ایران
اگر بگویم که بسیاری از نوشته هایِ من (کژدم)؛ تکراری هستند ؛ دروغ نگفته ام. شاید یکی از دلایلی که مَرا به «کَم نویسی» دچار کرده است؛ همین مسئله است و دلیلی بَرایِ «پُرگوییِ تکراری» نمی بینم.
بگذارید بسیار روشن سخن بگویم:
در زمانی پیش از این و «نَه چندان دور»؛ میخواستم که یکی از شاهکارهایِ ادیبانهٔ ژاپنی به نامِ «Hagakure» را؛ که حاویِ بهترین «توضیحِ کلامی» از آیینِ «بوشیدو» است را به زبانِ فارسی ترجمه کنم. امّا آنچه مرا از این ترجمه وا داشت؛...
نَه تنبلی....
بلکه «اختلافِ عمیقِ فرهنگی» میانِ آنچه که «ایرانیان» مینامید ؛ با «ژاپنی ها» بود.
چگونه میتوان موجودِ «آبزی» را با یک «ترجمه»؛ به «گُرگِ بیابان» تبدیل کرد؟
پُرسشِ من این بود که حتّی پس از تلاشهایِ بسیار؛ اگر ذِهنِ آن «گُرگ بیابان»؛ ... «ذِهنِ ماهی»(ذهنِ ایرانی) باشد .... همهٔ تلاشها به «هیچ» خواهند رفت.
لذا به «آیینِ نخستین» باز گَشتَم و برای من (کژدم)؛ اصلاً هیچ اهمیتي ندارد و هرگز نداشت که چگونه قضاوت شَوَم؟ زیرا نَه ادّعایِ «رهبری» داشتم و نَه ادّعایِ «عضویّت در پارلمان» و نَه هیچ ادّعا و خواستاری برایِ عضویّت در هیچیک از سازمانهایِ حکومتی....
آیا تا کنون از خود پرسیده اید که بنیانگذارِ آیین نامهٔ «حقوقِ بشر» ... «کوروشِ بزرگ» بود؟ و یا «ایرانیان»؟
آیا از خود پرسیده اید که: اگر «ایرانیان» به آن آیین نامه وفادار میماندند.... «تازیهایِ عَرَبِ مسلمان»؛ هرگز نمیتوانستند بر این سرزمین غَلَبه کنند؟
«سِرقَتِ کوروشِ بزرگ» توسّطِ «ساکنینِ ایران»؛ مانندِ «سِرقَتِ چارلز داروین»؛ توسّطِ «انگلو ساکسونها» است..... مانندِ «سِرقَتِ انشتین» توسّطِ «یهودیها» است.
«کوروشِ بزرگ» هزاران سالِ پیش مُرده است و «ساکنینِ ایران» در زمانِ «ساسانیان»؛ نشان دادند که هیچ بویی از کوروش نبُرده بودند.
اکنون بسیار «مُضحِک» و یک «جوکِ تاریخی» است که «ساکنینِ کنونیِ ایران» که حتّی «تُخم و تبارشان» معلوم نیست (آمیخته ای از عرب؛تُرک؛مغول با اندکی سُسِ ایرانی) ... از «ناسیونالیسمِ ایرانی» سخن بگویند که رنگ و بویِ «نژادی» و یا «فرهنگی» ایرانی داشته باشد.
این «مسخرِگیِ ادّعا»؛ با مسخرِگیِ ادّعایِ «هیتلر» که خود و آلمانها را «آریایی» مینامید؛ برابر است. زیرا «آلمانها» و «اسکاندیناویها»....«آریایی» نیستند .... بلکه از تُخم و تبارِ «وایکینگها» هستند. (البتّه با خلوصِ ژنتیکِ بسیار کَمتر).
حتّی «یهودیها» نیز با آنهمه تلاش برای «نیامیختن با دیگران»؛ اکنون مردمانی «نژاد باخته» هستند.
امّا اکنون برخی از «خود روشنفکر پنداران» میخواهند لباسهایِ زیرِشان را از رو بپوشند (شورت بر رویِ شلوار و زیر پیراهن بر رویِ کُت) و ادّعای جدیدی عَلَم کرده و میگویند:
«آریایی»... نژاد نیست بلکه یک «فرهنگ» است!!!!!
آیا کسی هست که از این «اوباشان» بپرسَد:
«آدرس این فرهنگ کجاست»؟
آیا این اوباشان پیش از این اظهارِ نظَرِ قُلمبِه؛ نگاهی به اطرافشان انداخته اند؟
آیا این اوباشان میخواهند با «دروغ سرایی» و «قصّه بافی»؛ ایران را آزاد و سپَس «جیبهایِ خود» را آباد کنند؟
آنچه که اکنون به عنوانِ «فرهنگِ ساکنینِ ایران»؛ وجود دارد؛ نَه آیینِ «میترا»؛ نَه آیینِ «زردُشت» ... بلکه فرهنگِ «تازی پرستیِ اسلامی» است.
٪۷۰ ساکنینِ ایران؛ «کیر لیسهایِ بنی هاشم» و ۳۰٪ بقیّه نیز «کیر لیسهایِ ابوبکر و عُمَر و عُثمان» و «بنی اُمیّه» هستند.
چرا به «خود» و به «همسایه های خود» دروغ میگویید؟
آیا با ادامهٔ «دروغ بافی» به خود و دیگران؛ میخواهید «آینده ای درخشان» برای آنچه که به ادّعای «شماها»؛ «آریایی نژادهایِ ایران» هستند بسازید؟
همین چند روزِ پیش بود که آثارِ «هخامنشی» در «ترکیهٔ عُثمانی» کشف شد.
آیا «کُردهایِ ترکیه»؛ برای این آثار؛ ارزشی «ملّی» قائل هستند؟ .... هرگز.
«کُردهایِ ترکیّه»؛ به لیسیدنِ «کیرِ اوجالان» بیشتر از مکیدَنِ شیر از پستانِ مادرانشان معتاد هستند. لذا نَه «هخامنشیان»؛ نَه «مادها» و نَه هیچ یک از «اجدادشان» را به قیمتِ «کیرِ خَر» هم نمیخرند.
کُردهایِ ترکیهٔ عثمانی با مسائلِ سیاسی حتّی در حدّ «الاغ» نیز آشنا نیستند.
آیا «کُردهایِ عراق» بهترند؟ ... هرگز .... هرگز .... هرگز. .... زیرا نشان دادند که بیش از هر چیز؛ به «کُشتنِ یکدیگر» معتادند.
چند سالِ پیش ... عدّه ای از همین «اوباشانِ خود روشنفکر پندارِ کُرد»؛ در بخشِ نظرات؛ از نوشته هایِ من (کژدم) تعریف و تمجید میکردند.
امّا زمانی که از آنها پرسیدم:
(آیا میخواهید با هُتل سازی و «دایره و تُنبک زدن» و فروشِ «خنذِر پنذِر» در حاشیهٔ خیابانها و «کولبَری» ... به «آینده ای روشن» برسید؟) ؟
همهٔ آن اوباشانِ دهاتی؛ .... ناپدید شدند.
وَ من (کژدم) به آنها میگویم و قول میدهم که «اگر اینچنین است» .... حتّی رسیدن به «کیرِ خر»؛ بسیار «دست یافتنی تَر» از «آرمانهایِ والایِ دروغینِ آنها» خواهد بود.
پس از مدّتی آنها را «هوتوها» و «توتسیها» نامیدم. شاید این نامگذاری بهترین نامگذاری برایِ آنها بود.
«کُردهایِ ایران» نیز؛ از نظرِ اندیشه هایِ سیاسی؛ بهتر از بقیّه نیستند.
آیا «مهتدی» و «هجری» و یا هر «پِدَر سگِ دیگری» که در دورهٔ یخبندانِ دورانِ «جنگِ سرد» یَخ زده اند؛ شایستهٔ رهبری برایِ «دیدارِ آینده» هستند؟
هرگز ....
این روسپی زادگان؛ حتّی درکی از «زمان» ندارند. ..... چه رسَد به «رهبری».
آنهایی که خود را سربازانِ این روسپی زادگان مینامند... (پیشمرگانِ احزابِ قبیله ای)؛ ... نه تنها مشکلی را حلّ نخواهند کرد؛ بلکه «خودِشان» نیز مانندِ «سپاهِ پاچاهاردارن» و «بسیجیها» ... بخشی از «مشکل» هستند.
کژدم