۱۳۹۳ دی ۸, دوشنبه

نگاهی به وضعیت کنونی منطقه و «اپوزیسیون نازا» و «بشکن و بالا بنداز» (بخش نخست)

خوانندگان گرامی

آنچه که در اطراف ایران میگذرد به خاطر تاثیراتش در تضعیف تواناییهای ساختار سیاسی - اقتصادی - نظامی - امنیتی رژیم اسلامی حاکم بر ایران؛ بسیار فراتر از تاثیرات یک اپوزیسیون قدرتمند عمل میکنند و این در حالی است که در ساختار سیاسی ایران حتی یک اپوزیسیون ضعیف هم وجود ندارد و اگر وضعیت موجود تغییر نیابد چنانکه بارها گفته ام؛ ایرانیان از نعیین سرنوشت خویش بازخواهند ماند.

آمریکا و اروپا در منطقهٔ خاورمیانه چیزی نمی بازند و یک خاورمیانهٔ ویران که نیاز به بازسازی دارد؛ برای آنها پر سودتر است. استراتژی «خاورمیانهٔ بزرگ اخوان المسلمینی» شکست خورده و از درون آن «داعش» برخاسته است و حتی در چنین شرایطی و با اینکه در تبلیغات کشورهای غربی از «داعش» به عنوان یک خطر بسیار بزرگ سخن گفته میشود؛ میبینیم که هیچ خبرهم سنگی مانند بمبارانهای عراق در جنگ اول خلیج فارس (توفان صحرا) شنیده نمیشود و تعداد عملیاتهای هوایی نیروهای ائتلاف بر علیه مواضع «داعش» در چند ماه اخیر؛ هنوز به پای تعداد عملیاتهای هوایی یک روز آن جنگ هم نمیرسد.

آخرین تلاش آمریکا که تحت رهبری احمقانهٔ دار و دستهٔ «جورج بوش پسر»؛ برای صدور دموکراسی برای خاورمیانه ای که هنوز هم وجود «قبایل بدوی» به طور چشمگیری در ساختار اجتماعی آنها نقش دارد؛ با شکستی بزرگ روبرو شد. اندیشه های اسلامی که ریشه در «رسوم زندگی بدوی» دارد؛ اکنون جوامع را نه بر اساس ساختار اجتماعی آنها بلکه بر اساس «عقاید آنها» مانند «دارودسته های شیعه مسلک» و «دارو دسته های سنّی مسلک» دسته بندی میکنند و جنگ میان «مدعیان رهبری قبیله» که همان طبقهٔ «انگلها» هستند تا زمانی که این «رسم زندگی پذیرفته شدهٔ بدوی» مانند مالاریا و به شیوهٔ ریشه کنی مالاریا از سر راه برداشته نشود؛ هر آنچه در این شوره زارها و کویرها کاشته شود؛ به ثمر نخواهد نشست. اینگونه جوامع با اینکه ظاهراً رنگ و لعاب تمدن را دارند؛ اما آنچه که در درون آنها به عنوان «رسم زندگی» استوار است؛ «رسوم بدوی» است.
در سرزمینهایی که اندیشه های اسلامی به هر شکلی از اشکال دروغین آن به عنوان «رسم و راه زندگی» پذیرفته شده است؛ شاید «رنگ و لعاب دروغین تمدن» را مانند حمل کلاشینکوف توسط افراد قبایل بدوی عربی و یا آفریقایی به خود بمالند؛ اما انچه که در این میانه همیشه غایب خواهد بود؛ تمدن است.

با ظهور حاکمیت «اسلام ناب علوی - صفوی» در ایران  و عراق و «اسلام ناب محمدی» در سوریه و عراق (داعش) و فجایعی که در این ۳۶ سال در ایران در تمامی عرصه های زندگی بر مردم ایران و عراق رفته و در این چند ماه اخیر نیز توسط «اسلام ناب محمدی» در سوریه و عراق میرود؛ برای هر کسی که خود را «روشنفکر» میداند؛ حتی آوردن نام آیین ننگین و تباهی اسلام نیز باید مایهٔ شرم و ننگ باشد.

واقعیتهای موجود نشان میدهند که خاورمیانه دیگر آن نقش پیشین را در استراتژیهای منطقه ای کشورهای غربی بازی نمیکند و آنچه که برای آنها در دوران ترکیبی «اتحاد جماهیر شوروی» و «خاورمیانهٔ نفت خیز» مهم بود؛ وجود حاکمیتهای با ثبات طرفدار غرب (با هر ماهیتی) و در برخی کشورها مانند عراق و لیبی و لبنان نیز که به صورت «شرکت سهامی» توسط روسها و کشورهای غربی اداره می شدند؛ مهم ترین مسئله برای غرب؛ جریان انرژی و حفظ توازن قوا با عوامل منطقه ای روسیه بود. اکنون نه آن «حاکمیت پوشالی و دروغین طبقهٔ کارگر» وجود دارد؛ و نه غرب به شدت یک دههٔ پیش به نفت خاورمیانه نیازمند است. اکنون کشورهای خاورمیانه با آینده ای تاریک روبرو هستند و جنگ قبایل شیعه و سنّی با اینکه بسیار وحشیانه در جریان است؛ اما در حد «توفان در فنجان» به شمار می آید.
جنگ نفت که اخیراً توسط عربستان سعودی و اقمار آن برای ضربه زدن به «هدفهای چندگانه» براه افتاده است؛ در مورد رژیم ننگین صفوی حاکم بر ایران و روسیهٔ تزاری نوین و ونزوئلا و عراق بسیار موثر خواهد بود اما در ۱۰ سال آینده کشورهای عربی و روسیه و حاکمیت ایران (هر حاکمیتی که باشد)؛ بازار غرب را از دست خواهند داد و باید همهٔ لوله ها به طرف شرق کشیده شوند و رقابتها بسیار تنگتر خواهند بود این مسئله گریبانگیر اقلیم خودمختار کردستان عراق نیز خواهد شد و در بازار طبیعی خود (ترکیهٔ عثمانی) باید با روسیه و قطر و حکومت وقت ایران دست و پنجه نرم کنند. البته اگر بلایی به سر حاکمیت چین نیاید و یا اقتصادش رو به رشد باشد؛ اما اگر چنین نباشد قیمت نفت در بازارهای آسیا همچنان رو به افول خواهد بود. هم اکنون نیز رژیم ننگین صفوی از روی بدبختی و درماندگی؛ نفت را به کشورهای آسیایی بین ۵ تا ۱۰ دلار ارزانتر از قیمت بازار کنونی نفت و در حدود ۵۰ تا ۵۳ دلار میفروشد و در تبلیغات خود از استقبال بازار چین و ژاپن در خرید نفت ایران را معجزهٔ دولت تدبیر و امید «امام حسن بنفش» یاد میکند و نامی که رهبر فرزانه بر این حراج گذاشته است «اقتصاد مقاومتی» است.
حکومتی که باشعار «اقتصاد مال خران است» بر سر کار آمد و راهبردی ترین منابع زیست کشور را با چنین جملهٔ تحقیر آمیزی تعریف نمود. رهبر فرزانهٔ دوّمش نیز پس از ۳۶ سال شعار «خود کفایی»؛ اکنون دلّال محصولات بنجل چینی شده است و تنها چیزی که برایش مهم است؛ گرفتن «خمس» و ایجاد امپراتوری مالی بر اساس غارت ثروتهای ملی است. و اکنون همان رهبر فرزانه در حال «گدایی قهرمانانه» است.

احزاب و سازمانها و یا گروههایی که نتوانند با آگاهی از آنچه که اکنون در سطوح بین المللی و منطقه ای و درون سرزمینشان میگذرد؛ مسیر آینده را حدس بزنند؛ نمیتوانند تولید کنندهٔ ایده ها و نظریه هایی باشند که مردم آن سرزمین را به آینده رهنمون شوند. چنین احزاب و سازمانهایی نشان میدهند که از «روزمرگی» رهایی نیافته اند و جریانهایی «نازا» هستند.

دردها را از کجا آغاز کنم؟

امروز از بلوچستان سوخته آغاز میکنم؛ سرزمینی که مانند سایر مناطق سنّی مذهب ایران؛ به خاطر حاکمیتهای سلسله وار شیعه مسلک و پروردن «ناسیونالیسم دروغین شیعی - صفوی» (پان ایرانیسم)؛ در چند سال اخیر تحت ستم مزمن و مضاعف مذهبی قرار داشته و متاسفانه کوس رسوایی به نام «شوینیسم فارس» نواخته شده است؛ در حالی که هر چه که هست؛ زیر سر لجنزار اسلام و تشیّع ننگین است. البته من منکر وجود کرمهای لجنزار خودشیفته ای به نام «شوینیستهای فارس» نیستم؛ اما این موجودات سازمان یافته نیستند و لذا حرکتی سازمان یافته ندارند و مورد بحث من نیستند؛ امّا این موجودات عقب مانده (مانند نئونازیهای اروپا) از کثیفترین عناصر به حاشیه رانده شدهٔ اجتماعی هستند که در ایران بازیچهٔ دست «انگلهای شیعه» (آخوندها) بوده و هستند که از وجود ننگین آنها برای ایجاد جدایی میان «اقوام آریایی» استفاده ابزاری شده است و همچنان میشود. من در این نوشته روی سخنم «بازگشایی شوینیسم فارس» نیست و در نوشتاری دیگر به «افسانهٔ شوینیسم فارس» خواهم پرداخت.
متاسفانه در بلوچستان سوخته یک جنبش جدّی برای رهایی از ستم وجود ندارد. بارزترین شخصیتهای بلوچ آقایان «عبدالستار دوشوکی» و «عبدالحمید اسماعیل زهی» هستند که باز هم متاسفانه باید آنها را در دو چهارچوب «حکومت اسلامی فراگیربدون تبعیض فرقه ای» (آنچه که آقای عبدالحمید اسماعیل زهی و فریب خوردگان اطراف ایشان) به آن امید بسته است؛ و «حکومت سکولار بدون شرح و توضیح» (آنچه که آقای عبدالستار دوشوکی) و همفکران مشابه ایشان به آن دل بسته اند.
آقای عبدالحمید اسماعیل زهی؛ چه بخواهد و چه نخواهد و چه هوادارانش دوست داشته باشند و یا نداشته باشند؛ متعلق به «صنف انگلها»ست. نانش از راه دروغگویی و لاپوشانی واقعیتها در می آید و آن لقمه نانی که بر دهان مینهد و یا در حلقوم زن و فرزندانش میریزد؛ نانی آغشته به «کثافتکاری» است. حال عده ای احمق به او جایزهٔ حقوق بشر بدهند (مثل هدیه کردن منشور کوروش به منتظری انگل) و یا ندهند؛ هیچ فرقی ندارد و خودش بهتر از همه اینرا میداند. آن کتاب کثیفی که زیر بغل میزند؛ حاوی آیات تکفیر و ارتداد و به رسمیت شناختن برده داری و مشروع بودن تجاوز به بردگان و خرید و فروش انسان است. این شخص مانند «منتظری» یک بیشرم است که با لبخند برای دزدیدن آیندهٔ مردم و محکم کردن و تضمین جای برای صنف انگلی در آینده  آمده است.
اما برای آشنایی با آقای عبدالستار دوشوکی به مصاحبهٔ ایشان گوش کنید: (اینجا).
شما در سراسر این مصاحبه؛ حتی یک نظریهٔ کاربردی نخواهید یافت. همه اش «ذقّ و وقّ» و شعر و شاعریست. حال به فرازهای سخنان ایشن بپردازیم:

۱- ایشان برای ایجاد یک جامعهٔ سکولار به «فرهنگ سازی» معتقد هستند و ضرورت آنرا با آوردن ۳ مثال افغانستان و عراق و پاکستان و انتخابات دموکراتیک و بروی کار آمدن حکومت اسلامی در این کشورها بیان میکند. امّا راهی عملی برای این امر نشان نمیدهند. در واقع ایشان اینگونه می اندیشند که ما حرفمان را میزنیم و آخوندها هم به موازات ما حرفشان را میزنند و چون حرفهای ما عاقلانه تر به نظر میرسند لذا به مرور پذیرفته میشوند و فرهنگ سکولار ایجاد میشود و در یک انتخابات دموکراتیک؛ مردم به حکومت دینی رای نمیدهند.  این نهایت تفکر کاربردی ایشان است. بگذریم از اینکه ایشان حتی با مقولهٔ «دموکراسی» نیز بسیار بیگانه هستند و «لیبرالیسم» را به نام دموکراسی غورت داده اند و به دیگران نیز همان را تحویل میدهند. (در رابطه با فرق لیبرالیسم و دموکراسی نوشته های زیادی در این وبلاگ وجود دارند که لزومی به تکرار آنها نمیبینم). نهایت آنچه که ایشان میخواهند بگویند این است که: حق بر باطل پیروز است.

۲- جنبش سبز را یک جنبش دموکراسی خواهی میدانند؛ در حالی که جنبش سبز جنبش دموکراسی خواهی نبود؛ زیرا که اگر بود؛ حتماً برای خود رهبرانی دموکراسی خواه می داشت. جنبش سبز به دنبال رای گمشده اش و براه انداختن داد و بیداد بین المللی و تقاضای کمک از غرب بود؛ زیرا چنین باور داشت که غربی ها دموکراسی تقسیم میکنند. رهبرانشان هم از آنها برای چانه زنی در بالا سوء استفاده کردند و همگی با هم در برابر حاکمیت باند نظامی-امنیتی رژیم شکست خوردند. حتی جریانهایی که میخواستند در بستر جنبش سبز حرکتی نوین آغاز کنند نیز؛ به خاطر سیطرهٔ تفکر «تحکیم وحدتی» بر جنبش سبز (حفظ نظام) نتوانستند به خاطر عدم وجود یک رهبری جداگانه و کاردان؛ کاری از پیش ببرند.

۳- دلیل لعن و نفرین بر موسوی و کروبی از طرف بخش مهمی از جنبش بر موسوی و کروبی به این خاطر است که این کثافتها؛ از سردمداران و بنیانگذاران حاکمیت ننگین شیعی - صفوی بر ایران بودند و تا زمانی که باندهای دیگر برای آنها جای و مقامی قائل بودند؛ هرگز ذقّ و وقّ نمیکردند. این دو موجود کثیف همچنان نیز وعدهٔ حاکمیت اسلامی و ولایت فقیه را به مردم میدهند و تفاوتشان با دار و دستهٔ خامنه ای؛ اختلافات «باندی» و «سلیقه ای» است. حبس خانگی آنها از طرف خامنه ای نیز دو هدف را دنبال میکند:
الف: این دو نفر نمایندهٔ بخشی از دستگاه عریض و طویل انگلهای قم هستند و کشتن آنها میتواند موجب ریزش نیروهای میانه شده و نیروهای هوادار آن دسته از انگلهایی که تا دیروز جنایتکار و امروز اصلاح طلب شده اند را نیز رادیکال تر سازد. (ریزش در دو سو). از طرف دیگر این دو شخص مانند افساری بر گردن جنبش هست . حتی زنده بودن آنها نقش «کنترل و مدیریت بحران» دارد. ( سبزهای مذهبی هم زیاد بر روی این نفر مانور ندهند. این دوشخص اعدام نخواهند شد؛ زیرا «آنگ سان سوچی» های رهبر فرزانه هستند).
ب: در صورت شکل گیری و ادامهٔ هرگونه جنبش خارج از چهارچوب اندیشه های «شیعی - صفوی»؛ این دو نفر آخرین برگهای «صنف انگلی» برای حفاظت از «کیان سفرهٔ غارت» (اسلام عزیز) آنهاست. کروبی و موسوی در پی حفظ نظام هستند و تولید محبوبیت دروغین برای آنها میتواند باز هم عده ای را فریب دهد تا بازهم امروزها را به امید فرداها هدر دهند.
اصلاح طلب بودن «عبد الحمید اسماعیل زهی» نیز از همین روی است. همهٔ  صنف انگلی؛ چه شیعه و چه سنّی میدانند که «حس ناسیونالیستی» در میان ایرانیان بسیار قدرتمند است و اگر این حسّ  به دانش سیاسی و تدوین استراتژی مبارزاتی دست یابد؛ نخستین روندی که آغاز خواهد شد؛ کلید خوردن «ریشه کنی مالاریا» خواهد بود.

۴- آقای دوشوکی؛ گویا از تاریخ روند «سکولاریسم» در اروپا بی اطلاع هستند. ساختار این روند از پایین به بالا نبود. این مردم اروپا نبودند که بر علیه واتیکان شوریدند؛ بلکه حکومتها و سلاطین اروپایی بودند که در آلمان با براه انداختن کشیشانی مانند «لوتر» و در انگلستان با دستور مستقیم سلطان وقت انگلستان (هنری هشتم)  به کشتن نمایندهٔ واتیکان ( توماس مور) در دستگاه قضایی که موی دماغ سلطان برای تولید ولیعهد شده بود آغاز گردید.
سکولاریسم در اروپا توسط «سران و سلاطین» به راه افتاد. در ضمن ملکهٔ انگلستان نیز رهبر کلیساهای پروتستان نیست؛ بلکه تنها رهبر «کلیساهای انگلیکان» است و تعداد هوادان این کلیسا نیز نیم میلیارد نفر نیست.
پس از وارد شدن ضربات سنگین توسط سران و سلاطین اروپا به کلیسای کاتولیک؛ شیرازهٔ کارها از هم گسیخت و هم اکنون نیز«پروتستانیزم» ادامه دارد و هر ساله چند کلیسای جدید مثل قارچ بیرون می آیند. مسئلهٔ دیگر اینکه؛ اگر فرهنگسازان «سکولاریسم اروپایی» سران و سلاطین بودند که تنها میخواستند «استقلال حکومتشان از انگلهای واتیکان» را اعلام کنند؛ یک فرق اساسی دیگر نیز با شرایط کنونی ما وجود دارد و آن اینکه سکولاریسم و پروتستانیسم مذهبی از بالا کلید نمیخورد؛ بلکه در فاجعهٔ ۵۷ این مردم نفهمیدهٔ ایران بودند که به «حکومت مذهبی» رای دادند و اکنون بازهم این نسل جدید هستند که یا به شیوه های گوناگون دست به پروتستانیسم مذهبی می یازند و یا پایه های اصلی «سکولاریسم» هستند. یعنی در ایران روند مبارزه برای رسیدن به جامعهٔ سکولار از پایین به بالاست که در نهایت باید به سرنگونی رژیم انگلها بینجامد.
فرق اساسی سوّم این است که اگر هنری هشتم برای حفاظت از کیان «اسپرم مقدس خودش» مجبور به کلید زدن «سکولاریسم» شد و یا حاکمیت وقت آلمان برای استقلال حاکمیتش؛ منادی سکولاریسم گردید؛ روشنفکر سکولاریست در ایران حدود ۵۰۰ سال با آنها فاصلهٔ زمانی دارد؛ ما در آیندهٔ ۵۰۰ سال بعد از این موجودات زندگی میکنیم و آنها هیچ تصوری از آنچه که در این ۵۰۰ سال اتفاق افتاده است را نداشتند؛ آیا سکولاریست ایرانی نیز باید مانند آنها «گاو» باشد و در «زمان حال» زندگی کند؟ به نظر من سکولاریست ایرانی باید دورنمایی حد اقل ۷۰ تا ۸۰ ساله از آینده ای درخشان را باید در افق دید خود داشته باشد. روشنفکر قرار نیست که در پی مردم راه بیفتد و خود را «همراه با توده ها» بینگارد (مثل شعارهای مارکسیستها). وظیفهٔ روشنفکر ترسیم و توضیح افقهای دوری است که او میبیند و مردم عادی نمیبینند و گرنه فرقی میان او و افراد دیگر وجود ندارد مگر نشخوار مطالب چند کتاب بیشتر و یا کمتر.
من مسئلهٔ «سکولاریسم واقعی» را در این ویدیوبه طور روشن توضیح داده ام و نیازی به تکرار آن نمیبینم.



در مرامنامهٔ «پیشگامان کاویانی» نیز این مسئله بازگشایی شده است.

تنها سخنی که آقای دوشوکی به درستی مطرح میکنند؛ بی یال و کوپال بودن تشکلهایی مانند «دولت در تبعید» و شوراهای خود خوانده است. اما ایشان در پاسخ این پرسش که چگونه نیروهای اپوزیسیون را میتوان متحد نمود؛ یا به «جبر تاریخ» پناه میبرد و یا میگوید که این مسئله امکان پذیر نیست و بازهم به شعر و شاعری پناه میبرد.

آیا این است روشنفکر بلوچ؟ که میخواهد بلوچستان سوخته را نجات دهد؟
بلوچستان اگر ایشان را نداشت؛ برایش فرقی نمیکرد.

جیش العدل

این سازمان که ظاهراً با توجه به انتخاب شیوهٔ مبارزهٔ مسلحانه؛ باید یک سازمان رادیکال شناخته شود و آرمانهای والایی برای بهروزی مردم بلوچستان داشته باشد؛ متأسفانه دارای کودکانه ترین افکار است. البته اینرا نیز باید بگویم که منظورم به هیچ وجه توهین به این سازمان و یا گرایشهای عدالت خواهانهٔ آنها نیست؛ بلکه میخواهم بگویم که آنچه که آنها در واقع امر میخواهند (آرمانشان = حکومت اسلامی) ؛ به بهروزی مردم بلوچستان نخواهد انجامید و در واقع نسخهٔ سنّی مذهب همین حکومت شیعی - صفوی هستند. گروهی هم سنگ طالبان و القاعده و داعش.
برای شنیدن نظرات سخنگوی سازمان «جیش العدل» و دیدی که از مبارزه و اهداف مبارزاتیشان ارائه میدهد به این مصاحبه توجه کنید:



مسائلی که سخنگوی سازمان جیش العدل مطرح میکند؛ هیچکدامشان دروغ نیستند و رژیم کثیف شیعی - صفوی هیچ شرمی از جنایاتی که انجام میدهد ندارد. اما پرسش این است که آیا طالبان و داعش و القاعده از اعمال کثیف خود شرم دارند؟
پاسخ این است که آنها هم هیچ شرمی ندارند. این بی شرمی ها دلیل بسیار ساده ای دارد:
چه رژیم کثیف شیعی حاکم بر ایران و چه طالبان و چه القاعده و داعش؛ همگی خود را «مجریان قوانین تازینامه» و «سنّت محمدی» میدانند و از همان آغاز خود را بخشوده میدانند و در برابر هیچ انسانی پاسخگو نیستند؛ الّا در برابر «انگلهایی که رهبران آنها هستند» و یا به قول خودشان فقط در برابر الله پاسخگو هستند. اگر تصور کنیم که آخوند شیعه و یا آخوند سنّی؛ هر دو به یک اندازه میدانند که اسلام دین چپاول و غارت و برده داری و تجاوز است و همهٔ این سنتهای کثیف را با ادعای «الله چنین گفته است» تطهیر میکنند و به همین دلیل است که هیچ فرد مذهبی را که طبق شرع خودش رفتار کند نخواهید یافت که «شرم» داشته باشد.
البته به هیچ وجه فکر نباید کرد که آخوند مسیحی و یهودی و بودایی و یا هندو؛ تهفه هایی دیگرند.... به هیچ وجه؛ همهٔ این اوباشان متعلق به «صنف انگلی» هستند و «جنگ مذاهب» را نیز برای ایجاد تهییج و گسترش حیطهٔ قدرت خود براه می اندازند و با هر خونی که ریخته میشود؛ «شهیدی» ساخته میشود که بهانه ای برای «خونخواهی ها و جنگهای آینده» است.
پرسش من از «جیش العدل» این است که آیا تا به حال از یک آخوند شیعه و یا آخوند سنّی شنیده اید که بگویند؛ به بردگی گرفتن زنان و دختران خردسال «ایزدیها» در کردستان عراق توسط برادران دینی مشترک شما و شیعیان؛ «اسلامی» نبوده است و یا با سنّت محمدی تناقض دارد و یا با آیات قرآن تناقض دارد؟
شما در رابطه با جنایات رژیم شیعی حاکم بر ایران گزارش درستی دادید. اما مانند القاعده و داعش؛ تنها قصدتان این است که از این جنایتها برای خودتان که حامی نسخهٔ دیگری از اسلام هستید و کلماتی مانند «عدالت» مفهوم خاصی برایتان دارد که برده فروشی و تجاوز به غیر مسلمانها آن مفهوم خاص از عدالت را لکه دار نمیکند.
همان مردک کثافتی که به نام «کاک مفتی زاده» از او یاد میکنید؛ دستش تا آرنج به خون فرزندان کردستان آغشته بود و خودش و هوادارانش به عنوان نیروهای خائن (جاش=کره الاغ) به کمک خمینی کثیف شتافتند و در کشتار پیشمرگان کردستان؛ روی پاسداران را نیز سفید کردند. درست به همین دلیل است که میگویم: نباید از فردی که بر اساس دین و مذهب عمل میکند؛ انتظار شرم و شرافت داشت. زیرا این چنین افرادی؛ کورکورانه به نام خدا و الله و مسیح و .... میتوانند هر کاری بکنند. باور ندارید؟ به داعش نگاه کنید.... باور ندارید؟ به طالبان نگاه کنید.... باور ندارید؟ به کشتار مسلمانان برمه توسط تحریک آخوندهای بودایی نگاه کنید.... باز هم باور ندارید؟... به جنایتهای جنگهای صلیبی نگاه کنید.
به قول خودتان؛ اختلافات از زمانی آغاز شد که مذهب شیعهٔ اثنی عشری را به عنوان مذهب رسمی حکومت اسلامی در فانون اساسی گنجانیدند. پرسش این است که اگر نمیگنجانیدند شماها کجا بودید؟ من میگویم که شماها کجا بودید: همهٔ شماها اکنون عضو سپاه پاسداران بودید و در سرکوب مردم ایران مانند همین پاسدارها و بسیجیها شرکتی فعال داشتید. زیرا در چنان شرایطی آلاف و علوف آخوندهای سنّی مذهب هم فراهم میشد و عدالت نیز به گور سپرده میشد و اکنون روشنفکران بلوچ توسط ساندیس خورهای بلوچ سرکوب میشدند و علمای شما نیز در کنار خامنه ای و مصباح یزدی و رفسنجانی نشسته بودند و به کمک همدیگر به جنایتهای اسلامی ادامه میدادند.
شما در این مصاحبه گلایه دارید که هیچ یک ازگروههای اپوزیسیون ستمهایی را که بر سرزمین بلوچستان میرود؛ منعکس نمیکنند. سخن شما درست است. آیا تا به حال آمدید و در این وبلاگ در رابطه با جنایتهای رژیم در بلوچستان کامنت گذاشتید که منتشر نشد؟
امّا بالاتر از همهٔ اینها؛ تفکر کودکانهٔ شما در رابطه با «گروههای اپوزیسیون» است.
کدام اپوزیسیون؟ مشتی حرّاف نان به نرخ روز خور که «مردم»؛ «ایران»؛ «بلوچستان»؛ «دموکراسی» و ..... تنها کلماتی بی جان برایشان هستند؟ کسانی که ادعا میکنند «گروه سیاسی» هستند هنوز هم که هنوز است مانند گربه به دنبال دم خودشان دایره وار میچرخند و اتفاقاً یکی از کارهای آقای عبد الستاردوشوکی هم این است که به دنبال دم آنها بدود.
امّا اگر منظورتان این است که اخبار مربوط به سازمان شما را منتشر نمیکنند؛ هیچ لزومی ندارد که اپوزیسیون دارای گروها و سازمانها باشد و یا نباشد. مردم ایران ۳۵ سال است که اسلام پلو میخورند و «شاش محمد» مینوشند و ستم اسلامی را با گوشت و پوست و استخوانشان تجربه میکنند و آن پرچم سیاه کثیف و آن شمشیر و سنّت محمدی و تاریخچهٔ اعمال طالبان و القاعده و اخوان المسلمین و داعش کافی است که شما با این علایمی که نشان میدهید در انزوا بمانید.

در پایان باید به شما بگویم که شما چند راه بیشتر در پیش روی ندارید:

۱- علم وکُتل اندیشه و «آیین تباهی» را به زمین گذاشته و در فش کاویانی را بر افرازید. سلاحهایتان را محکم نگهدارید و برای بهروزی سرزمین بلوچستان و ایران بجنگید و دشمنان تازی پرست سرزمینهای ایران را به گور بسپارید.
۲- به همین روال ادامه دهید و انتظار گره خوردن به جنبش های آینده را نداشته باشید و به دشمنان مردم و نوکران «انگلهای منطقه ای» تبدیل شوید. (جزاک الله)
۳- برای نجات اسلام به حکومت اسلامی ایران و یا طالبان و القاعده بپیوندید.

اما چنین به نظر میرسد که فرزندان سرزمین سوختهٔ بلوچستان باید به فکر جنبشی نوین و کار آمد برای بهروزی سرزمین بلوچستان و پیوند زدن جنبش بلوچستان به جنبش سراسری ایرانیان باشند.

کژدم

۱۳۹۳ دی ۱, دوشنبه

وعدهء آموزش «سیم کشی» از طرف پیشگامان کاویانی (انگره مینو) در روزهای آینده

خوانندگان گرامی

طبق پیام دریافتی؛ «انجمن پیشگامان کاویانی برای فراخوان انجمن پادشاهی ایران» (انجمن انگره مینو)؛ در روزهای آینده آموزشهای «سیم کشی» برای تولید روشنایی و «فرستادن مومنین تازی پرست»  به «بهشت»؛ آغاز خواهد شد.

کژدم
 

۱۳۹۳ آذر ۲۹, شنبه

هدیه ای از «کاویانیها» به «کاویانیها» و همهٔ مبارزان راه آزادی

آنچه که در پی می آید محصول تلاشهای یکی از «انجمن های کاویانی» است که هدیه ایست به «کاویانیها» و همهٔ مبارزان راه آزادی ایران از دست دشمنان انگل و تازی پرست حاکم بر ایران؛ و همهٔ مبارزان راه «دموکراسی».

کژدم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


یاران؛مبارزان؛ همسنگران

مسائل امنیتی یکی از مهم ترین مسائل مبارزاتی است. حتی سازمانهای پر قدرتی مانند (CIA) و (FSB)  و (MI6) در تمامی ماموریتهای خود تلاش میکنند که از بهترین پوششهای امنیتی استفاده کنند. سایر جنگاوران و سازمانهایی مانند «القاعده» در شرایط کنونی برای ارتباطات خود از تلفن همراه استفاده نمیکنند؛ زیرا دشمنان آنها کنترل تمامی خطوط ارتباطی الکترونیک و ماهواره ای را در اختیار دارند و اطلاعات جمع آوری شده را در مقاطعی با همدیگرمعامله و مبادله میکنند.
هر طرح عملیاتی که برای «دشمن فرضی» آشکار شود؛ ازهمان ابتدا محکوم به شکست است. از سوی دیگر «نیروهای زبده» و «پرورش یافته» مهمترین کانونهای فرماندهی و اندیشگی هستند که با ضربه خوردن آنها یک جنبش و یا یک عملیات میتواند با شکستی زیانبار و پر تلفات روبرو گردد و ادامهٔ اشتباهات میتواند «شکست استراتژیک» را برای هر گروه و سازمان و یا حکومتی به ارمغان آورد (هرکه بامش بیش .... برفش بیشتر). از این روی؛ مسائل امنیتی و طراحی «چترهای امنیتی» برای تمامی اشکال مبارزاتی؛ چه در حد قدرتهای بزرگ و یا گروههای کوچک سیاسی؛ میتوانند سرنوشت مرگ و یا ادامهٔ زندگی یک طرح عملیاتی و یا موجودیت یک گروه سیاسی را رقم بزنند. گروههای سیاسی کوچک به خاطر «رسمیت نداشتن» در عرصهٔ معاملات بین المللی؛ از ضریب شکست بالاتری برخوردارند. از همین روی طرحهای امنیتی مانند سنگرهایی هستند که مبارزان در پشت آن سنگر میگیرند؛ تا از گزند آسیبهای دشمن در امان بمانند. چترهای امنیتی برای آریایی تباران؛ مسئلهٔ ناشناخته ای نیست و ایرانیان در «افسانه های آریایی» با نام «خدای شب» که پس از تعابیر طبقهٔ انگلی «آخوندهای زرتشتی» به نام «اهریمن» و نمایهٔ «پلیدی و پلشتی» انگاشته شد و به صورت مترادف نام «شیطان» در آمد؛ در آغاز خدای شبهای ایرانیان بود که با گشودن بالهای تاریکش؛ کشتزارها و رمه و جنگاوران ایرانیان را از گزند «دید دشمن»؛ پنهان مینمود.
جنگاوری که «چتر امنیتی» داشته باشد؛ دشمن را به نبرد در «تاریکیها» با «چشمانی کور» میکشاند و قدرت دیده بانی دشمن را از میان میبرد.
البته مبحث «مسائل امنیتی» بسیار گسترده است و ما در این نوشتار کوتاه نمیخواهیم که وارد آن شویم و هدف این نوشتار معرفی یکی از« محصولات اینترنتی» است که میتواند حاشیه ای امن تر برای ارتباطات نیروهای مبارز ایجاد کرده و امنیت افراد و گروه را در درجه ای بالاتر به طور نسبی بالا ببرد.
همیشه به  یاد داشته باشید که هر چقدر سنگرهای امنیتی شما مستحکم تر باشند؛ کاراترند زیرا دشمن باید هزینه های گزافی برای شکستن آن سنگرها بپردازد و تحمیل هزینه ها به دشمن؛ بخشی از مبارزه است. داشتن چترهای امنیتی؛ میتواند بازی را برای دشمن به صورت «بازی بی انتهای موش و گربه» تبدیل کند. موش باهوش میتواند گربهٔ حریص را در دام تونلهای بی انتها سرگردان سازد.

معرفی  Tor Browser

Tor Browser که به «اینترنت تاریک» مشهور است؛ از طرف همهٔ «پنهان کاران» (خواه جنایتکاران و خواه انقلابیون و خواه دولتها) برای جلوگیری از کار «پنهان پژوهان» مورد استفادهٔ وسیعی قرار گرفته است. نمایه ای که این موتور جستجوگر از آن استفاده میکند؛ تصویر گرافیکی «پیاز» است. البته این نمایه نباید برای «پیشگامان کاویانی» پدیده ای نا آشنا باشد؛ زیرا کژدم گرامی در سلسله نوشتارهای «هنر جنگیدن» در تعریف سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی؛ از آنها با عنوان «سازمان لایه ها و سایه ها» یاد کرده اند که اشاره به نمایهٔ «پیاز» است (البته اگر درست انگاشته باشیم).
برای استفادهٔ درست (به مفهوم امنیتی) از «اینترنت»؛ نیروهای مبارز حد اقل نیاز به دو کامپیوتر دارند. کامپیوتری که از آن استفادهٔ روزمره میشود و کامپیوتری که هیچگاه به اینترنت وصل نیست و تنها زمانی به اینترنت وصل میشود که میخواهد پیامی را دریافت کند و یا پیامی را منتشر کند. کامپیوتر نخست در زمان ورود به اینترنت؛ دارای یک و یا چند IP ثابت (VPN) است که برای ورود به هر وبسایتی از آنها استفاده میشود که معمولاً این IP ها چندان هم قابل اعتماد نیستند  و فروشندگان آنها میتوانند «کاربران» را نیز بفروشند. از این روی؛ کامپیوتر نخست؛ حتی با استفاده از VPN به هیچ وجه نباید به مسائل سیاسی علاقه ای نشان دهد و بهتر است در زیر لایه های «استفادهٔ معمولی» پنهان گردد.
کامپیوتر دوّم هرگز به اینترنت وصل نمیشود؛ مگر آنکه بخواهد پیامی فرضی را دریافت کند و یا بفرستد.
در اینجا؛ ما به کامپیتر نخست کاری نداریم. این کامپیتر میتواند در اینترنت به هر جایی که میخواهد سفر کند. شما میتوانید با داشتن Tor Browser در کامپیوتر نخست از تواناییهای آن استفاده کنید.

کامپیوتر دوّم

۱- کامپیوتر دوّم  Tor Browser  را از طریق  «داونلود» نباید دریافت کند؛ بلکه این برنامه در کامپیوتر نخست داونلود میشود و  بستهٔ داونلود شده با استفاده از حافظهٔ USB به کامپیوتر دوّم منتقل میشود است. زیرا برای داونلود این برنامه باید از برنامه هایی مانند «اینترنت اکسپلورر» و یا «فایرفاکس» و «گوگل کروم» و .... استفاده کنید که پیشتر در کامپیوتر شما وجود دارند و یکی از وظایف این برنامه ها این است  که تمامی حرکتهای شما را ثبت کنند. از این روی  همهٔ داونلودهای شما نیز ثبت میشوند.
۲- اگر در درون میهن هستید هرگز Tor Browser را از منابع درون میهن که احتمال «کد گذاری» شده بودن را دارند و چه بسا شما را به «صفحهٔ کپی شدهٔ تقلبی» بکشانند استفاده نکنید و با استفادهٔ ساده از گوگل میتوانید صفحهٔ واقعی Tor Browser  را پیدا نموده و داونلود کنید.
۳- کامپیوتر دوّم به صورت فیزیکی باید همیشه از اینترنت خارج باشد که تنها با خارج کردن کابل اینترنت و یا WIFI Adapter ممکن خواهد شد. زیرا بسیاری از برنامه ها باهوش هستند و به طور پنهانی خود را به اینترنت وصل میکنند؛ به صورتی که شما آنرا حس نمیکنید و یا نمیبینید؛ زیرا هم به خاطر اطمینان به خارج شدن از اینترنت (آفلاین شدن) مطمئن هستید و هم اینکه ماموریتهای پنهان برنامه های گوناگون کامپیوتری را نمیدانید. همانقدر که یک برنامه از شما میخواهد که خودش را «آپدیت» کند نشان میدهد که این برنامه ها با «وبسایت مادر» در ارتباط هستند. لذا کامپیوتر دوّم به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی نباید به اینترنت وصل باشد؛ حتی اگر تنها راه ارتباطی آن Tor Browser باشد . تنها در زمان مورد نیاز به اینترنت وصل میشود؛ وظایفش را انجام میدهد و سپس از اینترنت به صورت فیزیکی خارج میشود.

 Tor Browser

 داونلود از صفحهٔ اصلی torproject.org 
به سادگی نام  Tor Browser  را در آدرس بار خود وارد کنید :


در این جستجو هم منبع اصلی داونلود و هم برای آشنایی با این موتور جستجوگر میتوانید در ویکی پدیا نیز با آن آشنا شوید.
پس از داونلود شما این بسته را دریافت خواهید کرد:


حال با دوبار کلیک کردن پنجرهٔ پایین باز میشود:


علامت کرهٔ زمین سبز جستجوگر شماست. که با کلیک کردن بر روی آن پنجره زیرین باز میشود و سپس شما به صفحهٔ جستجو میروید:





اگر بر روی قسمتی که در بیضی قرار دارد کلیک کنید IP جدید شما نمایان میشود که اگر آنرا یادداشت کنید و در موتور جستجوگر گوگل وارد کنید خواهید دید که به کشور دیگری تعلق دارد:

حال اگر Tor را ببندید و دوباره شروع کنید و بر روی همان نوشته کلیک کنید و شمارهٔ جدید IP خود را در گوگل جستجو کنید خواهید دید که کشورتان عوض شده است.
ما این IP را جستجو کردیم و نتیجه را در تصویر زیرین میبینید:





در جستجویی دیگر کشور فرانسه صاحب این IP  است ولی شهر آن مشخص نیست.
با استفاده از هربار که شروع کنید IP شما و کشور و شهرتان عوض میشود. لذا نیازی به فیلترشکن نیز نخواهید داشت.
ایجاد ایمیل در Tor Browser
میتوانید به سادگی در گوگل و یا یاهو و هر جای دیگری ایمیل باز کنید. ما اینکار را با گشودن ایمیل در گوگل امتحان کردیم. گوگل برای ایجاد ایمیل شمارهٔ تلفن خواست. از همین روی با خریدن یک سیم کارد و دادن شمارهٔ آن به گوگل مسئله حل شد. گوگل از شما خواهد خواست که آیا کد لازم را برایتان تکست کند و یا به طور اتوماتیک به شمارهٔ شما زنگ بزند و کد لازم را برایتان بگوید. ما تکست را ترجیح دادیم. سپس سیم کارد را از بین بردیم.
نتیجهٔ این کارها به شرح زیر است:
زمانی که ایمیل را بازکردیم IP ما همان شماره ای بود که در بالا مشاهده نمودید؛ اما برای مراجعه به ایمیل؛ گوگل از ما خواست که رمز ورود را دوباره وارد کنیم. در پایین صفحهٔ ایمیلها قسمتی هست که شما میتوانید مراجعه کنندگان به ایمیلتان را ببینید و این به شما کمک میکند که آیا شخص دیگری به ایمیل شما دسترسی داشته است یا نه؟


به پیام بالا توجه کنید؛ با کلیک کردن بر روی دیتیل این نتیجه بدست آمد:


این IP را نیز در گوگل جستجو کردیم:



نتیجهٔ مهم تر اینکه:


این IP متعلق به کشور سوئد بود و یک IP بسیار شلوغ که عده زیادی از آن استفاده کرده بودند.

کاربردها:

آنهایی که Tor Browser  را به عنوان یک وسیله برای داشتن یک اینترنت امن تر معرفی میکنند؛ مانند این است که یک چاقو را برای پوست کندن سیب زمینی تبلیغ کرده باشند. اما نیروهای مبارز باید بدانند که هر وسیله ای میتواند کاربردهای گوناگونی داشته باشد. انگشت اشاره میتواند چشم کسی را کور کند و ناخنگیر معمولی میتواند یک ابزار کشنده باشد. آب که نوشیدن آن برای ادامهٔ زندگی ضروری است؛ میتواند ابزار شکنجه و یا قتل باشد.
هر چیزی میتواند به عنوان «ابزار» مورد استفاده قرار گیرد. میتوان شخصی را که دارای ناراحتی قلبی است را با تحریک بیش از حد به قتل رساند. در دنیای «نبردهای بیرحمانه» که شاهد آن هستیم؛ همهٔ نیروهای جنگاور؛ از هر وسیله ای که بتواند نتیجهٔ نبرد را به نفع آنها تغییر دهد؛ دریغ نمیکنند. به رژیم کثیف آخوندهای انگل نگاهی بیندازید؛ به روسیه و عربستان سعودی و گروههای حماس و القاعده و داعش و اتحادیهٔ اروپا و هر آنکه به عنوان یک کانون سیاسی و یا اقتصادی و یا فرهنگی میشناسید؛ نگاهی دیگرباره بیندازید.... همهٔ آنها جنگاورانند و تنها فرقشان «نوع رزمگاه» آنهاست.

موتورجستجوگر Tor Browser نیز یک وسیله است؛ ما نمیدانیم که هدف آنهایی که این وسیله را ساخته اند چیست؟ اما ما میتوانیم از آن برای پیشبرد اهداف مبارزاتی مان سود بریم.

۱- ایجاد ایمیل و استفاده از این امکان برای ارتباطاتی مانند Chat Room و تبادل اطلاعات از این طریق بدون آنکه موقعیت جغرافیایی ما برای دشمن مشخص شود.

۲- میتوان به صورت همزمان چندین صفحهٔ را به راه انداخت و وبسایتهای رژیم کثیف آخوندهای صفوی را مورد حملهٔ سازمانیافته قرار داد؛ بدون آنکه نیروهای مبارز شناسایی شوند. به عنوان مثال اگر تنها ۱۰۰ نفر از ایرانیاران برون میهن؛ با ۱۰۰ کامپیوتر پیشرفته؛ هرکدام ۲۰ صفحه را باز کنند و به طور همزمان حملات اینترنتی را به وبسایتهای رژیم کثیف صفوی آغاز کنند و این نوع از مبارزه را به یک روش روزانه تبدیل کنند؛ رژیم را وادار به پرداخت هزینه های سنگین خواهند نمود.

۳- هر نیروی مبارزی میتواند به راحتی و بدون ترس از شناخته شدن؛ وبسایتهای مزدوران رژبم را «کامنت باران» کند.
۴- نیروهای «پیشگامان کاویانی» میتوانند با ابداع سیستم های رمز نگاری؛ از طریق Tor Browser با همدیگر ارتباط برقرار کنند.

در پایان امیدواریم که یاران میهن پرست و مبارزان برای دموکراسی؛ گامهای بهتری برای ابداع روشهای ارتباطاتی بسیار امن تر بردارند و زمینه را برای مشارکت بسیاری از نیروهای مبارزی که «مرعوب» تبلیغات رژیم کثیف شیعی - صفوی شده اند را فراهم سازند.

پیش به سوی تشکیل «اتحادیهٔ میهنی»
پیش بسوی فراخوان انجمن پادشاهی ایران

پیشگامان کاویانی برای فرخوان انجمن پادشاهی ایران (انگره  مینو)







۱۳۹۳ آذر ۲۳, یکشنبه

راهپیمایی اربعین یا استغاثهٔ فوتوشاپی و یوتیوبی؟

فکر میکنم که از آخرین راهپیمایی مشعشع جنبش سبز؛ قرنها نمیگذرد و همگان آنرا به یاد دارند. راهپیمایی که بر اساس نظریهٔ «اسب تروا» که توسط الدنگهایی مانند سازگارا و مخملباف و سیّد نبوی طنّاز؛ براه افتاد و پایانی خفت بار برای لجنهای سبز به بار آورد. راهپیمایی اربعین رژیم صفوی؛ از همان نوع است. یعنی «راهپیمایی سکوت» در زیر چتر امنیتی ۱۵۰ هزار نفری (تقریباً ۲ و نیم برابر کل نیروهای مسلح داعش در سوریه و عراق). مطمئناً اگر راهپیماییهای فریب خوردگان سبز که قلاّدهٔ خود را به دست ژنرالهای مخبّطی که نام بردم نداده بودند؛ اگر از «چتر امنیتی» برخوردار بودند؛ خیابان پاستور فتح میشد و خامنه ای فرزانه در میدان پاستور آویخته می شد. اما چنین نشد؛ زیرا جنبش سبز به خاطر داشتن رهبرانی مخبّط؛ فقط در پی برگزاری کارناوالهای شبه سیاسی و فیلمبرداری و توتیوبی کردن آن و طرح این پرسش که «اوباما... اوباما... یا با اونا ... یا با ما» بودند و دیدند که «اوباما» با کسانی که حتی تعریفی سر انگشتی از موجودیت خود ندارند؛ نخواهد بود و طبعاً با طرفی خواهد بود که خود را «تعریف کرده اند» و «دشمنانی جدّی» ندارند و این راهپیمایی ها (جنبش سبز) در حد «ذقّ و وقّ» است و نه چیزی بیش از آن.
اکنون رژیم انگلهای صفوی به همان بیماری «سازگارا مخملبافی» دچار شده است. رژیمی که در داخل کشور بر علیه جوانان بی سلاح «قدرتمند» است و در برابر نیروهای خارجی بسیار ناتوان. مذاکرات اتمی نیز در همان ردیف سخنرانی مخملباف در پارلمان اروپا و عجز و لابه است. در واقع این راهپیمایی فوتوشاپی را میتوان در حد شعارهای پوچ و توخالی جنبش سبز ۸۸ ارزیابی نمود. شعارهایی مانند:

- نترسید.... نترسید.... ما همه با هم هستیم.

و توخالی تر از آن ...  شعار دروغین:

- میکشم.... میکشم... آنکه برادرم کشت.

جنبشهای دروغین و فوتوشاپی و یوتیوبی از این دست؛ چه «جنبش سبز» و چه «راهپیمایی فوتوشاپی ۲۰ میلیونی؟؟!! کربلا» .... دارای خاستگاهی مشترک (ضعف و فریب دادن خویش) هستند و نتیجه ای یکسان ببار خواهند آورد. و جنبش سبزیها آن نتیجه را بسیار خوب میشناسند.

در چند روز اخیر دو تحلیل توسط «اکبر گنجی» و «علی اصغر رمضان پور» در رادیو فردا و BBC منتشر گردیده است (اینجا) و (اینجا). بقیهٔ نوشته ها را منعکس نمیکنم چون «نشخوار» دوبارهٔ این دو نوشتار هستند. اما هیچ یک از این نوشته ها  به پشت پردهٔ این راهپیمایی فوتوشاپی و یوتیوبی؛ اشاره نمیکنند و نمیگویند که این راهپیمایی را باید مترادف همان «راهپیمایی سکوت» و به معنی دیگر «راهپیمایی استیصال» نامید.

البته رادیو فردا و BBC هر دو باید به فکر «محسن مخملباف = هیئت مذاکره کنندهٔ هسته ای» نیز باشند و کاری نکنند که تخم مرغهای هسته ای اوباما؛ پیش از رسیدن به مقصد در سبد بشکنند و کشتی «محمد علی کلی دوّم» کاملاً در گل نشیند. زیرا اوباما همان کسی است که پیش از انتخاب شدن در اروپا سخنرانی کرد و پیش از برقراری هر نوع صلحی «جایزهٔ صلح نوبل» گرفت. (همان جوایزی که مثل نقل و نبات و خروس قندی بر سر اکبر گنجی و امثالهم به طور فلّه ای ریخته شد).

راهپیمایی بزرگ فوتوشاپی و اهداف آن:

نخست اینکه اکنون مشخص شده است که تمامی قهرمانیها و تلاشهای گروهبان «میرزا قاسمی» سلیمانی در پاکسازی چند دهکدهٔ اطراف کربلا و نجف؛ اهداف بلند پروازانه ای نداشته است و همهٔ آن تلاشها و جفتک و معلقها برای تدارک این راهپیمایی فوتوشاپی و براه انداختن کارناوال توتیوبی برای جلب مشتری بوده است.

۱- با تمامی تلاشهایی که رژیم انگلهای صفوی برای گره زدن مسئلهٔ «هلال شیعی» با «مذاکرات هسته ای» بکار بسته است؛ این تلاشها شکست خورده اند و رژیم نتوانسته است گروهبان «میرزا قاسمی» سلیمانی را به «ائتلاف ضد داعش» بفروشد. این راهپیمایی نوعی از به نمایش گذاشتن نیروهای میلیونی که میتوانند توسط آمریکا«استخدام شوند» را با خود حمل میکند. مشکل احمقهای صفوی حاکم بر ایران؛ این است که نمیفهمند که هیچکس «دشمن باطنی» را استخدام نمیکند و «مزدور» باید برای استخدام کننده؛ نقش کامل «مزدور» را بازی کند. اما آنچه که این احمقها میخواهند بفروشند؛ یک «گلّه» و «سیاهی لشکر» است. سیاهی لشکرها و گلّه ها حتی ارزش خاص خود را در فیلمهای هالیوودی پرجمعیت دارند و هیچ کارگردانی به سیاهی لشکر به چشم هنرمندان نگاه نمیکند و سیاهی لشکرها همیشه جایگاهی «دکوراتیو» دارند.
به نظر من پاسخ «نیروهای ائتلاف» به «خامنه لی فرزانه» این خواهد بود:  خر خودتی.

۲- دلگرمی دادن به سپاه پاچاهارداران و بسیجیها که به خاطر نابسامانیهای اقتصادی و فشارهای گوناگون سیاسی - نظامی بین المللی و داخلی به شدت ترسیده اند؛ به این معنی که «خامنه لی قهرمان نرمشکار» میخواهد به آنها بگوید:  نترسید... نترسید.... ما خیلی هستیم و همه با هم هستیم. اگر بسیجیها و اعضای پاچاهارداران؛ فریب این نیرنگ فوتو شاپی سیاهی لشکری را بخورند؛ فاتحهٔ شان خوانده است.

۳- ترسانیدن مردم ایران از به پا خاستن و شورش و اینکه اگر بخواهند برای سرنگونی حاکمیت غارتگران و انگلها بپا خیزند؛ تنها با سپاه پاچاهارداران و بسیج روبرو نیستند؛ بلکه ۱۶ میلیون نیروی آمادهٔ سرکوب وجود دارد که با یک «بشکن» وارد ایران میشوند و شما را سرکوب میکنند. اینجا من باید به «خامنه لی فرزانه» و گروهبان «میرزا قاسمی» سلیمانی بگویم که : خر خودتون هستید. زیرا در ماههای آینده حتی پول تهیهٔ پوتین این سیاهی لشکرها را نیز نخواهید داشت.

نتیجه اینکه:

راهپیمایی اربعین؛ نه نمایش قدرت.... بلکه اعتراف به استیصال است.

نتیجهٔ کاربردی اینکه:

اگر تعداد انجمنهای کاویانی بیشتر شود؛ ما تنها کسانی هستیم که میدانیم چکار میکنیم و اهدافمان چیست و تنها «موجودیت انقلابی تعریف شده» هستیم.

کژدم




۱۳۹۳ آذر ۱۹, چهارشنبه

هدیهٔ کریسمس

امسال توبرهٔ «پاپا نوئل کژدم» پر از هدیه است. اما در آینده ای بسیار نزدیک؛ هدیه هایی خواهیم داشت که از طرف «پیشگامان کاویانی»؛ تنها به «پیشگامان کاویانی» هدیه خواهند شد.

من مدال طلای «رذیلانه ترین راستگویی» را به « ابوبکر الحسینی القریشی البغدادی» تقدیم میکنم که چهرهٔ کریه و کثیف اسلام را به صورتی بسیار آشکار در برابر دید جهانیان نهاد و پتهٔ همهٔ «ماله کشان اسلامزده» را روی آب ریخت. صدها تن از مخبطهایی که خود را «اسلام شناس» مینامند؛ به ایشان گفتند که «برده داری درست است که در قرآن آمده است». اما قصد «محمد رسول الله اوّل بچه باز» این بوده است که نخست آنرا به رسمیت بشناسد و شرعی و «الهی» کند و سپس آرام آرام آنرا بر اندازد. این اسلام شناسان (ماله کشها) یادشان رفته بود که «محمد رسول الله نخست» عایشهٔ ۶ ساله باز؛ آخرین مردک نجسی است که این کثافات معدهٔ «عربهای بیابانگرد و راهزن» را به عنوان «آخرین فرستادهٔ دولوالعزم» احکامی «ابدی» و لازم الاجراء برای همهٔ روسپی زادگان و روسپی صفتان (اهل تقیه) به یادگار گذاشته است. امّا «محمد رسول الله دوّم» به آنها یاد آور شد که این احکام لازم الاجراء و ابدی هستند. زیرا در کتاب «خاتم الانبیاء دولوالعزم» (تازی نامه) جاودانه شده اند.

من مدال طلای حقارت را بر گردن «امام علی دوّم سگ کش فرزانه» می اندازم که قافیه را باخته است و از فرط آشفتگی نمیداند چکار کند؟ و مشغول تماشای فرو ریختن دژ «هلال شیعی» است و از فرط حقارت نمیداند که «امام حسن» شود و یا «زین العابدین بیمار».

من مدال طلای «بازی سازی» را به گردن «شاهزاده بندر بن سلطان» می آویزم که گروهبان «میرزا قاسمی» سلیمانی را به «سگ دو زدنها و سینه خیزرفتنهای بی نتیجه و پر هزینه» واداشت و امیدوارم که دلاوران کاویانی شیوه های «بازی سازی» را بیاموزند و کشتی به گل نشستهٔ مبارزه را از چنگال «اپوزیسیون قلابی بی شرفها» به در آورند.

من مدال طلای خفت و خواری و «حماقت ژنتیک» را به گردن برده زادهٔ کنیایی ملقّب به «محمد علی کلی دوّم» می آویزم.

من مدال طلای دلاوری و از جان گذشتگی را به گردن «کوبانی قهرمان» که پوزهٔ «محمد رسول الله دوّم» و «ترکهای کثیف عثمانی» را به خاک مالید می آویزم و پیشنهاد میکنم که نامش را به «ژنه دژ» (سنندج)  تغییر دهد. سنندجی ها هم میتوانند نام شهرشان را به هر چیزی به جز «ژنه دژ» تغییر دهند. (مثلاً گوشواره داران = پذیرندگان بردگی).

کژدم


۱۳۹۳ آذر ۱۸, سه‌شنبه

مشت محکم امام حسن بنفش بر دهان خوش خیالان و مشت محکم اسرائیل بر دهان پوتین

بودجهٔ جنجالی امام حسن بنفش

امام حسن بنفش (پروژهٔ کلید)؛ در پس پردهٔ دادن امیدهای واهی به بدبختهای خوش خیال بنفش پرست و کلید ۵۰۰ کیلویی؛ مبنی بر«حفظ افتخارات هسته ای» و «شکستن دیوار تحریمها با بازیهای خنده گردانی»؛ بخش بزرگی از داراییهای ملی موجوداتی ملقب به «ایرانیان» را (این موجودات هنوز فکر میکنند که زندگی کردن در ایران یعنی ایرانی بودن)؛ به گروهها و «سازمانهای انگلی صفوی» اختصاص داده است. اینکه در وبسایتهای بیگانهٔ فارسی زبان با بزرگ نمایی گفته میشود که ۷ هزار میلیارد تومان به بودجهٔ نظامی سپاه پاسداران اضافه شده است؛ ماجرای خنده داری است؛ زیرا این رقم برابر است با ۲ میلیارد دلار که تنها میتواند کسری هزینه های مزدوران رژیم در سوریه و عراق و لبنان را بپوشاند. خنده دار بودن این هیاهو در آن است که اگر رقم ۲ میلیارد دلار را با ۵۸۰ میلیارد دلار بودجهٔ نظامی آمریکا و ۲۵۰ میلیارد دلار بودجهٔ نظامی ارتش چین را مقایسه کنیم؛ تمامی موجودیت نظامی رژیم در حد یک شوخی احمقانه است؛ چه رسد به «۲ میلیارد دلار» افزایش بودجهٔ سپاه پاچاهارداران. البته این نوع ارقام هر زمان که لازم باشد به «تومان» و اگر بیشتر لازم شد به «ریال» و یا «شاهی» محاسبه میشوند؛ این ارقام ظاهراً بزرگ و در واقع توخالی؛ تنها نقش «علوفهٔ تبلیغاتی بسیار بزرگ» برای برخی از بازیگران «شبه سیاسی» برای پر کردن برنامه های تلویزیونی شان را دارد و از طرف دیگر مردم کشورهای غربی نیز بیشتر با «اعداد بزرگ» دچار سکته میشوند و فکر میکنند که «تومان» چیزی است مانند «دلار آمریکا» و ۷ هزار میلیارد تومان گویی که ۷ تریلیون دلار است. (اگر شما نیز چنین فکر کنید؛ مطمئن باشید که این نوشته؛ آخرین نوشته ای خواهد بود که میخوانید و از وحشت سکته خواهید فرمود و من هم از دستتان راحت خواهم شد).
اگر ایران حتی یک کشور آزاد میبود و بودجهٔ نظامی اش را تنها ۲ میلیارد دلار افزایش میدادند؛ ایرانیان باید تمامی خاک دنیا را بر سرشان میریختند و میگفتند: «خاک بر سر این ارتش» که میخواهد با دو میلیارد دلار خودش را با «تکنولوژی نظامی نوین» هماهنگ کند. چنین ارتش و نیروی نظامی؛ نبودنش با بودنش فرقی ندارد و «خلأهای موجود را نمیتوان با سربازان پیاده ای که پوتین هایشان ۳ شماره بزرگتر از پاهایشان است و سینه خیز رفتن» پر کرد. این افزایش بودجه سپاه پاچاهارداران را باید در کنار ۲ پدیده نهاد تا معنی واقعی آنرا فهمید:

۱- اجیر کردن مزدوران ۳۰۰ تا ۷۰۰ دلاری روزانهٔ عراقی  تا مزدوران ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ دلاری ماهانهٔ پاکستانی و افغانی بدبخت.

۲- قطع شدن مجراهای درآمد سپاه پاچاهارداران از طریق قاچاق مواد مخدر و «قوّادی» (دایر کردن روسپی خانه ها).

امّا بخشهای دیگری نیز از افزایش بودجه بهره مند شده اند که اگر این فیلمها را ببینید خواهید دانست که این انگلها چه کسانی هستند؟ و تهیهٔ این فیلم نیز برای جلب مشتری و درخواست افزایش بودجه است. (اینجا).
در این فیلم عقبمانده های ذهنی؛ قهرمان جلوه داده میشوند که «کیان حکومت صفوی» به وجود آنها و «تله های انفجاری منحصر به فرد آنها» وابسته است و به قول معروف «کیان اسلامی = سفرهٔ گستردهٔ غارت» باید برای ادامهٔ غارت «اِخ کند» (یعنی پول بدهد). تهیهٔ این فیلم برای ایجاد سفره های رنگین تر برای«هیئتهای انگلی عزداری» و یا «علم گردانی» (حووشن ... حووشن) است. اما نتیجهٔ واقعیتر این است که این افزایش بودجه برای حفظ مزدوران و انگلها؛ یک مشت محکم بر دهان ساکنین ایران و بویژه «بنفش پرستان» است.

مشت محکم بر دهان پوتین استراتژیست

حملات هوایی و بمبارانهای ۲ سایت مهم در سوریه توسط نیروی هوایی اسرائیل؛ نه تنها مشت محکمی بر دهان یاوه گویان شیعه مسلک حکومتی است؛ بلکه اینبار و برای نخستین بار؛ اسرائیل اهداف روسی مستقر در سوریه را بمباران نموده است و به همین دلیل هم روسها و رئیس شان «پوتین خان» خیلی عصبانی شده و از اسرائیل خواسته است که در این رابطه توضیح بدهد و اسرائیل هم گفته است که «قرار نیست به هر شایعه ای جواب بدهیم» و گرنه باید یک وزارتخانه هم برای «پاسخگویی به شایعات» درست کنند و هزینه های دولتی را بالا ببرند.  اسرائیلیها نمیگویند که چه چیزی را زده اند؛ اما جیغ و داد سخنگوی وزارت خارجهٔ روسیه نشان میدهد که هدف مهمی بمباران شده است. منابع اطلاعاتی غربی میگویند که رادارهای بسیار پیشرفته ای که از روسیه به سوریه منتقل شده بوده اند تا رژیم اسد و مزدوران شیعهٔ لبنانی را در برابر حملات هوایی و «منطقهٔ پرواز ممنوع احتمالی» حفاظت کنند (احتمالاً سیستم پدافندی S300  و یا S400 ) و همچنین مراکز انبار و نقل و انتقالات موشکهای پیشرفتهٔ این سیستم؛ بمباران شده اند. به هر حال حتی اگر «مراکز تجمع حشرات و مگس ها» هم بمباران شده باشند؛ «ژنرال پوتین استراتژیست» را بر آشفته کرده است و این بدین معنی است که این حشرات؛ مهم بوده اند.
فرمانده پدافند هوایی که از قهرمانی هایش سخن میگوید و گروهبان «میرزا قاسمی» سلیمانی که از «دشمن صهیونیستی» و «نابودی اسرائیل» دم میزند.... اگر مردان میدان «جبههٔ مقاومت بر علیه صهیونیستها» هستند.... بهتر است که به جای هدر دادن پارچه های سفید ساخت چین (کفن) به میدان بروند و کار رژیم صهیونیستی را یکسره کنند. این انگلها ۳۶ سال است که به این بهانه نان آلوده به خون مردم ایران را میخورند و یا در حلقوم زنازاده هایشان می ریزند؛ ولی مانند رهبر بی شرم فرزانه؛ تنها یاوه میبافند. مگر قرار نیست که «رژیم صهیونیستی فقط بهانه به دستتان بدهد؟» این بهانه نه تنها چندین بار به دستتان داده شده است.... بلکه به ماتحت تان نیز فرو رفته است.... امام حسین های شعاری (حووشن..... حووشن) و امام حسن های جنده باز واقعی.

کژدم


۱۳۹۳ آذر ۱۴, جمعه

بیانیهٔ شماره ۵ پیشگامان کاویانی برای فراخوان انجمن پادشاهی ایران

کاویانی های سرفراز؛ فرزندان آریابوم؛ دلاوران و همرزمان

ما بسیار خوشحال و سرخوش از مستی این تصور که درفش کاویانی باری دیگر به دست کاویانیها از زمین برگرفته و به اهتزاز در آمد.
ما؛ یاد کاویانی بزرگ استاد فرود فولادوند را که در تاریک ترین عصر ترکتاریهای دشمنان صفوی مسلک؛ درفش کاویانی را بر افراشت را همچنان در  ژرف ترین جای روانمان همچنان پاس میداریم.
ما نیز مانند هزاران هزار آریایی تباران شیفتهٔ آن کاوی بزرگ؛ گرمای بازگشت به هویت آریایی را با تمامی وجود خود حس کردیم. امّا آن کاوی بزرگ را نمک نشناسان و فریب خوردگان اندیشهٔ «عربی- آریایی» (آریایی های تازی پرست)؛ به دلسردی کشاند و آن مهر تابان در آخرین سخنش گفت: دیگر بر نمی گردم؛ مگر آنکه فورس ماژور بگذارید.
پس از ناپدید شدن آن کاوی بزرگ؛ همهٔ امیدها نا امید شد و کار به دست شیادان و رجاله ها افتاد؛ عده ای خود را وارثان نامیدند و عده ای دیگر که به درگاهش سجده میبردند و در حضورش گریه میکردند؛ درفشهای نیرنگ بر افراشتند و عده ای نیز خود را به مانند «نوّاب اربعه» آراستند که تنها کسانی هستند که با استاد رابطه دارند؛ امّا استاد از چاه غیبت بیرون نیامد. این اتفاقات را باید بزرگترین تراژدی شکست دانست که در پی آن «خیانت» و «روان پریشی» و «شیادی» به جای مبارزه نشست.
اما ناگهان مردی از «ناکجا» آمد و همهٔ شیادان را به چالش کشید. به ما گفت که چرا شکست خوردیم؟ به ما گفت که کاوی نمیتواند در صف منتظران ظهور سوشیانت بماند. به ما گفت که: کاوی یعنی جنگاور ... کاوی یعنی «فرمانده خورشید» که به خورشید بگوید در چه زمان و مکانی طلوع و در چه زمان و مکانی غروب کند. به ما گفت که کاوی یعنی آفریننده و نه پیرو.
نخست از او ترسیدیم؛ زیرا ترس و وحشت؛ فرهنگ حاکم بود. سپس دل به دریا زدیم و با او رابطه برقرار کردیم. نتیجه آن شد که «آیین ریشه ای نوین پیشگامان کاویانی» تدوین گردید. از او خواستیم که به نخستین «انجمن کاویانی برای فرخوان انجمن پادشاهی ایران» بپیوندد و او گفت که همیشه در حد « همیار» باقی خواهد ماند تا آن آیین نیاکانی همیشه پا برجا بماند که «همیار»؛ تنها «همیار» است و یک «مدعی» نیست.
او به ما گفت: به دنبال «سیمرغ» نباشید؛ سیمرغ در درون کاسهٔ سر هر خردمندی لانه دارد؛ سیمرغ همان خردورزی و پاک اندیشی آریاییست. او به ما گفت: به دنبال پرستش «اهورا مزدا» نباشید و با «افرینندگی» او را پاس بدارید؛ زیرا «اهورامزدا» سرچشمهٔ آفرینندگیست.
اکنون از آن زمان؛ زمانها میگذرد. سوشیانت هنوز ظهور نکرده است و «نواب اربعه» همچنان به شیادی و شعبده بازی سرگرم هستند و وارثین سنتی (سنت سلاطین) استاد به درگاه «سلطان تازی پرست» سجده بردند؛ اما در نهایت «اندیشهٔ پاک» ریشه دوانید و نخستین جوانه ها سر بر آوردند.
فرهنگ نوین دشمن ستیز «صدها چشم تازی پرستان در برابر یک چشم آریایی » زاده شد و نخستین انجمن پیشگامان کاویانی در درون میهن؛ مرکز سوخت سلفچگان را با آتش انتقام  در برابر اسید پاشی به صورت دختران ایران؛ به آتش کشیدند. سپس «پیشگامان کاویانی برای فراخوان انجمن پادشاهی ایران (روژه هلات)» نیز اعلام موجودیت کردند.

 کاویان؛ جنگاوران؛ دلیران

بپا خیزید؛ انجمنهای پیشگامان کاویانی را در درون و برون میهن تشکیل دهید و همهٔ «تازی پرستان» را به سزای اعمال ننگینشان برسانید.
آنکه نیاکان و پدران و مادران و خواهران و برادران به اسارت رفته و جان باخته اش را به فراموشی سپارد؛ آینده ای نخواهد داشت. زیرا آیندهٔ او را دیگران خواهند نوشت و دیگران رقم خواهند زد.

پیش به سوی تشکیل «اتحادیهٔ میهنی»

پیش بسوی «فراخوان انجمن پادشاهی ایران»

پیشگامان کاویانی برای فراخوان انجمن پادشاهی ایران
بیانیهٔ شماره ۵