tag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post7695556336475149494..comments2024-03-20T17:55:51.264+03:30Comments on کژدم: صفحه ای برای تمامی پرسشهای ممکن و پاسخ به آنهاKajdoumhttp://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comBlogger57125tag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-84935253304868809352018-08-13T00:52:18.911+04:302018-08-13T00:52:18.911+04:30چون موضوع مرتبط با سوآلم رو پیدا نکردم اینجا میپرس...چون موضوع مرتبط با سوآلم رو پیدا نکردم اینجا میپرسم تو این چند سال ، طرحی از یه برنامه اقتصادی برای دوران بعد از رژیم به فکرتون رسیده؟Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-42901266593773501562014-04-08T08:27:35.760+04:302014-04-08T08:27:35.760+04:30ناشناس گرامی
اگر شما به بازار جهانی و حضور چین و ر...ناشناس گرامی<br />اگر شما به بازار جهانی و حضور چین و روسیه در حوضه های اقتصادی نگاهی بیندازید پاسخ خود را دریافت خواهید نمود.<br />روسیه در هیچ بازاری تقریباً حضور ندارد مگر نفت و گاز و تسلیحات و مقداری هم فولاد که در شرایط کنونی از چین هم عقب مانده تر است.<br />اگر به حضور چین هم توجه نمایید چیزی به جز خنذر پنذر و عروسک و چتر و دوچرخه و ماشین آلات بسیار عقبمانده نیز چیزی نخواهید یافت و اگر وسایل و مواد مصرفی میبینید بیشترشان در کشورهای دیگر طراحی و در بسیاری از موارد ساخته شده اند. به عنوان مثال شرکت Apple در چین شهرکی دارد که ۹۰۰ هزار نفر با حقوق ماهیانهٔ بین ۲۵۰ تا ۵۰۰ دلار در ماه در آنجا کار میکنند و کسی حق ورود به این شهرک را ندارد. در این شهرک و شهرکهای مشابه مراکز روان درمانی ویژهٔ «جلوگیری از خودکشی» وجود دارند زیرا در این شهرکها با کارکنان مثل «برده» رفتار میشود. این شهرکها را شرکتهای جانبی چینی که شرکتهای Third Party نامیده میشوند (کنتراتچی ها) اداره میکنند که رؤسای آنها اعضای حزب کمونیست چین هستند.<br />چین از صنایع پایه برخوردار نیست؛ لذا رفتن به سوی چین و روسیه شاید از نظر معادلات سیاسی و دیپلماتیک ارزش داشته باشد تا از آن به عنوان اهرم بر علیه زیاده خواهی های اروپا و آمریکا استفاده نمود؛ اما چشم دوختن به چین و روسیه یعنی چشم دوختن به باد.<br />آمریکا و اروپا دارای صنایع و علوم پایه هستند؛ اما اینها را به هیچکس نمیدهند. لذا باید از رابطه با غرب به عنوان «دروازه» استفاده نمود و سپس در این بستر با سود جستن از «جاسوسان تکنولوژی» دانش و صنایع پایه را به درون ایران آورد. همان کاری که ژاپنی ها کردند و کارخانهٔ «تویوتا» از یک کارخانهٔ «پارچه بافی» تبدیل به بزرگترین تولیدکنندهٔ اتوموبیل جهان شد.Kajdoumhttps://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-88212172650308901712014-04-08T02:04:30.706+04:302014-04-08T02:04:30.706+04:30man ye soal dashtam goftam beporsam shayad kasi ja...man ye soal dashtam goftam beporsam shayad kasi javabe khobi vasash dasht<br />آیا در حوظه تکنولوژی سیاست جایگزینی چین و روسیه به جای غرب و آمریکا راهکار درستی است؟Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-28719306717645190242012-02-12T00:43:15.051+03:302012-02-12T00:43:15.051+03:30دوست گرامی از استقبال ودعوت شما سپاسگزارم.ازسوی شم...دوست گرامی از استقبال ودعوت شما سپاسگزارم.ازسوی شما مشکلی احساس نمی کنم .مشکل بیشترازبابت کندی وقطعی های مداوم وخارج شدن سرویس های ایمیل وضعف اطلاعات کامپیوتری خود درایجاد چترامنیتی میباشدبه هرحال ضمن استفاده ازنوشته های شما ودوستان دیگر پیگیری مطالب بوده وآن را را ادامه میدهم.راه اندازی صفحات بحث و پرسش و پاسخ آزاد وبحث آزاد درباره دمکراسی ومتناسب نمودن برنامه های رادیویی با اینترنت کم سرعت وهمچنین جمع آوری اخبار عیان وپنهان وتحلیل شفاف رویدادها درکنار مقالات شما از عملکردهای بسیار مثبت می باشدوچه خوب می شد برنامه های رادیویی به صورت نوشتاری پیاده می شد(ماودیگردوستان می توانیم کمک کنیم وفقط آنجا کنترل نهایی شود)وهمراه با مقالات واخبارتوسط انجمن به آدرس ایمیل مشترکان ارسال شودوفکرکنم با این سرعت ووضعیت پیش رو لازم باشد.شاهینnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-36475738209132800112012-02-04T06:09:48.228+03:302012-02-04T06:09:48.228+03:30لائیسیته و سکولاریسم
--------------------
تاریخ لا...لائیسیته و سکولاریسم<br />--------------------<br />تاریخ لائیسیته و سکولاریسم در اروپا در واقع با « پروتستانیسم» آغاز گردید و اولین حرکت را میتوان از اعدام « سر جورج مور» دادستان کل انگلستان؛ که مخالف ازدواج دوبارهٔ شاه انگلستان بود؛ به شمار آورد. در واقع پروتستانیسم یک حرکت استقلال طلبانه بود. و لا ئیسیته و سکولاریسم در بطن جنبش فرهنگی رنسانس شکل گرفت و بخشی از جنبش ضد دینی بود که به خاطر قدرت کلیسا از یک سو و به دلیل اینکه بیشتر رفرمها از بالا ( قدرت حاکم)انجام گرفت؛ به شکلی در آمد که اکنون میبینیم. در آمریکا نیز قضیه به همین شکل بوده است و تمامی تغییرات رفرمیستی از سوی قدرت حاکم انجام گرفته اند و آنچه که اکنون میبینیم؛ نتیجهٔ رفرم های مداوم است. <br />دلیل اینکه آنها چگونه توانستند؛ با رفرمهای مداوم به جایی برسند که اکنون در آن ایستاده اند؛ رشد نیروهای مولّده بعد از انقلاب صنعتی و و سرازیر شدن سودهای کلان و تزریق بخشی از این سودهای سرشار به جامعه توانسته است تغییر گام به گام را تضمین نماید و در واقع مراکز قدرت و مردم با رفرمهای مداوم به جایی رسیده اند که میبینیم. متاسفانه آنچه که با اصلاحات دههٔ ۴۰ در ایران آغاز شده بود؛ به خاطر اینکه روحانیت از یک سو و روسیه و کشورهای بیگانه از سوی دیگر با اینکه این رفرمها در سال ۵۶ یک گام به پیش نهاده و به فضای « گشایش سیاسی» وارد شده بود؛ به خاط فقر عمومی در جامعه که در طی سالیان دراز نهادینه شده بود و عدم درک سیاسی نخبگان از شرایط موجود آن زمان و همخوابگی با خمینی و دار و دسته های ارتجاعی؛ به جایی رسید که اکنون بر آن ایستاده ایم. اکنون ما رژیمی کاملاً اسلامی روبرو هستیم و تمامی آنچه که به نام سکولاریسم و لائیسیته به خورد جامعه داده میشود؛ در واقع فریبی است که میخواهد ریشه های این آیین کثیف را در آب نگه دارد و پایه های قدرت آنرا نه تنها حفظ کند؛ بلکه مانند قانون ننگین مشروطیت؛ حوذه های نفوذ این لجنزار راهمچنان « خیس» نگهدارد؛ تا کرمهای خود را پرورش داده و آمادهٔ دور دیگری از بازی نماید. آنچه که ما در پی آن هستیم؛ ورای تمامی تعاریف اروپایی از سکولاریسم و لائیسیته است. ما در صدد کوچک و محدود کردن دایرهٔ نفود اسلام نیستیم. بلکه ما در صدد از بین بردن تمامی حوزه های نفوذ این اندیشهٔ کثیف هستیم. آنچه که به دنبال آن هستیم را میتوانید به « ریشه کنی مالاریا» تشبیه کنید. این ریشه کنی؛ تنها به خشکانیدن باتلاقها و لجنزارها محدود نخواهد بود و تمامی کرمهای آن نیز در بر میگیرد که یا باید این سرزمین را ترک کنند و یا .....!!!؟؟؟Kajdoumhttps://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-56764741448328994472012-02-04T03:08:10.679+03:302012-02-04T03:08:10.679+03:30لائیسیته و سکولاریسم
------------------
انجمن پادش...لائیسیته و سکولاریسم<br />------------------<br />انجمن پادشاهی ایران(تندر) اسلام را به عنوان « دشمن» ارزیابی میکند. یکی از اهداف انجمن پادشاهی ایران « اسلام زدایی» است. از نظر انجمن پادشاهی ایران نه تنها اسلام یک دین سیاسی است؛ بلکه یک آیین کشتارگر است و از طریق به کار بردن « تکفیر» تمامی اندیشه ها را به مسلخ میکشاند و هیچگونه راه میانه ای میان اسلام و سایر باورها باقی نمیگذارد. افراد غیر مسلمان را با القابی همچون « نجس» ؛ « خنذیر»؛ « نجس عینی مانند مدفوع» و « مهدور الدمّ» حطاب میکند و هر چند نیز که آدمهایی پیدا شوند و بخواهند آنرا تلطیف کنند؛ این اندیشهٔ « انسان ستیزی» را نمیتوانند از بطن کتابهای مقدس اسلمی پاک کنند و حد اکثر کاری که میکنند « تعبیر و تفسیر» است. در صورتی که تعبیر و تفسیر میتواند با تعبیر و تفسیری دیگر؛ رنگ ببازد و از میان برود و یا خنثی شود. در هر صورت « تعبیر و تفسیر اسلام» نمیتواند به جای « اسلام واقعی» بنشیند.<br />از نظر انجمن پادشاهی ایران؛ هیچ نهاد اسلامی دا بر جای نخواهد ماند و ستون فقرات مالی و کارخانه های تولید « آخوند» از میان خواهند رفت. سازمان اقاف و مراکز تولید آخوند و مراکز جمع آوری خمس و زکات برچیده خواهند شد. اما اگر کسی مسلمان است؛ تا زمانی که اسلامش را از خانه اش بیرون نیاورد؛ آزاد است. از نظر انجمن پادشاهی ایران هیچ دینی و آیینی؛ به رسمیت شناخته نخواهد شد و هیچ یک از ادیان مصونیت قانونی نخواهند داشت و نمیتوانند به بهانه هایی از قبیل « توهین به مقدسات» کسی را تحت پیگرد قانونی قرار دهند. هیچ سازمان و تشکل دینی به رسمیت شناخته نمیشود و حقوق خاصی ندارد. تنها افراد هستند که حق دارند به هر آیینی بگروند و گفتمانهای مذهبی و ضد مذهبی میتوانند در عرصهٔ مطبوعات و یا سمینارها وجود داشته باشند و هیچ یک نمیتوانند همدیگر را به خاطر توهین به عقاید؛ زیر سوال قانونی ببرند. در مورد سازمانهای دینی دیگر نیز همینگونه خواهد بود. ( ادامه در پایین)Kajdoumhttps://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-23742881095862956862012-02-03T07:43:14.352+03:302012-02-03T07:43:14.352+03:30در بخش دوم گفتارتان؛ به انچه که من تلاش میکردم توض...در بخش دوم گفتارتان؛ به انچه که من تلاش میکردم توضیح دهم بسیار نزدیک شده اید.. ایران نه آلمان شرقی کمونیستی است و نه چکسلواکی کمونیستی. ایران یک سرزمین بی در و پیکر و نیمه سازمان یافته است. ابزار موجود و در دسترس؛ برای مبارزه نیز بسیار گوناگون هستند. از این روی است که من از یاران دعوت به تشکیل « کار گروه» ها میکنم. زیرا از عهدهٔ یک فرد خارج است که بتواند در مدت زمانی کوتاه؛ این همه اطلاعات را جمع آوری و پالایش نموده و تخلیلی کاربردی ارائه دهد. در بخش پایانی نیز به درستی اشاره نموده اید که مبارزهٔ مسلحانه میتواند حتی به عنوان اهرم فشار استفاده شود و این کاملاً درست است و سازمان « پژاک» و « حزب دموکرات کردستان ایران» همچنان این استراتژی را دنبال میکنند و به همین دلیل هم به نتیجه نخواهند رسید و باید منتظر « عمو سام» و یا ناتو بمانند و یا اینکه در «جنبش فراگیر» نقشی فعال به عهده گیرند.Kajdoumhttps://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-20069443016057130542012-02-03T05:10:21.487+03:302012-02-03T05:10:21.487+03:30دوست گرامی؛ در بخش نخست کامنت بالای شما اندکی روی ...دوست گرامی؛ در بخش نخست کامنت بالای شما اندکی روی مثالی که زدم بحث نمودید. البته اگر بخواهیم در رابطه با مثال در ابعاد گوناگون میتوان بحث نمود که چقدر با آنچه که میخواستم بگویم؛ همخوان و یا نا همخوان است. البته این بحث به یک « انتقاد متدولوژیک در انتخاب مثال» تبدیل خواهد شد که منظور نظر من و شما نبوده است. در این مثال میخواستم به همان چیزی که در این کتابچه به عنوان : « عادت کردن به دیکتاتوری» مطرح شده است اشاره نمایم. و قصد من در تمامی این گفتار؛ ارائهٔ نوعی « ساختار شناسی» از استخوانبندی نظریهٔ مبارزه بدون خشونت بود. و در واقع میخواستم یاران و مبارزان را از « عادت به پذیرفتن کورکورانه» تنها به دلیل اینکه روی یک تئوری تبلیغات زیادی شده است و آنرا به خدای تئوریها تبدیل کرده اند؛ نباشند. این کلاه از آغاز جنبش مشروطیت؛ با پذیرفتن بی چون و چرای « مارکسیسم» به عنوان « تئوری برتر انقلابی» بر سر روشنفکران این سرزمین؛ آنهم نه یکبار بلکه چندین بار رفته است(البته با تغییر شکلهای مختلف). اکنون نیز این کتابچه اکنون به بازار مکاره فستاده شده است و عده ای هم بدون اینکه درکی از اندیشه های سیاسی و ساختار آنها و همچنین سختار یک استراتژی طراحی شده برای سرنگونی رژیم داشته باشند؛ آنرا مانند « همبرگر مکدونالد» با به به چه چه میخورند و نمیدانند که این اوتوموبیل در میانهٔ راه آنها را با درد و اندوه و یاس؛ تنها خواهد گذاشت و آن نقطه همانجایی است که بیگانگان در انتظار آن نشسته اند. مردم و جنبشی نیمه کاره و شکست خورده و مایوس که دست به دامن هرکس و ناکسی خواهند شد. همان چیزی که اکنون شاهدش هستیم و «علی میرفطروس» نخستین « زجّه» را سر داد. در سوی دیگر این مسئله نیز مطرح است که تعییر شکل مبارزاتی تمامی ساختار طرح استراتژ مبارزاتی را دگرگون خواهد ساخت و این یک امر بسیار روشن است؛ و اگر به نظر عجیب می آید به این خاطر است که ذهنها آن کتابچه را یک استراتژی کامل میدانند و مانند آن همبرگر قیچی شده « طراحی استراتژی مبارزهٔ همه جانبه و فراگیر» را مانند دوست من « مسخره» میدانند. زمانی که از کلمهٔ « فراگیر» استفاده میکنم؛ نه به خاطر زیبایی آن بلکه به این خاطر است که در آن کتابچه جایی برای بلوچستان و کردستان و روستاهای خراسان وجود ندارد و تنها قشر کوچک « شبه شهر نشین» میتواند به صورتی بسیار اندک در آن نقشی داشته باشد؛ که به پشیزی هم نمی ارزد و پتانسیل های دیگر این مناطق به باد فراموشی سپرده میشوند. جنبش دموکراسی خواهی باید به اندازهٔ جعرافیای سرزمینی فراگیر شود تا دشمن نتواند نیروهای خود را در یک یا دو استان متمرکز نموده و سایر نقاط را با استفاده از موشک و یا هواپیما مورد تهاجم قرار دهد. همان کاری که اکنون بشار اسد در پی آن است.(دنباله در پایین)Kajdoumhttps://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-73954329324123457852012-02-02T19:54:19.583+03:302012-02-02T19:54:19.583+03:30در مورد خاطرۀ خوردن گوشت که گفته بودید برداشت من ا...در مورد خاطرۀ خوردن گوشت که گفته بودید برداشت من این است که مقصود شما این بوده است که شکلش مهم نیست بلکه هدف مهم است (شکل غذا مهم نیست هدف خوردن است). ولی فکر میکنم گاهی اوقات تغییر شکل حتی هدف را هم تغییر خواهد داد. مثلا فرض کنید شما بجای قیچی کردن گوشت، آن را لِه کنید. دوست شما شاید گوشت قیچی شده را بخورد ولی آیا حاضر هست که لِه شدهاش را هم بخورد؟ احتمالاً او این کار را نخواهد کرد ولی برای دادن این گوشت به نوزادی که دندان ندارد مجبور هستید آن را به این شکل در بیاورید. پس گاهی اوقات تغییر شکل بدلیل تغییر در هدف میباشد. در مورد استراتژی مبارزۀ بدون خشونت هدف میتواند دستیابی به خواستهها حتی بدون تغییر دیکتاتوری باشد. ولی در استراتژی که در آن از خشونت استفاده میشود معمولا برای تغییر نوع حکومت است. (گرچه گاهی برای اهرم فشار از آن استفاده شود.)<br />همچنین فکر کنم منظورم را در این جمله از کامنت قبلی بخوبی نرساندهام: «نتیجهای که میگیرم این است که حتی اگر مبارزه مسلحانه بتواند روش غیرخشونتآمیز را در کنار خود بپذیرد ولی روش غیرخشونتآمیز بگونهای تعریف شده است که مبارزه مسلحانه را قبول ندارد.» که فکر میکنم باید با این جمله جابجا کنم: «در استراتژی که مبارزات مسلحانه را قبول دارد میتوانیم از تاکتیکهای غیرمسلحانه استفاده کنیم. ولی در استراتژی که برپایۀ مبارزۀ غیرخشونتآمیز است تاکتیکهای مبارزۀ مسلحانه قابل تعریف نیست.» یعنی اگر از استراتژی غیرخشونتآمیز استفاده کنیم نقاشی نیمهتمام خواهد ماند چرا که ابزار کافی برای کامل کردن نقاشی تعریف نشده است. پس برای کامل کردن نقاشی باید کل استراتژی را تغییر دهیم تا ابزارهای موردنیاز هم قابل تعریف بشود. و فکر میکنم این هم همان حرفی است که شما میخواهید بگویید.<br />~~Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-83528758196558467982012-02-02T17:21:14.168+03:302012-02-02T17:21:14.168+03:30نه جین شارپ و نه موسسهٔ سوروس؛ عاشق چشم و ابروی ما...نه جین شارپ و نه موسسهٔ سوروس؛ عاشق چشم و ابروی ما و یا دیگر ملل نیستند. به نظر من موسسهٔ سوروس سازمانی در ردیف سازمان « بلک واتر» است. که « بلک واتر» بخشهای امنیتی و کنترل بحران جنگ را کنترات میگیرد و سازمان سوروس نیز بخش جنگ نرم را به کنترات گرفته است. از نظر من هم سازمانهایی نظیر بلک واتر و هم سیستمهای اطلاعاتی و اتاقهای فکر حکومتهای غربی و هم سازمان سوروس؛ به نیکی میدانند که این کتابچه حتی اگر به دقت مطالعه شود و عملیاتی گردد؛ هنوز یک نقاشی ناتمام است که بخش ناتمامش را نیروهای نظامی ناتو و آمریکا؛ پر خواهند نمود.<br />اما شما به مسئلهٔ بسیار مهمی هم اشاره نموده اید که در کتابچه نیز به آن اشاره شده است و آن پیش بینی احتمال قبضهٔ قدرت؛ توسط نیروهای مسلح انقلابی بعد از سرنگونی رژیم است. من در یکی از مقالات « هنر جنگیدن» به این امر به عنوان یک بیماری؛ اشاره نموده و در رابطه با آن هشدار داده ام. در یک جنگ طولانی مسلخانه این مسئله به وضوح دیده شده است. اما در تمامی موارد؛ پارتیزانها کمونیست بوده اند. این خطر زمانی احتمال پیدا میکند که نیروهای مبارز؛ نیروهای « ایدیو لوژیک» باشند که در آن صورت این خطر حتمی است. ولی از سوی دیگر ما میدانیم که اگر یک نیروی ایدیولوژیک؛ حتی اگر با شیوه های مسالمت آمیز هم بر سر کار آمده باشد؛ خطر « توتالیتاریانیسم» همچنان موجود<br />است. آنچه که میتواند از توتالیتاریانیسم جلوگیری به عمل آورد؛ تنها ۳ عامل میتواند باشد:<br />۱- گسترش نهادهای مدنی و به رسمیت شناختن و تعریف حقوق آنه در قانون اساسی.<br />۲- برچیدن نیروهای میلیشیای گروهی و حزبی.<br />۳- تسلیح مردم و نهادینه کردن حق مسلح بودن مردم در قانون اساسی.Kajdoumhttps://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-82044614686338614092012-02-02T16:06:24.799+03:302012-02-02T16:06:24.799+03:30در یک مبارزهٔ همه جانبه؛ استراتژی طراحی شده تمامی ...در یک مبارزهٔ همه جانبه؛ استراتژی طراحی شده تمامی پتانسیلهای موجود را مد نظر قرار میدهد؛ از نافرمانی مدنی گرفته تا کمکار و ضربات نظامی. بنا بر این به خودی خود آن بخش از مبارزه را که در این کتابچه توضیح داده شده است را بخشی از مبارزات همه جانبه به حساب می آورد. مبارزهٔ مسلحانه به عنوان بخشی از مبارزهٔ همه جانبه؛ آن دسته از نیروهایی را که خدمت سربازی شان را در نیروهای سرکوب سپری میکنند را تشویق مینماید که ترک خدمت نموده و به مردم بپیوندند. به غیر از شرایط بسیار اسفبار اقتصادی که موجب «اتمیزه شدن» جامعه میگردد؛ عامی دیگری نیز هست که به این روند شدت میبخشد و آن احساس ناتوانی مفرط و یاس است. اما دلاوران مسلح مردمی میتوانند این روند را تغییر دهند. در نبرد کردستا؛ پیشمرگان حتی در مناطق دشمن از پذیرایی گرم مردم برخوردار بودند؛ با اینکه همان مردم میدانستند که اگر نیروهای سرکوب رژیم خبردار شوند؛ آنها را زیر ضربات شدید قرار خواهند داد. از نظر من در شرایط ایران؛ مبارزات بدون خشونت مانند نقاشی ناتمامی است که باید نقاشی دیگر آنرا تمام کند و آن نقاش دیگر به جز چکمه پوشان بیگانه نخواهند بود. حتی تحریمهای اقتصادی نیز مانند شمشیر دولبه هستند. از یک سوی رژیم حاکم را تضعیف خواهند کرد و از سوی دیگر مردم را به فقر و بدبختی و فلاکت خواهند کشانید تا در زمانی که چکمه پوشان بیگانه وارد این سرزمین شوند؛ به عنوان « ناجی» مورد استقبال قرار گیرند. زمانی که صلاح الدین ایوبی اورشلیم را به محاصره در آورده بود. بعد از مدتها که آذوقهٔ مردم تمام شد و به فلاکت افتادند؛ با منجنیق به سوی شهر « نان» پرتاب کردند و این امر باعث تفرقهٔ شدیدی در میان محاصره شدگان گردید و نیروهای صلاح الدین در زمان حمله با کمترین مقاومت از طرف محاصره شدگان قرار گرفت. ( مسلمانها اینرا بر منبرها به عنوان جوانمردی صلاح الدین یاد میکنند؛ در حالی که تنها یک نیرنگ خدماتی برای پیشبرد اهداف نظامی» بود. این آنچیزی است که بیگانگان میخواهند و بازهم این همانی است که بیگانه پرستان تبلیغش میکنند.( دنباله در پایین)Kajdoumhttps://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-59861041045980897882012-02-02T15:30:36.794+03:302012-02-02T15:30:36.794+03:30یار گرامی؛ شما با اینکه مسائل مهمی را مطرح نموده ا...یار گرامی؛ شما با اینکه مسائل مهمی را مطرح نموده اید؛ اما هنوز در رابطه با « شکل» دچار سر درگمی هستید. برایتان مثال خنده داری میزنم( شاید برای شما خنده دار نباشد؛ ولی من هر زمان که به یاد می آورم خنده ام میگیرد).<br />یکی از دوستان من که در زمانی پیش از این تازه با هم آشنا شده بودیم؛من گوجه فرنگی را نمک زده و میخوردم که او اعتراض کرد که چرا اینجوری میخوری؟ من پرسیدم که پس چه جوری بخورم؟ او طرز تهیهٔ سالاد را پیشنهاد کرد و من قضیه را کش ندادم. یک روز که با همسر و بچه هایش به خانهٔ ما آمده بودند؛ من « همبرگر» درست کردم ولی ولی نانها را قیچی کردم و گوشت آنرا هم با قیچی ریز کردم و سبزی و گوجه فرنگی را هم همینطور. او پرسید که این چیه؟ گفتم : همبرگر و برایش توضیح دادم که فقط همبرگر را قیچی کرده ام و اتفاقاً زحمت جویدنش هم کمتر شده است. او سرش را تکان میداد و میگفت که این خیلی مسخره است. من هم میگفتم که همه چیز همان است و من فقط شکلش را به هم ریخته ام. و گرنه همان چیزیست که چند هفتهٔ پیش خوردی و لذت بردی. زمانی که از مبارزهٔ مسلحانه سخن میگوییم؛ و یا مبارزهٔ بدون خشونت را پیشنهاد میکنیم؛ هردو اشکال گوناگون نبرد هستند و یک هدف را دنبال میکنند. اما استراتژی طراحی شده برای این دو نوع مبارزه با همدیگر فرق میکنند.از سوی دیگر همانگونه که در رابطه با مسئلهٔ کوبا اشاره نمودم؛ مبارزهٔ مسلحانه تنها بخشی از نبرد بود و همهٔ آن نبود. در نبرد الجزایر هم داستان به همینگونه بود. ( دیدن فیلم نبرد الجزایر را شدیداً پیشنهاد میکنم). همانگونه که گفته ام نبرد مسلحانه به تنهایی کار مسخره ای خواهد بود زمانیکه هیچ پیوندی با مبارزات نرم نداشته باشد. در رابطه با سازماندهی راهپیمایی ها هم نیروهای مسلح مردمی میتوانند هم به عنوان پدافند تظاهرات ( در مواقع ضروری) باشند و هم اینکه در حاشیه های دور از تظاهرات به اهداف مهم حمله نمایند و ضربات کاری و مهمی را بر پیکر رژیم وارد سازند. زمانی که شما از یک سپاهی و بسیجی و یا نمایندهٔ مجلس و یا قاضی شرع و خانواده هایشان سخن میگویید در واقع از « اموال حکومتی» سخن میگویید ( به تعبیر نظامی ) و در واقع چیزی بیش از اینهم نیستند. آنها زمانی که نمیتوانند کسی را دستگیر کنند؛ مادر و یا خواهرش را به گروگان گرفته و تهدید به مرگ و تجاوز میکنند. ما با چنین حیواناتی طرف هستیم که از نظر دینی هم برای اینگونه اعمال کاملاً توجیح شده ان و غزوات محمد و جنگهای بعدی که توسط صجابهٔ محمد و سپس تابعین ادامه داشت پر از چنین جنایات وحشیانه ای علیه مردم بی دفاع بوده است و اکنون گنجینهٔ آثار اسلامی پر از اینگونه جنایات است و به آنها افتخار هم میکنند. اما خوشبختانه در ایران مردم دست بالا را دارند و این حیوانات درنده مانند سوریه و عراق و لیبی تخت حمایت قبیلهٔ خاصی نیستند و جایی برای فرار ندارند و اگر نخستین هزینه ها را بپردازند؛ بدنهٔ نیروهای سرکوب شدیداً دچار وحشت خواهند شد. شاید بعضی ها این گونه تاکتیکها را بسیار خشن و حتی وحشیانه بدانند؛ اما مطمئن هیتم که آنها « عملیات وحشیانهٔ واقعی» را ندیده اند و فکر میکنند که بهتر است این بخش کثیف کار را به دست آمریکا و ناتو بسپاریم. این گونه افراد و دار و دسته های به اصطلاح صلح طلب و حقوق بشری؛ میدانند که اگر این گره به دست مردم باز شود دیگر جایی برای آنها نخواهد ماند و به همین خاطر است که دست به دامان نیروهای بیگانه میشوند تا بعد انجام بخش کثیف نبرد؛ برای آنها « گرین زون» درست کنند و بگویند بفرمایید حکومت کنید؛ به شرطی که دستمزد ما را بدهید.( دنباله در پایین)Kajdoumhttps://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-67724658447149475292012-02-02T13:07:58.867+03:302012-02-02T13:07:58.867+03:30برداشت من از مطالب موردبحث این است که با مقایسه دو...برداشت من از مطالب موردبحث این است که با مقایسه دو روش مبارزه مسلحانه و غیرخشونتآمیز به این نتیجه میرسیم که بسیاری از اصول دو روش (مثل احتیاج به طراحی استراتژی و آشنایی با اصول مذاکره) یکسان است. و تفاوت در دو چیز میباشد. 1- پیشنیازها 2- روشها و ابزار مورد استفاده.<br />اگر خواسته باشیم از دو روش از ابتدا با هم استفاده کنیم فکر نمیکنم در مورد ما قابل استفاده باشد. پیشنیازها در روش مسلحانه سریعتر قابل دسترسی هستند. ولی دسترسی به آنها در مورد مبارزۀ غیرخشونت آمیز گاه به زمان بسیار طولانی نیاز دارد و در مواردی قابل دسترسی نیست. از جمله داشتن یک رهبری قوی خوشنام که یا در خارج از حکومت شکل گرفته باشد و یا از بدنۀ حکومت جدا شده باشد. و چیزی که در کتابچه از آن بعنوان اتمیزه شدن مردم نام برده شده است از نقاط ضعف ایجاد مبارزۀ غیرخشونتآمیز است. <br />در صورت ایجاد این پیشنیازها برای مبارزه غیرخشونتآمیز باز هم مشکلی وجود دارد و اینکه روشها و ابزار متفاوت هستند. روش مورد پیشنهاد شما استفاده از ابزار سخت بر ضد نقاط ضعف رژیم است. مثل کشتن خانوادۀ سپاهیان یا نابودکردن خطوط لولههای نفت. روش مورد استفاده غیرخشونت آمیز پرهیز از هرگونه ابزار سخت و مخالفت با اینگونه روشها است و استفاده از روشهای مسالمت آمیز برضد نقاط ضعف. مثل اعتصاب کارگران پالایشگاه نفت. <br />نتیجهای که میگیرم این است که حتی اگر مبارزه مسلحانه بتواند روش غیرخشونتآمیز را در کنار خود بپذیرد ولی روش غیرخشونتآمیز بگونهای تعریف شده است که مبارزه مسلحانه را قبول ندارد. مگر آنکه در مورد کشورمان تغییراتی در تعریفش ایجاد کنیم که بازهم به پیچیدگی ایجاد مبارزۀ غیرخشونتآمیز اضافه کردهایم.<br />ولی مبارزه مسلحانه نیز بالاخره مجبور است که به سوالاتی که در مبارزه غیرخشونتآمیز به آن پاسخ داده میشود پاسخ دهد و اینکه چگونه ساختار دموکراتیک بعد از براندازی را بوجود خواهد آورد؟<br />((در آخر چیزی که به نظر من متصورتر است با توجه به فشار اقتصادی که روز بروز بیشتر میشود، مردم را به سمت «مبارزه برای بقا» خواهد برد. که در این روش به هیچ سوالی پاسخ داده نمیشود بجز بقای خود شخص و اطرافیانش.))<br />~~Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-9044141086858296932012-02-02T06:42:50.095+03:302012-02-02T06:42:50.095+03:30فصل ششم-----
در این بخش چیزی به غیر از تعریف علمی ...فصل ششم-----<br />در این بخش چیزی به غیر از تعریف علمی « استراتژی» حرف خاصی وجود ندارد.<br />اما من یک پرسش دارم؛ و آن اینکه اگر در ایران بتوانیم تلفیقی از مبارزهٔ مسلحانه و جنبش مدنی فراگیر را سازمان دهیم به نظر شما چهقدر از نظر زمانی در پیروزی جنبش به جلو خواهیم افتاد؟ با توجه به اینکه رژیم اسلامی حاکم بر ایران؛ مانند لیبی و سوریه؛ پشتوانهٔ قبیله ای ندارد و در صورت گسترش مبارزات قهر آمیز سراسری راهی به جز فرار و یا تسلیم نخواهد داشت.Kajdoumhttps://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-48917078129310063042012-02-02T06:13:08.003+03:302012-02-02T06:13:08.003+03:30ادامهٔ باز گشایی فصل پنجم-------
اکنون که ستون فقر...ادامهٔ باز گشایی فصل پنجم-------<br />اکنون که ستون فقرات نظامی رژیم؛ خود تبدیل به یک قطب اقتصادی شده است؛ چگونه میتوان از کادرهای این ارگان نظامی خواست که اعتصاب کنند تا کمر خودشان بشکند؟ با کدامین صندوق حمایت از اعتصابات؟ میتوان کارگران کارخانه ها را پشتیبانی نمود تا دست به اعتصابهای طولانی مدت و یا حتی کوتاه مدت بزنند؟ و پرسشهایی از این نوع که باید پاسخ داده شوند آنچه که در این فصل دیده میشود؛ لازمهٔ عملیاتی شدن آن بدون وجود « اقتصاد صنعتی متمرکز» تقریباً محال است. به جز صنایع نفت و پتروشیمی و اندکی هم فولاد نمیتوان در ایران صنعت دیگری را یافت که نقش مهمی در درآمد دولت سهمی به سزا ایفا کند. اما میتوان مسیر بازگشت صادرات را که به صورت « کالا» وارد کشور میشود را با سابوتاژ مختل نمود. مانند آتش زدن انبارهای گمرک و یا انبارهای کالای بازاریان رانت خوار و بنیادهای گوناگون که اهداف نرم خوانده میشوند و انفجار لوله های نفت در سطحی گسترده و تخریب پروژه های ساختمانی و برج سازی سپاه پاسداران؛ ضربات اقتصادی سهمگینی را بر رژیم تحمیل نمود.<br />پرسش دیگری که مطرح است؛ اینکه در کشوری با شرایط ایران؛ با تکیه بر تاکتیکهای صرفاً بدون خشونت؛ چه مدت زمانی برای سرنگونی رژیم میتوان ترسیم نمود؟مثلاً در هندوستان ۳۰ سال طول کشید تا جنبش بی خشونت پیروز شود ولی آنچنان هم بدون خشونت نبود و درگیریهای مسلخانه وجود داشتند و حتی بارها دولت فخیمهٔ انگلستان به جنبش بدون خشونت کوچه میداد؛ تا مبارزات مسلحانه فروکش نمایند.Kajdoumhttps://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-47005035479090472542012-02-02T03:43:38.323+03:302012-02-02T03:43:38.323+03:30ادامهٔ بازگشایی فصل پنجم......
این مقامات رسمی ساب...ادامهٔ بازگشایی فصل پنجم......<br />این مقامات رسمی سابق در صورت خوشنام بودن هم به مردم و هم به بخش حکومتی این اطمینان را میدهد که اولاً رهبران جنبش تجربهٔ کشورداری دارند و از سوی دیگر حاکمیت دچار فروپاشی نخواهد شد؛ بلکه اصلاح خواهد گردید و عده ای از عناصر حکومتی از کار برکنار و محاکمه خواهند گردید و سیستم حکومتی دگرگون خواهد شد.در چنین شرایطی برای گروههای اپوزیسیونی که خارج از حلقهٔ دولتمردان سابق بوده اند نیز این امکان را میدهد که بر حول محور آنها گرد آیند. در واقع یکی از مهمترین مسائل مبارزاتی که داشتن رهبری کاردان و قابل اعتماد است؛ به خودی خود حل میشود؛ بنابر این از همان آغاز هم رهبری و هم جنبش تقریباً پا با پای هم متولد میشوند و جنبش از همان نخست دارای استخوانبندی محکمی است. کشورهایی که در آغاز این مبحث به عنوان نمونه های پیروزط مطرح شده اند؛ از چنین الگویی پیروی نموده اند.مسئلهٔ مهم دیگری که در کشورهای اروپای شرقی موجبات پیروزی این نوع از جنبش را تضمین نمود؛ در درجهٔ نخست وجود وابستگی سیاسی حاکمیت به نیروی بیگانه(روسیه) و از سوی دیگر وجود تولید صنعتی در اغلب این کشورها بود که خود به خود موجبات بوجود آمدن گروههای کاری منسجم و سازمانیافته ( کارگران و کشاورزان) شده بود و اعتصابات کارگران و کشاورزان و سایر روشهای نافرمانی مدنی میتوانست برای حکومت دیکتاتوری ضربات سنگینی به حساب آید. از سوی دیگر ناکامیهای سیاسی و اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی و فرو پاشی آن نیز مزید بر علت شد که خود عامل بسیار مهم دیگری در پیروزی مبارزات بدون خشونت بود.<br />حال باید دید که کدامیک از آنچه که بر شمردم؛ در شرایط میهنمان وجود دارد؟ آیا بخشی از حاکمیت و یا بخش جدا افتاده ای از حاکمیت که خوشنام باشد؛ عملاً وجود دارد؟ پاسخ منفی است. و یکی از مهمترین علتهای فراگیر نشدن آنچه که جنبش سبز نامیده شد نیز به خاطر بدنام بودن تمامی عناصر مدعی رهبری این جنبش بود.تمامی اصلاح طلبان یا دستهایشان تا آرنج در خون هم میهنانمان فرو رفته است و یا از قبال رانت خواری های لجام گسیخته ثروتهای میلیاردی دارند. بنا بر این آنچه که نخست باید از ذهنها زدوده شود این است که هر آنکسی که با این رژیم سر در یک آخور داشته است را بدون اغماض به کنار نهاد تا کثافتکاریهای آنها در این تاریخ ۳۳ ساله جنبش را آلوده نسازد. بنا بر این آنچه که باید مد نظر باشد بنیاد نهادن یک قطب سیاسی قدرتمند است تا بتواند اعتماد ملی و سراسری را به خود جلب کند. مسيلهٔ دوم اینکه به جز صنعت نفت؛ کدامیک از صنایع ایران منبع در آمد حاکمیت اسلامی است؟ در اقتصاد دلالی که بعد از فاجعهٔ ۵۷ بر تمامی تار و پود اقتصاد ایران چنگ انداخته است؛ چگونه میتوان اعتصابهای کمر شکن بوجود آورد؟ (دنباله در پایین)Kajdoumhttps://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-67317479676067774092012-02-01T22:22:00.489+03:302012-02-01T22:22:00.489+03:30ادامهٔ بازگشایی فصل پنجم-------
سایر جریانهایی که ...ادامهٔ بازگشایی فصل پنجم-------<br />سایر جریانهایی که نام بردم نیز بهتر از او نیستند؛همان حرفهای تکراری نسنجیده و در واقع « دروغگویی پنهان». این دار و دسته ها مهمترین بخش مبارزاتی را در واقع « سانسور» کرده اند و از مزخرفاتی از قبیل « راهپیمایی سکوت» و امثالهم سخن میگویند. آیا این مسخره کردن و توهین به شعور روشنفکران نیست که آدمی مثل « سرلشگر هخا» روز اول مهر را روز رستاخیز ملی اعلام کند و هیچکس بیرون نیاید و تنها چند بسیجی و اطلاعاتی به او زنگ بزنند و او را دست بیندازند؟ حال بعد از چند ماه « ژنرال اردشیر ارجمند» همان مزخرف را ببافد و دعوت به راهپیمایی سکوت کند؟ بنابراین؛ این کتابچه که ساختار مبارزهٔ سیاسی را معرفی میکند؛ برای این دار و دسته ها تنها به عنوان دستمالی که از شرم بی عملی بر روی صورت خود میکشند و پشت آن پنهان میشوند؛ به کار میرود. تا هر زمان که از آنها پرسیده شود که : بالاخره شما دارید چکار میکنید؟ بگویند که ما در حال مبارزه هستیم و روزی دهها تلفن از درون میهن به ما میشود؛ شما هم بفرمایید ناهار.<br />بعد از این مقدمهٔ کوتاه بهتر است به گفتار فصل پنجم بپردازم.<br />مبارزهٔ بدون حشونت سیاسی همان اهدافی را دنبال میکند ( منظورم اهداف نهایی نیست) که مبارزهٔ فراگیر توام با خشونت به دنبال آن است؛ یعنی فرود آوردن ضربات به حلقه های سست هرم قدرت و کاهش دادن منابع قدرت رژیم دیکتاتوری؛ اعم از منابع انسانی و اقتصادی و تحلیل بردن قدرت سرکوب رژیم دیکتاتوری. اما باید ۲ فرض را در نظر گرفت که:<br />۱- آیا رهبری جنبش بخشی از قدرت حاکم است که به دنبال اصلاحات سیاسی است؟<br />۲- آیا رهبری جنبش در خارج از حکومت شکل گرفته است؟<br />در حالت نخست؛ رهبران جنبش به عنوان بخشی از قدرت حاکم؛ در میان ارتش و نیروهای سرکوب نیز از حالتی بینا بینی میان رسمیت و غیر رسمی بودن برخوردارند. نمایندهٔ مجلسی که تا دیروز در مجلس سخنرانی میکرد و یا وزیرانی که تا پیش از آغاز جنبش مقاماتی رسمی بودند....(دنباله در پایین)Kajdoumhttps://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-37510881644278527762012-02-01T19:47:49.528+03:302012-02-01T19:47:49.528+03:30بازگشایی فصل پنجم---------
دوستانی که متن بالا ( ف...بازگشایی فصل پنجم---------<br />دوستانی که متن بالا ( فصل پنجم) را میخوانند باید به یک مسئله دقت فرمایند؛ و آن اینکه زمانیکه در این کتابچه از مبارزهٔ سیاسی سخن گفته میشود یک مسئله را به عنوان فرض اولیه؛ هر چند نانوشته پذیرفته است و آن وجود یک حزب و یا جبههٔ متحد سیاسی فراگیر در سطح ملی میباشد. تشکلی که توسط روشنفکران و فعالین سیاسی بوجود می آید و سپس در مراحل مبارزاتی کاردانی سیاسی و وفاداری به آرمانهای مردم را به نمایش میگذارد و از طرف مردم به عنوان نقطهٔ اتکا و رهبری پذیرفته میشود. در واقع بدون وجود چنین تشکلی نمیتوان از مبارزهٔ سیاسی و یا نظامی سخن گفت و هر دو به یک اندازه نا کارا خواهند بود. مبارزهٔ سیاسی این نیست که یک نفر مثل «ژنرال سازگارا» و یا فردی مانند موسوی و یا کروبی و امثالهم بتوانند با دادن بیانیه و یا رهنمودهای ده دقیقه ای روزانه آنرا رهبری کنند. زیرا اگر به همین سادگی بود؛ خامنه ای وسپاه آنجایی که هستند نبودند و موسوی و کروبی و سازگارا هم اینجایی که هستند نبودند. لذا مطالعهٔ این کتابچه و یا کتابهای مشابه بدون داشتن زمینه های فکری درک سیاسی تنها میتواند موجب حوشباوریهای مسخرهٔ « شبه سیاسی» گردد و نتیجه اش هم همانی خواهد بود که فکر میکنم هر چشم کوری هم میتواند ببیند؛ و اگر میبینیم که کسانی هستند که همچنان این کتابچه را مانند « لواشک» لیس میزنند؛ نه برای این است که کاری بکنند؛ بلکه به این خاطر است که به موسساتی مانند « سوروس» بگویند که آنها (اصلاخ طلبان) نتوانستند ولی ما میتوانیم؛ تا شاید با کمکهای مالی اینگونه موسسات به نان و نوایی برسند. به همین خاطر است که من گروههای «پرگوی هیچ نگو» از قبیل اصلاح طلبان و دار و دسته هایی از قبیل « نهاد مردمی» و یا « حود رهاگران» و یا سلطنت طلبان را نیروهایی که بتوانند جنبش را حتّی یک گام به پیش ببرند؛ نمیشناسم. اینگونه جریانها را حتی نمیتوان یک گروه سیاسی به حساب آورد شاید به کار بردن نام «دار و دسته ها» و یا هیئتهای « سینه و زنجیر زنی» شایسته ترین نام برای آنها باشد. در سوی دیگر کسانی را که فکر میکنند آدمی مثل « اردشیر ارجمند» با یک بیانیه و چیزی شبیه این مزخرفات خواهد توانست حرکتی بوجود بیاورد را هم یا باید « تازه وارد» و در غیر اینصورت به دو دستهٔ دیگر تقسیم کرد؛ گروهی که « کلاشان سیاسی» هستند و گروهی که « سفیه سیاسی و احمق» هستند. اگر به آخرین فراخوان « ژنرال اردشیر ارجمند» http://www.radiofarda.com/content/f6_iran_rally_green_amir_arjomand/24468911.html<br />دقت کنید مزخرفبافی و ناتوانی را که در رگ و پی افکار او ریشه دوانیده است به راحتی میبینید.( ادامه در پایین)Kajdoumhttps://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-73829918336793308502012-01-31T17:46:06.603+03:302012-01-31T17:46:06.603+03:30شاهین گرامی!
از نظرات و دلگرمی که میدهید سپاسگزارم...شاهین گرامی!<br />از نظرات و دلگرمی که میدهید سپاسگزارم؛ و به این وسیله از شما و یارانی که میشناسید و همچنین از تمامی مبارزان ایران پرست؛ میخواهم تا با آدرس : kajdom@tondar.org تماس بگیرید و ایده های خود را مطرخ نمایید و در بارهٔ استعدادهای خود و مسائلی که میتوانید آموزش ببینید؛ مرا آگاه نمایید؛ تا بتوانیم امر « تولید اندیشهٔ سیاسی» و گسترش فعالیتهای انجمن پادشاهی ایران( تندر) را در کنار هم آغاز نماییم. آدرس ایمیلی که در اختیارتان گذاشتم؛ یک خط امن است.<br />سپاسKajdoumhttps://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-64589626398646223312012-01-31T17:17:22.096+03:302012-01-31T17:17:22.096+03:30در این بخش گویا با ایما و اشاره؛ به جنبش مسلحانه ب...در این بخش گویا با ایما و اشاره؛ به جنبش مسلحانه برای درگیر شدن با اهداف سخت نظامی رژیم اشره میشود. اما نویسنده فراموش میکند و یا عمداً نمیخواهد بگوید که اگر جنبش دموکرا سی خواهی؛ از بازوی نظامی خود برای ضربه زدن به «اهداف نرم» استفاده نماید؛ چگونه خواهد شد؟ آیا با بر گزیدن اهداف نرم و بسیار مهم؛ بتوان به نقاط استراتژیک یورش برد؛ چه؟ آیا چنین اهداف نرم و استراتژیکی وجود دارند؟<br />در پاسخ باید بگویم که بله وجود دارند.من بارها به آنها اشاره کرده ام و نخستین بار نیز در سلسله مقاله های « هنر جنگیدن» به آنها اشاره نموده ام.<br />آنچه که پیش از بر شمردن این اهداف نرم؛ بسیار مهم است که به یک پرسش مهم پاسخ داده شود : <br />آیا میخواهیم که مردم ایران به دست خود دست به یک جراحی بزنند و بهای آنرا بپردازند؟ یا اینکه میخواهند این جراحی با آثار و تبعات بسیار سنگینتر و مرگبارتر؛ توسط کشورهای بیگانه انجام شود؟ اگر گزینهٔ نخست را برگزینیم این اهداف نرم عبارتند از :<br />۱- تمامی مراکز اقتصادی که به صورت « رانت» در اختیار عمال رژیم قرار گرفته اند؛ باید به آتش کشیده شوند<br />۲- تمامی آخوندها بدون توجه به اینکه باچاره است و یا بیچاره است و با رژیم است و یا ساکت است؛ باید کشتار شوند.<br />۳- خانواده های سپاهیان و بسیجیان باید مورد تهدید عملی بوسیلهٔ آتش زدن خانه ها و اموالشان و کشتار بیرحمانه؛ موجبات رعب و وحشت از انتقام مردم را بچشند؛ تا موجبات گسست در حلقه های سست نیروهای رژیم از هم بگسلند. با اینگونه عملیاتها باید به نیروهای رژیم نشان داده شود که دیگر نمیتوانند به خاطر کشتار مردم؛ جایزه بگیرند و باید منتظر روزهای هولناکی باشند.<br />۴- تشکیل گروههای شکار مزدوران سپاهی و بسیجی و نیروهای انتظامی؛ برای کشتن و یا بوجود آوردن معلولیت بوسیلهٔ زخمهای عمیق؛ که نه تنها از ردهٔ جنگی خارج شوند؛ بلکه موجبات هزینه های سنگین برای رژیم را نیز فراهم آورند.<br />۵- انفجار در خطوط لوله های نفت و گاز صادراتی برای بوجود آوردن اختلال در منابع مالی رژیم.<br />شاید بعضیها بگویند که این امور بسیار بیرحمانه هستند. اما من میگویم که اگر بیرحمانه هستند؛ بسیار کمتر از کشتارهایی خواهند بود که توسط نیروهای بیگانه در بمبارانهای کور انجام خواهد گرفت. و در نهایت نیز با ورود بیگانگان به سرزمین مان؛ دستمزدهای کلانی برای کشتارها خواهند خواست و چه بسا مجبور شویم؛ ۵۰ سال آیندهٔ سرزمینمان را به عنوان دستمزد تقدیم بیگانگان کنیم و آنچه که ازای آن به دست خواهیم آورد؛ حتی یک صدم آن چیزی نخواهد بود که با جنبش و انقلاب بیرحمانه میتوان به دست آورد. من طرفدار « پاسخ ایرانی به مشکل مزدوران اسلام» هستم و نه « پاسخ بیگانگان بهمشکل سرزمینی ایرانیان». زیرا بعد از آن سرزمینمان تا سالیان سال در جنگ و خون و بی ثباتی و فقر و تاخت و تاز مزدوران کشورهای همسایه خواهد سوخت.( به عراق نگاه کنید تا بدانید که چه میگویم).Kajdoumhttps://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-30230687927800450672012-01-31T16:40:58.037+03:302012-01-31T16:40:58.037+03:30مطالبی که در این بخش بررسی شده اند؛ درست هستند. ام...مطالبی که در این بخش بررسی شده اند؛ درست هستند. اما برای اینکه بتوان به مقابله در برابر آن برخاست؛ به یک و یا چند حزب مقتدر و یا یک جبهٔ متحد قدرتمند ملی( سراسری) نیاز است. تا بتواند تمامی زخمهایی را که بر جنبش وارد میشود را التیام دهد و از سوی دیگر منابع قدرت رژیم را کاهش دهد. آیا چنین جریان قدرتمندی وجود دارد؟ اگر وجود ندارد؛ چگونه میتوان آنرا ساخت؟ آیا گروههای خارج از کشور چنین پتانسیلی را دارند؟ و یا اینکه به مسائل سیاس مانند « آخور علوفه» نگاه میکنند و میخواهند جنبش را به «نان دانی» و کسب و کاری سود آور تبدیل کنند؟Kajdoumhttps://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-4476876836882083692012-01-31T16:25:22.763+03:302012-01-31T16:25:22.763+03:30یکی از دیپلماتهای پنهان خامنه ای است که تحت پوششها...یکی از دیپلماتهای پنهان خامنه ای است که تحت پوششهای گوناگونی برای مذاکرات فریبکارانه؛ با سران دولتهای غربی؛ از همین قماش بود. در این لینک بهتر به منظورم پی خواهید برد.http://www.radiofarda.com/content/f5_commentary_on_khamenei_hidden_and_unofficial_ambassadors_overseas/24334727.html<br />این شخص تنها با یک جملهٔ دیپلماتیک حساب شده: ( حمایت معنوی بکنید ولی دخالت نکنید) به تشتت آراء در جبههٔ دولتمردان غربی در رابطه با خمایت از جنبش سبز؛ دامن زد.( امیدوارم منظورم را بعد از خواندن لینک داده شده کاملاً بفهمید).<br />متاسفانه به خاطر خواب خرگوشی که بخشی از جنبش شبه سیاسی دچار آن است؛ هیچ یک از این کانونهای ساختگی؛ مورد شناسایی قرار نمیگیرند و افرادی از قبیل گ.ینده های تلویزیونی مانند علیرضا نورزاده و بهرام مشیری و میبدی؛ به خاطر تاریخ فعالیت ظاهراً ضد رژیم که در خارج از کشور؛ و میان احمقهای شبه سیاسی جا افتاده اند؛ تبدیل به « سر پلهای» اطلاعاتی و « جریان ساز» و « موج ساز» رژیم برای تزریق عناصری مانند « باطبی» و « اکبر گنجی» و « مدحی» به درون جنبش شده اند و بخشی از « گلّهٔ شبه سیاسی» به گرداگرد این کانونها طواف میکنند.<br />غرض از گفتن این داستانها( مثالها) ؛ آشنایی یاران به «دستگاه دیپلماسی پنهان» رژیم در خارج کشور است. حال میپردازم به اهداف احتمالی رژیم از دادن پیشنهاد مذاکرات :<br />۱- اینگونه پیشنهادات میتواند برای ایجاد تشتت در صفوف نیروهای مبارز باشد و آهنگ رشد و حرکت جنبش را مدتی به حالت سکون بکشاند.<br />۲- میتواند برای گرد آوردن رهبران مبارزان در یک تلهٔ از پیش طراحی شده برای کشتار آنان باشد.( مانند قتل زنده یاد دکتر قاسملو).<br />۳- میتواند برای ارزیابی به روز شده از وضعیت مبارزان باشد؛ تا بر اساس آن ارزیابیها؛ برنامه های آتی خود را برای سرکوب جنبش تدوین نمایند.<br />۴- میتواند با دادن وعده های فریب دهنده برای فریب مبارزان به کار رود و شکست مذاکرات به گردن نیروهای رادیکال تر بیفتد.<br />۵- میتواند برای جلب نظر مبارزان و سست کردن آنها؛ برای فرود آوردن ضربات سنگین در همان زمان و یا بعد از مذاکرات باشد. نتیجه اینکه : با رهبران رژیم جمهوری اسلامی تنها زمانی میتوان مذاکره نمود که یا در خون خود غلطیده ان؛ و یا اینکه دسگیر و اسیر شده اند.Kajdoumhttps://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-1278213798163233392012-01-31T15:51:11.864+03:302012-01-31T15:51:11.864+03:30یکی از اصول درخشان « هنر جنگیدن» این است که : « هر...یکی از اصول درخشان « هنر جنگیدن» این است که : « هرگز هیچ پیشنهادی از سوی دشمن را نباید پذیرفت مگر آنکه قصد فریب دشمن در کار باشد». باید دانست که پیشنهاد مذاکره از سوی یکی از طرفهای متخاصم؛ نه برای «از دست دادن»؛ بلکه به خاطر « به دست آوردن» است. در دو بخش فوق این امر هر چند نارسا ولی به طور کلی گوشزد شده است. اما لازم میدانم که اندکی آنرا باز کنم. پیشنهاد مذاکره از سوی رژیم هایی مانند جمهوری اسلامی ایران؛ در شرایط گوناگون میتواند اهداف مختلفی را دنبال کند؛ اما در هر صورت نه برای سازش و تنش زدایی بلکه به خاطر شکست دشمن و یا جلوگیری از پیشروی دشمن و یا عقب نشینی نیروهای دشمن به کار میرود. این پیشنهادات میتواند از یک یا چندین کانال رسمی و یا کانالهای غیر رسمی از قبیل دستگاه دیپلماسی کشورهای دوست رژیم و یا از طریق کانالهای پنهان به نیروهای انقلابی پیشنهاد شوند. نخست باید در رابطه با کانالهای پنهان باید توضیح بدهم. این کانالها معمولاً از طرف رژیم از سالها قبل بوجود آمده اند و نقش لابیهای آشکار و پنهان رژیم را بازی میکنند و گاهی به صورت افراد و گروههای ظاهراً همراه با انقلاب خود را نمایان میکنند. به عنوان مثال ناگهان فردی به نام « دکتر خزعلی» ظاهر میشود و نیروهای اطلاعاتی رژیم شروع به ساختن تاریخچهٔ انقابی برای او مینمایند؛ مدتی حرفهای آتشین میزند و وبسایتش را توسط نیروهای سایبری خودشان پر از کامنتهای مذهبی ولی انقابی مآبانه میکنند و با این روش او را به صورت یک کانون ( گسل) در می آورند و سپس عده ای ساده لوح نیز شروع به گذاشتن کتمنتهایی در مطالب وبلاگ ایشان میکنند و این « گسل مصنوعی» تبدیل به یک کانون طبیعی و پذیرفته شده از طرف اصلاخ طلبان حکومتی در آمده و پایش را به رادیوها باز میکنند و این روند را با چاشنی دستگیری و آزادی و بازیهای مشابه به صورت یک قهرمان در می آورند. این چنین کانونهایی بعدها تبدیل به سلولهای « دیپلماسی پنهان» میشوند. برای مثال اگر یادتان باشد؛آخوند «سلمان صفوی» برادر پاسدار رحیم صفوی ( ادامه در پایین)....Kajdoumhttps://www.blogger.com/profile/08126250303639177143noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-7301541555651965352012-01-31T12:57:48.081+03:302012-01-31T12:57:48.081+03:30در پاسخ به کامنت بالا: من گروه موردنظر را بطور یکج...در پاسخ به کامنت بالا: من گروه موردنظر را بطور یکجا نگاه نمیکنم. هر گروه شامل لیدرهایی است که کارهایی مثل بیزینس و مهمل بافی از آنها سر میزند. سر دیگر آن بدنۀ گروه است که شامل اشخاص عادی که به دلایل مختلف از حکومت زده شدهاند و هیچ درک درستی هم از سیاست نداشتهاند و وقتی با یکی از این لیدرها مواجه میشوند و کلمهای مثل «رفراندوم» به گوششان میخورد - که آنها هیچ تعریف درستی از آن نداشتهاند - فکر میکنند این کلمه شامل برنامه کاملی است که در نهایت تمام مشکلات آنها را حل خواهد کرد. و هدف من از نقد ملایم، این دسته از گروه موردنظر است.<br />از طرفی برداشت من از حرفهای شما این است که باید با مردم به زبان خود آنها سخن گفت. ولی فکر میکنم که باید سطح آگاهی مردم به حدی برسد که وقتی با شخصی مواجه میشوند که از اینگونه سخنان میگوید سریع تسلیم نشوند. بلکه مفهوم سخنان او را درک کنند و با خواستههای خودشان مقایسه نمایند.<br />اگر گام اول اسلام زدایی است (که فکر میکنم هنوز راه زیادی در داخل کشور برای موفق شدن در برداشتنش داریم) گام دوم که باید خیلی پیش از این و موازی با گام اول برداشته میشد یک آگاهی سیاسی از پایه و همه جانبه است.<br />باید یک بار اسکلت این تفکرات را به نمایش گذاشت. بعد از آن هر پوستی رویش انداخته شود تشخیص داده خواهد شد. برای شروع کار هم فکر میکنم همین صفحهای که قرار دادهاید مناسب باشد. گرچه فکر میکنم برای عملیاتی شدنش به چیزی بیش از این نیاز باشد.<br />~~Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7488008229600392449.post-26654691516857836712012-01-31T12:52:13.156+03:302012-01-31T12:52:13.156+03:30سکولاریسم:
----------------------------------
ابتد...سکولاریسم:<br />----------------------------------<br />ابتدا برای جلوگیری از تداخل نظرات مختلف توصیه میکنم که از روش زیر برای <br /><br />اضافه کردن نظر خود استفاده کنیم:<br />1- به دنبال کامنتی با موضوع نظری که میخواهید اضافه کنید بگردید.<br />2- اگر وجود داشت کامنت خود را بصورت پاسخ به آن قرار دهید.<br />3- اگر وجود ندارد موضوع بحث خود را بصورت تیتر در ابتدای نظرتان قرار دهید - <br /><br />تا یافتن این موضوع در آینده راحتتر شود - و یک نظر جدید اضافه نمایید.<br />به این صورت موضوعات مختلف بشکل دسته بندی شده در خواهد آمد.<br />----------------------------------<br />ابتدا باید به تفاوت سکولاریسم و سکولاریزاسیون توجه کرد. سکولاریسم به معنای <br /><br />مکتب و اندیشۀ فکری است که هدفش حتما این نیست که دین باید کنار گذاشته <br /><br />شود. ولی سکولاریزاسیون معنایی عملگرایانه بدست میدهد که هدفش محدود کردن دین در موضوعات مختلف در جامعه است. (همچنین میتوان برای لائیسیته و لائیسم نیز تفاوت قائل شد.)<br />سکولاریزاسیون بحث تغییر نگرش دین و کلیسا به تمامی ارکان جامعه است (دولت و اجتماع). <br />هدف سکولاریزاسیون پیدا کردن راهحل مشکلات در همین جهان است بدون اتکا به راهحل آن جهانی و خدایی. بهمین دلیل بیشتر در کشورهایی اجرا شده است که دینشان رفرم پروتستان است. <br />سکولاریسم مبارزه با اتوریتۀ کلیسا در ارتباط انسان با خدا میباشد. و سعی در آزاد کردن تفکر فرد از قیومت کلیسا و ارتباط فرد با خدایش دارد.<br />در حکومت سکولار، کلیسا و حکومت استقلال یکدیگر را قبول دارند. ولی کلیسا دیگر موقعیت ماورائی نسبت به جامعه و حکومت ندارد بلکه تبدیل به یک نهاد در جامعه میگردد که میتواند تبادلاتی با حکومت داشته باشد و حکومت نیز در قانون اساسیاش میتواند به دین ارجاء نماید و کمکهایی نیز به کلیسا نماید.<br />اگر خواسته باشیم سکولاریزاسیون را در ایران اجرا کنیم. اسلام باید بشدت تغییر چهره دهد و این با مشکلات فراوانی روبرو خواهد بود. چرا که اسلام در ذاتش دینی است که از موضع قدرت صحبت میکند و نه از موضع منطق (مثل پروتستان که خود را با تغییرات دنیایی تنظیم میکند). استفاده از لائیسیته هم در ایران قابل استفاده نیست چون ذات اسلام سیاسی است. شاید راه حل موردنظر این باشد که روشی را در پیش بگیریم که از یک طرف بازوهای این دین قطع شود و از طرفی اجازۀ هیچ دخالتی در امر حکومت به آن ندهیم. (ترکیبی از سکولاریسم و لائیسیته).<br />~~Anonymousnoreply@blogger.com