۱۳۹۷ بهمن ۶, شنبه

مسابقهٔ هوش ... «تظاهراتِ گلّه ای» و «تظاهراتِ سازمان یافته»؟

ایرانِ سوخته

«تظاهراتِ گلّه ای»

چگونه تظاهراتی را «تظاهراتِ گلّه ای» مینامید؟

«تظاهراتِ سازمان یافته»

چگونه  تظاهراتی را «تظاهراتهایِ سازمان یافته» می اِنگارید؟

بهترینهایِ «اندیشه هایِ  مِیدانیِ خود را» به این «صندوقِ تفکّر» بریزید.

باشد که «پیروزمندان» شوید.

و به امیدِ آنکه:

«پیروز مندان باشید»

کژدم


۱۳۹۷ بهمن ۵, جمعه

مسابقهٔ هوش ... روسیه

بعضیها مشاوره میدهند که:

هِی ... «کژدمِ الاغ» ... «اسهالِ قَلَم» نگیر ... نَه  بِه آن «ننوشتنها و سکوتها» و نَه بِه این «اسهالِ قَلَم ها» ....
حدّ اقلّ بگذار مُرکّبِ نوشتهٔ قبلی خُشک شود.
کژدم میپرسد: کدام «مُرکّب؟» ... مگر در دورانِ «خواجه نصیر الدّینِ کونی» زندگی میکنیم که «قلم» و «دوات» لازم باشد؟
مگر «قلم» و «دوات» برایِ آفریدنِ تصوّرِ «حروف» و «کلمات» نبود؟
آیا «قلم» و «دوات» را «اصل» و «آفرینشِ حروف و کلمات» را «فرع» میدانی؟
نمیدانم که فهمیدید؟ و یا نفهمیدید؟ که چه میخواهم بگویم ...!!!!
مهمّ هم نیست زیرا در تصویرِ بزرگتر؛ فرقی نمیکِند. که «فهمیدید» و یا «نفهمیدید»؟

بگذریم ....

پُرسِشهایِ اصلی:

۱- چرا روسها در بازارِ جهانی؛ حتّی یک «اتوموبیلِ قابلِ فروش» ندارند؟
۲- چرا روسها در بازارِ جهانی؛ حتّی یک «پَنکه» و یا «یخچال» و «تلویزیون» ... و حتّی  «اسباب بازی» برایِ فروش ندارند؟
۳-  روسها «کُجا ها» حضور» دارند؟
۴ - چرا روسها برایِ «بودَن» در این «کجاها» ... سرمایه گذاریهایِ کلان میکنند؟


پاسخهایِ اصلی:

فقط  «نخست» فکر کُن و  «سِپس» «حرف بِزَن» ...

«اسهالِ حروف و کلمات و جملات» ...ممنوع

کژدم


۱۳۹۷ بهمن ۴, پنجشنبه

ملاقات با «اندیشه های کُهَن» و «اندیشه های نو» (بخش یازدَهم)

ایران

زمانی بسیار پیش از این گفتم: «اگر گرگی هار را استخدام کُنی» و به میانِ گلّهٔ گوسفندان بفرستی؛ دیگر لزومی ندارد که هر روزه از «گرگِ هار» بخواهی که چنین و چنان کُنَد. «انگلِ بنیانگذار» همان «گرگِ هار» بود. مستقل عمل میکرد و تنها نیاز به «کنترل» و «حفظِ توازنِ قدرت» داشت که روسها و اروپا و آمریکا در جنگِ ۸ ساله؛ این «توازن» را تا حدّ «گُه خوردن نامهٔ خمینی» به درستی حفظ کردند.
در نوشته هایِ بسیار قدیمی؛  حمله به «عراق»  را به «انفجارِ اتمی» تشبیه کردم که امواجِ آن همهٔ منطقه را فرا خواهد گرفت. زیرا ضرورت داشت تا پایِ «سگهای هارِ شیعه» را به عراق باز کنند و «کفتارهایِ سُنّی» را از بند رها کرده و به جانِ  یکدیگر بندازند و تنها کارشان «حفظِ توازنِ قدرت» بود تا هیچ کدامشان پیروز نشده و به وظیفهٔ اصلیِ خود (ویرانیِ عراق) ادامه دهند. تا زمانی که «پروژهٔ بهارِ عربی» را آغاز کردند که خوشبختانه به دلیلِ تلاشهایِ حکومتِ وقتِ عربستان؛ «شکست خورد». لذا از طریقِ «اوباما» (یا با اونا یا با ما) پروژهٔ «داعش» را رقم زدند.
همینجا میگویم که زمانی خواهد رسید که اسنادِ  تلاشهایِ هماهنگ شده میانِ «اوباما» و رژیمِ «خامنه ایِ دیّوس» در رابطه با «بحرین» و «یمن»؛ منتشر خواهند شد و «یوتیوبیهایِ خاک بر سرِ ۸۸» خواهند دید که چرا «کیرلیسیهایِ آنها» (یا با اونا یا با ما)؛ از طرفِ «امام حسین اوباما»؛ حتّی به قیمتِ «کیر خر»ّ هم  خریده نشد. زیرا «اوباما» استراتژیهایِ کلانِ «جورج سوروس» را پیاده می کرد.
زمانی که «داعش» ظهور کرد؛ گفتم که اکنون میتوانید «محمّد» و «صدرِ اسلام» را در یک تئاترِ زنده و به صورتِ «گزارشهایِ زنده» ببینید و «ابوبکر البغدادی» را «محمّد رسول اللهِ دوّم» نامیدم.

آیا در پیشبینی و ترسیمِ مسیرهایِ اصلی اشتباه کرده بودم؟ اگر اغراق نکرده باشم؛ باید بگویم:

هرگز ...

زیرا به دُرستی میفهمم که «کشورهایِ تحتِ نفوذ» و «تحتِ سلطه» چه معنایی دارند؟
جمعیّتِ کشورهایِ «تحتِ سلطه و نفوذ» معمولاً دارایِ پایین ترین «بهرهٔ میانگینِ هوشی » هستند و میتوان آنها را چپ و راست طوری «گایید» که نه تنها احساسِ «درد» نکنند .... بلکه خود را «پیروز» بدانند و اگر «جذامِ دین و مذهب» را نیز به آن اضافه کنیم؛ نور علی نور میشود. باور نمیکنید؟ به فلسطینیها  نگاه کنید. چرا راهِ دور بروید .... به همین ایران و ساکنینِ ایران نگاه کنید.
اکنون «ساکنینِ ایران» نه تنها «پیروز» هستند؛ بلکه BBC نیز تلاش میکُند تا «عمقِ فاجعه» را به «پیروزیهایِ بزرگِ» تفسیر کُند و این در حالی است که مسیرِ حرکتِ جهانی در تمامیِ عرصه ها به سمتی پیش میرود که اگر «نفهمیم» و «حرکت» نکنیم ...
«ایران» به «اتیوپی» و «اریتره» تبدیل خواهد شد. و تلاشِ BBC بر این است که ساکنینِ ایران و رژیمِ کثیفِ صفوی را «پیروز» جلوه دهد؛ تا از «آینده» عَقب بمانیم. مانندِ «بچّه بازی» که کودکی را با «آب نبات» فریب داده و به خرابه میکشاند و به او تجاوز میکند. BBC یعنی همین.
زمانی که اوباشانِ شیعهٔ حاکم میگویند: «پولی که در سوریه هزینه شده است حقّ النّاس است و باید برگردانیده شود»؛ به این معنی است که: «پولها به گا رفته اند» و دستهایِ «انگلِ فرزانه» حتّی به «کیرِ خر» هم بند نیست.
لذا «کدام پیروزی؟»
آن بی شرفهایی که در  BBC از «رفتارهای عاقلانهٔ رژیمِ کثیفِ شیعی» در سوریه دَم میزنند؛ آیا به ۸ سالِ پیش نگاهی می اندازند؟ آیا وضعیّتِ کنونی رژیمِ شیعی را در مقایسه با ۸ سالِ پیش میتوان پیروزی نامید؟ آیا اینکه ۱۰۰۰ دلار ببازیم و ۱۰ دلار برنده شویم را میتوان «بُرد» و «پیروزی» نامید؟

https://goo.gl/rdLS2d

قحط الّرجال  یکی ازمشکِلاتِ اصلی

«رَجُلِ سیاسی»؛ کسی نیست که مانندِ سَگ به دنبالِ استخوان؛ می دَوَد  و چه بسا  میمیرَد.
«رجُل سیاسی» کسی است که «آینده» را می بیند و «به سوی آینده» می دَوَد .
«ستّارخان» داشتیم. «باقرخان» داشتیم.  یکی را با گلوله به پایش زدند و دیگری را  «الله بختکی»کشتند. آیا آب از آب تکان خورد؟!! .... چرا نخورد؟  ....  پاسُخ بسیار ساده است: «رجالِ سیاسی» نداشتیم.

پرسش:

چرا رجالِ سیاسی نداشتیم؟

پاسخ:

برایِ اینکه: «فرهنگِ سیاسی» نداشتیم.

پرسش:

چرا فرهنگِ سیاس نداشتیم؟

پاسخ:

برایِ اینکه به  «حوزهٔ نفوذِ بیگانگان»  تبدیل شده بودیم و همچنان هستیم.

امّا  دَر «غیبتِ کُبرایِ رجالِ سیاسی» .... «سیاست بازان و شارلاتانها» و «قرمساقها»؛ فراوان داشتیم و هنوز هم داریم. از «انگلِ فرزانه» گرفته ...  تا «سیّد رضا دیبا» ... همگی در این «طیفِ مقدّس» حضور دارند.
لذا داستان  نه تنها عوض نشده  است؛ بلکه نمونه هایِ کنونیِ آزمایشگاهی؛ بسیار بی شرف تر از هم نوعانِ خود در ۱۰۰ سالِ پیش هستند. ... مگر میشود که «نباشند»؟ و پس از ۱۰۰ سال در شرایطی بسیار بدتر از «دورانِ ستّاخان و باقرخان» مانده باشیم و هیچ راهِ «برون رفت» پیدا نشود؟
بحثهایِ احمقانه بر سرِ «جمهوری» و یا «پادشاهی» و «مصدّقِ زیرِ پَتو»؛ نشانهٔ رشدِ سیاسی نیست. بلکه نشانهٔ درماندگیِ اوباشانی است که حدّ اکثرِ پتانسیلِ فکریِ آنها بحث بر سرِ « نُخست زادگیِ مُرغ و تخمِ مرغ» است.
هیچ کَس نمیخواهد بفهمد که «مُرغِ نخستین» .... «مرده» است و «تخم مرغِ نخستین» شکسته است. حتّی در این بحثهایِ «لاتای لاتی» فراموش میکنند که بپرسند: ...راستی .... جایگاهِ «خروس» کجاست؟
حتّی نمیتوانند بفهمند که بدونِ «خروس»؛ داستانِ «مُرغ و تخم مرغ» ... پا بر هوا است.

نسلِ جدید که در عصرِ «اینترنت» زندگی می کُند؛ حتّی نمیخواهد بفهمد که «اینترنت» را «دیگران» ساخته اند و به «اینترنت» به عنوانِ «ابزاری برایِ جلقهایِ گوناگون» نگاه می کُند و «ابزار ساز» را  به صورتی «عَمدی» به فراموشی می سپارد. زیرا مایهٔ «ننگ» است که پس از ۷۰۰۰ سال و یا ۶هزار سال و یا ۲۵۰۰ سال داشتنِ «تمدّنِ دروغین» که در رابطه با بنیان گذارَش «کوروشِ بزرگ» بیشتر از ۴۵ سطرِ نوشتاری ندارد و شاید اشکانیان کمتر از این ۴۵ سطر دارند.
اینکه میگویم «تمدّنِ دروغین».... قصدِ توهین ندارم. ... «یونانیها» آثارِ نوشتاری دارند. کتابِ «جمهوریّت» یک اثرِ «نَقلِ سینه به سینه» نیست. تمدّن فقط با «شهر و روستا» تعریف نمیشود. «نوشتن» و «ثبتِ آثار» مهمترین «ارثیه هایِ یک تمدّن» برایِ «بقا و ادامهٔ زندگیِ ملّی» هستند و زمانی که جامعه ای این آثار را نداشته باشد؛ حتّی وجودِ تاریخیِ آن جامعه به موضوعی «تعبیری و تفسیری» تبدیل میشود. گویی که آن جامعه از میانِ  فضایی «مِه آلود» به بیرون روییده است. (مانندِ «جَک و ساقهٔ لوبیا»)
اگر این ۴۵ سطر را نداشتیم؛ «کوروش» به یک داستانِ تخیّلی  مانندِ «اسفندیار» تبدیل می شد.
فقط از خودتان بپرسید:

چرا «تختِ جمشید» داریم ... امّا هیچ اثرِ نوشتاری نداریم؟
آیا پاسُختان این است که «عربها» کتابخانه ها را سوزانیدند؟
آیا میتوان  با مجموعه ای از «الواحِ گِلی»؛ یک «کتاب» تولید کرد؟ .... راستی؛ ...«وزنِ آن کتاب» چند هزار کیلو خواهد بود؟
اگر در دورانِ «ایران شهریِ ساسانی» فقط ۵۰ جلد از این کتابها را داشتیم؛ میدانید که چه حجم و مساحتی را اشغال مینمود؟
آیا میتوان «الواحِ سفالین و گِلی» را سوزاند؟
میگویند که کتابِ «بها مهارات» و «یی چینگ»؛ حدودِ ۶ هزار سال قدمت دارند. آیا «بها مهارات» را دیده و خوانده اید؟ آیا به فکرتان رسیده است که اگر این کتاب را به لوحه هایِ سنگی و گِلی تبدیل کنیم؛ حتّی نمیتوان آنرا در «اصفهان» جای داد؟
آیا «بهگود گیتا» را را خوانده اید؟ آیا میتوانید تصوّر کنید که حتّی استانِ اصفهان نیز نمیتواند پاسخگویِ «حجمِ سفالینِ» آن کتاب باشد؟
چرا خودمان را با دروغهایِ خود ساخته فریب میدهیم؟ 

«ساکنینِ ایران» با «داستانهای بی سرو تَه» سرخوش هستند.

کژدم




۱۳۹۷ دی ۲۷, پنجشنبه

ملاقات با «اندیشه های کُهَن» و «اندیشه های نو» (بخش دَهم)

ایران

در این نوشتار؛ رویِ سخنم با هوادارانِ «فرقه هایِ سیاسیِ سکولار» است.

۱- زمانی که «سیّد رضا دیبا» (شیعهٔ اثنی عشری)؛ میگوید که برایش فرقی ندارد که شکلِ حکومت «جمهوری» و یا «پادشاهیِ پارلمانی» باشد؛.... آیا آنهایی که خود را هوادارِ این موجودِ سخیف و شارلاتانِ «اثنی عشریِ جعفر کذّابی» میدانند؛ چرا از او نمیپرسند که «برنامه هایِ مشعشَعش برای حدّ اقل ۵۰ سالِ آینده چیست؟» که «جمهوری» و یا «سلطنت» نمیتوانند در آن خللی بوجود آورند؟.
آیا «رفراندوم» و «هر نفر یک رأی»؛ تنها «شمپانزه» ای است که این موجود (سیّد رضا دیبا) توانسته است بزاید؟ و یا اینکه «ماده اَش» را واداشته است تا چنین موجودی را زاییده  و در کنارِ «نور» و «ایمان» قرار دهد؟ («نور» و «ایمان» و «شمپانزه» ... مثلّثی تاریخی است که باید در کتابِ «گینِس» ثبت شود).
۲- هوادارانِ «جمهوری خواهی»؛ باید از رهبرانِ کوتولهٔ خود بپرسند:
شما چه برنامه هایی برایِ آیندهٔ ۵۰ سالهٔ ایران دارید که فقط با «جمهوری خواهی» میتواند  میسّر شَوَد؟
۳- هوادارانِ «مشروطه خواهی» نیز باید از «فُسیلها» بپرسند:
چه برنامه ای دارید که «جمهوری و یا سلطنتِ پارلمانی» مانِعِ آن هستند؟
۴- هوادارانِ «خودمختاری» باید از اوباشانِ «سُنّتی» مانندِ «هجری» و «مهتدی» بپرسند که آیا میخواهند «کردستان» را به «سرزمینی محصور» در میانِ دشمنانِ «تُرک» و «عرب» و «فارسهایِ قلّابی» تبدیل کرده و برای کمترین خواسته های «صادراتی - وارداتی» به کیر لیسیِ «ترکهایِ عثمانی» و «عربهایِ عراقی و سوری» و «حکومتِ مرکزیِ کشورِ تهران» با حاکمیّتِ  رژیمِ بعدیِ  بر ایران واداشته و نامش را «استقلال» و «خود مختاری» بگذارند؟
۵- هوادارانِ «جنبشهایِ چپ» باید از «لنینهایِ خود» بپرسند که آیا برنامه ای فراتر از ریختنِ داراییهایِ ایران به شکمِ «مصرف کنندگانِ بی مصرف»  و تبدیلِ آن به «مدفوع» دارند؟ ... اگر برنامه ای غیر از این ندارند؛ چرا هنوز «زنده» هستند و به اتّهامِ «خیانت» کشته نشده اند؟

هر ۵ فرقهٔ  این جریانات به یک «خیانَتِ تخیّلیِ رویایی» دِل بسته اند و آن «خیانَتِ تخیّلیِ رویایی» .... بر «تأثیرِ رأیِ مردم» (سرمایه گذاری بر رویِ فقر) استوار هستند و تمامیِ تلاشِ آنها نَه برای آینده ای روشن  بلکه بر رویِ  «سرمایه گزاری بر رویِ فقرِ فرهنگی» استوار است. (وعده هایِ دروغین و فریبِ مردمِ احمق). (مردم= توده ها= تاپاله ها).
امّا هیچ یِک از آنها هرگز به شما نخواهند گفت که: در این میان «مردُم» کیستند؟
امّا من بنا بر تجربیّاتِ گسترده و تاریخیِ جهانی به شما میگویم که «مردم» کیستند.
۱- «مردم» برایِ «آشور بنی پال» غوغا کردند.
۲- «مردم» برایِ «کوروش» غوغا کردند.
۳- مردم برایِ «غارتگرانِ عَرَبِ مسلمان» غوغا کردند.
۴- مردم برایِ «هیتلر» غوغا کردند.
۵- «مردم» برایِ «ناپلئون» غوغا کردند. (سپس به او خیانت کردند).
۶- «مردم» برایِ «اوباما» غوغا کردند. (سپس او را «خائن» نامیدند).
۶- «مردم» برایِ «موسولینی» و «استالین» غوغا کردند.
۷- مردم برایِ «خمینی» غوغا کردند.
۸- «مردم» برایِ «موسوی - کرّوبی» غوغا کردند.
۹- «مردم» براي «گروهبان حاجی بادمجان میرزا قاسمی» غوغا میکنند و او را «ژنرال» و «آریو برزنِ عارف» مینامند.

نتیجه اینکه:
 «مردم» همیشه در حالِ «غوغا» هستند.

آیا کلمهٔ «مردم» با یک «گونیِ سیب زمینی» فرق دارد؟
اگر فرق دارد؛ پس چرا «مردم» به «احمدی نژاد» به خاطرِ «گونیَ سیب زمینی» رأی دادند؟
آیا «مردم» را در رویارویی با نخستین «سبدِ غذاییِ امام حسنِ بنفش» دیدید؟
آیا دیدید که همین «کعبهٔ دروغینِ مشروعیّت» (مردم) .... چگونه مانندِ «حیواناتِ وحشی» همدیگر را مانندِ «خوکها» و «گرازهایِ گرسنه» زیرِ دست و پا «لِه» کردند؟
آیا میتوانید باور کنید که «دونالد ترامپ» به «اوباما» رأی داد؟ زیرا «اوباما» از «تغییر» و «ما میتوانیم» سُخن گفت و «دونالد ترامپ» را «خر» کرد؟

پرسشِ نهایی اینکه:
«آیا وقتِ آن فرا نرسیده است که با «رأی مردم» خداحافظی کرده و «استراتژیهایِ خود» را برایِ «آینده ای درخشان» بیان کنیم؟ و به «صورت» و «هیکلِ» همهٔ «جمهوری خواهان» و «سلطنت طلبانِ پارلمانی»؛ «مدّعیانِ دروغینِ حقوقِ قومی» و «چپگراهایِ عقب مانده پَروَر» ؛  استفراغ کرده و «بِرینیم» و به آنچه که «رأی مردم» نامیده میشود و میتواند حتّی به «پوستِ خربزه» فروخته شود؛ «نَه» بگوییم؟
آیا زمانِ آن فرا نرسیده است که با «مردم» رو راست باشیم و به آنها بگوییم که: «تشیّع» و «تسنّن»؛ بازیهایی بودند که توسّط حماقتهایِ شما؛ این سرزمین را به باد دادند؟
آیا زمانِ آن فرا نرسیده است که به «مردم» بگوییم:
«دورانِ مردم» پایان یافته است و شماها باید میانِ «ادامهٔ زندگیِ ناشرافتمندانه» و «مرگِ نژادیِ شرافتمندانه»؛ یکی را انتخاب کنید و ادامهٔ زندگی را به فرزندانِ خود که «انسان سان» نیستند؛ بلکه «انسان» خواهند بود؛ بسپارید؟

به قولِ «لورا اینگراهام».

This is the Angle  (نقطهٔ عطف)



کژدم





۱۳۹۷ دی ۲۶, چهارشنبه

ملاقات با «اندیشه های کُهَن» و «اندیشه های نو» (بخش نُهم)

ایران

به نظرِ من اکنون تقریباً میدانیم که:

۱- مسیرِ حرکتِ جوامعِ گونه های انسانی؛ چه سمت و سویی دارد؟
۲- ایران از نظر اقتصادی؛ سیاسی؛ اجتماعی و فرهنگی  در کجایِ جهان و مسیرِ حرکتِ جهانی ایستاده است؟
۳- ایران از نظرِ «زیست محیطی» چه ظرفیتهایی دارد؟  امّا نمیدانیم که چه تعداد از جمعیّت میتواند بهترین شرایط را در این قطعهٔ جغرافیایی برای ادامهٔ زندگی شرافتمندانه و پایدار؛ تضمین کند؟

مسائلی نیز وجود دارند که دوست نداریم بدانیم و بپذیریم:

۱- ساکنینِ ایران چندین بار سابقهٔ «خیانت به خود» داشته اند که بزرگترینِ آنها «خیانتِ ملّیِ ۵۷» است. «خیانتِ ملّی ۵۷» از این نظر بسیار مهمّ است که در آستانهٔ «نقطهٔ عطفِ تاریخی» در مسیرِ حرکتِ جوامِعِ پیشرفته بوقوع پیوست.
۲- ساکنینِ ایران خود را بسیار باهوش و دارایِ فرهنگِ غنی میدانند. زیرا  حافظ و سعدی و ملّایِ رومی و «هشترودی» و چند دانشمندِ پراکنده و فراری دارند که در مجامِعِ علمی جوامِعِ پیشرفته فعالیت میکنند. زیرا ایران محیطِ زیستِ مناسبی برایشان نبوده است. این امر نشان میدهد که ساکنینِ ایران نه تنها دارایِ فرهنگِ غنی نیستند؛ بلکه از نظر فرهنگی بسیار عقبمانده  هستند. «عقبماندگیِ فرهنگیِ مُزمِن» نشانگرِ درجهٔ بسیار پایینِ میانگین هوشِ ساکنین ایران است و بدتر از همه اینکه هیچکس جرأت نمیکند  این واقعیّت را تویِ صورتِ ساکنینِ ایران بگوید. چه «پوزیسیون» و چه «اپوزیسیونِ قلّابی» همیشه از ساکنینِ ایران با عنوانِ «مردمِ فهمیده و هوشیار» یاد و «پالان» بر پشتشان مینهند تا «بارکِشِ اهدافشان» باشند..
۳- ساکنینِ ایران «آنارشیست» هستند و به همین دلیل نیز قابلیّتِ بسیار اندکی برای «سازمان یافتگی» دارند. مبنایِ اصلیِ «آنارشیسم»؛ حتّی در عرصهٔ نظری؛ «فرد گراییِ احمقانه» است.
۴- تنها جوامعِ سازمانیافتهٔ ایران؛ کسانی هستند که «اعتقاداتِ دینی» دارند. نیروهای رژیم و سازمان مجاهدین خلق نمونه های آشکار این نظریّه هستند. نمونهٔ دیگرِ برای این نظریّه؛ گروههای غیر مذهبی هستند که به خاطِرِ نداشتنِ باورهایِ دینی به  تبعیّت از خصلتِ طبیعي «آنارشیستی»؛ به «خود محوریِ احمقانه» باز گشته و نه تنها حتّی از تشکیلِ «یک سازمانِ پایدار» عاجز هستند؛ بلکه نمیتوانند حتّی در یک اتّحادیّه جمع شده و سازمان یابند.
«سازمان یافتگی» حولِ محورِ «باورهای دینی»؛  نشان میدهد که در ایران «فرهنگِ سیاسی» وجود ندارد.
آنچه که وجود دارد؛ «عقبماندگیِ عمیق و مُزمنِ سیاسی» است.
۵- «قوم گرایی» یکی دیگر از بیماریهای ساکنینِ ایران است. هرچند که «قوم گراییِ طبیعی» بر اساسِ «تعلّقِ خونی و محیطِ زیست» تعریف میشد؛ امّا پس از جنگهای طولانی بین اقوامِ گوناگون و شکستِ برخی اقوام و به تاراج رفتنِ داراییهایشان و سپس تبدیل شدن به «بردگان» و یا در بهترین حالت تبدیل شدن به «شهروندانِ درجه ۲» به «کینه هایِ قومی» دامن زد. در بسیاری از موارد؛ مذاهب و فرقه هایِ گوناگونِ دینی و مذهبی نیز بستری مُغَذّی برای رشد در «گندابِ کینه های قومی» یافتند. برندگانِ «گندابِ کینه هایِ قومی»؛ نَه مردمانَ آن اقوام؛ بلکه در بیشترِ موارد؛ انگلهایی بودند که آنان را به نامِ «روحانیّون» میشناسیم.
ورودِ «انگلها»؛ «گندابِ کینه هایِ قومی» را نه تنها «متعفّن تر» نموده است؛ بلکه حتّی اگر رهبرانِ اقوام به نوعی از «اشتی و رواداری» قانع شوند؛ در زیرِ پوستِ این «آشتی»؛ «کینه های مذهبی» ادامه می یابد.
این مسئله فقط مربوط به «ایران» نمی شود و امری جهانی است. امّا زمانی که در بارهٔ «ساکنینِ ایران» سخن میگوییم؛ باید بدانیم که این «گنداب» در ایران؛ بسیار متعفّن تر است.

«مشکلاتِ بزرگ» و  «نَرها» و «ماده ها»یِ ...«کوتوله»

من (کژدم)؛ آنچه را که  شما «رهبرانِ سیاسی» مینامید را « نَرها و ماده هایِ کوتوله» مینامم و آنچه را که شما «مبارزه» مینامید را «کٓژراهه» میدانم. زیرا همهٔ آنانی که شما «رهبرانِ سیاسی» مینامید؛ وعده هایشان «سطحی» و در بسیاری از موارد «دروغ» است. اگر بسیار خوشبینانه سخن بگویم و این «رهبران» افرادی «دلسوز» بدانَم؛ هیچ تضمینِ «ساختاری» و زیربنایی برای وعده هایشان ندارند. لذا بهتر میدانم که آنها را «نرها و ماده های کوتوله» بنامم.
تاریخِ ۱۰۰ سالهٔ اخیرِ ایران را «کوتوله ها» و «ساکنینِ عقبمانده و خائنِ ایران»  ساخته اند.
وجودِ «کوتوله ها»؛ و «ساکنینِ عقبمانده و خائنِ ایران» به خودیِ خود یک «مشکلِ ساختاری و نهادینه شده» است و اگر کسی بخواهد برایِ ایران کاری انجام دهد؛ باید پیش از فکر کردن به «سرنگونیِ رژیمِ انگلهایِ صفوی»؛ باید «ساختار شکن» باشد.

در بخشِ نظراتِ نوشتارِ پیشین گفتم:
«اگر ۲۰۰ هزار کوروش جنگاور دارید .... مطمئن باشید که مشکل حلّ خواهد شد».

حال میپرسم:
آیا حتّی «یِک» کوروشِ جنگاور دارید؟ .... امّا اگر ندارید؛ ... پَس ...
اینهمه داد وقالِ دروغین برایِ چیست؟
آیا اگر چنین «کوروشی» پیدا شود؛ به جز فحشِ خواهر و مادر؛ بهره ای از شماها خواهد بُرد؟

این ۲۰۰ هزار کوروش؛ برای «رفتن به تظاهراتهای خیابانی» و «جنگ و گریزهای بی ثمر» نیستند. بلکه کسانی هستند که باید «آینده را بسازند».

من (کژدم) با کمک خواستن از «نیرویِ خارجی» مخالف نیستم؛ زیرا همین بیشرفهایِ شیعه مسلک که حاکمیّت را در دست دارند؛ بدونِ کمکهای خارجی؛ حتّی در طرّاحی یک عملیّاتِ زمینی؛ مانندِ «خر» در گِل میمانند.
امّا واقعیّت این است که «نیروهایِ خارجی» به تمامیِ رهبرانِ آنچه که «اپوزیسیون» مینامید؛ به دیدهٔ حقارت مینگرند و به درستی میدانند که آنها «رهبرانِ سیاسی» نیستند. بلکه مجموعه ای از «کوتوله هایِ فاسد» هستند.

کژدم






۱۳۹۷ دی ۱۸, سه‌شنبه

ملاقات با «اندیشه های کُهَن» و «اندیشه های نو» (بخش هشتم)

ایران

اگر بگویم که بسیاری از نوشته هایِ من (کژدم)؛ تکراری هستند ؛ دروغ نگفته ام. شاید یکی از دلایلی که مَرا به «کَم نویسی» دچار کرده است؛ همین مسئله است و دلیلی بَرایِ  «پُرگوییِ تکراری» نمی بینم.

بگذارید بسیار روشن سخن بگویم:

در زمانی پیش از این و «نَه چندان دور»؛ میخواستم که یکی از شاهکارهایِ ادیبانهٔ ژاپنی به نامِ «Hagakure» را؛ که حاویِ بهترین «توضیحِ کلامی» از آیینِ «بوشیدو» است را به زبانِ فارسی ترجمه کنم. امّا آنچه مرا از این ترجمه وا داشت؛...
 نَه تنبلی....
بلکه «اختلافِ عمیقِ فرهنگی» میانِ آنچه که «ایرانیان» مینامید ؛ با «ژاپنی ها» بود.
چگونه میتوان موجودِ «آبزی» را با یک «ترجمه»؛ به «گُرگِ بیابان» تبدیل کرد؟
پُرسشِ من این بود که حتّی پس از تلاشهایِ بسیار؛ اگر ذِهنِ آن «گُرگ بیابان»؛ ... «ذِهنِ ماهی»(ذهنِ ایرانی) باشد .... همهٔ تلاشها به «هیچ» خواهند رفت.
لذا به «آیینِ نخستین» باز گَشتَم و برای من (کژدم)؛ اصلاً هیچ اهمیتي ندارد  و هرگز نداشت که چگونه قضاوت شَوَم؟ زیرا نَه ادّعایِ «رهبری» داشتم و نَه ادّعایِ «عضویّت در پارلمان» و نَه هیچ ادّعا و خواستاری برایِ عضویّت در هیچیک از سازمانهایِ حکومتی....
آیا تا کنون از خود پرسیده اید که بنیانگذارِ آیین نامهٔ «حقوقِ بشر» ... «کوروشِ بزرگ» بود؟  و  یا «ایرانیان»؟
آیا از خود پرسیده اید که: اگر «ایرانیان» به آن آیین نامه وفادار میماندند.... «تازیهایِ عَرَبِ مسلمان»؛ هرگز نمیتوانستند بر این سرزمین غَلَبه کنند؟
«سِرقَتِ کوروشِ بزرگ» توسّطِ «ساکنینِ ایران»؛ مانندِ «سِرقَتِ چارلز داروین»؛ توسّطِ «انگلو ساکسونها» است..... مانندِ «سِرقَتِ انشتین» توسّطِ «یهودیها» است.

«کوروشِ بزرگ» هزاران سالِ پیش مُرده است  و «ساکنینِ ایران» در زمانِ «ساسانیان»؛ نشان دادند که هیچ بویی از کوروش نبُرده بودند.
اکنون بسیار «مُضحِک» و یک «جوکِ تاریخی» است که «ساکنینِ کنونیِ ایران» که حتّی «تُخم و تبارشان» معلوم نیست (آمیخته ای از عرب؛تُرک؛مغول با اندکی سُسِ ایرانی) ... از «ناسیونالیسمِ ایرانی» سخن بگویند که رنگ و بویِ «نژادی» و یا «فرهنگی» ایرانی داشته باشد.
این «مسخرِگیِ ادّعا»؛ با مسخرِگیِ ادّعایِ «هیتلر» که خود و آلمانها را «آریایی» مینامید؛ برابر است. زیرا «آلمانها» و «اسکاندیناویها»....«آریایی» نیستند .... بلکه از تُخم و تبارِ «وایکینگها» هستند. (البتّه با خلوصِ ژنتیکِ بسیار کَمتر).
حتّی «یهودیها» نیز با آنهمه تلاش برای «نیامیختن با دیگران»؛ اکنون مردمانی «نژاد باخته» هستند. 
امّا اکنون برخی از «خود روشنفکر پنداران» میخواهند لباسهایِ زیرِشان را از رو بپوشند (شورت بر رویِ شلوار و زیر پیراهن بر رویِ کُت) و ادّعای جدیدی عَلَم کرده و میگویند:
«آریایی»... نژاد نیست بلکه یک «فرهنگ» است!!!!!
آیا کسی هست که از این «اوباشان» بپرسَد:
«آدرس این فرهنگ کجاست»؟
آیا این اوباشان پیش از این اظهارِ نظَرِ قُلمبِه؛ نگاهی به اطرافشان انداخته اند؟
آیا این اوباشان میخواهند با «دروغ سرایی» و «قصّه بافی»؛ ایران را آزاد و سپَس «جیبهایِ خود» را آباد کنند؟

آنچه که اکنون به عنوانِ «فرهنگِ ساکنینِ ایران»؛ وجود دارد؛ نَه آیینِ «میترا»؛ نَه آیینِ «زردُشت» ... بلکه فرهنگِ «تازی پرستیِ اسلامی» است.
٪۷۰ ساکنینِ ایران؛ «کیر لیسهایِ بنی هاشم» و ۳۰٪  بقیّه نیز «کیر لیسهایِ ابوبکر و عُمَر و عُثمان» و «بنی اُمیّه» هستند.

چرا به «خود» و به «همسایه های خود» دروغ میگویید؟
آیا با ادامهٔ «دروغ بافی» به خود و دیگران؛ میخواهید «آینده ای درخشان» برای آنچه که به ادّعای «شماها»؛ «آریایی نژادهایِ ایران» هستند بسازید؟
همین چند روزِ پیش بود که آثارِ «هخامنشی» در «ترکیهٔ عُثمانی» کشف شد.
آیا «کُردهایِ ترکیه»؛ برای این آثار؛ ارزشی «ملّی» قائل هستند؟ .... هرگز.
«کُردهایِ ترکیّه»؛ به لیسیدنِ «کیرِ اوجالان» بیشتر از مکیدَنِ شیر از پستانِ مادرانشان معتاد هستند. لذا  نَه «هخامنشیان»؛ نَه «مادها» و نَه هیچ یک از «اجدادشان» را به قیمتِ «کیرِ خَر» هم نمیخرند.
کُردهایِ ترکیهٔ عثمانی با مسائلِ سیاسی  حتّی در حدّ «الاغ» نیز آشنا نیستند.
آیا «کُردهایِ عراق» بهترند؟ ... هرگز .... هرگز .... هرگز. .... زیرا نشان دادند که  بیش از هر چیز؛ به «کُشتنِ یکدیگر» معتادند.
چند سالِ پیش ... عدّه ای از همین «اوباشانِ خود روشنفکر پندارِ  کُرد»؛ در بخشِ نظرات؛ از نوشته هایِ من (کژدم) تعریف و تمجید میکردند.
امّا زمانی که از آنها پرسیدم:
(آیا میخواهید با هُتل سازی و  «دایره و تُنبک زدن» و فروشِ «خنذِر پنذِر» در حاشیهٔ خیابانها و «کولبَری» ... به «آینده ای روشن» برسید؟) ؟
همهٔ آن اوباشانِ دهاتی؛ .... ناپدید شدند.
وَ من (کژدم) به آنها میگویم و قول میدهم که «اگر اینچنین است» .... حتّی رسیدن به «کیرِ خر»؛ بسیار «دست یافتنی تَر» از «آرمانهایِ والایِ دروغینِ آنها» خواهد بود.
پس از مدّتی آنها را «هوتوها» و «توتسیها» نامیدم. شاید این نامگذاری بهترین نامگذاری برایِ آنها بود.
«کُردهایِ ایران» نیز؛ از نظرِ اندیشه هایِ سیاسی؛ بهتر از بقیّه نیستند.
آیا «مهتدی» و «هجری» و یا هر «پِدَر سگِ دیگری» که در دورهٔ یخبندانِ دورانِ «جنگِ سرد» یَخ زده اند؛ شایستهٔ رهبری برایِ «دیدارِ آینده» هستند؟

هرگز ....

این روسپی زادگان؛ حتّی درکی از «زمان» ندارند. ..... چه رسَد به «رهبری».
آنهایی که خود را سربازانِ این روسپی زادگان مینامند... (پیشمرگانِ احزابِ قبیله ای)؛ ... نه تنها مشکلی را حلّ نخواهند کرد؛ بلکه «خودِشان» نیز مانندِ «سپاهِ پاچاهاردارن» و «بسیجیها» ...  بخشی از «مشکل» هستند.

کژدم



۱۳۹۷ دی ۱۱, سه‌شنبه

ملاقات با «اندیشه های کُهَن» و «اندیشه های نو» (بخش هفتم)

در بخشهای پیشین؛ به ناکار آمدیِ سیستمهای موجودِ حاکم؛ چه در اروپا و یا آمریکا پرداختم  و سپس این پرسش را مطرح نمودم که آیا «منشورِ حقوقِ بشر کوروشی» برای فهمیده شدن؛ نیاز به «انشتین بودن» داشت؟ یا اینکه بسیار ساده تر از آن بود که «نفهمیدَنِ آن»؛  به «میلویونها تُن حماقت» نیاز داشته باشد؟
نتیجه ای که من (کژدم) به آن رسیده ام این است که:

آنچه که «سیستمهایِ دموکراتیکِ کنونی» نامیده میشوند؛ کارایی خود را به خاطرِ ۴ دلیلِ مهمّ از دست داده اند.

۱-  حفاظت عَمدی از تعریفهایِ باستانی از «انسان».

این تعریفها یکسان نیستند و به مرورِ زمان بر اساسِ تغییراتِ اجتماعیِ «گروههایِ گونهٔ انسانی»؛ اعمّ از تغییراتِ« اقتصادی - سیاسی - اقلیمی» مطرح گردیده و و باز هم به مرورِ زمان دچارِ تغییراتِ سطحی و گاهی ژرف شده اند.
این تغییراتِ سطحی و یا «ژرف = گذشتن از نقاطِ عطف» به جایی رسیده اند که «ما=جامعهٔ کنونیِ ایرانی» در صفحهٔ شطرنجِ جهانی؛ به جایی رسیده ایم که «هرگونه دارویی» به خاطِرِ «ذهنهایِ سطحی» و البتّه مسلّح به شارلاتانیسمِ «علمِ کلام= تولیدِ تصوّراتِ مالیخولیایی» (توسّطِ شارلاتانهای سیاسی و دینی)؛... دیگر نمیتوانیم سَر بلند کنیم. زیرا تصّورِ احمقانه ای که در ذهنهایِ مذهبی از «تکنولوژی» وجود دارد؛ فقط تصوّری در حدّ «ساختنِ نخستین چماق» (ابزار سازی) است. تمدّنهای چند ۱۰۰ سالهٔ اخیر نیز چنین تصوّری از «تکنولوژی» داشتند و همچنان دارند و آنچه که موردِ توجّه آنها نبوده و نیست و نخواهد بود اینکه: اگرچه تکنولوژی با «ابزار سازی» آغاز شد؛ امّا ادامهٔ «رشدِ تکنولوژی» فقط در تولیدِ «ابزارِ بهتر» خلاصه نمیشود و دروازهای نوینی گشوده شده اند که افقهایی بسیار فراتر از «ماشین سازی» را در روبرویِ «انسان» قرار داده اند.
 اگر چه  تعریفهای باستانی  در آغاز  بر اساسِ «هم خونی» و یا «زیستگاهِ مشترک» (قبایل و اقوام)  که پایه های  اصلی و نزدیک به «طبیعت» بودند شکل گرفته اند؛ امّا با ورودِ شارلاتانهایِ آفرینندهٔ ایدئولوژیها؛ ادیان و مذاهب؛ تعاریفِ احمقانه ای مانندِ «قومِ برگزیده» و یا «مؤمنین و کُفّار» بِه مانندِ «کوزهٔ رنگرزی = رنگ آمیزی مردُم» به اختلافاتِ گروههایِ گوناگونِ «گونهٔ انسانی»؛ ... رنگی «آسمانی = ملکوتی = سرنوشتِ از پیش تعیین شده» دادند. .... وَ ... ما هنوز از آن مستراح بیرون نیامده ایم و بسیار «خود خواهانه» منتظرِ «اینده ای درخشان» هستیم.
تمامیِ این تلاشهای «احمقانه»؛ یک مطلبِ مهمّ را که به طورِ عمدی «طبیعَتِ ثانویّه» (اخلاق-قوانین - تعریفِ قومی) نامیده میشود را به جایِ «طببعتِ واقعی» (مطلَبِ واقعی) نشاندند.




۲- حذفِ تدریجیِ بخش وسیعی از گونهٔ انسانی از چرخهٔ زندگی؛ توسّط تکنولوژی
 
حتماً با مسئلهٔ «روباتها» آشنا هستید و حتماً فکر میکنید که اختراعِ «روباتها» را باید «قُلّهٔ درخششِ هوشِ انسانی» دانست.
البتّه من با این نوع از تفکّر؛ مخالف نیستم. بلکه میخواهم بگویم که «دُنیایِ روباتیک» آنچنان پیشرفت کرده است که حتّی بسیاری از «روباتهای کنونی»؛ توسّطِ آفرینندگانِ آنها؛ به «شمپانزه» و «دهاتیهایِ احمق» تشبیه میشوند.

برای اینکه با این «شمپانزه ها» و «دهاتیهایِ احمق» آشنا شوید ... ویدیوي زیرین را تماشا کنید:



البتّه به نظرِ من این روباتها را نمیتوان حتّی «شمپانزه» نامید؛ زیرا نمیتوانند «تقلید» کنند؛ چه رسد به اینکه «دهاتیِ احمق» نامیده شوند. زیرا احمقترین دهاتیها نیز «قدرتِ یادگیری» دارند.
این نوع از روباتها؛  با اینکه تواناییِ یادگیری و تقلید ندارند؛ امّا بسیار دقیقتر و سریع تر از «انسان سانها» عَمل میکنند و دهانِ گشادی برای «شعار دادن» و «اعتراض» ندارند. به همین دلیل نیز در بسیاری از صحنه ها «انسان سانها» را از «بازارِ کار» بیرون رانده اند و در آینده خواهند توانست بسیاری از «خود باهوش پنداران» را نیز از «چرخهٔ تولید تا مصرف» و «خدمات»  به «سطلِ زبالهٔ تاریخ» بیندازند.
اخیراً نیز شاهد نمایشِ احمقانهٔ چینیها در معرّفی «روباتِ گویندهٔ اخبار» بودیم که چه بسا خیلیها را شگفت زده نمود. امّا واقعیّت این است که آن «محصولِ چینیِ شگفت آور» همان Pattern بسیار مشابه صفحهٔ نمایشگرِ تلویزیون را دنبال میکُند و «سیلیکونهای مهندسی شدهٔ حسّاسِ لَب و صورت» توسط نانو تکنولوژی؛ نقشِ سلولهای حسّاس صفحهٔ نمایشگرِ تلویزیون را بازی میکنند. امّا در دنیایِ «نادانیها» میتوان این محصولات را به قیمَتِ «معجزه» فروخت.

 امّا «روباتهای خودمختار» را میتوان یک «نقطهٔ عطفِ ضعیف» نامید که در حال پیش بُردَنِ تکنولوژی به سوی یک نقطهٔ عطفِ بزرگ است.



برخی از این محصولات (Big Dog)؛ با اینکه کمتر از ۱۲ سال از «عُمرِ علمی - فنّی» آنها میگذرد؛ در حالِ تبدیل شدن به «آثار باستانی» هستند.

۳- پروژهٔ «سرمایه گذاری بر رویِ فقر»

«سوسیالیسم» و «پاپیولیسم» که تاریخی طولانی در انقلابهایِ احمقانهٔ «برابری خواهی» دارند؛ همیشه بر روی «فقر» سرمایه گذاری کرده اند. امّا اکنون رهبریِ «سوسیالیم» و «پاپیولیسم» را سازمانهای بین المللیِ «مالی - صنعتی» را بدست گرفته اند.
سازمانهایِ گوناگونِ ظاهراً «ضدّ نژاد پرستی» براه می اندازند که ماهیّتی «نژادی» دارند . میخواهند «اکثریّت شیعه» را از دستهایِ استیلاگرِ «اقلیّت سُنّی» نجات دهند؛ لذا «سازمانهای مسلّح شیعی» تولید میکنند. در همسایگی؛ برای تجاتِ «سُنّی مذهبها» از دستِ «ستمکاریِ شیعی»؛ سازمانهایِ مسلّح «سُنّی» تولید میکنند و اینگونه است که جنگهایِ بی پایان برایِ «ویرانگری» راه می اندازند.
شعارهای کنونی اینگونه سازمانهای مبارزه با «ظلم و ستم» از این قرار هستند:
- همهٔ شیعه ها را بکشید.
- همهٔ سُنّی ها را بکشید.
- همهٔ سفید پوستها را بکشید.
- سرمایه دارها را بکشید.
 .......
.......

شعارها همانهایی هستند که بودند؛ امّا «رهبران» تغییر نموده اند.
به همین دلیل است که حتّی در حرکتهایِ یوتیوبی و بی محتوایِ موسوم به «جنبش سبز» .... شعارها «اوباما پرستانه» و «اروپا پرستانه» بود و موجوداتی مانندِ «مخملباف» و «سازگارا» ..... همگی نوکرانِ «جورج سوروس» بودند.
جالبتر اینکه: سیّد رضا دیبا نیز نوکرِ «جورج سوروس» است.
بسیار جالبتر اینکه «انگلِ فرزانه» و دولتِ کنونی (امام حسن بنفش) نیز  جورج سوروسی هستند.(طبقِ اظهاراتِ امیرکبیرِ ظریف)

نتیجه اینکه:

«جورج سوروس» و حلقهٔ یارانِ قدرتمندَش؛ همگی «خیمه شب باز» (رهبرانِ اصلی) هستند و بقیّه؛ همگی «عروسکهایِ خیمه شب بازی». حتّی موجوداتی مانندِ «ولادیمیر پوتین» نیز برای بقایِ خود؛ به این «خیمه شب بازان» نیاز دارند و پُشت درهایِ بسته؛ دستهای این اوباشان را میبوسد.

نتیجهٔ نهایی اینکه:

تمامیِ استانداردهایِ بیانیّهٔ «حقوق بشریِ کوروشی» تبدیل به «آمبولانس»ی شده اند که  نه برای «کمک به بیماران»؛ بلکه به وسیله ای پوششی برایِ حمل و نقلِ «آر پی جی» و میلیشیاهای مسلّح هستند.
لذا آنچه که در سخنرانیهایِ «غَرّا» برایِ «احقاقِ حقوق» و «آزادی» و «برابری» و «برادری» گفته میشوند؛ کلمات و جملاتی دروغین و بی محتوی هستند که «سِندهٔ سگ»؛ مقدّس تر از آن کلمات و جملات است.

So,...Just Fuck them allllllll

۴- ازدیادِ جمعیّتِ گونهٔ انسانی در حالِ  گذشتن از خطوطِ قرمزِ زندگیِ شرافتمندانه.

من (کژدم) با جمعیّتِ «کَم» و یا «زیاد» مشکلی ندارم. اگر «پدر و مادَرِ پولداری» هستید میتوانید هر ۲ ماه یکبار «توله» تولید کنید. اگر به لحاظِ طبیعی نیز امکانی وجود ندارد؛ میتوانید «حرمسرایی خَردوغانی» ایجاد کنید که کارِ اصلی تان؛ «اِسپرم پاشی» مانندِ ماهیها و گرده افشانی مانندِ «گیاهانِ دو پایه» باشد تا بتوانید؛ «مدالِ طلایِ المپیکِ تولیدِ توله» را بر گردنِ نازنینتان بیندازید.
تا اینجایِ کار مشکلی وجود ندارد.
امّا اگر سفرهٔ بزرگِ شما که میتواند ۲۰۰۰ توله را غذا دَهَد؛ ناگهان با ۲ میلیون توله روبرو شَوَد؛.... معنیِ آن این است که:

You are in deep shit

ما؛ اکنون در چنین شرایطی زندگی میکنیم. آن سفرهٔ بزرگ؛ به جایِ اینکه محیطی برای غذا خوردن و لذّت بُردن از غذا باشد؛ به میدانِ «جنگِ داخلی» تبدیل شده است.
اگر در ۲۰۰۰ سالِ پیش و یا حتّی ۳۰۰ سالِ پیش از این؛ جمعیّتی ۲ میلیاردی داشتیم و «حقوق بشرِ کوروشی» را می فهمیدیم؛ اکنون در این «چاهِ مستراح» نبودیم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این ۴ عاملِ مهمّ که هر کدامشان شاخه های تناوَری هستند که شاخه های کوچکتر و برگهای فراوان بر روی آنها می رویند و مشکلاتِ ساده را به مشکلاتی بسیار پیچیده تر تبدیل میکنند.
لذا گذشتن از این سدّها و مشکلات برایِ آینده ای درخشان؛ بسیار مشکل تر از روندِ خونینِ «رنسانسِ اروپا» خواهد بود. زیرا «علمِ کلام»؛ دیگر در اختیار «آخوندها» و «کشیشها» و «خاخام ها» نیست.
«عِلمِ کلامِ نوین»؛  میتواند با «حقوقِ بَشر کوروشی»؛ دنیایی نوین بر اساسِ «برده داریِ نوین» را پِی ریزی کُنَد و هر آنکه به مخالفت برخیزد باید بداند که به «نژاد پرستی» و «تروریسم» و «نقض حقوق بشر» محکوم خواهد شد.
«سوسیالیسمِ نوین» را «قدرتهایِ مالی و صنعتی» رهبری میکنند و نمایندگانِ «سوسیالیسمِ کُهن» (افرادی مانندِ خوکِ چاقالو) را سدّ راه میدانند. در حالی که همان «ارمغان» را  برای «فقرا» خواهند آورد .... امّا در سطحی «بین المللی» و با استانداردهایِ نوین.
زیرا استانداردهایِ قدیمیِ سوسیالیسم؛ نشان داده اند که در دنیایِ نوین «نا کارا» هستند و به همین دلیل نیز شکست خورده اند. امّا تجربیّات طلایی زیادی را در رابطه با روشهایِ «کنترلِ سیاسیِ ـ اقتصادی - فرهنگی جمعیَت»؛ «خفه کردَنِ آنها» با یک وعده غذایِ بهتر  و یا «تیرباران» را اندوخته  و به یادگار گذاشته اند.

کژدم