۱۳۹۰ شهریور ۸, سه‌شنبه

هوشیار و بیدار باشیم


در این چند روز خبرهای مهمی داشتیم و هر چه بیشتر زمان میگذرد؛ زمین بازی داغ تر میشود و پای بازیکنانی که زمینگیر شده اند را میسوزاند؛ بعضی دیگر از بازیکنان اوج گرفته اند و زمین داغ را به « زمینگیر شدگان» سپرده اند. این ژنرال قاسم سلیمانی خودمان هم از همان زمینگیر شدگان است؛ ولی گویا دارد یواش یواش « خرفهم» میشود. میگویند که برگشته پیش زنش؛ یک سری هم به مجلس خبرگان زده و در رابطه با زمین داغ سوریه گزارشاتی داده و گویا به زبان کردی گفته است : «برای گیان؛ توتونه کَه ی زور تونَه» وبعد هم به فارسی ادامه داده است که: « وضعیت خیطه بهتره شلوارها را بکشید پایین». اتاقهای فکر رهبر فرزانه هم بعد از رایزنیهای متعدد به این نتیجه رسیدند که در « اتاق جلویی »؛ اول به ناتو و آمریکا و ترکیه یک « اولتیماتوم» بدهند که استخوان غروری باشد بر دهان « سگهای بسیجی» تا با آن کلنجار بروند و مشغول باشند؛ و سپس رهبران بروند به « اتاقهای پشتی» و شلوارها را دور از چشم « دلاوران همیشه در صحنه» پایین بکشند.
نهایتاً تصمیم گرفته شد که یک گروه دستمال به دست را برای دیدار با تعدادی از رهبران جنبش مردم سوریه؛ به اروپا بفرستند و برای « شیعیان جنوب لبنان» شفاعت بطلبند.
جنبش مردم سوریه هم بعد از حل شدن قضیهٔ قذافی؛ دلگرم تر شده و شورای رهبری انقلاب را تشکیل دادند. اعضای این شورا در حال حاضر ۹۵ نفر هستند ولی رفته رفته  تعداد اعضای آن بیشتر خواهد شد . البته فکر نکنید که در سوریه ۹۵ حزب سیاسی دموکراسی خواه وجود دارد!؟ نه خیر از این خبرها نیست. جنبش مردم سوریه هنوز در حال رشد و شکل گیری است. بعضی از این ۹۵ نفر رهبران گروهها و احزاب و یا اندیشه ها بوده و بقیهٔ آنها سران « قبایل و عشایر» هستند. اساساً در کشورهایی که هنوز زندگی « عشیره ای و قبیله ای» حاکم است؛ هر قبیله و عشیره ای برای خودش یک حزب است.
خبر مهم دیگر مربوط به « یمن» است که رئیس جمهورش اعلام کرده است که برای انتقال قدرت آماده است. بعضیها هم تیتر زده اند که به خاطر سقوط قذافی؛ رئیس جمهور یمن هم « خرفهم » شده است. اما باز هم از این خبرها نیست. داستان اصلی این است که عربستان سعودی معاملات زیر میزی انجام داده است که اول با خبر دعوت عربستان از رئیس جمهور افغانستان برای مذاکره با طالبان در خاک عربستان؛ رونمایی شد و بعد هم رئیس جمهور یمن اظهار علاقه به انتقال قدرت نمود و از سوی دیگر « ملا عمر» که همان « خامنه ای» خودمان در لباس « وهابیت» است نیز دولت افغانستان را به مذاکره دعوت نمود. اینها دانه های تسبیحی هستند که « نخ» آن در دست عربستان سعودی است.
اتحادیهٔ عرب هم بیانیه ای منتشر نمود و از بشار اسد خواست که آدم شود و او هم گفت که نه دیده است و نه شنیده است و نه میخواهد ببیند و بشنود.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا « خاورمیانهٔ بزرگ» زاده شود. جمهوری اسلامی هم بعد از خودکفا شدن در واردات گندم و گوشت و برنج و موشک و اورانیوم اکنون میخواهد « شلوار آباد» درست کند و در واردات شلوار و پیراهن هم خود کفا شود و به استقبال « خاورمیانهٔ بزرگ» برود.
خاورمیانهٔ بزرگ یعنی :
۱- استفاده از انرژی تولید شده در خاورمیانه در خود منطقه بدون هزینه های سر سام آور ترابری و بیمه که نتیجه اش تولید کالای ارزان قیمت است.
۲- ۲۵۰ میلیون انسان جویای کار.
۳- کنترل سیاسی و نظامی آسانتر برای اروپایی ها و آمریکا.
۴- یه کار انداختن سرمایه های کشورهای ثروتمند عربی در گسترش اقتصاد خاورمیانه.
۵- فقرزدایی نسبی در منطقه.
۶- بازگشت بخشی از مهاجران مسلمان از کشورهای غربی به زادگاه اصلی.
۷- کالای ارزانتر از « تولیدات چین» برای اروپا و آمریکا.
۸- قطع شدن مهاجرت مردم فقیرآفریقایی و عرب به اروپا و آمریکا.
۹- تضعیف قدرت مالی و در نتیجه قدرت سیاسی و نظامی « چین» که برای اروپا و آمریکا بسیار مهم است.

سهم ایران در « اقتصاد بزرگ خاورمیانه» در شرایط کنونی « زیر صفر» است.

هوی... قاسم سلیمانی... مسجد جای گوزیدن نیست! اگه میخوای گنده گوزی کنی برو بیت رهبری و جانانه بگوز. 

کژدم 

۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه

نگاهی دیگرگونه به سرزمین ماد ( کردستان)


اینجا روی سخنم تمامی مبارزان راه دموکراسی؛ بویژه دلاوران و ستمدیدگان سرزمین ماد است.
اکنون بیش از یک ماه است که سرزمین ماد از دو سو مورد تهاجم سنگین نظامی قرار دارد. البته اشتباه نشود؛زمانی که میگوییم سنگین؛ درجهٔ سنگینی بر اساس تواناییهای نیروهای مبارز اندازه گیری میشود. به این معنی که اگر تنها یک گره ۵ نفره داشته باشیم و دشمن ۲۰ نفر را با تجهیزات کامل برای دستگیری و یا کشتار آنها بفرستد؛ این تهاجم  « سنگین » ارزیابی میشود. حکومت ترکهای عثمانی اکنون  در رابطه با نقشی که در مسیر حوادث سوریه به عهده گرفته است؛ به عنوان یک برگ موثر استفاده نموده و در تهاجم اخیر با به خاک و خون کشیدن روستاها و کشتن برادران و خواهران خونی ما در کردستان بی پروایی خاصی از خود نشان داد؛ زیرا میداند که نقش ترکیه در معادلات سوریه برای آمریکا و اروپا بسیار مهمتر از کشتن فرزندان سرزمین ماد است. از سوی دیگر تازی پرستان حاکم بر آریا بوم نیز با تهاجمی گسترده پیشمرگان کردستان  در دو سوی مرز را سرکوب میکنند. اما آنچه که بسیار مهم است نقش دولت « اقلیم کردستان عراق» در این سرکوبها است. شاید گفته شود که دولت کردستان عراق هیچ نقشی در این سرکوبها ندارد؛ البته این حرف را شاید به عنوان یک تعارف و یا کلامی از روی بخشندگی بتوان پذیرفت؛ اما زمانی که دولت اقلیم کردستان عراق تمامی احزاب سیاسی کرد را خلع سلاح میکند؛ حد اقل چیزی که میتوان گفت این است که آنچه که دولت اقلیم کردستان عراق نامیده میشود؛ احزاب سیاسی کردستان را دست بسته به قربانگاه تازی پرستان حاکم بر ایران و ترکهای عثمانی میفرستد. البته من عمیقاً این مسئله را هم درک میکنم که آنچه که دولت اقلیم کردستان نامیده میشود نه تنها نو پا است بلکه با قدرتهایی بیش از حد توانمندیهای دفاعی خود دست و پنجه نرم میکند و شدیداً تحت فشار است ؛ اما نمیتوان به همین سادگی گفت و یا پذیرفت که چون من زیر فشار قرار داشتم چاره ای نداشتم که برادرم را لو بدهم و یا اجازه دهم که به مادر و یا خواهرم تجاوز کنند!!! تا خودم زنده بمانم!!! از سوی دیگر چنین فردی را نمیتوان  بدون در نظر گرفتن « سقف تحمل درد» به خیانت و امثالهم متهم نمود. اما یک راه حل عملی وجود دارد که بدون به وجود آوردن هیچگونه درگیری مسئله را حل نمود و آن اینکه « از چنین فردی دوری کنید » چنین فردی را در محاسبات خود به عنوان « سوراخی که میتوان از آن گزیده شد » به حساب آورید. اساساً لازم نیست که از شخصی انتظاراتی ورای تواناییهای واقعی او داشته باشید  و میتوانید او را در حاشیه در کنار خود داشته باشید ولی باید همیشه بدانید که این شخص « آخرین گزینه »  کارهای شماست.
در اینجا چند سوال دیگر را میخواهم مطرح کنم که اساساً مخاطب آنها پیشمرگان دلاور سرزمین ماد هستند.

۱- آیا حکومت اقلیم کردستان که رهبریش را دو حزب  بزرگ در دست دارند؛ نهایت آن چیزی است که برای آن مبارزه میکنید؟ حاکمیتی که هم به دولت مرکزی عراق و هم به رژیم کثیف اسلامی حاکم بر ایران و هم به ترکهای عثمانی چپ و راست باج میدهد و در واقع حیطهٔ اختیارات آن در حد یک استانداری است؟ این به اصطلاح « دولت اقلیم کردستان » تا کنون چه کار اساسی برای کردستان عراق کرده است؟ شاید بعضی ها بگویند که این دولت مشکلات فراوانی دارد و نمیتوان از آن بیش از این انتظار داشت. و از نظر من هم مسئله دقیقاً همین است و همین هم خواهد ماند و دولت اقلیم کردستان همیشه با مشکلات فراوانی روبرو خواهد بود و به عنوان موجودی که « نه سر پیاز است و نه ته پیاز» مانند برگی در میان بادهای همسایگان قدرتمندتر خواهد رقصید و سنگ روی سنگ بنا نخواهد شد.
۲- آیا تا به حال به زیربنای فکری احزای سیاسی کردستان اندیشیده اید؟ آیا به تاریخچهٔ پیدایش این احزاب حتی اگرهم هر چند گذرا نگاهی انداخته اید؟ چرا این احزاب با اینکه اندیشه های بسیار مشابهی دارند به نامهای گوناگون و تشکلهای پاره پاره فعالیت میکنند؟ اگر کمی دقت کنید میبینید که تمامی این احزاب همگی « سوسیال دموکرات» هستند و به غیر از سازمان « کو مه له» که با اندیشه های مارکسیست لنینیستی متولد شد و سپس بعد از گذراندن دوره های گوناگون در حیات سیاسی خودش اکنون به صورت تکه پاره شده؛ به اندیشه های « سوسیال دموکراسی» روی آورده است. اتحادیهٔ میهنی و حزب دموکرات کردستان عراق هر دو ظاهراً « سوسیال دموکرات» هستند اما آیا اثری از آثار این اندیشه های ادعایی را در اقلیم کردستان عراق میبینید؟ یا اینکه در آن اقلیم تنها صورت مسئله حذف شده است و آن اینکه دیگر « صدام حسین» وجود ندارد و به همین دلیل « سرکوب  نظامی» دیگر وجود ندارد و مردم راحت تر به امر « خرید و فروش» مشغولند و احساس خوشبختی میکنند ؟ من با شناختی که از این احزاب دارم؛ اصلاً فکر نمیکنم که کاری برای مردم کردستان انجام داده باشند و تنها به خاطر داشتن « دامنهٔ قبیله ای» است که به صورت رهبران در آمده اند و دقیقاً نیز به همین دلیل است که نمیتوانند به صورت یک حزب واحد در آیند. مثلاً اگر به دامنهٔ نفوذ « پژاک» نگاه کنید؛ بیشترین هوادارانش را در مناطقی که قبایل « شکاک» و « جلالی» زندگی میکنند؛ دارد و حزب دموکرات کردستان ایران نیز با اینکه فراگیر تر از سایر احزاب است اما هر چقدر که از « سابلاغ» که مرکز قدرت حزب است دورتر میشویم؛ دامنهٔ هواداران کم رنگتر میشود. شاید در میان کردهایی که عضو « ایل منگور» هستند؛ به سختی بتوان هواداران احزاب سیاسی کرد را یافت و آنهم تنها به خاطر ریشه های قبیله ای است. اگر به جنوب کردستان یعنی « کرمانشاه» برویم به خاطر داشتن مذهب شیعه؛ ( شیعه های صفوی )  اساساً با اندیشه های سیاسی احزاب کردستان بیگانه اند.
این مسائل را در مقاله های « علل شکست نبرد کردستان» نیز مطرح نموده ام و منظورم از بازگویی دوبارهٔ آنها این است که نظری تازه تر مطرح کنم؛ و آن اینکه آیا زمان آن نرسیده است که مبارزان و اندیشمندان سرزمین ماد؛ از مرحلهٔ هواداری از « احزاب سیاسی سنتی کردستان» گذر نموده و به مرحلهٔ نوینی داخل گردند که احزاب سیاسی کردستان دیگر رنگ « قبیله ای و طایفه ای» نداشته باشد؟
اگر بازهم یک نگاه گذرا به تاریخچهٔ احزاب سیاسی کردستان ایران نگاه کنید خواهید دید که در صورت بوجود آمدن کوچکترین روزنهٔ امید برای مذاکره با « حکومت کثیف اسلامی» بوجود آید؛ به سوی آن خواهند شتافت و به همین خاطر هم هست که تمامی احزاب کردستان ایران به « بی عملی» دچار هستند و بیشتر منتظر حل شدن قضیه به وسیلهٔ قدرتهای بیگانه ( مانند داستان عراق) و یا مذاکره با حکومت مرکزی هستند و اگر میبینیم که پیشمرگان دلیر کردستان اینجا و آنجا بوسیلهٔ مزدوران رژیم تازی پرستان؛ کشته میشوند؛ نه به خاطر درگیری در یک نبرد رهایی بخش که بر اساس یک استراتژی مشخص مبارزاتی در جریان است؛ بلکه به این خاطر است که رژیم حتی تحمل وجود چنین احزابی را هم ندارد و خوب میداند که کردستان سرزمینی است که میتواند در یک چشم به هم زدن از کنترل حاکمیت اسلامی خارج شود و چه بسا به عنوان مرکزی برای فرماندهی جنبش رهایی بخش ایران در آید و من فکر میکنم که چنین نیز خواهد شد.
به نظر من بیرون آوردن جنبش آزادیبخش کردستان از زیر سیطرهٔ احزاب « بخور و بخواب» سنتی کردستان و پیوند دادن آن با جنبش آزادیخواهی سراسر ایران؛ آن گره کوری است که به دست « پیشمرگان» دلیر کردستان میتواند باز شود. در سالهای دههٔ ۶۰ سازمان چریکهای فدایی خلق و چریکهای فدایی خلق؛ این شانس را داشتند که جنبش آزادیخواهی کردستان را به عنوان بخشی از جنبش سراسری ایران تبدیل کنند اما به خاطر اینکه از نظر داشتن دانش و اندیشهٔ سیاسی در حد « گوساله» مانده بودند نه تنها به چنین کاری دست نزدند بلکه حتی خود نیز به خاطر بی عملی؛ از هم پاشیدند. اکنون این شانس در اختیار « انجمنهای پادشاهی ایران – تندر » است که تمامی اقوام ایرانی را از « انزوای قومی» بیرون آورده و به عنوان یک « ملت واحد» شکل دهند و به این صورت خواهیم توانست صدای کردستان را در بلوچستان و گیلان و طبرستان و آذربایجان بشنویم و صدای آنها را در کردستان بشنویم و این تنها در گرو تشکیل « انجمنهای پادشاهی ایران» در سرتاسر ایران است. در سرزمین کردستان؛ به عنوان بنیانگذاران « ایران» این امر مهم به عهدهٔ پیشمرگان کردستان است که « انجمنهای پادشاهی ایران» را در کردستان تشکیل دهند و انجمنهای پادشاهی سایر مناطق ایران نیز در جهت پرورش و گسترش « فرهنگ ملت واحد» بکوشند. آنچه که خواهد توانست تمامی مردم ایران را از زیر سیطرهٔ حکومت آیین تباهی رها سازد؛ تنها و تنها در گرو ایجاد وحدت ملی است که من ظهور تشکیلاتی آنرا « اتحادیهٔ میهنی ایران» نام نهاده ام و این امر نه از دست سلطنت طلبان و نه از دست سبزهای مذهبی صد ایرانی و تازی پرست و نه از دست گروهها و احزاب سنتی بر می آید و تنها تشکیل « انجمنهای پادشاهی ایران» است که میتواند تمامی مردم ایران را از آذربایجان تا سواحل خلیج فارس و از کردستان تا بلوچستان و سیستان و از گیلان و طبرستان تا لرستان و از خراسان تا خوزستان را به هم پیوند دهد؛ زیرا انجمنهای پادشاهی ایران تشکلهایی فرا حزبی و فراقومی هستند و گسترهٔ مبارزات انجمنهای پادشاهی تمامی سرزمینهای ایران است.
در سرزمین کردستان؛تشکیل انجمنهای پادشاهی ایران میتواند « احزاب تنبل و پیر و بخور بخواب» کردستان را به چالش بکشاند و چه بسا موجبات جریان یافتن خونی جدید در رگهای آنها شود و آنها را نیز برای رقابت به میدان مبارزه بر علیه رژیم ننگین اسلامی بکشاند و مسابقه ای بزرگ برای شمردن اجساد متعفن سپاه پاسداران روسپی زادگان اسلام  به راه افتد.
پیشمرگان دلاوری که سالهای سال است؛ با گروهها و احزاب سیاسی کردستان همکاری داشته اند و این بی عملی مزمن را در اندیشه و عمل احزاب سیاسی کردستان دیده اند و یا میبینند و به آزادی سرزمین ایران از دست تازی پرستان حاکم بر ایران و برپایی حکومتی و برچیده شدن تمامی تبعیضهای قومی و برابری تمامی اقوام سرزمین ایرانی و برپایی یک حکومت فدرال ایمان دارند؛ باید به عنوان یک وظیفهٔ ملی « انجمنهای پادشاهی ایران» در کردستان را تشکیل دهند. انجمنهای پادشاهی ایران هیچ خصومتی با احزاب سنتی کردستان ندارند و دست آنها را برای مبارزه با حاکمیت تازی پرستان شیعه مسلک میفشارند و آنها را به سازماندهی مبارزه ای بی امان برای خارج ساختن سپاه پاسداران آیین تباهی از سرزمین کردستان فرا میخوانند.
تشکیل انجمنهای پادشاهی ایران در کردستان « زنگ بیدارباش» برای تمامی مردمان سرزمین ماد چه در سوریه و چه در عراق و ترکیه خواهد بود و ناقوس هشدار به حاکمیت عربی عراق و حکومت نژادپرست ترکهای عثمانی است. تشکیل انجمنهای پادشاهی در کردستان آغاز فصل بیداری فرزندان کاوهٔ آهنگر است. انجمنهای پادشاهی ایران در کردستان؛ باید بدون توجه به آسمان و ریسمان بافیهای احزاب سنتی؛ به مبارزه ای بی امان برای کشتار ارازل سپاه و بسیج و بیرون راندن آنها از سرزمین کردستان تلاش نموده و مبارزات تمامی مردمان سرزمین ماد را به هم پیوند زنند و با هماهنگی سای انجمنها در سایر سرزمینهای ایران زمینهٔ بوجود آمدن « اتحادیهٔ میهنی ایران» را فراهم سازند و از یاری رساندن به هیچ یک از گروههای مبارز و آزادیخواه دریغ نورزند و بدینگونه به تمامی آنان « یگانگی ملی» را و نتایج درخشان عملی آنرا بیاموزند.

پیش به سوی تشکیل انجمنهای پادشاهی ایران در سراسر سرزمینهای ایران.
پاینده ایران؛ برقرار باد آیین ریشه ای؛ کوبنده تندر

کژدم.
                                                                                                  

۱۳۹۰ مرداد ۳۱, دوشنبه

چه کسی این گاو را استراتژیست نامید؟


میگویند زمانی که ژنرال پتریوس فرماندهی نیروهای آمریکا را در عراق به عهده گرفته بود؛ یک پیام «اس.ام.اس» نشانش دادند که میگفت : من قاسم سلیمانی؛ فرمانده نیروی قدس سپاه هستم و تمامی سیاست خارجی جمهوری اسلامی در خاورمیانه را من تعیین میکنم. آنهایی که میخواهند قاسم سلیمانی را بزرگ جلوه دهند؛ نمیگویند که بعد از چند سال تلاش مسخره که در حد تشویق شیعه ها برای کشتن سنی ها و تشویق سنی ها برای کشتن شیعه ها بود؛ مقتدی صدر به سوراخ موش رفت و غیبت صغری نمود و در آستانهٔ غیبت کبری است. بازی جیش المهدی و القائده فروکش کرد و دو سال پیش شیعیان طرفدار حکومت دینی اکثریت را از دست دادند و عراق مدتها بدون نخست وزیر ماند. اکنون کفّهٔ موازنهٔ قوا بر علیه سیاستهای رژیم اسلامی ایران بسیار سنگینتر است و روز به روز نیز سنگینتر میشود. میگویید نه؟! پس چطور شده است که آمریکاییها ۷۰ در صد نیروهایشان را از عراق خارج کرده اند و شما ها نتوانستید آن « خلاء» را پر کنید؟ میدانید چرا؟ برای اینکه شما مثل سگ هم به خودتان و هم به رهبر احمق و به سربازانتان دروغ میگویید. زیرا زمانیکه آمریکاییها آغاز به خروج از عراق نمودند؛ هیچ «خلائی» ایجاد نشد.  آمریکاییها پیش از آنکه از عراق خارج شوند؛ همهٔ سوراخ سمبه ها را گرفتند؛ حتی سوراخ « قاسم سلیمانی» را هم گل گرفتند.
دیروز در خبرها آمد که « سفیر جمهوری اسلامی» در سوریه عوض شد. بگذریم از اینکه چرا عوض شد! اما عوض شدن سفیر یک معنی دیگر هم دارد و آن اینکه « قاسم سلیمانی ریده است» ( نوش جان). یعنی اینکه قاسم سلیمانی دیگر هیچ « پُخی» نیست؛ یعنی اینکه با رفتن قذافی؛ بشار اسد نیز به خود ریده است و سخنرانی روز یکشنبهٔ او تنها در حد « عربده کشی» به حساب می آید. یعنی اینکه رژیم اسلامی دیر جنبیده است و رهبر فرزانه تازه دارد « خرفهم» میشود که گویا قضیه خیلی بزرگتر از حدّ او و چند تا « کوماندو» است.
هوی... قاسم سلیمانی... حالا داری خرفهم میشی که چند ماه پیش به تو چی گفتم؟ ولی حیف؛ خیلی دیر شده. اگه حتی صدتا سفیر هم عوض کنید؛ کاری پیش نخواهید برد. مرحلهٔ بعد از؛ از دست دادن سوریه و لبنان؛ از دست دادن عراق است و هیچ غلطی هم نخواهید توانست بکنید. حالا یه چیز دیگه بهت میگم ؛ اینبار تا دیر نشده بفهم تا کار از کار نگذرد.
قاسم سلیمانی! برگرد برو پیش زنت؛ زیاد زنتو تنها نذار. میگن که « آخوند گلستانی» هنوز فعّاله. حتماً آخوند گلستانی ( مسئول ستاد نماز جمعهٔ مشهد) و آن فیلم مشهورشو دیدی که با زن معاونش بازی کرده بود و مدتها توی یو تیوب بود! تا دیر نشده برگرد برو پیش زنت. حالا که چشمهای کورت میبیند که « استراتژیست» نیستی! پس بیشتر از این خودتو گول نزن. همانطور که بارها گفته ام صدای ناقوس مرگ شما بسیار پیش از اینها در «بحرین» شنیده شد و رژیم کثیف شما به مسیری افتاده است که  راه برگشت ناپذیر « شکست نهایی» است. به رهبر خر فرزانه ات ( آخرین ولی وقیح) هم بگو که انتقال سانتریفوژهای « نطنز» به « فردو» هم هیچ دردی را دوا نمیکند و فقط هزینهٔ اضافی است. به بقیهٔ همپالگی هایت هم بگو که شامورتی بازیهای « صفوی نوین» و « ولایت فقیهی ها» برای گرم کردن تنور انتخابات هیچ فایده ای ندارد. چه « صفوی نوین» و چه « ولایت فقیهی» همگی با هم خواهید مرد. این انتخابات از نوعی دیگر خواهد بود.

کژدم

۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

چگونه مردمانی باید؟!


مدتها ست که کم می نویسم و بیشتر میخوانم و فکر میکنم. از سوی دیگر مشکلات فنّی داشتن ارتباطات هم به کمکم آمده اند و وقت زیادی پیدا کرده ام. گذشته از اینکه مسائل روز را چه در عرصهٔ داخلی ایران و چه در سطح بین المللی دنبال میکنم؛ تنها مطلبی که بیش از هر چیز ذهنم را به خود مشغول میکند « اخته گی و نازایی» جنبش دموکراسی خواهی ایران است. زمانی که مردم اروپا میخواستند از گور « عصر تاریکی» ( آنگونه که خود از آن به این نام یاد میکنند ) به در آیند و هنوز با اندیشهٔ سیاسی دموکراسی فاصله ای بسیار داشتند؛ «عصر روشنگری» آغاز شد که بر خلاف مذاق مذهبی ها و مارکسیستها و سایر تاریک اندیشان کنونی و پیشین ظاهراً «ایرانی تبار»؛ بیشترین تلاشهای روشنگرانه از طرف اندیشمندان « فراماسون» صورت پذیرفت. زمانی که اروپا در عصر روشنگری سنگر به سنگر حاکمیت کثیف دینی و فرهنگ تباهی آفرین مسیحیت تکفیری و قدرت اهریمنی کلیسا را به عقب میراند؛ ایران هر چه بیشتر در باتلاق مالیخولیای تازی پرستی مفرط و منحط؛ فرو میرفت و سلسلهٔ ننگین صفویان که هنوز هم قبلهٔ بسیاری از ناسیونالیستهای قلابی به ظاهر ایرانی میباشد؛ آغازگر تاریکترین دوره های تاریخ ایران بود و شیعه گری مانند گرازی وحشی ریشه های تمامی اندیشه های انسانی را از جای میکند و مدفوع خرافی و اسلامی خود را بر سرتاسر این سرزمین می گستراند و هنوز هم که هنوز است بوی سنگین این مدفوع بر ذهن ایرانیان سنگینی میکند و  در این چند سال اخیر با اینکه ما شاهد اسلام گریزی بوده ایم؛ اما با توجه به عفونت سنگین بازمانده از آیین تباهی اسلام که فرقه ای از آیین سامی یهودیت است؛ عده ای از اسلام ستیزان؛ به مسیحیت گرویده اند و گویی فکر میکنند که خداوند اگر با «مردک زنباره و بچه باز» و مخبّط  جنایتکاری مانند « محمد» سخن نگفته است؛ لابد باید با مادر قحبهٔ دیگری ( مسیح تکفیری)سخن گفته باشد!؟ این اشخاص که نوکیشان نامیده میشوند؛ به خاطر فرار از مدفوع فرهنگی اسلام؛ به چاه مستراحی دیگر پناه برده اند که صدها سال است از طرف اندیشمندان مللی که پرورندگان  آن بودند ( اروپائیان ) در زیر خاک مدفون شده است هر چند که رسوبات ناچیز و دگرگون شدهٔ آن هنوز در ذهن عوام اروپایی و آمریکایی بازمانده باشد.
میگویند که : ملتی که تاریخ خود را نداند؛ آنرا لاجرم تکرار خواهد کرد. اما من میگویم : ملتی که تاریخ خود را نداند؛ با مدفوع تاریخ دیگران غسل خواهد نمود و آنرا غذای روزانهٔ خویش قرار خواهد داد. و این آن دردی است که ایرانیان؛ بویژه بعد از ظهور سلسلهٔ کثیف صفوی با آن دست به گریبان هستند. گویی که زمین بارور اندیشه در این سرزمین خشکیده است. اگر حتی یک نگاه گذرا به تاریخ یکصد سال اخیر ایران که آبستن انقلابات بوده است نگاهی بیفکنید؛ تنها اندیشهٔ تولید شدهٔ ایرانی که بوی کاملاً ایرانی دارد؛ اندیشه های « استاد فرود فولادوند» بوده است که کاملاً بر اساس فرهنگ نیاکانی این سرزمین بنا شده است و در واقع « بازتولید مدرن فرهنگ نیاکانی» میباشد. نگاهی بسیار دیگرگونه به « پادشاهی» و تلاش برای زدودن افکار منحط تازی پرستانه در عرصهٔ فرهنگ سیاسی و ترویج خردگرایی و زدودن اندیشه های منحط سلطنت طلبانه که به طور عمدی از سوی تازی پرستان و بیگانگان به نام « پادشاهی» مطرح میشود. حال شاید بعضی ها بگویند که در این صد سال اخیر اندیشه های دیگری نیز تولید شده است! و من میپرسم : کدام اندیشه ها؟ مارکسیسم؟ مارکسیسم اسلامی؟ اندیشه های تقلیدی ماسونی؟ اسلام شریعتی؟ مشروطهٔ سلطنتی؟ آنارکو سندیکالیسم احمد شاملو؟ ..... ؟ به راستی چه چیزی در این صد سال اخیر؛ به عنوان یک اندیشهٔ استوار از نظر ساختاری و بر اساس زیر بنای فرهنگ ایرانی پرورده شده است؟ کدامین اندیشهٔ سیاسی که مهر ایرانی بودن بر پیشانی اش بدرخشد تولید شده است؟ براستی با کدامین ذهن روشن میخواهیم تا بند از پای ایران باز کنیم و بار دیگر نام ایران بر روی زمین بدرخشد؟ کورش بزرگ همچنان میدرخشد. اگر اندیشه های بلند و انسانی او اکنون مایهٔ سرفرازی ماست؛ تنها به این خاطر است که اندیشه های او بر اساس « خردگرایی ایرانی» استوار است و نه بر اساس سخنان دیگران.
براستی چه بر سر این سرزمین آمده است ؟ چرا چرخ تولید اندیشه ازکار افتاده است؟ پرسش این است که : آیا اروپایی ها و آمریکایی ها همه چیز را کشف و اختراع کرده اند و دیگر بازار « اندیشهٔ ایرانی» بسته شده است و برای رشد و شکوفایی باید هرچه که لازم است از آنها خریداری شود؟ آیا این است پاسخ نهایی یک ایرانی مدعی رهبری؟ آیا میخواهیم با اندیشه های منحط سامی تبار؛ « ایران» بسازیم؟
زمانی که منطقهٔ خاورمیانه آبستن حوادث بسیار بزرگی است و ایرانیان میتوانند در آن سهم بزرگی داشته باشند؛ با کدامین تواناییهای « اندیشهٔ سیاسی» میتوان وارد میدان شد و نقش خود را به عنوان یک «بازیگر سازمانده» بازی کرد؟ یا اینکه باید بنشینیم و ببینیم که نیروها و ملل دیگر چه خواهند کرد و به ما چه خواهد رسید؟ آیا میدانید فرق این دو گونه نگرش از کجا تا کجاست؟
براستی تا کنون فکر کرده اید که چگونه شد که میمون مقلدی مانند « محسن مخملباف» در جامعهٔ مثلاً روشنفکری ایران به اوج رسید؟ فیلم مشهور « دستفروش» تقلیدی از مالیخولیاهای نیهیلیستی « فرانتس کافکا» است؛ فیلم « بایسیکل ران» باز گویی « رقص تا حد مرگ» در دورهٔ « مک کارتی» در آمریکا است. یا اینکه چگونه شد که « عباس معروفی» معروف شد؟ آیا به خاطر داستان بلند تقلیدی « کافکایی» نبود؟ چرا فیلم هامون اینهمه گل کرد؟ مگر نه اینکه تقلیدی از اندیشه های « اگزیستانسیالیستی»  ژان پل سارتر و آلبر کامو و چاشنی صوفی گری بود؟! آیا این شهرت های کاذب نشانهٔ بی مایگی و بی ثمری ما نیست؟ چرا عبدالکریم سروش اینهمه فیلسوف شده است؟ مگر نه اینکه حداکثر کاری که انجام داده است این است که افکار فلسفی « کارل پوپر» را تا حد یک « متدولوژی» پایین آورده و آن اندیشه را از درون تهی کرده و به اقتضای «  ماموریتش» به پوستهٔ آن چسبیده است؟ چرا دلقکی مانند « سید ابراهیم نبوی» به عنوان یک طنز نویس مطرح میشود؛و این در حالی است که حرفی برای گفتن ندارد؛ مگر شامورتی بازی میان شکل مار و نوشتهٔ مار؟ مگر موسوی و کروبی و خاتمی چه حرف تازه ای برای زدن دارند که قبلهٔ آمال شده اند؟ چه کسانی میخواهند آنها را بیش از آنچه که هستند ( خمینی بازی) به حلقوم مردم فرو کنند؟ کدامین منافع ومطامع ضد ایرانی درپشت پردهٔ این بازی مسخره و خائنانه قرار دارند؟ براستی تا چه زمانی میخواهیم ایران را به نام خامنه ای وخمینی وعبد الکریم سروش و سازگارا و رضا پهلوی بی لیاقت و نوری زاده و مشائی واحمدی نژاد و سپاه جاکشان اسلام و تشیع بشناسند؟ آیا هر آنچه که ما داریم اینها هستند؟ آیا ایران اینچنین به خاک سیاه نشسته است؟
اکنون دروضعیت موجود منطقه ای آنچه که بسیاربلندترازصدای غرش آذرخش به گوش میرسد؛ صدای شکست استراتژیک جمهوری ننگین اسلامی است؛ اما آیا گوش شنوایی هست که این صدا را بشنود و برای روبرو شدن با این حادثهٔ عظیم که در حال اتفاق افتادن است؛ برنامه ای دارد؟ رژیم کثیف خاندان اسد درسوریه رفتنی است وتمامی تلاشهای بیهودهٔ سپاه قدس مانند تف سربالایی است که برپیشانی رژیم خواهد نشست و  همانگونه که بارها گفته ام؛ شکست استراتژیک امری قابل برگشت نیست. تنها مهره ایکه رژيم منحط اسلامی اکنون در دست دارد «پایین کشیدن شلوارهایشان» در برابر روسها وچینیها است و این نیزدردشان را دوا نخواهد کرد؛ زیرا باز هم  همانگونه که گفته ام؛بازی «خاورمیانهٔ بزرگ» بسیاربزرگتر ازآن است که چین وروسیه بتوانند در برابر آن بایستند؛ چه رسد به چند آخوند شپشو و یا چند تاکتیسین مخبط مانند قاسم سلیمانی! اما سخن اینجاست که بعد ازفروپاشی رژیم ننگین اسلامی؛ نه ایرانیان و میهن پرستان؛ بلکه خود فروختگانی بر سرکارخواهند آمد که به ازای رسیدن به قدرت؛ آیندهٔ این سرزمین را به بیگانگان فروخته اند و برای فریب « خود روشنفکر پنداران» ازواژه های زیبای دموکراسی ولیبرالیسم و سکولاریسم استفاده میکنند ( بدون وارد شدن به محتوی) و به خاطرفشارهای افزاینده ایکه درطی این ۳۳ سال بر مردم این سرزمین رفته است؛ وبه خاطر نا آشنایی جنبش دموکراسی خواهی با الفبای اندیشه های سیاسی؛ متاسفانه؛چه بسا برداشته شدن بخشی ازاین فشارها؛ باعث شود که مردم احساس خوشبختی کنند و ماجرای ۵۷ ؛ این بار به نام « دموکراسی» دوباره تکرار شود و دوباره کلاه گشاد دیگری بر سرمردم برود.
اکنون دو سوال بزرگ در پیش روی جنبش آزادی خواهی قراردارد. سوال نخست که جنبهٔ تاکتیکی دارد وبسیارتعیین کننده است و در شرایط کنونی میتواند ضربهٔ مهلک و موثری در جهت سرنگونی سریع تر رژیم رو به انحلال اسلامی باشد؛ مسئلهٔ « تخریب انتخابات» است که میتوان به نام « تحریم فعال» نیز ازآن یاد نمود. برپا نمودن تظاهرات در روزهای پیش از انتخابات و در روز انتخابات وهجوم به حوزه های رای گیری و ویران نمودن آنها؛ میتوان تمامی تلاشهای مذبوحانهٔ رژیم را به نابودی کشاند و به تمامی جناح های رژیم اعم از« اصلاح طلبان» و «ولایت فقیهی ها» و « صفوی نوین» نشان داد که بازی تمام شده است و بهتر است که گورشان را از این سرزمین گم کنند. آنچه که میتوانم ازهم اکنون پیش بینی کنم؛ این است که تا زمان انتخابات؛ رژیم در کلیت خود مراحل دیگری ازشکست خرد کنندهٔ استراتژیک را طی خواهد نمود و در شرایطی بسیار ضعیفتر ازوضعیت کنونی قرار خواهد داشت و چه بسا به سگ هاری ازنوع «بشار اسد» تبدیل شود و سخت گیریها و نظریات افراطی که ازهمین اکنون لقلقهٔ زبان بخشی ازاین روسپی زادگان حاکم گردیده است نیزنشان از آن دارد.
مسئلهٔ دوم؛ یک آمادگی استراتژیک برای دوران بعد ازسرنگونی رژیم است؛ برای این دوران؛ به مردان و زنانی نیاز داریم که نه تنها « مو» را ازلای ماست بیرون میکشند؛ بلکه « موی سفید» را میتوانند در درون ماست؛ تشخیص دهند. در شرایط بعد از سرنگونی رژیم کثیف اسلامی؛ با دو گروه اصلی روبرو خواهیم بود که با دو نظر متفاوت در صدد نوشتن قانون اساسی برخواهند آمد :
۱- یک گروه تلاش خواهد کرد که شرایط سیاسی و اقتصادی ایران آینده را طوری تنظیم کند که بر اساس نیازهای کشورهای بیگانه و در راستای هم آهنگی با منافع استراتژیک آنهاو بویژه « خاورمیانهٔ بزرگ»‌باشد. دستور العمل این گروه از نیروهای نفوذ داده شده در درون جنبش آزادیخواهی؛ از قبل نوشته شده و کاملاُ با آنچه که انجام خواهند داد آشنا هستند. دراین نوع ازایده ها شما در ورای گفتارهای زیبا که به روش متکلمین و آسمان ریسمان بافیهای ظاهراُ آزادیخواهانه؛ شاهد به کنار نهاده شدن خواسته های اساسی مردم که جویای یک زندگی شرافتمندانه تضمین شده هستند؛ خواهید بود و به وضوح تقسیم بندی مردم به « مالکان زمین» و آنهایی که حق دارند بعداً « مالک زمین» شوند و تا آن زمان باید منتظر «فرج» باشند را خواهید دید. این نوع ازقانون اساسی؛ یک بخش انگلی را به اقتصاد ایران تحمیل خواهد نمود که هم اکنون نیز جریان دارد. این بخش انگلی؛ همیشه « فقر» را بازتولید خواهد نمود و بخشی ازمردم ایران همیشه به عنوان شهروند درجه ۲ ( غیر مالک و به معنایی دیگر مستأجر و خانه به دوش ) باقی خواهند ماند تا به عنوان « فرو دستان»؛ نقش ارتش بیکاران جویای کار را بازی نموده و قیمت بازار کار را در حد پایین نگه دارند. مسئلهٔ دیگر اینکه صاحبان این نظرات؛ به خصوصی سازی منابع زیر زمینی مبادرت خواهند نمود ( مانند الگوی آمریکایی) و این بخشهای خصوصی خواهند توانست زیر لوای « جذب سرمایه های خارجی» سرنوشت منابع زیر زمینی را به منافع استراتژیک شرکتهای چند ملیتی گره زده و آن منابع را به زیرمالکیت نامرئی بیگانگان ببرند. در واقع زمانی که میگوییم اروپا و آمریکا در حال فکر کردن به « ایران بعد از رژیم اسلامی» هستند؛ بدین معنی است که در حال برنامه ریزی و اجیر کردن عناصر نامدار و یا ساخته و پرداختن اینگونه عناصر برای اجرایی نمودن خواسته های خود هستند. گروهی مانند دار و دستهٔ رجوی شاید شناخته شده ترین گروه ازاین نوع است که در پی استراتژی « بقاء» در چنین منجلابی فر رفته است ؛ اما افرادی همچون «محسن سازگارا» و « فرخ نگهدار» و « علیرضا نوری زاده» که ازمنابع مالی و تبلیغاتی بیگانگان تغذیه میکنند؛ در بخش « خاکستری» قرار دارند. به این معنی که وابستگی آنان به بیگانگان برای بسیاری از «‌خود روشنفکر انگاران» هنوزمشخص نیست اما به هر حال زیر سوال هستند.  اما گروههای ظاهراً سیاسی و یا افراد دیگری وجود دارند که در لایه های امن تری لانه کرده اند و چه بسا بعدها به صورت « متخصصین و کارشناسان» اقتصادی و سیاسی وارد میدان شوند و تا آنجایی که میتوانند؛ جنبش و یا اهداف جنبش را به بیراهه بکشانند. از همین اکنون نیز میتوان بر اساس تعدادی از شاخصه ها اینگونه افراد و گروهها را مشکوک ارزیابی نمود؛ به عنوان مثال آنهایی که این اندیشه را که ملل غربی طرفدار ایرانیان هستند و اگر بدانند که بر مردم ایران چه میگذرد؛ به دولتهای خود برای گسترش دموکراسی در ایران فشار خواهند آورد؛ از کثیفترین دروغهای تاریخ است. زیرا ملل کشورهای غربی به عنوان ملتهایی که سابقهٔ طولانی در « امپراطوری مدرن اقتصادی» دارند و از نظر داشتن صنایع در سطحی بسیار بالاتر از آنچه که دیده میشود قرار دارند؛ به ملل در حال پیشرفت ( نامی مؤدّبانه برای ملل عقب مانده) به چشم فرو دستان و « بربرها» نگاه میکنند و اینرا تمامی ایرانیانی که در کشورهای غربی زندگی میکنند؛ به وضوح میبینند. شاید این ملتها حق هم دارند؛ زیرا که «دارندگی» و «نداری» خود شاخصه های « بالا دستی» و « فرو دستی» است. چونکه در جهان «زندگی انسانی»؛ داشتن نتیجهٔ « اندیشیدن و تلاش» است و نداشتن نتیجهٔ « تنبلی ذهنی و خواب آلودگی» ست. به همین دلیل من افراد و گروههایی را که ملل و دولتهای غربی را دوستان ایرانیان معرفی میکنند؛ به سر سپردگی آگاهانه به بیگانگان و یا فرو افتادن در سراشیبی انحطاط « بیگانه پرستی» متهم میکنم و هم اکنون نیز بزرگترین درد ما که حکومت ننگین اسلامی بر روی آن استوار است بیماری « تازی پرستی» است. حال آیا میبینید که ما در کجای جهان ایستاده ایم؟ یا همچنان کورید؟
۲- گروه دوم سعی خواهد نمود که شرایط سیاسی و اقتصادی ایران آینده را طوری تنظیم کند؛ که ایران به عنوان موجودی مستقل و ایرانیان به عنوان یک « ملت» با شرایط ویژهٔ خود؛ وارد چرخهٔ اقتصاد جهانی و « خاورمیانهٔ بزرگ» شود. در این نوع ازایده ها شما با ایرانیان « مالک زمین» و ایرانیان « بی زمین» طرف نخواهید بود و این اقتصاد انگلی ازسیستم اقتصادی ایران حذف خواهد شد که البته باید بر اساس مطالعات بسیاردقیق و آینده نگری تنظیم شود و ازحالت یک ایدهٔ آرمانی به شکل یک ایدهٔ عملی در آید. در این نوع از ایده ها شما با برنامه هایی که منجر به کاهش حداکثری اختلافات « قومی» منجر شده و به جای سرکوب اقوام ایرانی؛ به راه حل های بنیادی احراز حقوق اقوام ایرانی منجر شود روبرو خواهید بود تا ایرانیان باری دیگر به عنوان یک ملت ظهور کند. ازسوی دیگر این گروه تلاش خواهد نمود که شرکت در چرخهٔ اقتصاد جهانی؛ موجبات سر ریز شدن بحرانهای اقتصادی بین المللی به درون مرزهای سرزمینی را به حد اقل کاهش دهد و اقتصاد لیبرال را به « منابع زیر زمینی» سرایت نخواهد داد.
برای دیدن « موی سفید » در درون این دو نوع ازاندیشه های سیاسی و اقتصادی؛ به مردان و زنانی نیازاست که ازسرشتی دیگرند ؛ مردان و زنانی که از پیروان راه « خرد محض » هستند و ایران آینده را با اینگونه مردمانی خواهند شناخت. آیا مرد راه هستی؟ آیا زنی والاگهر هستی؟ پس پای در راه نه.

پاینده ایران؛ برقرارباد آیین ریشه ای؛ کوبنده تندر.

کژدم    

۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

نبرد کردستان و وحدت ملی


نبرد کردستان و وحدت ملی


اکنون بیش از ۳ هفته است که سپاه پاسداران قوّادان اسلام به یورشی دوباره به سرزمین ماد روی آورده اند. گلوله باران بی هدف روستاهای کردستان جنوب غربی واقع در عراق برای فشار آوردن به دولت اقلیم کردستان عراق و یورش به مناطق سردشت و مریوان و مناطق شمالی کردستان برای سرکوب نیروهای رزمندهٔ کردستان؛ همگی نشان از یک استراتژی منطقه ای دارد که شرایط موجود در خاورمیانه بر رژیم ننگین اسلامی تحمیل کرده است.
این یورش جدید مانند یورشهای پیشین نیست و نیروهای پیشمرگان کردستان در هر سازمان و یا گروهی که سازمان یافته اند نباید آنرا مانند یورشهای پیشین؛ به عنوان یک حرکت ادواری به شمار آورند. هرچند که دلاوران سرزمین ماد در همین دورهٔ کوتاه نیز از کشته های  سپاهیان آیین تباهی ( اسلام) پشته ها ساخته اند و ضربات سنگینی بر پیکر متعفن تازی پرستان وارد آورده اند؛ اما با نگاهی ژرف تر خواهیم دید که این یورش اگر در نطفه خفه نشود؛ به یک سرکوب وسیع تبدیل خواهد شد.

علل  یورش


از نظر من این یورش ؛ معلول ضربات سنگینی است که در آیندهٔ نزدیک بر پیکر کثیف « هلال شیعی» فرود خواهد آمد و رژیم تازی پرستان حاکم بر ایران برای کاهش دامنهٔ تاثیرات شکست استراتژیک خود در منطقه؛ به جمع و جور کردن و سازماندهی دوبارهٔ نیروهای خود مشغول میباشند. بعد از فروپاشی حاکمیت  خاندان کثیف اسد بر سوریه و  فروپاشی حاکمیت نظامی حزب الله لبنان؛ آنچه که برای بقای رژیم اسلامی جنبهٔ حیاتی دارد؛ حفظ حوزهٔ نفوذ خود در عراق است. این امر از نظر من انجام نخواهد شد و بعد از فروپاشی حاکمیت علوی های سوریه؛ دامنهٔ تغییر رژیم در سوریه؛ عراق را نیز به شدت تحت تاثیر قرار خواهد داد و رژیم اسلامی حاکم بر ایران؛ مجبور خواهد شد که عراق را نیز با خفت و خواری و به قیمت پرداخت هزینه های سنگین؛ ترک کند. اما رژیم اسلامی اینچنین فکر نمیکند و بنا بر اقتضای وجودی اش باید که تا آخرین نفس در برابر این شکست استراتژیک مقاومت نماید همانگونه که هیتلر در ماههای آخر نبرد به آن دچار شد و همان راهی را رفت که جمهوری ننگین اسلامی پا در جای پای او میگذارد؛ و به همین دلیل هم ناچار به پرداخت هزینه هایی خواهد شد که حتی خوابش را هم نمی دید؛ چه رسد که به آن فکر کرده باشد. تا اینجا دلیل وجودی این یورش را به طور خلاصه بیان کردم که در واقع آنرا به عنوان معلول شکست استراتژیک « هلال شیعی» مورد ارزیابی قرار میدهد. اما آنچه که یورش اخیر به عنوان اهداف استراتژیک منطقه ای و بین المللی در پی آن است تنها دو هدف تنیده در هم میتواند باشد ( اینکه میگویم « تنیده در هم » به این خاطر است که یکی بدون دیگری معنی ندارد ).
برای توضیح بهتر این دو هدف باید به عواقب فروپاشی رژیم اسد نگاهی دوباره بیندازیم :
۱- فروپاشی حاکمیت بعثی سوریه؛ میتواند به جنگ داخلی در سوریه بینجامد که در مجموع میان اعراب اهل تسنن و کردهای سوریه در یک طرف و علوی ها در طرف دیگر خواهد بود و اینبار علوی ها خواهند بود که از وحشت قتل عام های انتقامی؛ به مقاومت و فرار روی خواهند آورد. اقوام دروزی و مسیحیان نیز از خشم اکثریت مردم سوریه در امان نخواهند بود و به هر حال سوریه تا دیر زمانی میتواند به یک باطلاق جنگ داخلی تبدیل شود؛ و نباید فراموش کرد که عربستان سعودی نیز در کمین آن نشسته است. مگر آنکه رژیم اسد با یک توافق و آشتی ملی بین اقوام کنار گذاشته شود و حاکمیت بعد از اسد؛ حاکمیت آشتی ملی باشد. در هر دو حالت سوریهٔ بعد از اسد خاتمهٔ حضور جمهوری اسلامی در سوریه و لبنان خواهد بود.
۲- سوریهٔ بعد از اسد به عنوان دشمن خونی جمهوری اسلامی ظهور کند و دامنهٔ خصومت خود را به خاک عراق کشانده و حاکمیت شیعی عراق را تهدید نماید و فضا برای شیعیان سکولار و ضد ولایت فقیه و سنی های عراق باز شود و به حاکمیت سپاه قدس و اعوان و انصارش در عراق نیز پایان داده شود. عربستان سعودی و اردن و ترکیهٔ عثمانی نیز هر سه در کمین چنین موقعیتی نشسته اند.
۳- آنچه که به عنوان ته ماندهٔ دوران چاقو کشیهای منطقه ای برای رژیم اسلامی خواهد ماند؛ در واقع حتی در حد « صفر» هم نخواهد بود؛ زیرا در زمان عقب نشینی آنچه که جریان دارد تنها پرداختن هزینه ها برای جلوگیری از دادن هزینه های بیشتر است و این روند به طور زنجیروار تا به انتها ادامه پیدا میکند و شکستی که میتوانست با هزینهٔ کمتر پذیرفته شود؛ با عقب نشینی گام به گام؛ به اضمهلال کامل می انجامد. لذا آنانکه که مقاله هایی مانند آنچه که در « گاردین» منتشر شده و سپاه قدس را « حاکم مطلق عراق و سوریه» مینامد را باور میکنند؛ به جز فریب خوردگی و اشتباهات محاسباتی در روند مبارزات؛ چیزی به دست نخواهند آورد.
با این پیش فرضهای قریب به یقین؛ اکنون میتوان آنچه را که رژیم پیروان علی سگ کش در سرزمین ماد به دنبال آن هستند را میتوان پیش بینی نمود.
رژیم میداند که در نهایت امر به جز رسوایی و شکست مفتضحانه؛ سرنوشت دیگری در پیش روی خود ندارد و باید به درون مرزهای نا امن خود بازگردد. سرزمینی که از درون نیز به خاطر فقر مفرط  اقشار وسیع جامعه؛ به طور روز افزون به سوی انفجار کشانده میشود و لذا رژیم دو راه را در پیش روی خود میبیند.
۱- داشتن امنیت نظامی در کردستان. زیرا کردستان با توجه به سابقهٔ تاریخ مبارزاتی اش و داشتن سازمانها و احزاب مسلح میتواند به صورت خیلی سریع از زیر کنترل حکومت مرکزی خارج شده و به صورت یک منطقهٔ آزاد شدهٔ بدون بازگشت؛ منطقه ای امن برای مبارزان آزادیخواه ایران شده و مبارزان با سازماندهی نیروهای رهایی بخش نظامی؛ گام به گام تمامی ایران را از لوث وجود کثیف اسلامگرایان پاک سازند. ( این نقش استراتژیک سرزمین کردستان نه تنها نباید به فراموشی سپرده شود بلکه باید به عنوان گوهری گرانبها به آن ارج نهاد. سرزمینی که برای نخستین بار امپراطوری ایران را بنا نهاد؛ اینبار میتواند برای بار دوم نقش رهایی بخش ایران را بازی کند).
۲- رژیم میخواهد بعد از تحمل شکست تمام عیار به دامن کشورهای غربی آویخته و برای بقای وجود کثیف خود؛ با آنها معامله نماید و به همین خاطر به سرزمین کردستان یورش آورده است تا نوزاد سرزمین آزاد شدهٔ کردستان را در نطفه خفه کند؛ تا زمینهٔ بوجود آمدن نیروی جانشین احتمالی ( مانند اتحادیهٔ میهنی ایران) را از بین ببرد و به عنوان تنها نیروی سازمانیافته مطرح سازد که باید به ناچار از سوی جامعهٔ بین المللی به رسمیت شناخته شود.

نبرد کردستان زمینه ای برای بوجود آوردن وحدت ملی


از نظر من در شرایط کنونی؛ تمامی مبارزان آزادیخواه باید نیروهای خود را در دو جهت سازماندهی کنند و زمینه های وحدت ملی تمامی مردم ایران را بازسازی کنند.
۱- سرزمین کردستان یکی از فجیع ترین دوره های تاریخ خود را در مدت ۳۳ سال حکومت ننگین اسلامی سپری کرده است و تقریباً با بی تفاوتی سایر مردم ایران در رابطه با آنچه بر آنان رفته است مواجه بوده اند. و اینکه در حرکتهای مردمی سالهای اخیر نیز با غیبت مردم کردستان مواجه بودیم؛ به خاطر بی اعتمادی آنان به سایر مردم ایران است. اما اکنون تمامی مبارزان راه آزادی باید به مردم کردستان نشان دهند که در برابر یورشهای سپاه پاسداران قوادان اسلام به سرزمین کردستان؛ کوتاه نخواهند آمد و باید صمیمانه از مبارزات مردم کردستان که توسط سازمانهای کرد رهبری میشوند حمایت نموده و تمامی کسانی را که به هر عنوانی؛ مبارزان کردستان را با نامهای اسلام ساخته ای مانند تروریست و یا جدایی طلب را از خود دور سازند. سبزهای مذهبی کثیف؛ یکی از این دشمنان سوگندخوردهٔ ایران و مردم ایران هستند که هنوز هم در رویاهای خائنانهٔ حفظ رژیم تازی پرستان غوطه ور هستند و هنوز هم میخواهند به مردم این اندیشهٔ خائنانه را تلقین نمایند که سپاه پاسداران یک نیروی مردمی است. در این رابطه مبارزان میتوانند با ترتیب دادن تظاهرات برای دفاع از مبارزات مردم کردستان و شعار نویسی؛ سایر مردم را به این مسئلهٔ مهم آگاه سازند و زمینه های فرهنگی همبستگی ملی را به میان مردم ببرند. نیروهای انجمنهای پادشاهی ایران ( تندر) باید گوی سبقت را در این زمینه از همگان بربایند؛ زیرا انجمنهای پادشاهی ایران تنها نیروهایی هستند که به همبستگی ملی عمیقاً ایمان دارند و رهایی سرزمین ایران از دست دشمنان داخلی تازی پرست را در گرو وحدت ملی میدانند.
۲- عدم توجه به بازارگرمی های « صفوی نوین» که با شعار قلابی « ناسیونالیسم شیعی»  و « آزادیهای نیم بند فردی» به میدان آمده است و با مزخرفاتی که حتی یک میلیونیوم خواستهای اساسی مردم ایران را نیز در بر نمیگیرد؛ میخواهد که بار دیگر با فریبکاری مردم را به سر صندوقهای رای بکشاند؛ و همچنین با طرد کردن « سبز مذهبی» که با عشوه و کرشمه های «خرکی» میخواهند تنور انتخابات را دوباره داغ کنند؛ نه تنها به فکر عدم شرکت بی چون و چرا در انتخابات باشند بلکه به تاکتیکهای « تخریب انتخابات» بیندیشند زیرا « تخریب انتخابات» یک ضرورت است. تخریب انتخابات را میتوان با ترتیب دادن تظاهرات خیابانی در روز انتخابات و  یورش به حوزه های رای گیری و تخریب آنها سازمان داد و این روز را به روزعزای رژیم تبدیل نمود. مبارزان راه آزادی باید بدانند که رژیم در پی شکست استراتژیک منطقه ای شدیداً آسیب پذیر شده است و هرگونه رفتن به پای صندوقهای رای؛ به معنی « به رسمیت شناختن» حاکمان خائن و ضد ایرانی است. اکنون در جبههٔ اپوزیسیون توده ای های خائن به همراه « سبز مذهبی»  خائن و خمینی پرست و همچنین لجنهایی مانند فرخ نگهدار و امثالهم؛ کارناوال « بازارگرمی انتخاباتی» راه انداخته اند و هر چه پیش تر رویم؛ این هیاهوها بیشتر خواهد شد؛ لذا طرد این خائنین از صفوف مبارزات آزادیخواهان راستین؛ یک ضرورت است. این ضرورتها اگر امروز شناخته نشوند؛ در فرداهای آینده تبدیل به افسوس خوردنها خواهند شد.
رژیم اسلامگرایان لجن تبار؛ بعد از سرکوبهای خونین جنبش آزادیخواهی در سالهای اخیر؛ و در پی جنبشهای مردمی در کشورهای منطقه؛ اکنون با بازار گرمیهای « صفوی نوین» و « سبز مذهبی» ؛ بار دیگر میخواهد به جهان نشان دهد که هنوز هم مردم ایران؛ این رژیم را قبول دارند و در انتخابات نیز شرکت میکنند و اگر اختلافی هم وجود دارد در حد اختلافات « برادرانه و درونی» است که با اندکی « کشتار» و « تجاوز جنسی» و شکنجه و زندان حل میشود. رژیم میخواهد بگوید که این مردم حتی اگر مورد تجاوز هم قرار گیرند؛ بازهم عاشق تجاوز کاران هستند؛ زیرا آنها با حکم شرعی به این اعمال دست میزنند و هیچ گناهی ندارند و توده ایها و سبزهای مذهبی هم همین را میگویند و همین انتظار را از شما دارند. لذا باید با تاکتیکهای « تخریب انتخابات»؛ تمامی نقشه های حاکمیت و خائنین سبز مذهبی را نقش بر آب نمود.
آنچه که رژیم اوباشان اسلامی در پی آن است؛ سرکوب نیروهای موثر آزادیخواه از یکسو ( بویژه در کردستان) ؛ برای از میان بردن «منطقهٔ استراتژیک آزاد» از یک سو؛ و کشاندن مردم به طرف صندوقهای رای برای تثبیت موقعیت خویش است.

پیش به سوی تخریب انتخابات.
دست اوباشان اسلام از کردستان کوتاه باد.

پاینده ایران؛ برقرار باد آیین ریشه ای؛ کوبنده تندر.

کژدم