واقعیت گریز ناپذیر کنونی این است که جامعهٔ جهانی در آستانهٔ «رنسانس نوین در مقیاس جهانی» قرار گرفته است. این رنسانس؛ برخلاف رنسانس چند سدهٔ پیشین اروپایی؛ اهدافی از قبیل «تنویر افکار» و سقوط حاکمیت مذهبی واتیکان را دنبال نخواهد کرد. اسناد کنونی نشان میدهند که «رهایی از چنگال جذام دینی» نه تنها مدّ نظر نیست؛ بلکه «پیشنهاد داشتن حکومت مذهبی و تعمیق افکار دینی» از طرف «خدایان اقتصاد و پیشرفتهای علمی و اقتصاد» به کشورهای جهان سوّمی؛ یک هدفِ تعریف شده است. بهار عربی و فشارهای تبلیغی و حمایتهای سیاسی و دیپلماتیک غرب برای به کرسی نشاندن اخوان المسلمین و تقویت کلیسا برای تولید همبستگی در کشورهای غربی؛ آشکارتر از آن هستند که بتوان انکار کرد. تولید و راز بقای حکومت ننگین شیعیان صفوی در ایران و تولید حکومت خزندهٔ اخوان المسلمینی در ترکیه و ایجاد کانونهای دیگر اسلامگرا که هر یک از آنها؛ سایر گروههای رقیب اسلامی را بر اساس ماجرای «مسجد ضرار» تکفیر میکنند و مسجد خود را «مسجد الّنبی» میدانند؛ هیچ نشانی از تکرار «رنسانس نوع اروپایی» در خاورمیانه ندارد. حتّی مزخرفاتی که از طرف موجودات سخیفی مانند اکبر گنجی و همپالگیهایش انتشار می یابند؛ اگر ستون پنجم وزارت اطلاعات رژیم کثیف شیعی ایران نباشند؛ در راستای «باز تولید تشیّع» هستند و در مجموعهٔ رنگارنگ «تفکرات اسلامی» (بخوانید بافتنی های اسلامی)؛ نقشی هماهنگ با اهداف «خدایان دانش و اقتصاد» در منطقه را دارند.
لذا؛ کسانی که افکار کلیشه ای آنها از حدّ «کپی برداری» از «رنسانس غربی» و تجویز و تکرار احمقانهٔ آن برای دنیای «جذامیان اسلامی» فراتر نمیرود؛ نه تنها راه چاره نیستند؛ بلکه بخش اصلی خوابهای استراتژیکی هستند که «خدایان دانش و تکنولوژی و اقتصاد» برای خاورمیانه و ایران دیده اند؛ میباشند. فقط تصوّر کنید که سرزمینی در حال ویران شدن و حملهٔ غارتگران و تبدیل به کویر شدن است و «معجزهٔ اکبر گنجی» این است که بگوید: «امام دوازدهم = مهدی؛ دروغ است و تعداد آنها ۱۱ بوده است» و هیچ حیوان انسان نمای آریایی نژاد باهوش و خاک برسرشیعه مسلک؛ از خود نپرسد که: .... که چه بشود؟ ...... گیرم که ۱۰ و یا ۹ و یا ۶ بوده است..... که چه بشود؟
لذا؛ کسانی که افکار کلیشه ای آنها از حدّ «کپی برداری» از «رنسانس غربی» و تجویز و تکرار احمقانهٔ آن برای دنیای «جذامیان اسلامی» فراتر نمیرود؛ نه تنها راه چاره نیستند؛ بلکه بخش اصلی خوابهای استراتژیکی هستند که «خدایان دانش و تکنولوژی و اقتصاد» برای خاورمیانه و ایران دیده اند؛ میباشند. فقط تصوّر کنید که سرزمینی در حال ویران شدن و حملهٔ غارتگران و تبدیل به کویر شدن است و «معجزهٔ اکبر گنجی» این است که بگوید: «امام دوازدهم = مهدی؛ دروغ است و تعداد آنها ۱۱ بوده است» و هیچ حیوان انسان نمای آریایی نژاد باهوش و خاک برسرشیعه مسلک؛ از خود نپرسد که: .... که چه بشود؟ ...... گیرم که ۱۰ و یا ۹ و یا ۶ بوده است..... که چه بشود؟
و یا حیوان دیگری به نام «نیک آهنگ کوثر»؛ مقالهٔ وزینی در بارهٔ «کویر شدن تدریجی ایران» بنویسد و در BBC منتشر شود؛ که سَر و تَه آن این است که به رژیم کثیف شیعی؛ پیشنهاد میکند: «تو رو خدا اینکارها را نکنید»؛ در حالی که این موجود کثیف میداند که داستان از «تو رو خدا» ها گذشته است و تا زمانی که این قوم کثیف شیعه مسلک بر ایران حکومت میکنند و تا زمانی که ساکنین ایران چیزی به جز «پشگلهای شیعه مسلک و یا سُنّی مسلک» نیستند؛ تنها مسیر روبروی آأنها «نابودی» است و پیشنهادات «تو رو خدایی» مسیر زندگیشان را تغییر نخواهد داد. (اینجا)
اکبر گنجیها و «رأی منو پس بگیرها» و نیک آهنگ کوثرها؛ نشانه های بارز «عقبماندگی و حماقت ملّی ساکنین ایران» هستند و بر خلاف ادعاهای آنها که «کون خر را پاره میکند» (مانند اختراع تانک فلّاق و جنگنده های فوق مدرن)؛ هیچ نقشی در آیندهٔ جهان مگر ایفای نقش «نوکران» و «بردگان نوین» نخواهند داشت؛ اسناد حرکتهای سیاسی ساکنین ایران و نتایج به بار آمده از آنها در سدهٔ اخیر نشان میدهند که میانگین درجهٔ هوش «ساکنین ایران» زیر ۸۰ است. زیرا یا مسیر نادرستی را انتخاب کرده اند و یا اشخاص «کودن و احمق» را به رهبری پذیرفته اند و یا در میانهٔ جنبش؛ آنرا نیمه کاره رها کرده و به همان نقطهٔ پیش از آغاز جنبشهایشان بازگشته اند. حماقت ملّی شاخ و دُم ندارد و آشکارتر از این نمیتواند باشد.
آنهایی که مخالف این نظریه هستند؛ فقط نشان دهند که کدامین کار در یکصد سال اخیر در ایران آغاز شده و به شکوفه نشسته و میوه داده است؟ تلاشهای ایران پرستانهٔ ادّعایی ۱۴۰۰ سالهٔ ایرانیان توسّط مورّخین پان ایرانیست؛ به جز یاوه سرایی نیست و گرنه اگر این یاوه سراییها را باور کنیم؛ به نتیجه ای هولناک تر میرسیم و آن اینکه: «نتیجهٔ این تلاشهای ۱۴۰۰ ساله دیدن تصویر انگل کبیر بنیانگذار در ماه بوده ؛ و نتیجهٔ نهایی همهٔ آن تلاشها؛ قصد کنونی رژیم انگلهای صقوی حاکم بر ایران برای خرید پسمانده های اتمی بلغارستان و چپانیدن آن به عنوان اختراعات دانشمندان هسته ای اسلامی شیعه مسلکِ حاکمیت پر افتخار و ننگین صفوی به ماتحت آریایی نژادهای باهوش ساکن ایران».
در آینده ای بسیار نزدیک که از نظر زمانی؛ چیزی در حدّ «پِلک زدن» در مقیاس «تعریف زمان بر اساس تاریخ زندگی گونه های انسانی» است؛ با تغییراتی شگرف روبرو خواهیم شد که اعجاب و درخشندگی آنرا شاید بتوان با فرود آمدن یک سفینهٔ فضایی در زیستگاه یک قبیلهٔ متعلّق به «عصر شکار» مقایسه نمود.
آنهایی که مخالف این نظریه هستند؛ فقط نشان دهند که کدامین کار در یکصد سال اخیر در ایران آغاز شده و به شکوفه نشسته و میوه داده است؟ تلاشهای ایران پرستانهٔ ادّعایی ۱۴۰۰ سالهٔ ایرانیان توسّط مورّخین پان ایرانیست؛ به جز یاوه سرایی نیست و گرنه اگر این یاوه سراییها را باور کنیم؛ به نتیجه ای هولناک تر میرسیم و آن اینکه: «نتیجهٔ این تلاشهای ۱۴۰۰ ساله دیدن تصویر انگل کبیر بنیانگذار در ماه بوده ؛ و نتیجهٔ نهایی همهٔ آن تلاشها؛ قصد کنونی رژیم انگلهای صقوی حاکم بر ایران برای خرید پسمانده های اتمی بلغارستان و چپانیدن آن به عنوان اختراعات دانشمندان هسته ای اسلامی شیعه مسلکِ حاکمیت پر افتخار و ننگین صفوی به ماتحت آریایی نژادهای باهوش ساکن ایران».
در آینده ای بسیار نزدیک که از نظر زمانی؛ چیزی در حدّ «پِلک زدن» در مقیاس «تعریف زمان بر اساس تاریخ زندگی گونه های انسانی» است؛ با تغییراتی شگرف روبرو خواهیم شد که اعجاب و درخشندگی آنرا شاید بتوان با فرود آمدن یک سفینهٔ فضایی در زیستگاه یک قبیلهٔ متعلّق به «عصر شکار» مقایسه نمود.
حتماً با سلسله برنامه های «یک خانه؛ یک زمین» که در رادیو فردا منتشر می شد آشنا هستید و حتماً با نظریهٔ «گرمایش زمین» که توسط آقای «الگور» (Al Gore) به یک نظریهٔ «هژمونیک» در سطح جهانی تبدیل شد نیز آشنا هستید؛ نظریه ای که حتّی تعداد «عطسه ها» و «سُرفه ها» و «گوزیدن ها» و تأثیر آنها بر گرمایش زمین را محاسبه میکند. چیزی شبیه به کتابهای فقهی و جامع «توضیح المسائل شیعی» که میزان تأثیر «ایستاده شاشیدن» بر کفر و ایمان و ضرورت رفتن به «جهنّم» به خاطر «ایستاده شاشیدن» را توضیح میدهد؛ امّا فروختن دختر خردسال ۱۱ ساله به یک پیرمرد را با توجیه «سنّ شرعی ازدواج» را «مشروع» میداند و «شرافت انسانی» را در چهارچوب «بیشرفی اسلامی» بازتعریف میکند.... و باز هم حتماً با نظریهٔ «انترناسیونالیسم کارگری» نیز آشنا هستید که میگوید:
« این طبقه آنقدر باهوش است که میتواند دنیا را مدیریت کند (مثل احمدی نژاد)» ولی نظریه پرداز از خود نمی پرسد که چرا این «نابغه ها» هزاران سال است که یا «برده» و یا «حمّال» بوده اند؟
نظریّه ای که که نتیجهٔ درخشان آنرا پس از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی؛ دیدیم و فهمیدیم که «کارگر قرقیز» و یا «کارگر اُزبَک» با کارگر روس و یا بیلوروس؛ بسیار فرقها داشته اند و نوشته های آتشین «مارکس»؛ «لنین»؛ «ماکسیم گورکی» و «روزا لوکزامبورک» را باید به «مستراح» ریخت.
باز هم حتماً با «منشور حقوق بشر سازمان ملل متّحد» وسازمانهای حقوق بشری و در رأس آنها «دیده بان حقوق بشر» و امثالهم آشنا هستید که به پشتوانهٔ آنها؛ «سازمانهای خیریّه» مانند قارچ روییده اند و نه تنها از وجود «گاوهای داوطلب بشر دوست کوته فکر» استفادهٔ مجّانی میبرند؛ بلکه از هر یک دلار و یا یورو و یا پوند که به این مادر به خطاهای بشردوست اهدا میشود؛ تنها ۲۰ درصد آن به مقصد میرسد و آن ۲۰ درصد نیز زیر سوآل است؛ زیرا بخشی از آن ۲۰ درصد انتهایی پس از «بخور بخورها» به صورت کمکهای «غذایی» در میان گرسنگان و درماندگان توضیع میشود که همهٔ این «کمکهای غذایی»؛ مواد غذایی تاریخ گذشته هستند و به قیمت هیچ و پوچ و زد و بندها و رشوه ها از کمپانیهای تولید کننده که مجبور به دفن آنها هستند خریداری میشوند و در تاریخ ۲ سال پیش نیز تلاشهای گسترده ای برای قانونی کردن فروش این زباله ها در جریان است. لذا آنهایی که در ایران تازه دُم در آورده و میخواهند «قوقولی قوقوی سیاسی و بشر دوستانه» بکنند؛ باید بدانند که آب در هاون میکوبند و با این پارچه های بی قواره و «دور ریز خیاطها» نمیتوان برای «فاطی خانمها» تنبان دوخت. آنهایی که «برده» به دنیا می آیند؛ همیشه «برده» خواهند ماند؛ تا زمانی که «تاریخ بردگی» نیز منقضی شود.
امّا آنهایی که به ناچار در میان «بردگان» تعریف شده ولی «برده نیستند» نیز خواهند شکفت و آینده «ازآن» آنهاست.
من (کژدم)؛ این ۳ مسئله را با «شیر و یا خط انداختن»؛ انتخاب نکرده ام. بلکه آنها را به عنوان «دسته کلید»؛ تقدیم خوانندگان این وبلاگ میکنم؛ تا بتوانند رازهای کهن و رازهای نوین (تائو ها) را بگشایند؛ شیوه های تولید و انکشاف قدرت و رسم و آیین «برده داری» را بگشایند و به «پَس پَرده» بروند. امّا اینکه در «پَسِ پَردِه» چیزی بیابند و یا نیابند؛ مشکل خودشان است. زیرا برخی کسان؛ در «پَسَ پَرده»؛ دیواری بسیار بلند و غیر قابل نفوذ میبینند و «مأیوس» میشوند و «کافکا» و «صادق هدایت» میشوند و خود را یا با «بیماری سل» و یا با «گاز» حلق آویز میکنند. برخی نیز با «ناخنهای ضعیف» میخواهند که دیوار را ویران کنند و در نهایت؛ زندگیشان با خواندن دیوانه وار «چنین گفت زرتشت» و رقصیدن «بَر گِردِ آتش» به پایان میرسد که پس از گذشت ۱۰۰ سال «کشف» میشوند و احمقانه تر اینکه؛ درجهٔ هوشِ «کاشفین»؛ با آنهایی که او را در «زمان خویش» نشناختند بسیار برابر است؛ زیرا این «کاشفین جدید» تنها «سوژهٔ جدیدی برای ورّاجیهای فلسفی شان» کشف کرده اند ... و نه «چیزی بیشتر» (نیچه شناسی .... طبق طبق). امّا برخی دیگر به «روشن شدگی» میرسند.
زمانی که در علوم سیاسی - اجتماعی - اقتصادی؛ از «قدرت» سخن میگوییم؛ باید طرف مقابل آن؛ یعنی «ضعف و تنگدستی» را نیز ببینیم. در این عرصه؛ «ضعف و تنگدستی» و «قدرت» نقش دو کفهٔ ترازو را بازی میکنند که وظیفهٔ نهایی خوش فکرترین سیاستمداران شناخته شده؛ «برقرازی توازن» است که «عدالت خواهان» نامیده میشوند. محصول پیشنهادی آنها به نام Equilibrium مزیّن است. امّا سخنی از «برابری» (Equality) در آن نمیرود؛ بلکه سخن از «توازن» است. زیرا اکنون الاغها نیر میدانند که «برابری» شاید تنها در برخی معادلات ریاضی که سر و کارشان با «اعداد صحیح» است؛ معنی بسیار محدودی داشته باشد؛ امّا در زندگی واقعی اجتماغی؛ کاملأ بی معنی است. زیرا زندگی واقعی بر روی صفحهٔ چرکنویس ریاضیات جریان ندارد و همهٔ اقشار اجتماعی این امر را با پوست و گوشت و استخوان حسّ میکنند.
زمانی که در علوم سیاسی - اجتماعی - اقتصادی؛ از «قدرت» سخن میگوییم؛ باید طرف مقابل آن؛ یعنی «ضعف و تنگدستی» را نیز ببینیم. در این عرصه؛ «ضعف و تنگدستی» و «قدرت» نقش دو کفهٔ ترازو را بازی میکنند که وظیفهٔ نهایی خوش فکرترین سیاستمداران شناخته شده؛ «برقرازی توازن» است که «عدالت خواهان» نامیده میشوند. محصول پیشنهادی آنها به نام Equilibrium مزیّن است. امّا سخنی از «برابری» (Equality) در آن نمیرود؛ بلکه سخن از «توازن» است. زیرا اکنون الاغها نیر میدانند که «برابری» شاید تنها در برخی معادلات ریاضی که سر و کارشان با «اعداد صحیح» است؛ معنی بسیار محدودی داشته باشد؛ امّا در زندگی واقعی اجتماغی؛ کاملأ بی معنی است. زیرا زندگی واقعی بر روی صفحهٔ چرکنویس ریاضیات جریان ندارد و همهٔ اقشار اجتماعی این امر را با پوست و گوشت و استخوان حسّ میکنند.
بگذارید از ملموس ترینها آغاز کنیم.
بازار برده های چینی و هندی و پاکستانی و .... سرمایه ها را به سوی خود میخوانند. به همین خاطر کارگر غربی کار خود را به خاطر گرانقیمت بودن از دست میدهد (داستانی که هم اکنون در جریان است) و همهٔ این داستان با تبلیغات «بشردوستانه» و «حقوق بشر» و آباد کردن همهٔ دنیا و مبارزه با «فقر» از طریق «ایجاد شغل برای همهٔ جهانیان» به اجرا در می آید شعار مشهور «به عربهای غزّه کار بدهید تا تروریست نشوند» یکی از نمادهای مهمّ این تبلیغات است؛ شعاری که در عمل شکست خورده است. نتیجهٔ نهایی این تلاشها این خواهد بود که «قیمت کارگر» در سطح جهانی تقریبأ یکسان شود. امّا به موازات این «پروژه یکسان سازی ارزش بردگان»؛ دشمن دیگری برای بازار کار در حال رشد است که نامش «تکنولوژی» است. رشد تکنولوژی نیاز به «سرمایه گذاریهای کلان» دارد و این سرمایه با تکیه بر «کارگر گرانقیمت»؛ یا امکان پذیر نیست و یا به زمانی بسیار طولانی تر برای «امکان پذیر شدن» نیازمند است. لذا بهترین راه «سرمایه گذاری بر روی فقر و بردگان جویای کار» میباشد. نتیجهٔ سیاسی اینکه:
«هر چقدر که تعداد فقرا و بردگان افزایش یابد؛ مشتریان احزاب سوسیالیست بیشتر خواهد شد»؛ زیرا «شکم گرسنه باید سیر شود». زیرا که یکی از غرایز اصلی مشترک در میان موجودات زنده است و به همین خاطر است که موجودات زنده همدیگر را میخورند. (البتّه گیاهان و حیوانات برای خوردن یکدیگر فلسفه بافی نمیکنند؛ امّا شاخهٔ انسانی این موجودات؛ فلسفه بافی میکند = ما اشرف مخلوقات هستیم و فلسفه و ضرورت وجود حیوانات و گیاهان برای زنده ماندن ما است).
(ادامه دارد)
کژدم