۱۳۹۲ مهر ۴, پنجشنبه

چرا باید مطالعات استراتژیک را بر تحلیلهای لرزان سیاسی روزانه ترجیح داد؟

پیشگفتار

به خوبی به یاد دارم زمانی را که در رادیو اینترنتی «تندر» مبحثی با عنوان «ساختار شناسی» را مطرح نمودم و در ۳ برنامهٔ مجموعاً ۶ ساعته تلاش نمودم که این مبحث را بازگشایی کنم؛ اما به خاطر مقاومتهای بی دریغ رانندهٔ گروه و رادیوی تندر؛ این مبحث به فراموشی سپرده شد و چنین وانمود گردید که «ساختار شناسی» نامی دیگر و چه بسا من در آوردی برای مقولهٔ «شناخت» است. اما اینگونه نبود و نیست.
نخست اینکه «شناخت» یک نام بسیار کلی است و میتواند به هر چیزی که به عنوان دانش در ذهن انسان انباشت میشود؛ اطلاق گردد. بکار بردن کلمهٔ «شناخت» به همان اندازه نام «جهان» بی محتواست و هر چیزی را میتوان در این دو ظرف ریخت؛   اما «ساختار شناسی» مبحثی  تخصصی تر و حرفه ای تر است و دارای محدوده ای خاص میباشد. کلمهٔ مرکب «شناخت جهان» و یا «شناخت علمی جهان» بسیار آشنا و پذیرفته شده هستند. فیلسوفان و دین سازان و دین پروران و عقیده سازان که من دشمن همهٔ آنها هستم؛ تمامی کثافات معدهٔ خود را در این دو ظرف  بزرگ میریزند و فریبها؛ نیرنگها و بحثهای بی پایان بر سر هیچ و پوچ نیز از همانجا آغاز میشوند و به زندگی ابدی خود ادامه میدهند و نام پر طمطراق «فرهنگ بشری» نیز بر آن اطلاق میشود و من نام آنرا «موزهٔ حماقتهای انسان» میگذارم.
 اما اگر نام مرکب «ساختار شناسی جهان» را بکار ببریم؛ خواهیم دید که بسیار نا آشناست و با اندکی تأمل بسیار مسخره می نماید. زیرا ظرف «ساختار شناسی» بسیار کوچکتر از آن است که «جهان» در آن بگنجد. از همین روی «ساختار شناسی» نامی است که بر شکل خاصی از مطالعات بر روی موارد ملموس نهاده میشود و از نظر تبارشناسی مسخرهٔ فلسفی؛ میتوان «ساختار شناسی» را یکی از زیر مجموعه های  «گونی بزرگ شناخت» دانست. ساختار شناسی؛ هیچ یک از حماقتهای فیلسوفان را با خود به یدک نمیکشد و از درون اتاقی تاریک به تفسیر جهان نمیپردازد و مهم تر از همه؛ تلاش میکند که تمامی اجزای تشکیل دهندهٔ ساختار و روابط این اجزا را در مقایسه با یکدیگر و نقش آنها در ساختار را تعریف کند و هر قدر که این تعریفها گسترده تر و دقیقتر باشند؛ نظریه ها و پیشبین هایی که بر اساس آن ساختار شناسی مشخص بنا شده اند؛ از احتمال بالایی برای  به وقوع پیوستن برخوردار خواهند بود و مهم تر از همه اینکه «ارزش کاربردی» داشته و میتواند به عنوان زیرساخت طرح های عملی بکار برده شوند (مانند علم ژنتیک و کاربردی شدن آن در طرحهای عملی همسان سازی).

تحلیلهای روزانه

تحلیلهای روزانه  حتی در سطح حرفه ای آن؛ معمولاً مجبور میشوند که رنگ جنجالهای روزانه و شدت جریان اتفاقات را با خود حمل کنند. اینگونه تحلیلها هرچند که مفید هستند و میتوانند به گروههایی که مشغول به کار «ساختار شناسی» هستند کمکهای موثری نمایند؛ اما بخش مهمی از این تحلیلها به خاطر «کمبود اطلاعات» مانند مرغ پاشکسته و کشتی به گل نشستهٔ عطار نیشابوری بر لب دریا میمانند. به عنوان مثال در ماجرای حملهٔ نظامی به رژیم سوریه شاهد بودیم که انگلستان و بویژه آلمان به سرعت سنگرها را خالی کردند و در زمان خود مایهٔ تعجب و تحلیلهای زیادی را فراهم آوردند اما دیری نگذشت که مشخص شد که هم دولت فخیمهٔ آلمان و هم دولت بریتانیای کبیر صدها تن مواد شیمیایی که در ساخت سلاحهای شیمیایی کاربرد دارد؛ را در طی سالهای اخیر به رژیم اسد فروخته اند و چه بسا در تسلیحاتی کردن آنها نیز به رژیم اسد کمک نموده اند که شرح آنها در پرونده های فوق محرمانه دولتهای آلمان و انگلستان نگاشته شده است و احتمالاً روسها هم به عنوان «نامحرم» به آنها دست پیدا کرده بوده اند و به صورت موجودی «غایب از نظر» در «دیپلماسی پنهان» به صورت تهدید به اطلاع آنگلا مرکل آلمانی و کامرون انگلیسی رسانیده شده است تا ترمز کنند. این خبر به صورتی حاشیه ای منتشر شد و سپس از دید اذهان عمومی به کنار رفت و به یک مسئلهٔ داخلی در انگلستان و آلمان تخفیف پیدا کرد. لذا اگر ما این اطلاعات را داشتیم و اگر وبسایتی ایرانی و مستقل داشتیم که اینگونه اطلاعات به آن گزارش میشد؛ در تحلیلهای خود کمتر اشتباه میکردیم و چه بسا حرکت کامرون-مرکل را پیشبینی میکردیم.
چند روز پیش یکی از خوانندگان گرامی در بخش نظرات ویدیویی را برای تماشا کردن پیشنهاد نمودند که در برنامهٔ «افق» صدای آمریکا توسط «عباس میلانی» و «اکبر کنجی» در رابطه با منطقه و نقش آمریکا تهیه شده بود. گذشته از اینکه عباس میلانی که نام استاد دانشگاه را به یدک میکشد و مزخرفاتی که در این برنامه بافته است در حد دفاعیات یک هوادار ناشی حزب اللهی در دفاع از رهبر فرزانه (آمریکا) است؛ سخنان اکبر گنجی یازده امامی و شیعهٔ غیر معتقد به قرآن (شاگرد خلف عبد الکریم سروش شارلاتان و ادبیات عاریه ای از او) نیز در حد یک «لابیگر» ناشی رژیم اسلامی است و حرکات سریع چشمهای او در برنامه نشان میدهد که متنی را که اربابانش برای او در صفحهٔ بزرگ کامپیوتر (احتمالاً نصب شده در زیر سقف) ارسال میکنند تا در بحث خود بگنجاند؛ واقعاً مسخره بود و نمیدانم که مجری برنامه که خود را بسیار باهوش میداند متوجه «حرکت سریع چشمهای اکبر گنجی» در حالی که متمایل به سقف مینگرد شده بود یا نه؟ اکبر گنجی بر خلاف تصور مجری برنامه و برنامه سازان صدای آمریکا منظورش از شرکت کردن در این بحث؛ بررسی مسائل منطقه نیست؛ بلکه با داستانسرایی در حال تبلیغ این نظر خطاب به ایرانیان است که مواظب باشید و کاری نکنید تا ایران کلنگی نشود و به همین امام حسن روحانی مهندسی شده بچسبید که انشاءالله خیر است. این ویدیو را در زیر ببینید:



یا در دو ویدیوی زیرین به  نوکری رهبر خرفت فرزانه در درگاه روسیه و اینکه سرلشکر قاسم سلیمانی یک سرباز روسی است پی میبرید ولی داشتن اطلاعات بیشتر برای دریافتن عمق این روابط «ارباب و نوکری»؛ دانش سیاسی را از سطح اخبار به لایه های زیرین ساختاری میکشاند و آنزمان است که دروازهٔ های «اسرار مگو» باز میشوند و پس از آن هر خبری در جایگاه تعریف شدهٔ خود در ساختار روابط بین المللی قرار میگیرد و هیجانات و جنجالها فروکش میکنند.



در این دو ویدیو ما به نقش «زیر مجموعه» بودن رژیم شیعی حاکم بر ایران در استراتژیهای کلان منطقه ای روسیه (خاورمیانه و آسیای مرکزی) واقف میشویم؛ اما این ساختار (ارباب و نوکری) برای روشنفکران ایرانی از منظر نظر «ساختار شناسی» همچنان مانند «خمر مکتوم» است و نمیدانیم که اگر اسرار آنرا بدست آوریم؛ تا چه حد مستی آور و یا مرگ آفرین خواهند بود. غرض اینکه؛ گرفتار آمدن در تحلیلهای روزانه؛ به روش روزنامه ها و مجلات و وبسایتهای خبری تحلیلی؛ حد اکثر به ارضای کنجکاویها می انجامد و از نظر سیاسی ارزش کاربردی ندارد.

مطالعات استراتژیک

تا آنجایی که من میدانم؛ ایران پس از شکستهای استراتژیک چندین باره؛ تکه پاره شده و به صورت زیر مجموعهٔ استراتژیهای دیگران در آمده و در حد منطقهٔ نفوذ تعریف شده است. حتی آنهایی که با دیدن رژیم ننگین اسلامی حاکم کنونی؛ به جای تلاش برای رهیافت به سوی گذار به آینده ای که دیگر در آن ایرانی به نام «حوزهٔ نفوذ» وجود نداشته باشد؛ متاسفانه به خوب بودن حکومت سلاطین پهلوی روی آورده اند و نمیخواهند بفهمند که رضاخان میرپنج که با دهان پر پادشاهش میخوانند؛ در تبعید درگذشت و پسرش که پادشاه آریامهر نامیده میشود؛ چنان پادشاهی بود که در زمان پادشاهیش حتی لیاقت لابیگری برای رهانیدن پدرش از تبعید را نداشت. براستی تا کی میخواهیم خود را با ناسیونالیسم دروغین فریب دهیم؟ کدامین ایران؟ کدامین پادشاه؟
هوی... حزب اللهی نفهم... آره با تو هستم... کدامین رهبر فرزانه؟ کدامین سرلشکر سپاه قدس؟... زمانی که حتی به اندازهٔ پشم خایهٔ پوتین ارزش ندارند و مانند شپش در زیر خایه های پوتین زندگی میکنند؟
چرا اروپاییها و آمریکاییها همه چیز دارند و جنگشان بر سر گسترش حوزه های نفوذ است و ایرانیان حد اکثر به این فکر هستند که چگونه خود را حوزهٔ نفوذ فرمانبردار تعریف کنند؟ تا بتوانند از قدرتهای حاکم دلربایی کنند و به قول رضا پهلوی شارلاتان به سرمایه های سیاسی دروغین و جعلی افتخار کنند. مطمئن باشید که این آقا رضا (رضا شاه-کورش دوم) هم در جایی شبیه رهبر فرزانه زندگی میکند که البته به جای پوتین یک آمریکایی را باید تصور کرد؟!
شاید بهتر است به گاوهای تنبلی که در دفترهای سیاسی حزب کومه له زحمتکشان کردستان ایران و حزب دموکرات کردستان ایران جای خوش کرده اند نیز بگویم که مسعود بارزانی آیندهٔ تمام نمای شماهاست که  اکنون به عنوان نوکر ترکهای عثمانی در منطقه عمل میکند. کدام کردستان و کدامین خودمختاری؟ زمانی که حتی نمیدانید از نظر ساختار اجتماعی و تنشهای داخلی؛ ساختار اقتصادی و جغرافیای سیاسی در کجای جهان ایستاده اید؟
چریکهای فدایی خلق که رهبر و استراتژیستشان علی اکبر صفایی فراهانی خوش تیپ و بیژن جزنی بود؛ حد اکثر درکشان از رژیم سلطان محمد رضا پهلوی «نمایندگی بورژوازی کمپرادور» و «سگهای زنجیری امپریالیسم» بود و هوادارانشان هم نیز یا به نوچه های خمینی تبدیل شدند و یا در حال برگزاری سالگردهای سیاهکل هستند که نتیجهٔ درک عمیق نظامی - سیاسی و دست پخت  احمق خوش تیپی مانند استراتژیست بزرگشان علی اکبر صفایی فراهانی بود.
مطالعات استراتژیک تنها چیزی است که در طول تاریخ چند صد سالهٔ اخیر ایران محلی از اعراب نداشته است. ما نه میدانیم که چه هستیم و نه میدانیم که دیگران چه هستند و میخواهیم به صورتی الله بختکی و یا از روی نوکری با دیگران ارتباط برقرار کنیم.
مطالعات استراتژیک یک مبحث ساختار شناسانه و علمی است و با اینکه کاری طاقت فرساست؛ اما کاری بنیادی و پایه ای است. درک سیاسی و بوجود آوردن سازمانهای سیاسی و حتی تصور یک حرکت سیاسی پیروزمند که بهروزی ایران را در بر داشته باشد؛ بدون مطالعات استراتژیک غیر ممکن است.
ما حتی داستان جنبش سال ۸۸ و شکست آنرا به صورتی ساختارشناسانه بررسی نکرده ایم و با چند جملهٔ عاریه ای این شکست را توضیح میدهیم. در حالی که این شکست اگر به صورتی علمی بررسی شود؛ بسیاری از گرههای مبارزاتی را باز خواهد نمود.

کژدم



۱۳۹۲ مهر ۳, چهارشنبه

سخنی دوباره با خوانندگان گرامی

متاسفانه دویدن به دنبال اخبار روزانه در میان مردم (چه ایرانی و چه غیر ایرانی) بسیار متداول تر از مطالعات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است و به همین دلیل؛ نوشته های مرتبط با اخبار روزانه و معمولاً گسیخته و جدا شده از یک تصویر بزرگ و چه بسا بسیار بزرگنر؛ خوانندگان بیشتری دارند و بازارشان بسیار گرمتر از نوشته های جدی تر هستند و به همین روال خوانندگان جدی مطالب وبسایتی مانند ویکی لیکس شاید به بیش از چندین هزار نفر  در مقایسه با ۷ میلیارد ساکنین کرهٔ زمین نرسد. یک روز میگویند که ۵ روز دیرکرد؛ برای بررسی اثرات حملهٔ شیمیایی به غوطهٔ شرقی (حومهٔ دمشق) دیر است و احتمالاً رژیم اسد بسیاری از آثار را پاک کرده است و با کمال تعجب در همان صفحه میبینیم که کارشناسان برای بررسی آثار حملهٔ شیمیایی در چندین ماه گذشته هنوز از طرف رژیم بشار اسد اجازهٔ بازرسی نیافته اند!!!!! راستی چه خبر است؟ آیا رژیمی که قادر است در عرض ۵ روز همهٔ اثار را پاک کند... آیا نتوانسته است در طی چندین ماه این آثار را پاک کند؟ آیا این مسئله به اندازهٔ کافی مسخره و همچنین دلیلی قانع کننده برای ادامه ندادن به تفسیر اخبار روزانه ای که پر از دروغ و نیرنگ از سوی همهٔ طرفهای درگیر میباشد نیست؟ پرسش نخست شاید این باشد که اگر دلمان را به اخبار خوش نکنیم ..... چکار کنیم؟ پاسخ این است که: برو سرت را بگذار و مثل اجداد احمقت بمیر.... آیا تو انسانی؟ یا بوزینه ای؟ ۳۴ سال نشان دادن جای دوست و دشمن کافی نیست؟ تا کی میخواهی مانند برگی پاییزی در میان تندبادها باشی؟
اگر بخواهیم در بارهٔ دموکراسی به مفهوم کتابی آن صحبت کنیم؛ به اندازهٔ کافی کرمهای «حکمتیست» داریم که در باره ٔ اندازه گیری آن (یک میلی متر بیشتر و یا کمتر) بحث کنند.... مقاله بنویسند.... شبهای شعر مظلومان و برده های تاریخ براه اندازند و احمقهای الدنگی مانند اسماعیل نوری علا و یا ارازلی هم سطح و هم شان ایشان و همسر احمق تر از خودش پیدا شوند که به مزخرف بافی های بی انتهایشان بپیوندند و پاسخ به هر پرسشگری را که بوی «جدیت» بدهد را با سیاست کثیف «نا دیده و نا شنیده انگاشتن» به حاشیه برانند تا نان خود را همیشه در دلهای خونین کودکان ایران فرو برند و در کافهٔ میبدی صندلی  و میکروفون پیش پرداخت شده داشته باشند.
پرسش من از همهٔ ایرانیان و بویژه ناسیونالیستهای دو آتشه و نژاد پرستان آریایی این است:
ما ایرانیان؛ خرابه های تخت جمشید ویران شده را میشناسیم... همچنین ما میدانیم که تخت جمشید را اسکندر مقدونی در زمان آخرین پادشاه بی لیاقت سلسلهٔ هخامنشی به آتش کشید و حدود بیش از ۲۰۰ سال «سلوکیان» وابسته به یونان بر ایران حکومت کردند. اما در نهایت اشکانیان دلاور حاکمیتی ایرانی را با شکست دادن لشکر غربیان (اروپا در آن زمان) بنا نهادند و سپس ساسانیان نیز چند صد سال حاکمیتی مبتنی بر «ایرانشهری» را ادامه دادند... اما در این ۶۰۰ سال تخت جمشید همچنان خرابه ماند و کسی آنرا ترمیم ننمود. آیا معنی این ۶۰۰ سال حاکمیت ظاهراً ایرانی را میفهمید؟ اگر میفهمید... ایران آینده بسیار قدرتمندتر ازامپراطوری  آمریکای کنونی خواهد بود و اگر نمی فهمید بهتر است به آینده ای مانند «بورکینا فاسو» و یا «اریتره» بیندیشید.
از این روی من از نوشته های تکراری و پرگوییهای بی انتهایی که هیچگونه جنبشی را در درجهٔ نخست؛ در درون اندیشهٔ ایرانیان و سپس در عرصه های میدانی و بین المللی ایجاد نکند  را نه تنها ژاژخوایی بلکه خیانت به خود و هم میهنان و نهایتاً ایران میدانم.
چگونه میشود که روشنفکران یک جامعه ۳۵ سال فکر کنند و نتیجه ای عملی نداشته باشد؟ مگر آنکه اندیشه هایشان مانند افکار و رویاهای درون مستراح در هنگام ریدن بوده باشد؟
اندیشهٔ وطن پرستان و نژادپرستان آریایی تخیلی؛ هرگز از این مرز که پس از سرنگونی رژیم اسلامی (معلوم نیست به دست چه کسانی؟) تخت جمشید به یکی از «جاذبه های توریستی» مبدل خواهد شد و ایرانیان میتوانند با پهن کردن «بساط خنزر پنزری» در استان فارس به یمن آمدن توریستهای غربی و شرقی پول در بیاورند و در واقع تخت جمشید را به «تماشا خانهٔ ملی» تبدیل نمایند.

یاران...

پرورش اندیشهٔ سیاسی؛ بسیار فراتر از خواندن خبرها  و بالا و پایین رفتن فشار خون ماجرا جویانه است.
من (کژدم) از تمامی خوانندگان و ایرانیارانی که ژرف تر می اندیشند عاجزانه میخواهم که در روند ایجاد زمینه ای برای «مطالعات استراتژیک سیاسی» شرکت نمایند. شاید کسانی با همیاری مالی و شاید یاران و ایرانیاران دیگری بوسیلهٔ استفاده از تواناییهای خود مانند ترجمهٔ مطالب و مقاله های سیاسی بتوانند به سرزمین خود یاری برسانند.
من مغازهٔ «قرآن آریامهر فروشی» باز نکرده ام  و مانند رضا پهلوی وعده های پوچی همچون: «... ببینید... الآن کارشناسان انرژی در حال تدوین برنامه هستند....» نمیدهم. اگر شما خود را نسازید... دیگران ایران را به شکلی دیگر خواهند ساخت. چشم ایران و دل به خون خفتگان ایران در حال انتظار بیداری شما؛ بر بالینتان به شما مینگرد.
پیروز و پاینده و همیشه بیداران باشید.

کژدم

سپاس

درود بر یاران و خوانندگان گرامی

در طی روزهای اخیر؛ عده ای از خوانندگان و ایرانیاران؛ مبالغی را برای پیشبرد هدف «راه اندازی وبسایت تحلیلی-خبری و مطالعات استراتژیک) به حساب Paypal من (کژدم) واریز نموده اند که بدینوسیله به خدمت خوانندگان گرامی گزارش میکنم:

مبلغ رسیده به مقدار ۴۸۲ دلار و ۷۰ سنت.
مبلغ رسیده به مقدار ۴۸۲ دلار و ۷۰ سنت.
مبلغ رسیده به مقدار ۹۳ دلار و ۱۴ سنت.
مبلغ ۴۴ دلار و ۲۷ سنت.

با سپاس مجدد از ایرانیاران گرامی؛ باید بگویم که وعده ای که داده شده است؛ بر زمین نخواهد ماند.
پیروز و سرفراز باشید.

کژدم

۱۳۹۲ شهریور ۲۸, پنجشنبه

خامنه ای فرزانه و امیدهای «امام حسنی»

همانگونه که بارها گفته ام؛ آمدن حسن روحانی بسیار دیروقت است و روند شکست استراتژیک معمولاً قابل جلوگیری نیست؛ مگر به یک چرخش ۱۸۰ درجه ای و اعلام شکست پیش رس؛ که با اینکه ظاهراً همان نتیجه ای است که در نهایت حاصل خواهد شد (یعنی شکست)؛ اما میتواند نتایج میدانی کاملاً متفاوتی داشته باشد. اعلام شکست پیش رس میتواند از بوقوع پیوستن گسیختگی تار و پود اجتماعی جلوگیری کند و زیرساختهای اقتصادی را تا حدودی نجات دهد.  اما آنگونه که از سخنان و گاهی عربده کشی های مقامات بلندپایهٔ رژیم (بخوانید سردسته های ارازل و اوباش) بر می آید؛ ماجرای امام حسن و کشتی و نرمش قهرمانانه و اظهارات حسن روحانی در رابطه با سوریه؛ چنین بر می آید که «بازی امام حسن»؛ دیری نخواهد پایید و به قول خودشان کار به کربلا خواهد کشید و اگر به نتیجهٔ حاصلهٔ میدانی «صلح امام حسن» و «جنگ کربلا» نگاه کنیم؛ هر دو شکستی خفت بار بوده اند. البته شیعیان نمیخواهند این بخش از داستان کربلا را بشنوند که زمانی که «حرّ ابن ریاحی» به پیش حسین رفت؛ به او گفت که میخواهند همهٔ تان را قتل عام کنند و از او پرسید که آخرین پیشنهادت چیست؟ حسین در پاسخ گفت: 
۱- بگذارید به پیش پسر عمویم (منظور یزید پسر معاویه) بروم. زیرا که او از همهٔ شما به من مهربانتر است. (بیعت)
۲- یا بگذارید به مدینه برگردم و دیگر پس از این هیچ ادعایی نخواهم کرد.
۳- یا بگذارید به یکی از سرحدات بروم و به صورتی گمنام زندگی کنم و هرگز صدایی و نامی از من نشنوید.
جملهٔ دوم همان صلح امام حسن است و جملهٔ سوم حتی از صلح امام حسن نیز مذبوحانه تر است. و دلیل پیوستن حرّ به حسین ابن علی نیز به همین خاطر بود که وقتی این ۳ پیغام را به فرمانده نیروهای رقیب رسانید؛ در جواب شنید که حسین باید قلّاده به گردن و زنجیر به پای و دست به خدمت یزید برده شود و حرّ ابن ریاحی بسیار ناراحت شده بود.
غرض از نقل این داستان این بود که امام حسین نیز به جایی رسید که امام حسن رسیده بود و حتی بدتر از آن.
برای اینکه مسئله را بهتر بشکافیم به فرازهای سخنان حسن روحانی و رهبر فرزانه بپردازیم:
رهبر فرزانه از نرمش قهرمانانه سخن گفته است. واقعیت این است که در دنیای سیاست چنین چیزی در چنین شرایطی که رژیم اسلامی در آن گرفتار شده است؛ امکان ندارد. رژیم نه توان برخورد نظامی تعیین کننده دارد (در مقالهٔ «آنچه در لایه های زیرین نبرد سوریه میگذرد» توضیح داده ام.)؛ نه قدرت اقتصادی دارد و نه حرکتی برایش باقی مانده است و به قول معروف «روبرو سراب؛ پشت سر خراب» و تنها امیدش را به شامورتی بازیهای روسیه و چین دوخته است و از روی حماقت این مسئله را که در چهارچوب منافع ملی تعریف شدهٔ روسیه قرار گیرد را با خفت پذیرفته است. زمانی که بسیار پیش تر از اینها از رهبر فرزانه به نام «روسپی پیر ارزان قیمت» نام میبردم؛ منظورم دقیقاً همین بود. زیرا هیچ فرقی نمیکند که روسپی خودش را به چه کسی بفروشد و نتیجهٔ عمل همان روسپیگری است. اما روسپی پیر و خرفت شهر ما؛ نمیخواهد بفهمد که وقتی کار به روسپیگری کشید؛ چیزی به نام «قهرمانانه» وجود ندارد و همه چیز پس از آن خفت و خواری و باتلاق پشت باتلاق است.
فرازهای سخنان حسن روحانی:
۱-حسن روحانی میگوید که وقت بسیار تنگ است و باید فوری به توافق هسته ای رسید. کسی از او نمیپرسد که منظورش از اینکه وقت تنگ است چیست؟ آیا منظورش این است که برای «انتخاب مهندسی شده اش» محدودهٔ زمانی تعیین کرده اند که اگر نتوانست کاری بکند باید کنار رود؟ آیا منظورش این است که اگر به توافقی فوری دست نیابد؛ از صلح امام حسن به کربلا خواهند رفت؟
 حسن روحانی احمق نیست و میداند که پهنای این خمیر از تهران تا بغدار و دمشق و بیروت است؛ لذا آب زیادی خواهد برد. از سوی دیگر ماجراهای بمب اتمی نیز در موازات آن؛ کار را بسیار مشکل تر میکند و هیچیک از این مسائل هیچ شباهتی به «گفتگوی تمدنها»ی شیّاد پیشین ندارند و بسیار جدی هستند. پس اینهمه کوبیدن بر طبل «زود باشید مذاکره کنیم» برای چیست؟ حسن روحانی میداند که هیچ برگ امیدوار کننده ای در دست ندارد. شاید سخنان او را در روزنامه ها و مجلات چاپ کنند و سر تیتر اخبار قرار گیرند؛ اما در دالانهای پشت پردهٔ سیاسی؛ ماجرا به گرمی مصاحبه ها و تیترهای خبری نیست.
۲- حسن روحانی در پاسخ گزارشگر در رابطه با سوریه که از او پرسیده شد؛ پاسخ داد که او رئیس جمهور سوریه نیست. در محافل سیاسی از این سخن به آنگونه برداشت نخواهد شد و برداشت این خواهد بود که سوریه را نظامیان رژیم اسلامی  و رهبر فرزانه هدایت میکنند و میتواند بخش از معامله باشد ولی در هر صورت در حیطهٔ اختیارات او نیست. در حالی که حضور حزب الله و سایر نیروهای تحت امر سپاه قدس کم اهمیت تر از مسئلهٔ هسته ای نیست.
۳- حسن روحانی میگوید که در رابطه با مسائل اتمی اختیارات تام دارد. این جمله برای ساده اندیشان شاید چنین مفهومی داشته باشد که دیگر رهبر فرزانه تمامی اختیارات را به او محول کرده است. اما همین ساده اندیشان  سخنان محمد جواد ظریف را فراموش کرده اند که گفت: تصمیم گیری بر عهدهٔ شورای امنیت ملی است و کانال اجرایی آن دولت خواهد بود. از سوی دیگر مسئله این است که هیچگاه هیچ اختیارتصمیم گیری کلان سیاسی را در رژیمهای امنیتی-نظامی به چنین شخصی محول نمیکنند و این اختیاراتی که از آنها با عنوان «اختیارات کامل» یاد میشود را باید چنین اصلاح نمود: «اختیارات کامل در محدوده ای که تعیین شده است». طرفهای مقابل نیز بیشتر از این برداشت نخواهند کرد و این جملات تنها برای گفته شدن در جلو دوربین خوب هستند و نه برای مذاکرات در پشت درهای بسته. معمولاً در جلو دوربینها همیشه یا صلح است و یا حقوق بشر و یا همگی باهم دوست هستیم و....
حسن روحانی و رهبر خرفت فرزانه میدانند که با توجه به تاریخچهٔ عکس العمل آنها در رابطه با حوادث مهم منطقه که از فرستادن چند نفر کفن پوش برای رفتن به بحرین که به شعار دادن در بندر عباس ختم شد؛ تا مانورهای پی در پی پیامبر اعظم برای بستن تنگهٔ هرمز که به گه خوردن کشید و ادعای گران شدن نفت؛ که به جایی رسیده اند که در برابر فروش نفت؛ چسب پنچرگیری میخرند و باتلاق سوریه که به ویتنام رژیم ناتوان اسلامی تبدیل شده است و.... همه وهمه نشان دهندهٔ درماندگی رژیم است و در پشت میز مذاکرات چیزی به جز درماندگی ندارند که بر روی میز بگذارند؛ مگر اینکه بگویند که من آنم که ولادیمیر پوتین بود قهرمان.
آنچه که از رژیم اسلامی میخواهند؛ نه صلح امام حسن؛ بلکه بند سوم خواستهٔ حسین است که گفت: بگذارید به سرحدات دور افتاده بروم و هرگز نامی و صدایی از من نشنوید. یعنی: «پیشنها صلح امام حسین».

کژدم

۱۳۹۲ شهریور ۲۷, چهارشنبه

امام حسن کشتی گیر

میگویند که امام حسن؛ سر آمد کشتی گیران زمان خود بوده است و صدها مدال طلا در المپییادهای کشتی مختلط را  ازآن خود کرده بود. در برخی از احادیث معتبر آمده است که امام حسن (معصوم مادرزاد) از دوران نوجوانی به الهامات الهی در رابطه با مسابقات شبانه روزی «کشتی با زنان» لببک گفت و پدرش معروف به «علی سگ کش» (ع) از دست او به ناخواسته و نافهمیده به تنگ آمد و گفت: هرچه از تاراج و غارت به ما میرسد نمیتواند مخارج «تشک کشتی» این «نیمچه امام» را برآورده سازد و تمامی درآمد ما خرج تشک ایشان میشود و از فرط علاقه به کشتی مختلط هر هفته ۳ تشک را پاره پوره میفرماید.(در آن دوره امام حسن چون پدرش به مرگ شمشیر ایرانیان نمرده بود به «نیمچه امام کشتی گیر» مشهور بوده است).
شیعیان راستین امام «حسن کشتی گیر» تجارب ایشان را بر لیفهٔ خرما و پوست خر و بُز یادداشت نمودند که در نهایت توسط یکی از نوه های ایشان ملقب به جعفر صادق به عنوان کتاب «کاماسوترا»ی شیعیان منتشر شد. امام جعفر صادق  در شرح این اثر برجسته از الهامات الهی زیادی استفاده فرمودند و در نهایت به این جملهٔ مشعشع رسیدند که: « هر کاری میکنید.... زیاد بکنید و نترسید.... فقط نگاه نکنید.... زیرا شاید چشم نازنینتان و یا چشم محصول کور شود». برخی عرفا که میتوانستند «طی الارض» نموده و «فتحعلی شاه» را دیده بودند میگویند که امام حسن کشتی گیر با آرزوی دردناک «سُرسُرهٔ فتحعلیشاه» از دنیا رفت.
امام حسن کشتی گیر در جنگی که با معاویه بر سر ارث تخیلی پدری داشت شکست خورد و به «باب تقیه» روی آورد و از معاویه خواست که خراج «ملک ری» را به او بدهند و هزینهٔ سالنهای کشتی گیری او (حرمسرای مقدس امامت و ولایت) و تشکها را بپردازند و اگر در نماز جماعات بر پدرش لعنت هم فرستادند مهم نیست  (صلح امام حسن).
از این روی بسیاری از شیعیان زمانی که حسین را با حسن مقایسه میکنند؛ بر اساس شنیده هایشان نمیتوانند این دو شخص را یکسان بینگارند و یکی را «شجاع» و دیگری را «زن بارهٔ ترسوی بدبخت» میخوانند. به همین روی یکی از اراذل متعلق به صنف انگلی آخوندها موسوم به محی الدین شیرازی در وبسایت خامنه ای فرزانه میگوید که نمیتوان شیعه بود و این کثافت را به امامت نپذیرفت: (اینجا)


و ماجرای تسلیم شدن رهبر فرزانه و کرنش او در برابر غرب از همان زمان آغاز شد:

اما رهبر فرزانه زرنگتر از آن است که مانند خمینی بگوید: «من این جام زهر را مینوشم»؛ .... او پیش از نوشیدن جام زهر زمینه سازی میکند تا خود را همچنان «انقلابی» و «چه گوارای اسلامی» بنامد و من این ماجرا و زمینه سازی را در آن زمان گوشزد کردم (اینجا)؛ البته مسئله این نیست که من گوشزد نمودم و یا نه؟ بلکه مسئله این است که از آن زمان روندی آغاز شده بود که «حسن روحانی مهندسی شده» نتیجهٔ اخیر آن است. جالب توجه اینکه اگر به ۱۱ سپتامبر (فاجعهٔ نیویورک) نگاه کنید؛ عدد ۱۱ به طور نمادین همان شکل برجهای دوقلو است که عدد ۱۱ را نشان میدهد و «حسن روحانی» نیز به صورت نمادین «صلح امام حسن» را تداعی میکند. اما در این میان یک «زبل خان» ایرانی پیدا شده و پتهٔ رهبر فرزانه در رابطه با اشارهٔ ایشان به «نرمش قهرمانانه» را به روی آب ریخته است (اینجا).

اما مسئله این نیست که روح امام حسن کشتی گیر در وجود رهبر فرزانه حلول کرده است؛ بلکه مسئله این است که از شیوهٔ گفتار و سخنهای خامنه ای چنین بر می آید که مسئله تنها «امام حسن بازی» نیست و الاغ فرزانه در حال مرگ است و بسیاری از افراد «اندرونی» اینرا میدانند که به زودی خواهد مرد و من در چند مقالهٔ پیشین به آن اشاره کرده ام؛ گزارش قاسم سلیمانی به مجلس خبرگان نیز که بدون داشتن تاریخچه؛ در مدتی کوتاه ۲ بار انجام گرفت؛ نشانهٔ این است که خامنه ای در حال مرگ است و رژیم سعی میکند بحران بعد از مرگ او را از هم اکنون به کنترل در آورد.

سخنان اخیر خامنه ای؛ بیش از آنکه کرنش او را نشان دهد؛ به «وصیتنامه» شباهت دارد.

خامنه ای دارد میمیرد.

کژدم
  

۱۳۹۲ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

آنچه در لایه های زیرین نبرد سوریه میگذرد

امیدوارم خوانندگان گرامی با مطالعهٔ دو مقالهٔ ترجمه شدهٔ پیشین؛ با بخشی از آنچه در لایه های زیرین تصمیم گیری ها میگذرد آشنا شده باشند. مطالعهٔ دقیق اظهارات مقامات غربی؛ روسی و مقامات نظامی رژیم اسلامی حاکم بر ایران و تمامی بازیگران منطقه ای؛ گاهی به طور آشکار و یا به صورت پنهان (مانند بکار بردن کلمات و جملات نمادین) حاوی پیامهایی هستند که میتوانند در شکل گیری ماجراهای آینده موثر واقع شوند.
همانگونه که از جمعبندی نکات کلیدی دو مقالهٔ ترجمه شده بر می آید؛ آقای اوباما در خانهٔ خود دچار بحرانی است که فشار افکار عمومی مردم آمریکا و همچنین تنش در میان نیروهای حزب خودش آنرا تولید کرده اند. اما ماجرا تنها به سوریه ختم نمیشود و مسئلهٔ تلاشهای هسته ای رژیم برای تولید سلاح هسته ای نیز به موازات معادلهٔ نبردهای سوریه ادامه دارد. بعضی از اخبار دلخوش کننده مانند رفع تحریم از بانکهای رژیم در اروپا و یا رفع تحریم  سازمان کشتیرانی رژیم و شرکتهای تابع آنرا نباید جدی گرفت؛ زیرا اینگونه ماجراها هیچگاه قطعیت ندارند و همانگونه که چند ماه پیش این سازمانها آزاد بودند و سپس تحریم شدند و اکنون دوباره فعالیت آنها آزاد میشود؛ این روند میتواند برگشت پذیر باشد و شباهت زیادی به دستگیریهای فله ای مبارزین در سال ۸۸ دارد و زمانی که یکی از زندانیان آزاد میشود؛ خانوادهٔ او به خاطر احساس شادی؛ شاید دچار این توهم شوند که رژیم اسلامی مهربان شده است؛ در حالی که دستگیری؛ شکنجه و اعدام و آزاد نمودن تعدادی از دستگیر شدگان همیشه به عنوان یک روند تعریف شده و بخشی از بازیهای حاکمیتهایی از نوع حاکمیت کنونی ایران بوده است و خواهد بود. لذا تا زمانی که مسئله ای به صورت قطعی تمام نشده است نمیتوان حرکاتی مانند رفع تحریمهای کنونی را به عنوان «آغاز روند تنش زدایی» به حساب آورد و این حرکات میتوانند برای دنبال نمودن اهداف دیگری انجام شده باشند و حتی آنچه که به آغاز تنش زدایی شباهت دارد؛ میتواند طناب داری باشد که بعدها از آن استفاده شود.
اینکه حتی لحظه ای فکر کنیم که در دنیای قدرت سیاسی؛ کسی برای حیثیت خواهد جنگید اشتباه بزرگیست اما زمانهایی میرسد که برای حفظ منافع کلان؛ حتی مجبور به شرکت در نبردی که ظاهراً مسخره به نظر می آید شد و آمریکا اکنون در چنین شرایطی قرار گرفته و بحران موجود در آمریکا ناشی از هضم دشوار این مسئلهٔ پارادوکسیکال است.

حرکتهای پنهان رژیم جمهوری اسلامی

نبرد سوریه به موازات ماجراهای اتمی برای جمهوری اسلامی نه یک جنگ حیثیتی و نه برای «ابیل فض» و کفر و شرک و حرم زینب؛ بلکه نبرد مرگ و زندگی برای رژیم است اما با تمامی این احوال اگر حتی یک نفر پیدا شود که فکر کند رژیم اسلامی خواهد توانست از تمامی تواناییهای خود مانند موشکهای حزب الله و یا به طور مستقیم از موشکهای خودش استفاده کند؛ دچار خوش خیالی در حد حماقت است. 
با اینکه بوق و کرناهای تبلیغاتی رژیم به صورت مداوم از قدرت نظامی سپاه پاسداران و بازوهای نظامی برون مرزی رژیم و استراتژی نبردهای نامتقارن و حمایتهای روسیه و چین و براه افتادن جنگ جهانی سوم برای تحمیق واطمینان خاطر بخشیدن به هواداران خود استفاده میکنند؛ اما خود میدانند که با اینکه جنگ به خودی خود یک نقطهٔ جوش است و زمانی جنگ آغاز میشود که ترحم پایان میپذیرد؛ حتی روند جنگ نیز نقطهٔ جوش خاص خود را دارد و تمامی تلاشهای اسرائیل در به پا ساختن سیستمهای دفاع ضد موشکی تنها جنبهٔ تدافعی ندارد؛ بلکه مفهومی بسیار بزرگتر در پشت آن نهفته است و آن مفهوم «بازداشتن جنگ از زسیدن به نقطهٔ جوش» است. خبری که در روزهای اخیر از تعطیل شدن تولید کلاهکهای هسته ای در اسرائیل منشر شد و متعاقب آن خبر آمادگی دهها موشک دارای کلاهکهای هسته ای برای شلیک هم به مفهوم بازدارندگی و هم اشاره به «نقطهٔ جوش جنگ» است.
 به همین خاطر سران رژیم ناب محمدی اعم از رهبر فرزانه و اربابان روسی اش و اتاقهای فکری اش همه میدانند که رژیم اسلامی تنها حق دارد در سطح استفاده از نیروهای پیاده و زرهی و یا بمبارانهای ساده و موشکهای برد کوتاه.بجنگد. لذا حرکتهای رژیم حاکم بر ایران را باید در این چهارچوبی که برایش تعیین شده است بررسی نمود و حتی پنهان شدن در زیر عبای آقای ولادیمیر پوتین هم ارزشی ندارد؛ زیرا پرسش نخست این است که اگر ولادیمیر پوتین فرار کرد چه خواهد شد؟.
اکنون رژیم با براه انداختن کاروانهای گریه و زاری تحت نام پر طمطراق «تدبیر و دیپلماسی» توسط «حسن روحانی مهندسی شده» سعی در خریدن زمان دارد و رژیم در لایه های زیرین بر طبل جنگ در سوریه میکوبد
خبری که اخیراً در رابطه با واگذاری چهار پروژهٔ بزرگ عمرانی به سپاه پاسداران از طرف حسن روحانی شنیده شد؛ در واقع نه برای براه انداختن چهار پروژهٔ عمرانی؛ بلکه برای درست کردن پوششی تحت این عنوان برای سرازیر کردن بودجه های هنگفتی  مضاعف بر بودجه های رسمی و غیر رسمی سپاه پاسداران است و رژیم در حال آماده شدن برای جنگ سرنوشت در سوریه بسر میبرد و عربدهٔ فرمانده سپاه پاسداران (عزیز جعفری) نیز با اینکه ظاهراً یک هشدار جدی به طرفهای مقابل به حساب می آید ولی در واقع باید هشداری برای مردم ایران به حساب آید و آن اینکه زمان برای رسیدن به نقطهٔ جوشی که ایرانیان در آن خواهند سوخت نزدیک میشود.
همانگونه که خوانندگان گرامی خبر دارند؛ سیل عظیم آوردن مزدوران شیعهٔ عراقی به ایران و گسیل کردن آنها به سوریه و عراق؛ پس از یک دورهٔ آموزشی کوتاه؛ چندی است که آغاز شده است و رژیم میخواهد از این بازهٔ زمانی برای انتقال هرچه بیشتر نیرو به سوریه استفاده نماید و چنین گمان میکند که نیروی پیاده تعیین کنندهٔ  نهایی هر نبردی است. اما گویا داستان جزایر مجنون و سپاه محمد که چندین بار قتل عام شدند را فراموش نموده اند.

حرکتهای عربستان سعودی و اقمار شیخ نشین

عربستان سعودی نیز به نوبهٔ خود در حال گسیل نیروهای غیر رسمی و تسلیح ارتش آزاد سوریه مشغول است و در حال تبادل اطلاعاتی و با غرب و جلب نظر آنها برای دخالت مستقیم در سوریه است و آنچه که توانسته اند در این راه بدست آورند تسلیح نیروهای ارتش آزاد به سلاحههای مدرن تری است که در این بازهٔ زمانی در حال گسیل شدن به سوریه میباشد.

حرکتهای روسیه

روسها میدانند که این ترفند (کنترل سلاحهای شیمیایی) به زودی اثر خود را از دست خواهد داد؛ لذا در حال طولانی نمودن بازهٔ زمانی ایجاد شده هستند و از یک سو تلاش میکنند تا ارتش سوریه را تسلیح نموده و از سوی دیگر از رژیم ایران خواسته اند تا هرچه میتوانند نفرات بیشتری به سوریه گسیل دارند. روسها عمیقاً میدانند که دخالت نظامی غرب حتمی است و تنها منتظر زمانی مناسبتر هستند. روسها همچنین میدانند که حتی یک سرباز روس فدا نخواهد شد و به همین دلیل با دست و دلبازی و خرج کردن از کیسهٔ خلیفهٔ فرزانه در حال  مانور دادن و انتظار برای دست آوردهای مجانی هستند. آنها میدانند که حتی برنده شدن در نبردهای موضعی به قیمت افلاس بیشتر رژیم اسلامی ایران خواهد انجامید و دست آنها را در بازیهای آینده برای گرفتن سهام بیشتر از رژیم اسلامی بازتر خواهد نمود. روسها و چینیها هرگز به کسی چیزی نداده اند و وضعیت جمهوریهای جدا شده از روسیه در دو دههٔ پیش آیینهٔ تمام نمای آیندهٔ  رژیم رهبر فرزانه و مردم ایران است. امید روسها اکنون بیشتر متوجه پیروزیهای زمینی در سوریه است و این همان چیزی است که موجب شکست طرحهایش خواهد شد.
نگرانیهایی نیز که از طرف برخی تحلیلگران در رابطه با جنگ افزارهای رهگیری الکترونیکی روسیه بر سر زبانها افتاده است؛ بیشتر هوچیگری است؛ تا کاربرد عملیاتی در صحنهٔ واقعی نبرد. اگر روسها چنان قدرتی داشتند که ادعایش را میکنند حتی یک لحظه صبر نمیکردند و به طور مستقیم وارد نبرد میشدند.

نقطهٔ جوش فرا میرسد

سرنگونی یک فروند هلیکوپتر ارتش سوریه توسط جنگنده های دولت ترکهای عثمانی؛ تف سربالایی بود که بر پیشانی مثلث «پوتین-خامنه ای+بشار اسد» نشست. پرواز این هلیکوپتر برای سنجش درجهٔ حرارت موقعیت بود که بالهایش سوخت.
همیشه در چنین شرایطی که میتوان آنرا «صلح مسلح پر تنش» نامید؛ نیاز به یک حرکت موثر احساس میشود تا شرایط بازی را عوض کند و آنهایی که از ادامهٔ چنین شرایطی ناخرسند هستند؛ بیشترین تمایل را به سوی تغییر بازی دارند.
به نظر من اگر راهی پیدا نشود که بتوان فشار انباشته شده در جبههٔ ناراضیان را تخلیه کند؛ هر لحظه امکان وقوع حرکتی که شرایط را به شدت تغییر دهد وجود دارد. تغییر شرایط با چنین حرکتی؛ مثلث «پوتین-خامنه ای+اسد» را خواهد تارانید.

کژدم



     

۱۳۹۲ شهریور ۲۵, دوشنبه

بازی تمام نشده؛ بلکه پیچیده تر شده است

متنی که در زیر می آید ترجمهٔ نوشتهٔ کوتاهی است که نام آن «راهنمای تحلیل» میباشد. این نوشته توسط یکی از خوانندگان گرامی ترجمه شده است. این نوشته توسط مسئول یک تیم از تحلیگران سیاسی حرفه ای در یکی از وبسایتهای اطلاعاتی امنتیتی آمریکایی به عنوان راهنمای تحلیل؛ منتشر گردیده بود که هدف از انتشار آن هدایت نیروهای آن سازمان برای جمع آوری اطلاعات  در مسیری است که در این نوشتار مشخص شده اند.
با سپاس از بهروز گرامی که زحمت ترجمهٔ این مقاله را به عهده گرفتند.

کژدم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

راهنمای تحلیل

به دنبال تغییر روش رئیس جمهور باراک اوباما از حملهٔ نظامی به سوریه؛، تهدید جنگ هنوز از میان نرفته؛ بلکه به پشت پردهٔ این دور از مذاکرات منتقل گردیده است.
خواسته های حد اقلی رئیس جمهور بر سر جای خود هستند؛ اما زیر پرسشهای جدی قرار دارند. هیچ شانسی برای حمله به انبار سلاح های شیمیایی وجود ندارد. بنابراین؛ اگر حمله ای در کار باشد ؛ اهداف آن ستادهای فرماندهی نظامی و عملیاتی و اهداف سیاسی خواهند بود. اوباما گزینه هایی بر روی میز دارد و  برای انتخاب هر گزینهٔ احتمالی نیرویی مناسب برای پشتیبانی از آن گزینه آماده خواهد بود. هیچ چیزی با وجود اظهارات و بیانیه های عمومی در واشینگتن، لندن، پاریس و مسکو نهایی نشده است.
به یاد داشته باشید که تمام اظهارات عمومی در حال حاضر در جهت پنهان کردن برنامه ها و نیات واقعی هستند. آن‌ها قصد دارند تا محیط اطراف را شکل دهند. سخنان و بیانیه های آن‌ها را بخوانید، اما آن‌ها را چیزی بیشتر از حرکت‌های تاکتیکی قلمداد نکنید.
این مسئله به یک رویارویی آمریکا و روسیه تبدیل شده است. هدف روسیه این است که به عنوان قدرتی همانند ایالات متحده به نظر آید. روسیه احساس پیروزی خواهد کرد اگر به عنوان یک بازیگر عمده در برابر ایالات متحده دیده شود. اگر اینطور به نظر آید که واشنگتن به دلیل مانورهای روسیه بوده است که از حمله خودداری کرده است، لذا وزن مسکو به طرز چشمگیری افزایش می یابد. این امر به طور ویژه موردی است که روسیه میخواهد حیطهٔ قدرت خود را افزایش دهد و به رخ بکشد، بویژه زمانی که قدرت آمریکا بسیار بزرگ مینماید و قدرت روسیه به عنوان یک قدرت مطیع مورد شک قرار گرفته است.
این صرفا ظاهر قضیه نیست. پس از همهٔ آنچه که گفته شد، اگر ایالات متحده اقدام به قبول بعضی از چارچوب های روسیه نماید، به عنوان جشن پیروزی دیپلماسی دیده نخواهد شد بلکه از آن به عنوان فقدان اراده به عمل ایالات متحده در تحت فشار قرار دادن روس ها و به حاشیه رانده شدن توسط روسها تعبیر خواهد شد.
ترفند روسیه با پیشنهاد کنترل سلاح های شیمیایی برای استفادهٔ حد اکثری در جهت جلوگیری از حرکت آمریکا که در پی حرکت درخشان توقف گزینه های نظامی مطرح گردید. سخنرانی اوباما در شب 10 سپتامبر خطاب به عموم مردم ایالات متحده و متزلزل بودن پایگاه سیاسی او ، که برخی نیروهای پایگاه پشتیبانی او با وی مخالفت می کنند و  تنها برخی از  آنها  (برخی مخاطبین خاص)  خواهان عمل هستند.
او نمی تواند اجازه دهد  تا سوریه تبدیل به محل تمرکز ریاست جمهوری اش شود، و او باید مراقب باشد که روس ها دامی برای او پهن نکرده باشند. او مطمئن نیست که آن دام چگونه خواهد بود؟ و این؛ آن چیزیست که اطمینان خاطر و اعتماد به نفس او را از میان میبرد همانگونه که برای هر رئیس جمهوری میتواند اتفاق بیفتد. در نتیجه، او با استفاده از عدم علاقهٔ فعلی مردم آمریکا برای اقدام نظامی در خاورمیانه  میخواهد زمان بخرد. اما او آگاه است که دوست نداشتن جنگ در این هفته می تواند در هفتهٔ آینده به اتهام ضعف و سستی او تبدیل شود. اوباما یک سیاستمدار برجسته است و او می داند که در باتلاق شن قرار گرفته است.
روس ها در حال حاضر عملیات دیپلماتیک تهاجمی را آغاز کرده‌اند که به اعراب خلیج فارس مخالف با بشار اسد و ایرانیان حامی او تأکید کنند که راه حل مسئله از طریق آنهاست و تنها کافی است که آن‌ها از آمریکایی ها بخواهند که برنامه‌های حملهٔ نظامی را متوقف کنند. در نتیجه پیام غیر مستقیم دیپلماسی تهاجمی روسها این است که روسیه مساله سلاح های شیمیایی حل می کند، و با آنها برای رسیدن به نتیجهٔ نهایی مذاکره و همکاری می کند.
سخنرانی اوباما در 10 سپتامبر، که از روی فشار افکار عمومی مردم آمریکا ایراد گردید، به بی ارادگی در رویایی با روس ها و یا اسد تفسیر شد. روس ها امیدوارند این مساله به اندازهٔ کافی باعث نا امیدی مخالفان اسد شده باشد تا آنها را وادار به‌ روی آوردن به روس ها به عنوان طرف صحبت واقعی نماید. اگر این سناریو شکست بخورد روس ها چیزی را از دست نمی دهند. آنها می‌توانند بگویند که تنها نقش دیپلماتیک داشتند. اما اگر موفق شوند، آنها در واقع می توانند توازن قدرت در منطقه را به هم بزنند.
ضعف موقعیت روسیه در این است که هیچگونه وزن واقعی ندارد. محدودیت در اقدام نظامی آمریکا کاملا نتیجهٔ مسائل داخلی آمریکاست. اگر ایالات متحده بخواهد به سوریه حمله کند، روسیه هیچ کاری نمی تواند در مورد آن انجام دهد و ضعیف به نظر خواهد آمد، و جایگاه آنها عوض خواهد شد.
در این شرایط، تمام علائم نشان می دهد که ملاحظات داخلی نقش تعیین کننده ای بر تصمیم گیری ایالات متحده دارد. اگر ابتکار عمل روسیه شروع به کار کند، در آن حال، اوباما مجبور به درنظر گرفتن عواقب خواهد شد و به احتمال زیاد وارد عمل خواهد شد. اعراب به این مساله بدگمان هستند و به امید وادار نمودن ایالات متحده به عمل؛ زوسها را تشویق خواهند کرد.
این ایده که این شرایط پیچیده به نحوی ناپدید خواهد شد؛ چیزی است که قطعا اوباما در مد نظر دارد. اما روس ها نمی خواهند که چنین اتفاقی به وقوع بپیوندد. آنها نمی خواهند به اوباما اجازه این کار را بدهند و تصور آن‌ها این است که اوعمل نخواهد کرد. در مقابل این پس زمینه، آنها می توانند به عنوان خدای کینه جویی از ایالات متحده باشند، خود را در قدرت با آن برابر و در دیپلماسی و حیله گری خود را برتر ببینند.
این بازی را باید به تماشا نشست. پایانی در کار نیست و بسیاری از مسائل در حال دگرگونی هستند.

ترجمه از: بهروز

نبرد سوریه و محدودیتهای مقایسهٔ آن با سایر نبردها

مقدمهٔ کژدم

همانگونه که به هم میهنان مبارز قول داده بودم؛ ورای این مسئله که ایرانیارانی پیدا شوند که برای راه اندازی وبسایت تخصصی مطالعات سیاسی و استراتژیک یاری رسانند و یا بر اساس عادت دیرینهٔ فرهنگ تازی پرستانه در برابر هرگونه حرکت نوین روشنگرانه صف بندی نمایند و با تکفیر و لجن پراکنی (شیوهٔ برخوردی که با استاد فرود فولادوند به خاطر منافع سخیف فامیلی دار و دسته ای مشخص به کار برده شد) و یا به خاطر افکار نهادینه شدهٔ هالیوودی و انتظار تاثیرات فوری (مانند فیلمهای سینمایی که همهٔ ماجرا در ۲ ساعت تمام میشوند) اینگونه حرکت را سترون و بیفایده بنامند. هرچند که تمامی اشخاص و گروههایی که در طی این ۳۴ سال منشاء کوچکترین اثری نبوده و خود سترون ترین و نازا ترین جریانهای پرهیاهو بوده اند؛ من تصمیم گرفته ام که این وظیفه را به دوش گیرم و بنا بر زیر ساختهای اندیشهٔ مبتنی بر منطق پراگماتیستی وضرورتهای مبارزاتی که هیچگونه سیاست صبر و انتظار برای ظهور امام زمان موعود و ناجی را بر نمی تابد و با تکیه بر فرهنگ خردگرایی آریایی-ایرانی «آفرینندگی» را سر آمد تمامی اندیشه های رو به پیش؛ برای نوشتن سرنوشت و آیندهٔ خویش میداند.؛ نخستین متن ترجمه شدهٔ یکی از نوشتارهای تحلیلی منابع اطلاعاتی غربی را که بر اساس فرهنگ پراگماتیستی نوشته شده است را به هم میهنان و مبارزان راه دموکراسی تقدیم میکنم. باشد که آغاز فرخنده ای را بنا نهیم و تصویری ابتدایی از آنچه که وبسایت مورد نظر من چگونه خواهد بود؟ را ارائه نموده باشم. 

مقدمهٔ مترجم

خوانندگان وبلاگ کژدم گرامی مرا نمیشناسند؛ زیرا تاکنون هیچ نظری در بخش نظرات از طرف من و یاران من در (انجمن پیشگامان کاویانی برای فراخوان انجمن پادشاهی ایران)؛ تحت هیچ نامی نگاشته نشده است و همیشه میدانستیم که کژدم گرامی چه طرحی را در انداخته اند و میتوانند به تنهایی از پس مسائل مطروحه بر آیند؛ اما دگردیسی و سیال بودن اندیشه؛ ایستایی را بر نمی تابد و همیشه در پی گشودن پنجره ای به سوی افقهایی نوین است. مطرح نمودن نام تشکل انجمن پیشگامان کاویانی نیز یک ترفند تبلیغاتی نیست؛ بلکه تنها خواستم تا خوانندگان گرامی نسبت به پیشینهٔ فکری مترجم آگاه شوند و بدانند که رویکرد ما در رابطه با مسائی سیاسی چگونه میباشد؟.
نوشتهٔ زیرین ترجمهٔ مقاله ایست به نام « نبرد سوریه و محدودیتهای مقایسهٔ آن با سایر نبردها»؛ که توسط فردی که از تحلیلگران حرفه ای یکی از منابع اطلاعاتی-امنیتی غربی (آمریکایی) میباشد نگاشته شده است. این تحلیل با آنچه که در روزنامه ها و مجلات و سایر منابع خبری ارائه میشوند تفاوتی ساختاری دارد و من با تمامی توان سعی کرده ام تا به متن اصلی وفادار بمانم. شاید ارزش مقاله از این نظر که برخی از خوانندگان از منظر نظر احساسات ماجراجویانه و یا سرگرمی به دنبال مسائل سیاسی کشانده شده باشند ارزش خاصی نداشته باشد؛ اما نکات بسیار مهمی را که باید در یک تحلیل سیاسی  کاربردی (به قول کژدم گرامی درجه ۹) گنجانیده شوند را در خود دارد. این تحلیل در روزهای پیش از تصمیم نهایی آقای اوباما در رابطه با ارجاع تصمیم گیری در مورد حملهٔ نظامی احتمالی به سوریه؛ به مجالس قانونگذاری آمریکا نگاشته شده است.
به قول کژدم گرامی؛ (در مبارزات سیاسی؛ ماجراها و ماجرا جویان بسیارند؛ اما سیاست ماجراجویی نیست؛ بلکه سیاست شناخت و سازماندهی ماجراها و پدید آوردن زمینهٔ ماجراهای آینده است).
ترجمهٔ زیرین یکی از زیرساختهای اندیشه های سیاسی را که به (ماجرا سازی و سازماندهی ماجراها) معطوف است را به نمایش میگذارد.

نبرد سوریه و محدودیتهای مقایسهٔ آن با سایر نبردها (ترجمه)

به همین دلیل ساده که بسیاری از نقشه های جنگی؛ در نبردهای واقعی و به خاطر واقعیت منحصر به فرد هر نبرد نمیتوانند بکار روند؛ زیرا هر نبردی در نوع خود  و در مقایسه با نبردهای دیگر دارای موجودیتی بی نظیر است که مقایسه آن با نبردهای پیشین هر چند که مفید است اما میتواند ما را دچار اشتباهات خیالپردازانه نماید. یکی از حدسهایی که در رابطه با نبرد دوم علیه عراق زده میشد؛ بر اساس نبرد نخست معروف به طوفان صحرا بود و بسیاری از نظرات تحلیلگران بدبین که در نبرد موسوم به طوفان صحرا؛ با توجه به پیروزیهای آن نبرد مورد تحقیر قرار گرفته بودند؛ اینبار در نبرد دوم عراق؛ تحلیلهایی که بر اساس نظرات تحلیلگران خوشبین نبرد نخستین بنیاد شده بودند؛ به خاطر گشایش نبرد در جبهه های مختلف و غیر قابل کنترل شدن نبردها؛ مورد تحقیر قرار گرفتند.
به همین دلیل تبلیغات تکراری و عامیانهٔ رسانه ها در رابطه با مقایسهٔ حملهٔ نظامی به سوریه با دخالت نظامی سال ۱۹۹۹ در کوزوو (Kosovo) مرا نگران میسازد.

تفاوتهای عمیقی وجود دارند

جمعیت سوریه در مقایسه با جمعیت کوزوو در سال ۱۹۹۹ حدود ۱۰ برابر بزرگتر است؛ لذا داشتن انتظار نتیجهٔ همسان از دخالت نظامی در سوریه؛ با نتیجهٔ دخالت نظامی در کوزوو؛ حد اقل ۱۰ برابر سخت تر است.
در کوزوو خشونت مهار شده وقابل کنترلی وجود داشت که توسط فشارهای رهبر صربها؛ اسلوبودان میلوشویچ بر ارتش آزادیبخش کوزوو بوجود آمده بود؛ هرچند که خشونت در سراسر کوزوو گسترش یافته بود اما با شدت و گستردگی که در سوریه وجود دارد قابل مقایسه نیست. نبردهای سوریه یک جنگ داخلی تمام عیار است. سرنگون نمودن میلوشویچ ریسک بسیار کمتری برای بوجود آمدن هرج و مرج داشت؛ اما در سوریه با سرنگونی بشار اسد چنین ریسکی بسیار بالاست.
کوزوو از نظر جغرافیایی توسط بالکان جنوبی محدود شده است و امکان گسترش نبردهای کوزوو به کشورهای همسایه اش بسیار کمتر بود؛ در حالی که جنگ داخلی سوریه به خاطر طبیعت فرقه ای و قبیله ای آن؛ براحتی میتواند به کشورهای همسایه سرایت کند و منطقه را به آشوب بکشد.
هرچند که ارتش آزادیبخش کوزوو با تعدادی از گروههای جنایتکار رابطه داشت و عناصر جنایتکاری را در درون خود داشت؛ برای ایالات متحدهٔ آمریکا خطری در سطح نیروهای جهادی که در سوریه میجنگند نداشت و برای آقای بیل کلینتون؛ آوردن ارتش آزادیبخش کوزوو به اریکهٔ قدرت؛ ریسک بسیار کمتری در مقایسه با مشکلی که آقای اوباما در سوریه با کمک کردن به نیروهای اسلامگرای سنی که در نهایت منجر به بوجود آمدن یک حکومت جهادی شود دارد.
کوزوو دارای سلاحهای متنوع شیمیایی که در سراسر سرزمینش پراکنده باشند نبود؛ اما سوریه از چنین امکاناتی برخوردار است و خنثی نمودن این جنگ افزارها با حملات نظامی درد سر بزرگی است.
نبرد کوزوو با روسیه ای قدرتمند روبرو نبود و در زمان بوریس یلتسین؛ حاکمیت روسیه دچار هرج و مرج بود؛ اما ولادیمیر پوتین به خاطر منافع گسترده ای که در حاکمیت رژیم اسد دارد؛ امکان دارد که هر چه در توان داشته باشد برای مقابله با حملهٔ نظامی آمریکا بکار بندد. اگر حمایتهای روسیه وجود نمیداشت؛ حملهٔ نظامی به رژیم اسد کاری بسیار ساده بود؛ اما روسها میتوانند در صورت حملهٔ نظامی به سوریه؛ روابط خود با رژیم ایران را نزدیکتر نمایند و در شکستن حلقهٔ محاصرهٔ تحریمها به رژیم ایران کمک نموده و یک جنگ دیپلماتیک جهانی علیه آمریکا را سازماندهی کنند. کارهایی که بوریس یلتسین؛ نه خواهانش بود و نه توانائیش را داشت.
جنگ کوزوو مسئلهٔ درگیری با نیروهای ایرانی را نداشت اما در این جنگ حتماً باید داشته باشد. آمریکا با اینکه میتواند موشکهای بسیاری را شلیک کند؛ اما در سوریه نیروهای عملیاتی زمینی ندارد؛ ولی ایران دارد. از سوی دیگر آمریکا علاقه ای به داشتن نیروهای عملیاتی زمینی برای عملیات مخفیانه مانند آنچه که ایران در پی آن است؛ ندارد. درست است که سقوط رژیم اسد رژیم ایران را به شدت تضعیف میکند اما نتیجهٔ مثبتی هم برای آمریکا در بر نخواهد داشت. از طرفی چنین حمله ای میتواند رژیم ایران را در حرکت به سوی ساخت بمب اتمی مصمم تر سازد.
جنگ کوزوو توانست درد و رنج مردم غیر نظامی را در اثر حملات هوایی به شدت کاهش دهد؛ اما در سوریه به خاطر جنگ بیرحمانهٔ داخلی که به مدت بیش از دو سال ادامه داشته است؛ معلوم نیست که حملات هوایی بتوانند مانع از کشتارها و فجایع بعدی شوند.
در جنگ کوزوو هدف این بود که نفوذ جغرافیایی صربها محدود شده و با بوجود آوردن سلسه عملیاتهای زنجیره ای هدایت شده ای که به سرنگونی میلوشویچ ختم شوند ادامه داد. جنگ کوزوو به تمامی اهدافش رسید و آخرین حزب کمونیست حاکم  در اروپا که در سالهای آخر حاکمیتش فاشیسم ناسیونالیستی را به صورت تاکتیکی برای ادامهٔ حاکمیت خود برگزیده بود؛ سقوط کرد و تمامی این تلاشها توسط یک فرد به نام خانم مادلین آلبرایت صورت پذیرفت و نشان داد که تلاشهای یک شخص چگونه میتواند تاریخ را به سوی بهتر شدن؛ تغییر دهد.
کوزوو به نماد بازگرداندن حقوق بشر که توسط حاکمیت از مردم سلب شده بود تبدیل شد و آنهایی که به کوزوو اشاره میکنند؛ بیشتر به خاطر مسئلهٔ پیروزی آرمانهای حقوق بشری در آن جنگ بوده و ژورنالیستهای لیبرال از این دیدگاه به سوریه مینگرند؛ اما چنین مقایسه ای میان کوزوو و سوریه یک مقایسهٔ اشتباه آمیز است. سرنگونی میلوشویچ هیچگونه عوارض جانبی منفی نداشت؛ اما سرنگونی اسد میتواند به بوجود آمدن حکومتی شبیه طالبان در افغانستان در اواخر سال ۱۹۹۰ تا سال ۲۰۰۱  بینجامد.
البته دولت اوباما سعی خواهد نمود که تلاشهای نظامی اش را طوری تنظیم کند تا از بوجود آمدن یک هرج و مرج جهادی جلوگیری کند. از طرفی دیگر سرنگونی اسد؛ نمیتواند به معنی از میان رفتن کشتارها باشد و چه بسا سنی مذهبها به خاطر ضعیف شدن علوی ها دست به انتقام جویی های بیرحمانه ای بزنند.
اوباما بر سر دوراهی بسیار مهمتری در سوریه نسبت به بیل کلینتون در جنگ کوزوو قرار گرفته است. هرگونه حملهٔ محدود؛ بویژه پس از بکار بردن ادبیات جنگی قدرتمند از طرف جان کری؛  او را ضعیف نشان خواهد داد و اگر به تغییر رژیم بیندیشد؛ کابوس نیروهای جهادی را آزاد خواهد نمود تا در سوریه نقش تعیین کننده ای ایفا کنند. 
شاید او راه میانه ای را امتحان کند و با تضعیف شدید رژیم اسد از طریق به زانو در آوردن؛ پیغامی نیز به ایران و روسیه بفرستد تا او را به ترک و انتقال مسالمت آمیز قدرت راضی کنند که البته به گشودن درهای بزرگتر دیپلمانیکی با رژیم ایران نیاز دارد که به نوبهٔ خود به یک بازهٔ زمانی طولانی نیاز خواهد داشت و به همین دلیل پیمودن چنین راهی بسیار سخت  و طولانی خواهد شد.
باید یک مسئله را  دربارهٔ جنگ کوزوو در ذهن خود نگه دارید و آن اینکه؛ در زمان جنگ کوزوو؛ آمریکا به مدت یک چهارم قرن در یک جنگ طولانی شرکت نکرده بود و آقای کلینتون به صورت درستی محاسبه نمود که مردم آمریکا دادن تلفات در جنگی را که منافع روشن آمریکا در آن نشان داده نشده است را تحمل نخواهند نمود.
اما اکنون آمریکا یک دهه جنگ زمینی خونینی را تجربه نموده است و به همین دلیل اوباما از شانس بسیار کمتری نسبت به کلینتون برخوردار است و این در حالی است که رژیم اسد جنگ سخت تری را در مقایسه با کوزوو به نمایش میگذارد.
تا کنون اوباما توانسته است بحرانهای خاورمیانه را به خوبی مهار کند. او مسئولیت نظامی نیروی زمینی در عراق و افغانستان را به پایان رسانیده است و همزمان با آن در جاهای دیگر از ایجاد تنشهایی که منجر به هرج و مرج شود جلوگیری نموده و تلاش مینماید که رهبری بلامنازع قدرت نظامی ناوگان دریایی خود را در آسیا حفظ نماید؛ هر چند که به ناچار قدرت نیروی دریایی آمریکا در خاورمیانه در حال کاهش تدریجی است. اکنون اوباما با نوعی از تعریف حضور قدرتمندانه در منطقه؛ بدون نیاز به حضور در منطقه روبروست.
اما اگر اوباما راه حملهٔ نظامی به سوریه را در پیش گیرد یک امر بسیار مشخص است و آن اینکه؛ جنگ سوریه تبدیل به جنگ آمریکا خواهد شد که داستان خاص خود را خواهد داشت که میتواند برای بهتر و یا بدتر شدن اوضاع باشد. (پایان ترجمه)

مترجم: ز.س
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

همانگونه که از متن بر می آید مشاهده میکنید که به جای هیاهوهای ژورنالیستی و هیجان انگیز و تبلیغات حزبی پر سر و صدا؛ نوعی از آرامش در این نوشتار مشاهده میشود و نویسنده مسئلهٔ حملهٔ نظامی را در یک تصویر بزرگتر مورد بررسی قرار میدهد.
صرف نظر از اینکه این نوشتار تا چه حدی فراگیر است و آیا آن تصویر بزرگ به اندازهٔ کافی و یا حد اقل لازم بزرگ است یانه؟
آنچه که باید مورد نظر خواننده قرار گیرد؛ شیوهٔ برخورد با مسائل سیاسی است. اگر ایرانیان تا کنون نتوانسته اند کوچکترین موفقیتی در مسیر مبارزاتی خود داشته باشند؛ در واقع به این معنی است که این مبارزه هرگز وجود خارجی نداشته است و آنچه که به مبارزه شهرت یافته است؛ غلیان ادواری هیجانها؛ بپا شدن هیاهو و غوغا سالاری ۳۴ ساله میباشد. ایرانیان مدعی مبارزه بیش از آنکه به مبارزه با رژیم پرداخته باشند؛ به شیوهٔ تکفیری نهادینه شدهٔ تازی پرستانه و لجن پراکنی بر علیه همدیگر مشغول بوده اند. لذا آنچه که به نام اپوزیسیون شهرت دارد حتی به اندازهٔ پر کاهی در روند سرنگونی رژیم اسلامی ایران نقشی نخواهد داشت و آنچه که جنبش دموکراسی خواهی ایرانیان نامیده میشود؛ اساساً با منطق پراگماتیستی سیاسی بیگانه است و پیش از آنکه به سرنگونی رژیم  بیندیشد؛ باید به فکر یک انقلاب درونی در درون خود باشد و گرنه آنچه که تلاش برای سرنگونی رژیم حاکم نامیده میشود؛ حتی در عرصهٔ فکری نیز بیش از آنکه یک اندیشه باشد؛ در حد یک رویای دست نیافتنی مالیخولیایی خواهد ماند.

پیروزی و پایندگی  شایستگی میخواهد و با آرزو بوجود نمی آید

ز.س


۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

سپاس

گویا آنچنان هم که فکر میکردم؛ بی یار و یاور نیستم. 

امروز متوجه شدم که مبلغ ۱۴۵ دلار آمریکا توسط یکی از یاران به حساب Paypal فرستاده شده است. این مبلغ نشان میدهد که مبلغ اصلی باید حدود ۱۵۰ دلار بوده باشد.
ایرانیار گرامی؛ هدیهٔ شما دریافت شد.
سپاسگرارم.

کژدم

همچنین باید به اطلاع خوانندگان گرامی برسانم؛ کار ترجمهٔ تحلیلهای سیاسی منابع اطلاعاتی غربی در ردهٔ ۹ که پیشتر توضیح داده ام؛ آغاز شده است و در روزهای آینده در همین وبلاگ با مقدمه و  متن ترجمه شده و همچنین نظریهٔ مترجم منتشر خواهد شد و کار را به ظهور امام ۱۵ هزار دلاری حواله نکرده ام. اما طبعاً انچه که از یک وبلاگ انتظار میرود؛ نمیتواند در سطح یک وبسایت تخصصی باشد.

کژدم

۱۳۹۲ شهریور ۲۳, شنبه

«کژدم پیشگو» و گوشهای کَر و تنبلهای ذهنی

اکنون ۳ سال است که از فروپاشی هلال شیعی و شکست استراتژیک غیر قابل پیشگیری رژیم منحوس تازی پرستان حاکم بر ایران سخن میگویم؛ روندی که از شکست شیعیان حوثی یمنی آغاز و با شکست بحرین ادامه یافت و اکنون در سوریه به عنوان «ستون فقرات هلال شیعی» ادامه دارد. سخنانی را که در طی این ۳ سال در رابطه با «خاورمیانهٔ بزرگ» و نقش بازیگران بین المللی و غربی و چین و روسیه و سازمان شانگهای زده ام را از زبان رادیو آمریکا بشنوید. توضیح بیشتر نمیخواهد.



به سخنان آقای «رجب صفرف» که عنوان «مدیر مرکز مطالعلات استراتژیک در رابطه با ایران» را نیز به یدک میکشد؛ با دقت توجه کنید؛ که با چند کشیدهٔ ژورنالیستی تمامی استراتژیهای روسیه را به عنوان یک مقام رسمی در یک رسانهٔ بین المللی لو میدهد و دلایل حمایت از رژیم بشار اسد و خامنه ای (جلّ جلاله) را توضیح میدهد و مانند خری که در گل مانده است به تناقض گویی میپردازد. تشابه سخنان «رجب صفرف» با سخانان طوطی واری که به تقلید از ایشان و سایر مقامات روسی؛ از زبان اراذل و اوباش جمهوری اسلامی که نعل به نعل همان سخنان را تکرار میکنند؛ تصادفی نیست و نشانهٔ «نوکری رژیم رهبر فرزانه» و نقش رهبری روسها در رژیم صفویان حاکم بر ایران است.

کژدم

نگاهی به دیپلماسی شیمیایی «کری - لاوروف»

تماشاگران فوتبال سوریه اکنون خیلی ناراحت شده اند. پرسش نخست آنها این است که : این دیگه چه جور مسابقهٔ فوتبالیه؟ داورها دارند با همدیگه توی یک اتاق سربسته و در بسته مذاکره میکنند و همهٔ بازیکنها هم به جای اینکه در میدان باشند؛ همگی روی صندلیهای ذخیره نشسته اند. بعضی از تماشاگران هم میگویند که این کژدم هم ؛ هم خودشو مسخره کرده و هم ما رو سر کار گذاشته.... یه روز میگه عملیات نظامی آمریکایی ها طوری خواهد بود که در آکادمیهای نظامی تدریس شوند؛ یه روز هم میگه که «دهاتی روشنفکر» بوده. البته من زیاد نگران نیستم؛ چون از وقتی که داورها رفته اند توی اتاق مذاکره؛ تعداد خواننده های من کم شده و از وقتی که گفتم  برای راه اندازی یک وبسایت درست حسابی ۱۵ هزار پول لازم دارم؛ تعداد خواننده ها بسیار بیشتر از حد انتظار کمتر شده اند و مجبورم خودم بنویسم و خودم بخوانم.
گفته میشه که رهبر فرزانه نیز که به خاطر فشارهای شدید روزهای اخیر؛ بیماری «فتق»ش عود کرده بود و همهٔ روده هایش به کیسهٔ پایینش ریخته بود؛ بعد از شنیدن خبر نتیجهٔ مذاکرات آقایان کری و لاوروف (اینجا)؛ کمی حالش بهتر شده و روده هایش در حال بازگشت به شکمش هستند.

دست آوردهای ارکستر «روسیه-سوریه-رهبر فرزانه»

سوریه بیش از هزار تن مواد شیمیایی تسلیحاتی داشت که توسط سخنگوی رژیم بشار اسد فرزانه به وجود آنها از طریق رسانه ای و به صورتی رسمی اعتراف شد. این اعتراف رسمی به هر دلیلی که انجام گرفت (مثلاً ارعاب و تهدید مخالفین) زمینهٔ جدیدی را گشود تا نبردها به آن مسیر کشانده شوند (مسیر شیمیایی) و رژیم بشار اسد و سپاه قدس از این سلاح در مقیاس پایین به دفعات استفاده نمودند و برای متهم نمودن القاعده؛ مقداری مواد شیمیایی به یکی از سلولهای آنها در ترکیه تحویل داده و سپس آنها را لو دادند و به موازات آن رژیم رهبر فرزانهٔ عالمیان (انس و جن) به دولت آمریکا اطلاعات ساختگی مبنی بر دستیابی القاعده به سلاحهای شیمیایی را منتقل نمودند تا پوشش رسمی (دستگیر شدن سلفی-جهادیهای با مقداری مواد شیمیایی تسلیحاتی در ترکیه) زمینه های بعدی استفادهٔ احتمالی از این سلاحها را فراهم سازند. چشم پوشی آمریکا از استفاده های محدود؛ تله ای بود که رژیم اسد گرفتار آن شد و در ۲۱ اوگوست؛ به شکل دیوانه واری از آن استفاده نمود. لذا تمامی این روند را در ۵ دست آورد مهم برای ارکستر فیلهارمونیک «روسیه-سوریه-رژیم اسلامی ایران» خلاصه نمود:
۱- نخست اعتراف رسمی به داشتن تسلیحات شیمیایی.
۲- استفادهٔ دیوانه وار از این تسلیحات.
۳- به چکنم چکنم افتادن اعضای این ارکستر که همگی میگفتند : دیدی چه خاکی به سرمان شد؟
۴- بشار اسد با یک تصمیم بشر دوستانه خواست که کنترل تسلیحات شیمیایی رژیمش را در اختیار جامعهٔ بین المللی قرار دهد (در این مورد جامعهٔ بین المللی به ۲ جامعه (آمریکا و روسیه) تخفیف پیدا کرده است.
۵- رژیم اسد به کنوانسیون خلع سلاح شیمیایی میپیوندد.

نتیجه اینکه: دست آوردهای رهبر فرزانه و جانشین برحق «مرد چاه نشین» و «پطر کبیر شهرهای روسیه» و «منجی علویان»؛ به دست آوردهای مرحوم معمرالقذافی؛ در اعتراف به برنامه های هسته ای و تحویل دادن تمامی ایزار آلات «عبدالقدیرخانی» شباهت بی همتایی دارد.

دست آوردهای آمریکا و اسرائیل

همه فکر میکنند که آمریکا نتوانست به حملهٔ نظامی دست بزند و شاید عده ای نیز اینرا به حساب آرمانگرایی و یا بی لیاقتی آقای اوباما بگذارند. ولی واقعیت این است که آقای اوباما از نیروی نظامی استفاده نمود و اعلام حملهٔ نظامی؛ آنهم از طرف ارتشی مانند ارتش آمریکا بسیار جدی تلقی میشود. در آموزه های نظامی میگویند: «نمایش قدرت؛ بخشی از کاربرد قدرت است» و آقای اوباما بسیار ماهرانه از آن استفاده نمود. و هر آنچه که روسها و رژیم اسد و رهبر فرزانه باختند؛ آمریکا و اسرائیل به یکجا صاحب شدند و اکنون به ریش «شاگرد تنبلهای آخر کلاس» میخندند.

سرهای بی کلاه

مردم سوریه چه سنی و چه شیعه و چه علوی؛ هیچ دست آوردی ندارند و نخواهند داشت؛ زیرا «توده ها» هستند.... توده های مگسها... تودهٔ تپاله... تودهٔ ماسه و شن.... تودهٔ خاک. توده همیشه توده بوده است و برای همیشه توده خواهد ماند.

دست آوردهای بازیگران 

احتمالاً ارتش آزاد سوریه به سلاحهای بهتری برای حفظ توازن باتلاق مسلح شوند. عربستان سعودی عصبانی خواهد شد و شیخ نشینهای اقمارش عصبانی تر. «اردوغان پاشا»ی عثمانی نیز جایزهٔ اسکار مسخرگی را در فیلم «امپراطوری عثمانی اخوانی» خواهد گرفت.

آیا میتوان کاری کرد؟

بله میتوان کاری کرد کارستان. میگویند که وقتی چیزی را کشف و یا وسیله ای را اختراع کردی؛ فکر نکن که تو تنها کسی هستی که در حال انجام آن هستی و چه بسا کسان دیگری پیش از تو و یا همزمان با تو و یا با چند روز اختلاف در حال اندیشیدن به همان مسئله هستند.
به نظر من میتوان کاری کرد کارستان؛ که در یک نیمه شب و یا نیمروز زنگ تلفن آقای باراک اوباما و آقای پوتین و آقای موشه یعالون را از خواب ناز بیدار کند و به خاطر عجله شلوارشان را پیش از شورتشان بپوشند و تمامی روده های رهبر فرزانه بار دیگر مانند کسی که اسهال گرفته است؛ به کیسهٔ پایینش بریزد.
آیا کس دیگری به آنچه که من اکنون به آن می اندیشم فکر میکند؟.... نمیدانم

کژدم

 

۱۳۹۲ شهریور ۲۱, پنجشنبه

شرایط وخیم سوریه و تکاپوی بی اثر روسیه و رهبر فرزانه

گزارش فشردهٔ اوضاع کنونی در سوریه
بنا بر گزارشهای جسته و گریخته ای که منتشر میشوند؛ رژیم اسد توانایی تامین غذا و نان را در دمشق و مناطق علوی نشین را از دست داده است و از سوی دیگر با چاپ بی رویهٔ اسکناس بی پشتوانه برای پرداخت حقوق مزدوران خویش؛ اوضاع را وخیم تر نموده است. تجار مواد غذایی و غلات معاملات خود را با رژیم اسد به خاطر عدم توانایی پرداخت بدهیهایش قطع نموده و وضعیت در حال رسیدن به بحران غیر قابل کنترل میباشد. کمکهای میلیاردی رژیم جمهوری اسلامی نیز در باتلاق جنگ سوریه نتوانسته است تاثیری بگذارد و رژیم اسد برای جلوگیری از بحران اجتماعی و وضعیت نابسامان روانی مردم؛ به صورت نمایشی دستور پخت نان صادرنموده تا نشان دهد که اوضاع تحت کنترل است و وضعیت موجود را جنگ روانی مینامد که غرب براه انداخته است. موج جدیدی از فرار نیروهای نظامی و مردم عادی به خارج از سوریه آغاز شده و شیرازه های اجتماعی در حال از هم گسیختن است. از سوی دیگر نیروهای سلفی-جهادی با حمله به مناطق علوی نشین و شیعه نشین به قتل عام روستائیان میپردازند.

پروندهٔ بمباران شیمیایی

سناریوی بافته شدهٔ رژیم صفوی مسلک ایران بر روی دستش مانده و خریداری ندارد و محمد جواد ظریف با تکرار مکرر داستان میخواهد خریداری پیدا کند. ماجرا از این قرار است که شبکه های مرتبط با سپاه قدس (احتمالاً مزدوران عراقی)؛ چند کیلو مواد شیمیایی را در ترکیه به یکی از سلولهای نیروهای سلفی-جهادی در ترکیه تحویل داده و سپس آنها را به پلیس ترکیه لو میدهند؛ تا بدینوسیله  برای سلفی-جهادیها پرونده و تاریخچهٔ داشتن تسلیحات شیمیایی بسازند؛ تا برای مقاصد بعدی خود که استفاده از بمباران شیمیایی بوده است؛ بتوانند بمباران شیمیایی را به گردن آنها بیندازند. اینکه محمد جواد ظریف به صورت مکرر میگوید که ۹ ماه پیش به آمریکاییها ۲ بار خبر داده بودند؛ اشاره به همین ماجراست و گزارشهایی که از طرف رژیم به آمریکاییها داده شده بود ترفندی برای تاریخچه سازی و بوجود آوردن قرینه ای دیگر بوده تا در جهت رفع اتهام از رژیم اسد در بمباران شیمیایی از این قرینه ها استفاده شود. این سناریو نشان میدهد که خامنه ای از همان آغاز از تصمیم رژیم اسد برای بمباران شیمیایی مخالفین آگاهی داشته است. اما گزارش بازرسان سازمان ملل در بارهٔ نتیجهٔ آزمایشات آنها که در روز دوشنبه منتشر خواهد گردید و طبق اخباری که به بیرون درز کرده است رژیم اسد را مسئول بمباران قلمداد خواهند نمود؛  سناریوی سپاه قدس و وزارت اطلاعات را که از طرف محمد جواد ظریف تعریف میشود به تف سربالا مبدل خواهد نمود که بر پیشانی رهبر فرزانه خواهد نشست.

تکاپوی بی ثمر روسیه

دولت فخیمهٔ روسیه قافیه را کاملاً باخته است؛ یک روز به طور رسمی تهدید به فروش سامانهٔ ضد موشکی به رژیم اسلامی میکند و از سوی دیگر برای مردم آمریکا نامه مینویسد تا آنها را با ترفند تمجید و تهدید متقاعد سازد تا از حکومتشان بخواهند تا حملهٔ نظامی به رژیم اسد را متوقف کند؛ سپس در روز بعد پیشنهاد فروش سیستم ضد موشکی را باز هم به طور رسمی تکذیب میکند.
روسها شدیداً در تکاپو هستند که گزارش بازرسان تسلیحات شیمیایی سازمان ملل نام رژیم اسد را به عنوان متهم ذکر ننماید.

سناریوی زندانی آمریکایی

یکی از ۳ نفر گروگانهای آمریکایی که در ایران هستند؛ ظاهراً نامه ای نوشته و به مادر خود خبر داده است که شدیداً با او بد رفتاری میشود و رژیم اسلامی میخواهد آنها را با زندانیان امنیتی رژیم در آمریکا معاوضه نماید. این سناریو چنان مندرس و مسخره است که نویسندگان و مجریان آن در واقع به ریش خود میخندند. زیرا تعداد افرادی که با چنین زندانیانی در ارتباط هستند بسیار محدود است و اگر این نامه توسط یکی از آنها به خارج نشط کرده باشد؛ فرد مزبور فوری شناخته میشود. بنابراین این نامه به دستور بازجویان نوشته شده و از طریق وزارت اطلاعات به آمریکا ارسال شده است تا پیغام «مبادله» را به طرف آمریکایی برسانند.

اظهار همکاری جدی از طرف نمایندهٔ جدید رژیم در آژانس بین المللی انرژی اتمی

داستان مذاکرات «حسن روحانی مهندسی شده» در نیویورک و سپس ادامهٔ مذاکرات با ۱+۵  و از سوی دیگر اظهارات نمایندهٔ جدید رژیم در آژانس بین المللی انرژی اتمی؛ چنان مسخره است که مرا به یاد گفته های «محسن مخملباف» می اندازد که در سال ۸۸ برای گدایی به پارلمان اروپا رفته و سخنرانی کرده بود و به سبزاللهی ها میگفت که «ما در حال مذاکره دیپلماتیک با اتحادیهٔ اروپا هستیم؛ شما هم نگران نباشید و تظاهرات کنید و فیلم و عکس و یوتیوب یادتان نرود». داستان «حسن روحانی مهندسی شده» نیز شبیه همان ماجراست و میخواهد به حزبلبلی ها بگوید که نگران نباشید ما داریم میکشیم پایین.

کژدم

سخنی با خوانندگان گرامی

درسهایی که از روزهای گذشته گرفتم

در طول دو هفتهٔ گذشته با شدت گرفتن هیجانات مربوط به ماجرای دخالت نظامی آمریکا در معادلهٔ سوریه و افت و خیزها و زیگزاگهای مسیر؛ شاهد بودیم که ماجرا ظاهراً چگونه آغاز و به کجا کشیده شد! شاید به جرا‌ت بتوانم بگویم که بحثهایی که در این وبلاگ صورت گرفتند در حد تحلیلهای تحلیلگران حرفه ای خبرگزاریها بودند ولی در دایرهٔ تحلیلگران فارسی زبان رتبه ای بسیار بالاتر داشتند؛ اما هنوز هم از نظر من در حد بحثهای «دهاتی-روشنفکری» جای میگیرند و بزرگترین دهاتی-روشنفکر این جمع هم خود من یعنی کژدم بوده ام. ( دوستان از این نیش ناراحت نشوند). برای اینکه بتوانم منظورم را توضیح دهم؛ دیاگرامی ابتدایی رسم نموده ام که اگر به آن نگاهی بیندازید سپاسگزار خواهم بود.


در این دیاگرام تعدادی دایره و بیضی به عنوان نماد «منافع استراتژیک و ملی» کشورهای گوناگون بکار رفته اند و خطوط مارپیچ  نماد حرکتهای سیاسی آشکار و پنهان کشورها هستند. هرچند که در واقعیت؛ مسئله بسیار پیچیده تر از این دیاگرام است و پارامترهای بیشتری در این دیاگرام میتوانند بگنجند. شاخهٔ اصلی مشکی رنگی که انتهای خطوط مارپیچ به آن وصل میشوند؛ نماد بردار تقریباً نهایی این حرکتها و شاخه های کوچکتر که با اعداد مشخص شده اند؛ اطلاعات پالایش شدهٔ مربوط به بردار هستند که به ترتیب از «اطلاعات فوق محرمانه» تا «اطلاعات محرمانه» و سپس رقیقتر که از پالایشهای «حفاظت اطلاعاتی» میگذرند و دایرهٔ انتهایی که با عدد ۱۰ مشخص شده است؛ همان مزخرفاتی هستند که در اخبار از زبان این و آن برای رسیدن به اهداف خاصی بیان میگردند و اکثر تحلیلهای ما و حتی تحلیلگران حرفه ای روزنامه ها بر اساس آنها و در مواردی اندک بر اساس  اطلاعاتی عمیقتر صورت میگیرند.
اگر میبینیم که افرادی مانند علیرضا عسگری و یا عکاس و فیلمبردار بیت رهبر فرزانه؛ آب میشوند و به زمین فرو میروند؛ به این خاطر است که به اطلاعات از نوع ۱ و ۲ و ۳ و ۴ دسترسی داشته اند که ارزش «عملیاتی شدن» دارند. اگر میبینیم که آقای جولیان آسانژ و اسنودن به شهرت جهانی میرسند به خاطر فاش کردن اطلاعات از نوع محرمانه است؛ هر چند که اگر یک غیر حرفه ای به ویکی لیکس مراجعه کند؛ اطلاعات نهفته در آن برایش خسته کننده و بی ربط خواهند بود؛ اما حرفه ایها میدانند که آنها را چگونه دسته بندی و پالایش کنند و تحلیلهای کاربردی تولید کنند. به همین دلیل نیز آنچه که ما مینویسیم و یا دیگران مینویسند؛ در حد سرگرمیهای سیاسی هستند. به عنوان مثال به این تحلیل که نوشتهٔ یکی از تحلیلگران مشهور است و استاد دانشگاه هم هستند نگاه کنید (اینجا):







مشخص است که این یک تحلیل نیست بلکه سرهم بندی کردن یک سری مسائل مربوط به ایران و سوریه است و بنا بر « تقاضای مشتری» نوشته شده است (سرهم بندی شده است) و حتی نام مقاله هم خالی از اشتباه نیست و  با اینکه خوانندگان به آن اعتراض کرده اند؛ نویسنده ککش هم نمیگزد و فکر میکند که «حالا هرچی.... ماستتو بخور بابا...»؛ شاید دفعهٔ بعد نام مقاله اش را به جای « گیسوی سامسون»؛ «گیسوی فرهاد کوهکن» بگذارد. این تحلیل مرا به یاد برخی نوشته های داستایوفسکی می اندازد که برای هر سطرش پول میگرفت و به همین دلیل هر چقدر که میتوانست «میبافت» تا در آمد بیشتری کسب کند. نویسنده این مقاله هم؛ تازه بعد از ۳ سال فهمیده است که سوریه چه نقشی برای رژیم اسلامی ایران دارد. منظور من تحقیر نویسنده نیست؛ نیازی هم به تحقیر وجود ندارد (همانگونه که شب نیازی به توضیح تاریکی ندارد)؛ مسئله این است که چرا اینگونه تحلیلها خواننده دارند؟ چرا العربیه برای اینگونه نوشته ها پول میدهد؟
پاسخ اینکه: العربیه برای سرگرمی سیاسی ساخته شده است و مشتریان زیادی دارد. مشتریانش میدانند چه میخواهند و العربیه هم میداند که چه میفروشد. کامنتها هم یا جیغ و داد هستند و یا چیزی در ردیف «بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم....»... «آخه من میگم ای خدا... چرا بایداینکارهای زشت رو بکنن.... خاک عالم!!!!؟» . رادیو فردا و BBC و سایرین نیز همینطور.
پرسش دیگر اینکه چرا خوانندگان وبلاگ من (کژدم) در روزهای اخیر ناگهان به بیش از ۲ هزار نفر در روز رسید؟ پاسخ من این است که این وبلاگ «سرگرم کننده تر» بوده است و نه بیش از آن.
دشمنان ایران و ایرانیان؛ سربازان و افسران فرهنگی؛ روزنامه ها؛ وبسایتهای اطلاعاتی-امنیتی؛ تشکلهای گوناگون تعریف شده و سازمانیافته و مبلغین خود را دارند؛ اما آنکه هیچ ندارد ایرانیان هستند؛ نه فرهنگی ایرانی دارند؛ نه فرهنگ ایرانی را میشناسند؛ نه روشنفکران سیاسی دارند و نه سازمانهای سیاسی. لذا ایرانیان به صورت محافل و گروههای پراکنده مشغول خرده کاری و وبسایتهایشان نیز بیشتر به مراکز «آخ و اوخ» و نوحه و مرثیه خوانی شباهت دارد؛ وبسایتهایی مانند بالاترین و امثال آن نیز وبسایتهای نان به نرخ روز خوری هستند که نه به عنوان مرکز تولیدات فرهنگی و اندیشه؛ بلکه شکارگاهی برای وزارت اطلاعات است.
سخن کوتاه...
من در پی بنا نهادن وبسایتی هستم که بتواند به بسیاری از این نابسامانیها سامان دهد. وبسایتی که تحلیلهایش داستان عمه خانم و ننه کلثوم نبوده و دارای بخشهای گوناگون فرهنگی؛ سیاسی؛ خبری؛ تحلیلی؛ بررسی ساختارهای اجتماعی ایرانیان باشد.
برای توضیح بیشتر؛ به دیاگرامی که در بالای صفحه ترسیم شده است باز میگردم.
۱- این وبسایت در بخش خبری و تحلیلی باید به اخبار و تحلیلهایی حداقل از نوع ۶ و ۷ و ۸ و ۹ دسترسی داشته باشد.
۲- باید بتواند روشنفکران ایرانی را برای تولید اندیشه های پراگماتیک سیاسی جلب کند.
۳- بیانیه ها و تحلیلهای  گروههای سیاسی ایرانی را با شرط التزام آنها به پاسخگویی در برابر پرسش خوانندگان منتشر نماید.
۴- تحلیلهای سیاسی وزین منابع غربی را ترجمه و در اختیار خوانندگان قرار دهد.
برای بوجود آوردن چنین وبسایتی دسترسی به منابع اطلاعاتی و تحلیلی بکر تری نیاز است و طبق برآورد شخصی من در آغاز حد اقل به ۱۵ هزار دلار نیاز است و پس از راه اندازی؛ وبسایت میتواند هزینه های خود را از طریق جمع آوری همیاری خوانندگان و یا پرداخت حق عضویت برای مطالعهٔ مطالب و دهها شیوهٔ دیگر؛ فراهم نماید.
حساب Paypal من همان آدرس تماس من است kajdoum.gazandeh@gmail.com 
دوستانی که مایل به چنین اقدامی هستند و کسانی که میخواهند در مسیر روشنگری واقعی فرهنگی-سیاسی ایرانیان و تولید نسل جدیدی از تحلیلگران پراگماتیک گام بردارند؛ میتوانند مرا در این راه یاری کنند.
خوانندگان گرامی میتوانند پرسشهای خود را در بخش نظرات مطرح نمایند و مطمئن باشند که پاسخی درخور خواهند گرفت.

کژدم