این نخستین بار نیست که ترکهای عثمانی در ۵ سال اخیر تغییر موضع میدهند. از برادری با اسرائیل تا «ماوی مرمره» و دوستی با بشار اسد تا خواستار شدن سرنگونی رژیم بشار اسد. از حمایت شدید مالی؛ لجستیکی؛ حمایت اطلاعاتی و تسلیح داعش تا آغاز جنگ ظاهری با داعش. از سخنان آتشین علیه رژیم صفوی حاکم بر ایران؛ تا پولشویی برای همان رژیم و گرفتن رشوه های کلان؛ در همهٔ رده های حکومتی. شاید حاکمیت اخوان المسلمینی ترکهای عثمانی؛ خودشان را بسیار زرنگ میدانند و البته بسیاری دیگر از ظاهراً تحلیلگران که میخواهند ترکیهٔ اخوانی را به عنوان یک نمونهٔ پویای حکومت اسلامی جا بزنند و ثابت کنند که اسلام هنوز در پاسخگویی به مسائل جهان کنونی «نمرد ه است و همچنان زنده است» نیز چنین میپندارند که حکومت اردوغان به خوبی خود را با شرایط جدید وفق میدهد. امّا همهٔ دارندگان چنین تفکّری؛ یک مسئلهٔ مهم را فراموش میکنند و در محاسبات خود نمیگنجانند؛ و آن مسئلهٔ «کوچه دادنها» است. همان «کوچه دادن»هایی که رژیم انگلهای صفوی را به اینجا کشانید.
نتیجهٔ سیاستهای ۲ دههٔ اخیر ترکهای عثمانی برای همهٔ بازیکران منطقه ای و اروپایی و آمریکا نشان داده است که به هیچ وجه نمیتوان به ترکهای عثمانی ؛ چه سکولار و چه اسلامگرا اعتماد نمود
امّا پرسش این است که ترکهای عثمانی؛ چگونه باز هم یک شبه موضع خود را تغییر دادند؟ آیا سرعت و شدت تغییرات در سوریه و منطقه تا آن حدّ است که ترکهای عثمانی از قافله عقب مانده و در آخر داستان متوجّه تغییرات شده اند؟
پاسخ این است که: بله؛ و ترکهای عثمانی مانند تغییر مواضع ناگهانی مکرر در چند سال گذشته و رفتن به دنبال نخود سیاه های «رؤیای امپراتوری»؛ نه تنها باز هم از قافله عقب مانده اند؛ بلکه باز هم به دنبال نخود سیاه خواهند رفت.
بی آبرو شدن ترکهای عثمانی در عرصهٔ بین المللی در رابطه با حمایتهای آشکار از «داعش» و خرید نفت قاچاق از داعش و بوجود آوردن مسیر امن برای آثار باستانی عراق و سوریه که توسط داعش به بهانهٔ «ویران کردن بُت ها» به سرقت رفته و از مسیر ترکیهٔ عثمانی (البته با پرداخت سهم حکومت دزدان سرگردنهٔ اخوانی حاکم بر ترکیه) و کمکهای رژیم ترکهای عثمانی به اخوان المسلمین مصر و شاخهٔ داعش در صحرای سینا و حمایت از عملیاتهای مسلحانه در صحرای سینا و عدم پذیرفته شدن آنها از طرف عربستان سعودی و اقمارش به خاطر مسئلهٔ نژادی و بدنام بودن حکومت (دزدیهای میلیاردی و پیمان شکنی های سیاسی) و همچنین داعیهٔ بازگردانیدن امپراتوری عثمانی که با کاخ جدید اردوغان به صورت آشکاری از آن رونمایی شد.
اینها بخشی از شکستهای سیاست خارجی «دزدان سر گردنهٔ عثمانی» است که در آینده نیز برایشان بسیار گران تمام خواهد شد. زیرا داشتن تاریخچهٔ پر از « فساد» و «غیر قابل اعتماد بودن» یک کشور و ملّت را میتواند به «ملعبه» تبدیل کند. حتی شیخ نشین قطر نیز به خاطر رابطه با ترکهای عثمانی؛ با تمامی «کرنشهای قهرمانانه» به درگاه آمریکا و اروپا و عربستان هنوز نتوانسته است جایگاه سابق خود را بازسازی کند.
به نظر من این تحولّات که در پی می آیند؛ منجر به تغییر موضع جدید و ناگهانی ترکهای عثمانی گردیده است:
۱- ترکهای عثمانی بالاخره فهمیدند که داعش باید از خاک سوریه بیرون رود و تلاشهای آنها برای تقویت داعش؛ به جز بی آبرویی و انزوای سیاسی ثمری نخواهد داشت. بویژه آنکه همهٔ هواداران اروپایی داعش در مسیر رفت و برگشت از اروپا به سوریه و بالعکس؛ از مسیر «اردوغان» گذاشته اند.
۲- حوثیها در یمن در حال عقب نشینی هستند و در ماههای آینده به طور کامل شکست خواهند خورد و شاید «ائتلاف عربی» همانگونه که یکی از مقامات بلندپایهٔ امنیتی عربستان گفته بود؛ پس از حل مسئلهٔ یمن به حلّ مسئلهٔ سوریه روی بیاورند.
۳- سوریه در حال تجزیه است و سیاستهای رژیم اسد و انگل فرزانه در سوریه شکست خورده و عربستان سعودی و اقمارش و اسرائیل در سوریه دست بالا را دارند.
۴- رژیم اسلامی ایران برای داشتن جای پا در سوریه در جهت حمایت از شیعیان لبنان و مزدورانش و جلوگیری از تشکیل کردستان مستقل در عراق وارد مذاکره با «اتحادیهٔ میهنی» و «پ.ک.ک» و نیروهای کُرد سوریه شده است (اعتراض انگل حسن نصرالله به حملات ترکهای عثمانی به مواضع پ.ک.ک و نیروهای مدافع خلق سوریه نیز از همین مسئله سرچشمه میگیرد). لذا برای ترکهای عثمانی؛ آینده ای بدون وجود داعش در سوریه متصور نیست و حد اکثر کاری که ترکهای عثمانی میتوانند انجام دهند؛ معاملهٔ داعش در برابر کردستان خودمختار سوریه است تا دُم خود را از تله بیرون بکشند. امّا دُمی که لای تله رفته باشد؛ بدون زخم بیرون نخواهد آمد.
۵- مسئلهٔ مرگ ملاّ عمر (رهبر طالبان افغانستان)؛ هر چند که یک ماه پیش توسط شاخهٔ خراسان داعش اعلام شده بود؛ امّا با تأیید رسمی آن از طرف مقامات حکومتی افغانستان که حتماً خبرش پیش از آنکه در رویترز و رادیو فردا و بی بی سی منتشر شود؛ به گوش دستگاههای اطلاعاتی از جمله «میت» رسیده بوده است و به احتمال قوی در رویکرد جدید ترکهای عثمانی تاثیر داشته است.
هر چند که شاید تأیید مرگ ملّا عمر به طور رسمی؛ در جهت راغب کردن بیشتر طالبان برای صلح با دولت افغانستان باشد؛ امّا یکی دیگر از پیامدهای آن میتواند پیوستن گروههایی از طالبان افغانستان به داعش گردد و زمینهٔ مهاجرت داعش از سوریه به افغانستان و پاکستان و عراق را قطعی تر کند.
از طرف دیگر کشته شدن رهبر سازمان «لشگر جنگهوی» در بازداشت نیز نشانه ای دیگر بر افزایش فشارهای دولت واقعی پاکستان (نظامیان) در جهت مقابله با رشد داعش به شمار می آید. زیرا این سازمان در تلاش بود تا بتواند در برابر مزایایی به داعش بپیوندد.
پ.ک.ک بازی را باخته است و پس از این همه چیز را خواهد باخت
هرچند که پ.ک.ک دست آوردی ندارد و همهٔ دست آوردش سازمانی است که درست کرده اند (سازمانی که پس از ۴۰ سال تمامی دارایی مبارزاتی اش؛ خودش است)؛ امّا به خاطر حماقت نهادینه شده در افکار آنها (استالینیسم دهاتی واری) و عدم درک درست از «مبارزهٔ سیاسی»؛ در طول تاریخ حیات خود؛ همیشه به عنوان یک نیروی «نیابتی» عمل کرده است و «منافع سازمانی» خود را بر منافع کردستان ترجیح داده است. نمونهٔ اخیر آن را نیز در درگیری با پیشمرگان حزب دموکرات کردستان ایران میتوان دید که از نظر من یک خیانت آشکار از طرف پ.ک.ک بود.
هر سازمان سیاسی؛ به عنوان یک «موجودیت» حق دارد که از سازمان خود دفاع کند؛ به شرطی که آن سازمان کارایی داشته باشد. پرسشی که یک پیشمرگ پ.ک.ک باید از خود بپرسد؛ این است که در طی ۴۰ سال مبارزه؛ کدامین دست آورد ملموسی داشته است؟ کدام منطقه را از دست ترکهای عثمانی آزاد کرده است؟ زمانی که پ.ک.ک حاضر به مذاکره با دولت ترکهای عثمانی شد؛ چه اهرمی در دست داشت که به آن ببالد و روی میز مذاکره قرار دهد؟ مگر مذاکره میان دشمن تا دندان مسلح و عضو پیمان ناتو و پذیرفته شده به عنوان یک کشور عضو سازمان ملل (بنگاه معاملاتی بین الملل) و یک سازمان سیاسی نظامی که تمامی دارائیش چند قبضه کلاشنیکف و آر- پی - جی و چند تُن مواد منفجره است؛ امکان پذیر است؟
احمقهایی که کادر رهبری پ.ک.ک را تشکیل میدهند؛ آیا آنقدر شعور ندارند که بفهمند؛ با تکیه بر فرانسه و آلمان و بشار اسد ؛ نمیتوان مبارزه را به پیش برد؟ آیا نمیفهمند که آنچه را که تاکنون مبارزهٔ مسلحانه نامیده اند؛ مبارزهٔ مسلحانه نبوده؛ بلکه بازی کردن نقش «موی دماغ مسلحانه» بوده است؟ در طی این ۴۰ سال حتی یک روستا نیز آزاد نشده است. ۴۰ هزار نفر کشته شده اند (حدود ۴ لشکر پیاده)؛ امّا نتیجهٔ نعره های «فیل در حال زایمان» چه بوده است؟ این فیل غرّان حتی «موش» هم نزاییده است.
آقای اوجالان چگونه دستگیر شد؟ چه تعداد دولتهایی که به آنها اعتماد کرده بودند؛ در این دستگیری دست داشتند؟ مگر آقای اوجالان فدای «وحشت رژیم اسد» و «جفتگیری اسرائیل با ترکهای عثمانی» نشد؟
پ.ک.ک باید پاسخ دهد که در طول زندگی «شبه سیاسی» و «موی دماغ نظامی» خود؛ تا کنون با چند حکومت «جفتگیری» کرده است؟ مگر نوچهٔ ایرانی پ.ک.ک (پژاک) همین ۲ سال پیش نبود که به رژیم انگلهای صفوی پیشنهاد داده بود که اگر از طرف آنها به رسمیت شناخته شود؛ «حافظ منافع رژیم در کردستان = جاش» خواهد شد؟ براستی تا کنون چه تعداد از اینگونه پیشنهادهای «جفتگیری» به این و آن داده اند؟
مردم کردستان عراق که «میهماندار» پ.ک.ک هستند؛ بارها روستاهایشان از طرف سپاه قدس گلوله باران شده است. حال این سازمان با چه رویی میخواهد با سپاه قدس بار دیگر و برای چندمین بار «جفتگیری» کند؟ آیا کادر رهبری این سازمان و «نوچهٔ ایرانی آن» چیزی به نام «شرم» میشناسند؟ یا مانند آخوندها و «استالین» چیزی در بارهٔ «شرم» نشنیده اند؟
این سازمان به خاطر «موی دماغ نظامی» بودن؛ به عنوان یک سازمان «تروریستی» شناخته شده است تا زمینهٔ سرکوبش آسانتر شود. لذا پرسشی که باید برای یک پیشمرگه مطرح شود این است که اگر ما را تروریست مینامند؛ پس چرا باید فقط «موی دماغ باشیم؟».... چرا نباید به شیوه ای گسترده بجنگیم و زندگی را بر کام آنهایی که زندگی را بر کام کردستان تلخ کرده اند؛ تلخ نکنیم؟
آیا تا کنون بلد نبودید؟ .... حالا باید از شیوه های مبارزاتی «داعش» یاد گرفته باشید. باور ندارید؟ مشغول کار شوید تا ببینند که «تروریست» یعنی چه؟ به آنهایی که «موی دماغ نظامی» را «تروریست» میخوانند؛ نشان دهید که سخت در اشتباهند.
ترکهای عثمانی در صورت بوقوع پیوستن یک مبارزهٔ مسلحانهٔ واقعی؛ بسیار آسیب پذیر هستند.
ترکهای عثمانی؛ دارای عمق استراتژیک اقتصادی نیستند.
اگر اردوغان میگوید که «روند صلح پایان یافته است» یعنی اینکه «جنگ میخواهد» و جنگ را عملاً به بهانهٔ «داعش» شروع کرده است؛ پس به «اردوغان و حامیانش جنگ بدهید».
پیشمرگان پ.ک.ک باید بدانند که به خاطر «جفتگیریهای متعدد کادر رهبری» با هر کس و ناکسی؛ اکنون انباشته از جاسوسانی است که برای حکومتهای گوناگون کار میکنند. اگر اینطور نیست؛ پس این خبر چیست؟
پاسخ این است که: بله؛ و ترکهای عثمانی مانند تغییر مواضع ناگهانی مکرر در چند سال گذشته و رفتن به دنبال نخود سیاه های «رؤیای امپراتوری»؛ نه تنها باز هم از قافله عقب مانده اند؛ بلکه باز هم به دنبال نخود سیاه خواهند رفت.
بی آبرو شدن ترکهای عثمانی در عرصهٔ بین المللی در رابطه با حمایتهای آشکار از «داعش» و خرید نفت قاچاق از داعش و بوجود آوردن مسیر امن برای آثار باستانی عراق و سوریه که توسط داعش به بهانهٔ «ویران کردن بُت ها» به سرقت رفته و از مسیر ترکیهٔ عثمانی (البته با پرداخت سهم حکومت دزدان سرگردنهٔ اخوانی حاکم بر ترکیه) و کمکهای رژیم ترکهای عثمانی به اخوان المسلمین مصر و شاخهٔ داعش در صحرای سینا و حمایت از عملیاتهای مسلحانه در صحرای سینا و عدم پذیرفته شدن آنها از طرف عربستان سعودی و اقمارش به خاطر مسئلهٔ نژادی و بدنام بودن حکومت (دزدیهای میلیاردی و پیمان شکنی های سیاسی) و همچنین داعیهٔ بازگردانیدن امپراتوری عثمانی که با کاخ جدید اردوغان به صورت آشکاری از آن رونمایی شد.
اینها بخشی از شکستهای سیاست خارجی «دزدان سر گردنهٔ عثمانی» است که در آینده نیز برایشان بسیار گران تمام خواهد شد. زیرا داشتن تاریخچهٔ پر از « فساد» و «غیر قابل اعتماد بودن» یک کشور و ملّت را میتواند به «ملعبه» تبدیل کند. حتی شیخ نشین قطر نیز به خاطر رابطه با ترکهای عثمانی؛ با تمامی «کرنشهای قهرمانانه» به درگاه آمریکا و اروپا و عربستان هنوز نتوانسته است جایگاه سابق خود را بازسازی کند.
به نظر من این تحولّات که در پی می آیند؛ منجر به تغییر موضع جدید و ناگهانی ترکهای عثمانی گردیده است:
۱- ترکهای عثمانی بالاخره فهمیدند که داعش باید از خاک سوریه بیرون رود و تلاشهای آنها برای تقویت داعش؛ به جز بی آبرویی و انزوای سیاسی ثمری نخواهد داشت. بویژه آنکه همهٔ هواداران اروپایی داعش در مسیر رفت و برگشت از اروپا به سوریه و بالعکس؛ از مسیر «اردوغان» گذاشته اند.
۲- حوثیها در یمن در حال عقب نشینی هستند و در ماههای آینده به طور کامل شکست خواهند خورد و شاید «ائتلاف عربی» همانگونه که یکی از مقامات بلندپایهٔ امنیتی عربستان گفته بود؛ پس از حل مسئلهٔ یمن به حلّ مسئلهٔ سوریه روی بیاورند.
۳- سوریه در حال تجزیه است و سیاستهای رژیم اسد و انگل فرزانه در سوریه شکست خورده و عربستان سعودی و اقمارش و اسرائیل در سوریه دست بالا را دارند.
۴- رژیم اسلامی ایران برای داشتن جای پا در سوریه در جهت حمایت از شیعیان لبنان و مزدورانش و جلوگیری از تشکیل کردستان مستقل در عراق وارد مذاکره با «اتحادیهٔ میهنی» و «پ.ک.ک» و نیروهای کُرد سوریه شده است (اعتراض انگل حسن نصرالله به حملات ترکهای عثمانی به مواضع پ.ک.ک و نیروهای مدافع خلق سوریه نیز از همین مسئله سرچشمه میگیرد). لذا برای ترکهای عثمانی؛ آینده ای بدون وجود داعش در سوریه متصور نیست و حد اکثر کاری که ترکهای عثمانی میتوانند انجام دهند؛ معاملهٔ داعش در برابر کردستان خودمختار سوریه است تا دُم خود را از تله بیرون بکشند. امّا دُمی که لای تله رفته باشد؛ بدون زخم بیرون نخواهد آمد.
۵- مسئلهٔ مرگ ملاّ عمر (رهبر طالبان افغانستان)؛ هر چند که یک ماه پیش توسط شاخهٔ خراسان داعش اعلام شده بود؛ امّا با تأیید رسمی آن از طرف مقامات حکومتی افغانستان که حتماً خبرش پیش از آنکه در رویترز و رادیو فردا و بی بی سی منتشر شود؛ به گوش دستگاههای اطلاعاتی از جمله «میت» رسیده بوده است و به احتمال قوی در رویکرد جدید ترکهای عثمانی تاثیر داشته است.
هر چند که شاید تأیید مرگ ملّا عمر به طور رسمی؛ در جهت راغب کردن بیشتر طالبان برای صلح با دولت افغانستان باشد؛ امّا یکی دیگر از پیامدهای آن میتواند پیوستن گروههایی از طالبان افغانستان به داعش گردد و زمینهٔ مهاجرت داعش از سوریه به افغانستان و پاکستان و عراق را قطعی تر کند.
از طرف دیگر کشته شدن رهبر سازمان «لشگر جنگهوی» در بازداشت نیز نشانه ای دیگر بر افزایش فشارهای دولت واقعی پاکستان (نظامیان) در جهت مقابله با رشد داعش به شمار می آید. زیرا این سازمان در تلاش بود تا بتواند در برابر مزایایی به داعش بپیوندد.
پ.ک.ک بازی را باخته است و پس از این همه چیز را خواهد باخت
هرچند که پ.ک.ک دست آوردی ندارد و همهٔ دست آوردش سازمانی است که درست کرده اند (سازمانی که پس از ۴۰ سال تمامی دارایی مبارزاتی اش؛ خودش است)؛ امّا به خاطر حماقت نهادینه شده در افکار آنها (استالینیسم دهاتی واری) و عدم درک درست از «مبارزهٔ سیاسی»؛ در طول تاریخ حیات خود؛ همیشه به عنوان یک نیروی «نیابتی» عمل کرده است و «منافع سازمانی» خود را بر منافع کردستان ترجیح داده است. نمونهٔ اخیر آن را نیز در درگیری با پیشمرگان حزب دموکرات کردستان ایران میتوان دید که از نظر من یک خیانت آشکار از طرف پ.ک.ک بود.
هر سازمان سیاسی؛ به عنوان یک «موجودیت» حق دارد که از سازمان خود دفاع کند؛ به شرطی که آن سازمان کارایی داشته باشد. پرسشی که یک پیشمرگ پ.ک.ک باید از خود بپرسد؛ این است که در طی ۴۰ سال مبارزه؛ کدامین دست آورد ملموسی داشته است؟ کدام منطقه را از دست ترکهای عثمانی آزاد کرده است؟ زمانی که پ.ک.ک حاضر به مذاکره با دولت ترکهای عثمانی شد؛ چه اهرمی در دست داشت که به آن ببالد و روی میز مذاکره قرار دهد؟ مگر مذاکره میان دشمن تا دندان مسلح و عضو پیمان ناتو و پذیرفته شده به عنوان یک کشور عضو سازمان ملل (بنگاه معاملاتی بین الملل) و یک سازمان سیاسی نظامی که تمامی دارائیش چند قبضه کلاشنیکف و آر- پی - جی و چند تُن مواد منفجره است؛ امکان پذیر است؟
احمقهایی که کادر رهبری پ.ک.ک را تشکیل میدهند؛ آیا آنقدر شعور ندارند که بفهمند؛ با تکیه بر فرانسه و آلمان و بشار اسد ؛ نمیتوان مبارزه را به پیش برد؟ آیا نمیفهمند که آنچه را که تاکنون مبارزهٔ مسلحانه نامیده اند؛ مبارزهٔ مسلحانه نبوده؛ بلکه بازی کردن نقش «موی دماغ مسلحانه» بوده است؟ در طی این ۴۰ سال حتی یک روستا نیز آزاد نشده است. ۴۰ هزار نفر کشته شده اند (حدود ۴ لشکر پیاده)؛ امّا نتیجهٔ نعره های «فیل در حال زایمان» چه بوده است؟ این فیل غرّان حتی «موش» هم نزاییده است.
آقای اوجالان چگونه دستگیر شد؟ چه تعداد دولتهایی که به آنها اعتماد کرده بودند؛ در این دستگیری دست داشتند؟ مگر آقای اوجالان فدای «وحشت رژیم اسد» و «جفتگیری اسرائیل با ترکهای عثمانی» نشد؟
پ.ک.ک باید پاسخ دهد که در طول زندگی «شبه سیاسی» و «موی دماغ نظامی» خود؛ تا کنون با چند حکومت «جفتگیری» کرده است؟ مگر نوچهٔ ایرانی پ.ک.ک (پژاک) همین ۲ سال پیش نبود که به رژیم انگلهای صفوی پیشنهاد داده بود که اگر از طرف آنها به رسمیت شناخته شود؛ «حافظ منافع رژیم در کردستان = جاش» خواهد شد؟ براستی تا کنون چه تعداد از اینگونه پیشنهادهای «جفتگیری» به این و آن داده اند؟
مردم کردستان عراق که «میهماندار» پ.ک.ک هستند؛ بارها روستاهایشان از طرف سپاه قدس گلوله باران شده است. حال این سازمان با چه رویی میخواهد با سپاه قدس بار دیگر و برای چندمین بار «جفتگیری» کند؟ آیا کادر رهبری این سازمان و «نوچهٔ ایرانی آن» چیزی به نام «شرم» میشناسند؟ یا مانند آخوندها و «استالین» چیزی در بارهٔ «شرم» نشنیده اند؟
این سازمان به خاطر «موی دماغ نظامی» بودن؛ به عنوان یک سازمان «تروریستی» شناخته شده است تا زمینهٔ سرکوبش آسانتر شود. لذا پرسشی که باید برای یک پیشمرگه مطرح شود این است که اگر ما را تروریست مینامند؛ پس چرا باید فقط «موی دماغ باشیم؟».... چرا نباید به شیوه ای گسترده بجنگیم و زندگی را بر کام آنهایی که زندگی را بر کام کردستان تلخ کرده اند؛ تلخ نکنیم؟
آیا تا کنون بلد نبودید؟ .... حالا باید از شیوه های مبارزاتی «داعش» یاد گرفته باشید. باور ندارید؟ مشغول کار شوید تا ببینند که «تروریست» یعنی چه؟ به آنهایی که «موی دماغ نظامی» را «تروریست» میخوانند؛ نشان دهید که سخت در اشتباهند.
ترکهای عثمانی در صورت بوقوع پیوستن یک مبارزهٔ مسلحانهٔ واقعی؛ بسیار آسیب پذیر هستند.
ترکهای عثمانی؛ دارای عمق استراتژیک اقتصادی نیستند.
اگر اردوغان میگوید که «روند صلح پایان یافته است» یعنی اینکه «جنگ میخواهد» و جنگ را عملاً به بهانهٔ «داعش» شروع کرده است؛ پس به «اردوغان و حامیانش جنگ بدهید».
پیشمرگان پ.ک.ک باید بدانند که به خاطر «جفتگیریهای متعدد کادر رهبری» با هر کس و ناکسی؛ اکنون انباشته از جاسوسانی است که برای حکومتهای گوناگون کار میکنند. اگر اینطور نیست؛ پس این خبر چیست؟
پ.ک.ک برای اینکه از یک سازمان «دهاتی - استالینی» به یک سازمان سیاسی تغییر یابد؛ به خانه تکانی نیاز دارد؛ وگرنه تنها یک کادر رهبری متشکل از «احمقها» است که میتواند پس از ۴۰ سال سابقه بدون هیچ دست آوردی و بدتر از آن به نفع «دشمن» کار کرده باشد.
کژدم