۱۳۹۳ اسفند ۶, چهارشنبه

«خامنه لی» فرزانه مانند خوک وحشی زخمی «تلو تلو» میخورد

خوانندگان گرامی

به خاطر وقفه ای که در نوشتن و انتشار پیش آمده بود؛ نوشتار زیرین؛ حالتی گزارش گونه با نگاهی به گذشته و حال و آینده دارد.

چندی است که شاهد سخنان گهربار «خامنه لی»  و بنا بر فرهنگ سال ۵۷ «پیامهای تاریخی امام» هستیم. گاهی می فرمایند که پذیرش قطعنامهٔ پایان جنگ ۸ ساله نشانهٔ خرد ورزی رژیم در دورهٔ خمینی بود یعنی جام زهری در کار نبود و همه چیز «خرد ناب» بود؛ تفسیر قرآن نیز از همین نوع است؛ گاهی برای تطهیر «نایب برحقّ» به دنبال خورانندگان زهر هستند و گاهی سر کشیدن تغار مدفوع؛ خرد ورزی نامیده میشود تا باز هم «رهبران فرزانه» از کثافتکاریهایشان تطهیر شوند. الاغ فرزانه گاهی میگوید که «نوبت ما هم میرسد و مانند روسها شیر گاز را به روی اروپا می بندیم» (در حالی که گاز ایران را سوسمارخواران میفروشند و ایران وارد کنندهٔ گاز است و خرید گاز ایران از سبد اروپا خارج شده است) و گاهی میفرماید : قال آخرین ولی فقیه: «تحریمها حتی با به نتیجه رسیدن مذاکرات برداشته نخواهند شد» و گاهی عدهّ ای را هل میدهد که بگویند: «حالا که اینطوری شد؛ با پوتین و رهبر چین جفتگیری راهبردی میکنیم!!!!». امّا کسی به خود جراًت نمیدهد که از «روسپی پیر خرفت فرزانه» بپرسد:
آخه مادر قحبه .... اگه قرار است که هم مذاکره کنی و هم «قُنبل» کنی و هم پروژهٔ «امام حسن» راه بیندازی و نتیجه اش هم تنها و تنها «خونریزی مقعد» باشد؛ اقلاً بالا غیرتاً بیا و مثل خمینی خوک تبار بگو که «گُه زیادی» خورده ای.
امّا این اعتراف به تنهایی کافی نیست و باید شامل هر آنچه که بر سر ایران آورده اید نیز باشد. دار و دستهٔ «امام حسن بنفش» و در رأس آنها «اکبر بهرمانی» میگویند که ویرانیهای دولت احمدی نژاد بسیار سنگین تر از زخمهایی بود که ایران در جنگ ۸ ساله برداشت. باز هم کسی نیست که به این روسپی زاده بگوید: مگر تو مادرقحبه نبودی که فرمانده جنگ بودی؟ مگر راه قدس را از کربلا نمیگذراندی؟ مگر «آمیا بازی» کار تو نبود که تا کنون میلیاردها دلار برای لاپوشانی اش به هر کثافت آرژانتینی رشوه داده اید؟ در عوض عده ای مادرقحبهٔ نوین میخواهند بگویند که اکبر بهرمانی تنها راه برای گشودن مشکلات است  این طرف هم که بیایی؛ جنگ مصدق و محمد رضا پهلوی هنوز ادامه دارد و ارائهٔ اسناد گرانبها برای «پیروزی مردگان» همچنان بازار گرمی دارد و متاسفانه عدهٔ بسیاری همچنان این مزخرف بافی ها را به عنوان «دانش سیاسی» قبول میکنند؛ میدانید چرا؟

پاسخ: برای اینکه یا نان خون آلودشان به ادامهٔ حیات این رژیم بسته است.... و یا ... جلق سیاسی را «عین میهن پرستی» میدانند.

به عنوان مثال همین کرم مستراح (احمدی نژاد رکن رابعی) زمانی که در «اردبیل» بود؛ ناگهان مسجدی پیدا شد که «امام زمان» در آن مشاهده گردید..... مسجدی که تمامی پنجره هایش را پرده گرفته بودند و با شعبده بازی «نور و سایه ها»؛ بسیاری از «آریایی نژادان باهوش شیعه مسلک صفوی» را برای دیدن معجزهٔ «هزارهٔ سوّم» آن هم در شهر «اردبیل» که زادگاه تمامی این کثافتکاریهاست (تشیع صفوی) کشاندند ... و اینچنین بود که «احمدی نژادی که نظراتش به پفیوز فرزانه بسیار نزدیک بود»؛ پلّه های ترقی را تا انتخابات دروغین ریاست جمهوری طی کرد و هم اکنون نیز برای خودش دفتر و دستک و سینه چاکانی دارد که همگی به دنبال پیدا کردن «رکن رابع» در کوچه ها هستند؛ به امید آنکه «رکن رابع» آنها را به یک جای ویژهٔ «مهدی موعود» (عج) وصل کند تا بتوانند «نی» بزنند.
همهٔ «مهدی بازیها» و «کوروش بازیها»؛ تنها و تنها برای انتقال مراکز اصلی اقتصادی به نیروهای نظامی - امنیتی بود و پس از آنکه کارشان با احمدی نژاد تمام شد؛ سیفون را کشیدند و احمدی نژاد رفت به جایی که از همانجا بیرون آمده بود و نقّ و نقّ های احمدی نژاد نیز از زمانی شکل جدی به خود گرفت که احساس کرد میخواهند سیفون را بکشند.
«صفوی نوین» بر اریکهٔ قدرت اقتصادی تکیه داد؛ تا کسی نتواند از آن «حساب خواهی» کند. امّا این بازی استراتژیک؛ هم در عرصهٔ داخلی و هم عرصهٔ بین المللی ضربات سنگینی را بر پیکر رژیم وارد آورد و ناقوس آغاز روند شکست استراتژیک رژیم به صدا در آمد و این روند همچنان ادامه دارد.
اکنون پس از سالها گرفتن خمس  از محل فروش «مواد مخدر و کالاهای قاچاق»؛ روسپی فرزانه ناگهان دلش از اینهمه «کالاهای قاچاق» به درد آمده و سرگیجه گرفته است. این سرگیجه زاییدهٔ دو علت است:
۱- دلارهایی که نیاز شدید به آن دارند و اقتصاد دلّالی و قاچاقچیگری سپاه پاچاهارداران آنرا به هدر میدهد.
۲- عشوه و کرشمه و چشمک به غرب؛ به این مفهوم که میخواهند دست سپاه پاچاهارداران را اندکی از اقتصاد کوتاه کنند تا در صورت توافق هسته ای راه برای سرمایه گذاران غربی باز شود. زیرا با حضور ۷۰ درصدی اوباشان امنیتی - نظامی در اقتصاد ایران؛ کسی حاضر به سرمایه گذاری کلان در ایران نخواهد شد.
امّا این حرفهای رهبر فرزانه را باید مانند نمایش نوه های کاکل زری اش در نمازجمعه به حساب آورد و هیچگونه پشتوانهٔ عملی ندارند و در حدّ سرگیجه های آخرین ولی فقیه باقی خواهند ماند. زیرا اینگونه در آمدها بخشی از زیرساختهای رژیم هستند.


ماجرای «آمیا» مانند یک زخم التیام نیافته نه تنها دهان باز کرده است؛ بلکه میتواند به یک ضربهٔ بین المللی سنگین بر دار و دستهٔ بهرمانی که در پی رسیدن به حاکمیت؛ پس از مرگ رهبر فرزانه هستند؛ به حساب آید. قتل دادستان آرژانتینی توسط فردی به نام  «عباس حقیقت جو» (احتمالاً نام مستعار) یعنی همان شخصی که در همسایگی دادستان در آن هتل زندگی میکرده و ظاهراً یکی از پناهندگان جدا شده از دایرهٔ اطلاعاتی - امنیتی رژیم اسلامی؛ و در واقع یک نیروی عملیاتی فعال در آرژانتین بوده است  نه تنها ماجرا را به نفع رژیم تغییر نخواهد داد؛ بلکه میتواند آتش زیر خاکستر را شعله ورتر نماید. بخشی از دلارهایی که طبق گفتهٔ عناصر رژیم به طور قاچاق از ایران در چمدانها خارج میگردند برای پرداخت رشوه های کلان به مقامات آرژانتینی و اطفاء حریق بکار میروند.
در هفتهٔ اخیر هزاران نیروی تازه نفس از شیعیان هزاره های افغانی و شیعیان پاکستانی و بسیجیها به سوریه تزریق گردید که احتمالاً بخشی از« دلارهای چمدانی» نیز برای پرداخت این هزینه ها و بخشی دیگر نیز برای حوثی های یمن که رژیم برای به کرسی نشاندن آنها انرژی زیادی گذاشته است صرف شده اند.
نخستین مشکل رژیم صفوی حاکم بر ایران در یمن؛ وضعیت فاجعه بار اقتصادی آن کشور است و حوثی های یمن مانند سایر مزدوران رژیم در لبنان و سایر نقاط دنیا؛ هزینه های سنگینی را بر دوش اقتصاد ورشکستهٔ رژیم خواهد گذاشت. مشکل دوّم رژیم مسئلهٔ «باب المندب» است که از نظر مصر یک نقطهٔ استراتژیک بشمار میرود و اخیراً نیز فرمانده نیروی دریایی ارتش مصر به حوثی ها (در واقع به رژیم صفوی) در رابطه با باب المندب اولتیماتوم داده است که در صورت اشغال سواحل باب المندب؛ ارتش مصر وارد معادله خواهد شد. در هفته های اخیر نیز؛ پیامهای اشک تمساحی رژیم برای کشته شدن سربازان مصری در صحرای سینا؛ نوعی عشوه خرکی در همین زمینه بود (مانند پیشنهاد مالی به حکومت اردن در اواخر دورهٔ احمدی نژاد) که این عشوه ها خریداری نداشت.
لذا یمن باتلاق دیگری است که رژیم اسلامی ایران به آن فرو رفته است و بیرون آمدن از این باتلاق گذشته از هزینه های کمر شکن آن؛ بسیار سخت و جنبهٔ حیثیتی برون رفت از باتلاق یمن؛ کمتر از شکست در سوریه و لبنان نخواهد بود. چراغ سبز عربستان سعودی برای ورود عمیقتر رژیم صفوی به ماجرای یمن؛ کشانیدن شکار؛ به شکارگاه بود و رژیم رفته رفته به عمق آن پی خواهد برد.
مذاکرات هسته ای؛ مشکل دیگری است که رژیم با آن روبروست و نتیجهٔ آن هرچه که باشد؛ به جز خفت و خواری بیشتر ؛ چیزی برای رژیم به ارمغان نخواهد آورد. زیرا تمامی محاسبات رژیم در رابطه با تولید سلاح هسته ای؛ نه تنها غلط از آب در آمده؛ بلکه حتی در صورت نگاهداشتن چند هزار سانتریفوژ؛ اورانیومی برای غنی شدن در اختیار ندارند و ادا و اطوار تعلیق غنی سازی؛ تنها ظاهر امر است و دلیل اصلی آن عدم وجود اورانیوم کافی برای غنی سازی است و یکی از شرایط مهم مذاکرات نیز خروج آن از ایران و یا تبدیل ذخایر اورانیوم غنی شدهٔ موجود رژیم به آلیاژهای غیر قابل بازیافت میباشد. مرکز غنی سازی فردو که هزینه های سنگینی بر گردهٔ مردم ایران گذاشته است؛ طبق این شرایط باید به طور کامل و برای سالیان دراز (حد اقل ۱۵ سال) تعطیل شود.
با مرور تمامی ماجراهای اتمی رژیم؛ از ابتدا تا لحظهٔ کنونی؛ آنچه که در ذهن تداعی میشود؛ «خط دفاعی ماژینو» فرانسه است که پس از سالها طراحی و هزینه های ساخت آن؛ آلمانها بدون گذشتن از خط ماژینو؛ خاک فرانسه را اشغال نمودند (آلمانها خط ماژینو را دور زدند). «خط ماژینو» دست نخورده باقی ماند و فردو و نطنز نیز دست نخورده و بدون حتی یک حملهٔ هوایی فتح شده اند. اقتصاد رژیم بمباران شده است و مانورهای نظامی «پیامبر اعظم»؛ حتی به درد طراحی بازیهای رایانه ای نیز نمیخورند.
رژیم که از حملات هوایی ائتلاف به رهبری آمریکا به نیروهای داعش احساس شادی میکند  تمامی دست آوردهای پس از شکست بزرگ حکومت شیعی عراق از نیروهای داعش را به دروغ به قهرمانان قلّابی سپاه پاچاهارداران نسبت میدهد؛ تا بتواند به عوامفریبی در میان نیروهای روحیه باخته اش ادامه دهد. امّا نیروهای داعش در خاک افغانستان سبز شدند و نخستین عملیات ضد شیعی آنها با گروگان گرفتن ۳۰ نفر از افراد «هزاره های شیعهٔ افغانستان»؛ آن هم درست در حاشیهٔ مرزی ایران و افغانستان؛ باعث تولید رویاهای پریشان برای الاغ فرزانه خواهد شد. حال باید دید که با آن ۳۰ نفر چکار خواهند کرد.

نبرد برای آزادی موصل که قرار است از بهار سال آینده آغاز شود و از هم اکنون وعدهٔ پیروزی در آن هم از طرف منابع غربی و هم حکومت عراق داده میشود و ورود ناو هواپیمابر فرانسوی به خلیج فارس نیز بخشی از آمادگی برای نبرد موصل است؛ در صورت پیروزی این عملیات؛ نیروهای داعش در سوریه متراکم تر شده و به سمت عملیات گسترده تر در سوریه و مهاجرت به افغانستان و مناطق دیگر کشانده خواهد شد. دلیل اصلی تشدید نبردهای اخیر میان نیروهای بشار اسد و حزب الله لبنان و مخالفین مسلح در حلب و سایر نقاط سوریه و تزریق هزاران نیروی تازه نفس مزدور به سوریه از طرف رژیم صفوی حاکم بر ایران در روزهای اخیر؛ آماده شدن برای شرایط احتمالی پس از عقب نشینی داعش از موصل طراحی شده اند. خارج کردن استخوانهای پدر ترکهای عثمانی از سوریه نیز در همین راستا است و همهٔ اینها نشانه های این امر هستند که در ماههای آینده سوریه به زمین گداخته و جویهای خون تبدیل خواهد شد.
مدتهاست که نیروهای داعش در عراق بی تحرک شده اند و در «کوبانی قهرمان» نیز با دادن کشته ها و زخمی های زیاد  روحیهٔ جنگاوری خود را باخته اند و رفتار ترکهای عثمانی نیز نشان میدهد که چندان به آیندهٔ داعش در موصل امیدوار نیستند. زیرا نبرد موصل با آنچه که نیروهای ائتلاف تا کنون انجام داده اند؛ فرق کیفی و کمّی بزرگی خواهد داشت. لذا نیروهای داعش ۳ راه بیشتر در پیش رو ندارند؛ یا باید بدون درگیری عقب نشینی کنند که این امر به خاطر شهرتی که داعش به هم زده است؛ یک شکست مفتضحانه خواهد بود و این عقب نشینی باید از هم اکنون آغاز شده باشد و یا باید در تدارک نبردی که نتیجهٔ آن «نه سیخ بسوزد و نه کباب» باشد و با فدا کردن بخشی از نیروهای خود و یک نبرد آبدوغ خیاری به سمت سوریه عقب نشینی کنند. راه سوم اینکه پراکنده شده و برای زمینگیر کردن ارتش عراق به عقبه های لجستیکی و مراکز پشتتبانی هوایی نیروهای اعتلاف حمله کنند (حمله به طرحهای عملیاتی).  تسخیر شهرک البغدادی در عراق توسط نیروهای داعش ظاهراً در همین راستا است و داعش احتمالاً در فکر حمله به نیروهای آمریکایی در پایگاه هوایی در نزدیکی آن شهرک است. اگر راه سوم برگزیده شده باشد؛ نیروهای داعش  هم اکنون در حال پراکنده شدن هستند.
پیروزی در نبرد موصل؛ بیش از آنکه به نفع حکومت شیعی عراق باشد؛ به نفع کردستان عراق تمام خواهد شد.

نتیجه:

خوب؛ اینهمه سخن گفته شد؛ این نشان میدهد که ما نیاز به دانستن و پیشبینی حوادث آینده داریم و هر دو برای شخص من با ارزش هستند. امّا برای اینکه یک نیروی سیاسی باشیم؛ نمیتوان به «دانستن» و «پیشبینی» بسنده کرد و  این؛ همهٔ داستان فرد و یا گروه سیاسی بودن نیست. مهم این است که آنچه را که میدانیم و آنچه را که پیشبینی میکنیم؛ خود نیز در آن نقش فعال داشته باشیم و یا در محاسبات سیاسی کاربردی خود از آنها استفاده کنیم و گرنه همه اش «حرف و حدیث» است. فرق تحلیلگر سیاسی با یک فرد و یا گروه سیاسی در همین امر نهفته است.
زمانی که یک خبر را میخوانیم؛ در واقع در انتهای ماجرا از آن مطلع میشویم؛ زیرا آنانی که ماجرا را ساخته اند؛ چه بسا ماهها پیش از اجرای مرحلهٔ نهایی آن که پس از اجرا شدن تبدیل به خبر میشود؛ از ما جلوتر هستند. آنها «ماجرا ساز» و ما «خبر خوان» هستیم. یک نیروی سیاسی باید هم «خبرخوان» و هم «تحلیلگر» و هم «ماجرا ساز» باشد و گرنه بهتر است که نباشد و یا حد اقل خود را فریب ندهد.
اگر زمانی احتمال حملهٔ نظامی به ایران از طرف غرب افزایش یافته بود و عده ای نیز از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدند (میر فطروسها)؛ من بخشی از یکی از نوشتارها را که در همین رابطه بود در بالای صفحهٔ همین وبلاگ قرار دادم و آن را از بالای صفحهٔ وبلاگ تا کنون بر نداشته ام. زیرا همچنان خطر جنگ در داخل ایران توسط نیروهای بیگانه برطرف نشده است و بر افروزندهٔ واقعی جنگ مانند همان جنگ ۸ ساله؛ قوّادهای صفوی مسلک حاکم بر ایران هستند.
اکنون ظاهراً «مذاکرات بازی و توافق نهایی» در جریان است؛ امّا داعش یک نیروی ضد ایرانی  و بسیار سیال و متحرک است.
تلاش ترکهای عثمانی در سرکوب کوبانی؛ نه تنها برای سرکوب شاخهٔ سوری «پ.ک.ک»؛ بلکه تسخیر نوار کردستان سوریه توسط داعش و ایجاد حلقهٔ تدافعی برای موصل از یک سو و نزدیکتر نمودن نیروهای داعش به نوار مرزی ایران بود. ارتش ترکهای عثمانی تنها نیرویی بود که میتوانست به طور مخفیانه نیروهای داعش را از طریق مرزهای ترکیه وارد آذربایجان غربی کند و گرنه نیروهای داعش به خاطر وجود دو لایهٔ دفاعی «شیعیان عراقی» و «کردستان عراق و ایران» امکان نفوذ به داخل ایران را نداشتند و ورود آنها از طریق آذربایجان غربی تنها مسیری بود که میتوانست از طرف سازمانهای نظامی و اطلاعاتی ترکهای عثمانی تسهیل شود.
امّا مرزهای شرقی ایران به خاطر سیاستهای «ضد سنّی» رژیم شیعیان صفوی؛ تا حدود زیادی استعداد و پتانسیل پیوستن بخشی از مردم سیستان و بلوچستان و خراسان به نیروهای داعش را پرورانده است و کافی است که این نفوذ صورت بگیرد و داعش بتواند چندین عملیات بزرگ و کوچک موفق و پر سر و صدا انجام دهد. بسیاری از مردم افغانستان به خاطر فقر مفرط پتانسیل تبدیل شدن به سربازان داعش را دارند. کثافتستان نیز خود لانهٔ طبیعی اوباشان سلفی - جهادی است. همهٔ این موارد؛ مرزهای شرقی ایران را بسیار خطرناک میسازد و برخلاف تصوّر بعضی ها؛ سپاه پاچاهارداران نخواهد توانست در برابر این یورشها مقاومت کند؛ زیرا یک نیروی رزمی نیست و فرماندهان و کادرهایش تا خرخره در کثافت فرو رفته اند. لذا نیروهای میهن پرست باید این خطر احتمالی را بسیار جدی بگیرند و به هیچ وجه فکر نکنند که «انشاءالله گربه است».
آنچه که در روابط بین المللی با رژیم انگلهای صفوی حاکم بر ایران میگذرد (تحریمها؛ مذاکرات؛ لبنان؛ سوریه؛ عراق و یمن) تنها میتواند رژیم را تضعیف کند و اگر مردم ایران نخواهند این رژیم را سرنگون کنند؛ به خودی خود سرنگون نخواهد شد و اگر نیروهای بیگانه بخواهند آنرا سرنگون کنند؛ تکرار ماجرای قادسیه خواهد بود و جایی برای هیچیک از ساکنین ایران در هیچ عرصه ای وجود نخواهد داشت. لذا نیروهای کاویانی؛ به همان اندازه که در فکر سرنگونی رژیم انگلهای صفوی هستند؛ باید به فکر ترویج آگاهی و ایجاد تشکلهای دفاعی در برابر بیگانگان نیز باشند. لذا اگر نیروهای پیشگامان کاویانی نتوانند در یکی از عرصه های دوگانهٔ نامبرده شده؛ موفق شوند؛ نه تنها بازی را خواهند باخت؛ بلکه چه بسا بخشهای وسیعی از ایران کنونی نیز از دست خواهند رفت.  
بزرگترین بخش اقتصاد ایران؛ یک اقتصاد ملّی نیست و متعلق به اوباشان صنف انگلی و نیروهای نظامی و امنیتی آنهاست؛ لذا به آتش کشیدن این داراییها میتواند به عنوان سنگین ترین حملات نظامی در جهت خشکانیدن منابع درآمد رژیم و از بین بردن نهادهای مالی آنها به حساب آید. این چنین عملیاتهایی میتوانند قلب تپندهٔ رژیم را از کار بیندازد.

کژدم

۱۳۹۳ بهمن ۱۲, یکشنبه

آموزش سیم کشی (بخش دوّم)

خوانندگان گرامی
 «بخش دوّم» از «آموزشهای سیم کشی» که توسط یاران «پیشگامان کاویانی برای فراخوان انجمن پادشاهی ایران - انجمن انگره مینو» فرستاده شده است را منتشر میکنم. باشد که مورد استفادهٔ  انجمنهای کاویانی درون میهن و سایر مبارزان راه آزادسازی ایران از دست حاکمیت انگلی اسلامی برای برقراری حاکمیت دموکراتیک فدرال قرار گیرد.
کژدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

با درود به همهٔ کاوی ها و مبارزان راه آزادی

همانگونه که در بخش نخست گفتیم؛ این آموزشها بر اساس ساده ترین و کم هزینه ترین راهها استوارند. ما هرگز فکر نمیکنیم که اگر موشکهای پیشرفته و یا تانک و توپخانه نداشته باشیم؛ نمیتوان آغاز کرد؛ بلکه عمیقاً و بر اساس تجربیات روزمره ای که اخبارش هم اکنون نیز شنیده میشوند؛ میدانیم که اگر کسی بخواهد آغاز کند؛ یک باطری و یک لامپ و مقداری بنزین و یک دیگ؛ کفایت میکند. اما باز هم میدانیم که آنچه که اکنون برای «آغاز» کافی است؛ برای ادامهٔ راه کافی نخواهد بود. زیرا سطح و عمق مبارزه در«آغاز»؛ با سطح و عمق مبارزه در مراحل بعدی فرقهای بنیادی خواهد داشت و باز هم میدانیم که تعداد «انجمنهای پیشگامان کاویانی» و تواناییهای آنها نیز در آینده؛ مثل زمان آغاز نخواهد بود و از امکانات و تجربیات بسیار بیشتری برخوردار شده و مبارزه به فاز دیگری کشیده خواهد شد. دشمنان پیدا و پنهان خود در درون و برون میهن را بهتر خواهیم شناخت و آنها نیز ما را بهتر خواهند شناخت. آنها برای ریختن خون ما اقدام خواهند کرد و ما نیز خون آنان را خواهیم ریخت؛ اماّ اکنون در آغاز راه هستیم؛ از این روی بر آنچه که اکنون داریم و یا به سادگی میتوان تهیه کرد تکیه میکنیم. در شرایط کنونی و برای آغاز مبارزه وظیفهٔ ما وارد آوردن ضربات اقتصادی بر پیکر ضعیف حکومت اسلامی ایران است. اگر رژیم در آغاز اخبار مربوط به ضربات اقتصادی را  سانسور کند؛ این وظیفهٔ خوانندگان است که این خبرها را در میان مردم منتشر کنند. زمانی که تعداد ضربات به صورت چشمگیری افزایش یابند؛ رژیم نیز به ناچار به وجود «پیشگامان کاویانی» اشاره خواهد نمود.
ما از «کمال طلبی» گریزان نیستیم؛ اما اگر کمال طلبی سد راه حرکت و مبارزه باشد؛ آنچه که به فراموشی سپرده میشود «مبارزه» و آنچه که جایگزین  مبارزه میشود؛ «رویاهای دست نیافتنی» است.

تصویر A5


در این تصویر تبدیل یک پین (سنجاق پرونده) به یک کلید حساس نمایش داده میشود. قطبی کردن پین در برخی موارد لازم است ولی شاید چنین به نظر آید که لزومی نداشته باشد. قطبی کردن پین آنرا حساس تر از یک پین معمولی میسازد و جایگذاری آن در مدار نیز بسیار حساس است. قطبهای پین باید همیشه با لاک ناخن کد گذاری شوند؛ تا استفاده از آنها برای سیم کش آسان شود (کد گذاری یک قطب کافی است). اگر قطبهای آهنربای شما کد گذاری نشده اند؛ آنها را نیز کد گذاری کنید. در تصویر A3 (در بخش نخست آموزش سیم کشی) نیز باید میخ را بر اساس سیم پیچی دور آن و اتصال سرهای سیم به قطبهای مثبت و منفی باطری باید کد گذاری شوند؛ زیرا دو سر میخ نسبت به جهتی که در درون سیم پیچ قرار میگیرد دارای قطبهای مختلف میشود. از این روی با اندکی تمرین میتوانید با این پدیده آشنایی عملی پیدا کنید.
اما در تصویر بالا ۲ میخی که پین های قطبی شده از آنها آویخته اند؛ به هیچ وجه نباید از جنس آهن باشند. برای این گونه میخها که برای کلید حساس قطبی شده استفاده میشوند و در واقع بخشی از مدار هستند باید از «سیم مسی» و یا «سیم برنجی» ضخیم استفاده نمود (سیمهای برنجی و مسی برای جوشکاری مناسب هستند).

تصویر A6 

در این تصویر یک نمونهٔ مدارساده که از دو مدار به هم بسته تشکیل شده است به نمایش در آمده است تا نقش کلید حساس و کلید مغناطیسی از نظر دیداری تجربه گردند. در این مدار لزومی برای استفاده از پین قطبی شده وجود ندارد. این مدار ساده از نظر عملیاتی یک مدار بی ارزش است.  زیرا هر کسی که یک قیچی و یا سیم چین در اختیار داشته باشد؛ با قطع کردن یک سیم میتواند آنرا از کار بیندازد. بنا بر این مهم نیست که شما چقدر هزینهٔ مالی و زمانی داشته اید؛ بلکه مهم این است که حتی نادان ترین فرد میتواند همهٔ تلاشهای شما را با قطع یک سیم هدر دهد. از این به بعد پرسش این خواهد بود که:
کدامیک احمق ترند؟ طراح؟ یا یک احمق قیچی بدست؟

تصویر A7

در این تصویر؛ با «کلید ساعتی» آشنا میشویم. کلیدی که بر اساس زمان کار میکند و این امکان را به «سیم کش» میدهد که به اندازهٔ کافی از محل روشن شدن لامپ دور شده باشد. لگر این کلید ساعتی به مدار سادهٔ A6 اضافه شود؛ میتواند به مدار A6 جانی تازه ببخشد و آنرا از یک مدار سادهٔ احمقانه به یک مدار عملیاتی تغییر دهد. امّا از سادگی آن نمی کاهد.
آنچه که به نام پین در این مدار به کار رفته است؛ یک «پین قطبی شده» نیست و هر فلز هادی میتواند به جای آن بنشیند.
اکنون با این تصویر به مرحله ای بالاتر وارد میشویم؛ زیرا این تصویر؛ در ترکیب با تصاویر پیشین؛ نوعی از «پیچیدگی» را به ما معرفی میکنند.
ماجرای «سیم کشی» مانند استفاده نمودن از سیستم «پازلهای ۳ بعدی» است. قطعاتی که به هم متصل شده و یک «سیستم» را بوجود می آورند. البته ما نمیدانیم که آیا این مبحث با بحث «ساختار شناسی» که توسط کژدم گرامی مطرح شده است تا چه اندازه همخوانی دارد؟ امّا میدانیم که «آفرینندگان یک سیستم»؛ پیش از انکه یک سیستم را به نمایش بگذارند؛ «درجهٔ هوش» خود را به نمایش میگذارند.

تصویر A8

در این تصویر با ساختن «لامپ» آشنا میشویم. آنچه که در این تصویر به نمایش در آمده است؛ ساختار یک «چاشنی الکتریکی» است که با روشی بسیار ساده و بسیار کم هزینه قابل ساختن است. ما برای سرنگونی نظام اسلامی؛ به موشکهای کروز و بمب افکنهای رادار گریز دل نبسته ایم؛ بلکه به «ارادهٔ میهن پرستان» با آغازی بسیار ساده دل بسته ایم.
هرگز فکر نکنید که مقدار «خمیر کبریت» کم است و باید زیادتر باشد؛ بلکه هرچقدر «خمیر کبریت» کمتر باشد؛ اطمینان از عمل کردن چاشنی بالاتر میرود. این تصویر به اندازهٔ کافی گویاست و تصویر زیرین مکمل آن است:

تصویر A9 

این تصویر یک سوهان الماسه برای آراستن ناخن ها را را نشان میدهد. دسترسی به آن و لامپهای چراغ قوّه و هالوژن بسیار آسان است و کاربرد مرگ آفرین آنها در ساختن «چاشنی الکتریکی» و جایگزینی آن در یک مدار الکتریکی در تصویر A8 به نمایش در آمده است.

قلبهاتان پر تپش
تنهاتان تندرست
اندیشه هاتان خرد ورز
گامهاتان استوار
پیش به سوی سرنگونی حاکمیت اوباشان اسلامی
پیش به سوی فراخوان انجمن پادشاهی ایران
پیش به سوی تشکیل اتحادیهٔ میهنی
پیش به سوی برقراری «آیین ریشه ای نوین پیشگامان کاویانی»

پیشگامان کاویانی برای فراخوان  انجمن پادشاهی ایران (انجمن انگره مینو)







حملهٔ ناموسی اسرائیل و پاسخ تیتیش مامانی دلاوران انگل نصرالله

در نوشتار «عربده های انتقام؟ یا جیغ و ویغ؟» خاطر نشان کردم که حملهٔ اسرائیل به کاروان مشترک «سپاه قدس - حزب الله لبنان»  مانند دیگر حملات گذشتهٔ اسرائیل به ذخایر موشکی حزب الله لبنان نبود و با کشته شدن «جهاد مغنیه» و یکی دیگر از فرماندهان ارشد میدانی حزب الله لبنان؛ یک «حملهٔ ناموسی» بود. حمله ای که از آن به عنوان نقطه ای که میتواند «انحنا» بوجود آورد (مشروط به پاسخ رژیم انگلهای صفوی).
تعداد کشته های حزب الله لبنان و سپاه قدس را تا ۱۸ نفر گزارش کرده اند که این رقم را نیروهای پاسدار صلح به نقل از حزب الله لبنان در توضیح  نامهٔ حزب الله لبنان به مقامات اسرائیل گزارش داده بودند. حکومت ننگین صفوی و حزب الله لبنان به عنوان «نیروهای غیر مسئول»؛ هرگز تعداد تلفات خود را به درستی گزارش نمیکنند؛ زیرا همه چیز برای آنها «ناموسی» است. مانند کلیساها که تعداد کشیشهای بچهّ باز را اعلام نمیکنند؛ زیرا مسئله «ناموسی» است. البته همهٔ تشکلهای مذهبی به همین روش رفتار میکنند؛ زیرا هیچ یک از تشکلهای مذهبی؛ با چیزی به نام «شرافت انسانی» آشنایی ندارند.

بازگشایی ماجرا:

۱- ارتش اسرائیل یک کاروان مشترک حزب الله لبنان - سپاه قدس را که حد اقل ۲ تن از آنان فرماندهان ارشد بوده و شخص سوّم (جهاد مغنیه) ارزش سمبلیک داشته است را قتل عام میکنند که تعداد کشته ها تا ۱۸ نفر گزارش شده است.

۲- مسئله به خاطر وجود این ۳ نفر برای خامنه ای و حسن نصرالله تبدیل به یک مسئلهٔ ناموسی میشود.
۳- اسرائیل با فرستادن پیغام «انتقام نگیرید» به طور تلویحی اعلام آتش بس میدهد و باز هم چنانچه از لحن پیام اسرائیل بر می آید «درجهٔ داشتن تحمل یک عملیات کوچک» را گوشزد میکند.
۴- قاسم سلیمانی به دیدار حسن نصر الله رفته و طرح عملیاتی کوچک که ارزش آن باید چنان کم باشد که در مسیر کلّی حرکتهای رژیم «انحنا» بوجود نیاورد را گوشزد میکند. لذا عملیات شلیک موشک به یک کاروان گشتی بسیار معمولی اجرا میشود که یک افسر ۲۵ ساله و و یک گروهبان۲۲ ساله مقامهای ارشد کاروان هستند.
۵- بنا بر تحقیقات منابع نظامی عملیات شلیک موشک از روستایی در خاک سوریه انجام میگیرد که سپس بخشی از نیروهای اسرائیل وارد این روستا شده و به تحقیق میپردازند. در این رابطه هیچ عکس العملی از طرف حزب الله لبنان و ارتش رژیم سوریه نشان داده نمیشود.
۶- نامهٔ حزب الله مبنی بر «نمیخواهیم بر تنش ها افزوده شود» به اسرائیل فرستاده میشود و پس از آن انگل حسن نصرالله به صراحت میگوید که «مانمیخواهیم با اسرائیل جنگ کنیم». این جمله به خودی خود بر آرمان دروغین «اسرائیل را محو خواهیم کرد»  و آنچه که «محور مقاومت» نامیده میشود خط بطلان میکشد.
۶- مقایسهٔ ارزش دو عملیات؛ نشان میدهد که رژیم انگلهای حاکم بر ایران توانایی هیچ حرکت جدّی را ندارند و این جرکت کوچک نیز با چراغ سبزی که «آویگدور لیبرمن» در سفر خود به «روسیه» داده بود انجام گرفت.
۷- پس از این عملیات بی ارزش (از نظر نظامی)؛ برای «با ارزش» کردن آن از همان روش فوتوشاپی (هلهله و کلکله و عربده کشی) استفاده میشود تا نیروهای سپاه و حزب الله لبنان به بی ارزشی خود پی نبرند و احساس یأس نکنند.
۸- انگل فرزانه نیز دوباره شیر میشود و سیاست «قدم زدن ظریف - کری» را قدم زدن بر نقیه های خیالی مینامد. امّا جراّت اینرا ندارد که بگوید «مذاکرات کافی است».

نتیجه گیری:

۱- پیغام اسرائیل به رژیم انگلها از طریق روسها؛ نشان داد که اسرائیل از نتیجهٔ «روند مذاکرات» خوشنود است و حرکت اخیر نظامی آنها برای ایجاد «انحنا» نبوده است.
۲- رژیم اسرائیل از اینکه حزب الله لبنان با هزینهٔ ایران؛ نقش دیوار حائل را در برابر داعش برای امنیت مرزهای اسرائیل بازی میکند نیز خوشحال و راضی است. در واقع «سپاه قدس» و «حزب الله لبنان» نقش «بازوی نظامی اسرائیل» بدون هیچ هزینه ای را ایفا میکنند.
۳- گفتهٔ انگل حسن نصرالله به عنوان «نوچهٔ انگل فرزانه» که : «ما نمیخواهیم با اسرائیل بجنگیم»؛ خط پایان رژیم ننگین اسلامی حاکم بر ایران است و این همان «نقاط واقعی هستند که خامنه ای بر روی آنها قدم میزند» و «قدم زدن ظریف و کری» نیز بر روی نقطه های واقعی انجام میگیرد و نه؛ نقطه های خیالی.
امّا تا «مغز خرهای  حزب اللهی» بتوانند این نکات را دریابند؛ خمیر زیاد آب خواهد برد.

کژدم