۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

نگاهی به مسئلۀ مسکن

زمین و زمینداری در آیینۀ " آیین ریشه ای "

یکی از مسائل اساسی که در آیین ریشه ای به عنوان امری حیاتی بدان اشاره شده است ، حق داشتن خانۀ رایگان برای تمامی خانواده های ایرانی است. در نگاه اول این مسئله شاید ساده به نظر آید اما با نگاهی اندک عمیقتر خواهیم دید که این امر در واقع نشان از یک دگرگونی ساختاری در رابطه با مالکیت زمین دارد. شیوۀ تقسیم جامعه به زمینداران و بی زمینها نه تنها در ایران امروز بلکه در تمامی کشوهای دیگر باعث بوجود آمدن یکی از بخشهای بزرگ اقتصادی به شمار میرود و گردانندگان این بخش از اقتصاد که ذاتا دارای هویتی انگلی است چه در دورۀ شکوفایی این بخش از اقتصاد من در آوردی و چه در دوران رکود آن تنها چیزی که برای جامعه ببار می آورند به جز درد و محنت بیخانمانی نیست، برای مثال میتوان از رکود اقتصادی کنونی آمریکا و رکود اقتصادی ژاپن از 16 سال پیش نام برد که دلیل اصلی این رکودهای عمیق اقتصادی هردو در مسئلۀ زمینداری و املاک نهفته است و کشور تازه به دوران رسیدۀ چین نیز در انتظار بحرانی مشابه میباشد که شاید دیر و زود داشته باشد اما سوخت و سوز ندارد و این بحران فرارو تنها نتیجۀ بورس بازی و رشد بی رویۀ قیمت مسکن در شهرهای بزرگ چین است . تمامی این مشکلات محصول شیوۀ نگرش کشورهای سرمایه داری به مسئلۀ ثروت و در نهایت زمینداری و اسکان به عنوان بخشی مهم در تولید ثروت میباشد. در این ساختارهای اقتصادی (گذشته از سایر دیدگاههای آنها ) انسانها به دو گروه زمین دار و بی زمین تقسیم میشوند و باز هم بگذریم از اینکه از نظر اخلاقی چگونه میشود که شما عضو جامعۀ یک کشور باشید ولی کوچ نشین باشید و جایی برای زندگی در همان کشور نداشته باشید و همسر و فرزندان شما در آرزوی داشتن آن عمری را سر کنند و بخش بزرگی از دارایی تان توسط آنانی که زمین دارند و یا در بازیهای زمینداران شریک هستند به یغما رود؟ و سنگ روی سنگ در زندگیتان بنا نشود؟ چگونه میتوان چنین شهروندی را به وطن فروشی متهم کرد که هیچ سهمی از وطن خود حداقل به عنوان سرپناه ندارد و به جز کار کردن مفرط و یا وحشت از بیکاری چیز دیگری نصیب او نشده است؟ چگونه میتوان از چنین شهروندانی انتظار داشت که از قانون اساسی و یا قوانین مدنی و حقوقی که نه تنها از آنان حمایت نمیکند ، بلکه زندگی آنان و خانواده و آیندۀ فرزندانشان را تهدید میکند تبعیت و پشتیبانی کنند؟ و به همین دلیل است که انجمن پادشاهی ایران برای یک دگرگونی اساسی در ساختار اقتصادی و اجتماعی مبارزه میکند و در واقع در پی یک انقلاب به معنی واقعی می باشد و در همین راستا براندازی رژیم کثیف اسلامی در تمامی ابعاد آنرا برای پی ریزی شالوده ای جدید به طوری جدی سرلوحۀ مبارزات خود قرار داده و هیچ نوع از اصلاحات سیاسی و اجتماعی که در چهاچوب قانون اساسی موجود و یا قانون اساسی بازنگری شدۀ مشروطیت انجام پذیرد را به رسمیت نمیشناسد و آنها را سد راه ایجاد یک جامعۀ پیشرو و متمدن و دموکراتیک دانسته و تمامی جریانات اصلاح طلب و یا به اصطلاح مشروطه خواه و یا سلطنت طلب را جریانهایی ضد ایران و ایرانی و دغلکار میشناسد که با تظاهر به برپایی حکومت دموکراتیک و سوء استفاده از شرایط مبارزاتی کنونی یا در فکر احیای باغها و املاک و دارایی هایی هستند که ادعای مالکیت آنرا دارند و یا برای بدست آوردن پست و مقامهای گوناگون به صف ایستاده اند و به همین دلیل هم هست که هیچکدامشان به وضوح و روشنی سخن نمیگویند و همه چیز را حواله به حپروتی به اسم رفراندوم مینمایند و بازهم به همین دلیل است که با داشتن رسانه های رنگارنگ و لابیهایی که در راهروهای ساختمانهای دولتهای غربی پرسه میزنند و یا مبلغانی که در رادیوهای بی بی سی و فردا به عنوان کارشناسان امور ایران سخن پراکنی میکنند در میان مردم ایران جایی ندارند و کسی آنها را به پشیزی نمیخرد مگر آنانی که فریب شعارهای پوچ ناسیونالیستی آنان را خورده باشد و یا اینکه در چمبرۀ نفرت سیاسی که از رژیم جمهوری اسلامی دارند ، بگویند که هر سگی که بیاید از اینها ( رژیم کنونی ) بهتر است.

ارزش زمین

زمین برای انسانها زمانی ارزش دارد که سودی در آن نهفته باشد. این سود را میتوان به اشکالی که در زیر آورده میشود طبقه بندی نمود :
1- مناطق مسکونی که ارزش خدماتی دارد.
2- مناطق کشاورزی که ارزش تولیدی و اکولوژیک دارند.
3- مناطق صنعتی که ارزش تولیدی دارد.
4- مناطق تجاری و یا خدمات مربوط به مسایل اقتصادی که در حوزۀ زندگی شهری قرار دارند.
5- مراتع سر سبز که ارزش تولیدی در تغذیۀ دامها و نهایتا ارزش تولیدی دارد و دارای ارزش اکولوژیک نیز میباشد.
6- جنگلها که ارزش تولیدی و اکولوژیک و گردشگری دارند.
7- دریا ها و دریاچه ها که دارای ارزشهای چندگانۀ ترابری، اکولوژیک ، گردشگری و تهیه و تولید فرآورده های غذایی دارد.
8- مناطق معدنی که ارزش تولیدی دارند.
9- کوهستانها که میتوانند ارزش تولیدی داشته باشند ولی حداقل ارزش اکولوژیک و گردشگری دارند.
10- آسمان که ارزش ترابری و اکولوژیک دارد.
11- تعدادی از مناطق ارزش ترابری دارند و شاید بتوان گفت ترابری یک ارزش مشترک درتمامی مناطق است.
12- تمامی آنچه شمرده شد یک ارزش مشترک نیز دارند و آن ارزش نظامی است . اما بعضی از مناطق دارای ارزشهای متفاوت دیگری نیز هستند مانند داشتن ارزش ژئوپولیتیک ( مناطق استراتژیک در جغرافیای سیاسی ) ویا ارزشهای دیگری از نوع اقتصادی و یا سیاسی را میتوانند داشته باشند که بستگی به مسایل اقتصادی و یا سیاسی ملی و بین المللی دارد و میتواند در نوسان باشد.
البته این تقسیم بندی از دیدگاهی بسیار کلی انجام گرفته است و مطمئنا دارای کمی وکاستی هایی هست و در مجموع منظور من در این مقاله بررسی ارزشهای گوناگونی که زمین میتواند داشته باشد نیست، بلکه میخواهم در مورد حق مالکیت زمین به طور کلی صحبت کنم.
متاسفانه بعد از تقسیم جامعه به زمینداران و بی زمینها در جوامع سرمایه داری فاز جدیدی از قوانین سرمایه گذاری و گردش سرمایه و سود آوری کاذب و قوانین بانکی خاص آن و هدایت شدن بخشی از سرمایه های بزرگ که میتواند در تولید کشاورزی و صنعتی و یا تجاری سود آور هدایت شوند به مسئلۀ بیخانمانان معطوف شده و نظر به اینکه قوانین مالکیت موجود حالتی عام دارند و یا حتی با وجود قوانین خاص نیز با اعمال نفوذ افراد و ارگانهای فاسد حکومتی با نادیده انگاشتن قوانین ظاهری حتی مناطق صنعتی و کشاورزی نیز بلعیده شده و برای تولید مناطق مسکونی مورد استفاده قرار گفته و بخشهای دیگری از سرمایه ها را برای خرید و اجاره دادن آنها و در نهایت فروش آنها با قیمتهای سرسام آور برای بدست آوردن سودهایی هنگفت هدایت میکنند که در مجموع میتوان اینگونه سودهارا پول آسان ( باد آورده ) نام نهاد که نتیجۀ اقتصاد انگلی زمینداری میباشد. من مخالف سرمایه داری نیستم اما زمانی که سرمایه ها نه در جهت تولید بلکه در جهت اقتصاد انگلی و واسطه گری هدایت میشوند ، درنهایت جامعه است که باید تاوان آنرا بدهد. در اقتصاد انگلی انواع و اقسام شغلهای کاذب وجود دارند که تنها واسطه گری هستند و تنها علت وجودی آن شغلها مسئلۀ مالکیت است و آنهایی که به این نوع کارها مشغول هستند نیز فکر میکنند که کار میکنند در حالی که شغل و زندگی آنها یک شغل و زندگی انگلی است. خانه یکبار ساخته میشود و هزار بار دست بدست میگردد و با اینکه هرسال فرسوده تر میشود بهای آن به طور سرسام آوری رشد میکند و هر بار هم میلیونها نفر از بینوایانی که به عنوان بیخانمانها و کرایه نشینها تعریف شده اند باید تاوان بدهند و برای جبران آن تاوان هم اگر بتوانند رشوه بگیرند و یا دزدی کنند و یا تن فروشی کنند و یا از گلوی فرزندان بینوایشان ببرند تا کرایۀ خانه و یا دخمۀ استیجاری را فراهم کنند و چون این درد اجتماعی – اقتصادی پشتوانۀ قانونی دارد و به طور سیستماتیک عمل میکند همیشه در حال تولید بی سرپناهان بسیاری است که روز به روز هم بر تعدادشان افزوده میشود ، و این چیزی نیست که بتوان با اصلاحات و یا وعدۀ دموکراسی و مشروطیت و یا به قول رضا پهلوی با رای مردم که سلطنت میخواهند یا جمهوری ، آنرا حل کرد و آنهایی که دم از رای مردم و رفراندوم میزنند باید به مردم بگویند که جمهوری و یا سلطنت ادعایی آنها چه اهدافی را دنبال میکند و گرنه دموکراسی و انتخابات آزاد جزو تکیه کلامهای خامنه ای و احمدی نژاد هم هست و درست به همین دلیل است که انجمن پادشاهی ایرا ن خواهان مواضع و اهداف مبارزاتی شفاف از طرف گروهها و احزاب سیاسی میباشد و آنانی را که چنین نمیکنند دروغگو و چاچوله باز و دغلکار میخواند. مردم ایران بار دیگر به زیر شعارهای دروغینی از نوع " همه باهم " خمینی نخواهد رفت و اینرا بارها نشان داده اند که زیر علم شعارهای کلی و بی محتوا سینه نخواهند زد.
برای عملی نمودن هدف خانۀ رایگان برای همۀ خانواده های ایرانی، لزوم بازنگری در قوانین مالکیت زمین امری حتمی است. آنچه که مسلم است در ابتدا نهاد پادشاهی که در آیین ریشه ای این امر به عهدۀ اوست با دست یازیدن به تولید انبوه خانه، قیمت واحدهای مسکونی را به شدت کاهش خواهد داد. نهاد پادشاهی میتواند با برنامه های گوناگون از قبیل خرید خانه های موجود به قیمتی عادلانه از یک سوی و تولید انبوه مناطق مسکونی از سوی دیگر و در اختیار گذاشتن آنها به مردم بی سرپناه در یک برنامۀ چند ساله مشکل مسکن را به طور ریشه ای حل نماید اما در اصل این قانون اساسی و به تبع آن قوانین مدنی و حقوقی هستند که باید به نهاد پادشاهی اجازه دهند تا با دستی باز و در چهاچوب آن قوانین به این هدف جامۀ عمل بپوشاند و در ادامه نیز همان قوانین پشتیبانی تداوم آن را میسر سازند و گرنه اگر پادشاه بخواهد با فرمان پادشاهی چنین امری را انجام دهد چه تضمینی وجود دارد که فرمانهای ملوکانه ادامه نیابند و به دیکتاتوری سلطنتی نینجامند؟ و فرمان پادشاهی هم به نوع دیگری از حکمهای حکومتی خمینی و یا خامنه ای تبدیل نشود؟ در واقع رسیدن به این هدف جزو وظایف پادشاه است که باید بر اساس قانون اساسی نوین و مندرج کردن این امر در آن و تدوین قوانین حقوقی و مدنی مربوط به آن و تعیین منابع تامین بودجۀ آن به اجرا در آمده و در نهایت تبدیل به یک سیستم شود و به قولی دیگر نهادینه گردد.
یک امکان این است که مالکیت فردی زمین میتواند به طور عمومی حذف شده تا هیچکس حق قانونی مالکیت زمین را نداشته باشد و یا اینکه حق داشتن مسکن بیش از یک واحد برای هر خانواده لغو گردیده و آنانی که بیش از یک واحد مسکونی را دارا میباشند آنرا با قیمتی عادلانه ( قیمت بازار ) در اختیار نهاد تامین مسکن پادشاهی قرار دهند و سرمایه های خود را از گردش انگلی خارج نموده و در بخش تولید بکار بیاندازند.
مسئلۀ دیگر مالکیت زمینهای از نوع دیگر است که باید از دسترس سودجویان انگلی دور نگاه داشته شوند تا نتوانند آنها را به مناطق مسکونی تبدیل نمایند از قبیل واحدهای صنعتی و تجاری و واحدهای خدماتی از قبیل هتلها و واحدهای کشاورزی که باید با وضع و ایجاد قوانین جدید از سودجوییهای انگلی به دور نگاه داشته شوند. به عنوان مثال شاید بعضیها زمینی را برای ایجاد واحد صنعتی در اختیار گرفته و سپس با شارلاتان بازیهای حقوقی دست به تولید واحدهای مسکونی زده و به فروش برسانند. در واقع باید تمامی سوراخهای قانونی که به شکلی از اشکال در روندی طولانی مدت بتواند بار دیگر سیستم زمینداران و بی سرپناهان را احیاء کند از میان برده شود.
در ضمن نباید جلوی کسانی را که میخواهند کاخ شخصی بسازند را نیز گرفت ولی باید قوانینی وضع شود تا بدانند که در صورت چنین ساخت و سازهایی تنها میتوانند از آنها استفادۀ شخصی نمایند و قابل تبدیل به واحدهای کوچکتر مسکونی و در نهایت به فروش رساندن نمیباشند. به هر حال متخصصین امور زمین و مسکن بسیار دقیقتر میتوانند مسائل را تجزیه و تحلیل نموده و راهکارهای درخور رسیدن به هدف مسکن رایگان برای همه را تدوین نمایند. در آیین ریشه ای ( قانون اساسی پیشنهادی انجمن پادشاهی ایران ) تنها به سر فصلهای اهداف مهم اشاره شده است و راه را برای خردمندان ایرانیار باز گذاشته شده است و جزئیات قانونی آن و شیوه های اجرای آن به عهدۀ مجلس تدوین قانون اساسی و مجلس شورای ملی واگذار شده است. اما آنچه که مسلم است با یک دگرگونی ژرف در مسئلۀ شیوۀ مالکیت زمین و تاثیرات عمیق آن در ساختار اقتصادی سالم روبرو خواهیم بود.

پاینده ایران، برقرار باد آیین ریشه ای، کوبنده تندر

کژدم

۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

سخنی با پیشمرگان سرزمین ماد ( کردستان )

سخنی با پیشمرگان دلیر سرزمین ماد ( کردستان )

ما همگی فرزندان کاوۀ آهنگریم و دین و آیینمان سرزمین اهورایی ایران است. زمانی که کاک شوان دلاور این واقعیت تاریخی را با اشعار میهن پرستانه و ستم ستیزانه اش با زخمۀ ساز دلنوازش و صدای پر طنینش در گوش شنوایان این سرزمین نواخت، مرا از آذربایجان به کوههای کردستان کشاند تا با هم خونان و هم آیینانم بر سر سفرۀ فقیرانه شان که برای پیشمرگی غیر کرد باز کرده بودند بنشینم و به راز و نیاز میهنی بپردازم و کوههای سردشت و اشنویه و مهاباد و سقز و بوکان را شاهد میگیرم که این هم نشینی چند ساله چه شور و عشق گرانمایه ای را در تار و پود هستیم افکند و مرا به دیداری هرچند کوتاه از سایر سرزمینهای ایران کشاند و همان عشق و شور را در وجودم نسبت به سرزمینهای دیگر ایران و مردمان با شرف و زحمتکش وستمدیده شان شعله ور ساخت. مردمان سرزمین های گیلان و طبرستان و بلوچستان و خراسان و کردستان و آذربایجان را مانند گلهای رنگارنگ گلستان بزرگ ایران میدیدم تا اینکه خاک مرگ شکست بر جنبش رهایی بخش ایران پاشیده شد. در آن زمان هیچ یک از گروههای ظاهرا سیاسی حرفهایم را به پشیزی نمیخریدند زیرا که بسیار جوان بودم و شاید بازهم این سخنان را کسی به پشیزی نخرد زیرا که پیر و فرتوت شده ام. زمانی که با زنده یاد دکتر قاسملو در بارۀ ضرورت مبارزۀ مسلحانه و ایجاد منطقۀ آزاد گفتگوی کوتاهی داشتم به من گفت که پس شما فکر میکنید که ما چکار میکنیم؟ آیا این مبارزۀ مسلحانه نیست؟ اگر نیست پس این پیشمرگان چکار میکنند و خود تو چکار میکنی؟ به ایشان گفتم که آنچه که ما میکنیم مبارزۀ مسلحانه نیست ، بلکه فشار مسلحانه است تا راه را برای مذاکره باز کند و من فکر نمیکنم که با وجود دشمنان پلیدی از نوع خمینی بتوان مذاکره کرد و آنچه که امروز به عنوان منطقۀ آزاد میبینیم بزودی از دست خواهد رفت زیرا که منطقۀ آزاد به معنی واقعی آن نیست و تنها به خاطر خلاء قدرت حکومت مرکزی است که ما اکنون احساس میکنیم در یک منطقۀ آزاد زندگی و مبارزه میکنیم و زمانی که رژیم بتواند به نیروهای رزمی خود سر و سامانی بدهد این مناطق ظاهرا آزاد در یک چشم به هم زدن از میان خواهد رفت. در آن روز که به دو دلیل هرگز فراموشش نمیکنم ( هم سخنی با دکتر قاسملو و سالروز تولد حزب کردستان ایران در 25 گلاویژ) زنده یاد دکتر قاسملو در سخنرانی اش گفت : من کلید کردستان را به رژیم میدهم ، اگر بتوانند کوههای سردشت را تصرف کنند و نمیدانم که این سخن را به خاطر صحبتی که با هم داشتیم ادا کرد و یا نه؟ و در دو سال بعد از این سخنرانی ، نه تنها دشمنان سوگند خوردۀ ایران توانستند کوههای سردشت را تصرف کنند بلکه کلید کردستان را هم به زور از دست مبارزان گرفتند و خاک یاس سیاسی بر چهرۀ مبارزان نشست و مدتی بعد هم شاهد جنگهای داخلی میان فرزندان دلیر کردستان بودیم که انگیزه ها و اهدافش احمقانه بود. و بازهم به آن روغن و تخم مرغی سوگند که مردمان زحمتکش کرد از گلوی فرزندانشان میزدند و در درون سفره و در برابر من گذاشتند ، آن عهد و پیمان و آن عشق و شور همچنان زنده است و روزی نیست که بدون اندیشیدن به سرزمینهای ایران گذرانده باشم و هر آنچه میگویم از همین راه و از همین توشه بر میخیزد. شاید بگویید احساساتی هستم و باید بگویم که هم آری و هم نه. اگر احساسی نسبت به میهنم و مردمانش نداشته باشم پس نمیتوانم آرمانی داشته باشم. پس، آری احساساتی هستم. اما در رابطه با مسئلۀ محاسبات و عملیاتی کردن آنها و طراحی استراتژیهای مبارزاتی و اتخاذ شیوه های مبارزاتی علمی و عملی هرگز احساساتی نیستم و تنها به مبارزات موثر اعتقاد دارم و این را مدیون سالها کشاکش فکری و تحلیل شیوه های مبارزاتی شکست خورده هستم. اما زمانی که میخواهم با پیشمرگان دلاور سرزمین کردستان سخن بگویم، به عنوان یک پیشمرگ پیر و همسنگر آنها سخن خواهم گفت، به عنوان کسی سخن خواهم گفت که همرزمانم در برابرمن به خون غلطیدند و هیچگاه تنهای سوراخ سوراخ شده آنها با گلوله های دشمن و سرهای چاک شدۀ آنان با ترکش خمپاره ها و کاتیوشاها هرگز از ذهنم زدوده نشده است و همیشه از خود پرسیده ام که آیا ما این کشته ها را برای راه و استراتژیهای طراحی شدۀ غلطی دادیم که به خاطر غیر علمی و فنی و عملی بودنشان محتوم به شکست بودند و یا اینکه یاران دلاور من و فرزندان سلحشور ایران برای پیروزی و نه کمتر از آن وارد میدان مبارزه شدند؟ و این رهبران سیاسی و نظامی احزاب سیاسی بودند که با افکار کودکانه و شبه سیاسی خود آن یاران با وفا را به کشتارگاه کشاندند و حتی خودشان نیز کشته شدند، بدون بدست آوردن حتی یک پیروزی کوچک؟ بوی باروت همیشه مرا به دنبال خود کشانده است و به همین دلیل تلاش کردم که با یاران پژاک تماس بگیرم زیرا ظاهرا بوی باروت و رزم بی امان برای به گور سپردن دشمن تازی پرست و برقراری یک حکومت دموکراتیک فدرال از آنها به مشام میرسید. اما آنچه یافتم تمامی ذهنیت مرا نسبت به رهبران پژاک دگرگون ساخت.
فردی که از طرف پژاک قرار بود با من به بحث و تبادل افکار بنشیند ، برای باز کردن ذهن من در رابطه با اهداف و استراتژی مبارزاتی پژاک بخشی نیمه آنهم نه کامل از اساسنامه و مرامنامۀ حزب را برای من فرستاد که در پی نوشت به طور کامل خواهم آورد (برای مطالعۀ آن به پی نوشت رجوع کنید ). با تمامی روده درازیهای ظاهرا روشنفکرانه ای که در این سند سازمانی انجام گرفته است و برای فهمیدن آن باید صدبار رمل و اسطرلاب انداخت و به رمالان روشنفکر رجوع نمود تا شاید گره از بخت فروبستۀ درک آن بگشاید ( زیرا زبانی که به کار رفته است نه به فارسی میماند و نه به کردی شباهت دارد و برای آنکه بدانید چه میگویم آنرا به دقت بخوانید ) اما به هرحال نتیجه این میتواند باشد که پژاک به دنبال سرزمین یکپارچۀ کردستان به عنوان یک کشور مستقل و یا حد اقل اتحادیه ای از قسمتهای تن پاره پارۀ کردستان میباشد. اما راهی که پیشنهاد میکند همان نظریۀ پوسیده و نخ نمای حزب دموکرات کردستان ایران است که در یک جمله چنین است : فشار مسلحانه از پایین و مذاکره در بالا با رژیم کثیف جمهوری تازی پرست خامنه ای و از همان نخست هم یک پیشنهاد بسیار گدا مسلکانه و دستمال به دستانه به حضور خامنه ای اظهار میکنند و آن اینکه اگر رژیم جلادان اسلامی به رهبری فعلی خامنه ای با حزب پژاک به توافق برسند. حزب پژاک حکومت اسلامی را به رسمیت شناخته و در کنار آنها می ایستد.یعنی در واقع در صورت توافق با رژیم ، نیروهای پژاک میتوانند در کنار بسیجیها و پاسداران جاکش اسلامی به سرکوب سایر مبارزین بپردازند و یا اینکه خفه شده و اعتراض ننمایند. آیا این مبارزۀ مسلحانه است و یا خایه مالی مسلحانه؟ البته ظاهرا رهبران نازک نارنجی حزب پژاک بعد از انتشار سلسله مقاله های نبرد کردستان که برای آنان هم ارسال شد ترش کرده و قهر فرمودند و این حداکثر پاسخ آنها به یک بحث انتقادی بود. غافل از آنکه انجمن پادشاهی ایران بارها اعلام کرده است که باید تمامی نیروهای اپوزیسیون باید با هم متحد شوند، اما رسیدن به این اتحاد باید از مسیر گفتگوهای بسیار شفاف در رابطه با مواضع شفاف انجام بگیرد و قهر های کودکانه به خاطر انتقاد از مواضع گروهها نباید مانع راه مبارزه و یا اصلاح اشتباهات تئوریک چه در رابطه با اهداف و چه در رابطه با استراتژیهای مبارزاتی گردد. در مجموع من میان نوشته های پژاک چیزی نیافتم که بتوانم بگویم تافتۀ جدابافته ای نسبت به حزب دموکرات کردستان ایران هستند و تنها چیزی که شاید بتوان آنرا شبیه یک تفاوت نامید استفاده از کلمات انگلیسی و اروپایی با تلفظ ترکیه ای آنهاست، یکی از دستاوردهای ادبی پژاک نیز جایگزین کردن نام زیبای پیشمرگه با کلمۀ زشت گریلا ( به معنی پارتیزان و چریک ) میباشد که شاید جایزۀ ادبی نوبل را نصیب پژاک نماید.( خدا را چه دیده اید؟ باراک اوباما بدون اینکه کاری انجام داده باشد جایزۀ صلح نوبل گرفت و اکبر گنجی هم که دارد تمامی جوایز ادبی و دموکراسی را درو میکند !! پژاک که کمتر از آنها نیست.) .
آنچه که پژاک در این سند سازمانی ارائه میکند یک استراتژی از قبل شکست خورده و یک کودک مرده به دنیا آمده است و خون ریخته شدۀ تمامی هواداران و پیشمرگان دلیر پژاک پیش از هر کسی بر گردن بافندگان آن مرامنامه و اساسنامۀ درهم و برهم و روده درازانه و روشنفکر مآبانه بی محتوی است. شما حد اقل در آثار و اسناد حزب دموکرات کردستان ایران میتوانید شفافیت ادبی را ببینید، اما این سند پژاک حتی عاری از شفافیت ادبی است و مانند آثار پان ترکهای آذربایجان است که از حول حلیم به دیگ ترکستان افتاده و گاهی حتی اگر خودشان هم نوشته های خود را بخوانند برای درک آن نیاز به رمل و اسطرلاب و رمال خواهند داشت. یعنی اگر شما به زبانی که پژاک از آن استفاده میکند چه در تهران و یا مهاباد و سنندج صحبت کنید کسی چیزی از آن نخواهد فهمید، به همان گونه که اگر شما به زبان ترکی پیشنهادی پان ترکهای ( ساختۀ سپاه پاسداران جاکشان ) آذربایجان در خیابانهای تبریز و اردبیل صحبت کنید باید برای فهماندنش به مردم مترجم بگیرید.
اخیرا دوتن از دلاوران کردستان که از پیشمرگان پژاک بودند در سلماس در یک نبرد نابرابر و دلیرانه کشته شدند. حال به بیانیه مکش مرگ مای حزب پژاک در این رابطه (اینجا) توجه کنید که چه بی مایه است و از آتش بس یک جانبه برای ثابت کردن صلح طلبی حزب پژاک سخن میگوید و مثل یتیمان گریه و ناله سر میدهد که بیایید و ببینید که با اینکه ما آتش بس اعلام کرده ایم رژیم درنده خوی اسلامی باز هم نیروهای ما را به قتل میرساند. در اینجا سوال این است که آیا نویسندگان این بیانیه مغز خر خورده اند و اینهمه احمق هستند که نمیدانند که هزاران پیشمرگ دلاور حزب دموکرات کردستان ایران و کومله شورشگر زحمتکشان کردستان ایران و دهها هزار مبارزان دلاور ایران در تهران و آذربایجان و شمال و جنوب در طول این سی سال به قتل رسیده اند و یا اینکه میخواهند به مردم کردستان و یا ایران دوباره ثابت کنند که این رژیم یک رژیم کثیف و جلاد است و اگر چنین است چگونه انتظار دارند که با چنین رجاله هایی بر سر میز مذاکره بنشینند و پیشاپیش به آنها وعدۀ به رسمیت شناختن رژیم و همکاری با آن را پیشنهاد میکنند؟ به عنوان یک پیشمرگه از شما میپرسم که آیا از خون پیشمرگان کردستان شرم میکنید؟ چرا به عمد به پیشمرگان دلیر ایران به دروغ میگویید که برای آزادی کردستان و حیات آزاد کردستان مبارزه میکنید؟ چرا به آنها نمیگویید که از پیشمرگان تان به عنوان نیروی فشار برای مذاکرات با رژیم استفاده میکنید؟ آیا واقعا آنقدر احمق و عقب افتادۀ ذهنی هستید که فکر میکنید جمهوری جاکشان اسلامی که تحمل انتشار یک روزنامه و یا حتی یک مقاله را ندارد ، با شما بر سر میز مذاکره خواهد نشست و خواهد گفت بفرمایید اینهم قبالۀ شش دانگ خودمختاری و حیات آزاد کردستان برای شما ؟ آیا میتوانید چشمهای کورتان را باز کنید و به جلسۀ مذاکرات رژیم با زنده یاد دکتر قاسملو در شهر وین ( اطریش ) نظری بیفکنید و بدنهای سوراخ سوراخ شدۀ آن عزیزان را ببینید و در آن کله بی مغزتان فرو کنید که این رژیم ظرفیت مذاکره کردن را ندارد و تنها راه رهایی سرنگونی حکومت اسلامی است؟ و تنها نیرویی که به معنی واقعی کلمه از فدرالیسم دفاع میکند و به آن ایمان دارد نیروهای انجمن پادشاهی ایران هستند؟ در این سی سال اخیر اینهمه مردان و زنان دلاور و مبارز کشته شده اند، آیا خون آنهاآنقدر هم ارزش نداشت که شما و امثال شماها حتی یک درس ساده هم از آن نگرفته باشید؟ پس مسئله تحلیلهای علمی و درس گرفتن از شکستها و پل پیروزی ساختن از آنها به چه معنی است؟
به نظر من حزب پژاک پیش از آنکه دست به مبارزه بزند باید به نقطۀ آغازین باز گردد و تمامی مزخرفات قلمبه سلمبۀ غیر قابل درک و ظاهرا روشنفکرانه را به کناری بگذارد و به طوری بسیار صریح و روشن و بر اساس تحلیلهای منطقی و عملی و به زبان آدمیزادگانی که در ایران و کردستان زندگی میکنند سخن بگوید و اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خود و استراتژی مبارزاتی خویش را دیگرباره بنویسد و گرنه حزب پژاک نیز مانند سایرین ول معطل است و خون پیشمرگان دلاور و فرزندان ایران را بیهوده به هدر خواهد داد و کاری به جز تقدیم کردن شهیدان قهرمان از پیش نخواهد برد. هر آدمی که حتی از پنجرۀ سیاست هم به درون دنیای سیاست نگاهی انداخته باشد میداند که احمقانه ترین کار برای یک نیروی سیاسی به کشتن دادن نیروهای آموزش دیده و با تجربه سیاسی و نظامی و سایر کادرهای سازمانی میباشد و سخنانی از قبیل تقدیم شهدا ریشه در افکار مخبّط ادیان سامی دارد و از نظر علوم و فنون سیاسی و نظامی تنها یک فاجعه است و هیچگونه حقّانیتی را برای یک حزب سیاسی به ارمغان نمی آورد . داستان به همین سادگی است که گویی 200 تومان به یک بچه میدهند تا نان بخرد ولی او پول را گم میکند و بدون نان ( هدف ) به خانه باز میگردد و در پاسخ منتظران نان، به آسمان و ریسمان بافی روی می آورد و میگوید پولها شهید شدند.
داستان حزب دموکرات کردستان ایران و انواع و اقسام حزب کومله و کومله هم به همین منوال است و روی سخن تنها با پژاک نیست. با نگاهی معقولانه و علمی و منطقی به اطراف میتوانید این سردرگمیها و یاوه سرایی ها را به راحتی ببینید و تشخیص دهید.

پاینده ایران -برقرار باد آیین ریشه ای - کوبنده تندر
کژدم
------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت :

برای مطالعۀ پی نوشت ( اینجا ) را کلیک کنید.



۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

خبر مهم در رابطه با جندالله

بعد از عملیات چاه بهار وبلاگ جندالله از اینترنت حذف شد و قابل دسترسی نبود. گروه جندالله آدرس وبلاگ خود را تغییر داده است و وبلاگ جدیدی ایجاد نموده است که در آن تمامی اطلاعیه های این گروه تا تاریخ ایجاد وبلاگ جدید حذف شده اند و در واقع تاریخچۀ بیانیه های پیشین خود را که بخش مهمی از تاریخچۀ این سازمان است را حذف ( سانسور ) نموده اند.
در رابطه با مقاله ای که در بارۀ جندالله مینوشتم لینکهای مختلفی را که در وبلاگ پیشین این گروه موجود بود را انتخاب کرده بودم تا خوانندگان گرامی اسناد را به چشم خود و از زبان جندالله ببینند، اما با رجوع به لینکها پیغام غیر قابل دسترس بودن وبلاگ را دریافت مینمودم، تا اینکه آدرس وبلاگ جدیدشان را یافتم ولی هزار بار متاسفانه تمامی اسناد سازمانی شان را از آن حذف کرده اند. آدرس جدید وبلاگ جندالله که بیانیه های این گروه را از تاریخ تاسیس وبلاگ جدید به نمایش میگذارد را در پایین مشاهده میکنید و خواهید دید که رنگ و بوی تازه ای گرفته است و برخلاف اعلامیه های قبلی گروه جندالله تمامی آخوندهای مفت خور سنی مذهب بلوچ را نیز به رسمیت میشناسد.
آدرس جدید جندالله:
http://jonbesh-mardom.blogspot.com/

لطفا بعد این خبر مقالۀ مربوط به جندالله را که پیش از آن نوشته شده است را مطالعه نمایید.

با سپاس
کژدم

جندالله چه میخواهد؟

سگهای زرد و برادران شغال

نفرت عمومی ایرانیان از رژیم اسلامی حاکم بر ایران به جایی رسیده است که از هر ضربه ای که به رژیم وارد میشود بدون در نظر گرفتن عاملین ضربه و اهداف گروه عامل استقبال میکنند. حتی ایمان دارم که ملایم ترین جریانات به اصطلاح روشنفکر مآب و حقوق بشری نیز در اعماق قلبشان از کشته و لت و پار شدن حزب اللهی ها و بسیجیها و پاسدارها نئشه میشوند و حق هم دارند.
در هفتۀ پیش شاهد دوعملیات انفجاری انتحاری همزمان از سوی فرقه ای از تازی پرستان بر علیه فرقۀ دیگری از تازی پرستان بودیم. اگر تنها از دیدگاه نظامی به ماجرا نگاه کنیم ، این عملیات در نوع خود یک عملیات موفق بود و به تمامی اهداف خود رسید، بدین معنی که :
1- با دادن دو کشته حدود چهل کشته از دشمن گرفت و به همان تعداد نیز مجروح بر جای گذاشت.
2- وحشت بزرگی در دل دشمن انداخت و او را به واکنش عصبی واداشت.
3- یاوه گویی و عربده کشی سپاهیان و نیروهای امنیتی رژیم را در رابطه با در دست داشتن کنترل منطقه به سخره گرفت.
4- دشمن را به عملیات اعدام یازده تن از زندانیان واداشت که از نظر افکار عمومی در شان یک حکومت آدمکش است و بدین میماند که یک کشور در حال جنگ به خاطر شکست در جبهه های نبرد دست به کشتار اسیران بزند و البته جمهوری اسلامی در این ردیف از حکومتها است.
5- به سایر نیروهای اپوزیسیون این پیغام را داد که گروه جندالله را در محاسبات خود بگنجانند، البته غافل از اینکه گروههای اپوزیسیون ایرانی تنها چیزی که با آن آشنایی ندارند محاسبات و عمیاتی کردن محاسبات است و تنها به شعارهای پوچ بسنده میکنند.
6- به دشمنان برون مرزی ایران ( کشورهای عربی و پاکستان و ترکیه ) این پیغام را داد که این گروه یک گروه مصمم و جدی است و آنها میتوانند بر روی این گروه حساب کنند و بهتر است در صورت حساب باز کردن اقدامات عملی بیشتری نمایند ( از قبیل کمکهای مالی و تبلیغاتی و لجستیکی و اطلاعاتی و امنیتی ).
اما مسئله اصلی در شناخت یک گروه و یا حزب تنها بر سر یک و یا چند عملیات موفق نظامی نیست و یک مبارز آگاه باید به پشت پرده بازیها توجه نماید و گرنه به دام خواهد افتاد و مورد سوء استفاده قرار خواهد گرفت و چه بسا زمانی بیدار شود و بگوید که من این را نمیخواستم و آن زمان دیگر بسیار دیر شده است مانند فاجعۀ 57 که بسیاری از مردم با دیدن چهرۀ واقعی و کثیف حکومت اسلامی گفتند که ما این را نمیخواستیم و اکنون بیش از سی سال است که تاوان کرده های خود را میدهند.

براستی گروه جندالله چه میخواهد؟

پاسخ این سوال اندکی پیچیده است و پیچیدگی آن نیز ریشه در تاریخچۀ گروه جندالله دارد. این گروه تحت تاثیر افکار رایج و غلیظ تازی پرستانه در منطقه ( اسلام رادیکال و اندیشه های وهابی ) در آغاز خود را جند الله نام نهاد و عملیات نظامی خویش را با الهام گرفتن از گروههایی مثل القاعده عراق شروع نمود که تکان دهنده و پر سر و صدا بود و به همین دلیل هم نامش به طور سریع بر سر زبانها افتاد و اینکه فیلمهای تهیه شده از عملیاتهای نظامی این گروه در شبکۀ العربیه و الجزیره ( عربستان سعودی و امارات متحده عربی ) پخش میگردید ، نشان از
گفتگوها و توافقهای پشت پرده بانیان مذهبی ( تازی پرست ) این گروه با عواملی قدرتمند در این کشورها دارد و گرنه اگر شما یک کامنت در بخش نظرات این رسانه ها بگذارید در صورت اختلال با اهداف این رسانه، هیچگاه منتشر نخواهد شد. مسئلۀ دیگر اینکه گروههایی از جوانان دلاور بلوچستان با گرایشهای گوناگون ستم ستیزانه به این گروه پیوستند زیرا هیچ آلترناتیو دیگری در منطقه نبود و تحت فشار این نیروها بود که نام گروه از جندالله به مقاومت مردمی ایران تبدیل شد و جندالله نیز داخل پرانتز و انتهای نام قرار گرفت که نشان از قدرت گرفتن نیروهای میهن پرست درون این گروه را میداد و عوامل وهابی و اسلامگرای درون گروه نیز چاره ای به جز پذیرفتن تغییر نام گروه نداشتند، زیرا سربازان بسیاری را از دست میدادند. از این روی عناصر مذهبی رادیکال به بازیهای پشت پرده ای روی آوردند و با کمک سازمانهای اطلاعاتی بیگانه و در یک معاملۀ خائنانه عبدالمالک ریگی را به رژیم اسلامی تحویل دادند که در واقع یک کودتای درون گروهی خائنانه ای انجام گرفت که چهرۀ کاریزماتیک و قهرمان ملی را که گرچه یک مسلمان بود اما دل در گرو میهن و مردمان ستمدیده بلوچستان و بهروزی آیندگان را داشت و حلقۀ اتصالی نیروهای مردمی و میهن پرست با گروههای وهابی تازی پرست بود را از میان برداشتند. تحویل خائنانه عبدالمالک ریگی اهداف زیر را دنبال میکرد:

1- از میان بردن گرایشات ملی و آزادیخواهانه در درون گروه و تبدیل کردن تدریجی گروه به یک سازمان القاعده بلوچ برای کسب پشتیبانی بیدریغ سازمانهای اطلاعاتی پاکستان و کشورهای عربی.
2- بوجود آوردن وحشت در دل آزادیخواهان بلوچ تا به فکر ایجاد تشکلهای واقعی مبارزاتی و اهداف ملی و مردمی نباشند .
بعد از این تحوّل خائنانۀ درون گروهی بار دیگر شاهد هستیم که نام گروه دچار نوسان در تغییرات میشود و بیانیه های گروه گاه با نام جنبش مقاومت جندالله و گاهی جنبش مقاومت مردمی جندالله ( جندالله را از داخل پرانتز در می آورند ) امضاء میشود، اما آنچه که مسلم است گروه همچنان دارای مشکلات درونی است و نیروهای آزادیخواه بلوچ که به آن پیوسته اند همچنان موی دماغ بن لادن های گروه هستند و در آینده باز هم شاهد تحولاتی اساسی در آرایش گروههای مبارزاتی و نیروهای آنها در بلوچستان خواهیم بود، زیرا نیروهای آزادیخواه اهداف مسخره و تاریک اندیشانه و توخالی تازی پرستانه را بر نخواهند تابید و آنچه که میتواند این تحولات را بیشتر دامن بزند، تشدید مبارزات مسلحانه آزادیخواهانه در سایر نقاط سرزمین ایران به قصد بر اندازی و نابودی ریشه ای رژیم اسلامی حاکم بر ایران خواهد بود، زیرا در این صورت نیروهای میهن پرست و آزادیخواه بلوچ پشتگرم خواهند شد و جایگاه واقعی خود را درخواهند یافت.

اهداف وهابیهای جندالله

در ظاهر اینچنین به نظر میرسد که وهابیها و یا در کل رهبران مذهبی اهل تسنن تافتۀ جدا بافته ای هستند و در واقع فاصلۀ فقه شیعه و فقه سنی دره عمیقی است که باید با خون پر شود در حالی که به هیچ وجه ایچنین نیست و با یک نگاه به رساله های رجاله های مختلف شیعه مسلک که خود را آیت الله مینامند خواهید دید که این اختلافات فقهی در میان آنها نیز وجود دارد مثل احکام طهارت که بعضی میگویند بعد از ریدن باید تا یک بند انگشت و بعضی تا دو بند انگشت داخل سوراخ کونشان را نیز بشویند ( بستگی به لذتی دارد که هر یک از آیت الله ها از آن میبرند و ارضاء میشوند ) و آن نیز بر میگردد به علوم الهی سگهای تازی که شیعیان آنان را امامان خود مینامند. رجاله های تازی پرست دیگری نیز که خود را مفتی و یا مفتی اعظم میخوانند میگویند که نه خیر این درست نیست و باید ببینیم که محمد و ابوبکر و عمر و عثمان و علی ( رضی الله جمیعأ عنهما ) چگونه کونشان را میشسته اند و یا سنگ و کلوخ استعمال میکرده اند و یا در احکام و اشکال مختلف جفتگیری و جماع به شیوه های نگاشته شده از طرف یکی دیگر از سگهای تازی ( شیعیان او را امام جعفر صادق و ملهم به الهامات الهی میدانند) که در یک کتاب حدودأ صد صفحه ای به رشتۀ نگارش در آمده و تجربیات تمامی ائمه اطهار در جفتگیری و جماع است( و البته خواندنش به خواهران زینب شدیدا توصیه میشود) عمل نمایند و یا به روابط جنسی محمد 54 ساله با عایشۀ بیچارۀ 6 ساله تا 9 سالگی اش تبعیت کنند تا مقبول درگاه الله کثیفشان قرار گیرد و یا اینکه وقتی میخواهند دست کسی را ببرند یک میلیمتر کمتر ببرند و یا بیشتر ببرند و یا زمانی که میخواهند دستها و پاهای کفار را قطع کنند کدامیک را اول و کدامیک را بعدأ قطع نمایند و گرنه کتاب کثیفشان ( تازینامه ) همان کتاب است و آنچه از این چاه مستراح که کتاب آسمانی اش میخوانند، میتراود بسیار مشابه است. هر دو فرقۀ آیت الله ها و مفتی ها به یک اندازه ضد ایران و ایرانی هستند و حتی رسوم ایرانی را نیز بر نمیتابند. هر دو گروه آیت الله ها و مفتی ها به برده داری و احکام آن معتقدند و به یک اندازه ضد زن و زن ستیز هستند. هر دو گروه آیت الله ها و مفتی ها به ازدواج بین زن و مرد و تشکیل خانواده اعتقادی ندارند و آنچه را که ما به نام ازدواج مینامیم از نظر آنها نکاح است که به معنی گاییدن است و با خواندن عقد قرارداد نکاح، اجازۀ گاییدن دائمی و یا موقت به مرد داده میشود و به همین دلیل هم هست که اگر یک مرد زن خود را سه بار طلاق دهد برای داشتن اجازه چهار بارۀ گاییدن همان زن، آن زن را باید مرد دیگری حتما بگاید ( محلل) . رک و پوست کنده و بدون ماله کشیهای ادبی، اینها و مسایل دیگری از این قبیل است که فقه سگهای تازی ( ائمۀ شیعه ) و یا مفتخورهای مفتی و سگهای تازی دیگر ( حنفی و حنبلی و شافعی و مالکی ) را تشکیل میدهد و نزدیک به 1500 سال است که ذهن معلولین ذهنی را به خود مشغول داشته است و حتی کرمهای مدرن مستراح اسلام، مانند عبدالکریم سروش و گنجی که میگویند محمد پیامبر الله تازی نیست و تازینامه هم وحی الله نیست همچنان خویش را مسلمان میدانند. پس چه چیز کثیفی پشت این پرده انواع گوناگون اسلام خواهی و اسلام پژوهیها نهفته است؟ بعضی ها میگویند که این نوع عقاید، عقاید حیوانی است، اما من میگویم که هیچ یک از حیوانات شناخته شده چنین عقایدی ندارند و بر اساس عقیده هم عمل نمی کنند و به همین دلیل اعتقادات اسلامی یک عقیدۀ کاملا انسانی است که ریشه در درنده خوییهای انسانی دارد و سلاحهای برنده اش مغالطه و تحمیق و و ارعاب و کشتار و تجاوز برای سلطۀ مادی و معنوی بر دیگر انسانهاست ( منظور از دیگر انسانها هم، همۀ انسانها به جز مفتی ها و آیت الله ها است، زیرا هرکسی در هر مقامی میتواند مورد تکفیر قرار گیرد و این همان چیزی است که چه در ایران و چه در میان اهل تسنن خارج از ایران شاهد آن هستیم).
بعد از این حاشیۀ لازم بیایید به تمامی بیانیه های جند الله نگاه کنیم، آیا اثری از وعده و امید دادن و اعلام برنامه های سیاسی و اقتصادی دموکراتیک و یا فقر زدایی و یا درمان هزاران درد بیدرمان ماندۀ مردم ستمدیدۀ بلوچستان و ایران در آن میبینید؟ آیا تا به حال مرامنامه و یا اساسنامۀ این گروه را مشاهده کرده اید تا بتوانید بر اساس آن این گروه را طبقه بندی کنید و یا هواداران و اعضای گروه بتوانند با استناد بر اساس آن مدارک از شورای رهبری گروه انتقاد کنند؟ و این نشان میدهد که وهابیون و سایر آخوندهای سنی مذهب این گروه دقیقا همان برنامه ای را اجرا میکنند که خمینی گجستک و سایر رجاله های شیعه مسلک در سال 57 اجرا کردند و حتی به وعده وعیدهای شفاهی آنان نیز نباید اعتماد کرد ، زیرا خمینی که در بهشت زهرا وعده آب و برق و اتوبوس مجانی را میداد بعد از آنکه کاملا از جایگزینی خود در قدرت اطمینان حاصل کرد، گفت که ما برای نان و خربزه انقلاب نکرده ایم و اقتصاد مال خران است و ما به خاطر اسلام و عظمت اسلام انقلاب کرده ایم که در بالا بخشی از عظمتهای الهی فقه اسلام را برشمردم تا عظمت فاجعۀ 57 را همیشه به یاد داشته باشیم و بار دیگر اجازه ندهیم که کرمهای رنگارنگ دیگر لجنزار اسلام و قرآن مردم را فریب دهند.
به طور اساسی هیچ گونه اندیشه ای در اسلام ( در تمامی اشکال آن ) برای فقر زدایی و یا دموکراسی وجود ندارد و حد اکثر چیزی که در این آیین اهریمنی در رابطه با فقر وجود دارد ایجاد بنگاههای خیریه و صدقات است که اینگونه بنگاهها بسیار سود آور هستند و از سوی دیگر به دست مفتخورها و رجاله های اسلام اداره میشوند لذا هم پشتوانۀ مالی بسیار قدرتمندی برای گسترش و دوام قدرت تشکلهای حرفه ای اسلامی به شمار می آیند و از سوی دیگر کمکهای مصلحتی این بنگاهها به بخشی از فقرا موجبات تبلیغات فریبکارانۀ عملی در جهت عدالت واهی اسلامی و تحمیق مردم را به این تشکلها میدهد.
اما چند مطلب به طور آشکار در بیانیه های جندالله دیده میشود :
1- نامه های مکرر به پادشاه عربستان سعودی و اظهار بندگی و نوکری درگاه ایشان که علی الخصوص به زبان عربی غلیظ وهابی مآبانه نوشته شده اند تا رنگ نوکری را غلیظتر نمایند.
2- اظهار این مسئله و خطاب به تازی پرستان شیعی حاکم بر ایران که اگر به آخوندهای تازی پرست از نوع سنی اجازه فعالیت آزاد در جهت سخنرانیها و صدور فتواهای سنی داده شود آنها نیز بچه های خوبی میشوند و میتوانند در کنار بسیجیها و پاسداران عزیز به نیروی سرکوب محلی رژیم تبدیل شوند و در این رابطه هم دیدارها و گفتگوهای زیادی با عوامل رژیم داشته اند.
3- تهدید سایر آخوندهای سنی مذهب منطقه که حداقل وهابی مسلک نیستند و یا اینکه بستگیهای قبیله ای دیگری دارند. همان کاری که عین آنرا آخوندهای شیعه هم میکنند، چون مهم نیست که شما نماز بخوانید و یا روزه بگیرید و یا برای حسین تازی سینه بزنید و یا زمانی که نام ابوبکر می آید اشک شوق در چشمهایتان حلقه بزند بلکه تمامی اینها برای آن است که شما تبدیل به نوکر حلقه بگوش شوید و اگر نشوید تمامی نقشه های آخوندها به هدر رفته است و شما را به صدها اسم از جرگۀ مومنین خارج نموده و مهدورالدم خواهید شد ( لبّ کلام اسلام ناب محمدی ).
4- تشویق و تهدید به کشتن زابلی ها ( سیستانیها ) برای براه انداختن جنگهای فرقه ای از نوعی که چند سال پیش در عراق جریان داشت و دار و دستۀ خامنه ای و کشورهای عربی در پشت پردۀ آن بودند و دهها هزار بیگناه را به دیار مرگ فرستادند و خانواده هایشان را از هم پاشیدند و آیندۀ فرزندانان را نابود ساختند ( سیاستهای برگرفته از اسلام ناب محمدی ).
این مطالب نشان میدهد که داستان گروه جندالله بسیار فراتر وجدی تر از خواستۀ سادۀ داشتن مسجد سنّی و فقاهت سنّی است ، مخصوصا مطالب (1) و (3) و(4) نشان از یک جنگ پنهان و جدی را دارد که یک سوی آن منافع و مطامع دار و دستۀ خامنه ای و استراتژی ایجاد هلال شیعی و سوی دیگر آن استراتژی منطقه ای بزرگ دیگری است که بر اساس منافع مشترک کشورهای عربستان سعودی و امارات متحدۀ عربی و پاکستان طراحی شده است و افغانستان و گروه طالبان و القاعده هم بخشی از آن هستند. مسئلۀ دیگر این است که باندهای وهابی و اسلامگرایی رادیکالی که در رهبری جندالله لانه کرده اند نوکران حلقه بگوش پاکستان و کشورهای عربی هستند و عبدالمالک ریگی و بستگیهای فامیلی و قبیله ای ایشان از طرف باندهای مدعی مذهب و تسنن مورد سوء استفاده قرار گرفته و زمانی هم که او را مانع مطامع اربابان خویش دیدند با یک دسیسۀ پنهانی اورا به رژیم اسلامی تحویل دادند تا به دست دشمنان حکومتی اش کشته شود و افراد گروه نیز نتوانند کسی را در درون سازمان متهم به از میان برداشتن عبدالمالک ریگی نمایند و همچنان به جندالله وفادار باقی بمانند و در واقع همان بلایی بر سر عبدالمالک ریگی آمد که در دهۀ 80 میلادی، در پاکستان بعد از ورود بن لادن بر سر عبدالله عزام آمد (حذف فیزیکی از طریق تروریست ناشاس که همچنان ناشناس مانده است ).
اکنون گروه جندالله را دیگر نمیتوان به عنوان یک گروه مبارز آزادیخواه که برای منافع مردم بلوچستان میجنگد به حساب آورد و نیروهای مبارز و آزادیخواه بلوچستان باید پیش از اینکه دیر شود از جندالله جدا شده و سازمان و یا جبهۀ مستقل خویش را تشکیل دهند و مبارزات رهایی بخش مسلحانۀ خود را با هدف سرنگونی رژیم کثیف اسلامی ادامه دهند و بدانند که انجمنهای پادشاهی ایران پشتیبان مبارزات آزادیخواهانه و ملی آنها هستند. و باید باز هم بدانند که سگهای زرد شیعه و برادران شغال سنّی دست در دست هم برای نابودی ایران و ایرانیان تلاش میکنند.

، برقرار باد آیین ریشه ای، کوبنده تندر پاینده ایران

کژدم

۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

یک خبر

یاران و همرزمان

یکی از انجمنهای پادشاهی ایران اقدام به ایجاد یک وبلاگ آموزش نظامی نموده است که در لینک زیرین میتوانید به آن دسترسی داشته باشید. تمامی ایران یاران میتوانند مطالب آموزشی را کپی کرده و به همرزمان درون ایران به اشکال مختلف بفرستند و یا در آرشیوهای خود نگهدارند و یا به صورت جزوه های آموزشی نظامی منتشر نمایند.
http://karzariran.blogspot.com/
همچنین میتوانید با کلیک کردن بر روی آموزشهای عملی مبارزاتی ( کارزار ) به وبلاگ آموزشی دسترسی داشته باشید.

پاینده ایران، برقرار باد آیین ریشه ای ، کوبنده تندر

پیروز و سرافراز باشید

۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه

نبرد پنهان

ویکی لیکس

در زمانی نه چندان دور ( دهۀ 1980 میلادی ) کشورهای غربی و کشورهای عربی و پاکستان در ادامۀ گفتگوها و بده و بستانهای سرّی که ماهها به طول کشید اولین گروههای شبه نظامی اسلامی افغان و عرب در پاکستان شکل گرفتند و رهبری ظاهری این حرکت را به دست فردی به نام عبدالله یوسف عزام سپردند . این شخص که به عبدالله عزام و شیخ عزام معروف است بیش از بیست هزار نفر از نیروهای اسلامی از کشورهای گوناگون و با گرایشهای گوناگون فرقه ای و تفسیری را در اردوگاههای نظامی در داخل پاکستان و زیر نظارت و رهبری سازمان اطلاعات پاکستان و اطلاعات ارتش پاکستان آموزش نظامی داده و آنچه که به مجاهدین افغان مشهور است تولد یافت. در فراز بعدی کشورهای عربی و به طور مشخص عربستان سعودی و امارات متحده عربی به خاطر پشتیبانی مالی وسیع خواهان نفوذ بیشتری شده و گروههای وهابی را از کشورهای عربی وارد معادله نموده و در این راستا مدتی بعد از ورود بن لادن ( مامور 007 عربستان سعودی ) و دار ودسته اش، عبدالله عزام به طور مرموزی ترور شد و بن لادن به جای او نشست و رهبری ظاهری سازماندهی و آموزش مجاهدین را در دست گرفت و سپس آمریکاییها با ابتکارات یکی از نمایندگان مجلس به نام چارلز ویلسون به حمایت مالی و نظامی گسترده ازگروههای مجاهدین افغان وارد معادله شد و اتحاد شوروی را از معادله افغانستان حذف کرد ( استراتژی آمریکا در آن مقطع ) و جالب اینکه نه تنها مسئله افغانستان به عنوان یک سرزمین و مردمانش حل نشد بلکه در راستای استراتژیهای سیاسی و نظامی پاکستان و کشورهای عربی ، افغانستان به فاز جدیدی از جنگهای داخلی پرتاب شد که در ظاهر امر به اختلافات قومی و فرقه ای شباهت داشت اما با ظهور طالبان وسازمان القائده دستهای بازیگران منطقه ای قدرت که مطامع خود را از این مسیر ( اختلافات درونی افغانها ) به پیش میبردند به وضوح در پشت پردۀ این بازی مرگبار آشکار گردید.
چه بسا زمانی که مسلمانهای ساده لوح نام مجاهدین افغان و مبارزین علیه کفر را میشنیدند اشک شوق حماقت مذهبی بر گونه هایشان جاری میشد و هنوز هم جاری میشود ( اگر باور ندارید با چند نفر از پاکستانیها صحبت کنید ) واین حماقت، همیشه آنان را به عنوان سربازان بازیهای بزرگ نگه خواهد داشت. این اشکهای شوق و ذوق شبه سیاسی را اکنون میتوان با ظهور ویکی لیکس بار دیگر مشاهده کرد.

بازی اخیر ویکی لیکس

گروههای مالی و صنعتی و لابیهای سیاسی و حقوقی و عقبۀ اجتماعی آنها که به اندازه ای بزرگ هستند که نمیتوان آنها را نادیده گرفت و از سوی دیگر چنان ضعیف هستند که حرفشان شنیده نمیشود، دست به ابتکاری جنجالی زده اند که اکنون شاهدش هستیم و در واقع ویکی لیکس ابزار جنگی گروههایی مالی و سیاسی است که منافع آنها در معاملات بزرگ به نوعی نادیده گرفته شده و فریادها و فغانهای آنها نیز ناشنیده انگاشته شده است و از سوی دیگرچنان قدرتمند هستند که میلیونها سند محرمانه را دردست دارند و میتوانند همچنان به طور فله ای به دست آورند و سپس مورد بررسی و پالایش قرار داده و در وبسایت خود منتشر کنند و این نشان از گستردگی نفوذ سیاسی و اطلاعاتی و امنیتی آنها دارد. شاید ویکی لیکس برای ساده لوحان سیاسی همان ارزشی را داشته باشد که مجاهدین افغان برای احمقهای مذهبی داشت و برای گروههای شبه سیاسی همان ارزشی را دارد که یک گروه انقلابی افشاگر دارد ،اما اینها بسترهایی نیستند که گردانندگان پشت پرده ویکی لیکس از آن سود میبرند، بلکه وبسایت ویکی لیکس بخش آشکار نبردی پنهان است که در لایه های تشکیل دهنده قدرت مالی و صنعتی و نظامی و سیاسی آمریکا و اروپا و اسرائیل در جریان است، که با بحرانهای مالی و سیاسی سه سالۀ اخیر شدت گرفته است که سیاست روزۀ اقتصادی در اروپا و اعلام ورشکستگی و یا در حال ورشکستگی چندین کشور اروپایی و ظهور حزب چای در آمریکا نتیجه طبیعی آن است.
اطلاعاتی که در ویکی لیکس منتشر میشود تنها برای ایجاد جنجالهای تبلیعاتی در روزنامه ها نیست، هرچند که از آن سود میبرند و چه بسا در لابلای این اسناد، اطلاعاتی که جنبۀ ضد اطلاعاتی دارند نیز منتشر شود و البته این اسناد بسته به جریانهایی که آنها را مطالعه میکنند، میتواند معانی و کاربردهای گوناگونی داشته باشد، به عنوان مثال سازمانهای اطلاعاتی میتوانند اطلاعات خام خود را پرورده تر کنند و مورخین میتوانند بخشی از صفحات گمشده تاریخ را در آن پیدا کنند و گروههای سیاسی نیز میتوانند با اشکال مبارزاتی و ظرفیتهای تحمل سیاستمداران و سیاست سازان آشنا شوند و اندکی درعرصه علوم سیاست عملی رشد کنند، بدین معنی که دریابند که لایه های پنهان در عرصۀ سیاسی و مبارزاتی چگونه شکل میگیرد و اهداف مبارزاتی و استراتژیها چگونه در تلاطم بازیهای پنهان از خطر فروپاشی مصون نگاه داشته میشوند و یا دچار تغییر اجباری میشوند.
اما هدف اصلی قدرتهای پنهان پشت پرده ویکی لیکس هیچکدام از اینها نیست و در واقع آنچه که گفته شد عوارض جانبی انتشار اسناد است و گردانندگان این وبسایت باید این عوارض جانبی را در جهتهای مختلف آن کنترل کنند.
هدف اصلی گردانندگان این بازی بزرگ نوعی از بازی گروگانگیری و تهدید به کشتن تدریجی گروگانها است و این بازی تا زمانی که یا به شکست گروگانگیرها و یا معامله با آنها بیانجامد ادامه خواهد داشت. هدف اصلی گردانندگان پشت پردۀ ویکی لیکس آنهایی هستند که با انتشار اسناد لطمه خواهند خورد و چه بسا کار به رسواییهای سیاسی و مالی بزرگی کشانده شود که مسائل قانونی و پیگرد قضایی آنان را در پی داشته باشد و چه بسا در حال حاضر هم در حال شکل گیری هستند ( البته بدون اعلام علنی ) و البته طرف مقابل هم بازیهای خاص خود را دارد و در هر حال هر دو طرف میدانند که تعداد اسناد و موضوعات اسناد و عمق نفوذ نیروهای طرفین برای بدست آوردن و افشای آنها و یا جلوگیری از انتشار آنها تا چه حد است. به هر حال از نظر من یک نبرد بزرگ و پنهان در جریان است که نباید کوچک انگاشته شود.
از نظر من مطالبی که در ویکی لیکس منتشر میشود ارزش آنرا دارد که با آنها برخورد حرفه ای انجام گیرد، به این معنی که تمامی اسناد منتشر شده با دقت مطالعه شده و مورد پالایش و دسته بندی قرار گیرد، زیرا دارای ارزشهای پنهانی فراوانی است که در صورت دسته بندی کردن مطالب و یافتن ارتباط میان مطالب منتشر شده ، این ارزشها آشکار میشود و برای دوستداران علوم سیاسی و مبارزین فرصت بزرگی است که با علوم عملی سیاسی آشنا شوند.
ویکی لیکس برای احمقهای سیاسی هم مفید است و میتوانند به سادگی مغز علیلشان آنرا توطئۀ سیاسی دشمن امپریالیستی بخوانند و چند مطلب دستچین شده از ویکی لیکس را به عنوان سند توطئه علیه ایران اسلامی جا بزنند ( مانند توده ای های وبسایت پیک نت ) . برای عوام الناس هم ماجراهای شیرینی از قبیل مافیای حکومت روسیه و ماجراهای معمر القذافی و دختران اوکرایینی و کلِّه گندیده زرداری پاکستانی را دارد.

کژدم

۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

نبرد کردستان (5)

نگاهی به علل شکست نبرد کردستان ( سرزمین ماد )

بخش پایانی

امیدوارم که بخش پایانی ، سر آغاز بیداری اندیشمندان سیاسی و پایانی بر رویاهای شبه سیاسی حاکم بر جنبش آزادیخواهی آریا بوم باشد. باید به طور بسیار روشن بگویم که هرگونه اندیشه ای که در جهت کسب امتیازهای سیاسی در چهارچوب وضعیت موجود گام بر میدارد نه تنها یک اندیشه مبارزاتی به حساب نمی آید و حتی نه تنها یک اشتباه سیاسی به شمار نمیرود بلکه صد در صد یک اندیشه خائنانه و در جهت پیروزی دشمنان قسم خورده آریابوم در کل و پایمال شدن آینده سرزمین کردستان به حساب می آید، زیرا به اندازه لازم و بیش از حد کافی نتایج آنرا تا کنون دیده ایم. هرگونه اندیشه اصلاح طلبانه ای که حفظ جمهوری اسلامی را در سر می پروراند بخشی از اهرمهای استراتژیک رژیم کثیف اسلامی برای به انحراف کشاندن جنبش آزادیخواهانه آریا بوم عمل میکند و به عنوان ستون پنجم دشمن تازی پرست در میان مبارزین به شمار می آید ( کروبی ها و خاتمی ها و موسوی ها و سازگاراها و گنجی ها ) و هرگونه پراکندن اندیشه مبارزات مدنی و صلح آمیز( گاندی بازار ) به عنوان استراتژی مبارزاتی یک اندیشه عمدی خائنانه میباشد ( افکار مالیخولیایی و خائنانه رضا پهلوی و همپالگیهایش ) و بازهم هرگونه مبارزات ظاهرا مسلحانه ای که اندیشه استفاده از اهرم نظامی برای به دست آوردن امتیازات ناچیز ومسخره و رویایی، یک اندیشه کودکانۀ شبه سیاسی میباشد ( اندیشه های حزب دموکرات کردستان ایران و پژاک )، و یا اندیشه گرد آوری چند نفر کور و کچل به عنوان دولت موقت در تبعید تنها آب در هاون کوفتن است و تا زمانی که این اندیشه های گمراه کنندۀ شبه سیاسی در ذهن جنبش باشد هیچگونه پیروزی ( حتی مقطعی ) به دست نخواهد آمد و در یک کلام : اگر سرنگونی جمهوری ننگین تازی پرستان در سرلوحه یک برنامه جدی سیاسی قرار نگیرد همۀ تلاشها برباد خواهد رفت و به جز شهید پروری و گریه و ناله و سرودن اشعار مسخره و جانگدازی مانند یک جنگل ستاره داره جان جان و با اجرای احمد خر صدا، ثمری نخواهد داشت و این سرنوشت خودنوشتۀ محتوم جنبش خواهد بود.

آغاز بیداری سرزمین ماد

این بیداری باطنین صدای ناقوس یک سوال و پاسخ به آن آغاز خواهد شد و آن سوال این است : مهم نیست که نقشه کردستان را به چه بزرگی میکشید، و باز هم مهم نیست تصویر قلبی را بکشید و چهار خنجر فرو رفته بر آن را ترسیم نمایید، مهم این است که حد اقل برای خودتان نشان دهید که در کدام نقشه جغرافیای سیاسی پیش از حمله تازیان، سرزمین ماد خارج از نقشه ایران بزرگ بوده است؟ چگونه است که هم شما و هم سایر اقوام دیگر ایران فرزندان کاوه آهنگر هستید؟ چرا سنن نیاکانی ما یکسان است؟ چرا زبان کردی اینهمه به زبانهای دیگر آریا بوم شبیه است ؟ آیا تا به حال واقعۀ تاریخی را سراغ دارید که بگوید ایرانیها به عنوان بیگانگان سرزمین ماد را تصرف کردند؟ اما اینکه سرزمین ماد همزمان با سایر سرزمینهای ایران به تصرف تازیان در آمد یک واقعه تاریخی ثبت شده است و خلفای اموی و عباسی و عثمانی در این سرزمین تاخت و تاز کردند و محصول غارتهایشان را برای خلیفه های تازی می فرستادند و هنوز هم که هنوز است با زنده نگاه داشتن آیین کثیف تازی پرستانه همچنان سنت موالی گری را در تمامی سرزمینهای آریایی پا برجای نگاه داشته اند تا جایی که فرح دیبا که باید نقش ملکۀ ایران و رضا پهلوی که باید نقش شاه در تبعید را بازی مینمودند و درفش کاویانی را بر می افراشتند، برای خود شجره نامه سرهم بندی میکنند و نیاکان خود را تازیان متجاوز و غارتگر میخوانند و بدان افتخار مینمایند ( تفو بر تو ای چرخ گردون تفو ) و همچنین مردمان سرزمین کردستان بدون اجازه تازینامه و تفسیرها و فتواهای چهارگانه امامان تسنن آب نمیخورند و موالی گری را افتخار میدانند. این است آنچه که بر سرزمینهای آریایی رفت و این تازی پرستی و موالی گری و شمشیر زدن در راه دشمنان ضد ایران و ایرانی بود که اینهمه گسست را در میان برادران و هم خونان آریایی تبار را بوجود آورد. اینها هستند آن واقعیتهای تاریخی و واقعتهای در جریان امروزین ما که تبدیل به تاریخ خواهند شد. و درس اول اینکه باید تمامی سرزمینهای ایران از اندیشه های کثیف دشمن تازی پاک شود و اندیشمندان سرزمین ماد و سایر سرزمینهای ایران دست در دست هم، این اندیشه ناپاک و اهریمنی را در تمامی اشکال آن از این سرزمینهای ایران بزدایند و گورهای تازیانی را که بارگاه حاجات موالی های تازی پرست شده اند را به سرزمین نیاکانی شان یعنی سرزمین حجاز بفرستند. این گند زدایی نه برای مبارزه با خرافات بلکه به عنوان یک مسئله مهم استراتژیک است و آینده درخشان سرزمینهای آریایی را تضمین خواهد کرد زیرا با فرهنگ بیگانه پرستی نمیتوان ادعای ملتی مستقل بودن را در سر پرورانید. زدودن اندیشه های ناپاک تازیان که مانند چرک و عفونت مانع التیام زخمهای گسست ملی هستند و هرروزه بیش از پیش سخن از گسستهای و زخمهای عمیقتر میرود، اینجاست که نقش استراتژیک عفونتی به نام اسلام در تمامی اشکال آن خود را آشکار میکند . سخن من در اینجا مخالفت با فدرالیسم نیست ، زیرا در تمامی طول تاریخ ایران فدرالیسم یک مشخصه بارز حکومتی ایرانیان بوده است. پاسخ واقعی این است که آن قلب خنجرنشان ( تمامی سرزمین کردستان ) بخشی از سرزمین بزرگ و نیاکانی ایران بزرگ است و تنها در آن آرام خواهد گرفت. هر گروه و اندیشه سیاسی که خود مختاری اقوام ایرانی را نپذیرد یک گروه و اندیشه ضد ایرانی و قوم گرایانه است. و درس دوم اینکه فرزانگان فرهنگ دوست سرزمین ماد و سایر سرزمینهای ایران باید خطوط نیاکانی خود را احیاء و جایگزین خط عربی نمایند زیرا حتی اگر خطوط نیاکانی ایران زمین در مراوده فرهنگی با سایر اقوام غیر ایرانی، نشانه های اقوام دیگر را دارد بسیار بهتر از خط دشمنان متجاوز و غارتگر تازی است. همه ما سالهاست که ناله های قوم گرایانه ای را میشنویم که میگویند حکومت مرکزی متعلق به فارس ها است و نمی گذارد که اقوام دیگر به خط خود بنویسند و این فریاد در دو منطقه رسا تر از بقیه سرزمینهای ایران شنیده میشود و از خط ترکی و خط کردی سخن میگویند ، اما هیچکدامشان با خود نیز رو راست نیستند و با اینکه میدانند که آنچه که خط فارسی و ترکی و کردی نامیده میشود یک خط هستند و آن هم خط عربی است اما همچنان باز هم به خود فریبی ادامه میدهند. به همین دلیل هم این ادعا به صورت یک خواسته مسخره و دور از واقعیت جلوه گر میشود ( که مسخره هم هست ). در اینجا روی سخنم تنها با روشنفکران سرزمین ماد نیست بلکه تمامی روشنفکران سرزمینهای ایران، چه خراسان بزرگ ( خوارزم ) و طبرستان و گیلان و خوزستان و بلوچستان و فارس و آذربایجان باید در میان مردم سرتاسر ایران روشنگری نمایند و این اقوام از هم گسیخته ایران را بار دیگر به عنوان یک ملت بزرگ ( انگشتان یک دست ) به ظهور برسانند. درس سوم اینکه هدف نهایی مبارزات برای سر بر آوردن حاکمیتی ایرانی ( و نه قومی ) باشد و حقوق برابر اقوام ایرانی ( فدرالیسم ) در اساسنامه آن به طور دقیق و مشروح بیان شود. در قانون اساسی آینده ایران باید حق مسلح بودن مردم به رسمیت شناخته شود و گروههای نظامی وشبه نظامی احزاب باید منحل گردند، زیرا تنها مردم مسلح میتوانند پاسدار دست آوردهای دموکراتیک مبارزات باشند و گرنه احزاب همیشه دل در گرو اهداف حزبی خود دارند و میتوانند با فشار نظامی اهداف خود را پیش برند و لزومی هم نخواهند دید که برای بدست آوردن آرای مردم برای مردم کار کنند. در اینجا باز هم به روشنی میگویم که هر آنکه بگوید مردم نباید مسلح باشند بدون چون و چرا از حکومت دموکراتیک مردم وحشت دارد و اندیشه ای پلید و ضد مردمی و ضد میهنی در سر دارد و باید به یاد داشته باشیم که درطول تاریخ سرزمین نیاکانی ایران بزرگ، تمامی مردم مسلح بودند و یا حق مسلح بودن را داشته اند و تنها بعد از حمله تازیان بود که این حق توسط دشمنان ایران از ایرانیان گرفته شد و سلاح تنها در دست آنانی قرار گرفت که در رکاب خلفای تازی بر غلیه مردم خود و یا سایر ملل شمشیر میزدند.
همانگونه که میبینیم هیچ یک از این اهداف و اهداف بعدی که خواهم نگاشت توسط تئوری دشمن ساختۀ اصلاح طلبی بدست نخواهد آمد و همچنین هیچیک از این اهداف از طریق آن گروه از مبارزان شبه سیاسی که برای رسیدن به توافقهای کم مایه با رژیم از تاکتیکهای مسلحانه استفاده میکنند و در واقع سیاست فشار و چانه زنی را دنبال میکنند به دست نخواهد آمد زیرا آرمانهایی که اینگونه احزاب و گروهها به دنبال آن هستند بسیار سطحی و معامله گرایانه است و حتی میتوان گفت که در صورت رسیدن به کمتر از آن هم به تابعیت رژیم کثیف اسلا می در آمده و به نیروهای سرکوب رژیم تبدیل خواهند شد و از هم اکنون نیز به عنوان چراغ سبز آنرا در اسناد سازمانی خود گنجانیده اند که در مقاله انتقادی بعدی به طور روشن به آن خواهم پرداخت.

بیداری همگانی

در اینجا چند سوال مطرح میکنم که هر مبارزی باید برای این سوالات پاسخی روشن برای خویش داشته باشد و گرنه باید خود را از بازی کنار بکشد زیرا مبارزه برای خواسته های کوچک با پذیرفتن ریسک های بالا و خطرناک کاری احمقانه است.

1- آیا رژیم حاکم اسلامی را میشناسید؟ بدین معنی که آیا الگوهای رفتاری رژیم در رابطه با بر آوردن و یا بیجواب گذاشتن خواسته های مردم ایران را درک کرده اید؟ به عنوان مثال آیا میدانید که مسئله حجاب تنها بهانه ای برای سرکوب شخصیت شماست و آنقدر به آن ادامه میدهند که اگر یک ذره قضیه را شل کنند شما احساس آزادی و خوشبختی کنید ، در حالی که نیستید و همچنان با رعب و وحشت به عنوان یک گروگان و برای از دست ندادن این آزادی مطیع تر میشوید؟ ( تئوری خاتمی و سایر اصلاح طلبان ). آیا منابع استراتژیک قدرت و راز بقای رژیم را میشناسید و یا بالعکس ، آیا منابع ضعف رژیم را میشناسید؟ آیا میدانید که به کدامین مراکز مهم رژیم باید ضربه زد ؟ آیا تا به حال فکر کرده اید که منابع قدرت رژیم دقیقآ نقطۀ ضعف و از دست دادنهای رژیم است؟ آیا برای شناخت عملگرایانه منابع قدرت رژیم دست به تحقیق و مطالعه زده اید تا در صورت اقدام عملی برای از میان بردن آن ضربات خود را به نقاط ضروری وارد آورید؟ ( به عنوان مثل برای اینکه یک دستگاه را به طور کلی و یا حد اقل برای مدتی طولانی از کار انداخت باید شناخت کاملی از ساختمان مکانیکی و یا الکتریکی آن دستگاه داشت و سپس شیوه کار و روند تولید و محصول نهایی تولید شدۀ آن دستگاه را شناخت و همچنین منابع تغذیه انرژی و مقدار انرژی مصرفی و همچنین مواد اولیه و مواد جایگزین را که برای تولید مورد نیاز است باید شناخت تا بتوان با ضربه و یا ضربات متوالی به چند نقطه آنرا از کار انداخت).
2- آیا در رابطه با خواسته های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که شما را به مبارزه کشانده است شناخت اصولی دارید؟ آیا خواسته های شما به طور کلی عملی است و اگر هست آیا رژیم میتواند پاسخگوی خواسته های شما باشد؟ اگر نباشد چه؟ آیا این خواسته ها آنچنان روح شما را تسخیر کرده است که حاضرید هر ریسکی را بپذیرید و یا اینکه ارزش آنچنانی ندارد؟ آیا شناختی دقیق از سیستم عملکرد دموکراسی رایج در کشورهای دموکراتیک دارید و آیا نقاط ضعف آنها را میدانید؟ آیا با مکانیسم رفتاری احزاب در کشورهای آزاد آشنایی دارید؟ آیا نگاه مبارزاتی شما رو به آینده ای دور دارد و یا اینکه اکنونی و این زمانی است؟ آیا به فقر زدایی
ومکانیسمهای مختلف برای رسیدن به آن و نقاط قوت و ضعف نظریات گوناگون در این رابطه آشنایی دارید؟ آیا میدانید که هر لحظه ای که میگذرد با عمل و یا بی عملی خود سرنوشت فرزندان آینده ایران را رقم میزنید بدون آنکه به آن توجه داشته باشید؟ آیا در رابطه با مدت زمانی که باید برای تغییرات و یا سرنگونی صرف کرد و اهمیت زمان فکر کرده اید؟
3- آیا دشمنان خارجی ایران و اینکه چرا دشمنان ما هستند شناختی دارید؟ آیا با شیوه های رفتاری و مبارزاتی دشمنان سرزمین ایران و نوع و دلایل ورود آنان به معادلات سیاسی داخل ایران آشنایی دارید؟ آیا به طور اصولی میدانید که دشمن به چه کسی و یا گروهی اطلاق میشود؟ در این صورت دشمنان سیاسی شما چه جریانهایی هستند؟ آیا حاضر به کشتن دشمنان ایران هستید و یا اینکه آنها را بشر میدانید و حقوق بشر شامل آنها میشود؟ آیا آنهایی که به آنها ظلم میشود نیز بشر هستند و آیا فرزندان آیندۀ ایران نیز بشر بشمار می آیند یا نه؟ آیا در میدان نبرد حقوق بشر پخش میکنند و یا مرگ؟ آیا میدانید که نیروهای حافظ صلح سازمان ملل و دیده بان حقوق بشر تنها برای جنایتکاران اشک میریزند و کشته شدگان و بی سر پناهان و آنهایی که مورد تجاوز قرار میگیرند برای آنها پشیزی نمی ارزند و تنها زمانی از آنها آنهم به صورت فله ای نام برده میشود که بخواهند در جایی به کسی و یا گروهی فشار بیاورند؟ زیرا که کشته شدگان دیگر وجود ندارند تا حقوقی هم داشته باشند. آیا میدانید که اگر الزرقاوی جنایتکار اسلام ناب محمدی دستگیر میشد چقدر از نیروهای طرفدار حقوق بشر در دفاع از او میکوشیدند؟ آیا میدانید که عمر البشیر جنایتکار دیگر اسلام ناب محمدی از نوع اخوان المسلمینی آن، همچنان بر روی خون بیش از نیم میلیون انسان بیگناه میرقصد و روزانه پنج نوبت به درگاه الله (فرمانده دزدان و غارتگران و جنایتکاران ) نماز میخواند و فردی بسیار متقی به شمار می آید و فرشتگان چینی وعربستان سعودی ( مرکز ظهور جنایات الهی ) و فرشتگان عرب اماراتی و معمرالقذافی انقلابی و محبوب مارکسیست لنینیستهای دهۀ پنجاه معاویه ای او را در مقابل دادگاه جنایات جنگی حمایت میکنند؟ آیا میدانید که اگر سردار رادان و یا خامنه ای را بکشید تروریست نامیده میشوید اما آنها مجازند که شما را بکشند و یا تجاوز نمایند و حتی اگر کارشان به دادگاه بین المللی کشیده شود محاکمه شان به خاطر زد و بندهای بین المللی سالها به طول بکشد؟ آیا میدانید که بازی حقوق بشر تنها برای کوتاه کردن دست ستمدیدگان از مبارزات جدی است و در واقع آنچه که به آن اهمیتی داده نمیشود حقوق بشر است؟ آیا تعریفی عادلانه برای حقوق بشر دارید؟ آیا جنایتکاران را انسان میشمارید؟ آیا میدانید که بسیاری از جنایتکاران رژیم کثیف اسلامی که اکنون دم از اصلاحات میزنند و همه شان را به نام میشناسید در بوق حقوق بشر میدمند تا شما را در برابر پاسداران و بسیجیان کثیف و مزدور نرم خو کنند و در واقع آنان را از خشم و انتقام مردم نجات دهند و دل رهبرشان خامنه ای جلاد را مسرور سازند؟ به سخنرانیهای سازگاراها و مخملبافها در دوره سال 88 نگاهی دوباره بیندازید. اکبر گنجی را به یاد بیاورید که مبارزین ایرانخواه را از حمل پرچم ایران منع میکرد. آیا هنوز چرت میزنید؟ یا اینکه زمان بیدار شدن فرا رسیده است؟


بیداری سرزمین ماد ( کردستان )

بیداری سرزمین ماد زمانی آغاز خواهد شد که سازمانها و احزاب کردستان به جای تدوین استراتژیهای مبارزاتی گدا منشانه ( فشار از پایین و چانه زنی در بالا ) ، به طراحی استراتژی مبارزاتی در جهت سرنگونی رژیم اسلامی دست یازند و حد اقل اینکه تجربه 30 ساله اخیر به آنها نشان داده است که که استراتژی گدایی حقوق مدنی با فشار تاکتیکهای مسلحانه ( گدایی مسلحانه ) ، شکست خورده است ، مبارزه مسلحانه ای که میبایست استراتژی سرنگونی رژیم را دنبال کند تبدیل به اهرم مذاکره و گدایی مسلحانه شد و جمهوری اسلامی نیز به آشکار دریافت که در ورای این چنگال ظاهرا خونریز چه گربۀ ملوسی پنهان است. این گروهها به جای درخواست مذاکره و مصالحه از رژیم اسلامی باید مبارزات خود را با مبارزات سایر اقوام ایرانی پیوند بزنند، زیرا اگر برای دموکراسی و فدرالیسم میجنگند، این امر تنها از مسیر گره زدن مبارزات خود با مبارزات حق طلبانه سایر اقوام ایرانی است که به نتیجه خواهد رسید. این سازمانها و گروهها برای یک بار هم که شده باید به این آزمون تاریخی دست یازند که به جای درخواست مذاکره از رژیم جنایتکار اسلامی ، از مردم ایران درخواست مذاکره نمایند و به آنها نشان دهند که سرنوشت همه ایرانیان به یکسان در گرو ادامه حیات و یا سرنگونی جمهوری کثیف اسلامی قرار دارد و این مذاکره ملی و میهنی به جز از طریق گره زدن مبارزات سراسری برای سرنگونی رژیم آیین تباهی به انجام نخواهد رسید. اکنون حتی با انداختن یک نظر سطحی به مرامنامه ها و اساسنامه های گروههای سیاسی سرزمین کردستان میتوان به روشنی دید که چگونه سرنوشت خویش را از سرنوشت سایر اقوام ایرانی جدا ساخته اند. به عنوان مثال کومله زحمتکشان کردستان ، با آوردن پسوند کردستان به سایر زحمتکشان و بینوایان و به حاشیه رانده شدگان ترک و فارس و بلوچ وترکمن و خراسان و جنوب و مازندران و خوزستان دهن کجی میکند و میگوید که مشکلات آنها مربوط به خودشان است و در کمال پررویی و بیخردی از آنها انتظار حمایت مبارزاتی هم دارد !! و همچنین بالعکس به چشم خود دیدیم که جنبش موسوم به سبز نتوانست حمایت عمومی تمامی مردم ایران را جلب نماید، و هریک از اقوام ایرانی دلیل خاص خود را داشتند، اما در پس همۀ این دلایل یک مسئله مشخص بود و آن گسست عمیق بین اقوام ایرانی است، مردمی که هنوز در چهارچوب اسلام زدگی شیعی و سنی گیر افتاده اند و رژیم کثیف اسلامی هر روزه در جهت تعمیق بیشتر این گسست حرکت میکند تا بتواند به زندگی تبهکارانه خود ادامه دهد. این گسست نه تنها از طرف گروههای مدعی مبارزه مورد تجزیه و تحلیل قرار نگرفت بلکه تا آنجایی که میتوانستند بر روی آن سرپوش گذاشتند. بیداری سایر اقوام ایرانی هم تابع همین مسئله است و فرق چندانی با بیداری سرزمین کردستان ندارد.
انجمن پادشاهی ایران ( تندر ) تنها جریان سیاسی فراحزبی و فرا قومی است که میتواند به عنوان یک کاتالیزر سیاسی، درباز آفرینی همبستکی ملی و بوجود آوردن اتحادیه میهنی ایران زمین نقشی بسیار سازنده ایفا کند. آنهایی که با شنیدن کلمه پادشاهی مانند گربه موی بر تنشان سیخ میشود و انجمن پادشاهی ایران ( تندر ) را یک گروه سلطنت طلب می انگارند سخت در اشتباهند و با اندکی مطالعه و تفکر بر روی آیین ریشه ای ( قانون اساسی پیشنهادی انجمن پادشاهی ایران ) میتوانند به اشتباه خود پی ببرند و تمامی خواسته های سیاسی و اجتماعی خویش را در آیینۀ آیین ریشه ای ببینند ( البته اگر کوته فکری های گروه گرایانه مجال دهد) و گرنه اگر بیداری ملی به دست نیاید، آش همان خواهد بود و کاسه همان. اگر بیداری ملی به وقوع نپیوندد، همۀ گروههای شبه سیاسی کنونی مانند گربه ها سالیان سال به دنبال دم خویش در یک دایره پوچ و بی پایان خواهند چرخید. آیا باور ندارید؟ اگر آبی بر سر و روی خود بریزید و از رخوت خواب افیونی چند دهۀ گذشته بیرون آیید ، باور خواهید کرد.

طراحی استراتژی کلان سرنگونی رژیم کثیف اسلامی

( استراتژی ریشه کنی مالاریا )

استراتژی کلان مبارزاتی یعنی هدایت تمامی بسترها و نیروها و منابع مبارزاتی در جهت رسیدن به هدف نهایی. طراحی استراتژی کلان واقع بینانه تنها با گرد آوری اطلاعات دقیق و مطالعه و تجزیه و تحلیل و ترکیب آنها امکان پذیر میباشد. در طراحی استراتژی کلان جایی برای جای انداختن و چشم پوشی کردن از یک پدیده و یا واقعیت هرچند تلخ وجود ندارد. حال باید دید که چه مسائلی باید مورد مطالعه قرار گیرد:

نخست ، شناخت دشمن

1- منابع مالی دشمن ، از قبیل منابع در آمد از طریق فروش مواد معدنی، مالیات، سود حاصل از ارائه خدمات پست و تلفن و سایر خدمات، واردات و صادرات، اوقاف، قاچاق مواد مخدر، سود حاصل شده ازدایر کردن روسپی خانه، قاچاق و ترافیک انسانها برای فروش در بازار سکس ، مبادله کالا به کالای مواد مخدر و دختران و پسران جوان با محصولات و مواد صنعتی و مصرفی ( نوعی از پولشویی )، نقش بانکها و موسسات مالی سپاه و دولت در تامین خدمات تبهکارانه و غیرقانونی برای کسب در آمدهای تبهکارانه، منابع در آمد گمرکی و مراکز سرمایه گذاری خارجی رژیم و عوامل رژیم و .......
2- منابع و مراکز علنی و مخفی نیروهای سرکوب دشمن از قبیل ارتش و سپاه و بسیج و نیروهای انتظامی و وزارت اطلاعات و نیروهای شبه نظامی بیگانه که تحت حمایت رژیم مافیایی اسلامی قرار دارند. این نوع شناسایی باید شامل نام افراد و خانواده های درجه یک و درجه دو و فامیلهای نسبی و سببی آنان باشد.
3- مراکز و منابع تبلیغاتی رژیم از قبیل رادیو و تلویزیون و روزنامه ها و مجلات جیره خوار و مساجد و تکیه ها و حسینیه ها و دفاتر گوناگون تبلیغاتی آنها ، نوحه خوانها و آخوندها ی بی عمامه و با عمامه و خانواده ها و فامیلهای آنها بدون توجه به اینکه اصلاح طلب هستند و یا نه، زیرا تمامی آخوندها چه شیعه و چه سنی کرمهای لجنزار اسلام هستند، شناسایی تمامی مراکز آموزشی اسلامی و مربیان آموزشگاه ها و منابع تامین مالی آنها .
4- شناسایی منابع و مراکز خارج از کانون اصلی قدرت که به دشمنان ایران خدمات نظامی و اقتصادی و اطلاعاتی ارائه میدهند، از قبیل سران ایلها و عشایر و بازاریهای وطن فروش و خانواده ها و فامیلهای آنان.
5- مطالعه و جمع آوری اطلاعات مربوط به روابط پنهان و آشکار دشمن تازی پرست با نیروها و کشورهای بیگانه.

دوم ، شناخت جبهه ایران یاران

در شرایط کنونی که حتی احمدی نژاد دلقک نیز به میهن پرستی و کوروش بازی روی آورده است، شناخت نیروهای میهن پرست اندکی سخت مینماید اما برخلاف آنچه که به نظر میرسد آنچنان هم سخت نیست. میهن و یا سرزمین تنها به خاک اطلاق نمیشود و با متر و کیلومت اندازه گیری نمیگردد، بلکه میهن مجموعه ای از خاک و مردمانی است که در آن می زیند و رابطه خونی و فرهنگی و تاریخ مشترک دارند. بنا براین میهن پرستی عشق به سرزمین و تمامی انسانهایی است که در آن زندگی میکنند. میهن پرست نمیتواند فقر و زجر و ناله های مردم وفرزندان این سرزمین را تاب بیاورد. میهن پرست واقعی باید به رفاه عمومی مردمان تمامی سرزمینهای ایران معتقد باشد . میهن پرست واقعی نمیتواد تازی پرست باشد و دشمنان و غارتگران این سرزمین را مولا و آقای خود بنامد و در کمال بیشرمی خود را ملی – مذهبی بنامد ( خائنینی از قبیل نهضت آزادی و جریانهای همسو که به اصلاح طلبان مشهورند ) که هم در پروردن مار زهر آگین اسلام در آستین ایران زمین دست داشته و دارند و هم اینکه تمامی درد آنها و مشکل آنها با جرثومه های فسادی مثل خامنه ای و رفسنجانی نه در عشق به میهن بلکه در اختلاف سلیقه مدیریتی میباشد و نه بیشتر. در ایران فردا هیچکس را نمیتوان به جرم توهین به عقاید و ادیان و مذاهب به دادگاه کشاند و به کلامی دیگر ، در ایران فردا هیچ حریم امن قانونی برای هیچگونه عقیده و ایدئولوژی وجود نخواهد داشت. حتی جریانهای غیر مذهبی که ادعاهای نژادی ( نژاد آریایی ) دارند میهن پرست به شمار نمی آیند ( مانند جریانهای بی بو و بی خاصیت ظاهرا پان ایرانیستی ). از نظر ما تنها جریانهای سیاسی را میتوان ایران یار و میهن پرست نامید که به اصول زیر پایبندی داشته و آنرا سرلوحه اهداف مبارزاتی خود قرار دهند.
1- تحصیل رایگان برای تمامی مردم ایران و به روز کردن آموزشهای علمی تا سطح کشورهای پیشرفته و درج آن در قانون اساسی.
2- بهداشت و خدمات پزشکی ضروری رایگان برای تمامی مردم ایران و درج آن در قانون اساسی.
3- مسکن رایگان برای تمامی خانواده های ایران و درج آن در قانون اساسی ( با احتساب هزینه های نگهداری و نوسازی که از طرف ساکن و یا ساکنین باید پرداخت شود ).
4- تساوی حقوق زن و مرد و اعمال آن در قانون اساسی و قوانین مدنی.
5- فدرالیسم وبه رسمیت شناختن حقوق تمامی اقوام ایرانی و درج آن در قانون اساسی.
6- به رسمیت شناختن حق مسلح بودن مردم ایران و درج آن در قانون اساسی ( منظور گروههای شبه نظامی حزبی نمیباشد ).
7- تلاش برای وارد کردن و تولید تکنولوژی مدرن برای رسیدن به شکوفایی صنعتی.
8- تلاش برای گسترش ناوگان مدرن و سریع ترابری برای شرکت دادن مردم در سود های حاصل از اقتصاد جهانی.
9- تلاش برای نوسازی و مدرنیزه کردن کشاورزی و دامداری و زندگی روستایی.
10- خشکاندن ریشه تمامی منابع در آمد تشکیلات آخوندی و مراکز دین فروشی از قبیل انحلال سازمان اوقاف و تصرف اموال آن از طرف دولت و همچنین خشکاندن ریشه های منابع در آمدی که از وجوه شرعی و خیرات و صدقات بدست مفت خورهای دین فروش میرسد و در یک جمله شکستن ستون فقرات اقتصادی تشکیلات آخوندی.
11- ایمان به لائیسیته و سکولاریسم کامل و درج و اعمال آن در قانون اساسی و قوانین مدنی.
12- آزادی تمامی عقاید دینی و فلسفی در حریم فردی، بدون ایجاد کردن حریم امنیتی قانونی برای عقیده ای مشخص و درج آن در قانون اساسی.
13- تجدید نظرهای جدی و اعمال آن در قانون اساسی در رابطه با مالکیت زمین در اشکال مختلف آن.
14- آزادی کامل احزاب سیاسی و درج آن در قانون اساسی.
15- آزادی کامل انتخابات و مبارزات انتخاباتی و درج آن در قانون اساسی.
16- آزادی کامل تشکلهای صنفی از قبیل سندیکاها و اتحادیه ها و درج آن در قانون اساسی.
17- آزادی کامل انتشارات کتاب و مطبوعات و رسانه های خصوصی و عمومی و درج آن در قانون اساسی.
18- آزادی تظاهرات اجتماعی و سیاسی و صنفی از قبیل راهپیمایی و تجمعات و اعتصابات، برای مطرح کردن علنی خواسته های مردم و درج آن در قانون اساسی.
اینها حداقلهایی است که میتوان بر مبنای آن میهن پرستان واقعی را تشخیص داد و گرنه بسیار هستند کسانی که برای مطامع گوناگون فردی و یا گروهی تظاهر به میهن پرستی میکنند.

سوم، بنیانگذاری اتحادیه میهنی ایران

بنیانگذاری اتحادیه میهنی ایران تنها از طریق دعوت تمامی ایران یاران و میهن پرستان برای تبادل نظر و بحث بر سر اختلافات و توافقات به طور کاملا شفاف امکان پذیر است. در این بحثها و تبادل نظرها همۀ نظرات و اندیشه های گروههای مختلف به صورت کاملا روشن و شفاف باید شکافته و مورد بحث و بررسی قرار گیرد، تا بتوان به اتحادی اساسی و دیرپای دست یافت و باید دانست که دست یافتن به اتحادی فراگیر و شفاف بخش مهمی از استراتژی کلان بر اندازی رژیم تبهکاران اسلامی به شمار می آید.
تمامی بحثها و تبادل نظرات باید به طور کامل و شفاف در اختیار اعضای سازمانی هر یک از گروههای تشکیل دهنده قرا گرفته و نظرات بدنه سازمانی مورد بحث و بررسی قرار گیرد تا بتوان در این راستا به وحدت فکری رهبری با اندام سازمانی دست یافت.
هیئت موسس اتحادیه میهنی ایران باید مرامنامه و اساسنامه اتحادیه میهنی ایران را تدوین و به رای عمومی بگذارد و سپس شورای رهبری تشکیل شده و فرماندهان و مدیران اجرایی تصمیمات شورای رهبری اتحادیه میهنی ایران مشخص شوند. در صورت تشکیل اتحادیه میهنی ایران ، تمامی سازمانها و احزاب تشکیل دهنده آن باید موارد زیر را به اجرا بگذارند :

1- گذاشتن تمامی منابع مالی گروهی و حزبی در اختیار اتحادیه میهنی ایران.
2- بوجود آوردن و سازمان دادن منابع مالی دائمی اتحادیه میهنی ایران.
3- گذاشتن تمامی امکانات تبلیغاتی در اختیار اتحادیه میهنی ایران و تلاش برای توسعه امکانات تبلیغاتی و آگاهی رسانی.
4- گرد آوری نیرو های نظامی و فرماندهان و کارشناسان نظامی برای تدوین استراتژی نظامی اتحادیه میهنی ایران و آموزش نیروهای رزمی و عملیاتی کردن نیروها.
5- تشکیل نهادهای اطلاعاتی و امنیتی اتحادیه میهنی ایران برای خنثی کردن توطئه های رژیم و سایر دشمنان.
6- تشکیل نهادهای تبلیغاتی اتحادیه میهنی ایران.
7- تشکیل نهادهای سیاسی و اقتصادی کلان و زیرمجموعه های متخصصین فنی و تاکتیسین ها.
8- تشکیل نهاد سخنگویان و رابطین مطبوعاتی اتحادیه میهنی ایران.
9- تشکیل نهاد ارتباطاط سیاسی و دیپلماتیک و تشکلهای زیر مجموعه آنها .
10- تشکیل شوراهای بر رسی و پالایش اطلاعات و دست آوردها و شکستهای سیاسی و ارائه نظرات مشورتی به عنوان تشکلهای زیر مجموعۀ شورای رهبری اتحادیه میهنی ایران.
11- پرهیز از هرگونه مذاکره با عناصر رسمی و غیر رسمی رژیم.
12- تضمین آزادی کامل گروههای تشکیل دهندۀ اتحادیه میهنی ایران در جهت تبلیغ اندیشه های حزبی و گروهی خویش.
13- تشکیل شوراهای تبلیغات فرهنگی در جهت بوجود آوردن اتحاد ملی در میان تمامی اقوام سرزمین ایران.
مطالب فوق تنها بخشی از وظایف و اشکال سازمانی اتحادیه میهنی ایران را مطرح میسازد و باید در رابطه با یک یک موارد بحثهای کارشناسانه و دقیقی انجام شود.

استراتژی نظامی پیشنهادی

مواردی که در بخش شناخت دشمن بر شمردیم همگی باید به عنوان اهداف نظامی قرار گرفته و از میان برداشته شوند و به طور مختصر در مقاله ای مختصر به شرح اجمالی آن پرداخته ام.

این همه هنوز آغاز راه است.

پاینده ایران، برقرار باد آیین ریشه ای ، کوبنده تندر

کژدم

۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه

نبرد کردستان (4)

نگاهی به علل شکست نبرد کردستان ( سرزمین ماد )

بخش چهارم

در بخش سوم قرار بر این بود که از دو مسئله اساسی که سرزمین کردستان از آنها رنج میبرد سخن بگویم اما متاسفانه تنها با پرداختن به مسئله عقب ماندگی اقتصادی و عمق آن دست به انتشار پیش رس آن زدم و در این بخش به مشکل اساسی دیگر که بافت اجتماعی کردستان است میپردازم که اساسا باید در بخش سوم مطرح میگردید.

بافت اجتماعی سرزمین کردستان

به خاطر عدم رشد اقتصاد صنعتی در کردستان و در پی آن عدم رشد شهر نشینی و جوامع روستایی مدرن، جامعه کردستان همچنان در قالب کهن ایلات و عشایری باقی مانده است و این یکی از مشکلات مهمی است که مبارزات آزادیخواهانه مردم کردستان را از درون مورد تهدید جدی قرار میدهد، که در بخش نخست با مطرح کردن این سوال که : آیا روشنفکران کردستان فکر میکنند که اگر محمد رضا پهلوی نبود مسئله کردستان حل می شد ؟ دقیقا منظورم انگشت گذاشتن بر روی مسایل بنیادی دیگری بود که به مرور به آنها پرداختم و بافت ایلاتی و عشایری جامعه کردستان یکی از مهمترین آنها میباشد ولی متاسفانه تا کنون از طرف گروههای سیاسی مدعی رهبری جنبش آزادیخواهانه کردستان نه تنها بررسی نشده است بلکه چه بسا به طور عمدی و تحت نظریه مسخره و دروغین حفظ وحدت قومی بر روی این مسئله سرپوش گذاشته شده است و این در حالی است که درد این مشکل را با سوزش استخوانشان حس میکنند. این مشکل همان مشکلی است که جامعه افغانستان و بلوچستان و پشتونها با عمقی بیشتراز آن رنج میبرند و به همین خاطر هم سنگ روی سنگ بنا نمیشود و داخل شدن دشمنان قسم خورده قوم کرد در معادلات درون قومی و مذاکره و معامله با بخشی از ایلات و عشایر و بر انگیختن آنان بر علیه گروههای سیاسی و سایر بخشهای جامعه و بر انگیختن نفرت درونی در جامعه کردستان و ساختن تاریخچه خونین درگیریهای درونی ، تداوم منافع غارتگرانه و ضد ایرانی خود را بیمه نمایند. در اینجا نمیخواهم از ایل خاصی نام ببرم اما با نگاهی حتی ظاهری به دامنه نفوذ حزب دموکرات کردستان ایران در دو فراز طلایی تاریخ خود ( جمهوری کردستان و سالهای بعد از فاجعه 57 ) و دامنه نفوذ کومله شورشگه ری زحمتکشان کردستان ایران و حتی دامنه نفوذ دو حزب قدرتمند کردستان عراق به سادگی نشان میدهد که برخلاف تصور عمومی در جوامع غیر کرد ،دامنه نفوذ احزاب سیاسی کردستان شدیدا آمیخته به وابستگیهای ایلی و عشیره ای میباشد و به طور آشکار وابستگیهای ایلی و عشیره ای که در واقع بیانگر گسست اجتماعی است را به نمایش میگذارد و این گسست اجتماعی گاهی چنان شدید است که بخشی از جامعه سرزمین کردستان بخشهای دیگر را به عنوان کرد نمیپذیرند و لهجه و آداب و سنن آنها را به تمسخر میگیرند و این عمق فاجعه است و این درد تنها با کار فرهنگی درمان نخواهد شد. آنهایی که به طور روزمره و به طور آگاهانه با مسایل جامعه کردستان دست به گریبان هستند میدانند که مسئله بافت ایلی و عشیره ای تا چه حد مهم و تاثیر گذار میباشد و خاستگاه جاش های مسلح هم به طور عمده ریشه در این گسست اجتماعی دارد.
مسئله دیگری که به گسست جامعه کردستان دامن میزند فاصله شدید طبقاتی درون جامعه است که بخش بسیار وسیعی از جامعه را به تاریکخانه فقر و تلاش برای بقا و نا امنی گذران زندگی روزمره پرتاب کرده است و شیوه کهن تولید نیز جوابگوی تولید و اشتغال و جذب این بخش وسیع نیست و در واقع در تقسیمات کشوری و استانی آنچه که نصیب این بخش وسیع از جامعه شده است فقر و بیسوادی و بیماری و مرگ است و درست در اینجاست که نقش منفی احزاب ظاهرا آزادیخواه کردستان روشن میشود زیرا نه تیغ جراحی نقادانه را در دست دارند و نه نظریه ای اساسی و نوین برای درمان درد را دارند و بیشتر اهل بخیه و وصله و پیله میباشند و اگر دستاوردهای نظری کنگره های سازمانی و حزبی این گروهها را بررسی نمایید ، در تمامی طول تاریخشان حتی یک بررسی عملگرایانه و قابل لمس در آنها نخواهید یافت و تنها به سخنانی پوچ و بی مایه و شعار گرایانه برخورد خواهید نمود که تنها به درد نشریات بیمایه این احزاب میخورد و کشته شدن زنده یاد دکتر قاسملو ادامه طبیعی شکستهای دردناکی بود که خود زاییده تئوریها ی بی اصل و نصب و طراحی استراتژیهای مبارزاتی بدون در نظر گرفتن تمامی پارامترهای موثر در کل جریان مبارزات و در نتیجه بدون محاسبات دقیق، منجر به یاس سیاسی و بوجود آمدن خوشباوری های خیالبافانه ای شد که زنده یاد دکتر قاسملو را به مسلخ کشانید که نتیجه طبیعی داشتن نظریات آرزومندانه و عدم برخورد منطقی و عملگرایانه بود. در اینجاست که نقش منفی گروههای شبه سیاسی آرزو مدار و نه خردگرا مشخص میشود ، که چگونه با به شکست محتوم کشاندن مبارزه به دلسردی و گسست در صفوف مبارزین دامن زده و سایه شوم یأس سیاسی را برای سالهای سال بر جامعه کردستان گستراندند.
بگذارید یک مثال ملموس بزنم تا قضیه کاملا روشن شود، آنهایی که سابقه نظامی دارند میدانند که حتی کم آوردن چند عدد فشنگ و یا عمل نکردن یک نارنجک فاسد و یا عدم شناخت راههای عقب نشینی و دهها نوع از این گونه مسائل خرد و ریز چقدر در محدودیت و یا شکست یک عملیات و یا دادن تلفات غیر ضروری موثر میباشد و آنهایی که سابقه حسابداری دارند میدانند که پیدا شدن یک حساب بانکی پنهان چقدر میتواند حلال مشکلات حسابرسی شود تا چه رسد به نداشتن و یا بی توجهی به مسائلی که در طراحی استراتژیهای گوناگون مبارزاتی نقش حیاتی دارند. البته اینگونه مسائل را در رشته مقاله های هنر جنگیدن مطرح نموده ام و دیگر نمیخواهم سخن را به درازا بکشانم و خلاصه مطلب این است که هرگونه اشتباه در محاسبات، جنگی بد فرجام را به دنبال خواهد آورد.

آیا راهی برای پیروزی هست؟

بگذارید اندکی صریحتر و تلخ تر صحبت کنیم ، چونکه با قربان صدقه رفتن همدیگر و مدح و ثنای زلف یار نه تنها دردی دوا نخواهد شد بلکه بیشتر از پیش به رخوت و خواب آلودگی و رویا بینی دچار خواهیم شد. از نظر من وضعیت جنبش آزادیخواهانه ایران در کل و جنبش آزادیخواهانه کردستان مانند وضعیت کسانی است که حتی رسیدن به یک لقمه نان و زنده ماندن برای چند ساعتی بیشتر یک پیروزی به حساب می آید ( دچار اشتباه نشوید چون منظورم گدایی از رژیم و یا اصلاحات نیست چون دل به اصلاحات بستن مثل راضی شدن به یک تکه اسخوانی است که هیچ گوشتی بر روی آن نمانده است و البته بگذریم از فریبکاران و خائنینی که میخواهند این تکه استخوان صد بار لیسیده شده را به عنوان دست آورد جلوه دهند).
اول باید بیدار شد ( خداحافظی از رویاهای مالیخولیایی شبه سیاسی ) و سپس دست و رو را شست و تراوت و شادابی را به وجود بازگرداند ( روزی نو و روزگاری نو ) و سپس در کمال شادابی خردمندانه بدون جای انداختن و یا فراموش کردن و یا بی ارزش دانستن مسائلی که گریبانگیرش هستیم همه مهره ها و پارامتر ها ( چه داخلی و چه خارجی ) را دو باره مورد مطالعه و شناسایی دقیق قرار داده و روی میز چید و کنش و واکنشهای آنها را در رابطه با همدیگر مطالعه کرد.

1- شناخت تاریخ کردستان پیش و بعد از هجوم تازیان و رواج تازی پرستی ( چه شیعی و چه سنی ).
2- بررسی دو باره شکستهای پی در پی نبردهای کردستان ( البته من کوشیدم که به صورت مختصر در این سلسله مقالات به آنها اشاره کنم ، اما این خلاصه گویی دردی را دوا نخواهد کرد و مسئله باید به صورت بسیار دقیق و علمی و عملگرایانه مورد بررسی قرار گیرد).
3- شناخت دشمنان داخلی و خارجی و تواناییهای آنان ( تازی پرستی شیعی و سنی و حاکمیت رژیمی که بر اساس تازینامه بر ایران حکومت میکند ، نقش ترکیه عثمانی ، نقش عربهای عراق و سوریه ، نقش کشورهای عربی ضد ایرانی حوزه خلیج فارس و در راس آنها عربستان سعودی و فرزند نا مشروعشان یعنی گروه القائده و سایر گروههای همسو مانند اخوان المسلمین ).
4- شناخت حکومت تازی پرستان حاکم بر ایران و منابع استراتژیک پایداری آن ( در مقاله طرح کلی بر اندازی به آنها اشاره کرده ام ).
5- بوجود آوردن گروههای مطالعاتی تخصصی در تمامی زمینه های ذکر شده، از قبیل کارشناسان سیاسی برای طراحی مبارزات سیاسی و شناخت اهداف پشت پرده رژیمهایی که ذکر گردیدند، کارشناسان اقتصادی که هم بتوانند استراتژی اقتصادی برای ایران بعد از پیروزی طراحی نمایند و هم بتوانند نقاط ضعف استراتژیک و گلوگاههای ضربه پذیر اقتصاد رژیم را شناسایی نموده و راههای ضربه زدن و متلاشی کردن آن را ترسیم نمایند. کارشناسان نظامی و اطلاعاتی و امنیتی برای طراحی استراتژی مبارزاتی و طراحی عملیات مسلحانه و اطلاعاتی و امنیتی که بتواند ستون فقرات نظامی رژیم را بشکند و .......
6- شناخت گروههای سیاسی تمامی سرزمین کردستان و بررسی تواناییها و ناتوانیهای آنان ، برای بوجود آوردن انسجام مبارزاتی در سرتاسر سرزمین ماد ( کردستان ).

آنچه که آورده شد تنها در حد گشودن دروازه های اندیشه است و تنها خواستم که بدانیم در چه بازی بزرگی شرکت داریم و اکنون چه میخواهیم ؟ و چه میتوانیم انجام دهیم؟

کژدم

۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبه

نبرد کردستان (3)

نگاهی به علل شکست نبرد کردستان ( سرزمین ماد )

بخش سوم

دراین بخش به دو مسئله اساسی دیگر که از موارد بسیار مهم مشکلات سرزمین کردستان هستند میپردازم. اهمیت این موارد زمانی پر رنگ تر میشود که آنها را در ترکیب و کنش و واکنش با سایر مواردی که در دو بخش پیشین به آنها اشاره گردید به صورت یکمجموعه در هم تنیده شده در نظر آوریم.

عقب ماندگی اقتصادی و بافت اجتماعی :

یکی از مشکلات محوری سرزمین کردستان این است که تکه های پاره پاره آن در سرزمینهایی قرار دارند که از نظر اقتصادی در گروه کشورهای عقب مانده قرار دارند و فجیعتر آنکه سرزمین کردستان، نه تنها بار عقب ماندگی این کشور ها را به دوش میکشد بلکه از عقب ماندگی مضاعف نیز رنج میبرد. مهمترین تولیدات این سرزمین را که در بخش روستایی آن انجام میشود محصولات کشاورزی و دامداری تشکیل میدهند که آنهم نه در حد صنعتی و پیشرفته آن، بلکه در چهارچوب تولید سنتی آن انجام میگیرد که باید آنرا شیوه تولید نیاکانی نامید.
شهرهای سرزمین کردستان نیز از نظر تعریف کلاسیک شهر نشینی بسیار به دور هستند و تنها از نظر ظاهری شبیه شهر هستند. بدین معنی که شهرهای کردستان مراکز تولیدات و فروش محصولات کشاورزی و دامداری صنعتی و یا مراکز تولید و فروش ماشین آلات صنعتی و سایرارگانهای حاشیه ای اینگونه از ساختار اقتصادی نیستند و گذران زندگی اکثریت مردم تنها از طریق ارائه خدمات و خرید و فروش داخلی و بین شهری مقداری از کالاهای مصرفی تولید داخلی و کالاهای قاچاق انجام میگیرد و کسب در آمد از طریق تولیدات در حد بسیار ضعیفی است و وجود چند صد واحد مرغداری ( در کردستان ایران ) که مطمئنا محصولات آنها نه تنها نمیتواند حتی پاسخگوی مصرف داخلی باشد بلکه مطمئنا مطابق استانداردهای جهانی نیز نمیباشد، چیزی از واقعیت عقب ماندگی اقتصادی نمیکاهد.
بگذارید اندکی داستان تولید پیشرفته را بشکافیم تا ببینیم که در وحله اول کشورهای ایران و ترکیه و عراق و سوریه در کجای اقتصاد پیشرفته جهانی هستند و سهم کردستان چیست؟

عوامل تولید صنعتی مدرن :

1- داشتن دانشگاههای بسیار پیشرفته ( دارای امکانات تحقیقاتی وسیع ).
2- داشتن آزمایشگاههای پیشرفته مواد شناسی ( آزمایشگاههای شیمی، بیوشیمی و فیزیک و فلزات ).
3- داشتن کارخانه های تولید مواد.
4- داشتن کارخانه های تولید فلزات گوناگون (تکنولوژی فلزات ).
5- داشتن کارخانه های تولید کارخانه ( طراحی و تولید ماشین آلات تولیدی و طراحی خطوط تولید صنعتی)
6- داشتن کارخانه های تولید ابزار.
7- داشتن کارخانه های تولید وسایل و مواد مصرفی.
8- داشتن کارخانه های تولید لوازم الکترونیک.
9- داشتن کارخانه های طرح و تولید سیستمهای الکترونیک.
10- داشتن سیستمها و شبکه های وسیع ترابری سریع.
آنچه که شمردیم تنها بخش سخت افزاری شیوه تولید مدرن ( و البته نه فرا مدرن کنونی ) را تشکیل میدهد و نیازمند تشکیلات و سازمانهای عریض وطویل اقتصادی گوناگون میباشد تا بتواند به رشد و پویایی خود ادامه دهد. اینهاهستند آن عوامل بنیادی که موجب سر برآوردن آسمانخراشهای تجاری آمریکا و ژاپن و انگلستان و فرانسه و آلمان میگردند و گرنه داشتن ساختمانهای چند ده طبقه مسکونی ( تهران ) نه تنها نشانه زندگی شهر نشینی مدرن نیست بلکه یک سراب فریب دهنده است ، همچنین داشتن کارخانه های مونتاژ و یا مراکز تولیدی که تنها قادر به تولید بخشهایی از زنجیره تولید باشند دلیل بر صنعتی بودن یک سرزمین نیست.به عنوان مثال نمیتوان کشور ظاهرا پیشرفته کره جنوبی را یک کشور صنعتی به شمار آورد.
حال با این توصیف کوتاه براستی جایگاه ایران و ترکیه عثمانی و عراق و سوریه در اقتصاد جهانی کجاست؟ و بر این اساس سهمشان در زنجیره اقتصاد جهانی چیست؟ آیا سهمشان تولید و فروش است و یا خرید و مصرف؟ سوال بعدی این است که با این وصف سرزمین کردستان در کجای جهان ایستاده است؟ البته اگر این داستان را بیشتر موشکافی کنیم نتیجه از آنچه که در این خلاصه رخ مینماید، پریشانتر و اسفناک تر خواهد بود.
در اینجا می خواهم مثالی بیاورم و آن کشور کوبا است. کشوری که زمانی نه چندان دور در گذشته از طرف مارکسیستها به عنوان کشوری که در سایه فیدل کاسترو حتی یک نفر بیسواد هم ندارد و همه شان میتوانند داستان مادر ماکسیم گورکی را بخوانند و بعد بروند و نیشکر تولید کنند، کشوری که مردمانش هنوز هم که هنوز است اوتوموبیلهای دهه شصت را استفاده میکنند و در واقع غارنشینان زنجیره تولید جهانی هستند. کشوری که قبل و بعد از کاسترو نقش جهانی اش را از دست نداد و آن هم بازی کردن به عنوان یک مهره در بازی بزرگان بود. آیا تا به حال درسرزمین کردستان روشنفکری را سراغ داشته اید که اندیشه اش از استقلال طلبی روستایی فراتر برود؟ آیا تا کنون اندیشمندی را یافته اید که راه تبدیل شدن به بزرگان را ترسیم کند؟ با این وصف آیا اندیشه حاکم بر جنبش رهایی بخش کردستان از اندیشه شکست خورده کوبا شدن فراتر میرود؟ راستی چرا کوبا اینهمه به دیار فراموشی ( دیار مردگان ) سپرده شده است؟ آیا این کوبا همان کوبایی نیست که بزرگان بر سر آن به لبه پرتگاه جنگ جهانی سوم کشیده شده بودند؟ پس چه شد؟ حقیقت این است که وقتی بزرگان شیوه بازی را تغییر دادند دیگر جایی برای کوبا و کاسترو نماند و کوبا یتیم شد. کوبا به جایگاه اصلی خود بازگشت بدون آنکه به آن پی ببرد و تا زمانی که اندیشمندان کوبا به آن پی نبرند، کوبا در دیار مردگان خواهد ماند و مانند مسیح مصلوب هرگز ظهور نخواهد کرد مگر آنکه خدا ( یکی از بزرگان ) بخواهد. در زمان حال نیز کاریکاتور استقلال طلبی خامنه ای و دار و دسته سپاه پاسدارانش را میتوان دید و یا تراژدی مسخره استقلال پاکستان را مطالعه کرد. آیا نمیبینید که پاکستان مجموعه ای از بیغوله ها است که بنا بر یک اشتباه عمدی آنرا کشور می نامند؟ آیا بنگلادش را هم نمیبینید؟ آیا مثل مسلمانها و مسیحی ها ی مسخ شده ( مرده هایی که نقش زندگان را بازی میکنند ) میگویید که همه چیز از تر و خشک در کتاب مقدس شما آمده است و کتابهای دیگر باطل و پوچ هستند؟ از نظر من این اندیشه بسیار تلخ تر از تلخی شکستهای مکرر است، زیرا این اندیشه مادر تمامی شکستها و تلخی هاست.
تنبلی ذهنی ما را به استراتژیهای ساده انگارانه سنتی فرا میخواند، زیرا در اندیشه سنتی مبارزه همه چیز تعریف شده است و هر کسی جای تعریف شده خود را دارد. در اندیشه سنتی میتوان به خاطر عطسه مادر بزرگ انشعاب کرد و عده ای را هم پیدا نمود که به انشعاب بپیوندند و نعره های جانانه بکشند، اما اندیشه خدا شدن ( پندار نیک ) تنبلی ذهنی را نمیپذیرد. باید از نو آغاز کرد و باید بازی های گذشته را بر هم زد و طرحی نو در انداخت. باید دوران کودکی و رویاهای کودکانه را کنار گذاشت.
آیا مرد راهی هست؟ آیا کسی هست که در اندیشه دو باره خدا شدن ( کورش و داریوش ) باشد؟ ما در انجمنهای پادشاهی ایران بر این اندیشه ایم.

کژدم

۱۳۸۹ آبان ۱, شنبه

طرح کلی براندازی رژیم کثیف اسلامی

طرح کلی برای براندازی رژیم کثیف اسلامی

آنالیز رفتار جمهوری اسلامی :

رژیم جمهوری اسلامی یک رژیم توتالیتر است که همان پروتوکلی را در دستور کار دارد که رژیمهای مشابهی از قبیل رژیمهای کمونیستی مثل شوروی سابق و چین و کره شمالی و یا رژیمهایی از قبیل آلمان هیتلری و رابرت موگابه و یا حکومت حاکم بر برمه در آن راه گام برمیدارند، با این تفاوت که این رژیم از دست آوردهای تمامی رژیمهای توتالیتر پیش از خود نیز سود میبرد.
این رژیم از ابتدای پای گیری خود جامعه را به دو بخش خودی و غیر خودی تقسیم نموده و از همان ابتدا شروع به حذف فیزیکی افراد و تشکلهای غیر خودی نمود. در ابتدا بنا به شرایط زمان دایره خودیها بسیار بزرگتر بود و دایره های کوچکتر حذف شدند و سپس دایره های خودی و ناخودی درون رژیم شکل گرفتند و این روند همچنان ادامه داشت تا اینکه به مرحله کنونی انجامیده است و دایره خودیها به اندازه دایره نهانخانه رهبری و سپاه پاسداران در آمده است.
رژیم در طول عمر سی ساله اش با فرستادن سیگنالهای ضد اطلاعاتی موجبات فریب اکثریت قریب به اتفاق مردم و مخالفین و حتی حکومتهای غربی را فراهم آورد و این امر با کمک نیروهای خودی مرحله ای و کشورهای غربی صورت گرفته است. فرستادن سیگنالهای دروغین در رابطه با مراکز اصلی تصمیم گیری توانست موجبات تحلیلهای اشتباه فراوانی را فراهم آورد که به عنوان مثال مسئله ریاست جمهوری خاتمی را عنوان نمود که بر اساس فریب مردم و با رای مردم بر سر کار آمد اما در حقیقت وظیفه اش لاپوشانی حقایق و شستن چهره کریه خامنه ای و رفسنجانی و سایر باندهای قدرت در عرصه ملی و بین المللی بود و در طول هشت سال حکومت فریبکارانه خود، حتی برای یک بار هم نامی از یک فرد حقیقی به عنوان سردمدار آنهمه جنایاتی که انجام شده بود نبرد و بعد از اینکه خر خامنه ای و باندهای قدرت از پل دادگاه میکونوس و خشم اروپا و آمریکا گذشت جای خود را به کسانی داد که میشناخت ولی هیچگاه از آنها نامی به میان نیاورد و این روند بازی همچنان ادامه دارد و تمامی سعی رژیم در لاپوشانی مراکز اصلی تصمیمگیری بوده است تا بدینوسیله همیشه بتواند از یک سوی راه اما و اگر را باز بگذارد و از سوی دیگر نیروهای مخالف را به مبارزه با یک دشمن ناشناخته که هیچکس هم نمیداند چه کسی است رهنمون شود و از این طریق یک بازی هزار لایه ای که نتیجه آن سردرگمی نیروهای مخالف و مبارز است را کنترل و هدایت کند و این سیاست برخلاف اندیشه های مالیخولیلیی اصلاح طلبانه ( رایج در میان بخشی از نیروهای مخالف ) بسیار موفق بوده است زیرا توانست یک جنبش بالقوه بر اندازانه را به بازی رای من کو؟ و جنبش یوتیوبی و گلباران مزدوران رژیم تبدیل نماید. در یک سال اخیر نیز چنانکه شاهد بودیم از سه فرد به عنوان مراکز اصلی قدرت نام برده شده است که میتواند موجب برآوردهای غلط از شیوه اداره و مرکز اصلی تصمیمگیری حکومت را به همراه آورد که موفق هم بوده است. این سه مرکز ادعایی به قرار زیر بوده اند:
1- خامنه ای به عنوان رهبر
2- فیروز آبادی به عنوان فرمانده کل نیروهای نظامی
3- احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور

این شیوه بازی تا زمانی که خریداران احمق وجود دارند همچنان ادامه خواهد یافت و اصلاح طلبان حکومتی خود بخشی از این بازی هستند و وظیفه شان کنترل و زمینگیر ساختن جنبش بود و موفق هم شدند. وجود افرادی از قبیل خاتمی و موسوی و کروبی تا زمان نامعلومی که نیروی واقعی تصمیم گیرنده و به قولی دیگر نیروی واقعی حاکم بتواند خود را از نظر بین المللی و داخلی تثبیت نماید تحمل خواهد شد، زیرا اینگونه افراد در پراکنده ساختن و یا به بیراهه کشاندن نیروهای بالقوه و بالفعل اپوزیسیون و همچنین فرو کاستن سطح خواسته های اساسی مردم نقش موثری دارند و شاید اگر عمرشان کفاف دهد، بتوانند همین بازی را با ساختن و پرداختن قهرمانان جایگزین دیگری مثل نوری زادها و لاریجانی ها و انواع و اقسام آیت الله های مثلا مبارز ( به جای مهره های سوخته ای از قبیل موسوی و کروبی و خاتمی) ادامه دهند همانگونه که میبینیم توانستند از اعضای ظاهرا بریدۀ وزارت امور خارجه ( سفیر های سبز) به شکلی از اشکال قهرمان بسازند و پروسه قهرمان سازی را هم به دار ودسته های اصلاح طلبان حکومتی سپردند و این حرکت از زمان دوره خاتمی شیاد شروع گردید و میبینیم که جل و پلاس اینگونه قهرمانهای قلابی در اروپا و آمریکا پهن است و هر روزه جایزه های گوناگون صلح و دموکراسی و قلمهای قلابی را میربایند و رسانه های مواجب بگیر فارسی زبان بیگانه و بیگانه پرست نیز برای تبلیغات در جهت این قهرمانسازیها اجیر شده اند.
گروه حاکم در مرحله کنونی به جای حذف کامل گروههای مخالف قصد دارد آنها را تضعیف و تحت کنترل در آورده و به سود خود از آنها استفاده نماید. تمامی گروههای سلطنت طلب و در راس آنها رضا پهلوی مفلوک و گروههای ظاهرا اصلاح طلب و رسانه های صوتی و تصویری و نوشتاری آنها در خدمت رژیم در آمده اند و با کلمات فریبنده ای از قبیل مزخرفاتی که خاتمی بلغور میکرد سعی در بقای رژیم منحط و کثیف اسلامی دارند و تنها چیزی که با آن مبارزه میکنند نیروهای برانداز هستند و به همین دلیل هم معشوق دلربای برون مرزی خامنه ای و دارو دسته اش میباشند و نقش مزدوران بی جیره و مواجب را بازی میکنند.
حکومتهای ظاهرا دموکراتیک غربی که در واقع متشکل از سیاستمداران حرفه ای هستند که نقش لابی گروههای مالی و صنعتی و تجاری و نظامی گوناگون را بازی میکنند نیز به خاطر گیر افتادن در هزارتوی تارهای عنکبوتی استراتژیکی که خود تنیده اند گیر افتاده و هر روز بیش از پیش در منجلاب خود ساخته بازیهای شبه منطقی دست و پا میزنند و در سیاستهای داخلی و خارجی شان دچار مشکلات فراوان و چه بسا لا ینحل هستند و شدیدا از روزمرگی رنج میبرند و در واقع استراتژیهای کلان و درهم برهم آنها تنها بر روی کاغذ و در آرشیوها موجود است که در واقع نمیتوان آنها را استراتژی های عملگرایانه نام نهاد. از سویی دیگر آرایش نیروهای مخالف رژیم نیز در واقع آرایش شکست است و نه پیروزی، زیرا دشمنی که از آن صحبت به میان می آورند یک دشمن موهوم و تعریف نشده است و این امر نه به دلیل نادانی اصلاح طلبان بلکه به طور عمدی و آگاهانه اعمال میشود و استراتژی آن به دنبال نخود سیاه فرستادن مبارزین میباشد. زیرا اگر دشمن و ساختار قدرت دشمن را تعریف کنند ناچار خواهند بود که استراتژی مبارزاتی بر اندازانه و موثری را ارائه دهند و این دقیقا همان چیزی است که نمیخواهند. اصلاح طلبان مردم را به مبارزه در تاریکی و بر علیه اشباح تعریف نشده فرا میخوانند و نتیجه این امر شکست جنبش دموکراسی خواهی مردم خواهد بود و این اساسا همان چیزی است که دقیقا دنبال میکنند. از این روی رژیم اسلامی در شرایط بقا و ادامه حکومت قرار دارد و هرگونه تبلیغات در جهت از پا افتادگی رژیم اسلامی دروغی بیش نیست و ارزش امید بستن را ندارد و آنهایی که دل به اینگونه دروغها بسته اند احمقهایی بیش نیستند. برای مثال حکومت کره شمالی و برمه و رابرت موگابه را در نظر بگیرید که سالیان سال است که در شرایطی به مراتب بدتر از رژیم اسلامی حاکم بر ایران قرار دارند ولی همچنان باقی هستند و با قدرت تمام حکمرانی میکنند. زمانی که دادگاه بین المللی لاهه حتی جرات اعلام کردن اسامی افراد موثر در ترور رفیق حریری را ندارد و عمر البشیر با وجود حکم جلب بین المللی همچنان به عیش و عشرت مشغول است و به خون صدها هزار انسان بیگناه دارفور میخندد ، امید بستن به تظلم نامه های یوتیوبی و تاثیر تحریمها و بمباران مراکز اتمی برای سقوط رژیم نظامی حاکم بر ایران کاملا مسخره است.

منابع قدرت رژیم اسلامی ایران :

شناخت منابع قدرت رژیم میتواند ما را به سوی شناختی اساسی از تار و پود قدرت رژیم رهنمون سازد و لذا در طراحی استراتژی براندازی میتواند نقش اساسی داشته باشد و هر اندازاه که بتوان تحلیل دقیقتری ارائه نمود به همان اندازه نیز میتوان دقیقتر محاسبه نمود و از نتیجه محاسبات در طراحی استراتژی براندازی سود جست.

منابع اقتصادی :

شبکه های پولی از قبیل بانکها و سایر موسسات مالی در داخل و خارج کشور، گروههای صنعتی متعلق به دولت و سپاه ، شبکه های تجاری دولت و سپاه که کارهای واردات و صادرات را دردست دارند، شبکه های ساختمان سازی دولت و سپاه ، شبکه ها و ارگانهای تولید و فروش نفت دولت و سپاه ، شبکه های مافیایی تولید و خرید و فروش بین المللی و داخلی مواد مخدر که اساسا متعلق به سپاه هستند و از طرف سپاه قدس سازماندهی و هدایت میشوند. شبکه های هتل داری و کازینوها و مراکز روسپیگری که از طرف سپاه راه اندازی و هدایت میشوند و دارای کاربردهای چندگانه هستند، شبکه های قاچاق کالاهای مصرفی که از طرف سپاه اداره میشوند، شبکه های خدمات الکترونیکی و ارتباطات، شبکه های تولید و توزیع انرژی ، کارخانه های تولیدات نظامی متعارف، کارخانه های تولیدات نظامی غیر متعارف (سلاحهای میکروبی و شیمیایی و اتمی ).
تا آنجایی که میدانیم ، بیشتر این شبکه ها از طرف کشورهای غربی و چین و روسیه شناسایی شده اند و در طی سالیان دراز نه تنها با آنها به طور جدی برخورد نشده است بلکه در روند معاملات سود آور با حکومت کثیف اسلامی در تقویت آنها نیز کوشش به عمل آورده اند و سودهای کلانی به جیب زده اند. و این به عهده نیروهای برانداز است که با نفوذ و شناسایی و ایجاد تخریبهای خرد و کلان و از هر طریق ممکن در این شبکه های استراتژیک هرچه میتوانند کوشش نمایند تا دستهای آلوده به خون رژیم را از تامین مالی سیاستهای ویرانگر خود کوتاه کنند و این یک ضرورت استراتژیک است.

منابع نظامی :

سپاه پاسداران و نیروهای انتظامی عمده منابع نظامی رژیم در سرکوب مردم هستند که در واقع ستون فقرات رژیم و تضمین کننده بقای لجنزار اسلامی میباشند. لذا هر ضربه ای بر پیکره نیروهای نظامی و انتظامی بر بی ثباتی رژیم خواهد افزود.

1- نفرات نظامی اعم از بسیجی و سپاهی و نیروهای انتظامی و خانواده هایشان ابزار و اموال حکومتی هستند و از طریق کشتار و سرکوب و شکنجه ارتزاق مینمایند. لذا در کشتار آنها نباید تردیدی به خود راه داد و هرگونه ترحم نسبت به آنها در واقع کمک به آنهاست. از طریق نا امن کردن محیط زندگی برای خانواده های این افراد میتوان مزدوران بزدل را به انزوا کشاند و به آنها فهماند که هیچگونه امنیت جانی و مالی برای خودشان و همسران و فرزندانشان وجود ندارد. شکار افراد نظامی و انتظامی و آتش زدن خانه هایشان یک امر ضروری استراتژیک است تا لقمه نانی را که از طریق سرکوب و شکنجه و کشتار مردم به دست می آورند در خون فرزندان و همسرانشان فرو برده و بخورند و یا از مزدوری رژیم دست بشویند. وحشت آفرینی در میان نفرات رژیم ستون فقرات نظامی رژیم را به آسانی درهم خواهد شکست.
2- ادوات ترابری نیروهای نظامی و انتظامی قابلیت تحرک و جابجایی نیروهای نظامی را به شدت بالا میبرد، لذا تخریب و از بین بردن ناوگان ترابری این نیروها از قدرت آنها به شدت میکاهد و در واقع نیروهای دشمن اسلامی را زمین گیر میکند و ضربات سنگین مالی نیز به حساب می آید.
3- آتش زدن انبارهای آذوقه و مسموم کردن منابع تغذیه نیروهای نظامی و انتظامی.
4- نفوذ وشناسایی و تخریب زاغه های مهمات ، قدرت آتش دشمن را به شدت کاهش میدهد.
5- تخریب منابع انرژی و سوخت ادوات نظامی در پادگانهای سپاه و جایگاههای انتظامی.
6- فرار از خدمت سربازی در سپاه و نیروی انتظامی منابع انسانی رژیم را خواهد کاست.
7- کشتار فرماندهان بلندپایه و میان پایه نظامی و انتظامی سیستم فرماندهی و طراحی عملیاتی نیروهای سرکوبگر را به شدت تحلیل میبرد.
8- ایجاد تخریب در شبکه های ارتباطات نیروهای نظامی و انتظامی.

منابع قانونگذاری :

منابع قانونگذاری رژیم نه در جهت رفاه و آسایش مردم بلکه در جهت چپاول و سرکوب مردم به کار گرفته میشود لذا نمایندگان مجلس فرمایشی موسوم به مجلس شورای اسلامی تنا ابزاری برای دادن وجهه حقوقی و قانونی به چپاولها وشکنجه ها و اعدامها بکار میروند و لذا خود و خانواده هایشان به عنوان مزدوران وابزار و اموال حکومتی به شمار میروند که بی درنگ باید نابود شوند.

منابع قضایی :

سیستم قضایی جمهوری اسلامی نه در جهت اعاده حقوق مردم بلکه در جهت اجرای قوانین کثیف اسلامی و تحقیر و سرکوب و شکنجه و کشتار مردم به کار گرفته میشود . قوه قضائیه در جمهوری ننگین اسلامی یک قوه مستقل نیست و منویات دارو دسته حاکم را به اجرا در می آورد و بخش مهمی از نیروهای سرکوبگر رژیم میباشد ، لذا نیروهای قوه قضائیه و خانواده هایشان جزو ابزار و اموال حکومتی میباشند که از طریق مزدوری و کشتار و شکنجه و ارعاب مردم امرار معاش میکنند، لذا کشتن این نیرو ها و خانواده هایشان ضروری است مگر آنکه دست از اعمال ننگینشان بردارند.

منابع اطلاعاتی و امنیتی :

تمامی افسران و کادرهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم در داخل و خارج از کشور باید شناسایی شوند زیرا در سرکوب مبارزین ایرانخواه شرکتی موثر دارند و با جمع آوری اطلاعات توشه طراحی های عملیات سرکوبگرانه را فراهم میسازند. این عناصر و خانواده هایشان به عنوان مزدوران و اموال حکومتی شناخته میشوند و باید حذف شوند.
آنچه که ذکر گردید در واقع اشاره کلی به منابع قدرت رژیم میباشد و در مرحله عملیاتی باید تمامی توان نیروهای بر انداز بویژه انجمنهای پادشاهی ایران صرف شناسایی دقیق عملیاتی این مراکز ا و ضربه زدن به آنها باشد ( هنر جنگیدن را در این رابطه مطالعه نمایید ) و از سوی دیگر نیروهای برانداز بدون در نظر گرفتن مسائل گروهی در جهت تبلیغ حرکت مبارزین آزادیخواه بکوشند.

منابع دیپلماتیک :

تمامی سفارتخانه های رژیم اسلامی و نیروهای آنها و خانواده هایشان بخشی از ابزار و داراییهای رژیم اسلامی هستند و باید شناسایی و حذف شوند.
در این جهت ایرانیان خارج از کشور نقش بسیار مهمی دارند و میتوانند هسته های اولیه گروههای شکار را سازمان دهند. تجربه اسراییل در رابطه با دستگیری نازیهای جنایتکار فراری و سپردن آنها به دادگاهها میتواند مورد استفاده قرار گیرد.

تمامی نیروهای برانداز باید توجه داشته باشند که عملیاتی کردن استراتژی براندازی نیازمند منابع قدرت انقلابی میباشد و اولین وظیفه انقلابی بوجود آوردن این منابع است.

منابع قدرت انقلابی :

در اینجا روی سخن با نیروهای انجمنهای پادشاهی ایران است. زیرا تنها نیروی باورمند به سرنگونی رژیم آیین تباهی ( اسلام ) هستند و دارای گزینه جانشینی دموکراتیک مبتنی بر فقرزدایی در سراسر ایران میباشند که همانا برقراری آیین ریشه ای است.
انجمنهای پادشاهی ایران ضمن دعوت به اتحاد از نیروهای ایرانخواه ، باید شرایط را تغییر داده و نیروهای مبارز و مخالف دیگر ایرانخواه را به دنبال بکشانند و در واقع مبارزه عملی برای براندازی رژیم را بر سایر نیروها تحمیل کنند و در میدان مبارزه عملی دشمنان دوست نما را رسوا سازند.
در ماههای پیش رو رژیم اسلامی دچار بزرگترین توفانهای اقتصادی و جنبشهای اجتماعی و سیاسی کم نظیری خواهد شد و هر آنکس که تواناتر و برنده تر در این صحنه ها عمل نماید خواهد توانست مردم ستمدیده را به سوی سرنگونی رژیم جلادان اسلامی رهنمون شود. کشتار نیروهای دشمن و شکستن ستون فقرات نظامی رژِم و ایجاد وحشت در میان نیروهای دشمن و به خواری و ذلت کشاندن آنان اسطوره شکست ناپذیری آنان را که به خاطر سیاستهای عوامفریبانه اصلاح طلبان گسترش یافته است ، خواهد شکست و مردم ستمدیده خواهند دید که این نیروهای به ظاهر قدرتمند چگونه در خون کثیف خود میغلتند و یا گروه گروه برای حفظ جان کثیف خود و خانواده های مفت خورشان فرار میکنند. و این ممکن نخواهد شد مگر با حرکت انتقام جویانه و بی رحمانه نیروهای پیشرو انجمنهای پادشاهی ایران، در جهت به خاک و خون کشیدن تمامی جرثومه های فساد اسلام در سرتاسر ایران. آنانی که نام بابک خرمدین را به یدک میکشند باید بدانند که نیروهای وفادار به بابک خرمدین از کشتار اجنبی پرستان سرسپرده خلیفه بغداد و خانواده هایشان هیچ باکی به خود راه نمیدادند و اگر افشینهای خائنی ( همچون رضا پهلوی بی پشم و پیل و اصلاح طلبان اسلام خواه کنونی ) وجود نمیداشتند، خلیفه بغداد و تازیان و تازی پرستان هرگز روی پیروزی را نمیدیدند. لذا کشتار بیرحمانه نیروهای دشمن باید در راس تمامی تلاشهای نیروهای میهن پرست و ایرانخواه قرار گیرد. ( در این رابطه رهنمودهای فراوانی در مجموعه مقالات هنر جنگیدن ارائه شده است ).
مهمترین و اصلی ترین منبع قدرت انجمنهای پادشاهی مردم سرزمین ایران و بویژه ستمدیدگان و اقشار وسیع فراموش شده هستند که چیزی برای از دست دادن برایشان نمانده است و تنها با سرنگونی رژیم اسلامی و برقراری آیین ریشه ای است که میتوانند از زیر یوغ بندگی و فقر رهایی یابند. لذا عملیات های گسترده و متناوب نظامی و همزمان با آن تبلیغ و ترویج آیین ریشه ای و شناساندن آن به توده های مردم تنها راه شکستن جو رعب و وحشت از یک سو و به حرکت در آوردن توده های عظیم مردم در جهت براندازی رژیم از سوی دیگر میباشد.
از این نظر در مرحله کنونی مسائل زیر پیشنهاد میگردد :
1- بوجود آوردن پایگاههای نظامی در مناطق آزاد برای پرورش نیروهای رزمی و گسترش این مناطق از طریق نبرد رهایی بخش. این پایگاهها میتواند منطقه امنی برای مبارزان تحت پیگرد و ادامه مبارزه این نیروها در مناطق آزاد شده باشد.
2- طراحی برنامه های جلب کمکهای مالی و بوجود آوردن منابع کسب در آمد برای تامین هزینه های مبارزاتی.
3- ایجاد پایگاه رادیویی برای آموزش سیاسی و نظامی و ایجاد هماهنگی عملیاتی و مبارزاتی در میان نیروهای انجمنهای پادشاهی ایران در داخل و خارج کشور. این امر از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و در شرایط کنونی که دشمنان پنهان ایران در حال دروغ پراکنی و فریبکاری با ظاهرا ایرانخواهانه هستند، تنها صدایی که خاموش است صدای انجمن پادشاهی ایران است.
4- ایجاد انجمنهای پادشاهی ایران به طور گسترده و فعال در درون میهن بر اساس عملیات نظامی و تبلیغی و مصادره اموال دولتی و اموال مزدوران رژیم برای تامین هزینه های مبارزاتی .

یاران انجمنهای پادشاهی و سایر مبارزان باید بدانند که هرگونه چشم دوختن به حرکت قدرتهای خارجی برای سرنگونی رژیم اسلامی گیر افتادن در دامی است که دار و دسته خامنه ای و سپاه پاسداران و اصلاح طلبان اسلام خواه و ضد ایران و ایرانی برای کنترل و زمینگیر کردن نیروهای مبارز پهن کرده اند و نتیجه ای جز خشکیدن و تبدیل به شوره زار شدن مانند دریاچه ارومیه نخواهد داشت. زیرا حرکتهای قدرتهای بیگانه دارای مکانیزم بسیار پیچیدۀ درون کشوری و بین المللی گوناگون میباشد. اما آنچه که مسلم است کشورهای بیگانه با نیرویی وارد معامله خواهند شد که حدث میزنند آینده را رقم خواهد زد و به همین دلیل هم با رژیم حاکم بر ایران وارد معامله میشوند و اصلاح طلبان را هم در ترشی میخوابانند تا شاید زمانش برسد. نیروهای اصلاح طلبان اسلام خواه و حکومتی تنها نیرویی است که هم دارودسته خامنه ای و هم قدرتهای بیگانه بر سر حفظ آن توافق نظر دارند ( البته از دو دیدگاه گوناگون ) زیرا که نیرویی تعریف شده میباشد و مقاصد نهایی آنان برای هر دو طرف شناخته شده است و چه بسا جمهوری اسلامی به وجود اصلاح طلبان بیش از اروپا و آمریکا نیازمند باشد که تا کنون نشان داده است که هست. در این میان تنها نیرویی که میتواند این معادله را به هم بزند و دشمنان خارجی و داخلی را وادار به تجدید نظر و محاسبه دگر باره نماید نیروهای انجمنهای پادشاهی ایران هستند زیرا حتی آنانی که دم از جمهوریخواهی و یا سلطنت میزنند تنها چیزی را که فراموش کرده اند گنجانیدن برنامه ای فراگیر و اساسی در جهت فقر زدایی به صورت ریشه ای و شناختن حقوق اقوام گوناگون ایرانی میباشد و دقیقا همینجا است که قافیه را خواهند باخت زیرا اگر از کنار این دو مسئله محوری بیتفاوت بگذرند، پشتیبانی مردمی را بدست نخواهند آورد و اگر آنرا بپذیرند این به نشانه پیروزی ایده های انجمن پادشاهی ایران است.
در چنین شرایطی وظیفه انجمنهای پادشاهی بسیار بالاتر و مهمتر از پیش است و آن شکل و جهت دادن مبارزات مردم در جهت بر اندازی و برپایی آیین ریشه ای میباشد و اگر اکنون نتوانیم به نقش تاریخی خود جامه عمل بپوشانیم ما نیز مانند سایرین تبدیل به طبلهای توخالی خواهیم شد.

کژدم