۱۳۹۳ خرداد ۱۴, چهارشنبه

گفتگویی از نوعی دیگر (بخش شانزدهم)

همانگونه که وعده داده بودم آخرین بخش از سلسله مقاله های «گفتگویی از نوع دیگر» را تقدیم حضور خوانندگان میکنم. به یقین میدانم که زمان آن فرا خواهد رسید تا آیندگان بدانند که آنچه که در «زمان حال آنها» اتفاق می افتند دور از چشم گذشتگان نبوده است.
بسیاری از اندیشه های نو؛ در آغاز مالیخولیایی و یا تصورات ذهنی مینمایند؛ زیرا همگان به وضعیت و آموزه های موجود عادت کرده و برایشان اساساً مهم نیست که وضعیت موجود یک وضعیت در حال تغییر (Transitional) و یا وضعیتی نسبتاً با ثبات باشد؛ نظریه پردازانی که باید از «همگان» ژرف اندیش تر باشند نیز حتی در بهترین حالت؛ آیندهٔ طلایی و آرمانی خود را بر بر پایهٔ «آنچه که هست»  ترسیم میکنند و خشت خشتِ آیندهٔ آرمانی شان شامل همان خشتهای موجود و پیشینی است که بارها بالا و پایین و پس و پیش و چه بسا حذف شده اند و در آیندهٔ آرمانی آنها تنها چینش و جایگاه آنها تغییر یافته و و به شکلی دیگر که در پازل آرمانی بگنجد تعریف شده اند. گویی که یک دست ورقِ بازی را صدها بار«بُر» (Shuffle) بزنیم؛ پُرواضح است که بکار گیری چنین شیوه ای برای ایجاد تغییرات بنیادی به هیچ عنوان نمیتواند موثر باشد و حد اکثر اینکه تنها جای برنده ها و بازنده ها را برای مدتی تغییر میدهد (چیزی تقریباً مشابه تغییر احزاب در هرم حاکمیت با انتخابات آزاد). گاهی آنچه که به خاطر تبلیغات فریبنده؛ در آغاز و بر روی کاغذ و یا سلولهای مغز «بُرد» به نظر می آید در آینده ای نزدیک به یک کابوس و «باخت بزرگ» تبدیل میگردد و مثالهای جامعهٔ سوسیالیستی اتحاد شوروی و نتیجهٔ جنگ جهانی دوم برای آلمان و اروپا و فاجعهٔ ۵۷ نمونه های بارز آن هستند.
ما اکنون در عصری زندگی میکنیم که شاهد نبرد دنیای کهن با دنیای نوین هستیم (نبرد ناسیونالیسم بر علیه جهانی شدن) اما این دنیای نوین نیزهمچنان بر اساس دنیای کهن پی ریزی شده است. اینکه از دنیای کهن سخن میگویم؛ نباید ما را به قرنهای گذشته ببرد؛ هرچند که ریشه های اندیشه های کهن در قرنهای گذشته است؛ اما به موازات زایش جهان نوین تا کنون ادامه یافته و اکنون به سرحد مرگ تاریخی خود رسیده است.... ما اکنون به پایان این دنیای کهن رسیده ایم و «دنیای کهن» فاصله ای به اندازهٔ باریکی یک تار مو با آینده دارد و گذشتن از این «تار مو» چه بسا یکی از خطرناکترین مرزهاییست که باید از آن گذشت. اما تراژدی بزرگ این است که این «آینده» ؛ یک «آیندهٔ درخشان» برای آنچه که بنا بر تعریف های کهن؛ «جامعهٔ انسانی» نامیده میشود نخواهد بود. ما در عصری زندگی میکنیم که مفاهیم کهن لباسهای مدرن پوشیده اند و میخواهند برای خود در آینده جای پایی و اقامتگاهی تهیه کنند؛ اما از اینکه در جهان نوین نه جایی برای آنها و نه برای باورمندان مستاصل آنها وجود نخواهد داشت؛ بی خبرند.

اشتباه بزرگ « سیذارتا گوتاما بودا» و «نیچه»

بودا چنین می انگاشت که چون خود توانسته است به «نیروانا» برسد؛ پس با آموزش راه رسیدن به «نیروانا» میتواند همه را «بودا» کند؛ اما بر خلاف تصور او؛ هرگز «بودا»یی دیگر بوجود نیامد؛ اما بسیاری «بودایی» شدند.
نیچه چنین می انگاشت که اگر مردم صدای «زرتشت او» را با دل و جان بشنوند؛ درخت «زندگی شادمانه» به شکوفه خواهد نشست؛ اما نتیجهٔ آن همه تلاش این شد که «هوادران نیچه» زیاد شدند؛ هوادارانی که نیچه همیشه از آنها نفرت داشت و آنان را «هیچکارگان» مینامید.

هر دو در یک اشتباه بزرگ مشترک بودند و آن اینکه: آنهایی که این دو به راه رستگاری؛ چه «نیروانا» و چه «زندگی شادمانه» فرا میخوانند؛ «همسان نیستند» هرچند که بر روی دو پا راه میروند و «انسان» نامیده میشوند و این بزرگترین ارمغان عصر نوین است که به بازتعریف «انسان» خواهد انجامید؛ هرچند که من این در را گشوده ام؛ اما هنوز کسی دلیری گذر از این دروازه را به خاطر زنجیرهای  فرهنگ عصر کهن که بر دست و پایش بسته اند را ندارد. 

عصر نوین و «باز تعریف ها»

در عصر نوین نه تنها از مرز کشاورزی و دامداری و صنعت گذشته ایم؛ بلکه عصر استعمار نیز هرچند که ظاهراً ۵۰ سال پیش به پایان رسیده است اما به «جهان کهن» تعلق دارد و امپریالیسم مالی و صنعتی نیز در کمتر از ۳۰ سال پیش به عصر «دایناسور»ها پیوسته است. عصر نوین با شکست «آرمان جهانی شدن جامعهٔ انسانی» آغاز خواهد شد. آرمانی که تعریف «انسان» را از عصر کهن به عاریه گرفته و میخواهد آنرا در «جامعهٔ جهانی» بازتعریف کند و پرسش این است که چگونه میتوان با تعاریف کهن؛ آینده ای نوین ساخت؟
همانگونه که در عصر صنعت و استعمار و امپریالیسم؛ «زن» را دوباره تعریف کردند و امروزه ما شاهد ظهور بسیاری از زنان در عرصه های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی هستیم؛ در عصر نوین «انسان» به مرحلهٔ «بازتعریف» خواهد رسید و «انسان نما»ها از دایرهٔ تعریف کهن «انسان بودن» خارج خواهند شد. این روند از دیر زمانی به طور عملی آغاز شده است و «انسان نما ها» هر روزه به حاشیه رانده میشوند. فرهنگ کهن میخواهد که به «به حاشیه رانده شدگان» دلداری دهد و بگوید که: «بار دیگر بوفالوها بازخواهند گشت و ما دوباره شادمانه سرود خواهیم خواند»




باید بگویم که بوفالوها برای شکار شدن توسط «انسان نماها» هرگز باز نخواهند گشت (رویای شمن های کهن)؛ اما برای زیبایی بخشیدن به زندگی شاید بار دیگر باز گردند. رویاهایی که در سخنان این زن شنیده میشود همجنس همان نوستالژیایی است که در منظومهٔ «حیدربابا» توسط شهریار سروده شده است و جنبش های مذهبی نیز نوع رادیکال همان نوستالژیای بازگشت به عصر کهن هستند. «نوستالژیا» نتیجهٔ درماندگیست و اگر به «آرمان» تبدیل شود؛ باید پرسید که چگونه میتوان به چنین آرمانهایی اعتماد نمود که «بافنده هایشان» حتی نمیتوانند یک گام به سوی آینده بردارند؟
در اینده ای به نزدیکی ۳ و یا ۴ نسل (هر نسل ۲۵ سال)؛ جوامع کنونی که یا «سازندگان» و یا «وارد شوندگان» و یا «به حاشیه رانده شدگان» جامعهٔ جهانی هستند به بن بست نهایی خواهند رسید و از پیلهٔ «اندیشه های کهن» بیرون خواهند خزید. «انسان» تعریفی دوباره خواهد شد و راه برای سپردن «انسان نما ها»  به تاریخ زیست شناسی باز خواهد گردید.
آنچه که اندیشهٔ جامعهٔ جهانی (دهکدهٔ جهانی) تبلیغ میکند و وعده میدهد یک جامعهٔ جهانی آرام و به دور از کشمکش هاست که همه در صلح و صفایی متمدنانه در آن زیست میکنند و این یک دروغ آشکار است زیرا دهکدهٔ جهانی رو به سوی «به حاشیه راندن» بخش وسیعی از «انسان نما ها» دارد و این بخش به تاریکترین نوع زندگی فرو خواهند رفت و «نوستالژیای» جهان کهن زاییدهٔ این درک عمیق از سوی «انسان نما ها» از وضعیت کنونی خویش و آیندهٔ تاریکی است که دهکدهٔ جهانی برایشان به ارمغان خواهد آورد. این درک عمیق نیازی به درجهٔ هوش بالا ندارد و در زندگی روزمره تجربه و حسّ میشود.

جامعهٔ جهانی

سازندگان؛ وارد شوندگان و تفاله های دور ریز

بگذارید از ۵۰۰ سال پیش آغاز کنیم. از زمانی که سلسلهٔ ننگین صفوی در حال ترکتازی در ایران بود و کثیفترین اندیشه های مرگ آفرین فرهنگ تازی پرستانه را بر پیکر ایران تزریق میکرد و ایرانیان کنونی بر قله های تعفن آن اندیشه ها ایستاده اند. انقلاب مشروطیت نیز به خاطر آلوده شدن به این تعفن ۱۴۰۰ ساله و نسخهٔ متعفن تر ۴۰۰ سالهٔ آن در زمان انقلاب مشروطیت نتوانست از تاریکی به دیار روشنایی گام نهد. و ایرانیان اکنون میخواهند به «دهکدهٔ جهانی» وارد شوند ولی پرسش این است که: با کدامین زیرساختها و توشه ها؟
بدون داشتن زیرساختها و توشه ها حتی نمیتوان بلیط سینما برای تماشای «دهکدهٔ جهانی» خرید؛ چه رسد به وارد شدن به آن.
موازی با رفتار ۵۰۰ سالهٔ ایرانیان؛ کشورهای غربی در حال تعفن زدایی و ساختن کوههای علمی و صنعتی و مالی بودند و اکنون بر چنین قلّه هایی ایستاده اند و سازندگان «دهکدهٔ جهانی» هستند.
حال با داشتن دو نمونه و نگاهی به اطراف و دیدن مسابقهٔ ورود به دهکدهٔ جهانی (چین؛ هند؛ برزیل و چند کشور کوچک دیگر) به راحتی میتوان دریافت که جایگاه ایرانیان و عربها و آفریقاییها و افغانها  کجاست؟
من به دیگران کاری ندارم من ایرانی هستم و میخواهم ایرانیها را «بگزم»؛ دیگران نیز بروند و «کژدم» های خود را پیدا کنند.
کدام ناسیونالیسم واقعی ایرانی؟ مگر میتوان با ایستادن بر قلّه های تعفن و نداشتن زیرساختهای علمی و صنعتی و مالی؛ به دنیای جدید وارد شد؟ زمانی که از دانشمندان ایرانی که در کشورهای غربی زندگی میکنند و عده ای برای رنگ و لعاب دادن دروغین به ناسیونالیسم قلّابی شان آنها را «افتخارات ملی» مینامند؛ باید بدانند که این دانشمندان مایهٔ ننگ ایرانیان هستند؛ زیرا ایرانیان نتوانسته اند آنها را در مستراح ۵۰۰ ساله ای که ساخته اند نگهدارند و این بزرگان و بزرگواران (مرز نشینها و نابغه ها) جایگاه خود را در سرزمینهایی که «سازندگان دهکدهٔ جهانی» هستند؛ یافته اند. این امر برای آن بزرگواران ننگ نیست بلکه لکّهٔ ننگی پاک نشدنی بر پیشانی ساکنین ایران و فرهنگ کنونی صفوی ایرانیان است.
حال میتوانید جایگاه بسیاری از گروههای اجتماعی «انسان سان ها» را که در کشورهای دیگر زندگی میکنند را به سادگی دریابید.
شعار «ازدیاد جمعیت تا ۳۰۰ میلیون نفر» بزرگترین خیانتِ لکّه های ننگ صفوی بر پیکر ایران خواهد بود که حتی آثار وحشتناک آن عمیق تر از خیانت رجّاله های سلسلهٔ ننگین صفوی خواهد بود و ایران را به یکی از جایگاههای «تفاله های دور ریز» تبدیل خواهد کرد.

کژدم






۱۵ نظر:

  1. با درود بر کژدم گرانسنگ،
    اگر ممکن است نظرتان را در مورد جنبش رائلیان میخواهم بپرسم؟ آیا آن را یک دین ساختگی کم اهمیت میدانید؟
    رائل در کتاب اولش اشاره جالبی به انسان های هزاران سال پیشرفته تر که به ادعای او خالقان انسانند - جدای از اینکه ان ها را که خلق کرده - دارد.
    "اگر میتوانی زرتشت و بودا و نیچه شو.... و نه زرتشتی و بودایی و هوادار نیچه."
    م. ب.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. م.ب. گرامی
      نخست اینکه همهٔ ادیان بدون استثناء ساختگی هستند و گرنه باید خدا را (اگر وجود داشته باشد) مانند الاغی دانست که نمیداند چه میگوید و هر رو یک بامبول جدید در می آورد و فرامینش را عوض میکند. در همین تازینامه؛ بدون اینکه توسط آدمها در آن دخل و تصرفی شده باشد؛ الله مسلمانان چنیدین آیهٔ ناسخ و منسوخ دارد که نشان میدهد الله آنهان «موجود مذبذبی» است که حتی حرف دهنش را هم نمیفهمد.
      ماجرای این دین نیز با نظریات «اریش فون دانیکن» آغاز شد.
      نمیدانم چرا دانشمندان «دین» نمیسازند؟ هرچه ولگرد بیابانی و خیابانیست برای رهبری «هیچکارگان» هی تشکیلات و اعتقادات مقدس سرهم بندی میکنند. اگر کسی سخنی بر پایهٔ پژوهشهای گسترده و عمیق علمی دارد؛ دیگر لزومی به اینکه خدا بر من ظاهر شد و یا جبرئیل ۸۰ متری بر من ظاهر شد و یا موجودات فضایی بر من ظاهر شدند و مرا به معراج بردند و به من چنین و چنان گفتند ندارد. باید به این شارلاتانها گفت که: مثل بچهٔ آدم بنشین و حرفت را بزن و مزخرف نباف.
      دین یعنی: آهای الاغها و گاوهای جهان ... دور من جمع شوید و پیمان اخوت ببندید.

      حذف
  2. کژدم و یاران گرامی
    درودگرم مارا بپذیرید
    امیدواریم اینبار پیام ما را دریافت نمائید
    کژدم گرامی
    آموزش ها را قطع نکنید،لطفا ادامه دهید
    جهت آموزش های فرهنگی ،هویت شناسی منابع کم وبیش ارزشمندی ازبزرگان در اختیار داریم،خیلی از کاوی ها این کلاس ها را گذرانده و در فاز سیاسی آموزش های گسترده تر و سیستماتیکی را می طلبند که شدیدا نیازمندیم.در زمینه آموزش های فازنظامی در خصوص کارهای سازمانی،تشکیلاتی از رهنمودهای خود شما داریم.ما را تنها نگذارید.باز هم نیازمند رهنمودیم.هر روز بر تعداد کاوی ها وهواداران پیشگامان افزوده می گردد.باور کنید هواداران و کاویان های زیادی هستند که بالقوه بوده اما ضمن اینکه ما و شما را نمی شناسندراه خود را نیز در میان این همه دروغ و سرخوردگی گم کرده اند.ما برق چشمان آنها را پس از نشان دادن راه نجاتی را که پیشگامان کاویانی برای فراخوان انجمن پادشاهی وفردای ایران ترسیم نموده اند،به کرات دیده ایم.شعف آنها را شاهد بوده ایم. ذرات بخار آب جمع شده وقطره های باران یکی پس از دیگری تشکیل می شود.نم نم باران در حال بارش است و امیدداریم که هرچه زود تر شاهد ریزش رگبار این بارش در میهن خود باشیم.
    آموزش ها را لطفا ادامه دهید.صفحهء کارزار را به روز کنید.از لحاظ امنیتی تماس با شما بندرت خواهد بوداما بطور مستمربه وبلاگ شما سر میزنیم.ازیاران آزادگان گرامی آزادگی و آزادنامه(یک به یک نام نمی برم!)،می خواهم کژدم گرامی را تنها نگذارندوهمگی شما ایران یاران،ما را در درون میهن تنها نگذارید.
    برافراشته باد درفش کاویانی
    برقرارباد آئین ریشه ای نوین پیشگامان کاویانی فراخوان برای انجمن پادشاهی ایران
    پیش بسوی تشکیل هرچه زودتر اتحادیه ی میهنی
    دعای خیر نیاکانمان حافظ همگی شما
    (ا.و.گ.ا)

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. (ا.و.گ.ا) گرامی

      من هرگز ادعایی نداشته ام و هر آنکس که با من نان و نمکی خورده و چند ساعتی نشسته است؛ اینرا میداند. تمامی آرزوی من بوجود آمدن تشکیلاتی بوده است که بتواند با تشکیل کار گروههای گوناگون برای مطالعات وسیع و تحلیلهای کاربردی و تدوین استراتژیهای مبارزاتی اقدام کند. من همیشه گفته ام که بدون داشتن چشم اندازی آگاهانه از اهداف و آنچه برای رسیدن به اهداف میخواهیم انجام دهیم؛ تمامی فعالیتها آب در هاون کوفتن است. به یاران وبسایت «کارزار» دیگر دسترسی ندارم و گویا آنان نیز از ساکنین ایران دلسرد شده اند.
      آموزشهای نظامی را میتوانید در دورهٔ سربازی در ارتش و سپاه و حتی بسیج دنبال کنید.اما مهم تر از هر چیزی این است که مردم بیدار شوند. اما گویا این مردم «خواب» را بر «بیداری» ترجیح میدهند و میخواهند که «مهدی موعود» و یا «مسیح» یک شبه و با معجزه آنها را نجات دهد و همهٔ شان به نان و آب و برق مجانی برسند.
      عده ای نیز که فکر میکنند از «امام رضا پهلوی قرآن فروش» انقلابی تر هستند و هر ساله یک پاسدار و بسیجی را میکشند؛ باید بدانند که با این حساب ۵۰۰ هزار سال طول خواهد کشید که پاسدارها و بسیجیها و نوادگانشان را بکشند.
      (ا.و.گ.ا) گرامی
      بارها گفته ام و باز هم میگویم که مسائل سیاسی اجتماعی در عصر کنونی بسیار پیچیده تر از آن هستند که با چند بمب و موشک فجر و رعد و تانک ذوالفقار و این مزخرفات حل شوند. اگر باور ندارید بنشینید و تماشا کنید که ارباب خامنه ای احمق و خائن فرزانه سپاه پاسداراران (ولادیمیر پوتین) با آنهمه دبدبه و کبکبهٔ اتمی و S300 و S400 و دهها گنده گوزی دیگر به کجا خواهد رسید؟ اگر دیدید که روسها با آن قدرت نظامی توانستند به جایی برسند و زیر فشار بمبارانهای تکنولوژیک و مالی نزاییدند؛ به روی من تف کنید.
      جهان؛ جهان دیگریست و کوروش و عصر کوروش مرده است.
      من تا کنون پاسخی از هیچکس نشنیده ام و به من حق بدهید که از زمین و زمان و تاریخ و اکنونیان سرخورده شوم.
      ناسیونالیسمی که پشتوانهٔ مالی و علمی و صنعتی نداشته باشد با ناسیونالیسم «زولو» و «هوتو» و «توتسی» فرقی ندارد.
      «بیژن جزنی» ها و «پویان» ها و «احمد زاده» ها مانند گاو حرکت کردند و مادرشان در «سیاهکل» گاییده شد و تبدیل به قهرمانانی پوشالی شدند که هواداران کمتر از حیوان آنها حاکمیت را به دست انگلهای صفوی مسلک سپردند و در این ۳۵ سال ایران به کویر اقتصادی و سرزمین غارتگران تبدیل شد.(دنباله در پایین)

      حذف
    2. (ا.و.گ.ا) گرامی

      مگر میشود مانند «دُن کیشوت» به آسیابهای بادی تاخت و آینده ای درخشان به ارمغان آورد؟ مگر میتوان چشمها را بست و نفهمید که زبانهای ایرانی به زبانهایی مرده تبدیل شده اند و به جز عده ای باستان شناس و اندکی علاقه مندان به جهانگردی و تاریخ علاقه ای به یاد گرفتن آن ندارند؟ اما زبان انگلو ها زبان دوم در بسیاری از کشورهای دنیاست؟ زمانی که زبان یک ملت میمیرد؛ مفهومش این است که آن ملت دیگر وجود ندارد. زبان زنده زبانی است که صاحبان آن سروران تکنولوژی و دانش و اقتصاد جهان هستند.
      حتی زبان آلمانی نیز نمیتواند به گرد پای زبان انگلیسی برسد. منظورم از این گفتار نه تحقیر ساکنین ایران؛ بلکه اشاره به این مطلب است که ساکنین این سرزمین خود را چنان تحقیر نموده اند که جایگاه فرهنگ و تمدن آنها برای علاقه مندان مانند «تحقیق در بارهٔ عصر دایناسورهاست». اینها مسائل ساده ای نیستند و با رگهای متورم ناسیونالیسم کاذب ترمیم نمیشوند؛ بلکه تلاشی شبانه روزی به مدت حداقل یک نسل را میخواهد که بدون چشم داشت گوشت و پوست و خون خود را مانند یک «سامورایی» تقدیم سرزمین خود کنند.

      حذف
    3. (ا.و.گ.ا) گرامی

      آنچه نسل کنونی ایرانیان با آن سر در گریبان استت؛ تنها سرنگونی رژیم ننگین شیعهٔ صفوی نیست؛ بلکه داشتن دیدگاهی بسیار روشن در بارهٔ ترسیم استراتژیهای بلند مدت و میان مدت و کوتاه مدت برای آینده ای درخشان است و این همه نه با مادرقحبه هایی مانند قاسم سلیمانی نوکر روسها و یا مادرقحبه ای مانند امام رضا یهلوی قرآن فروش بلکه با ظهور مردانی پولادین که با مرگ عشقبازی میکنند و دیدی روشن نسبت به آیندهٔ جهان دارند امکان پذیر است.
      دورهٔ «چه گوارا» ها و «کشتن یک پاسدار در سال» گذشته است و آنهایی که پول خود را هزینهٔ رادیوهای بی خاصیت و خائن میکنند و یا به یک اعدام انقلابی دل خوش کرده اند نیز سپری شده است.
      جهان اینگونه عقب مانده های ذهنی را حتی نمیشناسد؛ چه رسد به اینکه آنها را در تاریخ ثبت کند؛ اما اگر من این تاریخ را بنویسم؛ آنان را در ردیف «خائنین» و «احمقها» کلاسه بندی میکنم.
      آنهایی که باید به رهنمودها گوش میدادند؛ به خاطر داشتن مقام در گروهی که حتی اندازهٔ پهن ارزش ندارد مرا خائن نامیدند که میخواهد حرکت درخشان گروهشان را پایمال کند. آنها میدانند که روی سخنم با کیست؟
      راهی که «قطره های باران کاوی ها» برگزیده است؛ راهی بسیار سخت است که نیاز به دانشی بسیار ژرف دارد؛ زیرا که دشمنان داخلی و خارجی ما در این دانش سیاسی و اطلاعاتی از جنبش کاوی ها پیش تر هستند.
      کژدم «فرهنگ نامهٔ سیاسی» نیست؛ کژدم فرهنگنامهٔ نظامی نیست. کژدم تنهای تنهاست؛ حتی تنها تر از خدا.
      زیرا خدا فرشتگانی دارد. اما کژدم هیچکس را ندارد.

      حذف
    4. (ا.و.گ.ا) گرامی

      آنچه که ایران نامیده میشود؛ در زیر سایهٔ ننگین تشیع صفوی و اسلام اهریمنی و تازی پرستی؛ به «استپ» (بیابان) تبدیل شده است که در آن جز «خار و خاشاک» نمیروید و بزرگانش دیوسهایی مانند خامنه ای و امام حسن روحانی و کروبی و موسوی ها هستند.
      چگونه میتوان از این قلّه های خیانت و حماقت صدها ساله گذشت؟ با شعار؟ با افتخار به کوروشی که به او خیانت کرده ایم؟ با دین ننگین زرتشتی که نشانه و داغ ننگ ساسانیان را بر پیشانی دارد و آثار اشکانیان دلاور را چنان سربه نیست نمودند که دیگر مطالعهٔ تاریخ آنها میسر نیست؟ با پان ایرانیسم بی ریشهٔ صفوی؟ با کثافتهای مصدقی؟ یا با خاطرهٔ محمد رضا پهلوی که وقتی بر تخت سلطنت نشست؛ پدرش را تبعید کردند و حتی خایهٔ سخن گفتن دربارهٔ پدرش را نداشت؟
      با کدامین سلاح میخواهیم آینده را فتح کنیم؟با موشکهای حلبی نشان شهاب و فجر؟ با پهپادهایی که تنها برای احمقهای دهاتی تازگی دارد؟

      (ا.و.گ.ا) گرامی

      آیا میتوانید تصور کنید که با چه دستمایه های «تهی» برای فتح «آینده» میرویم؟
      من دیگر از گفتن خسته شده ام.
      یک مثل آذری میگوید:
      روزی پدری پسرش را نصیحت میکرد که چنین و چنان مکن و چنین و چنان کن؛ تا آینده ای درخشان داشته باشی. این سخن گفتن پدر؛ ساعتها به طول کشید و در پایان به فرزند خود گفت:
      فهمیدی چه گفتم؟
      فرزند جواب داد:
      بابا..... بابا.....
      میدانی که در طی زمانی که تو حرف میزدی؛ آن مگس چند بار بر کون آن الاغ نشست و برخاست؟.... من شمردم..... بیش از ۲۰۰ بار.....
      و پدر به روشنایی رسید که گوشی شنوا وجود ندارد.

      حذف
  3. کژدم گرامی، اگر خواسته باشیم که از انسان آینده سخن بگوییم شاید یکی از ضروریات وجودی او خارج شدن از بند تن باشد. کاری که انسان امروزی در تلاش برای رسیدن به آن است، خارج کردن ذهن و تفکر خود از چارچوب تن است و قرار دادن آن در شبکه‌ای که بتواند در آن بسیار پویاتر باشد و با محدودیتهای کمتری روبرو شود. ابزار این ذهن دیگر تنها چشم، گوش و اندامش نخواهد بود که با از دست دادن آنها او نیز از بین برود، بلکه مجموعه‌ای از ربوتها خواهد بود که با فرمان این ذهن کارها را به انجام خواهند رساند، از کاویدن معادن گرفته، تا جستجوی فضای بیکران. اگر هم یکی از این ربوتها از کار افتاد، توسط کارخانه تولید ربوت - که خود آن نیز توسط این ذهن قادر به ارتقا است - جایگزین خواهد شد. شبکۀ اینترنت شاید تمرینی باشد برای ایجاد چنین محیطی که در آن ذهنها بدون هیچ واسطه به تعامل و پیشرفت خواهند پرداخت. و هر ذهن نیز نگرانی از نابود شدن ندارد، چون در محیط متکثری مانند تورنت قرار خواهد داشت که نابودی در آن معنا ندارد، و در آن خود ذهن به عیب‌یابی و توسعه خود می‌پردازد.

    هدف یک ذهن عادی در یک بدن معمولی از قبل تعریف شده است و آن تکثیر خود است و فرایند فرگشت بالاترین پاداشها را در این راه برای تن تدارک دیده است. ولی ذهنی که در چنین شبکه‌ای قرار می‌گیرد بگونه‌ای پیکربندی می‌گردد که بالاترین پاداش را در زمان توسعه و پیشرفت ساختار خود خواهد گرفت. چرا که دیگر تکثیر نیاز اولیه برای آن نیست و محیط تغییر کرده است.

    شاید در همان زمان 3 یا 4 نسلی که اشاره کردید این امر اتفاق بیفتد و در مراحل اولیه بصورت مخفیانه به پیش برود تا خطاها و نیازهای اولیۀ محیط روبوتیک خود را تکمیل نماید ولی پس از پایان کار علنی شده و در آنجا خواهد بود که این بخش ظهور خواهد کرد. انسان کامل که دیگر نامیرا شده است و محدود به بدن خاصی نیست، در مقابل انسان کهن.

    و شاید انسانهای این شبکه در نهایت به این نتیجه برسند که باید برای پیشرفت بیشتر، یک Stream تشکیل دهند و در آنجا تبدیل به یک واحد گردند.

    ولی باز هم سوال اینجاست که ما بدون هیچ زیرساخت علمی و تکنولوژی، و همچنان در بندِ خرافات در این بین چه نقشی خواهیم داشت جز اینکه در حالی که در همان چارچوب خود مانده‌ایم به ناگهان و با انگشت حیرت در دهان شاهد ظهور این شاخه باشیم؟
    آریو

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آریو گرامی
      سخن از «رستن از بند تن» نیست؛ «تن» نمیتواند حذف شود؛ مگر برای زندگی پس از «مرگ» که نابودی «تن» است. این یک نظریه است (زندگی پس از مرگ» و شاید هم یک آرزو باشد.
      حتی برای گسیختن از «بند تن» تواناییهایی لازم است که شاید «بودا» داشت ... اما همگان ندارند.
      مسئله پیشرفت بیشتر هم نیست؛ زیرا «پیشرفت» بسیاری از آنهایی را که توانایی همگام شدن با «پیشرفت» را ندارند حذف خواهد کرد و یا به حاشیه خواهد راند و «به حاشیه رانده شدن» «آغاز مرگی دردناک» است.

      حذف
    2. کژدم گرامی شاید خارج شدن از ساختار بدن ناممکن باشد، ولی منظور من زندگی پس از مرگ نیست، بلکه انتقال داده‌های موجود در بدن به محیطی پایدار و ماندگار است

      حذف
    3. آریو گرامی
      اگر منظورتان نظریهٔ Transcendence است که اخیراً نیز فیلمی بر اساس آن ساخته شده است (اگر درست فهمیده باشم). دانشمندان زیادی بر روی چنین پروژه هایی کار میکنند.

      حذف
  4. http://online.wsj.com/articles/france-moves-to-defy-allies-on-sale-of-warship-to-russia-1401877000

    پاسخحذف
  5. با تشکر،
    البته واژه "دین" چیزیست است که دیگران برای آن به کار برده اند. تمام ادعای وی نفی وجود خدا و اعتقاد به علم و تکیه بر علم ژنتیک است. نظریات او برای توضیح در مورد خرافه بافی های ادیان - یا تجربه های غیر عادی انسانهای گذشته - بواسطه عدم داشتن درکی از آن موجودات و نام خدا و پیامبر ... نهادن برایشان قابل توجه است. پس تماما نظریه فضانوردی باستانی را رد می کنید؟
    خواندن کتاب اولش خالی از لطف نیست.
    م.ب.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. م.ب. گرامی

      من نه «خدا باور» هستم و نه «خدا ناباور» و هیچ ارزشی برای بحثهای «اثبات وجود خدا» و یا «عدم وجود خدا» قائل نیستم؛ زیرا هر دو طرف طوری حرف میزنند که گویی همهٔ اسرار کائنات را میدانند و ۱۴ میلیارد سال نوری گذشته را دیده اند. همهٔ این بحثها «بافتنی» و «جلق فکری» هستند. اما میدانم که صد درصد «دین ناباور» هستم. وجود و عدم وجود خدا هیچ ربطی به «ادعای پیامبری» نداره.
      من در رابطه با فضا نوردی باستانی هم کاری ندارم که نظریهٔ درست و یا اشتباهی هست؛ و متخصصین باید در این رابطه نظر بدهند. من نه فضانورد هستم و نه باستان شناس و نه فضانورد باستانی.
      اگر این آدم که عده ای دور او جمع شده اند؛ باید نشان دهد که هوادارانش درجهٔ هوششان بالاتر از ۱۴۰ است تا من نیز به تحقیق در این رابطه بپردازم و گرنه فرقی میان یک بسیجی پیرو خامنه ای و یا این حاجی آقا «رائول» وجود ندارد.

      حذف
  6. اما درست بودن آن تاثیر شگرفی بر جهان بینی مردم عصر حاضر خواهد داشت.
    این بحث ها زمانی نتیجه خواهد داد که تعریفی از انسان و معنای زندگی داشته باشیم. اما در غرب حداقل آنها میدانند که چه میخواهند. یک پروژه کلان سیاسی معمولا 10 تا 20 سال طول میکشد تا به اهداف کامل خود برسد حال انکه 20 سال فقط باید به طور وسیعی کار فکری و فرهنگی روی این مردم ایران بشود. به قول لطیفی مردم اول باید کانت را یاد بگیرند بعد ببینند نیچه چه میگوید. اول باید به روشنگری رسید بعد رنسانس و ... .تا مردم ایران نفهمند چه از دست داده اند و واقعا کجا هستند این تلاش ها بی نتیجه خواهد بود. اما فعلا که انرژی هسته ای و سلول های بنیادی داریم دیگه چی میخوایم! شاید ارد بزرگ!! با قاره کهنش بتواند کاری کند!
    م. ب.

    پاسخحذف