۱۳۹۰ آذر ۸, سه‌شنبه

چرا حمله به سفارت انگلیس؟

تلاشهای بی ثمر رژیم تازی پرستان شیعه مسلک؛ برای نجات رژیم اسد در سوریه؛ کارد را به استخوان ولی فقیه فرزانه رسانیده است. حتی تصور اینکه باید با دشمنی جنگید که در برابر تو نیست ولی چنان ویرانیهایی بوجود می آورد که قابل تحمل نیست؛ وحشت آفرین است. این وحشت اکنون در چند قدمی رژیم « آخرین ولی فقیه» به کمین نشسته است. دژ هلال شیعی در حال فرو ریزی است و این تمامی آن چیزیست که پیروان سردستهٔ راهزنان مدینه در طول این ۳۳ سال برساخته بودند. اکنون نتیجهٔ تمامی تلاشهای « سپاه قدس» که بیش از دویست میلیارد دلار برای آن هزینه شده است؛ مانند ساختمانی پوسیده در حال فرو ریختن است. رژیم برای درگیریهای نظامی خیالی خود با نیروهای کشورهای غربی؛ در چند سال اخیر دست به سازماندهی استراتژیک نوینی زد که آنرا « استراتژی موزائیکی کردن ایران» نام نهادند. اما اکنون با دشمنی روبرو هستند که گویا اساساً قصد حمله ندارد؛ ولی حملات مرگبارش امان دلاوران اسلام را بریده است. من مطمئن هستم که افراد اطلاعاتی نوشته های مرا بسیار بیشتر و دقیقتر از رهگذران میخوانند. آنها میدانند که سخن گفتن از « شکست استراتژیک» و بی بازگشت بودن مسیر آن؛ چه معنی کمر شکنی دارد و درد آنرا با مغز اسخوان خود حس میکنند. اظهارات ناشیانه و به دور از « ادبیات نظامی» که اخیراً از سوی فرماندهان به اصطلاح نظامی رژیم مبنی بر « تغییر دکترین نظامی» نیروهای مسلح رژیم بیان شد؛ اوج استیصال نظامی و سیاسی رژیم را در آستانهٔ فروپاشی آن؛ بیان میکند. هرکسی که با اندیشه های نظامی اندک آشنایی داشته باشد میداند که « تغییر دکترین» کلمه ای بسیار سنگین است و با « اجّی مجّی لا ترجّی» امکان پذیر نیست و یکشبه به وقوع نمیپیوندد. گسیختگی سخنان سردمداران رژیم و پرت و پلا گویی آنها و فاصله گرفتن از ادبیات سیاسی و نظامی و دیپلماتیک که نشانگر استواری و قدرت یک سیستم حکومتی است؛ به خودی خود بیانگر گم شدن « سوراخ دعا» و افتادن آب به « لانهٔ مورچگان» است.
 دو حرکت ظاهراً تهاجمی که یکی از آنها با پرتاب چهار موشک کاتیوشا در جنوب لبنان و سپس حمله به لانهٔ جاسوسی انگلیس در تهران انجام گرفت؛ نمیتواند «جنگی پیش رس» را به ارمغان بیاورد. زیرا خدایان جنگ میدانند که که چه زمانی و چگونه باید جنگ را آغاز نمایند و اراذل و اوباشی مانند « قاسم سلیمانی» ( قاسم اس ام اس) شاید تنها بتوانند نقش یک عضو در نیروهای ویژه را بازی کنند و  هدایت یک استراتژی جنگی منطقه ای؛ برای چنین افرادی  در حد رویاهای شبانه باقی خواهد ماند. تغییر یک شبهٔ « دکترین نظامی» و پرتاب ۴ فروند موشک کاتیوشا و تسخیر سفارت برای نمایش قدرت نه تنها کافی نیست؛ بلکه نشان از به گوشه افتادن «بچه گربهٔ بی دفاع» دارد. آنچه که اکنون نقش مهمی در عدم ورود نیروهای تازه سازمانیافتهٔ اتحادیهٔ عرب به سوریه و بوجود آوردن «منطقهٔ امن»؛ دارد. گرفتن تضمین های استوار از « اسرائیل» بر مبنای « عدم ورود و تسخیر کامل بلندیهای جولان» در سوریه است. کشورهای عربی و ترکیه و حتی اروپا و آمریکا؛ منتظر اجازهٔ روسها نیستند بلکه در پی گرفتن تضمین از اسرائیل هستند. و گویا ظاهراً اسرائیل که پیشتر از این از قطع برق « غزه» در صورت اتحاد نیروهای فلسطینی سخن میگفت؛ گویا اکنون آماده است تا اموال بلوکه شدهٔ فلسطینیها را آزاد کند و حماس نیز علایمی در رابطه با به رسمیت شناختن اسرائیل از خود نشان داده است. اما اینکه اسرائیل وارد بخشهای باقیماندهٔ بلندیهای جولان نشود؛ هنوز در محاق ابهام است. زمانی که حمله به سوریه آغاز شد میتواند به معنی داده شدن این تضمین نیز به حساب آید. من چندین بار به « مشهدی قاسم» گفتم که برگرد پیش مامانت؛ ولی گوش نکرد. بازهم میگویم که این جنگ در قد و قوارهٔ تو نیست؛ چون « خاورمیانهٔ بزرگ» در راه است. این لقمه حتی از دهان روسیه و چین هم گنده تر است؛ چه رسد به پرتاب چهار موشک کاتیوشا و تسخیر سفارت!!
کژدم

۱۳۹۰ آذر ۷, دوشنبه

اخبار بسیار مهم در رابطه با « سوریه»

 گذشته از خبرهایی که در رسانه های عمومی رسمی در رابطه با تعیین ضرب الاجل از طرف اتحادیهٔ عرب و تحریم بانک مرکزی سوریه و اخباری از این دست منتشر میشوند؛ اما بنابر آنچه که در اخبار غیر رسمی ؛ در منابع اطلاعاتی غرب می آیند؛ مهمترین بخش حرکتهای بین المللی در رابطه با بحران سوریه؛ آن حرکاتی هستند که میتوانند آنچه را که در زیر لایه های غلیظ بازیهای خبری و دیپلماتیک و سیاسی میگذرد را روشن سازند و دید نسبتاً کاملی از آنچه که در آوردگاه میگذرد را به علاقمندان نشان دهند؛ آنچه که در خبرهای رسمی و رسانه های نامدار می آید بسیار ناقص هستند و به عمد نمیخواهند آنچه را که در جریان است را به نظر بینندگان و شنوندگان خود برسانند و در واقع نقش مهندسی افکار را بازی میکنند.

آنچه که در حال حاضر در جریان است :

۱- روسیه در حال انتقال موشکهای « محاصره شکن» سطح به دریا از نوع SS-22  به سوریه میباشد.
۲- تمامی ارتشهای متخاصم با رژیم سوریه در حال آماده باش کامل هستند.
۳- حزب الله لبنان و سایر گروههای لبنانی و فلسطینی که « بود و نبود»شان در گرو ادامهٔ حکومت رژیم اسد است؛ در حال فرستادن نیروهای ویژهٔ‌خود به سوریه هستند.
۴- تمامی گروههای لبنانی و فلسطینی طرفدار رژیم اسد؛ سلولهای خفتهٔ خود در کشورهای اردن و ترکیه و عربستان را برای ایجاد بحرانهای نظامی؛ فرا خوانده اند.
۵- نیروهای « اخوان المسلمین» و « وهابی مسلک» که در لیبی بر علیه رژیم قذافی جنگیده اند از طرف ناتو و تحت سازماندهی و آموزش ارتش ترکیه؛ در حال گسیل شدن به سوریه و جنگیدن در زیر فرماندهی « ارتش آزاد سوریه» هستند. بخشی از این نیروها هم اکنون تحت آموزشهایی در رابطه با آشنایی با جغرافیای نظامی سوریه میباشند.
۶- چهار زیر دریایی سبک روسی که بعد از وارد شدن به ایران؛ در خط تولید زیر دریایی رژیم اسلامی « تولید انبوه» شده اند؛ به ناوگان زیردریایی رژیم اسلامی افزوده شده اند.
۷- ناو هواپیما بر آمریکایی در حاشیهٔ آبهای ساحلی سوریه لنگر انداخته و حفاظت خاک اردن و ترکیه را به عهده گرفته است.
۸- نیروهای ویژهٔ اسرائیلی به مرزهای سوریه و لبنان گسیل شده و در حال آمادگی جنگی به سر میبرند.
۹- نیروهای ارتش ترکیه در نوار مرزی سوریه در حال آماده باش جنگی قرار گرفته اند.

کژدم


۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

سازماندهی برای « جنبش سرخ» (بخش دهم)

در بخش نهم ؛ پس از توضیح اینکه « تاکتیک» چیست؟ به دو نوع از کاربرد مفهمو تاکتیک اشاره نمودم که مفهوم نخست « تاکتیک عملیاتی» بود و میتوان آنرا به « طراحی عملیاتی» نیز تعبیر نمود.

شناخت طراحی عملیاتی :

اگر در یک نبرد بتوانید تلفات بسیار زیادی به دشمن وارد کنید و خود  آسیب بسیار کمتری دیده  و یا حتی اگر هیچ آسیبی هم ندیده باشید ،ولی به هدف عملیات دست نیابید،  این دشمن بسیار آسیب دیدۀ شماست که پیروز میدان است و نه شما ، لذا طراحی عملیات نقش تعیین کننده ای در پیروز شدن دارد.

آنچه برای طراحی عملیات مورد نیاز است:

تعریف دقیق دشمن از نظر نظامی (منظور تعریف آرمانی وشعاری از قبیل ضد منافع ملی ؛ دشمنان خلق و امثالهم نیست ). تعاریف کلی معمولاً نقاط کور زیادی را به جای میگذارند که در زمان روبرو شدن با آن نقاط کور؛ باید با اشباح ناشناخته بجنگید؛ چون هر نقطه کوری که در تعریف عملیاتی دشمن  ذکر نشده باشد باعث خواهد شد که در زمان نبرد آمادگی رویا رویی  با آنرا نداشته باشید ، حال مسائلی را که در تعریف دقیق دشمن باید به آنها توجه نمود را می آورم :
۱- مراکز تجمع و تعداد نفرات و ادوات جنگی هر مرکز که در نتیجه مشخص خواهد کرد که هر کدام از مراکز چه نوعی از نیروهای رزمی را تشکیل میدهد و چه وظایفی را بر عهده دارند.
۲- ارتبا طا ت زمینی و سایتهای ارتباطات الکترونیکی  مراکزبا همد یگر و آدرس دقیق و فواصل ما بین مراکز (آدرس دقیق میتواند طول و عرض جغرافیایی و دشت و کوه وتپه های اطراف باشد و یا کوچه و خیابان و....باشد لذا بسته به نوع عملیات و منطقه فرق میکند ، اما  در هر صورت  باید شامل پارامترهای لازم باشد .)
۳- سیستم و ادوات ترابری و مسیرها و نوع چیزهایی که ترابری میشوند مثل آذوقه و مهمات و نفرات و جنگ افزار (که میتوان آنها را جزو اهداف استراتژیک به شمار آورد، و همیشه به یاد داشته باشید که منابع تواناییهای دشمن جزو اهداف استراتژیک میباشند. )
۴- به هیچ وجه فکر نکنید که مراکز تجمع دشمن و حوزۀ وظایف و تعداد نفرات و نوع ادوات مراکز  همینطوری و با شیر یا خط انداختن تعیین میشوند، بلکه مطمئن باشید که چیدن مهره ها (مراکز)، آرایشی نظامی است که بر اساس اهداف از پیش تعیین شده و طرحهای عملیاتی گوناگون و با در نظر گرفتن تاکتیکهای احتمالی تدافعی و تهاجمی است که شکل گرفته اند ، لذا با دقت در سه مورد بالا میتوانید نوع آرایش نظامی دشمن را کشف کرده و به اهداف مرحله ای و استراتژیک  و همچنین به نوع تاکتیکهای احتمالی که ممکن است به کار گیرند پی ببرید بدون اینکه جاسوس داشته باشید . البته باید کارسنگین شناسایی و تلاش فکری زیادی انجام دهید که دو نتیجۀ بسیار گرانبها به دنبال خواهد داشت ، اول اینکه به یک نیروی با درک بالای نظامی تبدیل میشوید و دوم اینکه بسیاری از اسرار دشمن را کشف میکنید.
۵- بدست آوردن آگاهی هرچه بیشتر از نوع تاکتیکها و طرحهای عملیاتی احتمالی دشمن تا جایی که چنان اشرافی برحرکات دشمن داشته باشید که گویا همه چیز برایتان مثل روز روشن باشد و نتیجۀ چنین اشرافی چنانکه با طرحهای عملیاتی درست توأم شود چنان دشمن را در منجلاب درماندگی و گیجی فرو میبرد که توان عملیاتی خود را از دست میدهد و زمان چنان برعلیه دشمن کار میکند که حتی فرصت بازنگری طرحها و تاکتیکهایش را هم نداشته باشد لذا مجبور به جنگی میشود که شما برایش رقم میزنید و هر روز بیش از روز پیش به روزمرگی جنگی دچار میشود و در نتیجه با پرداختن هزینه ای بسیار سنگین شکست میخورد و اگر چنین آگاهی هایی را کسب نکنید این شما هستید که به همان سرنوشت دچار میشوید. 
بدون داشتن این آگاهیها؛ باید مانند یک جنگاور « کور» جنگید و مانند یک « احمق» شهید شد.تعداد زیاد کشته ها نه نشانهٔ غرور و عظمت بلکه نشانهٔ حماقت است.( من به بحثهای شعاری و شاعرانه کاری ندارم ؛ که کشته ها را به مقامهای آنچنانی میرسانند بلکه مسائل را از نظر عملی محض می نگرم.)

طراحی عملیاتی کاربردی :

مطالبی که در بالا ذکر شد به خاطر باز کردن ذهن یاران نسبت به مسائل نظامی و سیاسی بود و بخشی از آنها در طراحی عملیات  نقش اساسی بازی میکنند . حال ببینینیم که یک طرح عملیاتی چه چیزهای حد اقلّی را باید شامل شود ؟:
۱- طرح باید مسیر و نقطه دقیق آغاز حمله  را کاملأ مشخص سازد .
۲- طرح باید مسئله دیده بانی را حتمأ حل کند(یعنی اینکه عملیات بدون دیده بانی یک بازی کور است)
۳- طرح باید نیروهای پشتیبانی حمله و جای استقرار آنها را مشخص سازد.  ( به هلاکت رساندن نیروهای فراری دشمن و یا درگیر شدن با نیروهای کمکی وظیفهٔ نیروی پشتیبانی است)
۴- طرح باید مسیر عقب نشینی را مشخص نماید .
۵- طرح باید محل استقرار خط آتش عقب نشینی را مشخص سازد.
۶- طرح باید تمامی افراد را قبل از عملیات توجیح کند که هرکسی در جای خاص خود به وظیفه اش عمل نماید ، مثلأ  خط آتش عقب نشینی نباید  به خط حمله بپیوندد و یا اینکه نباید به دشمنان فراری تیر اندازی نماید بلکه این وظیفۀ به عهدۀ نیروی پشتیبانی است .
۷- طرح باید مسئله ارتباطا ت نیروها را در نظر داشته باشد.(واکی تاکی و یا بیسیم و یا دادن علامتهای سمبلیک که میتواند از طریق دیده بان رد و بدل شوند).
۸- تمامی افراد تیم باید از محل انجام عملیات حد اقل دوبار( یکبار در تاریکی شب و یکبار در روشنایی روز) دیدن کنند و حداقل به شعاع دو کیلومتر از مرکز عملیات  تمامی خیابانها و کوچه پس کوچه ها و امکانات طبیعی استتار در روز و شب را به خوبی بشناسند.
۹- تمامی ارتفاعات مشرف به منطقهٔ عملیاتی و همچنین نقاطی که میتوانند به عنوان نقاط کور خارج از دید این ارتفاعات برای سنگر گیری و یا استتار بکار روند و همچنین مهمترین نقاطی که بتوان در آن نیرو مستقر نمود تا  نیروهای تک تیر انداز دشمن که معمولاً از ارتفاعات استفاده میکنند زیر آتش گرفت و یا  از استقرار آنها جلوگیری نمود. باید در یک طرح عملیاتی حتماً در نظر گرفته شود.

حال به وضوح دیده میشود که یک تیم عملیاتی بدون در نظر گرفتن  یکی از این پارامترها چقدر ضعیف به نظر میرسد.

 حالا اندکی پیشتر میرویم  : (تمرین نظری یک عملیات فرضی)

۱- طرح باید فاصلۀ مراکز تجمع دشمن که در اطراف نقطۀ عملیات هستند و مدت زمان رسیدن نیروهای کمکی دشمن  ( با موتور سیکلت و نفر برها) را اندازه گرفته و در طرح عملیاتی به عنوان شاخص زمانی مدت عملیات در نظر بگیرد و برای نتیجه بهتر حتی نیروهای گشتی موتوری دشمن را نیز برای ضریب اطمینان بیشتر در طرح بگنجاند.
۲- برای عقب نشینی امن تر باید بیش از یک مسیر در نظر گرفته شود و هیچکدام از مسیرها نباید رو به مسیر تردد نیروهای کمکی دشمن ختم شود.و نیروهای خط آتش عقب نشینی باید هر لحظه آماده تغییر محل خود از یک مسیر به مسیر دیگر باشند (با اشارۀ دیده بان) . 
۳- نیروهای پشتیبان باید هر لحظه آماده درگیری با نیروهای کمکی دشمن را داشته باشند و با اشارۀ دیده بان با نیروهای کمکی دشمن درگیر شوند لذا قبل از عملیات نقاط کمین و در گیری با مهمانهای ناخواندۀ احتمالی ، حتمأ باید تعیین گردند. 
۴- در زمان حمله و یا عقب نشینی هر کس و به هر عنوان ، حتی به بهانه حرف زدن و سرگرم کردن نیروهای خودی برای اتلاف وقت وارد میدان شود بدون هشدار و اتلاف وقت باید حذف شود و اگر عده ای بخواهند مسیر عقب نشینی را سد کنند بدون توجه به جنسیت و سن وسال باید حذف شوند. (زیرا مردم عادی این کار را نمی کنند و کسی که این کار را میکند یک فرد حرفه ای است.) 
۵- در شرایط به محاصره در آمدن تنها چیزی که مد نظر یاران باید قرار گیرد فرار است و به همین خاطر نباید در یک سنگر بمانند حتی اگر امن به نظر برسد.زیرا با ماندن در یک نقطه در واقع زمان را از دست میدهید و با نیروهای کمکی دشمن رو برو خواهید شد.
۶- در صورت محاصره شدن عوض فرار از دشمن باید از یکسو با موضع تهاجمی به آنها نزدیک شوید تا نتوانند از نارنجک و یا آتشبار هلیکوپتر بر علیه شما استفاده کنند و یا از تیرباری سنگین استفاده کنند چون احتمال هدف قرار دادن خودشان افزایش می یابد. این نوع از تکنیکها  سنگر گرفتن در درون دشمن نامیده میشود این تکنیک جنگی در جنگ ویتنام از طرف ویت کونگ ها انجام میگرفت تا مانع از بمبارانهای گسترده شود.
۷- در صورت لزوم یک بمب بیخطر اعلامیه پخش کن زمانی در محل نصب شود. ( برای ساختن چنین بمبی میتوانید از وبسایت کارزار روش ساختن باروت سفید را بیاموزید و با استفاده از آن سیستمی را بسازید که با کمترین خطر اطلاعیهٔ شما را پخش کند).
۸- با توجه به احتمال وجود نیروهای گشتی موتور سوار دشمن حد اکثر زمان عملیات نباید از ۱۵ دقیقه بیشتر باشد ، لذا حمله باید بسیار سریع و شدید باشد و به همین خاطر چندین بار تمرین شود( مانور نظامی) و به این منظور میتوانید بازیهایی را اختراع کنید و با سرعت آن بازیها را بارها و بارها انجام دهید.
۹- بعد از کامل شدن عقب نشینی افراد باید داخل مردم شده و در میان آنها استتار شوند و در مسیرهای جداگانه از محل عملیات دور شوند..

به خاطر زیادی مطلب ادامهٔ بحث را به بخش یازدهم وا میگزارم و از یارانی که این سلسله مقالات را مطالعه میکنند؛ خواهشمندم  که با کپی نمودن آنها و فرستادن به یاران درون میهن؛ کاری مهم در جهت براندازی رژیم تازی پرستان جلاد بر دارند.
کژدم
  

۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

زمان برخورد نظامی با سوریه بسیار نزدیک است.

 رئیس جمهور روسیه؛در بارهٔ احتمال انتقال موشکهای استراتژیک روسیه به مرزهای اروپا ( کالنینگراد)  و هدف گیری به سوی سامانه های ضد موشکی آمریکا و اروپا را در دستور کار قرار دهد؛ سخن گفته است. یحیی رحیم صفوی هم از موشک باران اسرائیل توسط ایران و لبنان و حماس سخن رانده است که حرف تازه ای نیست و هر از گاهی تکرار میشود. حرف روسها نیز تازگی ندارد و در گرماگرم بحث های چند سال پیش نیز دقیقاً همین سخنان را از زبان آنها شنیده ایم. در آن دوره روسها با همین شیوهٔ گفتاری دو دست آورد مهم را به کیسهٔ خود انداختند که یکی عدم پیشروی ناتو به همسایگی روسیه و دیگری اشغال « اوستیای جنوبی» بود و دستاورد آمریکا نیز وارد کردن روسیه به « پیمان استارت ۱» و رای ممتنع روسیه در شورای امنیت برای تصویب قطعنامه علیه رژیم شیعی ایران بود. اکنون روسها همان ساز را دوباره کوک کرده اند؛ اما اینبار به جای پخش کردن شناسنامهٔ روسی برای اهالی « اوستیای جنوبی»؛ سه کشتی جنگی ( جنگ الکترونیک) در دریای مدیترانه و آبهای ساحلی سوریه مستقر نموده  و تهدید به هدف قراردادن سامانه های هشداردهندهٔ ضد موشکی و خروج از پیمان « استارت ۱» را در برنامهٔ خود قرار داده اند.
اگر فکر کنیم که روسها با دخالت در جنگ احتمالی ناتو؛ خاکستر و دود آنرا به مسکو خواهند برد؛ اشتباه کرده ایم. روسها میدانند که این جنگی نیست که باید در آن شرکت کرد؛ بلکه جنگی است که باید در آن به دزدیدن ساعت مچی و انگشتر و پول توجیبی مردگان پرداخت. روسها با هزینه ای بسیار اندک که فرستادن سه کشتی جنگی است و یک سخنرانی و یا مصاحبهٔ تلویزیونی رئیس جمهورشان؛ هم « ولی فقیه بدبخت فرزانه»  و هم بشار اسد را سرکیسه نموده و هم سهم بیشتری از مشارکت در نشستهای ناتو به دست آورند و در آیندهٔ « خاورمیانهٔ بزرگ » نیز سهمی داشته باشند. روسها به چانه زنی با غرب و امید دادن به گروه گدایان« خامنه ای - اسد» تا جایی که به بخشی از خواسته هایشان برسند ادامه خواهند داد و میدانند که وقت اندکی برای چانه زنی مانده است به همین دلیل نیز قضیه را مطبوعاتی کرده اند تا تاثیر بیشتری داشته باشد. بازی روسها بسیار هنرمندانه طراحی شده است؛ زیرا هر دو طرف جنگ در موضع « له له زدن» هستند و زمان و کمینگاهی بسیار مناسب را برای خوردن همزمان از « توبره و آخور» انتخاب نموده اند. لذا اگر هر بسیجی و یا سپاهی که حجم مغزش اندکی از « مرغ» بیشتر باشد؛ باید به توخالی بودن این امیدها و پشتیبانیهای رادیویی پی برده و گوشت دم توپ «سردار بشکهٔ آبجو» نشوند. آنچه که پاسدارها وبسیجیهای ساندیسی باید بدانند این است که قیمت ساندیس تنها کتک زدن دختران و پسران بی دفاع در خیابانها نیست  و قیمت ساندیس میتواند مرگ باشد و ارزش سخنان « سردار رحیم صفوی» نیز بیشتر از « سعید الصحاف» صدام حسین نیست ولی اگر سخنان مرا باور ندارند؛ بنابر احتیاط واجب که یک اصل فقهی است ساعت مچی و انگشتر عقیق و پول توجیبی به همراه خود نبرند. زمانی که نوجوانان آلمانی گروه گروه در مقابله با سربازان روسی و آمریکایی کشته میشدند؛ هیتلر به فکر طرح نقشهٔ فرار بود و فرار هم کرد. او سالها به همراه اوا براون به زندگی نکبت بار و کثیف خود ادامه داد ولی بسیجیهای او همگی یا کشته شدند و یا شاهد ویرانی سرزمینشان گردیدند. اما در ایران بسیاری از بسیجیان با ظهور اولین طلایه های اغتشاش و درهم برهمی؛ به دست همسایه های داغدار خود کشته خواهند شد و کسی هم نخواهد توانست جلو آنرا بگیرد. همانگونه که پیشتر ها نیز گفته ام؛ سپاهی ها و بسیجی ها متعلق به قبیله و عشیرهٔ خاصی نیستند تا از چتر حمایتی قبیلهٔ خاصی نیز برخوردار باشند و لذا در زیر دست و پا له خواهند شد روزی برای خنده های مستانه و روزی برای مرگ با خفت. اینرا از این روی میگویم که در آستانهٔ تحولات بزرگی قرار داریم که طلایهٔ آن با سقوط رژیم اسد نمودار خواهد شد و در مدتی نه چندان طولانی؛ اگر در داخل ایران بخشی از نظامیان دست به کودتا نزنند ؛ شتر مرگ بر در خانه های تمامی افراد رژیم خواهد خوابید. اکنون وظیفهٔ نیروهای مبارز نه نوشتن نامه به درگاه آمریکا برای حملهٔ نظامی ؛ بلکه آماده نمودن افکار عمومی هم میهنان برای سازماندهی سازمانهای دفاع غیر نظامی و روبیدن حزب اللهی ها و بسیجیها و نیروهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم از محله ها ست. حملهٔ نظامی نه با در خواست کسی انجام خواهد شد و نه با نوشتن بیانیه های ضد جنگ میتوان از آن پیشگیری نمود. اما آنچه که میتوان انجام داد سازماندهی مردم برای شناسایی و در هم کوبیدن نیروهای کثیف رژیم از محله ها و به دست گرفتن کنترل محلات و شهرها و کمک به مردم برای گذار کم تلفات تر به فردای بعد از جنگ است. هرگونه سهل انگاری از طرف نیروهای مدعی دموکراسی باعث بی آبرویی آنان خواهد شد و مردم از آنها خواهند پرسید که کجا بودید؟ و آنها نیز نخواهند توانست که بگویند که تقصیر رژیم بود. زیرا سوال بعدی این است که : پس شماها چکاره اید؟ آیا نشسته اید که سیب برسد و بیفتد و شما تنها آنرا بردارید؟
سخنان رئیس جمهور روسیه تنها نشانگر یک چیز است و آن اینکه : جنگ بسیار نزدیک است و زمانی برای تلف کردن و شعرگفتن نمانده است. اکنون  زمان سازماندهی مردم برای دفاع از خویش در برابر بحران جنگی و به درک فرستادن نیروهای رژیم فرا رسیده است .

کژدم


۱۳۹۰ آذر ۱, سه‌شنبه

پیش در آمد هایی که اشاره به آغاز جنگ دارند.

اظهار نظر امیر عبدالله ( سلطان اردن) در بارهٔ رژیم اسد؛ با توجه به آنچه که یک ماه پیش از این اتفاق افتاد؛ به خودی خود گویای یک نقطهٔ عطف است. ارتش اردن که با اخطار سوریه؛ از مانور نظامی دست شست؛ اکنون از اسد میخواهد که  تخت ریاست را ترک گوید. عملیاتهای نظامی « ارتش آزاد سوریه» در حال اوج گیری و جدا شدن نظامیان و پیوستن به ارتش آزاد سوریه شتاب بیشتری گرفته است. بخشی از پناهندگان سوری در ترکیه توسط نیروهای ترک به عنوان بخشی از نیروهای رسمی ناتو؛ آموزش دیده اند تحت فرمان افسران جدا شده از ارتش سوریه قرار میگیرند. هرچند که ظاهراً تعداد عملیاتهای انجام گرفته از طرف این نیروها کم می نماید؛ اما به احتمال زیاد بخشی از آنها به صورت « سلولهای خفتهٔ نظامی» منتظر فرا رسیدن روز موعود هستند. خطری که از طرف این سلولهای خفته؛ رژیم اسد را تهدید میکند؛ بسیار بیشتر از عملیاتهای نظامی پراکنده است. هرچند که عملیاتهای نظامی پراکنده؛ نیروهای نظامی رژیم اسد را وادار به تحرک و دویدن به هر سوی میکند؛ و ضمن تحمیل هزینه های زیاد؛ آنها را هر روز خسته تر و فرسوده تر ساخته و شرایط را برای یک خیزش مسلحانهٔ عمومی و گسترده آماده میسازد و این را نیز نباید از نظر دور داشت که بخشی از نیروهای اسد؛ که ارتش را ترک نکرده اند؛ نه به خاطر وفاداری به رژیم؛ بلکه به عنوان  « ستون پنجم» نیروهای مبارز سوری  در درون ارتش قلمداد میشوند و وظیفهٔ مهمی را در روز موعود به عهده دارند.
بنا بر گفته های منابع اطلاعاتی و نظامی غربی؛ دو کشتی جنگی روسی که در بنادر سوریه لنگر انداخته بودند ( متعلق به پایگاه دریایی روسیه در لاذقیه» این بندر را ترک نموده اند و احتمالاً هدف آنها جلوگیری از ورود سلاحهای سبک و نیمه سبک و موشکهای کتفی زمین به هواست که از مبادی نامعلومی  از طریق لبنان و اردن وارد سوریه میشوند. اما آیا روسیه وارد جنگی خواهد شد که طرف قرارداش در حال شکست است؟ و یا اینکه؛ در تدوین استراتژیهای نظامی که بتواند نیروهای روسیه را خارج از دایرهٔ جغرافیایی درگیریها نگاه دارد؛ با کشورهای غربی رایزنی مینمایند؟ ( به نظر من با توجه به طبیعت رفتار سیاسی روسها در دو دههٔ اخیر؛ شق دوم درست است و روسها به دفاع از اسد نخواهند پرداخت و او را پیشاپیش فروخته اند؛ و در مورد رژیم اسلامی حاکم بر ایران نیز به همانگونه خواهد بود هر چند که علی اصغر سلطانیه بعد از انتشار قطعنامهٔ IAEA گفت که صبر کن برم به روسها بگم؟!!).
حزب الله لبنان که تمامی سلاحها از زیر ریش و سبیل آنها رد شده و به سوریه میرسند؛ خود را به کوری و کری زده است و طبق بعضی از اخبار غیر رسمی؛ بخش اعظم سلاحهای استراتژیک حزب الله از طرق سوریه به عراق حمل میشود. زیرا پدر خوانهٔ حزب الله لبنان؛ میداند که اسد یک برگ سوخته است و نمیتواند زندگی شیعیان جنوب لبنان را بیش از این به خطر اندازد.
رژیم اسلامی حاکم بر ایران نیز اکنون در تلاش است که بتواند در عراق و ایران؛ شرایط را برای پذیرفتن کادر های نظامی حزب الله لبنان آماده سازد و خود را برای درگیری نهایی آماده میسازد. آنها میدانند که بعد از فروپاشی رژیم اسد؛ حفظ نیروهای « حسن نصر الله» در لبنان نه تنها بیفایده بلکه موجب ایجاد تنشهایی خواهد شد که میتواند دودمان شیعیان لبنان را به باد دهد. لذا مهاجرت بی سر و صدای حزب الله لبنان به عراق از هم اکنون آغاز گردیده است و سخن « لئون پانه تا» وزیر دفاع آمریکا مبنی بر اینکه « بعد از خروج نیروهای آمریکایی از عراق؛  رژیم ایران دچار اشتباه محاسباتی نشود» اشاره به این قضیه دارد.
همانگونه که جنبش ۱۴ مارس لبنان که ترکیبی از نیروهای ضد سوری هستند؛ به جریان قاچاق سلاح به سوریه کمک مینمایند و خود را برای آیندهٔ بدون اسد آماده میسازند؛ نیروهای ضد حاکمیت شیعی عراق نیز به نوبهٔ خود در حال آماده شدن برای شرایط نوین هستند و کشورهای منطقه نیز به نوبهٔ خود آنان را تقویت میکنند. به هر حال تلاشهای فراوانی در تمامی جبهه ها دیده میشود. الّا در جبههٔ « اپوزیسیون ایران» که همچنان مشغول « Social Life » و « Chat » است و هر از گاهی هم نگاهی به میدان می اندازند تا ببینند کی « گل زد»؟ آیا داور اشتباه کرد و یا اینکه واقعاً « گل» شد؟ اپوزیسیون ایرانی همهٔ ریش و قیچی را به خامنه ای و آمریکا و اروپا سپرده است و مشغول « شعر گفتن» است.

کژدم

۱۳۹۰ آبان ۲۹, یکشنبه

رژیم اسلامی حاکم بر ایران و گام بلند دیگری در جهت شکست استراتژیک.

انفجار در سایت موشکی ملارد و ضد و نقیض گوییهای بلندگوهای گوناگون رژیم و اشارهٔ چند تن از آنان به « آزمایش موشکی» و تکذیب آن نشانگر سردرگمی شدید دست اندرکاران رده بالای رژیم است و نشان میدهد که سر کلاف را گم کرده اند. باز صد رحمت به بشار اسد؛ که بعد از حملهٔ اسرائیل به سایت اتمی « الکبار» سوریه؛ کاملاً آنرا تکذیب کرد و هیچ سخنی نگفت. فراموش کردن زبان و ادبیات سیاسی و امنیتی؛ نشانگر عمق فاجعه است. همانگونه که « سلطانیه» نمایندهٔ رژیم در IAEA نیز بعد از برملا شدن آنچه که قرار بود در گزارش آن سازمان بیاید؛ دچار همین « سکتهٔ ادبی و دیپلماتیک» گردید. از سوی دیگر کشته شدن همزمان فرزند محسن رضایی با فاجعهٔ انفجار؛ میتواند ( احتمالاً) گویای این امر باشد که آنهایی که احمد رضایی را به پیش حوریها فرستادند؛ در واقع به طور غیر مستقیم ( ادبیات عملی امنیتی) به رهبر فرزانه اعلام نمودند که « کار کار ماست و حتی از زمانش نیز اطلاع داشتیم» و به زبانی دیگر نشان دادن انگشت میانی است که در فرهنگ غربی به علامت فحش و اینکه « دیدی که حسابت را رسیدیم و هیچ غلطی هم نمیتوانی بکنی» و در پشت بند آن وزیر دفاع اسرائیل نیز از اتفاقی که افتاد ابراز خوشحالی نمود و افزود که امیدوار است در آینده از این نوع اتفاقات بیشتر بیفتد که با اینکه در ادبیات عمومی تنها یک ابراز خوشحالی ساده مینماید ولی در عرف گفتمان دیپلماتیک و سیاسی؛ گفتن مطلبی است ؛ بدون آنکه مستقیماً آنرا بگوید. ظاهراً حرفی که من میزنم بی ربط مینماید و شاید بعضیها بگویند که  مگر آنها مغز خر خورده اند که بگویند « کار کار ماست و جاسوسانشان را لو بدهند؟». پاسخ اینکه به هر حال چه آنها بگویند و یا نگویند؛ با توجه به سابقهٔ کشته شدن کارشناسان اتمی رژیم از طریق استفاده از عملیات نظامی عریان دیگر لزومی به مخفی نگاه داشته شدن این تئوری که عوامل خارجی در این کشتارها و خرابکاریها دست داشته اند؛ بیفایده است.  به هر حال تا زمانی که عملیات انجام نگرفته است؛ مخفی کاری یک امر ضروری است؛ اما زمانی که عملیات آغاز و به پایان رسید؛ دیگر خورشید طلوع کرده است و همگان میتوانند آنرا ببینند؛ و زمانی که اینگونه اتفاقات به تواتر اتفاق می افتد؛ در واقع مسئلهٔ وجود « حلقه های جاسوسی» آشکار است و تنها چیزی که اهمیت دارد پیداکردن این حلقه و یا شبکه ای از حلقه هاست.
بنا بر طبیعت رفتاری رژیم؛ پیش بینی میشد که به عربده کشی عملی بپردازند و یک مانور موشکی را بیندازند؛ اما گویا « موشک» دیگر « جیز» شده است و دست را میسوزاند؛ لذا ناگهان اعلام کردند که یک مانور هوایی بزرگ چهار روزه برای نشان دادن اقتدار نیروی هوایی در پیش است. به هر حال طبق رسومات ایرانی هدر دادن میلیونها متر مربع پارچه برای پلاکارد و هدر دادن مقدار زیادی سوخت هواپیما و فرسوده کردن قطعات هواپیماها هم در حد راهپیمایی های بیمصرف و پلاکاردهای بی مصرف تر از آن به شمار می آید و گرنه دو سال پیش همین نیروی هوایی که قرار بود در روز ارتش نمایش قدرت بدهند؛ با اخطار روسیه به احتمال بمباران شدن این هواپیماها در آشیانه؛ توسط اسرائیل؛ کأن لم یکن اعلام شد. نیروی هوایی که نتواند حتی یک نمایش هوایی را از ترس بیرون آورده شدن؛ انجام دهد؛ به درد حمل و نقل « خامنه ای» و « گلّهٔ همراه» او به مشهد میخورد و نه یک جنگ.
آنچه که اکنون برای رژیم اسلامی اولویتی بسیار مهم پیدا کرده است؛ مسئلهٔ عملیات « شکار جاسوس» است که به خودی خود موجبات نارضایتیهای فراوانی را در جامعهٔ اطلاعاتی رژیم بر خواهد انگیخت و چه به شکار جاسوس بینجامد و یا نینجامد؛ حد اقل ۳ نتیجه را در بر خواهد داشت که اولی؛ تعطیل نمودن پروژه های مهم تا زمانی که به این نتیجه برسند که سیستم را از آلودگی پاک نموده اند. دوم اینکه دور طاقت فرسایی از بازی « موش و گربه » به راه خواهد افتاد که هزینه های خاص خود را دارد. سوم دلسردی بسیاری از نیروهایی که عربده های رژیم را به عنوان واقعیت پذیرفته بودند که به نوبهٔ خود میتواند به ریزش نیروهای رژیم بینجامد.

ریشه در کجاست؟

حتماً شنیده اید که نیروهای اپوزیسیون قلابی همیشه از کشورهای اروپایی و آمریکا گلایه داشتند که چرا رژیم را تحریم نمیکنند و زمانی که آنها میگفتند : باور کنید که ما تحریم میکنیم اما آنها راههایی پیدا میکنند و تحریمها را دور میزنند. مهمترین درخواست تحریمها توسط « دیپلمات مخملباف»  در پارلمان اروپا بود که آنها هم گفتند بیا این چند تا جایزهٔ فستیوال را هم بگیر و برو غازتو بچرون. در واقع کشورهای تحریم کننده؛ درهای رسمی را میبستند و با این ترفند « استراتژیستهای اسلامی» را به کوچه های تنگ و تاریک « بازار سیاه» ادعایی میکشاندند و هر آشغالی را با هزار عشوه و ناز با قیمتهای سرسام آوری به « نئاندرتالهای اسلامی» میفروختند و از همین کانالهای ظاهراً غیر قانونی تمامی حرکات رژیم را رصد میکردند. تمامی قطعات مهم برای ساخت موشک و بمب اتمی از همین کانالهای آلوده به دست رژیم رسیده و در تهران « اختراع» شده اند. و انفجار اخیر در پادگان « ملارد» نتیجهٔ زرنگ بازیهای رژیم در دور زدن تحریمها به شمار می آید.
حادثهٔ ملارد؛ زنگ پایان پروژه های موشکی رژیم بوده و سیستم دفاعی استراتژیک؛ کاملاً شکست خورده است. اکنون رژیم قدرت تهاجمی استراتژیک ندارد. باید منتظر ماند و دید که چه بلایی بر سر سایر محصولات نبرد دریایی که از بازارهای سیاه « اختراع» نموده اند؛ خواهد آمد.

۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه

سازماندهی برای «جنبش سرخ» بخش نهم

در بخش هشتم با فرماندهی و آنچه که استراتژی نامیده میشود آشنا شدیم و دریافتیم که یک گروه بدون داشتن استراتژی مبارزاتی برای رسیدن به هدف؛ در واقع چیزی به جز شماری از آدمها نیست و اینکه فرماندهی چقدر میتواند در رهبری عملی گروه برای رسیدن به اهداف و یا بالعکس ؛ چشیدن مزهٔ شکست؛ مؤثر باشد. اکنون میخواهم وارد بحث مقولهٔ « تاکتیک» شده و آنرا به طور مفصل توضیح دهم.
اساساً جنگیدن و یا به قولی دیگر مبارزه؛ ترکیبی از علوم و هنر بکار گیری آن برای شکست دشمن است. در واقع اگر زمانی مشاهده کردیم که مبارزه به جایی نمیرسد؛ بدین معنی است که « هنر استفاده از علوم برای شکست دشمن» در آن مبارزه بکار نرفته است  و طراحان مبارزه ؛ یا اساساً با هنر جنگیدن و داشتن آشنایی به علوم مورد نیاز بی بهره اند؛ و یا اینکه «اهداف دیگری» را دنبال میکنند که برای « فرمانبران » ناشناخته است و فرماندهان نیز میلی برای توضیح دادن ندارند و برای فرار از پاسخگویی دست به ترفندهای گوناگونی از قبیل بزرگنمایی قدرت دشمن دست بزنند. به عنوان نمونه «دو نقل قول کاملاً یکسان» از دو جریان « سیاسی - نظامی» در دو تاریخ و مکان کاملاً گوناگون می آورم که بعد از شکست برای توجیح اشتباه خود استفاده نمودند.
۱- بعد از شکست استراتژیک چریکهای فدایی خلق در « سیاهکل» که به نابودی صد در صد نیروهایشان انجامید این جمله را در توجیح شکست گفته شد : « ما فکر نمیکردیم که رژیم به این شدت و گستردگی با نیروی جنگل برخورد نماید» و پس از آن برای دلداری دادن به خویش آنرا « حماسه» خواندند و سرودها و اشعاری برای توجیح شکست سرودند که گویی یک پیروزی بزرگ بوده است و در نهایت سالگرد ۱۹ بهمن به یک « عاشورا»ی مارکسیست لنینیستی تبدیل میشود.
۲- بعد از پایان جنگ ۳۳ روزهٔ میان حزب الله لبنان و اسرائیل؛ حسن نصرالله چنین گفت : « من اصلاً فکر نمیکردم که اسرائیل برای اسارت دو سرباز خود اینچنین عکس العمل شدیدی بکار برد» و در پشت بند آن نیز سرودهای حماسی وطرح پیروزی های خیالی معنوی و لفاظی های شهادت طلبانه و حماسی ؛ جای توضیح علل واقعی شکست برای فرمانبران بدبخت را میگیرد.
هر دو گروه از یک ترفند سود میبرند و آن سوء استفاده از « ایمان» فرمانبران چشم و گوش بسته است . در حالی که چنین شکستهایی در یک نیروی دموکراتیک که بر اساس  مکانیسم «هماهنگی فرماندهان و فرمانبران بر اساس آگاهی فرمانبران» استوار است. در حالی که در نیروهای « عقیدتی» مکانیسم  هماهنگی بین فرمانده و فرمانبر؛ از مسیر « حماقت و چشم و گوش بستگی فرمانبران» میگذرد و معمولاً فرماندهان با القابی از نوع « آیت الله العظمی» و « حجت الاسلام» و یا « رفیق کبیر» از پاسخگویی هرگونه پرسشی طفره رفته و خلأ را با « شعار» پرمیکنند.
هر چند این بخش از گفتار جنبهٔ حاشیه ای دارد؛ اما چشمهای تیز بین بسیاری از مطالب را در آیینهٔ این حاشیه خواهند دید و مرا به گروه « کوران» کاری نیست.

تاکتیک :

کلمهٔ تاکتیک به دو معنی در طول مبارزات به کار میرود :
۱- تاکتیک عملیاتی.
۲- عملیات تاکتیکی.

هر عملیاتی از دو دیدگاه متفاوت؛ ولی مرتبط با یکدیگر قابل بر رسی است.

الف: شیوهٔ خاصی که برای اجرای عملیات در نظر گرفته شده است؛ که متأثّر از شرایط جغرافیای نظامی محل عملیات؛ ابزار و ادوات و نفرات لازم برای اجرای عملیات و سازماندهی خط عقب نشینی و امور دیگر است.
ب: نقش عملیات در رابطه با « استراتژی کلی مبارزاتی». توضیح اینکه آیا عملیات تنها برای اینکه کاری انجام گرفته شود؛ انجام میگیرد و یا اینکه بخشی از مجموعهٔ مبارزات برای بر اندازی است؟ در این قسمت  ناچار به ذکر مثالی هستم ؛ تا منظور خود را روشن سازم.
فرض کنید که در یک منطقه از شما خواسته میشود که مثلاً جناح چپ نیروهای دشمن را تار و مار کنید. این فرمان بسته به اهمیت اجرایی آن میتواند دستور باز و یا بسته باشد. شاید حتی به نظر شما این فرمان با تحلیلی که از نیروهای دشمن دارید مسخره به نظر بیاید. اما شما برای اجرای فرمان به « طراحی عملیاتی» دست زده و کاری را که از شما خواسته شده است را انجام میدهید. طرح عملیاتی که از جانب شما داده شده است را « تاکتیک عملیاتی» و خود عملیات را بدون توجه به طرح شما ( هر چه که باشد)؛ از دید آنهایی که به شما دستور داده اند را « عملیات تاکتیکی» مینامند. حال اگر « تاکتیک عملیاتی» شما شکست بخورد؛ بسته به آنچه که مورد نظر فرماندهان شما بوده است؛ میتواند شکست در « عملیات تاکتیکی» و یا پیروزی در « عملیات تاکتیکی» باشد. در بخش دهم  در این مورد مفصل تر سخن خواهیم گفت. اینکه برخی از خوانندگان شاید سوال کنند که چرا اینهمه بریده بریده سخن میگویم؟ باید بگویم که تنها دلیل آن دادن زمان لازم برای خوانندگان علاقه مند برای اندیشیدن وهضم و جذب مطلب است. زیرا آموزشهای نظامی و سیاسی؛ مانند داستانهای ننه کلثوم نیستند که یکباره بنشینیم و داستان امیر ارسلان نامدار و یا حسن کچل را از آغاز تا به انتها بگوییم. اما ذهنی که با آموزشهای نظامی خو گرفته باشد؛ حتی زمان خواندن یک رمان و یا داستان حسن کچل نیز؛ از دیدی منطقی و ریاضی  مورد تحلیل قرار خواهد داد. و زمانی که یک خوانندهٔ معمولی از ماجراهای داستان لذت میبرد؛ یک ذهن سیاسی - نظامی؛ چه بسا از کشف حماقتهای نهفته در روند ترسیم شدهٔ ماجراها لذت ببرد و داستان را به گونه ای دیگر در ذهن خود بازنویسی کند.

کژدم 


۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه

موشکهایی که هرگز شلیک نخواهند شد.

عده ای در کنار اکبر گنجی که از هر دوجمله ای که میگوید؛ یک جمله اش این است که ایشان روشنفکر هستند؛ جمع شده اند و به نام دفاع از میهن با تشیع یازده امامی بدون قرآن بیعت کرده اند و عده ای دیگر نیز به همان نام میگویند که تاکی باید منتظر بمانیم تا جمهوری ننگین اسلامی هزینه های بیشتری را بر کشورمان تحمیل کند؟ پس بیایید تا همگی در دست هم تمامی هزینه ها را یکجا و به یکباره بپردازیم و از کشورهای مهد دموکراسی بخواهیم که سرزمینمان را ویران کنید و همهٔ هزینه ها را یک جا میپردازیم و سپس هزینهٔ نظامی آمریکا و سایر کشورهای دموکراتیک را هم پرداخت میکنیم ( نه اینکه آنها پرداخت کنند؛ بلکه مردم ایران از طریق قراردادهایی که بوسیلهٔ این میهن پرستان قلابی با کشورهای غربی بسته میشود؛ پرداخت کنند و همین میهن پرستان قلابی هم برای جوش دادن قراردادها به نان و بوقلمونی برسند و حسابهای پس انداز کوچکی هم در لیختنشتاین و یا سوئیس باز کنند).
هر دو گروه؛ گروه خائنین حرّافی هستند که یکی برای حفظ رژیم کثیف اسلامی تلاش میکند و دیگری برای پیشی گرفتن در اظهار نوکری به درگاه کشورهای بیگانه؛ مسابقهٔ « ماراتن حراج میهن » براه انداخته اند. هیچ یک از این دو گروه بیشرم که خود را « اپوزیسیون» مینامند برای بر اندازی رژیم گامی بر نداشته است و بر نخواهد داشت. زیرا یکی درزیر بیعت خامنه ای است و دیگری با جیبهای خود بیعت کرده اند. دارو دستهٔ اطراف و همسوی با اکبر گنجی؛ میگویند که اپوزیسیون همینقدر خوب است که در رادیو بی بی سی و صدای آمریکا بحث های صدتا یه قاز بکند و آن گروه دیگر هم تاکنون بیش از این؛ کار دندانگیر دیگری نکرده اند و درواقع شبیه همان حرفهایی را میزنند که نمایندگان و نفوذیهای رژیم در خارج از کشور میزنند. درواقع هر دو دار ودسته یک حرف را میزنند و اگر نزنند هم چندان فرقی ندارد. زیرا زمانی که هر دو طرف جنبش را به « بی عملی» دعوت میکنند؛ میدان تنها برای دو گروه باز میماند :
۱- گروه اول : کشورهای بیگانه.
۲- گروه دوم : رژیم اسلامی حاکم.
بنا بر این نتیجهٔ جنگ این دو گروه هر چه که باشد؛ فصل الخطاب خواهد بود. زیرا نه کسی برنامه ای ارائه میدهد و نه هواداران شبه سیاسی اینگونه جریانهایی حوصله و قدرت درک برنامهٔ سیاسی را دارند. لذا چه به سوی آن دارو دسته و چه به سوی این دار و دسته کشانیده شوید مسئلهٔ آزادی ایران بر زمین خواهد ماند. بنا بر این بهتر آن است که به « ذق و ‌ق» این دو دسته از ارازل نباید توجه نمود. اما شاید بعضیها بپرسند که آیا مگر این کشورهای غربی مغز خر خورده اند و نمبدانند که مثلاً گنجی مامور وزارت اطلاعات است؟ من میگویم که آنها نیک میدانند ولی مسئله این است که آنها همین را میخواهند. کشورهای غربی میخواهند تا این لفاظی ها تا جایی ادامه یابد که همه به یک حاکمیتی که برآیند استراتژیهای منطقه ای آنهاست تن در دهند. حرکت آرام کشورهای غربی نه تنها تضعیف رژیم اسلامی بلکه به طور همزمان به استیصال کشاندن مردم ایران را نیز دنبال میکند و اگر مردانی از جنس فولاد به میدان نیایند و این معادله را با سازماندهی مبارزهٔ مسلحانه برای نابودی رژیم ؛ برهم نزنند. یا باید به نابودی میهن و بر سر کار آمدن « کرزای» ها و « چلبی» ها تن دردهند و یا به نابودی میهن با ادامهٔ حاکمیت طولانی رژیم تن در دهند.

اما من خبر بدی برای هر دو گروه شغالان و کفتارها دارم؛ و آن اینکه پروژهٔ موشکی رژیم در بن بست عجیبی گیر افتاده است.
 انفجار اخیر در زاغهٔ موشکی رژیم و آنهم در زاغه ای که مهمترین موشکهای سپاه در آن نگهداری میشوند؛ و لحن گفتاری سران سپاه؛ نشان از یک خرابکاری دارد. پیش از آنکه کسی از خرابکاری عمدی در این انفجار سخنی به میان آورد؛ یکی از منابع اطلاعاتی اسرائیل از دست داشتن گروهی به نام «عقاب» در این انفجار خبر داد و تلویحاً نیز در کنار آن یاد آور شد که این گروه هرگونه دست داشتن در این عملیات را تکذیب کرده است. این منبع اطلاعاتی هرچند که خبر خود را به روز نمود ولی بازهم در نامبردن از گروه «عقاب» ( همین سرلشکر هخای خودمان) عقب نشینی ننمود و گویی که از «سرلشکر هخا» به زبان بی زبانی میخواست که آنرا به عهده بگیرد و مشهور شود؛ زیر این گروه ادعای « سیاسی- نظامی» بودن را به یدک میکشد ولی منابع اطلاعاتی اسرائیل نمیدانند که منظور از « سیاسی- نظامی» در فرهنگ این گروه یعنی: « نظامیان فراری و علاقه مند به بازگشت به مام زمینهای جنت آباد و قلهک و ...» میباشد. بعد از این حاشیهٔ کوتاه باید یاد آور شوم که اگر این کار یک خرابکاری عمدی بوده است ( که البته بوده است) نشان از وجود یک شبکهٔ وسیع از جاسوسان و افسران عملیاتی دارد که باید در یگان موشکی سپاه ؛ بویژه در رده های کارشناسان ارشد این یگان لانه کرده است. اگر اینرا کژدم در این ینگهٔ دنیا میفهمد؛ پس رژیم نیز با آن دستگاه عریض و طویل اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی خیلی بهتر و با جزئیات بیشتری میداند و هم اکنون بازی موش و گربه برای شکار جاسوس شدت بیشتری یافته باشد. طبق گفته های فیروز آبادی در لحظهٔ انفجار عملیات آزمایشی مهمی در جریان بوده است؛ که اگر این گفته صحت داشته باشد؛ تمامی افراد مهم و کلیدی دست اندر کار این آزمایش مهم؛ اکنون در حال عشقبازی با « حوریهای ۷۰ متری» هستند و مانند سوسک بر روی بدن حوریان راه میروند. نتیجه آنکه با حوری و یا بدون حوری؛ کلیدی ترین افراد این یگان دیگر وجود خارجی ندارند و آنهایی هم که مانده اند « آبدارچی های» این گروه هستند. بنا بر این؛ سخن دیگر فیروز آبادی مبنی بر اینکه این تحقیقات « دو هفته» به عقب افتاده است؛ تنها در حد یک جوک احمقانه است که هیچکس را نمیخنداند. اما شاید اساساً همهٔ این جاسوسها عنصر انسانی نیستند و تعدادی از آنها « نانو ماشین» باشند. در سال ۱۹۸۰ میلاد مسیح ( که پدرش در آسمانهاست) کوچکترین ماشین به اندازهٔ یک میلیمتر در آمریکا ساخته شد که تمامی مشخصات یک اتوموبیل الکتریکی را داشت که باطری آن باطول عمر ۱۰۰۰ سال و قابل شارژ با صدا بود و در ضمن این ماشین دارای سیستم « جی پی اس» و توان گرفتن فرمان از طریق ماهواره و اجرای فرامین را داشت. این ماشین توانایی حمل مواد قابل انفجار در مقیاس کوچک ولی با اثر مخرب بالا را نیز دارا بود و نام این ماشین را « نانو ماشین» گذاشتند؛ در حالی که سایز آن در حد «نانو» نبود. اکنون « نانو تکنولوژی» تا عمق « برنامه ریزی مولکولی» پیش رفته است. نانوماشینها قابل تزریق در رگهای خونی و لنفاوی نیز هستند؛ بدون آنکه با مقاومتی روبرو شوند آنها میتوانند علایم حیاتی نیز داشته باشند. حال اگر نانو ماشینهای نسل کنونی را بتوان در یک « مادر بورد» به شکل یک قطعهٔ کلیدی جاسازی نمود؛ ردیابی آن به تکنولوژی بسیار بالاتری از سازندگان آن نیاز دارد و لذا قابل ردیابی نیست ؛ بویژه اگر در حال « خواب» باشدو در صورت ردیابی قابل جایگزین کردن نیست و زمانی نیز که با امواج ماهواره ای بیدار شود؛ دیگر کار تمام است. بنا بر این امکان اینکه کل پروژه را « کان لم یکن» اعلام نمایند نیز میرود. خوانندگان گرامی حتی به ذهنشان هم راه ندهند که این قضیه یک داستان علمی تخیلی است؛ بلکه بسیار واقعی است.
اما اینکه چرا اسرائیل و کشورهای غربی به جای برخورد مستقیم از چنین روشی استفاده میکنند به دلایل زیر است :
۱- رژیم را وادار به خریدهای کلان و هدر دادن منابع مالی نموده و آنرا از درون تهی میسازند.
۲- ملت ایران نیز به همراه رژیم آرام آرام ضعیف میشود و هر روزه تعداد بیشتری از مردم به زیر خط مطلق فقر هل داده میشوند.
۳- به راه انداختن بازی « خرس وسطی» رژیم را به طرف دادن امتیازهایی به روسها و چینیها هل داده و تلاشهای نافرجام رژیم را هر چه بیشتر پرهزینه تر سازند.

نتیجه اینکه : رژیم دارای موشکهایی است که میتواند آنها را چه بسا به خوبی آزمایش کند و امیر نشینهای حاشیهٔ خلیج فارس و عربستان راوادار نماید که سر کیسه هایشان را شل نموده و به خریدهای تسلیحاتی بیشتری روی بیاورند؛ اما آنچه که قابل باور نیست؛ این است که در زمانی که رژیم بخواهد آنها را به سوی هدفی شلیک کند؛ این امر امکان پذیر نشود.
بنابر این مهمترین استراتژی تدافعی - تهاجمی رژیم تازی پرستان؛ که از گورستانهای « بدر» و « احد» برخاسته اند؛ چیزی به جز تلاشهای بی ثمر نخواهد بود. مانند کسی که قرار است با هواپیما به مسافرت برود و در جلو آینه لباسش را پوشیده و ادکلن زده و کراواتش را نیز بسته است و کیف خود را بر میدارد و به راه می افتد ولی در نزدیکی فرودگاه متوجه میشود که شلوار نپوشیده است ولی دیگر خیلی دیر شده است.
 آنهایی که به این موشکها و به بمب اتمی ادعایی به چشم یک دست آورد مینگرند و مردم را به « عشق ولایت» فرا میخوانند و به زندگی مالامال از فقر و آرزوهای پژمرده و به خون دل نشستهٔ مردم ایران و نسلهایی که از پی خواهند آمد؛ وقعی نمینهند و نوکری رژیم کثیف اسلامی را ترویج میکنند ( مانند اکبر گنجی و همپالگیهایش) و آنانی که نوکری کشورهای غربی را ترویج میکنند؛ بدانند که نه آب بلکه باد در هاون میکوبند.

کژدم

۱۳۹۰ آبان ۲۶, پنجشنبه

انفجار زاغهٔ موشکهای شهاب و دسپاچگی رژیم.

اینکه هر حکومتی پروژه های سری دارد؛ کاملاً طبیعی است. و باز هم اینکه اگر بخشی از این پروژه ها؛  لو برود؛ این حق برای کتمان واقعیت به هر طریقی کاملاً طبیعی است. اما زمانها و مقاطعی فرا میرسند که کتمان ؛ رنگ «رازداری» را از دست میدهد و رنگ خجالت و شرمساری به خود می گیرد. بمباران سایت اتمی سوریه که از طرف اسرائیل انجام گرفت؛ از همین نوع بود. همه گفتند که اسرائیل این سایت اتمی سوریه را بمباران کرده است. اسرائیل سرش را پایین انداخت و حرفی نزد. سوریه هم مانند کسی که در تاریکی شب و در یک کوچهٔ بن بست به او تجاوز کرده باشند؛ گفت « هیچ اتفاقی نیفتاده است» و این شایعهٔ امپریالیسم و صهیونیسم جهانی است. همه به بشار اسد گفتند که به تو تجاوز شده است؛ بیا بریم آزمایش کنیم. بشار اسد گفت: الّا و بلّا هیچ اتفاقی نیفتاده است.
چند روز پیش همین بلا بر سر پاسداران خامنه ای آمد. زاغهٔ موشکهای شهاب منفجر شد و برای نعش کشی؛ از آمبولانسهای اتوبوسی استفاده کردند. ولی گفتند که گاز بود و سپس گفتند که گاز نبود؛ بعد هم گفتند که ۲۷ نفر بود و سپس گفتند که ۱۷ نفر بود و حالا میگویند که ۳۶ نفر بود و احتمالاً تا ۷۲ تن شهید کربلای «حسین نوره کش»؛ پیش خواهند رفت. بزرگترین « بشکهٔ آبجو دنیا» که در کتاب رکورد « گینس» به ثبت رسیده است و امروزه فرماده کل نیروهای مسلح رژیم اسلام ناب محمدی است نیز گفت که انفجار در زمان یک آزمایش مهم رخ داده است و آنها فقط « دو هفته» از عملیاتی کردن سلاحهای استراتژیک عقب افتاده اند. سازمانهای عملیاتی زیرزمینی هم گفتند که : آقای فیروز آبادی پشتکوهی؛ تو چقدر باهوشی؟ مواظب خودت باش تا انگلیسها به جای « تربچه نقلی» ندزدنت؟!!! گفته میشود که تعداد کسانی که « دود» شده اند و تابوتهای خالی برای آنها تشییع شده است؛ بیش از ۱۵۰ نفر بوده اند. بعضی ها هم که من به شوخی نامشان را « اصغر خان» میگزارم یونیفورمهای سفید پوشیده اند ( مثلاً کفن) و میگویند که میخواهند در اسرائیل عملیات انتحاری بکنند؛ غافل از اینکه همهٔ دنیا میدانند که سپاه پاسداران که تا خرخره در گنداب دایر کردن روسپی خانه ها و معاملات کلان مواد مخدر فرو رفته است؛ لیاقت هیچ چیزی را ندارد و مانند یک « بادکنک» است که با یک « پخ گفتن» تا کویر لوت فرار خواهند نمود. چند سال پیش که « عماد مغنیه» به درک فرستاده شد؛ حسن نصرالله از سوراخ موش گفت که انتقام خواهد گرفت. بعد از آن سپاه پاسداران جاکشان اسلامی؛ برای دستگیر کردن « عبدالمالک ریگی» حاضر شد که « المبحوح » فلسطینی را به دست سلاخان بسپارد و در مقابل؛ آنها هم « عبدالمالک ریگی» را تحویل دهند. معامله با « بادا بادا مبارک بادا» انجام گرفت و همه فهمیدند که سپاه شیعیان حسین نوره کش؛ از چه رشادتی برخوردار است. اکنون دیگر حنای سپاه رنگی ندارد؛ و ولی فقیح فرزانه هم تکیه بر « باد» داده است. آزمایشهای فوتوشاپی موشک و دهها کثافتکاری دیگر؛ سپاه را به همان اندازهٔ واقعی که « خوار و خفیف» است نشان میدهد و حتی خودشان نیز نمیدانند که اولین کسی که فرار خواهد کرد کدامشان خواهد بود؟
 خاندان اسد در حال احتضار است و دیگر در؛ رادیوهای بیگانه از کمک سپاه پاسداران به رژیم اسد؛ سخنی به میان نمی آید.
 چند روز پیش یکی از ژنرالهای باز نشستهٔ آمریکایی گفته بود که باید فرماندهان سپاه را بکشند. و سخنگویان سپاه نیز تهدید متقابل کردند و چند روز بعد از آن ۱۵۰ نفر از مهمترین افراد سپاه پاسداران به دوزخ شتافتند و سپاه نیز با به میدان فرستادن چند فروند از عربده کشهای مشهور؛ این اتفاق را یک تصادف جلوه دادند. بعضی ها نیز مانند « اصغر خانها» فکر میکنند که سپاه تلافی خواهد کرد. « اصغر خوانها» نمیدانند که سپاه تبدیل به یک درخت پیر و پوسیده شده است. استراتژی « موزائیکی» کردن ایران؛ قایقهای تندرو؛ هلال در هم شکستهٔ شیعی؛ زمانی که دشمنی  چشم در چشم در برابر تو صف آرایی نکرده است استراتژیهای مسخره ای مینمایند. در زمانی که سربازان امام زمان منتظر یک سرباز دشمن هستند؛ میبینند که هیچ سربازی در دیدرس نیست؛ اما آنچه که دیده میشود؛ چیزهایی هستند که مانند قرآن از آسمان نازل میشوند و تمامی اینها؛ همگی نشان از خفتی دارد که بزودی سپاه پاسداران آیین تباهی با آن روبرو خواهد شد. آنهایی که در سال ۸۸ با کشتن دختران و پسران بیدفاع؛ در خیابانها احساس رشادت میکردند؛ اکنون ذلت و فرومایگی خود را تا مغز استخوانشان حس میکنند.

کژدم

۱۳۹۰ آبان ۲۳, دوشنبه

بی بی سی میگوید : ایرانیها « قارچ» هستند

نخست این ویدیو را نگاه کنید تا « دکتر جراح؛ کژدم گزنده»؛ تمامی سوراخهای « انگلو ساکسون ها» را جراحی کند.
من بعضی چیزها را نمیتوانم بفهمم؛ شاید هم مثل بهرام مشیری « کودن» هستم. زیرا اتفاقات عجیبی در اطراف ما میگذرند که رابطهٔ آنها با هم مانند رابطهٔ « گوز و شقیقه» و به زبانی دیگر رابطهٔ « ملکهٔ انگلستان و وایکینگها» است. البته شما میتوانید این دو اصطلاح را روی هم منطبق کنید تا ببینید که ملکهٔ انگلستان بر کدام و وایکینگها بر کدام کلمهٔ دیگر منطبق میشود؟؟!!

تاریخچهٔ ادعاهای ظاهراً علمی و در اصل « شارلاتانیسم»

در سال ۱۹۹۹ میلاد نامعلوم « مسیح تکفیری»؛ تمامی شرکتهای سازندهٔ کامپیوتر دست به ترفندی زدند که ظاهراً بر اساس علوم کامپیوتری بود و شایع کردند که در آغاز سال ۲۰۰۰ میلادی فرضی؛ تمامی کامپیوتر ها سال « ۰۰۰۱ » را نشان خواهند داد و تمامی داده ها بر روی دیسک سخت و « مادر بورد» و « پروسسور» دچار درهم بر همی خواهد شد و به همین دلیل کامپیوتر های زیادی را به بسیاری از « گوساله » های انگلو ساکسون که کامپیوتر داشتند فروختند؛ تنها به خاطر اینکه این نژاد بسیار فهمیده تحت تاثیر مزخرفاتی که « مایکرو سافت» و « اینتل» و سایر کمپانیهای سازنده در گوش آنها فرو کردند و روی کامپیوتر های فروخته شده در سال ۱۹۹۹ میلاد مسیح تکفیری (که پدرش در آسمانها با شهاب سنگها « تنیس » بازی میکند)؛ یک « کد» نوشته شده است و آن کد این است « Y2K OK» یعنی این کامپیوتر برای سال ۲۰۰۰ اشکالش رفع شده است. این یکی از بزرگترین کلاهبرداریهای صنعتی بود که هرگز پیگیری نشد و کمپانیهای سازندهٔ کامپیوتر صدها میلیون دلار به جیب زدند. چرا؟ برای اینکه میدانستند با چه نژاد گوساله ای طرف هستند.

حدود ۲۰ سال پیش کارخانه های سازندهٔ « سیگار» دو دانشمند محقق در امور سرطان را به میدان آوردند که در سرتاسر دنیا در کنگره های علوم پزشکی و در برنامه های تلویزیونی؛ سخنرانیهای غرایی ( مانند ولی فقیه فرزانه) نمودند و با نشان دادن کارتونهای ظاهراً علمی ( مانند کارتونهای جنگ ستارگان در زمان رونالد ریگان)؛ ثابت کردند که سیگارهای مارلبورو و وینستون و سایر سیگارهای ساخت کمپانی « ویرجینیا اند توباگو» نه سرطان زاست و نه اعتیاد آور است. چند سال بعد از آن؛ دانشمندان مستقل در تمامی کشورهای پیشرفته « گند» کار این خود فروختگان را در آوردند و ثابت شد که آنها مثل « محمد و مسیح» دروغ میگویند.( البته در ایران میگویند که مثل س.. دروغ میگوید؛ ولی چون به من توصیه شده است که مودب باشم؛ من هم از مرحلهٔ ادب به مرحلهٔ تقدس گام نهادم تا کسی اعتراض نکند).

آقای « ال گور» که رقیب جورج بوش مقدس بود؛ چون در انتخابات شکست خورد؛ پروژهٔ علمی را به میان آورد که به « افزایش درجهٔ حرارت جهانی» مشهور شد. ایشان نه تنها جایزهٔ بهترین فیلم را در مراسم « اسکار» از آن خود نمودند؛ بلکه با برپایی سخنرانیهایی که بلیطش را به صدها دلار میخریدند؛ به صدها میلیون دلار دست یافتند و باعث بوجود آمدن یک « کسب و کار جدید» ( بیزینس) گردیدند و بر همان اساس فشارهای زیادی بر چین و برزیل و کشورهای دیگر در حال توسعه تحمیل نمودند که داستانش را بعداً ننه کلثوم برایتان خواهد گفت.

آقای « میر حسین اوباما» هنوز از در وارد نشده بود که جایزهٔ صلح نوبل را گرفت؟! آخوند اکبر گنجی هم هرچی جایزهٔ سکولاریسم « شیعهٔ یازده امامی» و « دوموکراسی»( به لهجهٔ رفسنجانی) را درو کرد؛ مخملباف هم که استاد نمایش « عقب ماندگیها و بدبختیهاست» به همراه دخترش راست و چپ جایزه میگیرند و کسب و کار فامیلی راه انداخته است ( Family Business  ). 
 اکنون یک « مادر فرشتهٔ » ایرانی ( چون گفته اند مودب باش اینطوری گفتم ولی همه فهمیدند) را بی بی سی کشف کرده است که روی ۲۶۰۰ نمونه کار کرده است و میگوید که ایرانیها « آریایی» نیستند و این دانشمند برجسته ( از جلو و از عقب) بدون اینکه بگوید که اصلاً مشخصه های « نژاد آریایی» به کدام ملت تعلق دارد؟ میگوید که خفه شوید؛ چون من از روی متنی که در یک آزمایشگاه در برابر من نهاده اند بعد از صد بار تمرین باید بخوانم که ایرانی ها هرچه که هستند « آریایی» نیستند!!!! بعد هم میگوید که ایرانیها از یک نژاد دیگرند و نام این نژاد تازه تاسیس را هم نمیگوید. اما اگر به طرز سخن گفتن این « مادر فرشته» نگاه کنید خواهید دید که چند بار آب دهانش را غورت میدهد ( در علوم جاسوسی و تحقیقات  کار آگاهی پلیسی به این گونه رفتار میگویند : Body Language ) یعنی چشمها و دستها و صورت و گلوی شما بیشتر از زبان شما حرف میزنند و شما را لو میدهند.
 این « مادر فرشته» میگوید که ایرانیان به نژادی دیگر تعلق دارند که ۱۰ هزار سال است که در ایران زندگی میکنند.  و حتماً این نژاد چون هیچ نامی ندارد همینطوری مثل قارچ بیرون آمده و تاریخچه اش به همان ۱۰۰۰۰ سال ختم میشود و هیچگونه تاریخی پیش از آن نداشته اند و همینطوری مانند قارچ روییده اند. ( کسی میتواند اگر این مرتیکه را دید به دو قسمت عادلانه و مساویش تقسیم کند؟)
البته بی بی سی از اینگونه پژوهشگران؛ بسیار در زیر بال و پرش دارد؛ مانند علیرضا نوری زاده « پژوهشگر و رئیس مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه» و رادیو فردا و صدای آمریکا هم همینطور. این رادیوها که سرمایه و بودجه شان را دولت های « انگلو » میپردازند؛ چنین پژوهشگران و کارشناسانی را هم در اختیار دارند.
 اما پرسش این است که چرا « انگلو » ها از به پا خاستن دیگر بارهٔ « فرزندان کوروش و کاوهٔ آهنگر» اینچنین بر خود میلرزند؟ مگر قرار نبود که با « حاکمیت اسلامی» ایرانیان تمامی هویت خود را فراموش کنند؟ مگر قرار نبود که « فروهر» و « زرتشت» و« کوروش» فراموش شوند؟
این وحشت تنها و تنها به یک دلیل؛ و آن اینکه اگر ملتی در زمانی حتی بسیار دور؛ بنیانگذار بزرگترین و نخستین امپراطوری جهان بوده است. باز هم میتواند مانند کوهها از قعر دریا ها سر بر آورد.

کژدم

۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

دربارهٔ « اپوزیسیون» و کمکهای خارجی

اخیراً آخوند « اکبر گنجی» که یکی از دست پروردگان زبردست « وزارت اطلاعات » نا جمهوری ننگین اسلامی است؛ توسط برادران بی بی سی؛ به صحنهٔ نمایش آورده شد. ( اینجا)؛ ایشان طبق معمول با استفاده از روش مندرس « متکلمین» با مقدمه چینی های ظاهراً منطقی؛ تلاش نموده اند تا تمامی مخالفین « غیر خودی» را « خائن » خطاب کنند. پیش از هر چیز لازم میدانم که خوانندگان  سخنان و صغری و کبری چینی و مقدمات و سیر استدلال ایشان  و نتایجی را که به آن رسیده اند را بخوانند و سپس با هم  به « جراحی» گفتار ایشان بپردازیم.

ایشان میگویند: «  شکاف های اجتماعی مردم یک جامعه را از یکدیگر متمایز ساخته و موجب پیدایش گروه بندی هایی می گردد. شاید از دل این گروه بندی های اجتماعی، "گروه های سیاسی" متفاوت و متعارض برون آید. به تعبیر دیگر، صورت بندی شکاف های اجتماعی، قلمرو سیاسی را به شدت متأثر می سازد. تاریخ یک کشور، به شدت در شکل گیری شکاف های اجتماعی موثر است.»
این پاراگراف به خاطر اینکه بسیار کلی است؛ میتواند حتی شامل شکافهای موجود میان « عروسها و مادر شوهرها» هم بشود. این دقیقاً آن شیوه از گفتاری است که ظاهراً میخواهد چیزی بگوید؛ ولی در واقع چیزی نمیگوید و خواننده را به جایی میرساند که آنچه را که خود میپسندد را در سیمای این نوع از گفتار ببیند و بر ارواح اموات آخوند گنجی رحمت بفرستد و در دل خویش چنین بگویند که ایشان خیلی میفهمند. این شیوه از گویش درتمامی دوران ۱۴۰۰ سالهٔ حاکمیت تازی پرستی بر ایران؛ متداول بوده و همیشه « جنبهٔ تعبیری» داشته است. و اکنون هم آخوندهای مروج تازی پرستی؛ همیشه از « روایتهای گوناگون اسلام» سخن میگویند و در واقع آنچه را که میگویند بر اساس « نرخ روز نان» است و اگر ذهن موشکافی آنانرا به زیر تیغ جراحی نبرد؛ تا ابد الآباد به این « شارلاتانیسم گفتاری» ادامه خواهند داد. سخنانی از قبیل : « روایت خشن اسلام» و یا « روایت صلح دوستانه از اسلام» و یا تعابیری از این نوع همگی ساخته و پرداختهٔ عده ای از آخوندهاست تا به هر طریقی که میتوانند مردم را از بیداری و دگر اندیشی به دور نگاه دارند و اجازه ندهند تا از دایرهٔ اندیشه های « آیین تباهی» بیرون روند. حال ببینیم که ایشان چگونه ادامه میدهند :

«  شکاف های سیاسی و اجتماعی حول مقوله های خاصی شکل گرفته و افراد و گروه ها را از یکدیگر متمایز می سازند.»
ایشان باز هم از ذکرمشخص مقوله های « خاص» طفره میروند و و آنها را « مه آلود» نگاه میدارند. این مقوله های خاص را در یک جملهٔ کلی به این شکل بیان نمود : « جامعه به دو بخش عمومی مالکان و آنانی که مالکیتی ندارند تقسیم میگردد» و اگر بخواهیم آنرا به صورت مشخص تری بیان کنیم؛ آن جمله به این شکل در می آید : « مالکین زمین؛ مالکین مراکز تولیدی؛ مالکین سازه های مسکونی؛ مالکین مراکز خدماتی و در سوی دیگر آنانی که یا مالکیتی ندارند و یا اینکه مالکیتهای کوچک آنها هر روزه در زیر فشار بزرگ مالکان خرد میشود». اما ببینیم که « آخوند گنجی» چه نوع « شعبده» ای را از زیر عمامه اش بیرون می آورد :
« به مهمترین دوگانه هایی که طی یکصد سال اخیر شکاف های سیاسی ایران را پدید آورده اند، بنگرید: مشروطه خواهان و استبداد طلبان، دموکراسی و دیکتاتوری، چپ و راست، لیبرالیسم و سوسیالیسم، استقلال و وابستگی، روحانی و غیر روحانی، سکولار و غیر سکولار، امپریالیست ها و ضد امپریالیست ها و غیره و غیره.»
همانگونه که میبینید ایشان ناگهان شکاف را به طرف اندیشه های سیاسی؛ میکشاند؛ در حالی که هیچ یک از این اندیشه ها در متن و بطن جامعهٔ ایران جریان نداشتند. به عنوان مثال داستان مشروطه خواهان و استبداد طلبان؛ دو دوره را در بر میگیرد. دورهٔ نخست به پیش از سرنگونی سلسلهٔ منحط قاجار مربوط است و دورهٔ دوم به  حکومت پر افتخار خاندان پهلوی مربوط میشود. در دورهٰ نخست یک نبرد عمومی میان آزادیخواهان میهن پرست که بنا بر تجربه ای که از سلاطین منحوس قاجار و نفوذ شدید روحانیت کثیف شیعه داشتند « سلطنت مشروطه» را راهی برای رسیدن به پیشرفت صنعتی و دموکراسی می انگاشتند؛ غافل از آنکه سیستم ارباب رعیتی مانع بزرگی در راه دموکراسی و پیشرفت صنعتی بود. لذا اندیشهٔ مشروطهٔ سلطنتی را باید آمیخته ای از اندیشهٔ سرمایه داران مالی(‌تاجران) و زمینداران بزرگ نامید و گرنه چیزی به نام « صنعت و سرمایهٔ صنعتی» محلی از اعراب نداشت. ایران در آنزمان حتی در شرایطی بدتر از افغانستان کنونی بود و حتی ارتش نیز نداشت. تمامی مجلس نشینان و سران ارتش نیز همان خانواده های خانها و زمینداران و تجار بودند. سیستم آخوندی کثیف شیعه نیز با تمامی استخوان بندی و ستون فقرات مالی اش همچنان پا برجا بود. آنهایی که میخواهند « مشروطه خواهی» را به جای « آزادی خواهی و دموکراسی» به مغز ایرانیان بچپانند؛ چه اکبر گنجی باشند و چه مصدق بی لیاقت و چه بهرام مشیری ( انبان حماقت سیاسی) و چه دار و دستهٔ کثیف موسوم به « ملی مذهبی» همگی در یک خط هستند و آن هم خط به بیراهه کشاندن «نو اندیشان و تازه بیدارشدگان» و کشاندن آنان به بیغوله های تاریخ طوطی وار؛ بدون ذکر واقعیتهای ساختارهای اقتصادی و اجتماعی ایران در آن دوران بکشانند و با نهادینه کردن اندیشه های مغلوط و سراسر دروغ؛ ذهن آنان را به « کویر» مبدل سازند که تا هیچ گل و گیاه با طراوتی در آن نروید و هر آنچه هم که بروید؛ چیزی به جز خار و خس نباشد؛ تا بتوانند در این کویر جولان دهند و خدایان یک چشم در شهر کوران باشند. به همین دلیل است که در این برهوت و خارزار اندیشهٔ سیاسی هنوز هم کسانی هستند که مردک فرومایه ای همچون عزت الله سحابی را مراد خود میدانند و بزرگترین افتخار این فرومایه از حفظ خواندن « زیارت فاطمه»  و آوردن خمینی لجن تبار بود. بنی صدر هم از همین دارو دسته است و او هم پادشااه یک چشم دستهٔ دیگری از کوران است و رجوی و رئیس جمهور لچک به سرشان نیز دست کمی از سایر این فرومایگان ندارند. بقیهٔ « دوگانه هایی» هم که آخوند گنجی ردیف کرده است؛ بدون توضیح ساختار این اندیشه ها؛ درهمان روال « شعبده بازی و شارلاتانیسم سیاسی» قرار دارد. حال ببینینیم که ایشان بعد از این صغری و کبری چینی؛ چه هدفی را دنبال میکند : 
«
یکی از حساسیت های تاریخی گروهی از ایران، بیگانه ستیزی آنان است. ایرانیان با توجه به وابستگی برخی "نیروهای سیاسی" به دول خارجی، به شدت نسبت به این گونه افراد حساس بوده و آنها را به "خیانت" و "نوکری" متهم می ساختند و می سازند. تحولات ناشی از "جهانی سازی" -که گویی تحولی اساسی در مفهوم "ملت- دولت" و واقعیت آن پدید آورده است- و ابداع مفهوم تازه "دخالت بشر دوستانه"، گروهی را بر آن داشته تا منکر ارزش هایی چون "عدم وابستگی نیروهای سیاسی به دول خارجی" شوند. در واقع مدعیات این دسته از "نیروهای سیاسی" این است:
  • استقلال معنای سابق خود را از دست داده و فقط دولت های دموکراتیک مستقل هستند؛
  • در مبارزه با رژیم استبدادی، دریافت پول از دول خارجی توسط مخالفان (نیروهای سیاسی ای که می خواهند جایگزین رژیم موجود شوند) مجاز و گاهی ضروری است؛
  • ارائه اطلاعات نظامی محرمانه و سری کشور -وقتی دولتی استبدادی بر آن حاکم است- به دول خارجی توسط نیروهای سیاسی مخالف مجاز است؛
  • تهاجم نظامی به کشوری که نظام سیاسی اش دیکتاتوری است، تحت عنوان "دخالت بشر دوستانه"، مجاز و برحق است و درخواست برای انجام آن در ایران هم ایرادی ندارد؛
  • تهاجم نظامی دولت های قدرتمند به کشورهای دیگر تحت عنوان هراس از این که شاید در آینده به سلاح اتمی دست یابد، مجاز و برحق است. (به این ترتیب در مناقشه اتمی ایران، مقصر رژیم ایران است و اسرائیل که خود دارای بمب اتمی است، مجاز به حمله نظامی به تأسیسات هسته ای ایران فاقد بمب اتمی است)
  • تأکید بر ضرورت استقلال، مخالفت با امپریالیسم یا غرب، نکوهش رابطه فعالان سیاسی با دول خارجی، لزوم عدم وابستگی نیروهای سیاسی و... همگی مفاهیمی کودکانه و قدیمی اند. هنوز که هنوز است عده ای در عصر سپری شده مبارزات ضد امپریالیستی زندگی می کنند و اصلاً هیچ تکانی نخورده اند. (از این نگاه، معیارهای دوگانه غرب و عملکرد اسرائیل، واقعیت و توازن قواست. نگاه استقلال طلبانه ما قبل جهانی شدن خودمان را باید محکوم کرد، ولی اعمال آنها -هر چه که بود- مهم نیست، برای این که نزاع اعراب و اسرائیل ربطی به ما نداشته و دوستی با اسرائیل به سود منافع ملی ایران است)
  • کسانی که این مدعیات را قبول ندارند، عوام، ضد امپریالیست، غرب ستیز و همراهان آیت الله خامنه ای هستند.»

 آخوند گنجی از بیگانه ستیزی مردم ایران سخن میگوید و اینکه  گروههای سیاسی وابسته به بیگانگان را خائن و نوکر بیگانه مینامند. آخوند گنجی نمیگوید که این گروهها کیانند؟ اما من سوالاتی برای آخوند گنجی دارم : مگر نه این است که این؛ حکومت وقت فرانسه بود که رهبر لجن تبار شما و اعوان و انصار ملی مذهبی و بنی صدر را در « نوفل لوشاتو» در معرض نمایش و تبلیغات سنگین رسانه های غربی قرار داد و سپس نیز با « کوچه دادن » به عوامل رژیم مستقل اسلامی شما چشمهای امنیتی اش را بست تا زنده یاد بختیار را سلاخی کنید. دولت کثیف اتریش به اشراف کامل بر توطئهٔ کشتن زنده یاد دکتر قاسملو؛ به نیروهای اعزامی رژیم شما؛ به آنها کوچه داد تا ایشان را به رگبار ببندید و سپس در فراری دادن این عوامل و مسکوت گذاشتن پرونده وظیفهٔ خود را کامل نمود. در جریان کشتار میکونوس که بهترین فرزندان «سرزمین ماد» زنده یادان صادق شرفکندی و همایون اردلان و فلاح عبدلی و نوری دهکردی را به خون غلتاندید و نخست وزیر اسبق سوئد و چند تن از سران حزب سوسیالیست سوئد نیز که قرار بود در آن رستوران حضور به هم رسانند؛ پیش از رسیدن به رستوران توسط مقامات آلمانی به سران کشور سوئد اطلاع داده شد که از آنها بخواهند که در رستومران حضور نیابند؛ نشان از همکاری دولت آلمان در کشتار فرزندان ایران دارد که در زمان خود بیجواب نخواهد ماند.( ما هرگز فراموش نمیکنیم و هرگز نمیبخشیم). اینکه شما از استقلال سخن میگویید و منظورتان از مردم ایران نیز مانند پدر معنوی تان خامنه ای جلاد و خمینی لجن تبار؛ همان بسیجیهای کثیف و سبزهای مذهبی کثیفتر از آنها که تنها تغییری که کرده اند این است که دیگر پیراهنهایشان را روی شلوارشان نمی اندازند و همان کثافتهایی هستند که بودند؛ آیا این همه جنایت نشانهٔ استقلال است؟ کدامین استقلال طلبی با همکاری سرویسهای اطلاعاتی و دولتهای بیگانه به کشتار فرزندان سرزمین خویش دست می یازد؟ آیا شما میخواهید بگویید که عربده کشی دروغین در پشت میکروفون و خایه مالیهای پشت پرده؛ استقلال است؟ و حتماً شما نیز از همان دار و دستهٔ مستقل های آنچنانی هستید؛ که شب را زیر « پوتین و مدودف » میخوابند و روز را به عربده کشیهای روسپی وار میگذرانند. آخوند گنجی آنقدر بیشرم است که فروش اطلاعات محرمانه به دول بیگانه را نیز به گردن اپوزیسیون می اندازد؛ درحالی که هرچه که به دول بیگانه فروخته شده است توسط برادران دینی و مستقل ایشان انجام شده است؟ کدامیک از سران اپوزیسیون به اسناد محرمانه دسترسی دارد؟ تنها افرادی مانند « تو» و پاسداران و بازجویان دیگر از قبیل سازگاراها و مخملبافها و رفسنجانیها و جنایتکاران پیشین و اصلاح طلب شده های کنونی هستند که به اینگونه اسناد دسترسی داشتند و دارند.
آخوند گنجی مانند « دون کیشوت» به جنگ آسیابهای بادی آمده است.  آیا تشکلهای فصلی و دوره ای که دم به دم به خاطر عدم داشتن برنامهٔ منسجم  مانند قارچ می رویند و سپس پژمرده میشوند را « اپوزیسیون» انگاشته اید؟ آیا « سید رضا دیبا» و دار و دسته های گوناگون سلطنت طلب را اپوزیسیون می انگارید؟ براستی منظورتان از این کلی بافیهای آخوند وار که هر تهمت بیشرمانه ای از دهنش در می آید میگوید ولی جرأت ندارد که حتی یک نفر و یا یک گروه را نام ببرد؟ تا بعدها بتواند بگوید: « منظورم شما نبودید» ؛ پس منظور شما کیانند؟ آیا تنها کسانی اپوزیسیون نامیده میشوند که زمانی « بازجو و تیر خلاص زن و زندانبان و حاکم شرع» بوده اند و حالا عابد و زاهد شده اند و بار دیگر میخواهند ایرانیان را به بهشت « استقلال اسلامی» رهنمون شوند؟ آیا همه باید به کثافت معدهٔ متعفن شما و کثافتهایی همچون شما باید ایمان بیاورند تا « اپوزیسیون» خوانده شوند؟ براستی غرب ستیزی شما کجاست که اینهمه « جوایز من در آوردی» را به شما اعطأ میکنند؛ اما از زنده یاد قاسملو تنها به صورتی گذرا نام میبرند؟ چگونه میشود که رادیو بی بی سی بعد از حدود پنجاه سال برای « سیاهکل» صفحهٔ ویژه میگذارد؟ میدانید چرا؟ برای اینکه خانم « اشرف دهقانی» دیگر بی غیرت شده است و به جای مبارزه با رژیم کثیف اسلامی؛ سازمان چریکهای فدایی خلق را به کتابفروشی تبدیل کرده است و با به فراموشی سپردن رژیم از نظر «عملی» همچنان به شبهای شعر و تقبیح  پادشاه آریامهر میپردازند. برای همین هم هست که اینهمه « دلربا » شده اند و تمامی پرنسیپهای مبارزاتی را بیشرمانه خورده اند و رویش یک لیوان هم آب سرکشیده اند و دقیقاً به همین دلیل است که بی بی سی برایشان « جشن تولد» میگیرد. تا آنانی را که ته مانده ای از گرایشهای چپ در ذهنشان مانده است را یاد آور شوند که این شاه بود که اینها را کشت؛ لذا به « ناسیونالیسم و باستانگرایی» روی نیاورید. باید به آخوند گنجی بگویم که اگر دیدید که جنبش سبز نتوانست سراسری شود؛ تنها به خاطر وجود لکه های ننگی همچون شماها بود و مردم بسیار باهوش تر از آن هستند که بار دیگر توسط مارهای سال ۵۷ گزیده شوند. آقای گنجی شما آخرین نسل از جاسوسان دست پروردهٔ وزارت اطلاعات هستید که جایزه میگیرید و ما این را نیز هرگز فراموش نخواهیم کرد. ببینیم ایشان چه شعبدهٔ دیگری در آستین دارد؟:
«این آموزه ها، در کنار تهدیدات نظامی همه روزه مقامات اسرائیلی و آمریکایی و اروپایی، و اعلام نزدیک شدن حمله نظامی به تأسیسات اتمی ایران از سوی رئیس جمهور و نخست وزیر اسرائیل، باعث شده است که شکاف اجتماعی غیر فعال استقلال و وابستگی، و پیامدهای نظری و عملی آن، مجدداً فعال شود و در نیروها و سازمان های سیاسی جبهه بندی های تازه ای پدید آورد.
تهاجم نظامی عراق به ایران رویدادی بود که این شکاف را فعال ساخت و مخالفان جمهوری اسلامی را دچار انشقاق جدی کرد. چند سال پس از آغاز تهاجم عراق به ایران، سازمان مجاهدین خلق تصمیم گرفت که به عراق رفته و کنار صدام حسین با ایران وارد جنگ شود. بقیه گروه های عضو شورای ملی مقاومت مخالف این کار بودند و همگی- از جمله ابوالحسن بنی صدر- از شورا جدا شدند. شورا عملا به سازمان مجاهدین خلق تقلیل یافت. سازمان مجاهدین به عراق رفت و تا آخر جنگ به ارتش متجاوز صدام خدمت کرد و کنار آنها با نظامیان ایرانی جنگید (توجه دارید که سازمان ملل متحد رسماً عراق را آغاز کننده جنگ به شمار آورده است). هزاران نظامی ایرانی را در جبهه ها کشت و هزاران نیروی سازمان را هم به کشتن داد. بنی صدر، خانبابا تهرانی، بهمن نیرومند و صدها تن دیگر، یاران جمهوری اسلامی نبودند، از استقلال ایران و تمامیت ارضی آن دفاع می کردند. آنها مخالف این بودند که مخالفان جمهوری اسلامی با دشمنی که به ایران حمله کرده است، در یک جبهه قرار گیرند.»
ببینید که آخوند گنجی از کجا تا به کجا آمده است؛ از « شکافهای اجتماعی» که معمولاً به اختلافات طبقاتی اطلاق میشود و در نتیجه به اختلافات سیاسی می انجامد آغاز کرده ( البته ایشان چنین نگفته اند و موضوع را مه آلود نگاه داشته اند تا بتوانند هر گونه که میتوانند با آن بازی کنند) و به  شکاف سیاسی که به روابط بین الملل مربوط میشود رسیده است. این است آن نتیجهٔ درخشان که میتوان با « کلی گویی و آسمان ریسمان بافی آخوندی» به آن رسید. باید به ایشان بگویم که خمینی و دار و دسته های « نهضت آزادی و مارکسیستهای مسلمان و سایر گروههای مارکسیستی» در پیش از سال ۵۷ به طور دقیقی انتخاب گردیدند تا دست در دست هم پادشاه آریامهر را که در حال خارج شدن از دایرهٔ خواسته های غرب بود را از میان بردارند. آنها با اندیشه های خمینی و حیوان صفتی های سیستم آخوندی آشنا بودند و میدانستند که طولی نخواهد کشید که ایران را به ویرانه ای تبدیل سازند. اصلاً در این مقوله لازم نیست که خمینی را نوکر امپریالیستها بدانیم و یا بنامیم. مسئله اساساً به طبیعت این حیوان و ساختار فکری او باز میگردد. به عنوان مثال شما هیچ نیازی ندارید که گربه ای را آموزش دهید که موشها را بکشد؛ همینقدر کافی است که چند گربه را به جایی که موش ها زندگی میکنند هدایت کنید تا در آنجا موشها را ریشه کن کنند و به قول معروف « بهترین جاسوس کسی است که خود نیز نمیداند که جاسوس است» و یا کافی است که گرگی را درمیان گلهٔ گوسفندان بیندازید و میتوانید نتیجه را حدث بزنید. این آن چیزی بود که کشورهای غربی با سرزمین ما کردند. آنها میدانستند که « شریعتی ملعون» کار خودش را کرده است؛ مارکسیستها هم که برای تکرار « ۱۷ اکتبر» له له میزنند؛ کثافتهای موسوم به « نهضت آزادی» نیز تشنهٔ خون پادشاه هستند. همچنین آنها میدانستند که خمینی گجستک نیز از چه نوع تیرهٔ حیوانات است زیرا همفکران او را در افغانستان آزموده بودند. باز هم آنها میدانستند که طرفداران شریعتی ملون و مارکسیستهای اسلامی سبیل قیطانی و جوجه مارکسیستهای فدایی تنها نقش « کاتالیزور» را بازی خواهند نمود و از صحنهٔ معادلات خارج خواهند شد. بنابر این تمامی قطعات « استراتژی ویرانی ایران» کامل بود. تنها یک چیز کم بود و آنهم « بوق و کرنای تبلیغاتی» بود که رادیوهای بیگانه و نمامی روزنامه ها و مجلات کشورهای غربی همگی با هم همزمان شروع کردند و رهبر کثیف شما را هم به « نوفل لوشاتو» بردند و بنی صدر « آخوند فوکولی» را هم در کنارش نشاندند و حمله آغاز شد. سپس ژنرالهای آمریکایی را در به در به خانهٔ سران قلابی ارتش فرستادند و از آنها خواستند که پادشاه را تنها بگذارند و بدینسان بخش اول استراتژی با موفقیت به پایان رسید و «گرگ هار» به درون گله آمد و شما هم در صف اول مزدوران بی جیره و مواجبش بر سر و روی خود کوفتید و « روح منی خمینی» سر دادید. بخش دوم سناریو با جنگ ایران و عراق شروع شد و و همانگونه که گفتید؛ مارکسیستهای اسلامی که آنها نیز از « نحلهٔ فکری و اعتقادی شما» هستند با صدام همکاری نمودند. مرحلهٔ دوم سناریو نیز با ویرانی « هزار میلیارد دلاری» به پایان رسید و رهبر الهی شما به زبان آخوندی گفتند که : « گه خوردم». بعد از آن چکار کردید؟ کدام سنگ اقتصادی را بر روی سنگ دیگر نهادید؟ مگر اقتصاد « دلالی» را جایگزین اقتصاد « تولیدی» نکردید؟
مرحلهٔ سوم  ویرانی گام به گام عراق بود که انجام گرفت و در کنار آن رژیم را به وسیلهٔ دستهای گوناگون پنهانی به سوی پروژهٔ اتمی کشاندند و بازی موش و گربه را شروع نمودند که اکنون فاز آخر پروژه را میخواهند کلید بزنند. انجمن پادشاهی ایران (تندر) مخالف حملهٔ نظامی به سرزمینمان است؛ زیرا نیک میداند که این حمله نه برای بر اندازی رژیم بلکه برای ویرانی تمامی زیرساختهای باقیماندهٔ اقتصادی ایران به بهانهٔ ساخت بمب اتمی و امثالهم طراحی شده است و در واقع فاز نهایی استراتژی « ویرانی ایران» است که از سال ۵۷ آغاز شد.
برای سرنگونی و یا تضعیف رژیم تازی پرستان؛ تنها کافی است که نقاط بسیار محدودی را بمباران کنند. اما گویا داستان بسیار فراتر از اینهاست. اهداف تعیین شده ای مانند سدها و مراکز تولید انرژی و کارخانجات به بهانهٔ زمینگیر کردن ماشین جنگی رژیم بسیار فراتر از « پخش حلوای دموکراسی» است.  اینک همه میدانند که برای کشورهای غربی « جنگ یک کسب و کار است» و به همین دلیل هم « ارتشهای خصوصی» وجود دارند که ماموریتهای نظامی را « کنترات» میگیرند و بعد از ویران کردن  زیر ساختها؛ نوبت به شرکتهای دیگر میرسد که برای بازسازیها قراردادهای کلان میبندند و به غارت خود ادامه میدهند. من به آخوند گنجی اطمینان میدهم که هیچ نوعی از « اپوزیسیون فعال» به غیر از انجمن پادشاهی ایران( تندر) وجود ندارد؛ لذا میتوانند به « مسئولین خود در وزارت اطلاعات» گزارش دهند که نگران نباشند زیرا سلطنت طلبان و گروه « خود روان گردان» ( مثلاً خود رهاگران) و کنگرهٔ ملی ؛ در حد یک شوخی بیمزهٔ سیاسی هستند. اما اگر هدف آخوند گنجی به وجود آوردن یک سیاهی لشگر جدید برای برپایی «تظاهرات ضد جنگ» است؛ نیز باید بدانند که اینگونه تظاهرات ها ؛ از طرف آنهایی که « تصمیم خود را گرفته اند» نیز به پشیزی خریده نخواهد شد و تصمیم خود را برای ویرانی کامل ایران به انجام خواهند رسانید. ( ویتنام سوخته جلوی چشم شماست).
«حال دوباره چنین مسأله ای مطرح شده است. اسرائیل و دولت هایی که می خواهند به ایران حمله کنند، مسأله شان حقوق بشر نیست، مسأله شان پروژه هسته ای ایران است. برخی از مخالفان جمهوری اسلامی این عمل را مشروع به شمار می آورند، به همین دلیل به جای اعتراض، یا سکوت می کنند و یا به روش های گوناگون آن را موجه می سازند. اما دسته دیگری که اکثریت مخالفان جمهوری اسلامی را تشکیل می دهند، به شدت مخالف حمله نظامی اسرائیل و هر دولت دیگری به ایران اند. آن شکاف تاریخی- اجتماعی، اینک به شکاف سیاسی انجامیده است.»
آخوند گنجی با این جملات میخواهد چنین بنمایاند که حملهٔ نظامی نه به خاطر مسائل بشر دوستانه بلکه به خاطر « دست آورد مشعشع اتمی» است . ایشان دیگر به سیم آخر میزند و مانند خامنه ای و احمدی نژاد به سخنوری اتمی دست می یازد. اما باید به ایشان گفت که هم حقوق بشر و هم مسئلهٔ اتمی برای کشورهای غربی و اسرائیل پشیزی هم ارزش ندارد و آنها هم دقیقاً مانند ایشان برای تصمیمی که گرفته اند؛ در حال « صغری و کبری چیدن» هستند. شعبده بازی دیگر ایشان این است که آنهایی را که تازگی ها پیراهنشان را از روی « تقیه»؛ دیگر روی شلوارشان نمی اندازند را « اکثریت مخالفان» قلمداد میکنند.
« برخی دیگر از مخالفان جمهوری اسلامی از منظر دیگری تهاجم نظامی به ایران را تئوریزه می کنند. دائماً از مشروعیت "دخالت بشر دوستانه" سخن می گویند، یا پروژه تهاجم نظامی ناتو به لیبی را تحت عنوان "دخالت بشر دوستانه" موجه می سازند. به تعبیر دیگر، می گویند اگر شرایطی مشابه لیبی پدید آمد، تهاجم نظامی به ایران مشروع و ضروری است. برخی گروه های مخالف جمهوری اسلامی تا آنجا پیش رفته اند که با صدور بیانیه گفته اند که شرایط فعلی کردستان ایران، شرایط مشابه لیبی است و باید مانند لیبی در ایران عمل شود. یعنی برخی مخالفان حاضرند مناطقی از ایران را از طریق خشونت به آشوبی مشابه لیبی بکشانند تا ناتو بمباران ایران را آغاز کند. در این موارد، دیگر سخن بر سر تحقق شرایطی در آینده نیست، که اگر آن شرایط را جمهوری اسلامی پدید آورد، تهاجم نظامی تحت عنوان "دخالت بشردوستانه" مجاز شود، بلکه سخن بر سر پدید آوردن آگاهانه و عامدانه شرایطی مشابه شرایط لیبی توسط مخالفان است.»
آخوند گنجی در این بخش وحشت مشترک خود و اربابانش را به وضوح آشکار میسازد و آن مسئلهٔ سرزمین ماد ( کردستان) است. در این رابطه به خوانندگان گرامی پیشنهاد میکنم این مقاله را در رابطه با کردستان مطالعه نمایند و تاریخ انتشار آنرا با تاریخ انتشار مقالهٔ آخوند گنجی مقایسه نمایند.( اینجا). آخوند گنجی و برادران پاسدارش و رهبر فرزانه اش از « مبارزهٔ مسلحانه» وحشت دارند و به همین دلیل است که ایشان میخواهند بگویند که اگر مبارزهٔ مسلحانه بر علیه رژیم از کردستان آغاز شود؛ نه به این خاطر است که رژیم به کردستان حمله کرده است! بلکه به این خاطر خواهد بود که بخشی از مخالفان میخواهند جنگ راعمداً بر جمهوری نازنین اسلامی تحمیل نمایند. البته ایشان یادشان میرود که بگویند که سرزمین ماد در زمانی که ایشان و همپالگیهایشان ؛ مانند سازگارا و مخملباف هنوز پیراهنهایشان را روی شلوارشان می انداختند و با چفیه ای به دور گردن با کلاشینکوف در خیابانها گشت میدادند؛ توسط همین « کثافت المعده»ها  در سالهای ۶۲ تا ۶۴ با موشکهای کاتیوشا شخم گردید. و اگر اکنون  فرزندان کاوهٔ آهنگر بار دیگر سر بلند کنند و جمهوری ننگین اسلامی آنها را سرکوب کند؛ گناه به گردن خود آنهاست و رژیم تازی پرستان تقصیری نخواهد داشت. ( سخنرانی خامنه ای بعد از انتخابات ۸۸ در دانشگاه تهران دقیقاً همین بود که گفت اگر خونی بریزد به پای خود شماست).
آنچه که من  در این بخش میبینم وحشت مرگ است که بر روی زرد آخوند گنجی نشسته است.
« این مواضع شکافی جدی میان مخالفان جمهوری اسلامی پدید آورده و جبهه بندی های جدیدی را شکل داده است. کلیه افراد و گروه هایی که مخالف "تهاجم نظامی به ایران" و "دریافت کمک مالی از دول خارجی" هستند در یک جبهه قرار گرفته و معتقدان به حمله نظامی و دریافت کمک مالی از دول خارجی در جبهه مقابل قرار می گیرند. هر دو گروه، مخالف نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه هستند و این رژیم را به دلیل سرکوب مردم ایران به شدت محکوم می کنند و حاضر نیستند با آن در یک جبهه قرار گیرند. محل نزاع، نوع روابط با دول خارجی و تهاجم نظامی به ایران تحت هر عنوانی است. گروه اول، تهاجم نظامی به ایران تحت عنوان "دخالت بشر دوستانه" را هم مشروع نمی دانند و به شدت با آن مخالفند.»
آخوند گنجی در اینجا به کشیدن « خط و نشان» ادامه میدهد و چه بسا بخشی از پیرهن رو شلوارها را نیز برای حمله به نیروهای اپوزیسیون؛ سازماندهی نموده باشند که اگر چنین باشد؛ نیروهای اپوزیسیون واقعی باید بی محابا هرگونه حملهٔ فیزیکی آنان را با شدیدترین وجه با « سازماندهی برای دفاع فیزیکی»؛ پاسخ گویند و از هم اکنون به شناسایی نفرات این دارو دستهٔ وزارت اطلاعات بپردازند و گرنه دیر خواهد بود.
«این تحولات در هفته های آینده نمود و ظهور بیشتری خواهد یافت. به میزانی که تهدید نظامی ایران جدی تر شود، تعارض عمیق تر خواهد شد. مسائل نظری و عملی دیگری هم وجود دارد که به این شکاف تازه دامن می زند:
یکم- هیچ کشوری در دنیا نمی پذیرد که شهروندانش با دولت متجاوز خارجی همراه شوند و نام آن را "دخالت بشردوستانه" بگذارند. در همه کشورها- خصوصاً دموکراسی ها- این عمل را "خیانت" به شمار می آورند. مطابق تبصره سوم بند سوم قانون اساسی آمریکا:
"خیانت به ایالات متحده آمریکا تنها به معنای اعلام جنگ علیه آنها یا پیوستن به دشمنان آنها از طریق یاری رساندن به آنهاست. کسی به خیانت محکوم نمی شود مگر با شهادت دو نفر در مورد یک عمل آشکار او یا اعتراف خود او در دادگاه".
پس بدین ترتیب، ارتباط یا کمک به دشمن متجاوز خارجی، "خیانت" و جرم است. مخالفان تهاجم نظامی به ایران از معتقدان به آن می پرسند: چرا عملی که نسبت به دولت آمریکا، فرانسه، انگلیس و... "خیانت" است، انجام همان عمل نسبت به ایران را شما کمک به "دخالت بشردوستانه" قلمداد می کنید؟ اگر این مفاهیم تغییر کرده، چرا آمریکا و اروپائیان قانون اساسی خود را تغییر نمی دهند؟
دوم- وطن دوستی یک ارزش مثبت در همه دنیا- خصوصاً آمریکا- است. چرا وطن دوستی دیگران "ناسیونالیسم" به شمار نمی رود، اما "وطن دوستی" ایرانیان، ناسیونالیسم قلمداد می شود؟
سوم- آن چه اهمیت دارد، آدم های با گوشت و استخوان و خونی است که روی زمین راه می روند. هیچ آئینی مقدس نیست، همه آئین ها و ادیان برای "انسان" ها هستند. نمی توان آدمیان دو پا را فدای مفاهیم انتزاعی کرد. نمی توان به نام "دخالت بشردوستانه" جان ده ها یا صدها هزار تن را گرفت و کشوری را به ویرانه تبدیل ساخت. مادر ترزا جان کسی را نمی گرفت، به بینوایان جان می بخشید. اما بمب افکن های ناتو، جان انسان ها را می ستانند.
چهارم- حقوق بشر امری دو معیاری نیست. مدافع جدی حقوق بشر، نقض حقوق بشر در همه نقاط جهان را محکوم می کند. قتل و جنایت در هر کجا که صورت بگیرد، قتل و جنایت است. دین یهود یکی از ادیان ابراهیمی است. یهودیان مردمانی پر افتخار در تاریخ بوده و هستند. شعارهای زمامداران جمهوری اسلامی علیه موجودیت اسرائیل بی منطق، غیر انسانی و به زیان منافع ملی ایران است. اما دولت اسرائیل، موجودی مصون از خطا نیست. این دولت دست به اعمالی زده که از نظر شورای حقوق بشر سازمان ملل "جنایات جنگی" و "جنایت علیه بشریت" به شمار می رود. چگونه است که مدعیان "دخالت بشر دوستانه" از عملکرد دولت اسرائیل انتقاد نمی کنند؟ نکند فلسطینی آدم نیست؟ نکند نقض حقوق بشر فقط و فقط وقتی محکوم است که از سوی زمامداران حاکم بر ایران صورت گیرد؟
مفاهیمی چون "بی دین"، "دیندار"، "سکولار" و "غیر سکولار"، اهمیت چندانی ندارند. آن چه مهم است همین انسان هایی هستند که در روی زمین کشته می شوند. باید آنها را پاس داشت، نه انتزاعیات را. نمی شود فقط و فقط برای "جنایات بی رحمانه" جمهوری اسلامی روضه خوانی کرد و جنایات دیگران را نادیده گرفت یا موجه ساخت. بازگو کردن "جنایات جمهوری اسلامی" -البته در ایران- "هزینه" دارد. انتقاد کردن از "جنایات جنگی" اسرائیل-مصوبه شورای حقوق بشر سازمان ملل- هم "هزینه" دارد. بدین ترتیب، یا مدعای باور به حقوق بشر کاذب است، و یا ترس از "هزینه" آدمی را دو معیاری کرده تا چشم بر جنایت های وحشیانه ببندد.
پنجم- معتقدان به "دخالت بشردوستانه" باید به مدعای خود التزام نظری و عملی داشته باشند. نمی توان در کشوری که به دلیل ارتکاب جنایت جنگی یا جنایت علیه بشریت محکوم نشده، از "دخالت بشردوستانه" دم زد، اما در مواردی که سازمان ملل کشوری را به این موارد محکوم کرده، سکوت کرد. اگر واقعاً به این عنوان باور دارند، با توجه به مصوبه شورای حقوق بشر سازمان ملل، باید اتخاذ موضع کنند تا نشان دهند که در باور خود جدی هستند و دفاعشان از این عنوان فقط و فقط برای حمله نظامی به ایران نیست.
ششم- گفته می شود که جهانی شدن مفهوم استقلال را به کلی دگرگون کرده و ما اینک همه عضو خانواده جهانی هستیم. از این رو، کمک گرفتن از دولتی خارجی یا تقاضای از آنها برای حمله نظامی به کشوری خاص تحت عنوان "دخالت بشردوستانه" از مقتضیات جهانی شدن است. اما مدعیان حاضر به پذیرش این امر نیستند که "مبارزه ی با تبعیض و ستم" هم جهانی شده است. چگونه می شود چشم بر جنبش های ضد سرمایه داری افسار گسیخته و تبعیض های ظالمانه آن بست؟ به گفته مانوئل کاستلز، سرمایه داری افسار گسیخته، "سیاه چاله های سرمایه داری" برساخته و تعداد زیادی را به درون آنها می افکند که هرگز دیگر نمی توانند از آن به در آیند. اگر همه عضو یک خانواده هستیم، نمی توان به طور تبعیض آمیز اجازه داد که برخی از اعضای خانواده دارای سلاح های اتمی باشند و برخی نه، نمی توان اجازه داد که برخی از اعضای خانواده ندانند با میلیاردها دلار ثروت خود چه کنند و میلیون ها تن از فقر و فلاکت نابود شوند، نمی توان شاهد بود که در آمریکا مسئولیت های اجتماعی دولت های اروپایی (بهداشت، آموزش، کلیه خدمات اجتماعی) را کمونیستی قلمداد کنند و حدود چهل و پنج میلیون تن فاقد بیمه های درمانی باشند.
مجموع این مسائل و شکاف ها، جبهه بندی های سیاسی جدید مخالفان جمهوری اسلامی را متعین خواهند ساخت. سخن بر سر حسن و قبح این شکاف و انشقاق نیست، سخن بر سر تحلیل محل نزاع و پدیدار شدن آن است. این شکاف پیامدهایی دارد که باید مستقلاً بدان پرداخته شود. تصمیم گیری برای گروه های سیاسی نیز متکی به متغیرهای گوناگونی است. به عنوان مثال، یک گروه سیاسی مخالف تهاجم نظامی به ایران، سکوت اختیار کرده است. دلیل آنها این است که اگر مخالفت علنی ورزیم، سازمان های متحد کرد را از دست خواهیم داد. باید به انتظار نشست تا برنامه ریزی های پشت پرده نقاب از رخ برکشند و در گروه های سیاسی پیچ و تاب ایجاد نمایند.»
این بخش از گفتار « روسپی زاده گنجی» نه یک تحلیل سیاسی؛ بلکه یک تهدید آشکار است که به زبان دیپلماتیک بیان میشود. « روسپی زاده گنجی» در این بخش پایانی با آسمان ریسمان بافیهایی در حد یک « سفیر رژیم کثیف اسلامی» همه را به خیانت متهم مینماید و برای آنکه حرفش را از نظر حقوق بین الملل نیز رنگ و لعابی داده باشد؛ به یکی از ماده های قانونی آمریکا استناد میکند. و در پشت بند آن رژیم آیین تباهی حاکم بر ایران را « معصوم» جلوه داده و میگوید که این رژیم مرتکب « جنایت علیه بشریت» نشده است. پس گورهای دسته جمعی «خاوران» نشانهٔ چیست؟ پس بلوچستان سوخته و کردستان و خوزستان و خراسان؛ چیست که بر مردم این سرزمین رفته است؟ آیا اگر کشورهای غربی بنا به مماشاتهایی که سابقهٔ تاریخی اش را هم در کیسهٔ خود دارند ( قتلهای زنجیره ای برون مرزی)؛ هنوز رژیم را به این عنوان متهم نکرده اند؛ معنی اش این است که این جلادان؛ هم بشر دوست هستند و هم میهن پرستند؟ آخوند گنجی مانند سایر همپالگیهایش بعد از این « هشدار و تهدید» ؛ شروع به روضه خوانی های انقلابی مینماید که تنها در حد لقلقهٔ زبان و برای « جا خالی دادن» است تا همچنان جایگاه خود را به عنوان « مخالف قلابی» نگاه دارد.
آنانی که مقالهٔ گنجی را در بی بی سی میخوانند میتوانند بر علیه بی بی سی  به خاطر انتشار این مقالهٔ تهدید آمیز شکایت نموده و توطئه های پنهان رژیم را که توسط گنجی و همپالگیهایش در اروپا و آمریکا سازمان یافته است را برملا سازند. و این یک هشدار امنیتی برای تمامی مبارزان میباشد. خوانندگان همچنین میتوانند به « بهرام مشیری سفیه» نیز که چند برنامه اش را برای اعتبار بخشیدن به « اکبر گنجی» اختصاص داده بود بگویند که آیا آن خواهرزادهٔ کثیف شما ( حشمت الله طبرزدی) آنقدر ارزش دارد که این حیوان را در برنامهٔ تلویزیونی خود تطهیر کنی؟

کژدم


 

۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

سخنی در بارهٔ حملهٔ نظامی احتمالی به ایران.

من در مقالهٔ کوتاه  « خورشید جنگ از کدامین مشرق طلوع خواهد کرد» گفتم که این خورشید از مشرق ایران طلوع نخواهد کرد و بهترین مکان برای طلوع آن « لبنان» است. اما عده ای با شنیدن این اخبار هیجان انگیز « قند توی دلشان آب شد». به سخنان سید رضا دیبا در این باره توجه کنید :
« هم میهنان عزیزم،
هوشیار باشیم، از آتش زیر خاکستر خشم جامعه بین المللی نسبت به رفتار حاکمان جمهوری اسلامی، احتمال بروز جنگ دیگری کشورمان را تهدید می کند.
نظام مستبد و تمامیت خواه اسلامی، بدلیل سیاست های غلط و غیرانسانی در عرصه داخلی و سیاست های مداخله جویانه و تنش آفرین در عرصه خارجی، از یکسو، ساختارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشور را به نابودی کشانده و از سوی دیگر، باعث ایجاد بحران و آشوب در کشورهای منطقه و به خطر انداختن صلح و آرامش جهانی شده است. » برای دیدن متن کامل ( اینجا) را ببینید.
سید رضا دیبا با این جملات در یک کلام میگوید که اگر « جامعهٔ جهانی»  ( به تعبیر ایشان حکومتهای غربی = جامعهٔ جهانی) به ایران حملهٔ نظامی کند؛ « حق دارد» چونکه رژیم حاکم بر ایران جنگ افروز است. آنچه که ایشان به عمد نمیگویند این است که کدامین حکومت را میشناسند که سیستم دفاعی نداشته باشد؟ مگر سیستم دفاعی تنها در داشتن توپ و تانک و هواپیما خلاصه میشود؟ ایشان به عمد نمیگویند که « داشتن مناطق نفوذ» یکی از بهترین حربه های نظامی و بخشی از « سیستم دفاعی» است. مگر عربستان سعودی مناطق نفوذ ندارد؟ پس طالبان و حکومت پاکستان و سودان و حکومت بحرین و گروههای جنگاور « وهابی مسلک» از قبیل القاعده چیستند؟ مگر کشورهای غربی مناطق نفوذ ندارند؟
 شاید بعضی ها اکنون فکر کنند که من دارم از حاکمیت رژیم تازی پرستان دفاع میکنم. اما چنین نیست. من میخواهم بگویم که هر حاکمیتی به ناچار باید این خصوصیتها را داشته باشد. مگر امپراطوری ماد و امپراطوری هخامنشی و .... مناطق نفوذ نداشتند؟ پس سپاه جاویدان در « مصر» چکار میکرد؟ ( شاید رفته بودند برای سیزده بدر؟!!).
آنچه که ما را موظف میسازد تا در پی سرنگونی رژیم رجاّله های اسلامی حاکم بر ایران بر آییم؛ نه به خاطر این است که آنها سیستم دفاعی دارند؛ بلکه به این خاطر است که :
۱- این حاکمیت یک حاکمیت ایرانی نیست و با تمامی مظاهر ایرانی بودن در ستیز است و میخواهد « تازی پرستی» را بار دیگر حاکم سازد.
۲- این حاکمیت سرزمین ما را به ویرانه ای تبدیل کرده است که منبع در آمد آن تنها منابع زیر زمینی است و اقتصاد ایران را به یک اقتصاد مصرفی و « دلالی» تبدیل نموده است و تمامی زیرساختهای تولیدی را ویران ساخته است.
۳- این حاکمیت دست تمامی مزدوران خود را در چپاول و غارت اموال ایران باز گذاشته و به جز عده ای محدود؛ بیش از ۷۰ در صد ایرانیان در فقر و بیش ۳۰ در صد هم میهنانمان در زیر خط فقر زندگی میکنند.
۴- حاکمیت تازی پرستان بنا بر اهداف چپاولگرانهٔ خود یک سیستم سرکوب و امنیتی مخوف را بر این سرزمین حاکم ساخته است و از بیشرمانه ترین نوع سرکوبها نیز ابایی ندارد.
ما دلایل زیادی برای سرنگونی رژیم آیین تباهی( اسلام) داریم. اما سید رضا دیبا نمیخواهد که این رژیم به دست ایرانیان سرنگون شود ( هرچند آنرا ظاهراً بر زبان آورد). ایشان با این بیانیه از جامعهٔ بین المللی میخواهد که حالا که دارند « حلوای دموکراسی» پخش میکنند یک کمی هم به ایرانیها بدهند. سید رضا دیبا نمیگوید و نمیخواهد بگوید که آنچه که اکنون در خاورمیانه و شاخ آفریقا و افغانستان و پاکستان میرود؛ بخشی از استراتژی فراگیر و بزرگ « خاورمیانهٔ بزرگ» است. و گرنه حلوایی در کار نیست.
ایشان در ادامه نیز مانند « ژنرال سازگارا» و « دیپلمات مخملباف» مردم را به نظریهٔ مندرس و سترون « نافرمانی مدنی» دعوت میکند. نظریه ای که حتی در اوج آنچه که به « جنبش سبز» معروف شد نیز به کار بسته نشد. چه رسد به حالا که دقیقاً به خاطر همین «رهنمودهای سترون» جنبش به شکست کشانیده شد. آیا سید رضا دیبا اینها را نمیداند؟ من میگویم که میداند. سوال این است که چرا باز هم بر آنها تاکید میکند؟ پاسخ این است که اگر رژیم به دست مردم سرنگون شود؛ باید که مکانیسم خاصی داشته باشد و آن مکانیسم خاص چیزی نیست به جز « شکستن ستون فقرات امنیتی و نظامی رژیم». سید رضا دیبا میداند که این امر لازمه اش شکل گرفتن « مبارزهٔ مسلحانه» است. و بازهم سید رضا دیبا میداند که در صورت اوج گرفتن مبارزهٔ مسلحانه؛ نه او و نه اطرافیان او حرفی برای زدن نخواهند داشت. بنا بر این؛ سید رضا دیبا چشمش را به « جامعهٔ بین الملل» دوخته است که این رژیم را برایش سرنگون سازند و ایشان هم تشریف بیاورند و از توی صندوق رفراندوم زیر نظر سازمان ملل بیرون بیایند.
البته سید رضا دیبا از اینکه ایشان را « سید» میخوانم ناراحت نشوند؛ زیرا بر اساس آن شجره نامهٔ ننگین که زمانی در وبسایت خودشان گذاشته بودند ( سپس شرمگینانه آنرا برداشتند) ؛ تبارشان از طرف مادری به یکی از آن جرثومه های فساد و زنبارگی که شیعیان( تازی پرستان) اورا « امام معصوم» میخوانند میرسد و به هر حال با خمینی و خامنه ای و میر حسین موسوی؛ برادر هم که نباشند؛ « پسر خاله و یا پسر عمه» تشریف دارند.
همانگونه که یک هفتهٔ پیش که همه بر طبل جنگ میکوبیدند و من گفتم که شرایط برای حمله به ایران آماده نیست؛ اکنون میبینیم که صدای طبلهای جنگ آرام آرام فرو مینشینند. اما بیایید با هم نگاهی دیگر باره به « احتمال حملهٔ نظامی به ایران» بیندازیم و ببینینیم که چه زمانی برای وقوع  چنین حمله ای مناسب خواهد بود؟ و اگر چنین اتفاقی افتاد؛ وظیفهٔ مبارزان راه آزادی چه باید باشد؟ زیرا یک نیروی سیاسی باید پیش از وقوع « طلوع خورشید» آنرا حدس بزند و خود را برای آن آماده نماید؛ و گرنه درخشش خورشید جنگ چشمانش را کور خواهد نمود.

بر رسی احتمال :
۱- هنوز نیروهای آمریکایی در عراق هستند و تعداد آنها بسیار کم است. لذا آمریکا پیش از هر چیز باید نیروهایش را از عراق بیرون بکشد تا به محاصرهٔ گروههای شیعه و وهابی موجود در عراق که توسط سپاه قدس تسلیح و آموزش و پشتیبانی میشوند؛ در نیایند.
۲- مسئلهٔ طالبان و پاکستان و افغانستان نیز باید تا حدودی فروکش کند و کشورهای غربی در این راه به همکاریهای بیشتر عربستان سعودی نیاز دارند.
۳- باید یکی از این دو مسئله حل شوند : 
الف : یا حاکمیت سوریه سرنگون شود و یا در باطلاق جنگ داخلی فرو رود و توانایی عملیات برون مرزی آن کم شود. 
ب : حزب الله لبنان پیشاپیش نابود شود.
۴- سیستمهای دفاع ضد موشکی در اسرائیل و عربستان و امیرنشینهای حوزهٔ خلیج فارس به طور موثری فعال شوند. تا تلمبه خانه های نفت را در امان نگه دارند و گرنه آمریکاییها و اروپاییها به عنوان « خدایان جنگ»؛ بسیار هم دوست میدارند که چند تا از موشکهای شهاب و صاعقه و رعد و مرصاد به هتلهای دبی و زیر ساختهای اقتصادی این امیر نشینها و بویژه به « کعبه» اصابت کنند؛ تا فغان از نهاد جامعهٔ مسلمین « سنی مذهب» بر آید.
۵- با وارد نمودن فشارهای بیشتر؛ رژیم رجاله های تازی پرست را بیش از آنچه هست؛ ضعیفتر نمایند.
آن زمان است که « خورشید جنگ» از مشرق ایران طلوع خواهد کرد.

تنها راه رژیم حاکم بر ایران

همانگونه که پیشتر گفته ام؛ رژیم اسلامی وارد فاز « شکست استراتژیک» شده است لذا ورای عربده های  توخالی و کوبیدن بر طبل جنگ؛ رژیم رجاله های آیین تباهی تنها یک راه منطقی در پیش دارد و آن اینکه بخشی از « سپاه پاسداران آیین تباهی» دست به کودتای نمایشی زده و با نامی دیگر وارد مذاکرات جدی با کشورهای غربی شده و به عقب نشینی های بزرگی دست بزند.وگرنه با ساختار فعلی هیچکس حرفشان را نخواهد پذیرفت. یا اینکه؛ به شیوه ای احمقانه باید به موشک پرانی دست یازند. حتی اعلام داشتن « بمب اتمی» و چمد عملیات برون مرزی از طرف رژیم؛ نه تنها کمکی به آنها نخواهد نمود؛ بلکه مقدار ویرانیها و تعداد و شدت حملات را بیشتر خواهد نمود.

وظایف میهن پرستان در شرایط جنگی احتمالی

به نظر من « حاج آقا سید رضا دیبا» به جای اینکه مزخرفاتی از قبیل جزوهٔ « جین شارپ» را در وبلاگ خود منتشر کند؛ به عنوان کسی که داعیهٔ رهبری دارد؛ میبایست به کمک «کارشناسان شرایط جنگی»؛ کتابچهٔ راهنمایی را برای « مقابله با عواقب شرایط جنگی » منتشر مینمود. اما گویا این « شکم دوپا» در حد یک بچه مدرسه ای هم نمیفهمد.

عواقب شرایط جنگی

بنا بر آنچه که تا کنون در رسانه های غربی و منابع اطلاعاتی آنها در رابطه با جنگ علیه ایران نوشته شده و استراتژیهای گوناگون مورد بر رسی قرار گرفته اند؛ این نبرد را میتوان « نبرد از راه دور» با استفادهٔ محدود از نیروهای ویژهٔ کوماندویی قلمداد نمود. اهدافی که برای انهدام تعیین شده اند بیش از ۱۶۰۰۰ هدف هستند که باید در مدتی کوتاه ( سه هفته تا دو ماه) بمباران و یا موشک باران شوند. نیروهای کوماندویی نیز برای تسخیر مراکز اتمی از قبیل نیروگاه بوشهر و سایتهای اتمی در نظر گرفته شده اند. اما مسئله این است که زمانی که از حد اکثر دو ماه فرضی صحبت میشود؛ میتواند به ماهها و یا یک سال هم بینجامد.بنابر این وظیفهٔ مهم « انجمن های پادشاهی ایران - تندر» به دست گرفتن کنترل بحران ناشی از جنگ و کاستن از دردهایی است که مردم ایران به ناچار با آن دست و پنجه نرم خواهند نمود. آنچه که در پی می آید؛ بحرانهای ناشی از شرایط جنگی ( احتمالی) است که باید با آنها آشنا شد و وظیفهٔ انجمنهای پادشاهی ایران - تندر؛ آغاز سازماندهی نیروهای خود و آماده نمودن مردم بی دفاع برای سازمان یافتن و مبارزه بر علیه بحرانهای ناشی از جنگ است.

۱- با توجه به ماهیت کثیف رژیم اسلامی که بر اساس افکار « دزدان مدینه به رهبری محمد» شکل گرفته است؛  رژیم خواهد کوشید که تمامی مایحتاج زندگی را در اختیار گرفته و پیش از هر کسی میان مزدوران خود تقسیم کند. ( مانند کرهٔ شمالی و رابرت موگابه و عیدی امین).
۲- رژیم کنترل جرائم اجتماعی را از دست خواهد داد و تمامی تلاش خود را برای فشار بیشتر بر سرکوب حرکتهای اجتماعی و سیاسی داخلی متمرکز خواهد نمود.
۳- رژیم بیمارستانها را برای مداوای خانواده های مزدوران و یا مزدوران زخمی خود اختصاص خواهد داد و مردم را از خدمات بیمارستانی محروم خواهد نمود.
۴- با توجه به ماهیت کثیف فرماندهان جنایتکار نیروهای انتظامی؛ این نیرو به سازماندهی جرایم سازمانیافته؛ از قبیل دزدی و غارت و چپاول و تجاوز به نوامیس مردم و گروگانگیری و درخواست پول دست خواهد یازید.
۵- احتمال آزاد شدن زندانیان خطرناک که دارای سابقهٔ تبهکارانه هستند  و تشکیل گروههای تبهکار مسلح و بالا رفتن درجهٔ نا امنی اجتماعی.
۶- بازاریان و کسبهٔ سود جو به احتکار مایحتاج زندگی خواهند پرداخت و عرصه را بیش از پیش بر مردم بیدفاع سرزمینمان تنگ خواهند نمود.
۷- احتمال بمباران مراکز تولید انرژی و بوجود آمدن بحران انرژی بسیار بالاست. از قبیل قطع شدن برق؛ نبود بنزین و نفت و گازوئیل.
۸- بحران کمبود مواد دارویی و بهداشتی.
۹- احتمال شیوع بیماریهای واگیردار.
۱۰- آواره شدن مردم از شهرها از ترسی که به طور طبیعی در چنین شایطی بر مردم مستولی میگردد.
۱۱- نفوذ گروههای مسلح « وهابی»  و انجام عملیاتهای انفجاری و کشتار جمعی.
آنچه که بر شمردم را شاید بتوان مهمترین موارد « بحران ناشی از شرایط جنگی » نام نهاد و طبعاً موارد زیاد دیگری هم وجود دارند که میتوانند به گسیختن تار و پود روابط اجتماعی بینجامند.
آقای سید رضا دیبا؛ نظر شما چیست؟ ما میدانیم که شما نظری ندارید و بیشتر به « رفراندوم » و « سلطنت مشروطهٔ پارلمانی دموکراتیک سکولار هر کسی یک رای داره» فکر میکنید و آنچه که ما به عنوان انجمن پادشاهی ایران - تندر مطرح میکنیم ؛ از نظر شما بی ارزش است و مردم ایران مخصوصاً در روستاهای خراسان و کردستان و بلوچستان و خوزستان و آذربایجان بهتر است به جای این مزخرفاتی که « کژدم» میبافد همگی بروند و جزوهٔ « جین شارپ» را از وبلاگ شما داونلود کرده و خوشبخت شوند.
طبعاً باز هم تحت تاثیر تبلیغات رژیم عده ای از « سبزهای مذهبی» که هنوز در لابلای صفحات « حلیة المتقین» آواره هستند و بوی بهشت را در « فضلهٔ شتر سرخ موی عایشه» میبینند؛ به آغوش برادرانشان باز خواهند گشت و به بسیج و سپاه خواهند پیوست. عده ای دیگر نیز برای به دست آوردن مایحتاج زندگی به ناچار به بسیج روی خواهند آورد. اما مردان و زنانی نیز خواهند بود که به این خواری و خفت تن نخواهند داد و مانند همیشه سنگینی وظایف میهنی بر گردهٔ آنان سنگینی خواهد کرد.

چه باید کرد؟

انجمنهای پادشاهی ایران( تندر) و نیروهای همسوی میهن پرست؛ از هم اکنون باید به فکر آگاه کردن مردم  در بارهٔ جنگ احتمالی و بحرانهای احتمالی پیش رو و هدایت نمودن مردم برای تشکیل گروهها و انجمنهای « دفاع غیر نظامی» از یک سو و تشکیل گروههایی با اهداف نظامی و انتظامی باشند.
۱- ایجاد تشکلهای مردمی برای گرد آوری و ذخیرهٔ دارو و گرد آوری تشکلهایی از پزشکان و دانشجویان پزشکی برای تشکیل بیمارستانهای خانگی و به دست گرفتن کنترل آنها برای ارائهٔ خدمات یکسان برای تمامی نیازمندان.
۲- ایجاد تشکلهایی برای ذخیرهٔ آذوقه برای موارد اضطراری و کنترل آن برای تقسیم عادلانه میان نیازمندان اضطراری.
۳- شناسایی انبارهای آذوقهٔ ارتش و سپاه و نیروهای انتظامی.
۴- شناسایی انبارهای کالاهای خوراکی و دارویی.
۵- تشکیل گروههای غیر مسلح ولی آماده برای مسلح شدن؛ برای به دست گرفتن کنترل امنیت اجتماعی ( شهربانی مردمی).
۶- بوجود آوردن تشکلهایی که بتوانند به درون نیروهای بسیج رخنه نموده و به شناسایی امکانات تسلیحاتی و آذوقهٔ آنها دست یابند.

این گروهها باید تشکیل شده و در حالت آماده باش باشند و با فرود آمدن هر موشک و بمبی به محل بمباران شده رجوع نموده و خود را مسلح نمایند. کار این گروهها باید بر روی کنترل بحران متمرکز شده و مردم بیدفاع را در شرایط سخت تنها نگذارند. این انجمنها باید با انجمنهای محلات دیگر رابطه برقرار نمایند و به صورت «سازمان کنترل بحران ملی» در آیند. این سازمان  بخشی از وظایف حکومت مردمی در شرایط بحران را ایفا خواهد نمود. انجمنهای پادشاهی باید از ورود و نفوذ عناصر رژیم و افراد سودجویی که به فکر منافع شخصی خود هستند جلوگیری نمایند. وظایف انجمنهای کنترل بحران میتوانند به شرح زیر باشند و در صورت نیاز وظایف جدید مورد نیاز را نیز بر آن اضافه نمایند :
۱-تشکیل گروههای گشت و نگهبانی شبانه برای تامین امنیت مردم در مقابل حملهٔ گروههای تبهکار.
۲- تشکیل گروههای شکار برای شناسایی تبهکاران و حذف فیزیکی آنها.
۳- تشکیل بهداری و درمانگاههای خانگی.
۴- تشکیل گروههای شناسایی برای شناسایی آوارگان و تهیهٔ غذا و مایحتاج اولیهٔ زندگی برای آنان.
۵- تنبیه افراد سودجو که به احتکار مایحتاج مورد نیاز مردم میپردازند و مصادرهٔ کالاهای احتکار شده و تقسیم آن میان مردم نیازمند.
۶- شبیخون به انبارهای آذوقه  و دارو و مصادرهٔ آن برای مردم نیازمند.
۷- ترویج روحیهٔ همیاری در میان مردم.
۸- شناسایی و شکار نیروهای امنیتی و پاسداران رژیم.
۹- تشکیل گروههای شناسایی و نفوذ در ارگانهای رژیم.
۱۰ بیرون راندن خانواده های مزدوران رژیم از محلات و راندن آنها به طرف مراکزی که مجبور به تجمع در آن محلات شوند. تا نه تنها از شر جاسوسان رژیم در امان باشند بلکه در زمان مقتضی بتوانند محلات آنها را به محاصره در آورده  تا وادار به تسلیم شده و امان نامه دریافت نمایند.
انجمنهای پادشاهی ایران ( تندر) میتوانند با بوجود آوردن این تشکلهای مردمی؛ عملاً مردم را به صحنه بیاورند و نقش بسیار مهمی را در پی ریزی ایران دموکراتیک فردا بازی کنند.

کژدم