۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه

نبرد کردستان (4)

نگاهی به علل شکست نبرد کردستان ( سرزمین ماد )

بخش چهارم

در بخش سوم قرار بر این بود که از دو مسئله اساسی که سرزمین کردستان از آنها رنج میبرد سخن بگویم اما متاسفانه تنها با پرداختن به مسئله عقب ماندگی اقتصادی و عمق آن دست به انتشار پیش رس آن زدم و در این بخش به مشکل اساسی دیگر که بافت اجتماعی کردستان است میپردازم که اساسا باید در بخش سوم مطرح میگردید.

بافت اجتماعی سرزمین کردستان

به خاطر عدم رشد اقتصاد صنعتی در کردستان و در پی آن عدم رشد شهر نشینی و جوامع روستایی مدرن، جامعه کردستان همچنان در قالب کهن ایلات و عشایری باقی مانده است و این یکی از مشکلات مهمی است که مبارزات آزادیخواهانه مردم کردستان را از درون مورد تهدید جدی قرار میدهد، که در بخش نخست با مطرح کردن این سوال که : آیا روشنفکران کردستان فکر میکنند که اگر محمد رضا پهلوی نبود مسئله کردستان حل می شد ؟ دقیقا منظورم انگشت گذاشتن بر روی مسایل بنیادی دیگری بود که به مرور به آنها پرداختم و بافت ایلاتی و عشایری جامعه کردستان یکی از مهمترین آنها میباشد ولی متاسفانه تا کنون از طرف گروههای سیاسی مدعی رهبری جنبش آزادیخواهانه کردستان نه تنها بررسی نشده است بلکه چه بسا به طور عمدی و تحت نظریه مسخره و دروغین حفظ وحدت قومی بر روی این مسئله سرپوش گذاشته شده است و این در حالی است که درد این مشکل را با سوزش استخوانشان حس میکنند. این مشکل همان مشکلی است که جامعه افغانستان و بلوچستان و پشتونها با عمقی بیشتراز آن رنج میبرند و به همین خاطر هم سنگ روی سنگ بنا نمیشود و داخل شدن دشمنان قسم خورده قوم کرد در معادلات درون قومی و مذاکره و معامله با بخشی از ایلات و عشایر و بر انگیختن آنان بر علیه گروههای سیاسی و سایر بخشهای جامعه و بر انگیختن نفرت درونی در جامعه کردستان و ساختن تاریخچه خونین درگیریهای درونی ، تداوم منافع غارتگرانه و ضد ایرانی خود را بیمه نمایند. در اینجا نمیخواهم از ایل خاصی نام ببرم اما با نگاهی حتی ظاهری به دامنه نفوذ حزب دموکرات کردستان ایران در دو فراز طلایی تاریخ خود ( جمهوری کردستان و سالهای بعد از فاجعه 57 ) و دامنه نفوذ کومله شورشگه ری زحمتکشان کردستان ایران و حتی دامنه نفوذ دو حزب قدرتمند کردستان عراق به سادگی نشان میدهد که برخلاف تصور عمومی در جوامع غیر کرد ،دامنه نفوذ احزاب سیاسی کردستان شدیدا آمیخته به وابستگیهای ایلی و عشیره ای میباشد و به طور آشکار وابستگیهای ایلی و عشیره ای که در واقع بیانگر گسست اجتماعی است را به نمایش میگذارد و این گسست اجتماعی گاهی چنان شدید است که بخشی از جامعه سرزمین کردستان بخشهای دیگر را به عنوان کرد نمیپذیرند و لهجه و آداب و سنن آنها را به تمسخر میگیرند و این عمق فاجعه است و این درد تنها با کار فرهنگی درمان نخواهد شد. آنهایی که به طور روزمره و به طور آگاهانه با مسایل جامعه کردستان دست به گریبان هستند میدانند که مسئله بافت ایلی و عشیره ای تا چه حد مهم و تاثیر گذار میباشد و خاستگاه جاش های مسلح هم به طور عمده ریشه در این گسست اجتماعی دارد.
مسئله دیگری که به گسست جامعه کردستان دامن میزند فاصله شدید طبقاتی درون جامعه است که بخش بسیار وسیعی از جامعه را به تاریکخانه فقر و تلاش برای بقا و نا امنی گذران زندگی روزمره پرتاب کرده است و شیوه کهن تولید نیز جوابگوی تولید و اشتغال و جذب این بخش وسیع نیست و در واقع در تقسیمات کشوری و استانی آنچه که نصیب این بخش وسیع از جامعه شده است فقر و بیسوادی و بیماری و مرگ است و درست در اینجاست که نقش منفی احزاب ظاهرا آزادیخواه کردستان روشن میشود زیرا نه تیغ جراحی نقادانه را در دست دارند و نه نظریه ای اساسی و نوین برای درمان درد را دارند و بیشتر اهل بخیه و وصله و پیله میباشند و اگر دستاوردهای نظری کنگره های سازمانی و حزبی این گروهها را بررسی نمایید ، در تمامی طول تاریخشان حتی یک بررسی عملگرایانه و قابل لمس در آنها نخواهید یافت و تنها به سخنانی پوچ و بی مایه و شعار گرایانه برخورد خواهید نمود که تنها به درد نشریات بیمایه این احزاب میخورد و کشته شدن زنده یاد دکتر قاسملو ادامه طبیعی شکستهای دردناکی بود که خود زاییده تئوریها ی بی اصل و نصب و طراحی استراتژیهای مبارزاتی بدون در نظر گرفتن تمامی پارامترهای موثر در کل جریان مبارزات و در نتیجه بدون محاسبات دقیق، منجر به یاس سیاسی و بوجود آمدن خوشباوری های خیالبافانه ای شد که زنده یاد دکتر قاسملو را به مسلخ کشانید که نتیجه طبیعی داشتن نظریات آرزومندانه و عدم برخورد منطقی و عملگرایانه بود. در اینجاست که نقش منفی گروههای شبه سیاسی آرزو مدار و نه خردگرا مشخص میشود ، که چگونه با به شکست محتوم کشاندن مبارزه به دلسردی و گسست در صفوف مبارزین دامن زده و سایه شوم یأس سیاسی را برای سالهای سال بر جامعه کردستان گستراندند.
بگذارید یک مثال ملموس بزنم تا قضیه کاملا روشن شود، آنهایی که سابقه نظامی دارند میدانند که حتی کم آوردن چند عدد فشنگ و یا عمل نکردن یک نارنجک فاسد و یا عدم شناخت راههای عقب نشینی و دهها نوع از این گونه مسائل خرد و ریز چقدر در محدودیت و یا شکست یک عملیات و یا دادن تلفات غیر ضروری موثر میباشد و آنهایی که سابقه حسابداری دارند میدانند که پیدا شدن یک حساب بانکی پنهان چقدر میتواند حلال مشکلات حسابرسی شود تا چه رسد به نداشتن و یا بی توجهی به مسائلی که در طراحی استراتژیهای گوناگون مبارزاتی نقش حیاتی دارند. البته اینگونه مسائل را در رشته مقاله های هنر جنگیدن مطرح نموده ام و دیگر نمیخواهم سخن را به درازا بکشانم و خلاصه مطلب این است که هرگونه اشتباه در محاسبات، جنگی بد فرجام را به دنبال خواهد آورد.

آیا راهی برای پیروزی هست؟

بگذارید اندکی صریحتر و تلخ تر صحبت کنیم ، چونکه با قربان صدقه رفتن همدیگر و مدح و ثنای زلف یار نه تنها دردی دوا نخواهد شد بلکه بیشتر از پیش به رخوت و خواب آلودگی و رویا بینی دچار خواهیم شد. از نظر من وضعیت جنبش آزادیخواهانه ایران در کل و جنبش آزادیخواهانه کردستان مانند وضعیت کسانی است که حتی رسیدن به یک لقمه نان و زنده ماندن برای چند ساعتی بیشتر یک پیروزی به حساب می آید ( دچار اشتباه نشوید چون منظورم گدایی از رژیم و یا اصلاحات نیست چون دل به اصلاحات بستن مثل راضی شدن به یک تکه اسخوانی است که هیچ گوشتی بر روی آن نمانده است و البته بگذریم از فریبکاران و خائنینی که میخواهند این تکه استخوان صد بار لیسیده شده را به عنوان دست آورد جلوه دهند).
اول باید بیدار شد ( خداحافظی از رویاهای مالیخولیایی شبه سیاسی ) و سپس دست و رو را شست و تراوت و شادابی را به وجود بازگرداند ( روزی نو و روزگاری نو ) و سپس در کمال شادابی خردمندانه بدون جای انداختن و یا فراموش کردن و یا بی ارزش دانستن مسائلی که گریبانگیرش هستیم همه مهره ها و پارامتر ها ( چه داخلی و چه خارجی ) را دو باره مورد مطالعه و شناسایی دقیق قرار داده و روی میز چید و کنش و واکنشهای آنها را در رابطه با همدیگر مطالعه کرد.

1- شناخت تاریخ کردستان پیش و بعد از هجوم تازیان و رواج تازی پرستی ( چه شیعی و چه سنی ).
2- بررسی دو باره شکستهای پی در پی نبردهای کردستان ( البته من کوشیدم که به صورت مختصر در این سلسله مقالات به آنها اشاره کنم ، اما این خلاصه گویی دردی را دوا نخواهد کرد و مسئله باید به صورت بسیار دقیق و علمی و عملگرایانه مورد بررسی قرار گیرد).
3- شناخت دشمنان داخلی و خارجی و تواناییهای آنان ( تازی پرستی شیعی و سنی و حاکمیت رژیمی که بر اساس تازینامه بر ایران حکومت میکند ، نقش ترکیه عثمانی ، نقش عربهای عراق و سوریه ، نقش کشورهای عربی ضد ایرانی حوزه خلیج فارس و در راس آنها عربستان سعودی و فرزند نا مشروعشان یعنی گروه القائده و سایر گروههای همسو مانند اخوان المسلمین ).
4- شناخت حکومت تازی پرستان حاکم بر ایران و منابع استراتژیک پایداری آن ( در مقاله طرح کلی بر اندازی به آنها اشاره کرده ام ).
5- بوجود آوردن گروههای مطالعاتی تخصصی در تمامی زمینه های ذکر شده، از قبیل کارشناسان سیاسی برای طراحی مبارزات سیاسی و شناخت اهداف پشت پرده رژیمهایی که ذکر گردیدند، کارشناسان اقتصادی که هم بتوانند استراتژی اقتصادی برای ایران بعد از پیروزی طراحی نمایند و هم بتوانند نقاط ضعف استراتژیک و گلوگاههای ضربه پذیر اقتصاد رژیم را شناسایی نموده و راههای ضربه زدن و متلاشی کردن آن را ترسیم نمایند. کارشناسان نظامی و اطلاعاتی و امنیتی برای طراحی استراتژی مبارزاتی و طراحی عملیات مسلحانه و اطلاعاتی و امنیتی که بتواند ستون فقرات نظامی رژیم را بشکند و .......
6- شناخت گروههای سیاسی تمامی سرزمین کردستان و بررسی تواناییها و ناتوانیهای آنان ، برای بوجود آوردن انسجام مبارزاتی در سرتاسر سرزمین ماد ( کردستان ).

آنچه که آورده شد تنها در حد گشودن دروازه های اندیشه است و تنها خواستم که بدانیم در چه بازی بزرگی شرکت داریم و اکنون چه میخواهیم ؟ و چه میتوانیم انجام دهیم؟

کژدم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر