۱۴۰۰ دی ۲۸, سه‌شنبه

تلاشِ «قرمساق فرزانه» برایِ کلاهبرداریِ دیگر

 نخستین تلاش برایِ چاپیدنِ مردم؛ وعدهٔ ساختنِ ۴ میلیون واحدِ مسکونی بود. امّا گویا استقبالِ زیادی از این طرحِ دروغین نشده است و «امپراتوریِ مشعشعِ شیعی» که حتّی قادر به پرداختِ حقّ عضویّت خود به سازمانِ ملل نیز نیست؛ اکنون سازِ دیگری کوک کرده است و اینبار میخواهد «رمز ارزِ ملّی» (اعدادِ بی پشتوانه) را به زورِ تبلیغات و «تحمیق» به «احمقها»یی که میخواهند یکشبه میلیاردر شوند بفروشد.

این قرمساقها آه در بساط ندارند که با ناله سودا کنند. اگر قدرتی داشتند؛ همان «ریالِ واقعی»  به آشغال تبدیل نمیشد.

میگویند که میخواهند با این «اعدادِ قلّابی»؛ تحریمها را دور بزنند. امّا موجواتِ طمّاع (احمقها) نمیدانند که دور زدنِ تحریمها چقدر هزینه هایِ سنگینی دارد. امّا «دیّوسِ فرزانه» به خاطرِ نداشتنِ «آه در بساط» حاضر است که نفت را تا حدّ ۳۵٪ زیرِ قیمتِ بازار بفروشد. که بدونِ احتسابِ هزینه هایِ گزافِ جانبی؛ به دروغ ادّعا میکنند که «۱۰٪» زیرِ قیمت میفروشند. حال که «نفت» به عنوانِ یک «موجودیّتِ واقعی» را اینچنین به حراج گذاشته اند؛ آیا میتوانند با «اعدادِ بی ارزش» (رمز ارزِ ملّی) به قلّهٔ ثروتهایِ باد آورده برسند؟

نخست از «احمقهایِ طمّاع» خواهند خواست که حساب باز کنند و سپس از موجودیِ بانکیِ خود به این حسابِ جدید (رمز ریال و یا رمز ارزِ ملّی) ریخته و آن اعدادِ بی پشتوانه را بخرند. سپس تبلیغات به راه خواهند انداخت که ارزشِ این «رمز ارزِ دروغین» بسیار بالا رفته و خیلیها پولدار شده و حتّی در «زعفرانیّه» خانه خریده اند. ... تا «احمقهایِ طمّاعِ بیشتری» را به دام بیندازند. پس از مدّتی؛ ماجرایِ «بازارِ بورس» با شدّتی بسیار بیشتر تکرار خواهد شد.

این بی شرفها برایشان مهمّ نیست که آن «احمقهایِ طمّاع» پس از ورشکستگی؛ آیا خودشان را دار خواهند زد و یا خود را به آتش خواهند کشید.

هشدار:

دست از حماقت بردارید. فریبِ این بی شرفها را نخورید.

کژدم

۱۴۰۰ دی ۱۸, شنبه

اگر به «شاه» شلّیک میکنی؛ او را بِکُش و گرنه......

کسی که «اعتراض» میکند؛ این نقطه ضعف را دارد که در حالِ «معامله» و «چانه زنی» است .
امّا کسی که میخواهد از چنگِ بیداد برایِ همیشه خلاص شود ؛ به هیچ روی؛ «چانه زنی» و «معامله» را بر نمی تابد و نیک میداند که «چانه زنی» برایِ «خریدِ زمان» است. لذا اگر نیاز به زمان دارد؛ از استقبال از «چانه زنی» باکی نیست. ... امّا اگر نه تنها به «زمان» نیاز ندارد؛ بلکه «زمان» را در خدمت و به نفعِ «بازسازیِ دشمن» میداند؛ هرگز نباید هدیهٔ «چانه زنی» و «معامله» را بپذیرد.

این امر بخشی بسیار مهمّ از «هنرِ جنگیدن» است.

هیچکس نباید برایِ بدست آوردنِ «وعده هایِ رؤیایی»  بجنگد. اهدافِ جنگ  باید بسیار روشن باشند و هرگونه «هدیه» از طرفِ دشمن را که در «استراتژی» و «تاکتیکهایِ مبارزاتیِ خود» نمی گُنجند را؛ نباید بپذیرد.
زیرا  «جنگاور» کَمر به «کُشتنِ شاه» گرفته است و نیک میداند که «شاه» فقط برایِ بقایِ خود میجنگد و هر پیشنهادی برای «معامله» و «چانه زنی» در راستایِ «اهدافِ شاه» قرار دارند. 
به هیچ وجه نباید انگاشت که «راهِ میانه»ای میانِ «اهدافِ شاه» و «اهدافِ جنگاوران» برایِ حفظِ «توازن» وجود دارد. لذا «مذاکرات» برایِ «تقسیمِ حقوق» و ایجادِ «تعادل» نیستند؛ بلکه برایِ «خریدِ زمان» از طرفِ کسی پیشنهاد میشوند که به «زمانی اضافی» برایِ آرایشِ دوبارهٔ جنگی و «تجدیدِ قوا» نیاز دارد.
این قانون یک «قانونِ علمیِ دقیقِ جهان شمول» نیست. بلکه یک «چهارچوبِ رفتاری» را ترسیم میکند.  به عنوانِ مثال؛  اکنون شاهدِ «مذاکراتِ وین» هستیم. در این مذاکرات؛ رژیمِ شیعی اهدافِ روشنی دارد. امّا ۱+۴ دچارِ تشتّتِ آرا و اهداف هستند و در این میان میخواهند «خرده حسابهایشان» را نیز در این معادله ریخته و به «راهِ حلّ میانه» برسند و برایِ هیچیک از طرفها هیچ اهمیّتی ندارد که چند میلیون نفر در ایران «گور خواب» و «اتوبوس خواب» و «کودکانِ کار» و «کودکانِ فروخته شده به بازارِ روسپیگری» و .... وجود دارند. زیرا «مذاکره کنندگان» مانندِ «قصّاب» هستند که میتوانند هر جسدی را با تبر و ساطور تکّه تکّه کنند.

برآورد و داشتنِ تحلیلی درست از وقایع برایِ اتّخاذِ «تصمیمهایِ اجرایی» زمانی میتواند قابلِ تصوّر و مفید  باشند که دارایِ قدرتی باشید که من آنرا «اپوزیسیون در قامتِ حکومتی» مینامم. وگرنه فقط به دردِ «وبلاگها» و «ستونهایِ سیاسی» در مجلّه ها و روزنامه ها و «میز گردهایِ تلویزیون» (نوعی از «شو تلویزیونی») میخورند.

اگر به شاه شلّیک میکنی؛ او را بکُش.

کژدم

۱۴۰۰ دی ۱۴, سه‌شنبه

«حاجی بادمجانِ ناپلئون بناپارت»

 امروز در دوّمین سالگردِ به درک فرستاده شدنِ «گروهبان حاجی بادمجان میرزا قاسمی» همهٔ «اوباشانِ دوشان فکر» در حالِ نظر دادن هستند. «رادیو فردا» مجموعه ای از این مزخرفات را به صورتِ «صوتی» گرد آوری کرده است.
 
 https://tinyurl.com/3srerfd3
 
اگر گزارشهایِ تحلیلیِ این وبلاگ در رابطه با «حملهٔ آمریکایِ جورج بوش» (گلوبالیستها) به عراق و کوچه دادنِ عمدی به رژیمِ شیعی را برایِ تدارکِ «ویرانیِ ساختارِ  خاورمیانه» را مطالعه کنید؛ این موجودِ سخیف را به صورتی روشن خواهید شناخت. موجودی که  در آن دوره او را «بازیگر» و «سلطان بندر» را «بازی ساز» میخواندم.
پس از سپری شدنِ این دوران که با قتلِ «زرقاوی» و تار و مار کردنِ اوباشانِ «شیعه هایِ صدری» به پایان رسید؛ دورانِ «ظهورِ محمّد رسول الله دوّم» (البغدادی) را داشتیم. در این دوران؛ «گروهبان حاجی بادمجان» با تمامیِ نیروهایش در سوریه در حالِ ریخته شدن به دریا بودند و زمانی که پوتین دید که «علویها» و «بشار اسد» نیز به دریا ریخته خواهند شد؛ «حاجی بادمجان میرزا قاسمی» را رویِ «شومبولَش» نشاند و گفت: «هِی...  بچّه دهاتی.... میخواهی گور به گور شوی؟.... یا میخواهی به ناپلئون تبدیل شوی؟... پس هر چه دستور داده میشود را اطاعت کُن» و اینگونه شد که با پشتیبانیِ نیرویِ هوایی روسیه؛ این «بچّه دهاتی» که مأموریتش «سربازِ گوش به فرمانِ روسیه» بود را به بوق و کرنا کردند و تبدیل به «ژنرال» شد.
امّا در عراق؛ همین «ژنرال - دهاتی» حتّی جرأتِ نزدیک شدن به نیروهایِ داعش را نیز نداشت.
زمانی که «داعش» توانست «الاَنبار» را تصرّف کُند؛ نیروهایِ این «اوباش ژنرالِ دهاتی» در ۶۰ کیلومترِ «الاَنبار» در یک پادگانِ متروکه گردِ هم آمدند. امّا هرگز هیچ گُهی نتوانستند بخورند و هر زمان که نیروهایِ داعش از «الاَنبار» خارج شده و به این اوباشان حمله میکردند.... نیروهایِ این «ناپلئون - دهاتیِ قلّابی» تا «کربلا»  و «نجف» فرار میکردند.
تا اینکه «ترامپ» ظهور کرد و کمر به «داعش زدایی بست»... بدینسان بود که «حشد الشّعبی» تحتِ پوششِ هوایی آمریکا تبدیل به  «شیرهایِ بیابان» شدند و به کشتارِ روستائیان و جمع کردنِ پولِ توجیبیِ مردگان و ساعتهایِ مُچی آنها پرداختند. و این «پوفیوزِ-  دهاتی» را نیز در «تشتک نیوزها» به «ناپلئون» تبدیل کردند.

اوباش دوشان فکران؛ امّا در یک نکته با یکدیگر همداستانند و میگویند که این اوباش «شبکه ساز» بود. به عنوانِ نمونه «شبکهٔ گستردهٔ قاچاق موادّ مخدّر» از «کابل تا کاراکاس».
بیایید یک پشتیبانیِ حکومتی و ۱۰۰ ها میلیون دلارِِ بی زبان و «نیرویِ انتظامی» را به همین «کژدمِ وبلاگ نویس» بدهید؛ تا به شما نشان دهم که ساختنِ شبکه هایی بسیار گسترده تر؛ از خوردنِ یک لیوان آب نیز ساده تر است و نیازی به «ناپلئون» ندارد. اگر این «اوباش دوشان فکران» اینقدر ناتوان هستند؛ دلیلی بر «استعداد هایِ خارق العادهٔ اوباش گروهبان حاجی بادمجان» نیست. بلکه بر «ناتوانی» و «حماقتِ ذاتیِ این اوباش  دوشان فکران» دلالت دارد.
پس از به درک واصل شدنِ این «گروهبان» همه گفتند که «قاآنی» نمیتواند جایِ او را بگیرد. حرفشان درست در آمد؛ امّا نه به خاطرِ کَم هوشیِ «قاآنی» بلکه به این خاطر که «قاآنی» دیگر نتوانست با چمدانهایِ ۱۰۰ ها میلیون دلاری به عراق و سوریه سفر کند و چند گونی «انگشترِ نقره» با خود بُرد و وقتی «نقّ و نالهایِ مزدوران» را شنیدند. تصمیم گرفتند که نیروهایِ مزدور را از نظرِ تعداد کمتر و از نظرِ کیفیّت بالاتر انتخاب کند. به همین دلیل است که میبینیم «حشدالشّعبی» متشتّت شده است.
پس از به درک واصل شدنِ این «سربازِ پیادهٔ ارتشِ روسیه» گفتم که امر بر این این «گروهبان ناپلئونِ میرزا قاسمی» مشتبه شد و بشار اسد را شبانه به تهران آورد (البتّه به دستورِ انگلِ فرزانه). این امر باعث شد که روسها با اسرائیل و دولتِ ترامپ؛ موافت کرد تا پروندهٔ این «دهاتی - ژنرال» را ببندند.  ولی دیدیم که «شهلایی» از مهلکه گریخت؟؟؟!!!! (به احتمالِ یک میلیون درصد  روسها به او گِرا دادند.) زیرا فقط با زدودنِ تعفّنِ «حاجی بادمجان میرزا قاسمی» موافقت کرده بودند. روسها زمانی که تصمیم میگیرند؛ پایِ حرفشان می ایستند. امّا بهایِ اضافی را تحمّل نمیکنند و کارشان درست است. فرارِ «اوباش شهلایی» از مهلکه نیز برایِ روسها نقشِ پوششیِ «اطّلاعاتی - امنیّتی» نیز داشت تا خود را در این ماجرا «معصوم» جلوه دهند.
اینکه این «اوباش - ناپلئون» در آخرین لحظات موبایلش را عوض کرده بود را فقط روسها میتوانستند بدانند و دیدیم که تحقیقات در رابطه با کسی که اینکار را کرده بود (گزارشِ تعویض تلفن)؛ به دستورِ روسها متوقّف شد. (آیا نشد؟)؟؟؟
یک سال پس از این ماجراها؛ «انگلِ پوشک پوشِ فرزانه» باری دیگر به گدایی به دَرِ «کرملین» رفت و گفت: «ما همچنان نظرمان در رابطه با کرملین... به همان سیاقِ قدیم است» (یعنی اینکه قتلِ این اوباش - ناپلئون را فراموش میکنیم).

این تمامیِ ماجرایِ به درک واصل شدنِ این «اوباشِ کرمانی» بود و اگر مقاماتِ اسرائیلی میگویند که آنها در این عملیّات دست داشتند.... «راست» است ولی «ناقص» است. تا نقشِ روسیه را لاپوشانی کنند. زیرا قرار نیز بر این بوده است تا آقایِ «پوتین» در این ماجرا برایِ همیشه «معصوم» بماند. برخلافِ نظراتِ این «اوباش دوشان فکرانِ احمق» اگر تا آن زمان  دولتهایِ آآمریکا این اوباش را نکشته بودند؛ به خاطرِ ترس از عکس العملِ «انگلِ پوشک پوشِ فرزانه» نبود؛ بلکه این «اوباشِ کرمانی» برایِ «اوباما»  نقشی بسیار بزرگ و حیاتی  در «افروختنِ آتشِ جنگهایِ ۳۰ ساله» برایِ ویرانیِ خاورمیانه و آفریقا  را داشت و روسها نیز با اینکه میدانستند که ماجرا به کجا ختم خواهد شد (به آسیایِ مرکزی)... با اینهمه  نمیخواستند خودشان نیرویِ زمینی واردِ سوریه کنند. لذا پُرسشِ اصلی برایِ روسها این بود: 
«اگر قرار است که همهٔ این دودها به همسایگیِ روسیه برسد؛ چرا از ۱۰۰ ها میلیون دلارِ «انگلِ فرزانه» استفاده نکنیم؟.... این استفاده را را نیز با موفقّت انجام دادند. زیرا پیش از «روسیه» این دودِ غلیظ میتوانست به کونِ «حکومتِ شیعیانِ شنیعه» برود. لذا «انگلِ پوشک پوشِ فرزانه» حتّی حاضر شد که پایگاههایِ هوایی را نیز در اختیارِ روسیه قرار دهد.
امّا به درک فرستادنِ این «اوباش دهاتیِ ناپلئون» پس از پایانِ تاریخِ «محمّد رسول اللهِ دوّم»(البغدادی) و احساسِ راحتیِ روسها از گسترشِ این «آتش سوزی» و احساسِ قدرت و شاخ و شانه کشیدنِ «انگلِ پوشک پوشِ فرزانه» به خاطرِ نفهمیدنِ جایگاهِ واقعیِ خود (عنتری که فقط باید  جایِ دوست و دشمن را نشان دهد و بَس) اتّفاق افتاد؛ روسها به «انگلِ پوشک پوش» گفتند: خفه شو و فقط دستورات را اجرا کُن و گُه زیادی نخور.
«انگلِ پوشک پوشِ فرزانه» نیز پس از حدودِ یک سال (استخوان و کیر در گلو ماندن) پیغام فرستاد که: «نظرِ ما تغییر نکرده است و دیگر بیش از اندازه پایمان را دراز نمیکنیم و حاضریم هرچقدر که بفرمایید گُه بخوریم.... باور ندارید؟ یک قراردادِ ۲۰ ساله  نیز با شما میبندیم».

کژدم

۱۴۰۰ دی ۱۳, دوشنبه

باز نشرِ نوشتاری قدیمی (شراب هفت ساله)

 ۷ سال پیش از این نوشته ای را منتشر نمودم. امّا چون یک «تُرکِ خَر» آنرا نوشته بود؛ شاید به عنوانِ «مالیخولیاهایِ یک  تُرکِ خَر» انگاشته شد. یکی دوسال  پس از آن؛ نوشته ها و افکارِ «یوال نواح هراری» جهانگیر شدند. به طوری که این شخص  کارش را به «دوره گردی» برایِ «فروشِ دروغهایِ عمدیِ خیانت آمیز» و «فریبِ افکارِ عمومی» کشانید. آن زمان بود که یکی از خوانندگان؛ مرا از وجودِ چنین موجودی باخبر ساخت. پس از مطالعهٔ نظراتِ این شخص؛ بارها او را «دروغگو و خائن» نامیدم که «همه چیز را بهتر از من میداند» ولی به طورِ عمدی دروغ میگوید. نویسنگانِ بسیاری پیش از ایشان نیز وجود داشته اند که «جورج لوکاس» و «استیون اسپیلبرگ» سرآمدانِ آنها هستند. البتّه کارهایِ آنها بیشتر «فانتزی» است؛ ولی «خشابِ» نظراتِ «یوال نواح هراری» از گلوله هایِ واقعی پُر هستند
 
این نوشتارِ قدیمی (شرابِ هفت ساله) را  به این دلیل باز نشر میکنم که «یوال نواح هراری»  به آن اشاره میکند؛ ولی به طورِ عمدی به سرعت از آن میگذرد.
 
جنبشهایِ «به حاشیه رانده شدگان»
 
براستی اگر امروزمسیح ظهور کند و بخواهد دنیا را با «آتش تعمید دهد» و یا مهدی ظهور کند و بخواهد همه را قتل عام کند؛ چه کسانی سربازان آنها خواهند بود؟ پاسخ این پرسش را میتوانید در چهره های بسیجی ها و سپاه پاچاهارداران و جنگاوران و هواداران «داعش» و «بوکو حرام» و.... ببینید....... یعنی: «به حاشیه رانده شدگان».
کسانی که قادر نیستند در جهان امروز برای خود جایگاهی شریف بیابند و به ناچار به «حبل المتین اراجیفی که توسط شارلاتانها بافته شده است» می آویزند تا وعدهٔ بهشت برینشان با کشتار و غارت و چپاول دیگران به «عین الیقین» تبدیل شود.
اساساً داستان هر شورش و انقلابی بر «به حاشیه رانده شدگی» استوار است. همهٔ انقلابها همینگونه بوده اند؛ از «مانی»  و «مزدک»  تا «اوباشان و ویرانگران مسیحی شدهٔ ارتودوکس در اسکندریه» در ۱۶۰۰ سال پیش؛ از شورش اسپارتاکوس تا  جنبشهای مارکسیستی وجنبش «هیپی ها» و «پانک» ها و هواداران موسیقی «رپ»... همه و همه یا نتیجهٔ وعده های پوچ  «شارلاتانها» و یا تلاش «مصلحین اجتماعی» برای بهبود دردهای «به حاشیه رانده شدگان» هستند.
در دوران ورود به «جهان صنعتی» شاید بتوان «جنبش ماشین شکنی» در انگلستان؛ که «کارگران» براه انداختند را بارزترین و گویاترین نوع این جنبش در آغاز عصر جدید نامید؛ جنبش موجوداتی که با «ظهور ماشین» آینده ای تاریک در انتظار خود می دیدند و هرچند ناپخته؛ اما درست هم میدیدند.
اگرچه در دورانهای کشاورزی و دامداری؛ جنبش «به حاشیه رانده شدگان» مفهومی دیگر داشت و «انقلابیون» کسانی بودند که میتوانستند در آن سیستمهای  اقتصادی-اجتماعی جایگاهی شرافتمندانه داشته باشند و به جای «بردگانی که در معدن کار میکنند»؛ «انسان آزادی باشند که در همان معدن کارکنند». اما اکنون جامعه ای که «جامعهٔ انسانی» خوانده میشود به خاطر رشد سرسام آور دانش و تکنولوژی؛ در حال تولید هر چه بیشتر «به حاشیه رانده شدگان» است. اما داستان «به حاشیه رانده شدگی کنونی» با داستانهای «کهن» فرقی کیفی دارد.
تعریف موجودی به نام «انسان» نیز در گذشته های نه چندان دور؛ هرچند سطحی؛ اما تعریفی بسیار نزدیک به واقعیت «آن زمانی» زندگی اجتماعی بوده است. زیرا برای همه کس جایی و مکانی شریف وجود داشت؛ اما اکنون همه چیز به هم ریخته است و مسیر «گشایش بازی»(مانند گشایش بازی درصفحهٔ شطرنج)؛ نشان ازآینده ای بیمناک برای انسان نماها دارد. بسیاری از کسانی که آیندهٔ خود را در تحصیلات عالی میدیدند؛ اکنون پس از پایان پرتلاش آن دوره؛ به خیل «بیجا شدگان» میپیوندند. به یکی از دوستان میگفتم که در ۲۰ سال آینده این امکان وجود دارد که «متخصصین جرّاحی توراکس» شغل خود را از دست بدهند و تبدیل به «بقّال» و یا «سبزی فروش» شوند. زیرا با توجه به رشد تکنولوژی؛ جایی برای آنها نخواهد ماند و «ماشین» جای آنها را خواهد گرفت و بهترینهای آنها شاید تنها تبدیل به «اپراتور کامپیوتر اتاق جراحی» شوند و بقیه باید غاز بچرانند و یا به همان جاهایی که القاعده رشد میکند پناه برند تا به عنوان پزشکی ارزشمند شناخته شوند؛ یعنی جاهایی که هنوز طلایه های خورشید تمدن به آنجا نرسیده است (بیغوله ها). این یک شعار نیست و بسیاری از فارغ التحصیلان ایرانی میتوانند طلایه های طلوع خورشید را ببینند و البته منتقدینی نیز هستند که بگویند: در ایران این «بیجا شدگی»ها نتیجهٔ وجود «رژیم غارتگران صفوی مسلک» حاکم بر ایران است هرچند که این نظر انتقادی کاملاً درست است و حاکمیت ننگین شیعی بیش از آنکه به «متخصص» نیاز داشته باشد؛ به  سازماندهی «لشکریانی از بی جایان طبیعی» (عقب مانده های طبیعی) نیاز دارد و مراکز تولید مدارک «رسمی - قلّابی» نیز در دست آنهاست. اما وارد کردن این نوع از «بی جا شدگی  فرهیختگان» که در حاکمیت ننگین اسلامی بوجود آمده است از نوع «بی جا شدگی گالیله» در عصر تاریک حاکمیت انگلهای مسیحی در اروپاست و نمیتوان آنرا در یک تصویر بزرگ به عنوان «آنتی تز» مطرح نمود. زیرا در صورت سرنگونی رژیم انگلهای صفوی و بازگشت فرهیختگان به جایگاه مناسب خویش؛ این بار کسانی که اشغالگران این جایگاهها بوده اند؛ «بی جا» خواهند شد و یا باید به خاطر «کیفیت پایین طبیعی»شان (انسان نما) به درجات بسیارپایین و شغلهای سادهٔ قابل هضم در مغزشان روی آورند و چه بسا به خاطر وجود جمعیت زیاد؛ حتی از پیدا کردن شغل ساده نیز عاجز باشند و یا به خیل «دهانها وشکمهای مصرف کنندهٔ بی مصرف» بپیوندند.
این مسئله نه تنها از نظر «جامعه شناسی مبارزه» اهمیت بسیار زیادی دارد و به مبارزین نشان میدهد که با چه «طیفها و اقشار انگلی اجتماعی» روبرو خواهند بود؛ بلکه تعداد نفرات لشکریان دشمن تازی پرست را نیز به مبارزان نشان میدهد؛ و از سوی دیگر یکی از معضلات مهم در ساختن ایرانی «بدون اقتصاد انگلی» است که در آینده با آن روبرو خواهیم بود. مگر آنکه کسانی سکّان رهبری را بدست گیرند که تنها میخواهند «صورت مسئله» را پاک کنند و «انگلها» را با وعدهٔ «تأمین امنیت» آنها به خود جذب کنند (مانند رضا پهلوی قرآن فروش)؛ در این صورت بهتر است که هیچ حرکتی نشود؛ زیرا آنچه که باید زدوده شود؛ پابرجا خواهد ماند. ما در ایران به «اصلاحات» نیاز نداریم؛ بلکه به یک انقلاب و تغییر تمامی معادلات نیاز داریم و گرنه کاری از پیش نخواهد رفت؛ همانگونه که نه با رضا شاه و نه با محمد رضا پهلوی پیش نرفت. زیرا از نظر من؛ مشکل ما این نیست که به یک کشور «ظاهراً در حال توسعه» مانند «برزیل» و یا «کرهٔ جنوبی» تبدیل شویم و جایگاه ایران همان «منطقهٔ تحت نفوذ» باقی بماند که ۱۴۰۰ سال است همینگونه بوده است. لذا تعداد شغلهای انگلی و نفرات مشغول به کار در آنها و نان خورهای جانبی آنرا بشمارید؛ تا آمار دقیق دشمنان ایران بدست آید و بر اساس آن تعداد گلوله ها و خشابها و نارنجکهای خود را بشمارید.
حال بیایید به غرب نگاه کنید. در یک تصویر بزرگ خواهیم دید که عوامل زیادی در «به حاشیه رانده شدگی»  در کشورهای غربی دخالت دارند؛ اما  تنوّع عوامل؛ نه تنها اصل قضیه را به زیر سوال نمیبرد؛ بلکه وجود آنرا به شدّت تأیید میکند و ابعاد گستردهٔ این پدیده را نمایان میسازد.
۱- اکثر آنهایی که به کشورهای غربی مهاجرت میکنند در نهایت خود را در پایین ترین سطوح اجتماعی میبینند و به خاطر فرهنگ عقب مانده و عدم وجود مهارتهای لازم شغلی نمیتوانند در آن جوامع جذب شوند و حرکتهای ضد اجتماعی آنها نهایتاً به عمیقتر شدن «به حاشیه رانده شدگی» می انجامد و خوراک آماده ای برای جذب شدن در سازمانهایی هستند که استراتژی آنها سرمایه گذاری بر روی «انگلها»ست و به سادگی با اندکی آسمان و ریسمان بافی آنها را شکار میکنند.
۲- «انگلهای طبیعی» شانسی برای زندگی شرافتمندانه در دنیای کنونی را ندارند؛ اما رویای آنها «داشتن زندگی شرافتمندانه» است که توانایی ورود به آنرا ندارند. لذا با یک ترفند سادهٔ روانشناسانه و آسمان و ریسمان بافی میتوان آنها را به کثیفترین کارهای ملکوتی (از روی میل باطنی) واداشت(مانند داعش - حماس- حکومت ننگین صفوی حاکم بر ایران - اخوان المسلمین و یا کلیساها و سخنوران زبردست و شارلاتان مسیحی). زیرا یک «انگل» توانایی محاسبهٔ هماهنگی میل باطنی و توانایی های واقعی خود با  ساختار اجتماعی را ندارد و به سادگی میتوان «بهشت آرزویی» (پول در برابرِ کشتار و کشته شدن)؛ آنها را در «ضدیّت با جامعه» به «عین الیقین» تبدیل کرد.
چه وعده ای بهتر از اینکه: کسانی که کمتر از «گاو و خر» هستند؛ ناگهان «امیران» شوند.

سرمایه گذاری بر روی «انگلها» یک «بیزینس جهانی» است.

اگر در کشورهای پیشرفته؛ بتوان پدیدهٔ «به حاشیه رانده شدگی» را شامل بخشی رو به گسترش در آن جوامع به حساب آورد؛ در سایر نقاط جهان این پدیده «کلیت وجودی یک کشور» را شامل میشود. کشورهایی مانند ایران و سوریه و عراق و اردن و بسیاری از کشورهای آفریقایی و آسیای میانه و جنوب آسیا را باید به «اصحاب کهف» تشبیه نمود که در خوابی سنگین فرو رفته اند (ناهماهنگی با روند جهانی). لذا از گردونهٔ هستی خارج هستند و زمانی نیز که بیدار شوند خود را در برهوت حیرت خواهند یافت. خواب سنگین امروزین آنها؛ بیرون رفتن کامل از گردونهٔ جامعهٔ جهانی  در فرداها را به ارمغان خواهد آورد. تصور اینکه ایرانیان روزی چشم باز کنند و ببینند که همان نقشی را در جامعهٔ جهانی دارند که بیغوله ای به نام «بورکینا فاسو» در زمان کنونی دارد شاید یک زنگ خطر پر صدا باشد؛ اما کیفیت شنوایی گوش نیز عامل دیگری است. به همین دلیل بیدار شدن کاری بسیار سخت و در بیشتر موارد غیر ممکن است و حتی دیدن نمونه ها نیز گاهی نمیتواند کمک چندانی بکند. ایرانیانی که به سن و سال من هستند؛ ترکیهٔ عثمانی را در پیش از فاجعهٔ ۵۷ به خوبی به یاد دارند که کشوری بسیار فقیر بود؛ اما با ظهور حاکمیت ننگین شیعی در ایران؛ آرام آرام رشد کرد و اکنون حال و هوای امپراطوری عثمانی را در سر میپروراند. اما ایرانیان همچنان به رسم دیرینه باید سبزیجاتی را که با آب فاضلاب مستراح تولید میشوند نوش جان کنند و بگویند: «به به... هیچی نمیتونه جای مزّهٔ سبزی ایرانی رو بگیره».... باید فرآورده های شیری شان با «صابون نخل داروگر» مخلوط شود تا مزهٔ «خامه و شیر طبیعی پر چرب ایرانی» را بدهد.
زمانی که رهبر احمق رژیم ننگین صفوی حاکم بر ایران؛ استراتژی رسیدن به ۳۰۰ میلیون جمعیت را مطرح میکند؛ تنها افقی که نمایان میشود؛ ظهور دهها میلیون «تن فروش شیعه» و «معتاد شیعه» و «اوباشان شیعه» و شغلهای شریف مربوط به این پدیده هاست که توسط  انگلهای قم و سپاه پاچاهاردارن توانمند اسلام بر روی آنها سرمایه گذاری شده و مدیریت خواهند شد. ماجرای «تجارت مواد مخدّر» به جایی رسیده است که در قارهٔ آمریکا دست کمی از «داعش» ندارد. براستی چه کسانی اکثریت مشتریان «مواد مخدر» را تشکیل میدهند؟ پاسخ واضح تر از آن است که تکرار شود..... «به حاشیه رانده شدگان».
شاید بخشی از به حاشیه رانده شدگی نتیجهٔ تبعیضهای سیاسی و مذهبی و قومی باشد که نتیجهٔ آن در نهایت به همانجایی ختم میشود که «به حاشیه رانده شدگی طبیعی» به آن میرسد؛ یعنی «زندگی در حاشیه».
امّا مسئله این است که «حاشیه» «لامکان» نیست؛ بلکه «جایی تعریف شده» با فرهنگی خاص است. همهٔ به حاشیه رانده شدگان در یک احساس مشترکند و آن اینکه خود را «مظلوم و تحت ستم» میدانند و این دیگران هستند که آنها را به این روز انداخته اند؛ اما این احساس تنها بر بخشی صدق میکند که با وجود داشتن تواناییها؛ «جایگاه شایسته» از آنها دریغ شده است؛ اما بقیهٔ آنها کسانی هستند که جایگاه اجتماعی-اقتصادی طبیعی آنها شاید همانی است که در آن قرار دارند و چه بسا حتی شایستهٔ آن هم نیستند.

کژدم