۱۳۹۷ اسفند ۹, پنجشنبه

ملاقات با «اندیشه های کُهَن» و «اندیشه های نو» (بخش دوازدَهم)

ایران

در این بخش  تلاش میکنم تا  رئوس ایدهٔ خود در رابطه با «حکومتِ آیندهٔ ایران» را مطرح کُنم. در این بخش سعی خواهم کرد که از تکرارِ مسائلی که در ۱۱ بخشِ پیشین گفته ام و زیربنایِ بخش یازدهم هستند؛ خود داری کُنم. همچنین در بخشِ نظرات پرسشهایِ تکراری و همچنین مسائلِ بی ربط را منتشر نخواهم نمود.

پیش از آنکه  ایدهٔ خود در رابطه با حکومتِ آینده را مطرح کنم؛ ضروری است که به چند نکتهٔ مهمّ اشاره داشته باشم.

۱- سرنگونیِ رژیمِ اسلامی حاکم بر ایران به هر شیوه ای که انجام گیرد؛ به یک «دورهٔ بحرانِ چند ساله» ختم خواهد شد.
این دورهٔ بحران (عدمِ وجودِ حکومت)؛ یک بازهٔ زمانی برای ایرانیانی است که میخواهند جامعه را از  جرثومهٔ وجودِ «انگلهای صفوی» و «مدّاحان» و مزدورانِ مسلّح  آنها پاک کنند. تا مانندِ دورانِ پس از «انقلابِ مشروطه»؛ انگلهایی مانندِ «کاشانی» و «مدرّس» و «خمینی» و «نوّاب صفوی» مانندِ قارچ نرویند و همه چیز را دوباره به باد دهند. لذا «ریشه کنی مالاریا»؛ امری بسیار ضروری است و هرگونه سهل انگاری  همهٔ دستاوردها را به باد خواهد داد. حذفِ فیزیکی تنها راهِ چاره نخواهد بود و باید تمامیِ ستونِ فقراتِ مالی و مراکزِ تولیدِ انگلهای از میان بروند و در این میان مبحثی مانندِ «انگلِ خوب» و «انگلِ بد» نباید وجود داشته باشد.
۲- مالکیّت بر زمین باید به تدریج برچیده شده تا ریشه هایِ «اقتصادِ انگلیِ غیرِ تولیدی» خشکانیده شود.
۳- جمعیّت ایران باید به شدّت کاسته شود. که در مرحلهٔ نخست با سیاستِ تک فرزندی آغاز شده و در مراحلِ بعدی با «بهینه سازیِ ژنتیک» ادامه یابد.
۴- سنّ بلوغ باید به ۲۵ سال ارتقا یابد. انتخابِ ۲۵ سالگی به عنوانِ سنّ بلوغ  بر اساس «رشدِ فکری؛ متوازن بودنِ فعّالیتهایِ هورمونی؛ پایانِ دورانِ تحصیلاتِ پایه» و آمادگیِ فرد به پیوستن به جریانِ زندگی اجتماعی انتخاب شده است.
۴- باید مؤسساتی ایجاد شوند که کارِ حرفه ای آنها؛ تولیدِ پرسشها برای سنجیدنِ درجهٔ هوش لازم برای بکار گمارده شدن در رشته هایِ گوناگونِ شغلی است.
۵- سرمایه گذاریهایِ کلان برایِ ترویج و گسترشِ مؤسساتِ علمی و آزمایشگاههایِ پیشرفته برایِ مطالعات و آزمایشهای حرفه ای در علومِ  پایه. تا جایی که ایران به یکی از مراکزِ «تولیدِ دانش» تبدیل گردد.
۶- اختصاص دادنِ ۸ ماه از خدمتِ نظام وظیفه برای تولیدِ انبوهِ مسکن.
۷- سرمایه گذاریهایِ کلان برایِ بهبودبخشیدن به محیطِ زیستِ ویران شده توسّط غارتگران و اوباشانِ حکومتِ اسلامی.
۸- برچیده شدنِ زندانها و فرستاده شدنِ بزهکاران به اردوگاههایِ کار. هر ایرانی فقط یکبار میتواند از مزیّت فرستاده شدن به اردوگاههای کار استفاده کُند. و در صورت ادامهٔ بزهکاری؛ به عنوانِ «علفِ هرز» حذف میشود.


هر حکومتی که پس از سرنگونیِ رژیمِ ننگینِ اسلامی بر سرِ کار آید؛ بدون در نظر گرفتنِ مسائل مطرح شده در فوق؛ ادامهٔ همین منجلابی خواهد بود که اکنون ایرانیان در آن زندگی میکنند. این منجلاب با «دکوراسیون» قابلِ ترمیم نیست و پس از رفرمهایِ سطحی؛ در آینده ای نه چندان دور؛ بارِ دیگر زخمها دهان باز کرده و همهٔ هزینه ها و تلاشها به باد خواهند رفت و ایران بارِ دیگر به چرخهٔ بحرانها خواهد غلتید.

بالاترین اُرگان حکومتی

بالاترین اُرگانِ حکومتی «شورای رهبری» است که اعضایِ آن از میان باهوش ترین افرادی که دارایِ بالاترین مدارِکِ تحصیلی و سابقهٔ کارِ درخشان  بوده و از آزمونهای هوش با بهترین نتایج می گذرند با رأی «مجلس شورای ملّی» برگزیده میشوند.

وظیفهٔ این شورا تدوینِ استراتژیهای کلان و استراتژیهای «میان مدّت» و «کوتاه مدّت»  ایران در عرصه های  اقتصادی؛ بهزیستی؛ آموزش و پرورش؛ محیط زیست؛ سیاسی؛ اجتماعی ؛ نظامی و امنیّتی میباشد و برایِ مشورتهایِ بیشتر و بوجود آوردنِ هماهنگی؛ میتواند با کمیسیونهایِ ویژهٔ «مجلس شورای ملّی» در میان نهاده شود.

اعضایِ «شورای رهبری» حقّ عضویّت در احزاب سیاسی را ندارند و در صورتِ کشفِ چنین تخلّفی به «خیانت» متهم شده و حذف میشوند.

کارمندانِ معمولیِ «شورای رهبری» نیز باید از میانِ افرادی «غیرِ حزبی» و تحصیلاتِ مناسب و «درجهٔ هوشِ متناسب» انتخاب شوند.
کارمندانِ تخصصیِ «شورای رهبری» باید از میانِ افرادی با تحصیلاتِ بالا در رابطهٔ شُغلی  و همچنین گذار از «آزمونهای ویژهٔ هوش» و عدمِ وابستگیهای حزبی انتخاب شوند.

اعضای «شورای رهبری» از حقّ هرگونه سرمایه گذاری و داشتنِ حسابهای بانکی؛ به جز حسابِ بانکیِ حکومتی در دوران عضویّت در «شورایِ رهبری» محروم خواهند بود.

اعضایِ شورایِ رهبری به صورتِ فردی دارای هیچگونه قدرتِ سیاسی و یا اجتماعی خارج از ساختارهایِ «شورایِ رهبری» نمیباشند و حقّ هیچگونه مصاحبه با  مطبوعات و سایر رسانه های جمعی چه داخلی و یا خارجی را ندارند. 
اینگونه فعالیتهای رسانه ای به عهدهٔ سخنگویانِ «شورایِ رهبری» نهاده میشود.
اعضایِ «شورایِ رهبری» قابلِ «استیضاح» در «مجلس شورایِ ملّی» نیستند. زیرا «مسئولیّتِ اجرایی» ندارند.

اعضای «شوراي رهبری» در صورتِ تخلّف از وظایف و حقوق ؛ توسّط «دادگاهِ ویژه» محاکمه میشوند.

شرطِ سنّی برای انتخاب شدن در «شورای رهبری» حدّاقل ۴۰ سالگی است.

«مجلس شورایِ ملّی»

وظیفهٔ «مجلس شورایِ ملّی» تدوینِ قوانینی است که بسترِ اجرایی «استراتژیهای کلان و خُرد» که توسّط «شورای رهبری» تدوین شده اند را فراهم میکنند.
همچنین «مجلس شورای ملّی» دارای «کمیسیونهای تخصصی» است که در رابطهٔ دائمی با شورایِ رهبری هستند و دستورِ کارِ جلساتِ مجلس را تعیین میکنند.
«مجلس شورای ملّی» باید دارای «کمیسیونِ ویژه ای» باشد که بر «خلّاقیت» ها و «تنبلیهایِ » نمایندگان نظارت نموده و موجوداتِ «تنبل» را با رأی مجلس اخراج کنند. کسانی که از مجلس اخراج میشوند؛ حقّ شرکت در انتخابات را برای همیشه از دست میدهند.
اعضایِ مجلس شورای ملّی دارایِ هیچگونه قدرتِ سیاسی و اجتماعی در خارج از مجلس نیستند و هرگونه تخلّفی میتواند در صورتِ اثباتِ جُرم به اخراج از مجلس و فرستاده شدن به «اردوگاههای کار» بینجامد.

اعضای «مجلس شورای ملّی» از میانِ افرادی که دارایِ مدارکِ تحصیلی تخصصی و سابقهٔ کار موفقیّت آمیز که از  آزمونهای هوش با درجات بالا گذشته اند؛ به عنوان «نامزد انتخاباتی» به مردم معرّفی شده و توسّط «دارندگانِ حقّ رأی» انتخاب میشوند.

اعضای «کمیسیونهایِ تخصصی مجلس شورای ملّی» به طورِ جداگانه از میان افرادِ «غیرِ حزبی» انتخاب میشوند و در جلساتِ مجلس شرکت میکنند و حقّ رأی دارند.

حدّ اقلِ سنّ برای کاندید شدن جهت عضویّت در مجلس شورای ملّی ۳۵ سال است.

اعضایِ «مجلس شورای ملّی» میتوانند نمایندگانِ احزابِ سیاسی و یا نامزدهایِ «مستقلّ» باشند.

کسانی دارای حقّ رأی دادن میباشند که حدّاقلّ دارایِ ۲۵ سال سنّ بوده و مدرکِ قبولیِ دورهٔ «آموزشهای مَدَنی و انتخاباتی» را داشته باشند.

دارندگانِ «حقّ رأی» موظّف هستند که حتماً در انتخابات شرکت کنند. حتّی اگر «رأی سفید» بدهند.


«مجالس شورای اُستانی»

اُستانهای ایران باید بازتعریف شده و هر استان باید «مجلس شورای اُستانی» داشته باشد. تا به این طریق «تمرکز قدرت» و «تمرکز ثروت» از میان برود.
بازتعریفِ استانها توسّط کمیسیونهای کارشناسانِ «مجلس شورای ملّی» و «مجالس استانی» مورد بررسی قرار گرفته و همراه با پیشنهاداتِ کارشناسانه به «شورای رهبری» ارجاع داده میشود تا در سطحِ «کلان» بررسی شده و تصمیم گرفته شود.

وظیفهٔ «مجالس استانی»؛ تولیدِ قوانینی است که بسترِ  شکوفایی استانها در زمینه های اقتصادی؛ اجتماعی؛ فرهنگی را فراهم آورد.

حقّ رأی دادن و شرایط نامزد شدن برای عضویّت در «مجالس استانی» نیز به همان ترتیبِ «مجلس شورایِ ملّی» است.


کژدم


۱۳۹۷ اسفند ۸, چهارشنبه

مسابقهٔ هوش

بشار اسد چرا بدونِ اطّلاعِ قبلی و سرزده به ایران آمده بود؟

آیا برایِ احوال پرسی و تشکّر آمده بود؟
آیا آمده بود که انگلِ فرزانه او را «قهرمانِ جهانِ عرب» بنامد؟
چرا حاجی بادمجان مثلِ «دُم» به او چسبیده بود؟
آیا با دعوتِ محرمانه آمده بود تا ریگی به نامِ «ملیجک امیرکبیرِ ظریف» را از تویِ کفشهای «انگل فرزانه» و «گروهبان حاجی بادمجان» دَر آورد؟
آیا کارهای رژیمِ انگلِ فرزانه در سوریه به کلافِ در هم ریخته و گره خورده تبدیل شده و میلیاردها دلاری که برای «بمبهایِ بشکه ای» هزینه کرده اند به «گا» رفته است؟
آیا بشار اسد به روسها «کون» میدهد ولی به انگلِ فرزانه «ماچ» هم نمیدهد؟
یا .......
........

هوشتان را آزمایش کنید و برای خودتان خروس قندی جایزه دهید.

کژدم

۱۳۹۷ اسفند ۷, سه‌شنبه

تاریخچهٔ فشردهٔ «دستمال مستراحها» در حکومتِ شیعی

نخستین دستمالِ مستراح که خود نیز در پایانِ مأموریتش به آن اذعان کرد؛ «محمّد خاتمی» بود.
این موجود وظیفه اش دور زدنِ «دادگاهِ میکونوس» و براه انداختنِ گفتگویِ کذایی تمدّنها برای سرپوش گذاشتن بر رویِ ماجرایِ «عبد القدیر خان» بود.
زمانی که هر ۲ مأموریتش را  انجام داد؛ مانندِ «دستمالِ مستراح» با او رفتار شد. محمّد خاتمی در پایان گفت که فقط یک دستمالِ مستراح (تدارکاتچی) بوده است.

دومین دستمالِ مستراح نیز در مقامِ رئیس جمهور ظاهر شد و نامش «محمود احمدی نژاد» بود. وظیفهٔ محمود احمدی نژاد؛ انتقالِ تمامیِ مراکزِ سود آورِ اقتصادی به سپاهِ پاچاهاردارن و همچنین رسمیّت دادن به مراکزِ پولشویی برای این اوباشان بود.
زمانی که مأموریت خودرا انجام داد؛ مانندِ دستمالِ مستراح با او رفتار شد.

سوّمین دستمالِ مستراح در مقامِ وزیرِ امور خارجه ظاهر شد و نامش محمد جواد ظریف بود. وظیفهٔ اوخروج از بحرانهایِ مالیِ ناشی از  تحریمهایِ بین المللی بود و تنها دلیلِ موفقیّتش را باید در برنامه هایِ گلوبالیستیِ «باراک اوباما» جستجو کرد که همچنان به «سگهایِ هارِ شیعه» برای به راه انداختنِ جنگهایِ ۳۰ ساله در خاورمیانه نیاز داشت.  با اینکه این موجودِ بد بخت وظیفه اش را انجام داد؛ امّا او نیز به دستمالِ مستراح تبدیل شد.
حضورِ حاجی بادمجان گروهبان میرزا قاسمی به جایِ ظریف در  ملاقات با بشار اسد؛ گویایِ استعفایِ «ملیجک خانِ امیرکبیرِ ظریف» نیست؛ بلکه گویایِ این است که با او نیز مانندِ «دستمالِ مستراح» رفتار شده است.... یعنی اینکه: اخراج شده است.

امّا مسئلهٔ مهم این است که:

چه کسی تاجِ افتخارِ «دستمالِ مستراحِ چهارم» را بر سر خواهد نهاد؟

مهمّ تر اینکه:

«دستمال مستراحِ چهارم»؛ سمت و سویِ جدیدِ رژیم شیعی را آشکار خواهد کرد.

کژدم.

۱۳۹۷ اسفند ۶, دوشنبه

«آلترناتیو» و «قُقنوس»

خواننده هایِ قدیم ندیمی با نظریّهٔ «ظهورِ اپوزیسیون در قامتِ حکومتی»  که حدود ۶ سالِ پیش مطرح کردم؛ آشنا هستند.
نه تنها در آن دوره؛ بلکه همین اکنون نیز به توانِ بالایِ این نظریّه در مؤثر بودن برای سرنگونیِ رژیمِ حاکمِ شیعی و آماده شدن برایِ پی ریزیِ ایرانی نوین اعتمادِ کامل دارم. از نظرِ من تنها چنین سازمانی میتواند خود را «آلترناتیو» بنامد.
امّا آنچه که اکنون به نامِ «قُقنوس» معرّفی میشود؛ تنها بخشِ بسیار کوچکی از آن «سازمان یافتگی در قامتِ حکومتی» است که در نظر داشتم و همچنان دارَم.
من از آن دسته از «بی شرفها»یی نیستم که به پروژهٔ «ققنوس» به خاطر اینکه یکی از طرّاحانِ ان «سیّد رضا دیبا» بوده است؛ رأی منفی داده و از آن نیز فراتر رفته دست اندرکارانِ این پروژه را نیز تخطئه کُنم.
به توئیتهایِ عدّه ای از «بی شرفهایِ حسود» و یا «حکومتی» نگاهی بیندازید:

http://tinyurl.com/y4o6fsvl

حتّی روسپی زاده ای مانندِ «حشمت الله طبرزدی» که خود را «دانش آموخته» مینامد و بزرگترین اختراعَش  لقبِ «امام خامنه ای» به انگلِ فرزانه است و در تمامیِ طولِ زندگیِ کثیفش مانندِ یک «روسپی» در میانِ باندهای رژیمِ کثیفِ شیعی دست به دست شده است. از «سیّد رضا دیبا» ترسیده است. زیرا این پروژه را برای «آلاف و علوفش» خطرناک ارزیابی میکُند.
اگر این پروژه به درستی پیش بِرود؛ میتواند در شعاعی بسیار کوچک؛ حدّ اقل پَتهٔ روسپی زادگانی مانندِ «طبرزدی» را که خود را «دانش آموخته» مینامند را به روی آب بریزد؛ تا مردم فرقِ میانِ «دانش آموخته و دانشمند» را با «شمپانزه هایِ شیعه مسلک» را که با نامهایِ پُر طمطراقِ «دانشمندِ هسته ای» و «دانش آموختگان» و  «پروفسورِ امام زمان شناسی» به خوردِ احمقها داده میشود را ببینند.

لذا انتقادِ من از این پروژه از زاویه ای دیگر است و هیچ ربطی به اینکه این پروژه توسّط کدامین جریانِ سیاسی کلید خورده است ندارد. حتّی به این مسئله نیز انتقادی ندارم که میگویند: «سیّد رضا دیبا» میخواهد از این پروژه «استفادهٔ ابزاری» بکُند. زیرا شاید همین «پیچ گوشتی» را شخصی در کارگاهٔ شخصی خود و برایِ استفادهٔ شخصی اختراع کرده باشد؛ امّا اکنون یک «ابزارِ عمومی» است. به چنین منتقدینی میگویم: «اگر لیاقتش را دارید» و کارِتان فقط «ریدن و شاشیدنِ انتقادی» نیست؛ چرا آستینها را بالا نمیزنید و خودتان کاری نمیکنید؟ اگر لیاقتی در خود نمیبینید؛ حدّ اقلّ  «لنگه کفشی در بیابان» را غنیمت بدانید و اگر این لنگه کفش «پاره پوره» است؛ آنرا تعمیر کنید. اگر از این دسته هم نیستید؛ بهتر است دُمهایتان را لایِ پاهایتان گرفته و بروید و به «کُسِ ننهٔ تان بخندید».

مشکلاتِ اصلیِ پروژه:

۱- این پروژه به خاطرِ «جامع نبودن»؛ نمیتواند «جنبشِ سیاسی» ایجاد کرده و به سرنگونیِ رژیمِ شیعی بینجامد.
۲- اگر طرّاحانِ این  پروژه به افکارِ «جورج سوروسی» و سرنگونیِ رژیم  از طریقِ «جنبشهای مدنیِ صلح آمیز» (مانندِ زدنِ اُتوها به پریزِ برق و «نافرمانیِ مدنی»)؛ آلوده هستند؛ تحقیقاتِ آنها نیز چنین سمت و سویی خواهد داشت و در واقع تحقیقاتِ علمی نخواهند بود بلکه نتیجهٔ نهایی چیزی  شبیهِ به «اثباتِ قرآن» از طریقِ آسمان و ریسمان بافیهای عاریه ای و ظاهراِ علمی خواهد شد.
۳- جایگاهِ تبدیل شدن به «آلترناتیوِ سیاسی» در این پروژه خالی است و نمیتوان با «تبلیغِ فوایدِ سیب»؛ مردم را «سیب خوار» کرد.
۴- آنچنان که معلوم است؛ این پروژه میخواهد خود را  به آنچه که «ساختنِ ایرانِ فردا» پس از سرنگونی نامیده میشود؛ محدود کند و اگر رژیم را کسانی دیگر سرنگون کنند و معلوم نیست که چگونه سرنگون کنند و تبعاتِ آن چه باشد؟!!
لذا وعده هایِ این پروژه در حدّ «رؤیا» خواهد ماند. و به رؤیاهای دیگری از جنسِ «اتوبوس مجّانی» و «برقِ مجّانی» خواهد پیوست.

روییدنِ «قارچهایِ آلترناتیو»

روییدنِ قارچهایِ جدید با «فرشگرد» (آنهایی که رویِ فَرش قدم میزنند) آغاز شد که دورِ جدیدی از «هم پیمانیهاي بیکارگان» را نوید میداد. آنهایی که «هیچ کاری نمیکردند» و اکنون میخواهند  به صورتِ دسته جمعی؛ «هیچ کاری نکنند» و بر رویِ «فرشها» قدم بزنند و دانه هایِ تسبیح را برایِ چندین هزارمین بار بشمارند.
سازمانها و گروههایِ دیگری نیز به خاطرِ اینکه از قافله عقب نمانده باشند و خدایِ ناکرده سهمشان «سیّد رضا خور» نشود؛ «کونهایِ مبارکشان» را تکان داده و به همدیگر  پیوسته اند که «همبستگی برای آزادی و برابری در ایران» نمونهٔ دیگری از فصلِ جدیدِ  «روییدنِ قارچهایِ آلترناتیو» است.

هیچ یک از این «اُلاغهایِ بیکاره» و «هیچ چیز نفهم» از «جنبشِ کردستانِ سوریّه» درس نگرفته اند و نمیتوانند بفهمند که چرا آمریکا بر رویِ این جنبش سرمایه گذاری کرد؟
این الاغها نمیخواهند بفهمند که آمریکا و یا اروپا بر رویِ «خَرهایِ چلاق» که نمیتوانند «بار ببرند» و فقط باید هزینهٔ «علوفهٔ شان» را پرداخت نمود؛ سرمایه گذاری نمیکُنند.

سخنِ آخر

«سیّد رضا دیبا» یک «شارلاتان» است. این موجود نمیخواهد از «پروژهٔ ققنوس» استفادهٔ ابزاری کُند. زیرا این موجود پروژه هایِ دروغینِ دیگری نیز مانندِ «آوردنِ بشار اسد به دادگاهِ لاهه»؛ «شورایِ ملّی ایرانیان» و .... الی ماشاءالله را  به خاطرِ طبیعتِ  «روییدن مانندِ قارچ» در «فصلِ روییدنِ قارچ» را در تاریخچهٔ زندگیِ خود دارد.  
اگر کسانی وجود دارند که در رابطه با این پروژه جدّی هستند؛ نباید بگذارند تا این پروژه نیز به «شویِ سیاسیِ جدید» برای «سیّد رضا حاجی زاده» تبدیل شود. 
از «قارچهایِ محترمِ دیگر» نیز نقاضا میکنم که «هوایِ مرطوب و مِه آلود» را جدّی نگیرند و هیچ ترسی نداشته باشند که خدایِ ناکرده سهمشان «سیّد رضا خور» شود.

کژدم
.


۱۳۹۷ بهمن ۲۸, یکشنبه

القصّه ... «توئیتر» نیز به هیکلِ «کُس کِشِ فرزانه» رید

گفتم: «ای اُلاغ»... «باب المندَب» را تویِ کونِ «نوه هایِ کاکل زری اَت» فرو میکنند..... اُلاغ «کَر» بود و نشنید.
گفتم: «ای الاغ» ..... با «مزدور» نمیتوان «امپراتوریِ صفوی» ساخت.... اگر حقوقِ ماهیانه اَش را ندهی .... با دیگران معامله خواهند کرد.
«الاغِ فرزانه» ... باز هم «کَر» بود و نشنید.
گفتم: «ای الاغ» ... اگر «کوچه» میدهند ... به حسابِ «پیروزیِ شیعه» و «فرزانگی» نگذار .... زیرا اگر «کوچه ها را ببندند؛.... باید : «کونَت را به حراج بگذاری» و هیچکس مشتریِ «کونِ هزار پاره اَت» نخواهد بود.... باز هم «کَر» بود و نشنید.
اکنون کارِ «روسپیِ فرزانه» به جایی رسیده است که «توئیتر» او را وادار به «گُه خوردَن» نمود و با اینکه «شهرهایِ زیر زمینیِ تولیدِ موشک» دارد... و نمیدانید که به قولِ «حاجی میرزا آقاسی» ...
«اگر در تهران اینهمه گرد و خاک و دود است ... ببینید که در مُسکو چه خبر است»....
از «توئیتر» وحشت نموده و به شلوارِ مبارکَش رید... تا سُرمهٔ چشمِ «مقلّدینِ شمپانزه اَش» گردد.
آیا کسی که آنچنان «قدرتمند» است و آنچنان «عَقَبه ها»یی دارد .... با یک «تَشَرِ توئیتر» به «گورِ دروغینِ امام حسین» ... می رینَد؟ گورِ دروغینی که میلیاردها تومان هزینهٔ «گنبدِ طلای  آن» شده است ... در حالی که بخشِ بزرگی از «شیعیان» زنها و فرزندانشان را برایِ «امرارِ معاش» به روسپیگری میفروشند؟ البتّه «کُسکِشِ فرزانه» از این ماجرا نیز سود میبَرَد و «دلّالهایی مانندِ حسنِ عبّاسی و پاسدارِ روضه خوان سرجوخه قاسمی» را مأمور این کار کرده است تا «صندوقِ بیت المالِ مسلمین» را به هر طریقی که شده است ... پُر کنند.
سرکردهٔ «بزرگترین عقبهٔ انگلِ فرزانه» که او را به نامِ «انگل حسن نصر الله» میشناسید... همین یکی ۲ روزِ پیش گفت:
«با اینکه میدانیم کونِ انگلِ فرزانه را صد پاره کرده اند ... امّا امیدواریم که «سهمِ ما فراموش» نشود.

پایانِ «امپراتوریِ مزدور پایه» همین است.
آیا سزاوارِ این بی شرفها نیست که بگوییم:

(ما به این بی شرفها یک «قتلِ عام» بدهکاریم)؟

کژدم

۱۳۹۷ بهمن ۲۴, چهارشنبه

مسابقهٔ هوش

۱- چرا آمریکا و اروپا میخواهند برای «ایران» و «ونزوئلا» دموکراسی هدیه کنند؟
۲- چرا «روسها» و «چینیها» و «تُرکهایِ عثمانی» دوست دارند که «ایران» و «ونزوئلا» در همین «نکبت» باقی بمانند؟
۳- چرا کسی نمیخواهد برایِ «اریتره» دموکراسی بیاورد؟ مگر مردم اریتره لیاقتِ «زندگیِ شرافت مندانه» و «رشد و شکوفایی» در سایهٔ دموکراسی ندارند؟

لطفاً شعار ندهید و افشاگری نیز نکنید.
سنتجیده و محاسبه شده پاسخ دهید تا از همدیگر یاد بگیریم.

سپاس

کژدم

۱۳۹۷ بهمن ۲۱, یکشنبه

آموزش بهداشت و تزریقات و معجزهٔ «خاکسترِ سیگار»

مَثلی هست که میگوید:

(حَسّنی به مکتب نمی رفت ... وقتی هم میرفت «جُمبه» میرفت.)

مثَلِ معروفِ دیگری میگوید:

(آب در کوزه و ما «تشنه لبان» میگردیم.)

مَثلِ دیگری میگوید:

«صد بار از این خانه به آن خانه دویدید ....... یک بار از این خانه به این بام بر آیید».

پرسش این است:

چرا «جُمبه»؟ ... چرا «تشنه لب»؟ چرا «راههایِ بسیار دور»؟

آنکه «جمبه» را برایِ مدرسه رفتن انتخاب میکُند؛ ... احمق نیست؛ بلکه «دروغگو» و «پلید کردار» است.
آنکه با وجودِ «کوزهٔ پُر آب» ... همچنان تشنه لب است؛ یک احمق است که «امروز» را به «فردا» میفروشد. به این احمقها باید گفت: «اگر آبِ کوزه را برایِ روزِ مبادا نگه داشته ای و امید داری که آب پیدا کُنی ....ای  اُلاغ .... آبِ کوزه را بخور تا زمانی که آب پیدا کردی؛ کوزه را دوباره پُر کُنی و کوزهٔ پُر آب برایِ همین روز است.»
آنکه راههایِ دور را برای «بخشودگی» انتخاب میکنَد؛ هم «گناهکار» و هَم «احمق» است. زیرا به قولِ خودشان: «بخشاینده»؛ از «رگِ گردن» به آنها نزدیکتر است.
آیا معنیِ این مَثلها و بسیاری «مَثلهایِ مشابِهِ دیگر» را نفهمیده اید؟ یا اینکه با پیشنهادِ «راههایِ انحرافی» میخواهید هَم «موعظه گرِ والا گُه عَر» و هم «قهرمان» بمانید و مقاله هایتان در BBC و رادیو فردا و DW و «العربیّه» منتشر شوند و جایزهٔ نوبلِ مبارازاتی بگیرید؟
آیا فکر میکنید که حتّی یک «اُلاغِ مبارز» پیدا شود که نفهمد؛ داشتنِ C4 و TNT خوب است؟
امّا بسیاری از «اُلاغهایِ مبارز» نمی فهمند و یا خودشان را به کوچهٔ علی چپ میزنند و حدّ اکثرِ نبوغ و مزخرفاتِ «فلسفهٔ مبارزاتی شان» این است که بیایید بمبهایی منفجر کنیم که «تلفاتِ انسانی» نداشته باشد.

حال برویم به سراغِ آموزشها.... البتّه بدانید که این مدرسه «جُمبه» ها هم باز است:

حتماً با «وایتکس» آشنا هستید. از این مایِع برای «گند زدایی» استفاده میکنند. این ماده میتواند هرگونه میکروب و ویروس و عفونت را در چند ثانیه بِتاراند. امّا «مصرفِ خارج از بدن» دارد. زیرا این مادّه «هوشمند» نیست و هر چه را که در اطراف ببیند؛ می تارانَد. راهِ دوری برایِ تهیّه اش لازم نیست و در هر «بقّالی» نیز پیدا میشود

در آموزشِ «لامپسازی» نیز به آن اشاره کرده ام.


حتماً با وسیله ای به نامِ «سرنگ» نیز آشنا هستید.






اگر بتوانید چند سرنگِ 30CC از «وایتکس» را در زمانِ شرکت در تظاهرات با خود همراه داشته و پس از دستگیریِ عواملِ نفوذیِ اطلاعاتی - امنیتی؛ به گردنِ آنها نزدیک به «نخاع» تزریق کنید.... آن موجود به یک «لخته گوشت» تبدیل خواهد شد.
اگر به میانِ «دنده هایِ سینه» و یا «پشت» تزریق کنید؛ بخش بزرگی از اُرگانهایِ داخلی اش را از دست خواهد داد و صدماتِ آن غیرِ قابل جبران است.
چرا باید به سراغِ C4  و TNT رفت که هم تهیّه اش بسیار مشکل است و همچنین «تلفاتِ جانبی» دارد که نه تنها اصلاً موردِ نظر نیستند؛ بلکه این تلفاتِ جانبی چه بسا از نیروهایِ «خودی» باشند.
امّا «معجزهٔ سرنگ» این است که «نقطه زَن» است و دقیقاً فقط «دشمن» را از میدان خارج می کُند.
شاید بپرسید که حال چرا «وایتکس»؟ ... مگر «چاقو» نمیتواند کارساز باشد؟
چاقو حتماً زخمی میکند. امّا اگر زخم به «مرگ» و یا «زخمهایِ عمیق در نقاطِ حسّاس» (مانندِ تاندونها) ختم نشود؛ دشمنِ شما پس از چند روز؛ بارِ دیگر در  خیابانها با شما خواهد جنگید.
امّا «وایتکس» تا جایی که میتواند؛ همهٔ «بافتها» را ویران میکُند. این ویرانیهایِ  درونیِ قابلِ ترمیم نیستند.

این پاراگراف را از وبلاگِ «کارزار ایران» به عاریه گرفته ام:


در صحنۀ نبرد اگر نتوانید نیروهای دشمن را حذف کنید، آنها بار دیگر بعد از استراحت و دیدن آموزشهای بهتر، کار آزموده تر از پیش دوباره به جنگ شما خواهند آمد، که این بدان معنی است که شما یک نبرد را دوباره میجنگید و اگر به همین سان پیش روید، پیروزی از آن دشمنان و شکست از آن شما خواهد شد. پس زمانی که به رزمگاه وارد میشوید تنها کشته ها و لاشه های دشمن را بشمارید، همچنانکه آنها کشته ها و اسیران شما را میشمارند.

در نبردهایِ خیابانی؛ حتماً تعدادی از مبارزان زخمی میشوند و به ناچار به بیمارستان منتقل شده و در آنجا دستگیر میشوند.
در واقع رفتن به بیمارستان؛ یعنی رفتن به درونِ «دام».

آیا تا به حال به معجزهٔ «خاکسترِ سیگار» فکر کرده اید؟

«خاکسترِ سیگار» یک مادّهٔ «خون بَند» است و اگر با «پودرهایِ آنتی بیوتیک» مخلوط شود؛ میتواند  از «عفونتِ زخم» جلوگیری کُند. پودرهایِ آنتی بیوتیک را میتوانید از  «کپسولهایِ آنتی بیوتیک» تهیّه کنید. نیازی به «انشتین بودن» نیز ندارد و بسیار دست یافتنی است. البتّه نمیدانم که امروزه نیز «پودر پنی سیلین» به صورتِ «فلّه ای» فروخته میشود یا نه؟ زمانی که من در ایران بودم فروخته میشد.
در صورتی که نیاز به «خون بندیِ آنی» و جلوگیری از «عفونت» داشته باشید و ناچار نشوید زخمیها را به بیمارستان و دستگیر شدن هدایت کنید؛ مخلوطِ این ۲ ماده بسیار مؤثر است.

طرزِ تهیّه:

۱- جورابِ زنانه که به «جورابِ شیشه ای» معروف هستند تهیّه کرده و آنرا در اندازه هایِ مختلف بِبُرید و  طوری بدوزید که چیزی شبیهِ انگشتانهٔ دستکش شوند. این انگشتانه ها باید  در قطرها و طولهای مختلف  دوخته شوند.

۲- خاکسترِ سیگار را با پودر آنتی بیوتیک مخلوط نموده و سپس با اندکی آبِ مقطّر ؛ خمیر کنید. سپس در درونِ انگشتانه هایی که از جورابهایِ زنانه ساخته اید؛ بریزید و فشرده کنید و خُشک کنید.

۳- این محصول میتواند برایِ زخمهایِ عمیق و یا نیمه عمیق بکار رود.

۴- مخلوطِ خاکسترُ سیگار و آنتی بیوتیک ؛ به ترمیمِ بسیار سریعِ زخم منجر میشود.

لذا «خاکسترِ سیگار» را دور نریزید. بلکه جمع کنید.

کژدمِ خون بند.




۱۳۹۷ بهمن ۱۴, یکشنبه

سرنگونی رژیمِ «رانندهٔ اتوبوس» و تاثیراتِ بین المللیِ آن

مثلی ایرانی میگوید: «یا رَب روا مدار که گدا معتبر شود».
مَثلی تُرکی نیز میگوید: «اگر پادشاهی گدا شود؛ ۵۰ سال بوی پادشاهی میدهد و اگر گدایی پادشاه شود؛ ۵۰ سال از او بویِ گدایی می آید».
لزومی به توضیح وجود ندارد که به حاکمیّت رسیدنِ «انگل گدایانِ صفوی» در ۴۰ سالِ اخیر چه بر سرِ ایران آورده است.
زمانی که یک رانندهٔ اتوبوس در ونزوئلا  به مقامِ رهبری رسید؛ آبها سربالا رفتند و در دوره ای ۴ ساله میزانِ تورّم به یک میلیون درصد رسید.
آنچه که اکنون در ونزوئلا در جریان است؛ سناریویی است که برایِ رژیمِ انگلهای صفوی و ساکنینِ ایران نیز نوشته شده است.
پروژهٔ «عراق» و «سوریّه» و «لیبی» و «بهارِ عربی»؛ به هیچ وجه مدّ نظرِ آمریکایِ ترامپ نیست. و آنهایی که به «سرنگونیِ سریعِ رژیمِ شیعی» دِل بسته اند؛ باید بدانند که چنین اتّفاقی نخواهد افتاد. لذا بهتر است  از «معرکه گیریهایِ بیهوده و دروغین» دست بردارند.
سرنگونیِ رژیمِ «مادورو» برای «چین» که به دنبالِ جاپاهای «ژئو پولیتیک» در آمریکایِ لاتین است؛ گران تمام خواهد شد  و برایِ «روسها» نه تنها ازدست دادنِ «سنگر» است؛ بلکه  فاجعهٔ اقتصادی نیز به شمار می آید.
جاری شدنِ «سِیلِ نفت و گازِ ونزوئلا» پس از «رانندهٔ اتوبوس» میتواند دنیایِ آمریکای لاتین را تغییر دهد و البتّه میتواند رقیبی «نفتیِ قدرتمند» برای مشتریانِ نفتِ رژیم شیعی نیز باشد. شرکتهای نفتیِ غربی نیز میتوانند دِلی از عزا در آورده و معامله با رژیمِ شیعیِ ایران را به «گورستانِ خاطراتِ مُرده» بسپارند.
پس از سرنگونیِ «مادورو»؛ رژیم شیعیِ ایران برای بقای موجودیّتِ ننگینش؛ بیشتر به سمت «روسیه» و «چین» کشانده شده و چه بسا به دادنِ امتیازاتِ خفّت بار به «روسها» و «چینیها» روی آوَرد. 
روسها و چینیها به رژیمِ ایران «امیدهایِ ملموسِ اقتصادی» نخواهند داد؛ بلکه طبقِ رسمِ قدیمی؛ «تضمینِ بقای رژیم» را وعده داده و «حقّ وِتو»ی خود به رژیمِ انگلهای صفوی «کرایه» خواهند داد.
ورودِ گسترده ترِ «چین» و «روسیه» به «بازارِ سیاست بازیهایِ رژیم شیعی»؛ روندِ سرنگونیِ رژیم را «کُند» خواهد کرد و هر مقدار که بر «کُندیِ رَوندِ سرنگونی» افزوده شود؛ به میزانی ۱۰ ها برابر بر فلاکتِ ساکنین ایران افزوده خواهد گردید.
آنهایی که به طوری ساده لوحانه؛ و مانندِ دورهٔ «بهار عربی»؛ فکر میکنند که «سقوطِ رانندهٔ اتوبوس» میتواند سقوطِ رژیمِ شیعیِ ایران را تسریع کُنَد؛ در اشتباهی سخت هستند. 
اگر آمریکای ترامپ نتواند تولیدِ نفتِ رژیم را به «صفر» برساند؛ امّا نفت و گازِ ونزوئلا میتواند  تولیدِ نفتِ رژیم را چنان پایین آوَرَد که حتّی برایِ «نفت در برابرِ غذا و دارو» نیز کفاف نکُنَد.
شاید بگویید که رژیم نیز از نظرِ مالی ضربه خواهد دید. از این بابت اصلاً نگران نباشید؛ حکومتهایی از نوعِ رژیمِ کثیفِ شیعی حاکم بر ایران؛ «ویژه خواران» و «ساندیس خواران» و «زینبهایِ مفتخور» را دارد و جمعیّت ایران را در آنها خلاصه خواهد کرد.

کژدم