۱۳۹۵ اسفند ۲۰, جمعه

«سطح» و «عُمق»

شاید برخی بپرسند که چرا نگفتی «رویه» و «ژرفا»؟ دلیلش این بود که ساکنین ایران «عربی» فکر میکنند و «عربی» زندگی میکنند و پرسشهایی از این دست فقط «سالاد و ماست و خیار سَرِ سفره» هستند. به همین سادگی.... ژرفای ایرانی و آریایی بودن در پایان دوران اشکانیان به سطح «ساسانی» رسید و سپس این «پوسته» توسط «وحوش تازی» دریده شد و «بربریّت» (غارت و چپاول) تبدیل به فرهنگ نسلهای بعدی «ایرانیان» شد. هرگز درسی نیاموختیم .... 
ایرانیان نه با حملهٔ «بربرهای عرب»؛ بلکه در زمانهایی پیشتَر با حاکمیت ساسانی (پوستهٔ ایرانشهری در سطح)؛ در درون مُرده بودند و «وحوش تازی» تنها کاری که کردند؛ «شکستن پوسته» بود. 
«عُمق» در طی صدها سال ساسانی در درون پوسته مُرده بود. ما هنوز هم نمیدانیم  که تفاوت میان «کوروش» و «داریوش» با یزدگرد سوّم چه بود؟ زیرا همینقدر کافی است تا زنجیره ای از پادشاهان را ردیف کنیم و حتّی «نادر راهزن» و «کریم خان حمّام ساز»  را نیز به این زنجیرهٔ خالی از محتوای که  نه تنها «حلقه های سُست» بلکه «حلقه های نَچَسب» نیز به فراوانی در آن یافت میشوند را «افتخارات ملّی» بدانیم و ناسیونالیسم خود را بر اساس زنجیری که حلقه های آن احمقانه به هم چسبیده اند بنا سازیم؛ بهانه نیز این است که «ما به ناسیونالیسم» نیاز داریم .... حالا به هر قیمتی که شده باشد. امّا از این «قیمت» غافل هستیم که چه بسا  «نابودی تاریخی ما» باشد. «هویّت دروغین» تراشیدن بسیار بدتر از «بی هویّتی» است.حتّی نمیخواهیم نیم نگاهی به  «ضرورت درک سطح و عُمق» بیندازیم. لذا مانند «کَف» به سطح رانده شده ایم و بیش از اینها رانده خواهیم شد و حبابهای ریز و درشتمان درزیر نور خیره کننده و گرمای «آفتاب» تَرَک خواهد خورد و در «سطح» نیز خواهیم مُرد (مانند دریاچهٔ آذربایجان) و شاید در کتابهای تاریخ که معلوم نیست چه کسانی آنها را خواهند نوشت  نه حتّی در حدّ «کلمات و جملات» بلکه در حدّ «مجموعهٔ الله بختکی حروف»  به زندگی «پُر افتخارمان» ادامه دهیم ...
زمانی که ظهور «مانی» را یکی از «افتخارات ملّی» تاریخ ایران میشمارند  و آن «فوکولیهای موّرخ» در باره اش غزل سرایی میکنند؛ کژدم میگوید:

«چرا مانی ظهور کرد؟».... پاسخ نیز از نظر کژدم بسیار روشن است:
مانی به همان دلیل ظهور کرد که تصویر خمینی را در ماه دیدند. دورهٔ ساسانیان؛ سراسر دورانِ سقوط «ارزشهای انسان» و رشد «ارزشهای انسان سانها و شارلاتانهای رهبر = دین سازی و سقوط در مغاک دین» بوده است و ظهور مانی؛ یک شبه انجام نگرفته است. در مستراح «دین سازی و دین سالاری» به جُز کرمهای مستراح؛ موجود دیگری سر بر نمی آورد.
چرا کسی از خود نمیپرسد که چرا چنین «مدفوعی = مانی» در دورهٔ هخامنشیان و اشکانیان ظهور نکرد و «دلبر عالم و عالمیان و فوکولیهای تاریخ نگار» نشد؟ تا او را «محصول آزادی اندیشهٔ دینی و دوران بلوغ فکری در دورهٔ ساسانیان» نام ننهند؟
حال شاید به درک مفاهیم «سطح» و «عُمق» نزدیک شده باشیم.
پرسشهای بعدی اینها هستند:
۱- آن عُمقی که به ظهور «کافکا» و «کامو» و «ژان پل سارتر» و فراگیر شدن افکار آنها منجر شد؛ چه ها بودند؟
لذا بهتر است به جای «کافکا شناسی» و اندازه گیری «شومبول صادق هدایت»؛ به عمق بپردازیم.
۲- آن عُمقی که به ظهور «مشروعه طلبان» و «مدرّس» و «کاشانی» و نهایتاً «خمینی» و همین اکنون «خامنه ای» و خاتمی و روحانی منجر شدند و همچنان محصول میدهند؛ چه هستند؟
۳- چرا ما گالیله و انشتین نداریم؟ .... ولی تا دلتان بخواهد؛ اکبر گنجی ها و ابراهیم نبویهای و سیّد رضا دیبا ها  و فرهادیها و مخملبافها و شاهین نجفیها و خسرو شکیباییها و صادق هدایتها و ..... داریم؟
۴-  چرا ما هیچ چیزی که «سَرَش» به «کونَش» بیَرزد نداریم؟

۵- ۴۰ درصد از محصولات سبزیجات ایران با «مدفوع انسانی» پرورش می یابند (نتیجهٔ کنونی و نهایی ۳۰۰۰ سال تمدّن آریایی). نتیجه اینکه : ساکنین ایران «مدفوع خوار» هستند. حتّی سپاه پاچاهارداران نیز به عرصهٔ کشاورزی وارد شده و میخواهد محصولات کشاورزی حاصل از «مدفوع پاسداران و بسیجیان» را به خورد «نژاد خاک بر سر آریایی» و «ترکهای غیور آذربایجان» بدهد.

در جویباری که عمق آن ۵ سانتیمتر باشد؛ ماهی سفید و قزل آلا یافت نخواهد شد؛ بلکه آنچه که فراوان یافت میشود؛ پشگل گوسفند و تاپالهٔ گاوهاست.

کژدم