۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

نبرد کردستان (5)

نگاهی به علل شکست نبرد کردستان ( سرزمین ماد )

بخش پایانی

امیدوارم که بخش پایانی ، سر آغاز بیداری اندیشمندان سیاسی و پایانی بر رویاهای شبه سیاسی حاکم بر جنبش آزادیخواهی آریا بوم باشد. باید به طور بسیار روشن بگویم که هرگونه اندیشه ای که در جهت کسب امتیازهای سیاسی در چهارچوب وضعیت موجود گام بر میدارد نه تنها یک اندیشه مبارزاتی به حساب نمی آید و حتی نه تنها یک اشتباه سیاسی به شمار نمیرود بلکه صد در صد یک اندیشه خائنانه و در جهت پیروزی دشمنان قسم خورده آریابوم در کل و پایمال شدن آینده سرزمین کردستان به حساب می آید، زیرا به اندازه لازم و بیش از حد کافی نتایج آنرا تا کنون دیده ایم. هرگونه اندیشه اصلاح طلبانه ای که حفظ جمهوری اسلامی را در سر می پروراند بخشی از اهرمهای استراتژیک رژیم کثیف اسلامی برای به انحراف کشاندن جنبش آزادیخواهانه آریا بوم عمل میکند و به عنوان ستون پنجم دشمن تازی پرست در میان مبارزین به شمار می آید ( کروبی ها و خاتمی ها و موسوی ها و سازگاراها و گنجی ها ) و هرگونه پراکندن اندیشه مبارزات مدنی و صلح آمیز( گاندی بازار ) به عنوان استراتژی مبارزاتی یک اندیشه عمدی خائنانه میباشد ( افکار مالیخولیایی و خائنانه رضا پهلوی و همپالگیهایش ) و بازهم هرگونه مبارزات ظاهرا مسلحانه ای که اندیشه استفاده از اهرم نظامی برای به دست آوردن امتیازات ناچیز ومسخره و رویایی، یک اندیشه کودکانۀ شبه سیاسی میباشد ( اندیشه های حزب دموکرات کردستان ایران و پژاک )، و یا اندیشه گرد آوری چند نفر کور و کچل به عنوان دولت موقت در تبعید تنها آب در هاون کوفتن است و تا زمانی که این اندیشه های گمراه کنندۀ شبه سیاسی در ذهن جنبش باشد هیچگونه پیروزی ( حتی مقطعی ) به دست نخواهد آمد و در یک کلام : اگر سرنگونی جمهوری ننگین تازی پرستان در سرلوحه یک برنامه جدی سیاسی قرار نگیرد همۀ تلاشها برباد خواهد رفت و به جز شهید پروری و گریه و ناله و سرودن اشعار مسخره و جانگدازی مانند یک جنگل ستاره داره جان جان و با اجرای احمد خر صدا، ثمری نخواهد داشت و این سرنوشت خودنوشتۀ محتوم جنبش خواهد بود.

آغاز بیداری سرزمین ماد

این بیداری باطنین صدای ناقوس یک سوال و پاسخ به آن آغاز خواهد شد و آن سوال این است : مهم نیست که نقشه کردستان را به چه بزرگی میکشید، و باز هم مهم نیست تصویر قلبی را بکشید و چهار خنجر فرو رفته بر آن را ترسیم نمایید، مهم این است که حد اقل برای خودتان نشان دهید که در کدام نقشه جغرافیای سیاسی پیش از حمله تازیان، سرزمین ماد خارج از نقشه ایران بزرگ بوده است؟ چگونه است که هم شما و هم سایر اقوام دیگر ایران فرزندان کاوه آهنگر هستید؟ چرا سنن نیاکانی ما یکسان است؟ چرا زبان کردی اینهمه به زبانهای دیگر آریا بوم شبیه است ؟ آیا تا به حال واقعۀ تاریخی را سراغ دارید که بگوید ایرانیها به عنوان بیگانگان سرزمین ماد را تصرف کردند؟ اما اینکه سرزمین ماد همزمان با سایر سرزمینهای ایران به تصرف تازیان در آمد یک واقعه تاریخی ثبت شده است و خلفای اموی و عباسی و عثمانی در این سرزمین تاخت و تاز کردند و محصول غارتهایشان را برای خلیفه های تازی می فرستادند و هنوز هم که هنوز است با زنده نگاه داشتن آیین کثیف تازی پرستانه همچنان سنت موالی گری را در تمامی سرزمینهای آریایی پا برجای نگاه داشته اند تا جایی که فرح دیبا که باید نقش ملکۀ ایران و رضا پهلوی که باید نقش شاه در تبعید را بازی مینمودند و درفش کاویانی را بر می افراشتند، برای خود شجره نامه سرهم بندی میکنند و نیاکان خود را تازیان متجاوز و غارتگر میخوانند و بدان افتخار مینمایند ( تفو بر تو ای چرخ گردون تفو ) و همچنین مردمان سرزمین کردستان بدون اجازه تازینامه و تفسیرها و فتواهای چهارگانه امامان تسنن آب نمیخورند و موالی گری را افتخار میدانند. این است آنچه که بر سرزمینهای آریایی رفت و این تازی پرستی و موالی گری و شمشیر زدن در راه دشمنان ضد ایران و ایرانی بود که اینهمه گسست را در میان برادران و هم خونان آریایی تبار را بوجود آورد. اینها هستند آن واقعیتهای تاریخی و واقعتهای در جریان امروزین ما که تبدیل به تاریخ خواهند شد. و درس اول اینکه باید تمامی سرزمینهای ایران از اندیشه های کثیف دشمن تازی پاک شود و اندیشمندان سرزمین ماد و سایر سرزمینهای ایران دست در دست هم، این اندیشه ناپاک و اهریمنی را در تمامی اشکال آن از این سرزمینهای ایران بزدایند و گورهای تازیانی را که بارگاه حاجات موالی های تازی پرست شده اند را به سرزمین نیاکانی شان یعنی سرزمین حجاز بفرستند. این گند زدایی نه برای مبارزه با خرافات بلکه به عنوان یک مسئله مهم استراتژیک است و آینده درخشان سرزمینهای آریایی را تضمین خواهد کرد زیرا با فرهنگ بیگانه پرستی نمیتوان ادعای ملتی مستقل بودن را در سر پرورانید. زدودن اندیشه های ناپاک تازیان که مانند چرک و عفونت مانع التیام زخمهای گسست ملی هستند و هرروزه بیش از پیش سخن از گسستهای و زخمهای عمیقتر میرود، اینجاست که نقش استراتژیک عفونتی به نام اسلام در تمامی اشکال آن خود را آشکار میکند . سخن من در اینجا مخالفت با فدرالیسم نیست ، زیرا در تمامی طول تاریخ ایران فدرالیسم یک مشخصه بارز حکومتی ایرانیان بوده است. پاسخ واقعی این است که آن قلب خنجرنشان ( تمامی سرزمین کردستان ) بخشی از سرزمین بزرگ و نیاکانی ایران بزرگ است و تنها در آن آرام خواهد گرفت. هر گروه و اندیشه سیاسی که خود مختاری اقوام ایرانی را نپذیرد یک گروه و اندیشه ضد ایرانی و قوم گرایانه است. و درس دوم اینکه فرزانگان فرهنگ دوست سرزمین ماد و سایر سرزمینهای ایران باید خطوط نیاکانی خود را احیاء و جایگزین خط عربی نمایند زیرا حتی اگر خطوط نیاکانی ایران زمین در مراوده فرهنگی با سایر اقوام غیر ایرانی، نشانه های اقوام دیگر را دارد بسیار بهتر از خط دشمنان متجاوز و غارتگر تازی است. همه ما سالهاست که ناله های قوم گرایانه ای را میشنویم که میگویند حکومت مرکزی متعلق به فارس ها است و نمی گذارد که اقوام دیگر به خط خود بنویسند و این فریاد در دو منطقه رسا تر از بقیه سرزمینهای ایران شنیده میشود و از خط ترکی و خط کردی سخن میگویند ، اما هیچکدامشان با خود نیز رو راست نیستند و با اینکه میدانند که آنچه که خط فارسی و ترکی و کردی نامیده میشود یک خط هستند و آن هم خط عربی است اما همچنان باز هم به خود فریبی ادامه میدهند. به همین دلیل هم این ادعا به صورت یک خواسته مسخره و دور از واقعیت جلوه گر میشود ( که مسخره هم هست ). در اینجا روی سخنم تنها با روشنفکران سرزمین ماد نیست بلکه تمامی روشنفکران سرزمینهای ایران، چه خراسان بزرگ ( خوارزم ) و طبرستان و گیلان و خوزستان و بلوچستان و فارس و آذربایجان باید در میان مردم سرتاسر ایران روشنگری نمایند و این اقوام از هم گسیخته ایران را بار دیگر به عنوان یک ملت بزرگ ( انگشتان یک دست ) به ظهور برسانند. درس سوم اینکه هدف نهایی مبارزات برای سر بر آوردن حاکمیتی ایرانی ( و نه قومی ) باشد و حقوق برابر اقوام ایرانی ( فدرالیسم ) در اساسنامه آن به طور دقیق و مشروح بیان شود. در قانون اساسی آینده ایران باید حق مسلح بودن مردم به رسمیت شناخته شود و گروههای نظامی وشبه نظامی احزاب باید منحل گردند، زیرا تنها مردم مسلح میتوانند پاسدار دست آوردهای دموکراتیک مبارزات باشند و گرنه احزاب همیشه دل در گرو اهداف حزبی خود دارند و میتوانند با فشار نظامی اهداف خود را پیش برند و لزومی هم نخواهند دید که برای بدست آوردن آرای مردم برای مردم کار کنند. در اینجا باز هم به روشنی میگویم که هر آنکه بگوید مردم نباید مسلح باشند بدون چون و چرا از حکومت دموکراتیک مردم وحشت دارد و اندیشه ای پلید و ضد مردمی و ضد میهنی در سر دارد و باید به یاد داشته باشیم که درطول تاریخ سرزمین نیاکانی ایران بزرگ، تمامی مردم مسلح بودند و یا حق مسلح بودن را داشته اند و تنها بعد از حمله تازیان بود که این حق توسط دشمنان ایران از ایرانیان گرفته شد و سلاح تنها در دست آنانی قرار گرفت که در رکاب خلفای تازی بر غلیه مردم خود و یا سایر ملل شمشیر میزدند.
همانگونه که میبینیم هیچ یک از این اهداف و اهداف بعدی که خواهم نگاشت توسط تئوری دشمن ساختۀ اصلاح طلبی بدست نخواهد آمد و همچنین هیچیک از این اهداف از طریق آن گروه از مبارزان شبه سیاسی که برای رسیدن به توافقهای کم مایه با رژیم از تاکتیکهای مسلحانه استفاده میکنند و در واقع سیاست فشار و چانه زنی را دنبال میکنند به دست نخواهد آمد زیرا آرمانهایی که اینگونه احزاب و گروهها به دنبال آن هستند بسیار سطحی و معامله گرایانه است و حتی میتوان گفت که در صورت رسیدن به کمتر از آن هم به تابعیت رژیم کثیف اسلا می در آمده و به نیروهای سرکوب رژیم تبدیل خواهند شد و از هم اکنون نیز به عنوان چراغ سبز آنرا در اسناد سازمانی خود گنجانیده اند که در مقاله انتقادی بعدی به طور روشن به آن خواهم پرداخت.

بیداری همگانی

در اینجا چند سوال مطرح میکنم که هر مبارزی باید برای این سوالات پاسخی روشن برای خویش داشته باشد و گرنه باید خود را از بازی کنار بکشد زیرا مبارزه برای خواسته های کوچک با پذیرفتن ریسک های بالا و خطرناک کاری احمقانه است.

1- آیا رژیم حاکم اسلامی را میشناسید؟ بدین معنی که آیا الگوهای رفتاری رژیم در رابطه با بر آوردن و یا بیجواب گذاشتن خواسته های مردم ایران را درک کرده اید؟ به عنوان مثال آیا میدانید که مسئله حجاب تنها بهانه ای برای سرکوب شخصیت شماست و آنقدر به آن ادامه میدهند که اگر یک ذره قضیه را شل کنند شما احساس آزادی و خوشبختی کنید ، در حالی که نیستید و همچنان با رعب و وحشت به عنوان یک گروگان و برای از دست ندادن این آزادی مطیع تر میشوید؟ ( تئوری خاتمی و سایر اصلاح طلبان ). آیا منابع استراتژیک قدرت و راز بقای رژیم را میشناسید و یا بالعکس ، آیا منابع ضعف رژیم را میشناسید؟ آیا میدانید که به کدامین مراکز مهم رژیم باید ضربه زد ؟ آیا تا به حال فکر کرده اید که منابع قدرت رژیم دقیقآ نقطۀ ضعف و از دست دادنهای رژیم است؟ آیا برای شناخت عملگرایانه منابع قدرت رژیم دست به تحقیق و مطالعه زده اید تا در صورت اقدام عملی برای از میان بردن آن ضربات خود را به نقاط ضروری وارد آورید؟ ( به عنوان مثل برای اینکه یک دستگاه را به طور کلی و یا حد اقل برای مدتی طولانی از کار انداخت باید شناخت کاملی از ساختمان مکانیکی و یا الکتریکی آن دستگاه داشت و سپس شیوه کار و روند تولید و محصول نهایی تولید شدۀ آن دستگاه را شناخت و همچنین منابع تغذیه انرژی و مقدار انرژی مصرفی و همچنین مواد اولیه و مواد جایگزین را که برای تولید مورد نیاز است باید شناخت تا بتوان با ضربه و یا ضربات متوالی به چند نقطه آنرا از کار انداخت).
2- آیا در رابطه با خواسته های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که شما را به مبارزه کشانده است شناخت اصولی دارید؟ آیا خواسته های شما به طور کلی عملی است و اگر هست آیا رژیم میتواند پاسخگوی خواسته های شما باشد؟ اگر نباشد چه؟ آیا این خواسته ها آنچنان روح شما را تسخیر کرده است که حاضرید هر ریسکی را بپذیرید و یا اینکه ارزش آنچنانی ندارد؟ آیا شناختی دقیق از سیستم عملکرد دموکراسی رایج در کشورهای دموکراتیک دارید و آیا نقاط ضعف آنها را میدانید؟ آیا با مکانیسم رفتاری احزاب در کشورهای آزاد آشنایی دارید؟ آیا نگاه مبارزاتی شما رو به آینده ای دور دارد و یا اینکه اکنونی و این زمانی است؟ آیا به فقر زدایی
ومکانیسمهای مختلف برای رسیدن به آن و نقاط قوت و ضعف نظریات گوناگون در این رابطه آشنایی دارید؟ آیا میدانید که هر لحظه ای که میگذرد با عمل و یا بی عملی خود سرنوشت فرزندان آینده ایران را رقم میزنید بدون آنکه به آن توجه داشته باشید؟ آیا در رابطه با مدت زمانی که باید برای تغییرات و یا سرنگونی صرف کرد و اهمیت زمان فکر کرده اید؟
3- آیا دشمنان خارجی ایران و اینکه چرا دشمنان ما هستند شناختی دارید؟ آیا با شیوه های رفتاری و مبارزاتی دشمنان سرزمین ایران و نوع و دلایل ورود آنان به معادلات سیاسی داخل ایران آشنایی دارید؟ آیا به طور اصولی میدانید که دشمن به چه کسی و یا گروهی اطلاق میشود؟ در این صورت دشمنان سیاسی شما چه جریانهایی هستند؟ آیا حاضر به کشتن دشمنان ایران هستید و یا اینکه آنها را بشر میدانید و حقوق بشر شامل آنها میشود؟ آیا آنهایی که به آنها ظلم میشود نیز بشر هستند و آیا فرزندان آیندۀ ایران نیز بشر بشمار می آیند یا نه؟ آیا در میدان نبرد حقوق بشر پخش میکنند و یا مرگ؟ آیا میدانید که نیروهای حافظ صلح سازمان ملل و دیده بان حقوق بشر تنها برای جنایتکاران اشک میریزند و کشته شدگان و بی سر پناهان و آنهایی که مورد تجاوز قرار میگیرند برای آنها پشیزی نمی ارزند و تنها زمانی از آنها آنهم به صورت فله ای نام برده میشود که بخواهند در جایی به کسی و یا گروهی فشار بیاورند؟ زیرا که کشته شدگان دیگر وجود ندارند تا حقوقی هم داشته باشند. آیا میدانید که اگر الزرقاوی جنایتکار اسلام ناب محمدی دستگیر میشد چقدر از نیروهای طرفدار حقوق بشر در دفاع از او میکوشیدند؟ آیا میدانید که عمر البشیر جنایتکار دیگر اسلام ناب محمدی از نوع اخوان المسلمینی آن، همچنان بر روی خون بیش از نیم میلیون انسان بیگناه میرقصد و روزانه پنج نوبت به درگاه الله (فرمانده دزدان و غارتگران و جنایتکاران ) نماز میخواند و فردی بسیار متقی به شمار می آید و فرشتگان چینی وعربستان سعودی ( مرکز ظهور جنایات الهی ) و فرشتگان عرب اماراتی و معمرالقذافی انقلابی و محبوب مارکسیست لنینیستهای دهۀ پنجاه معاویه ای او را در مقابل دادگاه جنایات جنگی حمایت میکنند؟ آیا میدانید که اگر سردار رادان و یا خامنه ای را بکشید تروریست نامیده میشوید اما آنها مجازند که شما را بکشند و یا تجاوز نمایند و حتی اگر کارشان به دادگاه بین المللی کشیده شود محاکمه شان به خاطر زد و بندهای بین المللی سالها به طول بکشد؟ آیا میدانید که بازی حقوق بشر تنها برای کوتاه کردن دست ستمدیدگان از مبارزات جدی است و در واقع آنچه که به آن اهمیتی داده نمیشود حقوق بشر است؟ آیا تعریفی عادلانه برای حقوق بشر دارید؟ آیا جنایتکاران را انسان میشمارید؟ آیا میدانید که بسیاری از جنایتکاران رژیم کثیف اسلامی که اکنون دم از اصلاحات میزنند و همه شان را به نام میشناسید در بوق حقوق بشر میدمند تا شما را در برابر پاسداران و بسیجیان کثیف و مزدور نرم خو کنند و در واقع آنان را از خشم و انتقام مردم نجات دهند و دل رهبرشان خامنه ای جلاد را مسرور سازند؟ به سخنرانیهای سازگاراها و مخملبافها در دوره سال 88 نگاهی دوباره بیندازید. اکبر گنجی را به یاد بیاورید که مبارزین ایرانخواه را از حمل پرچم ایران منع میکرد. آیا هنوز چرت میزنید؟ یا اینکه زمان بیدار شدن فرا رسیده است؟


بیداری سرزمین ماد ( کردستان )

بیداری سرزمین ماد زمانی آغاز خواهد شد که سازمانها و احزاب کردستان به جای تدوین استراتژیهای مبارزاتی گدا منشانه ( فشار از پایین و چانه زنی در بالا ) ، به طراحی استراتژی مبارزاتی در جهت سرنگونی رژیم اسلامی دست یازند و حد اقل اینکه تجربه 30 ساله اخیر به آنها نشان داده است که که استراتژی گدایی حقوق مدنی با فشار تاکتیکهای مسلحانه ( گدایی مسلحانه ) ، شکست خورده است ، مبارزه مسلحانه ای که میبایست استراتژی سرنگونی رژیم را دنبال کند تبدیل به اهرم مذاکره و گدایی مسلحانه شد و جمهوری اسلامی نیز به آشکار دریافت که در ورای این چنگال ظاهرا خونریز چه گربۀ ملوسی پنهان است. این گروهها به جای درخواست مذاکره و مصالحه از رژیم اسلامی باید مبارزات خود را با مبارزات سایر اقوام ایرانی پیوند بزنند، زیرا اگر برای دموکراسی و فدرالیسم میجنگند، این امر تنها از مسیر گره زدن مبارزات خود با مبارزات حق طلبانه سایر اقوام ایرانی است که به نتیجه خواهد رسید. این سازمانها و گروهها برای یک بار هم که شده باید به این آزمون تاریخی دست یازند که به جای درخواست مذاکره از رژیم جنایتکار اسلامی ، از مردم ایران درخواست مذاکره نمایند و به آنها نشان دهند که سرنوشت همه ایرانیان به یکسان در گرو ادامه حیات و یا سرنگونی جمهوری کثیف اسلامی قرار دارد و این مذاکره ملی و میهنی به جز از طریق گره زدن مبارزات سراسری برای سرنگونی رژیم آیین تباهی به انجام نخواهد رسید. اکنون حتی با انداختن یک نظر سطحی به مرامنامه ها و اساسنامه های گروههای سیاسی سرزمین کردستان میتوان به روشنی دید که چگونه سرنوشت خویش را از سرنوشت سایر اقوام ایرانی جدا ساخته اند. به عنوان مثال کومله زحمتکشان کردستان ، با آوردن پسوند کردستان به سایر زحمتکشان و بینوایان و به حاشیه رانده شدگان ترک و فارس و بلوچ وترکمن و خراسان و جنوب و مازندران و خوزستان دهن کجی میکند و میگوید که مشکلات آنها مربوط به خودشان است و در کمال پررویی و بیخردی از آنها انتظار حمایت مبارزاتی هم دارد !! و همچنین بالعکس به چشم خود دیدیم که جنبش موسوم به سبز نتوانست حمایت عمومی تمامی مردم ایران را جلب نماید، و هریک از اقوام ایرانی دلیل خاص خود را داشتند، اما در پس همۀ این دلایل یک مسئله مشخص بود و آن گسست عمیق بین اقوام ایرانی است، مردمی که هنوز در چهارچوب اسلام زدگی شیعی و سنی گیر افتاده اند و رژیم کثیف اسلامی هر روزه در جهت تعمیق بیشتر این گسست حرکت میکند تا بتواند به زندگی تبهکارانه خود ادامه دهد. این گسست نه تنها از طرف گروههای مدعی مبارزه مورد تجزیه و تحلیل قرار نگرفت بلکه تا آنجایی که میتوانستند بر روی آن سرپوش گذاشتند. بیداری سایر اقوام ایرانی هم تابع همین مسئله است و فرق چندانی با بیداری سرزمین کردستان ندارد.
انجمن پادشاهی ایران ( تندر ) تنها جریان سیاسی فراحزبی و فرا قومی است که میتواند به عنوان یک کاتالیزر سیاسی، درباز آفرینی همبستکی ملی و بوجود آوردن اتحادیه میهنی ایران زمین نقشی بسیار سازنده ایفا کند. آنهایی که با شنیدن کلمه پادشاهی مانند گربه موی بر تنشان سیخ میشود و انجمن پادشاهی ایران ( تندر ) را یک گروه سلطنت طلب می انگارند سخت در اشتباهند و با اندکی مطالعه و تفکر بر روی آیین ریشه ای ( قانون اساسی پیشنهادی انجمن پادشاهی ایران ) میتوانند به اشتباه خود پی ببرند و تمامی خواسته های سیاسی و اجتماعی خویش را در آیینۀ آیین ریشه ای ببینند ( البته اگر کوته فکری های گروه گرایانه مجال دهد) و گرنه اگر بیداری ملی به دست نیاید، آش همان خواهد بود و کاسه همان. اگر بیداری ملی به وقوع نپیوندد، همۀ گروههای شبه سیاسی کنونی مانند گربه ها سالیان سال به دنبال دم خویش در یک دایره پوچ و بی پایان خواهند چرخید. آیا باور ندارید؟ اگر آبی بر سر و روی خود بریزید و از رخوت خواب افیونی چند دهۀ گذشته بیرون آیید ، باور خواهید کرد.

طراحی استراتژی کلان سرنگونی رژیم کثیف اسلامی

( استراتژی ریشه کنی مالاریا )

استراتژی کلان مبارزاتی یعنی هدایت تمامی بسترها و نیروها و منابع مبارزاتی در جهت رسیدن به هدف نهایی. طراحی استراتژی کلان واقع بینانه تنها با گرد آوری اطلاعات دقیق و مطالعه و تجزیه و تحلیل و ترکیب آنها امکان پذیر میباشد. در طراحی استراتژی کلان جایی برای جای انداختن و چشم پوشی کردن از یک پدیده و یا واقعیت هرچند تلخ وجود ندارد. حال باید دید که چه مسائلی باید مورد مطالعه قرار گیرد:

نخست ، شناخت دشمن

1- منابع مالی دشمن ، از قبیل منابع در آمد از طریق فروش مواد معدنی، مالیات، سود حاصل از ارائه خدمات پست و تلفن و سایر خدمات، واردات و صادرات، اوقاف، قاچاق مواد مخدر، سود حاصل شده ازدایر کردن روسپی خانه، قاچاق و ترافیک انسانها برای فروش در بازار سکس ، مبادله کالا به کالای مواد مخدر و دختران و پسران جوان با محصولات و مواد صنعتی و مصرفی ( نوعی از پولشویی )، نقش بانکها و موسسات مالی سپاه و دولت در تامین خدمات تبهکارانه و غیرقانونی برای کسب در آمدهای تبهکارانه، منابع در آمد گمرکی و مراکز سرمایه گذاری خارجی رژیم و عوامل رژیم و .......
2- منابع و مراکز علنی و مخفی نیروهای سرکوب دشمن از قبیل ارتش و سپاه و بسیج و نیروهای انتظامی و وزارت اطلاعات و نیروهای شبه نظامی بیگانه که تحت حمایت رژیم مافیایی اسلامی قرار دارند. این نوع شناسایی باید شامل نام افراد و خانواده های درجه یک و درجه دو و فامیلهای نسبی و سببی آنان باشد.
3- مراکز و منابع تبلیغاتی رژیم از قبیل رادیو و تلویزیون و روزنامه ها و مجلات جیره خوار و مساجد و تکیه ها و حسینیه ها و دفاتر گوناگون تبلیغاتی آنها ، نوحه خوانها و آخوندها ی بی عمامه و با عمامه و خانواده ها و فامیلهای آنها بدون توجه به اینکه اصلاح طلب هستند و یا نه، زیرا تمامی آخوندها چه شیعه و چه سنی کرمهای لجنزار اسلام هستند، شناسایی تمامی مراکز آموزشی اسلامی و مربیان آموزشگاه ها و منابع تامین مالی آنها .
4- شناسایی منابع و مراکز خارج از کانون اصلی قدرت که به دشمنان ایران خدمات نظامی و اقتصادی و اطلاعاتی ارائه میدهند، از قبیل سران ایلها و عشایر و بازاریهای وطن فروش و خانواده ها و فامیلهای آنان.
5- مطالعه و جمع آوری اطلاعات مربوط به روابط پنهان و آشکار دشمن تازی پرست با نیروها و کشورهای بیگانه.

دوم ، شناخت جبهه ایران یاران

در شرایط کنونی که حتی احمدی نژاد دلقک نیز به میهن پرستی و کوروش بازی روی آورده است، شناخت نیروهای میهن پرست اندکی سخت مینماید اما برخلاف آنچه که به نظر میرسد آنچنان هم سخت نیست. میهن و یا سرزمین تنها به خاک اطلاق نمیشود و با متر و کیلومت اندازه گیری نمیگردد، بلکه میهن مجموعه ای از خاک و مردمانی است که در آن می زیند و رابطه خونی و فرهنگی و تاریخ مشترک دارند. بنا براین میهن پرستی عشق به سرزمین و تمامی انسانهایی است که در آن زندگی میکنند. میهن پرست نمیتواند فقر و زجر و ناله های مردم وفرزندان این سرزمین را تاب بیاورد. میهن پرست واقعی باید به رفاه عمومی مردمان تمامی سرزمینهای ایران معتقد باشد . میهن پرست واقعی نمیتواد تازی پرست باشد و دشمنان و غارتگران این سرزمین را مولا و آقای خود بنامد و در کمال بیشرمی خود را ملی – مذهبی بنامد ( خائنینی از قبیل نهضت آزادی و جریانهای همسو که به اصلاح طلبان مشهورند ) که هم در پروردن مار زهر آگین اسلام در آستین ایران زمین دست داشته و دارند و هم اینکه تمامی درد آنها و مشکل آنها با جرثومه های فسادی مثل خامنه ای و رفسنجانی نه در عشق به میهن بلکه در اختلاف سلیقه مدیریتی میباشد و نه بیشتر. در ایران فردا هیچکس را نمیتوان به جرم توهین به عقاید و ادیان و مذاهب به دادگاه کشاند و به کلامی دیگر ، در ایران فردا هیچ حریم امن قانونی برای هیچگونه عقیده و ایدئولوژی وجود نخواهد داشت. حتی جریانهای غیر مذهبی که ادعاهای نژادی ( نژاد آریایی ) دارند میهن پرست به شمار نمی آیند ( مانند جریانهای بی بو و بی خاصیت ظاهرا پان ایرانیستی ). از نظر ما تنها جریانهای سیاسی را میتوان ایران یار و میهن پرست نامید که به اصول زیر پایبندی داشته و آنرا سرلوحه اهداف مبارزاتی خود قرار دهند.
1- تحصیل رایگان برای تمامی مردم ایران و به روز کردن آموزشهای علمی تا سطح کشورهای پیشرفته و درج آن در قانون اساسی.
2- بهداشت و خدمات پزشکی ضروری رایگان برای تمامی مردم ایران و درج آن در قانون اساسی.
3- مسکن رایگان برای تمامی خانواده های ایران و درج آن در قانون اساسی ( با احتساب هزینه های نگهداری و نوسازی که از طرف ساکن و یا ساکنین باید پرداخت شود ).
4- تساوی حقوق زن و مرد و اعمال آن در قانون اساسی و قوانین مدنی.
5- فدرالیسم وبه رسمیت شناختن حقوق تمامی اقوام ایرانی و درج آن در قانون اساسی.
6- به رسمیت شناختن حق مسلح بودن مردم ایران و درج آن در قانون اساسی ( منظور گروههای شبه نظامی حزبی نمیباشد ).
7- تلاش برای وارد کردن و تولید تکنولوژی مدرن برای رسیدن به شکوفایی صنعتی.
8- تلاش برای گسترش ناوگان مدرن و سریع ترابری برای شرکت دادن مردم در سود های حاصل از اقتصاد جهانی.
9- تلاش برای نوسازی و مدرنیزه کردن کشاورزی و دامداری و زندگی روستایی.
10- خشکاندن ریشه تمامی منابع در آمد تشکیلات آخوندی و مراکز دین فروشی از قبیل انحلال سازمان اوقاف و تصرف اموال آن از طرف دولت و همچنین خشکاندن ریشه های منابع در آمدی که از وجوه شرعی و خیرات و صدقات بدست مفت خورهای دین فروش میرسد و در یک جمله شکستن ستون فقرات اقتصادی تشکیلات آخوندی.
11- ایمان به لائیسیته و سکولاریسم کامل و درج و اعمال آن در قانون اساسی و قوانین مدنی.
12- آزادی تمامی عقاید دینی و فلسفی در حریم فردی، بدون ایجاد کردن حریم امنیتی قانونی برای عقیده ای مشخص و درج آن در قانون اساسی.
13- تجدید نظرهای جدی و اعمال آن در قانون اساسی در رابطه با مالکیت زمین در اشکال مختلف آن.
14- آزادی کامل احزاب سیاسی و درج آن در قانون اساسی.
15- آزادی کامل انتخابات و مبارزات انتخاباتی و درج آن در قانون اساسی.
16- آزادی کامل تشکلهای صنفی از قبیل سندیکاها و اتحادیه ها و درج آن در قانون اساسی.
17- آزادی کامل انتشارات کتاب و مطبوعات و رسانه های خصوصی و عمومی و درج آن در قانون اساسی.
18- آزادی تظاهرات اجتماعی و سیاسی و صنفی از قبیل راهپیمایی و تجمعات و اعتصابات، برای مطرح کردن علنی خواسته های مردم و درج آن در قانون اساسی.
اینها حداقلهایی است که میتوان بر مبنای آن میهن پرستان واقعی را تشخیص داد و گرنه بسیار هستند کسانی که برای مطامع گوناگون فردی و یا گروهی تظاهر به میهن پرستی میکنند.

سوم، بنیانگذاری اتحادیه میهنی ایران

بنیانگذاری اتحادیه میهنی ایران تنها از طریق دعوت تمامی ایران یاران و میهن پرستان برای تبادل نظر و بحث بر سر اختلافات و توافقات به طور کاملا شفاف امکان پذیر است. در این بحثها و تبادل نظرها همۀ نظرات و اندیشه های گروههای مختلف به صورت کاملا روشن و شفاف باید شکافته و مورد بحث و بررسی قرار گیرد، تا بتوان به اتحادی اساسی و دیرپای دست یافت و باید دانست که دست یافتن به اتحادی فراگیر و شفاف بخش مهمی از استراتژی کلان بر اندازی رژیم تبهکاران اسلامی به شمار می آید.
تمامی بحثها و تبادل نظرات باید به طور کامل و شفاف در اختیار اعضای سازمانی هر یک از گروههای تشکیل دهنده قرا گرفته و نظرات بدنه سازمانی مورد بحث و بررسی قرار گیرد تا بتوان در این راستا به وحدت فکری رهبری با اندام سازمانی دست یافت.
هیئت موسس اتحادیه میهنی ایران باید مرامنامه و اساسنامه اتحادیه میهنی ایران را تدوین و به رای عمومی بگذارد و سپس شورای رهبری تشکیل شده و فرماندهان و مدیران اجرایی تصمیمات شورای رهبری اتحادیه میهنی ایران مشخص شوند. در صورت تشکیل اتحادیه میهنی ایران ، تمامی سازمانها و احزاب تشکیل دهنده آن باید موارد زیر را به اجرا بگذارند :

1- گذاشتن تمامی منابع مالی گروهی و حزبی در اختیار اتحادیه میهنی ایران.
2- بوجود آوردن و سازمان دادن منابع مالی دائمی اتحادیه میهنی ایران.
3- گذاشتن تمامی امکانات تبلیغاتی در اختیار اتحادیه میهنی ایران و تلاش برای توسعه امکانات تبلیغاتی و آگاهی رسانی.
4- گرد آوری نیرو های نظامی و فرماندهان و کارشناسان نظامی برای تدوین استراتژی نظامی اتحادیه میهنی ایران و آموزش نیروهای رزمی و عملیاتی کردن نیروها.
5- تشکیل نهادهای اطلاعاتی و امنیتی اتحادیه میهنی ایران برای خنثی کردن توطئه های رژیم و سایر دشمنان.
6- تشکیل نهادهای تبلیغاتی اتحادیه میهنی ایران.
7- تشکیل نهادهای سیاسی و اقتصادی کلان و زیرمجموعه های متخصصین فنی و تاکتیسین ها.
8- تشکیل نهاد سخنگویان و رابطین مطبوعاتی اتحادیه میهنی ایران.
9- تشکیل نهاد ارتباطاط سیاسی و دیپلماتیک و تشکلهای زیر مجموعه آنها .
10- تشکیل شوراهای بر رسی و پالایش اطلاعات و دست آوردها و شکستهای سیاسی و ارائه نظرات مشورتی به عنوان تشکلهای زیر مجموعۀ شورای رهبری اتحادیه میهنی ایران.
11- پرهیز از هرگونه مذاکره با عناصر رسمی و غیر رسمی رژیم.
12- تضمین آزادی کامل گروههای تشکیل دهندۀ اتحادیه میهنی ایران در جهت تبلیغ اندیشه های حزبی و گروهی خویش.
13- تشکیل شوراهای تبلیغات فرهنگی در جهت بوجود آوردن اتحاد ملی در میان تمامی اقوام سرزمین ایران.
مطالب فوق تنها بخشی از وظایف و اشکال سازمانی اتحادیه میهنی ایران را مطرح میسازد و باید در رابطه با یک یک موارد بحثهای کارشناسانه و دقیقی انجام شود.

استراتژی نظامی پیشنهادی

مواردی که در بخش شناخت دشمن بر شمردیم همگی باید به عنوان اهداف نظامی قرار گرفته و از میان برداشته شوند و به طور مختصر در مقاله ای مختصر به شرح اجمالی آن پرداخته ام.

این همه هنوز آغاز راه است.

پاینده ایران، برقرار باد آیین ریشه ای ، کوبنده تندر

کژدم

۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه

نبرد کردستان (4)

نگاهی به علل شکست نبرد کردستان ( سرزمین ماد )

بخش چهارم

در بخش سوم قرار بر این بود که از دو مسئله اساسی که سرزمین کردستان از آنها رنج میبرد سخن بگویم اما متاسفانه تنها با پرداختن به مسئله عقب ماندگی اقتصادی و عمق آن دست به انتشار پیش رس آن زدم و در این بخش به مشکل اساسی دیگر که بافت اجتماعی کردستان است میپردازم که اساسا باید در بخش سوم مطرح میگردید.

بافت اجتماعی سرزمین کردستان

به خاطر عدم رشد اقتصاد صنعتی در کردستان و در پی آن عدم رشد شهر نشینی و جوامع روستایی مدرن، جامعه کردستان همچنان در قالب کهن ایلات و عشایری باقی مانده است و این یکی از مشکلات مهمی است که مبارزات آزادیخواهانه مردم کردستان را از درون مورد تهدید جدی قرار میدهد، که در بخش نخست با مطرح کردن این سوال که : آیا روشنفکران کردستان فکر میکنند که اگر محمد رضا پهلوی نبود مسئله کردستان حل می شد ؟ دقیقا منظورم انگشت گذاشتن بر روی مسایل بنیادی دیگری بود که به مرور به آنها پرداختم و بافت ایلاتی و عشایری جامعه کردستان یکی از مهمترین آنها میباشد ولی متاسفانه تا کنون از طرف گروههای سیاسی مدعی رهبری جنبش آزادیخواهانه کردستان نه تنها بررسی نشده است بلکه چه بسا به طور عمدی و تحت نظریه مسخره و دروغین حفظ وحدت قومی بر روی این مسئله سرپوش گذاشته شده است و این در حالی است که درد این مشکل را با سوزش استخوانشان حس میکنند. این مشکل همان مشکلی است که جامعه افغانستان و بلوچستان و پشتونها با عمقی بیشتراز آن رنج میبرند و به همین خاطر هم سنگ روی سنگ بنا نمیشود و داخل شدن دشمنان قسم خورده قوم کرد در معادلات درون قومی و مذاکره و معامله با بخشی از ایلات و عشایر و بر انگیختن آنان بر علیه گروههای سیاسی و سایر بخشهای جامعه و بر انگیختن نفرت درونی در جامعه کردستان و ساختن تاریخچه خونین درگیریهای درونی ، تداوم منافع غارتگرانه و ضد ایرانی خود را بیمه نمایند. در اینجا نمیخواهم از ایل خاصی نام ببرم اما با نگاهی حتی ظاهری به دامنه نفوذ حزب دموکرات کردستان ایران در دو فراز طلایی تاریخ خود ( جمهوری کردستان و سالهای بعد از فاجعه 57 ) و دامنه نفوذ کومله شورشگه ری زحمتکشان کردستان ایران و حتی دامنه نفوذ دو حزب قدرتمند کردستان عراق به سادگی نشان میدهد که برخلاف تصور عمومی در جوامع غیر کرد ،دامنه نفوذ احزاب سیاسی کردستان شدیدا آمیخته به وابستگیهای ایلی و عشیره ای میباشد و به طور آشکار وابستگیهای ایلی و عشیره ای که در واقع بیانگر گسست اجتماعی است را به نمایش میگذارد و این گسست اجتماعی گاهی چنان شدید است که بخشی از جامعه سرزمین کردستان بخشهای دیگر را به عنوان کرد نمیپذیرند و لهجه و آداب و سنن آنها را به تمسخر میگیرند و این عمق فاجعه است و این درد تنها با کار فرهنگی درمان نخواهد شد. آنهایی که به طور روزمره و به طور آگاهانه با مسایل جامعه کردستان دست به گریبان هستند میدانند که مسئله بافت ایلی و عشیره ای تا چه حد مهم و تاثیر گذار میباشد و خاستگاه جاش های مسلح هم به طور عمده ریشه در این گسست اجتماعی دارد.
مسئله دیگری که به گسست جامعه کردستان دامن میزند فاصله شدید طبقاتی درون جامعه است که بخش بسیار وسیعی از جامعه را به تاریکخانه فقر و تلاش برای بقا و نا امنی گذران زندگی روزمره پرتاب کرده است و شیوه کهن تولید نیز جوابگوی تولید و اشتغال و جذب این بخش وسیع نیست و در واقع در تقسیمات کشوری و استانی آنچه که نصیب این بخش وسیع از جامعه شده است فقر و بیسوادی و بیماری و مرگ است و درست در اینجاست که نقش منفی احزاب ظاهرا آزادیخواه کردستان روشن میشود زیرا نه تیغ جراحی نقادانه را در دست دارند و نه نظریه ای اساسی و نوین برای درمان درد را دارند و بیشتر اهل بخیه و وصله و پیله میباشند و اگر دستاوردهای نظری کنگره های سازمانی و حزبی این گروهها را بررسی نمایید ، در تمامی طول تاریخشان حتی یک بررسی عملگرایانه و قابل لمس در آنها نخواهید یافت و تنها به سخنانی پوچ و بی مایه و شعار گرایانه برخورد خواهید نمود که تنها به درد نشریات بیمایه این احزاب میخورد و کشته شدن زنده یاد دکتر قاسملو ادامه طبیعی شکستهای دردناکی بود که خود زاییده تئوریها ی بی اصل و نصب و طراحی استراتژیهای مبارزاتی بدون در نظر گرفتن تمامی پارامترهای موثر در کل جریان مبارزات و در نتیجه بدون محاسبات دقیق، منجر به یاس سیاسی و بوجود آمدن خوشباوری های خیالبافانه ای شد که زنده یاد دکتر قاسملو را به مسلخ کشانید که نتیجه طبیعی داشتن نظریات آرزومندانه و عدم برخورد منطقی و عملگرایانه بود. در اینجاست که نقش منفی گروههای شبه سیاسی آرزو مدار و نه خردگرا مشخص میشود ، که چگونه با به شکست محتوم کشاندن مبارزه به دلسردی و گسست در صفوف مبارزین دامن زده و سایه شوم یأس سیاسی را برای سالهای سال بر جامعه کردستان گستراندند.
بگذارید یک مثال ملموس بزنم تا قضیه کاملا روشن شود، آنهایی که سابقه نظامی دارند میدانند که حتی کم آوردن چند عدد فشنگ و یا عمل نکردن یک نارنجک فاسد و یا عدم شناخت راههای عقب نشینی و دهها نوع از این گونه مسائل خرد و ریز چقدر در محدودیت و یا شکست یک عملیات و یا دادن تلفات غیر ضروری موثر میباشد و آنهایی که سابقه حسابداری دارند میدانند که پیدا شدن یک حساب بانکی پنهان چقدر میتواند حلال مشکلات حسابرسی شود تا چه رسد به نداشتن و یا بی توجهی به مسائلی که در طراحی استراتژیهای گوناگون مبارزاتی نقش حیاتی دارند. البته اینگونه مسائل را در رشته مقاله های هنر جنگیدن مطرح نموده ام و دیگر نمیخواهم سخن را به درازا بکشانم و خلاصه مطلب این است که هرگونه اشتباه در محاسبات، جنگی بد فرجام را به دنبال خواهد آورد.

آیا راهی برای پیروزی هست؟

بگذارید اندکی صریحتر و تلخ تر صحبت کنیم ، چونکه با قربان صدقه رفتن همدیگر و مدح و ثنای زلف یار نه تنها دردی دوا نخواهد شد بلکه بیشتر از پیش به رخوت و خواب آلودگی و رویا بینی دچار خواهیم شد. از نظر من وضعیت جنبش آزادیخواهانه ایران در کل و جنبش آزادیخواهانه کردستان مانند وضعیت کسانی است که حتی رسیدن به یک لقمه نان و زنده ماندن برای چند ساعتی بیشتر یک پیروزی به حساب می آید ( دچار اشتباه نشوید چون منظورم گدایی از رژیم و یا اصلاحات نیست چون دل به اصلاحات بستن مثل راضی شدن به یک تکه اسخوانی است که هیچ گوشتی بر روی آن نمانده است و البته بگذریم از فریبکاران و خائنینی که میخواهند این تکه استخوان صد بار لیسیده شده را به عنوان دست آورد جلوه دهند).
اول باید بیدار شد ( خداحافظی از رویاهای مالیخولیایی شبه سیاسی ) و سپس دست و رو را شست و تراوت و شادابی را به وجود بازگرداند ( روزی نو و روزگاری نو ) و سپس در کمال شادابی خردمندانه بدون جای انداختن و یا فراموش کردن و یا بی ارزش دانستن مسائلی که گریبانگیرش هستیم همه مهره ها و پارامتر ها ( چه داخلی و چه خارجی ) را دو باره مورد مطالعه و شناسایی دقیق قرار داده و روی میز چید و کنش و واکنشهای آنها را در رابطه با همدیگر مطالعه کرد.

1- شناخت تاریخ کردستان پیش و بعد از هجوم تازیان و رواج تازی پرستی ( چه شیعی و چه سنی ).
2- بررسی دو باره شکستهای پی در پی نبردهای کردستان ( البته من کوشیدم که به صورت مختصر در این سلسله مقالات به آنها اشاره کنم ، اما این خلاصه گویی دردی را دوا نخواهد کرد و مسئله باید به صورت بسیار دقیق و علمی و عملگرایانه مورد بررسی قرار گیرد).
3- شناخت دشمنان داخلی و خارجی و تواناییهای آنان ( تازی پرستی شیعی و سنی و حاکمیت رژیمی که بر اساس تازینامه بر ایران حکومت میکند ، نقش ترکیه عثمانی ، نقش عربهای عراق و سوریه ، نقش کشورهای عربی ضد ایرانی حوزه خلیج فارس و در راس آنها عربستان سعودی و فرزند نا مشروعشان یعنی گروه القائده و سایر گروههای همسو مانند اخوان المسلمین ).
4- شناخت حکومت تازی پرستان حاکم بر ایران و منابع استراتژیک پایداری آن ( در مقاله طرح کلی بر اندازی به آنها اشاره کرده ام ).
5- بوجود آوردن گروههای مطالعاتی تخصصی در تمامی زمینه های ذکر شده، از قبیل کارشناسان سیاسی برای طراحی مبارزات سیاسی و شناخت اهداف پشت پرده رژیمهایی که ذکر گردیدند، کارشناسان اقتصادی که هم بتوانند استراتژی اقتصادی برای ایران بعد از پیروزی طراحی نمایند و هم بتوانند نقاط ضعف استراتژیک و گلوگاههای ضربه پذیر اقتصاد رژیم را شناسایی نموده و راههای ضربه زدن و متلاشی کردن آن را ترسیم نمایند. کارشناسان نظامی و اطلاعاتی و امنیتی برای طراحی استراتژی مبارزاتی و طراحی عملیات مسلحانه و اطلاعاتی و امنیتی که بتواند ستون فقرات نظامی رژیم را بشکند و .......
6- شناخت گروههای سیاسی تمامی سرزمین کردستان و بررسی تواناییها و ناتوانیهای آنان ، برای بوجود آوردن انسجام مبارزاتی در سرتاسر سرزمین ماد ( کردستان ).

آنچه که آورده شد تنها در حد گشودن دروازه های اندیشه است و تنها خواستم که بدانیم در چه بازی بزرگی شرکت داریم و اکنون چه میخواهیم ؟ و چه میتوانیم انجام دهیم؟

کژدم

۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبه

نبرد کردستان (3)

نگاهی به علل شکست نبرد کردستان ( سرزمین ماد )

بخش سوم

دراین بخش به دو مسئله اساسی دیگر که از موارد بسیار مهم مشکلات سرزمین کردستان هستند میپردازم. اهمیت این موارد زمانی پر رنگ تر میشود که آنها را در ترکیب و کنش و واکنش با سایر مواردی که در دو بخش پیشین به آنها اشاره گردید به صورت یکمجموعه در هم تنیده شده در نظر آوریم.

عقب ماندگی اقتصادی و بافت اجتماعی :

یکی از مشکلات محوری سرزمین کردستان این است که تکه های پاره پاره آن در سرزمینهایی قرار دارند که از نظر اقتصادی در گروه کشورهای عقب مانده قرار دارند و فجیعتر آنکه سرزمین کردستان، نه تنها بار عقب ماندگی این کشور ها را به دوش میکشد بلکه از عقب ماندگی مضاعف نیز رنج میبرد. مهمترین تولیدات این سرزمین را که در بخش روستایی آن انجام میشود محصولات کشاورزی و دامداری تشکیل میدهند که آنهم نه در حد صنعتی و پیشرفته آن، بلکه در چهارچوب تولید سنتی آن انجام میگیرد که باید آنرا شیوه تولید نیاکانی نامید.
شهرهای سرزمین کردستان نیز از نظر تعریف کلاسیک شهر نشینی بسیار به دور هستند و تنها از نظر ظاهری شبیه شهر هستند. بدین معنی که شهرهای کردستان مراکز تولیدات و فروش محصولات کشاورزی و دامداری صنعتی و یا مراکز تولید و فروش ماشین آلات صنعتی و سایرارگانهای حاشیه ای اینگونه از ساختار اقتصادی نیستند و گذران زندگی اکثریت مردم تنها از طریق ارائه خدمات و خرید و فروش داخلی و بین شهری مقداری از کالاهای مصرفی تولید داخلی و کالاهای قاچاق انجام میگیرد و کسب در آمد از طریق تولیدات در حد بسیار ضعیفی است و وجود چند صد واحد مرغداری ( در کردستان ایران ) که مطمئنا محصولات آنها نه تنها نمیتواند حتی پاسخگوی مصرف داخلی باشد بلکه مطمئنا مطابق استانداردهای جهانی نیز نمیباشد، چیزی از واقعیت عقب ماندگی اقتصادی نمیکاهد.
بگذارید اندکی داستان تولید پیشرفته را بشکافیم تا ببینیم که در وحله اول کشورهای ایران و ترکیه و عراق و سوریه در کجای اقتصاد پیشرفته جهانی هستند و سهم کردستان چیست؟

عوامل تولید صنعتی مدرن :

1- داشتن دانشگاههای بسیار پیشرفته ( دارای امکانات تحقیقاتی وسیع ).
2- داشتن آزمایشگاههای پیشرفته مواد شناسی ( آزمایشگاههای شیمی، بیوشیمی و فیزیک و فلزات ).
3- داشتن کارخانه های تولید مواد.
4- داشتن کارخانه های تولید فلزات گوناگون (تکنولوژی فلزات ).
5- داشتن کارخانه های تولید کارخانه ( طراحی و تولید ماشین آلات تولیدی و طراحی خطوط تولید صنعتی)
6- داشتن کارخانه های تولید ابزار.
7- داشتن کارخانه های تولید وسایل و مواد مصرفی.
8- داشتن کارخانه های تولید لوازم الکترونیک.
9- داشتن کارخانه های طرح و تولید سیستمهای الکترونیک.
10- داشتن سیستمها و شبکه های وسیع ترابری سریع.
آنچه که شمردیم تنها بخش سخت افزاری شیوه تولید مدرن ( و البته نه فرا مدرن کنونی ) را تشکیل میدهد و نیازمند تشکیلات و سازمانهای عریض وطویل اقتصادی گوناگون میباشد تا بتواند به رشد و پویایی خود ادامه دهد. اینهاهستند آن عوامل بنیادی که موجب سر برآوردن آسمانخراشهای تجاری آمریکا و ژاپن و انگلستان و فرانسه و آلمان میگردند و گرنه داشتن ساختمانهای چند ده طبقه مسکونی ( تهران ) نه تنها نشانه زندگی شهر نشینی مدرن نیست بلکه یک سراب فریب دهنده است ، همچنین داشتن کارخانه های مونتاژ و یا مراکز تولیدی که تنها قادر به تولید بخشهایی از زنجیره تولید باشند دلیل بر صنعتی بودن یک سرزمین نیست.به عنوان مثال نمیتوان کشور ظاهرا پیشرفته کره جنوبی را یک کشور صنعتی به شمار آورد.
حال با این توصیف کوتاه براستی جایگاه ایران و ترکیه عثمانی و عراق و سوریه در اقتصاد جهانی کجاست؟ و بر این اساس سهمشان در زنجیره اقتصاد جهانی چیست؟ آیا سهمشان تولید و فروش است و یا خرید و مصرف؟ سوال بعدی این است که با این وصف سرزمین کردستان در کجای جهان ایستاده است؟ البته اگر این داستان را بیشتر موشکافی کنیم نتیجه از آنچه که در این خلاصه رخ مینماید، پریشانتر و اسفناک تر خواهد بود.
در اینجا می خواهم مثالی بیاورم و آن کشور کوبا است. کشوری که زمانی نه چندان دور در گذشته از طرف مارکسیستها به عنوان کشوری که در سایه فیدل کاسترو حتی یک نفر بیسواد هم ندارد و همه شان میتوانند داستان مادر ماکسیم گورکی را بخوانند و بعد بروند و نیشکر تولید کنند، کشوری که مردمانش هنوز هم که هنوز است اوتوموبیلهای دهه شصت را استفاده میکنند و در واقع غارنشینان زنجیره تولید جهانی هستند. کشوری که قبل و بعد از کاسترو نقش جهانی اش را از دست نداد و آن هم بازی کردن به عنوان یک مهره در بازی بزرگان بود. آیا تا به حال درسرزمین کردستان روشنفکری را سراغ داشته اید که اندیشه اش از استقلال طلبی روستایی فراتر برود؟ آیا تا کنون اندیشمندی را یافته اید که راه تبدیل شدن به بزرگان را ترسیم کند؟ با این وصف آیا اندیشه حاکم بر جنبش رهایی بخش کردستان از اندیشه شکست خورده کوبا شدن فراتر میرود؟ راستی چرا کوبا اینهمه به دیار فراموشی ( دیار مردگان ) سپرده شده است؟ آیا این کوبا همان کوبایی نیست که بزرگان بر سر آن به لبه پرتگاه جنگ جهانی سوم کشیده شده بودند؟ پس چه شد؟ حقیقت این است که وقتی بزرگان شیوه بازی را تغییر دادند دیگر جایی برای کوبا و کاسترو نماند و کوبا یتیم شد. کوبا به جایگاه اصلی خود بازگشت بدون آنکه به آن پی ببرد و تا زمانی که اندیشمندان کوبا به آن پی نبرند، کوبا در دیار مردگان خواهد ماند و مانند مسیح مصلوب هرگز ظهور نخواهد کرد مگر آنکه خدا ( یکی از بزرگان ) بخواهد. در زمان حال نیز کاریکاتور استقلال طلبی خامنه ای و دار و دسته سپاه پاسدارانش را میتوان دید و یا تراژدی مسخره استقلال پاکستان را مطالعه کرد. آیا نمیبینید که پاکستان مجموعه ای از بیغوله ها است که بنا بر یک اشتباه عمدی آنرا کشور می نامند؟ آیا بنگلادش را هم نمیبینید؟ آیا مثل مسلمانها و مسیحی ها ی مسخ شده ( مرده هایی که نقش زندگان را بازی میکنند ) میگویید که همه چیز از تر و خشک در کتاب مقدس شما آمده است و کتابهای دیگر باطل و پوچ هستند؟ از نظر من این اندیشه بسیار تلخ تر از تلخی شکستهای مکرر است، زیرا این اندیشه مادر تمامی شکستها و تلخی هاست.
تنبلی ذهنی ما را به استراتژیهای ساده انگارانه سنتی فرا میخواند، زیرا در اندیشه سنتی مبارزه همه چیز تعریف شده است و هر کسی جای تعریف شده خود را دارد. در اندیشه سنتی میتوان به خاطر عطسه مادر بزرگ انشعاب کرد و عده ای را هم پیدا نمود که به انشعاب بپیوندند و نعره های جانانه بکشند، اما اندیشه خدا شدن ( پندار نیک ) تنبلی ذهنی را نمیپذیرد. باید از نو آغاز کرد و باید بازی های گذشته را بر هم زد و طرحی نو در انداخت. باید دوران کودکی و رویاهای کودکانه را کنار گذاشت.
آیا مرد راهی هست؟ آیا کسی هست که در اندیشه دو باره خدا شدن ( کورش و داریوش ) باشد؟ ما در انجمنهای پادشاهی ایران بر این اندیشه ایم.

کژدم