۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه

آب در لانهٔ تشکل «مورچه های تندر»

تشکل تندر؛ اخیراً مطلبی را تحت عنوان ( کژدم کیست و چه میکند؟) منتشر نموده است که سراپا تنها چیزی را که دنبال میکند مسئلهٔ « لو دادن اطلاعات نیروی مخالف» در سطح اینترنت میباشد که وزارت اطلاعات رژیم نیز هر روزه به آن سری میزند و منتظر اطلاعات دست اول است تا توسط احمقی مانند جمشید شارمهد منتشر شود که البته دیگر نمیتوانم این عمل را به حساب حماقت ایشان بگذارم؛ بلکه این خطی بود که ایشان و سربازان امنیتی ایشان یعنی مرتد و پیک تندر که همان سایهٔ تندر و tondar Shadow میباشد (که تا آنجایی که من میدانم؛ با ۳ آی دی و شاید هم آی دی های گوناگون دیگری نیز در اینترنت شلتاق میکند) در فیسبوک آغاز به تهدید و ارعاب برای خاموش نمودن من انجام دادند :
(پيک تندر
 دستکم جمشید چهره هالیودی داره تو کی هستی در آن جلسه به دنبال شناسایی یارانی بودید که در فیس بوک نبودند برای همین ازجلسه بیرون انداخته شدید آقای بی دم بی هویت تحمل ما هم اندازه ای داره کاری نکنید که بعد از کرده خود پشیمان شوید شب دراز است و ملبورن بیدار
2 hours ago · Like · 2
)

اما من به این تهدید گوش ندادم و به کار خود ادامه دادم و این تهدیدها را کپی نموده به بسیاری از یاران؛ فرستادم و آنها میدانند که چه چیزی در جریان بود و علت این تهدید و ارعاب چه بود. تا اینکه در بخش سوم و پایانی فایلهای صوتی که من از نشست منتشر نمودم؛ گفتم که من این جریان را انحرافی میدانم و نمیتوانم با فردی مثل جمشید شارمهد کار کنم و همه چیز را منتشر میکنم و این دقیقاً بعد از این جملهٔ آقای جمشید شارمهد بود که به من میگفتند که اگر آموزشهای من موفق باشند؛ ایشان کلید رادیو را به من میدهند و..... بقیهٔ ماجرا. اما مسئله بر سر این مسائل نیست بلکه مسئله بر سر این است که بنا بر پروتوکل های تشکل تندر؛ هر کسی که بخواهد بپیوندد؛ باید تمامی اطلاعات شخصی خود را از سیر تا پیاز به ایشان بدهد و این در واقع نه به خاطر اطمینان یافتن از طرف؛ بلکه به خاطر داشتن « گروگان اطلاعات شخصی» است تا فرد را با تهدید به لو دادن اطلاعات وادار به ادامهٔ کار و یا سکوت  نمایند.
باز هم مسئلهٔ دیگر این است که آیا من نمیدانستم که اطلاعات من در دست ایشان است؟ و باز آیا نمیدانستم که فردی که خط طلاق مسلحانه میدهد و یا خط غارت موزه ها در بلبشوی روزهای انقلاب و آماده سازی سربازان خود برای دست زدن به این غارتها  را میکند؛ چگونه جانوری است؟ مگر من نگفتم که این فرد فاسد است (در نشست عمومی)؛ مگر من نگفتم که این فرد خط فساد را عمداً نهادینه کرده است؟ پس چرا باز هم ادامه دادم؟ آیا آنقدر احمق بودم که ندانم ایشان بعد از جریان تهدید فیسبوک و تهدید علنی در آخرین نشست؛ دست به این کار خواهد زد؟... دقیقاً میدانستم و نه در آن روزها بلکه حتی پیش از آنکه ایشان مرا به قول خودشان زیر بازجویی قرار دهد نیز اینرا در نظر داشتم که شاید چنین روزی فرا رسد. زیرا این نخستین بحران بین من و جمشید شارمهد نبود و این بحران بیش از یکسال ادامه داشت. من نخواهم گذاشت که خون هیچ یک از جانباختگان راه آزادی هدر رود؛ ۳۳ سال است که در این سرزمین خون جاریست؛ حال یک بچه مزلفی که خود را زرنگ می انگارد؛ میخواهد که مسیر خونهای ریخته شده را به سوی فاضلاب بکشاند؟ آیا استاد فرود فولادوند در پی چنین روزهایی بود که عده ای فاسد و آدم فروش با سؤ استفاده از نام انجمن پادشاهی ایران و مبارزهٔ مسلحانه؛ به دنبال گرد آوری گروههای تبهکار و وعدهٔ ویژه خواری و غارت (به نام غنیمت جنگی آن هم از دارایی های ملی این سرزمین) بدهند؟ دردانهٔ فولادوند و هر آنکس که در این کثافتکاریها شریک است؛ داغ ننگ خیانت بر پیشانی خواهند داشت.
اما مهمترین مسئله نه؛ دانسته های من و نه؛ آنچه که ایشان به عنوان افشاگری  مطرح نموده اند... بلکه تنها یک چیز است : آیا هر کسی که بخواهد انشعاب کند؛ باید از سوی گروه و یاجناح مقابل تهدید به « لو دادن اطلاعات» شود؟ مگر آنچه که در فایلهای صوتی آمده است؛ نظرات شبکهٔ تبهکاری تندر نیست؟ اگر این باند مافیایی خود را یک گروه سیاسی میداند؛ باید که نظرات خود را علنی کند؛ و نه اینکه وقتی که دید میخواهد علنی شود یک رشته برنامه های رادیویی برای ماستمالی کردن آن براه بیندازد و بعد هم  تهدیدات خود را در رابطه با لو دادن اطلاعات شخصی فرد معترض نه تنها عملی نماید؛ بلکه به وزارت اطلاعات ( تحت پوشش سازمانهای انقلابی و مبارز) دعوتنامه صادر نماید که برای اطلاعات تکمیلی میتوانند به « لانهٔ مورچه های تندر» مراجعه کنند؟ اگر رسم گروههای انقلابی این بود؛ الآن حزب دموکرات کردستان و کومه له دیگر نمیباید وجود میداشتند. این احزاب حتی در کردستان در دههٔ ۶۰ علیه هم جنگیدند... ولی هرگز هیچ اطلاعاتی به رژیم ندادند. در اینحا باز هم به تمامی هواداران پاکباختهٔ اندیشه های استاد فرود فولادوند؛ هشدار میدهم که از دادن هرگونه اطلاعاتی به هر شخص و تشکلی بپرهیزند؛ زیرا این سیاست تشکل تندر؛ تنها برای به دام انداختن آنهاست و گرنه بعد از دادن اطلاعات چه اتفاق خاصی می افتذ که قبلاً نمی افتاد؟ آیا به شما سلاح میدهند؟ من میدانم که آه در بساط ندارند تا با ناله سودا کنند. آیا ردهٔ سازمانی شما را بالا میبرند؟ که چکار کنید؟ بروید طلاق مسلحانه بگیرید؟ براستی با کدامین سلاح؟ یا اینکه با مغز شویی غارت موزه ها و آثار باستانی و فرستادن آنها به خارج کشور را در بلبشوی زمان شورشها و انقلاب؛ یک خط انقلابی بدانید و جمشید و دارو دسته اش آنها را بفروشند و بر تخت طلا بنشینند و به ریش همهٔ تان بخندند؟ هیچ یک از شما برای باند گنگستری تندر گرانبها تر از من نخواهید بود و اگر بعد از مشاهده و لمس خط فساد و مبارزه با آن ؛ تمامی اطلاعات شخصی شما را نیز منتشر خواهند نمود. از تمامی یارانی که پیش از این اطلاعات شخصی خود را در اختیار جمشید شارمهد و یا دیگر همپالگیهایش قرار داده اند میخواهم که با تغیر محل مسکونی و یا هر امکان دیگری که در دسترس دارند؛ تمامی اطلاعاتی که به آنها ختم میشود را بسوزانند و از تمامی خوانندگان این سطور که دل در مهر هم میهنان مبارز خود دارند نیز میخواهم تا با تمامی توان خود به هر آن کسی که دسترسی دارند؛ اطلاع دهند تا جان مبارزانی را که به تلهٔ اطلاعاتی این تشکل منحط افتاده اند را از خطری که آنها را نیز تهدید میکند آگاه سازند.
اما یک پرسش دیگر نیز در اینجا مطرح است و آن اینکه آقای جمشید شارمهد؛ یک خط در میان مرا به شخصی به نام مستعار « ماسماتوس» تشبیه میکند و مرا ادامهٔ جریان ماسماتوس مینامد. پرسش این است که چرا تا کنون بعد از دستگیر شدن زنده یاد آرش رحمانی پور و چند تن از یارانش که بنا به حرف جمشید توسط او لو رفته اند ( البته ایشان میخواهند خود را در این ماجرا بیگناه نشان دهند). چرا اسم و آدرس و مشخصات فردی ماسماتپوس را تا کنون منتشر نکرده اند؟ مگر او خائن نبود؟ پس چه فرقی هست میان آن خائن و من که از نظر شارمهد یک عنصر اطلاعاتی هستم و برای رژیم کار میکنم؟ این فرق گذاشتن از آنجا ناشی میشود که آقای شارمهد میدانند که من عنصر اطلاعات رژیم نیستم و با منتشر کردن اطلاعات شخصی من و حواله دادن بقیهٔ آن به آینده تنها و تنها میخواهد مرا به سکوت وادارد. ولی انتشار اطلاعات شخصی ماسماتوس بی فایده بود ؛ زیرا این اطلاعات را باید برای چه کسانی افشاء کرد؟ اگر او عنصر اطلاعات بود که حتماً هم بود ... آقای شارمهتد نیازی نمیدید که برادر را به برادران دیگرش بشناساند. اما او میداند که من برادر کسی نیستم و انتشار اطلاعات من تنها و تنها به خاطر ترس از وجود شخص من بوده است. و گرنه یک انشعاب که این حرفها را ندارد؟؟!! و اگر من عنصر اطلاعاتی هستم انتشار این اطلاعات برای چیست؟ آیا برای جلو گیری از لطماتی است که امکان دارد من بزنم؟؟ اگر اینگونه است؛ پس چرا اطلاعات مربوط به ماسماتوس در این ۳ سال و اندی منتشر نشده است تا جلو تخریبهای بیشترماسماتوس را که صد در صد میدانستند که عنصر اطلاعات بوده است ؛ گرفته شود؟
اما جریان دیگری در  درون تشکل تندر در شرف تکوین است که با ورود شخصی با نام مستعار « سید مهدی» که ادعا میکند در جرایدی همچون عصر ایران و یا نشریات گروههای فشار رژیم و بسیجیها مقاله مینویسد؛ برای وبسایت تندر خبرهای آبدوغ خیاری میفرستد که در آغاز خود را « سید مهدی» معرفی مینمود و اکنون از دو نام Sid-Mahdi و «ژکان کیانی» استفاده میکند و تارعنکبوتی خود را در فیسبوک هم گسترانیده است. جالب اینکه همین شخص در زیر مقالهٔ تندر که اطلاعات شخصی مرا لو داده است کامنت بلندبالایی گذاشته است. همین شخص در فیسبوک بعد از شنیدن بخش نخست فایلهای صوتی به من چنین گفت:

(ژکان کیانی
  • گوش کردم . خواهش میکنم اینو پخش نکن. عواقب خوبی نداره . امکان داره رژیم ازش استفاده کنه و کل مبارزین رو ببره زیر سوال . از فردا میگن اینا که میگن میخوان ایران آزاد بشه میخوان موزه ها رو غارت کنن و به زن مردم تجاوز کنن. خوهش میکنم نزارید خون بچه ها به هدر بره . حیفه . من تو ایرانم و سالهاست که میجنگم و دوستان بسیاری رو از دست دادم. خودم جوونی و خیلی چیزای دیگه رو از دست دادم. الان یه خورده امیدواریم . نزارید که طوری بشه که از اختلافاتون سو استفاده بشه . دیگه نمیگم با هم دوست باشید اما دشمنیهاتون رو رسانه ای نکنید . اختلافاتون رو با دیگران به اشتراک نذارید. کژدم عزیز. من اگر یکی از عوامل رژیم بودم مطمئن باش به این اختلاف دامن میزدم و سعی میکردم دو تا تونو تحریک کنم . اما به خون محمد . مهدی و مهدی که نمیشناسیشون مثل خیلیای دیگه که من نمیشناسمشون قسمت میدم نزارید این اختلافا و بحثها حتی یک لحظه به عمر این حکومت اضافه کنه . زنده و پاینده باد ایران من . برقرار باد آیین ریشه ای . خداوند عشق نگهدار تمام عاشقان ایران)

    بعد که پرسیدم نظرتون چی هست ایشان با براه انداختن آه و نالهٔ سکینه خاتونی اینگونه پاسخ دادند:

    (ژکان کیانی
    • من اصلا نمیخوام به این چیزا الان فکر کنم . من نمیخوام این حرفا خستم کنه . من نمیخوام این بحثا کسلم کنه . من نمیخوام باری که گرونی و تورم و ظلم این آخوندا رو دوشم گذاشته و با همه اینا دارم مبارزه میکنم با این بحثا برام غیر قابل تحمل بشه و کمرمو خم کنه . من عاشق ایرانم و عاشق تمام اونایی که برای آزادی ایران میجنگن . من میخوام یک ثانیه تو فضای آزاد ایران تنفس کنم و حتی اگر اون روز و اون لحظه زنده نباشم میخوام حد اقل تصورش کنم . من دردانه رو دوست دارم بدون اینکه به جنسیتش کار داشته بام من مرتد رو دوست دارم فقط با این فکر که میجنگه من کژدم رو دوست دارم چون میگه ایران باید آزاد بشه و من جمشید رو دوست دارم چون از آیین ریشه ای میگه . من نمیخوام فکر کنم که موزه ها بعد از پیروزی چی میشن همینطور که اگر زنده موندم نمیذارم حتی یک سکه حلبی ازش کم بشه . من همون اندازه که ناموس وطن برام مهمه ناموس هم وطن هم برام مهمه اما نمیخوام الان به این فکر کنم که مثلا فردا که داریم پیروز میشیم اگر فلانی رفت یقه زن یه بسیجی رو چسبید باید چکار کنیم . اون روز وجدانهای بیدار ایرانیان ازاده مطمئن باش که خودشون همه چی رو کنترل میکنن و همون حرف قشنگی که زدی که ایران هیچ وقت عراق نیست اتفاق می افته نه اینجا عراقه و نه ما عرب .
« ژکان کیانی« و یا « سید مهدی» همان جریان « مدحی» در درون تشکل تندر است که بعدها گندش در خواهد آمد. شاید هم به عنوان عضوی از تیم غارت موزه ها و به کمک برخی از اعضاء سپاه میخواهند چنین کاری را به نام انجمن پادشاهی ایران انجام دهند. به هر حال این شخص بسیار مشکوک است و من پریروز ایشان را در فیسبوک « بلاک» کردم.

اما حال میپردازم به مطالبی که سردستهٔ دزدان تندر؛ در بارهٔ من لو داده است و من بنا را بر این میگذارم که تمامی آنها دقیقاً درست هستند و من اطلاعات دقیقی به ایشان داده ام:

۱- اینکه من در خانواده ای بهایی به دنیا آمده ام. گیرم که چنین است. مگر ۹۰ در صد ایرانیان در خانواده های تازی پرست به دنیا نمی آیند؟ مگر کسی محل تولد و پدر و مادر و ارثیهٔ فامیلی اش را خودش تعیین میکند؟
۲- من جزو توابان دههٔ ۶۰ بوده ام. آیا این احمق میداند که تمامی زندانیانی که در دههٔ ۶۰ آزاد شده اند همگی « تواب» بودند؟ آیا این احمق میداند که خط توبهٔ تاکتیکی نخست از طرف سازمان پیکار و سپس مجاهدین خلق داده شد و کار به جایی رسید که ۳ تشکل مخفی توابین تاکتیکی در میان زندانیهای سیاسی کشف گردید؟ و کار به جایی رسید  که اگر تا سال ۶۷ هر که در زندان میماند حتماً از دم تیغ « هیئت اعدام» فرستاده شده از طرف خمینی جلاد و با حکم او گذرانیده میشد؟
۳- من با سازمان سیا رابطه داشته ام؛ آیا این احمق میداند که رفتن به دهان شیر و سالم بازگشتن کار هر مردی نیست؟ سازمانهای اطلاعاتی چون « سیا» خدایان نبرد پنهانی و جنگ سایه ها هستند.  اگر خود او بخواهد برود؛ آیا حتی محل سگ هم به او میگذارند؟ چگونه میتوان به طور مجانی آموزش دید و با بدرقهٔ راه بیرون آمد؟ گوهر دانش نبرد؛ در دست خدایان جنگ است و گرفتن آن گوهر از دست خدایان کار هر کسی نیست. اگر من توانستم این گوهر را بگیرم؛ این افتخار من است و اگر این دانش و آن ایمان به بهروزی ایران و ایرانیان با من نبود؛ منهم مانند سایر گاوها و گوسفندها به دنبال جمشید شارمهد راه می افتادم و در لجنزار بدنامی و « آدم فروشی» و  اندیشهٔ غارت اموال ملی و اخاذی و طلاق مسلحانه فرو میرفتم.

 از تمامی یاران و همسنگرانی که « آدم فروشی» را ننگ میدانند میخواهم که مراتب را به «اف بی آی» در آمریکا گزارش دهند و من نیز پیگیر قضیه از راههای قانونی خواهم بود.
با سپاس از توجه آنهایی که مطالب را در هر دو سوی به دقت میخوانند و قضاوت میکنند.

پاینده ایران؛ برقرار باد آیین ریشه ای؛ کوبنده جنبش تندر.

کژدم

در پایان عین نوشتهٔ  سردبیر(جمشید شارمهد» را به عنوان سند ( برای اینکه نتوانند در دادگاه از زیرش فرار کنند و یا از وبسایتشان بردارند) منتشر میکنم:

مکان شما:سرآغاز » پرسش و پاسخ » «کژدم» کیست و چه میکند؟

«کژدم» کیست و چه میکند؟

در اواخر جنبش سبز فردی با نام مستعار «کژدم» خود را به تندر معرفی کرد و مدعی شد که تجربیات گرانبهایی در مبارزه مسلحانه دارد و میخواهد این تجربیات را در اختیار جنبش تندر قرار دهد. در این زمان وی خود را یکی از هموندان/ همراهان سابق «حزب دمکرات کردستان» معرفی کرد. نتیجه این تجربیات به صورت مقالاتی در سایت تندر و یا خبرنامه تندر منتشر میشد.
پس از مدتی اعلام کرد که مایل هست بیشتر فعالیت کرده و میخواهد  به عنوان یک عضو فعال در خارج از کشور کار کند. اما لازمه همکاری بالاتر از سطح هوادار، روشن بودن پیشینه داوطلب و نداشتن نقطه تاریک از نظر امنیتی است. در این روند «اعتماد سازی» و نزدیک شدن، انتظار ما از داوطلب این است که خود داوطلب به صورت فعال در ارائه اطلاعات پیشقدم باشد.
در مصاحبه‌ای که صدای آن به همراه این نوشته پخش میشود و فرم پر شده توسط وی، مدعی میشود که:
نام او ج. ص. میباشد (اسم اعلام شده نزد ما محفوظ است) و ۵۵ سال سن دارد. پس از انقلاب ۵۷ به هواداران سازمان چریکهای فدایی خلق میپیوندد. بعد از موجودیت چریکهای فدایی خلق معروف به گروه اشرف دهقانی، به آنها پیوسته. در سال ۶۱ به کردستان رفته و به نیروهای ارتش رهاییبخش (موسوم به گروه حرمتی پور) پیوسته. مدعی میشود که ۱۴ تا ۱۵ تیم عملیاتی را فرماندهی کرده است و آنها را منحل کرده است. وی همچنین مدعی میشود متخصص مواد انفجاری بوده و هم به اعضای حزب دمکرات کردستان و هم به حزب کومله آموزش نظامی داده است. در سال ۶۳ از گروه چریکهای فدایی جدا شده و بعد از مراجعه به تبریز؛ لو رفته و دستگیر شده است. در زندان در پروژه «تواب سازی» با آموزش کتابهای سروش به یاران قدیمی‌اش شرکت داشته. و در سال ۶۶ (یعنی پس از ۳ سال) از زندان آزاد میشود.
پس از آزادی از سوی اطلاعات به ترکیه فرستاده میشود تا پس از نفوذ در تشکیلات بهایی به «سپاه قدس» وصل شود. پس از مدتی «اطلاعات» از ادامه اجیر کردن او منصرف میشود. در سال ۲۰۰۲ میلادی به سی-آی-ا مراجعه میکند و او تحت آموزشهای آنها برای برگشت به درون و جاسوسی در صفوف وزارت اطلاعات (یا به قول خودش بچه های اطلاعات) قرار میگیرد. اما پس از شش ماه که از آموزشش میگذرد زیر تعهدش میزند و از ادامه کار منصرف میشود. اما این آموزشها به اندازه ای کارساز بوده که ایشان تازه افکارش باز میشود.
وی همچنین ادعا میکند که آخرین بار در سال ۲۰۰۵ میلادی یک تیم ۱۵ نفره از سوی سی-آی-ا به نزد او آمده تا نظر کارشناسانه وی را در مورد دولت احمدی نژاد جویا بشوند.
بدون توجه به مثبت و یا منفی بودن مطالب گفته شده و بدون توجه به ضد و نقیض بودن گفته ها و بدون توجه به قلوها، تمامی ادعاهای او به غیر از سابقه «تواب سازی» تحت نام ارايه شده مورد تائید قرار نگرفت. نه بازمانگدان چریکهای فدایی خلق و نه سایر سازمان های یاد شده تا این لحظه، چنین نامی را نمیشناسند.
تنها یکی از زندانیان قدیمی «صدای زنگ دار او را» تحت این نام، به عنوان تواب درجه پنج، به یاد میآورد.
پس از بررسی اطلاعات داده شده از سوی وی، موقعیت امنیتی وی همچنان در سطح «ناروشن» ارزیابی ماند، اما به وی ابلاغ نشد تا نیت واقعی او رصد بشود.
از آن پس تمام بحث ها و درخواست های او به اینجا ختم میشد که: «من توانایی های ویژه ای دارم و میتوانم یاران انجمن را آموزش بدهم. بنا بر این آنها را به من معرفی کنید.»
این خواسته صرف نظر از پیشینه ناروشن این شخص، از نظر اصول سازماندهی «انجمن پادشاهی ایران» نیز غیر قابل قبول است، زیرا، آشنایی افراد تنها و تنها بر اساس نیاز حزبی انجام میشود و نه نیاز آموزشی. و این آشنایی به صورت دایمی است و نه موقت. علاوه بر آن، هر کس به اندازه نیازش برای اجرای وظایف حزبی میداند و نه بیشتر. حتی دانستن وجود یک فرد در یک انجمن نیز جزیی از اطلاعات محرمانه به حساب میآید و تنها افراد آن انجمن از وجود او اطلاع دارند. این روش سازماندهی (انجمن های کاویانی) حتی در خارج از کشور که بخشی از یاران به صورت علنی فعالیت میکنند و دست باز تری در فعالیتهای خود دارند نیز اجرا میشود. در سطح انجمن پادشاهی هیچ فردی موجود نیست که از «همه چیز» اطلاع داشته باشد.
با توجه به مسدود بودن راه به بالا، رفتار اخلالگرانه وی در محیط مجازی اینترنت از شش ماه پیش به این طرف آغاز و افزایش یافت. بحث های ظاهرا دلسوزانه وی مانند «ارتفاء سطح سیاسی انجمن»، «فراخوانی انجمن پادشاهی جدید که در قامت دولت عمل کند» و تحریف اهداف انجمن پادشاهی و شایعه پراکنی علیه «جمشید شارمهد» به جایی رسید که دست آخر هدف اصلی خود را نابودی «تندر» و شخص جمشید شارمهد اعلام کرد.
از دیدگاه ما زیاد تفاوت ندارد که او آیا با زمینه چینی قبلی به سوی «تندر» فرستاده شده است و یا اینکه پس از نشان دادن سمپاتی به انجمن، زیر فشارهای سازمانهای اطلاعاتی که سابقه همکاری داشته است، مجبور به همکاری مجدد شده است. آنچه در درجه نخست اهمیت قرار دارد، اجرای راهکارهای امنیتی است که راه نفوذ به بالا را از سوی هر عنصر اطلاعاتی میبندد.
از نظر ما پرونده «کژدم» بسته شده است. فعالان و سازمانهای مبارزی که مایل به دریافت اطلاعات بیشتر از این فرد هستند و یا اطلاعات تکمیلی دارند، میتوانند مستقیما با ما تماس بگیرند.
«انجمن پادشاهی ایران» به خاطر خصوصیات ویژه سیاسی‌ای که دارد، یکی از مهمترین ارگانهای سیاسی است که در سالهای گذشته مورد حمله رژیم اسلامی و کشورهای بیگانه قرار داشته است. ما برآورد میکنیم که در شش ماه آینده این حملات چه از نوع امنیتی-اطلاعاتی آن و چه از نوع سیاسی آن افزایش پیدا خواهند کرد. از این رو همه یاران را فرا میخوانیم که هشیاری و پشت کار خود را متناسب با نیازهای کنونی افزایش دهند.
پاینده ایران و کوبنده تندر

فایل های صوتی این برنامه:
[1], [2], [3], [4]

بیشتر بخوانید:
پشتیبانی صدا و سیما از «کژدم»
مشترک دیدگاهها بشوید

2 دیدگاه

  1. زبون بسته زیر پاسدارها زجرکشیده وآبدیده شده.
  2. اینان خود فروشانی هستند که روی دشمنان رو در روی ما را سفید کردند ، امثال عرب زاده هایی که علنا ما رو کافر مینامند و خونمون رو حلال، سگشان شرف دارد به اینانی که سعی میکنند با هم رنگ نشان دادن خود به دوستان وطن، از پشت به آنها خنجر بزنند
    اینان خود فروشانی هستند که در بازار مکاره رژیم به لقمه نانی برای قاتلین جوانان وطن دم میجنبانند.
    شخصی که حتی در اظهارات متناقض خود که سعی کرده خود را چریک نشان دهد. خائن بودنش را جار میزند.
    سیاسیان بسیاری بوده اند که از راه سیاسی گذشته خود برگشته اند اما اینکه کسی خود را چریک فدایی بنامد و حال که از جدایی بگوید ، بدون اینکه دلایل ایدئولوژی جدایی را نام ببرد با اظهارات مالوخولیایی از توتئه قتل خود و دشنام به اشرف دهقانی داد سر دهد . خود مشخص است که از چه قماشی است.
    این شخص حتی در خزئبلات خود اعلام میکند به همه نارو زده است و اتفاقا همین بود که ما را بیشتر هوشیار کرد.
    میگوید پدر و مادرم بهایی بودند اما من نبودم
    با سیا بودم اما پا پس کشیدم
    فدایی بودم اما گور بابای اشرف دهقانی
    اشرف گفته بود من این را میکشم
    اشرف به عنوان عملیات میخواست من را بکشد
    در زندان تواب شدم
    به اطلاعات نارو زدم
    در مورد احمدی نژاد ۱۵ نفر آمدند از من سوال کنند
    دیگه چه وچه وچه
    انگاری هر شخصی که بگوید من در زندگیم به هر کسی که به من برخورد خیانت کرده ام ، برای ما عزیز می شود و در بست میگوید قربان آن چشمان زیبایت برم.
    حتما انتظار داشت با دو مقاله و چهار تا فحش که به ملاها میدهد سریعا اکانت تمام جوانان وطن که با هزاران امید به ما پیوسته اند را در اختیارش قرار دهیم.
    حتی هنگامی که به او تذکر دادیم مشی روشنگرانه استاد فولادوند ، روشنگری بود و راه آزادی و رهایی و او اگر هم بر می آشفت در مقام استادی و سن بسیاری که در راه تحقیق در تبعید گذرانده بود ، قابل هضم و ستایش و فحاشی صرف نمیتواند نشاندهنده میزان مبارز بودن و عمق مبارزه باشد ، بر می آشفت.
    آری داد و فریاد و فحاشی صرف مخصوص افرادی است که هیچ در چنته ندارند و میخواهند ذهن جویای مخاطب خود را با ناسزا به طرف خود جلب کنند و کژدم شاید می پنداشت کافیست.
    قطعا راه کژدم ، راهی نیست که یک رهرو داشته باشد و سوسوی کم فروغ و سخیف کژدم نشان دهنده قطاری از مهاجمین است که به سمت انجمن پادشاهی ایران، تندر رهسپار شده است.
    و چه خوش است دیدن روی پلید دشمن وقتی از حجاب بیرون می آید.
    اما حقا و انصافا کژدم یک سخن را درست ادا کرد
    آنجا که میگوید میخواهم انجمن خودم را تاسیس کنم اما تا وقتی که «انجمن پادشاهی تندر» که همراهش جمشید و دردانه اند ، وجود دارد ممکن نخواهد بود.
    آری کژدم بدان، بسیار بودند از این سایتها و انجمن های دروغین اما در پرتو انجمن پادشاهی تندر تو و اربابانت نمیتوانید جوانان ایرانی را به دام بیاندازید و در زندان یا به خون کشید یا ضعیفترینشان را مانند خودت به خود فروشی وادار کرد.

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *
*
*


*

۳ نظر:

  1. بادرود
    در مورد اختلافات ميان شما و گروه تندر, اينجانب که فقط يک تماشاچى هوادار انجمن و خواهان برقرارى آيين ريشه اى هستم. ميخواستم يکم بگويم که زاده شدن در خوانواده بهایی يا مسلمان (عرب پرست)هيچ ربطى به هويت يک فرد نميتواند داشته با شد. چيزى که براى بنده محم است قوميت و نژاد فرد است مردم که دين نيستند پوست و خون ساخته ژنتيک هستند. پس به اين روى شما يک ايرانى اصيل هستى چون آذرى هستى...

    به هرحال شما نکته هايى دست گذاشتى که بنده را در مورد تشکيلات تندر و جناب شارمهد به فکر انداخته! البته بنده گونه اى آدم هستم که حتى به داداش خودم هم در مواردى شايد اعتماد نکنم, به همين خاطر هر گاه که با تندر تماس داشتم به هيچ وجه اطلاعات شخصى خود را ندادم و حتى هميشه سعى به misinforme کردن ايشان در اين مورد نيز داشته ام....

    به نظر بنده تشکيلات تندر ميتوانست از شما در کارهايى مهندسى و در مقام تعوريسين استفاده کند. اين بحثها هم ميتوانست در محيطى که تبادل نظر در آنجا انجام ميشود به سندهايى براى پيش برد هدفهايى انجمن تبديل شود (پروتوکلها).....
    اميدوارم راهتان ادامه دهيد و اميدوارم که ياران در تشکيلات تندر به سر عقل آيند و اين جريان را پاى تجربه بگذارند و همه شايد بتوانيد کنار هم مبارزه نماييد. شايدهم تشکيلات به افراد ديپلمات احتياج دارد که در اين مواقع پا را جلو بگذارند و پيوندها را دو باره بر قرارسازند!

    در پايان نظر شما را در مورد استاد فولادوند و اينکه آيا به نظرشما زنده است يا چى?

    با سپاس پ.ن
    ايران

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. یار گرامی
      بیش از یک سال در این مورد تلاش شد؛ اما کار به جایی رسیده است که میبینید. تشکل تندر از پیمان خارج شده است و در جهت اهداف خاصی به پیش میرود که هیچ ربطی به مبارزه برای سرنگونی رژیم و برقراری آیین ریشه ای ندارد. از نظر من آقای شارمهد در حال تشکیل گروههای گانگستری است تا در بلبشوی انقلاب همان کاری را انجام دهند که در عراق اتفاق افتاد. یعنی زدن بانکها و موزه ها و در این راستا از راه مبارزات سیاسی به عنوان پوشش وارد میدان شده اند. اکنون ایشان با انتشار اطلاعاتی که خود نیز در همان فایلهای صوتی مطرح میکنند که به طور محرمانه پیش ایشان خواهد ماند؛ ( به محتوای آنچه که من به ایشان گفته ام کاری ندارم) اما به صورت علنی منتشر میکنند و مسئله را از یک اختلاف سیاسی به فاز برخورد امنیتی کشاندند. این کاری است که دیگر نمیتوان با دیپلمات و اینگونه مسائل حل نمود. کاری که ایشان انجام داده اند؛ آدم فروشی نام دارد و تمامی افرادی که در تشکل تندر هستند در این آدم فروشی ها به راه انداختن گروههای گنگستری شریک جرم هستند. آنچه که امروز میگویم شما در فرداها به چشم خود خواهید دید مگر اینکه افراد فاسد از این تشکل کنار گذاشته شوند. اما در رابطه با استاد فرود فولادوند من هیچ اطلاعی از ایشان ندارم اما در این ۶ سال باید مسئله برای همه مشخص شده باشد که استاد به هر دلیلی؛ هیچ نقشی را به طور شخصی در جنبش ایفا نمیکنند و گرنه اینهمه نابسامانی وجود نمیداشت. اما آنچه که مهم است؛ آموزه های استاد فرود فولادوند هستند که چراغ راه و توشهٔ آرمانی ایرانپرستان باید قرار گیرد. انتظار بازگشتن ایشان و بی عملی پویندگان راه استاد؛ هیچ دردی را دوا نخواهد کرد.

      حذف
  2. با سپاس از جواب شما. البته که نبودن استاد هيچ اصرى در به پيش رفتن افکار و راه ايشان نکرده و نخواهد داشت. زمان با او بسيار همراه است و هر چه بگذرد پر بارتر ميشود. البته بنده 70% فکر ميکنم ايشان زنده هستند. به هر حال کوبنده تندر بر قرار آيين ريشه اى.

    پاسخحذف