حدود ۲ ماه پیش؛ خبری در خروجیهای خبرگزاریها مبنی بر اعدام «ابو عمر الکویتی» یکی از نظریه پردازان افراطی داعش توسط رهبری داعش؛ منتشر گردید. این اعدام ظاهراً به خاطر تکفیر «القاعده» از طرف «ابو عمر الکویتی» (ظاهراً اهل افغانستان و نامش حسن رضا لاری بوده است) و تکفیر سایر نیروهای «سَلَفی - جهادی» سوریه که ماهها بود درگیریهای شدیدی با داعش داشتند؛ انجام گرفت. در آن دوره بخشهایی از القاعدهٔ سوریه (جبهة النصرة) با ابوبکر البغدادی بیعت کرده بودند و سازمان سلفی - جهادی موسوم به «احرار الشّام» نیز به داعش پیوسته بود. پس از اعدام «ابو عمر الکویتی» دیگر خبری در رابطه با درگیریهای سنگین و بمبگذاریهای انتحاری از طرف داعش در گردهماییهای گروههای دیگر منتشر نشده است.
در ۲ ماه اخیر که داعش و «جیش الفتح» توانستند در سوریه پیشرویهای چشمگیری داشته باشند؛ نام «احرار الّشام» بار دیگر در ائتلافی که به رهبری «جبهة النصرة» با نام «جیش الفتح» تشکیل شده است؛ دیده میشود و این امر نشان میدهد که «احرار الشّام» از بیعت داعش خارج شده و دیگر ترس درگیریها در میان نیروهای «سلفی - جهادی» از میان رفته است.
امّا خبر های جدید میگویند که داعش از اردوگاه فلسطینی «یرموک» در حومهٔ دمشق خارج شده و این اردوگاه را به «جیش الفتح» سپرده است. در یمن نیز با اینکه هر دو گروه «داعش» و «القاعده» وجود دارند؛ هیچگونه درگیری میان آنها گزارش نشده است.
بر اساس این اتفاقات؛ میتوان یک سناریوی احتمالی را حدس زد؛ و آن اینکه:
داعش و «جیش الفتح» به یک پیمان «نانوشته» رسیده اند که بر اساس آن :
۱- داعش «بخش کثیف بازی» (کشتارهای وسیع؛ سر بریدن ها؛ برده داری؛ و ....) را هدایت کند.
۲- «جیش الفتح»؛ نقش عامه پسند تر و «ملایم تر» بازی را به نمایش بگذارد.
اگر این سناریو درست باشد؛ در آینده باید شاهد ۲ اتفاق مهم باشیم:
۱- سپرده شدن بخشهای دیگری از سوریه از طرف «داعش» به «القاعده» و نیروهای همسو؛ مانند «احرار الشّام» باشیم؛ تا نیروهای داعش به عنوان «نوک تیز پیکان حمله»؛ به سمت گشودن جبهه های جدید گسیل شوند.
این جبهه های جدید در عراق و پاکستان و افغانستان گشوده خواهند شد و باید منتظر حملات تازه و گسترده ای در عراق و پاکستان و افغانستان باشیم.
در پاکستان و افغانستان؛ نیروهای «القاعده» با تعریف دیگری شناخته میشوند و نمیتوانند کاری انجام دهند و تنها «داعش» است که با تعریف جدیدی که از جهاد ارائه داده است میتواند مؤثر باشد.
۲- باید شاهد فروکش کردن و به صفر رسیدن حرکتهای جهادی «گرگ تنها» در کشورهای غربی باشیم.
کژدم
بحرانی که در افغانستان توسط حاکمین فاسد و غارتگرانی که همگی یا «آقا زاده ها» هستند و یا سران قبایلی که هر کدام از طرفی به دریدن افغانستان مشغولند و کار به جایی رسیده است که اختلافات مانع از تشکیل یک دولت قدرتمند شده است و تا چند ماه پیش؛ حتی سخن از «جدایی طلبی» و «تجزیهٔ افغانستان» به صورتی جدّی مطرح بود. دخالتهای رژیم انگلهای حاکم بر ایران و حاکمیت نظامی - امنیتی پاکستان به نیابت از طرف چین و .... ناتوانی طالبان افغانستان در رسیدن به قدرت و ادامهٔ کشتارهای وحشیانه و ظهور طالبان پاکستان زمینهٔ بسیار مساعدی را برای رشد داعش در افغانستان و پاکستان فراهم آورده و شعار داعش مبنی بر: «طالبان افغانستان نوکر سازمان اطلاعاتی پاکستان است»؛ به نوعی اعلام جنگ به حکومت پاکستان و طالبان افغانستان است.
پاسخحذفحدود ۹ سال پیش؛ سفیر انگلستان در افغانستان گفته بود: «افغانستان به یک حکومت دیکتاتوری قدرتمند نیاز دارد تا بتواند از عهدهٔ مشکلات بر آید» که سپس طبق معمول همیشگی اظهار نموده بود که سخنانش بد فهمیده شده است؛ همگی این پارامترها نشانگر زمینه ای بسیار مساعد؛ برای رشد داعش هستند و داعش این فرصت را به هیچ وجه از دست نخواهد داد.
کژدم گرامی، پرسشی در رابطه با تحلیل قبلی شما برایم پیش آمد که در زیر همین نوشتهی تازه مطرح میکنم و ممنون میشوم پاسخ دهید. شما در بخشی از تحلیل قبلی خود درباره پوتین نوشتهاید: «آنچه آمریکا باید انجام دهد؛ «کنترل بحران» در مرزهایی که «داعش» نباید به آنسوی آنها نفوذ کند؛ و «هدایت بحران» (داعش) به مرزهایی که باید از آن عبور کند؛ میباشد». من صرفنظر از اینکه این نظر شما کمی بوی «نظریهی توطئه» میدهد، این سخن شما را چنین میفهمم که داعش به ابزاری در دست آمریکا تبدیل شده تا با کمک آن ثبات کل منطقه و حتی ثبات رقبای اصلی خود یعنی روسیه و چین را برهم بزند. شما تا آنجا پیش میروید که فکر میکنید داعش با هدایت آمریکا حتی قادر است از طریق ورود به یک «جنگ نیابتی» (احتمالا در هندوچین)، پکن و مسکو را درنوردد. اینک پرسشهای من: آیا فکر میکنید اگر آمریکا چنین سیاستی را دنبال کند واقعا قادر است داعش را در مرزهای دلخواه خود کنترل کند؟ دوم اینکه حتی اگر چنین کاری عملی باشد، این مرزهای دلخواه کجا خواهند بود؟ توجه داشته باشید که هم اکنون دهها جهادگرای سرخورده از سیاست داعش به کشورهای اروپای غربی بازگشتهاند. اینها در عراق و سوریه آنقدر سربریدهاند و خشونت و جنایت دیدهاند که همگی دچار مشکلات روانی و از هم گسیختگی روحی بزرگی هستند و عملا هر کدام انسانهای مسلوب الارادهای هستند که به یک بمب ساعتی میمانند و هر لحظه ممکن است دست به اقدامی جنونآمیز و فاجعهبار مانند ۱۱ سپتامبر بزنند. بنابراین «مرز امنی» برای هیچ کشوری وجود ندارد. نکته دیگر و مهمتر اینست که آیا اساسا بیثبات کردن چین و روسیه (در حدی که پایشان به یک جنگ نیابتی کشیده شود)، تا چه اندازه با منافع استراتژیک آمریکا همخوانی دارد؟ اقتصاد جهانی چنان به هم پیوسته و در هم تنیده است که پیامدهای بیثباتی چین و روسیه میتواند برای اقتصاد آمریکا فاجعهبار باشد. نباید فراموش کرد که اقتصاد آمریکا فقط نمایندهی علایق محافل وابسته به کمپلکس نظامی امنیتی این کشور نیست، حرف اول را محافل مالی و بانکی در والاستریت میزنند و اینها هم هزار بار ترجیح میدهند اگر قرار است چین و روسیه در دراز مدت از گردونهی رقابت قدرت جهانی خارج شوند، نه از طریق جنگ، بلکه از طریق ناکامیهای اقتصادی به چنین وضعیتی دچار شوند تا مانند سیب رسیدهای به دامان وال استریت بیفتند و درهای بازارهای میلیاردی را به روی کنسرنهای آمریکایی بگشایند. وانگهی روسیه و چین قدرتهای اتمی هستند. تحمیل یک جنگ نیابتی به این دو میتواند پیامدهای محاسبه نشدنی برای خود آمریکا هم داشته باشد. فقط روسیه بیش از هشت هزار کلاهک هستهای دارد. با این تعداد نه فقط میتوان چند بار کره زمین را نابود کرد، بلکه حتی میتوان دیگر سیارههای منظومهی خورشیدی را هم نابود کرد. من البته میدانم که شما در تحلیلهایتان همواره سیاست را مانند صحنهی جنگ میبینید و بقول کلاوزویتس معتقدید که جنگ ادامهی سیاست با ابزار دیگری است. ولی به باور من با ورود به عصر اتم این نظریهی کلاوزویتس دیگر پاسخ نمیدهد (البته اگر بشریت بخواهد زنده بماند). به همین دلیل هم از زمان جنگ سرد به این طرف ما همواره شاهد جنگ نیابتی بودهایم و نه رویارویی قدرتهای بزرگ. چون همهی قدرتهای بزرگ و از جمله آمریکا میدانند که در یک جنگ هستهای برندهای وجود ندارد. حتی اگر آمریکا در یک جنگ اتمی روسیه و چین را کاملا نابود کند، دستکم نیمی از کشور خودش هم نابود میشود و تازه اگر بخواهد آیندهای بسازد باید آن را بر روی خرابههای آلوده به مواد رادیوآکتیو بسازد. بنابراین برایش آیندهای در کار نیست! دوران جنگ سرد به این وضعیت پات میگفتند: «موازنهی وحشت»! به نظر من خیلی هم خوبست. چون انسانها را (که در واقع حیواناتی درنده هستند) بازمیدارد که به یک جنون جمعی دست بزنند و با دست خودشان سیارهی خودشان را نابود کنند. ببخشید سخنم کمی طولانی شد.
پاسخحذفتیرداد گرامی
حذفبه این جمله ای که بکار برده اید دوباره توجه کنید:
(.... من البته میدانم که شما در تحلیلهایتان همواره سیاست را مانند صحنهی جنگ میبینید و بقول کلاوزویتس معتقدید که جنگ ادامهی سیاست با ابزار دیگری است. ولی به باور من با ورود به عصر اتم این نظریهی کلاوزویتس دیگر پاسخ نمیدهد (البته اگر بشریت بخواهد زنده بماند). به همین دلیل هم از زمان جنگ سرد به این طرف ما همواره شاهد جنگ نیابتی بودهایم و نه رویارویی قدرتهای بزرگ..... )
نخست اینکه «کلاوس ویتز» میگوید: (جنگ ادامهٔ سیاست است؛ با تمامی ابزار) یعنی اینکه تمامی ابزار دیپلماتیک؛ سیاسی؛ اقتصادی؛ و .... در اختیار «ماشین جنگی» قرار میگیرند.
بقیّه را هم خودتان در همین پاراگرافی که از شما تقل کردم پاسخ داده اید:
در دوران جنگ سرد؛ جنگ نیابتی به عنوان اهرم پیشبرد «نبرد دیپلماتیک» و «نبردهای سیاسی» به کار میروند.
من تنها به «تئوری نبرد» کلاوس ویتز تکیه نمیکنم؛ زیرا اندکی «خشک» است؛ بلکه بخشی از افکار من به آمیزه ای از «تئوری نبرد Sun Tzu» و «کلاوس ویتز» متّکی است.. هر چند که مطمئن هستم که هیچ تئوری نبردی نمیتواند از «آموزه های آیین شمنی» جدا باشد؛ امّا تئوری نبرد Sun Tzu عمیقتر و فراگیر تر هستند. زیرا بر اساس «آیین شمنی» استوارند.
از این بحث که بگذریم. ظرافت کار و هنر جنگ افروزی در بپا داشتن «نبردهای نیابتی» بسیار مهم هستند. براه انداختن بازیهای دوگانه (مثل بمباران داعش و کوچه دادن به داعش)؛ از نظر حقوقی و یا حتی در شکل حقیقی آن نیاز به داشتن «اسناد محکم» دارد تا بتوان کسی را به «جنگ افروزی» متهم نمود. در همان نوشتهٔ قبلی که به آن اشاره نمودید؛ من دقیقاً به همان نکته ای که شما در این پیام مطرح نموده اید اشاره کرده ام و آن اینکه: «رودر رویی مستقیم با چین و روسیه» میتواند بسیار پرهزینه باشد.
پر سش این است که آیا میتوان دشمن خود را به جان دشمن دیگر انداخت؟ همیشه دیده ایم که انجام پذیر بوده است. اگر داعش با شامورتی بازی هنرمندانه به آسیای میانه کشانده شود؛ همانگونه که گفتم؛ تبدیل به مشکل چین و روسیه خواهد شد و چه بسا به بهانه های گوناگون؛ حتّی «ناتو» نیروهایش را از افغانستان خارج نموده و به روسیه و چین بگوید: بفرمایید... آش کشک خالته بخوری پاته... نخوری پاته ...
مسئلهٔ اصلی این است که این آمریکا نبود که «داعش» را آفرید. داعش محصول رقابتهای «شیعه - سنّی» و پاسخ به «هلال شیعی» بود. هنر جنگاور در این است که چگونه از ابزاری که دیگران ساخته اند؛ بر علیه کسان دیگری استفاده کند. من اینرا با نظریهٔ توطئه؛ یکی نمیدانم و حتی بوی نظریهٔ توطئه را هم نمیدهد.
تئوری توطئه همیشه رو به تاریخ دارد. نکاتی را دستچین میکند و بجا و بی جا به هم وصل میکند و میگوید که همه اش نقشه های شوم؛ این و یا آن بوده است. در حالی که آنچه که من میگویم؛ از «حال» شروع شده و رو به «آینده» دارد. «تئوری توطئه» هیچگاه ریسک «پیشبینی» را نمیپذیرد؛ امّا اگر به آنچه که من میگویم نگاه کنید؛ همه اش «ریسک پذیری پیشبینی حرکات آینده» است.
امّا در مورد مرزهایی که داعش نباید از آن بگذرد؛ پیشتر گفته ام که بارزترین آن «کردستان» است. مرزهایی که باید از آن عبور کند؛ مرزهای پاکستان؛ افغانستان؛ ایران؛ آسیای مرکزی ... تا به پشت بزرگترین دیوار تاریخی ساخت بشر و روسیه هستند.
کنترل کردستان با آمریکا و اروپا است. کنترل مرزهای دیگر به عهدهٔ کسانی است که بحران میخواهد از مرزهای آنها بگذرد؛ که نام بردم.
در آینده خواهید دید که روسها خواهند گفت: کاش گسترش ناتو را میپذیرفتیم.
چینیها هم چیز مشابهی خواهند گفت.
اگر حرکتهایی از طرف چند دیوانه در غرب اتفاق بیفتد؛ ارزش یک نبرد بسیار بزرگ را دارد. در جنگ جهانی دوّم روسیه و اروپا ۶۰ میلیون کشته دادند و ویران شدند و فقط به «ویرانی» دست یافتند. حال اگر در این نبرد بزرگ حتی ۲۰ هزار آمریکایی و اروپایی هم جانشان را در اثر دیوانگیهایی که از آن سخن گفته اید از دست بدهند؛ حتی معادل تعداد کشته های تصادفات رانندگی هم نیست.
اگر وال استریت و کمپانیهای مالی و صنعتی؛ نتوانند ریسکهای نبرد کنونی را بپذیرند؛ در آینده باید بهای بسیار گزافی را بپردازند. تنها کافی است که به گردنکشیهای «پوتین» و «سگ هار کرهٔ شمالی» که چین در حیاط خلوت خود بسته است نگاه کنید؛ تا آن آیندهٔ وخیم «جنگ هسته ای» را ببینید.
حذفاین گردنکشیها و سگ هار بسته شده در حیاط خلوت را میتوان با «اللّه اکبر»؛ فرو نشاند.
کژدم گرامی،
حذفممنون که وقت گذاشتید و پاسخ دادید. کلاوزویتس در آن جمله معروفاش از کتاب «دربارهی جنگ» تعریف از مفهوم جنگ را دقیقا به همان صورتی که نوشتم ارائه میدهد، یعنی: «جنگ صرفا ادامهی سیاست است با ابزار دیگر». در ادامه میافزاید که: «بنابراین جنگ اقدامی خشونتبار است برای تحمیل ارادهی خود به مخالف». در واقع با آن واژهی «بنابراین» میخواهد بگوید که سیاست هم همین هدف را دنبال میکند. ولی از آنجا که من نمیخواهم در مفاهیم نظری غوطهور شویم فعلا از این بحث میگذرم. اینکه شما از آموزههای شمنی برای تحلیل رویدادها پیروی میکنید به جای خود محترم. ولی برای من پرسش اصلی اینست که آیین شمنی شما در خدمت توضیح واقعیتهاست یا واقعیتها باید در برابر آیین شمنی شما زانو بزنند؟ به عبارت دیگر فکر نمیکنم اگر واقعیتی با نوع نگاهتان جور درنیاید بگویید بدا به حال واقعیت، بلکه سعی میکنید جور دیگری به حوادث بنگرید. بنابراین با هم نگاهی به واقعیتها از «فراسوی نیک و بد» بیندازیم، چون من بر خلاف شما آمریکاییها را «خوب» و روسها و چینیها را «بد» نمیدانم و معتقدم انسانها در همه جا در پی قدرت هستند و در واقع موتور حرکت آنان ارادهی معطوف به قدرت است و نه چیز دیگر. برای من به عنوان ایرانی (یا بقول شما ساکن ایرانزمین) سیاست آمریکاییها در مورد کشور ما در ۵۰ سال گذشته فاجعهبار بوده است ولی هیچ انتظاری از آمریکاییها ندارم و با آنان دشمنی هم ندارم چون معتقدم آنها فکر منافع خودشان هستند و در همهی بزنگاهها طبق آن منافع رفتار میکنند و برایشان محو شدن کامل سرزمین ما از صفحهی جغرافیا هم حتی پشیزی ارزش ندارد.
و اما بپردازیم به بحث اصلی: اینکه میتوان دشمن خود را به جان دشمن دیگر انداخت حرف کاملا درستی است. ولی سخن من تردید در این زمینه نبود، بلکه من میگویم دشمنی که آنقدر رشد کند تا قادر شود آسیای میانه را درنوردد و پکن و مسکو را هدف بگیرد، دیگر همان بازیگری نیست که با هدایت شما آغاز به حرکت کرده بود، بلکه از چنان جایگاهی برخوردار است که میتواند پدر خود شما را هم درآورد. امروزه اصلا مرزهای ملی در برابر چنین خطراتی پاسخ نمیدهند و نمیتوان مناطق قرنطینه درست کرد. الان خطر اسلامگرایی رادیکال در کشورهایی چون فرانسه و آلمان آنقدر سهمگین است که این کشورها تازه از خواب بیدار شده و فهمیدهاند که با بازیهای مسخرهی جامعهی «چندفرهنگی» عملا مار در آستین پروردهاند. بازی با کارت داعش از طرف آمریکا شاید به درد تضعیف رژیم اسد یا درهم شکستن کمان شیعی در منطقه بخورد، ولی نمیتواند یک استراتژی پایدار برای رقابت با روسیه و چین باشد. چنین کاری عملا به این معنی میبود که پنتاگون تلاش کند پرچم سیاه داعش یعنی پرچم محمدرسول الله بر فراز کاخ کرملین و میدان صلح آسمانی پکن به اهتزاز درآید! ولی شما دیدید به محض اینکه داعشیها سر فورلی را بریدند، افکار عمومی آمریکا به بیعملی کاخ سفید واکنش نشان داد و آمریکا ناچار شد حتی در ماجرای کوبانی با حملات هوایی به پشتیبانی کسانی برود که در خیال خود میخواهند آنجا «جمهوری سوسیالیستی» درست کنند و میخواهند سر به تن «امپریالیسم آمریکا» نباشد! اصل حرف من اینست که بیثباتی سیاسی روسیه و چین نمیتواند در خدمت استراتژی آمریکا باشد بلکه میتواند برای آمریکا و کل جهان فاجعهبار باشد. به همین دلیل هم سیاست کنونی آمریکا تضعیف بنیهی اقتصادی آنها (و حداکثر جنگ سایبری و نبرد تکنولوژیک) است تا بلکه جناحهایی در آنجا سر کار بیایند که با سیاستهای غرب همسویی بیشتری نشان میدهند. شما ببینید بر سر بحران اوکراین چقدر نرمش و احتیاط در سیاست آمریکا دیده میشود. چون آنها میدانند که این بحران راه حل نظامی ندارد و اگر کار بالا بگیرد روسیه نیمی از این کشور را مثل کریمه میبلعد. تازه اگر آمریکا هم بخواهد سیاست تندتری در پیش بگیرد، کشورهای اروپایی همراهی نخواهند کرد. این را هم صریحا گفتهاند. چون آنها میدانند که جنگ در اروپا چه معنایی دارد. به همین دلیل هم فعلا بر روی تحریم روسیه توافق کردهاند و به نظر من این سیاست کارایی زیادی دارد، چون جامعه مدنی در روسیه در دههی اخیر تا اندازهای تقویت شده و ممکن است خودش بتواند کار پوتین را یکسره کند و روسیه سیاستی بسوی نزدیکی با غرب در پیش گیرد.
دنباله کامنت بالا
حذفواقعیت اینست که مثال شما درباره جنگ جهانی دوم دیگر موضوعیت ندارد و دوران جنگ جهانی دوم برای همیشه سپری شده و آمریکا نمیتواند در قارهی خودش در امان بماند و جنگ را درمرزهای اروپا نگه دارد. شما بهتر از من میدانید که جنگ دارای یک دینامیسم داخلی است که وقتی شکوفا شود، میتواند تمام محاسبات پیشین را برهم زند و دامنگستر شود. روسیه و چین تحمل نخواهند کرد که آمریکا «جنگی نیابتی» (به نیابت کدام کشور؟!) را به آنها تحمیل کند و آنها هم دست روی دست بگذارند تا فروبپاشند. در صورت بروز چنین وضعیتی چین بلافاصله روی کره جنوبی و ژاپن دست خواهد گذاشت و روسیه دوباره نیمی از اروپا را خواهد بلعید. پاسخ به آنها هم یعنی ورود آمریکا به منازعات که به معنی جنگ اتمی خواهد بود و بازگشت بشریت به عصر پارینه سنگی! بنابراین توصیهی دوستانهی شما به پنتاگون برای «پذیرفتن ریسکهای نبرد کنونی»، بازی خطرناکی است که برندهای نخواهد داشت. من بر عکس شما معتقدم که آمریکا باید تلاش کند با فشارهای اقتصادی و همزمان از راههای دیپلماتیک روسیه و چین را روی خط خودش بیاورد. خطر اصلی جهان (دست کم در یکی دو دههی آینده) خطر اسلامگرایی است. چنین نیست که با تغییر رژیم در عراق و سوریه و ایران این خطر برطرف شود. چون این پدیده ریشههای نیرومند اجتماعی و فرهنگی دارد و پاسخی ویرانگر و واپسگرایانه به مدرنیتهی غربی است. به نفع آمریکا نیست که بخواهد از این ابزار بر ضد روسیه و چین استفاده کند. این کار را یک بار در زمان جنگ سرد در افغانستان (بر ضد ارتش شوروی) کرد و نتیجهی ناخواستهاش برآمد القاعده و طالبان و فاجعهی ۱۱ سپتامبر بود. بار دوم در حمله به عراق، رژیم سکولار صدام حسین را برانداخت که نتیجهاش برآمد داعش بود. تمام سیاستگذاریهای آمریکا در دههی گذشته در خاورمیانه اشتباه بوده و نه تنها تریلیاردها دلار به اقتصاد این کشور صدمه زده و به قیمت جان هزاران سرباز آمریکایی تمام شده، بلکه نتیجهی عکس داشته است. باید گفت که در «اتاقهای فکر» سیا و پنتاگون همه چیز وجود دارد جز تفکر! امیدوارم نگویید اینها همه برنامهریزی شده بود تا نهایتا داعش به وجود آید و پدر روسیه و چین را درآورد، چون در آن صورت معتقد خواهم شد که به نظریهی توطئه باور دارید! واقعیت اینست که خود آمریکا بزرگترین هدف اسلامگرایی افراطی در سراسر جهان است و باید با درایت کاری کند که در نبرد با آنها از روسیه و چین به عنوان متحدان (ولو موقت و ناپایدار) استفاده کند و نه بر عکس!
تیرداد گرامی
حذفمن فکر میکنم که شما نوشته های مرا خوب نمیخوانید. کسی نگفته است که آمریکا همهٔ این کارها را کرده است تا داعش ظهور کند. آمریکا تلاشهای زیادی کرده است که روسیه و چین را به نوعی قانع کند که «بیایید با هم بخوریم» آنها هم گفته اند: برو کشکتو بساب.
در مورد پرسش شما در رابطه با آیین شمنی که پرسیده اید: (ولی برای من پرسش اصلی اینست که آیین شمنی شما در خدمت توضیح واقعیتهاست یا واقعیتها باید در برابر آیین شمنی شما زانو بزنند؟)
آیین شمنی در پی توضیح واقعیتها نیست؛ بلکه با «دیدن» آغاز میکند.
«دیدن» ابزار اصلی شمن است و تا نبیند باور نمیکند. برای دیدن نیز ابزار خاصی دارد و آن هم دیدن Highlight هاست که به «نشانه ها» و
Signs مشهورند. البته در Spiritual Shamanism نشانه ها به گونه ای دیگر هستند که مربوط به جهانی که «دیگر سو» خوانده میشود تعلق دارند. امّا در رابطه با زندگی فیزیکی که «سو» خوانده میشود. نشانه ها نیز فرق میکنند. در این آیین پس از دیدن نشانه ها؛ تصویر بزرگ به صورتی تقریباً «آنی» ظاهر میشود. نشانه های بعدی میتوانند آنرا تکمیل کنند و اگر نشانه های دیگری دیده شوند که تغییر را نشان میدهند؛ طبعاً دلالت بر تغییر تصویر بزرگ و سمت و سوی تغییر خواهند بود. روند دیدن «نشانه ها» لذّت خاصی دارد و با «شور و جذبه» همراه است و گاهی نیز موجب خنده های بلند میشود. در آیین شمنی چیزی برا توضیح وجود دارد ولی توضیح داده نمیشود و تنها گفته میشود: «تصویر این است». باور نمیکنی؟ بنشین و بنگر. امّا اگر مسئله خیلی مهم باشد و طرفین نیاز به توضیح داشته باشند؛ توضیح داده میشود. «شمن» پس از دیدن تصویر بزرگ؛ به خواب نمیرود و منتظر نشانه های دیگر میماند و بدینسان میتواند واقعیت را به صورت «سیّال» ببیند.
امّا در مورد داعش و «پکن» و «کرملین»؛ باید بگویم که شما تلاش میکنید بر اساس محاسباتی که آنها را جایگزین واقعیتها میکنید به پیش بروید و مرا به چیزی متهم میکنید که هرگز نگفته ام.
داعش قرار نیست کرملین و پکن را فتح کند. بلکه قرار است که مانند یک دسته زنبور؛ دشمن را به «زنبور کشی» بکشاند. که البته هم نیش خواهد خورد و هم زنبورهای بسیاری را خواهد کشت. ولی مسئلهٔ این است که تمامی ماجرا به سمت «نیش خوردن» و «زنبور کُشی» کشانیده میشود.
نگران بمبهای اتمی هم نباشید. پکن و کرملین سپس از «هدایت کنندگان زنبور» خواهند خواست که به آنها در «زنبور کُشی» کمک کند و آنها نیز پای میز «معامله» خواهند نشست و همه خوشحال خواهند شد که «بلای عظیمی» از بالای سرشان گذشته است. بعدها خواهند دید که چقدر باخته اند. امّا دیگر مهم نیست. زیرا معادله ها عوض شده اند و نمیتوان به گذشته بازگشت و تاریخ را اصلاح کرد. لذا همیشه باید از «اکنون» شروع کرد.
کژدم گرامی،
حذفبا توضیحات شما برایم روشن شد که شمن از تواناییهایی مابعدالطبیعه برخوردار است که انسانهای خاکی چون من برخوردار نیستند. در واقع امثال من هر چه تلاش کنیم برای توضیح واقعیات به فاکتها متکی باشیم، نهایتا چون فاقد آن «دیدن» خاص هستیم، داریم آب در هاون میکوبیم. فعلا کاری به این ندارم که عرفان هم عینا همین ادعاها را دربارهی حقایق خود دارد و اصلا آدم غیرعرفانی را با جهان خودساختهی ذهنش بیگانه میداند. اتفاقا عرفان هم با جذبه و شور پیوند دارد و به «سوی دیگر» و «اینسو» معتقد است و به همین دلیل فرهنگهای عرفانی آنقدر با «آنسو» مشغول بودهاند که «اینسویشان» به وضعیت رقتباری دچار شده است، از جمله کشور عرفانزدهی خودمان! ولی من به عنوان کسی که به هیچ «سوی دیگری» جز همین جهان فیزیکی واقعا موجود اعتقاد ندارم برایم پرسشی پیش میآید که برای طرح آن مقدمهی کوتاهی لازم است. آمریکا برای جنگ در افغانستان سالانه ۱۰۰ میلیارد دلار هزینه میکند که با احتساب ۱۵ سال جنگ میشود یک و نیم تریلیارد دلار (یعنی یک و نیم هزار میلیارد دلار). کل هزینههای جنگ آمریکا در عراق هم طبق آمار چیزی بالغ بر سه تریلیارد دلار (یعنی سه هزار میلیارد دلار) برآورد شده است. نتیجهی دو جنگ برای آمریکا چه بوده است؟ آمریکا خوب میداند که اگر پایش را از افغانستان بیرون بگذارد، طالبان با پشتیبانی ارتش و سازمان امنیت پاکستان و با پولهای عربستان در عرض چند ماه ارتش افغانستان را میبلعد و دوباره حکومت خود را مستقر میسازد و روز از نو روزی از نو. یعنی ما در افغانستان به وضعیت پیش از سال ۲۰۰۱ بازمیگردیم با این تفاوت که جایگاه طالبان و پشتیبانانش به مراتب مستحکمتر شده است. وضع عراق را هم که داریم با هم میبینیم و این کشور اگر روزی روی آرامش ببیند عملا سه پاره شده است و ظهور پدیدهی داعش یکی از پیامدهای جنبی آن است. بنابراین هیچ یک از هدفهای آمریکا در این دو جنگ برآورده نشده است. مگر اینکه اعتقاد داشته باشیم که اصلا ایجاد چنین وضعیت فلاکتباری در هر دو کشور از اول هدف آمریکا بوده است که این میشود «توهم توطئه» که خوشبختانه من و شما به آن اعتقادی نداریم! من با توجه به هزینههای اقتصادی بالا (فعلا از هزینههای انسانی آن سخن نمیگویم) معتقدم که آمریکا خودش عملا میداند که سیاستهایش در این دو کشور شکست خورده است. اصلا سیاست منفعلانهی دولت اوباما در رابطه با منطقه و از جمله در سوریه و نیز مذاکرات خفتبار اتمی با ایران، واکنشی به همین شکستهاست. پرسش اینست که آیا الان جهادگرایانی چون داعش و القاعده و طالبان در کل منطقه دشمن اصلی خود را چین و روسیه میدانند یا آمریکا؟ حالا فرض کنیم آمریکا با هزار ترفند و صرف هزینههای زیاد موفق شود این «زنبورها» را به سوی پکن و مسکو هدایت کند تا چین و روسیه را با «زنبورکشی» مشغول و از نظر اقتصادی تضعیف کند. خوب آخرش که چی؟ آیا نمیشود گفت که در وهلهی نخست خودش سالهاست به «زنبورکشی» مشغول است و به عبث برای آن تریلیاردها دلار هزینه کرده است؟ در واقع اگر هم آمریکا چنین سیاستی را در پیش گیرد عملا دارد اعتراف میکند چون خودش گزیده شده است، پس لازم است رقبای اصلیاش چین و روسیه هم گزیده شوند. درست مثل آدم احمقی که در حادثهای یک پایش را از دست داده است و آرزو کند که همسایهاش هم دچار همان حادثه شود و یک پایش را از دست بدهد، در صورتی که میداند این موضوع پای خود او را دیگر سالم نمیکند! البته روسیه از این تجربه برخوردار است که خودش قبلا در افغانستان گزیده شده بود و به همین دلیل با کمال میل جایش را به آمریکا داد تا آمریکا هم گزیده شود! حالا با توجه به این مقدمه من به پرسش اصلی خودم میرسم. فکر نمیکنید بهتر بود پنتاگون و آژانس امنیت ملی آمریکا و سازمان سیا به جای این همه «اتاق فکر» و کارشناس و استراتژیست، چند تا «شمن» را استخدام میکردند که آیندهی این سیاستها را «ببینند» و نسبت به آنها هشدار دهند؟ در واقع اگر کار شمن «دیدن نشانهها» و «پیشبینی» و «آیندهنگری» باشد، قطعا هزینهاش به مراتب از دهها «اتاق فکر» کمتر میشود که تازه برنامهریزیهایشان یکی پس از دیگری غلط از آب درمیآید!
تیرداد گرامی
حذفبا حرفهای من هیچ چیز برای شما روشن نشد؛ بلکه شما با ذهنی بر اساس «پیش داوری» به این کوچه گام نهادید.
چیزی به نام «مابعد الطبیعه» وجود ندارد. هرچه که هست؛ دو روی یک سکّه هستند.
شما آب در هاون نمیکوبید. من به شما گفتم که افکار من آمیزه ای از آموزه های «کلاوس ویتز» و «Sun Tzu» است. نخستین؛ دارای بارقه های شمنی؛ و دوّمی «یک شمن جنگاور» است. ذهن شما با «کلاوس ویتز» بیشتر هماهنگ است. امّا شما یک چیز را فراموش نکنید: «در هر دو روی سکّه» همه چیز با «دیدن» آغاز میشود. «مرد کور؛ رنگ را نخواهد دید؛ زیرا دنیایش تاریک است».
«شمن» به استخدام در نمی آید؛ بلکه تا جایی که میتواند همه چیز را در اطراف خود به «استخدام» میگیرد. مانند یک «دانشمند» که برای «دیدن» باید بسیاری ابزار را به استخدام خود در آورد.
آنچه که شما «عرفان» مینامید؛ ربطی به «آیین شمنی» ندارد. آنچه که عرفان نامیده میشود بر اساس آموزه ها و مزخرفات «یحیی تعمید دهنده» استوار است (اندیشه های گنوستیک). «صوفی به دنبال چیزی است که میخواهد ببیند و در باره اش پیش داوری دارد»؛ امّا شمن «آزادانه قدم بر میدارد؛ و هر آنچه که واقعاً وجود دارد» را میبیند. «صوفی اگر در خیابان قدم بزند» به همان اندازه غرق در «خدا؛... آفریننده؛.... الله» است که وقتی نفس میکشد نیز در هم دم و بازدم همان موجود «خود آفریده» و حپروتی (خدا) را میبیند.
شمن؛ زمانی که در خیابان قدم میزند؛ به همه چیز همانگونه که هست نگاه میکند که وجود دارند. به دنبال چیز خاصی که در بارهٔ آن «پیش داوری» داشته باشد نمیرود. شما نمیدانید «شمن» یعنی چه؟ اطلاعاتی که در رابطه با تعریف «عرفان» به مردم داده میشود؛ به همان اندازهٔ «باکره بودن مریم» و «سحن گفتن الله با محمّد و موسی» تقلبی و دروغ است. آنهایی که خود را عارف میدانند؛ «گم شدگانی در حپروت هستند» (Limbo).
اگر «شمن» در هنگام گذار از خیابان؛ یک «پَر» ببیند؛ آنرا بر میدارد و میفهمد که متعلق به کدامین پرنده است. بار دیگر که به آن خیابان گام نهد؛ به دنبال «لانه ها» خواهد بود.
تیرداد گرامی
نه تنها کوچه؛ بلکه خیابان و شهر را؛ اشتباهی آمده اید.
مثالی میزنم:
آمریکا و انگلستان در حال آماده شدن برای حمله به عراق هستند و میگویند که میخواهند WMD پیدا کنند. شما به آنها بگویید که نه تنها WMD نخواهید یافت؛ بلکه بی آبرو خواهید شد. آیا آنها باور خواهند کرد؟ یا همان حرفهایی را خواهند زد که شما در این نوشتار زدید؟ آنها خواهند پرسید: سندی داری؟ از کجا میدانی؟ و ده ها پرسش آشغال از این قبیل. سپس کارشناس هایشان را با آن لباسهای «اَجَغ؛ وَجَغ» خواهند فرستاد و هیچ چیز نخواهند یافت و مجبور خواهند شد که دروغ بگویند. زیرا ذهن آنها با نوع خاصّی از «پروتو کولها» پرورش یافته است. به همین خاطر هم به قول شما ۱.۵ تریلیارد دلار هزینه خواهند کرد و به جایی خواهند رسید که شما گفته بودید. یعنی «یافتن هیچ چیز و بی آبرویی». شاید آنزمان فکر کنند؛ که «تیرداد» راست گفته بود و سپس بنا به عادت ذهنی برایش امّا و اگر خواهند تراشید و خواهند گفت: حرف تیرداد تصادفی درست از کار در آمد.
حذفکژدم گرامی،
سخنان شما دربارهی شمن پر از ایما و اشاره و ایجاز و استعاره است. اگر من از خیابانی عبور کنم و پر پرندهای را بیابم، لزوما فکر نمیکنم که این پر از لانهای در بالای درخت افتاده است و فرضا ممکن است فکر کنم باد آن را به آنجا آورده باشد یا از پرندهای در حال مهاجرت فروافتاده باشد. در واقع باید همهی شقهای محتمل را در نظر بگیرم وگرنه ممکن است بیهوده دنبال لانه بگردم. به هر حال امیدوارم منظورتان از گفتن این سخن که من «کوچه و خیابان را اشتباه آمدهام» این نباشد که میخواهید مرا به کوچه و خیابان خودتان راه ندهید. حالا بگذارید یک رهگم کرده که اساسا به هیچ «کوچه و خیابانی» اعتقاد ندارد آنجا پرسهای بزند. شاید اصلا کوچه و خیابانی در کار نباشد؟! تمثیل آخر شما درباره حمله به عراق را اما نپسندیدم. حمله آمریکا به عراق از سالها پیش از آن برنامهریزی شده بود و آنها فقط دنبال بهانهای برای آن میگشتند. حتما از سندی که نئوکانهای آمریکا پیش از آن خطاب به کاخ سفید صادر کرده بودند اطلاع دارید. جرج دبلیو بوش بعدها به آنها گفته بود که شما فقط یک بهانه برای من تئوریزه کنید تا من به این «مادر فاکر» حمله کنم! موضوع سلاحهای اتمی و میکربی یک افسانهپردازی به همین منظور بود. دیگر فرقی هم نمیکند، چون نتایجش در برابر چشم همگان است! با سپاس از اینکه برای این بحث وقت گذاشتید.
تیرداد گرامی
حذفمن در اینجا به دنبال تبلیغ «آیین شمنی» نیستم؛ زیرا «شمن»؛ «شمن» به دنیا می آید و با آموزش کسی تبدیل به «شمن» نمیشود. لذا «آیین شمنی» مثل ادیان نیست که بگوید اگر این دعا را بخوانی آن دختر عاشقت میشود؛ و اگر خواندی و دیدی که چنان نشد؛ خواهند گفت: چگونه خواندی؟ تو نیز بر اساس صداقت نشان خواهی داد که چگونه خواندی؟ آنها دهها ایراد خواهند گرفت تا «به بار ننشستن» مزخرفاتی را که گفته اند را ماستمالی کنند تا مزخرفات خود را باز هم بر کرسی بنشانند؛ امّا بازندهٔ نهایی تو خواهی بود که به چنان دستور العملی اهمیت دادی (یعنی برای رسیدن به حپروت بهشت؛ به حپروت «الله و محمد و ائمهٔ اطهار چنین گفته اند» و یا «داروین چنین فرموده است» پناه برده ای.
چیزی به نام «مذاکرات خفّت بار اتمی با رژیم انگلهای صفوی» وجود ندارد. مذاکرات نتیجهٔ عملی یک استراتژی بسیار بزرگ است. من اینگونه میبینم.
حتماً «نیوتون» را میشناسید. آیا فکر میکنید که «نیوتون» چند بار شاهد «افتادن سیب» و یا تیری که از کمان رها میشود؛ بر زمین بوده است؟ پیش از او چند میلیون موجودی که خود را «اشرف مخلوقات» میدانند؛ شاهد بر زمین افتادن «تگرگ»؛ «باران»؛ «سنگی که پرتاب میکنند»؛ «سیب ... گلابی» بر روی زمین بوده اند؟
چه تعداد «دایناسور ها» و «گاو ها» و «الاغها» نیز شاهد این «بر زمین افتادن ها» بوده اند؟
فرق نیوتونی که فریاد زد: «یوریکا.... یوریکا»؛ با نیوتونی که روز پیش شاهد باریدن برف و یا باران و یا تگرگ بود؛ همان فرق «دایناسور» و «گاو» و «الاغ» با «شمن» است.
تیرداد گرامی
حذفهمانقدر که شما احتمالات مربوط به «پر» افتادهٔ یک پرنده را بر رسی کردید.
به کوچهٔ ما خوش آمدید.
من «دانش آموز» هستم.
استاد من میگفت:
«شمن» صادق ترین شارلاتانهاست.
پرسیدم یعنی چه؟
گفت: به لطایف الحیل؛ کشانیدن «تو» به کوچه ای که فکر میکردی؛ «آدررس اشتباهی» بوده است.
اکنون میبینی که آن «شارلاتان صادق» تو را به جای درست کشانیده است.
تیرداد گرامی
ادامه بده.
کژدم گرامی،
حذفدانشها را معمولا به دو دستهی بزرگ تقسیم میکنند: دانشهایی که به آنها go and see میگویند، یعنی برو و تجربه کن و دانشهایی که به آنها sit and think میگویند، یعنی بنشین و بیندیش. همهی اینها با لحظات شهودی و جرقههای فکری نبوغاسا همراهاند و کل دستاوردهای فکری بشریت را میسازند. در ضمن من به نقش نبوغ در انسانها باور دارم و منکر آن نیستم. ژنی کسی است که میآفریند و خود ارزشگذاری میکند. ولی اتفاقا در علوم انسانی که به «علوم نرم» شهرت دارند و به قول معروف از سختی علوم طبیعی برخوردار نیستند و در تراز آزمون و سنجش ضریب خطای آنها بالاست، نقش این عنصر کمرنگ است و اصرار بر آن میتواند به امکان «پیشگویی و طالعبینی» و نهایتا «خرافه» راه ببرد. عرصهی سیاست در این میان از همه ناپایدارتر و سیالتر است و چسبیدن به دگمها و ایدئولوژیها در آن دشوارتر.
تیرداد گرامی
حذفsit and think دانشی «مستراحی» است که نامش را «فلسفه» نهاده اند؛ یعنی «بشین و برین».
go and see آغاز راه «آیین شمنی» است. این دانش در «سو» و «دیگر سو»؛ دارای «پروتوکولهای همسان» است؛ و نه؛ «پروتوکولهای یکسان».
مانند «آچار فرانسه» که در «مکانیک» و «خازن» که در «الکترونیک» بکار میروند.
همسان هستند.
یکسان نیستند.
«شهود» یعنی «دیدن» و این یعنی «آیین شمنی».
«پیشگویی» بر اساس «شهود»... آری.
«طالع بینی»؟.... هرگز... «نه».
طالع بینی بر اساس «پیش داوری» بنا شده است.
حذفامّا «پیشگویی» بر اساس «دانش از روند تغییر سیّال» بنا نهاده میشود.
پرچم داعش در میدان آزادی.وداعش در آرزوی میدان آزادی. عکس. ببینید. http://entekhabkhabar.ir/VisitorPages/show.aspx?IsDetailList=true&ItemID=2765,1
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفاینها خبر سازیهای «پشمک نیوز» به نقل از «تشتک نیوز» هستند.
آقای اوباما دست به پیشگویی بزرگی زده و گفته است که:
پاسخحذف«داعش» در نهایت در عراق شکست میخورد ولی محض احتیاط این پیشگویی را به اگر و مگر وصله پینه فرموده و گفته است که اگر اقای حیدر العبادی بتواند با اهل تسنن «یزله» برقصد داعش حتماً در نهایت در عراق شکست میخورد. ولی بازهم این نهایت را تعریف نکرده است تا هر کسی بتواند تفسیرش کند. مثل کسی که تیر می اندازد و در جایی که تیر فرو نشست به دور آن دایره ای کشیده و میگوید: دیدی به هدف خورد؟ (سید رضا دیبا هم از این تاکتیک تیراندازی و هدف زدن استفاده میکرد).
امّا آقای اوباما نگفته است که اگر خدای نکرده؛ زمانی که شب هنگام آقاری حیدر العبادی مشغول «تختخواب نوردی» بوده و ناگهان خبر بدهند که مثلاً «کربلا سقوط کرد» و او با عجله زیرشلوارش را در بیاورد که تا شلوار بپوشد و در تاریکی «شینگولش» به «فینگولش» گیر کرده و با ملاج به زمین بخورد و مثل آقای جان کری یا استخوان رانش بشکند و یا و یا «معیوب الملاج» بشود؛ چه خواهد شد؟ آیا از هم اکنون شخصیت جانشینی را برایش تعیین کرده اند؟ که اگر چنین اتفاقی بیفتد؛ مردم بدبخت عراق باز هم ۶ ماه منتظر بمانند و خامنه ای بگوید: نه... سیستانی بگوید: آره ... آن یکی بگوید شاید و این یکی بگوید: آره ...ولی.... نه.....
http://www.radiofarda.com/content/f14_obama_iraq_iran_isis_g7/27060579.html
اى كاش شاه مى گفت اى مردم من مريضم !
پاسخحذفاگر شاه راز بيماريش رافاش مى كرد؛بازى انقلاب
تا حدودى تغيير مى كرد ؟!
چرا كه دستگاههاى خاصى در دنياى غرب مى دانستند و شتاب زده طرح مى ريختند
اما اطرافيان شاه ساده لوحانه به پنهانكارى روى اورده بودند !!
اخيرا محمد على مهراسا در سايت گويا نيوز به همين زمينه پرداخته و بعنوان يكى از همان ضد شاهى ها نوشته كه اى كاش انقلاب ٥٧ به انجام نمى رسيد !!
و اى كاش ساه مىگفت كه مريضم !!
بهر حال شاه نگفت و رفت و شد خدابيامرز ....
اما همه با هم باختند حتى انقلاب بازها و امام سازها چرا ؟ به منطقه نگاه كنيد ؛
و دريابيد كه بازنده بزرگ كيست ؟
اسلام باخت ؛ جهان عرب باخت. ؛ و ايران هم روى
لبه تيغ تاريخ راه مى رود !
ناشناس گرامی
حذفبه این آقای محمد علی خان مهر آسا؛ بگویید که نگران نباشد. کژدم قرار است «ماشین زمان» بسازد و برود به سال ۵۷ و پیچ و مهره های تاریخ را شُل کُن؛ سفت کن نموده و شاه را وادارد که بگوید مردم من مریض هستم؛ تا هق هق همه در بیاید..... جلو این انقلاب گرفته شود و همگی خوشبخت شویم.
کژدم گرامی
پاسخحذفنقل چند خبر خالی از فایده نیست و تحلیلش با خوانندگان وبلاگ:
- دو روز پیش خبر رسیدن داعش به پانصد متری شهر حسکه که ساکنینش عمدتا کرد و مسیحی و عرب هستند موجی از نگرانی را در کردها بوجود آورد. سخن از گریختن نیروهای سوری که دفاع از بخش جنوبی شهر را بعهده داشتند این نگرانیها را افزود و کم بودن شمار جنگاوران کرد در دفاع از بخش شمالی شهر ترس را بیشتر کرده بود. به ناگاه خبر رسید که داعش تا دو کیلومتری شهر عقب نشینی نموده است. بمباران نیروهای داعش توسط جنگنده های سوری علت اصلی این عقب نشینی اعلام شد ولیکن مسئله به گونه ای دیگر بود. نیروهای اسد از شهر گریخته و جنگنده های ائتلاف اقدام به بمباران محدود دوروبر حسکه نمودند که سبب عقب نشینی نیروهای داعش گردید!!!! و نهایت اینکه شهر حسکه و میادین نفتی اطراف آن تماما در اختیار نیروهای کرد قرار گرفت.
- از روز گذشته سلاحهای واصله از آمریکا در اختیار سه هزار نفر از نیروهای عشایر سنی قرار گرفت به منظور بازپس گیری شهر رومادی.
- امروز سران عشایر فلوجه با داعش بیعت نمودند و سران عشایر انبار نیز در اطلاعیه ای اعلان داشتند که در صورت مشارکت حشد شعبی در بازپس گیری رومادی . عشایر سنی به داعش خواهند پیوست.
- وضعیت آب در نجف. کربلا و میسان به حالت نگران کننده ای رسیده است. ترس از حمله به رومادی وجود دارد و دلیل اصلی نیز تهدید داعش مبنی بر انفجار سد است که در اینصورت کربلا و نجف و سه شهر دیگر عراق با خطر آبگرفتگی کامل مواجه خواهند بود.
این هم از Mr. America که برای مبارزه با داعش در عراق؛ استراتژی کاملی ندارد. معنی اش را به عهدهٔ خوانندگان میگذاریم.
پاسخحذفhttp://www.bbc.co.uk/persian/iran/2015/06/150608_l39_obama_isis_iraq_strategy
خوب کژدم جان این همان چیزیست که من هم در کامنتهای بالا به آن اشاره کردم. جنگ و تخریب همیشه آسانتر است تا سازندگی و نظم. البته غالبا برای ساختن بنایی نو، تخریب امری اجتنابناپذیر است. ولی اگر نقشه و طرحی برای سازندگی وجود نداشته باشد، ممکن است بر روی ویرانهها، بناهای کج و معوجی بالا برود که مانند «حلبیآبادها» توی ذوق بیننده میزنند. درست مثل بنای کج و معوجی که جمهوری اسلامی روی ویرانههای نظام سلطنتی در ایران ساخت و احتمالا داعش در عراق و سوریه، و طالبان در افغانستان خواهند ساخت. به این میگویند: یک گام به پیش و دو گام به پس! البته منظور من الهام گرفتن از سخن لنین نیست، چون نسخهی لنین، به برآمد استالین انجامید و نسخهی واشنگتن به برآمد «ابوبکر البغدادی» که برق ساعت رولکساش فعلا چشم همهی مومنان جهان را خیره کرده است!!
حذفتیرداد گرامی
حذفنگران نباش.
هرچه که بر ویرانه های مستراحی به نام «کثافتستان» ساخته شود؛ بهتر خواهد بود.
زنگ تفریح!
پاسخحذفhttps://www.youtube.com/watch?v=3x-D9TsF0vE&feature=youtu.be
چه جمله زیبایی گفتی تیرداد گرامی.
پاسخحذف..."اینها خود ما هستیم"
عالی بود. اکبر
متهم ساختن مردمی که 40 سال زیر سیطره اخوند و تفکرات فوق مضرات اسلامی زندگی کرده اند. و نان انها را در مقابل به مسجر رفتن و به بسیج رفتن به انها می دهند. و شرط اشتغال فرزندان انها را هم به همچنین. و در درازمدت قادر شده اند بخش اعظم فرهنگ ریشه دار ایرانی را از مغز و وجود انها بیرون بکشند و سوسک فرهنگ عربی را به انها حقنه و به انها قالب کنند، نباید گفت اینها خود ما هستیم. این سهل انگاری کلامی و به عمق نرفتن موضوع ست. اگر امروز ملت ایران هیچ جنبشی ندارد. که بخشی نشانه سرخوردگی مفرط است و بخش قابل توجهی زاییده تهی شدن از خویش است. که این حکومت ننگین به ان رقم زده است. البته باید گفت تهی کردن ملت از فرهنگ ایرانی نخست دامن خود حکومت را خواهد گرفت. این نسل نسلی نیست که ارمانی داشته باشد یا معنی مام وطن و ناموس وطن را درک کند. حکومت یک سپاه دارد که نیرویش بتدریج در مقابل داعش کاهش می یابد و کسی نیست که بداد فرزانه برسد. و به گمانم کزدم خواب تو تعبیر خواهد شد. تا اینها باشند و غلط زیادی نکنند. گه زیادی نخورند. و دست در لانه زنبور که فرهنگ کهنسال این سرزمین بوده است نبرند.حالا تحویل بگیرند.
جناب ناشناس،
حذفموضوع را شخصی نکنید و به خودتان نگیرید. اگر خود را فرزند بلاواسطهی کورش و داریوش میپندارید، دست کم به نمایندگی از طرف «ملت مسلمان» سخن نگویید. وانگهی اینجا هیچکس نمایندهی کسی نیست و هر کس فقط نظر خودش را بیان میکند. اگر شعارهای توخالی دربارهی «فرهنگ ریشهدار ایرانی» را کنار بگذاریم، موضوع خیلی سادهتر میشود. اصل قضیه بر سر «عدم تجانس» است. مردم وقتی برضد حکومتی قیام میکنند که با آن احساس «سنخیت» نداشته باشند و به عبارت دیگر آن را از «جنس» و «تیپ» خودشان ندانند. مردم ما نسبت به رژیم شاه چنین احساسی پیدا کرده بودند و حاضر شدند حکومت را از شاه بگیرند و به آخوندهای شیعه تحویل بدهند چون به آنان اعتماد داشتند و با آنان احساس سنخیت میکردند. احساس عدم تجانس و عدم سنخیت معمولا با دلآشوبه و حس اشمئزاز و چندش همراه است. یعنی تا وقتی آدمی نسبت به حکومت فعلی احساس اشمئزاز و چندش نکند و با دیدن هر یک از نمایندگان آن اعم از «اصولگرا» و «اصلاحطلب» و «نواندیش دینی» و «ملی مذهبی» و «مسلمان انقلابی» و غیره حالش به هم نخورد، مشکل «عدم تجانس» ندارد و به عبارت دیگر با آن همجنس و همسنخ است. اگر چه ممکن است از بیان علنی این همجنسی و همسنخی اندکی شرم داشته باشد. به هزاران سایت و وبلاگ و شبکههای اجتماعی در فضای مجازی و دهها رسانه و رادیو و تلویزیون فارسی که آوردگاه اصلی تبادل فکری و فرهنگی «روشنفکران» و «فرهیختگان» ما هستند نگاهی بیندازید تا بسرعت دریابید که هیچ نشانهای از آن «عدم تجانسی» که گفتم دیده نمیشود. همهی «نخبگان» و «کارشناسان» و «تحلیلگران» ما نهایتا پیچ و مهرههای ماشین عظیمی به نام «فرهنگ دینی» و «حکومت اسلامی» هستند. اگر من شخصا به این وبلاگ سر میزنم و مطالب آن را میخوانم و گاهی هم چند سطری به عنوان کامنت مینویسم، به این دلیل نیست که با همهی دیدگاهها یا نوع نگاه گردانندهی این وبلاگ موافقم، بلکه صرفا به این خاطر است که میدانم گردانندهی این وبلاگ و تنی چند از خوانندگان همیشگی آن، شهامت گفتن و شنیدن حقایق را دارند و مسالهی «عدم تجانس» با رژیم اسلامی را یکبار برای همیشه برای خود حل کردهاند و مانند من از همه چیز این نظام دچار چندش و دلآشوبه میشوند و بنابراین نمیخواهند طبق قواعد آن بازی کنند. اگر شما هم چنین احساسی دارید به این جمع خوش آمدید. ولی همواره آماده باشید که اینجا ممکن است سخنانی بشنوید که انتقادهایی ویرانگر و غالبا خیلی تلخ هستند، ولی هرگز در پی فریبدادن کسی نیستند!
تیرداد گرامی
حذفخیلی مواظب باش؛ داری «شمن» میشوی.
فارغ از عادات و پیش داوریها... که واقعیت «عریان» را میبیند.
خیلی مواظب باش.
کژدم گرامی،
حذفمن نمیتوانم «شمن» بشوم. چون بقول خودتان شمنها زاده میشوند و ساخته نمیشوند. شما با این حکم، شمنها را در جایگاهی نشاندید که دستیابی به آن ناممکن است. من هم ناچارم مثل همیشه به همین فهم اندک و عقل ناقص خودم به عنوان تنها مراجع سنجش و ارزیابی بسنده کنم.
تیرداد گرامی
حذفبرداشت شما؛ اینبار درست است.
انشتین را نمیتوان ساخت.
مشکل این است که آیا «تیرداد» انشتین است که هنوز نمیداند؟ و یا انشتین نیست؟
پاسخ این پرسش را خودتان خواهید یافت.
لازم نیست که خود را «داش آکُل» منشانه؛ به کوچهٔ علی چپِ «خاکی بودن» بزنید و اصرار کنید که : «من لیاقتش را ندارم».
حذفو یا ...
خودتان را بدون دلیل «بزرگوار» ببینید.
زمانیکه نخستین «طلیعه»های «روشن بینی» در شما آشکار شدند.
درخواهید یافت که کیستید؟
من مطمئن هستم که اینشتین نیستم، چون در دبیرستان در فیزیک نمرات خوبی نمیگرفتم. ولی با لومپنی چون داشآکل هم هیچ وجه مشترکی ندارم. داشاکل و قیصر و فرمان، آباء و اجداد لومپنهایی چون قاسم سلیمانی و سرجوخه جعفری و رضایی و امثال آنها هستند. در ضمن از تواضع و فروتنی کاذب هم بیزارم چون کار عارف مسلکان است که میخواهند خود را «هیچ» و «ذره» نشان دهند تا در واقع بگویند از همه برترند! من بر عکس آنان معتقدم آدمها باید بر اساس شایستگیشان در جایگاه درست خود قرار بگیرند.
حذفتیرداد گرامی
حذفمن هممطمئن هستم که شما اگر دوباره برگردید به دبیرستان؛ نمرات بهتری در فیزیک میگیرید. (شوخی)
کژدم گرامی آیا اطرایان شمنها از آنان نمیترسند. منظورم با دید بازی که شمن ها دارند. خیلی از کارهای اطرافیان را بدونه اینکه بخاهند میبینند . خسوسن اگه اطرافیان 2 رو باشند مطمینن از شمن ها خاهند ترسید.
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفبله میترسند. چون رفتار شمنها اندکی غیر عادی است. بسیار ساکت هستند و اگر حرف بزنند؛ نه به خاطر سرگرمی؛ بلکه هدفی را دنبال میکنند.
اگر در جمعی باشند؛ بر طبق عادت طبیعی؛ حتماً به دنبال شناخت آدمهای اطرافشان هستند.
کژدم عزیز، نظرت در مورد تناسخ چیست؟
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفتناسخ را افکار «گنوستیک» ترویج داده اند. افکار گنوستیک مبتنی بر وجود خدا و خیر و شرّ بنا شده اند. در آیین شمنی چیزی به نام «خیر و شرّ » وجود ندارد؛ در آیین شمنی زندگی پس از مرگ نیز مورد مطالعه قرار گرفته است. تا آنجایی که شنیده ام؛ زندگی پس از مرگ هم برای اشخاص گوناگون؛ متفاوت است. بعضیها شاید مدتی بسیار کوتاه و برخی ها مدت بسیار طولانی به حیات خود ادامه دهند. این امر بستگی به توانایی هایی است که کسب میکنند. امّا اینکه همه به یکسان دارای زندگی پس از مرگ باشند پذیرفته نشده است. مشکل دیگر این است که Spiritual Shaman ها آثار مکتوب زیادی ندارند و بخشهایی از آنها توسط «شارلاتانهای دین ساز» به بیراههٔ «اعتقادات بدون شهود» (مبتنی بر بافته ها و یاوه های فلسفی - کلامی) تبدیل شده اند.
در آیین شمنی اعتقاد بر اساس «شهود مکرّر» است و به تناسخ اعتقاد ندارند.
در ادامه پیشروی های جبهه النصره پس از گذشت ۸ ساعت از شروع عملیاتشان، مسلحین اعلام کردند که “تیپ ۵۲ ارتش” در شرق استان “درعا” (یکی از بزرگترین پایگاه های نظامی ارتش سوریه در جنوب کشور) را به تصرف خود درآورده اند و نیروهای ارتش عقب نشینی کردند.
پاسخحذفاین خبر به طور رسمی تایید نشده اما برخی رسانه های مرتبط با نظام سوریه آن را اعلام کرده اند.
دلیل عقب نشینی زود هنگام ارتش سوریه پس از حمله تروریستها به درستی مشخص نیست ولی ارتش سوریه با توجه به امکانات و شمار نظامیان داخل تیپ ۵۲ این قابلیت را داشت که حمله سد یا دستکم سقوط به تاخیر بیفتد.
ناشناس گرامی
حذفبالاخره شما این نوشتار را از دست این «تیرداد ناقلا» نجات دادید که ما را به وادی «بحث کلامی در بارهٔ شمنیسم» کشاند.
ناشناس گرامی
پاسخحذفپایگاه تیپ 52 ارتش سوریه در درعا توسط ارتش آزاد سوریه تصرف گردیده که متشکل از گروههای آموزش دیده در اردن هستند. در حال حاضر سوریه عملا به پهار بخش تقسیم شده. نزدیک به 20 درصد از خاک سوریه در لاذقیه و دمشق و حمص و حما و بخشهایی در مجاورت لبنان در اختیار ارتش بشار اسد و حزب الله است. در حدود سی درصد آن در مناطق شرق و شمالشرق سوریه و تا نزدیک حلب در اختیار داعش. در حدود بیست درصد در مناطق حلب و ادلب و قلمون در اختیار ارتش فتح مرکب از النصره و احرار شام و دیگر گروههای وابسته به القاعده و یا ارتش آزاد. در حدود ده درصد از مناطق کردنشین در اختیار گروههای چپگرای کرد و عمدتا شاخه سوری وابسته به حزب کارگران ترکیه و مابقی از جنوب دمشق تا مرزهای اردن در اختیار ارتش آزاد.
در ضمن برتری ارتش بشاراسد بواسطه نیروهای زرهی و تانک ها و نیروی هوایی اش بوده که بخش اول با دستیابی گروههای مختلف اسد به موشکهای ضد تانک عملا از بین رفته و ارتش سوریه نیز دیگر رمقی برای جنگیدن ندارد.
درود کژدم گرامی
پاسخحذفلطفا در مورد خصوصیات روحی و روانی و رفتاری شمن ها مخصوصا نوع رفتارهای اجتماعی آنها برایمان به تفصیل بنویسید تا اگر با انها مواجه شدیم انها را بشناسیم
اکبر
اکبر گرامی
حذفاگر منظورتان Spiritual Shaman است؛ شما آنها را هرگز نمیبینید و نخواهید دید. آنها کاری به کار کسی ندارند.
اکبر گرامی،
حذفبا این توضیحی که کژدم داد یادتان باشد که چون شمنها دیده نمیشوند، هر کس به شما مراجعه کرد و گفت شمن است، بدانید که دروغ میگوید و شیاد است. چون شمنها نامرئی هستند و اصلا با کسی کاری ندارند که بخواهند به کسی مراجعه کنند.
تیرداد گرامی
حذفبازهم تو پیدات شد؟
آمدی کاسه کوزهٔ معرکهٔ «کژدم» رو به هم بریزی؟
«شمن» موجودی «نامرئی» نیست. بلکه فقط کاری به کار دیگران ندارد زیرا خودش کارهای زیاد دیگری دارد.
به عنوان مثال؛ «لئوناردو داوینچی» چه مرضی داشت که به خودش را درگیر «کارهای سخیف انسان سانها» بکند؟
تیرداد گرامی
حذفنوابغ شمنهایی هستند که در «سو» کار میکنند. لذا نابغه نمیتواند «شمن» نباشد؛ امّا اینکه «شمنِ دیگر سو» باشد؛ مسئلهٔ دیگریست.
«شمنِ دیگر سو» نمیتواند «نابغه» نباشد. امّا اینکه بتواند در «سو» نیز یک «بیننده» باشد؛ مسئلهٔ دیگریست.
اگر کسی «شمنِ هر دو سو» باشد..... راههای پیشرفت و تمدّن بسیار سریعتر پیموده میشوند.
کژدم گرامی،
حذفممنون از توضیحات. حالا تصوری نسبی دستکم از شمنهای اینسو که همان نوابغ هستند پیدا کردم. و چون به سوی دیگر و زندگی پس از مرگ هم هیچ اعتقادی ندارم، شمنهای «دیگر سو» را به حال خودشان میگذارم، چون بقول معروف مسائل آن جهان باید در خود آنجهان حل شود و نه در اینجا!
حالا دیگر «بحثهای کلامی» کافیست و برویم سر اصل مطلب یعنی جمهوری اسلامی و داعش و جبهه نصرت و دیگر آدمخواران منطقه. من آمادهام.
در ضمن مثل اینکه بعضی کامنتها جا به جا شدهاند و در جای درست قرار ندارند.
تیرداد گرامی
حذفاین گفتگو را با این توضیح به پایان میبرم و امیدوارم که «شمن بازی» در اینجا تمام شود و حتی اگر باز هم دیدید که من به آن اشاره کرده ام؛ به آن نپردازید. اما آن توضیح پایانی این است:
چیزی به نام «این جهان» و «جهان پس از مرگ» وجود ندارد.
شمنی که پس از مرگ فیزیکی؛ بتواند زنده بماند؛ در واقع در حال پیمودن امتداد همین زندگی است.
من به طور کاملاً شخصی؛ یکی از اینها را میشناسم. نه به خاطر دیدن یک رویا؛ بلکه به خاطر دیدارهای مکرر و اینکه در گفتگویش؛ خود را همان کسی معرفی کرده است که در نخستین دیدار در ۵ سالگی میدیدم.
این مطلب را فقط به این خاطر گفتم؛ که هرگز به خاطر «خرافه زدایی»؛ «دانش زدایی» راه انداخته نشود. دانش شهودی و تجربی؛ بسیار گسترده تر از آن است که تنها به فیزیک و مکانیک و زیست شناسی و ... محدود باشد.
باز هم تکرار میکنم؛ که این تجربه؛ بسیار شخصی است و نمیتوان به آن به صورت «دانش یونیورسال»؛ استناد کرد. زیرا «دنیای شمنی» مانند «دنیای نوابغ = شمن» بسیار دنیای «محدود»ی است. امیدوارم این مطلب که «دنیای محدود» یک دنیای «یونیورسال» نیست؛ درک شده باشد.
Pinned Down by the Islamic State: The Road to Mosul
پاسخحذفPart 1
https://www.youtube.com/watch?v=o0tl5-KmkgY
Part 2
https://www.youtube.com/watch?v=_lNh7QKVl8Y
Cutting the Islamic State's Supply Lines: The Road to Mosul (Part 3)
حذفhttps://www.youtube.com/watch?v=F0PM-wpo5Rs
کژدم گرامی،
پاسخحذفآیا شمنها همان نوابغ هستند، یا کسی میتواند نابغه باشد ولی شمن نباشد یا بر عکس شمنی پیدا شود که نابغه نباشد؟
به ساعت رولکس ابوبکر بغدادی قسم که قصد «بحث کلامی» ندارم و فقط میخواهم بدانم شمنها چگونه موجوداتی هستند.
2 گلوله توپ در اصفهان اشتباهی از یکی از پادگانهای سپاه شلیک شده.!!!مگه مسلسله که پشت هم شلیک بشه. شاید هم تیر اخطار سپاه به رهبرشونه. !!!! http://www.tabnak.ir/fa/news/507845/%D8%B4%D9%84%DB%8C%DA%A9-%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%AF%D9%88-%DA%AF%D9%84%D9%88%D9%84%D9%87-%D8%AA%D9%88%D9%BE-%D8%AC%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%86
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفشاید هم «شلیک کننده ها» از جبههٔ «ولی فقیه فرزانه» به «جبههٔ محمد رسول الله دوّم» پیوسته اند!!!!!!!!!!!
کژدم گرامی،
پاسخحذفبرای اینکه بحث دوباره روال عادی خود را پیدا کند، من به سهم خود پرسشی را مطرح میکنم تا شاید شما و دوستان دیدگاههایتان را بنویسید. به نظر شما نقش کیش شخصیت در گروه داعش تا چه اندازه است؟ فرضا اگر البغدادی تصادفا در یک حمله موشکی آمریکا کشته شود، این حادثه تا چه اندازه میتواند روی داعش تاثیر بگذارد و شیرازهی آن را از هم بپاشد؟ البته داعش مطمئنا یکدفعه از بین نمیرود، ولی در ماجرای کشته شدن بن لادن دیدیم که چه تاثیری روی القاعده گذاشت و عملا دامنهی فعالیتهای آن و نیز تاثیر و نفوذش در میان دیگر جریانهای جهادگرا را کاهش داد. تازه باید در نظر داشت که ایمن الظواهری که الان در راس القاعده است، نفوذ معنوی زیادی دارد و حتی معلم تئوریک بنلادن بوده است، ولی باز دیدیم که القاعده دیگر همان القاعدهی سابق نیست و ظهور داعش هم خودش تا اندازهای یکی از نتایج این بحران القاعده بود. حال با توجه به این توضیحات آیا میتوان تصور کرد که اگر البغدادی هم هلاک شود، ممکن است آغاز پایان جریانی مانند داعش باشد؟ البته به نظر من داعش بخار نمیشود و به هوا برود و ممکن است به صورت جریانهای دیگر و شاید افراطیتر ادامه حیات دهد، ولی این امکان تا چه اندازه است که پس از مرگ البغدادی دیگر نتواند آن دوران اوج خود را تجربه کند؟ اصولا ساختارهای رهبری داعش به گونهای هستند که بتواند به سرعت جانشین شایسته و با اقتداری برای ابوبکر البغدادی بیابد یا نه؟
تیرداد گرامی
حذفمن در شاخهٔ تناور «گونهٔ انسانی» که بخشی از درخت بسیار کهنسال و تناورتر «زندگی» است؛ در مجموع به دو نوع «گونهٔ انسانی»؛ اعتقاد دارم:
۱- انسان.
۲- انسان سان.
این مسئله را در مجموعهٔ نوشته های ۱۶ گانهٔ «گفتگویی از نوعی دیگر» به صورت کلّی (عامّ) توضیح داده ام.
آنچه که «کیش شخصیت» نامیده میشود؛ در واقع نوع رابطه ای است که میان «انسان سانهای دون پایه» با «شارلاتانها» (انسان سانهای تیز هوش) بر قرار میشود. «انسان سان دون پایه» به خودی خود؛ حتی از «سوسک» هم ضعیف تر است. زیرا طول عمر «گونهٔ انسانی» در مقایسه با طول عمر سایر جاندارانی که «حیوان» نامیده میشوند؛ بسیار طولانی تر است. به همان نسبت نیز (حال با اندکی کمتر و یا بیشتر)؛ دورهٔ کودکی و نوجوانی و جوانی و پیری آنها نیز با هم فرق میکند. نوزاد گونهٔ انسانی شاید تا ۲ سال نتواند بر سر پا بایستد؛ امّا یک نوزاد سوسک؛ تا از تخم بیرون می آید؛ براه افتاده و به جستجوی مایحتاج ادامهٔ زندگی و یافتن آنها میپردازد. شاید بتوان با محاسبهٔ «طول عمر» و «دوره های گونگون زندگی» این موجودات که «گونهٔ انسانی» نیز میان آنهاست؛ «تناسب طلایی» (Golden Proportion ) را یافت.
گونهٔ انسانی؛ یکی از موجودات «گلّه زی» و «قلمرو گرا» است. لذا اگر «رهبر گلّه و یا قلمرو» را از دست بدهد؛ بدبخت میشود.
اگر به بخش دوّم پرسش شما بپردازم باید فقط بگویم که اگر بخواهیم؛ داعش را فارغ از اینکه ساخته و پرداختهٔ چه کسانی است؛ تحلیل کنیم. فکر میکنم که من در نوشتار «جنبش به حاشیه رانده شدگان» ؛ در رابطه با این موضوع سخن گفته ام که در واقع به نوعی؛ توضیح یکی از مسائل مربوط به سلسله نوشتارهای «گفتگویی از نوعی دیگر» بود.
کژدم گرامی،
حذفمن تازه آمدم بحث را کمی مشخص و سیاسی و بقول شما «غیرکلامی» کنم، ولی با پاسخی روبرو شدم که وجه «زیستشناختی» آن از وجه سیاسیاش بیشتر است. با این همه از فحوای کلامتان چنین فهمیدم که اگر البغدادی معدوم شود، اوضاع داعش به هم میریزد.
تیرداد گرامی
حذفگلّه های انسانی میتوانند رهبران جانشین داشته باشند. امّا اگر جانشین نتواند به پرسشهای نبرد؛ پاسخی در خور دهد؛ هم گلّه و هم قلمرو؛ زیر پرسش «بودن و یا نبودن» قرار میگیرند.
تیر داد جان. منطق ات را در مورد فرهنگ ایرانی تا حدودی پذیرفته بودم. و الحق پر بیراه هم نگفته بودی. اما منطق ات و حرفت را در مورد داش اکل و همسان کردن او با لمپن هایی چون قیصر و فرمان و او را پدر نا جوان مردانی همچون سلیمانی و جعفری و امثا لهم خواندن همانقدر از واقعیت دور بود که هم کیسه کردن فرهنگ با نشاط و سر زنده و جوانمرد ایرانی با فرهنگ نیست در جهان فرهنگ عرب. فراموش نکن که هدایت در این داستان چند موضوع را در راستای هم پیش برده بود. و اندکی به اعماق رفته بود. موفق باشی.
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفمن با نظر شما از این جهت که نامهایی مانند «لُمپن» نامهایی بر اساس «قضاوتی اخلاقی» هستند که به خودی خود یک مبحث «متافیزیکی» و «قراردادی» است موافقم. غلطیدن به درک اخلاقی از زندگی؛ چشم واقع بین را کور میکند. امّا پذیرفتن اخلاق به عنوان «پروتوکول زندگی گلهّ ای = اجتماعی» میتواند «زندگی گلّه» را سامان دهد.
ناشناس گرامی،
حذفمن دربارهی فرهنگ ایرانی هنوز چیزی نگفتهام که شما بخواهید بپذیرید یا رد کنید. امیدوارم فرصتی دست دهد تا «ذکر مصیبتی» در این زمینه انجام دهم. و اما دربارهی نکتهی دوم، باید عرض کنم که البته داشآکل و فرمان و قیصر شخصیتهای ادبی و سینمایی هستند و وجود خارجی ندارند. با این همه الهام بخش بسیاری از جوانان ایرانی و عامل تباهی بودهاند. آنها هر سه لومپن هستند و البته هر یک در زمانه ی خود. داشآکل هم کاری جز عرقخوری و قرق کردن «سردزدک» بلد نیست، منتها «لات جوانمرد» است. «فرمان»، روایت مدرنشدهی داش آکل و سنتز آن است: در جوانی عرق میخورده و باج میگرفته و چاقومیکشیده، ولی بعد رفته «پابوس امام رضا» و شده «لات جوانمرد» مثل داشآکل. قیصر آنتیپود و نقیض هر دو آنهاست و همزمان داشآکل و فرمان جوان و شورشی! ولی از این تفاوتها گذشته، فضا، فضای لومپنیسم است و جهان، جهان لومپنها. زندگی اینها حکایت شکم و زیرشکم است، شعورشان در سطح جلبکهاست و فرهنگشان در قرون وسطا ریشهدارد. مناسبات سنتی را پاس میدارند و تیمار میکنند تا خدشهای به قداست آن وارد نشود. از هر چه بوی نوسازی و نوجویی بدهد بیزارند. همهی آنها مروج لومپنیسم هستند. البته داستان داشآکل زمانی نوشته شد که جامعهی ایران حال و هوای دیگری داشت و طبعا شخصیت داستان هدایت نمیتوانست تاثیر زیادی داشته باشد. به همین دلیل هم کیمیایی آن را با فیلم زنده کرد. اما فیلم قیصر که بیتردید ارتجاعیترین فیلم تاریخ سینمای ایران است، درست در زمانی ساخته شد که «حکومت قانون» (دستکم به شکل آبکی و شبه مدرن آن) میرفت که بساط لومپنیسم و قانونشکنی و گردن کشی را از محلات تهران برچیند. خلاصه این فیلم دم مسیحایی بود در کالبد در حال احتضار لومپنیسم سنتی ایران. یادم میآید که در روزهای انقلاب کذایی سال ۵۷ همهی لاتها و چاقوکشها و اوباش محلات تهران (یعنی همهی کسانی که ۱۱ ماه در سال در شهرنو پرسه میزدند و فقط در ماه محرم برای «سیدالشهدا» تکیه و سینهزنی راه میانداختند) فضا را مناسب دیده و همگی مسلح شده بودند و همین جماعت هستهی مرکزی «کمیتههای امام» و بعدها «سپاه پاسداران» را تشکیل دادند. گفتنی زیاد است ولی من ناچارم این بحث را در اینجا درز بگیرم، چون الان ممکن است کژدم «دخالت نظامی» بکند و بگوید اگر میخواهید این بحثها را با هم بکنید، بروید در شبکههای اجتماعی بحث کنید و نه در وبلاگ من!
تیرداد گرامی
حذفشاید هم کژدم بگوید که شماها با چماق فرهنگی توی سر و کلّهٔ هم بزنید و من هم میروم یک استکان عرق بخورم و بخوابم.... شاید هم بگوید:
ععععججججب.... پس سرنوشت «آریایی نژادهای باهوش» به قول «تربیزلی ها» به دست «گوئر گوئت وَرَنها» افتاده است...
البته همه میدانند که نوشتارها فاقد توانایی «آوایی» هستند.؛ برای آشنایی «آوایی» بهتر است از «تربیزلی ها» بپرسید تا «گوئر گوئت وَرَنها» را برایتان «دکلمه» کنند.
من نمیروم عرق بخورم و بخوابم؛ لذا منتظر نبردهای فرهنگی شما مینشینم.
کژدم گرامی،
حذفمن پیشنهاد میکنم اگر میخواهی عرق بخوری و بخوابی، وبلاگ را بگذار روی «اوتوپیلوت» تا بطور اتوماتیک کامنتها را منتشر کند و ما هم در غیابت به چماقکشی فرهنگی ادامه میدهیم.
لطفا ترجمه آن اصطلاح تبریزی را هم بنویس. البته گوئتورن را همه میدانند چیست، ولی گوئر را نفهمیدم.
معنی خاصی نداره؛ مثل همومن که میگن: شلوغ پولوغ که پولوغ معنی نداره.
حذفتیرداد جان. هر چند کژدم گرامی از این موضوعات فرهنگی دستکم در این مقطع خیلی خوشش نمی اید. گو که او خود در این بحثها یک استاد مسلم است. و حقیقت این است. که از او بسیار امو خته ایم. اما معتقدم نباید یک وبلاگ را منحصر به مبحثی خاص کرد. و زنگ تفریح در ان لازم است. انهم در موقعیتی که کژدم عزیز سخت در کمین نشسته تا با هر حرکات داعش با افکار شمنی اینده را پیش بینی کند. تو گویی کوه خط نشسته است! بگذریم. اما حکایت داش اکل حکایت شکم و زیر شکم نیست. او همانطور که می بینی هم از مال می گذرد. هم از عشق. ان فیلم کذایی داش اکل تحریف شده داستان است. هدایت در این داستان با قرار دادن یک شخصیت بقول شما لمپن روح گذشت و ایثار و جوان مردی را به شکلی با شکوه در وجود او نشان می دهد. که یاد اور روحیه خاص ایرانی های گذشته بود. نه ایرانی های کنونی.یعنی یک لمپن در جایی که قدرت دارد و همه کاری می تواند بکند. اما وجدان اخلاقی اش بهش نهیب می زند و علی رغم تما یلاتش، ضرر را بجان می خرد. انوقت شما این شخصیت را در کنار شخصیت های باسمه ای و سینمایی فرمان و قیصر می گذاری؟ این روحیه را نمی توان رجعت به گذشته دانست و به ان انگ سنت گرایی زد. تیر داد جان همین سنت گرایی ها بود و هست که روزگار ما را به اینجا کشانده. و هویت ها را از هم پاشیده است.
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفمتاسفانه شما و تیرداد؛ هر دو فقط به «ارزشهای اخلاقی» این شخصیتها نگاه کرده اید و تیرداد نیز «فراسوی نیک و بد» را فراموش کرده است.
به نظر من ساختار این شخصیتها یک ساختار «گرگ تنها»؛ «عملگرا» و «نترس» با «ریسک پذیری بالا» را در خود دارند. هر جایی هم که بخواهد کاری پیش برود؛ به چنین افرادی نیاز است. مسائل اخلاقی و نیک و بد هم مخصوص ایرانیها نیست. از طرف دیگر «نیک و بد» گاهی بستگی به جایگاهی که قضاوت کننده در آنجاست دارد.
ناشناس گرامی
پاسخحذفمن لینکی که از العربیه فرستاده اید را دریافت نکرده ام.
راستی منظورم سنت زدایی بود. نه سنت گرایی. اشتباه لپی شده. هر چیز سنتی لزوما بد نیست....( بنظر من ساختار این شخصیتها یک ساختار «گرگ تنها»؛ «عملگرا» و «نترس» با «ریسک پذیری بالا» را در خود دارند. هر جایی هم که بخواهد کاری پیش برود؛ به چنین افرادی نیاز است.) کژدم جان این تئوری خیلی اخوندی و کمونیستی می شود. و می رود در قالب هدف وسیله را توجیه می کند. و خیلی بد می شود. در جایی گفته بودی ارز شهای اخلاقی برای منظبط کردن جامعه ضروری است. که حرف در ستی است. اما ساختار گرگ تنها این قالب را بهم می ریزد. و بازی را وارد گود خطر ناکی می کند که اتفاقا جامعه امروزی ایران محصول ان است. هر که برای خویش. دزدی و دروغ و... بگیر الی اخر.
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفبرای رسیدن به هدفهای بزرگ «جنگاور» لازم داری. هر جنگاوری لزوماً «لات و لوط» نیست. امّا چه لات و لوط و چه «با وجدان و جوانمرد» از نظر ساختاری همانی هستند که گفتم. نترس؛ ریسک پذیر؛ عملگرا؛ گرگ تنها.
پلیسی که اینگونه نباشد و یا سربازی که اینگونه نباشد و یا افسری که اینگونه نباشد؛ اجباراً به جزوهٔ آشپزی «جین شارپ» پناه خواهد برد.
در ضمن اصلاً فکر نکنید که آنهایی که کتاب زیاد میخوانند و شعر میگویند و کارهای فرهنگی میکنند؛ و لفظ قلم حرف میزنند؛ فیلم میسازند؛ دایره و تنبک میزنند آدمهای سالمی هستند. «عافیت طلبی»؛ «ترس»؛ خود مُحقّ انگاری و ... اینگونه ساختارهای فردی؛ فساد را تا بیکرانه ها میبرد.
حذفخبر را ول کنید و فقط به تیتر نگاه کنید. فقط تیتر که به هزار زبان در سخن است:
http://www.bbc.com/persian/world/2015/06/150610_l39_review_rise_of_is