۱۳۹۴ شهریور ۲۹, یکشنبه

رابطهٔ مستقیم میان «شکست انگلهای صفوی در یمن» و «نبردهای سوریه»


پرسش مهمی که بسیاری از محافل سیاسی اکنون با آن روبرو هستند؛ تصمیم عجولانهٔ روسها در رابطه با فرستادن نیرو؛ تجهیزات نظامی و ساختن پایگاه نظامی در «لاذقیه» و سپس تبلیغات در مورد سخنرانی آیندهٔ «ولادیمیر پوتین» در سازمان ملل است که محتوای این سخنرانی به شرح زیر خواهد بود:

۱- حذف تحریمهای اقتصادی علیه رژیم پوتین و پذیرفتن شرایط کنونی در «اوکرائین».
۲- کمک به روسیه در رابطه با ریشه کن کردن نیروهای «سلفی - جهادی» در سوریه و آسیای میانه.
۳- همکاری با روسها برای حفظ رژیم «بشار اسد»؛ و دست کشیدن از حمایت القاعده و داعش و سرکوب همزمان هر دو سازمان؛ در ازای «تقسیم صوری قدرت در سوریه».

در واقع روسها هیچ پیشنهادی به نفع بازیگران دیگر ارائه نخواهند داد و میخواهند همهٔ غذا را در بشقاب خود بچینند و انتظار دارند که دیگران مثل احمقها این سهمیه بندی را بپذیرند. با اینکه روسها فکر میکنند که آرایش کنونی نیروها میتواند بازی را به نفع آنها تمام کند ولی همزمان خود را برای «سناریوهای بدتر» آماده میکنند. زیرا بازیگران نه تنها فقط کشورهای غربی نیستند؛ بلکه به «کدخدا» نیز اعتماد ندارند. به همین خاطر روسها به ساخت و ساز «اهرمهای فشار» روی آورده اند که از این قرار است:
۱- گسیل کردن بزرگترین زیردریایی اتمی روسیه به دریای مدیترانه که مسلح به ۲۰۰ کلاهک هسته ای است و حتی موشکهای کافی برای پرتاب آنها در این زیردریایی وجود ندارد و «بلوف بودن» آن از همین نقطه آشکار است. (چیزی شبیه رفتن به شکار مرغابی با کاتیوشا).
۲- ساختن پایگاه هوایی عجولانه و مأموریت دادن به «حاجی بادمجان میرزا قاسمی» برای فرستادن نیروهای ویژهٔ سپاه پاچاهارداران به سوریه و هماهنگ کردن «مزدوران جمع آوری شدهٔ شیعه» برای قرار گرفتن در «تحت امر ژنرالوف های روسی». اکنون برای ساکنین ایران و اوباشانی که خود را «اپوزیسیون» مینامند باید روشن شده باشد که اوباشان سپاه پاچاهارداران و «دلقک فرزانه»؛ نوکران کت بسته و حلقه به گوش روسها هستند.
۳- صدور احتمالی سامانهٔ ضد هوایی و ضد موشکی S-300 به سوریه (البته به خرج مشترک روسیه و «عنتر فرزانه»). امّا اینکه چرا از «صدور احتمالی» این سامانه سخن میگویم؛ دلیل آن مخالفت اسرائیل است و هرچند که روسها به اسرائیل وعده هایی داده اند؛ امّا اینکه این پیشنهادات پذیرفته شوند؛ داستان دیگری است.
اکنون همه ماجرا «در ظاهر» به این امر ختم میشود که دولت اوباما و اسرائیل؛ طعمه را بپذیرند و به قلّاب روسها بیفتند و یا آب را بیشتر گل آلود کنند؟ امّا آنچه که در ظاهر به نظر میرسد؛ در «عمق» میتواند به یک «تلهٔ بزرگتر» برای روسها و حاکمیت انگل فرزانه؛ تبدیل شود.
مسئلهٔ دیگری که هم روسها و هم «نوکر فرزانه»  به فراموشی سپرده اند؛ همان کسانی هستند که ۴۰ سال پیش؛ کشتی امید روسها را در افغانستان به گل نشاندند. یعنی کشورهای ساکت عربی. کشورهای عربی سخن نمیگویند و اگر هم حرفی بزنند؛ «عربده کشی» نیست. همین کشورها در سکوت کامل «بهار عربی» را مهار کردند و عراق و سوریه را با استفاده از «نیروهای نیابتی» به جهنمی برای «انگل فرزانه» و «گروهبان حاجی بادمجان» تبدیل نمودند و در بحرین و یمن نیز؛ به طور مستقیم وارد نبرد شدند؛ امّا هرگز نه به «مانورهای پرهزینهٔ دروغین» و ادعای اختراعات عجیب و غریب روی آوردند و نه «عربده» کشیدند. امّا آنچه که در این روند مهم بود اینکه: حاکمیت صفوی مسلک حاکم بر ایران؛ هرگز جراًت ورود مستقیم به هیچ نبردی را به خود راه نداد و به «بیراههٔ پر هزینه» زد و نهایتاً به «ترکستان» رسید که اکنون میبینید.به نظر من «حاکمیت انگلهای صفوی» در برون مرزها شکست خواهد خورد و شکست آنها در برون مرزها؛ راه شکست آنها در درون مرزها را بسیار هموار خواهد کرد؛ امّا این شکستها هیچ دست آوردی برای ساکنین ایران به جز دردهای بی پایان و غیر قابل درمان نخواهد داشت. زیرا نمیخواهند بیدار شوند.

در اینجا ۲ پرسش بسیار مهم مطرح میشود:

۱- چرا روسها اینهمه عجله دارند؟
۲- چرا «عنتر فرزانه» ( که نقش واقعی او نشان دادن جای «دوست» و بویژه «دشمن» است)؛ گروهبان واقعی و «ژنرال هالیوددی» و نیروهای به اصطلاح ویژهٔ  پاچاهارداران خود (حدود ۱۰۰۰ نفر) را با این عجله به «تحت فرمان در آمدن روسها» فرا خوانده و به سوریه فرستاده است؟
آیا مسئله این است که رژیم اسد در حال فروپاشی کامل است؟ و یا در کنار آن؛ «فروپاشی شبکهٔ حوثیهای احمق» که قلادهٔ خود را به دست «خَرِ مُرده» سپرده و سرنوشت مردم خود را به «توفان» سپرده اند؛ نیز اهمیت دارد؟

پاسخ من به این ۲ پرسش این است:

۱- روسها در حال تحلیل رفتن در زیر فشارهای اقتصادی هستند و حلقهٔ دارِ تحریمهای اقتصادی؛ هر روز تنگتر شده و پایین آمدن قیمت نفت نیز مزید بر علّت گردیده است. لذا چنین فکر میکنند که با بکار گیری «نوکر فرزانه» و «گروهبان حاجی بادمجان» و «انگل حسن نصرالله» برای دفاع از رژیم اسد و دادن وعدهٔ پیروزی و حفظ «بخش نهایی هلال شیعی» (بخش علوی نشین سوریه و جنوب لبنان) دست به آرایش نیرویی زده اند که همهٔ گرد آمدگان در این نیرو «سوته دلان» هستند و به «حمایت» نیاز دارند. امّا هدف روسها نجات بشار اسد و یا حفظ هلال شیعی نیست؛ بلکه معامله با آمریکاست. به همین خاطر نیز؛ روسها  به صورتی «محافظه کارانه» و قطره چکانی وارد معادلهٔ سوریه شده اند هرچند که ظاهراً صدای بوقهای تبلیغاتی بسیار بلندتر از صدای چکاچک شمشیرهای آنها در میدان نبرد است.
۲- انگل فرزانه هیچ چارهٔ دیگری ندارد. «یمن» از دست رفته است و در آینده ای نزدیک؛ بخش اعظم انرژی «ناتوی عربی» صرف سرنگونی رژیم اسد خواهد شد. لذا «عنتر فرزانه» چاره ای  به جز به گردن انداختن «قلاّدهٔ سیرک دار شمالی» ندارد. امّا این آخرین بازی او خواهد بود. زیرا «سیرک دار بزرگ» به دنبال اهداف دیگری است.
اینکه کسی بتواند باور کند که روسها با چند تانک و جنگنده بخواهند سرنوشت نبرد در سوریه را تغییر دهند؛ مانند «اعتقاد به امام بسیار شجاع چاه نورد»؛ کاملاً بی اساس و از روی «بدبختی و ذلّت» و «عسر و حرج» است.

نتیجه اینکه:
در سایهٔ این وعده های سر خرمنِ روسها به «عنتر فرزانه»؛ مذاکرات انتقال اورانیوم غنی شده به روسیه مانند اسب بادپا؛ چهارنعل پیش میرود. امّا اگر «اقتصاد چین» در یکی دو ماه آینده؛ یک زمین لرزهٔ بزرگتر را تجربه کند؛ روسهای نفت فروش و «انگلهای آرزومند فروش نفت»؛ با همدیگر به ملاقات «امام چاه نورد» به چاه فرو خواهند رفت. روسها اینرا میدانند. امّا انگل فرزانه؛ هنوز «آیةالکرسی» میخواند؛ تا دری باز شود.

کژدم



۱۳۹۴ شهریور ۲۱, شنبه

هزینه های دفاع از «خانه» به «هزینه کردن خانه» رسید

حتماً به یاد دارید که اوباشان صفوی مسلک حاکم بر ایران میگفتند:
«اگر اکنون در سوریه نجنگیم؛ فردا در مشهد و تهران خواهیم جنگید» .... و البته راست میگفتند. امّا خودشان نجنگیدند؛ بلکه راه بسیار پر هزینهٔ «استخدام مزدوران» را در پیش گرفتند. آنها «نیروهای رزمی نیابتی» را بکار گرفتند که «پس ماندهٔ فرهنگ نظامی انگلستان و آمریکا» است و این دو کشور؛ یا این «پروتوکول» را کنار گذاشته اند؛ و یا با آن با «احتیاط بسیار» برخورد میکنند.؛ زیرا زمانیکه «نیروی جنگ نیابتی» تشکیل شد و به صورت یک قدرت فیزیکی در آمد؛ هر لحظه باید به انتظار «نافرمانی» و «تقاضاها»ی آن؛ آماده بود و کاشتن «جاسوسان» در میان آنها نمیتواند بازی را عوض کند. اکنون از آمریکای لاتین و آفریقا تا خاورمیانه میتوان گروههای مزدوری را که CIA با هزینه های زیاد و آموزش تشکیل داد و سپس «موی دماغ» آمریکا شدند و به گروههای ضد آمریکایی تبدیل شدند را رصد کرد. امّا «فرهنگ نظامی حاکم ایرانی» همچنان پای در جای پای «پروتوکولهای قدیمی نئاندرتالی» میگذارد (مانند تکنولوژی هسته ای نئاندرتالهای چینی)؛ اینها حتّی شکل ظاهری «داعش» را نیز کپی میکنند و هیچ خلاّقیتی از خود نشان نمیدهند (اینجا). ساکنین ایران به برکت وجود محمد رضا پهلوی ها و آخوندهای کثیف صفوی؛ همچنان در پیلهٔ اندیشه های دوران «کشاورزی - دامداری» مانده اند و به همین خاطر است که بزرگترین هنر آنها «کپی کردن و افتخار به رسیدن به قلّه های رفیع علم و تکنولوژی» محصولات دیگران است. محصولاتی که دیگر به «موزه ها» سپرده شده اند (موزه های تاریخ تکنولوژی و تاریخ نظامی).
لذا  «اتاقهای فکری شمپانزهٔ فرزانه» و «گروهبان حاجی بادمجان (زن به امانت آخوند گلستانی مشهور و حرفه ای)»؛ با تقلید «شمپانزه وار»؛ نخست «اوباشان افغانی و پاکستانی و لبنانی و عراقی» را هزینه کردند.
امّا نتیجه این شد که: نبرد به «عراق» کشیده شد.
«حشد الشعبی» ساختند و کون «حاجی بادمجان» را بر سر« نیزهٔ تبلیغات هالیوودی» (فتح دهکدهٔ آمرلی) کرده و توسط «بچّه کونیهایی مانند جبههٔ ملی چیها و کونی مشهور بهنود روزینامه خوان» به سردار تبدیل شد و  کار به جایی رسید که «حاجی بادمجان» (که زنش را به آخوند گلستانی به امانت سپرده است و احتمالاً در آخرین بازگشت خود چند بچهّٔ کاکل زری تحویل خواهد گرفت)؛ پس از شکستهای پی در پی و دویدن به دنبال دُم «سلطان بندر» و هزینه کردن همهٔ داراییهای سپاه قدس (اوباشان پاکستانی و عراقی و افغانی و لبنانی) مانند مولای خار حسادت در چشم و استخوان تشنگی قدرت درگلوی خود (علی سگ کُش) از روی بدبختی به رجز خوانی و «فریاد زدن در چاه» پناه آورده و؛ وعده های «به لرزه در آوردن عرش» در سوریه را میداد. امّا اکنون مانند «سگ دست آموز کرملین» زوزه میکشد و نوبت به هزینه کردن مستقیم «سپاه پاچاهارداران» زیر چتر حمایتی «پشم خایه های پوتین» رسیده است (آریو برزن خاک بر سر صفوی مسلکها). سفر این «آریو برزن مادرقحبهٔ صفوی مسلک به مسکو» را پیش تر توضیخ داده ام و نیاز بیشتری برای توضیح «کیر لیسی حاجی بادمجان گروهبان میرزا قاسمی» وجود ندارد و همینقدر که هست؛ برای تمامی «همشهری ها» و «اعقاب» و «آیندگانش» کافی است.

اکنون  «دلقک فرزانه» و «آریو برزن» او؛ مانند «شپشهای پایین تنه» در زیر سایهٔ حمایت «پشم خایهٔ پوتین فرزانه»ا؛ به هزینه کردن خود دست یازیده اند. دیگر «یمن» را فراموش کرده اند؛ زیرا میدانند که «انصار الله به گا رفته است». لذا نیروهای سپاه «پاچاهارداران» به سوریه اعزام شده اند تا به عنوان «خط شکن» روسها مورد استفاده قرار گیرند.
آیا داستان «مرد مغز طلایی» را به یاد دارید که هر روزه؛ مغزش را با ناخنهایش می کند و می فروخت و در نهایت به «افلاس» رسید؟ (فکر میکنم؛ هم سن های من این داستان را از دورهٔ دبیرستان به یاد دارند).
اکنون داستان «ساکنین خائن صفوی مسلک ایران و رهبرانشان» تکرار همان تراژدی است.
اگر در رسانه های فارسی زبان میگویند که در ۱۰ تا ۲۰ سال آینده؛ چهرهٔ ژئوپولیتیک خاورمیانه عوض خواهد شد و نام ایران را نمی آورند و کشورهای خط کشی شده ای را که از دل «فروپاشی حکومت عثمانی» زاده شده اند را مطرح میکنند؛ تنها به خاطر در خواب نگاه داشتن «ناسیونالیستهای قلّابی صفوی مسلک» است. به «در» میگویند تا «دیوار» بشنود. امّا گویا «دیوار» کاملاً «کر» و «کور» شده است.
«حاجی بادمجان میرزا قاسمی» (آریو برزن  بهنود کونی) را به «مسکو» فراخواندند و «تشتک نیوزهای رژیم» همگی یکصدا داد زدند که این سفر برای «تحویل قریب الوقوع S 300» بوده است. البته راست گفتند؛ زیرا قرار است که روسها S 300 را در سوریه مستقر کنند و به حاجی بادمجان و «کونی فرزانه» هم گفته اند که: اگر هزینه اش را بپردازید و «اوباشان عراقی و افغانی و پاکستانی و لبنانی» و همچنین «سپاه پاجاهارداران» را به عنوان «خط شکن» در اختیار «ژنرالوف های روسی» نگذارید؛ «کونتان بر هوا است». 
یعنی: هزینه ها و سربازها از شما؛ «رهبری و فرماندهی از ما». .... «گوشت برای ما» و ... «پس مانده ها و استخوان برای شما». 
«دلقک فرزانه» و «ساکنین خاک بر سر ایران» نیز خوشحالند که بالاخره توانسته اند با «روسها»  رابطهٔ استراتژیک برقرار کنند.
برای دریافت بهتر اینگونه رابطه ها؛ به «داغستان»؛ «قرقیزستان»؛ «تاجیکستان» و چند «اِستان» دیگر نگاهی بیندازید و خاکهای سوخته را ببینید.

کژدم

۱۳۹۴ شهریور ۱۹, پنجشنبه

عصای موسی

در رابطه با «عصای موسی» بسیار گفته ام و البته این گفتارها در حد یک «نظریه» (تئوری) بود. تعدادی از خوانندگان در بخش نظرات و تعدادی نیز با فرستادن «ایمیل» در این رابطه می پرسیدند و من همیشه در این رابطه طفره میرفتم و پاسخ نمیدادم. برایم مهم نبود که «یک کس» و یا «همه کس» فکر کند و یا کنند که برای بازار گرمی وبلاگ چنین نام سمبلیکی را برگزیده ام.
امّا به خاطر «مادرقحبگی های زیاده از حدّ کونی فرزانه» و نشان دادن «نوکری آشکار به روسها» میخواهم که «عصای موسی» به همگان نشان داده شود.
«عصای موسی» در «یمن» است و در کوههای «مران» و یا «صعده» و یا هردو آنها پنهان شده است.
«عصای موسی» نامی سمبلیک است که من بر روی «پروژهٔ تولید بمب هسته ای» در خارج از ایران نهادم.

پیش از کلید خوردن «پروژهٔ امام حسن»؛ رژیم «انگلهای صفوی حاکم بر ایران»؛ پروژهٔ دیگری  با عنوان Plan B را کلید زده بود؛ تا با پذیرفتن شرایط کشورهای مشهور به «۱+۵» (برای خارج شدن از زیر تحریمها)؛ پروژهٔ «تولید بمب اتمی» در خارج از ایران ادامه یابد. «عراق» مناسب نبود؛ «لبنان و سوریه» نیز به هیچ وجه نمیتوانستند مناسب باشند. لذا «یمن» به عنوان بهترین گزینهٔ طبیعی انتخاب شد. از همین روی است که رژیم صفوی مسلکهای ایران؛ حتی حاضر خواهد شد که «صعده» و «مران» را در برابر همهٔ خاک یمن معامله کند. آنها ظاهراً با تقسیم یمن به دو بخش «شمال و جنوب» مخالفت میکنند؛ امّا آرزوی قلبی آنها این است که این کشور تقسیم شود تا «عصای موسی» سالم بماند.

پروژهٔ کوتاه مدّت

این پروژه که در زیر لایه های اختلافات و رقابتهای منطقه ای رژیم صفوی حاکم بر ایران با حاکمیت عربستان سعودی و اقمار آن خوابیده است؛ در واقع؛ «نه برای کنترل باب المندب» و فشار آوردن به عربستان سعودی؛ بلکه استفاده از این «حدس و گمان»ها به عنوان «پوشش» برای فرستادن تعداد زیادی «سانتریفوژهای ممنوعه» به «یمن» و مخفی کردن آنها در غارهای کوهستانهای «صعده» و «مران» به خاطر پنهان نگاه داشتن آنها از «بازرسیهای پذیرفته شده در مذاکرات» در درون چهارچوب ارضی ایران بوده است.

پروژهٔ  اصلی

تمامی قیل و قالهای اوباشان رژیم صفوی مسلک حاکم بر ایران؛ در رابطه با «ما ۴ پایتخت عربی را فتح کرده ایم» و یا «خطوط قرمز» رعایت نشده است؛ که هر روزه در بوق و کرناهای افراد و وبسایتهای حقوق بگیر وزارت اطلاعات و سپاه قدس؛ منتشر میشوند؛ برای سرپوش گذاشتن بر روی «پروژهٔ بازتولید فُردو و پارچین» در «یمن» بودند و هستند و گرنه سران احمق هیچ حکومتی چنین ادعاهای تحریک آمیزی را به صورت علنی مطرح نمیکند؛ بویژه آنکه «رهبران سیاسی و امنیتی» آنها در «کرملین» باشند و؛ اگر چنین مطالبی مطرح؛ هدف خاصی را از «مطرح شدن» دنبال میکنند که «خاک پاشیدن به چشمهان دیگران» و یا «نشان دادن آدرس عوضی» است.
لذا آنهایی که میخواهند؛ «عصای موسی» را کشف و نابود کنند؛ بهتر است که همهٔ دوربینهای ماهواره هایشان را بر روی کوهستانهای «صعده» و «مران»؛ زوم کنند و پس از پیدا کردن هدف؛ بهتر از همه میدانند که با هدف چه باید کرد؟

به احتمال قوی «روسها» و «چینی ها» و حتّی «اوباما» نیز از پروژهٔ «عصای موسی» خبر دارند.

کژدم


۱۳۹۴ شهریور ۱۸, چهارشنبه

شکستهای روز افزون رژیم انگلهای صفوی مسلک در برون میهن و نبرد های نزدیک در آینده

گاهی بسیار عجیب می نماید؛ زمانیکه رژیمی ادعای ایستادن بر  بلندترین قلّه های «پیشرفتهای علمی» و «امنیت» را دارد و ناگهان با یک «گوز»؛ «نماز امنیت و تکنولوژی» آن باطل میشود. 
پرسش این است که آیا این «گوز» تصادفی بوده است؟ یا اینکه «خائنین صفوی مسلک» (نوکران تشنهٔ قدرت) و «از ما بهتران ها» برای برنامه ها و استراتژیهای کلان خویش؛ به چنین رژیمهایی کوچه ها و پس کوچه ها می دهند تا به «کوچهٔ بن بست» کشانیده شده و با یک «گوز»؛ باطل شوند؟ و در نتیجه «ایران» باطل شود؟ مگر بر سر کار آمدن «خمینی کثافت» برای «ویرانی ایران» نبود؟
به راستی؛ چه کسانی پتانسیل آماده شدن در جهت مقابله با چالشهای آینده را دارند؟ آنهایی که NASA دارند؟ یا آنهایی که «سازمان هوا فضایی قلّابی» دارند و کارشان تولید «موشکهای نقطه زن» و فرستادن «احمدی نژاد» به هوا در یک تمرین موشکی فوتوشاپی  و سپس نشان دادن تصویر «برادر دوقلوی خالدار احمدی نژاد» به جماعت «منتظران ۳۱۳ »؟
آنچه که در نمایش ۳۷ سالهٔ «حکومت ننگین صفوی» دیده اید؛ تنها نشانگر «مادر قحبگی صنف انگلی آخوندها» نیست؛ بلکه نشانگر «کیفیت بسیار پایین ساکنین ایران» در برخورد با مسائل سیاسی و اقتصادی و سیاسی و بالاتر از همه «درجهٔ اهمیت آینده» برای آنها است. مردمانی که در عصر «کاشانی» و «مصدّق» و «محمد رضا پهلوی» یخ زده اند؛ چه تصوّری از آیندهٔ مبتنی بر «اکنون» میتوانند داشته باشند؟ برای یافتن پاسخ این پرسش؛ به «تصورات نئاندرتالها» در بارهٔ آینده فکر کنید.
در نوشته های «بس بسیار پیشین» گفته بودم که «قانون اساسی» تا زمانی که بر روی کاغذ است؛ فقط یک «نوشته» است. امّا زمانی که اجرایی شود؛ به یک ساختار عریض و طویل اقتصادی - اجتماعی - سیاسی - امنیتی - نظامی؛ با «ساختاری فیزیکی» تبدیل میشود و اگر بخواهی آنرا تغییر دهی؛ نمیتوانی با یک «مداد پاک کن» آنرا حذف کنی؛ زیرا دیگر بر روی کاغذ پاره نیست و تبدیل به «ساختاری فیزیکی» شده است و شکستن یک «ساختار فیزیکی تا دندان مسلّح برای حفظ وجود نحس خویش»؛ به نیرویی فیزیکی و کشتارگر(انقلاب) نیاز خواهد داشت.
امّا مهمترین مسئله این است که این «نوشتهٔ بی جان» (قانون اساسی = آیین ریشه ای) پس از تبدیل شدن به «آیین زندگی یک مجموعه»؛ «سرزمین و مردمانش» را تعریف میکند که: چه پذیرفته شده باشد و یا پذیرفته نشده باشد؛ «سرنوشت» و «آیندهٔ» آن مجموعه؛ بر اساس آن نوشتهٔ پیشین و این «ساختار فیزیکی کنونی» تعریف خواهد شد. سرنوشتِ همان چیزی که شما آنرا «ملّت» میخوانید.
آنهایی که این ساختار فیزیکی را پذیرفته اند؛ باید از آن دفاع کنند؛ زیرا منافع آنها در این «آیین ریشه ای» تعریف و تثبیت شده است؛ آنهایی که این ساختار را «نمی پذیرند» باید با آن مبارزه کنند؛ زیرا «هیچ جایگاه شرافتمندانه ای» در این ساختار برای آرمانها و وجود فیزیکی آنها تعریف نشده است.
حکومت ننگین تشیع (صفوی مسلکی)؛ بازی را درعرصهٔ بین المللی نه تنها باخته است؛ بلکه مدیریت درونی خود را نیز به همانهایی که «دشمن» میخواند؛ سپرده و تنها آرزوی «مادرقحبهٔ فرزانه» این است که همگی سکوت کنند و نگویند که ابعاد این شکست و عقب نشینی ننگین تا «نهان خانهٔ  دلقک  فرزانه» می رسد.
اگر ماجرا؛ تنها به اینجا ختم می شد که این «مادر قحبهٔ فرزانه» برای بقای زندگی ننگینش؛ حتّی «نوه های کاکل زری اش» را در روسپی خانه های تایلند می فروخت؛ باکی نبود. امّا مشکل اصلی این است که میلیونها مادرقحبهٔ فارسی زبان؛ هر کثافتکاری او را «افتخار ملّی» جلوه میدهند و «ده ها میلیون» احمق آریایی نژاد خاک برسر شیعه مسلک نیز مانند «کیر خر در گرمای تابستان»؛ «آویخته» مانده اند که بالاخره باید چکار کنند؟ (ناگفته نماند که یکی از ابزار اندازه گیری قدیمی تشخیص گرمای هوا؛ «جمع شدن و یا آویخته بودن کیر خر» بوده است. .... باور نمیکنید؟ از آذربایجانیها بپرسید؛ تا هم یاد بگیرید و هم  قانع شوید). این «آویخته ماندگان» از یک سو؛ نگران حقوق تعریف شدهٔ خود در این ساختار هستند (کمپانیهایشان- ثروتهای باد آوردهٔ رانت خواری و زمین خواری شان؛ موقعیتهای شغلی شان به عنوان مهندس و کارگر حرفه ای و پزشک و استاد دانشگاه در کارخانه ها و مؤسساتتی که زباله تولید میکنند و ....) و از سوی دیگر با چشمهای نیمه کور خود (نیمه کور به خاطر منافع تعریف شدهٔ خود و خانواده)  میبینند که همهٔ سیستم و آنچه که در بر میگیرد (سرزمین و جامعه)؛ رو به سوی ویرانی کامل نهاده است.
امّا منافع «نقدی» کنونی این دهها میلیون نفر که از برکت وجود رژیم ننگین شیعی؛ «کبابهای ۶۰ سانتی متری» میخورند و با دیدن محصولات Copycat  و احساس «غرور ملّی تخمی و کاذب» و رؤیای رسیدن به «قلّه های تکنولوژی  و تمدن دروغین» و «تسخیر بیروت و بغداد و صنعا»  به آنها دست میدهد (انچه که به خاطر یخزدگی در عصر قاجار در آرزوی آن سوخته اند و قهرمان ملّی شان  همچنان؛ همان «پسر آشپزباشی» است؛ عدم پیشرفت خود را نه به «خاک بر سری خویش» بلکه به «توطئهٔ بیگانگان» نسبت میدهند) و به  خاطر همین بی لیاقتیها؛ مخالفتهای آنها با این سیستم ویرانگر؛ در حدّ «چُس ناله های اصلاح طلبانه» به صورتی «یخزده» میماند و بسیاری از رهبران این جریانها یا خود «عناصر رژیم» هستند و یا توسط رژیم خریداری شده اند (مانند کوروش عرفانی که مانند بسیاری از اوباشان دیگر؛ به جای اندیشیدن به آینده؛ «ابزار صهیونیست یاب» به دست گرفته است).

در ذهن یک «کثافت شیعه مسلک» حتّی  در «مدرن ترین شکل آن» نمی گنجد که : گذشته از نا بسامانیهای زیست محیطی؛ به عنوان نتیجهٔ طبیعی  «روند شکسته شدن عصر یخ بندان»؛ حد اقل کاری که از موجودی که خود را «انسان» مینامد؛ این بود که این روند را کشف و در جهت «بقای سرزمین و مردم خویش» در مبارزه با این روند؛ تلاش کند و به جای آن به «تعریف حقوق شیعه و سنّی» پرداخته و اکنون در درون کشور؛ آمادهٔ «کشتار همدیگر» و در برون میهن نقش «نوکر بی جیره و مواجب روسها» را بازی میکند .
سرنوشت چنین موجوداتی؛ نه به «دست طبیعت» و یا «نبردهای سیاسی» بلکه توسط «کیر علی و حسن و حسین» و «کُس عایشه و فاطمه و زینب» نوشته شده است.
فرمان آیندهٔ نزدیک این است:
«بکشید همدیگر را .... ای مادرقحبه های صفوی و سلفی» .... تا دنیا بدون وجود ناپاک شماها.... «دگر شود».

پس از شکست رژیم ننگین «کیر لیسان علی و حسین» در یمن؛ نبردهای ویرانگر سوریه و لبنان؛ به مرحله ای جدید و «جهانی» خواهد رسید. نبردی که در آن «روسها» با تمامی قدرت نمایی اتمی؛ شکست خواهند خورد.
«پوتین» از حد «استراتژیست بودن» به مرز «دیوانگی هیتلری» رسیده است و نوکران صفوی مسلک روسها (کونی فرزانه و حاجی بادمجان) به نوکران «جنگ نیابتی روسها در خاورمیانه» تبدیل شده اند و «ایران» را با خود به گور خواهند بُرد.
خود را برای رویارو شدن با نبردهای سهمگین خاورمیانه آماده کنید.
آنهاییکه «هیچ چیز ندارند»؛ چیزی نخواهند باخت.
امّا آنهایی که «رانت» و «کبابهای ۶۰ سانتی متری» دارند .... همه چیز را خواهند باخت.
پیش به سوی «ویرانی دنیای کهن خاورمیانه».
پیش به سوی گورستانی به نام  «خاورمیانه».

کژدم