۱۳۹۲ بهمن ۲۵, جمعه

نگاهی اجمالی به ماجرای سوریه

همانگونه که در برخی نوشته های مربوط به سوریه گفته ام؛ هر دست آوردی که رژیم بشار اسد و جمهوری اسلامی در صحنهٔ نبردهای سوریه به آن مینازند و افتخار میکنند؛ نه پیروزیهای واقعی؛ بلکه باز پس گرفتن آن چیزی است که ۳ سال پیش ظاهراً در دست داشتند؛ اما در این میان تفاوت بسیار زیادی میان «داشته های کم هذینه» و «بازپس گیریهای بسیار پر هزینه» وجود دارد. اکنون «فتح دوبارهٔ حلب» خونها و نفرات نظامی و لجستیک و هزینه های نظامی فراوانی را طلب میکند؛ در حالی که ۳ سال پیش «حلب» قلب تپندهٔ اقتصاد سوریه بود و اکنون ویرانه ای بیش نیست. لذا دم زدن از پیروزیهای رژیم اسد به کمک گردانهای ابوالفضل و حزب الله لبنان و هزاران نفر از نیروهای سپاه پاسداران و مزدوران شیعهٔ افغانی و پاکستانی؛ نه تنها پیروزی به حساب نمی آیند؛ بلکه کشانیده شدن این همه مزدور به میدانهای جنگ (قمار جنگ) یکی از نکبت بارترین دوره های حیات ننگین حاکمیت «شیعی - صفوی» حاکم بر ایران است.
ذهنهای عقب مانده را همیشه میتوان  با ساز و دهل «پیروزی های کاذب» قانع کرد. اما مشکل اینجاست که «ذهنهای نیمه پیشرفته» به خاطر افتادن در گردباد «خبرهای تبلیغی» و ادعاهای دروغین؛ دچار آشفتگی میگردند و صاحبان چنین ذهن هایی همیشه در التهاب «شکست یا پیروزی» میسوزند و تاب و توان خود را از دست میدهند و دلیل اصلی «انتشار اخبار دروغین» و کوبیدن بر «طبلهای پیروزی» نیز دقیقاً به همین دلیل است؛ زیرا بیش از۵۰ درصد از جامعه را «ذهنهای مذبذب» تشکیل میدهند و فرماندهی و «کنترل ذهنی آنها»؛ یک هدف «سیاسی - نظامی-امنیتی- اجتماعی» به شمار میرود و اگر کسی و یا حکومتی بتواند این دو گروه (عقب مانده های ذهنی و ذهنهای نیمه پیشرفته) را کنترل کند؛ تمامی کار را انجام داده است و جایی برای «ذهنهای پیشرفته» باقی نخواهد ماند؛ زیرا سربازان همگی رفته اند و ژنرالهای بدون سرباز نخواهند توانست کاری از پیش ببرند و شاید دهها سال طول بکشد که به عنوان «نوابغ نا به هنگام» کشف شوند..... زمانی که شاید دیگر نیازی به وجودشان نیست و یا اینکه دیگر وجود ندارند.

ادامهٔ شکست

از دست رفتن بخشهای بزرگی از سوریه به عنوان «ستون فقرات هلال شیعی» یک شکست بزرگ برای جمهوری ننگین آیین تباهی حاکم بر ایران بود؛ اما باز پس گیری این بخشها؛ نه پیروزی؛ بلکه به خاطر هزینه های سرسام آور آن و همچنین قمار برای «یک پیروزی میدانی دیگر» که عطش ادامهٔ همهٔ جنگها بر اساس آن پی ریزی میشود؛ در واقع؛ ادامهٔ شکست است و ظهور دولت مهندسی شدهٔ حسن روحانی (امام حسن دوم برای پذیرش خفّت و خواری)؛ ابتدایی ترین نشانهٔ بارز این شکست های پی در پی است که توسط رهبر فرزانه هدایت میشود؛ که البته در بوق و کرناهای تبلیغاتی رژیم «دست آوردهای فراوانی» به ظهور «امام حسن دوّم» نسبت داده میشود (مانند دیدن چهرهٔ کریه خمینی گجستک در ماه) و گروهی نیز(صفوی نوین) که ظاهراً ۸ سال تمام به جز نکبت و فلاکت برای این سرزمین به بار نیاورده اند؛ ظاهراً تلاش میکنند که این شکست نهایی را به گردن «امام حسن دوّم» بیندازند. اما مسئولان واقعی پی ریزی این بدبختی و فلاکت؛ تمامی کسانی هستند که در این ۳۵ سال و در این تاریخ ننگین ۳۵ ساله شریک بوده اند؛ چه با نام خمینی و مجلس ششم و اصلاح طلب و یا به نام «امّت».
همه باید این مسئله را در نظر داشته باشیم که هر نیرویی که تعریف و تشکیل میشود؛ علاوه بر ضرورتهای تعیین شده؛ بر اساس تواناییهای موجود و چشم انداز رشد و یا افول این تواناییها؛ طراحی و سازماندهی میگردد و برآیند همهٔ اینها را «ظرفیت واقعی» (پتانسیل) آن سازمان و یا نیرو مینامند.
جمهوری ننگین آیین تباهی (اسلام)؛ در راستای دفاع از موجودیت خود و حماقتی که بر صاحبان این اندیشه احاطه دارد؛ همیشه دچار روزمرّگی بوده اند و حتی اهداف بلند مدت امنیتی آنها نیز(تشکیل هلال شیعی و تولید بمب اتمی) تنها در چهارچوب «نوکری چین و روسیه» قابلیت عملیاتی شدن داشت و بدون پذیرفتن این نوکری نمیتوانست و نمیتواند ادامه یابد.
جمهوری ننگین اسلامی پس از شکست رژیم بشار اسد؛ مجبور شد تا گام به گام از تمامی ظرفیتهای منطقه ای خود برای نجات «ستون فقرات هلال شیعی= سوریه» استفاده نماید. سازماندهی و گسیل مزدوران افغانی و عراقی و حزب الله لبنان و گره زدن «مذاکرات هسته ای» با مسائل سوریه که همگی با رایزنیهای «پدر خوانده پوتین» انجام گرفتند؛ نه تنها تمامی «توان و ظرفیت برون مرزی» (مزدوران برون مرزی) رژیم اسلامی حاکم بر ایران را بلعیده اند؛ بلکه تلاشهای ۲۰۰ میلیارد دلاری رژیم برای ساخت بمب اتمی را نیز به عنوان یک ظرفیت (پتانسیل) داخلی به میدان آورده است. این بازی اخیر به تنهایی نشان میدهد که تنها پتانسیل باقی مانده ای که هنوز رژیم از آن استفاده نکرده است؛ دخالت مستقیم و علنی سپاه پاسداران در معادلهٔ سوریه است.
بارها گفته ام و باز هم برای چندمین بار تکرار میکنم که: «روند شکست استراتژیک» قابل بازداری نیست و هر آنچه که به نام «عملیات بازدارنده» نامیده شود؛ یک سراب است.
اکنون راههای تدارکاتی زمینی رژیم جمهوری اسلامی از مسیر عراق به سوریه در منطقهٔ «الانبار» به خاطر ماجراهای «رمادی» و «فلوجه» دچار مشکل شده است. این مشکل نه تنها ممشکل رهبر فرزانه» است؛ بلکه مشکل حکومت شیعی حاکم بر عراق نیز میباشد.
اکنون حزب الله لبنان برای بازپس گیری مناطق از دست رفتهٔ سوریه؛ دچار کمبود نیروست و به شدت تلاش میکند که چندین هزار نیروی تازه نفس را در لبنان استخدام کند (البته به هزینهٔ ثروتهای ملی مردم ایران)؛ اما به خاطر مشکلات امنیتی که از طرف برادران دینی و هم کیش شان (سلفی - جهادی ها) در لبنان برایشان ایجاد شده است و به خاطر «خلأ امنیتی» و وحشتی که بر شیعیان لبنان مستولی شده است؛ از اجرای این امر ناتوانند.
حزب الله لبنان مراسم بزرگداشت سالانهٔ « عماد مغنیه» را برای اولین بار و به خاطر عدم توانایی در برخورد با نیروهای «سلفی - جهادی» و باز داشتن آنها از عملیات انتحاری در مراسم بزرگداشت «عماد مغنیه»؛ این مراسم را لغو نمود. اکنون لبنان شاهد بزرگترین نبردهای اطلاعاتی - امنیتی تاریخ خویش است؛ زیرا نیروهای سلفی-جهادی؛ این بار برای شکار سران حزب الله لبنان تلاش میکنند و پر واضح است که چنین تلاشهایی میتواند حمایتهای اطلاعاتی امنیتی و مالی و تسلیحاتی از منابع گوناگون را برای آنها به ارمغان آورد.
تلاشهای رژیم بشار اسد برای شرکت در بخش دوم از کنفرانس صلح  معروف به «ژنو ۲» نیز محصول همین فرایند است که توسط «پدر خوانده پوتین» پیشنهاد گردیده است و هدف آن «خرید زمان» برای پایان دادن به تهدیدهای نظامی سلفی- جهادی های لبنان بر علیه جامعهٔ شیعیان لبنان و مزدوران حزب الله لبنان است؛ زیرا بدون وجود نیروهای حزب الله لبنان و حمایتهای روسیه؛ کار رژیم بشار اسد و ادامهٔ نفوذ روسیه در سوریه و لبنان برای همیشه به پایان میرسد.
حمایت پوتین از «ژنرال السیسی» برای نامزدی انتخابات ریاست جمهوری مصر نشان دیگری است که ولادیمیر پوتین در حال برداشتن گامهای محتاطانه برای جانشین کردن پیشنهادات عربستان سعودی به جای «بندر لاذقیه» در سوریه میباشد و این نمیتواند خبر خوبی برای رهبر فرزانهٔ همهٔ مسلمانان جهان باشد.
آنچه که رژیم آیین تباهی حاکم بر ایران؛ بر روی آن حساب باز نکرده است؛ پتانسیلهای بالفعل رژیم است و خوشبختانه این ظرفیتها در حال اشباع هستند. رهبر فرزانه و اتاقهای فکری او همیشه به پس مانده های پتانسیلهای خارجی (روسیه و چین) تکیه کرده اند و همیشه خواسته اند که با آلت آنها به حجلهٔ دامادی بروند؛ اما دامنه و وسعت این بازی بین المللی نشان میدهد که شکست نهایی رژیم اسلامی ایران بسیار نزدیک است؛ هرچند که بوق و کرناهای تبلیغاتی رژیم میخواهند آنرا پنهان سازند.
تلاشهای روسیه برای گره زدن مذاکرات هسته ای و ماجرای سوریه؛ شکست خورده است. رژیم آیین تباهی حاکم بر ایران که بر اساس حاکمیت «دکترین رایس - اوباما»؛ آمریکا را در پرتگاه سقوط میدید؛ دچار اشتباهات سنگینی شده است؛ زیرا «آمریکای ضعیف» بر خلاف تصور آنها «آمریکای مُرده» نیست. آمریکای ضعیف تنها در مقایسه با «آمریکای ۱۰ سال پیش» تعریف میشود و چنان که گفته ام؛ ماجرای «ادوارد اسنودن» نشان داد که همهٔ سازمانهای اطلاعاتی اروپا و بسیاری کشورهای دیگر با CIA و NSA برای «شنود رهبران کشورهای مطبوعشان» همکاریهای گسترده ای داشته اند و این امر نشان میدهد که در واقع «اروپا هیچ پوخی نیست» و راهبرد انتخاب مهندسی شدهٔ «امام حسن روحانی» برای شکستن «ساختار تحریم ها» نمیتواند کار ساز باشد؛ زیرا اروپا بدون آمریکا حتی نمیتواند نفس بکشد.
رهبر فرزانه و اتاقهای فکری مخبط او دچار هذیانهای بیمارگونه هستند که میپندارند: خانم مرکل یک آدولف هیتلر و آقای اولاندا یک ناپلئون بناپارت و آقای براون یک وینستون چرچیل و آقای پوتین همان استالین است.... این احمقها باید بفهمند که قلب «اقتصاد جهانی» در آمریکا می تپد و «قلب مالی اقتصاد جهانی» در سینهٔ «خانوادهٔ روتچیلد» و «خانوادهٔ راکفلر» و «مورگان» و آنهایی که در نشستهای «بلومبرگ» شرکت میکنند می تپد.
قاسم سلیمانی احمق هم باید بداند که ارزش او و سپاه قدس در مقیاس معادلات جهانی بیشتر از «علی بال دار» (یکی از فرماندهان لَک حزب دموکرات کردستان ایران در هئز ۱۱۰ بیان) نیست و خود را با «ژنرال جیاپ» مقایسه نکند.

کژدم     

۱ نظر:

  1. كژدم گرامي.
    آنچه را كه در مورد سوريه نگاشته ايد كاملا بجا و در بسياري از موارد منطبق بر واقعيتهاست. وليكن بايد يك مورد را در نظر گرفت كه بحران سوريه دارد به روزهاي پاياني خود نزديك ميشود و محور جنگ در حال جابجايي از سوريه به داخل خاك عراق است.
    هلال شيعه در سوريه تركي عظيم برداشته و اين ترك در حال گسترش به داخل لبنان و عراق است و بالطبع رهبر فرزانه مجبور به صرف هزينه براي بند زدن اين ترك كه نه تنها بند بردار نيست بلكه ميرود به شكافي بزرگ بدل شود.
    هم من و هم شما بخوبي ميدانيم كه فاتحه كشور سوريه خوانده شده و حتي اگر اسد بتواند تمامي سوريه را نيز بازپس گيرد امكان بر سر قدرت بودن وي نزديك به صفر خواهد بود.
    سفر اخير السيسي به روسيه و صحبت بر سر عقد قرارداد خريد سلاح به مبلغ دو ميليارد دلار و حمايت روسيه از كانديدا شدن السيسي جهت پست رياست جمهور مصر بي دليل نيست. به نظر ميرسد كه نتايج سفر بندر بن سلطان به روسيه و ملاقات وي با پوتين اكنون در حال روشن شدن است.
    سلفي-جهادي ها ماموريت خود را در سوريه به اتمام رسانده اند و حال نوبت عراق است و هزيه نمودن رهبر فرزانه در آن. فكر ميكنم اين چند ميليارد دلاري را كه در قبال نرمش قهرمانانه و دست برداشتن از ماجراجويي هاي اتمي قرار است به حسابش وازيز شود بايد در عراق و لبنان هزينه كند و به عبارتي بي اختيار آدمي به ياد روغن چراغ نذري مسجد مي افتد.
    خليج فارس براي آمريكا جنبه اي حياتي دارد و اين سخن كه رويكرد سياست خارجي آمريكا در خليج فارس و خاورميانه عوض شده و متوجه آسياي جنوبشرقي شده است سخني است كه اگر نگوئيم از روي بلاهت است بايد بگوئيم نتيجه عدم آگاهي و كمبود جهان بيني است.
    وزير كشور سعودي به آمريكا سفري داشت و اين سفر همزمان با سفر اولاند به آمريكا بود. چند هفته ديگر نتانياهو سفري به آمريكا خواهد داشت و متعاقبا اوباما به سعودي سفر خواهد كرد.
    اولاند و اوباما به نحوي روشن سياست خود را درقبال ايران تشريح نمودند و به گفته آنان تا خاتمه توافق نهايي تحريم ها به قوت خود باقيست و هيچ شركت خارجي حق نخواهد داشت با ايران روابط بازرگاني برقرار سازد.
    وليكن توافق نهايي چيست؟ براساس گفته هاي اوباما ايران مي بايد تكليف قطعنامه هاي صادره شوراي امنيت را روشن نمايد و شما نيز به خوبي ميدانيد كه قطعنامه هاي شوراي امنيت و تحريم هاي آن جدا از مسئله اتمي به موشكهاي بالستيك ايران و همچنين حمايت اين كشور از تروريسم اشاره دارد و تعيين تكليف يعني دست برداشتن از تمامي آنها و نتيجه اين موارد نيز كاملا روشن است.
    رهبر فرزانه و روباه بنفش يا بايد به اين شرايط تن دهند كه نتيجه جز مرگ برايشان ندارد و يا تن در ندهند كه نتيجه آن نيز مرگ است با اين تفاوت كه در حالت دوم ملتي را نيز با خود به كام مرگ خواهند كشاند.
    براي اكسون و شورون و چيس مانهاتان مهم نيست كه چند نفر بايد بميرند و چند كشور بايد نابود شوند تا نظم مورد نظر آنها شكل گيرد و سوريه و عراق نمونه كوچكي از آن چيزيست كه خوابش را برايمان ديده اند.

    پاسخحذف