۱۳۹۰ دی ۱۰, شنبه

آخرین برگ باقیمانده برای رژیم آیین تباهی

اکنون چندین روز است که هیئتی از کشورهای عربی موسوم به اتحادیهٔ عرب به ریاست یک ژنرال سودانی طرفدار رژیم خامنه ای و بشار اسد؛ در حال گشت و گذار در مناطقی که رژیم اسد اجازه اش را داده است مشغول هستند و طبعاً نظر ژنرال سودانی نیز در این گزارش موثر خواهد بود. اما مسئله این است که دیگر کار از گزارش منفی و مثبت گذشته است و ماجرای اجازه دادن به هیئت ناظران اتحادیهٔ عرب تنها برای خریدن وقت صادر شده است. شاید بپرسید که بشار اسد با این « وقت خریده شده» چکار میتواند انجام دهد؟
مسئله این است که این « وقت» را مثلث «خامنه ای - بشار- نصرالله» نیاز دارند و تمامی داستان « سقوط پهپاد» و دستگیری جاسوس آمریکایی و مانور ۱۰ روزهٔ ولایت نیز در همین راستا است. اکنون جنبش مردم سوریه در نقطهٔ عطف قرار دارد و آنچه که این نقطه را به نقطهٔ تعیین سرنوشت مبدل ساخته است به شرح زیر میباشد:
۱- ورود سودان به معادله؛ نشانگر بحثهای نهایی است. زیرا سودان میهماندار و نقطهٔ تلاقی منافع مشترک ۵ نیروی بیگانه است.
الف : روسیه.
ب : چین.
پ : رژیم اسلامی حاکم بر ایران.
ت : عربستان سعودی.
ث : امارات متحدهٔ عربی.
۲- زیاده خواهیهای ترکهای عثمانی که با گلوله باران تنگهٔ آبی میان قبرس و اسرائیل به صورت « دیپلماسی نظامی» بیان شد.
۳- بازیهای عربستان سعودی در رابطه با بحرین و یمن و مثلث « افغانستان - پاکستان - آیساف».
معادله ای که در بالا ترسیم شد؛ نشان میدهد که بعد از سوریه حاکمیت اسلامی  سودان نیز به زیر تیغ « بهار سودانی» خواهد رفت. و این برای چین که در حال ایجاد مناطق نفوذ پایدار است؛ نگران کننده میباشد. از سوی دیگر رژیم فاسد حاکم بر سودان نقش دلالیهای بزرگی را در آفریقا به عهده دارد که روسها نیز سهم به سزایی در آن دارند. اما سودان نقش مهم دیگری نیز دارد و آن « اسلامی» بودن حاکمیت آن و نقطهٔ تلاقی « اخوان المسلمین و سلفی ها» نیز میباشد و این امر اهمیت آنرا بسیار بالا میبرد. اگر وزیدن « بهار سودانی» آغاز شود؛ تمامی کشورهای عربی گامی دیگر به پیش خواهند رفت ؛ زیرا اینبار « بهار سودانی» نه رژیمی ظاهراً سکولار مانند رژیم اسد و مصر و تونس؛ بلکه حاکمیت اسلامی را به زیر تیغ خواهد برد و میتواند نقطهٔ عطفی در تغییر معادلاتی که احزاب و گروههای اسلامی در مرحلهٔ نخست «بهار عربی» ترسیم کرده اند باشد.
گویا عربستان سعودی و امارات حاشه نشین خلیج فارس سهمیه های نظامی بیشتری را دریافت کردند ( ۸۴ فروند جت جنگنده و سیستم دفاع موشکی پیشرفته) که البته برای عملیاتی کردن آنها به زمان بیشتری نیاز دارند. روسها و چینیها هم به زمان نیاز دارند تا بتوانند بیشتر چانه بزنند و ترکهای عثمانی هم به همان مقدار به این زمان نیاز دارند تا بتوانند سهم بیشتری نصیب خود سازند. رژیم عربده کشان اسلامی ایران نیز به نمایشات « قهرمانانه» و زمانی برای نفس کشیدن بیشتر نیازمندند و گرنه بهتر از هرکسی میدانند که در بزرگترین منجلاب تاریخ ۳۱ سالهٔ خود گرفتار آمده  و نه راه پیش و نه راه پس دارند و مانند سگ به دست اربابان روسی و چینی خود چشم دوخته اند.
روسیه با سرنگونی پهپاد آمریکایی بازی « خرید زمان» را آغاز نمود و همگان به سوی آن شتافتند؛ آمریکا و اروپا نیز از آن استقبال نمودند؛ گویی که « زمان» هدیه ای خدایی برای تمامی طرفها بوده است.
اکنون قلبهای دو گروه ظاهراً ایرانی؛ در قفس سینهٔ شان بی تب و تاب شده است و به شدت می تپد؛ هواداران رژیم اسلامی حاکم که زیر نام « دفاع از میهن و میهن پرستی» به سرکردگی « اکبر گنجی» و « حمید دبّاشی» و در سوی دیگر دار و دستهٔ « علی میرفطروس» تحت شعار « نجات میهن و دموکراسی»؛ بدون اینکه در معادلات نه سر پیاز و نه پیاز باشند؛ یقه درانی میکنند و در واقع جنگ میان « ستون پنجم ها» که هردو از فرهنگ « موالی گری و چکمه لیسی» سود میبرند؛ در گرفته است و ساده انگاران را به « نوکری» این سوی و یا آن سوی دعوت میکنند. من ایمان دارم که هر دو گروه از این « دودکش» روسیاه بیرون خواهند آمد.
اما آنچه که از درون این دیپلماسی پنهانی بیرون خواهد آمد؛ در حد « پیمانهای نانوشته» خواهد بود که میتواند در آینده دچار دگرگونی شود و دگرگونی این پیمانها در آینده را بازیهای دیگر و مهارتهای دیگر رقم خواهند زد.
همانگونه که بارها گفته ام استراتژی بزرگ « خاورمیانهٔ بزرگ» بسیار بزرگتر از آن است که حتی میلیونها کشته بتوانند جلو آنرا بگیرند. این استراتژی بزرگ که عملیاتی شدنش از خاورمیانه آغاز گردید؛ در دو سوی گسترش خواهد یافت؛ در یک سوی آفریقا و در سوی دیگر آسیای مرکزی. از نظر من در صورت پیروزی استراتژی « خاورمیانهٔ بزرگ»؛ اقتصاد آیندهٔ چین و روسیه؛ دچار یک « باز تعریف گسترده» خواهد شد و مفاهیم سیاسی را دچار تحولی دیگر خواهد نمود.
کژدم

۱۳۹۰ دی ۵, دوشنبه

ترکهای عثمانی سهم بیشتری از «کیک خاورمیانهٔ بزرگ » میخواهند.

بر اساس اخباری که در منابع اطلاعاتی غرب منتشر شده ولی در رسانه های عمومی منتشر نمیشوند. یک کشتی جنگی ترکیه از دو هفتهٔ پیش شروع به تیر اندازی به سوی منطقه ای در آبراه باریکی که میان قبرس (لارناکا) و اسرائیل وجود دارد و اخیراً در آن منابع گاز کشف شده است نموده و موجب اعتراض مقامات قبرس و اسرائیل و آمریکا قرار گرفته است. این امر همراه با باز ایستادن ترکیه از شرکت فعال در مرزهای سوریه؛ نشان از سهم خواهی بیشتر ترکیه را دارد. آنها فکر میکنند که در شرایط کنونی میتوانند ماهی بیشتری بگیرند. از سوی دیگر فرانسه با علم کردن قانونی که « انکار قتل عام ارمنیان» را جرم میشناسد. پیغام مهمی را به ترکهای عثمانی فرستاد. پیغامی که میتواند آرزوهای دیرینهٔ ( ۵۰۰ ساله)  ترکهای عثمانی در رابطه با پیوستن به اتحادیهٔ اروپا را سالیان سال به عقب بیندازد. این پیغام به ترکهای عثمانی میگوید که خود را بیش از اندازه ای دارند؛ بزرگتر نه انگارند. ترکهای عثمانی پیام دیگری نیز از سوی اسرائیل دریافت داشتند که و آن پاسخ منفی اسرائیل به فروش تجهیزات راداری پیشرفتهٔ اسرائیلی به ارزش ۹۰ میلیون دلار بوده است. بهانهٔ اسرائیل برای لغو این قرارداد؛ نگرانی عمیق از رسیدن این تجهیزات به «طرف ایرانی» ذکر شده است.
از سوی دیگر در لایه های دیپلماسی پنهان روسها و پاکستان در حال مذاکرات پر تنشی با طرفهای غربی هستند و روسها به خاطر انتقال ابزار جنگ الکترونیک به سپاه پاسداران  میتوانند مورد هدف تظاهرات مخالفان برگزاری انتخابات اخیر در روسیه قرار گیرند و این تظاهرات ها همان چیزی را به دنبال آورد که شاید بعدها « بهار روسی» نامیده شود. اکنون ظاهراً به نظر میرسد که ترکهای عثمانی در صورت ادامهٔ زیاده خواهیها میتوانند به طرف روسها کشیده شوند؛ ولی  روسها نمیتوانند  هم ارمنستان و هم ترکیه را در کنار هم بپذیرند و ترکهی عثمانی این راه را در ۱۰ ماه گذشته آزموده اند و پاسخ مناسبی نگرفته اند. اکنون ترکهای عثمانی باید بدانند که به آنچه وعده اش را گرفته اند بسنده کنند و عمیقاً بفهمند که قطعهٔ کوچک کیک را که در بشقاب است میخواهند؟ و یا رویای  قطعهٔ بزرگتر؟

کژدم

۱۳۹۰ دی ۳, شنبه

سازماندهی برای جنبش سرخ ( بخش یازدهم )

در بخش دهم تلاش نمودم که موضوع « طراحی عملیات نظامی» را مورد بحث قرار دهم. اما امروز میخواهم موضوع را اندکی توسعه داده تا ذهنهایی را که وقتی با کلمهٔ « عملیات» روبرو میشوند به طور خودکار روی عملیات نظامی و یا اطلاعاتی امنیتی؛ میروند را از این تنگنا خارج سازم.

نگاهی نو به طراحی عملیات

شاید تا به حال به این مسئله فکر نکرده باشیم که از گرفتن ناخن و اصلاح موی سر وغذا خوردن ؛ تا براه انداختن لابراتوارهای پیشرفته و اختراعات حتی سخنرانیها و نوشتن مقاله ها و کتابها و فعالیتهای سیاسی....... همگی را به عنوان اعمال فردی و یا گروهی از این دیدگاه که نوعی از « عملیات» هستند نگاه کنیم و برخی از آنها چنان ساده به نظر می آیند که هیچگاه آنچه که از نظر علمی و فنی و فکری در پشت آنها نهفته است؛ توجه کسی را جلب نمیکند. بسیاری از این اعمال به صورت سنتی آموزش داده میشوند و آموزش بیننده ( چه کودکان و چه بزرگسالان) هرگز دربارهٔ آنها فکر نمیکنند. به همین گونه است که بسیاری از عقاید نیز تبلیغ و منتشر میشوند و بسیار طبیعی به نظر می آیند؛ آنها مانند کوه و دشت و رودخانه در کنار ما هستند و ما در میان آنها و با آنها بزرگ میشویم و بسیاری از مردمان در باره اش حتی فکر هم نمیکنند که چه نبردهای سنگینی و چه کشتارهای وحشتناکی در پشت پردهٔ آنچه که در پیرامون و چه بسا درونمان هست؛ خوابیده است. بدون اینکه ما به این امر توجه کنیم که تبلیغ یک اندیشه نوعی « عملیات» است و اهداف خاصی را دنبال میکند و به همین خاطر نمیتوان از آن به عنوان یک «حرکت کور» نام برد و مبلغین آن اندیشه و یا آیین در طول سالیان دراز با استفاده از دانش تجربی دیگرانی که در آن کار تبحر پیدا کرده اند؛ کار خود را به صورت « طرح عملیاتی» بسیار پیچیده ای در آورده اند. زمانی که میشنویم « باید به عقاید مردم احترام گذاشت» ؛ به سادگی چنین به نظر می آید که جملهٔ بسیار زیبایی است؛ در حالی که این جمله؛ یکی از منابع استراتژیک دفاع از عقاید حاکم است و به عمد طراحی شده است تا همه را به خود سانسوری بکشاند.
این نوع از نگرش به آنچه که در اطرافمان میگذرد و یا به آنچه که خودمان انجام میدهیم دریچه ای نو برای نگرشی از نوعی دیگر را که من آنرا « منطق ریاضی کاربردی» مینامم را در ذهن ما نهادینه میسازد و طبعاً از حالت « موالی گری» که همانا تسلیم شدن به آنچیزهاییست که به عنوان « باید اینطوری باشد» های سنتی که در ذهن ما گنجانیده شده و به صورت «منابع قدرت سنّت» در آمده اند؛ ما را در دایرهٔ بستهٔ «نگاه سنتی» نگاه داشته و پویایی را در ما کشته است؛ بیرون خواهد آورد. با نهادینه شدن مکانیسم « اندیشه و سپس پذیرش» به جای مکانیسم « پذیرش و سپس توجیه» نسل حاضر را میتوان به « خردگرایی» عادت داد تا نسلهای بعدی را بتوان به مردمانی « نقاد» تبدیل نمود و شاهد ثمرهٔ گستردهٔ این نوع از تفکر  بود؛  و این کار به نوبهٔ خود یک « طرح عملیاتی» پیچیده تر و گسترده تری میخواهد که نیاز به نیاز به زنان و مردانی از جنس الماس دارد. اکنون بعد از ذکر مقدمه به چند مثال روی می آورم. این مثالها دیگر چیزی نیستند که بوجود آنها در اطرافمان عادت کرده  و وجود آنها را بدون هیچ سوالی پذیرفته باشیم. بلکه از آن نوع رفتارهای انسانی هستند که باید شکلی از « آفرینندگی» را در آنها بکار برد. هرچند که بازهم مطمئن نیستم که ذهنهایی که به « خرد گرایی» عادت نکرده اند چگونه خواهند توانست از عهدهٔ « سیال بودن» قضایا بر آیند. به هر حال با مثالهای زیرین آغاز میکنم :

تظاهرات و راهپیمایی

تظاهرات و راهپیماییها را میتوان به سه نوع تعریف نمود :
۱- تظاهرات و راهپیمایی خود جوش.
۲- تظاهرات و راهپیمایی با فراخوان.
۳- تظاهرات و راهپیمایی سازمان یافته.

تظاهرات و راهپیمایی خودجوش:

در تظاهرات خودجوش معمولاً زمان و مکان مشخصی دیده نمیشود و بسیار ناگهانی اتفاق می افتد. اندیشه ای که در پشت آن نهفته است در حد خواسته هایی ساده و از نظر اقتصادی و سیاسی؛ نپخته و بسیار ابتدایی هستند. لذا از سازمان یافتگی آن نمیتوان سخن گفت ؛ زیرا سازمان یافتگی نشان از آگاهیهای بالاتری دارند. موضوعات گوناگون میتوانند موجبات چنین تظاهرات هایی را فراهم آورند. عناصر بالفعلی که در تظاهرات و راهپیماییهای خودجوش دیده میشوند عبارتند از:
الف : انگیزه : که علت انگیختگی را بیان میکند. مانند نداشتن امکاناتی که برای ادامهٔ حیات ضرورت دارند و رسیدن به نقطهٔ غیر قابل تحمل در محرومیت.
ب: هدف: یعنی رسیدن به آنچه که خواستهٔ حرکت است و یا چیزی نزدیک به آن.
اینگونه از تظاهرات ها فاقد برنامهٔ مبارزاتی اعم از استراتژی و یا طراحی تاکتیکها هستند و معمولاً به طور مقطعی انجام میشوند و چه پیروز و چه شکست خورده؛ از میدان خارج میگردند. پرسش این است که آیا چنین جنبشهایی میتوانند به جنبشی فراگیر برای سرنگونی رژیم حاکم تبدیل شوند؟ پاسخ این است که اگر کل جامعه در حالتی انفجاری به سر میبربد و از سوی دیگر تشکلهای مناسبی برای سازماندهی اینگونه از جنبشها و گره زدن آنها با خواستهای سیاسی گردند؛ این پتانسیل را دارند که به جنبشی برای سرنگونی تبدیل گردند. اما داشتن پتانسیل و حتی رهبران نیز نمیتواند تضمین خوبی باشد؛ مگر آنکه استراتژی تدوین شده و سازماندهی متناسب با « استراتژی و اشکال مبارزاتی» نیز وجود داشته باشد. به عنوان مثال اگر عده ای از کارگران برای اضافه حقوق تجمع کنند و ناگهان یک پلاکارد با شعار « کارگران جهان متحد شوید» در میان تجمع بر افراشته شود؛ به معنی این است که یا کسی میخواهد خود نمایی کند و یا اینکه میخواهد این تجمع ساده را به یک « جنبش جهانی» تبدیل نماید. لذا آنقدر مسخره و بی محتوا مینماید که کارگران چه بسا از ترس متهم شدن به افکار و اهداف کمونیستی؛ از خیر اضافه حقوق بگذرند و دست از پا درازتر به خانه ها و یا به سر کار بازگردند. در زمان پادشاه آریامهر سازمان چریکهای فدایی خلق نظری را مطرح نموده بود که بر اساس آن چریکهای فدایی به صورت مسلحانه از اعتصابات کارگری دفاع نمایند؛ این نظریه تنها برای خودنمایی گروه مطرح شده بود و اگر عملی میشد؛ چه بسا به دست همان کارگران دستگیر میشدند و یا حد اقل مجبور به فرار میگشتند. بنابر این « ادبیات» گزینش شعارها نیز باید متناسب با خواسته ها و جو اجتماعی باشد. اینگونه از جنبشها به جز داشتن رهبری باید از مسیر های « تظاهرات با فرخوان» و « تظاهرات سازمان یافته» بگذرند تا بتوانند به جنبش سراسری تبدیل شده و یا به آن بپیوندند.

تظاهرات و راهپیمایی سازمان یافته :

در اینگونه از تظاهرات ها؛ دعوت کنندگان باید شعارهایی را تدوین کنند که توانایی جذب اقشار وسیعی از جامعه را داشته باشد. همچنین دعوت کنندگان باید بدانند که با در نظر گرفتن احتمالات در شیوهٔ برخورد رژیم حاکم؛ استراتژی احتمالی تظاهرات چه میتواند باشد؟ که بتواند با کمترین تلفات و کمترین زمان ممکن به هدف و یا اهداف تعیین شده رسید. اگر آنهایی که با فراخوان مردم را به تظاهرات و راهپیمایی در نقاط مشخصی فرا میخوانند؛ این امر را که احتمال سطوح برخورد رژیم با تظاهرکنندگان چه میتواند باشد؟ را پیش بینی کنند؛ با احتمال بسیار بالایی کنترل اوضاع را از دست خواهند داد و اگر این مسئله تکرار شود؛ تعداد تظاهر کنندگان رفته رفته کم خواهد شد. نتیجه اینکه با دادن بیشترین تلفات و هزینه ها و زمان؛ در میدان نبرد بدون هیچ دست آوردی شکست خواهند خورد.هزینه های پنهان اینگونه مبارزات بدون محاسبه؛ دلسردی مردم و بی اعتمادی آنها خواهد بود؛ که به سادگی قابل جبران نیست و میتواند سالهای سال؛ به عنوان یک زخم التیام نیافته همچنان باقی بماند.
نکاتی که در یک فراخوان باید به آنها توجه نمود از این قرارند:
۱- مردم انقلابیون حرفه ای نیستند و اگر بعد از مدتی؛ آثار پیشرفت در مبارزه را نبینند دلسرد خواهند شد. در حالی که نیروهای رژیم نیروهای سرکوب حرفه ای و سازمانیافته هستند و از این طریق امرار معاش میکنند و چه بسا برای سرکوب بیشتر ارتقاء درجه و پاداش نیز دریافت میکنند. در حالی که مردم باید کارشان را تعطیل کنند و به خیابانها بریزند.
۲- زمانی که فراخوانی صادر میشود؛ تنها برای مردم صادر نمیشود؛ بلکه به نیروهای سرکوب رژیم نیز گفته میشود که شما هم بیایید؛ در نتیجه مرکز و یا مراکز تظاهرات تبدیل به جبههٔ جنگ خیابانی میشوند. از یک طرف شناسایی منطقهٔ عملیاتی بسیار مهم است؛ و واقعیت این است که مردم معمولاً بر اساس یک شناخت بسیار معمولی که در حدّ شناسایی برای گشت و گذار است به منطقه میرسند. در حالی که نیروهای سرکوب رژیم؛ با داشتن نقشه های متعدد و سازماندهی نیروها و استقرار آنها و داشتن شبکهٔ ارتباطی میتوانند تمامی اوضاع را در مرکز فرماندهی کنترل نمایند و دستورات لازم برای حمله و عقب نشینی و فرستادن نیروهای کمکی را کنترل نموده و پیشبینی های لازم را انجام دهند. درحالی که مردم به صورت گروههای سازمان نیافته و آموزش ندیده به صورتی بی هدف میجنگند. لذا نیروی پیروز در میدان نبرد؛ از همان آغاز مشخص است. مهم نیست که شما چه تعدادی از نفرات را دارید؟ بلکه مهم این است که آیا این تعداد نفرات هدایت میشوند؟ آیا اهداف تعیین شده ای برای فتح کردن وجود دارند؟ آیا در صورت لزوم میتوان از سایر جبهه ها نیروهای کمکی و پشتیبانی را به مناطق دیگر فرستاد؟ آیا برای زخمیها فکری شده است؟ و مسائل مهم دیگری که هر دعوت کننده ای باید برای آنها پاسخی عملی داشته باشد و گرنه تظاهرات گسترده بر اساس یک فراخوان به یک حرکت « گلّه ای» تبدیل میشود و نتیجهٔ آن از همان آغاز رقم خورده است.
۳- تظاهرات سازمان یافته : متاسفانه در ایران اینگونه از تظاهرات هرگز وجود نداشته است مگر در سالهای ۵۸ و ۵۹ که از طرف سازمانهای مجاهدین و فدائیان ترتیب می یافتند ولی بیشتر جنبهٔ نمایش قدرت داشتند.؛ و هرگز از آن مرز فراتر نرفتند. لذا باید آنها را « تظاهرات سازمانیافته برای هیچ» نامگذاری نمود. یک تظاهرات سازمانیافته باید به سوالهای زیرین پاسخ داده باشد و گرنه همچنان با مدت زمانی بلندتر همچنان محکوم به شکست خواهد بود.
الف : تدارکات پیش از فراخوان برای تظاهرات که عبارتند از : تشکیل گروههای دامداد؛ تشکیل گروههای پشتیبانی؛ تشکیل گروههای ارتباطات و دیده بانی؛ تشکیل گروههای نجات؛ تشکیل گروههای خط شکن؛ تشکیل گروههای کمین؛تشکیل گروههای حفاظت از آسیب دیدگان در بیمارستانها و گروههای پشتیبانی عقب نشینی و آموزش و آشنا نمودن تمامی گروهها با نقشهٔ شهری در مناطق عملیاتی.
ب : تعیین مراکز علنی برای فراخوان عمومی و مراکز غیر علنی ( فراخوان درون سازمانی) و تشکیل گروههای تظاهرات کننده در مراکز غیر علنی برای کشاندن نیروهای سرکوب به مراکز اعلام نشده؛ تا نیروهای دشمن را از حالت سازمان یافتگی بیرون آورده و پراکنده سازند و تمامی طرحهای پیش بینی شدهٔ دشمن را خنثی نمایند. تشکیل گروههای کمین در مسیرهای مواصلاتی بین مراکزعلنی و غیر علنی تظاهرات برای درگیر شدن با نیروهای اعزامی دشمن و تار و مار آنها.
پ : تعیین اهدافی که باید فتح و تسخیر شوند و پیشبینی و تهیهٔ ابزار و ادوات لازم برای تسخیر این نقاط.
ت : تعیین نقاطی برای جاسازی ابزار لازم برای حمله و دفاع؛ در روز قبل از تظاهرات.
ث : تشکیل گروههایی که بدور از مناطق کانونی تظاهرات؛ به اهداف نرم و نیمه سخت حمله ور شوند. مانند انبارهای محصولات وارداتی عوامل رژیم و آتش زدن آنها. مغازه های بازاریانی که مزدوران رژیم به حساب می آیند و از پیش شناسایی شده اند و .....
با ترتیب دادن چنین تظاهراتهایی میتوان سطح مبارزه را بالا برده و ظرفیتهای دفاعی و تهاجمی دشمن را از هم گسیخت.
ج : پوشش تبلیغاتی وسیع و سازمانیافته برای به میدان کشانیدن اقشار بیشتری از مردم. نشان دادن و مطرح نمودن پیروزیهای به دست آمده بخش مهمی از مبارزه است.
چ : برگزار کنندگان تظاهرات سازمانیافته میدانند که تظاهرات نمیتواند یک شبه به اهداف خود برسد لذا باید خود را برای فرداهای دیگر آماده کنند. یکی از مسائلی که در این رابطه باید در نظر گرفت؛ کم کردن نیروهای عملیاتی دشمن برای بازداشتن آنها برای سرکوب تظاهرات در آینده میباشد. لذا آنچه که به عنوان یکی از نکات کلیدی باید در نظر گرفت؛ نه تنها دفع هجوم نیروهای سرکوب بلکه از دور خاج نمودن آنها برای مدتهای طولانی میباشد. داشتن این استراتژی و عملیاتی کردن آن؛ میتواند نیروهای دشمن را به سرعت تحلیل برده و توانایی نیروهای پیاده دشمن را در هم بشکند.
ح : سازماندهان تظاهرات سازمانیافته باید درک درستی از مراحل بعدی عکس العمل دشمن داشته باشند. هرزمان که دشمن نیروهای جدیدتری به میدان آورد. باید با بر رسی آن و آرایش جدید دریافت که سطح مبارزه چقدر تغییر نموده است؟ تا بتوان وارد فاز جدید شد و پیش از ورود به فاز جدید؛ سازماندهان باید به مرحلهٔ پیش رو بیندیشند و ضرورتها را تشخیص دهند و حرکت نمایند.

تظاهرات  بر اساس فراخوان

من لزومی برای توضیح این گونه از تظاهراتها نمیبینم. زیرا در سال ۸۸ مردم ایران آنرا به عینیت دیدند و بی برنامگی عمدی رهبران قلابی و استفادهٔ ابزاری از آمال و آرزوهای مردم برای اهداف ناگفتهٔ خود بزرگترین استراتژی آنها بود. استراتژی معروفی که خاتمی بارها به زبان آورد : « فشار از پایین؛ چانه زنی در بالا» و هرگز فراتر از آن نرفتند و خونهای ریخته شده را به فاضلاب هدایت کردند. مردم را فراخواندند و دشمن را نیز فرا خواندند. دشمن سازمان یافته بود و مردم بی سازمان و بی سلاح؛ دشمن حرفه ای بود و مردم نبودند. اینگونه بود که مردم شکست خوردند و دشمن پیروز شد.

کژدم








سلسله گفتارهای ساختار شناسی برای اینترنت کم سرعت

برای یارانی که در درون میهن با اینترنت کم سرعت نمیتوانستند سلسله گفتارهای « ساختار شناسی» را دنبال کنند؛ این بحثها را به صورت فایلهای کم حجم صوتی با فورمت MP3 تبدیل نمودیم. امیدواریم بعد از این بتوانیم صدایمان را به گوش مبارزان درون میهن برسانیم. پیروز و سرفراز باشید. ( اینجا)

پاینده ایران؛ برقرارباد آیین ریشه ای؛ کوبنده تندر

کژدم


۱۳۹۰ آذر ۲۸, دوشنبه

بحث آزاد «ساختار شناسی» بخش ۲

از خوانندگان گرامی دعوت میشود که بحث آزاد « ساختار شناسی»  که بدون در نظر گرفتن و تبلیغ مواضع حزبی و یا سازمانی و به صورت  کاربردی در اختیار تمامی مبارزین گذاشته میشود گوش فرا داده و به این موضوع کلیدی که میتوان گفت درمان تمامی دردهای بی درمان جنبش دموکراسی خواهی در آن نهفته است توجه فرموده و در صورت امکان به صورت زنده در بحثها شرکت نمایند و یا با گذاشتن کامنتها و نظرات آنرا پربارتر سازند. باشد که گشایشی باشد در عرصهٔ شیوهٔ اندیشهٔ نوین سیاسی. این بحثها هر یکشنبه در ساعت ۱۰/۳۰ به وقت لوس آنجلس در رادیو تندر ( صدای انجمن پادشاهی ایران) ادامه خواهد یافت.


کژدم

۱۳۹۰ آذر ۲۵, جمعه

روسها در دفاع از «رژیم اسد» کنار کشیدند

همانگونه که پیشتر گفته بودم؛ روسیه آخرین پاسخ از طرف کشورهای غربی را دریافت کرده است. اما روسها میدانستند که زمینه هنوز برای چانه زنیهای بیشتر وجود دارد. سقوط « پهپاد جاسوسی» آمریکایی در خاک ایران و تحویل موشکهای ضد کشتی به رژیم اسد؛ به عنوان آخرین فشارهای روسها به حساب آورد و بازهم همچنانکه گفته بودم شاید جایی به اندازهٔ « استخوان بال مرغ» برای چانه زنی باقیمانده باشد. اکنون دو اتفاق تقریباً همزمان اتفاق افتاد.
۱- روسها به عضویت کامل « سازمان اقتصاد جهانی » در آمد ( اینجا ) و بعد از این میتواند سالیانه بیش از ۲۰ میلیارد دلار سود اضافی را به اقتصاد خود تزریق کند و هرچند که برای کشور بزرگی مانند روسیه ( از نظر مساحت) مبلغ بزرگی نیست و در حد « استخوان بال مرغ» به شمار میرود. اما دروازه ای است که بر روی اقتصاد محاصره شدهٔ روسیه باز میشود تا به اقیانوس اقتصاد جهانی بپیوندد. باز هم هرچند که وارد شدن به این اقتصاد بزرگ میتواند بحرانهای جهانی را نیز به روسیه منتقل نماید اما وارد شدن به بازی؛ پذیرش قوانین بازی را هم در بر میگیرد.
۲- روسیه قطعنامهٔ دوپهلویی را به شورای امنیت سازمان ملل ارائه داد ( اینجا ) که همچنان نشان از این دارد که روسها هنوز زمینه را برای به دست آوردن یک تکهٔ دیگر مستعد میدانند. هرچند پیشنویس این قطعنامه دچار تحولات و زمینهٔ بازی دیپلماتیک برای چانه زنیهای بیشتری را برای روسها فراهم خواهد آورد؛ اما در پایان آنچه که در شرایط کنونی اهمیت دارد این است که روسها از بازی « موشک» و « پهپاد» به کنار میز مذااکرات در سازمان ملل باز گشته اند. شاید تکهٔ بعدی که روسها انتظار آنرا دارند؛ کمکهای بیشتر مالی و صنعتی غرب و به دست گرفتن نقش بهتری در آیندهٔ « خاورمیانهٔ بزرگ» باشد که طبعاً معقول است و با اندکی تعدیل و چانه زنی در ابعاد آن؛از سوی کشورهای غربی  پذیرفته خواهد شد.
نتیجهٔ نهایی اینکه باید دید این حرکت چه تاثیری بر موضع چین خواهد داشت؟ از نظر من چین در آستانهٔ یک بحران بزرگ قرار دارد که میتواند به یک فاجعهٔ اقتصادی - اجتماعی در کشور چین تبدیل شود و دامنهٔ آن میتواند کشورهای « آسیا پاسیفیک» را نیز در بر گیرد. چینیها اکنون نه تنها با کاهش رشد اقتصادی مواجه هستند؛ بلکه همین امر منجر به فرار بخشی از سرمایه های خارجی از اقتصاد بزرگ چین  گردیده است که اگر ادامه یابد اقتصاد بزرگ چین با یک « سکته» روبرو خواهد شد.
سرمایه هایی که که از اقتصاد چین خارج میشوند میتوانند دندانهای خود را برای سود بیشتر در « خاورمیانهٔ بزرگ» تیز کرده باشند و این آن چیزی است که کشورهای غربی  نیاز شدیدی به آن دارند.
نتیجهٔ نهایی آنکه رژیم اسلامی حاکم بر ایران؛ مانند « روسپی ارزان قیمت» همچنان دست به دست میشود و ولی امر فرزانه و استراتژیستهای بزرگ حاکمیت همچنان در خماری رویای « استفاده از تضادهای قدرتها» مانده اند. غافل از آنکه آخرین برگهای بازی در حال گشوده شدن هستند و آنهایی که با باد آمدند؛ در کمال ناباوری؛ با بادی دیگر خواهند رفت. گویی که هرگز نبوده اند. اما این آمدن و رفتن هیچ مدال افتخاری را بر سینهٔ جنبش ناتوان دموکراسی خواهی ایران نخواهد آویخت؛ بلکه در فرداهایی که می آیند در برابر مردم ایران و سرزمینشان شرمگین خواهند بود.

کژدم

تنش شدید در مرزهای مشترک ترکیه و سوریه

دیروز ۲۴ آذرماه ۱۳۹۰ معاویه ای؛ برابر با ۱۵ دسامبر ۲۰۱۱ میلادی؛ یگانهای موشکی رژیم بشار اسد؛ ۲۱ موشک زمین به زمین که تعدادی از آنها را موشکهای « اسکاد - دی» تشکیل میدهند به نزدیکترین نقاط ممکن به مرزهای ترکیه؛ انتقال دادند و سپس یگانهای زرهی نیز به سوی مرزهای ترکیه گسیل شدند. ارتش ترکیه در مقابل شرایط جنگی اعلام نموده و در حال بر رسی وضعیت نهایی نیروهای خود میباشد. همزمان با این تحولات؛ ارتش اسرائیل نیروهای ویژهٔ عملیاتی خود  که برای عملیات پشت خطوط دشمن آموزش دیده اند را به حالت آماده باش کامل در آورده است. این نیروها مامور عملیاتهایی در درون خاک سوریه برای تخریب و گسست رابطهٔ خط مقدم با نیروهای پشتیبانی و همچنین قطع ارتباطاط خطوط دشمن خواهند بود. همچنان که در خبر پیشین عنوان کردم؛ بخشی از نیروهای زرهی سوریه هم اکنون در مرزهای مشترک با اردن مستقر شده اند.

کژدم

۱۳۹۰ آذر ۲۴, پنجشنبه

بحث آزاد «ساختار شناسی»

از هفتهٔ پیش؛ سلسله مبحثی تحت عنوان « ساختار شناسی» در رادیو تلویزیون اینترنتی تندر؛ آغاز گردید که در برنامهٔ نخست آن به بازگشایی مقدماتی « ساختار شناسی» پرداختیم. این بحث همچنان ادامه خواهد یافت تا زمانی که بسیاری از مباحث و مسائل و دکترینهای سیاسی را از این منظر نظر یعنی « ساختار شناسی» توضیح دهیم. دوستانی که علاقه مند به شنیدن مباحث و پرسش مستقیم در زمان پخش  زندهٔ برنامه هستند؛ میتوانند در روز یکشنبهٔ آینده  از ساعت ۱۰/۳۰ دقیقهٔ بامداد  به وقت لوس آنجلس به این برنامه که گوش فرا دهند. برای آگاهی یاران آدرس رادیو تندر  https://tondar.org/radio-tv/tv-live.html میباشد و شماره تلفن تماس برای طرح پرسشها؛ ۷۰۷۵-۹۲۱-۸۱۸-۱ + میباشد. همچنین در صورت تمایل میتوانید در Skype  آدرس تندر را Add کنید که از این قرار است : tondar.org  و از طریق Skype تماس بگیرید.
از دوستداران تقاضا میکنم که در صورت تمایل؛ برنامهٔ یکشنبهٔ گذشته را یا در آدرس هفتگی بالا و یا در آدرس  دائمی پایین ببینید:


کژدم

۱۳۹۰ آذر ۲۳, چهارشنبه

خفت و خواری « حسینیان» و « عاشورائیان»



بنابر تاریخ شیعه نوشتهٔ واقعهٔ کربلا؛ زمانی که سپاه یزید پسر معاویه؛ « حرّ » را به عنوان سفیر خود برای ترغیب حسین به تسلیم شدن فرستاد؛ « حرّ» شرایط ناگوار را برای حسین ترسیم نمود و آن سرور دلاوران و شجاع ترین مرد تاریخ تشیع؛ که در این ۵۰۰ سالهٔ صفوی به عنوان مردی از تبار « فولاد » ترسیم شده است؛ با صدایی اندوهناک (عجز و لابه) به حرّ گفت که برای عقب نشستن از خواستهای خود ۳ خواسته دارد.

۱- بگذارید که با خانواده ام ؛ به یکی از سرحدات دور افتاده و گمنام روم و دیگر از من صدایی و نشانی نیابید.
۲- یا بگذارید که به پیش « پسر عمویم یزید بن معاویه» بروم. و بیعت کنم. زیرا که او از همهٔ شما نسبت به من « مهربانتر» است.
۳- و یا بگذارید که به مدینه بازگردم و تمامی عمر خویش  بدون هیچ ادعایی سپری سازم.

میگویند که حرّ این سه خواستهٔ حسین را به فرمانده سپاه یزید برد. اما فرمانده سپاه یزید که خود با « تقیّه» آشنا بود. شرطی را مطرح نمود و آن اینکه؛ اگر حسین میخواهد به حضور پسر عمویش برود باید با « قلاده» برگردن به بارگاه او رود. حسین نپذیرفت و دستور داد که آب و « واجبی» بیاورند تا خود را تمیز کند و به پیش حوری ها بشتابد.
اکنون ۵۰۰ سال است که برای این تقاضای حسین که نشان از خفت و خواری دارد؛ نوحه خوانی میکنند و او را شجاعترین مرد تاریخ تشیع مینامند و باور کنید که پسران « سرهنگ قذافی» از حسین شیعیان بسیار شجاع تر بودند و تنها به آخرین خواسته های این سرور آزادگان نگاه کنید تا آنرا بوضوح ببینید.
« آخرین ولی فقیه فرزانه» که برای کودکان دبستانی سخنرانی نمود و آنها را دلگرم ساخت که بیش از « یکصد سند» دارد که میتواند تمامی حقوق بشری ها را رسوا کند و حتی « اتاقهای فکر بیت رهبری» نیز بر خرفتی او خندیدند. اینک مردی خرفت تر از خویش را به عنوان سفیر صلح به دیدار گرگی همچون وزیر اطلاعات عربستان سعودی فرستاده است. اما این سفیر عالیمقام چه هدایایی در صندوق خود به پیشگاه رهبر « وهابیها» برده است؟
بنا بر منابع اطلاعاتی غربی؛ وزیر خرفت اطلاعات رژیم اسلامی شیعی مسلک حاکم بر ایران پیشنهادات زیرین را عرضه داشته اند :
۱- قول میدهیم که « اپوزیسیون سوریه» را در درون حکومت سوریه بپذیریم.
۲- قول میدهیم که در لبنان حاکمیت را به عدالت میان حزب الله و ۱۴ مارسی ها تقسیم کنیم.
۳- قول میدهیم که شما را در دست آوردهای اتمی خود شریک سازیم.
۴- اگر ما و شما درکنار هم بایستیم؛ میتوانیم زیاده خواهی های ترکیه را مهار کنیم.
در قبال این حاتم بخشیهایی که از طرف حکومت عربستان سعودی به پشیزی هم خریده نخواهد شد؛ یک تقاضای اساسی داشته اند :
خواهش میکنیم که نگذارید نفت ما را تحریم کنند و جای تولیدات ما را پر نکنید.

به تصویر بالا یکبار دیگر نگاه کنید؛ اینها در برابر « الله» ادعاییشان نیز اینچنین رکوع نمیکنند. هر چند که تصویر وزیر اطلاعات او را از نیمرخ نشان میدهد؛ اما همچنان میتوان لبخند چاپلوسی را بر چهرهٔ او دید.

این است آنچه که آنرا « شکست استراتژیک» نامیدم. و این است آنچه که آنرا « آغاز هزیمت همه جانبهٔ رژیم» نام نهادم.

کژدم

۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

نیروهای ویژهٔ آمریکا وارد اردن شدند.

در حالی که نیروهای زرهی  عربستان سعودی متشکل از بیش از یکصد تانک پیشرفتهٔ « لئوپارد» آلمانی؛ ماههاست که در مرزهای اردن مستقر شده اند و منتظر ورود به خاک اردن هستند؛ از دو هفتهٔ پیش (۸ دسامبر ۲۰۱۱ میلادی) نیروهای ویژهٔ ارتش آمریکا که در حال خروج از عراق هستند؛ به طور مستقیم از از عراق به اردن گسیل شده اند. این نیروها در حال ایجاد برجهای دیده بانی و گرفتن موقعیت نظامی در مناطق نزدیک به مرزهای بین المللی اردن با سوریه به سر میبرند. از سوی دیگر ستون تانکها و زرهپوشهای سوریه به سوی مرزهای اردن در حال پیشروی میباشند. از سوی دیگر نظامیان ناراضی سوری که از ارتش فرار نموده و بخشی از آنها در اردن به سر میبرند و در حال سازماندهی و آموزش پناهندگان سوری میباشند. به نظر میرسد که در صورت لزوم؛ نیروهای زرهی عربستان سعودی نیز وارد اردن شوند و تاکنون بخشی از نیروهای ویژهٔ ارتش عربستان سعودی نیز به اردن منتقل شده و به همراه نیروهای اردنی در آموزش پناهندگان اپوزیسیون سوریه و تسلیح آنها و انتقال سلاح به درون سوریه و پشتیبانی لجیستیکی « ارتش آزاد سوریه» در حال انجام ماموریت هستند. به هر حال محاصرهٔ سوریه  مراحل نهایی خود را میپیماید. اکنون توپ در زمین بشار اسد است و اینک نوبت اوست که بخواهد تسلیم شود و یا تصاویر صورت خون آلود خود و خانواده اش را در « یو تیوب» به نمایش بگذارند. از سوی دیگر نیروهایی که به خاک اردن وارد گردیده اند؛ مسئولیت کنترل بحرانهای احتمالی در لبنان را نیز به عهده خواهند گرفت.

کژدم

۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه

خاورمیانهٔ بزرگ و ایران

از دوستان و خوانندگانی که به دنبال مسائل جدی سیاسی هستند؛ و به دنبال کشف رابطه ها میان اتفاقاتی هستند که در خاورمیانه و شاخ آفریقا میگذرد و دامنهٔ آن به آسیای میانه هم کشیده خواهد شد؛ تقاضا میکنم که به این تحلیل از روند آنچه که در خاورمیانه میگذرد گوش دهند و سنگینی شرایط سیاسی و ژئوپولیتیکی را که اکنون میهنمان در آن قرار دارد را به دقت دنبال کنند. این مصاحبه که در تاریخ ۱۱ مهر ماه سال ۱۳۹۰ معاویه ای؛ برابر با ۲ اکتبر ۲۰۱۱ میلادی انجام شده است از دقیقهٔ ۲۹ به مسئلهٔ خاورمیانهٔ بزرگ اختصاص دارد. امید دارم که با نظرات و انتقادات شما و کامنتهای پربار شما؛ این بحث پربارتر شود.

۱۳۹۰ آذر ۱۸, جمعه

در بارهٔ سقوط هواپیمای جاسوسی آمریکا

«سقوط سالم» هواپیمای جاسوسی آمریکا و عدم عملکرد سیستم « انهدام خودکار» آن و نمایش آن توسط سپاه عربده کشان همچنان در هالهٔ ابهام است. اما گویا ابرها اندک اندک کنار میروند. احتمالاتی که به طور فرضیه میتوانند وجود داشته باشند و نباید از حد « فرضیه» پا فراتر نهاد میتوانند به قرار زیر هستند :
۱- سپاه پاسداران در ماههای اخیر به تجهیزات الکترونیکی مجهز شده است.
این احتمال را میتوان در چهار چوب « محکم کاری» روسیه برای شرکت غیر مستقیم در معادلهٔ « سوریه - لبنان - ایران» ارزیابی کرد. همانطور که در دو مقالهٔ اخیر خاطر نشان کرده ام. روسها و پاکستان پاسخ نهایی را از کشورهای غربی دریافت کرده اند. اما  روسها برای اینکه بتوانند سود بیشتری عاید خود سازند و درهای چانه زنی بیشتر با غرب را همچنان باز نگهدارند؛ با سازمان دادن «جنگ نیابتی» از طریق سپاه پاسداران؛ این سیستم را در اختیار رژیم گذاشته اند و چه بسا به همراه سیستم AVTOBAZA وارد ایران شده است. سخنان اخیر یکی از ماموران سابق سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا که در وبسایت  «بی بی سی» منتشر شده است. این نظر را تقویت میکند. روسها همچنین ۷۰ فروند موشک ضد کشتی و محاصره شکن در اختیار دولت بشار اسد قرار داده اند و دو کشتی جنگی و یک کشتی « جنگ الکترونیک» روسی نیز در آبهای ساحلی سوریه و یا نزدیکی آن در حال گشت هستند.
اما ۲ مسئلهٔ دیگری که این فضیه را تقویت میکنند؛ عبارتند از :
الف : انتشار سخنان افسر سابق اطلاعاتی آمریکا نه تنها به عنوان یک « نظریه پرداز» بلکه به عنوان یک « عنصر هشدار دهندهٔ غیر مستقیم» دیپلماتیک نسبت به روسها میباشد و آوردن نام « روسیه» و اینکه آنها تنها کسانی هستند که میتوانند اینکار را کرده باشند؛ در واقع به این معنی است که « پایتان را  بیشتر از اندازهٔ  گلیم خودتان دراز نکنید» و مطمئناً روسها این پیغام را دریافت کرده اند.
ب : در وبسایت ظاهراً  تحلیلی - خبری  «پیک نت» که متعلق به « حزب توده» است و مانند بنگاه شایعه پراکنی « علیرضا قوری زاده» (خبرنگار بیت رهبری و مدحی شناس)؛ این وبسایت نیز همیشه پر از « گزارشهایی از درون رژیم» است که توسط دستگاههای اطلاعاتی در اختیار آنها قرار میگیرد و اکنون نیز یک « خبر ساختگی وزارت اطلاعات» را با آب و تاب در خروجی خود قرار داده است و مدعی است که « گلبدین حکمتیار» این پهپاد را که در افغانستان سقوط کرده بود به سپاه پاسداران فروخته است ( اینجا). انتشار این خبر به طور غیر مستقیم و از زبان « توده ای ها» را میتوان به پاک کردن دامن روسها؛ به عنوان پدر معنوی و سنتی حزب توده در نظر گرفت. 
در زبان انگلیسی اصطلاح   Tit for Tat در چنین مواردی بکار میرود.( یکی زدی؛ یکی بخور). اگر این سناریو و یا فرضیه درست باشد؛ باید در آیندهٔ نزدیک منتظر وارد شدن ضرباتی غیر مستقیم بر روسها باشیم. این ضربات میتوانند با کمک کردن به تشدید تظاهرات مخالفین حزب پوتین و یا حملهٔ نظامی گروههای « چچن» و یا غرق شدن کشتی روسی در اثر برخورد اشتباهی موشکهای « سوریه» و یا هر اتفاق دیگری صورت بگیرند. به هر حال روسها پاسخ نهایی را دریافت کرده اند و جای زیادی برای « چانه زدن» نمانده است؛ مگر در حد یک استخوان کوچک « بال مرغ».

۲- سازمانهای اطلاعاتی غرب از وجود سیستم روسی اطلاع داشته اند.
اگر این فرضیه درست باشد؛ فرضیهٔ « قلابی بودن» پهپاد ساقط شده همچنان میتواند به قوت خود باقی بماند. و یا اینکه حتی پیچیده تر از آن حتی یک «نشانگر» ( Spotter ) باشد و یا فراتر از آن.
اما ورای تمامی این فرضیه ها آنچه که دیگر یک فرضیه نیست این است که  بحران معطوف به آغاز جنگ در منطقه بسیار شدت گرفته است.

کژدم

۱۳۹۰ آذر ۱۷, پنجشنبه

هدیهٔ «کریسمس»

متاسفانه هنوز هم بسیاری از هم میهنان فکر میکنند که « عیسی ناصری » ملقب به « مسیح » پیام آور صلح و دوستی است. عیسی ناصری که یک آخوند یهودی بود و به جرگهٔ حواریون « یحیی تعمید دهنده» پیوست و به دست او غسل تعمید گرفت. سپس فرقهٔ جدیدی بر اساس تعبیرها و تفسیرهای « روان پریشانه» از اندیشه و تاریخ اساطیری یهودیت برساخت که تمامی انسانها را بر اساس « اندیشه های اساطیری» قوم یهود « گناهکار ازلی» اعلام نمود و گفت که انسانها را « نه با آب؛ بلکه با آتش تعمید خواهد داد». « عیسی ناصری » اولین و کثیفترین اندیشهٔ « تکفیری» را بنا نهاد که با « محمد » به شکل « عربی» آن باز تولید شد. این دو اندیشهٔ کثیف ضد بشری  بخش بزرگی از تاریخ سیه روزی های بشری را قلم زدند. برای آشنایی با مسیحیت « صلح ساز» و «انسان دوست»  و مقایسهٔ آن با حیواناتی که به نام « سپاه و بسیج و حزب اللهی»  و به اصطلاح « روشنفکران دینی» که تیشه بر ریشهٔ سرزمینمان زدند. این هدیهٔ کریسمس را از کژدم بپذیزید. این هدیه فیلمی است به نام « آگورا ». در این فیلم شما با شیوه های عملیاتی « قدرت گرفتن کلیسای ارتودوکس» آشنا خواهید شد و سپس کلیسای « کاتولیک» از دل آن بر آمد و تاریخ قرون وسطی را با ارعاب و جهل و خونریزی نوشت. برای داونلود این فیلم ابتدا در صورت نداشتن برنامهٔ « یوتورنت» آنرا از ( اینجا) داونلود نموده و  سپس هدیهٔ کریسمس را از لینک پایین داونلود نمایید.( روی کلید خاکستری در وسط کلیک کنید )
                                                                         AGORA

کژدم

۱۳۹۰ آذر ۱۶, چهارشنبه

خبر خیلی ساده بود: «حمله به مشروب فروشیها» ؛ اما.....

خبر حمله به مشروب فروشیها در کردستان عراق  ( شهر زاخو و سپس سلیمانیه) تنها به صورت یک خبر ساده مطرح شد و همگان از روی آن مانند پریدن از روی آتش چهارشنبه سوری؛ گذشتند. اما آتش همچنان در آنجاست و پتانسیل تبدیل شدن به یک آتش خانمانسوز و افتادن در دور باطل کشتارها و ویرانیها را مانند آنچه که در سرزمین آریانا ( افغانستان) میگذرد را در خود نهان دارد. باز گشایی این خبر ساده میتواند بسیاری از آنچه را که در نهانخانه های « سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی منطقه» میگذرد را در برابر چشمانمان قرار دهد. میخواهم بگویم که آنچه که اینگونه ساده مینماید؛ بسیار پیچیده تر از آن است که حتی تصورش را بکنیم.
در دههٔ ۸۰ قرن بیستم یک نمایندهٔ ایالتی آمریکا در « کنگره» به نام « چارلز ویلسون» توانست درهای جهنم را به روی مردم آریانا (افغانستان) بگشاید. ایالات متحدهٔ آمریکا بعد از رسیدن به اهداف منطقه ای خود؛ افغانستان را ترک نمود و استراتژیهای جدید منطقه ای از طرف پاکستان و عربستان سعودی و اقمار آن ( حاشیه نشینان خلیج فارس) شکل گرفت که اهداف آن در۳ محور عمده تعریف میشد.
۱- فشار بر هندوستان.
۲- فشار بر رژیم تازی پرست شیعه مسلک ایران.
۳- منطقهٔ حایل برای جلو گیری از نفوذ اتحاد شوروی.
در اینجا باید متذکر شوم که نمیخواهم به تاریخ نویسی بپردازم و اگر دوستانی هستند که میگویند « استفاده از مذهب در جنگها» تاریخ طولانی دارد؛ پیشاپیش میگویم که بر این امر واقفم. اما از افغانستان شروع میکنم. زیرا بسیار ملموس تر از ماجرای سلسلهٔ منحوس «صفویان» و ماجرای « محمد علی جناح» و یا « سید جمال الدین اسد آبادی» است. لذا از جایی آغاز میکنم که هنوز هم منطقه را تحت الشعاع خود دارد و صدای مهیب انفجارات افغانستان و عراق هر روزه در گوشمان میپیچد.
بعد از این اکتشاف بزرگ مجموعهٔ عربستان سودی و اقمارش و پاکستان. این اکتشاف به صورت یک تجارت بین المللی در آمد. به عنوان مثال حکومت اندو نزی برای سالهای سال این حیوانات را تحت کنترل نیروهای اطلاعاتی خود میپروراند و از سوی دیگر از کشورهای غربی میلیاردها دلار برای کنترل آنها پول دریافت میکرد. همان تجارتی که نظامیان فاسد پاکستان هم اکنون نیز از همان راه ارتزاق میکنند. کار برد وسیع این ارازل متشکل در عراق نیز نشان داد که زمانی که تخم این علفهای هرز پاشیده میشود؛ شاید تنها با نسل کشی بیرحمانهٔ این علفهای هرز بتوان آنرا ریشه کن نمود و گرنه سالیان سال باید هر روزه به صدای انفجارها و دیدن تنهای پاره پاره در خیابانها عادت نمود.
زمانی که نویسندهٔ ایرلندی به نام « برام استوکر» اثر معروف خود « دراکولا» را خلق نمود حتی نمیتوانست تصورش را هم به ذهن خود راه دهد که اینهمه فیلمهای گوناگون و سریالهای تلویزیونی بر اساس این موجود ساخته شود و هنوز هم که هنوز است این موجود بیشترین ساعات پخش برنامه های تلویزیونی و یا پرده های سینماها را تسخیر کرده است و همچنان « پولساز» است. اکنون دیگر « برام استوکر» به فراموشی سپرده شده است و « خون آشام» موجودی مستقل است که هر کسی داستان خود را مینویسد و یا فیلم و سریال خود را میسازد و حساب بانکی خودش را دارد. داستان « وهابی ها» و یا « سلفی ها» نیز به همین شکل در آمده است. اما برای « سلفی شدن» فرمول خاصی وجود دارد که هر چند در تمامی موارد صادق نیست اما در اکثر موارد این فرمول عمل میکند. آن فرمول این است : مسجد معمولی با ملّای معمولی؛ سپس « اخوان المسلمین» تا بذر نفرت و کینه و اندیشهٔ تکفیری را تا مغز استخوان نفهمیدگان نفوذ دهد و در مرحلهٔ نهایی خون آشامهای « سلفی» زاده میشوند . این فرمول داستان عمومی دگردیسی یک نماز خوان معمولی و پیرو « آیین تباهی»  تا رسیدن به بلوغ « سلفی» است؛ تا به عنوان گوشت دم توپ « سیستمهای اطلاعاتی امنیتی» کشورهای منطقه در آیند و چنان پولهای باد آوردهٔ خونینی در این « کسب و کار» وجود دارد که شاید در تجارت مواد مخدر وجود نداشته باشد.
بعد از حملهٔ آمریکا به عراق و بر اندازی رژیم صدام؛ مسابقهٔ بزرگی برای تکه پاره کردن جسد عراق بوجود آمد که « سپاه قدس» نیز بخشی از آن بود. وزارت اطلاعات و سپاه قدس نیز « سلفی جهادی» های خود را بوجود آوردند که در منطقه به نام « انصار الاسلام» مشهور شدند. و داستان « آتش زدن مشروب فروشیها در کردستان عراق» نه یک حرکت خود جوش و با تحریک یک آخوند در یک قصبه کوچک مانند « زاخو»؛ بلکه توسط سپاه قدس کلید خورد. هرچند که جوانان دلاور کردستان نیز با به آتش کشیدن لانه های فسادی که « مسجد» نامیده میشود به آن پاسخی در خور دادند؛ اما حتی اگر یک آخوند سلفی و یا یک مسجد سلفی در کردستان بماند. حتی بعد از سرنگونی رژیم تازی پرستان ایران؛ تنها « ارباب هایشان» را عوض خواهند کرد. اگر مردم ستمدیدهٔ سرزمین ماد فکر میکنند که در کنار این حیوانات میتوانند به صلح و صفا و مدارا زندگی کنند؛ سخت در اشتباهند. در فرداهای نه چندان دور که بعد از فروپاشی رژیم کثیف اسد و فروپاشی « هلال شیعی» خواهد آمد؛ دور جدیدی از مسابقهٔ « نفوذ» در منطقه شکل خواهد گرفت که بنا بر مطامع دولت « ترکهای عثمانی» از یک سو و حکومتهای عربی؛ از سوی دیگر؛ کردستان عراق و چه بسا کردستان ایران دستخوش تحولاتی خواهد شد که « سلفی ها» در آن نقش مهمی ایفا خواهند نمود. مساجد سلفی و یا ملاهای سلفی که اکنون مانند روباه دمشان را لای پاهایشان کرده اند به عنوان « ستون پنجم» کشورهای عربی؛ میهماندار میمانهای ناخواندهٔ مزدور از سایر کشورهای عربی خواهند بود و سلفی های رنگارنگ از « چچن» گرفته تا « داغستان» و « ازبکستان» و « قرقیزستان» و سودان و لیبی و عربستان سعودی؛ خون فرزندان کاوهٔ آهنگر را خواهند ریخت. فرزندان مسلح سرزمین ماد با ید این بار را از دوش حکومت اقلیم کردستان که خود در گیر بسیاری از مشکلات است و همچنین از دوش آیندهٔ کردستان بردارند. مشکلی که امروز با « حمله به مشروب فروشی ها» آغاز شده است حتی با ریختن خون صد ها هزار انسان بیگناه نیز پایان نخواهد گفت. اما  جوانان میهن پرست کردستان باید بدانند که اگر  حل این مشکل به دست آنان به کشته شدن چند هزار نفر بینجامد؛ بسیار بهتر از انتظار کشیدن و روبرو شدن با صدها هزار کشته خواهد بود. فرزندان مسلح کاوهٔ آهنگر باید تمامی سلولهای علنی و « خفتهٔ» سلفی و ملاهای سلفی را از کردستان ایران و عراق پاک سازند و ستون پنجم دشمنان تازی پرست حاکم بر ایران و یا کشورهای عربی را از میان برداشته و حذف کنند. گویی که هرگز نبوده اند.

کژدم

۱۳۹۰ آذر ۱۵, سه‌شنبه

حاد شدن وضعیت جنگی و باز خوانی آرایش نیروهای درگیر

با توجه به موقعیت بسیار حساس منطقه که هر لحظه امکان یک جنگ تمام عیار در زمان پیش بینی نشده میرود لازم میدانم خوانندگان و هم میهنان را به باز خوانی دوبارهٔ آرایش سیاسی و نظامی منطقه فرا بخوانم.
مهمترین کشورهای منطقه که احتمالاً در این درگیریها شرکت خواهند داشت عبارتند از :

۱- ایران.
۲- سوریه.
۳- ترکیه.
۴- سوریه.
۵- عربستان سعودی.
۶- لبنان.
۷- اردن.
۸- اسرائیل.
۹- امیرنشینهای حوزهٔ خلیج فارس.

قدرتهای خارجی که به طور موثر در این نبرد فعال خواهند بود؛ عبارتند از :

۱- آمریکا.
۲- انگلستان.
۳-فرانسه.
۴- آلمان.
۵-ایتالیا.

کشورهایی که بیشتر نقش حاشیه ای را در این نبرد به عهده خواهند گرفت عبارتند از :

۱- روسیه.
۲- چین.
۳- استرالیا.

وضعیت سیاسی حاکم :

۱- اتحادیهٔ بزرگی از کشورهای عربی تشکیل شده است که در سه جبهه خواهند جنگید.
الف : جبههٔ لبنان و سوریه از طریق اردن.
ب : جبههٔ خلیج فارس.
پ : جبههٔ ترکیه.

۲- دولت راستگرای اسرائیل فراخوان انتخابات پیش رس نموده است که موعد آن را آخر ژانویهٔ ۲۰۱۲ قرار داده اند. این امر بسیار مهم است؛ زیرا خبر از شرایطی میدهد که مردم در آن به تغییر رای نمیدهند. این بدان معنی است که انتخابات اسرائیل عمداً به شرایط جنگی کشانیده شده است تا دولت حاکم را برای مدتی دیگر تثبیت نماید.
۳- سوریه در شرایط بحرانی شدیدی به سر میبرد و نیروهای جدا شده از ارتش و دستگاههای امنیتی در سراسر سوریه مانند سلولهای فعال و یا « خفته» منتظر لحظهٔ موعود هستند. فشارهای سیاسی و تحریمهای منطقه ای نیز توان حکومت بعثی اسد را تا حدود زیادی کاهش داده است و بسیاری از نیروهای ارتش سوریه به خاطر کشتارها و سرکوب مردم خود در حالت دودلی قرار گرفته اند که به نوبهٔ خود میتواند به فروپاشی ارتش بینجامد.
۴- رژیم تازی پرستان حاکم بر ایران به خاطر سرکوبهای دامنه دار و طولانی مدت ۳۳ ساله؛ نمیتواند بر روی مردمی که حتی در رابطه با شرکت کردن و یا نکردن در انتخابات دو دل هستند و بخش وسیعی از آن نیز از حاکمیت موجود قطع امید نموده اند؛ در آستانهٔ حرکتهای مردمی است که رژیم را از منابع انسانی برای جنگ محروم میسازد و حتی برای کنترل جنبشهای درونی تعداد زیادی از نیروهایش زمینگیر شده اند و باید بر علیه مردم بجنگند.

آرایش نظامی کشورهای منطقه :

۱- پس از خروج نیروهای آمریکایی از عراق؛ آسمان عراق به صورت دالانی باز برای نیروهای هوایی کشورهای عضو ناتو و اسرائیل عمل خواهد نمود.
۲- آسمان عربستان سعودی نیز دالان باز دوم برای نیروی هوایی اسرائیل و آمریکا است.
۳- سپرهای ضد موشکی در امیرنشینهای حوزهٔ خلیج فارس میتواند بخشی از حملات موشکی رژیم حاکم بر ایران و حکومت بشار اسد را خنثی سازد.
۴- علاوه بر آماده شدن سپر دفاعی ضد موشکی در ترکیه؛ ترکیب بزرگی از نیروهای داوطلب غیر سوری و سوری و نظامیان سایر کشورهای عربی نیز در ترکیه در حال آشنایی جغرافیای نظامی سوریه و یا آموزشهای فشردهٔ نظامی هستند. این نیروها و بویژه نیروهای داوطلب لیبیایی به رهبری فردی به نام « بلحاج» که از نیروهای سابق « القاعده» بوده است در ترکیه به سر میبرند.

۵- ارتش سوریه در یک مانور دو روزه توپخانه و سیستم موشکی خود را آزمود. و برای ترکیه و اسرائیل خط و نشان کشید.علاوه بر موشکهای اسکاد روسی؛ سوریه دارای سیستمهای هشدار دهندهٔ هوایی و جنگ الکترونیکی است که در زمان بمباران سایت اتمی سوریه توسط اسرائیل عملاً زمینگیر شدند؛ اما احتمال اینکه در سالیان اخیربه هزینهٔ مردم ایران و توسط روسها بهسازی شده باشند نیز وجود دارد. در رابطه با سایر ادوات جنگی باید گفت که بخشی از آنچه که در ایران تولید میشود؛ زرادخانهٔ سوریه را نیز تشکیل میدهد.
۶- ارتش اسرائیل باید در سه جبهه بجنگد؛ که عبارتند از لبنان؛ سوریه؛ و ایران. اسرائیل برای هر سه جبهه نیروهای خاص خود را دارد؛ نیروی هوایی تاکتیکی  و نیروهای زمینی و زرهی برای سوریه و لبنان و نیروی هوایی استراتژیک برای ایران. اسرائیل حد اقل ۳۰۰ موشک هدایت شوندهٔ سنگر شکن از نوع GU-28 را در اختیار دارد که کلاهک انفجاری اتمی دارند اما به خاطر انفجار در عمق زیر ۵۰ متر؛ به عنوان موشکهای متعارف تعریف شده اند. یکی از افسوسهای بزرگ اسرائیل همیشه این بوده است که چرا در دو جنگ ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ کاخ ریاست جمهوری سوریه را بمباران نکرده اند؟ اما اینک حتماً چنین خواهند کرد.
۷- وضعیت نظامی رژیم تازی پرستان حاکم بر ایران را شاید بتوان وخیمترین وضعیت در شرایط جنگی نام نهاد. نیروی زمینی سپاه و ارتش و نیروهای مکانیزه و زرهی آنها کاملاً از میدان مبارزه و نبرد خارج بوده و نقش بخور و بخواب را بازی خواهند نمود و به غیر از داشتن هزینه های سرسام آور تحرکات بی مصرف نظامی؛ سودی برای رژیم ندارند. لذا استراتژیهایی از قبیل موزائیکی کردن و امثال آن تنها « باد در هاون کوفتن » است. آنچه که ظاهراً میتواند نقش موثری داشته باشد؛ نه حتی نیروی هوایی عهد« آدم و حوّا» ؛ و حتی نه نیروی دریایی سپاه که صدها قایق تندرو مسلح به موشک انداز دارد؛ بلکه سیستم تدافعی و تهاجمی موشکی و سیستمهای جنگ الکترونیک میباشد. امروز خبری در رسانه های بین المللی مبنی بر سقوط و یا هدایت یک فروند هواپیمای بدون سرنشین شناسایی سرّی آمریکایی به وسیلهٔ یگان « جنگ الکترونیک» سپاه عربده کشان؛ منتشر گردید و حتی بعضی از منابع اطلاعاتی غربی آنرا نشانهٔ قدرت عجیب و غریب سپاه عربده کشان در صحنهٔ نبرد « الکترونیک» شدند و آنرا بزرگنمایی کردند.اما در هیچ یک از این خبرها و تحلیلها؛ روی این مسئله که : شاید این « پهپاد» از نوع « تقلبی» آن باشد و به صورت «طعمه» در اختیار یگان جنگ الکترونیک سپاه گذاشته شده است تا توان آن را ارزیابی نمایند و تدابیر لازم را برای گذشتن از تور  الکترو مغناطیسی آن بیاندیشند؟ ( این یک احتمال نزدیک به واقعیت میتواند باشد). اما اگر رژیم از چنین سیستمهایی برخوردار باشد؛ با استفاده از آن؛ در واقع اسرار خود را پیش از موعد لو داده است؛ و نظر به اینکه چون اینگونه سیستمها « بومی» نیستند؛ لذا « اصلاح پذیر» نیز نمیباشند و با چند طعمه میتوان دایرهٔ مانور این سیستمها را شناسایی کرد. اما اینکه چرا سپاه عربده کشان این سیستم را آزمود؟ میتوان گفت که تنها دو دلیل میتوان برای آن دکر کرد:
۱- دادن روحیه به هواداران رژیم تا بیش از این دچار وحشت نگردند.
۲- نشان دادن قدرت به غرب تا بدانند که آنها حتی میتوانند هواپیماهای جنگی را نیز بوسیلهٔ این سیستم؛ سرنگون سازند. اما من این احتمال را هم در نظر میگیرم که این مسئله میتواند یک بازی اطلاعاتی هم باشد و چه بسا بتوان مشابه این گونه هواپیماها را در فروشگاههای زنجیره ای « وال مارت» و یا « کی مارت» و « تارگت» آمریکا هم پیدا نمود؛ با این تفاوت که آنچه که به دست سپاه عربده کشان افتاده است؛ کپی مشابه اصل آن است که هیچگونه ارزش نظامی ندارد و تنها برای ارزیابی توان جنگ الکترونیکی سپاه طراحی شده است.

نقش کشورهای غربی و روسیه وچین:

« لئون پانه تا» وزیر دفاع آمریکا با جملهٔ « خلیج فارس خط قرمز ما است» در واقع ورود آمریکا به تنشهای مسلحانه در خاورمیانه را به صورت غیر مستقیم اعلام نمود. خط قرمزی مانند خلیج فارس که تنها حایل میان نیروهای متخاصم است؛ شرطی است که باریکی آن را حتی با « تار ابریشم» نیز نمیتوان اندازه گرفت و چنان باریک و شکننده است که بهتر بود به جای تعیین خط قرمز؛ آقای «لئون پا نه تا» میگفت که « ما هم هستیم». لذا تعیین این خط قرمز به معنی ورود صد در صد آمریکا و هم پیمانانش به منازعه به شمار میرود و هر تفسیر دیگری؛ مسخره مینماید. آمریکا اکنون با چندین ناو هواپیمابر و موشک انداز و آماده باش جزایر « دیه گو گارسیا» عملاً نقش فعالی را از هم اکنون به عهده گرفته است و بقیهٔ گفتارهای مقابل میکروفون را باید نادیده انگاشت.
 روسها که تنها یک فروند ناو هواپیمابر دارند نمیدانند که چکار کنند و این ناو دائماً در حال گردش است. و سه کشتی موشک انداز دیگر روسی نیز دفاع از آبهای سوریه را بر عهده دارند و بزرگترین کاری که در حق بشار اسد کرده اند نیز این است که ۷۰ فروند موشک سطح به دریا برای نابودی کشتیهای مهاجم به اسد داده اند.آنچه که مسلم است ؛ نه چین و نه روسیه؛ نقش مهمی در این جنگ به عهده نخواهند و تنها مانند «کلاه مخملی ها» با دستمال بازی خواهند کرد و صدای « شرقّ و شوروقّ» دستمال را خواهیم شنید ( مانند لیبی).

کژدم.

۱۳۹۰ آذر ۱۲, شنبه

آیا اسرائیل به خواسته های غرب پاسخ مثبت خواهد داد؟

بنا بر منابع اطلاعاتی اسرائیلی؛ اکنون آنچه که در کریدورهای دستگاه دولتی و کلوپهای سیاست سازان اسرائیلی مورد بحث قرار دارد؛ موضوع فشار آمریکا بر دولت اسرائیل برای بازگشت جدی به دور میز مذاکرات صلح با فلسطینیها است. این آن چیزی است که کشورهای غربی امیدوارند در پاسخ فعالیتهای عملی خود برای حقظ امنیت اسرائیل؛ در یافت دارند. اما گویا جناحهای راستگرای اسرائیلی؛ با توجه به اینکه بخش اعظم « سپر امنیتی» را اکنون در کیسهٔ خود دارند؛ حاضر به پاسخ مثبت به این خواستهٔ کشورهای غربی نیستند و چنین استدلال میکنند که اگر مورد حمله قرار گیرند؛ آمریکا و سایر کشورهای غربی عضو ناتو به ناچار به دفاع از آنها برخواهند خواست. لذا غرب نمیتواند از مسئلهٔ تامین امنیت اسرائیل به عنوان یک برگ در مذاکرات خود با اسرائیل استفاده نموده و بر آنها فشار آورد. اما اسرائیل ۳ برگ مهم در دست دارد که یکی حملهٔ غافلگیرانه به پایگاههای اتمی ایران و قرار دادن آمریکا در مقابل « عمل انجام شده» است و برگ دوم؛ تهدید به اشغال بخش دیگر بلندیهای جولان در خاک سوریه میباشد که در صورت حملهٔ احتمالی ناتو به سوریه؛ آنرا عملی ساخته و تمامی معادله را به هم بریزد. برگ سوم اینکه راستگرایان اسرائیل میدانند که اگر به طور جدی بر سر میز مذاکرات  با فلسطینیها ننشینند و جدی بودن آنرا تضمین نکنند؛ عربستان سعودی از حمایت نظامیان پاکستان دست نخواهد شست و نیروهای ناتو نه تنها برای مدتی طولانی در باتلاق افغانستان گرفتار خواهند ماند؛ بلکه قضیهٔ « یمن » و « بحرین» نیز همچنان لاینحل باقی خواهد ماند. لذا اسرائیل خود را در شرایط بسیار مناسبی برای چانه زنی بیشتر برای کمرنگ تر کردن خواسته های فلسطینیان میبیند. اما از سوی دیگر آمریکا و سایر کشورهای غربی از اسرائیل میخواهند که تا دیر نشده است با دادن تضمینهای جدی؛ در پشت میز مذاکره نشسته و خود را از انزوای فزایندهٔ پیش رو؛ برهاند و با کمک مصر و اردن و ترکیه نه تنها به انزوای خود پایان دهد بلکه در آیندهٔ خاورمیانهٔ بزرگ نقشی مهم به عهده گیرد. اما اسرائیل میداند که قضیه به مذاکرات جدی با فلسطینیها ختم نمیشود و پس از فروپاشی رژیم اسد؛ باید به پشت میز مذاکره با حاکمیت جدید سوریه بنشیند و بلندیهای جولان را تخلیه نماید. و دقیقاً به همین دلیل است که مسئلهٔ « سوریه» دوباره با دیپلماسی « ملچ مو لوچ» کشورهای غربی مواجه شده است. اما نهایت اینکه اسرائیل یک نقطهٔ ضعف مهم نیز در کیسهٔ تارخی خود دارد و آن حاضر شدن « اسحاق رابین» برای پیشبرد طرح صلح با فلسطینیان و پس دادن بلندیهای جولان به سوریه بود و این طرح محبوبیت نسبتاً بالایی در میان مردم اسرائیل داشت که با کشته شدن « اسحاق رابین» توسط راستگرایان؛ عقیم ماند. این نکتهٔ کلیدی میگوید که اگر اسرائیل یکبار حاضر بوده است که در برابر خروج از انزوا با دست آوردهای کم؛ در پشت میز مذاکرات جدی قرار گیرد؛  در شرایط کنونی که خروج از انزوا تبدیل به یک مسئلهٔ بسیار جدی شده است و دست آوردهای بزرگ و بلند مدتی در پی آن است؛ میتواند بار دیگر به سیاست « اسحاق رابین» باز گردد. نتیجه آنکه اسرائیل با اندکی عشوه و کرشمه نهایتاً به آن تن در خواهد داد.

کژدم

۱۳۹۰ آذر ۱۱, جمعه

مسئلهٔ پاکستان پر رنگ تر میشود

همچنانکه در مقالات مربوط به بهار عربی و خاورمیانهٔ بزرگ اشاره کرده ام. کشور بی ریشهٔ پاکستان؛ یکی دیگر از حلقه های زنجیری است که باید گسسته شود. عربستان سعودی که یار غار نظامیان پاکستان بود اکنون هر روز بیش از روز پیش؛ به سوی نرمخویی در برابر آنچه که « بهار عربی» نامیده میشود به پیش میرود و کمترین عارضهٔ جانبی آن برای نظامیان فاسد حاکم بر پاکستان؛ قطع شدن و یا کاهش شدید در آمدهایی است که از پولهای باد آوردهٔ امیر نشیهای حوزهٔ خلیج فارس و عربستان سعودی تامین میشود. نظامیان پاکستان هنوز سنگینی فضای حاکم را که میتواند آنها را ببلعد را احساس نمیکنند و در حال انجام آخرین تلاشهای بیفایده ای هستند؛ که تا شاید گلیمی از آن برای خود ببافند. اما کشته شدن بن لادن را میتوان آخرین اولتیماتوم عملی آمریکا در رابطه با پاکستان نامید. نظامیان حاکم بر پاکستان و رژیم اسلامی شیعه مسلک ایران و همچنین رژیم حاکم بر سوریه؛ مثلثی را تشکیل میدهند که ادامهٔ حیات آنها در گرو پرورش گروههای جنگی است.
 چند روز پیش که نیروهای « آیساف» یکی از پاسگاههای مرزی پاکستان را درهم کوبیدند؛ نشان از حرف نهایی آمریکا در برابر خواسته های حاکمیت پاکستان بود. نیروهای « آیساف» که در تعقیب گروههای جنگجوی طالبان بوده و از مرکز تقاضای کمک نموده بودند؛ پس از ظاهر شدن هلیکوپتر آپاچی و یک فروند هواپیمای جنگی هرکولیس از طرف نیروهای پاسگاه مرزی مورد گلوله باران قرار گرفته و با پاسخ متقابل به سوی دیار ابدی شتافتند. و سپس پاکستان اعلام نمود که راه تدارکاتی جنوبی ناتو را خواهد بست و چنین هم نمود. اما آنچه که در اخبار نیامد تهدید همزمان روسیه به بستن راه شمالی تدارکاتی آیساف بود. این دو رخداد همزمان نشان میدهد که  روسیه و پاکستان؛ پاسخ منفی و نهایی غرب را در مورد سهم خواهی بیشتر خود دریافت کرده اند. روسها به هر حال توانایی تحمل و تطابق با شرایط جدید را دارند و کنار خواهند کشید؛ اما حاکمیت نظامیان پاکستان به آخر خط رسیده است. لذا بنابر سابقهٔ تاریخی پاکستان که میتوان آنرا « سرزمین کودتا ها» نامید برای پیشگیری از شتاب فزایندهٔ فروپاشی؛ در انتظار یک دگرگونی و چه بسا یک کودتای دیگرباید بود.
کژدم