پیش از هر چیز باید به تمامی خوانندگان بگویم: از نظر من وقتی پای دانش و علم در میان است؛ فرقی میان «انشتین» و «اوپنهایمر» که پدر بمب اتمی است؛ از نظر علمی وجود ندارد و هر دو را دانشمند میدانم و دانشمند بودن آنها را بر اساس مسائل اخلاقی مورد قضاوت قرار نمیدهم و همچنین زمانی که موضوع نبرد پیش می آید از نظر من فرقی میان ژنرال قاسم سلیمانی و یا فرمانده چه گوارا و یا ژنرال «جیاپ» وجود ندارد و همگی جنگاور هستند و تنها فرق آنها در حوزهٔ « جنگاوری»؛ گسترهٔ دانش و هنر و استعداد نظامی آنهاست. من بعضی وقتها از آقا محمد خان قاجار به عنوان یک مرد بزرگ یاد میکنم؛ لازم هم نیست که من او را مرد بزرگی بنامم و یا عده ای او را به خاطر «بی رحمیهایش» مورد لعن و نفرین قرار دهند؛ مهم این است که او از کجا تا به کجا آمد و همین در مورد اینکه او بزرگان است؛ از نظر «فنی» و «متدولوژی» کافیست. گاهی به بعضی از دوستانم میگفتم که « آقا محمد خان قاجار» در تاریخ ما بسیار تنها مانده است؛ آیا بالاخره مردی و یا زنی پیدا خواهد شد که این مرد بزرگ را از تنهایی در آورد؟
منظورم از این گفته ها این بود که باز هم کسانی پیدا نشوند و مرا شماتت نکنند که چرا به جنگاوران القاعده و یا اخوان المسلمین « مبارز» میگویم؟ پاسخ من این است که من اخلاقی و ایدئولوژیک برخورد نمیکنم و آنها چه من بخواهم و چه نخواهم و چه کسی خوشش بیاید و یا نیاید؛ «جنگاور» و «مبارز» هستند و گرنه اینهمه نیروی پیاده ؛ نیروهای ویژه؛ توپ و تانک و موشک و هواپیماهای بدون سرنشین برای عقب راندن آنها لازم نبود.
نبرد حلب
رژیم حاکم بر سوریه نبرد حلب را « اُمّ المعارک» خوانده است و این تعبیر بیراه هم نیست. مبارزان علیه رژیم اسد؛ با دست خالی و یا حداکثر با سلاحهای سبک نبرد مسلحانهٔ خود را آغاز کرده اند؛ لذا چندان چیزی ندارند که از دست بدهند مگر جانشان را.... و این نخستین شرط مبارزه طلبی است. اما ارتش رژیم بسیار چیزها دارد که از دست بدهد؛ هر سلاحی که بیرون آورده میشود و هر زرهپوش و تانکی و.... همگی ریسک از دست دادن و انهدامش را نیز با خود دارند. نبرد مبارزان یک نبرد سیال است و نقشی ماجراساز دارد و نیروهای رژیم را به دنبال خود میکشاند و خسته میکند. اینک نقش ماجراسازی از رژیم گرفته شده است و به سرازیری کنترل بحران فراگیر گرفتار شده است . اکنون مبارزین هستند که محل نبرد و زمان آغاز نبرد را تعیین میکنند و ارتش رژیم هر روزه باید به دنبال این باشد که ماجرای دیگر چگونه و چه زمان و در کجا اتفاق خواهد افتاد؟ و این نقطهٔ عطفی در روند شکست رژیم محسوب می شود و این آن چیزی است که مبارزان ایران نیز باید از آن درس بگیرند. رژیم اسد به جز سلاح و دست بردن به کشتارهای عمومی چاره ای برای ادامهٔ نبرد نمیبیند. اکنون ۴۰ درصد از شهر حلب در کنترل مبارزین است و در طول نبردی چهار روزه تعداد زیادی از تانکهای ارتش را به غنیمت گرفته و چندین دستگاه از آنها را را منهدم ساخته اند. مبارزین با استفاده از تسلیحاتی که به غنیمت گرفته اند؛ به یکی از پایگاههای نظامی با سلاحهای سنگین حمله برده و با فتح یکی از مراکز کلیدی توانسته اند گذرگاهی میان حلب و مسیر منتهی به ترکیه باز کنند. از سوی دیگر رژیم اسد به خاطر دست پاچگی و عدم توانایی در کنترل بحران؛ کردستان سوریه را به جنگاوران کُرد سپرده است تا شاید توسط پیشمرگان حزب کارگران کردستان PKK نیروهای ترکیه را در کردستان درگیر کند. اما پیشمرگان کردستان؛ با اینکه کنترل کردستان را به دست گرفته اند؛ دست به بازی خطرناک با ارتش ترکیه نزده اند و در واقع نقشه های رژیم اسد با سپردن کنترل کردستان به دست پیشمرگان نیز نقش بر آب شده است. ارتش ترکیه اکنون این شانس را به دست آورده است که با متصل شدن به حلب وارد خاک سوریه شود و شاید حلب تبدیل به «بنغازی» دیگری شود.
گفته میشود که رژیم اسلامی حاکم بر ایران به ترکیه اولتیماتوم داده است که اگر وارد خاک سوریه شود؛ آنها نیز به کمک سوریه خواهند شتافت. این شانس خوبی برای میهن پرستان ایران بوجود می آورد. زیرا بخشی از نیروهای سرکوب رژیم اسلامی به باثلاق سوریه کشیده شده و در جنگی که برندهٔ آن نخواهند بود؛ دچار تلفات سنگین و هزینه های سرسام آور شوند. اما پرسش این است که آیا رژیم دست به چنین حرکتی خواهد زد یانه؟ من فکر میکنم که رژیم از نیروهای حزب الله لبنان استفادهٔ محدودی خواهد نمود و جرأت شرکت مستقیم در این نبرد که انتهای آن یک باختِ پر هزینه است را ندارد و ماجرای بحرین نشان داد که رژیم توانایی برخورد نظامی ندارد و نیروهای ویژه اش تنها به درد سرکوب دختران و پسران بی دفاع در خیابانها میخورد. اما اگر چنین حماقتی بکند؛ مایهٔ خوشحالی است. اگر مبارزان سوریه بتوانند کنترل ۴۰ و یا ۳۰ در صد از حلب را در دست داشته باشند؛ در شرایط کنونی بهتر از به دست گرفتن کنترل همهٔ شهر است. زیرا کنترل بخشی از شهر در شرایط کنونی در واقع کنترل تمامی آن است و بسیاری از نیروهای رژیم اسد را در حلب زمینگیر ساخته و با بخش دیگر از نیروهای خود میتوانند جبههٔ دیگری باز نمایند که احتمالاً در آیندهٔ نزدیک گشوده خواهد شد. نیروهای ارتش آزاد سوریه اگر امروز تنها قدرت از کار انداختن تانکها و زرهپوشهای ارتش رژیم را دارند به خاطر گشوده شدن گذرگاه استراتژیک میان حلب و ترکیه؛ در روزهای آینده جنگنده ها و هلیکوپترهای رژیم را نیز به زیر خواهند کشید. این امر هم محتمل است که بعد از پناهنده شدن یکی از خلبانهای رژیم به اردن و انفجار در ستاد کنترل بحران و کشته شدن چهار تن از سران نظامی و امنیتی رژیم اسد و جدا شدن عده ای از فرماندهان رده بالای رژیم ؛ جنگنده هایی که بر فراز حلب پرواز میکنند به خاطر عدم اطمینان به خلبانان؛ همهٔ آنها مسلح نباشند.
آنهایی که به حملهٔ نظامی اسرائیل به ایران چشم دوخته اند باید بدانند که اگر هم چنین حمله ای در کار باشد؛ پیش از سقوط کامل اسد و سقوط حزب الله لبنان اتفاق نخواهد افتاد. زیرا سقوط اسد و حزب الله لبنان؛ چنان ضربهٔ سهمگینی برای رژیم تازی پرستان حاکم بر ایران فرود خواهد آورد که حتی نمیخواهند در عالم خیال نیز به آن فکر کنند. حرکات مسخره ای از قبیل دستورات اخیر «آخرین ولی فقیه تاریخ» مبتنی بر خودکفایی کامل و بریدن از در آمد نفت و ازدیاد جمعیت؛ تنها برای سرخ کردن صورت به کمک سیلی است و خامنه ای و اتاقهای فکری او میخواهند چنین نشان دهند که آنها به فکر ۲۵ سال آینده هستند و این رژیم همچنان پابر جا خواهد ماند؛ و گرنه در این واویلای ژئوپولیتیک؛ جای اینگونه حرفها؛ حد اقل در حد رهبریهای داهیانه در ملأ عام نیست و چنین گویشی از طرف خامنه ای عمق ترس و زبونی او را میرساند که دست به دامن «بلوف»های مندرس و پاره پوره میزند.
نبرد سوریه هم برای رژیم اسلامی و هم برای مبارزان راه آزادی درسهای گرانبهایی دارد و مبارزان میتوانند از تشکلهایی که هموند ویا پیرو آن هستند بخواهند که این درسها را برای آنها جمعبندی نموده و آموزش دهند. هم سلطنت طلبان و ژنرال هخا و هم نهاد مردمی و هم خودرهاگران و تمامی تشکلهای جمهوریخواه اینوری و آنوری و هم رهبر «تشکل تندر» دست طولایی در این زمینه ها دارند.
پاینده ایران؛ برقرارباد آیین ریشه ای؛ کوبنده جنبش تندر
کژدم
گفته میشود که رژیم اسلامی حاکم بر ایران به ترکیه اولتیماتوم داده است که اگر وارد خاک سوریه شود؛ آنها نیز به کمک سوریه خواهند شتافت. این شانس خوبی برای میهن پرستان ایران بوجود می آورد. زیرا بخشی از نیروهای سرکوب رژیم اسلامی به باثلاق سوریه کشیده شده و در جنگی که برندهٔ آن نخواهند بود؛ دچار تلفات سنگین و هزینه های سرسام آور شوند. اما پرسش این است که آیا رژیم دست به چنین حرکتی خواهد زد یانه؟ من فکر میکنم که رژیم از نیروهای حزب الله لبنان استفادهٔ محدودی خواهد نمود و جرأت شرکت مستقیم در این نبرد که انتهای آن یک باختِ پر هزینه است را ندارد و ماجرای بحرین نشان داد که رژیم توانایی برخورد نظامی ندارد و نیروهای ویژه اش تنها به درد سرکوب دختران و پسران بی دفاع در خیابانها میخورد. اما اگر چنین حماقتی بکند؛ مایهٔ خوشحالی است. اگر مبارزان سوریه بتوانند کنترل ۴۰ و یا ۳۰ در صد از حلب را در دست داشته باشند؛ در شرایط کنونی بهتر از به دست گرفتن کنترل همهٔ شهر است. زیرا کنترل بخشی از شهر در شرایط کنونی در واقع کنترل تمامی آن است و بسیاری از نیروهای رژیم اسد را در حلب زمینگیر ساخته و با بخش دیگر از نیروهای خود میتوانند جبههٔ دیگری باز نمایند که احتمالاً در آیندهٔ نزدیک گشوده خواهد شد. نیروهای ارتش آزاد سوریه اگر امروز تنها قدرت از کار انداختن تانکها و زرهپوشهای ارتش رژیم را دارند به خاطر گشوده شدن گذرگاه استراتژیک میان حلب و ترکیه؛ در روزهای آینده جنگنده ها و هلیکوپترهای رژیم را نیز به زیر خواهند کشید. این امر هم محتمل است که بعد از پناهنده شدن یکی از خلبانهای رژیم به اردن و انفجار در ستاد کنترل بحران و کشته شدن چهار تن از سران نظامی و امنیتی رژیم اسد و جدا شدن عده ای از فرماندهان رده بالای رژیم ؛ جنگنده هایی که بر فراز حلب پرواز میکنند به خاطر عدم اطمینان به خلبانان؛ همهٔ آنها مسلح نباشند.
آنهایی که به حملهٔ نظامی اسرائیل به ایران چشم دوخته اند باید بدانند که اگر هم چنین حمله ای در کار باشد؛ پیش از سقوط کامل اسد و سقوط حزب الله لبنان اتفاق نخواهد افتاد. زیرا سقوط اسد و حزب الله لبنان؛ چنان ضربهٔ سهمگینی برای رژیم تازی پرستان حاکم بر ایران فرود خواهد آورد که حتی نمیخواهند در عالم خیال نیز به آن فکر کنند. حرکات مسخره ای از قبیل دستورات اخیر «آخرین ولی فقیه تاریخ» مبتنی بر خودکفایی کامل و بریدن از در آمد نفت و ازدیاد جمعیت؛ تنها برای سرخ کردن صورت به کمک سیلی است و خامنه ای و اتاقهای فکری او میخواهند چنین نشان دهند که آنها به فکر ۲۵ سال آینده هستند و این رژیم همچنان پابر جا خواهد ماند؛ و گرنه در این واویلای ژئوپولیتیک؛ جای اینگونه حرفها؛ حد اقل در حد رهبریهای داهیانه در ملأ عام نیست و چنین گویشی از طرف خامنه ای عمق ترس و زبونی او را میرساند که دست به دامن «بلوف»های مندرس و پاره پوره میزند.
نبرد سوریه هم برای رژیم اسلامی و هم برای مبارزان راه آزادی درسهای گرانبهایی دارد و مبارزان میتوانند از تشکلهایی که هموند ویا پیرو آن هستند بخواهند که این درسها را برای آنها جمعبندی نموده و آموزش دهند. هم سلطنت طلبان و ژنرال هخا و هم نهاد مردمی و هم خودرهاگران و تمامی تشکلهای جمهوریخواه اینوری و آنوری و هم رهبر «تشکل تندر» دست طولایی در این زمینه ها دارند.
پاینده ایران؛ برقرارباد آیین ریشه ای؛ کوبنده جنبش تندر
کژدم
2012-07-17 2:38 ب.ظ
2012-07-17 1:00 ب.ظ
اینان خود فروشانی هستند که در بازار مکاره رژیم به لقمه نانی برای قاتلین جوانان وطن دم میجنبانند.
شخصی که حتی در اظهارات متناقض خود که سعی کرده خود را چریک نشان دهد. خائن بودنش را جار میزند.
سیاسیان بسیاری بوده اند که از راه سیاسی گذشته خود برگشته اند اما اینکه کسی خود را چریک فدایی بنامد و حال که از جدایی بگوید ، بدون اینکه دلایل ایدئولوژی جدایی را نام ببرد با اظهارات مالوخولیایی از توتئه قتل خود و دشنام به اشرف دهقانی داد سر دهد . خود مشخص است که از چه قماشی است.
این شخص حتی در خزئبلات خود اعلام میکند به همه نارو زده است و اتفاقا همین بود که ما را بیشتر هوشیار کرد.
میگوید پدر و مادرم بهایی بودند اما من نبودم
با سیا بودم اما پا پس کشیدم
فدایی بودم اما گور بابای اشرف دهقانی
اشرف گفته بود من این را میکشم
اشرف به عنوان عملیات میخواست من را بکشد
در زندان تواب شدم
به اطلاعات نارو زدم
در مورد احمدی نژاد ۱۵ نفر آمدند از من سوال کنند
دیگه چه وچه وچه
انگاری هر شخصی که بگوید من در زندگیم به هر کسی که به من برخورد خیانت کرده ام ، برای ما عزیز می شود و در بست میگوید قربان آن چشمان زیبایت برم.
حتما انتظار داشت با دو مقاله و چهار تا فحش که به ملاها میدهد سریعا اکانت تمام جوانان وطن که با هزاران امید به ما پیوسته اند را در اختیارش قرار دهیم.
حتی هنگامی که به او تذکر دادیم مشی روشنگرانه استاد فولادوند ، روشنگری بود و راه آزادی و رهایی و او اگر هم بر می آشفت در مقام استادی و سن بسیاری که در راه تحقیق در تبعید گذرانده بود ، قابل هضم و ستایش و فحاشی صرف نمیتواند نشاندهنده میزان مبارز بودن و عمق مبارزه باشد ، بر می آشفت.
آری داد و فریاد و فحاشی صرف مخصوص افرادی است که هیچ در چنته ندارند و میخواهند ذهن جویای مخاطب خود را با ناسزا به طرف خود جلب کنند و کژدم شاید می پنداشت کافیست.
قطعا راه کژدم ، راهی نیست که یک رهرو داشته باشد و سوسوی کم فروغ و سخیف کژدم نشان دهنده قطاری از مهاجمین است که به سمت انجمن پادشاهی ایران، تندر رهسپار شده است.
و چه خوش است دیدن روی پلید دشمن وقتی از حجاب بیرون می آید.
اما حقا و انصافا کژدم یک سخن را درست ادا کرد
آنجا که میگوید میخواهم انجمن خودم را تاسیس کنم اما تا وقتی که «انجمن پادشاهی تندر» که همراهش جمشید و دردانه اند ، وجود دارد ممکن نخواهد بود.
آری کژدم بدان، بسیار بودند از این سایتها و انجمن های دروغین اما در پرتو انجمن پادشاهی تندر تو و اربابانت نمیتوانید جوانان ایرانی را به دام بیاندازید و در زندان یا به خون کشید یا ضعیفترینشان را مانند خودت به خود فروشی وادار کرد.