دیر زمانی است که اپوزیسیون فارسی زبانان ایرانی تبار اروپایی و آمریکایی شده؛ به خاطر بی عملی و درماندگی ذهنی خود به دو گروه تقسیم شده اند؛ گروهی که میگویند؛ ملت ایران را ول کنید چون ترسو و بی لیاقت و تو سری خور و «موالی» هستند و همین حاکمیت کثیف هم از سر آنها زیادتر است. گروهی دیگر نیز با اینکه ظاهراً اینگونه سخن نمیگویند؛ اما در عمل چارهٔ درمان ناتوانیهای خود را در حملهٔ بیگانگان به خاک سرزمینمان میدانند. این دار و دسته ها که بسیار متنوع نیز هستند؛در تمامی طیفهای جمهوریخواه و یا سلطنت طلب به وفور یافت میشوند و استراتژی خود را برای رسیدن به مقام «دلبری» در پیشگاه بیگانگان بنا نموده اند. نقطهٔ مشترک آنها دفاع از استراتژی مبارزهٔ بدون خشونت و جزوهٔ «جین شارپ» است و هنوز هم که هنوز است؛ با دیدن این همه شکستهای پی در پی نمیخواهند قبول کنند که جزوهٔ راهنمای «جین شارپ» نه تنها راه نیست؛ بلکه چاه است و نتیجه ای که از این چاه بیرون خواهد آمد؛ همان امام زمانی است که در انتظار آن نشسته اند و آن «حملهٔ بیگانگان به ایران» است.
هر دوی این دارو دسته های بزرگ به یک چیز ایمان دارند و آن اینکه دوران ایران تمام شده و اکنون دوران یکه تازی قدرتهای اروپایی و آمریکا فرا رسیده است و این آقایان و خانمهای مبارز نیز باید خیلی زرنگ باشند و ایران را از مسیر دلبری برای بیگانگان نجات دهند.
این دار و دسته ها شدیداً مخالف مبارزهٔ قهر آمیز بر علیه رژیم اسلامی بوده و برای همین هم هست که تمامی آنها کاسه های گدایی رسیدن به قدرت را به درگاه بیگانگان میبرند. اما یک اصل اساسی که تمامی این دار و دسته ها و پیروان آنها؛ فراموش کرده اند این است که یک وزنه بردار برای رسیدن به مدال طلا؛ باید پروتوکولهای تبدیل شدن به وزنه بردار و وزنه برداری را نه تنها اجرا کند بلکه باید بسیار تلاش نماید تا آن مدال طلا را به دست آورد و خود نیز بتواند به خویش افتخار کند. این دار و دسته های پیزوری اپوزیسیون قلابی؛ به تکنولوژی «دوپینگ» علاقه مند تر هستند. برای مدت زمانی بسیار طولانی بود که اساساً مبارزه برای سرنگونی؛ محلی از اعراب نداشت و همه اصلاحات طلب شده بودند؛ و جزوهٔ جین شارپ در بغل به دنبال خریدن دسته های گل و فرو کردن آن به لوله های تفنگ بسیجیان و نیروهای ویژهٔ سپاه و آویختن به گردن فرماندهان سپاه و وزارت اطلاعات بودند. نتیجهٔ این دسته گلها صدها نفر کشته از نیروهای مبارز بود که هم رژیم و هم سبزهای مذهبی از دادن آمار دقیق آن سر باز میزنند.
بعد از این ماجراها و سرکوبها و شکستها؛ اپوزیسیون قلابی به جای اینکه به بازبینی و تحلیل منطقی روند شکست و راهکارها بیندیشد؛ شیپور را بازهم از سر گشاد آن میزند. اینبار اپوزیسیون قلابی که نه به دنبال سرنگونی؛ بلکه به دنبال اتلاف وقت تا رسیدن زمان حمله بیگانگان لحظه شماری میکند؛ تنها و تنها به وقت گذرانی دل خوش کرده است و خدای را هزار بار شکر میکند که خداوند اسماعیل نوری علاء را که سالهاست به وراجی های شبه سیاسی و ظاهراً آکادمیک ولی در حد مکتب شناسی میگذراند؛ به دادشان رسید و کلمهٔ « انحلال طلبی» را بر زبانشان انداخت و همهٔ منتظران ظهور ناجی اعظم ( آمریکا و اروپا) خوشحال شدند که « سقّز» دیگری پیدا شده و میتوانند آنرا برای سالهای سال بجوند و از سوی دیگر رهبر فرزانهٔ مسلمین عالم و اتاقهای فکری او نیز بسیار خوشحال تر از اپوزیسیون؛ که بدون بکار گرفتن نیروهای گمنام امام زمان و و هزینه نمودن صدها میلیون دلار؛ این نظریهٔ جدید جنبش را از درون آن تحت کنترل خود در آورده است و «ستون پنجم» های بی جیره و مواجب (البته شاید هم با جیره و مواجب) این «سقّز» را در دهان مردم انداخته اند تا بحران اندکی فرو کش نماید ؛ تا رژیم بتواند نیروها و انرژی خود را در جای دیگری بکار گیرد و این کمترین خیانت آنهایی است که همچنان به سیاست «دفع الوقت» تا حملهٔ بیگانگان به ایران میپردازند. این خائنین هم «حال» و هم « آیندهٔ» ایران را به حراج گذاشته اند. «حال» را به رژیم اسلامی حاکم بر ایران میفروشند و « آینده» را بر سر میز مذاکره با بیگانگان گذاشته اند و نام این روند را بیشرمانه و خائنانه؛ روند « انحلال» گذاشته اند و خود را انحلال طلبان میخوانند. جرم اینها کمتر از اشخاصی مانند « هوشنگ امیر احمدی» و «تریتا پارسی» نیست و چه بسا سنگینتر است. آن دو دشمنان آشکار ایران و ایرانیان هستند؛ اما این دار و دسته ها دشمنانی در لباس دوست.
چه زمانی بیگانگان به ایران حمله خواهند کرد؟
در تمامی طول زمانی و گستره های جغرافیایی یک نبرد؛ نابودی و یا از میدان به در بردن دشمن یک ضرورت است و تمامی نبرد را این ضرورت؛ تعریف میکند. اما زمانهایی وجود دارند که دشمن نمیخواهد از میدان بیرون رود و نیروی مقابل اجباراً به ضرورت حذف کامل دشمن میرسد. این بخشی از یک تعریف کلاسیک است. اما حتی رسیدن به ضرورت حذف کامل دشمن نیز به خودی خود نمیتواند زمان آغاز حمله را تعریف و تبیین کند. تعریف و تبیین زمان حمله نیز بر اساس عقربه های ساعت تعریف نمیشود؛ بلکه زمان آغاز حمله را حدّ اکثر توانایی های نیروهای خودی و حد اکثر ناتوانیهای نیروهای دشمن تعیین میکند و سکوتی که از زمان تعریف ضرورت تا زمان حمله را فرا میگیرد؛ سکوتی توأم با «جمع آوری اطلاعات»؛ «حفاظت اطلاعات» محاسبات و آرایش تدریجی نیروها و.... دهها مسئلهٔ دیگر است. لذا حتی با کمترین بهرهٔ هوشی که مستلزم یک عنصر سیاسی بودن است نیز میتوان فهمید که نه آمریکا و نه اروپا؛ در یک و یا چند قدمی حمله به ایران نیستند.
آنهایی که بر طبل « آغاز حمله به ایران» در زمانی نزدیک میکوبند؛ یا آنقدر بیسواد هستند که فقط آرزوهای خود را به نام «زمان حمله نزدیک است» به مردم میفروشند و یا اینکه با ایجاد هیاهوی بی اساس میخواهند وضعیت موجود میان نیروهای مبارز را به بهانهٔ فوری بودن خطر جنگ؛ بر هم زده و چنین وانمود کنند که باید همه به دور این شخص و یا آن گروه جمع شوند. اما نمیگویند که برای چه جمع شوند؟ آیا میخواهند با جمع آوری نیرو به جنگ بیگانگان بروند؟ آیا میخواهند که از وضعیت جنگی استفاده نموده و نیروهای خود را به درون مرزه بکشانند و یا هواداران خود را در درون میهن سازماندهی نموده و رژیم را که در جنگ با آمریکا و اروپا درگیر است با جبهه ای نوین از مبارزان آزادیخواه روبرو نمایند؟ آیا میخواهند با رژیم متحد شده و بر علیه نیروهای بیگانه بجنگند؟
به نظر من هیچکدام. آنها فقط میخواهند که تعداد نفرات اطراف خود را زیاد کنند و به بیگانگان نمایش دهند و بگویند که برگزیدن آنها به جای رژیم تنها راه معقول پیش پای آمریکا و اروپاست و تنها نیتی که دارند؛ پیش بردن «سیاست دلبری» است. این نیروها نمونهٔ «عراق» را در رویاهای خود برای خود ترسیم میکنند؛ غافل از اینکه سناریوی عراق به هیچ وجه شامل حال آنان نمیشود. برای درک بهتر سناریوی عراق را بررسی کنیم:
۱- آمریکا در صدد سرنگونی رژیم عراق است و حاکمیت عراق بعد از یک جنگ خانمانسوز و ویرانگر که به نام «طوفان صحرا» شناخته شد در طی سالیان طولانی بعد از آن نیز تحت سنگینترین فشارهای اقتصادی به نقطهء پایانی ضعف خود نزدیک گردید و نیروهای آمریکا و انگلیس نه در یک نبرد شدید؛ بلکه با راهپیمایی نظامی عراق را فتح نمودند.
۲- نخست فردی آمریکایی به نام Paul Bremer به عنوان فرماندار نظامی عراق در دوران گذار برگزیده شد.
۳- نیروهای سیاسی- نظامی عراقی تحت نامهای «سپاه بدر» و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق که در میان شیعیان عراق محبوبیت داشتند؛ به عنوان یک آلترناتیو مطرح بودند و هر چند که آمریکاییها و انگلیس به هیچ وجه علاقه ای به روی کار آمدن این نیروها نداشتند؛ ولی این دو نیرو بر آنها تحمیل شد. باز هم به دقت دوباره بخوانید: ... « تحمیل شد». و به همین دلیل نیز منتقدان آقای جورج بوش میگفتند که جنگ را ما کردیم و نتیجه اش به نفع رژیم ایران تمام شد و مشکل بزرگ کشورها و امیر نشینها هم این بود؛ زیرا دیدند که یک حلقهٔ دیگر نیز هرچند به صورتی ضعیفتر به «هلال شیعی» اضافه گردید.
۴-آمریکا و انگلستان کنترل بخشهای گسترده ای از صحنه های نبرد را که توسط شیعیان و سنی های رادیکال اداره میشد را به خاطر دکترین شکست خوردهٔ آقای «دونالد رامسفلد» از دست داده بودند و تنها آقای ژنرال « پترائوس» بود که با تصحیح «دکترین رامسفلد» توانست کنترل دوبارهٔ اوضاع را دوباره به دست گیرد و البته این آن کنترلی نبود که مورد دلخواه آمریکا و انگلستان باشد.
حال ببینیم که آیا هیچ یک از این شرایط در مورد رژیم حاکم اسلامی بر ایران همخوانی دارد؟
۱- تحریمها هنوز در مرحلهٔ نخست تاثیر گذاری هستند و هدف تعریف شدهٔ این تحریمها همچنان « تغییر رفتار رژیم» است و نه سرنگونی آن و خانم هیلاری کلینتون نیز در آخرین اظهار نظر خود به صراحت گفت که اگر رژیم اسلامی کوتاه بیاید؛ این تحریمها به صورتی سریع حذف خواهند شد و آقای میت رامنی نیز با گفتن اینکه تا حمله به ایران فاصلهٔ زمانی بسیاری وجود دارد؛ همان نظرات خانم کلینتون را به شکلی دیگر تکرار نمود. در حالی که هدف آمریکا از حمله به عراق وارد آوردن یک ضربهٔ استراتژیک و بسیار سریع به منافع روسیه و چین و اروپا بود و میتوان آنرا در راستای سیاست آمریکا در یوگسلاوی سابق به شمار آورد.
۲- شرایط اقتصادی جهانی در حال تکوین به پیوستگی بیشتری است و چینیها میدانند که پذیرفتن خطر ایستادگی و جنگ ویرانگر کاری احمقانه است ولی هدایت بحران تا جایی که بتوانند سهم بیشتری در اقتصاد منطقهٔ خاورمیانه بدست آورند بسیار عاقلانه تر و سودمند است< روسها نیز چنین سیاستی را دنبال خواهند نمود. اما همینگونه که میبینید؛ این نوع از روابط در زمان حمله به عراق وجود نداشت.
۳- حکومت ایران همچنان بخش مهم هلال شیعی را در کنترل خویش دارد و همچنان میتواند به بازی ادامه دهد و آمریکا و اروپا میخواهند که سپاه پاسداران و حزب الله لبنان هر چه بیشتر در باتلاق سوریه فرو روند تا نه تنها موجبات هزینه های سرسام آور را بر گردهٔ رژیم شیعی مسلک بگذارد؛ بلکه آیندهٔ ایران را نیز در میان ملل عرب چنان تضعیف نمایند که حاکمیت بعدی ایران نیز برای بیرون آمدن از باتلاق شیعه ساخته نتواند به سادگی بیرون آید.
۴- هیچ نیروی مبارز جدی که بتواند بخشی از نبرد را به عهده گیرد در ایران وجود ندارد و شاید تنها نیرویی که بتوانند بر روی آن حساب کنند؛ سازمان مجاهدین خلق باشد.
اینها حد اقل و بسیار خلاصه شدهٔ آن چیزی است که میتوان آنرا « سناریوی اجرا شده در عراق» و عدم تشابه آن با سناریوی مربوط به ایران نامید.
نتیجه اینکه: آمریکا زمانی به ایران حمله خواهد نمود که:
۱- رژیم شیعی مسلک حاکم بر ایران نخواهد تغییر رفتار در برابر «هیچ» را بپذیرد.
۲- رژیم حاکم بر ایران بخش مهم و استراتژیک هلال شیعی را از دست داده باشد.
۳- رژیم حاکم بر ایران از نظر منابع مالی؛ به وضعیت ورشکستکی نزدیک شده باشد.
۴- مردم ایران به چنان فقر و بیچارگی دچار شوند که هر کسی را به رژیم کنونی ترجیح دهند؛ حتی اگر Paul Bremer باشد.
شاخصه های حمله به ایران:
۱- حاکمیت رژیم اسد بر سوریه کاملاً در مراحل نهایی فروپاشی قرار بگیرد.
۲- حزب الله لبنان از طرف اسرائیل به تنهایی و یا با کمک دوستانش مورد تهاجمی ویرانگر قرار گیرد.
نتیجه اینکه: در صورت اجرا شدن این دو شرط در کنار هم؛ نوبت حمله به ایران فرا خواهد رسید.
حال به عنوان یک نیروی سیاسی و یا یک شخصیت سیاسی (حد اقل با دانش ابتدایی سیاسی) آیا میتوان چنین سناریویی را در ایران متصور شد؟ به نظر من؛ هرگز.... . زیرا در ایران هیچ نیروی سازمان یافتهٔ محبوبی که رهبری جنبشهای ضد رژیم اسلامی را در سطح ملی (سراسری) به عهده گرفته و یا در مقاطع گوناگون در رهبری آن شرکت کرده باشد و درخششی داشته باشد وجود ندارد.
و تنها سازمانها و احزابی که در ایران ولی متاسفانه تنها در حد منطقه ای و قومی محبوبیت دارند؛ حزب دموکرات کردستان ایران و حزب کومه له کردستان ایران هستند و تا کنون هیچ نیرویی و هیچ شخصیت سیاسی و هیچ سازمان سیاسی که بخواهد این دوحب را از تنهایی و انزوای سیاسی در آورده و نام آنان را در مبارزات ملی مطرح نموده و جنبش مردم سرزمین ماد (کردستان) رابه جنبش ملی پیوند زند وجود ندارد و شوربختانه تمامی جریانها دیدگاهی بسیار نزدیک به رژیم منحط شیعی مسلک حاکم بر ایران را با خود به یدک میکشند و از نظر سیاستهای قومی وجه اشتراک عمیقی با رژیم اسلامی حاکم بر ایران را از خود نشان میدهند. من کردستان را تنها به عنوان نمونه مطرح نمودم و ایمان دارم که جنبشهای قومی دیگری در خوزستان و بلوچستان و خراسان و جنوب ایران نیز وجود دارند ولی همگی به طور مشترک هم از سوی اپوزیسیون قلابی و هم از طرف رژیم اسلامی به طور مشترک به نام «جدایی طلبان» مزین شده اند.
لذا استراتژی « سیاست دلبری» هیچ تشابهی با آنچه که در سناریوی عراق اجرا گردید نداشته و اینکه گروهی و یا فردی در این اندیشه باشد که نهایتاً به خاطر قحط الرجال؛ بر اساس « در شهر کوران مرد یک چشم پادشاه است» خواهند توانست مورد توجه بیگانگان قرار بگیرند؛ سخت در اشتباه هستند و ایجاد تشکلهای ادواری مانند دولت در تبعید و یا انتقالی و یا کنگره و یا شورای ملی و نوشتن منشورهای بی سر و ته؛ هیچگونه ارزش مبارزاتی را با خود حمل نمیکند و در فردای ایران؛ محلی از اعراب نخواهد داشت.
چه باید کرد؟
من نمیتوانم برای دیگران و بویژه عاشقان سینه چاک «جین شارپ» نسخه بپیچم؛ زیرا آنها نسخهٔ «سیاست دلبری» را در جیبشان دارند و مدال «انحلال طلبی» را بر گردن آویخته اند ؛ اما میتوانم با هواداران برقراری آیین ریشه ای سخن بگویم ؛ زیرا این نیروها از نظر من همچنان تنها نیروهایی هستند که به تمامی ایرانیان می اندیشند و اندیشه های فراقومی در ذهن آنها توسط آموزه های استاد فرود فولادوند نهادینه شده است.
یاران؛ همانگونه که در آغاز این نوشتار گفتم؛ زمانی که در سنگر ها به جز سکوت هیچ شنیده نمیشود؛ به معنی آن نیست که نبردی در کار نیست ؛ بلکه باید زمان تدارکات و سازماندهی و کادرسازی باشد. یارانی که سابقهٔ نظامی دارند و حد اقل با رزم شبانه آشنایی دارند؛ میدانند که تاریکی شب به عنوان استتار نیرو از دید دشمن به عنوان یک سنگر و عامل طبیعی مورد استفاده قرار میگیرد و هرگونه شلیک نابهنگام و یا افروختن آتش و یا حتی کشیدن سیگار به مفهوم گرا دادن به دشمن برای شناسایی موقعیت نیروهای خودی به شمار می آیند. لذا هرگونه حرکتی که بدون فرمان فرماندهی؛ انجام گیرد نه یک حرکت انقلابی؛ بلکه ظاهر شدن در زمان «نابهنگام» است. دل خوش داشتن به یک یا چند عملیات ایذایی و بسیار کوچک به جز ماجراجویی نابهنگام هیچ ثمری نخواهد داشت و تنها موجبات شناسایی نیروهای انقلابی و زیر ضرب قرار گرفته شدن آنها را به دنبال خواهد داشت.
با فرو خوردن خشم انقلابی؛ و تلاشهای پیگیر برای احیای انجمن پادشاهی ایران و تدوین استراتژی مبارزاتی و بوجودآوردن سازمانهای اجرایی برای پیشبرد مبارزه در جهت برنامهٔ تدوین شده و تلاشهای شبانه روزی برای ساختن کادرهای مجرب و کارکشته ای که افسران مبارزات خواهند بود؛ در سکوتی مانند سکوت گورستان باید انجام گیرد. اکنون که برای چندمین بار این سخنان را میگویم؛ نه برای تبلیغات؛ بلکه در جهت دادن هشدار است که : یاران.... وقت بسیار تنگ است و این همه کار سترگ در پیش. یارانی که از روی پریشانی چه به طرف سلطنت طلبان کشیده شده اند باید بدانند که سید رضا دیبا دارای آن شخصیتی که یک رهبر بتواند داشته باشد نیست و اگر نام «پهلوی» را به یدک نمیکشید حتی به عنوان یک هوادار ساده هم در سازمانهای سیاسی پذیرفته نمیشد و اکنون نیز بعد از سالها ادعای مبارزه؛ هوادار «اسماعیل نوری علاء» شده است تا اندکی به پریشان فکری خویش سر و سامانی بدهد؛ و یا یارانی که فکر میکنند یک عملیات کوچک چند ده هزار دلاری؛ کار بسیار بزرگی است باید بدانند که این همان تعریفی است که هم چریکهای فدایی و هم مجاهدین خلق از مبارزهٔ مسلحانه داشتند و شکست خوردند. این یاران باید بدانند که آنچه که انجام میدهند حتی اگر مسلحانه باشد؛ هیچ ربطی به استراتژی مبارزهٔ مسلحانه ندارد؛ زیرا اساساً هیچگونه استراتژی مبارزاتی تدوین شده ای وجود ندارد. مبارزهٔ مسلحانه در کشتن موضعی چند پاسدار و بسیجی خلاصه نمیشود. یاران حد اقل میتوانند با مبارزات مسلحانه حزب دموکرات کردستان ایران و یا حزب کومه له کردستان ایران نگاهی بیندازند. آنان عملیاتهای بسیار بزرگتری را انجام دادند که چه بسا حتی تصور آن نیز در ذهنتان نگنجد؛ اما به خاطر نداشتن یک استراتژی مبارزاتی صحیح؛ همگی به «کمپ نشینان» تبدیل گردیدند. نبردهای کردستان شکست خوردند ولی این دو حزب نه برای شکست؛ بلکه برای پیروزی به میدان آمده بودند و هرچند که همچنان پر افتخار هستند؛ اما خود نیز میدانند که نتوانستند پیروز شوند و متاسفانه تجربیات شکست خوردهٔ آنان از طرف شارلاتانهای سیاسی به عنوان سند شکست مبارزهٔ مسلحانه مطرح میشود تا ساده اندیشان را از کشیده شدن به مبارزات سرنوشت ساز به دور نگه دارند. در شرایط کنونی حتی از دست دادن یک نفر نیروی مبارز نیز بسیار زیاد است و اگر در پی هر عملیاتی شاهد زیر ضرب رفتن نیروهای خودی باشیم و آنرا به پای «هرکه خربزه میخورد پای لرزش هم مینشیند» بگذاریم؛ بسیار ساده لوحانه است. نیرویی که فدای یک عملیات کوچک بشود نشان از دلیری دارد ولی نشان از یک استراتژی منسجم مبارزاتی ندارد و تکرار چندین بارهٔ تجربیات مبارزات چریکی (برمبنای غلط) گذشته است. آنچه که این رژیم را سرنگون خواهد نمود؛ تنها و تنها مبارزهٔ مسلحانه است؛ اما مانند همان عملیات رزم شبانه که مثال آوردم؛ باید استراتژی تدوین شده و محاسبه شده ای داشته باشد و گرنه نقش یک عملیات کوچک و بی ارزش مانند یک شلیک نابهنگام خواهد بود.
آنچه که من انجمن پادشاهی میخوانم؛ گروهی از آدمهای کوتولهٔ سیاسی نیست که شاید حد اکثر بعضی تجربیات تکنیکی داشته باشند که کارایی آن تجربیات تکنیکی نیز خودشان زیر سوال هستد و تا کنون هیچ نتیجه ای که بتوان آنرا یک پیروزی کامل به حساب آورد دیده نمیشود مگر آنکه برای گنده گویی کردن؛ مانند مسلمانان هر شکستی را پیروزی بنامیم.
هر عملیاتی که نتواند مسیر عقب نشینی را محاسبه نموده باشد و بر اساس محاسبات اندک و نپخته انجام گیرد؛ منجر به ضرباتی انعکاسی خواهد شد
(به مقالهٔ طراحی عملیات مراجعه کنید). آنکس که فریاد بزند؛ باید منتظر پژواک نیز باشد و اگر برای پژواک برنامه ای نداشته باشد؛ دیر یا زود؛ دچار برخورد نابهنگام با پژواک خواهد شد. در مورد اخیر پژواک با ۵ ضربهٔ چاقو شنیده شد و تهدید کردنهای توخالی مامورین اطلاعات (در این مورد احمدی و علیخانی) برنامه های طراحی شدهٔ وزارت اطلاعات را از میان نمیبرد و پیش از آنکه شما صدای آنها را ضبط کرده باشید؛ آنها خودشان تمامی مکالمه را ضبط کرده و در اختیار فرماندهان ارشدشان قرار داده اند و جایی برای افشاگری نمانده است. آنکس که تهدید میکند و لاف میزند؛ نشان میدهد که نمیتواند کاری کند. آنکس که میتواند کاری بکند هرگز تهدید نمیکند و لاف نمیزند مگر آنکه قدرت آتش بسیار بالایی داشته باشد.
وظایف ما:
۱- تشکیل انجمن پادشاهی ایران؛ در قامت حکومتی.
۲- تدوین استراتژی مبارزاتی.
۳- کادرسازی بر مبنای نیازهای استراتژی مبارزاتی و عملیاتهای تاکتیکی.
۴- بوجود آوردن سازمانها و تشکلهایی که در استراتژی مبارزاتی وظایف آنها تعریف شده است.
اینها وظایف فوری و بسیار ضروری هستند که در صورت نپرداختن به آنها؛ آیندهٔ درخشانی در برابر نیروهای وفادار به اندیشه های استاد فرود فولادوند قابل تصور نیست. زیرا تنها و تنها این اصول ضروری هستند که میتوانند تداوم مبارزه و تبدیل شدن به آلترناتیو سیاسی را تضمین نمایند.
پاینده ایران؛ برقرار باد آیین ریشه ای؛ کوبنده انجمن های پادشاهی ایران
کژدم