۱۳۹۱ آبان ۱۴, یکشنبه

عشوه خرکی های رژیم اسلامی و کار چاق کن هایش

چند مدتی است که خبرهای عجیب و غریب و درهم برهمی مبنی بر مذاکرات پنهانی دار و دستهٔ ولی فقیه بسیار فرزانه با دولت آمریکا بر سر زبانها افتاده است و بعضی ها هم به این فکر افتاده اند که نکنه یه هویی خامنه ای جام زهر رو سر بکشه و از اتم و موشک دست بکشه و لبنان و عراق رو هم ول بکنه و برگرده داخل مرزهای سرزمینی و این وسط سر اپوزیسیون بی کلاه بمونه؟؟!! شاید اگر خبر بیماری خطرناک مادر را به این اپوزیسیون بدهند اینقدر نگران نشوند که خبر ساخت و پاخت رژیم اسلامی با غرب و ماندگاری حاکمیت را بشنوند!!! تمامی این نگرانیهای بی سر و ته اپوزیسیون قلابی تنها زاییده یک مسئله است و آن اینکه: این اپوزیسیون (بخوانید اپورتوزیسیون) برای خودش اندازهٔ تاپالهٔ گاو هم ارزش قائل نیست و تنها بازیگران موثر را آمریکا و رژیم اسلامی میداند و به همین خاطر هم هست که سالهای سال در راهروهای ادارات دولتی کشورهای غربی مانند یک خرگوش ترسیده اینطرف و آنطرف میدوند و طلب کمک میکنند. البته همانگونه که بارها گفته ام؛ در این ماجرا فرقی میان «اپورتوزیسیون جمبوری خواه» و «اپورتوزیسیون سلطنت طلب» وجود ندارد و همگی از جنس «سر و ته یک کرباس» هستند و میخواهند که «جمبوری» و یا «سلطنت» از سوی از ما بهتران به آنها هدیه شود.
در ۲۷ ‌‌‌‌‌‌‌‌ژوئن ۲۰۱۱ مقاله ای منتشر کردم که در آن به بازگشایی ماجرای خاتمی پرداختم (اینجا). در آن مقاله به جز بازگشایی ماجرای پیروزی خاتمی و مسائل پشت پردهٔ آن؛ به «بازگشایی ساختار طراحی عملیاتی رژیم اسلامی» نیز پرداختم که در آن زمان از طرف جمشید شارمهد به بهانهٔ باهوش جلوه داده شدن رژیم در مقاله؛ در برابر انتشار این مقاله در وبسایت تندر مقاومت سختی صورت گرفت؛ زیرا این دار و دسته سیاستشان را عمداً بر احمق جلوه دادن رژیم بنا نموده اند (مانند جوکهای بند تنبانی سید ابراهیم نبوی دربارهٔ احمدی نژاد) و یک خط در میان بر طبل «حماقت رژیم» میکوبند که کمترین تبعات آن هیچ انگاری دشمن و اشتباهات محاسباتی است که در برنامه ای که در حال تهیه است به ریشه های آن خواهم پرداخت. به هر حال..... این عشوه خرکی پیچیدهٔ رژیم در آن دوران کارساز افتاد ولی تبعات خاصی هم داشت که موجب زایش جنبش ۸۸ گردید؛ هر چند که جنبش ۸۸ نشان داد که هنوز زمان برخاستن رهبرانی از جنس پولاد نرسیده است؛ که نه بر هدیهٔ از ما بهتران های غرب بلکه بر خود و مردم خود و تاریخ و فرهنگ و فرهیختگی سیاسی خویش استوار باشند.
در شرایط کنونی تکرار «پروژهٔ خاتمی»؛ به نوعی دیگر؛ آن دلربایی و پیچیدگی خود را از دست داده است و دیگر نمیتوان با فرستادن پیغامهای دروغین از زبان یک نمایندهٔ هیچکارهٔ مجلس مبنی بر «دست کشیدن رژیم از غنی سازی ۲۰ درصدی» بر روند انتخابات آمریکا تاثیر گذاشت. لذا اگر این «عشوه خرکی های دیپلماتیک» حتی از تاثیر گذاری بر انتخابات آمریکا عاجز باشند؛ انتظار تاثیر گذاری آنها بر استراتژی نوین کشورهای غربی که با هدف  ایجاد «خاورمیانهٔ بزرگ» تعریف شده است تنها یک انتظار احمقانه و از روی استیصال در اثر شکستهای پی در پی در دو سال اخیر است که گریبان رژیم اسلامی را گرفته است. بخشی از رژیم این امر را به خوبی و به طور غریزی کاملاً درست فهمیده است که سیاستهای غرب هر روز بیشتر از روز پیش از هدف ایجاد «تغییر روش» در جمهوری اسلامی دور میشود و به افقهای تازه ای مبنی بر «سرنگونی رژیم اسلامی ایران» نزدیک تر میگردد. اکنون رژیم اسلامی به همان جایگاهی سقوط کرده است که «اپورتوزیسیون» سالهای سال است در آن غرق بوده است. البته هرچند که رژیم اسلامی در ظاهر بسیار فعال به نظر میرسد؛ اما این فعالیت پر هزینه در عمل کارساز تر از فرمان «طلاق مسلحانهٔ تندری» نخواهد بود. یعنی اینکه خامنه ای تا حد جمشید شارمهد سقوط کرده است.

کارگزاران تبلیغاتی رژیم

معمولاً این گونه سناریوها به ابزار تبلیغاتی ظاهراً خارج از باندهای تشکیل دهندهٔ رژیم اسلامی به رهبری خامنه ای نیاز دارد. لذا نخستین خبرهای مربوط به آن از زبان جریانهای منتظر و تشنهٔ خبر «اپورتوزیسیون» منتشر میشود. سایت کلمه یکی از همین کارگزاران حرفه ای رژیم اسلامی است و وبسایت توده ایهای شناخته شدهٔ زیر مقنعه «پیک نت» نیز با انتشار مطالبی از زبان «افراد مطلع درون رژیم» که به همان روش مندرس علیرضا نوری زاده در شایعه پراکنی های هدفدار آلوده است؛ کارگزار دیگر رژیم در پیش برد «دیپلماسی عمومی» آن به حساب می آیند و تحلیلگرانی همچون اکبر گنجی و نیمچه گزارشگرانی مانند کاملیا انتخابی فرد نیز با چاشنی شیپور و بوق و کرنای تحلیلهای بند تنبانی به آن اضافه میشوند وناگهان میبینیم که علی اکبر ولایتی به عنوان «وزیر امور خارجهٔ غایب دوم» که بر سر منقل تریاک به خواب رفته است ناگهان در نیویورک ظاهر میشود و به همراه صالحی به عنوان «وزیر امور خارجهٔ ظاهر» مذاکرات شدید و بی ثمری را با مقامات آمریکایی ترتیب میدهند و صالحی نیز حتی از دادن گزارش مذاکرات به احمدی نژاد سر میزند و..... الی آخر. از سوی دیگر ژنرال قاسم سلیمانی به عنوان «وزیر امور خارجهٔ غایب اول» در بلاد شام در حال سینه خیز رفتن است. (برای آشنایی با دو اصطلاح «ظاهر» و «غایب» باید با فرهنگ شیعی آشنا باشید).
پرسش این است که چرا رژیم اسلامی باز هم میخواهد از سناریو های شناخته شده و تکراری و سوخته استفاده کند؟
و پاسخ این است که: راه دیگری باقی نمانده است.
نتیجهٔ عملی اینکه: اپوزیسیون واقعی که بناچار به دنبال «اپورتوزیسیون نا خودباور» افتاده است؛ باید به خود ایمان بیاورد و راه مبارزه را خود تدوین کند و گرنه وقت تنگ است و تنها چیزی که نصیب مبارزان خواهد شد؛ آش نخورده و دهن سوخته است.

کژدم


۵ نظر:

  1. من اطمینان دارم که حکومت فعلی ایران هرگز با امریکا سازش نخواهد کار زیرا در اینصورت ماهیت وجودی خود را از دست می دهد. ولی ممکن است به خاطر تاکتیکهایی مذاکره کند و حتی از شایعه مذاکره برای آرام کردن مثلا بازار ارز استفاده کند.
    پاسدار سعید قاسمی اصل موضوع را به درستی برای بسیجیها تشریح کرد او گفت :
    "امروز بعد از 33 ساله برای پایین کشیدن کرکره هم دیگر وقت گذشته است و همه پل‌های پشت سرمان خراب شده است."
    واین حرف یعنی راهی نیست جز مقابله
    اکبر

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. من با نظر شما موافقم؛ اما از یک جهت دیگر. به نظر من بازی که در دو سال اخیر از طرف غرب راه افتاده است؛ رژیم را در بیم و امید نگه داشته است؛ بدین شکل که برای آنچه که از دست میدهد؛ از بیم درگیری تمام عیار از یک سوی و امید بهتر شدن وضعیت؛ به بی عملی دچار شده است. اگر زمانی از طرف رژیم اسلامی مذاکرات دستمایهٔ خرید زمان بود؛ اکنون مذاکرات برای غرب همان نقش را بازی میکند و ذره ذره و به طور ناملموسی؛ رژیم را به یک بازی بی انتها و کور کشانده اند. به عنوان مثال اکنون نه تنها سپاه قدس را به معرکهٔ سوریه کشانده اند؛ بلکه حزب الله لبنان را نیز تبدیل به یک پایهٔ قضیه کرده اند. الآن رژیم در تمامی جبهه ها درگیر است و تنها جبهه ای که مانده است؛ جبههٔ داخلی است. پاسدار سعید قاسمی شاید هنوز فرق واقعیت و تصور واقعی را نمیفهمد. اینکه میگوید همهٔ پلهای پشت سر خراب شده اند؛ دقیقاً همان چیزی است که دنیای غرب برایشان آفریده است (یعنی واقعی انگاشتن آنچه که یک تصور است)؛ آن تصور همچنان به همان شکل منجمد خواهد ماند اما واقعیتهای خارج از تصورات لحظه به لحظه عوض میشوند و پلها به دست خودشان خراب میشود. استراتژی احمقانه ای که جنگ با عراق را طولانی کرد؛ بار دیگر در حال تکرار است. آنزمان سپاه به فکر بدست آوردن یک پیروزی بزرگ و سپس نشستن در پشت میز مذاکره بود و اکنون هم همان استراتژی در رابطه با مسائل اتمی در حال تکرار است. سپاه پاسداران که با سازماندهی موزاییکی کردن در فکر براه انداختن جنگهای نامتقارن برای کشاندن غربی ها به یک جنگ فرسایشی بود؛اکنون چنان دچار جنگ فرسایشی شده است که متوجه نیست که در ذره ذره در حال آب شدن است. من این بیت شعر را بسیار دوست میدارم که میگوید:

      خُنُک آن قماربازی که بباخت هر چه بودش
      بنماد هیچش الّا هوس قمار دیگر

      حذف
  2. بله شعرتون کاملا بجا بود. و در تایید صحبت شما این قسمت از حرفهای سردار سعید قاسمی که خیلی معنی داره و تو همون سخنرانی میگه:
    "آقای هاشمی می‌گوید باید به عقب بازگشت اما ما به ایشان می‌گوییم چرا به دلار 400 تومان شما بازگردیم، به دلار 7 تومانی زمان اشرف پهلوی بازخواهیم گشت. واقعا به کدام عقب بازگردیم."
    این هم به نوعی نشان می دهد که اتاق فکر رژیم به خوبی می داند که راه میانه ای وجود ندارد.
    اکبر

    پاسخحذف
  3. آقای کژدم
    جهت کژفهمی تووامثال توبایدبگویم که
    اولاً-نه قصدونیتِ مزاحمت درسایت احمقانه وبچه گانهٌ توراداشتیم وداریم ونه وبلاگت ارزش(مزاحمت)رادارد
    دوماً-انتقال یک پیام یایک نوشته،دربارهٌ یک موضوع،وقت ومکان نمی خواهد،آنهم دردنیای اینترنت،بویژه،دریک جایایک وقتی که یک فردک....شعروخزعبلات ولاطائلاتی رامی بافدکه درمُخ هیچ آدمیزادفهیم وباشعور،فرونمی رود
    سوماً-زیادی وبیش ازحدخودت را(عقرب)نشان می دهی،درحالی که هیچ پخی دردنیای سیاست نیستی،تویک فردی هستی که اگرتوان وقدرت داشتی،تامی توانی،می خواهی سوُ استفاده کرده وشکم وزیرشکم خودت راسیرکنی وبس
    چهارماً-آقای بی سواد،آقای ناآگاه ونادان،توهنوزدرتشخیص مطالب،ناتوان وعلیل وعاجزی،وهمین کمبودهاباعث عدم وجودآگاهی درتوبوده وباعث ایجادِگوزدرافکارواندیشه ات باآن (اکبر)ت می شود.سایت احمقانه ات،به گوزخانه تبدیل می شود
    پنجماً-فقط انسانهای احمق وبی شعور،یاملاوآخوندزاده،چنین اراجیفی رامی بافندکه توی حقه بازوشیادکلاه بردار،که خیلی خوب،دُم ات رادرآن انجمن بریدند،هنوزبایددرس ومشق بگیری،توفکرکردی،کی هستی؟ته وتویت ازهمان روستای زادگاهت درآمده،پس چرت وپرت،کمتربگو،درغیراین صورت باچیزهای دیگری،طرف خواهی شد
    ششماً-به این اکبرگوزوی یتان هم سفارش کنید،زیادی نگوزدووبلاگ خرکی ات رابوگندوترازقبل نکندکه درآن صورت برهیکل هردوی تان خواهیم ر....دوخواهیم ش....د

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آقای پژواگ
      من با اینکه شما در مطلب پیشین یکدفعه پریدید وسط و مطالب بی ربطی را مطرح نمودید و حالا هم میگویید که چون اینتر نت است زمان و مکان نمیخواهد و نشان میدهد که در مسابقهٔ ماراتون با سنگ پای قزوین مدال طلا برده اید؛ مطلب شما را منتشر کردم و از این جهت که بسیار بی ربط بود (مقالهٔ کوتاه در بارهٔ انتخابات آمریکا) یکی از خوانندگان هم که انقلابیگری شما را در مشاهده نموده و احتراماً آنرا به «گوز» تشبیه کردند که به من مربوط نیست. حالا میبینید که فحشنامهٔ کاملاً سیاسی شما را هم منتشر کردم که خوانندگان ببینند با چه «چه گوارا»یی طرف هستند.
      اما اینکه مرا تهدید میکنید که از روستای زادگاهم ته و توی همه چیز را در آورده اید؛ باید بگویم که از ترس تصمیم گرفتم که دیگر در آن روستا متولد نشوم. هرچند که بار اول هم تقصیر من نبود و همه اش تقصیر پدر و مادرم بود. البته اشتباه آنها این بود که مرا در روستا به دنیا نیاوردند. بلکه در شهر به دنیا آوردند و از اینکه این مسئله باعث شده است که شما ته و توی چیزهای دیگری را دربیاورید بسیار متاسفم.اما فرض را بر این میگیرم که من در آن روستا به دنیا آمده ام. تازه کار شما سخت تر خواهد شد. زیرا برای اینکه «چه گوارا» بازی در بیاورید و بیایید و مرا بکشید؛ فاصلهٔ زیادی بین روستاهای تاجیکستان و روستای زادگاه من هست. لذا پیشنهاد میکنم که به نزدیکترین «نعلبند» روستای تاجیکستان مراجعه نمایید تا ۴ تا نعل نو برایتان بزنند که در این راه طولانی سُم های مبارک استالینی تان ساییده نشود. پیشنهاد دوم من اینه که از مسیر جنگلهای شمال بیایید زیرا هم خاکش نرم تر است و هم علوفه زیاد دارد.
      اما در رابطه با «گوز» آقای اکبر باید بگویم که گویا دقیقاً به هدف خورده (یعنی شقیقه های شما) و به همین خاطر هم هست که اکنون «پژواگ» آنرا در مطلبی که فرستاده اید میتوان به روشنی دید.

      حذف