۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

نگاهی به مسئلۀ مسکن

زمین و زمینداری در آیینۀ " آیین ریشه ای "

یکی از مسائل اساسی که در آیین ریشه ای به عنوان امری حیاتی بدان اشاره شده است ، حق داشتن خانۀ رایگان برای تمامی خانواده های ایرانی است. در نگاه اول این مسئله شاید ساده به نظر آید اما با نگاهی اندک عمیقتر خواهیم دید که این امر در واقع نشان از یک دگرگونی ساختاری در رابطه با مالکیت زمین دارد. شیوۀ تقسیم جامعه به زمینداران و بی زمینها نه تنها در ایران امروز بلکه در تمامی کشوهای دیگر باعث بوجود آمدن یکی از بخشهای بزرگ اقتصادی به شمار میرود و گردانندگان این بخش از اقتصاد که ذاتا دارای هویتی انگلی است چه در دورۀ شکوفایی این بخش از اقتصاد من در آوردی و چه در دوران رکود آن تنها چیزی که برای جامعه ببار می آورند به جز درد و محنت بیخانمانی نیست، برای مثال میتوان از رکود اقتصادی کنونی آمریکا و رکود اقتصادی ژاپن از 16 سال پیش نام برد که دلیل اصلی این رکودهای عمیق اقتصادی هردو در مسئلۀ زمینداری و املاک نهفته است و کشور تازه به دوران رسیدۀ چین نیز در انتظار بحرانی مشابه میباشد که شاید دیر و زود داشته باشد اما سوخت و سوز ندارد و این بحران فرارو تنها نتیجۀ بورس بازی و رشد بی رویۀ قیمت مسکن در شهرهای بزرگ چین است . تمامی این مشکلات محصول شیوۀ نگرش کشورهای سرمایه داری به مسئلۀ ثروت و در نهایت زمینداری و اسکان به عنوان بخشی مهم در تولید ثروت میباشد. در این ساختارهای اقتصادی (گذشته از سایر دیدگاههای آنها ) انسانها به دو گروه زمین دار و بی زمین تقسیم میشوند و باز هم بگذریم از اینکه از نظر اخلاقی چگونه میشود که شما عضو جامعۀ یک کشور باشید ولی کوچ نشین باشید و جایی برای زندگی در همان کشور نداشته باشید و همسر و فرزندان شما در آرزوی داشتن آن عمری را سر کنند و بخش بزرگی از دارایی تان توسط آنانی که زمین دارند و یا در بازیهای زمینداران شریک هستند به یغما رود؟ و سنگ روی سنگ در زندگیتان بنا نشود؟ چگونه میتوان چنین شهروندی را به وطن فروشی متهم کرد که هیچ سهمی از وطن خود حداقل به عنوان سرپناه ندارد و به جز کار کردن مفرط و یا وحشت از بیکاری چیز دیگری نصیب او نشده است؟ چگونه میتوان از چنین شهروندانی انتظار داشت که از قانون اساسی و یا قوانین مدنی و حقوقی که نه تنها از آنان حمایت نمیکند ، بلکه زندگی آنان و خانواده و آیندۀ فرزندانشان را تهدید میکند تبعیت و پشتیبانی کنند؟ و به همین دلیل است که انجمن پادشاهی ایران برای یک دگرگونی اساسی در ساختار اقتصادی و اجتماعی مبارزه میکند و در واقع در پی یک انقلاب به معنی واقعی می باشد و در همین راستا براندازی رژیم کثیف اسلامی در تمامی ابعاد آنرا برای پی ریزی شالوده ای جدید به طوری جدی سرلوحۀ مبارزات خود قرار داده و هیچ نوع از اصلاحات سیاسی و اجتماعی که در چهاچوب قانون اساسی موجود و یا قانون اساسی بازنگری شدۀ مشروطیت انجام پذیرد را به رسمیت نمیشناسد و آنها را سد راه ایجاد یک جامعۀ پیشرو و متمدن و دموکراتیک دانسته و تمامی جریانات اصلاح طلب و یا به اصطلاح مشروطه خواه و یا سلطنت طلب را جریانهایی ضد ایران و ایرانی و دغلکار میشناسد که با تظاهر به برپایی حکومت دموکراتیک و سوء استفاده از شرایط مبارزاتی کنونی یا در فکر احیای باغها و املاک و دارایی هایی هستند که ادعای مالکیت آنرا دارند و یا برای بدست آوردن پست و مقامهای گوناگون به صف ایستاده اند و به همین دلیل هم هست که هیچکدامشان به وضوح و روشنی سخن نمیگویند و همه چیز را حواله به حپروتی به اسم رفراندوم مینمایند و بازهم به همین دلیل است که با داشتن رسانه های رنگارنگ و لابیهایی که در راهروهای ساختمانهای دولتهای غربی پرسه میزنند و یا مبلغانی که در رادیوهای بی بی سی و فردا به عنوان کارشناسان امور ایران سخن پراکنی میکنند در میان مردم ایران جایی ندارند و کسی آنها را به پشیزی نمیخرد مگر آنانی که فریب شعارهای پوچ ناسیونالیستی آنان را خورده باشد و یا اینکه در چمبرۀ نفرت سیاسی که از رژیم جمهوری اسلامی دارند ، بگویند که هر سگی که بیاید از اینها ( رژیم کنونی ) بهتر است.

ارزش زمین

زمین برای انسانها زمانی ارزش دارد که سودی در آن نهفته باشد. این سود را میتوان به اشکالی که در زیر آورده میشود طبقه بندی نمود :
1- مناطق مسکونی که ارزش خدماتی دارد.
2- مناطق کشاورزی که ارزش تولیدی و اکولوژیک دارند.
3- مناطق صنعتی که ارزش تولیدی دارد.
4- مناطق تجاری و یا خدمات مربوط به مسایل اقتصادی که در حوزۀ زندگی شهری قرار دارند.
5- مراتع سر سبز که ارزش تولیدی در تغذیۀ دامها و نهایتا ارزش تولیدی دارد و دارای ارزش اکولوژیک نیز میباشد.
6- جنگلها که ارزش تولیدی و اکولوژیک و گردشگری دارند.
7- دریا ها و دریاچه ها که دارای ارزشهای چندگانۀ ترابری، اکولوژیک ، گردشگری و تهیه و تولید فرآورده های غذایی دارد.
8- مناطق معدنی که ارزش تولیدی دارند.
9- کوهستانها که میتوانند ارزش تولیدی داشته باشند ولی حداقل ارزش اکولوژیک و گردشگری دارند.
10- آسمان که ارزش ترابری و اکولوژیک دارد.
11- تعدادی از مناطق ارزش ترابری دارند و شاید بتوان گفت ترابری یک ارزش مشترک درتمامی مناطق است.
12- تمامی آنچه شمرده شد یک ارزش مشترک نیز دارند و آن ارزش نظامی است . اما بعضی از مناطق دارای ارزشهای متفاوت دیگری نیز هستند مانند داشتن ارزش ژئوپولیتیک ( مناطق استراتژیک در جغرافیای سیاسی ) ویا ارزشهای دیگری از نوع اقتصادی و یا سیاسی را میتوانند داشته باشند که بستگی به مسایل اقتصادی و یا سیاسی ملی و بین المللی دارد و میتواند در نوسان باشد.
البته این تقسیم بندی از دیدگاهی بسیار کلی انجام گرفته است و مطمئنا دارای کمی وکاستی هایی هست و در مجموع منظور من در این مقاله بررسی ارزشهای گوناگونی که زمین میتواند داشته باشد نیست، بلکه میخواهم در مورد حق مالکیت زمین به طور کلی صحبت کنم.
متاسفانه بعد از تقسیم جامعه به زمینداران و بی زمینها در جوامع سرمایه داری فاز جدیدی از قوانین سرمایه گذاری و گردش سرمایه و سود آوری کاذب و قوانین بانکی خاص آن و هدایت شدن بخشی از سرمایه های بزرگ که میتواند در تولید کشاورزی و صنعتی و یا تجاری سود آور هدایت شوند به مسئلۀ بیخانمانان معطوف شده و نظر به اینکه قوانین مالکیت موجود حالتی عام دارند و یا حتی با وجود قوانین خاص نیز با اعمال نفوذ افراد و ارگانهای فاسد حکومتی با نادیده انگاشتن قوانین ظاهری حتی مناطق صنعتی و کشاورزی نیز بلعیده شده و برای تولید مناطق مسکونی مورد استفاده قرار گفته و بخشهای دیگری از سرمایه ها را برای خرید و اجاره دادن آنها و در نهایت فروش آنها با قیمتهای سرسام آور برای بدست آوردن سودهایی هنگفت هدایت میکنند که در مجموع میتوان اینگونه سودهارا پول آسان ( باد آورده ) نام نهاد که نتیجۀ اقتصاد انگلی زمینداری میباشد. من مخالف سرمایه داری نیستم اما زمانی که سرمایه ها نه در جهت تولید بلکه در جهت اقتصاد انگلی و واسطه گری هدایت میشوند ، درنهایت جامعه است که باید تاوان آنرا بدهد. در اقتصاد انگلی انواع و اقسام شغلهای کاذب وجود دارند که تنها واسطه گری هستند و تنها علت وجودی آن شغلها مسئلۀ مالکیت است و آنهایی که به این نوع کارها مشغول هستند نیز فکر میکنند که کار میکنند در حالی که شغل و زندگی آنها یک شغل و زندگی انگلی است. خانه یکبار ساخته میشود و هزار بار دست بدست میگردد و با اینکه هرسال فرسوده تر میشود بهای آن به طور سرسام آوری رشد میکند و هر بار هم میلیونها نفر از بینوایانی که به عنوان بیخانمانها و کرایه نشینها تعریف شده اند باید تاوان بدهند و برای جبران آن تاوان هم اگر بتوانند رشوه بگیرند و یا دزدی کنند و یا تن فروشی کنند و یا از گلوی فرزندان بینوایشان ببرند تا کرایۀ خانه و یا دخمۀ استیجاری را فراهم کنند و چون این درد اجتماعی – اقتصادی پشتوانۀ قانونی دارد و به طور سیستماتیک عمل میکند همیشه در حال تولید بی سرپناهان بسیاری است که روز به روز هم بر تعدادشان افزوده میشود ، و این چیزی نیست که بتوان با اصلاحات و یا وعدۀ دموکراسی و مشروطیت و یا به قول رضا پهلوی با رای مردم که سلطنت میخواهند یا جمهوری ، آنرا حل کرد و آنهایی که دم از رای مردم و رفراندوم میزنند باید به مردم بگویند که جمهوری و یا سلطنت ادعایی آنها چه اهدافی را دنبال میکند و گرنه دموکراسی و انتخابات آزاد جزو تکیه کلامهای خامنه ای و احمدی نژاد هم هست و درست به همین دلیل است که انجمن پادشاهی ایرا ن خواهان مواضع و اهداف مبارزاتی شفاف از طرف گروهها و احزاب سیاسی میباشد و آنانی را که چنین نمیکنند دروغگو و چاچوله باز و دغلکار میخواند. مردم ایران بار دیگر به زیر شعارهای دروغینی از نوع " همه باهم " خمینی نخواهد رفت و اینرا بارها نشان داده اند که زیر علم شعارهای کلی و بی محتوا سینه نخواهند زد.
برای عملی نمودن هدف خانۀ رایگان برای همۀ خانواده های ایرانی، لزوم بازنگری در قوانین مالکیت زمین امری حتمی است. آنچه که مسلم است در ابتدا نهاد پادشاهی که در آیین ریشه ای این امر به عهدۀ اوست با دست یازیدن به تولید انبوه خانه، قیمت واحدهای مسکونی را به شدت کاهش خواهد داد. نهاد پادشاهی میتواند با برنامه های گوناگون از قبیل خرید خانه های موجود به قیمتی عادلانه از یک سوی و تولید انبوه مناطق مسکونی از سوی دیگر و در اختیار گذاشتن آنها به مردم بی سرپناه در یک برنامۀ چند ساله مشکل مسکن را به طور ریشه ای حل نماید اما در اصل این قانون اساسی و به تبع آن قوانین مدنی و حقوقی هستند که باید به نهاد پادشاهی اجازه دهند تا با دستی باز و در چهاچوب آن قوانین به این هدف جامۀ عمل بپوشاند و در ادامه نیز همان قوانین پشتیبانی تداوم آن را میسر سازند و گرنه اگر پادشاه بخواهد با فرمان پادشاهی چنین امری را انجام دهد چه تضمینی وجود دارد که فرمانهای ملوکانه ادامه نیابند و به دیکتاتوری سلطنتی نینجامند؟ و فرمان پادشاهی هم به نوع دیگری از حکمهای حکومتی خمینی و یا خامنه ای تبدیل نشود؟ در واقع رسیدن به این هدف جزو وظایف پادشاه است که باید بر اساس قانون اساسی نوین و مندرج کردن این امر در آن و تدوین قوانین حقوقی و مدنی مربوط به آن و تعیین منابع تامین بودجۀ آن به اجرا در آمده و در نهایت تبدیل به یک سیستم شود و به قولی دیگر نهادینه گردد.
یک امکان این است که مالکیت فردی زمین میتواند به طور عمومی حذف شده تا هیچکس حق قانونی مالکیت زمین را نداشته باشد و یا اینکه حق داشتن مسکن بیش از یک واحد برای هر خانواده لغو گردیده و آنانی که بیش از یک واحد مسکونی را دارا میباشند آنرا با قیمتی عادلانه ( قیمت بازار ) در اختیار نهاد تامین مسکن پادشاهی قرار دهند و سرمایه های خود را از گردش انگلی خارج نموده و در بخش تولید بکار بیاندازند.
مسئلۀ دیگر مالکیت زمینهای از نوع دیگر است که باید از دسترس سودجویان انگلی دور نگاه داشته شوند تا نتوانند آنها را به مناطق مسکونی تبدیل نمایند از قبیل واحدهای صنعتی و تجاری و واحدهای خدماتی از قبیل هتلها و واحدهای کشاورزی که باید با وضع و ایجاد قوانین جدید از سودجوییهای انگلی به دور نگاه داشته شوند. به عنوان مثال شاید بعضیها زمینی را برای ایجاد واحد صنعتی در اختیار گرفته و سپس با شارلاتان بازیهای حقوقی دست به تولید واحدهای مسکونی زده و به فروش برسانند. در واقع باید تمامی سوراخهای قانونی که به شکلی از اشکال در روندی طولانی مدت بتواند بار دیگر سیستم زمینداران و بی سرپناهان را احیاء کند از میان برده شود.
در ضمن نباید جلوی کسانی را که میخواهند کاخ شخصی بسازند را نیز گرفت ولی باید قوانینی وضع شود تا بدانند که در صورت چنین ساخت و سازهایی تنها میتوانند از آنها استفادۀ شخصی نمایند و قابل تبدیل به واحدهای کوچکتر مسکونی و در نهایت به فروش رساندن نمیباشند. به هر حال متخصصین امور زمین و مسکن بسیار دقیقتر میتوانند مسائل را تجزیه و تحلیل نموده و راهکارهای درخور رسیدن به هدف مسکن رایگان برای همه را تدوین نمایند. در آیین ریشه ای ( قانون اساسی پیشنهادی انجمن پادشاهی ایران ) تنها به سر فصلهای اهداف مهم اشاره شده است و راه را برای خردمندان ایرانیار باز گذاشته شده است و جزئیات قانونی آن و شیوه های اجرای آن به عهدۀ مجلس تدوین قانون اساسی و مجلس شورای ملی واگذار شده است. اما آنچه که مسلم است با یک دگرگونی ژرف در مسئلۀ شیوۀ مالکیت زمین و تاثیرات عمیق آن در ساختار اقتصادی سالم روبرو خواهیم بود.

پاینده ایران، برقرار باد آیین ریشه ای، کوبنده تندر

کژدم

۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

سخنی با پیشمرگان سرزمین ماد ( کردستان )

سخنی با پیشمرگان دلیر سرزمین ماد ( کردستان )

ما همگی فرزندان کاوۀ آهنگریم و دین و آیینمان سرزمین اهورایی ایران است. زمانی که کاک شوان دلاور این واقعیت تاریخی را با اشعار میهن پرستانه و ستم ستیزانه اش با زخمۀ ساز دلنوازش و صدای پر طنینش در گوش شنوایان این سرزمین نواخت، مرا از آذربایجان به کوههای کردستان کشاند تا با هم خونان و هم آیینانم بر سر سفرۀ فقیرانه شان که برای پیشمرگی غیر کرد باز کرده بودند بنشینم و به راز و نیاز میهنی بپردازم و کوههای سردشت و اشنویه و مهاباد و سقز و بوکان را شاهد میگیرم که این هم نشینی چند ساله چه شور و عشق گرانمایه ای را در تار و پود هستیم افکند و مرا به دیداری هرچند کوتاه از سایر سرزمینهای ایران کشاند و همان عشق و شور را در وجودم نسبت به سرزمینهای دیگر ایران و مردمان با شرف و زحمتکش وستمدیده شان شعله ور ساخت. مردمان سرزمین های گیلان و طبرستان و بلوچستان و خراسان و کردستان و آذربایجان را مانند گلهای رنگارنگ گلستان بزرگ ایران میدیدم تا اینکه خاک مرگ شکست بر جنبش رهایی بخش ایران پاشیده شد. در آن زمان هیچ یک از گروههای ظاهرا سیاسی حرفهایم را به پشیزی نمیخریدند زیرا که بسیار جوان بودم و شاید بازهم این سخنان را کسی به پشیزی نخرد زیرا که پیر و فرتوت شده ام. زمانی که با زنده یاد دکتر قاسملو در بارۀ ضرورت مبارزۀ مسلحانه و ایجاد منطقۀ آزاد گفتگوی کوتاهی داشتم به من گفت که پس شما فکر میکنید که ما چکار میکنیم؟ آیا این مبارزۀ مسلحانه نیست؟ اگر نیست پس این پیشمرگان چکار میکنند و خود تو چکار میکنی؟ به ایشان گفتم که آنچه که ما میکنیم مبارزۀ مسلحانه نیست ، بلکه فشار مسلحانه است تا راه را برای مذاکره باز کند و من فکر نمیکنم که با وجود دشمنان پلیدی از نوع خمینی بتوان مذاکره کرد و آنچه که امروز به عنوان منطقۀ آزاد میبینیم بزودی از دست خواهد رفت زیرا که منطقۀ آزاد به معنی واقعی آن نیست و تنها به خاطر خلاء قدرت حکومت مرکزی است که ما اکنون احساس میکنیم در یک منطقۀ آزاد زندگی و مبارزه میکنیم و زمانی که رژیم بتواند به نیروهای رزمی خود سر و سامانی بدهد این مناطق ظاهرا آزاد در یک چشم به هم زدن از میان خواهد رفت. در آن روز که به دو دلیل هرگز فراموشش نمیکنم ( هم سخنی با دکتر قاسملو و سالروز تولد حزب کردستان ایران در 25 گلاویژ) زنده یاد دکتر قاسملو در سخنرانی اش گفت : من کلید کردستان را به رژیم میدهم ، اگر بتوانند کوههای سردشت را تصرف کنند و نمیدانم که این سخن را به خاطر صحبتی که با هم داشتیم ادا کرد و یا نه؟ و در دو سال بعد از این سخنرانی ، نه تنها دشمنان سوگند خوردۀ ایران توانستند کوههای سردشت را تصرف کنند بلکه کلید کردستان را هم به زور از دست مبارزان گرفتند و خاک یاس سیاسی بر چهرۀ مبارزان نشست و مدتی بعد هم شاهد جنگهای داخلی میان فرزندان دلیر کردستان بودیم که انگیزه ها و اهدافش احمقانه بود. و بازهم به آن روغن و تخم مرغی سوگند که مردمان زحمتکش کرد از گلوی فرزندانشان میزدند و در درون سفره و در برابر من گذاشتند ، آن عهد و پیمان و آن عشق و شور همچنان زنده است و روزی نیست که بدون اندیشیدن به سرزمینهای ایران گذرانده باشم و هر آنچه میگویم از همین راه و از همین توشه بر میخیزد. شاید بگویید احساساتی هستم و باید بگویم که هم آری و هم نه. اگر احساسی نسبت به میهنم و مردمانش نداشته باشم پس نمیتوانم آرمانی داشته باشم. پس، آری احساساتی هستم. اما در رابطه با مسئلۀ محاسبات و عملیاتی کردن آنها و طراحی استراتژیهای مبارزاتی و اتخاذ شیوه های مبارزاتی علمی و عملی هرگز احساساتی نیستم و تنها به مبارزات موثر اعتقاد دارم و این را مدیون سالها کشاکش فکری و تحلیل شیوه های مبارزاتی شکست خورده هستم. اما زمانی که میخواهم با پیشمرگان دلاور سرزمین کردستان سخن بگویم، به عنوان یک پیشمرگ پیر و همسنگر آنها سخن خواهم گفت، به عنوان کسی سخن خواهم گفت که همرزمانم در برابرمن به خون غلطیدند و هیچگاه تنهای سوراخ سوراخ شده آنها با گلوله های دشمن و سرهای چاک شدۀ آنان با ترکش خمپاره ها و کاتیوشاها هرگز از ذهنم زدوده نشده است و همیشه از خود پرسیده ام که آیا ما این کشته ها را برای راه و استراتژیهای طراحی شدۀ غلطی دادیم که به خاطر غیر علمی و فنی و عملی بودنشان محتوم به شکست بودند و یا اینکه یاران دلاور من و فرزندان سلحشور ایران برای پیروزی و نه کمتر از آن وارد میدان مبارزه شدند؟ و این رهبران سیاسی و نظامی احزاب سیاسی بودند که با افکار کودکانه و شبه سیاسی خود آن یاران با وفا را به کشتارگاه کشاندند و حتی خودشان نیز کشته شدند، بدون بدست آوردن حتی یک پیروزی کوچک؟ بوی باروت همیشه مرا به دنبال خود کشانده است و به همین دلیل تلاش کردم که با یاران پژاک تماس بگیرم زیرا ظاهرا بوی باروت و رزم بی امان برای به گور سپردن دشمن تازی پرست و برقراری یک حکومت دموکراتیک فدرال از آنها به مشام میرسید. اما آنچه یافتم تمامی ذهنیت مرا نسبت به رهبران پژاک دگرگون ساخت.
فردی که از طرف پژاک قرار بود با من به بحث و تبادل افکار بنشیند ، برای باز کردن ذهن من در رابطه با اهداف و استراتژی مبارزاتی پژاک بخشی نیمه آنهم نه کامل از اساسنامه و مرامنامۀ حزب را برای من فرستاد که در پی نوشت به طور کامل خواهم آورد (برای مطالعۀ آن به پی نوشت رجوع کنید ). با تمامی روده درازیهای ظاهرا روشنفکرانه ای که در این سند سازمانی انجام گرفته است و برای فهمیدن آن باید صدبار رمل و اسطرلاب انداخت و به رمالان روشنفکر رجوع نمود تا شاید گره از بخت فروبستۀ درک آن بگشاید ( زیرا زبانی که به کار رفته است نه به فارسی میماند و نه به کردی شباهت دارد و برای آنکه بدانید چه میگویم آنرا به دقت بخوانید ) اما به هرحال نتیجه این میتواند باشد که پژاک به دنبال سرزمین یکپارچۀ کردستان به عنوان یک کشور مستقل و یا حد اقل اتحادیه ای از قسمتهای تن پاره پارۀ کردستان میباشد. اما راهی که پیشنهاد میکند همان نظریۀ پوسیده و نخ نمای حزب دموکرات کردستان ایران است که در یک جمله چنین است : فشار مسلحانه از پایین و مذاکره در بالا با رژیم کثیف جمهوری تازی پرست خامنه ای و از همان نخست هم یک پیشنهاد بسیار گدا مسلکانه و دستمال به دستانه به حضور خامنه ای اظهار میکنند و آن اینکه اگر رژیم جلادان اسلامی به رهبری فعلی خامنه ای با حزب پژاک به توافق برسند. حزب پژاک حکومت اسلامی را به رسمیت شناخته و در کنار آنها می ایستد.یعنی در واقع در صورت توافق با رژیم ، نیروهای پژاک میتوانند در کنار بسیجیها و پاسداران جاکش اسلامی به سرکوب سایر مبارزین بپردازند و یا اینکه خفه شده و اعتراض ننمایند. آیا این مبارزۀ مسلحانه است و یا خایه مالی مسلحانه؟ البته ظاهرا رهبران نازک نارنجی حزب پژاک بعد از انتشار سلسله مقاله های نبرد کردستان که برای آنان هم ارسال شد ترش کرده و قهر فرمودند و این حداکثر پاسخ آنها به یک بحث انتقادی بود. غافل از آنکه انجمن پادشاهی ایران بارها اعلام کرده است که باید تمامی نیروهای اپوزیسیون باید با هم متحد شوند، اما رسیدن به این اتحاد باید از مسیر گفتگوهای بسیار شفاف در رابطه با مواضع شفاف انجام بگیرد و قهر های کودکانه به خاطر انتقاد از مواضع گروهها نباید مانع راه مبارزه و یا اصلاح اشتباهات تئوریک چه در رابطه با اهداف و چه در رابطه با استراتژیهای مبارزاتی گردد. در مجموع من میان نوشته های پژاک چیزی نیافتم که بتوانم بگویم تافتۀ جدابافته ای نسبت به حزب دموکرات کردستان ایران هستند و تنها چیزی که شاید بتوان آنرا شبیه یک تفاوت نامید استفاده از کلمات انگلیسی و اروپایی با تلفظ ترکیه ای آنهاست، یکی از دستاوردهای ادبی پژاک نیز جایگزین کردن نام زیبای پیشمرگه با کلمۀ زشت گریلا ( به معنی پارتیزان و چریک ) میباشد که شاید جایزۀ ادبی نوبل را نصیب پژاک نماید.( خدا را چه دیده اید؟ باراک اوباما بدون اینکه کاری انجام داده باشد جایزۀ صلح نوبل گرفت و اکبر گنجی هم که دارد تمامی جوایز ادبی و دموکراسی را درو میکند !! پژاک که کمتر از آنها نیست.) .
آنچه که پژاک در این سند سازمانی ارائه میکند یک استراتژی از قبل شکست خورده و یک کودک مرده به دنیا آمده است و خون ریخته شدۀ تمامی هواداران و پیشمرگان دلیر پژاک پیش از هر کسی بر گردن بافندگان آن مرامنامه و اساسنامۀ درهم و برهم و روده درازانه و روشنفکر مآبانه بی محتوی است. شما حد اقل در آثار و اسناد حزب دموکرات کردستان ایران میتوانید شفافیت ادبی را ببینید، اما این سند پژاک حتی عاری از شفافیت ادبی است و مانند آثار پان ترکهای آذربایجان است که از حول حلیم به دیگ ترکستان افتاده و گاهی حتی اگر خودشان هم نوشته های خود را بخوانند برای درک آن نیاز به رمل و اسطرلاب و رمال خواهند داشت. یعنی اگر شما به زبانی که پژاک از آن استفاده میکند چه در تهران و یا مهاباد و سنندج صحبت کنید کسی چیزی از آن نخواهد فهمید، به همان گونه که اگر شما به زبان ترکی پیشنهادی پان ترکهای ( ساختۀ سپاه پاسداران جاکشان ) آذربایجان در خیابانهای تبریز و اردبیل صحبت کنید باید برای فهماندنش به مردم مترجم بگیرید.
اخیرا دوتن از دلاوران کردستان که از پیشمرگان پژاک بودند در سلماس در یک نبرد نابرابر و دلیرانه کشته شدند. حال به بیانیه مکش مرگ مای حزب پژاک در این رابطه (اینجا) توجه کنید که چه بی مایه است و از آتش بس یک جانبه برای ثابت کردن صلح طلبی حزب پژاک سخن میگوید و مثل یتیمان گریه و ناله سر میدهد که بیایید و ببینید که با اینکه ما آتش بس اعلام کرده ایم رژیم درنده خوی اسلامی باز هم نیروهای ما را به قتل میرساند. در اینجا سوال این است که آیا نویسندگان این بیانیه مغز خر خورده اند و اینهمه احمق هستند که نمیدانند که هزاران پیشمرگ دلاور حزب دموکرات کردستان ایران و کومله شورشگر زحمتکشان کردستان ایران و دهها هزار مبارزان دلاور ایران در تهران و آذربایجان و شمال و جنوب در طول این سی سال به قتل رسیده اند و یا اینکه میخواهند به مردم کردستان و یا ایران دوباره ثابت کنند که این رژیم یک رژیم کثیف و جلاد است و اگر چنین است چگونه انتظار دارند که با چنین رجاله هایی بر سر میز مذاکره بنشینند و پیشاپیش به آنها وعدۀ به رسمیت شناختن رژیم و همکاری با آن را پیشنهاد میکنند؟ به عنوان یک پیشمرگه از شما میپرسم که آیا از خون پیشمرگان کردستان شرم میکنید؟ چرا به عمد به پیشمرگان دلیر ایران به دروغ میگویید که برای آزادی کردستان و حیات آزاد کردستان مبارزه میکنید؟ چرا به آنها نمیگویید که از پیشمرگان تان به عنوان نیروی فشار برای مذاکرات با رژیم استفاده میکنید؟ آیا واقعا آنقدر احمق و عقب افتادۀ ذهنی هستید که فکر میکنید جمهوری جاکشان اسلامی که تحمل انتشار یک روزنامه و یا حتی یک مقاله را ندارد ، با شما بر سر میز مذاکره خواهد نشست و خواهد گفت بفرمایید اینهم قبالۀ شش دانگ خودمختاری و حیات آزاد کردستان برای شما ؟ آیا میتوانید چشمهای کورتان را باز کنید و به جلسۀ مذاکرات رژیم با زنده یاد دکتر قاسملو در شهر وین ( اطریش ) نظری بیفکنید و بدنهای سوراخ سوراخ شدۀ آن عزیزان را ببینید و در آن کله بی مغزتان فرو کنید که این رژیم ظرفیت مذاکره کردن را ندارد و تنها راه رهایی سرنگونی حکومت اسلامی است؟ و تنها نیرویی که به معنی واقعی کلمه از فدرالیسم دفاع میکند و به آن ایمان دارد نیروهای انجمن پادشاهی ایران هستند؟ در این سی سال اخیر اینهمه مردان و زنان دلاور و مبارز کشته شده اند، آیا خون آنهاآنقدر هم ارزش نداشت که شما و امثال شماها حتی یک درس ساده هم از آن نگرفته باشید؟ پس مسئله تحلیلهای علمی و درس گرفتن از شکستها و پل پیروزی ساختن از آنها به چه معنی است؟
به نظر من حزب پژاک پیش از آنکه دست به مبارزه بزند باید به نقطۀ آغازین باز گردد و تمامی مزخرفات قلمبه سلمبۀ غیر قابل درک و ظاهرا روشنفکرانه را به کناری بگذارد و به طوری بسیار صریح و روشن و بر اساس تحلیلهای منطقی و عملی و به زبان آدمیزادگانی که در ایران و کردستان زندگی میکنند سخن بگوید و اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خود و استراتژی مبارزاتی خویش را دیگرباره بنویسد و گرنه حزب پژاک نیز مانند سایرین ول معطل است و خون پیشمرگان دلاور و فرزندان ایران را بیهوده به هدر خواهد داد و کاری به جز تقدیم کردن شهیدان قهرمان از پیش نخواهد برد. هر آدمی که حتی از پنجرۀ سیاست هم به درون دنیای سیاست نگاهی انداخته باشد میداند که احمقانه ترین کار برای یک نیروی سیاسی به کشتن دادن نیروهای آموزش دیده و با تجربه سیاسی و نظامی و سایر کادرهای سازمانی میباشد و سخنانی از قبیل تقدیم شهدا ریشه در افکار مخبّط ادیان سامی دارد و از نظر علوم و فنون سیاسی و نظامی تنها یک فاجعه است و هیچگونه حقّانیتی را برای یک حزب سیاسی به ارمغان نمی آورد . داستان به همین سادگی است که گویی 200 تومان به یک بچه میدهند تا نان بخرد ولی او پول را گم میکند و بدون نان ( هدف ) به خانه باز میگردد و در پاسخ منتظران نان، به آسمان و ریسمان بافی روی می آورد و میگوید پولها شهید شدند.
داستان حزب دموکرات کردستان ایران و انواع و اقسام حزب کومله و کومله هم به همین منوال است و روی سخن تنها با پژاک نیست. با نگاهی معقولانه و علمی و منطقی به اطراف میتوانید این سردرگمیها و یاوه سرایی ها را به راحتی ببینید و تشخیص دهید.

پاینده ایران -برقرار باد آیین ریشه ای - کوبنده تندر
کژدم
------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت :

برای مطالعۀ پی نوشت ( اینجا ) را کلیک کنید.



۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

خبر مهم در رابطه با جندالله

بعد از عملیات چاه بهار وبلاگ جندالله از اینترنت حذف شد و قابل دسترسی نبود. گروه جندالله آدرس وبلاگ خود را تغییر داده است و وبلاگ جدیدی ایجاد نموده است که در آن تمامی اطلاعیه های این گروه تا تاریخ ایجاد وبلاگ جدید حذف شده اند و در واقع تاریخچۀ بیانیه های پیشین خود را که بخش مهمی از تاریخچۀ این سازمان است را حذف ( سانسور ) نموده اند.
در رابطه با مقاله ای که در بارۀ جندالله مینوشتم لینکهای مختلفی را که در وبلاگ پیشین این گروه موجود بود را انتخاب کرده بودم تا خوانندگان گرامی اسناد را به چشم خود و از زبان جندالله ببینند، اما با رجوع به لینکها پیغام غیر قابل دسترس بودن وبلاگ را دریافت مینمودم، تا اینکه آدرس وبلاگ جدیدشان را یافتم ولی هزار بار متاسفانه تمامی اسناد سازمانی شان را از آن حذف کرده اند. آدرس جدید وبلاگ جندالله که بیانیه های این گروه را از تاریخ تاسیس وبلاگ جدید به نمایش میگذارد را در پایین مشاهده میکنید و خواهید دید که رنگ و بوی تازه ای گرفته است و برخلاف اعلامیه های قبلی گروه جندالله تمامی آخوندهای مفت خور سنی مذهب بلوچ را نیز به رسمیت میشناسد.
آدرس جدید جندالله:
http://jonbesh-mardom.blogspot.com/

لطفا بعد این خبر مقالۀ مربوط به جندالله را که پیش از آن نوشته شده است را مطالعه نمایید.

با سپاس
کژدم

جندالله چه میخواهد؟

سگهای زرد و برادران شغال

نفرت عمومی ایرانیان از رژیم اسلامی حاکم بر ایران به جایی رسیده است که از هر ضربه ای که به رژیم وارد میشود بدون در نظر گرفتن عاملین ضربه و اهداف گروه عامل استقبال میکنند. حتی ایمان دارم که ملایم ترین جریانات به اصطلاح روشنفکر مآب و حقوق بشری نیز در اعماق قلبشان از کشته و لت و پار شدن حزب اللهی ها و بسیجیها و پاسدارها نئشه میشوند و حق هم دارند.
در هفتۀ پیش شاهد دوعملیات انفجاری انتحاری همزمان از سوی فرقه ای از تازی پرستان بر علیه فرقۀ دیگری از تازی پرستان بودیم. اگر تنها از دیدگاه نظامی به ماجرا نگاه کنیم ، این عملیات در نوع خود یک عملیات موفق بود و به تمامی اهداف خود رسید، بدین معنی که :
1- با دادن دو کشته حدود چهل کشته از دشمن گرفت و به همان تعداد نیز مجروح بر جای گذاشت.
2- وحشت بزرگی در دل دشمن انداخت و او را به واکنش عصبی واداشت.
3- یاوه گویی و عربده کشی سپاهیان و نیروهای امنیتی رژیم را در رابطه با در دست داشتن کنترل منطقه به سخره گرفت.
4- دشمن را به عملیات اعدام یازده تن از زندانیان واداشت که از نظر افکار عمومی در شان یک حکومت آدمکش است و بدین میماند که یک کشور در حال جنگ به خاطر شکست در جبهه های نبرد دست به کشتار اسیران بزند و البته جمهوری اسلامی در این ردیف از حکومتها است.
5- به سایر نیروهای اپوزیسیون این پیغام را داد که گروه جندالله را در محاسبات خود بگنجانند، البته غافل از اینکه گروههای اپوزیسیون ایرانی تنها چیزی که با آن آشنایی ندارند محاسبات و عمیاتی کردن محاسبات است و تنها به شعارهای پوچ بسنده میکنند.
6- به دشمنان برون مرزی ایران ( کشورهای عربی و پاکستان و ترکیه ) این پیغام را داد که این گروه یک گروه مصمم و جدی است و آنها میتوانند بر روی این گروه حساب کنند و بهتر است در صورت حساب باز کردن اقدامات عملی بیشتری نمایند ( از قبیل کمکهای مالی و تبلیغاتی و لجستیکی و اطلاعاتی و امنیتی ).
اما مسئله اصلی در شناخت یک گروه و یا حزب تنها بر سر یک و یا چند عملیات موفق نظامی نیست و یک مبارز آگاه باید به پشت پرده بازیها توجه نماید و گرنه به دام خواهد افتاد و مورد سوء استفاده قرار خواهد گرفت و چه بسا زمانی بیدار شود و بگوید که من این را نمیخواستم و آن زمان دیگر بسیار دیر شده است مانند فاجعۀ 57 که بسیاری از مردم با دیدن چهرۀ واقعی و کثیف حکومت اسلامی گفتند که ما این را نمیخواستیم و اکنون بیش از سی سال است که تاوان کرده های خود را میدهند.

براستی گروه جندالله چه میخواهد؟

پاسخ این سوال اندکی پیچیده است و پیچیدگی آن نیز ریشه در تاریخچۀ گروه جندالله دارد. این گروه تحت تاثیر افکار رایج و غلیظ تازی پرستانه در منطقه ( اسلام رادیکال و اندیشه های وهابی ) در آغاز خود را جند الله نام نهاد و عملیات نظامی خویش را با الهام گرفتن از گروههایی مثل القاعده عراق شروع نمود که تکان دهنده و پر سر و صدا بود و به همین دلیل هم نامش به طور سریع بر سر زبانها افتاد و اینکه فیلمهای تهیه شده از عملیاتهای نظامی این گروه در شبکۀ العربیه و الجزیره ( عربستان سعودی و امارات متحده عربی ) پخش میگردید ، نشان از
گفتگوها و توافقهای پشت پرده بانیان مذهبی ( تازی پرست ) این گروه با عواملی قدرتمند در این کشورها دارد و گرنه اگر شما یک کامنت در بخش نظرات این رسانه ها بگذارید در صورت اختلال با اهداف این رسانه، هیچگاه منتشر نخواهد شد. مسئلۀ دیگر اینکه گروههایی از جوانان دلاور بلوچستان با گرایشهای گوناگون ستم ستیزانه به این گروه پیوستند زیرا هیچ آلترناتیو دیگری در منطقه نبود و تحت فشار این نیروها بود که نام گروه از جندالله به مقاومت مردمی ایران تبدیل شد و جندالله نیز داخل پرانتز و انتهای نام قرار گرفت که نشان از قدرت گرفتن نیروهای میهن پرست درون این گروه را میداد و عوامل وهابی و اسلامگرای درون گروه نیز چاره ای به جز پذیرفتن تغییر نام گروه نداشتند، زیرا سربازان بسیاری را از دست میدادند. از این روی عناصر مذهبی رادیکال به بازیهای پشت پرده ای روی آوردند و با کمک سازمانهای اطلاعاتی بیگانه و در یک معاملۀ خائنانه عبدالمالک ریگی را به رژیم اسلامی تحویل دادند که در واقع یک کودتای درون گروهی خائنانه ای انجام گرفت که چهرۀ کاریزماتیک و قهرمان ملی را که گرچه یک مسلمان بود اما دل در گرو میهن و مردمان ستمدیده بلوچستان و بهروزی آیندگان را داشت و حلقۀ اتصالی نیروهای مردمی و میهن پرست با گروههای وهابی تازی پرست بود را از میان برداشتند. تحویل خائنانه عبدالمالک ریگی اهداف زیر را دنبال میکرد:

1- از میان بردن گرایشات ملی و آزادیخواهانه در درون گروه و تبدیل کردن تدریجی گروه به یک سازمان القاعده بلوچ برای کسب پشتیبانی بیدریغ سازمانهای اطلاعاتی پاکستان و کشورهای عربی.
2- بوجود آوردن وحشت در دل آزادیخواهان بلوچ تا به فکر ایجاد تشکلهای واقعی مبارزاتی و اهداف ملی و مردمی نباشند .
بعد از این تحوّل خائنانۀ درون گروهی بار دیگر شاهد هستیم که نام گروه دچار نوسان در تغییرات میشود و بیانیه های گروه گاه با نام جنبش مقاومت جندالله و گاهی جنبش مقاومت مردمی جندالله ( جندالله را از داخل پرانتز در می آورند ) امضاء میشود، اما آنچه که مسلم است گروه همچنان دارای مشکلات درونی است و نیروهای آزادیخواه بلوچ که به آن پیوسته اند همچنان موی دماغ بن لادن های گروه هستند و در آینده باز هم شاهد تحولاتی اساسی در آرایش گروههای مبارزاتی و نیروهای آنها در بلوچستان خواهیم بود، زیرا نیروهای آزادیخواه اهداف مسخره و تاریک اندیشانه و توخالی تازی پرستانه را بر نخواهند تابید و آنچه که میتواند این تحولات را بیشتر دامن بزند، تشدید مبارزات مسلحانه آزادیخواهانه در سایر نقاط سرزمین ایران به قصد بر اندازی و نابودی ریشه ای رژیم اسلامی حاکم بر ایران خواهد بود، زیرا در این صورت نیروهای میهن پرست و آزادیخواه بلوچ پشتگرم خواهند شد و جایگاه واقعی خود را درخواهند یافت.

اهداف وهابیهای جندالله

در ظاهر اینچنین به نظر میرسد که وهابیها و یا در کل رهبران مذهبی اهل تسنن تافتۀ جدا بافته ای هستند و در واقع فاصلۀ فقه شیعه و فقه سنی دره عمیقی است که باید با خون پر شود در حالی که به هیچ وجه ایچنین نیست و با یک نگاه به رساله های رجاله های مختلف شیعه مسلک که خود را آیت الله مینامند خواهید دید که این اختلافات فقهی در میان آنها نیز وجود دارد مثل احکام طهارت که بعضی میگویند بعد از ریدن باید تا یک بند انگشت و بعضی تا دو بند انگشت داخل سوراخ کونشان را نیز بشویند ( بستگی به لذتی دارد که هر یک از آیت الله ها از آن میبرند و ارضاء میشوند ) و آن نیز بر میگردد به علوم الهی سگهای تازی که شیعیان آنان را امامان خود مینامند. رجاله های تازی پرست دیگری نیز که خود را مفتی و یا مفتی اعظم میخوانند میگویند که نه خیر این درست نیست و باید ببینیم که محمد و ابوبکر و عمر و عثمان و علی ( رضی الله جمیعأ عنهما ) چگونه کونشان را میشسته اند و یا سنگ و کلوخ استعمال میکرده اند و یا در احکام و اشکال مختلف جفتگیری و جماع به شیوه های نگاشته شده از طرف یکی دیگر از سگهای تازی ( شیعیان او را امام جعفر صادق و ملهم به الهامات الهی میدانند) که در یک کتاب حدودأ صد صفحه ای به رشتۀ نگارش در آمده و تجربیات تمامی ائمه اطهار در جفتگیری و جماع است( و البته خواندنش به خواهران زینب شدیدا توصیه میشود) عمل نمایند و یا به روابط جنسی محمد 54 ساله با عایشۀ بیچارۀ 6 ساله تا 9 سالگی اش تبعیت کنند تا مقبول درگاه الله کثیفشان قرار گیرد و یا اینکه وقتی میخواهند دست کسی را ببرند یک میلیمتر کمتر ببرند و یا بیشتر ببرند و یا زمانی که میخواهند دستها و پاهای کفار را قطع کنند کدامیک را اول و کدامیک را بعدأ قطع نمایند و گرنه کتاب کثیفشان ( تازینامه ) همان کتاب است و آنچه از این چاه مستراح که کتاب آسمانی اش میخوانند، میتراود بسیار مشابه است. هر دو فرقۀ آیت الله ها و مفتی ها به یک اندازه ضد ایران و ایرانی هستند و حتی رسوم ایرانی را نیز بر نمیتابند. هر دو گروه آیت الله ها و مفتی ها به برده داری و احکام آن معتقدند و به یک اندازه ضد زن و زن ستیز هستند. هر دو گروه آیت الله ها و مفتی ها به ازدواج بین زن و مرد و تشکیل خانواده اعتقادی ندارند و آنچه را که ما به نام ازدواج مینامیم از نظر آنها نکاح است که به معنی گاییدن است و با خواندن عقد قرارداد نکاح، اجازۀ گاییدن دائمی و یا موقت به مرد داده میشود و به همین دلیل هم هست که اگر یک مرد زن خود را سه بار طلاق دهد برای داشتن اجازه چهار بارۀ گاییدن همان زن، آن زن را باید مرد دیگری حتما بگاید ( محلل) . رک و پوست کنده و بدون ماله کشیهای ادبی، اینها و مسایل دیگری از این قبیل است که فقه سگهای تازی ( ائمۀ شیعه ) و یا مفتخورهای مفتی و سگهای تازی دیگر ( حنفی و حنبلی و شافعی و مالکی ) را تشکیل میدهد و نزدیک به 1500 سال است که ذهن معلولین ذهنی را به خود مشغول داشته است و حتی کرمهای مدرن مستراح اسلام، مانند عبدالکریم سروش و گنجی که میگویند محمد پیامبر الله تازی نیست و تازینامه هم وحی الله نیست همچنان خویش را مسلمان میدانند. پس چه چیز کثیفی پشت این پرده انواع گوناگون اسلام خواهی و اسلام پژوهیها نهفته است؟ بعضی ها میگویند که این نوع عقاید، عقاید حیوانی است، اما من میگویم که هیچ یک از حیوانات شناخته شده چنین عقایدی ندارند و بر اساس عقیده هم عمل نمی کنند و به همین دلیل اعتقادات اسلامی یک عقیدۀ کاملا انسانی است که ریشه در درنده خوییهای انسانی دارد و سلاحهای برنده اش مغالطه و تحمیق و و ارعاب و کشتار و تجاوز برای سلطۀ مادی و معنوی بر دیگر انسانهاست ( منظور از دیگر انسانها هم، همۀ انسانها به جز مفتی ها و آیت الله ها است، زیرا هرکسی در هر مقامی میتواند مورد تکفیر قرار گیرد و این همان چیزی است که چه در ایران و چه در میان اهل تسنن خارج از ایران شاهد آن هستیم).
بعد از این حاشیۀ لازم بیایید به تمامی بیانیه های جند الله نگاه کنیم، آیا اثری از وعده و امید دادن و اعلام برنامه های سیاسی و اقتصادی دموکراتیک و یا فقر زدایی و یا درمان هزاران درد بیدرمان ماندۀ مردم ستمدیدۀ بلوچستان و ایران در آن میبینید؟ آیا تا به حال مرامنامه و یا اساسنامۀ این گروه را مشاهده کرده اید تا بتوانید بر اساس آن این گروه را طبقه بندی کنید و یا هواداران و اعضای گروه بتوانند با استناد بر اساس آن مدارک از شورای رهبری گروه انتقاد کنند؟ و این نشان میدهد که وهابیون و سایر آخوندهای سنی مذهب این گروه دقیقا همان برنامه ای را اجرا میکنند که خمینی گجستک و سایر رجاله های شیعه مسلک در سال 57 اجرا کردند و حتی به وعده وعیدهای شفاهی آنان نیز نباید اعتماد کرد ، زیرا خمینی که در بهشت زهرا وعده آب و برق و اتوبوس مجانی را میداد بعد از آنکه کاملا از جایگزینی خود در قدرت اطمینان حاصل کرد، گفت که ما برای نان و خربزه انقلاب نکرده ایم و اقتصاد مال خران است و ما به خاطر اسلام و عظمت اسلام انقلاب کرده ایم که در بالا بخشی از عظمتهای الهی فقه اسلام را برشمردم تا عظمت فاجعۀ 57 را همیشه به یاد داشته باشیم و بار دیگر اجازه ندهیم که کرمهای رنگارنگ دیگر لجنزار اسلام و قرآن مردم را فریب دهند.
به طور اساسی هیچ گونه اندیشه ای در اسلام ( در تمامی اشکال آن ) برای فقر زدایی و یا دموکراسی وجود ندارد و حد اکثر چیزی که در این آیین اهریمنی در رابطه با فقر وجود دارد ایجاد بنگاههای خیریه و صدقات است که اینگونه بنگاهها بسیار سود آور هستند و از سوی دیگر به دست مفتخورها و رجاله های اسلام اداره میشوند لذا هم پشتوانۀ مالی بسیار قدرتمندی برای گسترش و دوام قدرت تشکلهای حرفه ای اسلامی به شمار می آیند و از سوی دیگر کمکهای مصلحتی این بنگاهها به بخشی از فقرا موجبات تبلیغات فریبکارانۀ عملی در جهت عدالت واهی اسلامی و تحمیق مردم را به این تشکلها میدهد.
اما چند مطلب به طور آشکار در بیانیه های جندالله دیده میشود :
1- نامه های مکرر به پادشاه عربستان سعودی و اظهار بندگی و نوکری درگاه ایشان که علی الخصوص به زبان عربی غلیظ وهابی مآبانه نوشته شده اند تا رنگ نوکری را غلیظتر نمایند.
2- اظهار این مسئله و خطاب به تازی پرستان شیعی حاکم بر ایران که اگر به آخوندهای تازی پرست از نوع سنی اجازه فعالیت آزاد در جهت سخنرانیها و صدور فتواهای سنی داده شود آنها نیز بچه های خوبی میشوند و میتوانند در کنار بسیجیها و پاسداران عزیز به نیروی سرکوب محلی رژیم تبدیل شوند و در این رابطه هم دیدارها و گفتگوهای زیادی با عوامل رژیم داشته اند.
3- تهدید سایر آخوندهای سنی مذهب منطقه که حداقل وهابی مسلک نیستند و یا اینکه بستگیهای قبیله ای دیگری دارند. همان کاری که عین آنرا آخوندهای شیعه هم میکنند، چون مهم نیست که شما نماز بخوانید و یا روزه بگیرید و یا برای حسین تازی سینه بزنید و یا زمانی که نام ابوبکر می آید اشک شوق در چشمهایتان حلقه بزند بلکه تمامی اینها برای آن است که شما تبدیل به نوکر حلقه بگوش شوید و اگر نشوید تمامی نقشه های آخوندها به هدر رفته است و شما را به صدها اسم از جرگۀ مومنین خارج نموده و مهدورالدم خواهید شد ( لبّ کلام اسلام ناب محمدی ).
4- تشویق و تهدید به کشتن زابلی ها ( سیستانیها ) برای براه انداختن جنگهای فرقه ای از نوعی که چند سال پیش در عراق جریان داشت و دار و دستۀ خامنه ای و کشورهای عربی در پشت پردۀ آن بودند و دهها هزار بیگناه را به دیار مرگ فرستادند و خانواده هایشان را از هم پاشیدند و آیندۀ فرزندانان را نابود ساختند ( سیاستهای برگرفته از اسلام ناب محمدی ).
این مطالب نشان میدهد که داستان گروه جندالله بسیار فراتر وجدی تر از خواستۀ سادۀ داشتن مسجد سنّی و فقاهت سنّی است ، مخصوصا مطالب (1) و (3) و(4) نشان از یک جنگ پنهان و جدی را دارد که یک سوی آن منافع و مطامع دار و دستۀ خامنه ای و استراتژی ایجاد هلال شیعی و سوی دیگر آن استراتژی منطقه ای بزرگ دیگری است که بر اساس منافع مشترک کشورهای عربستان سعودی و امارات متحدۀ عربی و پاکستان طراحی شده است و افغانستان و گروه طالبان و القاعده هم بخشی از آن هستند. مسئلۀ دیگر این است که باندهای وهابی و اسلامگرایی رادیکالی که در رهبری جندالله لانه کرده اند نوکران حلقه بگوش پاکستان و کشورهای عربی هستند و عبدالمالک ریگی و بستگیهای فامیلی و قبیله ای ایشان از طرف باندهای مدعی مذهب و تسنن مورد سوء استفاده قرار گرفته و زمانی هم که او را مانع مطامع اربابان خویش دیدند با یک دسیسۀ پنهانی اورا به رژیم اسلامی تحویل دادند تا به دست دشمنان حکومتی اش کشته شود و افراد گروه نیز نتوانند کسی را در درون سازمان متهم به از میان برداشتن عبدالمالک ریگی نمایند و همچنان به جندالله وفادار باقی بمانند و در واقع همان بلایی بر سر عبدالمالک ریگی آمد که در دهۀ 80 میلادی، در پاکستان بعد از ورود بن لادن بر سر عبدالله عزام آمد (حذف فیزیکی از طریق تروریست ناشاس که همچنان ناشناس مانده است ).
اکنون گروه جندالله را دیگر نمیتوان به عنوان یک گروه مبارز آزادیخواه که برای منافع مردم بلوچستان میجنگد به حساب آورد و نیروهای مبارز و آزادیخواه بلوچستان باید پیش از اینکه دیر شود از جندالله جدا شده و سازمان و یا جبهۀ مستقل خویش را تشکیل دهند و مبارزات رهایی بخش مسلحانۀ خود را با هدف سرنگونی رژیم کثیف اسلامی ادامه دهند و بدانند که انجمنهای پادشاهی ایران پشتیبان مبارزات آزادیخواهانه و ملی آنها هستند. و باید باز هم بدانند که سگهای زرد شیعه و برادران شغال سنّی دست در دست هم برای نابودی ایران و ایرانیان تلاش میکنند.

، برقرار باد آیین ریشه ای، کوبنده تندر پاینده ایران

کژدم

۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

یک خبر

یاران و همرزمان

یکی از انجمنهای پادشاهی ایران اقدام به ایجاد یک وبلاگ آموزش نظامی نموده است که در لینک زیرین میتوانید به آن دسترسی داشته باشید. تمامی ایران یاران میتوانند مطالب آموزشی را کپی کرده و به همرزمان درون ایران به اشکال مختلف بفرستند و یا در آرشیوهای خود نگهدارند و یا به صورت جزوه های آموزشی نظامی منتشر نمایند.
http://karzariran.blogspot.com/
همچنین میتوانید با کلیک کردن بر روی آموزشهای عملی مبارزاتی ( کارزار ) به وبلاگ آموزشی دسترسی داشته باشید.

پاینده ایران، برقرار باد آیین ریشه ای ، کوبنده تندر

پیروز و سرافراز باشید

۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه

نبرد پنهان

ویکی لیکس

در زمانی نه چندان دور ( دهۀ 1980 میلادی ) کشورهای غربی و کشورهای عربی و پاکستان در ادامۀ گفتگوها و بده و بستانهای سرّی که ماهها به طول کشید اولین گروههای شبه نظامی اسلامی افغان و عرب در پاکستان شکل گرفتند و رهبری ظاهری این حرکت را به دست فردی به نام عبدالله یوسف عزام سپردند . این شخص که به عبدالله عزام و شیخ عزام معروف است بیش از بیست هزار نفر از نیروهای اسلامی از کشورهای گوناگون و با گرایشهای گوناگون فرقه ای و تفسیری را در اردوگاههای نظامی در داخل پاکستان و زیر نظارت و رهبری سازمان اطلاعات پاکستان و اطلاعات ارتش پاکستان آموزش نظامی داده و آنچه که به مجاهدین افغان مشهور است تولد یافت. در فراز بعدی کشورهای عربی و به طور مشخص عربستان سعودی و امارات متحده عربی به خاطر پشتیبانی مالی وسیع خواهان نفوذ بیشتری شده و گروههای وهابی را از کشورهای عربی وارد معادله نموده و در این راستا مدتی بعد از ورود بن لادن ( مامور 007 عربستان سعودی ) و دار ودسته اش، عبدالله عزام به طور مرموزی ترور شد و بن لادن به جای او نشست و رهبری ظاهری سازماندهی و آموزش مجاهدین را در دست گرفت و سپس آمریکاییها با ابتکارات یکی از نمایندگان مجلس به نام چارلز ویلسون به حمایت مالی و نظامی گسترده ازگروههای مجاهدین افغان وارد معادله شد و اتحاد شوروی را از معادله افغانستان حذف کرد ( استراتژی آمریکا در آن مقطع ) و جالب اینکه نه تنها مسئله افغانستان به عنوان یک سرزمین و مردمانش حل نشد بلکه در راستای استراتژیهای سیاسی و نظامی پاکستان و کشورهای عربی ، افغانستان به فاز جدیدی از جنگهای داخلی پرتاب شد که در ظاهر امر به اختلافات قومی و فرقه ای شباهت داشت اما با ظهور طالبان وسازمان القائده دستهای بازیگران منطقه ای قدرت که مطامع خود را از این مسیر ( اختلافات درونی افغانها ) به پیش میبردند به وضوح در پشت پردۀ این بازی مرگبار آشکار گردید.
چه بسا زمانی که مسلمانهای ساده لوح نام مجاهدین افغان و مبارزین علیه کفر را میشنیدند اشک شوق حماقت مذهبی بر گونه هایشان جاری میشد و هنوز هم جاری میشود ( اگر باور ندارید با چند نفر از پاکستانیها صحبت کنید ) واین حماقت، همیشه آنان را به عنوان سربازان بازیهای بزرگ نگه خواهد داشت. این اشکهای شوق و ذوق شبه سیاسی را اکنون میتوان با ظهور ویکی لیکس بار دیگر مشاهده کرد.

بازی اخیر ویکی لیکس

گروههای مالی و صنعتی و لابیهای سیاسی و حقوقی و عقبۀ اجتماعی آنها که به اندازه ای بزرگ هستند که نمیتوان آنها را نادیده گرفت و از سوی دیگر چنان ضعیف هستند که حرفشان شنیده نمیشود، دست به ابتکاری جنجالی زده اند که اکنون شاهدش هستیم و در واقع ویکی لیکس ابزار جنگی گروههایی مالی و سیاسی است که منافع آنها در معاملات بزرگ به نوعی نادیده گرفته شده و فریادها و فغانهای آنها نیز ناشنیده انگاشته شده است و از سوی دیگرچنان قدرتمند هستند که میلیونها سند محرمانه را دردست دارند و میتوانند همچنان به طور فله ای به دست آورند و سپس مورد بررسی و پالایش قرار داده و در وبسایت خود منتشر کنند و این نشان از گستردگی نفوذ سیاسی و اطلاعاتی و امنیتی آنها دارد. شاید ویکی لیکس برای ساده لوحان سیاسی همان ارزشی را داشته باشد که مجاهدین افغان برای احمقهای مذهبی داشت و برای گروههای شبه سیاسی همان ارزشی را دارد که یک گروه انقلابی افشاگر دارد ،اما اینها بسترهایی نیستند که گردانندگان پشت پرده ویکی لیکس از آن سود میبرند، بلکه وبسایت ویکی لیکس بخش آشکار نبردی پنهان است که در لایه های تشکیل دهنده قدرت مالی و صنعتی و نظامی و سیاسی آمریکا و اروپا و اسرائیل در جریان است، که با بحرانهای مالی و سیاسی سه سالۀ اخیر شدت گرفته است که سیاست روزۀ اقتصادی در اروپا و اعلام ورشکستگی و یا در حال ورشکستگی چندین کشور اروپایی و ظهور حزب چای در آمریکا نتیجه طبیعی آن است.
اطلاعاتی که در ویکی لیکس منتشر میشود تنها برای ایجاد جنجالهای تبلیعاتی در روزنامه ها نیست، هرچند که از آن سود میبرند و چه بسا در لابلای این اسناد، اطلاعاتی که جنبۀ ضد اطلاعاتی دارند نیز منتشر شود و البته این اسناد بسته به جریانهایی که آنها را مطالعه میکنند، میتواند معانی و کاربردهای گوناگونی داشته باشد، به عنوان مثال سازمانهای اطلاعاتی میتوانند اطلاعات خام خود را پرورده تر کنند و مورخین میتوانند بخشی از صفحات گمشده تاریخ را در آن پیدا کنند و گروههای سیاسی نیز میتوانند با اشکال مبارزاتی و ظرفیتهای تحمل سیاستمداران و سیاست سازان آشنا شوند و اندکی درعرصه علوم سیاست عملی رشد کنند، بدین معنی که دریابند که لایه های پنهان در عرصۀ سیاسی و مبارزاتی چگونه شکل میگیرد و اهداف مبارزاتی و استراتژیها چگونه در تلاطم بازیهای پنهان از خطر فروپاشی مصون نگاه داشته میشوند و یا دچار تغییر اجباری میشوند.
اما هدف اصلی قدرتهای پنهان پشت پرده ویکی لیکس هیچکدام از اینها نیست و در واقع آنچه که گفته شد عوارض جانبی انتشار اسناد است و گردانندگان این وبسایت باید این عوارض جانبی را در جهتهای مختلف آن کنترل کنند.
هدف اصلی گردانندگان این بازی بزرگ نوعی از بازی گروگانگیری و تهدید به کشتن تدریجی گروگانها است و این بازی تا زمانی که یا به شکست گروگانگیرها و یا معامله با آنها بیانجامد ادامه خواهد داشت. هدف اصلی گردانندگان پشت پردۀ ویکی لیکس آنهایی هستند که با انتشار اسناد لطمه خواهند خورد و چه بسا کار به رسواییهای سیاسی و مالی بزرگی کشانده شود که مسائل قانونی و پیگرد قضایی آنان را در پی داشته باشد و چه بسا در حال حاضر هم در حال شکل گیری هستند ( البته بدون اعلام علنی ) و البته طرف مقابل هم بازیهای خاص خود را دارد و در هر حال هر دو طرف میدانند که تعداد اسناد و موضوعات اسناد و عمق نفوذ نیروهای طرفین برای بدست آوردن و افشای آنها و یا جلوگیری از انتشار آنها تا چه حد است. به هر حال از نظر من یک نبرد بزرگ و پنهان در جریان است که نباید کوچک انگاشته شود.
از نظر من مطالبی که در ویکی لیکس منتشر میشود ارزش آنرا دارد که با آنها برخورد حرفه ای انجام گیرد، به این معنی که تمامی اسناد منتشر شده با دقت مطالعه شده و مورد پالایش و دسته بندی قرار گیرد، زیرا دارای ارزشهای پنهانی فراوانی است که در صورت دسته بندی کردن مطالب و یافتن ارتباط میان مطالب منتشر شده ، این ارزشها آشکار میشود و برای دوستداران علوم سیاسی و مبارزین فرصت بزرگی است که با علوم عملی سیاسی آشنا شوند.
ویکی لیکس برای احمقهای سیاسی هم مفید است و میتوانند به سادگی مغز علیلشان آنرا توطئۀ سیاسی دشمن امپریالیستی بخوانند و چند مطلب دستچین شده از ویکی لیکس را به عنوان سند توطئه علیه ایران اسلامی جا بزنند ( مانند توده ای های وبسایت پیک نت ) . برای عوام الناس هم ماجراهای شیرینی از قبیل مافیای حکومت روسیه و ماجراهای معمر القذافی و دختران اوکرایینی و کلِّه گندیده زرداری پاکستانی را دارد.

کژدم