۱۳۹۲ فروردین ۹, جمعه

رژیم سوریه و سپاه قدس به زودی با شکستهای سنگین روبرو خواهند شد

طبق اخباری که از طرف منابع اطلاعاتی غرب منتشر شده است؛ رژیم عربستان سعودی موفق به خریداری سیستمهای آتشباری موشکی روسی از کشورهای بالکان در برابر پول نقد شده است و این جنگ افزارهای بسیار سنگین از طریق همکاری ترکیه به سوی سوریه در حرکت هستند و به سلفی - جهادیهای «جبهة النصره» تحویل داده خواهند شد.
آشنایی و آموزش نیروهای «جبهة النصره» برای استفاده از این سلاحها زنگ خطری برای مردم ایران است. در صورت فروپاشی هلال شیعی و شکست رژیم اسلامی در جبهه های خارجی  «سوریه - عراق - لبنان»؛ نیروهای سلفی - جهادی از طریق ترکیه و عراق و مرزهای شرقی با حمایتهای سنگین کشورهای عربی و امیرنشینهای حوزهٔ خلیج فارس به سوی ایران گسیل خواهند شد. یکی از استراتژیهای منطقه ای که دولت ترکهای عثمانی در برقراری صلح با سازمان « پ.ک.ک» دنبال میکند ایجاد محیط امن نظامی در درون مرزهای خود برای آمادگی به تصرف در آوردن بخشهایی از ایران است که در آینده میتواند به عنوان اهرم های فشار سنگین بر حاکمیت آینده ایران مورد استفاده قرار گیرد. مردم ما باید بدانند که این خطر بسیار جدی است و از هم اکنون برای رودر رویی با آن به طور مستقل آماده شوند. شاید اکنون به خاطر پرده پوشی های رژیم اسلامی در جهت قدر قدرت نشان دادن خودشان؛  این خطر احساس نشود؛ اما با توجه به مسیر حرکت حوادث میتوان فهمید که آمریکا و اروپا از هرگونه دخالت مستقیم در معادلات خاورمیانه پرهیز میکنند و خط قرمزهای خود را برای دخالت مستقیم تغییر داده اند و میدان را برای بازیگران عرب منطقه و ترکهای عثمانی باز گذاشته اند. بازگشت پرویز مشرف به پاکستان و باز شدن دفتر طالبان در قطر در شرایط کنونی را نباید امری عادی قلمداد نمود و دست کم گرفت.




سیستم موشک انداز موسوم به MRLS - Hurricane  با موشکهایی به وزن ۸۰۰ کیلوگرم و برد ۷۰ کیلومتر میتوانند در نبرد میان نیروهای مخالف بشار اسد و ارتش بشار اسد به عنوان سلاحهای Game Changer به حساب آورده شوند. این سلاحها در مرحلهٔ نخست پایگاه هوایی حلب موسوم به «نایراب» را مورد هجوم قرار خواهند داد تا بخش بسیار مهمی از امکانات روسیه و رژیم اسلامی حاکم بر ایران در رابطه با انتقال سلاح به سوریه را از میان ببرند. سرنگونی هواپیمای باری رژیم اسلامی بر فراز دمشق (اینجا) و (اینجا) نخستین اولتیماتوم عملی به رژیم ولی فقیه فرزانه بود که بعد از مذاکرات بی ثمر جان کری و نوری المالکی در عراق به اجرا در آمد.
آنهایی که استفاده از این سلاحها را یاد بگیرند و به ایران گسیل شوند؛ به جز ویرانی و کشتار جمعی ایرانیان چیزی به ارمغان نخواهند آورد. رژیم اسلامی حاکم تا زمان وقوع حادثه به خاطر صرف نیروهای انسانی و مالی در سوریه و عراق و لبنان و تحریمهای اقتصادی به شدت تضعیف خواهد شد و اگر مردم ایران به طور مستقل وارد عمل نشوند؛ در آن زمان عده ای مجبور خواهند شد تا در کنار سپاه پاسداران و نهایتاً در جهت حفظ رژیم آخوندها بجنگند و این آن چیزی است که رژیم در پشت پردهٔ پنهانکاریهایش به دنبال آن است تا بار دیگر مردم را به بهانهٔ جنگ میهنی در حول محور خود و برای حفظ حاکمیت غارتگران اسلامی بسیج نماید. ما آرام آرام به لحظات سرنوشت سازی نزدیک میشویم که متاسفانه هم از طرف اپوزیسیون قلابی و بویژه رضا پهلوی از مردم پنهان نگاه داشته میشود. اپوزیسیون قلابی در صدد است تا مردم در شرایط وانفسا و اضطراری قرار بگیرند و از روی اضطرار به حاکمیت آنها تن دهند. اپوزیسیون قلابی مبارزه را تا حد «هر کسی یک رای دارد که باید در رفراندوم آنرا به صندوق بیندازد» پایین آورده ساده سازی میکنند و هیچ تصویری از اوضاع وحشتناک آینده را برای مردم ترسیم نمیکنند و حد اکثر از «احتمال تجزیهٔ ایران» سخن میگویند و در پشت بند آن از مردم میخواهند که برای جلوگیری از تجزیهٔ ایران به آنها روی آورند. اما مردم ایران باید بدانند که توفان سهمگینی به سوی میهنمان در حال وزیدن است و مردم باید از هم اکنون خود را آماده سازند تا به خودشان تکیه کنند؛ زیرا نه اپوزیسیون قلابی و نه رژیم کثیف حاکم؛ به فکر آنها نیستند و نخواهند بود و آنچه که هر دو جریان به آن می اندیشند شکار ماهی «قدرت سیاسی» از درون رودهای  خونی است که جاری خواهد شد.

کژدم 

۱۳۹۲ فروردین ۷, چهارشنبه

تحلیلی بر رویدادهای ۱۰ روز گذشته

پیشگفتار

اگر میخواهید به اخبار دروغ و هدایت شده از طرف وزارت اطلاعات رژیم ناب محمدی دسترسی داشته باشید؛ یا «پیک نت» را بخونین و یا به برنامه های «قوری زاده» گوش بدین؛ اگه میخواهید مزخرفات بشنوید به رادیو تلویزیونهای لوس آنجلسی گوش بدین؛ اگه میخواهید جزوهٔ جین شارپ رو فوتِ آب بشین و روشهای «بیایید دور هم جمع بشیم وهیچ کاری نکنیم» رو یاد بگیرید به مصاحبه های آقای رضا پهلوی گوش بدین؛ اگه میخواهید به بحثهای شرکت بکنیم و یا شرکت نکنیم بپردازید؛ «روز آنلاین» بخونید... ولی اگه خدای نکرده خسته شدید و خواستید که برای تفریح هم که شده یک کمی هم «لاطایلات» بشنوید و یا اینکه اگه خیلی خسته شده اید و میخواهید هیچی نشنوید به «رادیو تندر» گوش بدین.
اما اگه خواستین چیز تازه ای بشنوید..... بیایید اینجا.

خبرهای هسته ای و موشکی

چندی است که از لیدی گاگای هسته ای (فریدون عباسی) خبری نیست تا بگوید که یک میلیون سانتریفوژ در حال آماده شدن است  که قادر هستند در هر ساعت ۲۰ تُن اورانیوم را تا غلظت ۵۵ درصد غنی بکنند.....گویا وزارت اطلاعات برای اینکه این شخصیت وزین اتمی را ملعبهٔ عام و خاص نکند؛ تصمیم گرفت که خبر انفجار عظیم در «فردو» را از طریق یکی از عوامل سابق خود و «قوری زاده» که مانند پیک نت همیشه افرادی از داخل رژیم و بغل گوش آخرین خامنه ای فرزانه؛ برایش خبر میفرستند منتشر کند. سود این خبر را وزارت اطلاعات برد و بی آبرویی انتشار خبر برای برخی وبسایتها و کارشناسان هسته ای کشورهای غربی که باور کردند؛ ماند. قوری زاده هم که آبرویی ندارد که برود و زنبیلش پر است از این کثافتکاریها و به همین دلیل هم هست که وبسایت العربیه که از قوری زاده به عنوان کارشناس استفاده میکند؛ فقط قصه های عرب پسند میبافد. این خبر با کشانده شدن به رسانه های غربی و شدت تبلیغاتی که بر روی آن انجام گرفت حتی سازمان بین المللی انرژی اتمی را وادار کرد که این خبر را تکذیب کند و وزارت اطلاعات رژیم با این بازی توانست به افکار عمومی مردم غرب در باور کردن به آنچه که از رسانه هایشان میشنوند لطمه بزند. اما این سناریوی وزارت اطلاعات با سناریوی دیگری ادامه یافت که خبرش در «العربیه» منتشر گردید که البته بدون حضور فعال قوری زاده نمیتوان تصور انتشارش را داشت. خبر اخیر از این قرار بود که تعدادی تصاویر ماهواره ای از پایگاه نظامی پرچین منتشر شده است که کارشناسان را در رابطه با پاکسازی این پایگاه از وجود ذرات اتمی ناشی از آزمایش «ماشهٔ اتمی» مطمئن ساخته است. اما قضیه وقتی بودار میشود که بنا به نوشتهٔ «العربیه» (اینجا) وبسایت اطلاعاتی-امنیتی «مشرق نیوز» نیز در رابطه با آن اظهار نظر نموده و آنرا تکذیب نمیکند و به قضیه بال و پر میدهد (مشرق نیوز این مطلب را این مطلب را به دستور اربابانش حذف کرده است)؛ اما گلپا نیوز آنرا همچنان در وبسایت خود نگهداشته و برای اینکه بی سند نمانیم به تصویر زیر نگاه کنید:

اما تمامی داستان به ویدیوی زیرین مربوط است:


آنچه که در این تصاویر دیده میشوند میتوانند Decoy بوده و لزوماً واقعی نباشند و برای فریب دادن نیروهای مهاجم ساخته شده باشند. پرسش اینجاست که شخصی که خود را «رضا کهلیلی» و مامور سازمان «سیا» معرفی میکند و ادعا دارد که با Google Earth این کشف بزرگ را انجام داده است؛ متوجه این قضیه است که اگر ایشان با Google Earth توانسته است چنین کشفی بکند؛ لابد بسیاری از سازمانهای اطلاعاتی که هم مجهز به ماهواره های تجسسی نظامی هستند و هم «گوگل» را میشناسند آیا از وجود چنین تصاویری آگاهی نداشته اند؟ پاسخ این سوال بسیار مشخص است و آقای رضا کهلیلی چیز جدیدی کشف نکرده است و  با توجه به تاکیدی که بر جملهٔ «من در دهه های ۸۰ و ۹۰ میلادی عضو سازمان سیا بودم» هدف دیگری را دنبال میکند که بعضی از اعضای احمق اپوزیسیون متوجه آن نیستند؛ مانند نهاد مردمی که چندی پیش با این شخص مصاحبه ای انجام داده است. نقشی که این شخص در حال اجرای آن است؛ بازتولید سناریوی «مدحی و گروه یاران» اوست که توسط قوری زاده به عنوان «سر پل اطلاعاتی» تا خرخرهٔ عده ای از این مجسمه های بلاهت فرو رفت. از سوی دیگر نوع برخورد مشرق نیوز و گلپا نیوز؛ بند را آب میدهد و نشان از آن دارد که وزارت اطلاعات در این پروژه دخالت دارد. حال پرسش این است که رژیم از این قضیه چه سودی میبرد؟ شاید بعضی ها بگویند که رژیم به دست خودش؛ اطلاعات محرمانهٔ خود را لو نمیدهد؛ اما مسئله این است که با توجه به وجود ماهواره های عکس و فیلمبرداری دقیق؛ چیزی به نام «اطلاعات محرمانهٔ روی زمین» از میان رفته است و بازیهای روی زمین باید توسط «ماکت» و دادن اطلاعات قلابی فراوان اداره شود. از سوی دیگر با نمایش چنین ویدیویی از طرف فردی که خود را مامور سابق سازمان سیا معرفی میکند؛ خوراک تبلیغاتی برای قدرت نمایی دروغین رژیم در میان ساده لوحان و «حزبلبلی ها»  در زمان پیش از انتخابات ۹۲ را فراهم میکند که ادامهٔ همان روند شلیک میمون به فضا و ساخت جنگندهٔ فوق مدرن قاهر ۳۱۳ و ادعاهای تبلیغاتی فریدون عباسی (لیدی گاگای هسته ای) در رابطه با تعداد سانتریفوژها و به آب انداختن ناوشکن جدید است. در شرایط کنونی رژیم ناب محمدی به این گونه تبلیغات و پیروزیها و قدرت نماییهای قلابی نیاز شدیدی دارد تا بتواند شکستهای سنگین خود در سوریه و نارضایتی عمومی مردم و عدم استقبال مردم از انتخابات را تحت پوشش قرار دهد. لذا بهتر است که این مسئله در حد مزخرفات تبلیغاتی و نمایش رژیم مانند آزمایشهای فوتوشاپی موشکها قلمداد نمود و نه بیشتر.

خامنه ای (عَزّ و جل) و مشائی (منحرف)

 آخرین حضرت آیت اللهی روی زمین اسلام اخیراً سوره ای نازل فرموده اند که یکی از آیات آن این بود: بگذارید همهٔ سلیقه ها در انتخابات شرکت کنند.
اصلاح طلبان قند توی دلشان آب شد و دلشان به تاپ تاپ افتاد که با توجه به احادیث قدسی که از حضرت عسگراولادی در رابطه با موسوی و کروبی نقل شده است و همچنان ادامه دارد احتمال بازگشت به سر سفرهٔ غارت اسلامی فراهم شده است. اما با اظهارات اخیر احمد خاتمی ملقب به «خر گردن» در رابطه با «اهل فتنه» و بر زبان نیاوردن نام مشائی منحرف؛ کاملاً مشخص شد که منظور آخرین ولی فقیه از نزول آن آیهٔ مبارکه؛ دادن اجازه به شورای نگهبان است تا صلاحیت مشائی را بپذیرند و وبسایت بازتاب نیز با تغییر سمت و سوی تبلیغاتش نشان داد که آیهٔ مبارکه را به جان و دل شنیده است. این وسط تنها «حزبلبلیهای الاغ» نفهمیده اند که خامنه ای اولین شخصی است که به «مشائی»  و یا فردی همسو با ایشان (یکی از منحرفین) رای خواهد داد و برای حزبلبلیهای بدبخت تنها یک گلوی جر خورده خواهد ماند که دهها بخیه میخواهد. (حزب اللهی های باهوش میدانند که گلویشان در کدام قسمت بدنشان قرار دارد و به همین دلیل ضرورتی برای توضیح در بارهٔ آناتومی حزب اللهی ها وجود ندارد)

سوریه و سکوت اسرائیل-آمریکا

سکوت سنگین و پرمعنی آمریکا و بویژه اسرائیل؛ با اینکه میبینند که «جبهة النصره» در حال گرفتن بخشهای مهمی از بلندیهای جولان است ولی صدایشان هم در نمی آید در حالی که وبسایت امنیتی «دبکافایل» نگرانیهای شدید و تبلیغاتی خود را از حضور سلفی-جهادیها در مرزهای اسرائیل اعلام مینماید نشان از آبستن بودن سوریه و لبنان برای حوادثی شگرف دارد و استعفای میقاتی نیز نشان داد که بحران سوریه به شدت توانسته است تا عمق سطوح حکومتی لبنان پیش رود. بنا بر گزارش «دبکافایل»؛ القاعدهٔ عراق در تلاش است تا مقدار زیادی گاز «کلرین» را از عراق به سوریه منتقل نماید. استفاده از این گاز در سوریه و استفادهٔ متقابل رژیم اسد از سلاحهای شیمیایی و یا بالعکس؛ میتواند ضرورت دخالت نظامی خارجی را به گزینهٔ نخست تبدیل کند و اسرائیل نیز به سهمیهٔ دیرینهٔ خود یعنی حزب الله لبنان رسیدگی نماید. عدم اظهار نظر در رابطه با حوادث مصر و به حال خود رها کردن محمد مرسی نیز نشان از آن دارد تا مصریها فعلاً با مشکلات درونی و روزافزون خود مشغول باشند و قدرت بازیگری در منطقه را از دست بدهند از سوی دیگر واگذاری کرسی سوریه در اتحادیهٔ عرب به مخالفین رژیم اسد و تصویب تسلیح گروههای مبارز سوری توسط کشورهای عربی به انتخاب خود؛ ضربهٔ دیگری بر رژیم جمهوری اسلامی ناب محمدی ایران است که با اختراع هزار فروند جنگندهٔ فوق مدرن نیز قابل جبران نیست.

کرهٔ شمالی و خوشبختی اتمی

خامنه ای فرزانه چندی پیش فرمودند که رسیدن به قله نزدیک است و فقط باید تعداد سانتریفوژها را زیاد نمود تا شدت جریان ظهور موعود(عج) نیز بالا برود و مشائی فرزانه نیز گفت که آمدن بهار (عج) نزدیک است. در پی این فرمایش تاریخی چند هفتهٔ پیش کرهٔ شمالی به قله رسید و اکنون هر روزه در حال جشن و سرور و شادمانی و چلوکباب خوردن هستند و تمامی مشکلاتشان حل شده است. رهبر فرزانهٔ کرهٔ شمالی که خود از خدایان بصیرت است؛ بعد از «جشنهای ملی قلّه» مشاهده نمود که به خاطر مصرف زیاده از حد چلوکباب و شیر و عسل «انهار یلتقیان»؛ ارتشی هایش تنبل شده اند و به همین دلیل به ارتش آماده باش کامل جنگی داده است. آزمایش رسیدن به قله در کرهٔ شمالی که با پول مردم ایران انجام گرفت اکنون مانند استخوان ماهی سفید در گلوی رهبر فرزانهٔ کرهٔ شمالی گیر کرده است. با دیدن وضعیت فعلی کرهٔ شمالی در اوج قله ها و با توجه به روند اقتصادی و فرو ریزی دژ هلال شیعی میتوان به معجزهٔ پیشگویی رهبر فرزانهٔ ناب محمدی پی برد و آیندهٔ مردم ایران و رژیم را در قلهٔ موعود مشاهده نمود. همچنین رهبر جهان اسلام فرمودند که به «صلح حدیبیّه» با آمریکا و اروپا امیدی ندارد؛ چون ۱+۵ میدانند که بعد از «صلح حدیبیه» چه بر سر ابوسفیان آمد؛ اما بهتر است به مذاکرات ادامه دهید تا به قله برسیم و برویم چلوکباب بخوریم و آمادهٔ آماده باش جنگی شویم. گفته میشود که بعضی از فرماندهان از حضرت آیةاللهی (عزّ و جل) پرسیده اند که چه اخباری را در این راستا به قوری زاده و پیک نت بدهیم تا منتشر کنند؟ آخرین ولی فقیه مسلمانان کائنات نیز فرمودند که خبر رای دادن به «رهبر منحرفین» در انتخابات را آرام آرام منتشر کنید؛ زیرا آندفعه که فرمودیم به ناطق نوری رای بدهید؛ ناطق نوری تبدیل به نجاست شد و باید یاد گرفت و بصیرت داشت.

کژدم
 






۱۳۹۲ فروردین ۲, جمعه

بیانیهٔ رسمی اعلام موجودیت «پیشگامان کاویانی فراخوان انجمن پادشاهی ایران»

با شادباش باش گفتن نوروز باستانی که نشانهٔ دمیدن زندگی نوین در کالبد خفتهٔ زمستانی است و با آرزوی تندرستی و شادکامی برای همهٔ هم میهنان؛ من (کژدم) این افتخار را دارم که بیانیهٔ اعلام موجودیت گروه «پیشگامان کاویانی فرخوان انجمن پادشاهی ایران» را در این وبلاگ منتشر نمایم. یاران کاویانی پیشگامان به زودی وبسایت رسمی خود را خواهند داشت و تا آن زمان بیانیه های رسمی این یاران در وبلاگ کژدم منتشر خواهد گردید.
باشد که همراه با نوروز خجسته زندگی دوباره در یخبندان زمستان سیاسی سرزمینمان دمیده شود.

کژدم





                              
           بیانیهٔ رسمی اعلام موجودیت «پیشگامان کاویانی فراخوان انجمن پادشاهی ایران»


پیشگفتار

اکنون ۳۴ سال از فاجعهٔ ۵۷ و برقراری حاکمیت تازی پرستان اسلامی بر سرزمین ایران میگذرد و آنچه که به نام گروههای اپوزیسیون نامیده میشوند؛ هنوز نتوانسته اند برنامه ای فراگیر و قابل لمس به عنوان یک برنامهٔ آلترناتیو در برابر حاکمیت کنونی تهیه و تدوین نموده و سازمانهای اجرایی نمودن آن برنامه ها را بوجود آورند. لذا بسیاری از پرسشهای بنیادی هم درعرصهٔ نظری و هم در عرصهٔ عملی شدن یک حاکمیت دموکراتیک و ایجاد وحدت ملی بی پاسخ مانده اند؛ هرچند که مدعیان مبارزه با ساده سازی مسائل مهم و گرفتار شدن در خود فریبی و عوام فریبی مفرط؛ تلاشی بی وقفه برای به کرسی نشاندن افکار کلیشه ای خویش مینمایند؛ اما برخلاف انتظار آنها هنوز اکثریت بزرگی از مردم ایران خریدار این اندیشه ها نبوده اند و تمامی تلاشهای نیروهای اپوزیسیون از مرز تلاشهایی هم سنگ با مبارزات انتخاباتی  فراتر نرفته است و هرگز از سوی مردم به عنوان یک نیروی آلترناتیو پذیرفته نشده اند و اگر نظریه پردازیهای کلیشه ای و مبارزات میدانی عاریه ای به همین منوال پیش بروند؛ هیچگاه پذیرفته نخواهند شد. جمهوریخواهان سخنی بیش از مثال زدن جمهوریهای پیشرفتهٔ اروپایی و آمریکا و مدینهٔ فاضله نامیدن آنها برای گفتن ندارند و سلطنت طلبان نیز به همین درد گرفتارند و در مناظرات و بحثهای کثیرالانتشار خود تنها به بر شمردن مزایای کشورهای سلطنتی اروپایی بسنده میکنند و آنچه که در این گفتارها همیشه غایب بوده است تجزیه و تحلیل ساختارهای سیاسی؛ اجتماعی؛ اقتصادی و مدنی جوامعی است که به عنوان مدینهٔ فاضله به مردم ایران نمایانده میشوند. آنچه که همیشه غایب بوده؛ عدم بررسی و تجزیه و تحلیل روند تاریخی دگردیسی در جوامع غربی و عدم بازگشایی تحلیلی تاریخ ایران باستان در پیش و بعد از اسلام و نهایتاً عدم بازگشایی تحولات ایران بعد از به روی کار آمدن سلسلهٔ ننگین صفوی و حاکمیت فرهنگ تازی پرستی شیعی مسلک و ناسیونالیسم شیعی بوده است و غایب بودن چنین مسائلی در گفتمانهای سیاسی مربوط به سرزمین ایران هستند که نه تنها تمامی گفتارها را از محتوای ساختار تاریخی اش تهی میسازند؛ بلکه آینده ای کلیشه ای و تهی از محتوای ایرانی را پیشنهاد میکنند که چون از دل بر نمی آید؛ بر دل هم نمینشیند. از سوی دیگر بوجود آمدن ناسیونالیسم کور و ظاهراً میهن پرستانهٔ پان ایرانیستی صفوی و مقدس انگاری تمامی پادشاهان و شیوه های حکومتی پیش از اسلام و عدم برخورد نقادانه با آن سیستمهای حکومتی و رابطهٔ آنها با ساختار اقتصادی و اجتماعی در دوره های خاص  خود و از سوی دیگرآویختن به آلترناتیو سازیهای فرهنگی برمبنای آیین زرتشتی؛ چنان ملغمه ای را بوجود آورده است که مبنای آن نه بر اساس خردگرایی ایرانی و ریشه ای ترین آیین نیاکانی ما یعنی پندار نیک-گفتارنیک-کردار نیک؛ بلکه بر تعصبات کوری بنا شده است که نتیجهٔ برخورد کور انعکاسی با فرهنگ تازی پرستانهٔ حاکم است؛ اینچنین ملغمه ای نه تنها از دادن پاسخهای منطقی و ملموس به نسل جدید ایران برای ساختن ایرانی نوین ناتوان مانده بلکه توانایی تولید اندیشه را در گفتمان های سیاسی و فرهنگی با تابو سازیهای ظاهراً ناسیونالیستی از میان برده و مدعیان رهبری اپوزیسیون را به عده ای «نا فرهیخته» و غیر قابل اعتماد تبدیل نموده است.
ایرانیان نیز مانند سایر ملل آیین هایی خردمندانه و بیخردانه داشته اند. پرسش این است که چرا باید به جای دشمنی خردمندانه با آیین تباهی تازیان؛ حتی آیینهای نابخردانهٔ نیاکانی مان را دستاویز قرار دهیم؟ مگر تازینامه و آیین تباهی تازیان خود گویای پلیدیها و زشتیها و غیر انسانی بودن خود نیست؟ چگونه میتوان به تقسیم بندی اجتماعی اقتصادی هندویی (کاستها و طبقات) و حاکمیت طبقهٔ انگلی مغ ها که ساسانیان مخترعش بودند افتخار کرد؟ چگونه میتوان به ویرانی وحشتناک آثار اشکانیان که توسط ساسانیان انجام گرفت افتخار نمود؟ مگر در آیینهای نیاکانی ما اندیشه های نیک و خردمندانه کم هستند؟ ایران در دورهٔ ساسانیان؛ حاکمیت مغ ها را که یکی از نا بخردانه ترین آیین های نیاکانی ماست را تجربه کردند و با ظهور سلسلهٔ ننگین صفوی این آیین به شکل شیعی آن بازتولید شد و این در حالی است که آیین نیاکانی دیگری نیز در تاریخ ایرانیان وجود داشته است که این دار و دستهٔ انگلی (روحانیت) را از بودن در میان مردم و فریب آنها برای سربازگیری و رسیدن به قدرت بر حذر میداشت و آنها را به زندگی در کوهها دعوت مینمود (سکولاریسم واقعی). در آیینهای نیاکانی ایران هم «انتخاب پادشاه» و هم «موروثی بودن پادشاهی» را به یکجا داریم؛ اما میدانیم که هر پادشاهی که منتخب مردم بوده است؛ فرهیخته ترین و نیک اندیش ترین و عادل ترین فرزند ایران در زمان خویش بوده است که با فراخوان و تشکیل انجمن پادشاهی انتخاب شده بوده است؛ در حالی که پادشاهانی که بر اساس وراثت بر تخت نشسته اند همیشه منشاء خیر و برکت برای این سرزمین نبوده اند و از سوی دیگر آیین وراثت در پادشاهی منشاء بسیاری از بحرانهای درونی در خانواده های پادشاهی بوده است که متاسفانه به جای درک این واقعیت که موروثی بودن پادشاهی یک امر بحران ساز بوده است؛ متفکرین  تاریخ شناس ما به دنبال این هستند که در این بحرانها حق با چه کسی بوده است؛ در حالی که آنچه که باید مورد توجه قرار گیرد علت اصلی بوجود آمدن این بحرانهاست که بیش از هر چیز ریشه در «پادشاهی موروثی» داشته است. پادشاهی موروثی به همان اندازه مسخره و نابخردانه است که به عنوان مثال؛ بعد از مرگ انشتین فرزند ۱۵ سالهٔ او را به ریاست آکادمی علوم آمریکا بگمارند. آیا باید بهترین ها را برگزینیم و یا بر اساس تعصب کورکورانه؛ هر دو آیین را پاس بداریم؟ اگر مطالعه و اندیشیدن و گزیدن را به سویی نهیم؛ چاره ای جز کلیشه سازی بی محتوا و نابخردانه در پیش رویمان نخواهد ماند و باید خود را برای تکرار مکرر شکستها و بوجود آمدن بحرانهای بعدی آماده سازیم. روشنفکران سدهٔ اخیر ایران هرگز دارای اندیشهٔ بومی نبوده اند؛ یا به دامن تازی پرستی صفوی و یا به دامن کلیشه برداری از اندیشه های غرب افتاده اند. گویی که همه چیز بر سر سفرهٔ دانش بشری آماده و چیده شده است و تنها باید دور آن سفره نشست و احترام میزبان را پاس داشت و سخنی تازه بر زبان نیاورد.

انجمن پادشاهی چیست؟

در عصر نوین؛ این نام خوشاهنگ ایرانی توسط استاد فرود فولادوند گوشهای ایرانیان را نواخت؛ این بزرگمرد تاریخ معاصر ایران؛ نخستین کسی بود که با برقرار کردن رابطه با طیفهای بسیار گستردهٔ مردم ایران؛ از روستائیان تا شهر نشینها؛ اندیشه های آیین تباهی را که تا آنزمان به عنوان «مقدسات مردم» و «باورهای دینی مردم» از گزند تیغ تیز انتقاد گریخته بود؛ به کمند توانای «بازگشایی تازینامه» انداخت و تقدس دروغین و پیکر متعفن این آیین ننگین را که همهٔ تباهکاریها را به عنوان فرامین خدا مشروع نموده است؛ با تیغ تیز انتقاد سر برید و این یک نقطهٔ عطف مهم در دگردیسی فرهنگ حاکم ابتذال تازی پرستانهٔ مبتنی بر پذیرش سلطهٔ تازیان به بازگشت به هویت ملی و گشوده شدن راه بازگشایی آیینهای نیاکانی به شمار می آید. اما این پیام استاد هنوز به نیکی دریافت نشده است. ذهن تربیت شدهٔ ۱۴۰۰ سالهٔ ایرانیان به عنوان «ایمان آورندگان» بسیاری از ایرانیان را از منجلاب «تازی پرستی کورکورانه» به باتلاق «نیاکان پرستی کورکورانه» کشانیده است و اندیشه های پان ایرانیستی برگرفته از افکار ظاهراً ناسیونالیستی سلسلهٔ ننگین صفوی که تا پایان عصر سلطنت خاندان پهلوی به عنوان تنها راه میهن پرستی ارائه میشد؛ در این کج اندیشی نقشی به سزا داشته است. اکنون زمان آن رسیده است که «ناسیونالیسم ایرانی» مبتنی بر «سرزمین و مردم»؛ به جای «سرزمین به مفهوم خاک و چهارچوب ارضی» بنشیند تا بتوان به «وحدت ملی» که آرزوی رویایی همهٔ ایرانیان است؛ به شیوه ای ایرانی جامهٔ عمل پوشاند و به فرهنگ غالب ایرانی تبدیل نمود.
استاد فرود فولادوند؛ در برهه ای از تاریخ ایران قرار داشت که سلطنت خاندان پهلوی به انتهای راه رسیده و حاکمیت تازی پرستان به رهبری خمینی گجستک و پشتیبانی دشمنان سوگند خوردهٔ ایران برقرار شده و آنچه که در آخرین روزهای حکومت خاندان سلطنتی پهلوی به نام «شورای سلطنت» تشکیل شده بود و ریاست آنرا بانو فرح پهلوی بر عهده داشت؛ به یاس سیاسی دچار گردیده و اثری از فعالیت سیاسی «شورای سلطنت» دیده نمی شد و سپس آقای رضا پهلوی نیز از سوگند خویش برای گرفتن تخت و تاج اظهار پشیمانی نموده و استاد فرود فولادوند پس از ۲۲ سال تلاش پیگیر برای قانع کردن خاندان سلطنت پهلوی؛ از کار آمدی این خاندان مایوش میشوند و برای زنده نگاه داشتن «شورای سلطنت»؛ با مزین کردن این نام عربی به نام ایرانی «انجمن پادشاهی ایران» تلاش نوینی را آغاز مینمایند.
گروه سیاسی که استاد فرود فولادوند با جمعی از افراد ایرانیار و هم فکرخویش به نام «انجمن پادشاهی ایران» تشکیل داده بودند؛ در تعریف ضرورت وجودی خود دو مسئله را مطرح مینمود. نخست اینکه:  «انجمن پادشاهی ایران تشکلی است که در نبود پادشاه وظایف او را بر عهده دارد». دوم اینکه: «انجمن پادشاهی ایران وظیفهٔ سرنگونی رژیم انیران اسلامی و انتخاب پادشاه آیندهٔ ایران؛ از میان بهترین فرزندان آریابوم را بر عهده دارد.» لذا آنچه که از طرف استاد فرود فولادوند به نام «انجمن پادشاهی ایران» معرفی میشود؛ بنا بر تعریفِ نخستِ ضرورتِ وجودی خویش تنها مترادف فارسی نام «شورای سلطنت» بوده و هیچ سنخیتی با «انجمن پادشاهی نیاکانی» نداشته است و همچنین بنا بر تعریفِ دوم ضرورتِ وجودی خویش تنها میتوانست در حد یکی از «انجمنهای کاویانی» مطرح باشد که برای «تشکیل انجمن پادشاهی ایران» به شیوهٔ نیاکانی مبارزه میکند.
در گام بعدی چنین مینماید که استاد فرود فولادوند اندیشهٔ سلطنت طلبانه را به سویی نهاده و با تدوین «آیین ریشه ای»؛ روند دگردیسی از اندیشه های سلطنت طلبانه؛ به سوی نهاد پادشاهی مبتنی بر آیین نیاکانی شکل میگیرد. اما همچنان دو گام دیگر نیز برای کامل شدن این دگردیسی آرمانی در پیش روی ایشان قرار داشت؛ نخست پذیرش آیین «فراخوان انجمن پادشاهی به شیوهٔ نیاکانی» برای انتخاب پادشاه و دوم سازماندهی نهادهای کاویانی برای مبارزات گسترده با حاکمیت آیین تباهی بودکه متاسفانه استاد فرود فولادوند در این مرحله از روند تکاملی اندیشه هایشان بازماندند و جمعی از یاران ایرانیار خویش را همچنان به عنوان «انجمن پادشاهی ایران» قلمداد نمودند که در مقایسه با آیین نیکانی میتوان آنرا «انجمنی خود خوانده» نامید و یا گروهی همانند گروههای سیاسی دیگر که نامی بر خود نهاده اند قلمداد نمود و نه بیشتر از آن. در رابطه با گام دوم نیز همین بس که بعد از ناپدید شدن استاد؛ آن جنبش عظیم ناگهان از هم فرو پاشید و گروههای خودخواندهٔ دیگری با به یدک کشیدن همان نام ظهور کردند که خود گویای ضعفهای عمیق ساختاری در درک شیوه های مبارزاتی و سازماندهی بود. کافی است که تنها بدانیم که جنبشی که به نام انجمن پادشاهی ایران و به رهبری استاد فرود فولادوند به وجود آمد؛ نه تحت ضربات سنگین وزارت اطلاعات و نیروهای نظامی دشمن؛ بلکه تنها با رفتن استاد از هم فرو پاشید!!؟ تا عمق فاجعه را بیشتر لمس کنیم.
بر اساس آیین نیاکانی «انجمن پادشاهی» را سران و رهبران قبایل و عشایر و اقوام ایرانی تشکیل میدادند و وظیفهٔ این انجمن انتخاب پادشاه از میان بهترین و شجاع ترین و فرهیخته و عادلترین فرزندان ایران به عنوان پادشاه برای تشکیل اتحادیه ای بزرگ از ایرانیان بوده است و اینچنین بود که اتحادیهٔ بزرگی از ایرانیان بوجود می آمد که پادشاه برگزیدهٔ آنها نماد وحدت ملی اقوامی بود که او را بر میگزیدند و این شیوهٔ انتخاب ریشه در ساختار اقتصادی اجتماعی آن دوران داشت که جوامع ایرانی بر اساس همخونی و زمین تعریف میشدند (قبایل). اما در عصری که ما زندگی میکنیم بنابر ساختار اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کنونی ایران که برآیند عوامل بسیار زیادی است که شرح آن در این گفتار نمیگنجد؛ افرادی که باید به عنوان اعضای انجمن پادشاهی ایران برگزیده شوند؛ طبعاً به خاطر زوال زندگی قبیله ای روسای قبایل نخواهند بود بلکه اعضای آن؛ رهبران قابل اعتمادِ گروههای گوناگون اجتماعی خواهند بود که منافع مشترک و جایگاه اجتماعی؛اقتصادی؛سیاسی و فرهنگی تعریف شدهٔ نوینی دارند. به عنوان مثال اگر در زمان انقلاب موسوم به مشروطیت؛ به جای آرمان «سلطنت مشروطه» اندیشهٔ به پا داشتن نهاد پادشاهی به شیوهٔ نیاکانی مد نظر قرار میگرفت اعضای انجمن پادشاهی ایران افرادی همچون ستارخان و باقرخان و سایر رهبران انقلاب میبودند و یا اگر رضاشاه بزرگ به جای اعلام «سلطنت خود خوانده»؛ انجمن پادشاهی را به شیوهٔ نیاکانی فرا میخواند مردان و زنانی که هر کدام استوانه های ملی بودند؛ پادشاه را انتخاب مینمودند و در نتیجه بسیاری از تنشهایی که میان ایشان و سایر رهبران اقوام و عشایر ایرانی بوجود آمد و نه تنها بخش عظیمی از توش و توان ملی را به بیراهه برد بلکه باعث ایجاد دشمنی ها و نفرتهای قومی و برخی از فرهیختگان گردید؛ هرگز بوجود نمی آمد. در مورد فرزند ایشان محمد رضا پهلوی نیز به همینگونه میتوانست باشد؛ که اگر توسط انجمن پادشاهی انتخاب میشدند ( و چه بسا انتخاب نمی شدند)؛ به نماد وحدت ملی واقعی تبدیل میگردید و ما هرگز ماجرای کودتای ۲۸ مرداد و فاجعهٔ ۵۷ و ۳۴ سال سیاه وننگین بعد از آنرا تجربه نمیکردیم. اما واقعیت این است که هیچ یک از متاخرین را نمیتوان گناهکار شمرد؛ برای اینکه متاسفانه ۱۴۰۰ سال است که نهاد پادشاهی به فراموشی سپرده شده است و «سلطنت خودخوانده» را به نام «نهاد پادشاهی» به مردم فروخته اند و این مسئله در فرهنگ سیاسی ایران؛ نهادینه گردیده است.
در ایران نوین؛ انجمن پادشاهی نهادی رسمی است که جلسات آن با فراخوان پادشاه و یا یک سوم اعضای آن تشکیل میشود. اعضای انجمن پادشاهی دائمی نیستند و انتخاب کنندگان آنها میتوانند شخص دیگری را به جای آنها برگزینند.  

پادشاه کیست؟

در ایران نوین پادشاه از میان بهترین زنان و مردان ایران انتخاب میشود.
پادشاه یعنی پدافند مردم؛ پادشاه یعنی رهبر برگزیدهٔ اتحادیه های مشترک المنافع مردم ایران برای بوجود آوردن اتحادیه ای بزرگتر؛ و بدین سان است که پادشاه نماد وحدت ملی میگردد. پادشاه قدرت خویش را مدیون ارتش و وزارت اطلاعات و دستگاههای امنیتی نیست؛ بلکه مدیون مردمی است که او را به عنوان پافند خود انتخاب میکنند و تمامی نهادهای نظامی و امنیتی برای پاسداری از منافع ملی و گروهی و فردی مردم بوجود می آیند و نه برای گرفتن بیعت اجباری برای رهبران خود خوانده و این امر مهمترین نکته ای است که فرق «پادشاه» و «سلطان» را بیان میکند.
با این تعریف علی خامنه ای به عنوان فردی که از طرف گروه بسیار کوچکی از مردم که اعضای یک سندیکای انگلی مطلق صنفی به نام «دستگاه روحانیت» و به ضرب تحمیق و چوب و چماق و تکفیر و شکنجه و اعدام بر مردم ایران تحمیل شده است  یک سلطان است و هیچ فرقی با سلاطین دیگر از نظر چگونگی رسیدن به حاکمیت و ماندن بر اریکهٔ قدرت ندارد.
در ایران باستان؛ اقتصادی به نام اقتصاد ملی به مفهوم کنونی آن وجود نداشت. اگر اقتصاد ملی امروزی به عنوان بخشی از اقتصاد بین المللی تعریف میشود؛ در ایران باستان؛ اقتصاد بر اساس «زمین» تعریف میشد و وجه غالب اقتصاد را کشاورزی و رمه داری تشکیل میداد و از این روی اتحادیه های مردمی که به صورت اقوام و قبایل شکل میگرفتند بر دو اصل «زمین» و «همخونی» استوار بودند. در دنیای کنونی این دو اصل با اینکه به نوبهٔ خود متحول شده اند؛ اما همچنان پایدار مانده اند؛ اما اصول دیگری نیز به خاطر پیشرفت کاربردی علوم که آنرا به نام تکنولوژی میشناسیم؛ باعث به وجود آمدن اقتصادی نوین و بسیار پیچیدهٔ بین المللی و ظهور طبقات و گروههای گوناگون اجتماعی شده است که مفهوم اتحادیه ها را تغییر داده است. لذا کسی که در ایران باستان به عنوان پادشاه انتخاب میگردید نیز مانند سایر رهبران قبایل با مشورتهای انجمنی و مشاوره با رهبران قبایل دست به تصمیم گیریهای کلان میزد زیرا به تبع اقتصاد بسیار ساده و به طبع آن صورتبندی سادهٔ اجتماعی؛ علوم سیاسی و نظامی نیز به پیچیدگی امروزین  نبودند. بنابر این امروز به خاطر گستردگی و پیچیدگی روابط اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و روابط بین المللی؛ پادشاه نمیتواند در رابطه با استراتژیهای کلان اقتصادی و سیاسی و بین المللی به تنهایی تصمیم بگیرد. به معنایی دیگر به خاطر گستردگی و پیچیدگی روابط ؛حوزه های تخصصی گوناگون مطالعاتی بوجود آمده اند که نه تنها هدایت آنها از عهدهٔ تواناییهای یک فرد خارج است؛ بلکه سپردن تمامی این وظایف بر گردهٔ یک شخص؛ به طور طبیعی حیطهٔ اختیارات و قدرت او را نیز گسترش داده و با توجه به مادام العمر بودن این مقام؛ در حقیقت به بازتولید قدرت متمرکز و مطلقه خواهد انجامید. لذا پادشاه در تعریف نوینی که ما از آن داریم؛ تنها به عنوان «پدافند مردم» انجام وظیفه میکند و حیطهٔ حقوق و اختیارات و قدرت پادشاه نیز متناسب با حوزه های وظایف او تعریف میشوند.
نهاد پادشاهی متشکل از چند وزارتخانه و سازمانهای جانبی آنهاست که برای رسیدن به سه هدف اساسی تشکیل میشوند:
۱- پدافند حقوق بنیادی شهروندی که عبارتند از:
الف: داشتن مسکن رایگان برای همهٔ خانواده های ایرانی.
ب: خدمات ضروی پزشکی رایگان برای تمامی ایرانیان.
پ: آموزش رایگان برای تمامی ایرانیان.
ت: بازرسی کل نهاد پادشاهی برای نظارت بر حسن انجام کار در تمامی نهادهای اجرایی و مبارزه با فساد اداری و اقتصادی در تمامی نهادهای دولتی و خصوصی.  
۲- تلاش برای شکوفایی فرهنگی تمامی اقوام ایرانی برای تحکیم وحدت ملی که عبارتند از:
الف: تلاش مستقل نهاد پادشاهی برای گسترش فرهنگ ایرانی که شامل تمامی فرهنگهای اقوام گوناگون ایرانیست.
ب: یاری و همکاری تنگاتنگ با حکومتهای منطقه ای برای پیشرفت زبان و فرهنگ هر منطقه.
۳- نظارت و بازرسی بر تمامی نهادهای مالی و صنعتی؛ برای خشکانیدن ریشه های فساد مالی و اداری؛ از طریق سازمان بازرسی شاهنشاهی.

حقوق نهاد پادشاهی:

۱- نهاد پادشاهی حق مخالفت با لایحه های قانونی مطرح شده در پارلمانهای منطقه ای و یا پارلمان فدرال؛ که منجر به بازتولید فقر و یا لغو حقوق شهروندی چه به صورت ناگهانی و یا گام به گام گردد را دارد و میتواند چنین لوایحی را برای پدافند از حقوق مردم به دادگاه قانون اساسی بکشاند.
۲- نهاد پادشاهی حق مخالفت با قراردادهای بین المللی که منافع ملی را فدای منافع احزاب و گروههای مالی و صنعتی میکنند؛ را دارد و میتواند این مخالفت را از طریق دادگاه قانون اساسی و در صورت لزوم با فرخوان به رفراندوم اعمال نماید.
۳- نهاد پادشاهی حق دارد که لایحهٔ بودجهٔ مورد نیاز سالانهٔ خود را تقدیم مجلس نموده و از آن دفاع نماید.

محدودیتهای نهاد پادشاهی:

۱- نهاد پادشاهی یک نهاد سیاسی نیست و تصمیمات سیاسی را تنها از منظر نظر «پدافند از حقوق مردم» مورد مطالعه قرار میدهد.
۲- اعضای نهاد پادشاهی اعم از شخص پادشاه و وزیران مشاور پادشاه و اعضای خانوادهٔ آنها حق داشتن موسسات اقتصادی و یا سرمایه گذاری و خرید سهام در درون میهن و یا کشورهای خارجی و یا شرکتهای بین المللی و یا داشتن هیچگونه حساب بانکی در درون و برون میهن به غیر از یک حساب بانکی اداری را ندارند.
۳- سایر نهادهای بازرسی و نهادهای خبرنگاری حق دارند که هرگونه فعالیت اقتصادی مشکوک وابستگان اعضای نهاد پادشاهی را پیگیری نموده و مستند ساخته و به دادگاه ارائه دهند.
۴- نهاد پادشاهی حق صدور فرمان به مجلس و یا ارتش و نهادهای امنیتی و دستگاه قضایی را ندارد.
۵- نهاد پادشاهی موظف است تا گزارش سالانهٔ فعالیتهای خود اعم از پیروزیها و شکستها را تقدیم مجلس نماید.
۶- نهاد پادشاهی حق مقاومت در برابر سازمانهای بازسی مجلس را ندارد.
۷- پادشاه در صورت نشاندادن مکرر ناتوانی در انجام وظایف خود؛ اعم از اعمال تبعیض و یا حیف  و میل بی نتیجهٔ بودجهٔ نهاد پادشاهی؛ با تقاضای دو سوم از اعضای انجمن پادشاهی در معرض عزل شدن قرار گرفته و سپس با رفراندوم سراسری از مقام خود معزول میشود.
۸- پادشاه حق دارد در برابر ادعاها و اتهامات در تریبونهای ملی از خود دفاع نماید؛ اما حق مقاومت در برابر خواستهٔ انجمن پادشاهی و آرای مردم برای عزل خویش را ندارد؛ زیرا همانگونه که انتخاب پادشاه به عنوان نماد وحدت ملی شمرده میشود؛ عزل پادشاه نیز نماد اراده و وحدت ملی قلمداد میگردد.

   برگزیده شدن به عنوان پادشاه بزرگترین افتخار ملی است که نصیب یک ایرانی میشود
    و عزل شدن از این مقام بزرگترین ننگ ملی است که میتواند نصیب یک پادشاه گردد.
  
      ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    

                                               «پیشگامان کاویانی فراخوان انجمن پادشاهی ایران»

ما به عنوان گروهی بسیار کوچک از فرزندان ایران گرد هم آمده ایم تا با آغاز راهی نو برای برون رفت از بن بست سیاسی که  پس از شکست استراتژیک آخرین پادشاه موروثی ساسانی؛ بیش از ۱۴۰۰ سال است که گریبانگیر نخبگان؛ فرهیختگان؛ سرداران و دلاوران این سرزمین گردیده است تلاش نماییم. پیروزی ایرانیان نه با سرنگونی رژیم اسلامی حاکم بر ایران؛ بلکه با بنیانگذاری ایرانی نوین بر اساس خردمندانه ترین و عادلانه ترین قوانین اجتماعی و اقتصادی و مدنی جشن گرفته خواهد شد. جشن پیروزی ایرانیان زمانی برگزار خواهد شد که بتوانیم ایرانی آباد و حاکمیتی مردمی و پایدار را بنیان نهیم؛ و گرنه در این ۱۴۰۰ سال بسیاری پیروز و سپس شکست خورده اند؛ زیرا همیشه نطفه های علل شکست پیشینیان را با خود حمل میکرده اند و هرگز به دلایل شکست پیشینیان نیندیشیدند و سرمست جام پیروزی ادواری خویش شدند.
اکنون زمان آن فرا رسیده است که تمامی آنچه که توسط سازمانها؛ احزاب؛ محافل و گروههای سیاسی با هدف بهروزی ایران و ایرانیان انجام گرفته است؛ مورد بازنگری ژرف و انتقاد بیرحمانه و به دور از تعصبات گروهی و سازمانی قرار گیرد. ما ایمان داریم که بسیاری از زنان و مردان مبارزی که برای آینده ای دموکراتیک بر پایهٔ رفاه ملی و پیشرفت اقتصادی و سیاسی و مدنی  مردم ایران پای در راه مبارزه نهاده و تا کنون هیچ ثمری از تمامی تلاشها و مبارزات خود ندیده اند؛ تشنهٔ بازنگری صادقانهٔ راه طی شده هستند.
این نخستین پلهٔ رشد و تعالی سیاسی است که میتواند جنبش دموکراسی خواهی را از درون بسازد. آنکه درونش تهی است نمیتواند لبریز شود و نخستین گام برای لبریز شدن؛ پر شدن درون است. شاید بتوان با تبلیغات رنگین و پر رنگ و لعاب و پر سر و صدا؛ عده ای را برای چند روزی فریب داد و آنها را به سراب رهنمون شد؛ اما نمیتوان همگان را برای همیشه فریب داد. شاید بتوان برای مدتی از کلماتی زیبا؛ اما تهی شده از محتوای درونی آن خود را مبارز معرفی نمود؛ اما این چنین گروهها و سازمانها و محافلی باید بدانند که فریب و دروغ و نیرنگ؛ دیری نخواهد پایید و حتی اگر به حکومت برسند؛ آینده ای بهتر از حاکمان شیعهٔ عراق و رژیم انیران اسلامی کنونی حاکم بر ایران نخواهند داشت و همه روزه باید با بحرانهای اقتصادی؛ اجتماعی و سیاسی دست و پنجه نرم کنند.
آنچه که در پیشگفتار این بیانیه به آن اشاره ای کوتاه شده است؛ بخشی از مرامنامهٔ سیاسی ماست و در آینده ای بسیار نزدیک متن کامل مرامنامهٔ سیاسی گروه «پیشگامان کاویانی فراخوان انجمن پادشاهی ایران» به اطلاع تمامی هم میهنان و مبارزان خواهد رسید.

پیش به سوی ایجاد اتحادیهٔ میهنی
پیش به سوی فراخوان انجمن پادشاهی ایران


پیشگامان کاویانی فراخوان انجمن پادشاهی ایران




بیانیهٔ شماره (۱)

پیشگامان کاویانی فراخوان انجمن پادشاهی ایران 




۱۳۹۱ اسفند ۲۵, جمعه

نگاهی به شرایط کنونی ایران و خاورمیانه

سوریه در صدر جدول باختهای استراتژیک رژیم اسلامی ایران

هیچیک از تحولاتی که رژیم ولی فقیه فرزانهٔ عالمیان با آن روبرو است؛ به اندازهٔ تحولات خاورمیانه و بویژه فروپاشی دژ هلال شیعی در فروپاشی رژیم نقش نخواهد داشت. 
شاید بعضی ها بگویند که پس نقش مردم و جنبش آزادیخواهی در کجاست؟ پاسخ این است که به یمن وجود رهبران دانا و فرهیختهٔ دانش آموخته در مکتب «موسسهٔ سوروس» و کتابچهٔ آشپزی «جین شارپ» و اتلاف وقت با ژاژخایی های بیمایه و بی محتوایی همچون بحثهای شبه آکادمیک کلیشه ای در رابطه با مفاهیم سیاسی گوناگونی که هیچ یک از آن بحثهای کلیشه ای به خاطر «بومی نبودن» قدرت آفریدن حرکتی جدی را ندارند؛ مردم به تنها چیزی که نمی اندیشند «جنبش» است و هنوز تا زمانی که مردم به فکر تغییر و انقلاب بیفتند فاصله ای وجود دارد که این فاصله را تنها دو عامل میتوانند پر کنند.
نخست: ظهور جریانی نوین و قابل اعتماد و عملگرا که نه تنها به زبانی بومی سخن میگوید و مردم را به مدینه های فاضلهٔ دیگران و خواندن جزوهٔ «جین شارپ» دعوت نمیکند؛ بلکه آنها را با اهداف ملموسی که ارزش مبارزه دارند آشنا میکند و همچنین مطرح نمودن حوادث احتمالی آینده  و راههای مقابله با آنها را به مردم مینمایاند.
دوم: حادثه ای مانند افتادن در دیگ آب جوش. اگر چنین حوادثی رخ بدهند که با توجه به تاریخچهٔ رفتاری حکومت ترکهای عثمانی و کشورهای عربی (افغانستان-عراق-لیبی-سوریه) به هیچ وجه دور از انتظار نیست؛ مردم به تکاپو خواهند افتاد؛ اما این تکاپو  در آغاز بیشتر برای حفظ جان و مال و خانواده هایشان خواهد بود. من این حوادث را نیز یکی از نتایج بسیار محتمل فروپاشی کامل هلال شیعی میدانم که در بسیاری از نوشته ها به آن پرداخته ام. اگر چنین شرایطی بوجود آید نخستین عکس العمل مردم در رابطه با ژاژخایانی که خود را نخبه های سیاسی میپندارند لعن و نفرین و متهم کردن برحق آنها به «خیانت و حماقت» خواهد بود و تا زمانی که دوباره سازمان یابند تا آنچه را که از دست داده اند؛ دوباره باز ستانند؛ زمان بسیاری طول خواهد کشید و با شرایطی مشابه سوریه دست به گریبان خواهیم شد. اگر اپوزیسیون قلابی در شرایط آرام کنونی از پاسخگویی به نیازهای عملی جنبش برای سرنگونی رژیم عاجز است؛ و حتی نمیتواند بفهمد که چکار باید کرد؟ در چنان شرایط طوفانی مانند خر در گل خواهد ماند.

ماجرای سوریه به کجا کشیده است؟

اکنون نبردهای سنگینی در منطقهٔ رها شدهٔ جولان در خاک سوریه میان ارتش سوریه و نیروهای تحت امر حزب الله لبنان در یک سو و نیروهای سلفی- جهادی و ارتش آزاد سوریه در سوی دیگر در جریان است و نیروهای تحت امر حزب الله لبنان و سپاه قدس تلفات سنگینی را متحمل میشوند که به خاطر بومی بودن این نیروها (لبنانی-سوری) در خبرها اشاره ای به آن نمیشود و معاون وزیر امورخارجهٔ رژیم ناب محمدی میگوید که رژیم اسد بحران امنیتی را پشت سر گذاشته است (اینجا). دامنهٔ این نبردها که در دو هفتهٔ اخیر به مرزهای لبنان کشیده شده بود؛ اکنون به درون خاک لبنان کشیده شده است (اینجا) و (اینجا) که اگر به مطالبی که در بیانیهٔ شورای امنیت دقت کنید؛ دیگر سخن از درگیریهای مرزی نیست و گنجانیده شدن «احترام به حق حاکمیت لبنان» به خاطر تهدید اخیر بشار اسد به بمباران لبنان در آن گنجانیده شده است. اکنون وضعیت نظامی در مرزهای سوری و لبنان طوری است که هیچ نیرویی حاکمیت کامل بر آنرا ندارد و مناطق دست به دست میشوند و نبردی فرسایشی در جریان است
نیروهای سلفی-جهادی توانسته اند شبکه های وسیع شبه نظامی از بغداد تا دمشق را سازمان دهند که نقش بسیار مهمی را در آیندهٔ بعد از فروپاشی رژیم بشار اسد در لبنان و عراق و سوریه و ایران بازی خواهند نمود. همانگونه که در مقالات پیشین گفته بودم؛ اگر در زمان نوشتن آن مقالات تعداد نیروهای سلفی-جهادی بالغ بر ۱۷ هزار نفر بودند؛ اکنون به بیش از ۲۵ هزار نفر رسیده است و همچنان در حال رشد است.
کشتیهای جنگی حامل نیروهای جایگزین ادواری روسیه که به سوی بندر طرطوس حرکت کرده بودند؛ در بیروت لنگر انداخته اند و احتمال خروج کامل نیروهای روسی از بندر طرطوس و مستقر شدن نیروهای جایگزین در بیروت به خاطر پیشگیری از درگیر شدن با نیروهای ارتش آزاد سوریه و نیروهای سلفی-جهادی شدت گرفته است. معنی دیگر استقرار ۷۰۰ تن از نیروهای ویژهٔ روسیه در بندر بیروت این است که «لبنان سنگر بعدی است» و به مفهومی دیگر: «خداحافظ حزب الله».....
همانگونه که پیش بینی میشد رژیم ناب محمدی برای نجات رژیم اسد و حزب الله لبنان هر روز بیشتر از روز پیش در باتلاق نبردهای پر هزینهٔ سوریه در گیر میشود و هر چه بیشتر شکست میخورد؛ بیشتر تشنهٔ جبران باختهای خود میگردد. (اینجا) 
«خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش .... بنماند هیچش الّا هوس قمار دیگر»

انگلستان و فرانسه

مقامات پاریس و لندن که هر دو پایتخت به طور سنتی پرورش دهندگان اسلامگرایان گوناگون به بهانهٔ دموکراسی هستند و مجموعه ای از حیوانات گوناگون اسلامی را در «باغ وحش مخصوص» نگهداری میکنند؛ اکنون برای مستحکم کردن جای پای خود در سوریه تصمیم به تسلیح ارتش آزاد سوریه گرفته اند و به عنوان دو عضو بسیار موثر اتحادیهٔ اروپا؛ خواهان همکاری سایر کشورهای اروپایی میباشند. حرکت اخیر انگلستان و فرانسه نشان میدهد که عربستان سعودی و قطر از تقویت نیروهای سلفی-جهادی عقب نشینی نکرده اند و آیندهٔ سوریه و لبنان میتواند منافع این دو کشور بویژه فرانسه را به خطر اندازد و انگلستان نیز به غیر از نقش خود؛ نقش نیابتی آمریکا را هم بازی میکند. این خبر مهم نشان میدهد که زمان زیادی برای سقوط رژیم اسد باقی نمانده است.

اسرائیل و آمریکا

اسرائیل با اینکه خود را آمادهٔ ورود گسترده به معادلهٔ لبنان میکند؛ اما همچنان در حال مطالعهٔ نتایج نبردی است که در حال گسترش به درون خاک لبنان و عراق میباشد و منتظر درگیری و اتلاف نیروی همه جانبهٔ سپاه قدس در لبنان و عراق است. مشکل اسرائیل در لبنان و سوریه بدون دخالت مستقیم حل نخواهد شد؛ زیرا اگر اسرائیل و حزب الله لبنان در شرایط «صلح مسلح» هستند؛ قدرت گرفتن چنین نیروهایی در سوریه و لبنان پای کشورهای دیگری را به معادله خواهد کشاند (ترکهای عثمانی-عربستان سعودی-قطر-پاکستان).
اظهار نظر اخیر آقای باراک اوباما در رابطه با مدت زمان (یک سال) مورد نیاز رژیم اسلامی ایران برای ساختن یک بمب اتمی؛ تنها یک اظهار نظر معمولی نبود. با توجه به سخن دیگر ایشان مبنی بر اینکه هرگز نخواهند گذاشت که رژیم اسلامی ایران به بمب اتمی دست یابد؛ برآیند این دو جمله را در آستانهٔ سفر ایشان به اسرائیل باید به عنوان پاسخ مثبت به خواستهٔ آقای ناتانیاهو به حساب آورد که از آمریکا میخواهد که ضرب العجلی برای مذاکرات هسته ای با رژیم اسلامی ایران تعیین کنند. به کلامی دیگر این سخنان آقای باراک اوباما یک «اولتیماتوم» در پوشش لفافهٔ سخنوری دیپلماتیک میباشد.

رژیم ناب محمدی-صفوی حاکم بر ایران

تبلیغات گستردهٔ رژیم برای ایجاد شور انتخاباتی و از سوی دیگر اعتراف محافل امنیتی رژیم در بی اثر بودن تبلیغات؛ نشان میدهد که رژیم خانه به خانه به دنبال جمع آوری مردم است و دیگر حتی لزومی به تحریم انتخابات از سوی گروههای اپوزیسیون قلابی باقی نمانده است و مردم در حال رسیدن به اوج یأس سیاسی هستند و برایشان فرقی نمیکند که کدامین شغال و کفتاری بر سر کار بیاید؟ مدتی است که لحن تبلیغاتی رژیم تغییر یافته است؛ اگر زمانی گفته میشد که بسیج را آمادهٔ سرکوب میکنند؛ رژیم آنرا تکذیب میکرد ولی اکنون به صراحت به گنده گویی میپردازند و از آمادگی ۹۹ گردان بسیج و ۱۵ هزار پلیس برای جلوگیری از اغتشاشات انتخاباتی خبر میدهند!!!! تنها دلیل انتشار این خبر این است که میخواهند چنین وانمود کنند که انتخابات آینده خیلی پرشور خواهد بود و فتنهٔ دیگری در راه است؛ در حالی که حادثهٔ سنگ و لنگه کفش پرانی فرمایشی در قم نشان داد که تعداد اینگونه افراد به تعداد انگشتان دست است و بقیه هم که در آن مسجد نشسته بودند؛ فرقی با ماست نداشتند؛ لذا مطرح نمودن آماده باش ۹۹ گردان بسیج و ۱۵ هزار پلیس در حد خبر ساختن جنگندهٔ فوق مدرن قاهر ۳۱۳ است. در انتخابات ۳ ماه آینده وضعیت رژیم چنان خراب است که حتی اکبر بهرمانی نیز از دلسوزان نظام (بخوانید ارازل و اوباش) میخواهد که در انتخابات شرکت کنند غافل از اینکه مردم دیگر اهمیتی به اینکه کدامین شغال و یا کفتار انتخاب شود نمیدهند. اما بیچارگیها و ذلّت آخرین ولی فقیه فرزانه زمانی بیشتر آشکار میشود که پاسدار فیروز آبادی میگوید: «خامنه ای میگوید که وقتی حرف میزنم  یعنی دستور میدهم» که به خودی خود نشانگر این مسئلهٔ بسیار مهم است که حتی ارازل و اوباش «خودی» نیز حرفهای خامنه ای را به «پشگل گوسفند» هم نمیخرند و به عنوان فرمایشات امام از آن یاد میکنند و در حد متشابهات؛ هر کسی تفسیر خودش را میکند. 
زمانی که بازرسان آژانس بین المللی انرژی هسته ای میگویند که ۱۸۰ سانتریفیوژ پیشرفته تر در نطنز به کار افتاده اند؛ فریدون عباسی (لیدی گاگا) بر خلاف تصور؛ ناگهان میگوید ۱۸۰ عدد نیست بلکه ۳۰۰۰ سانتریفوژ داریم که به تدریج نصب خواهند شد!؟ و یا خبرهای تکراری شکار پهپاد و تلاش برای رفتن به روی آنتهای خبری ؛ مانند خبر امروز (اینجا) که نتیجهٔ واقعی آن فرار جنگندهٔ عهد بوق F4 رژیم بعد از هشدار جنگنده های أآمریکایی بود که برای اولین بار از طرف پنتاگون بیان شد؛ زیرا تا کنون سیاست پنتاگون مبتنی بر لاپوشانی چنین اخباری بوده است و اظهار نظر آنها نه به صورت بیانیه؛ بلکه به صورت پاسخ به پرسش خبرنگاران مطرح میگردید که این امر نشان میدهد در شیوهٔ برخورد پنتاگون نیز تغییراتی به وجود آمده است.
حرکات تبلیغاتی رژیم در مسیر سرخ کردن صورت با سیلی پیش میرود و تعداد زیادی از پاسداران و سایر دست اندرکاران اقتصادی به خوبی میدانند که در چه منجلابی گرفتار هستند و این خبرها خواه ناخواه به بخشی از بدنهٔ سپاه و بسیج نیز منتقل میشود و از آن طریق نیز در سطح جامعه شنیده میشود.
نتیجه اینکه: خامنه ای و سایر دست اندرکاران به خوبی میدانند که سرنوشتشان به سرنوشت سوریه و لبنان و عراق گره خورده است و قطع شدن منابع مالی و هزینه های «قمار هلال شیعی» در آینده ای بسیار نزدیک رژیم را به خاک سیاه خواهد نشاند.
رژیم تازی پرستان حاکم بر ایران؛ در رابطه با عراق نیز دچار همان توهم و اشتباهی شده است که در رابطه با سوریه و لبنان به آن دچار گردید (توهمات قمارباز)؛ اگر ولی وقیح خرفت به جای بر سر پا نگاهداشتن نوری المالکی و براه انداختن ارتش مختار؛ با سنی مذهبهای معترض به توافق میرسید؛ بسیار بهتر از آن بود که بر پتانسیل گرایش به پیوستن به نیروهای سلفی-جهادی را در آن مناطق بیفزاید و از سوی دیگر رژیم شیعی مسلک عراق را نیز وادار به کمک به رژیم  در حال سرنگونی سوریه و حزب الله لبنان نماید. این سیاست رژیم یعنی قمار کردن با تمامی داراییها بدون داشتن حتی یک برگ برنده؛ که نشانهٔ استیصال و حماقتهای ناشی از آن میباشد؛ همان حماقت و استیصالی که در جنگ عراق بوقوع پیوست.
 چند روز پیش خبر آزمایش دو موشک برد کوتاه توسط ارتش رژیم منتشر گردید (اینجا) که مورد توجه زیادی قرار نگرفت؛ اما این آزمایش تنها نشانگر آماده شدن رژیم برای دفع مهاجمان خارجی نیست بلکه نشاندهندهٔ آماده شدن رژیم برای درگیریهای درون مرزی (فاصلهٔ کوتاه ۱۰۰ کیلومتری) نیز میباشد و در ماههای آینده خواهیم دید که این موشکها در عراق مورد استفاده قرار خواهند گرفت و در ماههای بعد از آن به سوی اهدافی در درون میهن شلیک خواهند شد. این حق مردم ایران است که از هم اکنون در رابطه با این احتمالات به شدت بالا؛ خبردار شوند.

کژدم




۱۳۹۱ اسفند ۱۹, شنبه

تحلیلی بر رویدادهای هفتهٔ گذشته

شاید بتوان گفت که در هفتهٔ گذشته تنها دو اتفاق مهم روی داده است:

گروگان گیری در بلندیهای جولان سوریه

پیش از آنکه اروپا و آمریکا نظر خود را در رابطه با کمک به انقلابیون سوریه تغییر دهند؛ بارها به ترکهای عثمانی و عربستان سعودی و قطر در رابطه با گرد آوری؛ آموزش (در خاک ترکیه)؛ تسلیح و گسیل کردن جنگاوران سلفی-جهادی به سوریه هشدار دادند؛ اما وحشت ترکهای عثمانی از مسئلهٔ سرزمین ماد (کردستان) و برخورد تدافعی رژیمهای عربستان سعودی و قطر به خاطر ترس ناشی از سرایت بهار عربی به کشورهایشان آنها را از ادامهٔ راهی که بر گزیده بودند باز نداشت؛ آخرین حرکت در این رابطه حرکت مشترک ترکهای عثمانی-قطر-عربستان بود که محمولهٔ نظامی پیشرفته ای  از طرف عربستان سعودی و قطر از طریق کانالهای سلفی-جهادی «کوزوو - کرواسی» خریداری و از طریق مافیای همان مناطق و کمک های ترکهای عثمانی به دست نیروهای «جبهة النصره» رسید؛ این مسئله زنگ خطر را برای اروپا و آمریکا به صدا در آورد و حرکتهای اخیر آمریکا در رابطه با گفتگوهایی که با قطر در این زمینه داشته است و اظهارات آقای جان کری در رابطه با تسلیح ارتش آزاد سوریه و بکار بردن این جمله که: «جبهة النصره نیازی به سلاح ندارد» واکنش سگهای هار دست پروردهٔ عربستان سعودی و قطر را به دنبال داشت که توسط «فلسطینیهای گرامی» که در بیغوله های «یرموک» زندگی میکنند و بوی پول «قطر-سعودی» و به دست گرفتن قدرت در سوریه به مشامشان رسیده است؛ به دستور اربابانشان ۲۱ تن از سربازان حافظ صلح  سازمان ملل (مستقر در بلندیهای جولان) را به گروگان گرفتند و بعد از مذاکرات پشت پردهٔ اربابانشان با سازمان ملل (در ظاهر) ولی در اصل با اروپا و آمریکا آزاد شدند.
اگر خوانندگان گرامی دقت کرده باشند؛ خبر گروگانگیری و آزاد شدن آنها بر خلاف معمول به دور از هیجانها و آب و تابهای ژورنالیستی انجام گرفت. دیدارها و گفتگوهای به دور از چشم آقای چاک هیگل که جسته و گریخته در منابع اطلاعاتی غربی منتشر میشوند نشان میدهد که بر خلاف تصوری که در بازیهای تبلیغاتی و مسخرهٔ  احزاب آمریکا از او ساخته شده بود؛ بسیار فعالتر از پیشینیان خود؛ آقایان مایکل مولن و پانه تا عمل خواهد نمود.
مسئلهٔ گروگانگیری و آزاد شدن گروگانها و سازماندِهان و مسلح کنندگان گروگانگیرها (گردانهای شهدای یرموک) درسهایی بسیار آموزنده برای کشورهای غربی دارد‌ و اگر مبارزان ایرانی به این امر دقت کنند؛ خواهند دید که این مسئله نقاطی طلایی برای أیندهٔ جنبش رهایی بخش مردم ایران می آفریند که تنها چیزی که کم داریم؛ لیاقت درک مطلب و شکار موقعیتها و استفاده از آنها در جهت اهداف ملی است. متاسفانه این خبر برای ایرانیها هیچ جاذبه ای نداشت و این درجهٔ بلوغ سیاسی جنبش ظاهراً سیاسی ما را نشان میدهد.   

گدایی برای جمع آوری رای دهندگان:

وضعیت آخرین ولی فقیه فرزانه و تمامی ارازل و اوباش اطرافش چنان وخیم است که حتی با سازماندهی نوین لشکریانش و تقسیم آنها به جناحهای چپ و راست و میانه و سواره و پیاده برای حمله های تبلیغاتی دروغین؛ با هدف شور آفرینی انتخاباتی به جایی نرسیده است:




شلیک میمون؛ جنگندهٔ فوق مدرن قاهر ۳۱۳ ؛ کمک ۷ دلاری بنیاد امام؛ وعدهٔ کمک ۲ میلیارد دلاری به فقرا؛ بازی موسوی خوب است و .... نه... موسوی خوب نیست؛ افشاگریهای صحن مجلس؛ خاتمی میخواهد بیاید.... نه... نباید بیاید...و .... استخدام ۵۰۰ هزار نفر (وعدهٔ دروغین)  و ... نه.. تو را خدا استخدام نکن......  مذاکرات لذت بخش بود و تحریمها قطع خواهند شد.....همه و همه به سنگ خورده اند و این یک نقطهٔ عطف و آغاز فروپاشی رژیم تازی پرستان ننگین حاکم بر ایران است.

کژدم

۱۳۹۱ اسفند ۱۶, چهارشنبه

اسرائیل خود رابرای ورود به منطقهٔ جولان در سوریه و درگیری با حزب الله لبنان آماده میکند

بر اساس خبرهایی که در منابع اطلاعاتی غربی منتشر میشوند؛ بعد از ترک  منطقهٔ جولان توسط نیروهای ارتش بشار اسد و همچنین ترک مناطق هم مرز با اردن؛ این دو منطقه به عنوان دو منطقهٔ رها شده نامیده شدند. خلاء قدرت در این مناطق توسط ارتش آزاد سوریه پر نشد. آقای ویتالی چروکین نمایندهٔ روسیه در سازمان ملل متحد در چند روز اخیر هشدار داد که این مناطق رها شده؛ بستری برای حوادث ناگوار میان سوریه و اسرائیل شده است. بنا بر سایر خبرها گفته میشود که حزب الله لبنان توانسته است مقادیری سلاح شیمیایی را از سوریه به لبنان منتقل نماید که این مسئله به خودی خود میتواند بهانه ای برای ورود اسرائیل به بلندیهای جولان در خاک سوریه و حتی بمباران مناطقی از لبنان گردد. گفتگوهای اخیر بین ایهود باراک و چاک هیگل در واشینگتن نیز در رابطه با مسئلهٔ سوریه و حزب الله لبنان و ایران دور میزده است و مقامات نظامی ارتش اسرائیل از طرف چاک هیگل (وزیر دفاع) و ژنرال مارتین دمپسی (فرمانده ستاد مشترک) آمریکا متهم به کم کاری شده و به تعهد خود مبنی بر جلوگیری از انتقال سلاحهای شیمیایی به لبنان نتوانسته اند به درستی عمل کنند.
با توجه به گفته های آقای ویتالی چروکین و گفتگوهای ایهود باراک و چاک هیگل؛ چنین به نظر می آید که میان آمریکا و روسیه که سرگرم گفتگوهای مربوط به سوریه هستند؛ تبادل اطلاعاتی به عمل آمده است و روسها نیز با ورود اسرائیل به خاک سوریه برای به کنترل در آوردن اوضاع راضی هستند.
این گمانه ها زمانی قوت بیشتری پیدا میکنند که به سخنان چند روز اخیر آقایان جو بایدن و جان کری در رابطه با مطرح نمودن گزینهٔ نظامی؛ در شرایطی که همهٔ طرفهای ۱+۵ از مذاکرات قزاقستان اظهار خوشنودی میکنند؛ به گونه ای دیگر نگاه کنیم.
شاید اینبار گفته های آقای بایدن و جان کری اشاره به ورود اسرائیل به خاک سوریه دارد و این هلهله و کلکله های اتمی و تهدید به برخورد نظامی در میانهٔ جشن اتمی و ابراز خوشنودیهای دوجانبه؛ هشداری است به رژیم ولی فقیه فرزانه؛ که در صورت کوچکترین دخالتی در این امر؛ ممکن است نیروهای آمریکا نیز وارد میدان شوند؛ پس بهتر است در شرایط کنونی به هلهله و کلکله های دروغین خود که بیشتر جنبهٔ تبلیغاتی برای انتخابات خرداد ماه را دارد؛ ادامه دهند و کاری به کار بزرگان نداشته باشند و «بروند و ماستشان را بخورند».
هرچند که وارد شدن سلاحهای شیمیایی به خاک لبنان هیچگونه ارزشی ندارد و بیش از آنکه برای اسرائیل خطرناک شمرده شود؛ برای مردم لبنان خطرناکتر خواهد بود. زیرا جنگ را یک گام دیگر به خانه های لبنانیها نزدیکتر میکند و مردم لبنان به خوبی میدانند که به خاطر حضور حزب الله در حاکمیت؛ جنگ آینده دیگر جنگ میان حزب الله لبنان و اسرائیل نخواهد بود و تمامیت خاک لبنان مورد تهدید جنگی قرار خواهد گرفت.
با توجه به جشنهای دروغین تبلیغاتی که رژیم اسلامی در رابطه با «تغییر رفتار آمریکا» و «شکسته شدن عنقریب تحریمها» به راه انداخته است؛ میتوان به یقین گفت که رژیم اسلامی از نظر تنفسی به «هوگو چاوز» تبدیل شده است و به شدت از خیزشهای احتمالی مردم در ماههای آینده به هراس افتاده و تمامی تلاش خود را برای گذشتن از بحران کنونی متمرکز نموده است و توانایی پاسخگویی به ورود ارتش اسرائیل به خاک سوریه را حتی در حد رجز خوانی نیز نخواهد داشت و به طور یقین از حزب الله لبنان نیز خواهد خواست که خفه خون گرفته و ساکت بماند و آن بخش ازبلندیهای جولان که در خاک سوریه باقی مانده است؛ به عنوان هدیه ای در برابر از سرگذراندن بحران انتخاباتی ریاست جمهوری رژیم آخرین ولی فقیه به اسرائیل تقدیم نمایند ( عجب عمق استراتژیکی بود این سوریه و ما نمیدانستیم!!!؟؟؟).
از سوی دیگر کشته شدن بیش از ۴۰ سرباز ارتش بشار اسد در خاک عراق و کشته شدن تعدادی از نظامیان ارتش عراق در درگیری مزبور و بسته شدن یکی از گذرگاههای مرزی عراق و سوریه و فرار نیروهای عراقی از آن ناحیه نشان میدهد که نیروهای سوری در داخل عراق شبکه های وسیعی را سازماندهی نموده اند که این شبکه ها نه تنها هم اکنون نیز به طور موضعی قدرت نمایی میکنند؛ بلکه در فردای روز شکست کامل نیروهای رژیم سوریه؛ عراق را به میدان خون و آتش تبدیل خواهند نمود.
رژیم خامنه ای چنان خاک بر سر و درمانده شده است که در به در به دنبال پیروزیهای دروغین میگردد و وزیر اطلاعات تمامی قهرمانیهایش در این خلاصه میشود که ۱۵۰ نفر از خبرنگاران را دستگیر و تهدید نماید.
اگر حزب الله لبنان که سالیان سال میلیاردها دلار این سرزمین به بهانهٔ ساختن «عمق استراتژیک» به حلق مزدوران لبنانی ریخته شده است؛ قرار است که با اینهمه یال و کوپال و دهها هزار موشک خفه خون بگیرد؛ باید کسی از پاسداران احمق و ژنرال قاسم سلیمانی استراتژیست بپرسد که چه فرقی میان یک «گونی سیب زمینی» و «حزب الله تا دندان مسلح» وجود دارد؟ مگر هر دو تایشان «خفه خون» نگرفته اند و ساکت نیستند؟

کژدم

۱۳۹۱ اسفند ۱۳, یکشنبه

نگاهی به اخبار هفتهٔ گذشته

ماجراهای اتمی

در هفتهٔ گذشته شاهد مذاکرات اتمی رژیم اسلامی و گروه موسوم به ۱+۵ بودیم. هرچند که هیچ نتیجه ای ملموسی از این مذاکرات عاید طرفین نشده است و در مرحلهٔ مطالعهٔ بستهٔ پیشنهادی غرب مبنی بر حذف برخی تحریمها در برابر تعلیق تولید اورانیوم ۲۰ در صدی از طرف رژیم ایران قرار دارد. اما ظاهراً اتفاق جدیدی افتاده است که طبعاً نمیتواند ناگهانی و بدون مقدمه تلقی شود.
۱- در این مذاکرات دیگر سخن از بسته شدن سایت عنی سازی اتمی نطنز و فوردو به میان نیامده است و تنها به تعلیق غنی سازی اورانیوم ۲۰ درصدی اشاره شده است.
۲- در این مذاکرات از بازرسی پایگاه نظامی پرچین نیز هیچ اثری دیده نمیشود و این در حالی است که تا دو هفته پیش از آن همچنان در صدر اخبار قرار داشت.
اما از سوی دیگر سخنرانی چند هفتهٔ پیش آخرین ولی فقیه فرزانه مبنی بر قول شفاهی به عدم تولید بمب هسته ای را نیز باید در این سبد بگذاریم تا قضیه اندکی شفاف تر شود.از سوی دیگر اظهارات برخی از مقامهای رسمی همچون علا الدین بروجردی مبنی بر «تعلیق غنی سازی ۲۰ درصدی تنها در برابر لغو تمامی تحریمها» (به عنوان تعبیهٔ سوراخی برای فرار) را نیز باید در همین سبد قرار دهیم تا پازل کاملتر شود؛ هرچند که به پارامترهای بیشتری برای وضوح کامل آن مورد نیاز است؛ اما چون این قطعات در زیر لایه های حفاظت اطلاعاتی قرار داشته و به بیرون نشط نکرده اند؛ ناچار به بررسی سناریوهای احتمالی هستیم.

سناریوهایی احتمالی رژیم:

سناریوی احتمالی نخست: بعد از ماجرای انتخابات سال ۸۸ و کشتارها و دستگیریها و سرکوب مداوم فعالان سیاسی و مدنی از طرف نیروهای اطلاعاتی-امنیتی رژیم و با اوج گرفتن بحران اقتصادی و در نتیجه رشد نارضایتی گسترده و بارور شدن شدید کینه های مردم نسبت به رژیم و از سوی دیگر تنگدستی روز افزون رژیم و در کنار آن تنگدستی لجام گسیختهٔ بسیاری از اقشار اجتماعی شرایط را بوجود آورده است که تمامی دست اندرکاران و سران باندهای گوناگون حاکمیت اسلامی را بر آن داشته است تا با اظهار علنی ناتوانی در برابر پاسخگویی به نیازهای مردم و هشدارهای پی در پی در رابطه با وقوع عنقریب شورشهای مردمی؛ خود را آمادهٔ سرکوب دیگربارهٔ شورشهای مردمی نمایند و تمامی تلاش خود را بر روی ایجاد هیجانات کاذب متمرکز کنند. شلیک میمون به فضا و ساختن جنگندهٔ فوق مدرن «قاهر۳۱۳» که اشاره ای نمادین به ۳۱۳ تن یاران امام مخفی شده در چاه را دارد؛ پرداختن حدود ۷ دلار به خانوداده های بی بضاعت از طرف کمیتهٔ امداد و وعدهٔ پرداختن دو میلیارد دلار در پیش از عید نوروز که با توجه به گسترش شدید اقشار بی بضاعت؛ این حاتم بخشی نیز بیشتر از ۸ دلار به هر نفر نخواهد بود؛ اکنون نوبت به وعده های سرخرمن اتمی رسیده است و هدف رژیم از مذاکرات اتمی به راه انداختن تبلیغات دروغین برای امیدوار کردن مردم است که ای مردم آسوده بخوابید؛ زیرا که ما در حال مذاکره با آمریکا و اروپا هستیم و عنقریب کشتی نجات لغو تحریمها در ساحل لنگر خواهد انداخت و همگی دوباره خوشبخت خواهید شد. تمامی تعریفها و تمجیدهای مکرر سران حکومتی از نتیجهٔ مذاکرات و «نقطهٔ عطف» خواندن آن تنها برای از سر گذراندن بحران ناشی از امواج شرایط انقلابی پیش روی است و هیچ ارزش دیگری ندارد. سخنان علا الدین بروجردی مبنی بر لغو تمامی تحریمها در برابر تعلیق غنی سازی اورانیوم ۲۰ در صدی نیز؛ خط آتش عقب نشینی از مذاکرات را از هم اکنون پیریزی نموده است.
سناریوی احتمالی دوم: رژیم اسلامی با مشاهدهٔ وضعیت اسفبار خویش و همچنین پیشبینی فوران آتش زیر خاکستر انقلابی مردم ایران در آیندهٔ نزدیک که با توجه به قطع منابع مالی رژیم به سادگی قابل کنترل نخواهد بود و از سوی دیگر دیدن طلایه های گسترش بحران سوریه به لبنان و عراق و چشم غرهٔ دولتمردان چین (مصاحبه تلویزیون دولتی چین با آقای رضا پهلوی) و همچنین فشارهای پنهانی و دور از چشم روسیه به رژیم اسلامی برای پیش بردن اهداف خود در مذاکرات مربوط به سوریه؛ رژیم را ناچار ساخته است تا جام زهر را قطره قطره بخورد. عدم وجود یک آلترناتیو سیاسی قدرتمند که بتواند بعد از سرنگونی رژیم اسلامی حاکمیت را به دست گیرد؛ تنها نقطهٔ قوت رژیم در این معادله است و گرنه کشورهای غربی به چنین معامله ای روی نمی آوردند و به جای معامله با رژیم با آلترناتیو سیاسی آن وارد گفتگو میشدند (دقیقاً همان کاری که با ائتلاف ملی انقلاب سوریه انجام میدهند).
سناریوی احتمالی سوم: ترکیبی از دو سناریوی نخست و دوم میتواند باشد. 

داستان سوریه

نیروهای نظامی بشار اسد؛ بخشهای وسیعی از مناطق مرزی با اسرائیل و اردن را ترک نموده و برای دفاع از دمشق و مناطق علوی نشین انتقال یافته اند. این آرایش جدید نیروهای نظامی رژیم اسد منجر به عقب نشینیهای گسترده از بسیاری مناطق دیگر شده است که بخشهایی از آن به کنترل نیروهای ارتش آزاد سوریه در آمده اند. اما جالب این است که مناطق رها شده از طرف ارتش بشار اسد در مرزهای اردن و اسرائیل توجه ارتش آزاد را به خود جلب ننموده است و ماجرای سوریه طبق روال تمامی نبردها به حالت سکون رسیده و هر دو طرف نبرد در حال تحکیم مواضع خود هستند و از سوی دیگر گفتگوهای تنگاتنگی میان بازیگران بین المللی در رابطه با سوریه در جریان است که دلیل دیگر این سکون ظاهری است؛ اما در هر صورت این سکون ظاهری آبستن حوادثی است که در آیندهٔ نزدیک روی خواهند داد. دولت اسرائیل در شرایط کنونی در حال سبک و سنگین کردن ورود به خاک سوریه و استقرار بخشی از نیروهای خود در بلندیها و نقاط استراتژیک منطقهٔ جولان سوریه است و تصمیم گیری در این رابطه را به نتیجهٔ مذاکرات در حال جریان میان رهبران انقلابیون سوریه و روسیه و آمریکا محول نموده است.
تحرکات جدیدی نیز در خاک لبنان دیده میشود که اگر شدت یابند و بتوانند نیروهای حزب الله لبنان و ارتش لبنان را به چالش بکشند؛ احتمال دخالت ارتش اسرائیل برای حل نهایی مسئلهٔ حزب الله لبنان را افزایش خواهد داد.
دور زدن نیروهای سلفی-جهادی از طرف آمریکا و اروپا و وعدهٔ افزایش کمک به ارتش آزاد سوریه از یک سو و به دست گرفتن ابتکار عمل در مذاکرات مربوط به سوریه از طرف اروپا و آمریکا و روسیه از سوی دیگر؛ خشم ترکهای عثمانی اخوانی مسلک را بر انگیخته است و  آقای رجب طیب اردوغان را به طرف تکرار سیاستهای احمدی نژادی سوق داده و ترکهای عثمانی بار دیگر به طور مقطعی ضد صهیونیست شده اند تا با گرفتن تکه استخوانی بیشتر برای مدتی  سکوت کنند. اما گویا ترکهای عثمانی اندکی از قافلهٔ رویدادها عقب مانده اند و نمیتوانند بفهمند که مصری ها و تونسی ها و لیبیاییها و حتی رژیم اسلامی ایران چنان درگیر مسائل خویش هستند که دیگر حوصلهٔ شعارهای ضد صهیونیستی را هم ندارند و فریادهای ضد صهیونیستی آقای اردوغان را حتی به یک لیرهٔ ترک نیز نخواهند خرید.

ماجراهای آمریکا

همانگونه که دو ماه پیش؛ با بر شمردن دلایل پیشبینی کرده بودم؛ آقای چاک هیگل به عنوان وزیر دفاع کابینهٔ آقای باراک اوباما از مجلس سنای آمریکا رای اعتماد گرفت (اینجا) و هم اکنون آقای ایهود باراک برای دیدار با آقای چاک هیگل راهی آمریکا شده است. این رای اعتماد نشان از آن دارد که سیاستهای نظامی آمریکا مورد تایید اکثریت قریب به اتفاق سیاست سازان و استراتژیستهای آمریکا میباشد. هم زمان با این انتخاب؛ طرح جدیدی نیز به مجلس ارائه شده است که بر مبنای آن آمریکا موظف خواهد شد تا در صورت حملهٔ نظامی اسرائیل به مراکز اتمی رژیم اسلامی از اسرائیل پشتیبانی کند.
از سوی دیگر فرمان کاهش هزینه های دولتی از طرف آقای باراک اوباما صادر شد. اجرایی شدن این فرمان بر روی هزینه های نظامی آمریکا نیز تاثیر خواهد گذاشت و حکومت آمریکا را هرچه بیشتر به سوی «دیپلماسی فعال» سوق خواهد داد. این امر نشانهٔ عدم استفاده از نیروی نظامی نیست بلکه با توجه به شرایط کنونی خاورمیانه؛ دخالت مستقیم نظامی به جز شرایط بسیار ضروری؛ لزوم خود را از دست داده است و خروج ناوهای جنگی آمریکا از دریای مدیترانه که ماهها پیش از این انجام گرفت نشانگر غیر ضروی بودن دخالت نظامی مستقیم از طرف آمریکا را نشان میدهد. استراتژیستهای آمریکایی به این نتیجه رسیده اند که با هزینه هایی بسیار کمتر میتوانند در کنترل بحرانهای موجود در خاورمیانه؛ همچنان نقش فعالی را بازی کنند.

کژدم