۱۳۹۲ شهریور ۹, شنبه

تحلیلی کوتاه بر عدم شرکت برخی کشورهای اروپایی در تنبیه رژیم اسد و عواقب حملهٔ نظامی آمریکا به سوریه

 آقای زبیگنیو برژینسکی که یکی از استراتژیستهای بزرگ جهان است؛ در مصاحبهٔ اخیر ی که توسط رادیو DW با ایشان انجام گرفته است (اینجا)؛ نوع مخالفت خود با عملیات نظامی دولت آقای باراک اوباما بر علیه رژیم سوریه را در چند جمله توضیح داده است. آقای برژینسکی در این مصاحبه هم روسیه و هم کشورهای اروپایی را به نوعی از «عقب ماندگی» و زیستن در جهان صنعتی چند دههٔ اخیر متهم میکند؛  این همان گفتمانی است که آقای جرج دبلیو بوش نیز در سخرانیهای خود بکار برد و دولتهای اروپایی به بازمانده های امپراطوریهای فرسودهٔ گذشته تشبیه نمود و باز هم همان گفتمانی است که آقای اوباما بر اساس آن آقای پوتین را «شاگرد تنبلی که در صف آخر کلاس نشسته است» تشبیه نمود. این گفتمان چنان نگاه بلند مدتی به سازماندهی جهانی بر اساس اقتصاد لیبرال دارد که گاهی شباهت زیادی به داستانهای علمی تخیلی و یا نظریهٔ فیزیک کوانتوم و نظریهٔ آشوب Chaos Theory پیدا میکند. من مخالف این نظریه در شکل عام آن نیستم و مطالعهٔ آثار آقای برژینسکی و سایر نظریه پردازان هم سطح ایشان ( حتی نظریه پردازان گفتمان روسی و چینی) ذهن را بسیار تیزتر میکنند؛ اما این گفتمان نوعی از طراحی استراتژیهای کلان و بلند مدتی را پیشنهاد میکند که بسیار گسترده تر از آن است که بتوان  با جمع آوری اطلاعات و پالایش آنها (در حدی که این نظریه انتظار دارد)؛  پاسخهای عملی موفقیت آمیزی برای طراحی آنگونه راهبردها را فراهم آورد (مثلاً با یک کار گروه متخصص یک میلیون نفره چطورید؟)؛ زیرا تعداد پشه ها و پروانه ها بسیار زیاد است.
آقای برژینسکی معتقد هستند که دخالت نظامی هر چند محدود در سوریه باید بخشی از یک استراتژی در رابطه با سوریه باشد که خود بخشی از مخمصهٔ بزرگی به نام «بهار عربی» و لابد بخشی از راهبردهای کلان و متضاد احتمالاً ۱+۵ است و بازیگران منطقه ای و اشتباهات محاسباتی میتوانند نقش تعدادی از همان پروانه ها را بازی کنند.
شاید آنچه که آقای برژینسکی میگویند (البته در سطح انتظارات ایشان) درست باشد؛ اما آنچه که در عمل در رابطه با سوریه مشاهده میشود؛ نه عدم وجود استراتژی؛ بلکه وجود حد اقل دو استراتژی موازی و همچنین نقش پروانهٔ بزرگی مانند عربستان سعودی و اقمار آن است که اتفاقاً در همانجایی نشسته است که آن دو استراتژی موازی نشسته اند.
به نظر من این دو استراتژی موازی عبارتند از:
۱- تضعیف رژیم اسلامی ایران بوسیلهٔ بحرانهای اقتصادی با به کار بستن تحریمهای اقتصادی و فنی.
۲- تبدیل نمودن سوریه به «باتلاق کنترل شده» برای کشاندن تمام توش و توان جانبی رژیم (حلقه های هلال شیعی) به سوریه و تحمیل شدن هزینه های کلان به رژیم در مرحلهٔ کنونی و هزینه های نظامی و انسانی (جانی) گسترده در آینده است.
از نظر من آنچه که از نظر استراتژیستهای رژیم اسلامی «پیشرفتهای اتمی» نامیده میشود؛ از نظر کشورهای غربی نوعی «باتلاق کنترل شده» به حساب می آید که نه تنها توش و توان اقتصادی ایران را می بلعد؛ بلکه پلکان صعودی برای قدرتهای بزرگ در مسیر نابودی ایران بازی میکند.
آنچه که از طرف دولت آقای اوباما و سایر دولتها به زبان اخلاقی «خط قرمز استفاده از جنگ افزار شیمیایی برای کشتار بیگناهان» مطرح میشود؛ پلکانی است که میتوان از آن صعود نمود و با انجام عملیاتی محدود؛ قدرت رسمی نظامی و کلاسیک رژیم اسد را تا حدی تضعیف نمود؛ تا با خلأ قدرت مواجه شده و برای پا برجای ماندن؛ به استفادهٔ اجباری بیشتر از «حامیان شیعه مسلک» خود روی آورد و آنچه که پس از حملات نظامی آمریکا به جای ارتش کلاسیک بشار اسد خواهد نشست؛ یک «آشوب شبه نظامی کنترل شده» خواهد بود که هزینه های آنرا رژیم جمهوری اسلامی؛ یک تنه خواهد پرداخت و با ضعیف شدن رژیم بشار اسد؛ افزایش این هزینه ها برای رژیم اسلامی حاکم بر ایران؛ در آغاز یک جهش آنی خواهد بود و در ادامهٔ نبردها سیر صعودی هزینه ها بر پایهٔ جهش اولیهٔ پس از حملهٔ امریکا شکل خواهد گرفت.
لذا میبینیم که برخلاف گفتهٔ آقای برژینسکی که بر «عدم وجود استراتژی در حملهٔ نظامی به رژیم سوریه» تکیه کرده و میگوید: «اگر چنین استراتژی‌ای داشته باشد، رازی است که به خوبی از آن محافظت می‌شود.» باید گفت که این؛ آقای برژینسکی است که آن « رازدار بزرگ» است.
البته همچنان که شاهد بودیم؛ احزاب و کشورهایی که بیشتر از دولت آقای اوباما برای حمله به سوریه یقه درانی میکردند؛ همگی به جز رئیس جمهور فرانسه که منافع باستانی در برخی از کشورهای عربی دارد؛ از ماجرا کنار کشیدند.
پرسش این است که چرا ناگهان با رای منفی حزب کارگر انگلستان؛ آلمان و ایتالیا و مجارستان نیز مانند مهره های دومینو؛ فرو افتادند؟ پاسخ این پرسش در همان اظهارات آقای برژینسکی و آقای بوش در رابطه با حکومتهای اروپایی که در مقدمهٔ این نوشته ذکر شد نهفته است. این کشورها چه فرسوده و چه متعلق به دهه های پیشین؛ هنوز به گفتمانهای «قدیمی» و تعاریف قدیمی از «استراتژی های کلان» و تعبیر قدیمی از «منافع ملی» چسبیده اند و «نظم نوین جهانی» را یک رویای دراز مدت میبینند و نمیخواهند که امروز «روزه» بگیرند تا بعد از مرگ به «بهشت» آقای برژینسکی بروند.
چنانکه گفته ام؛ انگلستان و بویژه آقای «جک استراو» با اینکه سفارتشان در اثر یک بازی درون گروهی رژیم تعطیل شد؛ اما دارای پایگاههای مستحکمی در درون رژیم هستند که میتوانند نقش مهمی را در فردای تضعیف رژیم اسلامی در جهت ابقا و گسترش منافع انگلستان بازی کنند و لزومی برای «شرکت اسمی» در یک «عملیات محدود» و پرداخت هزینه های آنرا ضروری نمیبینند و آلمان و ایتالیا نیز که روابط مشابهی با رژیم اسلامی دارند؛ پیغام حزب کارگر انگلستان و آقای جک استراو را گرفتند.
اما هر دست آوردی؛ هزینه ای نیز دارد که باید پرداخت شوند. «اهداف» امیدها و آرزوها هستند و اینکه گفته شود «بگذار آمریکاییها هزینه کنند و ما میوه هایش را خواهیم چید»؛ نه اندکی؛ بلکه بسیار ابلهانه است.

کژدم



۲۰ نظر:

  1. كژدم عزيز. تصور ميكنم كه سياستهاي خاورميانه اي آمريكا در حال تغيير است و همين مسئله سبب سردرگمي اروپا و تا حدي مقابله و مخالفت با اين استراتژي جديد است.
    آرايش جديد نيروها نيز خبر از مسائل ديگري مي دهد و فكر ميكنم تغيير سياست هميشگي فرانسه پس از ديدار فيصل بن سعود و هولاند كاملا محسوس بوده و فرانسه دارد جاي انگليس را در كنار آمريكا ميگيرد.
    حمله محدود به سوريه نيز نتيجه فشارهايي است كه بر اوباما واردشده وليكن سخن شما كاملا صحيح است. حتي اعلام اين حمله نيز تاثير بسيار زيادي را بر سوريه داشته و هزينه هاي زيادي را بر اسد و متحدانش تحميل نموده است.
    بر اساس اخبار منتشره از سوريه ظرف اين چند روزه نرخ اقلام اساسي خوراكي بيش از سه برابر افزايش يافته و فرار افرادي كه در جوار پايگاهها زندگي ميكنند معضل بزرگي را بوجود آورده است. اسد مجبور به پراكنده كردن نيروهايش و انتقال آنها به نقاط امن شده و حملات ارتش آزاد و مخالفان به پايگاههاي تقريبا خالي شده از سلاح و كاروانهاي نطامي به ميزان زيادي افزايش يافته است.
    به هرحال گريزي از حمله نظامي به سوريه نيست وليكن همين حملات محدود نيز شيرازه حكومت اسد را به هم خواهد ريخت و سبب ضررهاي اقتصادي و نظامي و انساني خواهد شد كه در نهايت ايران و حزب الله مجبور به جبران آن خواهند شد.
    فكر ميكنم اروپا نيز در روزهاي آتي به دنبال منافع خود در خاورميانه خواهد آمد و به هر حال مجبور به توافق با سعودي و اقمارش خواهد شد چون در غير اينصورت به ليست بازنده هاي تحولات خاورميانه برخي از كشورهاي اروپايي اضافه خواهند شد و مطمئنا اتحاديه اروپا با چالشي عظيم مواجه خواهد شد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. م.ر گرامی
      فرانسه از زمان انتخاب رئیس جمهور پیشین تلاشهایی را آغاز کرده است تا با آمریکا همسو تر شود. این بحث از ۸ سال پیش آغاز شد که فرانسه میخواهد نقشی همسنگ انگلستان در کنار آمریکا بازی کند. اما اینها هیچکدامشان در شرایط کنونی شالودّ بحثهایی که میخواهم راه انداخته شوند را نمیسازند. آنچه که برای شخص من اهمیت دارد؛ نقشی است که رژیم اسلامی ایران بازی میکند؛ تا روند تضعیف و به ذلت کشیده شدنش را ترسیم نماییم تا این نمودار در گامهای بعدی مبارزاتی در محاسبات مبارزین قرار گیرد. همانگونه که در مقدمهٔ این نوشتار با اشارهٔ عمدی به آقای برژینسکی و نظرات ایشان پرداختم؛ منظور من درگیر شدن در بحثهای گسترده ای از قبیل شناسایی استراتژیهای کلان بین المللی نیست؛ زیرا اینگونه بحثها به کارگروههای عریض و طویلی نیاز دارند که از عهدهٔ یک وبلاگ بر نمی آید و دائم باید در حال «گاف» و «سوتی» دادن باشیم. آنچه که مورد نظر من است؛ در بخش بعدی گفتار شما آمده است و تاثیرات میدانی اعلام جنگ را در سوریه مورد توجه قرار داده اید. اگر ما بتوانیم حرکتهای رژیم را در رابطه با این واقعه ای که در شرف وقوع است را رصد کنیم؛ میتوانیم سرمایه های جانبی رژیم را که از آنها استفاده میکند در معرض دید هم میهنان قرار دهیم.
      اروپاییها اگر در این فکر باشند که آمریکا هزینه بپردازد و آنها خوشه چینی کنند؛ سخت در اشتباه هستند. عربستان سعودی از نیروهای القاعده شاید به صورت نیروهای حاشیه ای استفاده کند ولی سیاست خود را تغییر داده و به نیروهای سکولار و اسلامگرایانی که بتوانند «اخوان المسلمین» را مهار کنند بیشتر تمایل نشان میدهد. نیروهایی مانند القاعده مدتهاست که توسط قطر تغذیه میشوند و ترکهای عثمانی هم نقش «هموار کردن راههای لجیستیکی» آنرا بازی میکنند.

      حذف
    2. پیش از اظهار نظر دولت آقای اوباما؛ تمامی حرکات آمریکا ظاهراً نشان از آن داشت که آمریکا توجه خود را از خاورمیانه به منطقهٔ آسیا-پاسیفیک؛ سوق داده است و در این دوره بود که کشورهای اروپایی شروع به یقه درانی در رابطه با معادلهٔ سوریه نمودند؛ اما با ورود مجدد آمریکا به جز فرانسه همگی تقریباً فرار کردند.البته این مسئله تنها یک «المنت» است و نمیتوان نظریه ای بر اساس آن تولید کرد. المنت دیگر این است که آلمان و انگلستان از قدرت گرفتن اسرائیل در منطقه راضی نیستند و نقش انگلستان در این رابطه بسیار آشکارتر است و لحن انگلستان را میتوان از بنگاه سخن پراکنی BBC به طور آشکار دید. حتی نظریهٔ «بگذارید رژیم اسلامی ایران بمب اتمی داشته باشد تا موازنهٔ اتمی در خاورمیانه شکل بگیرد» یک نظریهٔ انگلیسی است و هدف آن نیز مهار اسرائیل است. اروپا از نقش اسرائیل در خاورمیانهٔ بزرگ هراسناک است؛ زیرا این کشور ظاهراً کوچک تواناییهای بالفعل و بالقوهٔ زیادی دارد و یک پتانسیل فشردهٔ پنهان است که در صورت انفجار میتواند بسیاری از معادلات اقتصادی و سیاسی را در هم بریزد. اروپاییها از رژیم اسلامی ایران وحشتی ندارند؛ زیرا هیچ پتانسیلی ندارد و کارش نفت و سنگ معدن و خاک کشاورزی فروشی است.

      حذف
    3. ترکهای عثمانی هم فکر میکنند که بهتر است بازارهای خارجی برای «ماکارونی» و «لباس» و «فندق ازمسی» خودشان پیدا کنند و دلیل همصدا شدنشان با اخوان المسلمین و قط نیز از همین روی است. ترکهای عثمانی نیز به خوبی میدانند که اگر شمشیر اقتصادی و تواناییهای اسرائیل اگر از نیام بیرون آید جای زیادی برای آنها در منطقه نخواهد ماند. مواضع ضد اسرائیلی قطر (با سرمایه های کلان) و ترکهای عثمانی نیز ریشه در «بازار آیندهٔ خاورمیانه» دارد.

      حذف
  2. كژدم عزيز. آنچه كه در عمل ديده ميشود با آنچه كه اعلام ميشود هيچ تطابقي ندارد و بسيار گيج كننده شده است.
    اخبار حكايت از آن دارند كه آمريكا در حال تقويت ناوگان خود در شرق مديترانه است و كشتي ششم با ششصد تفنگدار دريايي به پنج رزمناو قبلي اضافه شده اند.
    وزير دفاع آمريكا پس از بازديد از پايگاههاي ديايي آمريكا در قطر و پايگاه هوايي آمريكا در عربستان در بازگشت از آمريكا با وير دفاع اسرائيل و فرانسه به مذاكره تلفني ميپردازد. خبرگزاريها از تحركات غيرعادي و اعزام هواپيماهاي ترابري به پايگاههاي آمريكا در آنجرليك و گوادا گارسيا خبر ميدهند.
    در همين حال اوباما در كنفرانسي خبري از عمليات محدود آمريكا و آنهم پس از تاييد كنگره خبر ميدهد كه حتي اگر عملياتي در كار باشد پس از نهم سپتامبر خواهد بود.
    دبكا فايل به نقد اوباما پرداخته و منظور وي را ابقاي اسد و دست نخوردن توان نطامي سوريه و ادامه تهديدات بر عليه اسرائيل ارزيابي ميكند.
    واقعا چه خبر است؟ اعمال و گفته ها با يكديگر همخواني ندارند و اگر گفته ها صحيح باشد نيازي به اين مقدمه چيني و افزايش توان رزمي و ارسال هواپيماهاي جنگي به دور وبر سوريه نيست.
    آيا رفسنجاني درست ارزيابي ميكند كه هدفي بزرگتر از سوريه مدنظر است؟ آيا اسرائيل درست ميگويد كه آمريكا در حال دادن امتياز به سوريه و ايران و حزب الله و تضعيف اسرائيل است؟ در اين ميان دريغ از كوچكترين اظهار نظر از جانب مقامات سعودي و عجيب آنكه تمامي كشورهاي عربي نيز در حالتي انتظار به سر ميبرند.
    ايران و روسيه نيز بار ديگر شروع به رجزخواني و تهديد نموده اند و جالب اينكه در سخنان ديشب جان كري به جاي اينكه سوريه مخاطب باشد بيشتر ايران مخاطب بود و در سخنان امشب اوباما انگار خطوط قرمزش تبديل به صورتي شده بود.
    به نظر ميرسد كه روندي در جريانست كه به دور از آن چيزيست كه به نظر ميرسد و شايد تمامي آن چيز كه ما ميبينيم براي ديدن ما تدارك يافته و واقعيت چيز ديگريست. بايد منتظر ماند و ديد كه قرار است نظم نوين خاورميانه چگونه كليد ميخورد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. م.ر گرامی

      آنچه که اعلام میشود معمولاً ملغمه ای از راست و دروغ آمیخته با فوت و فن دیپلماتیک هستند. باید آنچه که در عمل انجام میشوند را مورد بررسی قرار داد (مسائل میدانی).
      به دبکا فایل هم باید زیاد اهمیتی نداد؛ زیرا بخش وسیعی از انتشارات آن نیز در حد روزنامه نگاری و بدتر از آن «انتشار اطلاعات غلط» به طور عمدی است.
      نظرات اکبر بهرمانی هم حرف جدیدی نیست و ماجرای تغییرات در خاورمیانه و گسترش آن به آفریقا و احتمالاً به مناطق تحت پوشش سازمان شانگهای نیز مطلب جدیدی نیست و اکبر بهرمانی در واقع دارد «اظهار فضله» میکند.
      در رابطه با رژیم اسلامی هم همانگونه که در همین نوشتار گفته ام؛ وظیفه اش پرکردن جای خالی قدرت رژیم اسد پس از بمیارانها با نیروهای شبه نظامی است و در حال انجام وظیفه هستند تا بیشتر در باتلاق فرو روند. آنچه که فرمانده سپاه پاسداران به عنوان «ویتنامی دیگر برای آمریکا» از آن نام برد؛ در واقع طرح «ویتنامی برای رژیم اسلامی» است.

      حذف
    2. خط قرمز آقای اوباما اگر ظاهراً رنگ باخته است؛ نباید آنرا به حساب شخصیت فردی ایشان گذاشته شود. نباید فراموش کنیم که آقای اوباما برای شستن کثافتکاریهای نظریهٔ نظامی آقای «دونالد رامسفلد» آمده است و باز هم نباید فراموش کنیم که پس از دو جنگ بزرگ عراق و افغانستان و بحران مالی (بحران اعتبارات مسکن)؛ آقای اوباما باید با بسیاری مسائل دست و پنجه نرم کند. خواستن از کنگره برای تصویب حمله به سوریه شاید بهترین تصمیمی باشد که دولت آقای اوباما گرفته است.
      واقعیت این است که دوران «علی سگ کش» ۱۴۰۰ سال پیش تمام شده است و دیگر نمیتوان هر روز به مردم گفت که «بلند شین داریم میریم جنگ صفین و فردایش هم جنگ نهروان». به جز کشورهای بسیار پیشرفتهٔ مسلمان نشین که میتوان هر روز «مردم فهمیدهٔ مسلمان» را با مزخرفات تحریک نمود؛ در کشورهای عقب مانده و غارنشین غربی نمیتوان با روزنامه ها و مجلات و تبلیغات مسموم احزاب مخالف و امثالهم بازی کرد. آنچه که آقای اوباما اکنون در حال ساختن آن است در واقع ساختن یک «تفاهم ملی است» که پس از حملهٔ گاومیش وار آقای جورج بوش در هم شکسته شده است و این در هم شکستگی؛ بیشتر به این خاطر بود که مردم آمریکا از او شدیداً پشتیبانی کردند و آقای بوش به جای طلا برایشان «بحران» آورد.
      شاید ایرانیهایی که از «دموکراسی» و «لیبرالیسم» دم میزنند و در شب نشینیهایشان همراه با ودکا و تخمه و آجیل درجه یک «تواضع» دربارهٔ مزخرفاتی به اسم سیاست صحبت میکنند؛ هنوز نتوانسته اند فرق دموکراسی و لیبرالیسم شان را با «قیام رضا خان وار» و یا «قاطعیت و فرزانگی رهبر» بفهمند.
      داستان مردهای یکه تازی مانند «مهدی موعود» ؛ «چنگیزخان بزرگ»؛ «گاری کوپر» در جهان عقب ماندهٔ غرب؛ مدتهاست که به گور سپرده شده است. شیوه های تصمیم گیری شان تفاوت دارد؛ برخلاف انتظار ایرانیان در پی تقسیم شکلات دموکراسی برای مردمان پیشرفتهٔ جهان اسلام نیستند؛ بلکه با چراغ روشن می آیند تا «گزیده تر برند کالا».

      حذف
    3. از طرفی دیگر حد اقل در دههٔ اخیر سیاست آمریکا در نبردها؛ همیشه با «اعلام قبلی» انجام شده است؛ زیرا هم به دیده بانی توانمند خود برای رصد نمودن حرکات دشمنانشان اطمینان دارند و هم اینکه آنچه را که دشمن در صورت انجام حملهٔ ناگهانی میتواند انجام دهد را با فشار تبلیغاتی «حمله میکنیم» دشمن را وادار به «سنگرگیری نهایی» میکنند و از سیال بودن حرکات دشمن میکاهند. آقای اوباما با فرستادن سیگنالهای متفاوت در یک سخنرانی؛ اهداف چندگانه ای را دنبال میکند:
      ۱- تلاش برای بازسازی اعتماد مردم به دولت و بویژه دولتی که «حزب دموکراتیک» تشکیل داده است.
      ۲- دادن زمان به رژیم سوریه و جمهوری اسلامی؛ تا بتوانند هر چه «قِر» در کمر دارند بریزند.
      ۳- ایجاد بازهٔ زمانی بیشتر برای ارتش آزاد سوریه و سایر مخالفین مسلح سوریه؛ تا بر اساس شرایط جدید خود را برای پیشروی تطبیق دهند.
      ۴- تشدید بحرانهای اجتماعی در مناطق تحت اشغال رژیم اسد در زیر شرایط جنگی.
      ۵- ایجاد بازهٔ زمانی برای بوجود آوردن اتحادبین المللی بزرگتر. (اتحادی که در حمله به عراق صدمه دیده است و شاید در حمله به سوریه ترمیم پیدا کند)

      حذف
  3. حسن روحانی: غربیا مچکریم!

    ده روز قبل: یک حمله‌ی شیمیائی گسترده در اطراف دمشق پایتخت سوریه اتفاق افتاد که طی آن حدود سه هزار نفر کشته و مصدوم شدند. حکومت بر حق سوریه اعلام کرد کار من نبوده و مخالفانش که اگر روی کار بیایند آمار قطع گردن با چاقو و گذاشتن فیلمش در یوتیوب سه برابر می‌شود نیز افزودند: این جنایت واقعاً جای تأسف دارند. ظرف 24 ساعت دولت و مخالفان سوریه هر دو با هم تأسف خوردند.

    نه روز قبل: دبیرکل سازمان ملل نسبت به اتفاقات اخیر سوریه که گفته می‌شود شاید شیمیائی بوده ابراز نگرانی کرد . وی درحالی‌که نگران بود، گروهی از ناظران را عازم سوریه کرد و گفت: جان مادرتان ببینید واقعاً عامل، شیمیائی بوده؟ من نگرانم. وی سپس به شورای امنیت زنگ زد و سوال مهمی پرسید: شما هم نگرانید؟

    هشت روز قبل: ناظران سازمان ملل را به سوریه راه ندادند و لذا جامعه‌ی جهانی شک کرد که از یک عامل شیمیائی توسط رژیم اسد علیه مخالفان استفاده شده است. شک جامعه‌ی جهانی داشت بیشتر می‌شد که ناظران را به سوریه راه دادند و درجا خودروی حامل آنان به گلوله بسته شد. این اقدام باعث شد جامعه‌ی جهانی مطمئن بشود که احتمالاً در سوریه از عامل شیمیائی استفاده شده.

    هفت روز قبل: پزشکان بدون مرز تائید کردند که اطراف دمشق مورد حمله‌ی شیمیائی قرار گرفته است. همزمان هیئت ناظران سازمان ملل گفتند وایسا ما هنوز داریم نمونه‌برداری می‌کنیم. در پی این نمونه‌برداری که سه روز طول کشید مشخص شد که احتمالاً از عامل شیمیائی استفاده شده است. بن گی مون افزود: ئه! خب اینو که من خودم پریروز گفته بودم. ناظران پاسخ دادند: خیلی حرف می‌زنی بنگ!

    شش روز قبل: جامعه‌ی جهانی اخطار داد که این اقدام حکومت سوریه را بی‌پاسخ نخواهیم گذاشت. در پی این پاسخگوئی، جامعه‌ی جهانی بجز روسیه به تلفن‌های همدیگر پاسخ دادند و نکات مهمی را به‌همدیگر افزودند. وزیر خارجه‌ی روسیه نیز اعلام کرد ما واقعاً در مورد حکومت سوریه اینطوری فک نمی‌کنیم. وی افزود: ما اصلاً در مورد سوریه و ایران هیچ‌وقت فکر بد نمی‌کنیم.

    پنج روز قبل: رئیس جمهور فرانسه اعلام کرد حتی اگر شده یک‌تنه به سوریه پاسخ سختی خواهیم داد. وی سپس به‌عنوان اولین پاسخ سخت به اوباما زنگ زد و گفت نه حالا من یه چیزی گفتم، تو واقعاً دلت میاد من تنهائی پاسخ سختی بدهم؟ اوباما متذکر شد: نه! دو ساعت پیش از این گفتگو وزیر خارجه فرانسه با اعلام آدرس منزل بشار اسد نقاط کلیدی پاسخ سخت فرانسه را به جهان نشان داد. قرار شد بعد از این رئیس جمهور و وزیر خارجه‌ی فرانسه یه کمی بیشتر با هم هماهنگ باشند.

    چهار روز قبل: اوباما طی تماس تلفنی مهمی با دیوید کامرون از اعزام دو ناو هواپیمابر به همان اطراف دمشق خبر داد. وی با بیان اینکه حالا گیر نده که اونجا اصلاً آب نداره که ناو توش راه بره گفت بذار کنفرانس کنم اولاند هم بیاد رو خط. پس از این کنفرانس مهم، سه‌تائی به توافق رسیدند که خب پس پنجشنبه خوبه دیگه واسه حمله؟ فرداش تعطیله، بچه‌ها هم که مدرسه ندارن تا صبح می‌شینیم شر و ور می‌گیم.

    سه روز قبل: وزیر خارجه دانمارک با اعلام اینکه «ما سه تا رو کجا می‌برین» افزود: پاسخ سختی به دولت سوریه خواهیم داد. وی با انتقاد از پاسخ‌های آسان قبلی ادامه داد: اصولاً همه خیال می‌کنند که دانمارک فقط بلد است پنیر بسازد و ما به این هم واقعاً پاسخ سختی خواهیم داد.

    پریروز: بیش از ده کشور غربی که امریکا در شرق آن‌ها قرار دارد افزودند: به امید خدا، بی حرف پیش، فردا دیگه دیر دیرش ده ده و نیم صبح به سوریه حمله می‌کنیم. این کشورها با ابراز امیدوار نسبت به اینکه «ایشالا جاده خلوت باشد» باری دیگر استفاده از عامل شیمیائی را محکوم نموده و با نشان دادن نقطه‌هائی در نقشه گفتند: ببین، اینجا و اینجا و اینجا و اینجا رو می‌زنیم، اگر وقت شد اینجا رو هم می‌زنیم.

    پنجشنبه:

    فرانسوا اولاند: جان؟ با من کار دارین زنگ بزنین داخلی 24.

    اوباما: والا الآن زنگ زدن گفتن ممکنه عامل شیمیائی به‌خاطر ترکیدگی لوله باشیم. نشت‌یاب فرستادیم منتظریم خبر بدن.

    دیوید کامرون: الو؟ … الو الو؟ … آقا قطع و وصل میشه … الو؟ … ای بابا قطع شد، می‌خواستم تاکید کنم سوریه باید تنبیه بشه.

    وزیر خارجه دانمارک: آقا اینا رو ول کن، پنیر لیقوان تازه تولید کردیم، لقمه رو بگیر با یه قاچ هندونه بزن به بدن جیگرت جلا بگیره.

    لاوورف: ما که از اولش گفتیم راجع به سوریه فکر بد نکنین.

    حسن روحانی: غربیا مچکریم!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود
      طنز زیبایی بود. سیاست همیشه همینطوری بوده.
      توصیه میکنم که اگه «چنین کنند بزرگان» را اگر هنوز نخوانده اید؛ حتماً بخوانید و اگر خوانده اید؛ دوباره بخوانید. من وقتی جوان بودم بیش از حداقل ۵۰ بار خوانده ام و هر بار لذت برده ام.

      حذف
  4. به نظر من این روزا سیاست و تحلیل سیاسی کردن کار ساده ایه. اینهمه اخبار از رسانه های ریز و درشت، کار رو برای هضم مسایل آسونتر میکنه.
    اوباما مرد جنگ نیست که هیچ، شاید اصلا مرد نیست. حرفهای اوباما راجع به خروج از افغانستان و عراق و بستن گوانتانوموبی تا ترمیم اقتصاد امریکا و جهان همه و همه فقط حرف بود. حالا هم حمله به سوریه رو که از سال پیش خط و نشون کشیده بود، برای اینکه از زیرش در ره، به سنا برد. چرا؟ برای اینکه بتونه عدم حمله به سوریه رو گردن مجلس بندازه.
    تا مادام که همه طرفین های معامله راضی اند، چرا معامله رو بهم زد؟ از جریان سوریه هم همه نفع میبرند. برای همینه که وضع باید به همین منوال بمونه.
    دیوید

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. دیوید گرامی

      اگر تحلیل سیاسی کار ساده ای بود؛ در مبارزات سیاسی همه برنده میشدند؛ اما میبینیم که همه برنده نمیشوند. مگر روزنامه نمیخوانند و اخبار را نمیشنوند؟
      من نمیدانم منظور شما از اینکه آقای اوباما مرد نیست چیست؟ آیا منظورتون اینه که «داش مشتی» نیست و تار سبیلشو برای بستن عهد و پیمان گرو نمیگذاره؟ یا مثل «یاکوزا»ها نیست که وقتی اشتباه کرد؛ یک بند انگشتشو برای عذرخواهی نمیبره؟
      من کاری به کار آنچه که در آمریکا میگذره ندارم؛ کاری به کار آنچه که در ژاپن و اروپا میگذره هم ندارم. من مینویسم تا آن شور ملی ایرانی به سوی تحلیل سیاسی و اصول آن کشانده شود و در حد یک وبلاگ کوچک بتوانیم تاثیری در آیندهٔ ایران داشته باشیم. حال آقای اوباما زن است و یا مرد است فرقی نمیکند. من نمیتوانم آقای اوباما را چه در سوریه دخالت نظامی بکند و یا نکند متهم کنم. آقای اوباما باید خودش را «بدهکار مردم آمریکا» بداند. آقای اوباما رئیس جمهور آمریکاست و نه ایران و سوریه و اسرائیل و ترکیه و عربستان.

      حذف
  5. با درود به کژدم گرامی و سایر دوستان،
    به نظر من موضعگیری دیشب اوباما و انداختن توپ به زمین کنگره‌ی آمریکا، در شطرنج سیاسی این کشور یک حرکت فوق‌العاده قوی و غافلگیرکننده بود که هیچکس فکرش را نمی‌کرد. در واقع این حرکت نشان داد که تیم مشاوران او افراد به غایت تیزهوش و مدبری هستند. باید توجه داشت که طبق قانون اساسی آمریکا تصمیم درباره‌ی آغاز جنگ در حیطه‌ی اختیارات رئیس‌جمهوری است، ولی اوباما با واگذاری این تصمیم به کنگره، ظاهرا از یکی از اختیارات خود صرفنظر کرد. ولی باید پرسید چرا؟ پاسخ به این پرسش به مقدماتی نیازمند است. باید یادآوری کرد که اوباما از آغاز با این شعار برنده انتخابات شد که به مردم آمریکا وعده داده بود به جنگ در عراق و افغانستان پایان می‌دهد و سربازان آمریکایی را به خانه بازمی‌گرداند و اصلاحاتی انجام می‌دهد تا اوضاع اقتصادی را سروسامان بدهد. هدف اصلی او ترمیم همه‌ی مصیبت‌هایی بود که سیاست‌های نئوکان‌های آمریکا و تحمیل دو جنگ همزمان به اقتصاد این کشور وارد کرده بود. البته به دلیل وضعیت پات سیاسی در آمریکا و آرایش قوا در هر دو مجلس سنا و نمایندگان این کشور، بیشتر برنامه‌های اوباما برای اصلاحات اقتصادی در آمریکا و از جمله رفرم در حوزه‌ی بهداشت عمومی با مخالفت‌های شدید حزب جمهوریخواه و جریان موسوم به «تی پارتی» در میان سناتورها و نمایندگان تقریبا ناکام ماند. موفقیت اوباما محدود به آن بود که توانست نیروهای آمریکا را از عراق خارج کند و تا پایان سال ۲۰۱۴ از افغانستان هم خارج خواهد کرد. نئوکان‌های آمریکا همین دو حوزه‌ی موفقیت اوباما را هم هدف گرفته بودند و دائم به او انتقاد می‌کردند که چرا در مورد سوریه واکنشی نشان نمی‌دهد. فرضا همین جناب مک‌کین که در حوادث مصر شدیدا از اسلامگرایان ارتجاعی اخوان‌المسلمین پشتیبانی می‌کرد، در مورد سوریه به اوباما انتقاد می‌کرد که چرا بی‌عمل است. در اصل سیاست در آمریکا مدتهاست که به درگیری میان دو حزب اصلی فروکاسته شده و این درگیری‌های فرسایشی گاهی باعث می‌شود که منافع ملی آنطور که باید و شاید لحاظ نشود و به پس‌زمینه رانده شود. پس اوباما از آغاز هم برای ورود به جنگی تازه اکراه داشت. ولی حوادث سوریه سرانجام او را به سمتی سوق داد که ناچار شد با یک حمله‌ی نظامی تنبیهی و محدود موافقت کند. در واقع این اوباما نیست که گزینه‌ی حمله‌ی نظامی به رژیم سوریه را انتخاب کرده است، بلکه منطق و سرشت مناسبات قدرت در سیاستگذاری برای یک ابرقدرت جهانی، خود را به اوباما و تیم او در کاخ سفید تحمیل کرده است. آن چیزی که اوباما را ناگزیر به چنین انتخابی کرده، مفهومی است که نیکولو ماکیاوللی، متفکر بزرگ عصر رنسانس، در آثار خود آن را عمیقا بررسیده است و من به همه دوستان توصیه می‌کنم برای نفوذ فکری به سپهر قدرت و فهمیدن منطق آن، حتما در ادبیات سیاسی اروپا و یکی از زبان‌های معتبر اروپایی به این مفهوم مراجعه و آن را مطالعه کنند. این مفهوم در زبان فرانسه raison d'État ، در زبان انگلیسی reason of the State و در زبان آلمانی Staatsräson نامیده می‌شود. در فارسی اضطرارا می‌توان آن را به «مصلحت حکومت» یا « مصلحت کشور» ترجمه کرد. گاهی هم آن را به «منافع ملی» بازمی‌گرداند که به نظر من دقیق نیست، چون اولی مفهومی مشخص‌تر است.
    (دنباله در کامنت بعدی)

    پاسخحذف
  6. (دنباله کامنت بالا)
    البته بحث لغوی در اینجا مطرح نیست. هدف اینست که درک کنیم که ابرقدرتی مانند آمریکا نمی‌تواند در مورد کاربرد سلاح شیمیایی توسط یک رژیم دیکتاتوری علیه مردم خودش بی‌تفاوت باشد وگرنه اقتدار خود را به خاک سپرده و اگر بخواهم کمی نامودبانه بگویم به هیکل خود ریده است! و این آن چیزی است که تیم مشاوران اوباما به او تفهیم کرده‌اند و گفته‌اند که آمریکا در دو سال گذشته شاهد بی‌عمل خونریزی در سوریه بوده و اگر الان هم کاری نکند، خود را عملا از «ابرقدرتی» خلع ید کرده و در آینده هیچکس برایش تره هم خرد نخواهد کرد و فردا ممکن است فرضا رژیم کره شمالی هم برای سرکوب قیامی در یکی از شهرهای کره شمالی بر سر مردم خودش بمب اتمی بیندازد! اوباما با چنین منطقی و برای دفاع از حیثیت «ابرقدرتی» کشور خود با اکراه با حمله‌ای تنبیهی و محدود موافقت کرده است. ولی اوباما خوب می‌داند که ممکن است این ماجرا پیامدهای نامنتظره‌ و محاسبه‌ناپذیری داشته باشد و فرضا به جنگی گسترده‌تر بیانجامد. پس تصمیم گرفته برای سلب مسئولیت تاریخی از خود، بدعت تازه‌ای بگذارد و تصمیم به ورود به جنگ را برعهده کنگره بگذارد تا اگر فردا ماجرا وخیم‌تر شد، نئوکان‌ها نگویند چرا وارد جنگ شدی؟ به همین دلیل هم اوباما در سخنرانی دیشب خود با درایت گفت که او شخصا با حمله‌ی نظامی به سوریه موافق است ولی ترجیح می‌دهد نمایندگان مردم آمریکا این تصمیم تاریخی را بگیرند. بنابراین او با یک تیر دو نشان زده است: نخست اینکه یکتنه تصمیم نگرفته و مسئولیت را بر دوش دیگران هم گذاشته و دوم اینکه اگر کنگره موافقت کند، حتا آن بخش از مردم آمریکا که با ورود به جنگی تازه مخالف‌اند ناچارند بپذیرند که نمایندگان خودشان چنین تصمیمی را اتخاد کرده‌اند. نظر من اینست که کنگره آمریکا بنا بر همان مفهوم «مصلحت کشور» با پیشنهاد اوباما موافقت خواهد کرد، مگر اینکه نئوکان‌ها بخواهند در چارچوب منافع تنگ حزبی خودشان فکر کنند و تصمیم بگیرند که در این حالت آبروی خودشان را برده‌اند. اما در صورت موافقت کنگره و حمله آمریکا این موضوع که آیا این عملیات محدود باقی می‌مانند یا نه، به واکنش رژیم سوریه و جمهوری اسلامی و حزب‌الله لبنان بستگی دارد. و از آنجا که هر سه شدیدا شلوار خود را خیس کرده‌اند، فکر می کنم این حملات محدود خواهند بود و صرفا به تضعیف رژیم اسد خواهند انجامید و نه سرنگونی فوری او.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. شهاب گرامی؛ درود بر شما

      سیاست در آمریکا و بسیاری از کشورهایی که بر اساس لیبرالیسم اقتصادی بنیان گردیده اند؛ دیر زمانی است که به «شغل و داشتن در آمد» تبدیل شده است. البته منظورم این نیست که در سایر کشورها نیز اینچنین نیست. خانم «سارا پیلین» که از طرف «تی پارتی» نامزد انتخاباتی شده بود؛ به خاطر «گاف»های زیاد و بیسوادی مفرد و نفهمیدگی مایهٔ شرمساری آنان گردید. آقای مک کین که متاسفانه از طرف برخی از ایرانیان عاشق آمریکا قهرمانی به حساب می آید که به فکر نجات ایران و تقدیم دودستی آن به آنهاست؛ دیدیم که در جریان مصر چه گندکاری به راه انداخت. این بخش از به ظاهر ایرانیان با پیش کسوتی افرادی همچون «میرفطروس» بوی بهشت را در فضولات محافظه کاران (حزب جمهوری خواه) و نئوکانها جستجو میکنند و چنین میپندارند که اوباما بی لیاقت است چونکه متعلق به حزب دموکراتیک میباشد. که البته این نوع تفکر ریشه در فاجعهٔ ۵۷ دارد و به جای ملامت خودشان و نقشی که در آن فاجعه داشته اند؛ همه را تقصیر جیمی کارتر میدانند. اینگونه اندیشه ها به هیچ راهکار عملی که توسط ایرانیان طراحی و عملیاتی شود نخواهد انجامید و همهٔ این دار و دسته ها دستهای گداییشان به سوی قدرتهای غربی دراز است و همچنان خواهد ماند و میخ آهنین در سنگ فرو نخواهد رفت.
      عدهٔ زیادی از نمایندگان مجلس در آمریکا نیز مانند همان نمایندگان طویلهٔ شورای اسلامی؛ تنها نقش بله قربانگویی را بازی میکنند و هیچ اراده ای از خودشان ندارند. زمانی من نیز از اینکه غرب چنین بلایی بر سر ایران آورد بسیار ناراحت بودم؛ اما بعدها عمیقاً به این نکته رسیدم که آنها کاری را کردند که باید میکردند و ما آنقدر ضعیف و بدبخت و ذلیل بودیم که نتوانستیم کاری بکنیم و همچنان نیز همان بدبختی و ذلت را به دوش میکشیم و قادر به هیچ کاری نیستیم و تا زمانی که «کَس» نشویم؛ این دیگران خواهند بود که با ما بازی کنند. متاسفانه بیشتر تحلیلهایی که از طرف ایرانیان منتشر میشود نه بر اساس واقعیات؛ بلکه بر اساس «انتظارات از غرب» است. بگذاریم آنها کار خودشان را بکنند و ما هم کار خودمان را بکنیم. و اگر چنین کنیم؛ روزی خواهد رسید که نه در شأن یک «گدا»؛ بلکه در شأن یک انسان و یک ملت با ما برخورد خواهند کرد.

      حذف
  7. بسیار عالی گفتید کژدم گرامی. تب «ضدامپریالیستی» و باور به توهم توطئه از یکسو و دنباله‌روی از قدرت‌های بزرگ و چشم امید داشتن به آنها برای اینکه «الطافشان» را شامل حال ما کنند از دیگر سو، واقعا دو روی سکه‌ی واحدی هستند. نامش هم همانا نابالغی روحی و فکری و عدم آمادگی برای پذیرفتن مسئولیت خویشتن است. دل من هم از این جماعت سفلگان و دریوزگان سیاسی خون است و واقعا وقتی می‌بینم اپوزیسیون ما در طیف‌های گوناگونش در چه وضعیت رقت‌باری بسر می‌برد و با چه موضوعاتی مشغول است، با خود می‌اندیشم که رژیم قرون وسطایی ولایت فقیه با چنین «دشمنانی» اصلا به دوست چه نیازی دارد؟! تا وقتی ما ایرانیان نفهمیم که هیچکس برای ما قدمی بر نخواهد داشت و جز خود ما هیچکس به داد میهنمان نخواهد رسید، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. به امید آنکه اندک اندک بر شمار کسانی در میان هم‌میهنان ما افزوده شود که فهمیده باشند در عالم سیاست احترام نسبت به یک جریان یا سازمان سیاسی فقط می‌تواند نتیجه‌ی توانمندی و کارایی و شایستگی آن جریان یا سازمان سیاسی باشد و نه چیز دیگر!

    پاسخحذف
  8. شهاب عزيز. تصميم اوباما بر اساس شرايط روز اتخاذ شده و با توجه به واقعيتهايي كه وي در سوريه با آن روبرو خواهد بود.
    تصميم وي براي اخذ اجازه كنگره براي حمله به سوريه از دو جنبه حائز اهميت است. اول اينكه وي صحبت از عملياتي محدود در سوريه مي نمايد كه به هيچوجه نميتواند در عمل مثمرثمر باشد بلكه خطرات بزرگي را در آينده در بر خواهد داشت. دليل عمده را بايد در ذخاير سلاحهاي شيميايي سوريه جستجو كرد. هر حمله محدودي ممكنست كنترل و حفاطت از اين گونه سلاحها را با مشكل مواجه سازد و سبب دسترسي گروههاي جهادگر به بخشي از اي سلاحها گردد كه مشكلات بزرگي را ممكنست در آينده براي اروپا و آمريكا ايجاد كند و هيچ بعيد نيست در پاسخ به اين حملات حتي بخشي از اين سلاحها توسط اسد به گروههاي جهادي در سوريه و عراق و يمن تحويل شود.
    مسئله دوم مخالفت كاملا مشخص اسرائيل. عربستان و حتي نئوكانهاي آمريكايي در حمله به سوريه بدون تعيين تكليف رژيم حاكم بر سوريه است. به گفته آنان مار زخمي را بايد كشت نه اينكه به حال خود رها نمود.
    به نظرم تصميم اوباما با دو هدف انجام شده. مطمئنا در كنگره به حمله محدود راي داده نخواهد شد و گفته هاي امروز مك كين كاملا مشخص كننده سياست جمهوريخواهان در اينمورد است. از طرف ديگر اوباما به خوبي بر اين مسئله واقف است كه حمله محدود به سوريه هيچ معناي استراتژي ندارد و حمله بايد به گونه اي انجام گيرد كه تكليف سلاحهاي شيميايي و موشكهاي زمين به زمين سوريه را مشخص كند و اين كار عملي نيست مگر با استفاده از نيروي زميني كه حتي ممكنست فرماندهي نيروهاي زميني كشورهاي ديگر را بعهده گيرند.
    از جانب ديگر اوباما مشغول خريد زمان به منظور رسيدن به توافقي با روسيه است. روسيه نيز به خوبي مي داند كه حمله به سوريه به عملياتي كوچك و هشدار دهنده خاتمه نخواهد يافت و بالاجبار تا سرنگوني رژيم اسد ادامه خواهد يافت. در اين مورد فدا كردن اسد و تشكيل حكومتي متشكل از علويان و نيروهاي مخالف با تضمين حفظ منافع روسيه در سوريه ميتواند بهترين راه براي روسيه تلقي گردد.
    سوريه بدان حد ضعيف شده است كه ديگر خطري براي اسرائيل نداشته باشد و به عبارتي سومين ارتش خاورميانه به چنان درجه اي از نابودي رسيده كه امكان بازسازي آن تا سالياني دراز ممكن نيست.
    از طرفي كشتار بيرحمانه مردم در سوريه و افكار عمومي كشورهاي عرب كه روسيه و ايران را بخاطر حمايت از اسد و آمريكا و اروپا را بخاطر بي عملي نكوهش ميكنند و همچنين مشكلاتي كه آوارگان سوري براي كشورهاي همسايه بوجود آورده اند اجازه نميدهد كه وضعيت در سوريه به شكل فعلي ادامه يابد.
    سخنان امروز سعود الفيصل كاملا خط مشخصي را كه سعودي خواستار آنست ترسيم ميكند و آن بركناري بشاراسد با حمله اي همه جانبه به سوريه است.
    تمامي اخبار حكايت از دو سناريوي ترسيم شده دارد. بركناري خاندان اسد از قدرت كه ممكنست در نتيجه فشار روسيه و يا كودتايي درون حكومتي انجام گيرد كه نتيجه آن تشكيل حكومتي ائتلافي خواهد بود و يا حمله به سوريه كه به دلايل گفته شده نميتواند كوچك مقياس باشد.
    اوباما با بهانه كردن اخذ اجازه از كنگره هم توانسته زمان لازم را براي مذاكره بدست بياورد و هم اينكه در صورت شكست مذاكرات و شروع جنگ در سوريه به مانند پيلاطوس فرياد برآورد كه دستان من پاك است.
    به هرحال هر دو سناريو به ضرر كامل جمهوري اسلامي و حزب الله خواهد بود.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. م.ر گرامی

      بوجود آوردن یک ائتلاف نظامی از نیروهای ترکیه و قطر و عربستان به رهبری آمریکا کار دشواری است که ضرورتاً نتیجهٔ مطلوبی برای آمریکاییها در بر نخواهد داشت. آمریکا نیز در چنان شرایطی قرار ندارد که بازهم میلیاردها دلار و سربازان خود را هزینهٔ یک «ریسک بزرگ» بکند و آخرالامر نیز مانند ماجرای عراق دست از پا درازتر به خانه برگردند و یا برای عقب نشینی از افغانستان مجبور به باج دادن به طالبان و پاکستان شوند تا راه امنی را برای عقب نشینی نیروهایشان فراهم آورند. از سوی دیگر جنگیدن برای منافع دیگران و باز کردن دست و بال ائتلاف «ترکیه-قطر» میتواند عواقب بدتری برای اسرائیل در بر داشته باشد. اینکه عربستان سعودی میخواهد که حملات باید به سرنگونی رژیم اسد بینجامد؛ این پرسش را در ذهن یک آمریکایی می آورد این است که: شما در ازای اینکار چه چیزی به ما میدهید؟
      مسئلهٔ دیگر اینکه با تقویت موضع عربستان سعودی و افتادن بزرگترین مهرهٔ هلال شیعی؛ چه بلایی بر سر ایران می آید؟ (منظورم این نیست که آمریکاییها عاشق ایران هستند؛ بلکه از نظر استراتژیهای تعریف شدهٔ منطقه ای آمریکا؛ایران کنونی با همین حاکمیتش جایگاهی دارد که بدون وجود یک آلترناتیو قدرتمند نمیتوان آن را به امان خدا و عربستان و قطر و ترکیه و پاکستان سپرد). لذا به نظر من بحث نمودن در این رابطه و تایید و یا رد نمودن نظرات جناحهای سیاسی آمریکا نیاز به دانشی فراتر از آنچه که ما داریم؛ دارد. این نوع از دانش را تنها با داشتن سازمانهای عریض و طویلی مانند وزارت امور خارجه و سازمانهای اطلاعاتی میتوان گرد آوری نمود و به عنوان یک ناظر بی طرف نقاط قوت و ضعف نظریهٔ آقای اوباما و یا آقای مک کین را ارزیابی نمود و گرنه اینکه بگوییم یکی میگوید فقط پایش را بشکنیم و دیگری میگوید که باید او را بکشیم؛ دردی را دوا نمیکند. نظر شما در رابطه با ترفندی که آقای اوباما بکار برده است درست است. نظر شهاب گرامی نیز همان نظر شماست ولی با الفاظ و جملاتی دیگر. اما در رابطه با فشار روسیه برای انجام یک کودتا باید بگویم که روسها تنها یکی از بازیگران هستند و ماجرای سوریه برای آنها داستان مرگ و زندگی نیست؛ اما برای بازیگرانی مانند رژیم ایران و شیعیان مزدور لبنانی اش و علویها؛ پس از جنایات ۲ سال و نیم اخیر داستان مرگ و زندگیست. (دنباله در پایین)

      حذف
    2. به نظر من به جای اینکه در مورد صحت و سقم نظرات احزاب آمریکایی در این رابطه بپردازیم؛ بهتر است که به عمق خواسته های بازیگران پرداخته و اینکه مبارزین ایرانی (در صورت وجود داشتن) در شرایط کنونی و آینده چگونه در رابطه با همسایگان مواضعی را اتخاذ نموده و در جهت عملیاتی کردن آن گام بردارند؟ و چگونه از تضعیف شدن رژیم منحوس اسلامی برای مبارزات خود بهره گیری نمایند؟ و گرنه تمامی این بحثها مانند بحثهای مصدق-محمدرضا پهلوی؛ بی ارزش خواهند بود و مانند تماشاچی های هیجان زدهٔ فوتبال برای این و یا آن تیم هورا خواهیم کشید.

      حذف
  9. م.ر. گرامی،
    من صرفا خود مانوور سیاسی دیشب اوباما و تا اندازه‌ای پس‌زمینه‌ی آن را مورد ارزیابی قرار دادم و مشخصا نمی‌خواستم به روند بعدی حوادث و این موضوع بپردازم که اگر این حمله محدود باشد، چه پیامدهایی می‌تواند داشته باشد. شما در کامنتتان به نکاتی در این زمینه اشاره کرده‌اید که من نیز آنها را تایید می‌کنم. حمله‌ی محدود قطعا مشکلات خود را خواهد داشت ولی من فکر نمی‌کنم کنگره آمریکا خواهان جنگ تمام عیار علیه سوریه شود. تازه اگر هم چنین درخواستی را مطرح کند، معلوم نیست اوباما به آن تن دهد. آمریکا به هیچ عنوان مانند افغانستان و عراق در سوریه نیرو پیاده نخواهد کرد، مگر اینکه جنگی تمام عیار در منطقه درگیرد که شعله‌های آن بخواهد به کشورهای همسایه و بویژه اسرائیل هم سرایت کند. من چنین سناریویی را نامحتمل می‌دانم. البته همانطور که بارها گفتم جنگ دینامیسم درونی خود را دارد و هیچ تضمینی برای روال طبیعی و منطقی آن وجود ندارد. موضوع فعلا برای دولت اوباما اینست که در قبال حوادث جاری در سوریه از بی‌عملی کنونی خارج شود و واکنشی نظامی نشان دهد تا به همه جهانیان بگوید که ما چنین جنایاتی را بی‌مجازات نخواهیم گذاشت. نتیجه‌ی بلاواسطه‌ی این حمله تضعیف ارتش بشار اسد در ابعادی است که امکان پیروزی شورشیان بر آن را در میان مدت فراهم کند، چیزی شبیه سناریوی لیبی که نهایتا به پیروزی شورشیان بر ارتش قذافی انجامید. ولی اینکه این حمله با خود چه پیامدهای دیگری می‌تواند همراه بیاورد، چیزی است که از الان دقیقا قابل پیش‌بینی نیست و فقط می‌توان درباره آن گمانه‌زنی کرد.

    پاسخحذف