۱۳۹۵ خرداد ۲, یکشنبه

«انترناسیونالیسم نوین سرمایه داری بین المللی» و ظهور «ناسیونالیسم» (بخش نخست)

گاهی بهتر است که به سکوت روی آورد و به جای دنبال کردن وقایع هیجان انگیز روزانه؛ به افقهای دور تری نگریست. هر چند که ۹۹ در صد خوانندگان اخبار و تحلیلها؛ به دنبال «هیجان» هستند. به همان دلیل که بسیاری از تماشاگران فیلمهای سینمایی؛ به فیلمهای هیجان انگیز گرایش دارند. آن یک درصد بقیه را که  در درجات گوناگون به «عمق» فکر میکنند؛ فراموش کنید. زیرا بخشی از آن یک درصدیها «گنگهای خوابدیده» هستند و بخش دیگر آنها؛ «سازندگان آینده» میباشند و عمق «خوراک گنگهای خواب دیده»؛ تحلیل نتیجهٔ نهایی حرکات و عملیات بخش دیگر است که «آینده سازان» میباشند؛ و زمانی که نتیجهٔ نهایی عملیاتهای آنها (آینده سازان) به سطح «خبر» میرسد؛ نشان از این دارد که: «کار تمام شده است» و حالا آن «گنگهای خوابدیده» هرچقدر که میخواهندمیتوانند تحلیل کنند؛ زیرا «کار تمام شده است» و کار آن تحلیلگران کذایی؛ حد اکثر در حدّ «باستان شناسی» است و به زبان مؤدب کژدمی: «خبر این است که همهٔ تان گاییده شده اید و حالا میتوانید هرچقدر که میتوانید تاریخ گاییده شدنتان را تحلیل کنید» و همچنان در «لجنزار تحلیل گذشته = تاریخ = باستان شناسی خبری» باقی بمانید. زیرا «تاریخ را نمیتوان اصلاح کرد و دوباره نوشت» و «نهایت تحلیل تاریخ» در خوشبینانه ترین حالت؛ شما را به «لحظهٔ اقدام به تحلیل اخبار» میرساند که «آن لحظه» نیز به خودی خود؛ «بخشی از تاریخ» است و اسف بار تر اینکه: شما را در «منجلاب و باتلاق تحلیل گذشته ها و تاریخ» نگاه می دارد و «بُن بست تحلیل تاریخ» راهی به آینده ندارد. در این وبلاگ نوشتاری مربوط به گونه های مختلف تحلیل وجود دارد که فکر میکنم؛ از «کم خواننده ترین» نوشته ها بود و همچنان هست. (حوصلهٔ نبش قبر ندارم و اگر خواننده ای میخواهد با انواع تحلیل آشنا شود میتواند این سختی را خودش پذیرا شود).

غولهای خبری


وظیفهٔ غولهایی که در عرصهٔ «خبر رسانی - تحلیل» از قبیل روزنامه ها و رادیوها و تلویزیونها فعالیت میکنند؛ این است که ضمن انتقال اخبار؛ وظیفهٔ اصلی خود یعنی «مغز شویی» را به پیش ببرند. برای نمونه به این نوشتار از BBC توجه کنید که میتوان آنرا به عنوان «سخیف ترین تحلیل» که حتّی نمیتوان انتظارش را از «غول خبری - تحلیلی BBC » داشت را به خورد خوانندگان و بینندگانش میدهد و نگارندهٔ این تحلیل خود را در هیکل یک «ساندیس خور» که در یک وبسایت «تشتک نیوزی» به نوشتن مطالب مزخرف مشغول است؛ ظاهر می سازد (اینجا). در این «تحلیل ؟؟؟؟!!!!» آنچه که به عنوان بزرگترین شاخصهٔ  تاریخی «انتخابات ریاست جمهوری آمریکا» مورد بررسی قرار گرفته است؛ مسئلهٔ «سِنّ کاندیداها» است. همین نوشتار میتواند شما را به عمق لجنزاری که BBC در تلاش کشانیدن خوانندگان خود به آن است؛ آگاه سازد. گویی که جنگلی آتش گرفته است و تحلیلگر نان به نرخ روز خور BBC در حال گزارش دادن از سَنّ «جوان ترین سوسک» و «سالخورده ترین سوسک» که در این آتش سوزی «شهید شده اند» می باشد. این نوشتار را باید «سخیف ترین نوشتار تحلیلی BBC » نام نهاد که میتواند «جایزهٔ تمشک طلایی» در عرصهٔ «اطلاع رسانی» را به خود اختصاص دهد. البتّه فکر نکنید که سایر «غولهای خبری - تحلیلی» بهتر هستند... بلکه این شما هستید که باید «بهترین» باشید و «مو» را از «لای ماست» بیرون بکشید. البته من به  «تعلیم و تربیت برای انشتین شدن» هیچ اعتقادی ندارم. «انشتین» شاگردان بسیاری داشت؛ امّا هیچ یک از آنها جای او را نگرفتند زیرا («انشتین»؛ انشتین زاده میشود = شمن؛ شمن زاده میشود» و آموزش و پرورش نمیتواند شَمَن تولید کند). لذا اگر «بهترین» نیستید؛ تقصیر «انشتین» نیست و باید بر علیه ریشه های ژنتیک و درجهٔ هوش خود(IQ) خود شکایت کنید.
در بسیاری از نوشته های پیشین این وبلاگ؛ به «لیبرالیسم لجام گسیخته» و بویژه «لیبرالیسم لجام گسیختهٔ اقتصادی» در آمریکا که بدون داشتن یک «استراتژی ملّی سیاسی - اقتصادی» به «سرمایه داری جهانی» انجامید و «استراتژی دهکدهٔ جهانی» از دل آن بیرون آمد و همچنین مقابلهٔ «ناسیونالیسم روسی و چینی» در برابر «استراتژی دهکدهٔ جهانی» که با شعار «New World Order » به میدان آمده است؛ به صورت جسته و گریخته؛ اشاره هایی داشته ام؛ امّا مبارزات انتخاباتی کنونی آمریکا و ظهور «جنبش ترامپیست ها» توانست آن «جسته و گریختگی ها» را به همدیگر وصل کرده و نتیجهٔ نخستین آن این نوشتار است.

New World Order

شاید هماهنگی آقای اوباما و خانم کلینتون؛ در کنار آقای مک کین و میت رامنی و جورج بوش و رهبران اروپا در رابطه با آنچه که در سالهای اخیر در خاورمیانه با عنوان «بهار عربی» گذشت و ناگهان همهٔ آنها در پشت یک سنگر قرار گرفتند تعجب آور باشد. امّا تعجب آورتر این بود که چرا تمامی همین سران شناخته شده؛ در یک هماهنگی کامل؛ نخواستند که به «بحران سوریه» و نسل کشی هایی که از طرف «حکومت ننگین صفوی + رژیم علوی بشار اسد» در سوریه سازماندهی شد؛ پایان دهند و با «مَلَچ مولوچ» کردن؛ کار را تا  ظهور «داعش» ادامه دادند و سپس ژنرالهای آمریکایی جنگهای ۳۰ ساله را برای خاورمیانه پیشبینی نمودند؟
ظهور داعش محصول مشترک همان سران سیاسی و حاکمیت ننگین صفوی حاکم بر ایران و سایر بازیگران منطقه ای از قبیل ترکیهٔ عثمانی و عربستان سعودی و قطر است. امّا همانگونه که در گفتارهای پیشین اشاره کرده و بارها توضیح داده ام؛ کشورهای غربی نقش «هدایت کننده و کنترل بحران» را داشته اند و قدرتهای منطقه ای نقش «بازیگران بحران» را به عهده گرفته اند.
حاکمیت انگلهای صفوی حاکم بر ایران؛ از ترس «از دست دادن دژ هلال شیعی = امنیت حاکمیت خود» و حاکمیتهای عربی منطقه؛ از ترس «ازدست دادن حاکمیت»؛ وارد این معرکه شده به طور مجّانی در حال پیش بُردنِ اهداف آنچه که با شعار «New World Order» وارد میدان شده است .... هستند. یعنی: «بوجود آوردن اپوزیسیونهای فعال و کشتارگر منطقه ای»؛ که به تفصیل در این رابطه سخن گفته ام؛  یکی از استراتژیهای «سرمایهٔ جهانی» برای «باز تعریف ژئو پولیتیک جهان» است و اگر همچنان کسانی (دایناسورها و نئاندرتالهای اندیشهٔ سیاسی) وجود دارند که میخواهند «راز بقای حکومت کثیف صفوی حاکم بر ایران» را بگشایند؛ میتوانند با مروری ساده بر جنگهای زرگری جناح های سیاسی و دولت کنونی آمریکا که ادامهٔ جورج بوش و کوندالیزا رایس می باشد و همچنین مواضع سیاستمداران اروپا در رابطه با «تاریخچهٔ کوتاه بهار عربی»؛ این راز «سر به مُهر» را به سادگی گشوده و با چشمانی باز بر آن بنگرند. شاید راز عدم توجّه «اوباما» به شعار «جنبش یوتیوبی ۸۸» (اوباما ... اوباما ... یا با اونا یا با ما) نیز گشوده شود.
زمانی که کشته شدن بیش از نیم میلیون نفر و زخمی و معلول شدن بیش از یک میلیون نفر و آوارگی بیش از ۷ میلیون نفر در سوریه و همچنین گسیختگی تمامی تار و پودهای اجتماعی - اقتصادی - سیاسی در آنچه که «کشور لیبی» نامیده می شد؛ از طرف آنچه که «ظاهراً حکومتهای غربی» نامیده میشود؛ به پشیزی خریده نشد؛ شاید بتواند برخی چشمها را باز کند؛ تا از خود بپرسند که:

راستی چه خبر است؟ کدامین سرنوشت شوم را بر پیشانی این «گلّه ها» خواهند نوشت؟ .... و ... «نویسندگان» چه کسانی هستند؟

(ادامه دارد)

کژدم

۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

شتاب فزاینده در تحولّات جهانی و خاورمیانه

حکومت ننگین صفوی حاکم بر ایران که از زمان ظهور در فکر ایجاد «هلال شیعی» بود و با قطعنامهٔ ۵۹۸ نخستین جام زهر را سرکشید؛ در دور دوّم بازی احمقانه به این فکر افتاد که از خلأ قدرت در عراق (پس از حملهٔ آمریکا در سال ۲۰۰۳ ) حد اکثر استفاده را بکند و به این ترتیب بار دیگر در باتلاقی فرو رفت که در آغاز «کندوی عسل» می پنداشت  و اکنون بالهای «مگسهای صفوی» در عسل چنان فرو رفته است که نه تنها امکان پرواز ندارند و در واقع «مگس صفوی» در حال خفه شدن در «عسل» است (چی میخواستیم و چی شد؟).
اکنون دژ «هلال شیعی» در حال فرود آمدن بر سر طراحانش می باشد (اینجا) . مشکل انگلهای صفوی این بود که در «باد» کاشتند. «تشیّع» و یا «تسنن» فاکتورهای واقعی و «ایستا» نیستند و به دنیای «بافتنی ها» و آنچه که «علم کلام» (مزخرف بافی) نامیده میشود تعلّق دارند و هر لحظه میتواند شاهد ظهور مزرخفباف و شارلاتانی جدید باشد (مانند علی شریعتی و بی معنی ترین جملهٔ مشهور : فاطمه فاطمه است). علم کلام (مزخرف بافی) میتواند در اختیار همگان قرار گیرد. بویژه «وکیلهای دادگستری» که میتوانند در بستر قوانین جاری با استفادهٔ ماهرانه از این علم (شارلاتانیسم)؛ یک جنایتکار را در دادگاه بیگناه جلوه دهند و بیگناه را گناهکار. به عنوان مثال اگر زنی در دنیای «لجنزار اسلامی» مورد تجاوز قرار گیرد؛ میتوانند با «بازی با کلمات = علم کلام»؛ آن زن را به خاطر پوشیدن لباس به عنوان «گناهکار» اعلام کنند و «متجاوز» را به خاطر «تحریک شدن»؛ بیگناه اعلام کنند.
لذا سرمایه گذاری بر روی «تشیّع»؛ احمقانه ترین کاری بود که تنها از دست «انگلهای صفوی» و «مومنین» بر می آمد و این درخت شوم؛ اکنون به بار نشسته و «انگل فرزانه» و «انگل بهرمانی» و اوباشان اطراف آنها میبینند که در حال رسیدن به آخر خط هستند. امّا همچنان در حماقت خود پایدارند و با استفاده از «علم کلام = آسمان ریسمان بافی»؛ «مومنین خاک بر سر» را متقاعد کنند که «همه اش تقصیر آمریکا است»؛ در حالی که بازیهای جهانی آمریکا از نیمه های جنگ جهانی دوّم آغاز شده است و «شیعیان خاک بر سر» هنوز نمیخواهند بفهمند که در ۱۳۵۰ سال گذشتهٔ پیش از ظهور بین المللی آمریکا «تقصیر چه کسی بوده است؟». آیا میتوان همیشه خود را «بی تقصیر» نامید؟ پرسش بعدی این است که:  کسانی که ۱۳۵۰ سال به طور مدام تقصیر کار بوده اند را چگون میتوان نجات داد؟ چگونه میتوان به آنها گفت: «آهای ای تنبلهای بی شرف عافیت طلب ... این شماها هستید که همیشه مقصّر بوده اید.».
پس «چُس ناله ها» را فراموش کنید. امّا مشکل اینجاست که لجنزاری که در طی این ۱۳۵۰ سال تولید شده است؛ به سادگی نمیتواند خشکانیده شود؛ مگر آنکه «ریشه کنی مالاریا» به شکلی بسیار بی ترحّم اعمال گردد؛ تا درها به روی آینده ای روشنتر باز شوند. و گرنه حد اکثر تمدّن «عاریایی ها» در حدّ «برج میلاد»  و افتخار به مصرف «تولیدات دیگران»  البته با چاشنی «لیسیدن کون بیگانگان» باقی خواهد ماند (فرقی نمیکند کدام بیگانه؟)؛ زیرا ۱۴۰۰ سال است که «عاریایی ها» به این شغل شریف عادت کرده و همچنان فکر میکنند که «عاریایی پر افتخار» نیز هستند. (افتخاراتی که ۱۴۰۰ سال پیش دفن شده اند).

ترامپ و کلینتون و برنی سندرز

خانم کلینتون نمایندهٔ «استراتژی مشترک» حزب رسمی جمهویخواه و حزب دموکرات آمریکا است که میگویند: خاورمیانه و شمال آفریقا را به هم ریختیم و حالا نوبت ساکنین این منطقه است که تا پاره شدن کونهای مبارک و مقدّسشان؛ همدیگر را بکشند و سرزمینهای خودشان را به دست خودشان ویران کنند (Self Destruction Process ) یعنی خودکشی کنند. همچنین ما توانستیم روسها را نیز وارد این معادلهٔ «بکُش بکُش» وارد کنیم و بهتر است که وضعیت با «کنترل بحران» همینگونه پیش برود. بگذار همهٔ آنها در این جهنّم بسوزند و به دنبال نخود سیاه باشند. خانم کلینتون و رهبری حزب جمهوریخواه؛ در واقع در یک جبهه هستند که نامش «جهانی شدن = Globalization  » است و نمایندگی سیاسی (عروسکهای خیمه شب بازی) این جریان عظیم اقتصادی را به عهده دارند. به همین خاطر نیز دیدیم که «جان مک کین» بعد از آنهمه داد و بیداد تبلیغاتی دروغین؛ هم در مورد ماجرای مصر (بر سر کار آمدن و سقوط اخوان المسلمین در مصر و تونس) و هم در مورد سوریّه؛ در عمل جانب دکترین «کوندالیزا رایس - اوباما» را گرفتند و جورج بوش (پسر) نیز خارج از این معادله نبود.

امّا جریانی که آقای ترامپ نمایندگی میکند؛ در واقع «نقشی میانه» را پیشنهاد میکند و هرچند که در تبلیغات انتخاباتی از «حمله به عراق» به عنوان یک فاجعه در سیاست خارجی آمریکا یاد میکند؛ اما نظر اصلی او این است که: بحران به اندازهٔ کافی تولید شده است و «مردم و حکومتهای خاورمیانه ای - آفریقایی» و روسهاو چینیها در این ماجرا گرفتار شده اند و اکنون زمان آن فرا رسیده است که همانگونه که ورود آمریکا به «اقتصاد چین»؛ برای آنها «نعمت بود» و اکنون میخواهند دست آمریکا را گاز بگیرند؛ میتوان به استراتژی «خروج از چین» روی آورد؛ تا «چین» دچار بحرانهای عمیق اقتصادی - اجتماعی درونی شود و یا اینکه تسلیم شده و دندانهایش را یا کوتاه کند و یا منتظر کشیده شدن دندانهایش باشد.
نظریهٔ آقای ترامپ بر این مبنا استوار است که در مرزهای مکزیک؛ «دیوار فیزیکی» ساخته شود؛ تا راه را بر «مهاجرین کشورهای گدا گرسنهٔ آمریکای لاتین (اسپانیولی- پرتقالی) ببندد؛ و «دیوارهای سیاسی - اقتصادی» نیز در برابر «اروپا و روسیه و چین»؛ ساخته شوند و این کشورها را در منجلاب «بحرانهای خاورمیانه» و «بحران اقتصادی» نه تنها رها کنند؛ بلکه با بیرون کشیدن پای خود از این منجلاب؛ همهٔ مشکلات و رفع پُر هزینهٔ بحران را بر روی دوش این کشورها قرار داده و در این میانه اگر کسی تقاضای کمک کند؛ باید «پول بدهد». از هم اکنون نیز بسیاری از کمپانیها که میخواستند زنجیرهٔ تولید و فروش خود را به خارج از آمریکا منتقل کنند؛ در حال بازنگری سیاستهای خود  در جهت «ماندن در آمریکا» هستند.
هوادان آقای ترامپ کسانی هستند که کار خود را به خاطر بین المللی شدن سرمایه ها؛ از دست داده اند امّا نمیخواهند زندگیشان را به «یارانهٔ دولتی» گره بزنند؛ بلکه میخواهند کار کنند و روی پای خود بایستند.

آقای برنی سندرز نمایندهٔ همان سیاستمدارانی است که خانم کلینتون نیز نمایندگی آنها را به عهده دارد و تنها فرق او با خانم کلینتون در «چاره اندیشی» او در رابطه با عواقب «فرار سرمایه ها از آمریکا» و پیوستن به فرایند «گلوبالایزیشن»؛ نه برای جلوگیری از جهانی شدن سرمایه؛ بلکه او پیشنهاد میکند که به آسیب دیگان این فرایند رحم شود و به آنها «جیرهٔ دولتی» داده شود (سیاست گدا پروری به نفع شرکتهای چند ملّیتی). شاید ظاهر سخنان آقای برنی سندرز که بر «علم منفور کلام» استوار است؛ بسیاری را در آمریکا تحت تأثیر قرار دهد؛ امّا هنوز تعداد «گدایان» و «اندیشه های راه گشایی برای گدایان» در آمریکا به آن غلظت نرسیده است و فرهنگ «کار و تلاش» همچنان در آمریکا زنده است.

جدایی انگلستان از اتحادیهٔ اروپا

آنچه که «اتحادیهٔ اروپا» نامیده میشود در واقع بر شانه های ۳ کشور «انگلستان - آلمان - فرانسه» ساخته شده است و بقیّه‌ٔ کشورهای اروپایی؛ «ریزه خواران و مفت خورها» هستند.
اگر آقای ترامپ بتواند به عنوان کاندیدای حزب جمهویخواه که اکثریت آنها از او متنفّر هستند؛ دست یابد؛ انگلستان از اتحادیهٔ اروپا جدا  و فراغ از خواسته های اروپایی که دیگر عضو آن نیست؛ به متحّد کامل آمریکا تبدیل خواهد شد.
حکوت انگلهای صفوی و کشورهای عربی و آفریقایی نیز میتوانند از جنگهای طولانی و عمیق تر شدن کینه ها و نفرتها؛ لذّت ببرند.

کژدم