۱۳۹۴ مرداد ۲۹, پنجشنبه

خائنین صفوی مسلک حاکم بر ایران و احیای دریاچهٔ آذربایجان

پرسش نخست این است که «خائن» کیست؟ آیا میتوان کسی را که در سرزمینی زندگی میکند که در آن به عنوان «شهروند خانه به دوش» زندگی میکند و در زمان حملهٔ بیگانگان نه تنها برای آن سرزمین نمیجنگد؛ بلکه با مهاجمین همکاری میکند؛ «خائن» نامید؟ «حقوق ملّی» این شهروند را چه کسانی و بر چه اساسی تعیین و تعریف نموده اند؟ این شهروند چرا نباید در سرزمین خود؛ حد اقل «سرپناه» نداشته باشد؟ تا زمانی که به سرزمینش حمله کردند؛ به خود بگوید: «من از سرزمینم که خانه و سرپناه من و خانواده ام در آن تعریف شده است دفاع خواهم کرد».
من بارها گفته ام که اگر بخواهیم «آینده» را با بکار گیری «آجر پاره های کنونی» که «ساختار کنونی نکبت بار» را تشکیل میدهند؛ بار دیگر تعریف کنیم؛ نه «انقلاب» کرده ایم؛ و نه به سوی «آینده ای آرام و دیر پا» گام نهاده ایم. بلکه؛ تنها کاری که کرده ایم «بُر زدن ورقها» برای بازی دیگری است که در آینده به بحرانهایی « بَس بزرگتر» خواهد انجامید.
من به مردمان دیگر کشورهای تعریف شدهٔ کنونی کاری ندارم. آنها هر غلطی که میخواهند بکنند؛ بگذارید بکنند.
من با «ساکنین ایران» کار دارم. من طرفدار «حقوق بشر» نیستم. من طرفدار اندیشه ای هستم که «ساکنین ایران» را از این مهلکهٔ «ساکن بودن» به مرحلهٔ شکوفایی «ایرانی بودن» سوق دهد. طرفدار «فارسی را پاس بداریم» و «کردی را پاس بداریم» و یا «ترکی را پاس بداریم» هم نیستم. زیرا همهٔ این زبانها را «زبانهای مرده» و « کوچه و خیابانی» میدانم.
نتیجه اینکه: من طرفدار «ناسیونالیسم مردگان» نیستم. امّا طرفدار «ناسیونالیسم زندگان» و «ناسیونالیسم آینده سازان» هستم.
باز هم امّا؛ از نظر من «زنده بودن» تنها امری «بیولوژیک» نیست؛ بلکه «زنده بودن انسانی» امری فرهنگی است. از نظر من «فرهنگ یک ملّت» نیز به گفتهٔ «احمد شامبولی»؛ «فرهنگ کوچه» نیست. من نمیتوانم «نادر انقطاع» را در کنار یک «احمق ضریح لیس و زنجیر زنِ بی سر و پا» ؛ به تساوی «ایرانی» بنامم.
من «فاحشهٔ ابتکار» را «خایه لیس قهرمانان ۱۴۰۰ سال پیش حجاز» میدانم. امّا او ادعا دارد که نه تنها برای ایران «افتخارات» آفریده است؛ بلکه اکنون میخواهد «دریاچهٔ آذربایجان» را نجات دهد؛ امّا این «فاحشهٔ خط امامی» نمیگوید که چرا این دریاچه خشکید؟ اگر هم حرفی در این باره بزند؛ این فاجعه را به سیاستهای «شمپانزهٔ احمدی نژاد» و به طور غیر مستقیم به «کیسه کش حمام چرخی فرزانه» حواله خواهد داد تا «کیان حکومت ننگین صفوی» را نجات دهد. مشکل اصلی «ساکنین ایران» این است که همچنان در گنداب «دود تریاک اسلام ناب علوی» و یا «دود تریاک اسلام ناب محمدی» غوطه میخورند و از آن لذّت میبرند و نمیدانند و یا نمیخواهند بفهمند که «طبیعت بی رحم» است.
باز هم باید آن «گفتهٔ شمنی» را تکرار کنم که: «زمانی که دیدی مشکلی وجود دارد؛ به جای پیدا کردن خطا کار؛ تمامی تلاش حود را برای حلّ آن مشکل متمرکز کن». امّا جملات بالا را گفتم؛ تا اگر «گوشی هست» بشنود و اگر «مغزی هست»؛ فکر کند.
نه برای بازگشت به «دوران آریامهری»؛ بلکه برای «دویدن شتابان» به سوی «آینده».
«فاجعهٔ دریاچهٔ آذربایجان»؛ که در استان آذربایجان به «هیچ» انگاشته شده است و حد اکثر کاری که میکنند؛ تنها استفادهٔ سیاسی برای «تغییر گاینده» از «انگلهای صفوی» به «گاییده شدن از طرف ترکهای عثمانی» است (به تظاهرات های احمقانهٔ «بوزگورت» های احمق که ویدیو کلیپهایشان مثل پشگل گوسفند همه جا ریخته است نگاه کنید).
«ساکنین آذربایجان»؛ هنوز عمق فاجعه را نفهمیده اند و هرگز نخواهند فهمید و به همین خاطر؛ فکر میکنم که نوشتهٔ من «آب در هاون کوفتن» است. سایر «ساکنین ایران» نیز در خماری «دود تریاک ناب علوی و محمدی»؛ در «حپروت هسته ای و امام حسن بنفش و رویای تحریمهای اقتصادی» زندگی میکنند و تا زمانی که بیدار نشوند و جایگاه «بردگی» خود را نبینند؛ سخنان من همچنان «آب در هاون کوفتن» است. امّا من همچنان خواهم گفت و خواهم نوشت؛ تا «خورشید و بیداری» بدمند. امّا اینرا نیز نیک میدانم که «زمستان در راه است» و «بیداری» هیچ شانسی برای «نوشتن سرنوشت آینده» ندارد.
جنبش «به حاشیه رانده شدگان»؛ پس از این؛ نه راهی به سوی آینده دارد و نه راهی به گذشته.
«ساکنین ایران» بخشی از «جنبش به حاشیه رانده شدگان» را در «منطقهٔ پُل» (مشابه پُل پیروزی) تشکیل میدهند که به «خاور میانه» شهرت دارد.
یخهای قطبی آب میشوند ....
سواحل ذره ذره به زیر آب میروند .....
معادن نمک به آبهای زیرزمینی نفوذ پیدا میکنند ....
کویرها گسترش می یابند ....

و ....

«آریایی خاک بر سر شیعه مسلک نفت خوار» که زمانی بنیانگذار کشاورزی بود؛ به «کویر نورد سوسمار خور»  و «شتر سوار» تبدیل خواهد شد.

«فاحشهٔ ابتکار» با آن «کون گنده اش»؛ فرهنگ «تسخیر لانهٔ جاسوسی» را به گور خواهد برد و ماجرای «فَدَک» و «عایشه و فاطمه» و «امامت و خلافت» همگی به گور خواهند رفت.
سرزمین «آتروپاتگان» (نگهبانان آتش) به کویر تبدیل خواهد شد و میلیونها موجود «نفت خوار تُرک زبان» از «کویر آذربایجان» (آتروپاتگان)؛ به مناطق دیگری که در دهه های آینده؛ آنها نیز به کویر تبدیل خواهند شد؛ مهاجرت خواهند کرد.
به «عصر کویر نوردی» خوش آمدید.

آیا فکر میکنید که روسها مغز خر خورده اند که میخواهند بخشوسیعی از سرزمینهای قطب شمال را به خاک روسیه ضمیمه کنند؟
آیا فکر میکنید که روسها میخواهند به منابع بیشتری از نفت و گاز دست یابند؟
نه ....
روسها میخواهند که به «منابع آب» کوچ کنند.
«فاحشهٔ ابتکار» و حاجی بادمجان میرزا قاسمی و «دلقک فرزانه» نیز برای گسترش چند روزهٔ عمر ننگین خود؛ در رویای «موشک» و «تانک فلّاق» فرو رفته اند و در این «بی آبی» به فکر «جمعیت ۳۰۰ میلیونی» هستند.

کژدم

۱۳۹۴ مرداد ۲۸, چهارشنبه

آخرین خس و خاشاکی که دستهای ناتوان رژیم صفوی به آنها چسبیده اند.

پس از «آتشباری نمادین» میان جان کری و علی اکبر صالحی؛ بر سر «گل گرفتن راکتور اراک» که به زبان مدرن «بتون ریزی گودال» و خداحافظی با «پاهای بسیار درازتر از گلیم» و سپس روشن شدن «دستاوردهای ننگین نفتی» پس از «پایان تحریمها» که میتواند برای مدتی طولانی «نفت» را که تمدن شکوهمند «ایران آریایی - شیعی» و «روشنفکران شیعه مسلک آریایی نژاد و باهوش» به آن می نازیدند و به فرهنگ ملّی «زمین را بکن و مفت بخور» تبدیل شده است را به سوی «سیاهچاله های دورهٔ قاجار» تبدیل کند. سیاه چاله هایی که نه تنها بی شمارند؛ بلکه همگی «سیاه چاله های استراتژیک» هستند . اکنون «انگل فرزانه» خفه شده است و دیگر «سخنان تأثیر گذار» نمیگوید. از ۱۹۰ هزار «سو» به ۵ هزار «سو» راضی شده و این «قیمت نهایی یک روسپی پیر» است.  
اوباشان « نظامی - امنیتی» نیز «قفل کرده اند» و به قول نسل ما: «اَن توی کونشان آلاسکا شده است» (بستنی یخی مشهور آلاسکا) و دیگر از «فتوحات امام زمانی» خبری نیست و برای خالی نبودن عریضه به مانورهای موشکی پناه آورده اند تا به خود دلداری بدهند. زیرا «هلال شیعی» مانند «سوسک در حال مرگ» در حال جمع کردن دست و پای خود و «تحلیل رفتن روزمرّه» است. «معادلات عراق» را در این زمینه به دقت دنبال کنید که پس از رژیم بشار اسد؛ دومین پایگاه استراتژیک انگلهای صفوی بود و یکی از شاخص ترین و مهمترین حلقه های «هلال شیعی» به شمار میرفت. و اکنون در حال «گسست» است.
اکنون رژیم «انگلهای صفوی»؛ پس از شکستهای پی در پی در عرصهٔ جهانی و منطقه ای؛ تبدیل به «موش روباه صفت» شده است. موجودی که برای بقای خود به هر خس و خاشاکی دست می یازد. طرح صلح سوریه و سفر نوکر بی جیره و مواجب روسها به مسکو؛ برای گرفتن دستورات جدید (سفر حاجی بادمجان گروهبان میرزا قاسمی به مسکو)؛ همگی نشان از آخرین تلاشهای مذبوحانهٔ رژیم برای بقا را در خود دارند. هرچند که بهانهٔ این سفر را معامله و نهایی کردن تحویل S300 بنامند.
هر احمقی که در رابطه با مسائل سیاسی؛ اندکی مطالعه داشته باشد؛ باید این نکتهٔ «بسیار ابتدایی» را بداند که: «توافق نهایی هسته ای»؛ توافق میان ۱+۵ با «دلقک فرزانه» نیست و «دلقک فرزانه» موجودی بسیار «ذلیل تر» از آن است که بتواند «مذاکره» کند. جایگاه واقعی «مفلوک فرزانه»؛ همان جایگاهی است که بسیاری از زندانیان سیاسی در زندان اوین؛ در برابر «بازجو» دارند. تکه استخوانی  که در این روند ۲ ساله نصیب «دلقکهای صفوی مسلک» شده است؛ برآیند مذاکرات ۱+۵ میان خودشان است و «دلقک فرزانه» در این بازی بزرگ  در واقع نقش «شیتیلی» را بازی میکند. مثل اینکه عده ای بخواهند در بارهٔ یک موضوع (تقسیم جهان) در یک «کافه تریا» ملاقات کنند. نقش «دلقک فرزانه» در این بازی بزرگ؛ همان نقش «کافه تریا» است.
میدانم که «غرور ملّی قلّابی» آریایی نژادهای بسیار باهوش شیعه مسلک (پان ایرانیستهای آویخته از خایهٔ تاریخ دیگران)؛ نمیتواند این مسئله را هضم کند؛ زیرا «برخلاف رویاهای بافتهٔ آنها است».
یکی از مشکلات فکری منطقه ای این است که ساکنین این منطقه؛ همیشه به وجود دانشمندان ایرانی و یا عرب و هندی و پاکستانی در سازمانهای علمی غربی؛ به عنوان یک «افتخار ملّی» می نگرند. امّا هرگز فکر نمیکنند که : «چرا این افتخارات ملّی در سرزمین و زادگاه خودشان مشغول کار و تحقیقات نیستند؟»؛ چرا مثلاً در «NASA» هستند؟
واقعیت این است که «ذهنهای گندیدهٔ منطقه» حتی پس از گذشت صدها سال؛ هنوز هم نفهمیده اند که «منطقه»ای که در آن زندگی میکنند؛ یک «حلبی آباد حاشیه ای» است. برجهای میلاد و هتلهای دُبی و اتوبانهای عریض و طویل دارند و اینها را نشانهٔ «تمدن» مینامند؛ امّا واقعیت این است که همهٔ این «ظاهر زیبا»؛ مانند «شلوار جین» است که «ناتانیاهو» آنرا به طوری ظاهراً «احمقانه» ؛ نشانهٔ «دموکراتسی» نامید. پوشیدن شلوار جین؛ نشانهٔ تمدن نیست. پیروی از مزخرفات «هابرماس» و داشتن «برج میلاد» و یا موشکهای S300 و یا «تانک فلّاق» و ..... هیچکدامشان نشانهٔ «تمدن» نیستند. من «شهر نشینی واقعی» را در نوشته های مربوط به «خاورمیانهٔ بزرگ» توضیح داده ام و لزومی برای تکرار آنها نمیبینم.
کوتوله هایی مانند «دلقک فرزانه» با دیدن «کوچه»؛ به درون آن فرو میروند و رفتن به آن کوچه را؛ نشانهٔ «فرزانگی» میشمارند. اینگونه «فرزانگی» نیز؛ از طرف عقبمانده های آریایی نژاد شیعه مسلک؛ پذیرفته میشوند. امّا مشکل اصلی این است که این کوچه؛ یک کوچهٔ «بُن بست» است. این کوچه به هیچ جایی راه نمی برد؛ مگر به ایفای نقش «مهره ای از مهره های بازی بزرگان».
«آریایی نژادهای باهوش شیعه مسللک» هنوز هم فکر میکنند که با داشتن چند دانشمند رده پایین (همانهایی که در پروژه های تقلّبی رژیم انگلهای صفوی مشغول دویدن به دنبال دُم خودشان هستند)؛ میتوانند بر «بام جهان» بایستند و این «آمریکا و صهیونیزم  پدر سوخته» است که نمیگذارد. باید به این «قورباغه ها» گفت که: «تو؛ در برکه زندگی میکنی» .... «برکه» با اینکه بخشی از زمین است؛ امّا .... فقط «برکه» است.
عراق .... پَر
سوریه .... پَر
لبنان .... پَر
یمن .... پَر
......................
...........................

گنجشک .... پَر
کلاغ ....... پَر

حتّی ......
دایناسور ..... پَر
الاغ .... پَر

امّا .... «آریایی نژاد خاک بر سر باهوش و شیعه مسلک»
هنوز نمیداند که حتّی..... «پَر» چیست؟
چه رسد به اینکه:
پرواز کند.

کژدم