۱۴۰۱ مهر ۵, سه‌شنبه

۱۰ روزِ آینده نقشی تعیین کننده خواهد داشت

 برخیها شعار میدهند که «خیابانها در اختیارِ شماست... آنرا نگهدارید». امّا نمیگویند که چگونه؟ سرمستی از «در اختیار داشتنِ خیابانها»  و اینکه ندانید که چگونه آنرا «حفط» کنید؛ میتواند بلایِ جانتان شود و همهٔ دستاوردها را یک شبه از دست بدهید. جایِ دور نروید؛ به همین موقعیّتِ روسها در «یوکرئین» نگاهی بیندازید و ببینید که «نادرقُلی پوتین» به چه ذِلّتی گرفتار آمده است. برخی میگویند که باید فوری «آموزش نظامی ببینند»... امّا نمیگویند که... کجا؟ در کدامین آموزشگاهِ نظامی؟... باز هم به «روسها» و آنهمه «ژنرالهایِ نام آورشان» نگاه کنید که هرکدام دهها درجه و نشان و مدال بر شانه ها وسینه هایشان دارند و اینکه چگونه همهٔ نیروهایِ خود را به کُشتن دادند و بدتر از همه اینکه «نیروهایِ ویژهٔ ارتشِ روسیه» بالا ترین تعدادِ کشته ها و زخمی ها را متحمّل شدند.... و تسلیحاتشان به آهن پاره تبدیل شد؟!! و اکنون این «ژنرالهایِ پُر از مدال و نشان و درجه» یک به یک «اخراج» میشوند. جالبتر اینکه آنهایی که به جایِ اخراجیها مینشینند؛ بهتر از «اخراجیها» نیستند. لذا «آموزش نظامی» به تنهایی بدرد نمیخورد.
کسی که خلّاقیّت نداشته باشد؛ اگر به شیواترین زبان سخن بگوید؛ حدّ اکثر یک «طوطیِ شکر شکن» است.
همین الآن که نیروهایِ مردمی از دستاوردها خوشحال هستند؛ «ارتش» و «سپاه» در حالِ برنامه ریزی برایِ «پنبه کردنِ» دستاوردهایِ مبارزات سهمگینِ و طاقت فرسایِ مردم هستند. لذا باید «افقهایِ دورتر» را ببینید و برایِ رودر رویی با آن آماده شوید (ملاقات با آینده).
 
 از همین امروز و امشب؛ مردمِ ایران باید خود را برایِ مقابله با اوباشانِ سپاه و «کادرهایِ خودفروشِ ارتش» آماده کنند. زیرا یگانهایِ ضدّ شورش ثابت کردند که نمیتوانند جنبش را سرکوب و یا حدّ اقل کنترل کنند و هر روزه بیش از روزِ پیش دچار تلفات جانی و از دست دادنِ ادوات  و باختنِ روحیّه میشوند و «جنگ و گریزها» آنها را ذِلّه کرده است.
 
برایِ رویا رویی با اوباشانِ سپاه و ارتش بکار بستنِ مواردِ زیر بسیار ضروری هستند:

۱- پشت بامها را همیشه در تسخیر خود داشته باشید .
 
۲- در پشت بامها سنگ و کوکتل مولوتُف ؛ موادّ آتشزا و سلاح سرد و در صورتِ امکان اسلحهٔ گرم داشته باشید.
 
۳- تانکها نمیتوانند از فاصلهٔ نزدیک به ارتفاعات شلّیک کنند. امّا نفربرهایِ زرهیِ مسلّح به مسلسل میتوانند. لذا آنها اهدافِ بمبهایِ آتشزا هستند.
 
۴- اگر میتوانید «فلاخَن» بسازید. فلاخَن به خاطرِ نیرویِ گریز از مرکز؛ میتواند بمبهایِ آتشزا و سنگها را به فاصله هایی دورتر پرتاب کند.
 
۵- هر ساختمانی را که تصرّف میکنید و تصمیم میگیرید که آتش بزنید؛ چند کپسولِ گازِ «فَندک» و یا کپسولهایِ کوچکِ گازِ پیک نیکی را در محلّ رها کنید تا پس از مدّتی کوتاه منفجر شده و آتش سوزی را تشدید کنند.
 
۶- پادگانها باید از درون تصرّف شوند و نیروهایِ «خدمتِ وظیفه» میتوانند نقشی بسیار مؤثّر در این رابطه داشته باشند و پس از درگیری با نیروهایِ «کادرهایِ مُزدور» درها را بروی مردم باز کنند.
امّا نیروهایِ مردمی نیز میتوانند با گشودنِ درهایِ پادگانها؛ به آن وارد شوند (کارِ دشواری است ولی ناممکن نیست). به شرطی که ابزارسازی لازم و سازماندهیِ نیروهایِ مردمی به درستی انجام گرفته باشد. سازماندهی برایِ چنین عملیّاتهایی با «شناساییِ پادگان و اطرافِ آن»؛ تشخیص سنگرهایی که به خودیِ خود وجود دارند و نیازی به ساختن ندارند و تنها باید «تشخیص» داده شوند و نقشِ هر سنگر در عملیّات توسّط رهبرانِ گروه (فرماندهان) در استراتژیِ «تسخیرِ پادگان» تعریف شده و نفرات و ابزارِ لازم نیز تهیّه شوند.
استفاده از کامیون؛ وانِت؛ وَن؛ اتوبوس که مملو از کپسولهایِ «استیلن» و کپسولهایِ گازِ خانگی؛ بطریهایِ بنزین و یا «اَستون» به عنوانِ «چاشنیِ ایجادِ آتش» در این وسایل نقلیّه ضروری است.
وسایلِ نقلیّه باید پیش از عملیّات دستکاری شده و به عنوانِ مثال باید بتوان «فرمان» را «قفل» کرد؛ تُرمز را قبل از عملیّات بُرید تا وسیلهٔ نقلیّه در یک مسیرِ مستقیم و بدونِ راننده به طرفِ هدف حرکت کند.
البتّه چون من (کژدم) در صحنه نیستم؛ فقط اصولِ کُلّی را مطرح کردم و بقیّهٔ کار نیاز به «خلّاقیّتهایِ شما» دارد.
اگر این وسایل نقلیّه به هدف اصابت کنند و یا در اثرِ تیراندازیِ دشمن در نزدیکیِ نیروهایِ دشمن منفجر شوند؛ درها به آسانی باز میشوند.

۷- «عملیّاتهایِ کمین» یکی از مهمّترین عملیّاتهایِ نظامی در طولِ تاریخ بوده اند. زمانی که شما نیرویِ کوچکی هستید ولی دشمنِ شما نیرویِ بزگی در اختیار دارد؛ وظیفهٔ شما «تقسیم کردنِ نیرویِ دشمن به بخشهایِ کوچکتر» و هدایتِ انها به نقطه و یا نقاطی است که نیروهایِ شما مخفی شده و آمادهٔ تهاجم هستند. «پارتها» در این شیوهٔ نظامی؛ یکی از سرآمدانِ تاریخِ جنگ هستند و نامِ «جنگِ پارتیزانی» و یا آنچه که در ساختمانها با نامِ «پارتیشن» شناخته میشوند و یا حتّی اصطلاحِ «پارتی = حزب» نیز مدیونِ  شیوهٔ «جنگاورانِ پارت» است که کلمهٔ «پارت» را به صورتی گسترده در زبانهایِ «لاتین تبار» نفوذ داده است.
نقاطی که «کمین» نامیده میشوند پیش از عملیّات باید تعیین شده و حتّی نقاطی که دشمن باید در آنجا موردِ حمله قرار گیرد را بنا بر محاسباتِ فرماندهان؛ از قبل تعیین میشوند. باز هم بقیّه را به درجهٔ «هوش» و «خلّاقیّتِ شما» وا میگذارم.
 
۷- پیش از این در نوشتاری گفته بودم که «خاکِ سیگارتان را دور نریزید و آنرا جمع کنید». «خاکِ سیگار» بهترین مادّهٔ «خون بند» است و خونریزی را در چند ثانیه قطع میکند. اگر به خاکِ سیگار مقداری «گَردِ آمپی سیلین» و یا سایرِ کپسولهایِ آنتی بیوتیک اضافه کنید؛ از عفونتهایِ ثانوی به شدّت جلوگیری میکند. مقداری از این ماده (خاک سیگار+پودر آنتی بیوتیک) را به رویِ زخم بریزید و سپس رویِ آنرا با پارچه و یا تنظیف و یا حتّی دستمال کاغذی بپوشانید و با پارچه ببندید. اگر گلوله ای و یا هر عاملِ خارجی که در زخم مانده باشد؛ باید قبل از پانسمان از زخم خارج شود. در این روش نیازی به «بخیه» نیست و خاکسترِ سیگار پس از بند آوردنِ خون به بدن کمک میکند که زخم در مدّتی بسیار کوتاهتر از روشِ «بخیه زدن» التیام یابد.
 
پیروز و سرفراز باشید

کژدم

۱۴۰۱ مهر ۱, جمعه

آنچه که «ارتش» مینامید؛ جایگاهِ خود را برایِ چندمین بار شکست.

 «اصلاح طلبانِ بی شرف» و «سلطنت طلبانِ بی شرف» و «شازده شومبلِ بنی هاشمیِ بی شرف» به مدّتِ ۴۰ سال مردم را فریب دادند و گفتند که «نَه بابا.... ارتش چیزِ دیگری است»
شازده شومبولِ بی شرافت؛ حتّی با اوباشانِ سپاه و بسیاری از آخوندها سالیانِ سال رابطه داشت و «جفت گیری» میکرد و وظایفِ خائنانهٔ خود را تا به انتها برایِ رژیمِ کثیفِ شیعی انجام داد.
در خیزش آبانماه «سپاه» به هیکلِ کثیفش رید و اکنون آنچه که «ارتش» مینامند و به آن افتخار میکردند نیز؛ به هیکلِ «شازده شومبولِ شورشیِ دیّوس» و همهٔ «قرمساقهایِ سلطنت طلب» رید. سالهایِ سال با دوگانه هایِ «اصلاح طلب - اصولگرا» و «ارتش و سپاه» فریب خوردید. اکنون زمانِ بیداری است.
 
اکنون فرماندهانِ رده پایین و سربازان ۲ وظیفه دارند:
 
۱- اگر شهامتِ کشتارِ فرماندهانِ ارشد و نیروهایِ ضدّ شورش و اوباشانِ حزب اللهی در هر لباسی را در خود میبینید. در همانجا بمانید.
۲- اگر چنین شهامتی را ندارید؛ از خدمت فرار کنید تا شیرازهٔ «قرمساقهایِ ارتش» و «قرمساقهایِ سپاه» از هم دریده شود.
 
خانواده هایِ کادرهایِ ارتش نیز باید اعضایِ خانواده را تحتِ فشار بگذارند تا در کشتارها شرکت نکنند.
 
اگر مردمِ در صحنه تا ۱۰ روز بتوانند این بی شرفها را با «جنگ و گریز» مشغول کنند؛ ریزشِ نیروهایِ این ۲ سازمانِ بی شرف؛ آغاز خواهد شد.
 
فرماندهانِ مِیدانیِ مردم نیز باید در فکرِ تهیّهٔ اسلحه و ساختنِ بمبهایِ دستی باشند.
نیروهایِ مردمی نیز نباید زمانی که نیروهایِ دشمن را دستگیر میکنند؛ کوچکترین رحمی به آنها بکنند. هیچ یک از نیروهایِ دشمن پس از دستگیری توسّط مردم؛ نباید قادر به بازگشت به میدانِ نبرد شود.
شکستنِ ساقِ پا و «کور کردنِ نیروهایِ دشمن» بسیار مؤثر خواهد بود. به هیچ وجه فکر نکنید که اگر به این اوباشان رحم کنید؛ آنها نیز به شما رحم خواهند کرد. خود فریبی احمقانه ترین چیزی است که دشمنِ درونیِ اشخاص است.

کژدم

۱۴۰۱ شهریور ۲۸, دوشنبه

جنبش مدنی در اعتراض به قتل فجیع «ژینا امینی» اصالتِ ملّی دارد.

ارزشِ اعتراضاتِ کنونی به قتلِ زنده یاد «ژینا امینی»؛ بسیار فراتر از جنبشِ دروغینِ «یک میلیون متر پارچهٔ سبزِ سیّدها» است. در آن حرکت هیچ نشانی از «بیداریِ فراگیر» بر علیهِ رژیمِ «تشیّع شنیعه» وجود نداشت. امّا اکنون بخشهایِ وسیعی از مردم در سراسرِ کشور؛ به قتلِ فجیعِ یک «دخترِ کُرد» به خیابانها میریزند. این امر نشانهٔ بسیار خوبی از رشدِ فکری و سیاسیِ جامعه دارد.  آنچه که سالهایِ سال در انتظارش نشسته بودم تا صدایِ بلوچستان در تبریز و صدایِ خوزستان در شمال و صدایِ کُردستان در اصفهان شنیده شود و هر دردی در سراسرِ ایران «دردِ مشترک ملّی» شناخته شود. اینگونه است که یک جامعهٔ پراکندهٔ قومی میتواند به یک «ملّت» تبدیل شود.
مردمِ کُردستان باید ارزشِ این جنبش را بفهمند؛ زیرا نخستین بار است که در سراسرِ ایران مردم با آنها همصدا شده اند.
دانستن و فهمیدنِ این «ارزش» در این نیست که از سایرین سپاسگزاری کنند؛ بلکه باید خود نیز در سایرِ جنبشها فعّالانه شرکت کرده و از پیلهٔ افکار دورانِ «قاضی محمّد» بیرون آمده و احزابِ سُنّتیِ را ترک نموده و اگر نیاز باشد احزاب و گروههایِ نوینی سازمان دهند که حوزهٔ فعالیّتشان سراسرِ ایران باشد.
این «پیشمرگه»هایی که میبینید؛ «نیروهایِ مسلّحِ حزبی» هستند و در آینده به همین «پاسدارها» و «بسیجیها»یِ کنونی تبدیل شده و بلایِ جانِ خودتان خواهند شد. نمونه اش را در کُردستانِ عراق به روشنی میبینید و جنگهایِ حزبیِ دههٔ ۶۰ میان کومله و حزبِ دموکرات نمونه هایِ روشن و مستند از نوعِ ایرانیِ «رفتارِ احزابِ سُنّتی» هستند.
تمامیِ احزابِ دیگری مانندِ «مشروطه چی» و «مشروطه چیهایِ پارلمانی» و «مصدّقیها».... همگی «فسیلهایِ سدهٔ اخیر» هستند و به جز «اهدافِ حزبی» و «منافع حزبی» که بر اساسِ مزخرفاتِ ۹۰ تا یکصد سالِ پیش بنا شده اند؛ همچنان مانندِ «سگهای بازیگوش» به دنبالِ «دُمِ خویش» میدوند.
آنچه که در ایران «فرهنگِ ایرانی» نامیده میشود؛ یک «دروغِ بزرگ» است. زمانی که از فرهنگِ ایرانی سخن میگویند؛ حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی را به میان میکشند. در حالی که گفته هایِ این نام آوران؛ را باید «فرهنگِ رویِ طاقچه» نامید. زیرا که در زندگیِ روزمرّهٔ مردم هیچ اثری نگذاشته اند و تبدیل به «فرهنگِ زندگی» نشده اند و در حدّ «سرگرمی» و «لقلقهٔ زبان» چیزِ دیگری نیستند. در کُردستان و آذربایجان نیز مشکل همین است. امّا مشکلِ بزرگتر این است که هیچکس نمیخواهد «خانه تکانی» کرده و خودش را از بندِ این مزخرفات رها سازد.
به اجلاسهایِ سازمانِ ملل توجّه کنید. تقریباً رهبرانِ «کشور مستراحها» با «لباسِ محلّی» در آن حضور پیدا میکنند و به آن افتخار میکنند؛ گویی که اختراع و اکتشافِ بزرگی به جامعهٔ انسانی هدیه آورده اند. امّا عقبماندگی و بویِ عفونتِ کُهنه پرستی؛ حالِ همه را به هم میزند.
اکنون «بخت» درِ خانهٔ «کردستان» را زده است و امیدوارم که این «بخت» درهایِ خوزستان و بلوچستان و خراسان و گیلان و اصفهان و .... را نیز بزند.
درها را به رویِ «بخت» باز کنید.

کژدم