اگر یادتان باشد؛ هر بار که «شمپانزه» میگفت: «اسرائیل را نابود میکنیم» ... قیمتِ نفت بالا می رفت تا جایی که به حدودِ ۱۲۰ دلار در هر بشکه رسید. بعدها «شمپانزه» گفت که او و «رهبر» با همدیگر مینشینند و به «تحلیلها میخندند» و «خَر کِیف» میشوند. بعدها قرار شد که همهٔ کشورها بیایند و «زنبیل» بگذارند... زیرا «امام زمان» در حالِ ظهور بود و تنها مشکِل «تک تیراندازهای عربستان» بودند که میخواستند «مهدی» را ترور کنند. به هر حال «ظهور نزدیک است» به عنوانِ «بنزین» برایِ این «موتور» بکار می رفت و «شیعیان» را «خَر کِیف» می نمود و همهٔ ساکنینِ شیعه مسلکِ ایران در این «خر کیف» شدن شریک بودند. نام این موتور «دیپلماسی عمومی» بود.
در آن دوره «انگل فرزانه» و اطرافیانش روز به روز بیشتر ایمان می آوردند که ساختارِ «غرب» مانندِ «لانهٔ عنکبوت» است که با چند شعار به لرزه در می آید و این امر را «برکات و کراماتِ امام زمان» میدانستند. به نظر من حقّ داشتند که چنین فکر کنند زیرا ظاهر مسائل در چهارچوبِ فکری چنین موجوداتی مانندِ قطعاتِ یک «پازلِ جادویی» در کنار هم مینشستند و تصویرِ «حمایتِ الله» از رژیم شیعی را به نمایش میگذاشتند. امّا ساختارِ این چهارچوب جادویی؛ ۲ ایرادِ بنیادی داشت :
۱- غرق بودن در تصوّراتِ مالیخولیاییِ امدادهایِ غیبی.
۲- حماقت.
تصوّرِ «امدادهایِ غیبی» معمولاً درجهٔ غلظتِ «حماقت» را بالا می بَرد و این ۲ عامل در کنارِ یکدیگر دنیایی از«جهلِ مرکّب»
می آفرینند که مانندِ پرده ای زخیم بر رویِ واقعیّتها کشیده شده و شخصِ مالیخولیایی را از دیدنِ واقعیّت ها عاجز میسازند. به همین دلیل نیز رژیمِ شیعیِ ایران نتوانست «کوچه دادنها» از طرفِ «گلوبالیستها» را ببیند و این «کوچه ها» را به حسابِ «امدادهایِ غیبی» گذاشت و اکنون به «چه کنم ... چه کنم» افتاده است.
هنوز هم که هنوز است؛ بسیاری از اصلاح طلبانِ جنبشِ یوتیوبی ۸۸ نمیتوانند بفهمند که چرا «اوباما» از آنها پشتیبانی نکرد؟
در بهترین حالت شاید فکر میکنند که جنبش یوتیوبی ۸۸ فدای مذاکرات هسته ای شده است. امّا هیچکس روندِ نامزد شدنِ «اوباما» برای انتخابات ریاست جمهوری را در محاسباتِ خود نمی گنجاند.
«باراک اوباما» به طورِ مستقیم از طرفِ «جورج سوروس» به عنوانِ نامزدِ «برتر» به رهبریِ حزب دموکراتِ آمریکا معرّفی شد. «باراک اوباما» به همان دلیل نیز حتّی پیش از آنکه کاری کرده باشد به جایزهٔ «صلح نوبل» دست یافت و در نخستین سفرِ سیاسی خود به اروپا از طرفِ حکومتهایِ اروپایی با استقبالی شگرف روبرو شد. استقبالی که اشکها را در چشمهای احمقها «حلقه» زد.. امّا باراک اوباما پس از دریافتِ جایزهٔ «صلح نوبل»؛ به تنها چیزی که وفادار نماند؛ «صلح » بود.
آنچه که بهارِ عربی نامیده شد و انگلِ فرزانه و اوباشانِ او آنرا به صورتِ احمقانه ای«بیداریِ اسلامی» خواندند و «سبزاللهی ها» آنرا تقلید از «جنبش سبز» نامیدند؛ نخستین پلّه ها برایِ بَر آمدنِ اخوان المسلمین و «سازمانهایِ جهادی» از «چاهِ جمکرانِ خاورمیانه» بود و آنکه می بایست این «امامِ زمان» را از چاه بیرون آوَرَد ... «انگلِ فرزانه» و «سپاه قدس» و «اخوان المسلمین» (مصر-ترکیه- قطر) بودند.
امّا نتوانستند... زیرا نخست با مقاومتِ حاکمیّت وقتِ عربستان و مصر روبرو شدند و سپس شخصی در آمریکا از «لامَکان» آمد و میخواهد همهٔ این کثافتکاریها را در جهتِ «منافع ملّی آمریکا» جمع و جور کُند. امّا در همان حدّ نیز ویرانیهای بوجود آمده از «پروژهٔ دروغینِ بهارِ عربی» بسیار فجیع است.
«باراک اوباما» که در ماههایِ آخرِ وجودش در کاخِ سفید؛ به «خاله زنک» تبدیل شده بود و «سخنانِ خانگی» را در «مجامع بین المللی» مطرح مینمود؛ در جمعِ اروپاییها گفته بود: «نترسید .... ترامپ حتّی اگر زور بزند؛ نمیتواند ۲۰٪ از آنچه که «جورج سوروسی ها» ریده اند را جمع و جور کُند». لذا نبرد میانِ «گلوبالیستها» و «ناسیونالیسم آمریکایی» همچنان در داخل و خارج از آمریکا به شدّت ادامه دارد.
لذا ساده ترین نتیجه گیری این است که:
رژیمِ شیعی دیگر نمیتواند با شعارِ «نابودی اسرائیل» با قیمتِ نفت بازی کند. به همین جهت تمامیِ تلاشِ رژیم برای فروش نفت است؛ حتّی اگر ۳۰٪ ارزانتر بفروشد. امّا غافل از آن اشت که تحریمها به تمامیِ عرصه هایِ فعالیتهای اقتصادی رژیم گسترش خواهند یافت... و آن روز؛ روزِ قیامتِ واقعی خواهد بود.
سیاستِ جدیدِ انگل فرزانه که با پیشنهادِ «پینک پُنکِ معاوضهٔ گروگانها با زندانیان» کلید خورده است؛ چیزی بیشتر از «دلقک بازی» نیست. نه تنها رژیمِ شیعی؛ بلکه تمامیّت ایران نیز در مقامی نیست که شایستهٔ «مذاکره» باشد. اگر این رژیم و ساکنانِ ایران این شایستگی را داشتند؛ دولتِ ترامپ به این شایستگی پاسخِ مثبت میداد. هیچکس با «رانندهٔ اتوبوس ونزوئلا» پایِ میزِ مذاکره نخواهد نشست برای اینکه نه برایِ مردمِ خود مفید است و نه برایِ جامعهٔ بین الملل. «رانندهٔ اتوبوس» ضرورتِ وجودی خود را از دست داده است. رژیمِ شیعیِ حاکم بر ایران نیز پس از پایانِ بازیهایِ خاورمیانه ایِ گلوبالیستها (تدارکِ جنگهایِ ۳۰ ساله) و مرگِ «داعش»؛ ضرورتِ وجودی خود را از دست داده است. من نمیتوانم بفهمم که چرا رژیمِ شیعی و در رأس آن «انگل فرزانه» این واقعیّتِ آشکار را نمیتوانند ببینند؟
کسی که بخواهد مذاکره کُند؛ باید چیزی نفیس و با ارزش برایِ دادن داشته یاشد. آیا عرضه کردنِ چند گروگان برایِ گشایشِ مذاکرات ارزش کافی دارند؟ تعدادِ زیادی از افرادی که برای آمریکا ارزشهایی بالاتر دارند؛ مانندِ شپش کشته میشوند.
این اشتباهِ محاسباتی؛ «انگلِ فرزانه» را تا حدّ «دلقک فرزانه» پایین می آورد و در تمامی محافل سیاسی به «بدبختی هایِ او» میخندند.
کژدم
در آن دوره «انگل فرزانه» و اطرافیانش روز به روز بیشتر ایمان می آوردند که ساختارِ «غرب» مانندِ «لانهٔ عنکبوت» است که با چند شعار به لرزه در می آید و این امر را «برکات و کراماتِ امام زمان» میدانستند. به نظر من حقّ داشتند که چنین فکر کنند زیرا ظاهر مسائل در چهارچوبِ فکری چنین موجوداتی مانندِ قطعاتِ یک «پازلِ جادویی» در کنار هم مینشستند و تصویرِ «حمایتِ الله» از رژیم شیعی را به نمایش میگذاشتند. امّا ساختارِ این چهارچوب جادویی؛ ۲ ایرادِ بنیادی داشت :
۱- غرق بودن در تصوّراتِ مالیخولیاییِ امدادهایِ غیبی.
۲- حماقت.
تصوّرِ «امدادهایِ غیبی» معمولاً درجهٔ غلظتِ «حماقت» را بالا می بَرد و این ۲ عامل در کنارِ یکدیگر دنیایی از«جهلِ مرکّب»
می آفرینند که مانندِ پرده ای زخیم بر رویِ واقعیّتها کشیده شده و شخصِ مالیخولیایی را از دیدنِ واقعیّت ها عاجز میسازند. به همین دلیل نیز رژیمِ شیعیِ ایران نتوانست «کوچه دادنها» از طرفِ «گلوبالیستها» را ببیند و این «کوچه ها» را به حسابِ «امدادهایِ غیبی» گذاشت و اکنون به «چه کنم ... چه کنم» افتاده است.
هنوز هم که هنوز است؛ بسیاری از اصلاح طلبانِ جنبشِ یوتیوبی ۸۸ نمیتوانند بفهمند که چرا «اوباما» از آنها پشتیبانی نکرد؟
در بهترین حالت شاید فکر میکنند که جنبش یوتیوبی ۸۸ فدای مذاکرات هسته ای شده است. امّا هیچکس روندِ نامزد شدنِ «اوباما» برای انتخابات ریاست جمهوری را در محاسباتِ خود نمی گنجاند.
«باراک اوباما» به طورِ مستقیم از طرفِ «جورج سوروس» به عنوانِ نامزدِ «برتر» به رهبریِ حزب دموکراتِ آمریکا معرّفی شد. «باراک اوباما» به همان دلیل نیز حتّی پیش از آنکه کاری کرده باشد به جایزهٔ «صلح نوبل» دست یافت و در نخستین سفرِ سیاسی خود به اروپا از طرفِ حکومتهایِ اروپایی با استقبالی شگرف روبرو شد. استقبالی که اشکها را در چشمهای احمقها «حلقه» زد.. امّا باراک اوباما پس از دریافتِ جایزهٔ «صلح نوبل»؛ به تنها چیزی که وفادار نماند؛ «صلح » بود.
آنچه که بهارِ عربی نامیده شد و انگلِ فرزانه و اوباشانِ او آنرا به صورتِ احمقانه ای«بیداریِ اسلامی» خواندند و «سبزاللهی ها» آنرا تقلید از «جنبش سبز» نامیدند؛ نخستین پلّه ها برایِ بَر آمدنِ اخوان المسلمین و «سازمانهایِ جهادی» از «چاهِ جمکرانِ خاورمیانه» بود و آنکه می بایست این «امامِ زمان» را از چاه بیرون آوَرَد ... «انگلِ فرزانه» و «سپاه قدس» و «اخوان المسلمین» (مصر-ترکیه- قطر) بودند.
امّا نتوانستند... زیرا نخست با مقاومتِ حاکمیّت وقتِ عربستان و مصر روبرو شدند و سپس شخصی در آمریکا از «لامَکان» آمد و میخواهد همهٔ این کثافتکاریها را در جهتِ «منافع ملّی آمریکا» جمع و جور کُند. امّا در همان حدّ نیز ویرانیهای بوجود آمده از «پروژهٔ دروغینِ بهارِ عربی» بسیار فجیع است.
«باراک اوباما» که در ماههایِ آخرِ وجودش در کاخِ سفید؛ به «خاله زنک» تبدیل شده بود و «سخنانِ خانگی» را در «مجامع بین المللی» مطرح مینمود؛ در جمعِ اروپاییها گفته بود: «نترسید .... ترامپ حتّی اگر زور بزند؛ نمیتواند ۲۰٪ از آنچه که «جورج سوروسی ها» ریده اند را جمع و جور کُند». لذا نبرد میانِ «گلوبالیستها» و «ناسیونالیسم آمریکایی» همچنان در داخل و خارج از آمریکا به شدّت ادامه دارد.
لذا ساده ترین نتیجه گیری این است که:
رژیمِ شیعی دیگر نمیتواند با شعارِ «نابودی اسرائیل» با قیمتِ نفت بازی کند. به همین جهت تمامیِ تلاشِ رژیم برای فروش نفت است؛ حتّی اگر ۳۰٪ ارزانتر بفروشد. امّا غافل از آن اشت که تحریمها به تمامیِ عرصه هایِ فعالیتهای اقتصادی رژیم گسترش خواهند یافت... و آن روز؛ روزِ قیامتِ واقعی خواهد بود.
سیاستِ جدیدِ انگل فرزانه که با پیشنهادِ «پینک پُنکِ معاوضهٔ گروگانها با زندانیان» کلید خورده است؛ چیزی بیشتر از «دلقک بازی» نیست. نه تنها رژیمِ شیعی؛ بلکه تمامیّت ایران نیز در مقامی نیست که شایستهٔ «مذاکره» باشد. اگر این رژیم و ساکنانِ ایران این شایستگی را داشتند؛ دولتِ ترامپ به این شایستگی پاسخِ مثبت میداد. هیچکس با «رانندهٔ اتوبوس ونزوئلا» پایِ میزِ مذاکره نخواهد نشست برای اینکه نه برایِ مردمِ خود مفید است و نه برایِ جامعهٔ بین الملل. «رانندهٔ اتوبوس» ضرورتِ وجودی خود را از دست داده است. رژیمِ شیعیِ حاکم بر ایران نیز پس از پایانِ بازیهایِ خاورمیانه ایِ گلوبالیستها (تدارکِ جنگهایِ ۳۰ ساله) و مرگِ «داعش»؛ ضرورتِ وجودی خود را از دست داده است. من نمیتوانم بفهمم که چرا رژیمِ شیعی و در رأس آن «انگل فرزانه» این واقعیّتِ آشکار را نمیتوانند ببینند؟
کسی که بخواهد مذاکره کُند؛ باید چیزی نفیس و با ارزش برایِ دادن داشته یاشد. آیا عرضه کردنِ چند گروگان برایِ گشایشِ مذاکرات ارزش کافی دارند؟ تعدادِ زیادی از افرادی که برای آمریکا ارزشهایی بالاتر دارند؛ مانندِ شپش کشته میشوند.
این اشتباهِ محاسباتی؛ «انگلِ فرزانه» را تا حدّ «دلقک فرزانه» پایین می آورد و در تمامی محافل سیاسی به «بدبختی هایِ او» میخندند.
کژدم