۱۳۹۹ مرداد ۳۰, پنجشنبه

چه باید کرد؟ و چه نباید کرد؟ (۲)

بخش دوّم این نوشتار را در شرایطی می نویسم که با فعّال شدنِ «مکانیسمِ ماشه»؛ عملاً وارد دورانِ ورودِ  رژیم به عرصهٔ «عدم توانایی کنترل» میشویم و در نتیجه آنچه که در درونِ رژیم حاکم خواهد شد «جنگِ داخلی» و اعتراف به «غارتها» (بدونِ بازجویی و فشار) و انداختنِ گناهانِ تصمیمها به گردنِ یکدیگر است (Infighting). هرچند که طلایه هایِ این بحران در هفته هایِ اخیر دیده شده  امّا هنوز به اوج نرسیده اند. امّا با فعّال شدنِ «مکانیسم ماشه» اوج خواهند گرفت. زیرا رژیم نیازِ بیشتری به «کوهان خواری» خواهد داشت چنانچه طلایه هایِ آن در چشم دوختن به طلاهای خانگی و فریبِ فروش نفت به مردم دیده میشود. ورودِ «ارتشِ قلّابی» به صنعتِ اتوموبیل سازی ورشکسته نیز نشان از آن دارد که توانایی بر سرِ پا ایستادن بدونِ تکیه زدن  بر «ستونِ غارت» را ندارد. زمانی که میگفتم که این رژیم «قهرمانِ دورانها»یی است که به رژیمِ شیعی «کوچه میدادند». خیلیها به من می خندیدند. امّا اکنون نخواهند خندید. زیرا خواهند دید که وقتی که «کوچه دادنها» تمام شد؛ اوباشانِ رژیم به سوسک تبدیل شده و به دنبال راهِ فرار خواهند افتاد و این پدیده عمومیّت پیدا خواهد کرد.
در چنین شرایطی؛ حتّی پریدنِ عجولانه به آغوشِ «ژی جین پینگ» نیز برای رژیم کارساز نخواهد بود. زیرا سرنوشتِ «ژی جین پینگ» به تارِ مویی بسته است که در انتخاباتِ ۲۰۲۰ این تارِ مو نیز بریده شده و با انتخابِ دوبارهٔ ترامپ؛ سرنوشتِ محتومِ او همانگونه که پیشتر نیز گفته ام؛ کنار گذاشته شدن از رهبریِ حزب کمونیستِ چین و تغییرِ مسیرِ حزب کمونیستِ چین برای نجاتِ اقتصادِ چین است. پیشنهادِ «ژی جین پینگ» به مردم که پس از صرفِ غذا «کاسه هایتان را لیس بزنید» نشان از دورانِ طلاییِ رشدِ اقتصادیِ ۱۴ درصدی ندارد؛ بلکه خاطرهٔ آن دوران و تبعاتِ اجتماعی آن دوران؛ اکنون میتواند به «طنابِ دارِ اقتصادی و اجتماعی» برای «ژی جین پینگ» تبدیل شود. امروز باز هم شاید به این پیش بینی بخندید؛ امّا در آینده  از اینکه به آن خندیدید و جدّی نگرفتید؛ پشیمان خواهید شد.
در چنین شرایطی حتّی «کودتای ساختگی» با وعدهٔ تغییرِ سیاست نیز نمیتواند رژیمِ انگلهایِ صفوی را نجات دهد. زیرا آمریکا فراموش نکرده است که «اوباش ظریف» پس از وارد شدن به گفتگوهای برجام گفت: «آن مرد دیگر رفته است» (اشاره به شمپانزه)؛ امّا اکنون نقاب از چهره اش کنار رفته و نشان داده است که او «همان مرد» با لباسی دیگر (تقیّه) است.

راهکارهایِ پیشِ رویِ رژیم:

۱- دست بُردن به «دیپلماسی پنهان» و «علیلم و ذلیلم بازی» و پیشنهادهایِ مبنی بر«راههایِ میانه» در پشتِ پرده و عربده در داخل کشور. این راهکار بر رویِ دولتِ ترامپ کار نمیکند و فقط هدر دادنِ وقت و هزینه است.
۲- زدن به صحرایِ کربلا و خودکشیِ نظامی - اقتصادی. این راهکار موردِ توافق همهٔ اوباشانِ رژیم نیست؛ زیرا نتیجه را از پیش میدانند. البتّه اینرا نیز میدانند که اگر همگی کشته شوند؛ کسی آنها را «شهید» نخواهد نامید و به اجسادشان تُف خواهد شد.
۳- تبلیغ برای «سیّد رضا حاجی زاده» و فراهم آوردنِ صحنه برای جلوسِ ایشان بر تخت؛ تا «۱۲ فرمان» بوسیلهٔ او پذیرفته شده و اوباشانِ پاچاهاردار و بسیجی نیز شاملِ عفو ملوکانه شده و جذبِ «ارتشِ قهرمان» شده و آنهایی را نیز که نمیتوان «سفید شویی» کرد؛ با هویّتهای جدید به خارج از ایران فرستاده شوند. «انگلهای صفوی» نیز به قُم برگردند و عدّه ای نیز به عراق فرستاده شده و قالِ قضیّه کنده شود. پس از آن «سیّد رضا حاجی زاده» خواهد توانست برای سرکوبِ مخالفین از همین اوباشانِ «جان نثار» سود ببرد.
اگر به اوباشانی مانندِ «فرشگرد» که در اطرافِ او هستند نگاهی بیندازید؛ وظیفهٔ اصلی آنها نجات دادنِ اوباشانِ رژیم از  کشتار و حفظ ساحتِ مقدّس «صنفِ انگلی» است و شعارِ سرنگونی از نظر آنها مفهومی به جز «بُر زدنِ دستهٔ ورق» ندارد.
این سخنان را برایِ زدنِ اتّهام به «اوباش سیّد رضا حاجی زاده» نمیگویم؛ بلکه بر اساس گفته هایِ شخصِ بی وجودِ خودش است.
۴- ادامهٔ سرکوبِ حرکتها و شورشها  و در صورتِ لزوم به شیوهٔ «آبان ماه» برای جلوگیری از عواقب سیاسیِ بحران.
۵- کودتای نظامی و ایمان آوردن به «۱۲ فرمان».

راهکارهایِ سرنگونی رژیم:

۱- به آتش کشیدنِ منابع ثروتهایِ رژیم و اوباشانِ رانت خوار. (در بخش نخست و نوشتارِ «آتش» توضیح داده شده اند.)
۲- تخریبِ کارخانه ها و کارگاههایی که توسّط نیروهای رژیم تصاحب شده اند از طریقِ «آتش سوزی» و تخریبِ مکانیکی و یا نرم افزاریِ ماشین آلات (Sabotage).
۳- بازی دادنِ نیروهایِ سرکوب با فراخوانهایِ جعلی و هماهنگ شده با مردم از طریقِ اطّلاع رسانی.(توضیح خواهم داد)
۴- استفاده از فضایی که از طریقِ تظاهراتهایِ گله ای ناخواسته (خودجوش) برای ضربه زدن به «حلقه هایِ سُست». (توضیح خواهم داد.)
۵- اقدام به خلع سلاحِ اوباشانِ مسلّح. (برای آشنایی با این تاکتیکها فیلمِ نبرد الجزایر میتواند ذهنتان را باز کند.)
۶- ایجاد راهبندانهای مداوم و هدفمند «شهری و بین شهری» برای رسیدن به اهدافِ گوناگون. (توضیح خواهم داد.)
۷- عدمِ وقت گذاشتن برایِ تهیّهٔ آزمایشگاهیِ موادِ منفجره و به جایِ آن استفاده از موادّ موجود و سهل الوصول در بازار و مغازه ها.(توضیح خواهم داد).
۸- حذف فیزیکی اراذل و اوباش خیابانی از قبیلِ «زورگیرها؛ دلّالان مواد مخدّر و امثالهم».

(ادامه دارد)

کژدم


۱۳۹۹ مرداد ۲۱, سه‌شنبه

چه باید کرد؟ و چه نباید کرد؟ (۱)

با گسترشِ «جنبش آتش سوزیها»؛ رژیمِ ننگینِ شیعی قافیه را باخته است. زیرا «پلیس» همیشه بعد از وقوعِ حادثه به صحنه می رود و این امر به این معنی است که پلیس همیشه «بازیگرِ خنثی» است و «حادثه ساز» همیشه «بازی ساز» بوده است.
این مثال را زدم تا فرق و ارزشِ «بازیگری» و «بازی سازی» رایاد آوری کنم. فیلمِ سینمایی «Minority Report» تلاش میکند تا برایِ تغییرِ این چرخه راهی ارائه  دهد. چینیها با  بکار گرفتنِ دوربینهایِ پیشرفته و شناسایی بر اساسِ مشخّصاتِ «Bio metric» راهِ دیگری پیشنهاد میکنند. امّا تا آن زمان که بتوان «بازی سازان» را پیش از «براه انداختنِ بازی» متوقّف نمود؛ فاصلهٔ بسیاری داریم.
پلیس نمیتواند «آنچه که اتّفاق افتاده است» را  «Delete» نموده و «انجام شده» را به «نا انجام شده» تبدیل کند. بلکه تلاش میکند تا بوسیلهٔ دستگیری و قوّهٔ قضائیّه از «بازی ساز» انتقام بگیرد و محیطِ «رُعب و وحشت» ایجاد کند.
در حکومتهایی از نوعِ رژیمِ شیعی؛ شما اگر بگویید که «حقوقتان کم است» جنایتکار هستید. امّا با گفتنِ این جمله نه تنها حقوقتان اضافه نخواهد شد بلکه «اسیر» خواهید شد. یعنی اینکه «بازی ساز» بدونِ «گُل زدن» پایش شکسته میشود و برایِ یک خواستهٔ کوچک باید تلفاتِ زیادی متحمّل شد.
امّا «سرنگونی رژیم» بازی بسیار بزرگی است و  هیچ رژیمی در دنیا «تنها» نیست و حامیانِ زیادی دارد. به همین «امارات» نگاه کنید که ظاهراً از دشمنانِ رژیمِ شیعی به شمار می آید امّا یکی از مهمّ ترین مراکز پولشویی رژیمِ شیعی و همچنین «کمربندِ امنیّتی رژیم»  است.  لذا در آغاز؛ «بازی ساز» باید همهٔ موانع را «دُور» بزند (مانندِ دُور زدنِ تحریمها) و در مرحلهٔ بعدی باید به صورتِ عملی  حامیانِ را در داخل و خارج «نا امید» کُند.
«بازی ساز» باید بداند که  «جیغ و ویغ» و «شعار»ها هرچند که با صدای بلند گفته شوند؛ «بادِ هوا» هستند و هیچ ارزشی ندارند و نه تنها «حامیانِ رژیم» را «نا امید» نخواهند کرد؛ بلکه هیچ حکومتِ دیگری که مخالفِ رژیمِ شیعی ایران است نیز آنها را جدّی نخواهد گرفت.
این واقعیّت را در دورانِ پس از انتخابِ ترامپ دیدید و من (کژدم) تنها کسی بودم که در همان آغاز این مسئله را به همه گفتم. ولی موردِ توجّه قرار نگرفتم و بسیاری از آنهایی که فکر میکردند «ترامپ» مشتریِ آنها خواهد بود در عمل به شدّت متضرّر شدند و به جای «ملامتِ خویش» به ملامتِ ترامپ روی آوردند. در حالی که «ملامتِ خویش» میتواند اشتباهات را نشان دهد و زمینه را برایِ رهیافتهایِ جدید باز کند؛ امّا ملامتِ ترامپ نه تنها مشکلی را حلّ نمیکند بلکه به «دشمن تراشی» می انجامد.

آیا رژیم در حالِ سرنگون شدن است؟

این پرسشی است که باید پاسخی شفّاف به آن داده شود و «آرزوها» نباید به عنوانِ «واقعیّت» انگاشته شوند. به نظرِ من (کژدم) حتّی اگر ۱۰۰٪ ساکنینِ ایران با سرنگونیِ رژیم موافق باشند؛ ستونهایِ دیگرِ «پروژهٔ سرنگونی» همچنان می لنگند.

۱- «سرنگونیِ رژیم» هنوز در میانِ مردم به «گفتمان» تبدیل نشده است. زیرا سرنگونی به «جایگزینی» نیاز دارد و اگر «جایگزین» و یا نامزدهایِ جایگزینی نتوانسته باشند نظرِ مردم را به خود جلب کنند؛ چنین آرزویی به «گفتمان» تبدیل نخواهد شد.
۲- «جایگزین» و یا «نامزدهای جایگزینی» در حدّ یک «جوک» هستند. نَه با «روندِ سرنگونی» آشنایی دارند؛ نَه میتوانند در کنارِ همدیگر بنشینند و به حرفهایِ یکدیگر گوش کنند. حرفها نیز ارزش شنیده شدن ندارند. زیرا سخنانی تکراری و ملال آور هستند که از زمانِ «رضا شاه» به کرّات تکرار شده و هیچ ارزشی برای پی ریزیِ «آینده» ندارند و این مسئله به خودیِ خود بقاء رژیمِ شیعی را تضمین میکند. مزخرفاتی از قبیلِ «خودمختاریِ قومی با احزابِ قومی مسلّح» و از سویِ دیگر «تمرکزِ قدرت در کشورِ تهران» و یا «دموکراسی بر مبنایِ هر نفر یک رأی» و «کمونیسم اسلامی»؛ داستانهایی هستند که موجودیّتِ متشتّط کنونی را بوجود آورده اند.
۳- سالها پیش گفته ام که رژیم نخست باید در پروژه هایِ خارجیِ خود (تشکیلِ هلال شیعی و کانونهای بحران) شکست بخورد و آن هیبت و صلابتِ قلّابی که میلیاردها دلار برایش هزینه کرده است؛ ریخته شده و به موجودیّتی «شرمسار» و «تحقیر شده» تبدیل شود تا  نا امیدی و حسّ حقارت در میانِ «سردار گروهبانها» و آنهایی که این موجودات را «قهرمان» میدانند بوجود آید و آنگاه است که رژیمِ شیعی به طورِ واقعی و گسترده با ریزشِ نیرو به صورتِ «برگشت ناپذیر» مواجه خواهد.
این روند مدّتی است که آغاز شده است؛ امّا هنوز در آغازِ راه است و مدّتی طول خواهد کشید تا به نتیجه برسد.
۴- حامیانِ خارجی رژیم نه تنها هنوز نشانه هایِ «ضعفِ واقعی» را در رژیم نمیبینند؛ بلکه «نیرویِ جایگزین» نیز وجود ندارد. لذا تلاش میکنند که از ضعفهایِ کنونیِ رژیم برای معاملاتِ سود آور استفاده کنند و تا جایی که میتوانند رژیم را سرِ پا نگاهداشته و حوزهٔ نفوذ خود را گسترش دهند.

۵- رژیم لشکری آراسته دارد و از نظرِ بین المللی به رسمیّت شناخته میشود و میتواند ضربات را همچنان تحمّل کند و برایِ ادامهٔ بقاء به هر کاری دست بزند.

بحث را در بخشِ نظرات ادامه میدهیم. البتّه کیفیّتِ بحث را «کیفیّتِ پرسشها» تعیین میکنند. زیرا یا باید پرسشها را حذف کنم و یا منتشر کرده و به آنها  پاسخ دهم. کیفیّتِ پرسش؛ کیفیّتِ شنونده و خواننده را نیز نشان میدهد.

کژدم

۱۳۹۹ مرداد ۱۶, پنجشنبه

انفجار در بندر بیروت

 شاید تعجّب کنید که چنین تیتری زده ام.  آیا مطلب کَم آورده ام؟
دلیلش یک مسئله است:

 امروز تحلیلی شنیدم که وقتی خواستم منتشر کنم؛ متوجّه شدم که بخش نظرات پُر شده است.  داستان از آنجا آغاز شد که با یکی از دوستانِ لبنانی که از مارونیهایِ «اورتودوکس» است تماس گرفتم تا ببینم آیا آنها نیز آسیب دیده اند یا نه؟ لذا سرِ حرف باز شد و از من خواست تا به دیدارِ پدرش برویم. پیرمردی ۹۴ ساله و تحصیلکردهٔ دانشگاهِ آمریکایی بیروت. در خانواده ای مسیحی اورتودوکس به دنیا آمده و در ۳۰ سالگی از خانواده جدا شده و فردی غیر مذهبی است. از فلسطینیها به خاطر پاره کردنِ شیرازهٔ زندگی لبنانیها و مردم اُردن به شدّت متنفّر است از سرانِ طوایفِ لبنانی نیز نفرت دارد و میگوید کاش میتوانست هرگز «لبنانی» نباشد. از نظرِ او چیزی به نامِ حزبِ سیاسی در لبنان وجود ندارد و همهٔ سیاستمدارانی که میبینید همگی مادرقحبه هایی هستند که نسل اندر نسل «رئیس» به دنیا می آیند.
امّا نظرش در رابطه با انفجارِ اخیر؛ غیر مترقّبه ترین تحلیلی بود که تا به حال شنیده ام و یا به طورِ جدّی به آن فکر کرده ام. هرچند که به صورتِ گذرا به فکرم رسیده بود؛ امّا آنرا جدّی نگرفتم. امّا این پیرمرد پس از اینکه نظرات و تحلیلهایِ گوناگون را از من پرسید؛انگشتش را درست رویِ آن مسئله گذاشت وگفت که همهٔ تحلیلها مزخرف هستند.
ایشان گفتند: «من این قوّادها را خوب میشناسم». این یک بازیِ عمدی است که حزب الله لبنان و «میشل عون» براه انداخته اند تا قرضهایِ لبنان بخشیده شود و خواهید دید که هر روزه ارزش خسارتها را بالا خواهند برد.
نظر ایشان در مجموع این بود که:
لبنان بوسیلهٔ اوباشانِ حاکم ورشکسته شده و نَه میتواند اقساط قرضهایش را بپردازد و نَه میتواند وام بگیرد به همین دلیل چند روز پیش از رأی دادگاهِ حریری را انتخاب کرده و این انفجار را انجام دادند تا لبنان را یک کشورِ فاجعه زده اعلام کنند  تا هم قرضهایشان بخشیده شود و هم پولی بدست بیاورند. برایشان نیز مهمّ نبوده است که چند هزار نفر کشته و یا بی خانمان شوند  و عاملِ اصلی این انفجار نیز حزب الله لبنان است؛ زیرا حزب الله لبنان تنها جریانی است که هم میتواند کسی را بکشد و هم برایش مجلس عزاداری بگیرد.
از من پرسید که عکس العمل تهران در رابطه با این انفجار چه بود؟ من نیز گفتم که سرانِ اصلی سکوت کرده اند امّا عدّه ای نیز میگویند که باید منتظر ماند و دید که آیا جامعهٔ جهانی پس از این فاجعه به لبنان کمک خواهد کرد؟ یا اینکه باز هم اصلاحات را بهانه قرار خواهد داد (به نقل از مصاحبهٔ تسنیم با یکی از اوباشان).
پیر مرد گفت که این جمله همان نکتهٔ اساسی است.  و بقیّه همگی داستانسرایی است. به همین خاطر است که همهٔ تحلیلگران مات و مبحوت مانده اند. زیرا هر اتّفاقی که در لبنان بیفتد؛ طبق عادت به دنبال کشفِ «پشت پردهٔ سیاسی» آن ماجرا میروند. امّا در این ماجرا هیچ پشت پردهٔ سیاسی وجود ندارد و تنها چیزی که در پشتِ پرده قرار دارد «مظلوم نمایی و فاجعه زدگی» برایِ «اخّاذی» است.

این هم یک تحلیل است.
نظرِ شما چیست؟

کژدم