۱۳۹۲ آبان ۴, شنبه

آیا زنگها برای اوباما به صدا در آمده اند؟ ...یا برای آمریکا؟

چندی پیش یکی از دوستان مقاله ای را ترجمه کردند که متاسفانه مورد استقبال قرار نگرفت؛ این مقاله در رابطه با روابط آمریکا و اروپا نوشته شده بود و زمان نوشته شدن و انتشارش بسیار پر معنی بود. نویسندهٔ مقاله که یکی از افسران ارشد سابق CIA میباشد؛ بسیاری نکته ها را مطرح نموده بود که در شرایط کنونی میتوان آثار آنرا به وضوح لمس کرد. آنچه که در این مقاله برجسته شده است؛ نگاه آمریکا به اروپا و بالعکس نگاه اروپا به آمریکاست؛ فارغ از اینکه چه حزب و یا احزابی بر سر کار می آیند. واقعیت این است که جهان امروز دیگر جهان زمان مصدق نیست و حتی با جهان ۳۰ سال پیش نیز همخوانی ندارد. اروپایی که تا ۳۰ سال پیش به نام ناتو ولی در واقع زیر بالهای آمریکا زندگی میکرد؛ رهبری آمریکا را پس از فروپاشی اتحاد شوروی نپذیرفت و بازیهای چندگانه ای را آغاز نمود که منجر به شنود مکالمات خصوصی رهبران اروپا از طرف آمریکاییها و «عقب مانده» و «برج بابل» نامیدن اروپائیان شده است. در طی این ۳۰ سال بسیاری از سرمایه های آمریکایی به طرف هندوستان و چین روانه شده و نه تنها از توبرهٔ این دو کشور میخورند؛ بلکه از آخور معافیتهای مالیاتی آمریکا نیز بهره میبرند و مهم تر اینکه نقش خود را در سیاستهای کلان آمریکا با لابیهای گوناگون حفظ کرده اند. هرچند که آمریکا مانند برجی است که اگر به یکباره ویران شود؛ آوار آن بر سر همگان فرود خواهد آمد؛ اما ویرانی تدریجی آن چشم اندازی است که ماجراهای ماههای اخیر به آن اشاره دارند. دکترین کوندالیزا رایس و اوباما؛ نتوانسته اند آمریکا را به جایگاه پیشین خود برگردانند؛ ارتش آمریکا مجبور به کوچکتر شدن و به همین دلیل خروج از عراق و افغانستان شده است. جوجه های نافرمان اروپایی که اکنون به صورت حامی دیرینهٔ خود چنگ میکشند؛ هنوز نمیدانند که رفتار کنونی آنها به چه نتیجه ای خواهد انجامید؟ همانگونه که آمریکایی ها نیز نمیدانستند که این همه حمایتهای بی دریغ از اروپا در برابر اتحاد شوروی نهایتاً آنها را مجبور به شنود مکالمات دوستان پیشین و جوجه های نافرمان کنونی خواهد انجامید.
سیاهپوست بودن آقای اوباما یکی از مشکلات کنونی سیاستهای حاکم آمریکاست؛ گویی که اگر سیاه پوست باشی یا باید «مالکولم ایکس» نژاد پرست شوی و یا عرق چین بر سر گذاشته و مسلمان شوی و یا مثل آقای اوباما مجبور شوی که به عنوان نخستین رئیس جمهور سیاهپوست یادگاری ایدئولوژیک بر جای بگذاری؛ شاید این مسئله نتیجهٔ طبیعی تاریخ سفیدپوستانهٔ آمریکاست و گریزی از آن نیست؛ اما اینکه این نقطهٔ عطف در چه زمانی بوقوع میپیوندد؛ میتواند آمریکا را بیشتر از امروز نیز ضعیفتر سازد.
خانم آنگلا مرکل که از شنود تلفنش ناراحت شده است؛ در حال موس-موس کردن به دنبال روسهاست و انتظاری بیش از این هم نباید داشته باشد.
داد و فغان آمریکا و اروپا از آتشی که خود در خاورمیانه برافروخته اند به آسمان میرود؛ علم کردن حکومت شیعی-صفوی در ایران و بوجود آوردن و سازماندهی مجاهدین سلفی-جهادی و از دست دادن قلادهٔ این دو جریان به خاطر وارد شدن بازیگران منطقه ای و گسترش نفوذ جریانهای شیعی و سلفی تا آفریقای شمالی؛ نه نشانهٔ پیروزی این جریانها؛ بلکه نشانهٔ نفوذ بازیگران منطقه ای است که البته از حمایتهای هوشمندانه و معنی دار و پنهان روسیه و چین هم بی بهره نیستند. زمانی که ترکهای عثمانی و شیخ قطر تسلیح و گسیل نمودن نیروهای سلفی-جهادی به سوریه را آغاز نمودند؛ رژیم بشار اسد؛ تحت رهبریهای داهیانهٔ روسها به این نیروها کوچه دادند و اکنون در حال درو کردن محصول آن بذرپاشی هستند و آمریکا و اروپای وحشت زده از وجود سلفی-جهادیها در دور آخر بازی سوریه نشان دادند که غلظت ترسشان تا چه حد است؟ اکنون پرسش این است که آیا عربستان سعودی و اسرائیل ساکت خواهند نشست؟ آیا تمامی سفرهای مقامات اسرائیلی و ایجاد کریدور هوایی تنها در حد نمایش خواهد ماند؟ یا اینکه باید منتظر یک انفجار بود؟ تنها یک انفجار میتواند مسیر بازی را تغییر دهد و گرنه اسرائیل و عربستان و اقمارش نیز باید به بازی تن دهند. سکوتی که اکنون و در این شرایط بحرانی برقرار است؛ نمیتواند ادامه یابد؛ زیرا با طبیعت بحران همخوانی ندارد.
در مقاله های آغازین در رابطه با سوریه به این کوچه دادن عمدی اشاره کرده بودم ولی هیچگاه فکر نمیکردم که به چنین شرایطی بینجامد؛ اما روسها میدانستند که به دست دوستان احمق آمریکا در حال پختن آش برای غرب هستند و آش بالاخره پخته شد و اکنون داستان سوریه به بازیهای مذاکرات هسته ای گره خورده است. آقای اوباما ولادیمیر پوتین را شاگرد تنبل نامید؛ اما گویا باید سخن خود را پس بگیرد. بازی روسها نه تنها به به زانو در آمدن آمریکا و اروپا انجامید؛ بلکه اکنون در حال از دست دادن دوستان احمق خاورمیانه ای شان نیز هستند. نقشه های غرب برای اخوانی کردن منطقه با شکست روبرو شده و مصر را از دست داده اند. اگر دوستان احمق در زمان دوستی؛ کمرت را بشکنند؛ بدان که در زمان دشمنی بسیارابلهانه تر عمل خواهند نمود. ترکهای عثمانی و قطر میخواستنند بازی افغانستان و عراق را تکرار کنند؛ اما اگر پاکستان و آمریکا و اروپا و افغانها توانستند از این بازی سود برند؛ ترکهای عثمانی و قطر هم خواهند توانست. اکنون ترکهای عثمانی به چینی ها چشمک میزنند و اروپای وحشت زده نیز در فکر دلجویی از آنهاست. شیخ قطر نیز با اینکه بازی را باخته است؛ اما مانند قمار بازی معتاد؛ همچنان به بازی ادامه میدهد. اما آنچه که در نتیجهٔ این بازیها بوجود آمده است؛ بی تفاوتی مردم منطقه به سرنوشت خودشان است و با مردمان ۳ سال پیش بسیار تفاوت دارند و شیرازه های آرمانی شان از هم گسیخته است.
در بازی بزرگ منطقه ای روسها برنده شده اند؛ روسها اکنون کنترل رژیم شیعی حاکم بر ایران را در دست گرفته اند و ایرانیان نیز از اینکه غرب میخواهد غنی سازی اورانیوم را به رسمیت بشناسد خوشحال هستند؛ خشک شدن دریاچهٔ ارومیه را فراموش کرده اند و تا زمانی که شهرهای اطراف این دریاچه خالی از سکنه نشود و حتی بخشی از مردم تبریز نیز مجبور به کوچ نگردند؛ درد فاجعه را حس نخواهند کرد و همچنان به بازی شیرین گران شدن دلار و ارزان شدن طلا دلخوش خواهند بود و این دلخوشی تا نشستن نخستین دانه های نمک دریاچهٔ ارومیه بر چشمهای کورشان؛ ادامه خواهد یافت.
سیاستهای امنیتی-نظامی رهبر فرزانه به نوکری کامل و بی چون و چرا و بر گردن انداختن قلادهٔ روسی انجامیده است؛ کشاورزی و صنعت نابود شده و شاخکهای اطلاعاتی رژیم از خیزشهای فاجعه بار خبر داده اند؛ به همین دلیل نیز رهبر فرزانه به فکر افتاده است تا سپاه پاسداران با کمکهای ظاهری به بخشی از مردم؛ آنها را در زمان کشتار بخش دیگری از ایرانیان وادار به سکوت کند و اینگونه نیز خواهد شد. مردمی که با یک گونی سیب زمینی احساس خوشبختی و عدالت کنند و اهمیت خشک شدن دریاچهٔ شان را نفهمند و همچنان به سکوت ادامه دهند؛ مردگانی بیش نیستند و رژیم اسلامی نیز اینرا میداند و در حال فرو کردن پنبه به سوراخهای مردگان است تا کفن خود را آلوده نسازند. اما مسئله این است که همهٔ مردم ایران نمرده اند؛ هرچند که همچنان به همدیگر مینگرند تا ببینند که آیا حرکتی از طرف دیگران آغاز میشود یا نه؟ و هنوز مصمم به خیزش نیستند. آقای «کوروش+رضاشاه دوم» نیز به درون شیشهٔ ترشی باز گشته است و از نتیجهٔ تحقیقات و ارزیابیهای مشاورین و متخصصین انرزی شورای ملی ایران سخنی نمیگوید و معلوم نشده است که بالاخره میخواهند نفت را بفروشند یا تعطیل کنند؟
من هم که مریض بودم.

کژدم

۱۱ نظر:

  1. کژدم نازنین از این که مقاله ای تازه در این وبلاگ میبینم خوشحالم
    امیدوارم سالیان سال سلامت باشید و ما را از قلم نیش دار خود بی بهره مگذارید

    پاسخحذف
  2. جناب کژدم درود بر شما
    سوال اینجاست که پس با این حساب آمریکا و اروپای ضعیف و گرفتار، باید رژیم اسلامی مجهز به سلاح اتمی را به رسمیت بشناسند؟ نقش اسرائیل و عربستان و نیروهای منطقه ای در این میان چه خواهد بود؟ و سوال سوم اینکه در صورت رسیدن رژیم به سلاح اتمی چه سناریویی از طرف غرب برای آن پیگیری می شود؟ سوال چهارم اینکه آیا احتمال میدان دادن و حمایت ازز خیزش های مردمی برای سرنگونی رژیم وجود دارد؟ برخورد رژیم در آن صورت در چه حد خواهد بود؟ آیا احتمال ایجاد جنگ داخلی در ایران و تجزیه ایران وجود دارد؟
    بهروز

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بهروز گرامی
      این مسئله تنها به اروپا و آمریکا مربوط نیست. رژیم اسلامی خودش را در چهارچوب سازمان شانگهای تعریف کرده است و تمامی امیدش به برای ادامهٔ حیات به چین و روسیه است. اینکه چین و روسیه تا چه حدی به رژیم شیعی به عنوان نیروی بازدارنده نیاز خواهند داشت. در این منطقه ایران و افغانستان و پاکستان در شرایطی قرار گرفته اند که منافع چین و هند و روسیه موقعیت آنها را تحت الشعاع قرار میدهد. اما ایران چون در همسایگی کشورهای عربی و از سویی ترکیهٔ عثمانی نیز هست؛ موقعیتش پیچیده تر است و نقش افغانستان و پاکستان در رابطه با ایران پررنگتر میشود. در پاسخ سوال دوم باید بگویم که دستیابی رژیم اسلامی به بمب اتمی نیز در همان چهارچوب بالا تعریف میشود و اگر فکر کنیم که رژیم به طور مستقل خواهد توانست به چنین سلاحی دست یابد؛ به افسانه بیشتر شبیه است تا به واقعیت. ایران از نظر اقتصادی و سیاسی آن نقشی را که ادعا میشود ندارد و همچنان کشوری در حد حیاط خلوت تعریف میشود و حاکمیت مافیایی ولی فقیه و سپاه آنها را برای حفظ موقعیت و ادامهٔ حیات ننگینشان به سمت نوکری چین و روسیه کشانده است و اینکه ادعا میشود که لبنان و عراق حوزه های نفوذ رژیم هستند نیز افسانه ای بیش نیست و رژیم اسلامی تنها هزینهٔ نیروهای بازدارندهٔ چین و روسیه را میپردازد. نقشی که رژیم اسلامی و سپاه پاسداران دارد چیزی شبیه نقش بشار اسد است و تنها فرقشان ثروتهای نفتی است و گرنه هر دو تنها در حد خاکریز های چین و روسیه تعریف میشوند. در صورت وجود خیزشها؛ رژیم نخواهد توانست مانند رژیم سوریه عمل کند؛ زیرا حاکمیت رژیم اسلامی یک حاکمیت قومی-فرقه ای مانند علویان سوریه نیست و جایی برای فرار ندارند مگر عراق و سوریه و لبنان و روسیه و چین. اگر جنبشهای مردمکی دچار حماقت شوند؛ احتمال تجزیه وجود خواهد داشت. آنهایی که به جای بوجود آوردن اتحادیهٔ میهنی؛ به حملقت تجزیه تن در دهند باید شاهد جنگهای خونین داخلی وسیعی باشند.

      حذف
    2. مشکل ایران اروپا و آمریکا و اسرائیل و حتی کشورهای عربی نیستند؛ ناسیونالیسم قلابی که هم صدا با رژیم کشورهای عربی را به عنوان مشکل اصلی ایران تبلیغ میکنند؛ ایران را هر چه بیشتر به کام اژدهای شرقی و تاتارهای شمالی (روسها) خواهد کشاند. مشکل نمای نزدیک و استراتژیک ما چین و روسیه هستند. چین حتی میتواند با نیروهای پیادهٔ خود تا مرزهای ایران پیشروی کند. روسها نیز به همینگونه.

      حذف
  3. در ضمن من جایی خبری مبنی بر کمک های سپاهیان به بخشی از مردم نشنیده ام. اگر میشود منبع آنرا ذکر کنید.
    بهروز

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بهروز گرامی
      وبسایت دیگربان در ۵ یا ۶ ماه اخیر بسیاری از این خبرها را منتشر مینمود. اگر یادتان باشد میان هیئتهای موتلفه (کمیتهٔ امداد) و خامنه ای و سپاه پاسداران مسابقهٔ کمک به بینوایان راه افتاده بود و سپاه اقدام به برپایی درمانگاههای صحرایی نمود. این سیاستها ادامهٔ همان گونیهای سیب زمینی احمدی نژاد بود. البته این حرکات دیگر ادامه ندارند ولی طبق یکی از کامنتهای نوشته شده در مقالهٔ پیشین پاسداران میخواهند چهره ای انسانی از خود نشان دهند و در برخی حرکتهای مردمی شرکت میکنند. این حرکات با دستور از بالا انجام میگیرند و اصالت ندارند. رژیم مثل سگ ترسیده است و دمش را لای پاهایش برده است ولی دندانهای تیزی برای دریدن دارد. اگر در وبسایت دیگربان جستجو کنید این خبرها را خواهید دید.

      حذف
  4. من شخصا انتشار خبر شنود مکالمات و جنجالهای آنرا سیاستی از سوی امریکا برای اثبات هژمونی خود در میان مردم و در نهایت میان سیاستمداران دنیا می دانم و در نهایت حاکمان در حوزه های نفوذ را که معمولا درک تکنولوژیکی پایینی دارند در هراس و هول و ولا نگه داشتن و دچار خود سانسوری و خود سرکوبی کردن از مهمترین اهداف این دست اخبار هستند که ابتدا از داستان اسنودن شرع شد. قبلا هم یک کامنت در این رابطه نوشتم. در نهایت اینکه برپایی چنین جنجالی نشان دهنده این است که پروژه های شنود برخلاف هارت و پورت فعلی به شکست انجامیده و اهداف پیش بینی شده در پروژه های طراحی و ساخت و اجرا موفق نبوده. اثبات هژمونی به این شکل نشان دهنده ضعف در واقعیت است.
    اما اینکه روسیه برنده و بازیگر اصلی فعلی در خاورمیانه است را همچنان قبول ندارم و روسیه را در حد یک قدرت نظامی صرف می توان تعریف کرد. مثل چاقوکشی که در محل نه اعتبار دارد و نه پول دارد و نه دوست واقعی بلکه تنها کله شقی و بی پروایی در چاقو کشی باعث می شود که اهل محل ازو حساب ببرند. معمولا هم بعد از مدتی نه به دست مردم که با هروئین و کراک از پا در می ایند. اما اینکه نقش ایران انطور مه نشان داده می شود نیست و از نظر سیاسی و اقتصادی چنین قدرتی ندارد حرف درستی است اما به هر حال به واسطه قدرت مجازی ایدئولوگی که با پول نفت و تبلیغ گسترده در اختیار دارد این نقش برایش در نظر گرفته شده و فعلا هم به خوبی از عهده نقش افرینی برامده. اکبر

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود بر شما اکبر گرامی
      شنود مکالمات سران کشورها برای کشف نهانی ترین حرکتهای دولتهاست و فاش شدن آنرا نمیتوان یک طرح تبلیغاتی برای نشان دادن هژمونی و به سکوت واداشتن دولتها به حساب آورد. اگر این مسئله تنها مربوط به شنود خبرنگاران و امثالهم بود سخن شما میتوانست در رابطه قدرت نمایی تبلیغاتی آمریکا برای ساکت نمودن خبرنگاران درست باشد. اما سازمانهای اطلاعاتی بیش از آنکه بخواهند مردم را به سکوت وادارند؛ نیاز دارند که بدانند آنها چگونه فکر میکنند و با چنین کاری همه چیز زیرزمینی میشود. در رابطه با روسیه که به چاقوکش تشبیه کردید سخن شما درست است و فقر صنعتی و مالی آنها نیز درست است؛ اما با همین دستهای خالی بازی خوبی را ارائه میکنند. نقش رژیم اسلامی نقش نوچهٔ چاقوکش است. بیشتر از این هم نمیتواند باشد.

      حذف
  5. درود بر شما کژدم گرامی و
    Welcome Back
    من معتقدم که رویگرد و عملکرد آمریکا در خصوص مسائلی که در این نوشته، های لایت کرده اید بسیار زیرکانه و ماهرانه بوده است . من نمی دانم چرا ما فکر می کنیم که آمریکا پدر خوانده همه ملتهاست و باید اینگونه عمل کند. آمریکا هر جا قدم می گذارد ، هر جا خارج می شود به هر ملتی کمک می کند و یا پشت، همه و همه برای منافع کوتاه مدت و بخصوص دراز مدت آنهاست . جیغ و داد روسیه وبخصوص اروپا هم از همین است.
    منابع خبری حساب شده اینگونه جلوه می دهند که آمریکای ها از خبرشنود تلفن خانم آنگلا مرکل شرمنده و ناراحت شده اند. در صورتی که همه خیلی هم خوششان آمده .
    این مسائل جاسوسی و شنود همیشه بوده و خانم آنگلا مرکل بایستی خیلی گیج تشریف داشته باشند .
    شاید در گذشته آمریکا اینگونه جلوه می داد و واقعییت هم داشت که بی عدالتی و بی اخلاقی را در هیچ کجای دنیا برنمی تابد و با آن هم برخورد خواهد کرد ولی آن دوران تمام شده .
    آمریکا آنقدر ابرقدرت شده که به «هیچ» ملتی نیازی داشته باشد بلکه ملتها هستند که نیازمند اوبوده و در نتیجه بازی او را اجرا می کنند.
    من اطمینان دارم که آمریکا با بازوی رژیم که همان سپاه باشد وارد معامله شده و با یک کودتا
    در ایران منطقه به یک آرامش نسبی دست خواهد یافت.
    من همیشه به این معتقد بوده ام که آمریکا به یک نماینده قوی در منطقه خاورمیانه نیاز دارد و آن نماینده ایران خواهد بود. و تا آنجا پیش خواهد رفت که در آینده ایران شریک استراتژیک آمریکا خواهد بود.

    پاسخحذف
  6. گفتگوی ویژه با دبیر کل حزب دمکرات کردستان - آقای خالد عزیزی

    مصاحبه تلویزیونی دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران
    حزب دمکرات کردستان ایران
    و حضور در ایران و فعالیت قانونی
    http://youtu.be/5itgTFSymIs

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سپاس که این لینک را فرستادید.
      آقای خالد عزیزی با اینکه بر بسیاری از مشکلات مهم به درستی انگشت میگذارند؛ متاسفانه آنچه که به عنوان رهنمود ارائه میدهند؛ هرچند که از منظر نظر آکادمیک درست هستند؛ اما از این دیدگاه که حرکت سیاسی حزبی (یعنی داشتن استراتژی مبارزاتی تعریف شده و ایجاد سازمانهایی که بتوانند درمسیر راهبردی حرکت کنند) دچار مشکل بنیادی شده و حزب سیاسی را تا حد سازمان حقوق بشری و یا فعالیتهای NGO پایین می آورند. البته این گفتمان به همان اندازه که گفتمان غیر عملگرایانهٔ سایر احزاب سیاسی کردستان و یا گروههای اپوزیسیون ضعیف و نا کار آمد است. آنچه که آقای خالد عزیزی از آن سخن میگوید و به عنوان استراتژی کلان و یا حد اقل میان مدت خود تعریف میکند میتواند تنها بخشی کوچک از یک حرکت بزرگ باشد. مشکل دیگر آقای خالد عزیزی این است که در برابر سیاست حاکم شیعی-صفوی را که متاسفانه به نام ایران رقم خورده است و ناسیونالیسم قلابی صفوی را بوجود آورده است را به عنوان ایران معرفی نموده و در مقابل آن خود را «کرد» معرفی میکند؛ البته منظورم این نیست که ایشان «کرد» نیستند؛ هستند و باید هم افتخار کنند؛ اما به نظر من یک کرد باید خود را به عنوان «بنیانگذار ایران» معرفی کند و نه به عنوان یک قوم جدا بافته و تنها در این صورت است که با گسترش این فرهنگ که «کردستان بنیانگذار ایران است» میتوان به حیات ننگین ناسیونالیسم قلابی صفوی پایان داد. این رژیم اصلاً کاری ندارد که کردها ایرانی هستند و یانه؟ این رژیم با شیوهٔ صفوی و با دیدگاه شیع و سنی به مسئله مینگرد و البته این امر نه به خاطر اعتقادات عمیق شیعی بلکه به عنوان ابزار بکار میرود تا منافع قشر خاصی را تامین کند و گرنه حتی شیعیانی که با رژیم اندکی زاویه پیدا میکنند نیز تکفیر میشوند و این ذات تفکر شیعی-صفوی است که دقیقاً قرینهٔ نسخهٔ سنی مذهب آن یعنی سلفی هاست به این مقاله که در وبساین خامنه ای کثیف نوشته شده است نگاهی بیندازید و ببینید که آیا از ایران حتی به عنوان یک تمدن یاد شده است؟ نویسندهٔ بی شرف از وایکینگ و چین و ماچین و کارتاژ سخن میگوید ولی از هیچ یک از تمدنهای ایرانی سخن نمیگوید.
      http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=24275

      حذف