ایران
کژدم
در این بخش تلاش میکنم تا رئوس ایدهٔ خود در رابطه با «حکومتِ آیندهٔ ایران» را مطرح کُنم. در این بخش سعی خواهم کرد که از تکرارِ مسائلی که در ۱۱ بخشِ پیشین گفته ام و زیربنایِ بخش یازدهم هستند؛ خود داری کُنم. همچنین در بخشِ نظرات پرسشهایِ تکراری و همچنین مسائلِ بی ربط را منتشر نخواهم نمود.
پیش از آنکه ایدهٔ خود در رابطه با حکومتِ آینده را مطرح کنم؛ ضروری است که به چند نکتهٔ مهمّ اشاره داشته باشم.
۱- سرنگونیِ رژیمِ اسلامی حاکم بر ایران به هر شیوه ای که انجام گیرد؛ به یک «دورهٔ بحرانِ چند ساله» ختم خواهد شد.
این دورهٔ بحران (عدمِ وجودِ حکومت)؛ یک بازهٔ زمانی برای ایرانیانی است که میخواهند جامعه را از جرثومهٔ وجودِ «انگلهای صفوی» و «مدّاحان» و مزدورانِ مسلّح آنها پاک کنند. تا مانندِ دورانِ پس از «انقلابِ مشروطه»؛ انگلهایی مانندِ «کاشانی» و «مدرّس» و «خمینی» و «نوّاب صفوی» مانندِ قارچ نرویند و همه چیز را دوباره به باد دهند. لذا «ریشه کنی مالاریا»؛ امری بسیار ضروری است و هرگونه سهل انگاری همهٔ دستاوردها را به باد خواهد داد. حذفِ فیزیکی تنها راهِ چاره نخواهد بود و باید تمامیِ ستونِ فقراتِ مالی و مراکزِ تولیدِ انگلهای از میان بروند و در این میان مبحثی مانندِ «انگلِ خوب» و «انگلِ بد» نباید وجود داشته باشد.
۲- مالکیّت بر زمین باید به تدریج برچیده شده تا ریشه هایِ «اقتصادِ انگلیِ غیرِ تولیدی» خشکانیده شود.
۳- جمعیّت ایران باید به شدّت کاسته شود. که در مرحلهٔ نخست با سیاستِ تک فرزندی آغاز شده و در مراحلِ بعدی با «بهینه سازیِ ژنتیک» ادامه یابد.
۴- سنّ بلوغ باید به ۲۵ سال ارتقا یابد. انتخابِ ۲۵ سالگی به عنوانِ سنّ بلوغ بر اساس «رشدِ فکری؛ متوازن بودنِ فعّالیتهایِ هورمونی؛ پایانِ دورانِ تحصیلاتِ پایه» و آمادگیِ فرد به پیوستن به جریانِ زندگی اجتماعی انتخاب شده است.
۴- باید مؤسساتی ایجاد شوند که کارِ حرفه ای آنها؛ تولیدِ پرسشها برای سنجیدنِ درجهٔ هوش لازم برای بکار گمارده شدن در رشته هایِ گوناگونِ شغلی است.
۵- سرمایه گذاریهایِ کلان برایِ ترویج و گسترشِ مؤسساتِ علمی و آزمایشگاههایِ پیشرفته برایِ مطالعات و آزمایشهای حرفه ای در علومِ پایه. تا جایی که ایران به یکی از مراکزِ «تولیدِ دانش» تبدیل گردد.
۶- اختصاص دادنِ ۸ ماه از خدمتِ نظام وظیفه برای تولیدِ انبوهِ مسکن.
۷- سرمایه گذاریهایِ کلان برایِ بهبودبخشیدن به محیطِ زیستِ ویران شده توسّط غارتگران و اوباشانِ حکومتِ اسلامی.
۸- برچیده شدنِ زندانها و فرستاده شدنِ بزهکاران به اردوگاههایِ کار. هر ایرانی فقط یکبار میتواند از مزیّت فرستاده شدن به اردوگاههای کار استفاده کُند. و در صورت ادامهٔ بزهکاری؛ به عنوانِ «علفِ هرز» حذف میشود.
هر حکومتی که پس از سرنگونیِ رژیمِ ننگینِ اسلامی بر سرِ کار آید؛ بدون در نظر گرفتنِ مسائل مطرح شده در فوق؛ ادامهٔ همین منجلابی خواهد بود که اکنون ایرانیان در آن زندگی میکنند. این منجلاب با «دکوراسیون» قابلِ ترمیم نیست و پس از رفرمهایِ سطحی؛ در آینده ای نه چندان دور؛ بارِ دیگر زخمها دهان باز کرده و همهٔ هزینه ها و تلاشها به باد خواهند رفت و ایران بارِ دیگر به چرخهٔ بحرانها خواهد غلتید.
۲- مالکیّت بر زمین باید به تدریج برچیده شده تا ریشه هایِ «اقتصادِ انگلیِ غیرِ تولیدی» خشکانیده شود.
۳- جمعیّت ایران باید به شدّت کاسته شود. که در مرحلهٔ نخست با سیاستِ تک فرزندی آغاز شده و در مراحلِ بعدی با «بهینه سازیِ ژنتیک» ادامه یابد.
۴- سنّ بلوغ باید به ۲۵ سال ارتقا یابد. انتخابِ ۲۵ سالگی به عنوانِ سنّ بلوغ بر اساس «رشدِ فکری؛ متوازن بودنِ فعّالیتهایِ هورمونی؛ پایانِ دورانِ تحصیلاتِ پایه» و آمادگیِ فرد به پیوستن به جریانِ زندگی اجتماعی انتخاب شده است.
۴- باید مؤسساتی ایجاد شوند که کارِ حرفه ای آنها؛ تولیدِ پرسشها برای سنجیدنِ درجهٔ هوش لازم برای بکار گمارده شدن در رشته هایِ گوناگونِ شغلی است.
۵- سرمایه گذاریهایِ کلان برایِ ترویج و گسترشِ مؤسساتِ علمی و آزمایشگاههایِ پیشرفته برایِ مطالعات و آزمایشهای حرفه ای در علومِ پایه. تا جایی که ایران به یکی از مراکزِ «تولیدِ دانش» تبدیل گردد.
۶- اختصاص دادنِ ۸ ماه از خدمتِ نظام وظیفه برای تولیدِ انبوهِ مسکن.
۷- سرمایه گذاریهایِ کلان برایِ بهبودبخشیدن به محیطِ زیستِ ویران شده توسّط غارتگران و اوباشانِ حکومتِ اسلامی.
۸- برچیده شدنِ زندانها و فرستاده شدنِ بزهکاران به اردوگاههایِ کار. هر ایرانی فقط یکبار میتواند از مزیّت فرستاده شدن به اردوگاههای کار استفاده کُند. و در صورت ادامهٔ بزهکاری؛ به عنوانِ «علفِ هرز» حذف میشود.
هر حکومتی که پس از سرنگونیِ رژیمِ ننگینِ اسلامی بر سرِ کار آید؛ بدون در نظر گرفتنِ مسائل مطرح شده در فوق؛ ادامهٔ همین منجلابی خواهد بود که اکنون ایرانیان در آن زندگی میکنند. این منجلاب با «دکوراسیون» قابلِ ترمیم نیست و پس از رفرمهایِ سطحی؛ در آینده ای نه چندان دور؛ بارِ دیگر زخمها دهان باز کرده و همهٔ هزینه ها و تلاشها به باد خواهند رفت و ایران بارِ دیگر به چرخهٔ بحرانها خواهد غلتید.
بالاترین اُرگان حکومتی
بالاترین اُرگانِ حکومتی «شورای رهبری» است که اعضایِ آن از میان باهوش ترین افرادی که دارایِ بالاترین مدارِکِ تحصیلی و سابقهٔ کارِ درخشان بوده و از آزمونهای هوش با بهترین نتایج می گذرند با رأی «مجلس شورای ملّی» برگزیده میشوند.
وظیفهٔ این شورا تدوینِ استراتژیهای کلان و استراتژیهای «میان مدّت» و «کوتاه مدّت» ایران در عرصه های اقتصادی؛ بهزیستی؛ آموزش و پرورش؛ محیط زیست؛ سیاسی؛ اجتماعی ؛ نظامی و امنیّتی میباشد و برایِ مشورتهایِ بیشتر و بوجود آوردنِ هماهنگی؛ میتواند با کمیسیونهایِ ویژهٔ «مجلس شورای ملّی» در میان نهاده شود.
اعضایِ «شورای رهبری» حقّ عضویّت در احزاب سیاسی را ندارند و در صورتِ کشفِ چنین تخلّفی به «خیانت» متهم شده و حذف میشوند.
کارمندانِ معمولیِ «شورای رهبری» نیز باید از میانِ افرادی «غیرِ حزبی» و تحصیلاتِ مناسب و «درجهٔ هوشِ متناسب» انتخاب شوند.
کارمندانِ تخصصیِ «شورای رهبری» باید از میانِ افرادی با تحصیلاتِ بالا در رابطهٔ شُغلی و همچنین گذار از «آزمونهای ویژهٔ هوش» و عدمِ وابستگیهای حزبی انتخاب شوند.
اعضای «شورای رهبری» از حقّ هرگونه سرمایه گذاری و داشتنِ حسابهای بانکی؛ به جز حسابِ بانکیِ حکومتی در دوران عضویّت در «شورایِ رهبری» محروم خواهند بود.
اعضایِ شورایِ رهبری به صورتِ فردی دارای هیچگونه قدرتِ سیاسی و یا اجتماعی خارج از ساختارهایِ «شورایِ رهبری» نمیباشند و حقّ هیچگونه مصاحبه با مطبوعات و سایر رسانه های جمعی چه داخلی و یا خارجی را ندارند.
اینگونه فعالیتهای رسانه ای به عهدهٔ سخنگویانِ «شورایِ رهبری» نهاده میشود.
اعضایِ «شورایِ رهبری» قابلِ «استیضاح» در «مجلس شورایِ ملّی» نیستند. زیرا «مسئولیّتِ اجرایی» ندارند.
اعضای «شوراي رهبری» در صورتِ تخلّف از وظایف و حقوق ؛ توسّط «دادگاهِ ویژه» محاکمه میشوند.
شرطِ سنّی برای انتخاب شدن در «شورای رهبری» حدّاقل ۴۰ سالگی است.
«مجلس شورایِ ملّی»
وظیفهٔ «مجلس شورایِ ملّی» تدوینِ قوانینی است که بسترِ اجرایی «استراتژیهای کلان و خُرد» که توسّط «شورای رهبری» تدوین شده اند را فراهم میکنند.
همچنین «مجلس شورای ملّی» دارای «کمیسیونهای تخصصی» است که در رابطهٔ دائمی با شورایِ رهبری هستند و دستورِ کارِ جلساتِ مجلس را تعیین میکنند.
«مجلس شورای ملّی» باید دارای «کمیسیونِ ویژه ای» باشد که بر «خلّاقیت» ها و «تنبلیهایِ » نمایندگان نظارت نموده و موجوداتِ «تنبل» را با رأی مجلس اخراج کنند. کسانی که از مجلس اخراج میشوند؛ حقّ شرکت در انتخابات را برای همیشه از دست میدهند.
اعضایِ مجلس شورای ملّی دارایِ هیچگونه قدرتِ سیاسی و اجتماعی در خارج از مجلس نیستند و هرگونه تخلّفی میتواند در صورتِ اثباتِ جُرم به اخراج از مجلس و فرستاده شدن به «اردوگاههای کار» بینجامد.
اعضای «مجلس شورای ملّی» از میانِ افرادی که دارایِ مدارکِ تحصیلی تخصصی و سابقهٔ کار موفقیّت آمیز که از آزمونهای هوش با درجات بالا گذشته اند؛ به عنوان «نامزد انتخاباتی» به مردم معرّفی شده و توسّط «دارندگانِ حقّ رأی» انتخاب میشوند.
اعضای «کمیسیونهایِ تخصصی مجلس شورای ملّی» به طورِ جداگانه از میان افرادِ «غیرِ حزبی» انتخاب میشوند و در جلساتِ مجلس شرکت میکنند و حقّ رأی دارند.
حدّ اقلِ سنّ برای کاندید شدن جهت عضویّت در مجلس شورای ملّی ۳۵ سال است.
اعضایِ «مجلس شورای ملّی» میتوانند نمایندگانِ احزابِ سیاسی و یا نامزدهایِ «مستقلّ» باشند.
کسانی دارای حقّ رأی دادن میباشند که حدّاقلّ دارایِ ۲۵ سال سنّ بوده و مدرکِ قبولیِ دورهٔ «آموزشهای مَدَنی و انتخاباتی» را داشته باشند.
دارندگانِ «حقّ رأی» موظّف هستند که حتماً در انتخابات شرکت کنند. حتّی اگر «رأی سفید» بدهند.
«مجالس شورای اُستانی»
اُستانهای ایران باید بازتعریف شده و هر استان باید «مجلس شورای اُستانی» داشته باشد. تا به این طریق «تمرکز قدرت» و «تمرکز ثروت» از میان برود.
بازتعریفِ استانها توسّط کمیسیونهای کارشناسانِ «مجلس شورای ملّی» و «مجالس استانی» مورد بررسی قرار گرفته و همراه با پیشنهاداتِ کارشناسانه به «شورای رهبری» ارجاع داده میشود تا در سطحِ «کلان» بررسی شده و تصمیم گرفته شود.
وظیفهٔ «مجالس استانی»؛ تولیدِ قوانینی است که بسترِ شکوفایی استانها در زمینه های اقتصادی؛ اجتماعی؛ فرهنگی را فراهم آورد.
حقّ رأی دادن و شرایط نامزد شدن برای عضویّت در «مجالس استانی» نیز به همان ترتیبِ «مجلس شورایِ ملّی» است.