۱۳۹۶ تیر ۱۴, چهارشنبه

«شاهین دادخواه» را «بهتَر تَر» بشناسیم. (بخش نخست).

پیشگفتار

خوانندگان گرامی
هدف این نوشتار افشاگری از نوع «حزب الّا غی ها»  و «سبز الّاغی ها» نیست. من کاری ندارم  که شاهین دادخواه از چه سنّی با ملکهٔ زیبایی اسرائیل «شوشول» و «بوبول» بازی میکرده است؟ بالاخره اگر آن ملکهٔ زیبایی هم نبود؛ «جنده خانهٔ رضوی» و «جنده خانهٔ قُم» و «جنده خانهٔ کربلا» و «جنده خانهٔ نجف» و يا «جنده خانهٔ کاظمین» و دهها «جنده خانهٔ شرعی» دیگر بودند و یا در ایّام «عسر و حرج» ... «داشّاخ بطولهای زینب و فاطمه» در اطرافش فراوان بودند.... اگر آنها هم نبودند؛ دستهایش و وازلین و یا صابون و کرم «نیوِآ» که پیدا می شد!!! لذا من به این دست از افشاگریهای احمقانه اعتقادی ندارم.
اساساً اگر «شوشول و بوبول» بازی نبود؛ من و شما هم وجود نداشتیم و اندیشه های دینی که مهمّترین منبع گسترششان همین بازی خوشمزهٔ «شوشول و بوبول» است نیز وجود نداشتند؛ و کرهٔ زمین یک «بَرَهوت» بود.
جنگی نبود و صلحی نبود ... حتّی «گیاهی» هم نبود ... داستان «یکی بود؛ یکی نبود» هم تبدیل میشد به: «هیچکس نبود».
مطمئن هستم که شاهین دادخواه میداند که از کدامین کوچه می آیم و در کجا همدیگر را خواهیم دید.!!؟
پرسش من حتّی این نیست که این «موجود» چگونه در مصاحبه هایش با آقای فلاحتی میگوید که این ملکهٔ زیبایی؛ بعد از چندین سال در مأموریتی که برای مذاکره با مقامات اسرائیلی داشته اند؛ چه نقشی بازی می کرد؟
شاهین دادخواه میگوید که: البتّه این ملکهٔ زیبایی (دخترِ؛ دوست خانوادگی) در مأموریتش راهنمایی هایی کرده و گفته است که کوچه پس کوچه ها کدامند؟ و باید به دنبال ارتباط با چه کسانی باشد.
باید بگویم که: «هِی ...شاهین داد خواهی ... اِشّک اوئزون سَن». زیرا کسی که میخواهد حتّی در «تاریکی» و در بارهٔ «حماس» مذاکره کند؛ میداند که به کدام «تاریک خانه» برود و کدامین «شخص تاریک چهره» را ببیند. لذا لزومی به راهنمایی ملکهٔ زیبایی ندارد. مگر آنکه آن ملکهٔ زیبایی؛ یک «کوچه» بوده باشد.
من (کژدم) به این مسئله هم کاری ندارم. زیرا همهٔ این مزخرفات «اطّلاعات سوخته» هستند و همهٔ «طَرَفهای تاریک» به آن اشراف کامل دارند. 
به قول همشهریهای مشترک تبریزیمان:
«نرگیز بیلدی .... تربیز بیلدی».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در آغاز پیشنهاد میکنم  تا خلاصه ای قطره چکانی از زندگی «اطلاعاتی - امنیتی» شاهین دادخواه را از زبان خودش بخوانید که در نامه ای دادخواهانه به انگل فرزانه نوشته است :

https://goo.gl/m3kFvw

خواندن این نامه از این نظر ضرورت دارد که آقای فلاحتی در مناظره های دوگانه با شاهین دادخواه و معرفی ایشان؛ از تقویم هجری شمسی و بدون ذکر ماه و روز  استفاده نموده است که میتواند بسیاری از اطلاعات و حدس و گمانهای منطقی را مخدوش سازد.
در صورت لزوم میتوانید از اپلیکیشن ساده ای که لینک آنرا در پایین می آورم؛ برای تبدیلهای دقیق استفاده کنید. این اپلیکیشن بر روی ۳ پارامتر «سال - ماه - روز» کار میکند و کار ما را راه می اندازد و شاید برای کارهای دقیقتر به اپلیکیشنهای ۵ و یا ۸ پارامتری زمان سنج و همچنین پارامترهای  طول و عرض جغرافیایی مکان دقیق  استفرار موجود و یا شیئ  مورد نظر برای حدس ارتباطات دقیقتر نیاز باشد که در تحقیقات و گرد آوری اطلاعات دقیق از طرف نیروهای پلیس و اطلاعاتی بکار گرفته میشوند:

 https://goo.gl/rgTVJi

برای مطالعهٔ مجموعهٔ نوشته های شاهین دادخواه نیز میتوانید به وبسایت موسوم به «کمپین صلح فعّالان در تبعید» که نامی بسیار «نامفهوم و مزخرف» دارد و من نامش را «وبسایت تاریک» می گذارم که متعلَق به «عالیجناب سُرخپوش مشهور» و عمله و اکره هایش میباشد؛ در  لینک پایین مراجعه کنید.

 https://goo.gl/ipp1nQ

همچنین ویدیوهای کامل برنامهٔ «صفحهٔ آخر» را نیز ضمیمه میکنم تا در صورت لزوم مرور کنید و نیازی به جستجوهای پراکنده نباشد:
لینک بخش نخست:

 https://goo.gl/WMwcfB

لینک بخش دوّم:

 https://goo.gl/mvJP5c

اکنون تقریباً  میتوان آغاز کرد:

شاهین دادخواه در ۱۹ سالگی و در حالی که در ایتالیا مشغول تحصیل در رشتهٔ حقوق بین الملل بوده است ؛ در سال ۱۹۹۰ میلادی به معاونت «جاسوسی و ضد جاسوسی» وزارت اطّلاعات در خارج از کشور می پیوندد. ایشان در نامهٔ دادخواهانه به انگل فرزانه میگوید که بلافاصله به عراق منتقل شده است. او همچنین از وجود «دوست و یا دوست دختری اسرائیلی» سخن میگوید که در مناظره اش با آقای فلاحتی آن دختر (ملکهٔ زیبایی) را «دوست خانوادگی» معرفی میکند. امّا در نامه اش به انگل فرزانه؛ در کنار آن «زیبا روی» بودن را «ضرورت کاری» می شمارد. او همچنین وظیفهٔ وزارت اطلاعات در خارج از کشور را «مهار تهدیدهای امنیّتی بر علیه منافع ملّی» تعریف میکند که یک تعریف عمومی است و مانند گونی است که همه چیز را میتوان درون آن ریخت و توجیح نمود.

مجموعهٔ این سخنان پرسشهای زیر را تولید میکند:

۱- آیا شاهین دادخواه یک عنصر اطلّاعاتی مادرزاد بوده است که ناگهان در ۱۹ سالگی کشف شده و بلافاصله به معاونت ادارهٔ جاسوسی و ضد جاسوسی در آمده است؟

۲- پیش از رسیدن به چنین موقعیّتی؛ چند سال آموزش دیده بود؟ و آموزگاران او چه کسانی بوده اند؟ و با توجّه به اینکه در خارج از کشور بوده است؛ آموزگاران درسهای اطلاعاتی - امنیتی ایشان؛ متعلّق به کدامین سازمان اطلاعاتی بوده اند؟

۳- شاهین دادخواه به آقای فلاحتی میگوید که آن «ملکهٔ زیبایی»؛ «دوست خانوادگی» بوده است و اصلاً یک یهودی ایتالیایی است و از خانوادهٔ «فیات» (همان کمپانی معظّم فیات که فِراری نیز زیر مجموعهٔ آن است). امّا در نامه به انگل فرزانه میگوید که: «رابطه با این زن؛ به خاطر فضای کاری که در آن بود؛ کاملاً طبیعی است». طبیعی ترین نتیجهٔ منطقی مربوط به این «ملغمه» این است که شاهین دادخواه فرزند یک خانوادهٔ بسیار متموّل و شیعهٔ افراطی بوده و خانواده اش بخشی از دستگاه اطلاعاتی رژیم انگلها هستند و به همین دلیل نیز از طریق روابط «فامیلی - اطلاعاتی - امنیّتی»  از دوران چه بسا ۱۷ سالگی  تحت آموزش بوده و به خاطر اینکه مسائل اطلاعاتی - امنیتی نیاز به تمرینهای عملی دارد؛ شغل شریف «خبر چینی» بر علیه نیروهای اپوزیسیون را بر عهده داشته است. این مسئله زمانی پُر رنگ تر میشود که بدانیم که ایتالیا یکی از مهمترین «سَر پُل»های وزارت اطلاعات و حزب الله لبنان در اروپا است.

۴-  دورهٔ آموزشهای حرفه ای وتاریخ رسمی به عضویّت در آمدن ایشان در معاونت ادارهٔ «جاسوسی - ضد جاسوسی»؛ متقارن است با قتل زنده یاد «عبد الرحمان قاسملو» و هیئت همراهش در «وین» در بازهٔ زمانی میان سال ۱۹۸۸ تا سال ۱۹۹۰ میلادی. لذا با توجّه با سابقهٔ فعالیتی حد اقل ۲ ساله؛ پیش از استخدام وداشتن «خانوادهٔ اطلاعاتی - امنیتی»؛ این احتمال که در قتل زنده یاد «عبد الرحمن قاسملو» دست داشته است؛ بسیار بالا است و اینکه در نامه اش میگوید بلافاصله به عراق منتقل شده است دروغ است. زیرا این نامه یک نامهٔ محرمانه نیست و قرار بود که منتشر شود. امّا انگل فرزانه میداند که «عراق» نام رمز «اُطریش» است تا پارامترهای «مکانی» را از معادله پاک کند. دلیل بسیار ساده ای نیز دارد: شاهین دادخواه در اروپا بود و با محیط نیز آشنایی داشت و شبکه ها را می شناخت. امّا رفتن بلافاصله به «عراق»؛ دروغی است که هضم کردن آن معده ای میخواهد که بتواند یک کیلو «نایلون» را هضم کند. این پروژه نه تنها با تعریف ایشان از وظیفهٔ وزارت اطلاعات همخوانی دارد؛ بلکه با عملّیاتی که به نام «عملیّات بهرام» از آن نام میبرد که مربوط به دههٔ ۹۰ میلادی است؛ همخوانی معجزه آسایی دارد. زنده یاد عبدالّرحمن قاسملو در ۱۳ جولای ۱۹۸۹ به قتل رسید که با دوران «کار آموزی» شاهین دادخواه هماهنگی دارد و کشتار میکونوس نیز در۱۷ سپتامبر ۱۹۹۲ انجام گرفته است. لذا «عملیّات بهرام» شامل هر دو عملیّات برای «مهار تهدید امنیتی» از طرف حزب کردستان ایران محسوب می شود.
شاهین دادخواه پس از شرکت مؤثر در  «پروژهٔ بهرام» است که به سرعت در وزارت اطّلاعات و سایر نهادهای «حذف مخالفان» ارتقاء درجه گرفته و به رده های بالا می رسد.

یک دروغ آشکار

شاهین دادخواه در رابطه با دستگیری «عبد المالک ریگی» نیز به روشنی دروغ میگوید و عامل لو دادن ایشان را شخصی به نام «بالاچ ماری» ذکر کرده و میگوید که «حیدر مصلحی» باید از «بالاچ ماری» تشکّر کند. آقای فلاحتی نیز به خاطر نداشتن اطلاعات کافی تسلیم این دروغ میشود. همچنین ایشان مأموریت خود در سال ۲۰۱۰ و با کمک «ملکهٔ زیبایی» برای پیدا کردن کسانی که در اسرائیل میتوانستند به او کمک کنند و آن شخص تاریک را «وزیر صنایع اسرائیل اسرائیل» معرّفی میکند و دلیل دیدار را معامله ای تاکتیکی نامیده و با مَلَچ مولوچ و آکروبات بازی سر و تَه قضیّه را با «ایجاد توازن میان اسرائیل و حماس» هم می آوَرَد.

حال ببینیم که قضیّه چه بود؟ و دروغها چیستند؟

نام واقعی آن شخص «Marri Balach» است که رهبر جنبش قومی استقلال طلبان  بلوچستان پاکستان بوده است و در ۲۱ نوامبر سال ۲۰۰۷ میلادی و در سن ۴۱ سالگی در افغانستان توسط نیروهای امنیتی پاکستان به قتل رسیده است.

https://en.wikipedia.org/wiki/Balach_Marri

در حالی که «عبد المالک ریگی» در ۲۳ فوریهٔ سال ۲۰۱۰ دستگیر و در ۲۰ ژوئن سال ۲۰۱۰ میلادی در زندان اوین کشته شد (حدّ اقل ۳ سال پس از مرگ بالاچ ماری).
در آن زمان من مقاله ای در رابطه با دستگیری عبدالمالک ریگی و فروخته شدنِ او توسط اسرائیل به رژیم انگلهای صفوی در برابر «المبحوح» (مسئول خرید تسلیحات حماس) نوشتم که خواندنش بد نیست.



http://kajdoum1.blogspot.com/2010/02/blog-post_9659.html

لذا با توجّه به مزخرفاتی که شاهین دادخواه به خورد آقای فلاحتی و بینندگانش که به بیماری مزمن و لاعلاج «عطش شنیدن قصّه های افشاگری» مبتلا هستند داد. به این نتیجهٔ منطقی میرسیم که هر آنچه شاهین دادخواه گفته و نوشته است  پا بر هوا و دروغ  و «داستان سراییهای پوششی» هستند.
آنجایی که شاهین دادخواه خطاب به «حیدر مصلحی» میگوید: در رابطه بادستگیری عبد المالک ریگی بروید از «بالاچ ماری» تشکّر کنید .....
منظورش از «بالاچ ماری»؛ .... شخصِ شخیص خودش است و در واقع شاهین دادخواه از نام «بالاچ ماری» به عنوان «اسم رمز» عملیّات دستگیری عبدالمالک ریگی؛ برای یاد آوری به انگل فرزانه استفاده می کند و اساساً دیداری با وزیر صنایع اسرائیل (مقامی بی ربط) برای ایجاد بالانس میان اسرائیل و حماس وجود نداشته است.
بلکه ماًموریت شاهین دادخواه؛ فروختن «المبحوح» به «موساد» و خریدن «ریگی» بوده است و البتّه و صد البتّه میان اسرائیل و حماس نیز توازن برقرار شد.
این مسئلهٔ مهم را نیز در نظر بگیرید که هر دو کالای فروخته و خریداری شده؛ «سُنّی مذهب» هستند.

حالا پرسشی از شاهین دادخواه (خوشتیپ خان) دارم:

گوئردون  دِئدیم : اِشَّک اوئزون سَن؟؟؟؟

کژدم


۱۳ نظر:

  1. با درود. اگر شما یک دانش آموز شمن هستی. وای دیگه به خود شمنها. اونها دیگه چه نخبه هایی هستند. اما با تشکر مجدد از مطالب بکلی سری شما از ایران اشغال شده .بابا شما خودت یه پنتاگون هستی استاد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      اگر پاسخ شما را دیر میدهم؛ دلیلش این است که از خنده روده بُر شده بودم.
      حال بگذارید یک داستان «شمنی» تعریف کنم:
      کارلوس کاستانِدا میگوید که روزی «دون خوان» او را به دیدار چند «شمن» بُرد.
      یکی از شمنها فقط «می گوزید» و میخندید.
      کارلوس کاستانِدا؛ دیوانه شده بود و بالاخره از دون خوان میپرسد:
      «این دیگه کیه؟» ... چرا اینهمه «می گوزه» و می خنده؟
      دون خوان پاسخ میدهد:
      کار او تغییر دادن و زیر و رو کردنِ «دنیای تو» است ... او به دنیای «قراردادی و ارثی تو» می گوزَد.
      زمانی که این جملات را خواندم؛ ناگهان به ذهنم خطور کرد که اگر چند نفر در نماز جمعه با صدای بلند بگوزند؛ قبلهٔ همهٔ نمازگزاران ؛ از «الله» به طرف «گوز» تغییر می کند. زمانی که «گوز» قبله میشود؛ زمان برای دوره ای کوتاه ساکن و ساکت و «ایستا» میشود. همهمه ها میخوابند؛ سکوت برقرار میشود ... و زمان برای دیدن به نوعی دیگر آبستن می شود.

      من (کژدم)؛ دانش آموز خوبی نبودم و نیستم.

      حذف
    2. ناشناس گرامی
      داستان آن شمن را «همینطوری» از کشکول در نیاوردم که حرفی برای گفتن داشته باشم.
      زمانی که از «دنیای قدیمیِ خود» یعنی «مدیتیشن های طولانی» و «رؤیابینی های بیداری»؛ خدا حافظی کردم؛ «ایده = رؤیا = Imagination» دیگری در درون داشتم و آنرا «Extensive Shamanism» نام نهادم؛ که در هر دو «سو» (سو ... و ... دیگر سو) نقشی بسیار فعّال دارد و ما آنرا به خاطر آموزشهای «کُهن» (آیین شمنی معنوی)؛ یا نادیده میگیریم و یا نگاه کردن به یکی از آنها را «کفر آمیز» (نواختن ساز خارج از هارمونی تعریف شده) می انگاریم.
      در تصویری که از «شمن» ارائه میشود؛ همیشه زن و یا مردی با «آویزه های جادویی» در حالی که یا «دَف» و یا «نِی» می زند روبرو هستیم.
      «شمن کُهن» با اینکه دنیا را آمیخته ای از «سو ... و .. دیگر سو» میداند؛ نمیتواند بپذیرد که «انشتین» نیز یک «شمن» است.
      شاید من (کژدم) نخستین دانش آموز آیین شمنی بودم که افتخار «گذر از پُل صراط» را داشتم و «انشتین» و «دون خوان» و «بودا» را «همگون» و « هم جنس» نامیدم.

      اگر در کامنت پیشین به آن «شمن بی تربیت» اشاره کردم. بی دلیل نبود و شما و یا «شماها»؛ بارها صدای آن «گوز» را زمانی که ذهنتان بر روی مسئلهٔ خاصی متمرکز بود شنیده اید و قبلهٔ ذهنتان به سوی آن «صدای نا مأنوس بی تربیت» برگشته است.
      «پروژهٔ خاتمی» یکی از همان «گوزها» است که قبلهٔ تان را تغییر داد و نه تنها شماها؛ بلکه سازمان ملل و کشورهای اروپایی نیز به «قبلهٔ گوزی به نام خاتمی» روی آوردند و جسد نیمه جان «انگل فرزانه» و «انگل بهرمانی» را در زیر سایهٔ آن از دادگاه میکونوس بیرون کشیدند و در زیر سایهٔ «گوز بزرگ دوّم» که «گفتگوی تمدّنها» نام گرفت؛پروژهٔ «تولید بمب اتمی عبد القدیرخانی» به راه خود ادامه داد.

      http://kajdoum1.blogspot.com/2011/06/blog-post_27.html

      امّااینکه «نطنز» لو رفت و بار دیگر «انگل فرزانه» به اسهال و استفراغ دچار شد؛ ماجرای دیگری است.
      این ماجراها را یاد آوری میکنم؛ تا برای هضم و جذب بخش دوّم این نوشتار و آشنایی بیشتر با «خوش تیپ خان» آماده شوید.

      حذف
  2. مقایسهٔ «کوتوله ها» و «قدّ بلندها».

    https://goo.gl/As9Zfx

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. زمانی که «ظریف» امیر کبیر شماها و «گروهبان حاجی بادمجان» آریو برزن شماها هستند.
      فقط بپذیرید که:

      خاک بر سرتان

      حذف
    2. افغانستان مسیرهای «آب» را به روی ایران می بندد.
      ترکهای عثمانی؛ مسیرهای «آب» را به روی ایران می بندند.
      «اِل نینیو» کشتتزارها را به «کویر» تبدیل میکند.

      به زودی زمانی فرا خواهد رسید که برای جلب «رأی دموکراتیک» شماها؛ «یک دبّه آب» و «یک گونی آرد» و «یک گونی سیب زمینی»؛
      و یا «سبد غذایی + یک دبّهٔ آب»؛ سرنوشتتان را رقم خواهد زد.
      زمانی که هیچ چیز ندارید. امّا «موشک» دارید ویا «بمب هسته ای حق مسلّم ماست» دارید.

      هزاران بار «خاک بر سرتان».

      حذف
  3. ناشناس گرامی
    نطر شما به خاطر اشتباه من «حذف» شد. لذا کاپی پیست آنرا منتشر میکنم:

    «سلام. فقط میخواستم به اطلاع کسانی برسانم این خبر زیر را که طرفدار گروهبان حاجی بادمجان هستند. طرف از چنین جایی آمده:

    استانبان: محمدصادق شجاعی٬ معاون توسعه قضایی دادگستری استان کرمان گفته ۹۰ درصد از مردم این استان درگیر مسائل قضائی هستند.

    به گزارش سایت محلی «ماهان نیوز»٬ آقای شجاعی اظهار کرده در سال ۹۱ حدود یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر از ساکنان استان کرمان درگیر یک پرونده قضائی بوده‌اند.

    وی افزوده که علاون بر این در این سال ۲۰۰ هزار پرونده نیز در شوراهای حل اختلاف رسیدگی شده است.

    به گفته این مقام قضایی «یکی از اصلی‌ترین دعاوی حقوقی مسائل خانوادگی هستند و متاسفانه این نوع دعاوی در شش ساله گذشته رتبه‌های اول یا دوم را به خود اختصاص داده‌اند.»

    محمد صادق شجاعی در بخش دیگری از سخنان خود از افزایش طلاق‌های خانوادگی در ایران به خصوص استان کرمان ابزار نگرانی کرده است.

    بر اساس اعلام مقام‌های قوه قضائیه سالانه ۱۱ میلیون پرونده قضائی در محاکم تشکیل می‌شود و در حال حاضر در ایران به ازای هفت نفر یک پرونده قضائی وجود دارد.»

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود بر شما ناشناس گرامی که گفتید «سلام».

      «سلام» و یا «شالوم» به معنی دوستی و مِهر هستند. امّا «سلام محمّدی» به معنی «صلح با شکست خوردگان و تحقیر شدگان» که با کُدِ «موالی» (آریایی نژادهای خاک بر سَر و «مُغ پرست») نامیده شدند؛ هست و ۱۴۰۰ سال است که بوده است.
      نمیدانم که شما همچنان خود را «موالی» میدانید؟ ... و یا اینکه میخواهید مانند «قُقنوسِ زیبا و دلاور»؛ از خاکستر بر خیزید؟

      کدام یک؟

      من (کژدم)؛ قُقنوسی بودم که بال و پَرَم را؛ «خاکستر نشینان» و «خاکستر پرستان» سوزانیدند.

      به یکی از خاکستر پرستان گفتم که: «آنچه که می کنید؛ مبارزهٔ مسلّحانه نیست».
      آن زنده یاد که در «وین» و در دیداری که برای «مذاکره» بود؛ در خون خود غلطید. (از شاهین دادخواه و عملیات بهرام بپرسید که چرا؟).

      آنچه که گفتید؛ شنونده نخواهد داشت.
      ایران یک «کویر»؛ و ساکنین آن؛ همان گیاهانی که در کویر می رویند هستند. بزرگترین تلاش آنها؛ نه برای «یک تغییر بنیادی»؛ بلکه برای «چند قطره باران اسیدی» است.
      امیدوارم که گرفته باشید.

      حذف
  4. کژدم این دادخواه اگر از ابتدا یک پروژه بوده چرا نامه رمز به خامنه ای نوشته برای خر کردن اپوزیسیون چه نیازی به نامه رمز بوده مگر اینکه قبول کنیم این طرف اول جدا طرد شده بعد نامه گه خوری داده حالا بخشوده شده و مبدل به پروژه شده است در ضمن چرا شما دو قطبی رفتار می کنید یکبار خوشبین یکبار بدبین

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      شاهین دادخواه برای خر کردن اپوزیسیون نیامده است. برای سازماندهی «اتّحادیهٔ سبز اللهی ها» آمده است.
      شاهین دادخواه طرد نشده است. دچار توهّم نشوید.

      منظورتان را از «رفتار دو قطبی» نفهمیدم. اگر توضیح دهید ممنون خواهم بود و پاسخ خواهم داد.

      حذف
  5. كژدم من با نوشته شما كاملا ايمان آوردم كه او پروژه است اما بحثم چيز ديگري بود اين بشر چرا نامه رمز دار نوشته در حاليكه حرفه اي هست و ميدونه هر رمزي روزي شكسته ميشه به طور مصداقي چه مرضي بوده كه او به عراق اشاره كند در حاليكه مي داند بالاخره كژدمي هست كه دستش رو بخونه چون بخش زيادي از مطالب شما بر پايه ي رمزشكني بود نه آمار اطلاعاتي يك مشت پرت و پلاي مشوش براي خر كردن اپوزيسيون كافي بود اما چرا او مطالب رمزي بايد بگه كه كژدم نامي بتونه رسواش كنه من ميگم دليلش حقيقتا يادآوري اون مطالب به خامنه اي بوده يا بهتر بگم در همين نامه رمز دو هدف رو دنبال كرده يكي دلبري از اپوزيسيون ديگري اعلان وفاداري به خامنه اي و اينكه پروژه اون رو پيگيري ميكنه و گويا نياز داشته كه به خامنه اي اين وفاداري رو يادآوري كنه يعني چيزي اطمينان از وفاداري او رو كاهش داده بوده در مورد دوقطبي هم منظورم اين هست كه شما وقتي خبر تحقير آميزي ميشنوي عصباني ميشي و وضعيت رو كاملا سياه ميكني به نظر سياه تر از واقع انتقاد من بيشتر اين بود كه خبرهاي تحقير شدن ايران كه حقيقتا رنج آوره شما رو از جايگاه هميشگيتون دور ميكنه شايد بهتر باشه با يك روز فاصله از شنيدن خبر هاي بد اونها رو تحليل كنيد شايد؟!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      نامهٔ شاهین دادخواه یک «تظلّم نامه» است و وقتی بخواهد خدمات خود را نشان دهد؛ به عنوان یک مقام اطلاعاتی مجبور است که با رمز و راز حرف بزند. بویژه زمانی که این نامه ها محرمانه نبوده و به صورت علنی همه جا منتشر میشدند.
      در بخش دوّم به این مسئله میپردازم.

      حذف
  6. حمله گسترده به پادگانهای سپاه باید در پلان کلی حل مناقشه خاورمیانه جایگاه اول را داشته باشد..بدون نابودی سپاه امکان هیچگونه رفرمی در ساختار حکومتی ایران وجود ندارد..بدون نابودی سپاه، نابودی تدریجی ایران و ادامه هرج و مرج و خونریزی و ویرانی در منطقه حتمی است. دنیا باید به کمک مردم ایران بیاید و غده سرطانی سپاه را با حملات نظامی نابود کند

    پاسخحذف