوجود آورده است و نه تنها باید آن اشتباهات را با پرداخت هزینه های سنگین دورهٔ شورشها و انقلاب اصلاح نمود بلکه برای شرایط بعد از پیروزی نیز ویرانگر میباشند. حتی برگزاری یک رفراندوم که ظاهراً امری ساده به نظر می آید؛ هزینه های مالی فراوانی را بر گردهٔ یک جامعه تحمیل میکند. به عنوان مثال در کشوری مثل آلمان اگر یک روز را برای رفراندوم اختصاص دهند و هر نفر تنها دو ساعت برای آن وقت بگذارد؛ در مجموع حدود ۸۰ میلیون ساعت تنها برای گفتن آری یا نه؛ وقت تلف میشود که برابر است با تقریباً ۱۱ میلیون و ۵۰۰ هزار شیفت کاری ( هر شیفت ۷ ساعت)؛ و اگر به هر شیفت کاری ؛بر اساس حد اقل مزد روزانه تنها ۱۰۰ یورو پرداخت شود؛ هزینه ای معادل یک میلیارد و ۱۵۰ میلیون یورو تنها و تنها هزینهٔ « عدم کار کردن» مردم است ؛که در کشوری صنعتی مثل آلمان بر روی آن حساب میکنند. حال بگذریم از هزینه های تبلیغاتی و چاپ و انتشار و سایر هزینه ها که هیچ یک از آنها حتی یک دینار به در آمد ناخالص ملی نمی افزایند و سرتاپا « ضرر» به حساب می آید. از سوی دیگر سایر کشورها نیز به خاطر روابط سیاسی و اقتصادی که با حاکمیت موجود برقرار میکنند و طبعاً برقراری این روابط برای آنها سود آور است؛ به سادگی نمیپذیرند که حاکمیت موجود دگرگون شود و بازی را دوباره شروع نمایند و به چانه زنیهای بی سر و ته (از نظر آنها) برای باز تعریف روابط خود بپردازند. لذا یک حاکمیت متزلزل برای برقراری روابط طولانی مدت و مستمر غیر قابل اعتناست و چنین کشورهایی معمولاً از عدم روابط پایدار خارجی نیز رنج میبرند و نه تنها بسیاری از شانسها و موقعیتها را به خاطر بی ثباتی از دست میدهند بلکه از روی ناچاری به قراردادها و روابط موقت و توام با خفت تن میدهند. از نظر من کمترین سود یک جامعهٔ دموکراتیک پایداری و ثبات آن است. اما تمامی اینها بستگی به تعریفی دارد که از یک جامعهٔ دموکراتیک و با ثبات در ذهنها نقش بسته است. یک جامعهٔ بی ثبات مانند یک آدم پریشان حال است که قدرت مدیریت خود را ندارد؛ لذا هیچکس بر روی چنین شخصی حساب باز نمیکند و اگر حسابی نیز باز شود؛ برای سوء استفاده از پریشان حالی اوست. در طی چند صد سال اخیر که کشورهای اروپایی شاهد رشد و شکوفایی اقتصادی و توسعهٔ سیاسی بوده اند؛ سرزمین ما در زیر سایهٔ بالهای شوم آیین تازی پرستانه در جهل و تاریکی مانده و هیچگاه روی ثبات و آرامش به خود ندیده است و نقش این سرزمین طاعون زده در آنچه که به عنوان روابط با سایر ملل نامیده میشود؛ نقش حوزهٔ نفوذ بوده است و البته چیزی به غیر از این نیز نمیتوان از آن انتظار داشت و اگر همچنان اینگونه بماند؛ سرنوشت آیندگان ما نیز نه به دست ایرانیان؛ بلکه به دست بیگانگان رقم خواهد خورد. اینکه استاد فرود فولادوند به عنوان « مشکل ایران باید به دست خود ایرانیان و با روشی ایرانی؛ یکبار و برای همیشه حل شود» از آن یاد مینمود تنها و تنها نظر بر این تاریخ شوم ۱۴۰۰ ساله و بویژه چند صد سالهٔ اخیر دارد و آشفتگیهای ناشی از هم دریده شدن شیرازه های این سرزمین در ۱۴۰۰ سال پیش و ادامهٔ تاخت و تازها  تا به امروز که اینک نیز حاکمان تازی پرست برای ادامهٔ حاکمیت ننگین خود سرنوشت این سرزمین را به دنبالچهٔ اهداف بین المللی روسیه و چین تبدیل نموده اند؛ نمیتوان با تعبابیر و تفاسیر بسیار سطحی از اندیشه های سیاسی و اقتصادی مطرح در جهان؛ این سرزمین را از منجلاب پریشانی به در آورد و باید دانست که تکرار کلماتی مانند دموکراسی و لیبرالیسم و امثالهم؛ بدون درک کاربردی آنها در این سرزمین؛ نه تنها مسائل بنیادی مردم ایران را حل نخواهند نمود بلکه چیزی در حد پناه بردن از ترس مرگ به تب خواهد بود و این تب میتواند در سالهای آینده مارا از پای در آورد. تجربهٔ مصر و تونس نشان میدهد که آنهایی که به نام سکولارها مشهور بودند به خاطر غارتگریهای خود در میان بیش از نیمی از مردم آن سرزمینها آبرویی ندارند و اگر اسلامگرایان از درون صندوقها بیرون می آیند تنها به خاطر جهل و نادانی و فقر مفرط و شیوهٔ گداپرورانهٔ اسلامگرایان در طی این سالها بوده است و نه تواناییهای سیاسی و اقتصادی آنان. اکنون ما با بی آبرویی وسیع اسلام و اسلامگرایی و بویژه تشیع صفوی در ایران روبرو هستیم و این نه تنها بهترین موقعیت برای ایرانپرستان در جهت سرنگونی رژیم کثیف جمهوری اسلامی؛ بلکه  زدودن کامل این آیین ننگین برای یکبار و همیشه از این سرزمین است. رژیم کثیف اسلامی و شاخکهای اطلاعاتی آن اینرا دقیقاً میدانند و به همین خاطر است که کارخانهٔ تولیدات فکری رژیم شدیداً کار میکنند و هر روزه انواع و اقسام اصلاح طلبان را به آشفته بازار اپوزیسیون شبه سیاسی وارد میکنند و حتی بر روی جریانهای اخته و سترون شبه سیاسی سرمایه گذاری میکنند و بیگانگان نیز با این سیاست رژیم همداستانند؛ زیرا که منافع استراتژیک بین المللی و منطقه ای آنان نمیتواند؛ با ایرانی سرفراز و آزاد و آباد جامهٔ عمل بپوشد؛ بلکه آنها به ایرانی می اندیشند که  همچنان بخشی از حوزه های نفوذ آنان باشد. از این روی آنهایی که مطالعات سیاسی خود را در حد مطالعات نظری و آرمانی و اوتوپیایی نگه میدارند و از مطالعات سیاسی کاربردی گریزانند؛ به خاطر عدم آشنایی با «کاربردی بودن و یا نبودن» آن اوتوپیاها در چنبرهٔ روشنفکران شبه سیاسی خواهند ماند و نه تنها نخواهند توانست دردی را دوا کنند؛ بلکه با چسبیدن محافظه کارانه به اوتوپیاها و آرمانهایی که تعریف عملی ندارند؛ به سنگ میان راه انقلاب تبدیل خواهند شد و برای همیشه به صورت روشنفکران شبه سیاسی نق نقو و بیکاره خواهند ماند. البته اینگونه شبه روشنفکران به خاطرفرقی که همیشه میان «سیاست نظری» و «سیاست عملی» وجود دارد برای  همیشه حرفی برای زدن خواهند داشت؛ بدون اینکه حتی سنگریزه ای را از سر راه بردارند. به همین روی میخواهم به زبانی بسیار ساده و از الفبای «سیاست کاربردی» و سپس «دموکراسی کاربردی» آغاز کنم و مانند همیشه منتظر نظرات سازنده و انتقادات گزندهٔ تمامی مبارزان خواهم بود.
بعد از این پیشگفتار کوتاه در اینجا لازم میدانم که از مباحث ابتدایی شروع کنیم. زیرا تمامی خوانندگان دریک سطح نیستند؛ و از سوی دیگر آغاز کردن از مباحث « پایه» میتواند از مزخرف گویی های بعدی؛ جلوگیری کند. من شخصاً علاقه ای به مزخرف بافی ندارم و امیدوارم که یاران؛ هر جایی که به تناقض و یا سخن یاوه ای از سوی من برخورد نمودند؛ آنرا « عمدی» تلقی نکنند و مرا از اشتباهاتم آگاه سازند؛ که پیشاپیش سپاسگذار هستم.

رابطهٔ انسان به عنوان فرد با جامعه انسانی

در این مورد دو نظریهٔ اساسی وجود دارد که تنها به ذکر آنها میپردازم و به جنگ و دعوای طرفداران آنها کاری ندارم.
۱- انسان موجودی است اجتماعی که تمایلات فردی نیز دارد.
۲- انسان موجودی است فرد گرا و خودخواه؛ که نفع خود را در زیستن به صورت اجتماعی میبیند.
۳- من به طور شخصی معتقدم که انسان جزو موجوداتی است که به طور غریزی به طور «گلّه ای» زندگی میکند و به خاطر احترام به خود؛ نام گله های انسانی را «جوامع انسانی» نهاده ایم.
حال اگر بحث میان طرفداران هر دو نظریه را به کنار بگذاریم؛ آنچه که به صورت ملموس میتوان دید این است که :
۱- انسانها معمولاً به صورت اجتماعی زندگی میکنند و در طول تاریخ نیز به جز موارد نادر و با محدودیت زمانی؛ دیده نشده است که انسانها به طور انفرادی زندگی کرده باشند.
۲- هر انسانی به عنوان یک فرد؛ یک موجود حقیقی است که غریزه ها؛ تمایلات و روحیات و استعدادهای فردی خود را دارد. البته این غرایز و تمایلات و روحیات میان انسانها بسیار شبیه هم هستند اما در هر فرد به صورت شخصی عمل میکنند. اما در رابطه با استعدادها تفاوتها از یک فرد نسبت به فردی دیگر تفاوت دارند؛ هرچند که بتوان آنها را در گروههایی دسته بندی نمود؛ اما این استعدادها نیز به صورت فردی عمل میکنند هرچند که حتی شکوفایی آنها به پیشرفتهای علمی؛ صنعتی؛ اقتصادی؛سیاسی و اجتماعی نیز بینجامد و این پیشرفتها در شکوفایی استعدادهای دیگران موثر باشند.
۳- انسانها یا به طور فردی و یا به صورت گروهی فعالیت میکنند و این فعالیتها در تمامی عرصه های زندگی فردی و اجتماعی گسترش می یابند و به صورت کانونها و مراکز تجمع اقتصادی؛ سیاسی؛ صنفی؛ فرهنگی و .... بروز میکنند که هم دارای منافع مشترک و هم تضاد منافع و رقابت با یکدیگر هستند و از اینروی انواع گوناگون ساختارهای اجتماعی پدید می آیند.
لذا آنچه که اهمیت دارد این است که حوزهٔ حقوق و وظایف فردی بر اساس منافع فرد در میان جامعه و حقوق و وظایف جامعه بر اساس منافع زندگی اجتماعی در برابر گرایشهای فردی و همچنین حوزهٔ حقوق و وظایف ساختارهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی در برابر افراد و کل جامعه باید به شکلی تعریف شوند که بتوان به نوعی از « توازن» بین زندگی فردی و گروهی و کل جامعه  دست یافت.
نظر به اینکه هم گرایشها و خواسته های افراد و گروههای گوناگون جامعه و از سوی دیگر گرایشها و خواستهای اجتماعی و همچنین کل جامعه در حال تغییر هستند؛ بنابر این باید اهرمهایی را بوجود آورد که بتوانند به طور دائمی نوسانات را کنترل نموده و حد اکثر توازن میان رابطهٔ فرد و گروه و جامعه را تضمین نمایند. همانطوریکه مشاهده میکنید من از « حد اکثر توازن ممکن» صحبت میکنم و دلیل آنهم این است که میان « نظر» و «عمل» معمولاً یک شکافی موجود است که مقدار آنرا با « تلرانس مثبت و منفی» مشخص میسازند و در عرصهٔ عمل « تلرانس صفر» وجود ندارد. البته شاید بتوان به صفر نزدیک شد؛ اما نمیتوان به صفر رسید.

حقوق فردی :

یک فرد مراحل گوناگونی را از زمان تولد تا مرگ را طی میکند. مانند کودکی؛ نوجوانی؛ جوانی؛میانسالی و پیری.بنابر این حقوق فردی باید طوری تنظیم شوند که تمامی این دوره ها و نیازهای ضروری مربوط به این دوره ها را شامل گردد.
حقوق فردی را میتوان به این صورت دسته بندی نمود :
۱- حقوقی که تنها به خاطر « بودن» شامل فرد میشوند. این حقوق به چند حوزه تقسیم میشوند.
الف : حقوق فردی؛ از قبیل؛ حق زندگی؛ حق داشتن سرپناه؛ حق برگزیدن همسر؛ حق داشتن بهداشت و حق بهره بردن از آموزش و پرورش متناسب با استعدادهای فردی؛ حق روبرو شدن با رفتارهایی در شان انسانی؛ حق اندیشیدن و بارور کردن اندیشه ها؛ حق انتخاب شیوهٔ زندگی و حق داشتن هر گونه باور دینی و یا ضد دینی و یا غیر دینی و حق اظهار و ابراز آنها.
ب : حقوق مدنی یک فرد؛ مانند ابراز اندیشه ها در تمامی عرصه های اندیشه و حق بوجود آوردن امکانات آن به صورت فردی و یا گروهی؛  حق عملی کردن اندیشه ها از طریق بوجود آوردن موسسات و تشکلها؛ حق بروز دادن استعدادها بدون مواجه شدن با هرگونه تبعیض.
پ : حقوق اجتماعی یک فرد؛ تمامی آنچه که در بالا به عنوان حقوق فرد آورده شد. اساساً به « حقوق کلان اجتماعی تعریف شده » وابسته است. حقوق اجتماعی اساساً برمبنای تعریف « مالکیت» شکل میگیرند و مانند نخ تسبیح تمامی دانه ها را به نظمی تعریف شده برحول محور « نوع مالکیت» گرد می آورند. یعنی اگر حقوق اجتماعی بر اساس « مالکیت فردی و یا گروهی و یا دولتی لجام گسیخته» تعریف شوند. تمامی سنگها باید طوری چیده شوند که بتوانند آن بنای عظیم حقوقی را بسازند و از آن حفاظت کنند. به بیانی دیگر؛ اگر پیش از هر چیزی شیوهٔ « مالکیت» را تعریف نکنیم با قوانین اجتماعی بسیار متناقضی روبرو خواهیم شد و این تناقضات از سوی قدرتمندان برای محو حقوق فردی تعبیر و تفسیر خواهند گردید. آنچه که به نام « قانون اساسی کشور» شناخته میشود؛ مادر تمامی حقوق اجتماعی است و « تعریف مالکیت»؛ مادر قانون اساسی است.
هر زمان که گروهی از جامعه خواسته اند تا « قوانین مالکیت» را دوباره تعریف کنند و به زبان ساده تر « تغییر » دهند؛ موجب بروز جنگها و خونریزی های فراوان شده است. آنچه که بسیار مهم است به وجود آمدن نوعی از اندیشه و احساس کاذب در پی مرور زمان است که هم فرد و هم جامعه را قانع میسازد که گویی این نوع از مالکیت کاملاً یک امر طبیعی است. در حالی که قوانین حاکم بر طبیعت از نوع قوانین « غیر قابل تغییر» هستند یعنی به عنوان مثال میتوانید بر اساس یک سری از قوانین طبیعی حالتی بوجود بیاورید که جاذبه را خنثی کنید؛ ولی نمیتوانید جاذبه را « انکار» کنید.اماّ تمامی قوانینی که برای کنترل روابط افراد باهمدیگر و جامعه تدوین شده اند کاملاً قراردادی هستند و میتوان آنها را تغییر داد. اینکه گفته میشود « این شخص همسر من است» یک قانون قرار دادی است اما با گذشت زمان نوعی از حس و اندیشهٔ کاذب « همسری قانونی» را بوجود می آورد و نوع طبیعی آن «عشق و کشش طبیعی زن و مرد به همدیگر» است که نخستین را «همسری قانونی و یا قراردادی» و دیگری را «همسری طبیعی» میتوان نام نهاد. این مسائال را از این نظر یاد آوری نمودم تا بتوانم عمق حس و اندیشهٔ کاذب باور بر قراردادها را نشان دهم که خود را « واقعی» جلوه میدهند؛ در صورتی که نیستند. به همین دلیل باید اساسی ترین قوانین را طوری تعریف نمود که بتواند یک توازن پایدار بوجود آورد تا دیگر شاهد بحرانهای درونی منبعث از روابط نا متوازن درونی نباشیم. بنا براین پیش از بوجود آوردن سیستم قوانینی که « حقوق اجتماعی» را تعریف میکنند؛ نخست باید قوانین  تعریف « مالکیت» را تدوین نمود. به عنوان مثال زمانی که خمینی میگوید که اگر پدری با ظلم و غصب ملکی را به دست آورده و بعد از مرگ به فرزندش به ارث بگذارد؛ آن ملک بر فرزند او حلال است.باید بتوانید بفهمید که قوانین دیگر مربوط به مالکیت و قوانین حفاظت از برقراری این قوانین؛ چگونه تدوین خواهند شد و سیستم قضایی؛ در صورت وجود شکایت به نفع کدام طرف رای خواهد داد و در صورت ادامهٔ پیگیری چه کسی به زندان خواهد رفت و یا دودمان چه کسی بر باد خواهد رفت.  
۲- حقوقی که به خاطر« به عهده گرفتن وظایف» به فرد تعلق میگیرند. این نوع از حقوق به چند دسته تقسیم میشوند.
الف : حقوقی که بنا بر نیاز « اجرای  وظایف»  به فرد تعلق میگیرند. مانند حق فرماندهی نظامی؛ حق اداره کردن یک بیمارستان و ... که تمامی این حقوق و تعریف مناسب آن برای « اجرای موفق وظیفه » باید مورد بحث قرار گرفته و کسانی باید در اینگونه مباحث شرکت کنند که به آن وظیفهٔ مشخص و نیازهای حقوقی اجرای آنها به عنوان « متخصص امور» اشراف دارند. به عنوان مثال تعریف کردن حوزهٔ وظایف یک کارخانهٔ پترو شیمی و حوزهٔ حقوق لازم برای اداره کردن و رشد بار آوری و پیشرفت آن.
ب : «حقوق تعریف شده» ای که در برابر انجام «وظیفه ای تعریف شده» به عنوان «کارمزد» به فرد تعلق میگیرد. همچنین حق منفی تعریف شده ای که در برابر تخریب وظیفه ای تعریف شده به فرد تعلق میگیرد که به نام «تنبیه» میشناسیم. 
پ : حقوق مضاعف مالی و رفاهی و حق تشویق شدن به خاطر حسن انجام کار؛ که بر اساس تناسب موفقیت و امکانات « منابع مالی» تعریف میشوند. البته باید دانست که داشتن « حق» همیشه جنبهٔ مثبت بودن را دارا نیست؛ بلکه « تنبیه و جریمه شدن» نیز خود نوعی از داشتن « حقوق» است؛ که باید تعریفی متناسب بر اساس « قصور در انجام وظیفه» داشته باشد.
ت : حق داشتن شغل و امنیت شغلی برای تمامی افراد جامعه. این حق نمیتواند سلب شود مگر آنکه آن موقعیت شغلی بنا بر ضرورتهایی که در اثر رشد تکنولوژی بوجود می آیند از میان رفته باشد و یا اینکه در دادگاه ثابت شود که فرد به خاطر اهمال در کار و انجام وظایف شغلی یک عنصر نامطلوب است.
ث : هر فردی در صورت از دست دادن شغل به هر دلیلی حق برخورداری از حقوق زمان بیکاری برای امرار معاش را دارد. این حق باید به صورتی تعریف شود که تنبلی و یا فرار از کارکردن را فراهم نسازد و فرد باید وزارت کار را با ارائهٔ دلیل قانع سازد که قادر به انجام کار برای مدتی کوتاه و یا دائم نمیباشد.
ج : حق داشتن سلاح گرم؛ مگرآنکه دارای سابقهٔ جنایتکارانه بوده باشد.
چ : حق شرکت و عضویت در سازمانهای مدنی از قبیل احزاب ؛ گروهها؛ سندیکاها؛اتحادیه ها و حق شرکت در اجتماعات و تظاهرات و اعتصابات.
ح : حق دفاع از جان و مال و خانواده در صورت تعرض های جنایتکارانه.
خ : حق داشتن وکیل در دادگاه و حق استیناف بعد از صدور حکم.
ر : حق انتقاد و اعتراض و شکایت قانونی علیه هر شخصیت حقیقی و حقوقی؛ بدون آنکه تحت پیگرد و ارعاب قرار گیرد.

(پایان بخش نخست)

پاینده ایران؛ برقرار باد آیین ریشه ای؛ کوبنده تندر.

دربارهٔ دموکراسی (بخش دوم)

دربارهٔ دموکراسی (بخش سوم)

سکولاریسم از دید آقای رضا پهلوی و حسن شریعتمداری

در این گفتگو شاهد مسائل زیر خواهید بود:
۱- تلاش آقای حسن شریعتمداری برای حفظ اسلام و تشیع با پروژهٔ جذب بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی (احتمالاً سبزهای مذهبی) و بخشهای دیگری که نمیخواهند در صورت شکست رژیم و سرنگونی آن شانس خود را برای ادامهٔ حیات سیاسی و ادامهٔ حکومت از دست بدهند. در واقع حسن شریعتمداری نه برای دموکراسی و جمهوری دموکراتیک و سکولاریسم؛ بلکه برای تشکیل یک جبههٔ اسلامی-شیعی جدیدی وارد میدان شده است تا تمامی جنایتکاران رژیم اسلامی را به عنوان آنهایی که از اصل ولایت فقیه توبه میکنند ولی در پی ادامهٔ حاکمیت اسلامی به نوع و شکلی دیگر هستند؛ در یک جبههٔ شیعی و ضد ایرانی گرد آورد. تمامی دروغها و اراجیفی که ایشان در آغاز و میانهٔ برنامه در رابطه با تشیع و اسلام و فرق تشیع و تسنن میبافند؛ در پایان سخن ایشان به این نتیجهٔ مشعشع می انجامد که همانگونه که خود اظهار میدارند؛ در پی نجات بخشی از رژیم و به اصطلاح خودشان بازندگان رژیم است تا با گرد آوری آنان در یک جبهه به حفظ حیات سیاسی شیعه و ساختارهای مذهبی قم و سایر مراکز مشابه تلاش نمایند و تمامی بازی را یکسره نبازند.
۲- تعریف آقای رضا پهلوی از سکولاریسم به خاطر پذیرفتن ساختارهای دینی در جامعه و تنها بسنده کردن به عدم اجازهٔ دخالت آنها در حکومت؛ یک دیدگاه ناتوان و ضعیف است و در واقع سکولاریسم نیست؛ بلکه پلورالیسم است. این دیدگاه ضعیف در رابطه با سکولاریسم و برخورد محافظه کارانهٔ ایشان در گفتگو با حسن شریعتمداری منجر به عدم پاسخگویی به دروغهای حسن شریعتمداری میشود. در این گفتگو جای استاد فرود فولادوند خالی است تا تمامی تاریخ ننگین اسلام و تشیع چه از نوع کهن آن و چه نوع صفوی آنرا باز نماید و حسن شریعتمداری را سنگ روی یخ سازد.
اگر خوانندگان گرامی این برنامه را به طور کامل ببینند و آنچه را که من در گفتگوی «سکولاریسم دینی تا سکولاریسم واقعی» بیان داشته ام را نیز به طور کامل گوش کنند؛ فرق این دو دیدگاه را به روشنی خواهند دید و در خواهند یافت که آنچه که آقای رضا پهلوی به نام سکولاریسم از آن یاد میکنند و در نظر دارند؛ همان «سکولاریسم دینی» است که نهاد دین (به عنوان یک ساختار) را در کنار حکومت میپذیرند و این یک اشتباه خانمانسوز است. البته من بنا را بر خوشبینی گذاشته ام و آنها را اشتباه دیدگاهی نامیده ام  ولی میدانم که نظرات آقای رضا پهلوی ناشی از اشتباه نیست و دقیقاً آنچیزی است که ایشان از سکولاریسم کلیشه شده از سیستمهای اروپایی و آمریکا پیروی میکنند و مبلغ آن هستند.
نظرات آقای رضا پهلوی در دیدگاه هایشان؛ اشتباهات استراتژیک هستند. اما آقای حسن شریعتمداری میداند که چه میکند و در راه انجام چه کاری است و با تحقیر و طعنه ای آخوند مآبانه در آخر گفتگو به آقای رضا پهلوی میگوید که: من در پی جلب رضایت ۸۵ درصدی شما هستم. آقای رضا پهلوی در بیشترطول زمان گفتگوهای آقای حسن شریعتمداری سرشان را به علامت تایید حرکت میدادند و نمیدانستند که به سوی دام یک آخوند کراواتی کشیده میشوند. زمانی میتوان به دامی کشیده شد که گرایشهای مشترکی  وجود داشته باشند. اما آنچه که در نهایت من در این گفتگو دیدم؛ نزدیکی شدید نظرات آقای رضا پهلوی و آقای حسن شریعتمداری در رابطه با سکولاریسم است و اختلافاتی که در حین گفتگو بروز میکند؛ در رابطه با  شکل حکومتی است. هواداران آقای رضا پهلوی باید بدانند که با اینچنین دیدگاهی در رابطه با سکولاریسم که حتی آقای رضا پهلوی در اوایل سخنانشان به دخالتهای غیر مستقیم نهادهای مذهبی و احزاب مذهبی در اروپا در حکومت نیز اشاره میکنند؛ نتیجه ای به جز داشتن عناصری همچون آقای حسن شریعتمداری که در پی ساختن یک جبههٔ متحد اسلامی با همکاری بخشهای بازندهٔ رژیم کنونی اسلامی را با قدرتی بیشتر از حتی زمان پادشاه آریامهر را در کنارشان خواهند داشت و و برای آب خوردن نیز باید از قم و نجف فتوا بطلبند و یا چنان محدود شوند که هر حرکتی برخلاف نظام پنهان اسلامی (مانند زمان پادشاه آریامهر) به تخطی از قانون اساسی تفسیر خواهد شد و در مدتی کوتاه با یک کودتای نامرئی باید قدرت را دوباره به اسلامگرایان متحد شده در جبههٔ نوین بسپارند. دیدن هردو گفتگو  را برای یاران و مبارزان پیشنهاد میکنم تا مسائل کاملاً باز شوند. زیرا برای ساختن ایران فردا باید نخست بدانیم که چه میخواهیم و عواقب خواسته هایمان چه خواهند بود. 
 


پاینده ایران؛برقرار باد آیین ریشه ای؛ کوبنده جنبش تندر.

کژدم

۱۳۹۱ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

سخنان بی پرده: سکولاریسم دینی تا سکولاریسم واقعی

سکولاریسم مبحثی است که اپوزیسیون قلابی در رابطه با مفهوم آن خلط مبحث میکند و تمامی گروههای سلطنت طلب و یا جمهوری خواه و یا حتی اکبر گنجی ۱۱ امامی بی قرآن مسلمان؛ هم نظر هستند و همگی کالایی قلابی به جنبش دموکراسی خواهی عرضه میکنند.

 


عملیات برون مرزی سپاه قدس و وزارت اطلاعات در گزارش گاردین (اینجا).
وضعیت مصر کاملاً دگرگون میشود (اینجا).
روسها و سوریه (اینجا).
مذاکرات هسته ای در مسکو: به آن بخش خبر دقت نمایید که باقری معاون دبیرشورای عالی امنیت ملی ایران قبل از نشست رسمی ۱+۵  با سرگئی ریابکوف معاون وزیر امور خارجهٔ روسیه و نمایندهٔ این کشور در گروه ۱+۵ گفتگو کرد. که نشان میدهد این روسها هستند که به شورای عالی امنیت رژیم شیعیان حسینی حاکم بر ایران دیکته میکنند که چگونه سخن بگویند و در واقع روسها از رژیم اسلامی به عنوان مهره ای در بازی بزرگتر استفاده میکند و بازیها در پکن و مسکو طراحی میشوند و رهبر معظم شیعیان جهان چیزی بیش از یک روسپی پیر ارزان قیمت کارتن خواب نیست. (اینجا)

کژدم

۱۳۹۱ خرداد ۲۸, یکشنبه

اتفاقات عجیب در دنیای سیاست و کیاست و سلطنت و لیمیا و سیمیا و کیمیا

کمیسیون حقوق بشر پارلمان آلمان که حدود دو هفتهٔ پیش قرار ملاقات با شاهزاده رضا پهلوی را بدون اطلاع دادن قبلی به ایشان لغو کرده بود و شاهزاده رضا پهلوی با تلاشهای فراوان توسط یکی از نیروهای اتفاقاً فارسی زبان پارلمان آلمان توانستند به میهمانی آبدوغ خیار با یکی از نمایندگان همین کمیسیون شرفیاب شوند.( اینجا)
همین کمیسیون حقوق «بشرهایی که ترانه میخوانند» و بسیار خوب هم میخوانند و خیلی هم دمشون گرم؛ در حرکتی غیر منتظره و بدون دخالت نیروهای فارسی زبان پارلمان آلمان؛ از شاهین نجفی برای شرکت در کمپین شناساندن امام نقی ( از اجداد شاهزاده رضا پهلوی) از ایشان حمایت نمودند. (اینجا)
مفسرین سیاسی و هنری در حال کار کردن تنگاتنگ و شبانه روزی هستند تا بدانند که بالاخره  باید به کمپین شناساندن امام نقی (جد بزرگوار) بپیوندند و یا به کمپین پرونده های جنایت علیه حقوق بشری که توسط شاهزاده رضا پهلوی (نبیرهٔ بزرگوار)  اینطرف و آنطرف میروند بپیوندند؟
خبرگزاری ها همچنان در انتظار نتیجهٔ نشست مشترک جناح موسیقی دانان و جناح «هیچکس شناسان» پارلمان آلمان ثانیه شماری میکنند.
دلخور نشید شوخی کردم.....
کژدمه دیگه......
چی....؟ غش کردی....؟ آبدوغ بدم خدمتتون....؟

کژدم

۱۳۹۱ خرداد ۲۷, شنبه

سخنان بی پرده: نبردی خونین در راه است (+18)

برخلاف آرزوها و رویاهای آنهایی که حول محور اندیشه های سترون اپوزیسیون قلابی که مشروعیت خویش را نه در مبارزه بلکه در گرفتن مشروعیت از حکومتهای بیگانگان میجوید و از آنها کمک میخواهد؛ نبردی خونین در راه است.





پاینده ایران؛ برقرار باد آیین ریشه ای؛ کوبنده جنبش تندر.

کژدم

۱۳۹۱ خرداد ۲۴, چهارشنبه

سخنان بی پرده: با هواداران رضا پهلوی

در این گفتگو؛ بعد از یک خبر و تفسیر خبر سخنانی بی پرده با هواداران رضا پهلوی دارم.





فرو کش ظاهری تنش اتمی (اینجا)

مسابقهٔ کشتار (اینجا) و (اینجا)

بازی موشک و تظاهرات بین روسیه و غرب (اینجا) و (اینجا)

در بارهٔ اینکه سازمان ملل و اخباری که منتشر میکنند چقدر اعتبار دارد به این خبر توجه نمایید (اینجا) . این امر نشان میدهد که تمامی این اتفاقات ماههاست که در سوریه اتفاق می افتند و سران حکومتها از آن خبر دارند و تنها برای مردم  گفته نمیشوند.


کژدم


۱۳۹۱ خرداد ۲۳, سه‌شنبه

مهم ترین اخبار چند روز اخیر و ادامهٔ بحث « آلترناتیو سیاسی»

در این گفتگو بعد از چند خبر مهم منطقه ای؛ به ادامهٔ گفتگو در رابطه با ساختار یک آلترناتیو سیاسی و مشخصاً «تشکیل انجمن پادشاهی ایران» به عنوان یک وظیفهٔ میهنی و تنها تشکلی که پتانسیل تبدیل شدن به آلترناتیو سیاسی را دارد مورد بحث قرار داده ام.



در این گفتگو مهمترین اخبار چند روز اخیر و در ادامه به بازگشایی مبحث « آلترناتیو سازی» میپردازم.

خبر بی بی سی در رابطه با سوریه و شکست سکوت اسرائیل  (اینجا)

اعدام ۱۸ تن از عوامل قاچاقچیان مواد مخدر سپاه در عربستان سعودی (اینجا)

کژدم

۱۳۹۱ خرداد ۲۲, دوشنبه

سخنان بی پرده: با هواداران استاد فرود فولادوند

در این گفتگوی کوتاه با اشاره به یکی از مسائل کلیدی و مهم که در ذهن برخی از هواداران استاد فرود فولادوند وجود دارد و سالهاست که ذهن خود را با آن مشغول ساخته اند و بی عملی خود را توجیح میکنند؛ و همچنین به مسئلهٔ مهم «تبدیل شدن به آلترناتیو سیاسی» پرداخته ام. در گفتگوهای بعدی به مسئلهٔ آلترناتیو به طور وسیعتر و عملی تری خواهم پرداخت.



کژدم

۱۳۹۱ خرداد ۱۹, جمعه

قتل عامهای سوریه و درسهایی که باید از آن گرفت.

دو قتل عام در روستاهای سوریه؛ مرا به یاد قتل عام دو روستای « قارنه» و «ایندرگاش» در اطراف شهر نقده می اندازد. اهالی بیگناه این دو روستا توسط پاسدران انقلاب اسلام اهریمنی و به فرمان مستقیم ملاحسنی قتل عام شدند و تنها جرمشان این بود که کرد بودند و از سازمانهای سیاسی بومی خود هواداری میکردند. این تجربهٔ کثیف اکنون توسط سپاه قدس به سوریه منتقل شده است و با تعلیم نیروهای بسیجی سوریه ملقب به «شبیحه» که زیر چتر حمایت آتش ارتش علویهای سوریه دست به این نوع جنایات علوی میزنند( مشروعیت گرفته از قتل عام خوارج و بنی قریضه). بگذریم از اینکه تمامی مارکسیست لنینیستهای انقلابی از این جنایتها حمایت میکنند (چین؛ کوبا؛ چاوز؛ اورتگا) و یا سازمان ملل و سایر سازمانهای حقوق بشری اشک تمساح میریزند؛ و اپوزیسیون قلابی هم از آمریکا و ناتو میخواهد که به سوریه حمله کنند (همچنانکه میخواستند که به ایران نیز حمله کنند) و چارهٔ کار را در آن میبینند آنچه که من به آن می اندیشم درسهای عملی هستند که ما می آموزیم تا بتوانیم از تکرار این فجایع برای مردم ایران؛ توسط بسیج و سپاه پاسداران جلو گیری کنیم. لذا از هم اکنون به فکر چاره بود و گرنه در زمان جنگ فرصتی برای اندیشیدن نخواهد ماند. زیرا زمان جنگ زمان خون و آتش است و بس. 
در زمانی که نیروهای اپوزیسیون قلابی در پنلهای تلویزیونی شرکت میکنند و میخواهند بگویند که اسلام خیلی بد است و دین کشتار است و با دموکراسی سازگاری ندارد؛ تا چهره ای هالیوودی برای خود دست و پا کنند و یا دربارهٔ اندازه گیری سکولاریزمهای ادعایی شان که یک میلیمتر بزرگتر و کوچکتر است و یا به آزادی بیان مطلق و یا آزادی بیان معتقدند و ......... لفاظی میکنند. سپاه پاسداران و بسیجیان در حال دادن و دیدن آموزشهای نظامی هستند و طرحهای گوناگون سرکوب جنبشهای مردمی را تمرین میکنند و اینکه چگونه و در چه شرایطی دست به قتل عام بزنند و به گردن کدامین گروههای بی نام و نشان و سازماندهی شده از طرف خود بیندازند. از سوی دیگر اتاقهای فکری گوناگون رژیم در حال تدوین برنامه های حقوقی برای فرار از زیر مسئولت قتل عامها و ساختن آشیانه برای فرار از سرزمین غارت شده مان هستند....... متاسفانه آنچه که اپوزیسیون خوانده میشود و اکثر رهبران آن در خارج از میهن به سر میبرند همچنان در چمبرهٔ بازی گربه با دم خویش گرفتارند و سردرگمی مبارزان درون میهن نیز نتیجهٔ همین بیماری ست.

یاران و مبارزان

نخست روی سخنم با هواداران اندیشه های استاد فرود فولادوند است که یا به صورت گروههای پراکنده و بی نام و نشان فعالیت میکنند و یا در گروهی شناخته شده که نام انجمن پادشاهی ایران را به یدک میکشد مشغول به فعالیتهایی هستند که از نظر عملی هیچ نتیجه ای نداشته است و در طول سالیانی که از رفتن استاد فرود فولادوند میگذرد به هیچ نتیجهٔ عملی  در خور توجه نرسیده اند. یارانی که نیروهایشان به هدر میرود و چنان مشغول فعالیت هستند که مانند آن سرباز ژاپنی تا یک سال بعد از اتمام جنگ جهانی دوم همچنان در سنگر مانده بود و نمیدانست که جنگ تمام شده است.
من سخنی برای گفتن با «سبز مذهبی» ندارم که اکنون از روی تقیه پیراهنهایشان را زیر شلوار میگذارند و یا ظاهراً عمامهٔ کثیف تازی پرستی را برداشته و به شکل دیگری به دفاع از آیین تباهی میپردازند؛ آنها نخستین افرادی خواهند بود که به کمک هم آغلی های خود(بسیج و سپاه) خواهند شتافت و خون ایرانیان را خواهند ریخت؛ زیرا که این آخرین نبرد آنها است. نبردی که برای اندیشه های تازی پرستانه نبرد مرگ و یا زنده ماندن برای همیشه است. من سخنی با سلطنت طلبانی که همچنان در پی بازگشت به ایران و باز پس گرفتن املاک خویش هستند نیز ندارم؛ اما با آنانی که هنوز میان سلطنت و پادشاهی فرقی نمیبینند و به هیجان آمده اند و با آمیخته ای از اندیشه های مهندسی شدهٔ «سوروس» و حقوق بشری بی ریشه به سید رضا دیبا روی آورده اند سخنی دارم.... 
یاران شما را بازیچهٔ اهداف بیگانگان در خاورمیانه و ایران کرده اند و قدم زدن و گدایی در راهروهای دستگاههای حکومتی بیگانگان را توسط تبلیغات رسانه ای به جای مبارزه به شما میفروشند.
 یاران و مبارزان؛ از رهبران خود بپرسید که چه طرحی برای زمینگیر کردن سپاه پاسداران تازی پرستی دارند تا از قتل عامها جلو گیری نمایند؟ اگر سخنی برای گفتن نداشتند.... در واقع وجود ندارند.
 ایران یعنی کلید خاورمیانه و ایران یعنی تمامی خاورمیانه. این یاران باید بدانند که سید رضا دیبا در صورت به وقوع پیوستن این نوع از قتل عامها در ایران که در سوریه جریان دارد؛ تنها برای کشتگان اشک تمساح خواهد ریخت و هرگز به مردم نخواهند گفت که چگونه مبارزه کنند تا نه تنها قتل عام نشوند بلکه دشمن تازی پرست را تا دروازه های جهنم حجاز برانند؛ تمامی اندیشهٔ این بی ریشه های وطن فروش این است که از مردم بخواهند  که به ورود چکمه های بیگانه به خاک سرزمینمان رضایت دهند تا قتل عام نشوند و غرب همان سوشیانت و مسیح ناجی زمان است. من روی سخنم با جمهوری خواهانی که بازی با کلمات را با سیستم سازی عملی اشتباه گرفته اند نیز نیست. زیرا از نظر آنان کلیشهٔ جمهوریهای حاکم بر غرب مناسب سرزمین ماست ؛ آنان حرافانی هستند که در میان کتابها گم شده اند و هیچ تصور قابل لمسی ارائه نمیدهند. آنها سیستم حکومتی پلورال احزاب را با دموکراسی واقعی اشتباه گرفته اند.

پاینده ایران؛ برقرارباد آیین ریشه ای کوبنده تندر

کژدم



۱۳۹۱ خرداد ۱۸, پنجشنبه

اژدها وارد میشود

گروه همکاری شانگهای که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی توسط چین و روسیه بوجود آمد تا در برابر آمریکا نوعی اتحادیهٔ مقاومت تشکیل دهند؛ اکنون به عنوان نماد اتحاد چین و روسیه؛ در برابر گسترش حوزه های نفوذ آمریکا و اروپا به میدان آمده است تا برای جلوگیری از گسترش خاورمیانهٔ بزرگ به آسیای میانه؛ که حیات خلوت مشترک چین و روسیه است؛ اقدام نهایی خود را به نمایش بگذارند. اما آنچه که مسلم است؛ بنا بر تئوریهای اثبات شدهٔ نظامی؛ نیرویی که نتواند در نخستین سنگر مقاومت نماید؛ سنگرهای بعدی را نیز از دست خواهد داد. اکنون چین و روسیه؛ با تمامی مقاومتی که در برابر از دست دادن رژیم بشار اسد و متعاقب آن لبنان و عراق و رژیم اسلامی حاکم بر ایران در سنگر سوریه  انجام میدهند؛ اما در عمق یافته های خود به این نتیجه رسیده اند که تنها پیشروی دشمن را کندتر سازند و پیش از آنکه دیر شود آسیای میانه را در تیول خود نگهدارند. مشکل مشترک روسیه و چین این است که در سیاستهای خارجی آنها چیزی به نام توسعهٔ اقتصادی در سرزمینهایی که در تیول آنهاست وجود ندارد. چین که رشد اقتصادی آن در مقایسه با دوسال پیش ۵۰ در صد افت دیده میشود؛ برای عقب نشینی بیشتر در عرصهٔ اقتصادی جایی به اندازهٔ سر سوزن را نیز زیاد میبیند و روسیه نیز که تنها به خاطر داشتن کلاهکهای هسته ای نقشی دلال مآبانه ای را در بازار سیاست جهانی بازی میکند؛ مانند « ماموتها» خود را نسلی منقرض میبیند و در سرمایی که در اثر وزیدن باد بهار عربی در مسکو و پکن و آسیای میانه و پاکستان احساس میشود؛ این اتحادیهٔ نیمچه نیمهٔ امنیتی آخرین سنگر پایداری را به رخ میکشد. مسخره ترین بیانیه ای که در طول تاریخ دیپلماسی صادر شده است؛ شاید بیانیهٔ پایان اجلاس گروه همکاری شانگهای باشد که میگوید: «با هرگونه دخالت نظامی بیگانگان در سوریه مخالف هستند» گویی که روسها و چینیها شهروندان سوریه هستند و کمکهای نظامی و سیاسی و دیپلماتیک آنها به رژیم اسد؛ را  موضوع داخلی خود میدانند. اما این بیانیه پیامی پنهان را نیز در خود دارد و آن اینکه: سوریه و لبنان مال شما... ولی دست از آسیای میانه بردارید. اما پیش از صادر شدن این بیانیه؛ خانم هیلاری کلینتون؛ آوازی تهاجمی سرداد و گفت: روسها باید از آبخازیا و اوستتیای جنوبی خارج شوند.بازهم معنی دیگر این پیام این بود که اگر روسها میخواهند همه چیز را از دست بدهند؛ اشکالی ندارد ولی اگر حفظ حاکمیت بر اوستیا و آبخازیا را ترجیح میدهند؛ بهتراست که در مورد سوریه(یعنی خاور میانه) کوتاه بیایند و به فرایند شکوفایی اقتصادی در خاورمیانهٔ بزرگ بپیوندند.
واقعیت این است که آنچه که گروه همکاری شانگهای نامیده میشود؛ شاید برای نئاندرتالهای اسلامی حاکم بر ایران؛ یک رویای غیر قابل دسترس باشد؛ اما از اتحادیهٔ اروپا که به همان دلیل مشترک با گروه شانگهای بناشد؛ بسیار ضعیفتر است. مشکل دیگر این است که اقتصاد روسیه شدیداً وابسته به میزان مصرف اروپاست  و در صورت تضعیف اروپا؛ خود نیزغرق خواهد شد. مشکل چینیها این است که همهٔ اینها را میدانند ولی بازی بهتری ندارند. یا باید رخ را از دست بدهند و یا اسب را و شاید بعد از یک یا دوبازی دیگر هر دو را. گروه همکاری شانگهای نه یک اهرم فشار بلکه مهره ای سوخته است.

کژدم

۱۳۹۱ خرداد ۱۷, چهارشنبه

زره پوش دست ساز انقلابیون سوریه

زره پوش دست ساز انقلابیون سوریه

انقلابیون سوریه اخیراً دست به ابتکار جدیدی زده و خود روهای 4WD و یا سایر مدلهای «ون» و یا کامیونت ها را با پوششی از ورقهای فولادی به زره پوشهایی ابتدایی تبدیل نموده اند که یک مدل آنرا در زیر مشاهده خواهید نمود. این خودرو کاملاً عملیاتی است و در چندین عملیات توسط ارتش آزاد سوریه از آن استفاده شده است. این نفر بر زرهی میتواند ۳ نفر نیروی عملیاتی و راننده را در خود جای دهد. از سرعت بالایی در نقل و انتقالات برخوردار است و برای استفادهٔ آرپی جی زن ها و یا تعبیهٔ مسلسل سنگین به کار رفته است. آخرین عملیاتی که ارتش آزاد سوریه از این خودرو زرهی استفاده نموده است؛ حمله به یک پایگاه هوایی ارتش  و انهدام چند فروند هلیکوپتر تهاجمی و حد اقل یک جت جنگنده بوده است. این عملیات در روز سوم ژوئن ۲۰۱۲ در خارج از شهر «درعا» انجام گرفته است و حکومت سوریه از هرگونه دادن اطلاعات در این مورد سر باز میزند.
این تجربه نشان میدهد که آنهایی که میگویند «نمیشود» و همچنان راههای مسخره ای از قبیل « اطوها را در ساعت مشخصی به برق وصل کنید» را توصیه میکنند؛ نه تنها قصد سرنگونی رژیم را ندارند؛ بلکه حتی اینرا هم میدانند که آسیبهایی که قطع شدن برق به زندگی روزمرهٔ مردم میرساند؛ مردم را به تمسخر اینگونه روشها بر می انگیزد. جزوهٔ «جین شارپ»؛ نه برای پیروزی جنبش بلکه برای به شکست کشاندن آن تدوین شده است. موسساتی همچون سوروس بخشهای خصوصی هستند که در کنار سایر سیستمهای دولتی کشورهای غربی برای به شکست کشاندن جنبشها و نفوذ در آنها فعالیت میکنند ( مانند شرکتهای خصوصی از قبیل Black Water ) که مردم عراق شاهد فعالیت آنها بوده اند و طبعاً مبارزان ایرانی نیز نام آنرا شنیده اند.


انقلابیون سوریه نام این زره پوش دست ساز را به نام شهر ویران شدهٔ حمص «حمص ۷۵» گذاشته اند.
این تجربیات در آینده ای نه چندان دور از سوی یاران و مبارزان انجمنهای پادشاهی ایران در درون میهن و سایر مبارزان راه دموکراسی بکار خواهد آمد.
کژدم

۱۳۹۱ خرداد ۱۶, سه‌شنبه

تحلیلی بر هنر دیپلماسی و تحریمهای جدید

زمانی که سخن از گفتگوهای دیپلماتیک میشود؛ شاید چنین به نظر آید که رژیم اسلامی حاکم بر ایران و ۶ قدرت جهانی؛ بهترین و عاقلترین سخنوران خویش را که با مسائل مربوط به حقوق بین الملل آشنا هستند را به میدان مذاکرات میفرستند تا بنشینند و با همدیگر آنقدر سخن بگویند و اینرا میخواهم و آنرا نمیخواهم بگویند؛ تا اینکه بالاخره مسائل فیمابین به شادی و خوشی حل شود. اما اینگونه نیست. آنچه که حقوق بین الملل نامیده میشوند تنها نوشته هایی بر روی کاغذ هستند و تا زمانی اعتبار دارند که توازن قوا به هم نخورده باشد؛ زیرا آخرین نسخهٔ آن دقیقاً قرار دادی است که برای پایان بخشیدن به آخرین مناقشات بر روی آنها توافق به عمل آمده است. یعنی زمانی که توازن قوای جدیدی بوجود آمده است و تا زمانی اعتبار دارد؛ که توازن قوا به همان شکل بماند و گرنه زمانی که توازن قوا دیگرباره به هم بخورد نتیجهٔ آن جنگ در فازی بالاتراز مذاکرات دیپلماتیک خواهد بود. از طرفی دیگر حقوق بین الملل به خاطر قراردادی بودن آنها قابل معامله هستند. زمانی که مذاکرات آغاز میشوند؛ نشانگر این است که توازن قوا اندکی تغییر نموده است و مذاکرات میتوانند آنرا دوباره با قراردادی نوین به حالت قبلی در آورند و حالت نوین توازن؛ لزوماً مانند مرحلهٔ قبلی نخواهد بود.
زمانی که از توازن قوا سخن میگوییم در واقع به شرایطی اشاره داریم که اهرمهای فشار گوناگونی که هر ملت و کشوری دارای آنها هستند؛ در محاسبات کلی؛ به کیفیتی نیست که بتواند طرف و یا طرفهای مقابل را به زانو در آورد. هر چند کاستیها و کمبودهایی در یک طرف و برتریهایی در طرفهای دیگر موجود است ولی ارزش آنرا ندارند که موجودیت شرایط حاضر را به خطر اندازند. اما زمانی که برتریها و کاستیها شدت گرفتند؛ زمان آن رسیده است که حقوق بین الملل؛ دوباره تعریف شوند و اگر بر سر میز مذاکرات نتوان پیروز شد؛ قضاوت نهایی به میدان نبردهای نظامی سپرده میشود.
لذا آنانی که بر سر میز مذاکره مینشینند؛ در پشت کلمات و جملات زیبا و منطقی سنگر نمیگیرند و اهرمهای فشار خود را بر روی میز مینهند و تلاش میکنند تا با نمایش قدرت که خود نوعی از کاربرد آن است؛ در نوشته های پیشین تغییراتی را بوجود آورند و در واقع بازی پیچیده ای که میتوان آنرا ترکیبی از شطرنج و پوکر نامید آغاز میشود. برندهٔ مذاکرات لزوماً آن کسی نیست که اهرمهای فشار قدرتمند تری در دست دارد؛ بلکه داشتن اطلاعات درست  و طراحی استراتژی مذاکرات نقش بسیار مهمی در نتیجهٔ کار خواهد داشت.برای روشن شدن بیشتر قضیه چند مثال عملی را ذکر میکنم تا نوشته های بالا قابل هضم تر شوند.
آقایان محسن مخملباف و محسن سازگارا؛ که در جنبش سال ۸۸ نقش ژنرالهای ستاد فرماندهی را بازی میکردند؛ در یک شوی صوتی تصویری؛ اعلام کردند که همه چیز به خوبی پیش میرود و آقای مخملباف هم با پارلمان اروپا وارد مذاکرات دیپلماتیک شده است. زمانی که جنبش سازمانیافته و فراگیری وجود نداشت و جنبش محدود به چند استان میشد و رهبری آن نیز « پلورال» بود؛ چنین سخنی؛ یک دروغ آشکار است؛ زیرا نخستین شرط گام نهادن به مذاکرات دیپلماتیک؛ داشتن اهرمهای فشار است. اما این سخنان به خاطر عدم آگاهی بسیاری از جوانان؛  تبدیل به یک امر پذیرفته شده گردید. اما آنچه در عمل اتفاق افتاده بود؛ سخنرانی آقای مخملباف در پارلمان اروپا بود و نگاه پارلمان اروپا به سخنان ایشان؛ در حد نگاه مشتری به مواد خام بود. (مواد ناپرورده ای که باید پرورده شوند).
این قضیه را شاهزاده رضا نیز در سفر اخیر خود به اروپا تکرار کردند و نام پر طمطراق مذاکرات دیپلماتیک بر آنها نهاده شد. اما واقعیت موضوع این است که هم در زمان آقای مخملباف و هم اینک از طرف شاهزاده این ملاقاتها در حد تسلیم تقاضانامه  بوده است و نهادن نام مذاکرات دیپلماتیک بر اینگونه فعالیتها نمیتواند واقعیت را تغییر دهد. مگر آنکه خوشباورانی پیدا شوند و بخواهند خود را بفریبند. لب مطلب و جان کلام آقایان محسن مخملباف و شاهزاده رضا؛ دو جملهٔ همسان  بودند. نخستین میگفت که به مذاکرات هسته ای اهمیت زیادی ندهید و به اجرای حقوق بشر در ایران توجه نمایید و دومی میگوید که به جای بمباران کردن ایران به ما کمک کنید و یا اینکه حق انتخابات آزاد ما را به رسمیت بشناسید. بقیهٔ داستان تنها غوغا سالاری و اجرای سخنرانیها و مصاحبه های هالیوودی هستند و هیچ یک از آنها ارزش کاربردی ندارند و مبارزان میتوانند هم مصاحبه ها و سخنرانیهای سال ۸۸ و هم سخنرانیها و مصاحبه های کنونی را به عنوان یک ناظر سیاسی بیطرف نگاه کنند و توخالی بودن ادعا ها را به روشنی ببینند. حتی در مورد گروههای انقلابی سوریه که دارای سربازان مسلح میدانی در میدان نبرد هستند؛ بسیار زود است که از مذاکرات دیپلماتیک سخن بگویند. تمامی سیاستمداران استخواندار میدانند که اگر با کسی که وارد مذاکره میشوند دارای اهرمهای قدرت نباشد؛ تنها به فروش نسیه و وعده هایی موکول به بعد از روی کار آمدن؛ بسنده خواهد نمود ( به معنایی دیگر پیش فروش آنچه که شاید به دست آورد و شاید هم نه.) و این یک نوع معامله بر سر هیچ است و بر روی آینده ای نامشخص نمیتوان سرمایه گزاری نمود. به همین خاطر نیز نه آقای مخملباف و نه آقای رضا به هیچوجه جدی گرفته نمیشوند و این ملاقاتها شاید حتی ارزش گرفتن عکس یادگاری هم نداشته باشند.

تحریمهای جدید و مذاکرات هسته ای

اکنون رژیم اسلامی مانند همیشه تمامی دار و ندار خود را که اهرمهای فشار واقعی هستند و یا میتوانند باشند و یا بلوف های توخالی هستند را بر روی میز مذاکرات گذاشته است و گردش حرکت چشمهای نگران مذاکره کنندگان رژیم اسلامی ترسیمی از حرکتهای چین و روسیه است و تنها چیزی که برایشان اهمیت درجه اول را دارد؛ ماندن بر سر کار است. گروه مذاکره کنندهٔ رژیم؛ ظاهراً میخواهد طوری وانمود کند که با دیپلماسی فعال؛ روسیه و چین را متقاعد کند که منافع استراتژیک آنها سطوح مشترک وسیعی دارند. در حالی که هم چین و هم روسیه بنا بر تواناییهای بالای خود میتوانند در مذاکرات پنهانی که با گروه ۵+۱ دارند؛ از حاکمیت اسلامی ایران به عنوان اهرم فشار استفاده نمایند و اگر چین و روسیه را از معادله حذف کنیم؛ مذاکرات رژیم اسلامی ایران؛ بی شباهت به سخنرانی مخملباف در پارلمان اروپا و یا مصاحبهٔ شاهزاده رضا با رادیو اسرائیل نخواهد داشت و شاید حتی نتایج بدتری هم داشته باشد. زیرا آن دو نفر خودشان هستند و شناسنامهٔ شان و مقداری وعده و وعید پیش فروش کردن حقوق ملی و پذیرفتن نسخهٔ جدید حقوق بین الملل. اما آنچه که رژیم اسلامی باید از دست بدهد؛ کاملاً نقدی است و هر آنچه را که تاکنون ساخته اند؛ نه تنها باید تقدیم قدرتهای بیگانه سازند؛ بلکه باید چنین فکر کنند که گویی هرگز صاحب آنها نبوده اند و تنها اجازهٔ ساختن آنها و به هدر دادن اموال ملی را داشته اند و محصول نهایی مال کسان دیگری است و بسیار هم داغ است و دست و دهان را میسوزاند. 
تحریمهای جدید شامل موارد زیر میشود:
۱- تحریم بانک مرکزی.
۲- تحریم کشتیرانی که مبداء و مقصد آنها ایران باشد.
۳- تحریم هوایی کامل شرکتهای حمل و نقل هوایی که مبداء و مقصد آنها ایران باشد.
تمامی شرکتهای دولتی و یا خصوصی که این تحریمها را بشکنند؛ مورد تحریم و جریمه های کلان قرار میگیرند.
در کنار اینها ساختن دژهای تدافعی و تهاجمی نظامی و تسلیح کشورهای همسایهٔ ایران و دهها اهرم فشار دیگر؛ جایی برای حرکت به هیئت رژیم اسلامی نمیگذارد و تنها باید چشم امیدشان را به چین و روسیه بدوزند همانگونه که دیگران نیز چشمشان را به نمایندهٔ مجلس آلمان و یک دیدار غیر رسمی و یا یک مصاحبه با رادیو اسرائیل دوخته اند و نتیجه نیز طبعاً همسان خواهد بود و هیچ دست آوردی نخواهد داشت؛ مگر چند عکس یادگاری برای گذاشتن در وبسایتها.
مشکل دیگر این است که شاید بسیاری از نیروهای شبه سیاسی چنین وانمود کنند که اگر رژیم اسلامی حاکم بر ایران سرنگون شود؛ این تحریمها از میان خواهند رفت. این نیز کاملاً اشتباه است. زیرا این تحریمها نه فقط برای به زانو درآوردن رژیم اسلامی؛ بلکه برای کنترل بحران ناشی از سرنگونی رژیم کنونی نیز در نظر گرفته شده اند.حاکمیت بعدی ایران؛ هر گروه و اندیشه و مرام و مسلکی که باشد؛ بدون استثنا زیر فشار این اهرمهای فشار کنونی که هر روز بر حجم و وزن و گستردگی آنها افزوده میشود؛ خواهد ماند. من متاسفانه تا کنون ندیده ام که سازمانی و یا گروهی و یا نهاد و انجمنی؛ به موشکافی و تجزیه و تحلیل در این مورد  پرداخته باشد و همگان خود را به خواب خرگوشی زده اند و از سیاسی بودن تنها تورم رگهای گردن را یاد گرفته اند و خود را تنها در رگهای گردنشان خلاصه نموده اند و فکر میکنند که با شعارهای توخالی همچون: امروز فقط اتحاد. کاری از پیش خواهد رفت. زهی تاسف.

پاینده ایران؛ برقرار باد آیین ریشه ای؛ کوبنده تندر

کژدم

۱۳۹۱ خرداد ۱۵, دوشنبه

آدرس جدید تماس

یارانی که تمایل دارند؛ با من(کژدم) تماس بگیرند؛ از این تاریخ دیگر با آدرس kajdom@tondar.org تماس نگیرند. زیرا من از تشکل موسوم به «تندر» جدا شده ام.
آدرس تماس کنونی من kajdoum.gazandeh@gmail.com میباشد. در صورت داشتن پرسش و یا رهنمود و یا ایده های جدید و فرستادن مطلب و گرفتن پاسخ؛ به این آدرس مراجعه نمایید. در صورت استفاده از بخش کامنتها؛ متاسفانه سیستم وبلاگ اجازهٔ پاسخگویی خصوصی به شخص شما را نمیدهد و تنها در صورتی که نیازی به دریافت پاسخ شخصی نداشته باشید و مایل هستید که پاسخ به شما نیز در دید عموم قرار گیرد (مانند بحث و گفت و شنود) میتوانید از بخش کامنتها هم استفاده نمایید.
در صورت تماس از دادن هرگونه نام و آدرس و شماره تلفن خود داری نمایید. انتخاب یک نام مستعار کافی است.

پاینده ایران؛ برقرارباد آیین ریشه ای؛ کوبنده جنبش تندر
با سپاس

کژدم

۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه

اندر حکایت متانت و صداقت شاهزاده رضا

در دنیای سیاست دروغگویان و پرده پوشان؛ اصلی طلایی وجود دارد که تمامی شارلاطانهای سیاسی به آن دست می یازند؛ و آن اینکه ادعایی میکنند و یا سخنی میگویند که یا عاری از حقیقت است و دروغی بیش نیست و یا سخنی بی مایه است و سپس با بیانیه ای آبدوغ خیاری ؛ بنابر شرایط بوجود آمده یا آنرا تکذیب میکنند و یا میگویند که سخنان آنها به صورت نادرستی نقل و یا به غلط تعبیر شده است.
بعد از رسوایی ماجرای ملاقات لغو شدهٔ سید رضا دیبا با کمیسیون حقوق بشر مجلس نمایندگان آلمان و سرگردانی ایشان و هیئت همراهشان در راهروهای ساختمان پارلمان و وساطت یکی از نیروهای مجلس آلمان که اتفاقاً (کاملاً اتفاقی) ایرانی الاصل هم بوده است؛ با یکی از نمایندگان مجلس آلمان ملاقاتی ترتیب داده میشود و ..... که شرح آن در مقالهٔ (یادگار پادشاه آریامهر....) رفته است و نیازی به تکرار آن نیست. سپس ایشان با هیئت همراه و کاسهٔ مبارک به رادیو فردا پناه میبرد (نوعی از سفارت آمریکا) و برای ادامهٔ فعالیتهای مشعشع خود در یک اتاقی برای عده ای سخنرانی حقوق بشری ترتیب داده میشود که به نام سخنرانی در دادگاه لاهه به خورد مردم داده شود؛ اما چنان افتضاحی پیش می آید که تنها « سلطان اللهی ها» میتوانند آنرا نوش جان کنند. شاهزاده رضا زیر فشار افکار عمومی بدون اینکه به روی مبارک ظل اللهی بیاورند؛ میگویند که اشتباه را مسئول صفحهٔ فیسبوک ایشان انجام داده است. نمیدانم که آیا مسئول صفحهٔ فیسبوک ایشان؛ از چاه جمکران در آمده است؟ یا از اصحاب کهف است و ۹۰۰ سال در غار میزیسته است؟ به هر حال اگر شاهزاده راست میگویند؛ باید این موجود نئاندرتال را اخراج کنند. پرسش دیگر این است که آیا تمامی مسئولین صفحات ایشان را « کرومانیونها» و «نئاندرتالها» تشکیل میدهند؟ البته سرلشکر هخا(روحانی) نمونهٔ بارز یکی از نمونه های این نئاندرتالهاست. 
اما من فکر میکنم که قضیه بسیار عمیقتر از اینهاست. شاهزاده  هیچ کنترلی بر اطرافیانش ندارند و این اطرافیان ایشان هستند که برایشان می برند و میدوزند و تنها کار ایشان «توشیح ملوکانه» است.
پرسش این است که «سلطان اللهی ها» چکاره اند؟ آیا تنها احسنت.... احسنت... گویانند؟ یعنی چیزی مثل عروسکهای کوکی؟؟؟.....
چی....؟ چی گفتی....؟ نه بابا...... من فکر میکنم که انسانها با مغزشان می اندیشند.... این امکان نداره که کسی با پاشنهٔ پاهاش فکر کنه.... یعنی میخوای بگی که علم زیست شناسی همه اش کشک و پشمه....؟
یا شاید هم منظورت اینه که بعضی جمجمه ها پر از کشک و پشمه.....؟ میشه لطفاً شفاف سازی بفرمایید....؟

کژدم

۱۳۹۱ خرداد ۱۳, شنبه

خبر بسیار مهم دستگیری افسران عالیرتبهٔ حزب الله لبنان در سوریه:

خبر بسیار مهم:

بر اساس خبری که در خروجی منابع اطلاعاتی غربی قرار گرفته است؛ تعداد پنج قلّاده از افسران عالیرتبهٔ  حزب الله لبنان به دست نیروهای ارتش آزاد سوریه دستگیر شده اند. اوتوموبیل آنها که حامل ۶ نفربوده است بعد از خروج از پایگاه نظامی « الحامه» Al-Hameh که مرکز نگهداری موشکهای دوربرد و میان برد حزب الله لبنان در سوریه میباشد؛ در فاصلهٔ ۱۵ کیلومتری دمشق به کمین نیروهای ارتش آزاد سوریه افتاده و ۵ تن از آنان دستگیر و یک نفر از آنها موفق به فرار شده است. خواهرزادهٔ حسن نصرالله نیز در میان دستگیر شدگان است. گفته میشود که نیروهای ارتش آزاد سوریه به اطلاعات بسیار دقیقی از خروج افراد حزب الله لبنان و اینکه چه کسانی هستند داشته اند. از سوی دیگر گفته میشود که هواپیماهای بدون جاسوسی  بی سرنشین مسیر این انوموبیل را به ارتش آزاد اطلاع داده است.
اسامی و رتبهٔ  تشکیلاتی دستگیر شدگان به این شرح است:

۱- علی صفا افسر ارشد اطلاعاتی و خواهر زادهٔ شیخ حسن نصرالله.
۲- حسن حمید؛ جانشین فرماده نیروهای جنوب لبنان.
۳- علی زرایب (Zerayb) عضو شورای جهاد (فرماندهی کل نیروهای مسلح حزب الله).
۴- حسن ارزونی(Arzouni) رئیس اطلاعات منطقهٔ  بنت جبیل.
۵- ارس شعیب (Aras ) مسئول پایگاه آموزشی حزب الله لبنان در منطقهٔ درّه بکا  در شرق لبنان.

افراد دستگیر شده دومین گروه از لبنانیهای شیعه مسلک هستند که به دست نیروهای ارتش آزاد سوریه دستگیر شده اند. گروه نخست تعداد ۱۱ قلّاده بوده است که ظاهراً از ایران و از مسیر سوریه به لبنان باز میگشته اند.

این خبر نشان میدهد که اگر فرزندان دلاور ایران عزمشان را جزم کنند؛ تمامی نیروهای سپاه و بسیج و خانواده های کثیفشان را در روند مبارزهٔ مسلحانه میتوانند در مدت چند ماه؛ ریشه کن سازند.

کژدم