۱۳۹۱ فروردین ۸, سه‌شنبه

کنفرانس ویدیوئی در بارهٔ اصل آزادی بیان.

در این کنفرانس ویدیوئی اصل آزادی بیان و راهکارهای ایجاد فضایی که منجر به آزادی بیان شود مورد بحث قرار گرفته اند.


منتظر نظرات یارانی که به بحث دقت میفرمایند  هستم.

با سپاس

کژدم

۱۳۹۰ اسفند ۲۲, دوشنبه

برنامهٔ گفتگوی هفتگی رادیو تندر

در برنامهٔ این هفتهٔ رادیو تندر که با حجم کم اجرا گردید مسائل زیر تحت بر رسی قرار گرفته اند :

۱- تنگناهایی که رژیم ننگین اسلامی حاکم بر ایران با آن روبروست و عواقب آن.
۲- بی عملی کامل جنبش دموکراسی خواهی.
۳- نقش بازیگران بین المللی و منطقه ای در رابطه با آریابوم.
 این برنامه را گوش کنید و منتظر دیدگاههای تمامی خوانندگان گرامی خواهم بود.

(لینک برنامه)

با سپاس
کژدم

۱۳۹۰ اسفند ۱۶, سه‌شنبه

« چاره های غرب - بیچارگی رژیم» و « چاره های رژیم - بیچارگی جنبش»

مقدمه :

چند روز پیش یکی از دوستان تماس گرفت و گفت که چرا دیگه نمی نویسی؟ وبلاگت خیلی بی رونق شده. گفتم که آخه چی بنویسم؟ اصلاً به چه دردی میخوره که بنویسم؟ گفتش به درد هیشکی هم نخوره؛ به درد من میخوره! گفتم چطوری؟ گفتش حد اقل حرفی برای زدن با دوست دخترم پیدا میکنم. گفتم برو از الههٔ بقراط بخون زنانه مینویسه و بیشتر به دردت میخوره. حالا که دیگه با ایشون مستقیم حرف نمیزنم میتونم راحت تر حرف بزنم. میخوام به این دوست گرامی بگم که آخه چند بار اوباما بیاد بگه که: « در آورده گذاشته روی میز» و هر بار هم همه هورا بکشند و بگویند: عجب چیزی؟! و من هم قاطی اونها بشم و در وصف آن چیز مقاله بنویسم؟ چند بار «ایهود باراک اوباما» بگه که حمله میکنیم و ناتانیاهو بگه که حالا یه خورده صبر کن و اوباما هم بگه که من بلوف نمیزنم و واقعاً در آوردم و گذاشتم روی میز؟ لاریجانی هم بگه که اوباما بلوف میزنه و هنوز در نیاورده. چند بار باید قاسم سلیمانی مثل آدمی که یک چیزی یادش رفته که کجا گذاشته؛ هی بره سوریه و لبنان و عراق و بر گرده خونه و ما هم هی کیبوردمونو خراب کنیم؟ تنها اتفاق مهمی که در این چند مدت افتاد و به درد این دوست گرامی و دوست دخترشون میخوره و متاسفانه من نتونستم در باره اش مقاله بنویسم؛ لخت شدن گلشیفته خانم بود؛ که تا اومدم به خود بجنبم دیدم که همه جا پر شده از تصاویر ایشون. من هم گفتم که دیگه ولش کن؛ اینجا دیگه سگ صاحابشو نمیشناسه و ننوشتم ولی به اون دوست گرامی قول میدم که اگه ایندفعه گلشیفته خانم یک کمی بیشتر لخت بشن؛ اولین مقالهٔ بلند و تحلیلی کاربردی به همراه عکس رو من منتشر کنم. این گلشیفته خانم حد اقل میتونه جنبش « سکولارهای مذهبی» رو یه تکونی بده و حد اقل یک کمی ریش و پشمهاشونو کوتاهتر کنند و پیرهناشونو بزارن زیر شلوارشون و به سکولاریسم نزدیکتر بشن. ایشون روی « حزب کمونیست کارگری» هم خیلی تاثیر گذاشتند. نمیدونم رضا پهلوی هم حرفی زد یا از زنش ترسید و چیزی نگفت؟ اون طرف قاسم سلیمانی و سپاه قدس رو داریم و این طرف هم گلشیفته خانم و آدمهایی مثل دوست من صف کشیده اند؛ ما همه مرد جنگیم.... بجنگ تا بجنگیم.

بعد از این مقدمهٔ وزین بریم سر اصل مطلب؛ ولی متاسفانه اصل مطلب خیلی کوتاهه و شاید سه یا چهار جمله بیشتر نشه؛ از طرف دیگه نمیدونم به درد  دوست پسرها و دوست دخترها میخوره یانه؟ به این دوست مبارز هم پیشنهاد میکنم که هربار فقط از یک جمله استفاده کنند ؛ چون دوست ندارم این جمله ها رو به شکلهای مختلف تکرار کنم؛ وبلاگ هم از رونق افتاد به دَرَک.
جملهٔ اول : کشورهای غربی رژیم اسلامی را هم به تنگنا گذاشته اند و هم نگذاشته اند. به تنگنا گذاشته اند ولی زمان دار؛ تا پولهایش را بلوکه نکنند و جمهوری اسلامی وقت داشته باشه که پولهاشو از بانکها در بیاره و بعداً خرجش کنه. به تنگنا نگذاشته اند؛ زیرا کوچه پس کوچه های در رُو براش درست کرده اند تا پولهاشو اینوَر و اونوَر هدر بده و وسایل یک تومنی رو پونصد تومن بخره.
جملهٔ دوم : رژیم اسلامی تمامی سرنوشتشو گذاشته کف دستش؛ تا خودشو از مخمصه بیاره بیرون. نیروهای عملیاتی برون مرزی رژیم بیشترشون لو رفته اند؛ هر چند که هنوز دستگیر نشده باشند. سوریه هم باتلاقیه که رژیم هر روز بیشتر توش فرو میره و عمداً هم بهش زمان میدن که بیشتر و عمیق تر در معادلهٔ سوریه درگیر بشه.
جملهٔ سوم : با اینکه همهٔ اتاقهای فکر رژیم میدونن که روسیه هیچگاه روی رژیم اسلامی به عنوان یک همراه استراتژیک حساب باز نکرده و همیشه از آنها سوء استفاده های تاکتیکی کرده است؛ باید فهمید که در این شرایط چه باجهایی رو دارن به روسها میدن که چند روز بیشتر درکنارشون بمونه.
جملهٔ چهارم : مانور های نظامی؛ تحرکات نظامی سنگین در اطراف خلیج فارس و مانورهای تدافعی برای کنترل بحران در قفقاز و آسیای مرکزی از طرف روسها؛ همهگی نشان از آشی دارند که برای ایران پخته شده است.

مؤخّره :

فراخوان ۲۵ بهمن از طرف سبزهای مذهبی؛ به فراخوان اول مهر سر لشکر هخا پیوست و نه تنها مرگ «سوسول بازی سبز» بلکه مرگ مدعیان رهبری جنبش اصلاحات را نیز اعلام نمود.
اما در مورد انتخابات اخیر؛ اتفاقات بسیاری افتاد که از نظر ها به دور ماند و همه احساس پیروزی کردند. انتخابات جنگی بود که همه در آن پیروز شدند. اما حتی یک نفر هم پیدا نشد که بپرسد که آیا چنین جنگی میتواند وجود داشته باشد؟ و تمامی طرفین پیروز شوند؟ در یک نبرد؛ یا یکی از طرفین پیروز میشود و یا هر دو طرف میبازند ( مانند جنگ ویتنام که همه در آن جنگ باختند).
رژیم میگوید که بسیاری از مردم شرکت کردند و همهٔ شان هم به آنها رای دادند. دروغی که حتی بسیجی های نفهم هم باور ندارند.
سبزهای مذهبی هم میگویند که چون ما تحریم کردیم و مردم شرکت نکردند؛ ما پیروز شدیم. اما سبز مذهبی دروغ میگوید. میپرسید چرا؟ توضیح میدم.
فرض کنید که به شما غذا نمیدهند تا شما را بوسیلهٔ گرسنگی بکشند. آیا شما میتوانید در حالی که به شما غذا نمیدهند؛ بگویید که اعتصاب غذا خواهید کرد؟ آیا به شما نمیخندند؟ داستان سبز مذهبی چنین بود. آنها انتخابات را تحریم نکردند؛ بلکه این بخش حاکم رژیم بود که آنها را راه نداد. تحریم زمانی معنی پیدا میکند که شما را راه بدهند و شما نروید؛ در حالی که سبزهای مذهبی برای اینکه راه داده شوند؛ مثل سگ له له میزنند. سبزهای مذهبی با شارلاتان بازی و سوء استفاده از نفهمیدگی افراد شبه سیاسی؛ چنین وانمود میکنند که تحریم کردند ولی دُم خروس خاتمی شیاد از زیر عبایشان زد بیرون و حالا در حال شستشوی گندی هستند که او برایشان بالا آورده است. خاتمی نیز گند خود را با گندی دیگر میشوید و میگوید که در برگهٔ رای خود به « جمهوری اسلامی» رای داده است؛ تا برای مدتی هم که شده برای سبز مذهبی « علوفهٔ سبز» تهیه کرده باشد و مدتی هم به نشخوار آن مشغول شوند.
در چنین شرایطی که رژیم به هیچکس اجازه نمیدهد که در انتخابات شرکت کند؛ مگر آنکه به کاندیداهای انها رای دهند؛ باید تحریم فعال به عنوان یک استراتژی مرحله ای به اجرا گذاشته میشد و آن به هم ریختن انتخابات و برگزاری تظاهرات بود. اما مردم بیش از آنکه سبزهای مذهبی بدانند؛ از آنها متنفرند و بی لیاقتی ها و دروغگوییهای آنه برای مردم بسیار آشکارتر از آن است که بتوانند کتمان کنند.
پرسش دوم این است که آیا رژیم حاکم در این انتخابات پیروز شد؟ پاسخ این است که به طور مرحله ای بله. ولی از نظر استراتژیک شکست بزرگی خورد که هیچکس بیشتر از اتاقهای فکر رژیم سوزش آنرا حس نمیکند.
پس از سالها تلاش؛ رژیم  در سال ۸۸ اولین گام بزرگ خود را برای تمرکز قدرت برداشت و تمامی جریانهای معتقد به رهبری پلورال آیة الله ها که به اصلاح طلبان شهرت دارند را از خود راند؛ هر چند که این روند با بیرون راندن گام به گام رفسنجانی کلید خورده بود؛ اما در سال ۸۸ پروندهٔ این جریانها به طور کلی بسته شد و حضور حاشیه ای آنها تنها به عنوان آخرین سنگر عقب نشینی تحمل میشود ؛ تا اگر زمانی کلیت نظام به خطر افتد از آنها به عنوان نیرویی که بتواند آب رفته را به جوی باز گرداند؛ استفاده نمایند. بعد از بیرون راندن این جریان نبرد قدرت برای تمرکز بیشتر ادامه داشت؛ اما جریان موسوم به بهار عربی و رخنهٔ آن به سوریه؛ که ستون فقرات هلال شیعی است؛ اتاقهای فکر رژیم را به این نتیجه رساند که در شرایط کنونی بهتر است که همچنان قدرت را در میان جناههای باقی مانده تقسیم کنند و شرایط بین المللی سنگین تر از آن است که بتوانند بخشی از نیروهای ماندهٔ خود را نیز دور بریزند. لذا دستور « پرهیز از تبدیل انتخابات به مسئلهٔ امنیتی» صادر شد و تنها به پاکسازی بخشهای کوچکی که معتقد به باز گردانیدن آب رفته به جوی؛ بودند را تصفیه نمودند. این امر نشان میدهد که رژیم در تصمیم خود بسیار جدی است. لذا رژیم سعی نمود بخشی از نیروهایش را که ریزش کرده بودند را دوباره جمع آوری نماید؛ اما بیشتر از این به پیش نرفت و هیچ دری را نگشود؛ مگر در « توبه». لذا تصمیم گرفته شد که به انتخابات محدود بسنده کنند. زیرا حرکت به سوی انتخابات گسترده  هیچ سودی به جز رسواییهای سال ۸۸ برایشان نخواهد داشت و چه بسا نیروهای بیشتری را از دست بدهند. رژیم در این مقطع بدون هیچ مقاومتی از سوی طرف مقابل؛ به خواست خود رسید. انتخاباتی آرام که به نتیجه ای دلخواه انجامید. در حالی که انتخاباتی گسترده میتوانست نتیجهٔ وخیمی به بار آورد. بنا بر این ادعای پیروزی « خانه نشینان» که نامش را تحریم گذاشتند؛ حتی بی محتواتر و ذلیلانه تر ازفراخوان راهپیمایی سکوت بود و این یعنی : جنبش سبز سوسولها مرد؛ زنده باد انقلاب مردان و زنان پیروان راه بابک خرمدین.
اما از سوی دیگر رژیم نیز بازندهٔ استراتژیک این میدان بود؛ زیرا بخشی از نیروهای بالفعل و بالقوهٔ رژیم اکنون به صدای بی بی سی و صدای آمریکا دل بسته اند. اکنون کشورهای غربی به شکار دلبستگان هر چه بیشتر به کمین نشسته اند.

کژدم