هرچند که آیندهٔ پر حادثه ای در روزها و هفته های آینده خواهیم داشت و نیروهای نظامی آمریکا به طور مستقیم و غیر مستقیم با سپاه قدس در سوریه و عراق درگیر خواهند شد و زمان برای طرح مسائل نظری نامناسب می نماید؛ امّا خالی از لطف هم نیست.
مدّتی است که واژهٔ «پاپیولیسم» که تلفّظ عامیانهٔ آن «پوپولیسم» است؛ توسط «سازمانهای سخن پراکنی» وابسته به «تمدّن گلوبالیستها» در بازار سیاسی عامیانه (خود سیاسی پنداران) وارد شده است. من با این واژه در ۴۰ سال پیش آشنا شدم. بر اساس دریافتهای فکری من؛ «پاپیولیسم» را باید نامی دیگر برای واژهٔ «لیبرالیسم» به حساب آورد.
مدّتی است که واژهٔ «پاپیولیسم» که تلفّظ عامیانهٔ آن «پوپولیسم» است؛ توسط «سازمانهای سخن پراکنی» وابسته به «تمدّن گلوبالیستها» در بازار سیاسی عامیانه (خود سیاسی پنداران) وارد شده است. من با این واژه در ۴۰ سال پیش آشنا شدم. بر اساس دریافتهای فکری من؛ «پاپیولیسم» را باید نامی دیگر برای واژهٔ «لیبرالیسم» به حساب آورد.
امّا در ذهن پُر آشوب من (کژدم) پرسش دیگر این است که:
با واژهٔ «ولگاریسم» چه باید کرد؟
«پاپیولیسم» و «ولگاریسم»
واژهٔ «پاپیولیسم» در تاریخ اندیشه های سیاسی من (کژدم) با «نارودنیسم روسی» (مردم گرایی «سیاسی - اقتصادی» روسی) گره خورده است که باید آنرا تصویر ایدئولوژی «لیبرالیسم غربی»؛ در آیینهٔ «زبان و فرهنگ روسی» نامید.
از نظر من (کژدم)؛ ما به «تاریخ هپروتی ماتریالیستی مارکسیستی» برای «تبیین جهان» و «مسیر از پیش تعیین شدهٔ خداوندگاری کمونیستی» و آنچه در آن است ؛ نیازی نداریم. همانگونه که به «کلیسا» و «کنیسه» و «معبد» (نمادهای دین) برای «تجربیات روحی» نیاز نداشتیم. امّا همهٔ این دستگاههای فریب و نیرنگ و «خود آزاری» را بدست خود ساختیم و سپس پشیمان شده و به نبرد با این پدیده های شوم «خود ساخته» پرداختیم. کشته ها دادیم؛ مویه ها کردیم؛ امّا هرگز به سمت شناخت «ریشه های مشکلات» و سپس طراّحی «استراتژی ریشه کنی مالاریا» نرفتیم و «هر آنچه هست» را به عنوان پلّه ای برای رفتن به پلّهٔ بعدی انگاشتیم.
در سلسله نوشتارهای ۱۶ گانهٔ «گفتگویی از نوعی دیگر» به این مسئله اشاره کردم که اگر موجودیّت کثیفی به نام «مسیحیّت» و «واتیکان» را نمی آفریدیم؛ اینهمه تلاش و رنج و گرفتاری که به «دوران رُنسانس» مشهور است را نیز نداشتیم (رُنسانس یعنی اتلاف وقت برای شستن مدفوعِ عواقب اشتباهات). زیرا دوران «رنسانس» تلاشی «نیمه پیروز و نیمه شکست خورده» برای در هم شکستن ساختار کثیفیی بود که خود آفریدیم.
بسیار احمقانه است که به دست خود سنگی در چاه بیندازیم و سپس صدها سال برای بیرون آوردنش تلاش کرده و کشته ها و شکنجه شده ها بدهیم و برای این روند «شعارهای میهن پرستانه»؛ «انسان گرایانه» و «خدا گرایانه» اختراع کرده و به آن افتخار کنیم و در آخر نیز نه تنها کلیساها و معابد برقرار بمانند؛ بلکه مانند ویروس تغییر شکل داده و خود را به شکل و فضای ظروف آرزوها و آمال ما تطبیق دهند. خودتان حساب کنید که چند صد میلیون تُن حماقت لازم است؟
از من (کژدم) میپرسید؟ .... بی نهایت حماقت لازم است. (داستان شیعه گری و فرقه های گوناگون آن مانند «تغییر شکل ویروسها» در ایران؛ تکرار احمقانه تری از همان داستان است).
من نمیدانم که چگونه میتوان برای اینهمه حماقت؛ نامی انتخاب کرد؟ بحثهای کلامی (که فلسفه بخشی از آن است) نیز مجبور هستند که نامی «خارج از قافیه» برای اینهمه حماقت تولید کنند. زیرا فلسفه و کلام به عنوان همسایه های دیوار به دیوار «تنها روش اندیشیدن هپروتی» هستند که میتوانند برای همهٔ مشکلات «کلیدهای ناکار آمد» بسازند. کار فیلسوفان همیشه «کلید سازی» بوده است و کار «متکلّمین» تولید کلید برای مالیدن شکلات بر روی مدفوعی به نامهای «دین و مذهب» بوده است. امّا هیچ یک از کلیدهای آنها به هیچ دردی؛ به جز اتلاف کاغذ برای انتشار مزخرفات فلسفی و کلامی برای تحمیق مردم نخورده است. هم اکنون نیز فیلسوفان نصفه نیمهٔ نان به نرخ روز خور که در رسانه های عمومی جهان به تحمیق مردم میپردازند؛ «پاپیولیسم» و «ولگاریسم» را در چرخ گوشت ریخته و تلاش آنها بر این است که این دو پدیده را «یکسان سازی» کنند. در حالی که به هیچ وجه چنین نبوده و چنین نیست.
در سلسله نوشتارهای ۱۶ گانهٔ «گفتگویی از نوعی دیگر» به این مسئله اشاره کردم که اگر موجودیّت کثیفی به نام «مسیحیّت» و «واتیکان» را نمی آفریدیم؛ اینهمه تلاش و رنج و گرفتاری که به «دوران رُنسانس» مشهور است را نیز نداشتیم (رُنسانس یعنی اتلاف وقت برای شستن مدفوعِ عواقب اشتباهات). زیرا دوران «رنسانس» تلاشی «نیمه پیروز و نیمه شکست خورده» برای در هم شکستن ساختار کثیفیی بود که خود آفریدیم.
بسیار احمقانه است که به دست خود سنگی در چاه بیندازیم و سپس صدها سال برای بیرون آوردنش تلاش کرده و کشته ها و شکنجه شده ها بدهیم و برای این روند «شعارهای میهن پرستانه»؛ «انسان گرایانه» و «خدا گرایانه» اختراع کرده و به آن افتخار کنیم و در آخر نیز نه تنها کلیساها و معابد برقرار بمانند؛ بلکه مانند ویروس تغییر شکل داده و خود را به شکل و فضای ظروف آرزوها و آمال ما تطبیق دهند. خودتان حساب کنید که چند صد میلیون تُن حماقت لازم است؟
از من (کژدم) میپرسید؟ .... بی نهایت حماقت لازم است. (داستان شیعه گری و فرقه های گوناگون آن مانند «تغییر شکل ویروسها» در ایران؛ تکرار احمقانه تری از همان داستان است).
من نمیدانم که چگونه میتوان برای اینهمه حماقت؛ نامی انتخاب کرد؟ بحثهای کلامی (که فلسفه بخشی از آن است) نیز مجبور هستند که نامی «خارج از قافیه» برای اینهمه حماقت تولید کنند. زیرا فلسفه و کلام به عنوان همسایه های دیوار به دیوار «تنها روش اندیشیدن هپروتی» هستند که میتوانند برای همهٔ مشکلات «کلیدهای ناکار آمد» بسازند. کار فیلسوفان همیشه «کلید سازی» بوده است و کار «متکلّمین» تولید کلید برای مالیدن شکلات بر روی مدفوعی به نامهای «دین و مذهب» بوده است. امّا هیچ یک از کلیدهای آنها به هیچ دردی؛ به جز اتلاف کاغذ برای انتشار مزخرفات فلسفی و کلامی برای تحمیق مردم نخورده است. هم اکنون نیز فیلسوفان نصفه نیمهٔ نان به نرخ روز خور که در رسانه های عمومی جهان به تحمیق مردم میپردازند؛ «پاپیولیسم» و «ولگاریسم» را در چرخ گوشت ریخته و تلاش آنها بر این است که این دو پدیده را «یکسان سازی» کنند. در حالی که به هیچ وجه چنین نبوده و چنین نیست.
ما با نسلی جدید از «ساکنین ایران» روبرو هستیم که در «این سوی جوی» و یا «آن سوی جوی» به صورتی هماهنگ؛ آیندهٔ خود را با «ادامهٔ حاکمیّت ننگین صفوی کنونی» گره زده اند و فکر میکنند که : «این بهترین راه است» . این احمقها به «ایستایی مکانیکی جهان» معتقدند و تأثیرات «تغییرات» را نیز مانند اضافه شدن یک «چرخ دنده» می انگارند و به همین دلیل نیز دچار «روزمرّگی» شده و میخواهند خود را با «چرخ دنده های اضافه شده» تطبیق دهند.
شاید بتوان «ولگاریسم» را بهترین واژه برای تبیین اینگونه افکار دانست.
پذیرفته شدن دروغهای محسن مخملباف؛ زمانی که به احمقهای ۸۸ میگوید: «نگران نباشید؛ ما در حال مذاکرات دیپلماتیک با اتحادیهٔ اروپا هستیم» را باید نمونهٔ بارز درک «ولگاریستی از سیاست» در جبههٔ «خیابان پیمایان ۸۸» و اشخاصی مانند محسن مخملباف را «شارلاتانهای مدعی رهبری» که تلاش کردند بر «حماقت و عامیانه اندیشی» گلّه های ۸۸ سوار شوند نامید.
نمیدانم که توانستم توضیح دهم؟ یا .. نه؟
اگر درکی عامیانه (ولگار) از سیاست در میان آنچه که «توده ها = تاپاله ها» نامیده میشوند وجود نداشته باشد؛ شارلاتانهایی مانند سازگارا و مخملباف و خمینی و خامنه ای و کرّوبی و موسوی؛ نمیتوانند ظاهر شوند.
پخش کردن سیب زمینی از طرف ستاد احمدی نژاد و شعارهای یارانه های ۲۵۰ هزار تومانی و پخش گونیهای آرد از طرف «جمنا بیا ها»؛ پاپیولیسم نیست؛ بلکه سوار شدن بر «درک احمقانه و عامیانه از سیاست و اقتصاد» از طرف بخش وسیعی از ساکنین ایران و سرمایه گذاری بر روی حماقت و فقر استوار است.
دونالد ترامپ یک «پاپیولیست» است و وعده های او بر گسستن بندهایی که فعالیت اقتصادی مردم را فلج کرده بودند استوار بود .
او هرگز وعده نداد که کمکهای نقدی و یا کوپونهای دولتی را افزایش خواهد داد. بلکه وعدهٔ «ایجاد شغل» و پیشرفت «اقتصاد ملّی» داد.
امّا هم رسانه های کذایی ایران و هم رسانه های فارسی زبان غربی همچنان میخواهند احمدی نژاد و رئیسی و اوباشان دیگری از این دست را «پاپیولیست» قلمداد کنند.
کژدم
شاید بتوان «ولگاریسم» را بهترین واژه برای تبیین اینگونه افکار دانست.
پذیرفته شدن دروغهای محسن مخملباف؛ زمانی که به احمقهای ۸۸ میگوید: «نگران نباشید؛ ما در حال مذاکرات دیپلماتیک با اتحادیهٔ اروپا هستیم» را باید نمونهٔ بارز درک «ولگاریستی از سیاست» در جبههٔ «خیابان پیمایان ۸۸» و اشخاصی مانند محسن مخملباف را «شارلاتانهای مدعی رهبری» که تلاش کردند بر «حماقت و عامیانه اندیشی» گلّه های ۸۸ سوار شوند نامید.
نمیدانم که توانستم توضیح دهم؟ یا .. نه؟
اگر درکی عامیانه (ولگار) از سیاست در میان آنچه که «توده ها = تاپاله ها» نامیده میشوند وجود نداشته باشد؛ شارلاتانهایی مانند سازگارا و مخملباف و خمینی و خامنه ای و کرّوبی و موسوی؛ نمیتوانند ظاهر شوند.
پخش کردن سیب زمینی از طرف ستاد احمدی نژاد و شعارهای یارانه های ۲۵۰ هزار تومانی و پخش گونیهای آرد از طرف «جمنا بیا ها»؛ پاپیولیسم نیست؛ بلکه سوار شدن بر «درک احمقانه و عامیانه از سیاست و اقتصاد» از طرف بخش وسیعی از ساکنین ایران و سرمایه گذاری بر روی حماقت و فقر استوار است.
دونالد ترامپ یک «پاپیولیست» است و وعده های او بر گسستن بندهایی که فعالیت اقتصادی مردم را فلج کرده بودند استوار بود .
او هرگز وعده نداد که کمکهای نقدی و یا کوپونهای دولتی را افزایش خواهد داد. بلکه وعدهٔ «ایجاد شغل» و پیشرفت «اقتصاد ملّی» داد.
امّا هم رسانه های کذایی ایران و هم رسانه های فارسی زبان غربی همچنان میخواهند احمدی نژاد و رئیسی و اوباشان دیگری از این دست را «پاپیولیست» قلمداد کنند.
کژدم