همهٔ قدرت به دستِ «پارلمان»
زمانی که از گفتمانِ «همهٔ قدرت به دستِ یک فرد» فرار میکنیم؛ باید بدانیم که میخواهیم به کجا فرار کنیم و یا در کدامین خاکریز سنگر بگیریم؟
زمانی که از گفتمانِ «همهٔ قدرت به دستِ یک فرد» فرار میکنیم؛ باید بدانیم که میخواهیم به کجا فرار کنیم و یا در کدامین خاکریز سنگر بگیریم؟
آنهایی که آموزِشِ نظامی دیده اند؛ میدانند که در آموزشهای نظامی؛ «تغییرِ سنگر» امرِ بسیار مهمّی است و یک سرباز باید در یک بازهٔ زمانی بسیار کوتاه؛ معادله ای ۳ مجهولی را که مرگ و زندگی او به آن وابسته است را حلّ کُنَد.
۱- چرا باید سنگرِ کنونی را تَرک کُنَد؟ ... آیا جانِ او در خطر است؟ ... آیا برای دادنِ پوششِ آتش به همسنگرِ خود باید به سنگرِ دیگری برَوَد؟ و .....
۲- تشخیص و تعریفِ سنگرِ جدید.
۳- کوتاه ترین و اَمن ترین مسیر برای رسیدن به سنگرِ ایده آلَ تعریف شدهٔ جدید.
پاسخی که در کشورهای پیشرفتهٔ غربی به این پرسش داده شده است؛ تجزیه و استقلالِ ۳ قوّهٔ «مقننه = پارلمان»؛ «مجریّه = دولت» و «قضائیه = دادگستری» است.
پارلمان عهده دارِ تولیدِ «قوانینِ کلان» است و دستِ زیرشاخه های دولت برای تولیدِ «قوانینِ اجرایی» باز گذاشته میشود.
پارلمان دارای کمیته های تخصصی است که میتواند لایحه های کلان و حتّی تدوین استراتژیها نیز دخالتی فعّال داشته باشد.
از «قوانین اجرایی که بگذریم؛ همهٔ راهها به پارلمان ختم میشود.
با توجّه به «حزبی بودنِ پارلمانها»؛ آنچه که به نامِ قوانین و لایحه ها تصویب میشوند؛ کاملاً حزبی هستند و درگیریهای انتخاباتی و سیاسیِ احزاب میتوانند قوّهٔ مجریه (دولت) را در بهترین حالت «ناکار آمدی» و در بدترین حال به «تعطیلی» بکشانند.
زمانی که احزاب قدرتمند میشوند؛ به «قدرتهای موازی» با دولت تبدیل شده و «دولَتِ مستقرّ» باید همواره به «احزاب» باج بدهد.
هوادارانِ این سیستم ادّعا میکنند که این مسئله نه تنها «بّد» نیست؛ بلکه مکانیسمِ جلوگیری از ظهورِ «قدرتِ تک صدایی» است.
امّا واقعیّتها چیزهای دیگری میگویند که برای روشن شدنِ قضیّه؛ چند مثال می آوَرو:
اکنون شاهد هستیم که «قاضی نُهُم» از طرفِ دونالد ترامپ؛ به مجلس معرفی شده است. این امر بخشی از بازیِ «تقسیمِ قدرت» در روایتِ آمریکایی از «دموکراسی پارلمانی» (بازیِ احزاب) است. دموکراتها میدانند که اگر «قاضی نُهُم» توسّط جمهوریخواهان بر کُرسی بنشیند؛ باید تا «وقتِ گُلِ نِی» صبر کنند تا زمانی برسد که «تاسها خوش نشینند» یعنی اینکه یکی از قاضیها بمیرد و همزمان دموکراتها در پارلمان اکثریّت داشته باشند و همچنین کاخِ ریاست جمهوری نیز متعلّق به دموکراتها باشد.
به همین دلیل؛ دموکراتها اکنون برای عقب انداختنِ انتصابِ Brett Michael Cavanaugh به فکر اکتشافِ اینکه در ۱۶ سالگی فلان کار را کرده است افتاده اند. آیا دموکراتها آنقدر پایبند مذهب و اخلاق شده اند که «گر پشّه بجُنبد ... عیان در نظرِ ماست»؟ .... هرگز .... این یک برخوردِ کاملاً «حزبی» است.
آیا دموکراتها میخواهند «مسیحِ بیگناه» را از گور بیرون کشیده و به مقامِ قضاوت بنشانند؟
آیا این کثافتکاریها فقط مختصِ دموکراتها است؟ یا اینکه اگر به تاریخچهٔ حزب جمهوریخواه نیز بنگریم؛ شواهد فراواوانی خواهیم یافت؟
به نظرِ من (مژدم)؛ زمانی که یک موجودیّتِ سیاسی و یا نظامی؛ سازمان می یابد؛ فارغ از اینکه هدف نخستین از سازمان دادَنِ آن چه بوده است؛ یک «موجودیّت» است و برای بقایِ «موجودیّت خود» خود خواهند جنگید و به دنبالِ «مشتری» خواهد بود و طبعاً مشتریانی نیز خواهد داشت.
بسیاری از آنهایی که این نوشتار را میخوانند؛ در این ۴۰ سالِ حکومتِ ننگینِ اسلامی؛ شاهد بوده اند که هر کَسی که صدایش در آمده است؛ برایِ خفه کردنِ او؛ ۱۰ ها «شاکیِ خصوصی» تراشیده اند و آن شخص را به زندان فرستاده اند.
در دورانی که از نظرِ «مصدّقی ها»؛ دورانِ «دموکراسی» بود نیز؛ شاهد همین کثافتکاریهای حزبی و گروهی و فردی بودیم که وَرایِ شعارها و اهدافی که اعلام مینمودند؛ در حالِ لجن پراکنی علیه یکدیگر بودند.
در آلمان نیز داستان بهتر از اینها نیست؛ و آنچه که هست؛ «جنگِ احزاب» است. احزاب با کثافتکاریهای خود همیشه جامعه را به بُن بست کشانیده و جنگِ بعدی شان بر سرِ «کثافتکاریِ موجود» است.
به همین کُردستانِ عراق نگاهی بکنید. هر ۲ حزبِ موجود ظاهراً طرفدارِ پرو پاقُرض دموکراسی هستند و برای یک جمهوریِ دموکراتیک مبارزه میکنند. امّا آنچه که آنرا «حزب» مینامند؛ حتّی بویی از «احزابِ سیاسی» نبُرده است. فقط تصوّر کنید که در آلمان و یا فرانسه؛ همهٔ احزاب «میلیشیا» (بازوی مسلّح) داشتند و «ارتش آلمان» مانندِ کردستانِ عراق؛ مجموعه ای از این نیروهای مسلّح «قبیله ای» می بود که هرکدامشان از «رهبرِ قبیله» دستور میگرفت. آیا میتوانید بفهمید که در شرایط بحرانی چه بر سرِ آلمان و یا فرانسه می آمد؟ ... پاسخی ساده دارد:
«همان بلایی که بر سرِ کردستانِ عراق پس از «اعلامِ استقلال» آمد.
لذا پُرسش باید این باشد:
آیا میخواهیم از این کثافتکاری ها؛ «رهایی» یابیم؟ ... یا اینکه میخواهیم همین کثافتکاری ها را باری دیگر و تحتِ نامِ «دموکراسی» و «سکولاریسم» تجربه کنیم؟
نتیجه:
احزاب حتّی به «قوانینِ مادَرِ بازی» که توسّط همهٔ احزاب پِی ریزی شده اند نیز پایبند نیستند. آنچه که مهمّ است «منافِعِ حزبی» است.
حال تصوّر کنیم که رژیم شیعی سرنگون شده است و احزابِ کُردستان به دنبالِ «خودمختاری» هستند.
اگر به این احزاب بگویی که این دار و دسته های نظامی که آنها را پیشمرگه میخوانید؛ باید خلع سلاح شوند؛ نخواهند پذیرفت.
اگر بپرسید که آیا اینها «بازوی مسلّح حزبی» هستند؟ ... و یا «پیشمرگانِ کُردستان»؟ ... با توجّه به سابقهٔ تاریخی که دارند؛ چه جوابی دارند بدهند؟
اگر اینها پیشمرگانِ کردستان هستند؛ چرا در دههٔ ۶۰ بنا به دستورِ رهبرانِ حزبشان؛ به کشتارِ یکدیگر پرداختند؟
«زبانِ مِیدانی» و تجربی؛ براحتی میتواند «شعارهای قلّابی» و «بازیهای کلامی» را رسوا کُند.
احزاب همیشه اختلافات در سطح اعضای کادرِ رهبری را از هواداران پنهان میکنند و این اختلافات تنها زمانی به میانِ هواداران و آنهَم به صورت اطّلاعاتِ بسیار محدود نَشظ داده میشود که کارد به استخوان رسیده و کادرِ رهبری در حالِ رسیدن به مرحلهٔ «انشعاب» است.
با جمعبدیِ مطالبِ «بخش نخست» و «بخش دوّم» این نوشتار؛ در نگاهِ اوّل چنین به نظر میرسد که کژدم؛ هم از «همهٔ قدرت به دستِ یک نفر» و هم از «همهٔ قدرت به دستِ پارلمان» و همچنین از «احزاب = تشکّلهای دلّالانِ سیاسی»... گریزان است.
امّا کژدم «پارلمان» و داشتنِ «احزابِ سیاسی» را با شرایط خاصّی می پذیرد.
در بخش سوّم این نوشتار؛ به این امر خواهم پرداخت.
کژدم
پاسخی که در کشورهای پیشرفتهٔ غربی به این پرسش داده شده است؛ تجزیه و استقلالِ ۳ قوّهٔ «مقننه = پارلمان»؛ «مجریّه = دولت» و «قضائیه = دادگستری» است.
پارلمان عهده دارِ تولیدِ «قوانینِ کلان» است و دستِ زیرشاخه های دولت برای تولیدِ «قوانینِ اجرایی» باز گذاشته میشود.
پارلمان دارای کمیته های تخصصی است که میتواند لایحه های کلان و حتّی تدوین استراتژیها نیز دخالتی فعّال داشته باشد.
از «قوانین اجرایی که بگذریم؛ همهٔ راهها به پارلمان ختم میشود.
با توجّه به «حزبی بودنِ پارلمانها»؛ آنچه که به نامِ قوانین و لایحه ها تصویب میشوند؛ کاملاً حزبی هستند و درگیریهای انتخاباتی و سیاسیِ احزاب میتوانند قوّهٔ مجریه (دولت) را در بهترین حالت «ناکار آمدی» و در بدترین حال به «تعطیلی» بکشانند.
زمانی که احزاب قدرتمند میشوند؛ به «قدرتهای موازی» با دولت تبدیل شده و «دولَتِ مستقرّ» باید همواره به «احزاب» باج بدهد.
هوادارانِ این سیستم ادّعا میکنند که این مسئله نه تنها «بّد» نیست؛ بلکه مکانیسمِ جلوگیری از ظهورِ «قدرتِ تک صدایی» است.
امّا واقعیّتها چیزهای دیگری میگویند که برای روشن شدنِ قضیّه؛ چند مثال می آوَرو:
اکنون شاهد هستیم که «قاضی نُهُم» از طرفِ دونالد ترامپ؛ به مجلس معرفی شده است. این امر بخشی از بازیِ «تقسیمِ قدرت» در روایتِ آمریکایی از «دموکراسی پارلمانی» (بازیِ احزاب) است. دموکراتها میدانند که اگر «قاضی نُهُم» توسّط جمهوریخواهان بر کُرسی بنشیند؛ باید تا «وقتِ گُلِ نِی» صبر کنند تا زمانی برسد که «تاسها خوش نشینند» یعنی اینکه یکی از قاضیها بمیرد و همزمان دموکراتها در پارلمان اکثریّت داشته باشند و همچنین کاخِ ریاست جمهوری نیز متعلّق به دموکراتها باشد.
به همین دلیل؛ دموکراتها اکنون برای عقب انداختنِ انتصابِ Brett Michael Cavanaugh به فکر اکتشافِ اینکه در ۱۶ سالگی فلان کار را کرده است افتاده اند. آیا دموکراتها آنقدر پایبند مذهب و اخلاق شده اند که «گر پشّه بجُنبد ... عیان در نظرِ ماست»؟ .... هرگز .... این یک برخوردِ کاملاً «حزبی» است.
آیا دموکراتها میخواهند «مسیحِ بیگناه» را از گور بیرون کشیده و به مقامِ قضاوت بنشانند؟
آیا این کثافتکاریها فقط مختصِ دموکراتها است؟ یا اینکه اگر به تاریخچهٔ حزب جمهوریخواه نیز بنگریم؛ شواهد فراواوانی خواهیم یافت؟
به نظرِ من (مژدم)؛ زمانی که یک موجودیّتِ سیاسی و یا نظامی؛ سازمان می یابد؛ فارغ از اینکه هدف نخستین از سازمان دادَنِ آن چه بوده است؛ یک «موجودیّت» است و برای بقایِ «موجودیّت خود» خود خواهند جنگید و به دنبالِ «مشتری» خواهد بود و طبعاً مشتریانی نیز خواهد داشت.
بسیاری از آنهایی که این نوشتار را میخوانند؛ در این ۴۰ سالِ حکومتِ ننگینِ اسلامی؛ شاهد بوده اند که هر کَسی که صدایش در آمده است؛ برایِ خفه کردنِ او؛ ۱۰ ها «شاکیِ خصوصی» تراشیده اند و آن شخص را به زندان فرستاده اند.
در دورانی که از نظرِ «مصدّقی ها»؛ دورانِ «دموکراسی» بود نیز؛ شاهد همین کثافتکاریهای حزبی و گروهی و فردی بودیم که وَرایِ شعارها و اهدافی که اعلام مینمودند؛ در حالِ لجن پراکنی علیه یکدیگر بودند.
در آلمان نیز داستان بهتر از اینها نیست؛ و آنچه که هست؛ «جنگِ احزاب» است. احزاب با کثافتکاریهای خود همیشه جامعه را به بُن بست کشانیده و جنگِ بعدی شان بر سرِ «کثافتکاریِ موجود» است.
به همین کُردستانِ عراق نگاهی بکنید. هر ۲ حزبِ موجود ظاهراً طرفدارِ پرو پاقُرض دموکراسی هستند و برای یک جمهوریِ دموکراتیک مبارزه میکنند. امّا آنچه که آنرا «حزب» مینامند؛ حتّی بویی از «احزابِ سیاسی» نبُرده است. فقط تصوّر کنید که در آلمان و یا فرانسه؛ همهٔ احزاب «میلیشیا» (بازوی مسلّح) داشتند و «ارتش آلمان» مانندِ کردستانِ عراق؛ مجموعه ای از این نیروهای مسلّح «قبیله ای» می بود که هرکدامشان از «رهبرِ قبیله» دستور میگرفت. آیا میتوانید بفهمید که در شرایط بحرانی چه بر سرِ آلمان و یا فرانسه می آمد؟ ... پاسخی ساده دارد:
«همان بلایی که بر سرِ کردستانِ عراق پس از «اعلامِ استقلال» آمد.
لذا پُرسش باید این باشد:
آیا میخواهیم از این کثافتکاری ها؛ «رهایی» یابیم؟ ... یا اینکه میخواهیم همین کثافتکاری ها را باری دیگر و تحتِ نامِ «دموکراسی» و «سکولاریسم» تجربه کنیم؟
نتیجه:
احزاب حتّی به «قوانینِ مادَرِ بازی» که توسّط همهٔ احزاب پِی ریزی شده اند نیز پایبند نیستند. آنچه که مهمّ است «منافِعِ حزبی» است.
حال تصوّر کنیم که رژیم شیعی سرنگون شده است و احزابِ کُردستان به دنبالِ «خودمختاری» هستند.
اگر به این احزاب بگویی که این دار و دسته های نظامی که آنها را پیشمرگه میخوانید؛ باید خلع سلاح شوند؛ نخواهند پذیرفت.
اگر بپرسید که آیا اینها «بازوی مسلّح حزبی» هستند؟ ... و یا «پیشمرگانِ کُردستان»؟ ... با توجّه به سابقهٔ تاریخی که دارند؛ چه جوابی دارند بدهند؟
اگر اینها پیشمرگانِ کردستان هستند؛ چرا در دههٔ ۶۰ بنا به دستورِ رهبرانِ حزبشان؛ به کشتارِ یکدیگر پرداختند؟
«زبانِ مِیدانی» و تجربی؛ براحتی میتواند «شعارهای قلّابی» و «بازیهای کلامی» را رسوا کُند.
احزاب همیشه اختلافات در سطح اعضای کادرِ رهبری را از هواداران پنهان میکنند و این اختلافات تنها زمانی به میانِ هواداران و آنهَم به صورت اطّلاعاتِ بسیار محدود نَشظ داده میشود که کارد به استخوان رسیده و کادرِ رهبری در حالِ رسیدن به مرحلهٔ «انشعاب» است.
با جمعبدیِ مطالبِ «بخش نخست» و «بخش دوّم» این نوشتار؛ در نگاهِ اوّل چنین به نظر میرسد که کژدم؛ هم از «همهٔ قدرت به دستِ یک نفر» و هم از «همهٔ قدرت به دستِ پارلمان» و همچنین از «احزاب = تشکّلهای دلّالانِ سیاسی»... گریزان است.
امّا کژدم «پارلمان» و داشتنِ «احزابِ سیاسی» را با شرایط خاصّی می پذیرد.
در بخش سوّم این نوشتار؛ به این امر خواهم پرداخت.
کژدم