۱۳۹۸ دی ۱۰, سه‌شنبه

برایِ شرایط جنگی آماده شوید

برخی از تحلیلگران میگویند که رژیمِ شیعی با برگزاریِ مانور نظامی مشترک با روسیه و چین و حضورِ کمرنگِ کرهٔ شمالی در این مانورها به آمریکا این پیغام را صادر کرده است که در زیر چترِ حمایتیِ چین و روسیه قرار دارد و غیرِ قابلِ تهاجم شده است. برخی از تحلیلگران نیز  میگویند که چین و آمریکا با این مانورِ نظامی به آمریکا پیغام فرستاده اند که  در یک جنگِ احتمالی از رژیمِ شیعی حمایت خواهند نمود. هر دو گروه از این تحلیلگران این مانورِ مشترکِ دریایی را پیامی خطرناک و بازدارنده  به آمریکا میدانند.
امّا کژدم میگوید: نَه روسیه و نَه چین با این مانورِ مشترک؛ «چک سفید» به رژیمِ شیعی نداده اند و «انگلِ فرزانه» تعهداتی را پذیرفته است تا بتواند این ۲ کشور را به عنوانِ آخرین پشت و پناه حفظ کند. لذا این مانور آنچنان نیز که گفته میشود خطرناک نیست و پیغامی که آمریکا در بحبوحهٔ این مانورِ دریایی با بمبارانِ اوباشانِ شیعهٔ عراقی به «رژیم انگلِ فرزانه» فرستاد را به همهٔ شرکت کنندگان در این مانورِ مشترک نیز فرستاده  و به قولِ آمریکاییها به آنها گفته است:
 Bring it on.
حتّی اگر  ضرب العجلِ  خروجِ رژیمِ شیعی از برجامی که وجود ندارد را در کنارِ  ماجرایِ مانور مشترکِ دریایی قرار داده و سخنانِ آقایِ لاوروف و وزیرِ امور خارجهٔ چین را پس از ملاقات با «اوباش ظریف»  را به آن اضافه کنیم؛ نتیجهٔ ترکیبِ این عوامل؛ بازهم آنچه که «پیامِ خطرناک» خوانده میشود را بدست نمیدهد. امّا به ما میگوید که: «انگلِ فرزانه» از وحشت به شدّت به خود ریده است. این مانورِ نظامیِ مشترک» تقریباً شبیهِ همان «فوتوکُپی مقدّس» است که آقایِ پوتین در تابوتِ سبز برایِ «انگلِ فرزانه» هدیه آورد و اوباشانِ رژیم در بوق و کرنا دمیدند که «نسخهٔ دستخطّ منحصر به فرد» بوده است و ناگهان یک نفر از مقاماتِ حکومتیِ روسیه گفت که: «نسخهٔ اصلی نیست و فوتوکوپی است» و به هیکلِ همهٔ اوباشانِ شیعه مسلک رید. زیرا مشخّص شد که ارزشِ «تابوتِ سبز» بیشتر از محموله اش بوده است. 
آنهایی که به این «مانور مشترک»  امید بسته اند؛ ۲ مسئله را به نمایش میگذارند:
۱- در شرایطِ بحرانیِ شدیدی قرار دارند که به هر خس و خاشاکی چنگ می اندازند تا به اوباشانِ تحتِ امرشان دلداری بدهند.
۲- اوباشانِ تحتِ امرِ آنها آنقدر احمق هستند که فکر میکنند روسیه و چین  با آمریکا و یا عربستان و اسرائیل به طورِ مستقیم درگیر خواهند شد.
حال این پرسش مطرح میشود که اگر این مانورِ مشترک به اندازهٔ «آبدوغ» نیز ارزش ندارد؛ پس آماده شدن برایِ شرایط جنگی چه صیغه ای است؟  

دلایل

۱-  دولتِ ترامپ تا ۲ روزِ پیش تقریباِ به هیچیک از تحریکاتِ رژیمِ انگلِ فرزانه؛ پاسخِ نظامی نداده بود. امّا اکنون ورق برگشته است.
۲- اینبار برخلافِ تصوّری که رژیمِ شیعی دارد؛ حمله به هر نفتکشی و یا حمله به عربستان و امارات نیز از طرفِ آمریکا پاسخی نظامی خواهد داشت.
۳- بمبارانِ مواضعِ اوباشانِ شیعه مسلکِ عراقی نشان میدهد که مراحلِ سازماندهی و برنامه ریزیهایِ نظامی آمریکا در منطقه تقریباً به پایان رسیده است و به طورِ کامل آمادهٔ عکس العمل و یا حتّی حملهٔ پیشگیرانه است.
۴- همهٔ مقاماتِ اسرائیل و وزارتِ دفاعِ امریکا ماههایِ آینده را ماههایِ سرنوشت ساز برایِ رژیمِ شیعیِ حاکم بر ایران ارزیابی میکنند که با حمله به پایگاههایِ «کتایب حزب الله» کلید خورد و اکنون در انتظارِ «Feedback» از طرفِ «انگلِ فرزانه» و «حاجی بادمجان» نشسته اند.
۵- در آیندهٔ نزدیک فشارهایِ نظامی  بر فشارهایِ اقتصادی اضافه خواهند شد و رژیمِ شیعی را به جایی خواهند کشانید که یا به «گُه خوردن» بیفتد و یا «دیوانه» شود.

به قولِ ترامپ: «اگر مذاکره کنند خوب است. اگر مذاکره نکنند باز هم خوب است».

کژدم

۱۳۹۸ دی ۲, دوشنبه

زندگی در حپروت

شاید «حپروت» بهترین نامی است که برایِ فرهنگِ شِبه سیاسی و زندگیِ شِبه سیاسی ساکنینِ ایران بتوان یافت.
از مزخرفاتِ «شِبه ناسیونالیستی» که منجر به نفوذِ اوباشانِ رژیمِ شیعی در افکارِ احمقانهٔ آنان شده و مراسمی به نامِ «زیارتِ کوروش» و «روزِ کوروش» را آفریدند و به پاچهٔ «شبه ناسیونالیستها» فرو نموده و با برگذاریِ سالانهٔ این مراسمِ مسخره؛ کسانی را که اندک تواناییهایی داشته و میتوانستند در آینده به فرماندهانِ انقلابِ ضدّ اسلامی تبدیل شوند را شکار مینمودند و نامش را «مدیریّتِ بحران» گذاشته بودند ... تا فرستادنِ اوباشانی مثلِ «اکبر گنجی» و امثالهم به خارج از کشور نیز که بخشی دیگر از «مدیریّتِ بحران» بود گرفته تا افکارِ احمقانه و اَختهٔ «مصدّقی» و سوگواری برایِ حوادثِ ۸۰ سالِ گذشته و فرافکنیِ «ناتوانیهایِ ذاتیِ ساکنینِ ایران» که نتیجهٔ کثافتِ معده ای به نامِ «اسلام و شیعه گری» است و انداختنِ گناهان به گردنِ انگلیس و آمریکا و توطئه هایِ بین المللی و بر افراشتنِ پرچمِ «کثافتِ معدهٔ شیعه گری» و معرّفی آن به عنوانِ «راهِ رهایی بخش» .... همگی نشان از ناتوانیهایِ ذاتیِ ساکنینِ ایران دارند. 
شاید بگویید که سخنانِ کژدم به خاطرِ نفرتِ او از اسلام و شیعه گری است. امّا از خود نمی پرسید که این نفرت چگونه جوانه زد و رُشد نمود و شاید فکر کنید که کژدم «خواب نما» شده و ناگهان به موجودی ضدّ اسلام و بویژه ضدّ شیعه گری تبیل شده است.
هیچ یک از این دو دیدگاه؛ در اصلِ قضیّه تغییری نمیدهد که ساکنینِ ایران هنوز از فحش دادن به آنچه که «سیّد» مینامند بر خود میلرزند. هنوز نمیتوانند نگاهِ چپ به داستانهایِ دروغینِ «حسینِ واجبی مال» بیندازند و در ماهِ محرّم کونِ خودشان را برایِ یک «رجّالهٔ سلطنت طلب» پاره میکنند و او را رهبرِ «آزادگان» مینامند. حتّی «کمونیست هایشان» نیز «شیعه مسلک» هستند و ناسیونالیستهایِ قلّابی شان نیز اینگونه سخنان را «توهین به مقدّساتِ مردم» مینامند. لذا آنچه که در این هیاهویِ احمقانه به فراموشی سپرده میشود؛ «ناسیونالیسمِ واقعی» است که ایران را بر اساسِ «خاک و مردم» تعریف میکند و آنچه که هر روزه  بازتولید میشود نو نوار شدنِ «اُمّت» است.
از همهٔ این قصّه ها که بگذریم؛ بیایید  به حرکتهایِ اخیرِ ساکنینِ ایران نگاهی بیندازیم  تا ببینیم که هیچ ارزِشِ «ملّی» ندارند:

۱- آموزگاران به خاطرِ حقوقِ ماهانه و یا عدمِ پرداختِ به موقِع آن ضجّه و شیون میکنند و عدّه ای نیز این حرکتهایِ «کاسبکارانهٔ صنفی» را به عنوانِ «جنبشِ سیاسی» جا میزنند و در بوق و شیپور میدمند که: «دیگر کارِ رژیم تمام است»... با اندکی سرکوب و پرداختِ بخشی از حقوقِ معوّق؛ «انقلابِ قلّابیِ آموزگاران» ناگهان پنچر میشود. 
۲- اعتصابِ «کامیونداران» که صدایِ عربده اش تا آسمانِ هفتم رسیده بود و از طرفِ اوباشانی که خود را «تحلیلگر» مینامند به عنوانِ یک حرکتِ سیاسی معرّفی میشود. امّا مسئله با دادنِ چند جفت لاستیکِ کامیون  راست و ریست شده و این انقلابِ مشعشع نیز میخوابد. 
۳- «بالا دِهی ها» با «پایین دِهی ها» بر سرِ «آب» همدیگر را میکشند و فریاد میزنند: «ایرانیِ باغیرت ... حمایت ... حمایت».
البتّه آموزگاران و کامیونداران نیز برایِ سر و سامان دادن به «جیبِ خود» از همین شعار استفاده میکردند. امّا دیدیم که هیچکس حتّی به «تخمِ مبارکش» نیز حساب نمیکرد.
۴- به تصاویری که از ماجرایِ موسوم به «دخترانِ انقلاب» (کشفِ حجاب) در اینترنت رسوب کرده اند نگاهی بیندازید. فقط یک دختر را میبینید که اعتراض میکند. و آنهایی که در اطرافِ او هستند یا میخواهند از صحنه بگریزند تا گُربه شاخشان نزند و یا بسیار بی خیال هستند. انگار که هیچ اتّفاقی نیفتاده است.

حال به جنبشِ «بنزین چی ها» نگاهی بیندازیم:

گذشته از حرکتهایِ احمقانهٔ «تظاهراتِ گلّه ای»؛ آنچه که مانندِ خار در چشم فرو میرود اینها هستند:

۱- در این جنبشِ اخیرِ بنزین چیها؛ هیچ نشانی از حضور و همبستگیِ مادرقحبه هایی که احتراماً آنها را «کامیونداران» مینامیم و قُرمساقهایی که احتراماً آنها را «آموزگاران» مینامیم؛ دیده نمیشود. گویی که «ایرانیِ باغیرت» فقط باید از این اوباشانِ موسوم به کامیوندار و آموزگار حمایت کنند تا این اوباشان به دستمزد و لاستیکِ کامیونشان برسند و دیگر ... هیچ.

۲- همهٔ تحلیلگرانِ قلّابی؛ نامِ «مرثیه ها»یی را که برایِ شکستِ این حرکت و شمارِ کشته ها و اسیران مینویسند را «تحلیلِ سیاسی» مینامند. امّا از تدوینِ راهی که در آینده بتواند تعدادِ کشته ها و اسیران جنبشهایِ مردمی را به شدّت کاهش داده و تعدادِ کشته ها و خانه نشین شدگانِ رژیم را به شدّت افزایش دهد؛ فرار میکنند. بسیاری نیز این «مرثیه»ها را مانندِ کاه و یونجه میخورند و از خواندنِ گزارشها (مرثیه ها) «خر کِیف» میشوند.

اینگونه بود و اینگونه است که رژیم شیعی بحرانها را «مدیریّت» میکند.
ساکنینِ ایران چه دوست داشته باشند و چه دوست نداشته باشند که بشنوند؛ من (کژدم) به آنها میگویم:

شماها هیچ پُخی به جز «امّت» نیستید. به همین خاطر است که «مقلّد» هستید و حتماً یک «انگل» باید بالایِ سرتان «مجتهد» باشد تا شماها را به «طویله» راهنمایی کُند.

به زبانی مؤدبانه تر:

«گُه میخورید که با اینهمه کثافتِ معده و چاپلوسی و حماقت و روحیهٔ کاسبکارانه و نفرت از یکدیگر؛ دَم از انقلاب و آینده ای روشن میزنید....»

کژدم




۱۳۹۸ آذر ۲۱, پنجشنبه

آتش

اکنون همهٔ خوانندگان میدانند که سیستم فکریِ من (کژدم) از نوعی دیگر است و هیچ ستارهٔ درخشانی که بر پیشانی ایران و ساکنینِ ایران بدرخشد نمیبینم. امّا کسانی زیادی هستند که تبلیغ میکنند میتوانند ایران را به «گلستان» و «سرزمینِ بُلبل و سمبل» تبدیل کنند امّا هیچ حرکتی نمیکنند و به همین دلیل است که باید بدانید که این جانوران دروغ میگویند و منظورشان گرفتنِ ماهی از آبِ گل آلود است و در طولِ تاریخِ کوتاهِ این وبلاک این موجودات را معرّفی کرده ام.
امّا در این سرزمین «ایرانیان» نیز هستند. مردمانِ شریفی که در اقلیّت و منزوی هستند و صدایشان شنیده نمیشود.
این نوشته را برایِ انها مینویسم.
اکنون به یقین میتوانم بگویم که شیرازهٔ کارها از دست رژیم در رفته و به سویِ از روی بستنِ شمشیر کشیده شده اند. همهٔ اوباشانی که خود را «خیرخواهانِ اسلام گرا» مینامیدند؛ رسوا شده و نقاب از چهرهٔ کثیفِ خود برداشته و در کنارِ «انگلِ فرزانه» ایستاده اند. زیرا دیگر دورانِ «عوام فریبی»  برایِ «کنترل و مدیریّتِ خیزشها» گذشته است.
روده درازی نمیکنم و به اصلِ مطلب میپردازم:

۱- تحریمِ شدیدِ انتخابات و رصد کردنِ کسانی که در انتخاباتِ آینده شرکت میکنند و مستند کردنِ حضورِ شرکت کنندگان در انتخابات با تهیّهٔ عکس و فیلم. تا در آینده پاسخگویِ خیانتهایِ خود باشند.

۲- پرهیز از شرکت در تظاهراتهایِ گلّه ای و تلاش برایِ تشکیلِ گروههایِ کوچک برای ضربه زدن به نقاطِ کلیدی که در بندِ بعدی می آید. این گروههایِ کوچک به هیچ عنوان نباید در تلاش برایِ ارتباط با دیگر گروهها بر آیند. زیرا از نظرِ امنیّتی بسیار مهمّ است.

۲-  ضربه زدن به نقاطِ کلیدی
هماهنگ شدن و برنامه ریزی برایِ هماهنگی با مسیری که موجودیّتِ رژیم را به خطر انداخته است. این مسیر را دولتِ آمریکا با مطامعی دیگر برایِ پروژهٔ خاورمیانهٔ بزرگ به رهبریِ آمریکا باز کرده است و هدفِ آن گستراندنِ «منافع ملّی آمریکا» است و هیچ ارزشی برایِ «ایران» و «ایرانیان» و «ساکنینِ ایران» قائل نیست؛ بلکه از آنها میخواهد که بخشی از این مجموعه باشند تا رستگار شوند. امّا برایِ آنهایی که میخواهند ایران را از این نکبتِ فراگیر نجات دهند؛ استفادهٔ آگاهانه و هوشمندانه از این مسیر بدون غلطیدن در مطامعِ آمریکا است.
این بخش را بدین شکل توضیح میدهم:

 اگر آمریکا منابعِ اقتصادیِ رژیم را هدف قرار داده است؛ شما نیز همین کار را بکنید. اگر آمریکا این منابع را تحریم میکند؛ شما در داخلِ ایران این منابع را به آتش بکشید. به طوری که هیچ یک از انبارهای بنیادهاي غارت مانندِ بنیادِ مستضعفین و امثالِ آنها از به آتش کشیده شدن در امان نمانند. اینگونه بنیادها در اشکالِ گوناگون فعالیّت میکنند.
اگر کارشان واردات است... انبارهایشان را به آتش بکشید.
اگر در بخشِ مالی فعالیت میکنند؛ موسسه هایِ مالی را به آتش بکشید.
اگر «هکر» هستید؛ سیستمها و بانکهایِ اطلاعاتی آنها را به آتش بکشید.
اگر در توان دارید منابع نفتی و انبارهایِ نفتی و محصولات پتروشیمی را به آتش بکشید.
به هیچ یک از «بازاریها» رحم نکنید. همهٔ مغازه ها و انبارهایشان را به آتش بکشید و نگرانِ «آثارِ باستانی بودن» این مستراحهای اقتصادی و فرهنگی نباشید.
وقت خود را با به آتش کشیدنِ مسجدها تلف نکنید زیرا این مستراحها را پس از سقوطِ رژیم میتوان تخریب کرد. امّا تا میتوانید مراکزِ تولیدِ انگل را به آتش بکشید.

۳- از همین اکنون بدونِ سر و صدا به رصد کردن و مستند کردنِ اعضایِ ارگانهایِ گوناگونِ رژیمِ کثیفِ شیعی باشید. تصاویرشان را جمع آوری کنید آدرسهایشان را ثبت کنید و به قولِ معروف این جمله را ملکهٔ ذهنتان کنید که همهٔ این بی شرفها از یک تبار هستند و «قدیانیها» و «انگلِ فرزانه»  هم سُفره هستند و بقیّه اش فقط «بازی برایِ فریب» است.
این بانکِ اطّلاعاتی در آیندهٔ پس از سقوطِ رژیم برایِ تعقیب و دستگیریِ این اوباشان و جنایتکاران بسیار کارگشا خواهد بود.

۴- تمامی اموالِ اوباشانِ رژیم اعمّ از منقول و یا املاک را مستند کنید و سعی کنید ارتباطاتِ مالی آنها با کمپانیهایِ داخلی و خارجی و بانکها را مستند کنید.

۵- اگر به کارِ نظامی علاقه دارید؛ بسیجیها و پاسدارها و انگلها و نیروهایِ انتظامی و اطّلاعاتی را شناسایی کرده و شکار کنید.

۶- به هیچ وجه نباید فکر کنید که خانواده هایِ اوباشانِ رژیم بیگناه هستند و برایِ خود دلیل تراشی نکنید که این  «پیرمرد» است و یا «زن است» و .... همهٔ این کرمهایِ مستراح هدف هستند.

اگر آنها «آتش به اختیار» هستند ...

شما نیز «آتش به اختیاران» باشید.

کژدم


۱۳۹۸ آذر ۱۶, شنبه

در «خواب» می دید که: «بیدار» شده است.

دیگر هیچ لزومی و ضرورتی برای بیدار شدن وجود ندارد. آیا آنهایی را که سراسیمه از خواب بیدار میشوند را دیده اید؟
آیا کسی را دیده اید که باید ساعت ۸ صبح در فرودگاه می بود و ناگهان سراسیمه در ساعتِ ۵ عصر از خواب بیدار میشود و به خاطرِ ملایم بودنِ نورِ خورشید فکر میکند که «صبح» است و با عجله و بدونِ شُستنِ دست و روی؛ تُنبانش را در آورده و شلوار میپوشد تا به فرودگاه برود امّا پس از گذشتنِ زمانی کوتاه میفهد که «عصر» است و نه «صبح» و  هواپیما دیر زمانی است که پرواز کرده و به مقصد رسیده است ...آنگاه دو دستی بر سرِ خود میکوبد؟
اکنون همهٔ شماها از «انگلِ فرزانه» و «حاجی بادمجان» گرفته تا «انحلال طلبها» و «اصلاح طلبها» و «بر انداز» هایتان در چنین وضعیّتی قرار دارید.
زمانی که استاد فرود فولادوند گفت: «خاتمی یک شارلاتان» است و «طبرزدی ها» اوباشانِ رژیم..... همهٔ تان یا کیرلیسِ مستقیمِ خاتمی بودید و یا از طرفِ رهبرانِ قلّابی تان به طرفِ «کیر لیسیِ خاتمی» کشانده شدید. کارِتان به جایی رسید که «داریوش هروئینی» دستور داد که «پرچمهای ایران» را با خود حمل نکنید تا با «روسپی زادگانِ سبزِ مذهبی» زاویه پیدا نکنید.
میلیونها «رأس» از شماها هنوز «ضریح لیس» هستید.
این بود  و همچنان این است خلاصه و چکیدهٔ گذشتهٔ ۴۰ سالهٔ و اکنونِ شما. در آینه به خود بنگرید و ببینید که آیا لیاقتِ بیدار شدن دارید؟

شارلاتان «سیّد رضا حاجی زاده» باز هم واردِ میدان شده و میخواهد «کنترلِ بحران» کُند ... در حالی که حتّی نمیفهد که «بحران» را چگونه مینویسند. زیرا به تقلید از «شکسپیر» همهٔ نوشته هایی که با پول خریده و به اسمِ خود چاپ زده است به زبانِ «فرانسه» هستند ... باور ندارید؟ به مصاحبه هایش گوش دهید تا ببینید که حتّی بلد نیست فارسی حرف بزند. در «قهوه خانهٔ میبُدی» نیز به جنابِ مستطابشان «مشورت» داده بودند که «عشقِ لاتی» حرف بزند .... باور ندارید؟ به برنامه هایِ «قهو خانهٔ میبدی» با «شازده سیّد حاجی زاده» دوباره نگاه کنید. «پان ایرانیستها»یتان نیز که «کیرلیسِ خامنه ای» هستند.
آیا با این کثافاتِ معده میخواهید بیدار شوید؟ آیا فکر میکنید که «صبح» دمیده است و حتماً به «هواپیما» خواهید رسید؟ .... و یا آن هوایِ «گرگ و میش» نشانهٔ «غروب» است؟
دستورِ مستقیمِ قتلِ عام «جنبش بنزینیها» از طرفِ رهبرِ «شیعیانِ شنیعه»  نشانهٔ «سراسیمگی» است.
روسپی زاده هایی مانندِ «مطهّری» نیز «طایرِ زاپاس» هستند تا اگر این ماشینِ غارت و چپاولِ «اسلامی - شیعی - حسینی» در برهه ای پنچر شد؛ باز هم بتواند به راهِ کثیفِ خود ادامه دهد.
اوباش سیّد رضا حاجی زاده و همهٔ اوباشانی که میشناسید و آنها را «اپوزیسیون» مینامید نیز «سراسیمه» هستند و فکر میکنند که «صبح» دمیده است.
کژدم میگوید: «صبح» در کار نیست. ... بلکه غروب «آبستن» است و «شب» را خواهد زایید.
«تو» نه به «شلوار» نیاز داری و نه «ادکُلن» و نه حتّی «شستنِ دست و صورت». هواپیما منتظرِ «تو» نمانده و دیر زمانی است که پرواز کرده است.
منتظرِ زاییده شدنِ «شب» باش.
فریادهایِ جگرخراشِ «زایشِ شب» زندگیت را تباه خواهد کرد. ... منتظرِ «چالدران» باش.
میگویند که «آنارشی» یعنی «عدمِ سازمان پذیری»....
آیا تا کنون شنیده ای که کسی «آنارشی» را سازمان دهد؟
کژدم میگوید: منتظرِ «آنارشیِ سازمان یافته» باش. زیرا اینچنین خواهد شد.

کژدم

۱۳۹۸ آبان ۲۶, یکشنبه

ساکنین ایران فقط عصبانی شده اند.

شاید خیلی ها فکر میکنند که طاقتِ «ساکنینِ ایران» طاق شده است و این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست و رژیم را سرنگون خواهند کرد ....
امّا اینگونه نیست .... این «موجودات» فقط عصبانی شده اند. حتّی زمانی که میگویند «رضا شاه روحت شاد» ... «دردِ ایران» ندارند و اساساً از «ایران» و «رضا شاه» درکی ندارند و ذهنهایشان با قصّه های «ننه کُلثومی» در بارهٔ  «رضا شاه»  پُر شده است. آنچه که این «موجودات» را به حرکتِ «هیستریک» واداشته است؛ «منفعتِ روزانه» است.
تا دیروز هیچ خبری نبود ... ناگهان «انقلابِ بنزین» فَوَران کرد!!! .... باید خیلی «خَر» بود تا باور کرد که این موجودات برای «ایران» و «آیندگان» حتّی پشیزی ارزش قائل هستند.

دلتان را زیاد خوش نکنید.

کژدم.

۱۳۹۸ مهر ۲۰, شنبه

«خر دوغان» بر سرِ دوراهیِ «بازگشت به «طویله» و ادامهٔ «لگد پرانی»

لگد پرانی




بازگشت به «طویله» (بهشت)



ماجرایِ حملهٔ «خردوغان» به کردستانِ سوریه؛ یاد آورِ ماجرایِ حملهٔ صدّام به کویت است. صدّام در آن ماجرا به تله افتاد و دیگر هرگز سر بلند نکرد.
آنچه که «خردوغان» را به حمله به کردستانِ سوریه  سوق داده است؛ همان انگیزه است که «اوباما» و صدّام  را به پیش می راند. یعنی «به یادگار گذاشتنِ کاری بزرگ».

«خردوغان» و همپالگیهایش سالهایِ سال است که دچارِ «ویارِ حمله به کردستان» هستند.
تُرکهایِ عثمانی به عنوانِ یک «قوم»؛ قتل عامِ ارمنیها را در تاریخِ ننگینِ خود دارند و در یکصد سالِ اخیر از اینکه این ننگِ تاریخی به صورتی آشکار مورد شناسایی قرار گیرد شرم داشته اند و زیرا یک «ننگِ ملّی» به شمار می آید. همانگونه که «هالوکاست» و «قتل عامِ کولی ها» یک «ننگِ ملّی» برای آلمانیها است. امّا متاسفانه «کولی ها» دارایِ نیرویِ پشتیبان نیستند و آلمانها از این جهت نفسهایِ راحت تری میکشند.

اکنون تُرکهایِ عثمانی به رهبریِ «خردوغان» دچارِ اشتباهِ محاسباتی شده و طبقِ طبیعتِ خود «پوستِ خربزه» را نعمت انگاشته و در فکر نابودیِ کردستانِ سوریه هستند. امّا تُرکهایِ عثمانی باز هم به خاطرِ طبیعتِ خود؛ در آغاز نتوانستند بفهمند که این «پوستِ خربزه» برایِ «خوردن» نیست؛ بلکه برایِ «زیرِ پا» انداخته شده است. امّا گویا در حالِ «خر فهم شدن» هستند.

اکنون تُرکهایِ عثمانی ۲ راه بیشتر ندارند:

۱- حملات را متوًف کنند و به «طویله» برگردند.
۲- به حملات ادامه دهند و سپس به «گُه خوریِ ملّی» روی آورند.

ترکهایِ عثمانی در هر ۲ صورت؛  بازی را خواهند باخت. زیرا اگر به مطویله» باز گردند؛ دیگر هرگز نخواهند توانست که «عرعر» کنند و دَم به ساعت بگویند که اگر چنین و چنان نشود؛ ما به کردستان حمله خواهیم کرد. به زبانی دیگر؛ زبانشان کوتاه شده و از موضعِ پایین تری سخن خواهند گفت که یک «شکست» و «افتضاحِ ملّی» برایِ تُرکهایِ عثمانی است.
به نظرِ من تُرکهای عثمانی را به کوچهٔ خلوت و تاریک کشانیده اند و «خردوغان» و پیروانش بدونِ «خونریزیِ مقعد» از این کوچه خارج نخواهند شد.

کژدمِ آذری




۱۳۹۸ مرداد ۱۱, جمعه

توپ دوّم در زمینِ رژیمِ شیعیانِ شنیعه

هنوز توپ اوّل در زمینِ رژیمِ شیعی مانده است و نمیتواند با آن بازی سازی کُند که توپِ «امیر کبیر ظریف» نیز به زمینِ رژیم شیعی فرستاده شد.
اینکه گفته شود توپ دوّم برخلافِ قواعد است و ...  (قصّه های حسین علیزاده ای)؛ همه اش حرف و حدیثهای ننه کُلثومی است.
مزخرفاتی که حسین علیزاده و همپالگی هایِ شنیعه اَش میبافند؛ تنها در عرصهٔ «بازیهایِ کلامی» ارزش دارند و فقط به دردِ بحثهایِ حقوقی و بافتنیهایِ فلسفی میخورند. امّا زمانی که ۲ طرف در برابر یکدیگر آرایش جنگی میگیرند؛ انتقاد کردن از دشمن که چرا لشکر  شما جناح راست ندارد؟ یا اینکه چرا بمباران میکنید؟ ... یاوه گوییِ محض است.
نخستین واکنش «امیر کبیر ظریف» به خبرِ تحریمِ خودش حتّی در سطح «نخستین واکنشِ یک الاغ در برابرِ شلّاق» هم نبود.
این احمق گفت: «من در خارج از ایران اموال و منافع شخصی ندارم»... گویی که مسئله یک امرِ شخصی بوده است!!!!
هنوز «شکل» و «حجم» و «وزن» توپ جدید مشخّص نیست. همه انتظار دارند که توپ باید شکلی «کُرَوی» داشته باشد. امّا این توپ یک توپِ «نامتعارف» است که میتواند از شکل و حجم و وزنِ استاندارد پیروی نکند. همانگونه که «جنگهایِ نامتقارن»  نیز سازماندهیها و استراتژیها و دکترینهایِ خاص خودش را دارد و نمیتوان به آن انتقاد کرد؛ بلکه باید راهی برایِ خنثی کردنِ آن پیدا نمود. در هر صورت؛ به نظر من (کژدم) شکلِ این توپِ جدید به احتمالِ زیاد «مکعّب مستطیل»  و از «سُرب» ساخته شده است و در زمینِ «انگلِ فرزانه» ماندگار خواهد بود.
تحریمِ «امیر کبیرِ ظریف» نوعی «ضربهٔ نامتقارن» بود. زمانی که کشتیهایِ تجاری به نامِ «جنگهایِ نامتقارن» بمبگذاری شوند؛ چرا نباید «دستگاهِ دیپلماسی دُشمن» را به عنوانِ یک هدف نقطه گذاری کرد؟ زمانی که دشمن از «آمبولانس» و «هواپیمایِ مسافر بری»  به عنوانِ نفربرِ نظامی و یا حمل و نقلِ ادواتِ نظامی استفاده میکند؛ چرا نباید آمبولانسها و هواپیماهایِ مسافربریِ دشمن را هدف قرار داد؟ کدامین منطقِ احمقانه ای چنین نسخه ای را پیچیده است؟
زمانی که میگویم «شیعیانِ شنیعه»؛ به اینگونه مسائل اشاره دارم.
هنگامی که مایک پمپئو گفت: میخواستم که به ایران بروم و با مردم ایران حرف بزنم؛ اشاره اش به مصاحبه هایِ امیر کبیر ظریف با رسانه های آمریکا بود و اینکه اگر در آمریکا دموکراسی  وجود دارد؛ این دموکراسی و آزادی بیان برایِ مردم آمریکا است و نه برای نیروهای دشمن. لذا اگر من نمیتوانم به ایران بروم و با مردم ایران سخن بگویم؛ چرا باید به نیروهایِ دشمن اجازه دهیم که  از آزادی بیان در آمریکا برای دروغ پردازی و پروپاگاندا سوء استفاده کنند؟
تحریم امیر کبیرِ ظریف که شهرتش را از نشستن بر رویِ زانوهایِ «لاوروف»  کسب کرده است؛ دومین «ضربهٔ نامتقارن» پس از تحریمِ بیت «اوباش فرزانه» بود. البتّه رژیمِ شیعی عمق ضربهٔ نخستین را مانندِ ضرباتی که در سوریه و عراق میخورد؛ مسکوت گذاشته است  در حالی که میلیاردها دلارِ «طویلهٔ فرزانه» در بانکهای اروپایی بلوکه شده اند.
هدف قرار دادنِ «امیر کبیرِ ظریف»؛ پیامی ویژه نیز  برای رژیمِ شیعیانِ شنیعه دارد  و آن اینکه: «پروژه هایِ اصلاح طلب اصولگرا» را به «سِندهٔ سگ» هم نمیخریم.
اکنون «امیر کبیرِ ظریف» مانند «دخترِ تُرشیده» رویِ دست «انگل فرزانه» و «امام حسن بنفش» مانده است و بدتر از تراژدیِ «دخترِ ترشیده» آنکه: ارگانی به نامِ «وزارت امور خارجهٔ رژیمِ شیعی»  از نظرِ دولتِ ترامپ وجههٔ دیپلماتیک ندارد و تنها مأموریتش ادارهٔ سیستم «پروپاگاندا» است. لذا از نظرِ دولتِ ترامپ گامِ بعدی رژیمِ شیعی باید این باشد که  اشخاصی را به عنوانِ دیپلمات معرّفی کند که دارایِ قدرتِ تصمیم گیری باشند. و موجوداتِ ذلیلی مانندِ «امیر کبیرِ ظریف» که ارزش آنها حتّی در حدّ «ملیجک» نیز نیست و هر کسی که از راه میرسد به هیکلشان می ریند  را از سیستمِ «دیپلماتیک» خارج کنند.
حال خودتان را به جایِ «IQ فرزانه» بگذارید. چکار میتوانید بکنید؟ «امیر کبیرِ ظریف» را اخراج کنید؟ اگر چنین کردید چه کسی را باید به جایش بگذارید؟ ... یک «ملیجکِ دیگر»؟ ... یا اینکه بعد از اینهمه ریدن به هیکلِ «امیر کبیرِ ظریف» (آخرین نمونه اش سریالِ تلویزیونیِ «کاندوم») بیایید و او را «قهرمان» جلوه دهید...!!!؟؟؟

به این میگویند «IQ فرزانه» ... که ادّعای رهبری «مسلمینِ جهان» را دارد ... امّا نمیتواند بفهمد که یک کاسه «آبدوغ خیار» را چگونه مدیریّت کند.

به این میگویند : «ضربهٔ نا متقارن» جانانه به ضعیفترین حلقهٔ رژیمِ تار عنکبوتیِ  شیعی.

اکنون دستگاهِ دروغینِ «وزارت امور خارجه» و اوباشانِ استخدامیِ آن به «تاپاله» تبدیل شده اند و پس از این حتّی کشورهایِ اروپایی نیز با به آنها رویِ خوش نشان نخواهند داد.

البتّه  زخم هنوز تازه است و «انگل فرزانه» و سایرِ باندهایِ «کاندومی» (سازندگان و هوادارانِ سریال تلویزیونیِ «کاندوم»)  درد را احساس نمیکنند.
اندک زمانی که بگذرد؛ درد را احساس خواهند کرد. امّا در مجموع؛ کار از کار گذشته است و «مُرده» را نمیتوان «زنده» کرد.

کژدم

۱۳۹۸ تیر ۱۷, دوشنبه

توپ در زمینِ رژیمِ شیعی باقی خواهد ماند.

 تمامی تلاشهای رژیم شیعی حاکم بر ایران؛ در ۲ ماه اخیر برایِ انداختن توپ به زمین آمریکا و اروپا شکست خورد و اکنون فکر میکند که میتواند با «بازیهایِ هسته ای» توپ را به زمینِ آمریکا و اروپا انداخته و ادامهٔ بازی را ببیند.
خارج از هیاهوهایِ دیپلماتیک که بادِ هوا  و کاهِ رویِ آب هستند؛ نَه کشورهایِ اروپایی و نه دولتِ ترامپ عکس العملی جدّی نشان نخواهند داد و آمریکا به پرونده سازی و تلاش برایِ «اجماعِ بین المللی» ادامه داده و اروپا را با خود همراه خواهد نمود.
بازی که دولتِ ترامپ آغاز کرد؛ برگشت ناپذیر است. میز مذاکره ای در کار نخواهد بود و دولتِ ترامپ چشم به انتظارِ دیدنِ «پرچمِ سفید» در دستهایِ «انگل فرزانه» و اوباشانِ اطرافش خواهد نشست.
بازی جدیدی که رژیمِ شیعی آغاز کرده است؛ همان چیزی است که به مدّتِ بیش از یکسال از آغازِ آن وحشت داشت و «اینتسکس» را بهانه ای برایِ شعارِ دروغینِ «صبر و شکیبایی» قرارداده بود و هم اکنون نیز با ترس و لرز و حشت این بازی را آغاز کرده اند و «پاورچین پاورچین» راه میروند تا شب پره نیششان نزند. 
پاورچین راه رفتن و هر لحظه تکرارِ طوطی وارِ این جمله که «آنچه که میکنیم برگشت پذیر است؛ به شرطی که از ما نفت بخرید»؛ نه تنها اروپا را وادار به خریدِ نفت از رژیمِ شیعی نخواهد کرد؛ بلکه به آنها اطمینان میدهد که بازیِ جدید در حدّ «دلقک بازی» است.
اگر تا کنون دقّت کرده باشید؛ تمامی تلاشِ رژیم بر «فشار به اروپا» متمرکز است؛ زیرا فکر میکنند که اروپا نقاطِ ضعفی دارد که آمریکا ندارد. مهمّترین نقطهٔ ضعفِ اروپا که بارها آنرا تکرار کرده اند؛ ترس از وقوعِ جنگ و روی آوردنِ  سیلِ پناهندگان به سویِ اروپا است. این نقطهٔ ضعف میتواند به صورتِ بسیار بهتری از طرف دولتِ ترامپ بکار گرفته شود. به این صورت که اروپا را قانع کنند که اگر میخواهید جنگی نباشد؛ به آمریکا بپیوندید و تحریمها را گسترش داده و تحریمهایِ سازمانِ ملل را نیز بازگردانیم تا قضیّه با «پرچم سفید» و «بادا بادا مبارک بادا» تمام شود.
واقعیّت این است که تمامی بازیهایِ رژیم تکراری هستند و واقعیّتِ دیگر اینکه «میر حسین اوباما» دیگر در کاخ سفید نیست و فتیلهٔ «جنگهایِ چند ۱۰ ساله» توسّط دولتِ ترامپ پایین کشیده شده و وجودِ «انگلِ فرزانه» ضرورتِ وجودی خود را از دست داده است.
گامهایِ ترسان و لرزانِ اخیر که از طرفِ رژیم شیعی برداشته شده اند نه تنها کافی نیستند؛ بلکه در صورتِ بی پاسخ ماندن؛ به گامهایِ بیشتری نیاز دارد تا اروپا را به صورتی جدّی با وحشت روبرو کُند.
در آن زمان اروپا نیز به شعارِ جان بولتون (این رژیم باید برود) روی خواهند آورد.
تا آن زمان توپ در زمینِ رژیمِ انگلهایِ صفوی خواهد ماند و به «بازیِ تک نفرهٔ خود» ادامه خواهند داد.

کژدم

۱۳۹۸ تیر ۴, سه‌شنبه

«انگل فرزانه» تویِ کوزه افتاد

راستش را بخواهید عنوانِ اصلیِ این نوشتار این بود: «دعایِ انگلِ فرزانه مستجاب خواهد شد». این عنوان را حدودِ ۴۰ روز پیش از این انتخاب کرده و بر رویِ آن کار میکردم. البتّه منظورم «کارِ حرفه ای» نیست. زیرا کارِ حرفه ای؛ نیاز به «کار گروههایِ متعدّدِ کارشناسیِ حرفه ای» دارد و برایِ یک  «وبلاگ نویس» حتّی در حدّ «رویا» نیز یک آرزویِ دست نیافتنی است؛ چه رسد که به اینکه به یک پروژهٔ عملیّاتی تبدیل شود.
امّا آنچه که دریافت کرده بودم این بود: «رژیمِ شیعی» پس از «محمّد رسول اللهِ دوّم» (البغدادی) که پایانِ «تسنّن»است؛  پایانِ «تشیّع» را رقم خواهد زد و «تشیّع» نیز مانندِ «تسنّن» به «مستراح» تبدیل خواهد شد. البتّه مطمئن هستم که باور نخواهید کرد. زیرا فکر میکنید که : شاید بتوان «انسانها» را کُشت؛ امّا «ایمان را نمیتوان کُشت».  از نظرِ من ایرادی ندارد که چگونه فکر میکنید. بلکه آنچه که مهمّ است؛ رَونَندِ رویدادها بر رویِ زمین (صفحهٔ شطرنج) است و نَه باورهایِ شما.
راستش را بخواهید من حتّی به تُخمم نیز حساب نمیکُنم که شماها به چه چیزی باور دارید و یا ندارید. زیرا عمیقاً میدانم که شماها به هیچ چیزی به جُز «لَپ تاپالهٔ مامی جون» اعتقاد ندارید.
من عمیقاً می دانم که حدّ اقلّ روزی ۵ بار «جلق» میزنید و ۵ بار  «غسلِ جنابت» میکنید و در ۵ نوبت با ۱۷ رکعت «نمازَ کذایی» از «الله» میخواهید که «جلقهایتان» را بر شما ببخشد و ویدیویِ آنرا در تلگرام و اینستاگرام و توئیتر منتشر نکُند.
من (کژدم) شما را به حالِ خود میگذارم؛ تا با «محصولِ جلقهایتان» در دنیایِ فیزیکی روبرو شوید.
«دنیایِ فیزیک» مانندِ «الله» نیست که با «شفاعتِ رسول» و یا به قولِ شیعه مسلکها با «شفاعتِ ائمّه»؛ «کیرِ انتقامَش» بخوابد.
لذا «آن بِدروید که کاشته اید».

نمیتوان «جلق» کاشت و به کمکِ دولّا و راست شدنها و نشان دادنِ سوراخِ کون به «الله» (سجده)؛ «بهشت» دِرو کرد.
اگر با دنیایِ سیاست جلق بزنید... «دنیایِ سیاست» به رویِ صورتِ مبارکتان «جلق» خواهد زد و بر رویِ صورتِ مبارکتان خواهد پاشید.(امیدوارم که فهمیده شده باشد). 

امروز شنیدیم که «انگلِ فرزانه» فرمودند تا پادگانها را از شهرها خارج کنند. در دنیایِ شیعیانِ کیرلیسِ صفوی غوغا به پا شد که: «ببینید این روسپی زادهٔ فرزانه» چقد «دور اندیش» است؟؟!!!؟؟؟!!!
این روسپی زاده هر چه که هست؛ «دور اندیش» نیست و این تصمیم و ابلاغیّه به این خاطراست که «کیرِ خَرِ تحریمها» او  و «کون لیسانَش» را نشانه گرفت و میداند که حتّی «نوه هایِ کاکل زری اَش» نیز در امان نخواهند بود و شاید در آینده در زیر زمینهایِ «تایلند» به «شغلی شریف»  مشغول شوند. 
شاید برایِ «روسپی زادهٔ فرزانه»؛ ابلاغِ دور کردنِ پادگانها از مراکزِ شهری؛ فقط ۱۰ ریال هزینه داشته است. امّا اجرایی کردنِ آن  ۱۰۰ ها میلیون دلار هزینه خواهد داشت. زیرا نمیتوان پادگانها را بر رویِ «Adobe illustrator» (علمِ کلام) از این مکان به آن مکان تغییر داد و منتظرِ نتیایجِ فیزیکی بود.
مشکلِ بعدیِ «انگلِ فرزانه» و «کون لیسهایِ او» این خواهد بود که:
کدامین مناطقِ غیرِ شهری و غیرِ مسکونی نامزدهایِ انتخاباتی برایِ اجرایی شدنِ «فرمانِ ۱۰ ریالیِ انگلِ فرزانه» هستند؟
این نامزدهایِ انتخاباتی؛ هر چه و هر کجا که باشند؛ پروژه هایی ۱۰۰ ها میلیون دلاری و بسیار «زمان بَر» هستند.
چند نفر از خوانندگان حاضر هستند که بر رویِ «انگلِ فرزانّ» تُف کنند و بگویند که:
هِی .... اِی  الاغِ فرزانه ....«لاک پُشتِ فرزانه» بسیار سریع تر از تو تصمیم میگیرد.... اجرایی شدن را را «بشاش به دَر».

کژدم

۱۳۹۸ خرداد ۲۵, شنبه

«آکروبات بازی» و «اجماعِ بین المللی»

حرکاتِ آکروباتیکِ «سپاهِ پاچاهارداران» که هدَفِ تعریف شدهٔ آن: «پیغامِ نظامی بدهید... ولی دُم به تَله ندهید» بود... با «مستند سازی» در روزِ پنجشنبهٔ گذشته از طرفِ آمریکا؛ نه تنها به پایانِ خود رسید (دُم به تله افتاد)؛ بلکه  سندی برایِ عملیّاتی کردنِ «سناریویِ اجماعِ بین المللی» گردید.
شاید بعضی احمقها به خاطرِ داشتنِ «مغزهایِ کلامی» به این فکر بیفتند که بوجود آوردنِ «اجماعِ بین المللی» ... امکان ندارد.
رهبرانِ فکریِ این احمقها؛ زمانی فکر میکردند که:
«هر کاری بکنند ... نمیتوانند نفت را تحریم کنند» (اکبرِ ولایتی الاغ پور).
«مگر شهرِ هِرته که برجام را پاره کنند... امکان ندارد» (امیر کبیرِ ظریفِ روسپی پور).
اینگونه «الاغها» به خاطرِ اینکه با «علمِ کلام» بزرگ شده اند و «کلمات» را «عینِ واقعیات» میدانند....  از فهمیدنِ «حرکتهایِ واقعی» عاجز هستند.
من (کژدم)؛ طرفدارِ «ملّا صدرا» نیستم. زیرا همینقدر که به «پیامبری» و «محمّدِ بچهه باز رسول الله» و «سلطنت طلبیِ آقازاده ها» (ائمّهٔ نجاستِ شیعیان) اعتقاد داشته است؛ کافی است که «موجودی بی ریخت» باشد. امّا او مسئلهٔ «حرکتِ جوهری» را برایِ نخستین بار در دنیایِ فرهنگِ نهادینه شده توسّط «روسپی زادگانِ کلامیِ شیعه مسلک»  مطرح نمود.(کاچی بِه از هیچّی). .... 

نتیجه این شد که ملّا صدرایِ شیعه مسلک را «مرتدّ» شمردند.(اساساً اصفهانیهایِ چند رگه = مردمانِ «تَک مادر» و «چند پِدر»).

در حالی که فهمیدنِ «حرکتِ جوهری» نیازی به «انشتین بودن» ندارد. زیرا اکنون میدانیم که برایِ ساختنِ «پلاستیک» باید بتوانید به «عُمقِ اَتُمیِ عناصرِ طبیعی و ترکیباتِ گوناگونِ آنها» سَفَر کنید و در آن «عُمق» بر «حرکتها» تأثیر بگذارید ... تا «پلاستیک» تولید شود. امّا «انگلهایِ بی شرفِ شیعه مسلکِ اصفهانی» با اینکه هر روز و شب با «مهدیِ موعود» در حالِ «جفتگیری» بودند و به یادِ «فاطمةالزّهرا» جلق میزدند؛ نمیتوانستند  فرقِ میانِ «واقعیت» و «کلام» را بفهمند. ... 
زیرا «کُس شعر بافی»؛ تمامیِ عِلمی بود که آنها را «علّامه» می ساخت.
«حرکتِ جوهری»؛ نوعی از «تبیینِ کلامی» از «رَوندِ دیدن»  است. «حرکتِ جوهری» برایِ «شمن ها»؛ امری بسیار «پیشِ پا افتاده» است. زیرا زمانی که «دیدن» آغاز میشود؛ نخستین چیزی که دیده میشود؛ «حرکتِ جوهری» است.

پس از این توضیحِ کلامی در رابطه با فرقِ «دنیایِ کلامی» با «دنیایِ واقعی» و «آیینِ دیدن»؛ بگذارید که به دنیایِ «بازیهایِ قدرتهایِ سیاسی» باز گردیم.... زیرا «دیدنِ دنیایِ سیاست» نیز شیرینیِ خاصّ خود را دارد.

زمانی که عملیّاتِ موسوم به «توفانِ صحرا» اجرایی شد؛ هیچکس بر این نقطه انگشت نگذاشت که دولتِ وقتِ آمریکا به مصدّام» برایِ تصرّفِ «کویت» و غارتِ آن «چراغِ سبزِ غیرِ رسمی» داده و پس از حملهٔ صدّام به کویت؛ «اجماعی جهانی» برایِ «گاییدنِ صدّام» براه افتاد.

امّا در زمانِ «جورج بوشِ پسر»... «اجماعِ جهانی» برای نابودیِ سیستمِ حاکم بر عراق؛ فقط «آمریکا»؛ «انگلستان» و چند کشورِ اروپایِ شرقی بودند. روسها و چینیها و آلمانها و فرانسویها و کشورهایِ عربی و تُرکهایِ عثمانی به آن «اجماع» نپیوستند؛ امّا اجباراً  آنرا «غورت دادند».

اکنون آمریکایِ «ترامپ»؛ اجماعی بسیار بزرگتر از «اجماعِ جورج بوش» دارد. زیرا همهٔ کشورهایِ عربی نیز به «اجماعِ ترامپ» پیوسته اند.  امّا دولتِ ترامپ میخواهد این اجماعِ موجود را گسترده تر کُند. اگر ترامپ بتواند کشورهایِ بیشتری را به این اجماع جلب کُند؛  به همان اندازه میتواند بر «خواسته هایِ چین و روسیه» تأثیر گذاشته و آن خواسته ها را به «خواسته هایِ کَمتر» تبدیل نماید.

حال به دنیایِ «تحلیلِ نظامی» سَفَر کنیم:

رژیمِ شیعی در حالِ فرستادنِ «پیغامهایِ نظامی»  است و میخواهد بگوید که: «از ما بترسید».
آنچه که رژیمِ شیعیِ حاکم بر ایران انجام میدهد؛ در یک جمله خلاصه میشود:
«ما باج بگیرِ محلّه هستیم... دشنه داریم ... خنجر داریم ... شمشیر و پُتک داریم»...

آمریکایِ ترامپ دوست دارد که رژیمِ شیعی همهٔ داشته هایش را به نمایش بگذارد تا به همه نشان دهد که  اِوا خدا مَرگَم بِده ... زبانم لال ...این «باج بگیر»  بسیار نگران کننده و خیلی خطرناک است و همهٔ جهان را تهدید می کُند...امّا آمریکا نمیتواند «سپرِ بلایِ جهان» شود و اگر جهان چنین میخواهد... باید در «هزینه هایِ جرّاحی» شریک شود... اگر «شریک» نشوید... فردا از ما نخواهید که منافع شما را حتماً تضمین کنیم و از حدّ «ریزه خواری» بالاتر بروید.

لذا آنچه که «سپاهِ پاچاهارداران» انجام میدهد؛ زمینه هایِ یک «جنگِ پُر هجم در آغاز» را فراهم میسازد.
هیچکس حتّی به «قمه ها و قدّاره هایِ شیعیان» نمی شاشد و از دادنِ «کّشته ها و تلفات» نمی هراسد. امّا چنان زمینه ای فراهم خواهند آورد که به جایِ «یک کُشتهٔ آمریکایی»؛ هزاران «کُشتهٔ شیعه مسلک» بگیرند.

کژدم

۱۳۹۸ خرداد ۲۳, پنجشنبه

«پادشاهِ دَر خواب»

پیامی برایِ  آنکه گفت: «پادشاه در خواب است»....

به «پادشاهِ خوابیده » بگو:

«بیدار شو».... بسیار خوابیده ای...

You have Slept so long

«بیدار شو ... اِی پادشاهِ خوابیده...»

کژدم

۱۳۹۸ خرداد ۱۸, شنبه

کشف الاسرارِ کژدمی ... «سخنی برایِ تمامیِ فصلها»


پیش از آغازِ سخن؛ این ۲ نوشتار را بخوانید تا بدانید که «کژدم» از «کجا» می آید:

 https://tinyurl.com/y3rv4shr

 https://tinyurl.com/y3lppt6s

نویسندهٔ نوشتارِ نخست یک «بی شرف» است که فقط میخواهد وقت شما را با «ژاژخوایی» تلف کُند. نامِ این «کُس کِش» ...«احسانِ مهرابی» است. وظیفهٔ این روسپی زاده  در به «بیراهه کشانیدن ذِهنِ شما» تعریف شده است. هیچکس نیز از این روسپی زاده نمی پرسد که: چه بشود؟ ... حالا آن بیشرفِ «بهرمانی» مُرده است و  ماجرا نیز به چیزی شبیهِ «جنگِ نهروان» و یا «نبردِ چالدران» (تاریخ) تبدیل شده است ... چرا میخواهی ذهنها را با مزخرفاتی مانندِ «حدس و گمانهایِ خود» که قابلِ «تغییر» نیستند مشغول کُنی؟ ...
آیا برایِ این است که «کُس کِش نامه» بنویسی؟... چقدر از «رادیو فردا» پول میگیری؟ و مضاعف بر آن؛  از «اصلاح طلبان» چقدر پول میگیری؟... چرا این قدر «بی شِرف» و یا «احمق» و یا «مخلوطی از این ۲ پارامتر» هستی؟

نویسندهٔ نوشتارِ دوّم؛ تلاش میکند که تمامیِ «احتمالات» را بررسی کرده و در پیشِ رویِ شما قرار دهد. نویسنده  «مراد ویسی» نام دارد. این نوشتار (تحلیل)؛ تقریباً  بسیاری از «ستونهایِ یک تحلیل» را به کار گرفته است و میتوان این نوشتار را «کار بُردی» نمود. امّا «مراد ویسی» در این نوشتار دچارِ یک «لغزش» شده است که البتّه «گُناه» نیست. بلکه شاید آنرا «فراموش کردنِ شیر برایِ ساختنِ بستنی» نامید. ایشان فراموش کرده اند که برتَریِ «عمّامهٔ سیاه»  بر «عمّامهٔ سفید» را در نوشتارِ خود بگنجانند.
به آقایِ «مراد ویسی» بگویید:
«بستنیِ بدونِ شیر» یعنی «یَخمَک». ... ایشان حتماً خواهند فهمید و این «تذکّر» را بر «کژدم» خواهند بخشید.
البتّه این «تمجید» به این معنی نیست که من (کژدم) همهٔ سخنانِ ایشان را «هورت» می کِشم.

«تحلیل» یعنی ... «دیدنِ انچه که دیگران نمی بینند»

۱- «تحلیل» باید رو به «آینده» داشته باشد.
۲- «تحلیل» باید بر اساسِ «ریشه هایِ تولید کنندهٔ رفتار» استوار باشد. (مانندِ تحلیلِ  بوسه هایِ عاشقانهٔ دخترها و پسرها که ریشه در «هورمون»ها دارند).
۳- آنچه که به عنوانِ تحلیل به «بر رسیِ سطوح» میپردازد؛ «تحلیل» نیست. بلکه «گزارِشِ کَفهایِ سطحِ دریا» است که به طورِ دائم تغییر میکنند. چنین نوشتارهایی  به «افرادِ سطحی نگر» (Surfers) تعلّق دارند و نه تنها ذِهنِ شما را صیقل نمیدهند؛ بلکه از شما میخواهند که «مستراح» را به عنوانِ «رستوران» و یا «اتاقِ غذاخوری» به شما بِنمایانند.

بقیّهٔ نوشتار را به پرسشهایِ شما در بخشِ نظرات میگذارم.

کژدم


۱۳۹۸ خرداد ۵, یکشنبه

«انگل فرزانه» و «مسئولیّت ناپذیری»

حتماً خالهٔ من (کژدم) نبوده است که در ماههایِ پایانیِ «پروژهٔ شمپانزه» ... از «شیعیانِ الاغ» خواسته باشد که «امام حسنِ زنباره و شکمباره»  را نیز مانندِ «امام حسینِ ظاهراً ۲ آتشه» ... امّا «ریغویِ ملتمس» ؛ برایِ ادامهٔ «زندگیِ بی نام و نشانِ کیری» یعنی: «بخور و  بخواب در سرحدّاتِ ناشناس» .... «باید دوست بدارید».... زیرا «محصولِ کُسِ فاطمه» است.

حتماً «نَنِهٔ شما» و یا «پِدَرتان» نیز چنین «کُسِ شعری» نسروده اند.
امّا زمانی که «کُس کِشِ فرزانه» چنین شعری سرود .... «کژدم»  به سرعت «شلوارِ فرزانه» را پایین کشید و «سوراخِ کونِ فرزانه» را به همه نشان داد و گفت: «انگلِ فرزانه» پروژهٔ «کون دادنِ امام حَسَنی برایِ سفرهٔ رنگین»  راه انداخته است.

آیا دروغ میگویم؟ ... اگر دروغ میگویم به صراحت گوشزد کنید.

نمیدانم که  در بارهٔ «شرافت» چیزی میدانید؟ و یا اینکه «کون دادن» را  به عنوانِ  بخشی از «شرافتِ در سیاست» می پذیرید؟
از نظرِ من  (کژدم)؛ «گُرگ» باید «گُرگ» باشد و «روباه» باید «روباه» بِماند. ... گُرگی که «تقیّه» کُند... به یک «روباهِ کونی» تبدیل میشود....
«شیعه» یعنی: «روباهِ کونی».
«انگلِ فرزانه» همان «روباهِ کونی» است که میخواهد «گُرگ» دیده شود.
اکنون «امیر کبیرِ ظریف» بارِ دیگر (البتّه بدونِ صندلی چرخدار) ؛ راه افتاده است و میخواهد کشورهایِ منطقه را به «صلح» دعوت کُند.
«امیر کبیرِ ظریف» میگوید که «ما همسایگان» را دوست داریم. امّا آنها  عُمقِ عِشقِ شیعیان نسبت به «سُنّی ها» را نمیفهمند و ما ناچار هستیم که با صدایِ «پهبادهایِ انفجاری» ؛ آنها را متوجّه این «عشقِ آسمانی» و «وحدتِ مسلمین» (رابطهٔ عاشقانه میانِ مسلمانان) کنیم..... ما «سُنّی مذهبها» را می کُشیم تا «روحشان» را نجات دهیم تا بتوانند در روزِ قیامت به «بهشت» بروند.
البتّه این شیوهٔ «تطهیر» و به «بهشت فرستادن» را در «مسیحیّتِ صلح دوست» نیز داریم. «زنده سوزانیدنِ ناباوران به مسیح» برایِ «تطهیرِ روحِ آنها» انجام می گرفته است.
لذا فکر نکنید که «کژدم» میخواهد آدرسِ غلط بدهد.
«کونی فرزانه» پس از توهینِ «مدّاحانِ بیت رهبری» به آنچه که «مقدّساتِ اهلِ سنّت» نامیده میشود؛ به «گُه خوردن» افتاد.
امّا مانندِ همیشه «گُه خوردن» را به دیگران حواله داد؛ تا خود را همچنان «مقدّس» نگه دارَد.
در ماجرایِ «برجام» نیز به همین بازی روی آورده بود و چون کسی آنرا افشا نکرد؛ این روسپی زاده فکر میکند که همچنان میتوان به این «حبل المتین» آویخت و «دیگران» (ملیجک ها) را متّهم نمود و خود را کنار کشید.
پرسشِ «خوارج» از «علی» یک پرسشِ بسیار ساده بود:

(گیرم که ما اشتباه کردیم و از تو خواستیم که «حکمیّت» را بپذیری.... امّا «تو» نیز آنرا پذیرفتی .... گیرم که ما از تو خواستیم که آن «شیر خوارهٔ بیگناه» را بکُشی ... امّا «تو» نیز پذیرفتی... پس «توبه» کُن.... تا بارِ دیگر در کنارِ «تو» بجنگیم ... وگرنه ... تو نیز «کیرِ خری» مانندِ «معاویه» و «عمر عاص» هستی.)

آیا «خوارج»  حرفی بی جا زدند؟ یا اینکه: «علی» چنان «خار در چشم و استخوان در گلویِ تشنهٔ قدرت» بود ( استالین = دنِریس) که نمیتوانست باور کُند که او نیز فقط تشنهٔ قدرت است و با چنگیز و استالین و مائو و خمرهایِ سرخ و دنِریس هیچ فرقی ندارد.

پایانِ ماجرا چه بود؟

«دنریس» به شکلِ احمقانه ای کشته شد. «علی» نیز که «دوستانِ خود را قتلِ عام کرده بود» به سزایِ اعمالِ کثیفش رسید و به «مستراحِ تاریخ» سپرده شد و حتّی «گورِ واقعی» ندارد. زیرا فرزندانش (حسن و حسین) جسدِ کثیفِ او را «پنهانی» دفن کردند. زیرا «علی» موجودی «ملعون العام» بود.
«هوا دارنِ دنِریس» از HBO میخواهند که داستان را «دوباره نویسی» کنند تا «دنِریس» اینچنین «احمقانه» کشته نشود.
این «هوا داران»  از جنسِ «هوادارنِ استالین = علی» هستند که فقط خودش را «مرکزِ ثقل» میداند و از کشتارهایِ میلیونی ترسی ندارد. هدفش نیز «ایجادِ بهشت بر رویِ زمین» نیست. بلکه سالهایِ سال «خار در چشم» و «استخوان در گلو» چشم به انتظارِ «قدرت» بوده است و آنرا به سَختی یافته است و میداند که دیگر نمیتواند آنرا دوباره به دست آوَرَد.
لذا سیاستِ «هرچه میتوانی بِکُش» را دنبال میکند و در حالی که «بُتِ عُظما = الله» را ستایش می کرد. به دستِ بازماندگانِ «دوستانِ قدیمی» که به وسیلهٔ او قتلِ عام شده بودند....

به «دَرَک» فرستاده شد.

«علی» به خاطرِ اینکه بسیار «منفور» بود؛ حتّی لیاقتِ داشتنِ «گور» را نیز نداشت.
«علی» موجودی «فرومایه» بود و  فدایِ «فرومایگیهایِ خود» شد.

کژدم

۱۳۹۸ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه

آیا کسی و گروهی و یا سازمانی آمادگی برای شرایط جنگی دارد؟

سخنانِ مایک پومپئو و  جان بولتون در رابطه با تهدیدِ نظامیِ رژیمِ شیعی تازگی ندارند. این تهدیدها بارها چه از طریقِ مسقط و و مُسکو و چه با سخنانِ فرماندهانِ ارشدِ نظامی آمریکا در طیّ ۲ سال اخیر بارها به گوش انگلِ فرزانه  و گروهبان سردارها رسیده اند و شنوندگان این پیغامها را بسیار جدّی گرفته اند. به همین دلیل نیز قایقها در خلیج فارس ویراژ نمیدهند.
پیامهای نظامیِ آمریکا در ۲ سالِ اخیر این بود: « اگر یک سربازِ آمریکایی در منطقه؛ حتّی اگر در اثرِ رعد و برق کشته شود؛ دودمانتان را در تهران و اصفهان و قُم و تبریز به باد میدهیم».
آنچه که در هفتهٔ گذشته به این پیامِ دیرین افزوده شده اند؛ فقط ۲ جملهٔ مکمّل هستند:

۱- هم پیمانانِ آمریکا به سربازِ آمریکایی اضافه شده اند و پاسخِ هرگونه حملهٔ مستقیم و یا غیر مستقیم به آنان نیز در درونِ ایران داده خواهد شد.
۲- پاسخِ نظامی آمریکا «بسیار بیرحمانه» و  جنگ «بسیار ناعادلانه» خواهد بود.

جملهٔ مکمّل نخست به «انگلِ فرزانه» میگوید: 
«عقبه» اَت را در ماتحتت فرو میکنیم؛ زیرا دورانِ تدارکات برایِ براه انداختنِ جنگهایِ چند ۱۰ ساله برای «بازتعریفِ مرزهای شناخته شده» در پیمانِ «سایکس پیکو» با پایانِ دولتِ «باراک اوباما» به پایان رسیده است و چیزی به نامِ «عقبه» وجود ندارد.
لذا هرچه تا کنون هزینه کرده اید و «عقَبه» ساخته اید؛ بروید از «جورج سوروس» بگیرید.

جملهٔ مکمّل دوّم به «انگلِ فرزانه» میگوید: 
آمریکا در پاسخگویی نظامی «قوانینِ برخوردِ نظامی» را تغییر خواهد داد. به این معنی که اگر از «مدرسه» شلیّک کنید؛ مدرسه را ویران میکنیم؛ اگر از بیمارستان شلیک کنید؛ بیمارستان را میزنیم. اگر پادگانهایتان و یا مراکز تجمّع نظامی تان در کنارِ مناطقِ مسکونی است؛ ... برای ما فرقی ندارد. پس بهتر است خودتان با خارج کردنِ نظامیان از مناطقِ مسکونی؛ اینگونه مناطق را در امان نگه دارید.

فرض کنیم که دیوانه ای سنگی پرتاب کند و جنگ آغاز شود.
مُدلهای جنگی اوباشانِ اسلامگرا در همه جایِ جهان همیشه یکسان بوده است:
استفاده از مناطقِ مسکونی و سنگر گرفتن پشتِ سرِ غیر نظامیان برای «جیغ و داد راه انداختن» و براه انداختنِ پروپاگاندا و اشک تمساح ریختن برای کشته هایِ غیر نظامی (بازیِ مشهورِ طفلانِ مسلم)؛ دراز کردنِ عدّهٔ زیادی با پارچهٔ سفید (کَفَن) و استفاده از «خونِ گوسفند» و تهیّهٔ عکس و فیلم و انتشار آنها برای شهید سازیهایِ دروغین  و .....
در جملهٔ مکمّل دوّم؛ به «انگلِ فرزانه» هشدار داده شده است که در این سوراخ دُعا نخواند؛ زیرا جوابِ مثبت نمیدهد و چه بسا پاسخي فاجعه آمیز برای ساکنینِ ایران و رژیمِ شیعی داشته باشد.

آیا کسی توانِ وارد شدن به معادله را دارد؟

آنچه که تا کنون گفته شد؛ معامله و معادله ای است میانِ آمریکایِ ترامپ و رژیمِ شیعیِ حاکم بر ایران. هیچکس به جز این ۲ نیرویِ متقابل نمیتواند در این معادله و معامله تأثیر بگذارد. نه با راهپیماییهای ضدّ جنگ میتوان این معادله را تغییر داد و نه با نصیحت کردنِ  و نه با مراجعه به سیستمهایِ قضایی بین المللی. آنهایی نیز که میتوانند در این معادله تأثیر بگذارند (چین - روسیه - اروپا) پایشان را کنار کشیده اند. زیرا منافعِ مشترکِ بسیار بزرگتری با آمریکا دارند و این منافع را فدای دفاع از اراذل و اوباشانی که تاریخِ مصرفشان گذشته است نخواهند کرد. زیرا میدانند که رژیمِ بعدیِ ایران با آنان نیز معامله خواهد کرد و بود و نبودِ رژیمِ شیعی برایشان به یک دردِ سر تبدیل شده است. ایران نیز کشوری نیست که بخواهند به سوریّه و یا عراق تبدیل کنند و بالاتر از همه دورانِ به آتش کشیدنِ منطقه از آفریقا تا آسیایِ میانه با رفتنِ «اوباما»؛ «مُرده» است.
اگر رژیمِ شیعی همچنان فکر میکند که «عقبه»هایش دست آورد هستند و نتیجهٔ «کوچه دادنها» نیستند و باز هم اگر فکر میکنند که «این نیز بگذرد»... سخت در اشتباهند. زیرا باید بدانند که ترامپ پروژه هایِ بزرگ آمریکا برای خاورمیانه را رها نخواهد کرد.
آنچه که همه باید بدانند و در تحلیلهای خود بگنجانند اینکه: «جنگ یعنی پایانِ کار»؛ جنگ یعنی: ویرانیهایِ گسترده؛ بی خانمانیها؛ کوچهایِ بزرگِ جمعیّت؛ دریده شدنِ تار و پودهای اجتماعی و .... که البتّه «همگی برایِ ایران و ساکنینِ ایران». زیرا قرار است که آمریکا به ایران حمله کُند و نه اینکه  رژیمِ ایران به جنگنده ها و پهپادهایِ فوقِ مدرن خاکِ آمریکا را بمبارانِ کُند.

جایگاهِ گروههایِ بشکن و بالا بنداز در معادلهٔ جنگِ احتمالی

تا جایی که همهٔ گروهها و دار و دسته های مدّعی «اپوزیسیون» بودن را مطالعه و از نزدیک با آنها آشنا شده و کار کرده ام؛ نه توانایی و نه  لیاقتِ وارد شدن به این معادلهٔ بسیار بزرگ را نمیبینم.
همهٔ این دار و دسته ها تقریباً همان خطّ مشیِ «آمد نیوز» را ادامه میدهند. همهٔ این دار و دسته ها  در درونِ ایران «افرادِ معجزه گری» دارند که یا برایشان «اخبارِ درونی و فوق محرمانه» می آورند و یا اینکه شهرهای بزرگ را در یک بشکن زدن تسخیر میکنند. بمبهایی منفجر میکنند که صدایش در بغداد و زاهدان شنیده میشود؛ امّا هیچگونه صدماتِ جانی و مالی به نیروهایِ دشمن وارد نمی آورد.
این دار و دسته ها فکر میکنند که با این «گنده گوزیها» میتوانند سَرِ دولتِ ترامپ را شیره مالید و پولِ ناهار و شامشان را از این دولت بگیرند
«جنبشِ دل به دریا زدگان» در دیماه نشان داد که هیچ یک از این دار و دسته ها در آن حضور نداشتند. امّا همگی مدّعی بودند که : «ما اینکار را کردیم». من به این دار و دسته ها پیشنهاد میکنم که بیشتر از این آبرویِ نداشتهٔ خود را نبرند. همانگونه که به آن دار و دسته ها و افرادی که پس از  پیروزِ ترامپ با «جمله ها و نوشته های اَزبَر کرده» و دهها بار در جلو آینه تمرین کرده به «کنگره» رفتند ؛ گفتم که «آبرویِ خودتان» را نبرید و «خَر خودتان» هستید. دونالد ترامپ «سربازِ حرفه ای» و «کنتراتچی» میخواهد و نّه «سخنران» و «کتاب نویس» و «افشاگر» و دلقکهای وبسایتی و «گردشگرانِ رویِ فرش» و .....
حتماً هنوز یادشان هست امّا هنوز هم با لجاجتِ احمقانه ای همچنان فکر میکنند که  دولتِ ترامپ  هیچکس را ندارد و این «تحفه هایِ نطنز» تنها راهِ چاره هستند  لذا میتوانند «جان بولتون» و «مایک پمپئو» را خَر کرده و  «سرکیسه» کنند.
این دار و دسته ها فکرشان مانندِ «بَنگی ها» روی این سناریو میخ شده است که «آمریکا میخواهد با این فشارها ساکنینِ ایران را به شورش وادارد».... حالا اگر سناریو چیزِ دیگری بود چکار خواهید کرد؟  به عنوانِ مثال همین «جنگ» که انتظارش را میکشید؛ شاید به سناریوي اصلی تبدیل شود. آیا اگر جنگی در کار باشد؛ جنگِ زمینی خواهد بود؟ اگر نخواهد بود... آیا «خلبان» هستید؟ «ناخدایِ کشتی» هستید؟ متخصصِ «موشکهایِ پاتریوت» و «کروز» و سیستمِ «تاد» هستید؟ «چترباز» و یا «نیرویِ ویژه» هستید؟
اگر نیستید ... به چه دردِ آمریکا خواهید خورد  تا به شما «پول» بدهد؟
اگر آمریکا ایران را به طورِ گسترده بمباران کرده و سپس رژیم را با «در آمدِ نزدیک به صفر» و ویرانیهایِ بزرگ به حالِ خود رها کُند چه خواهید گفت و چه کاری از دستتان بر می آید؟
آیا حتّی «لوله کشی» و یا «بنّایی» بلد هستید؟ تا بگوییم که بالاخره به درد میخورید؟

نصیحتِ چند بارهٔ کژدم به این دار و دسته ها:

«نوچ» داداش .... «نوچ» آبجی ... از این خبرها نیست .... کسی که الفبایِ سیاست را نیز نمیداند و بیشتر از ۲ سانتی متر نمیتواند بِپرد را به «المپیکِ سیاسی» راه نمیدهند و همان بهتر که آجیل و آبجو بخرد و از طریق تلویزیون تماشا کُند و در حیاطِ مامی جون تمرینِ «پَرِش از مانع هایِ یک میلیمتری» بکند.

معاملهٔ قرن

حتماً با نامِ «معاملهٔ قرن» آشنا هستید. میگویندِ دامادِ ترامپ رویِ این پروژه کار میکند. آیا از خود پرسیده اید که چرا این پروژه هنوز اجرایی نشده و حتّی نسخهٔ تدوین شده اش نیز منتشر نگردیه است؟
حتماً چون «نابغهٔ سیاسی» هستید؛ خواهید گفت که: «آخه ... کژدمِ احمق ... گوز به شقیقه چه ربطی داره؟»
حالا میگویم که چه ربطی داره:
استراتژی کلانِ آمریکایِ ترامپ «باز تعریفها» و هدایتِ «تواناییهایِ اقتصادی» به سمتِ گرد آمدن به حولِ محورِ آمریکا است.
این استراتژی؛ تمامی بافته های «گلوبالیستها» و «کشورهایِ سوء استفاده چی» را؛ همانگونه که از زمانِ ظهورِ ترامپ در نوشتارهای متعدّد به آنها پرداخته ام به هم ریخته و در حالِ «باز سازی آنها» است. طرحِ خاورمیانهٔ بزرگ نیز به عنوانِ یک طرحِ گلوبالیستی؛ در دولتِ ترامپ «باز تعریف» شده و به شکلِ «خاورمیانهٔ بزرگِ آمریکایی» در آمده است و تلاشِ دولتِ ترامپ و کشورهای منطقه برایِ اجرایی نمودنِ این پروژهٔ عظیم است.  لذا حکومتِ شیعیِ حاکم بر ایران و تمامی «عقبه هایش» باید از میان برداشته شوند. در شرایط کنونی تلاش آمریکا بر این است که رژیمِ شیعی را با «گرسنگی دادن» مجبور به عقب نشینی و  «تحقیر شدگی» و در نتیجه «تغییرِ رفتار» نماید.
این پروژه فقط  به از میان برداشتنِ رژیمِ شیعی و اوباشانِ منطقه ایِ آن محدود نمیشود و چنانکه در هفته هایِ اخیر شاهد بودیم:

«بوتفلیقه» .... پَر ....؛ «عُمر البشیر» .... پَر ؛ «خردوغان» فعلاً در حالِ پَر در آوردن است.

با اینکه اسرائیل در زمانی که به تولیدِ اختلافاتِ درونی در میانِ عربهایِ معروف به فلسطینی نیاز داشت و «حماس» را آفرید؛ امّا دیگر نیازی به «حماس» و اوباشانی مانندِ آنها ندارد. در رابطه با سوریه نیز مسئلهٔ «بلندیهایِ جولان» را داشتیم .
همهٔ این حرکتها قطعاتِ پازلی هستند که پس از «باز تعریف شدن»  به یکدیگر پیوسته و پس از آن؛ از «معاملهٔ بزرگِ قرن» پرده برداری خواهد شد.

لذا همهٔ تان چشمها و گوشهایتان را باز کنید و به حرفهایِ «دَری وَری» و دروغهایِ رسانه ها و گُنده گوزیهایِ رژیمِ شیعی و دار و دسته هایِ معروف به اپوزیسیون اهمیت ندهید.

کژدم



۱۳۹۸ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه

«کاراکاس»؟ ... یا «کشورِ تهران»؟

«کاراکاس» و «کشورِ تهران» را باید «استخوانی در گلو» برای دولتِ ترامپ نامید. 
«کاراکاس» نشان داده است که به خاطرِ وجودِ «جنبشی بزرگ» چند سر و گردن از «کشورِ تهران» بالاتر است و نیروهایِ نظامی نیز آرام آرام در حالِ پیوستن به جنبشِ مردمی هستند. آیا در ایران نیز چنین روندی در حالِ شکل گیری است؟ یا اینکه «سپاه پاچاهارداران» در حالِ رفتن به سویِ مغاکِ «قتلِ عامِ خانواده هایِ خود» گام بر میدارد؟
البتّه باید این امر را یاد آوری کنم که من (کژدم) از نوعِ کمونیستها نیستم و به «خواسته هایِ مردمی» از دیدگاهِ «عدالتِ اجتماعی» نگاه نمیکنم. زیرا خیانتِ ملّلی ۵۷ نشان داد که آنچه که «مردم» و «خواسته هایِ مردمی» خوانده میشوند؛  میتوانند احمقانه ترین حرکتِ اجتماعی را بیافرینند؛ زیرا آموزگارانِ آن «تودهٔ تاپاله ها = مردم) ؛ آنان را به بهشتی رؤیایی که در واقع «مستراح» است رهنمون شوند. میتوان «رأی» این اوباشانِ عقبماندهٔ ژنتیک را با یک گونی سیب زمینی خرید و خوشبختانه همهٔ این مسائل را در ۴۰ سالِ اخیر تا کنون تجربه کرده ایم.
از نظرِ من آن بی شرفی که حاضر است «رأیِ خود» را به ۲ کیلو برنج بفروشد؛ چرا باید «حقّ رأی دادن» داشته باشد؟
نمیخواهم نظراتِ شخصی خود را برایِ چندمین بار تکرار کنم و سخن گفتن از آن فقط برایِ یادآوری بود؛ تا «کژدم» را با «شارلاتانها»؛ «همسو» ندانید.
حال ۲ نوع موقعیّت در برابرِ دونالد ترامپ قرار دارند:
۱- «کاراکاس» با حکومتی لرزان و «اپوزیسیونی مقتدر».
۲- «کشورِ تهران» با ۴۰ میلیون «احمق» که نمیدانند چکار باید کرد؟
اگر شما نیز به جایِ «ترامپ» باشید؛... حلّ مشکلِ «کاراکاس» را «اولویّت» خواهید دانست.
لذا «کاراکاس» نخستین هدفِ «اصلاحات بر اساسِ منافعِ ملّی آمریکا» خواهد بود.
آشِ «کشورِ تهران» نیز بر رویِ «اجاقِ تحریمها» در حالِ پخته شدن است و به خاطرِ وجودِ بیماریِ مُزمنِ «حماقت در سطحِ ملّی»؛ نیازی به «عجله» نیست. زیرا ساکنینِ ایران «امام زمان» و «ابیلفض» دارند که میتواند زنها و دخترانشان را به «حشد الشّعبی ها» بفروشند و به آن «افتخار» نمایند.

نتیجه اینکه:

«کشورِ تهران» را باید نخست به «کاراکاس» تبدیل نمود و «رأیها» را که به ۲ کیلو برنج فروخته میشوند را با «فشارِ تحریمها»... با ۱۰۰ گرم برنج معامله کرد. (معاملهٔ بُردِ کامل برایِ ترامپ).
این آن چیزی است که ساکنینِ «کشورِ تهران» بدست خواهند آورد.

باور ندارید؟.... منتظر باشید تا با چشمهایِ کورتان ببینید.

کژدم

۱۳۹۸ اردیبهشت ۸, یکشنبه

«دلقکِ فرزانه» و استراتژیِ «دیپلماسی عمومی»

اگر یادتان باشد؛ هر بار که «شمپانزه» میگفت: «اسرائیل را نابود میکنیم» ... قیمتِ نفت بالا می رفت تا جایی که به حدودِ ۱۲۰ دلار در هر بشکه رسید. بعدها «شمپانزه» گفت که او و «رهبر» با همدیگر مینشینند و به «تحلیلها میخندند»  و «خَر کِیف» میشوند. بعدها قرار شد که همهٔ کشورها بیایند و «زنبیل» بگذارند... زیرا «امام زمان» در حالِ ظهور بود و تنها مشکِل «تک تیراندازهای عربستان» بودند که میخواستند «مهدی» را ترور کنند. به هر حال «ظهور نزدیک است» به عنوانِ «بنزین» برایِ این «موتور» بکار می رفت و «شیعیان» را «خَر کِیف» می نمود و همهٔ ساکنینِ شیعه مسلکِ ایران در این «خر کیف» شدن شریک بودند. نام این موتور «دیپلماسی عمومی» بود.
در آن دوره «انگل فرزانه» و اطرافیانش روز به روز بیشتر ایمان می آوردند که ساختارِ «غرب» مانندِ «لانهٔ عنکبوت» است که با چند شعار به لرزه در می آید و این امر را  «برکات و کراماتِ امام زمان» میدانستند. به نظر من حقّ داشتند که چنین فکر کنند زیرا ظاهر مسائل در چهارچوبِ فکری چنین موجوداتی مانندِ قطعاتِ یک «پازلِ جادویی» در کنار هم مینشستند و تصویرِ «حمایتِ الله» از رژیم شیعی را به نمایش میگذاشتند. امّا ساختارِ این چهارچوب جادویی؛ ۲ ایرادِ بنیادی داشت :
۱- غرق بودن در  تصوّراتِ مالیخولیاییِ امدادهایِ غیبی.
۲- حماقت.
تصوّرِ «امدادهایِ غیبی» معمولاً درجهٔ غلظتِ «حماقت» را بالا می بَرد و این ۲ عامل در کنارِ یکدیگر دنیایی از«جهلِ مرکّب»
می آفرینند که مانندِ پرده ای زخیم بر رویِ واقعیّتها کشیده شده و شخصِ مالیخولیایی را از دیدنِ واقعیّت ها عاجز میسازند. به همین دلیل نیز رژیمِ شیعیِ ایران نتوانست «کوچه دادنها» از طرفِ «گلوبالیستها» را ببیند و این «کوچه ها» را به حسابِ «امدادهایِ غیبی» گذاشت و اکنون به «چه کنم ... چه کنم» افتاده است.
هنوز هم که هنوز است؛ بسیاری از اصلاح طلبانِ جنبشِ یوتیوبی ۸۸ نمیتوانند بفهمند که چرا «اوباما» از آنها پشتیبانی نکرد؟
در بهترین حالت شاید فکر میکنند که جنبش یوتیوبی ۸۸ فدای مذاکرات هسته ای شده است.  امّا هیچکس روندِ نامزد شدنِ «اوباما» برای انتخابات ریاست جمهوری را در محاسباتِ خود نمی گنجاند.
«باراک اوباما» به طورِ مستقیم از طرفِ «جورج سوروس» به عنوانِ نامزدِ «برتر» به رهبریِ حزب دموکراتِ آمریکا معرّفی شد. «باراک اوباما» به همان دلیل نیز حتّی پیش از آنکه  کاری کرده باشد به جایزهٔ «صلح نوبل» دست یافت و در نخستین سفرِ سیاسی خود به اروپا از طرفِ حکومتهایِ اروپایی با استقبالی شگرف روبرو شد. استقبالی که اشکها را در چشمهای احمقها «حلقه» زد.. امّا باراک اوباما پس از دریافتِ جایزهٔ «صلح نوبل»؛ به تنها چیزی که وفادار نماند؛ «صلح » بود.
آنچه که بهارِ عربی نامیده شد و انگلِ فرزانه و اوباشانِ او آنرا به صورتِ احمقانه ای«بیداریِ اسلامی» خواندند و «سبزاللهی ها» آنرا تقلید از «جنبش سبز» نامیدند؛ نخستین پلّه ها برایِ بَر آمدنِ اخوان المسلمین و «سازمانهایِ جهادی»  از «چاهِ جمکرانِ خاورمیانه» بود و آنکه می بایست این «امامِ زمان» را از چاه بیرون آوَرَد ... «انگلِ فرزانه» و «سپاه قدس» و «اخوان المسلمین» (مصر-ترکیه- قطر) بودند.
امّا نتوانستند... زیرا نخست با مقاومتِ حاکمیّت وقتِ عربستان و مصر روبرو شدند و سپس شخصی در آمریکا از «لامَکان» آمد و میخواهد همهٔ این کثافتکاریها را در جهتِ «منافع ملّی آمریکا» جمع و جور کُند. امّا در همان حدّ نیز ویرانیهای بوجود آمده از «پروژهٔ دروغینِ بهارِ عربی» بسیار فجیع است.
«باراک اوباما» که در ماههایِ آخرِ وجودش در کاخِ سفید؛ به «خاله زنک» تبدیل شده بود و «سخنانِ خانگی» را در «مجامع بین المللی» مطرح مینمود؛ در جمعِ اروپاییها گفته بود: «نترسید .... ترامپ حتّی اگر زور بزند؛ نمیتواند ۲۰٪ از آنچه که «جورج سوروسی ها» ریده اند را جمع و جور کُند». لذا نبرد میانِ «گلوبالیستها» و «ناسیونالیسم آمریکایی» همچنان در داخل و خارج از آمریکا به شدّت ادامه دارد.
لذا ساده ترین نتیجه گیری این است که:
رژیمِ شیعی دیگر نمیتواند با شعارِ «نابودی اسرائیل» با قیمتِ نفت بازی کند. به همین جهت تمامیِ تلاشِ رژیم برای فروش نفت است؛ حتّی اگر ۳۰٪ ارزانتر بفروشد. امّا غافل از آن اشت که تحریمها به تمامیِ عرصه هایِ فعالیتهای اقتصادی رژیم گسترش خواهند یافت... و آن روز؛ روزِ قیامتِ واقعی خواهد بود.
سیاستِ جدیدِ انگل فرزانه که با پیشنهادِ «پینک پُنکِ معاوضهٔ گروگانها با زندانیان» کلید خورده است؛ چیزی بیشتر از «دلقک بازی» نیست. نه تنها رژیمِ شیعی؛ بلکه تمامیّت ایران نیز در مقامی نیست که شایستهٔ «مذاکره» باشد. اگر این رژیم و ساکنانِ ایران این شایستگی را داشتند؛ دولتِ ترامپ به این شایستگی پاسخِ مثبت میداد. هیچکس با «رانندهٔ اتوبوس ونزوئلا» پایِ میزِ مذاکره نخواهد نشست برای اینکه نه برایِ مردمِ خود مفید است و نه برایِ جامعهٔ بین الملل. «رانندهٔ اتوبوس» ضرورتِ وجودی خود را از دست داده است. رژیمِ شیعیِ حاکم بر ایران نیز پس از پایانِ بازیهایِ خاورمیانه ایِ گلوبالیستها (تدارکِ جنگهایِ ۳۰ ساله) و مرگِ «داعش»؛ ضرورتِ وجودی خود را از دست داده است.  من نمیتوانم بفهمم که چرا رژیمِ شیعی و در رأس آن «انگل فرزانه» این واقعیّتِ آشکار را نمیتوانند ببینند؟
کسی که بخواهد مذاکره کُند؛ باید چیزی نفیس و با ارزش برایِ دادن داشته یاشد. آیا عرضه کردنِ چند گروگان برایِ گشایشِ مذاکرات ارزش کافی دارند؟  تعدادِ زیادی از افرادی که برای آمریکا ارزشهایی بالاتر دارند؛ مانندِ شپش کشته میشوند.
این اشتباهِ محاسباتی؛ «انگلِ فرزانه» را تا حدّ «دلقک فرزانه» پایین می آورد و در تمامی محافل سیاسی به «بدبختی هایِ او» میخندند.

کژدم

۱۳۹۸ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

رو به «صفر» یعنی: رو به «قبله» ... براستی کدامین «قبله»؟

گویا همه پس از «مرگِ سهراب» باور کرده اند که «سهراب مُرده است». .... نه به آن شوریِ شورا .... نه به این بی نمکی....
وقتی میگویی: «خشتَکتان را خواهند کَند...»
میگویند که: «مگه شهرِ هِرته؟»
یکی از این «خوش تیپها» که «امیر کبیرِ ظریف» نام دارد و میخواهند او را «مغزِ متفکّر» جلوه دند؛ گفته بود که «ترامپ نمیتونه کاری بکنه .... مگه شهرِ هرته؟»
پیش از او نیز مغزِ متفکّرِ دیگری که مغزش در «منقل و وافور» فرو رفته است؛ گفته بود که: «در این ولایت.... شاید همه چیز را تحریم کنند ... امّا به نفتِ ولایت نمیتوانند دست بزنند».
ترامپ به «امیرکبیرِ ظریفِ متفکّر» رید.
اوباما نیز پیش از او به هیکلِ «مشاورِ اکبرِ ولایت» ریده بود.
خدا به دادِ «انگلِ فرزانه» برسد که اینهمه مغزهایِ متفکّر دور و بَرَش میرینند.
امّا خنده دارتر اینکه:
اکنون همهٔ آنهایی که باور نمیکردند... به «باورمندانِ رادیکال» تبدیل شده و از کلید خوردنِ پروژهٔ «به صفر رسیدنِ فروش نفت» سخن میگویند. از «شهیر شهیدِ ثالث» گرفته ... تا «قلم زنهایِ دویچه وله و رادیو فردا» .... گویی که همهٔ شان از یک سوراخ بیرون خزیده اند.
اینگونه افراد یا در مالیخلیاهای «اینوَری» سیر میکنند... و یا در مالیخولیاهایِ «اونوَری»....
پرسیدی مغز؟ ... آیا منظورت «پِهِن» بود؟ ... یا مغزهایِ گندیدهٔ گاوها و خرها؟

این گروه از «پِهِن داران»؛ موجوداتی «تک خطّی» هستند. وقتی بگویی ذهنت را متمرکز کُن؛ تنها کاری که میتواند بکند «زُل زدن» است. 
اگر بپرسی: «چرا زُل زده ای؟» ... خواهد گفت: «تمرکُزم را به هم نزن»...
این الاغها هرگز نخواهند فهمید که «پیاز» یعنی چه؟ «لایه به لایه باز شدن» یعنی چه؟ ... فقط رویِ پوستِ پیاز تمرکز میکنند و مواظب هستند که «لایه ها» از دستشان دَر نرَوَند!!!!
امّا این «شهیر خانِ ثالث» ... «تحفهٔ نطنز» است. شبیه سازی شدهٔ «اکبر گنجیِ قرمساق» در دنیایِ «بافتنیهایِ سیاسی» است.
نوشتهٔ کنونی اَش را بخوانید:

https://tinyurl.com/y3qjys8s
 
معمولاً روده درازی میکند.... امّا اینبار «کَم» آورده است.
این احمقها نمیدانند که «صفر» وجودِ خارجی ندارد و یک «موجودیّت ریاضی» است. شاید هم قصد دارند «صفرِ ریاضی» را به مغزها بچپانند؛ تا زمانی که فروشِ نفتِ رژیم به «صفرِ ریاضی» نرسید؛ بگویند «باز هم دُشمن شکست خورد».
آنچه که «به صفر رسانیدنِ فروشِ نفت» مشهور شده است؛ «صفرِ منطقی» است. «صفرِ منطقی» میگوید که اگر فروشِ نفتِ رژیمِ شیعی را به حدّی برسانیم که به «حقارتِ پذیرشِ ۱۲ فرمان» تَن در دَهَد.... دیگر لزومی برای حملهٔ نظامی وجود ندارد...
مگر میشود پیروزی بر «دستمالِ چرکِ مستراح» را پیروزی نامید؟
لذا «صفرِ ریاضی» در کار نیست بلکه سخن بر سرِ این است که اگر تا دیروز شعار داده و گفته میشد: «خلیجِ همیشه فارس».... در آیندهٔ نزدیک شعار جدید این خواهد بود: «تنگهٔ هرمز ... تنگهٔ همیشه باز».
در مرحلهٔ نخست؛ فروشِ نفتِ رژیم را تا ۳۵۰ - ۴۰۰ هزار بشکه در روز رسانیده تا «تنگه باز بماند». سپس بقیّهٔ امور را به «سازمانِ ملل» خواهند سپرد تا برنامهٔ «نفت در برابرِ غذا و دارو» را رهبری کُند.
این آن چیزی است که «نقطهٔ صفر» نامیده میشود. 

قبله کجاست؟

قبله همان «۱۲ فرمان» است که صفوی مسلکها باید رو به سویِ آن سجده کنند.

کژدم

۱۳۹۸ فروردین ۲۳, جمعه

دینِ «یهود» و «دینِ اسلام»

حال که همهٔ مسائلِ جهان و خاورمیانه را حلّ کرده ایم و همهٔ جانوران و گیاهان در صلح و صفا زندگی میکنند و حتّی هیچ گوسفندی لَب به «یونجه» نمی زَنَد و ماجرایِ «شاشیدنِ الله» به سرتاسرِ ایران نیز در حالِ اتمام است و گویا «مثانة الله» در حالِ خالی شدن است؛ میتوانیم اندکی به «پُشتی» تکیه داده و چند استکانی «عرق سگی» خورده و در دنیایِ «فرهنگستان» غوطه ور شده و «فرهنگ ببافیم».
آیا با «عرق سگی» و یا «ودکا»؛ «وضو» گرفته و آماده هستید؟ ... یا نَه؟
اگر هستید؟!!! ... بِزن بریم سیزده بِدَر... خونهٔ شوهر بچّهٔ بافتنی بَغَل...

روزِ اوّل از بحث های اجدادی:

یکی بود ... یکی نبود...

آنچه بود ...جانوری بود که همینطوری مانندِ تخته سنگ و یا یک تکّه «گُه» همینطوری ... و ... عِشقی رویِ زمین افتاد  و با سرگیجه و گُه گیجه همه اش از خود میپرسید:
«یعنی چند مَنه؟ ...من کُجا هستم؟ چرا این «کُجا» ...«اینجوریه» و «آنجوری» نیست؟
جانورِ دیگر پرسید:
منظورت از «اینجوری» و «انجوری» و «کجا» چیه؟
جانورِ اوّلیّ فهمید که این بلا فقط سرِ او نیامده و یک «گُه دیگه» هم شالاپّی از بالا افتاده ...
جانورِ سوّم گفت:
«میشه لطفاً حقوقِ بشر رو رعایت کنید و زیاد «زِرت و پِرت» نکنید و بِذارید بخوابیم؟».
جانورِ چهارم که چُرت میزد ولی گوش میداد؛ گفت:
«تو که یک نفری ....حقوقِ بشر دیگه چیه؟ .... حالا تو «بَشر» شدی و ما شدیم «ضدّ بشر»؟
جانورِ دوّمی که متمدن تر بود به جانور سوّم پاسخ داد:
«خیلی خوب ... ما دیگه خفه میشیم و حرف نمیزنیم ... امّا تو هَم قول بده که چُرت نمیزنی و حتماً میخوابی ... ولی نمی گوزی ... چُسیدن هم ممنوع»...
جانورِ چهارم با عصبانیّت گفت: Okayyyyy 

کارگردان گفت:   ... هِی ... این دیگه چه جور سناریوئیه؟... تخته سنگ و گُه و خوابیدن و چُرت زدن و حقوق بشر و گوز و چُس؟ 
همان نفر اوّل که بعد فهمید آنچنان هم «اوّل نیست» و گاوهایی مانندِ او قبلاً از آسمان «شالاپّی» شده اند گفت:
میشه فقط کارگردانی کُنی و «فیلسوف بازی» در نیاری؟
یک دفعه صدایی نازنین در این محیط پیچید که می گفت:
میشه لطفاً داد و بیداد نکنید تا من به جای دماغم به لبهام «ماتیک بزنم»؟
تازه همه فهمیدند که یک «گُه ماتیک زن» هم اونجاست. امّا هرگز نفهمیدند که «اونجا»... «کجاست» و ماجرای «ماتیک» چیست؟

هیچیک از این جانوران؛ با موجودِ عجیب و غریب و وحشتناکی به نامِ «خدا = یهوه= الله» آشنایی نداشتند که میتواند با کشیدنِ یک «هو»؛ «صوفی بازی» در آورده و همه را به «پودر» و «سوسک» تبدیل کند  و فکر میکردند که همه چیز همینجوری ... «تُخمی تُخمی» و «شالاپّی» است.
خلاصه اینکه ... تعدادشان زیاد شد.
امّا معلوم نیست که چطوری تعداشان زیاد شد؟؟!!!!
بعضیهامیگویند که خواهر و مادرِ خودشان را گاییدند تا بچّه دار شوند ...
بعضیها هم میگویند که «الله» برایشان از بهشت «جنده های صیغه ایِ زینبی» فرستاد تا آن جانورِ «ماتیک زَن» اندکی استراحت کُنَد.
....
دوست دارم که بقیّهٔ داستان را شما بنویسید.

میبینم که کسی ادامهٔ این نوشته را ننوشت. ... خودم ادامه میدهم:

تاکنون ۲۱ نوع از این موجوداتِ «شالاپّی» کشف شده اند که احتمالاً تعداِ گونه هایِ انسانی باید بسیار بیشتر از اینها باشد. که بهترینشان از نظرِ کیفیّت و بهرهٔ هوشی را «هموساپین» مینامند.
هنوز هم که هنوز است مشخص نکرده اند که چرا عدّه ای چشم بادامی و کَم مو و عدّه ای سیاهپوست هستند. به هر در و دیواری کوبیده اند و تنوّع های اندامی را به هرچیزی ربطِ نامربوط داده اند؛ الّا به «آمیزشهای ژنتیک» گونه هایِ متفاوتِ انسانی.
هرچند که دانشمندان برخی تفاوتها را «ناچیز» می انگارند؛ امّا به خاطرِ مسائل نوینی که واردِ فرهنگِ کنونی شده اند (مانندِ نژاد پرستی)؛ دانشمندان نمیتوانند آزادنه سخن بگویند و باید سخنانِ خود را از «فلیترهایِ خاصّی» بگذرانند و در واقع «خود سانسوری» کنند. و گرنه اگر سخنی بگویند که خوشایندِ «فرهنگِ گلوبالیسم» نباشد.... حسابِ آن دانشمند با «کرام الکاتبین» است.
در این واویلاي فرهنگِ نوین که به نوعی فوتو کپیِ «عصرِ تاریک» است و تنها فرقش این است که «لبلسِ علم» پوشیده است... نمیتوان سخنی به زبان آورد که یک «احمقِ ژنتیک» از تو به دادگاههای معلوم الحال شکایت نکُند.
نمونهٔ رفتارِ این فرهنگِ نوین با جسدِ «اوباش بن لادن» دیدید و یا شنیدید. جسدِ کثیفِ او را «غُسل» دادند و برایش «نمازِ میّت» خواندند و سپس به اقیانوس پرتاب نمودند.
در شرایطِ کنونی؛ جامعهٔ انسانی در حالِ تکرارِ تجربهٔ «کلیسایِ رُم» و یا «اسلام» و یا «یهودیّت» است. تنها فرقی که دارد این است که: «پاپ» و «مفتی» و «خاخام»؛ جایشان را به روسپی زادگانِ ایدئولوژیکِ دیگری سپرده اند که ظاهراً «غیر مذهبی» هستند.
این «روسپی زادگانِ نوین»... هیچ کدامشان «دانشمند» نیستند؛ بلکه کارمندانِ «حقوقی» و «سیاسی» برای «قدرتِ در حالِ انبساط» هستند؛ بادمجان دور بشقاب می چینند و ارزشی بیشتر از «حزبلبلیها» و فوتوکپیهایِ مشابهِ آنها در سایر «سیستمهایِ باورمندانه» ندارند.
حال برگردیم به ادامهٔ نوشتار ...
آیا آمادگی دارید که بقیّهٔ داستان را بنویسید؟
یا اینکه ترجیح میدهید تا «کونِ کژدم» پاره شَوَد؟

چند ساعت وقت دارید تا ادامه دهید.

بهتر است خودم ادامه بدهم.

در آثارِ نقاشیها بر رویِ دیوارهای غارها؛ که قدمت  برخی از آنها به ۴۰ تا ۶۰ هزار سال پیش میرسد؛ بسیاری از این طرحها و نقّاشی ها در حدّ کودکانِ «کودکستانی» و «دورهٔ تحصیلِ ابتدایی» هستند. امّا برخی از این نقّاشیها؛ با آثارِ نقاشانِ سده های اخیر همسنگ هستند. طرحهایی از گوزنها و پرندگان و گربه سانان و اسبها وجود دارند که از نطرِ کیفیتِ «آناتومیک» حیرت آور هستند. گویی که اثری از میکل آنژ و یا لئوناردو داوینچی باشند. امّا متأسفانه در هیچیک از این آثارحیرت آور؛ هیچکش «چهرهٔ انسانِ آن دوره» را به تصویر نکشیده است  و این امر نیز به خودی خود حیرت آور است.
شاید برخیها «نقّاشی کردن» را یک امرِ «ذوقی» بدانند . امّا در «آیینِ شمنی»؛ «نقّاشی» یعنی داشتنِ تصویری ذهنی و برقرار کردنِ ارتباط میانِ «ذهن» و «دستها» (ابزار)؛برایِ  باز آفرینیِ «تصوّر = رؤیا» در «سطحِ ۲ بُعدی» و یا مجسّمه سازی در هندسهٔ فضایی (۳ بُعدی) است.
«رؤیا بینی= تصوّر=Imagination & imaginary world» آن چیزی است که «آیینِ شمنی» بر آن استوار است.
زمانی که خیلی جوان بودم؛ همیشه در حیرت بودم که چگونه شد که دنیایِ زیبایِ «آیینِ شمنی»  به چهرهٔ کریه و زشتی که به آیینِ «Paganism» مشهور است تبدیل شد؟
بعدها این مشکلِ ذهنی با این جمله حلّ شد:
«شمن؛ ... شمن به دنیا می آید و با تمرین و آموزش نمیتوان شمن شد». مسئلهٔ بعدی این است که تعدادِ «شمنها» چقدر بود و چقدر است؟ ...پاسخ را میتوان به سادگی در تعدادِ «میکل آنژ»ها و «لئوناردو داوینچی»ها و «انشتین»ها به سادگی دریافت.
 لذا چه کسانی خود را به جایِ «شمن ها» جا زدند؟
پاسخ این است: «شارلاتانها»؛ «Faker»ها.
آنهایی که «Paganism» را تولید کردند؛... نه «شمنها» بلکه «شارلاتانها» بودند.
در آیینِ شمنی؛ هیچگونه «بارگاه» و «معبدی» وجود ندارد..... در آیینِ شمنی؛ «گوزن» به همان صورتی نقّاشی میشود که به صورتی واقعی و طبیعی وجود دارد. امّا در دنیایِ «شارلاتانها»... «گوزن» تبدیل به «خدا» شده و گلّه ها به پیروی از «ردّ پایِ گوزن» و پیمودنِ آن رهنمون میشوند.
در حالی که «شمن ها»؛ تنها کاری که کردند؛ شناختِ «رفتارِ طبیعیِ گوزنها» بود و «گلّه های گونهٔ انسانی» را بر همین اساس به سویِ «شکارِ گوزن» رهنمون شدند. ... کاری بسیار حرفه ای و علمی که اعتمادِ «گلّه های انسان گونه»ها را به دنبال داشت.
اگر تعدادِ «شمن»ها کمتر از یک در دهها هزار است؛ ... امّا تعدادِ «شارلاتانها» تقریباً ۲۰٪ جمعیّتِ گونهٔ انسانی (همو ساپین ها) است.
اینگونه بود و اینگونه هست که «شمن» به «خرافه گو» و «شارلاتان» به «حقیقت گو» تبدیل شد.
براستی ... از چه زمانِ منطقی؛ تصویرگری از چهرهٔ «انسان» در آنچه که «آثارِ باستانی» نامیده میشوند؛ آغاز شد؟
در حالی که «چهرهٔ انسان» در هیچ یک از آثارِ متعلّق به ۴۰ تا ۶۰ هزار سالِ پیش؛ به تصویر کشیده نشده است!!!

آیا میخواهید ادامه دهید؟

زمانِ زیادی داشتید... امّا ادامه ندادید.
چرا ادامه ندادید؟ ایا ورودِ «حشد الشّعبی»به ایران  و ورودِ سپاه پاچاهارداران به «لیستِ سیاه» و اخبارِ «بارندگیهایِ بنگلادشی» و «ویرانیهایِ بنگلادشی»؛ ذهنهایِ مبارکتان را مشغول کرد؟
گیرم که مشغول کرد ...
آیا راه حلّ هایی برای «برون رفت» پیشنهاد کردید؟
یا اینکه «بارندگی» و «سیل» و « حشد الشّعبی» .... فقط برایِ «جلق زدن» خوب هستند؟

یک روزِ دیگر مهلت دارید تا «کونِ مبارک و احمقتان را تکان دهید» ...

آیینِ «Paganism» را باید نخستین آیینِ «آفریدن و تولیدِ خدایان» دانست. این آیین یک محصولِ «جهانی» است و به قوم و قبیلهٔ خاصّی تعلّق ندارد. با آفریده شدنِ «خدایان» به دستِ «شارلاتانها»؛ آن شارلاتانها که «جادوگرانِ قبیله» و یا «خدمتگذارانِ خدایان» و یا «کاهنین» نامیده میشدند؛ «معابد»  نیز آفریدهٔ همین شارلاتانها بود و خود را به عنوانِ «رابطین با خدایان» به احمقها معرّفی کردند.
شاید فکر میکنید که این «احمقها» آن «خدایان» را «پرستش» میکردند و میخواستند که در «وجودِ خدایِ خود»؛ «جذب و حلّ» شوند.
امّا به هیچ وجه «پرستش» وجود نداشت. همین اکنون نیز «پرستش» وجود ندارد و تنها کاری که همیشه انجام میگرفت انجامِ قربانیها و هدیه ها برای «خشنود سازیِ خدایان» برای «رفعِ مشکلات» توسط خدایان بود. لذا راهِ  Paganism همچنان ادامه دارد و با اینکه آن خدایان توسّط شارلاتانهایی دیگر در یک سبد ریخته شده و ظاهراً به «یکتا پرستی» تغییرِ شکل یافته است؛ امّا همهٔ کسانی که خود را «خدا پرست» مینامند؛ هرگز «خدایِ یگانهٔ خود» را پرستش نمیکنند. بلکه با اشکالِ تغییر یافتهٔ «وِردها»؛ تنها و تنها برای «خشنود سازیِ خدایِ یگانهٔ شان» تلاش میکنند تا مشکلاتشان را رفع کُند و یا آنها را  در جهانِ پس از مرگ به «عقوبت» دچار نکند.
برایِ اینکه فرقِ میانِ  «ستایش» و «پرستش» را توضیح داده باشم. بهترین مثال برایِ درکِ «پرستش» (نجواهایِ عاشقانه با خدا)؛ همان داستانِ «موسی و شبان» در آثارِ «ملّای رومی» است.
اگر مزامیرِ «داوود» را بخوانید؛ همه اش «ستایش» است و دلیلِ این ستایش نیز «بخشوده شدن» است.
داستانِ «موسی و شبان» و «مزامیرِ داوود»؛ «موسی» را تا حدّ یک «احمق» پایین می آورد که «دَرکی کلامی» از «یهوه» دارد.... موجودی که «دست و پا» ندارد. امّا «شبان» درکِ دیگری از «خدا» دارد و خود را «خادمِ خدا» برای برآورده شدنِ آرزوهایش نمیداند. بلکه یک «عاشق» است.
امّا موسی یک «خادِمِ احمق» است. «داوود» نه تنها یک «احمق» است؛ بلکه حتّی «خادم» نیز نیست؛ بلکه یک «خائن» است که میخواهد با «ستایشها» (مزامیر)؛ خدا را به بخششِ خیانتِ خود وادار کند.
«محمّد» نیز همین دیگاهِ احمقانه را نسبت به خدا دارد. «سورهٔ حمد» که گفته میشود یک «سورهٔ عمیقاً عرفانی» است؛ چیزی شبیهِ مزامیرِ داوود است و تمامیِ «مجیزگویی از الله» فقط برای «رفعِ  و فرار از عقوبت» و بدست آوردنِ «نعمت» است.
یک مسلمان و یا یک یهودی؛ هرگز «خدا» را مانندِ آن «چوپان» پرستش نمیکنند. «عشق» و «علاقه» در کار نیست. بلکه «ستایش» برایِ برآورده شدنِ «خواسته ها» است. در واقع نوعی «معامله و بِده و بِستان» است. به همین دلیل بود که در برخی نوشته هایِ پیشین گفته ام:
«اگر به دنبالِ مؤمنین میگردید؟!! .... آنها را در میانِ گناهکاران بجویید..... بزرگترین گناهکاران ... بهترین مؤمنین هستند».

آنچه در آیینِ یهود نمونه ای خیره کننده میباشد؛ ماجرایِ «ابراهیم» است که پدرِ آیین یهود است. ابراهیم نیز گویا «فرزندِ کاهنِ بُتخانه» (چیزی شبیهِ کلید دارِ کعبه) بوده ولی به «تک خدایی» گرایش داشته  و برخلافِ آیینِ Paganism که به خدایان به عنوانِ «صاحبانِ قدرت» مینگریستند؛ خدایِ نادیدنی را به مقامِ «آفریدگاری» میرساند و یکی از مهمترین کارهایی که انجام داد؛ پایان بخشیدن به «قربانی کردنِ انسان» و بویژه «فرزندان» بود که در تمامی آیینهای Paganism به عنوانِ «بالاترین درجهٔ ایمان» به خدایان شمرده می شد و ابراهیم با اینکه قربانی کردنِ کودکان را به قربانی کردنِ حیوانات تغییر داد؛ امّا «بالاترین درجهٔ ایمان» را نیز به زیرِ سوال بُرد. امّا با تمامیِ این اوصاف؛ بسیاری از رسمهایِ آیین Paganism را نگاهداشت و پس از اسکان یافتنِ قومِ بنی اسرائیل در سرزمینِ «شیر و عسل» شاهد وجود تقسیم کار میانِ «اسباط ۱۲ گانه» هستیم و شغلِ شریفِ  یکی از این اسباط «جمع آوریِ نذورات» و ترتیب دادنِ «مراسم قربانی کردنِ حیوانات» میباشد. «یک کاسه کردَنِ خدایان» و دادنِ همهٔ قدرتهای آنان به «یهوه» و حتّی ارتقاء یهوه به مقامِ «آفریدگاری» هیچ تغییری در «بنیادِ Paganistic آیینِ یهود» بوجود نیاورد.
این آفریدگار آنقدر احمق است که از وجودِ گونه هایِ انسانی دیگر و وجودِ قارّه های دیگر خبر ندارد و زمین و آسمان و کائنات را در ۶ روز آفریده ... امّا نمیداند که چه چیزهایی آفریده است؟! حتّی نمیداند که «تئوری بیگ بنگ» چیست و آنچه که کائنات مینامیم؛ اندکی کمتر از ۱۴ میلیار سالِ نوری عُمر دارد. اگر «یهوه» و فوتوکپی عَربیِ آن «الله»؛ آفریدگار بودند؛ حتماً باید تورات و قرآن؛ هزاران سال پیشتر از این؛ از عصرِ یخبندان و دایناسورها  و ماموتها و «بیگ بنگ» خبر میدادند.
لذا نسلِ جدیدِ شارلاتانها که خود را «روشنفکرانِ دینی» مینامند باید به جایِ «سفید شویی» و تولیدِ «تفسیرهای نوین» برای تولیدِ «محیطِ زیستِ جدید برای جذامِ فکری Paganistic »؛ با مردم رو راست باشند.
اگر آنها رو راست نیستند؛ این وظیفهٔ شماست که با خودتان روراست باشید و خود را از این تارِ عنکبوتی برهانید.
زیرا تا «الاغ» وجود دارد؛ «الاغ سواران» بسیارانند.


کژدم